
اعمال ودعاهای ماه رجب
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اعمال ودعاهای ماه رجب
ادامه مطلب را ببينيد

بامدیریت حجّة الاسلام حاج سیدمحمّدباقری پور
فهرست عناوین و موضوعات سایت هدایت
تشکّر واعتذار : این باغ گل که حاصل صدباغبان بود - هرگونه گل که خواسته باشی درآن بود
مطالب ا ین و ب سایت و و بلاگهای فرعی آن حاصل اندیشه وتفکّر و قلم دهها مرجع، عالم، اندیشمند، متفکّر، استاد، پزشک، متخصّص، خطیب، شاعرو...است که ازسایتها ووبلاگهای گوناگون مانندسایت مقام معظّم رهبری،سایتهای مراجع،تبیان،راسخون،حوزه،حدیث نت،ویکی پدیا،ویکی شیعه، ویکی فقه، شهیدآوینی، حدیث نت، دانشنامه اسلامی، بیتوته، ساجد، مرکزاسنادانقلاب اسلامی، مركزتعليمات اسلامي واشنگتن و... بارعایت مقررات شرعی وقانونی استخراج وتنظیم وباعناوین گوناگون که درعناوین وب سایت درسمت راست صفحه مشاهده میشودانتشاریافته است ضمن اینکه لینک مطالب هم بعنوان سندومنبع درج شده است باشد که دوستان ماازآنهااستفاده نموده وماراهم که ران ملخی به پیشگاه سلیمان عرضه نموده ایم با دعای خیرشان یاری فرمایند
اشعار وسروده های باقری-کتاب نوشته های باقری
دامنه هدانت دات تی وی--دامنه هدایت دات اُآرجی
--وبلاگ حضرت محمدصلّی الله علیه وآله--وبلاگ حضرت زهراعلیهاسلام--وبلاگ عمه سادات حضرت زینب علیهاسلام--وبلاگ امام علی علیه السلام--وبلاگ امام حسن مجتبی علیه السلام--وبلاگ حضرت امام حسین علیه السلام--وبلاگ حضرت امام سجادعلیه السلام--وبلاگ حضرت امام باقرعلیه السلام--وبلاگ امام صادق علیه السلام--وبلاگ حضرت امام کاظم علیه السلام--وبلاگ امام رضاعلیه السلام---وبلاگ امام جواد علیه السلام--وبلاگ امام هادی علیه السلام--وبلاگ امام حسن عسکری علیه السلام--وبلاگ حضرت امام زمان عجّل الله تعالي فرجه الشّريف--وبلاگ حضرت اباالفضل العبّاس عليه السلام--وبلاگ حضرت معصومه علیهاسلام--وبلاگ ماه رمضان --رمضان المبارک--وبلاگ شبهای قدر--وبلاگ روزقدس--وبلاگ حج وعمره--وبلاگ انقلاب اسلامی--وبلاگ امام روح الله خمینی--وبلاگ حدیث عترت--وبلاگ دفاع مقدس--وبلاگ دانش آموزانقلابی--وبلاگ هُدانت--وبلاگ امام زاده یحیی--وبلاگ یار خراسانی--وبلاگ اشعار باقری
سیدمحمد باقری پور وکیل پایه یک دادگستری
کانال خبری یارخراسانی سروش با آخرین خبرهای روز
https://splus.ir/joingroup/AEI4iDOBhEDAkxJyY3ITlw
کانال اخبار هدایت ایتا فهرست خبرهای منتشر شده در وبلاگ هدایت
https://eitaa.com/akhbarehedayat
کانال کلام نور ایتا احادیث و روایات مناسبتی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: کـتــاب مـوبــایــل بـاقــری ، اشعار و سروده های باقری ، کتاب نوشته های باقری ، وبـــلاگـــهــای هُـــد ا نـــت
ادامه مطلب را ببينيد
ای دهمین امام ما یاهادی
ای دهمین امام ما یاهادی - ای رهبرِخلقِ خدایاهادی
درسامرا گشتی زکینه مسموم - ای كشته یِ زهرجفایاهادی
آن معتز ظالم بتو چه کرده - ازكینه وكیدوعنایاهادی
از متوکّل ظلمها تو دیدی - ای شهریارِماسوایاهادی
برمنزلت شد از ستم تجاوز - ای نورچشم مصطفایاهادی
درمجلسِ بزمِ شراب دشمن - ای بدرِاركانِ ولایاهادی
چون بابِ خودكهف التّقی توهستی - چون جدخودبحرالعطایاهادی
دیدی بسی جوروجفا توازکین - ازدشمنِ شوم دغایاهادی
آخرشدی مسمومِ زهرِكینه - ازمعتمد، دیدی جفا یاهادی
درسامرا دورازوطن بغربت - جان داده ای ازکینه ها یاهادی
رفتی توازدارفنا یانقی - درنزدجدّت مصطفی یاهادی
مدفون سامرّا شدی درعراق – توقبله یِ دلهای ما یاهادی
داردتمنّا باقری زلطفت – ای شافع روزِجزا یاهادی
سروده شده سال89
***
اِمامِ هادی اِبنُ الرِّضائی - دَهُم امام و رَهبَرِ مائی
اِمامِ هادی، اِبنُ الرِّضائی - دَهُم امام و، رَهبَرِ مائی
تُو نَقِی، سِبطِ تقِی، وَ نامِ نیکویَت علی - تو، علی، جَدَّت علی، خُلقت علی، خُویت علی
نُورِ دو چشمِ، اِبنُ الرِّضایی - غریب و بی کَس، در سامِرایی
آفتابِ سامرا چشم و چراغِ مُرتضی - جَدِّ پاکِ مهدی و نَجلِ جواد اِبنُ الرّضا
تُو یادگاری، بر نُه امامی - دایم به قرآن، تُو هَم کلامی
ای مُحمَّد را وَصِی، ای ربِّ اعلا را وَلِی - هادِیِ اُمّت، دَهُم مولایِ ما، چارُم علی
بَر دین و قرآن، بودی مُنادی - تا آخرِ عُمر، امامِ هادی
ای هِدایت راهِ خود را یافته در کویِ تو - هادیانِ خلق را خَطِّ طریقت سویِ تو
دَر سامرائی، دور از مدینه - همواره برتو، شُد ظُلم و کینه
ریشه دارد در غریبی ماجرایِ سامرا – همچنان طوس و رضا باشد عزایِ سامرا
اِمامِ هادی، شُدی تو مَسموم - در سامرا تو، جان داده مظلوم
رنگ و بوی درد دارد، کوچه هایِ سامرا - می پرد مرغِ دلِ ما تا هوایِ سامرا
در سامرا شُد، برپا قِیامَت - زَهرایِ اَطهَر، سَرَت سَلامَت
سامرا اِمروز برپا شور و غوغا گشته است - چون عزایِ هادی آن فرزندِ زهرا گشته است
داغ رضا شد، تازه دوباره - فرزندِ پاکش، کُنَد نظاره
باقری امروز وقتِ سوگواری گشته است - اشکِ ماتم زین عزا بر دیده جاری گشته است
سروده شهادت امام هادی علیه السلام زمستان 1401
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوازدهم امام هادی ع
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام پیشوای دهم شیعیان، بنا بر نظر مشهور در نیمۀ ذی حجه سال ۲۱۲ق در مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان پیشوای نهم شیعیان، امام جواد علیه السلام و مادرش سمانه مغربیه است که کنیزی با فضیلت و باتقوا بود. مشهورترین القاب امام دهم، «نقی» و «هادی» است و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نیز میگویند. علم و دانش امام هادی (علیه السلام) همانند آباء و اجداد گرامیاش، علم لدنی بود؛ یعنی مستقیماً از طریق غیب و همچنین از علوم و معارف قرآن و سنت رسول الله صلی اللهعلیه وآله وسلم و پدران بزرگوارش دریافت مینمود. امام هادی (علیه السلام) در سال ۲۵۴ هـ . ق در شهر سامرا به وسیله زهری که به ایشان خورانده شد، به شهادت رسیدند. امام هادی علیه السّلام) (۲۱۲-۲۵۴ق)، فرزند امام جواد علیه السّلام ملقب به «نقی»، «هادی» و ابوالحسن الثالث، پیشوای دهم شیعیان است. امام هادی (علیه السّلام) همعصر شش نفر از خلفای عباسی بود. متوکل عباسی به علت اینکه از وجود امام در مدینه برای حکومت خویش، احساس خطر میکرد آن حضرت را به سامراء خوانده و تحت مراقبت حکومت خویش قرار داد و یکبار هم نقشه قتل ایشان را کشید ولی نافرجام ماند. سرانجام امام هادی (علیهالسّلام) به دستور معتز عباسی مسموم و در سوم ماه رجب سال ۲۵۴ق به شهادت رسید، (۲۶ جمادی الثانی و ۲۷ ماه رجب هم ذکر شده) بعد از تشییع باشکوه در خانه خود مدفون گردید.
زندگی نامه امام هادی علیه السلام
امام هادی (علیه السّلام) امام دهم شیعیان جهان است که در نیمه ذی حجه سال ۲۱۲ق در شهر صریا حومه مدینه به دنیا آمد. پدرش امام جواد علیه السّلام و مادرش سمانه است.[۱] [۲] [۳] . حضرت امام هادی (علیهالسّلام) در ۸ سالگی، پس از شهادت پدر بزرگوارشان عهده دار مقام امامت گردید و پس از ۳۳ سال امامت، در سن ۴۱ سالگی در سامرا در زمان خلافت معتز به شهادت رسیدند.[۴] [۵] .
امامت امام هادی
پس از شهادت امام جواد علیه السلام در سال ۲۲۰هـ . ق فرزندش امام هادی (علیه السلام) که هنوز بیش از هشت سال نداشت، به امامت رسید. از آنجا که شیعیان به استثنای معدودی، مشکل بلوغ امام دربارۀ امام جواد (علیه السلام) را پشت سر گذاشته بودند، در زمینۀ امامت امام هادی علیه السلام تردید خاصی برای بزرگان آنها به وجود نیامد. [۲۱] .
خصوصیات دوران امام هادی
روزگار امام دهم علیه السلام از حساسترین دوران حیات شیعه است. ویژگی این دوران، ستم جانکاه و استبداد کامل دستگاه خلافت است. متوکل از خودکامه ترین خلفای عباسی، در این روزگار حکومت میکرد و دشمنی و کینه ویژه ای با خاندان پیامبر صلی اللهعلیه وآله داشت. در عهد او شیعیان به سختی می زیستند و بیحرمتیها و ستمهای فراوانی بدانان روا میشد. متوکل آشکارا به ساحت مقدس علی بن ابیطالب علیه السلام اهانت کرد و حرم شریف حضرت حسین بن علی علیه السلام را ویران ساخت و امام هادی (علیه السلام) را به سختی زیر نظر داشت و به هر بهانه ای ایشان را احضار میکرد و آزار میداد. او مردم مدینه و مکه را از معاشرت با علویان منع کرد. اگر کسی کمکی به شیعیان میرسانید، به سختی عقوبت میشد. وضعیت مالی شیعیان بسیار بغرنج بود به گونه ای که گفته اند زنان علوی برای نماز گزاردن به حد کفاف چادر نداشتند و گاه یک چادر را میان خود میگرداندند و به نوبت نماز میگزاردند. [۴۷] . هر چند امام هادی (علیه السلام) در این ایام به گونه پیوسته در زندان نبود، حکومت به سختی از ایشان مراقبت میکرد و رفتار آن حضرت را به صورتی دقیق زیر نظر داشت. مأموران حکومتی بارها به ناگاه خانه امام علیه السلام را میجستند تا شاید بهانه ای برای آزار ایشان بیابند. حکومت عباسی از این گذر میخواست بر شخصیت امام (علیه السلام) آسیب زَنَد و ایشان را از چشم مردم بیندازد و با آزار یاران و شیعیان امام علیه السلام مکتب تشیع را از پیشرفت باز دارد.
شرایط سیاسی و اعتقادی زمانه
خلفای عباسیِ مقارن با امامت هادی عبارت بودند از معتصم عباسی، که از سال ۲۱۸ تا ۲۲۷ ه.ق حکومت کرد. پس از او واثق تا ۲۳۲ ه. ق، متوکل عباسی تا سال ۲۴۷ ه. ق، سپس منتصر به مدت یک سال، مستعین تا اواخر ۲۵۱ ه.ق و معتز تا سال ۲۵۵ ه.ق زمام حکومت را در دست داشت. هادی در دوران معتز از دنیا رفت.[۲۳] . به اعتقادِ رسول جعفریان، رفتار نرمِ خلفای عباسیِ ماقبلِ مُتَوَکِّل با هادی متأثر از سیاستِ مأمون بود. به این دلیل که مأمون از مُعتَزِله در مقابل اهل حدیث حمایت میکرد و این مسئله، فضای سیاسیِ مناسبی برای شیعه به وجود آورده بود.[۲۴]. به نوشتهٔ موژان مؤمن تا قبل از به حکومت رسیدن متوکل، هادی کمتر مورد آزار قرار گرفت.[۲۵] از زمان حکومت متوکل عباسی خ. ۲۳۲–۲۴۷ ه.ق/۸۴۷–۸۶۱ م . که از اهل حدیث دفاع میکرد، سیاست مُدارای مَأمون خ. ۱۹۸–۲۱۸ ه.ق/۸۱۳–۸۳۳ م . و خلفای پس از وی با شیعیان و معتزله، یکباره به کنار گذشته شد. در دوران متوکل، به دستور خلیفه، حرم حسین بن علی تخریب، و امام دهم شیعه، هادی، بههمراهِ فرزندش حسن عسکری از مدینه به سامرا، پایتخت متوکل، فراخوانده شد تا تحت نظارتِ خلیفه باشد. گزارشها حاکی از آن است که فشارِ شدیدی بر امامان در سامرا میآمد و متوکل از هیچ وسیله ای در آزار رساندن و بیاحترامی به وی دریغ نمیکرد. همچنین شیعیان در عراق و حجاز در شرایط دشواری زندگی میکردند . به نقل از اَبُوالْفَرَجِ اصفهانی، تخریبِ حرمِ حسین بن علی بهعنوانِ یکی از نمونه هایِ برخوردِ تندِ متوکل با جریانهای شیعی به شمار میرفت. منتصر، پسر و جانشین متوکل این سیاستها را برداشت و در نتیجه هادی آزادی بیشتری پیدا کرد اما سیاست متوکل در زمان مستعین خ. ۲۴۸–۲۵۲ ه.ق/۸۶۲–۸۶۶ م . از سر گرفته شد و هادی تحت نظر جاسوسانِ خلیفه بود . به نوشتهٔ موژان مؤمن متوکل حداقل یک بار سعی کرد وی را به قتل برساند اما به طرز معجزه گونه ای نقشه اش خنثی شد.[۲۶][۲۷][۲۸][۲۹] . برنهایمر امامت هادی را نقطه عطفی برای شیعه میداند که در آن رهبری مستقیم جامعه شیعه توسط امامان، عملاً با احضار هادی به سامرا و زیرنظر گرفتن او پایان یافت،[۳۰] با این حال، هادی، مانند اسلاف خود، مخفیانه با شبکه زیرزمینی وکالا،[۳۱][۳۲] که مسئولیت امور مالی و مذهبی شیعیان امامیه را بر عهده داشتند، ارتباط داشت.[۳۳] . به واسطهٔ سیاستهای اداری، مالی و نظامیِ متوکل ازجمله ولخرجیِ فراوان، عدم ثباتِ مقاماتِ اداری و تغییر مکانِ پایتخت به سامرا و نیز چرخش مذهبیِ وی به سمت حَنابِله، خلافت تضعیف شد و با قتل وی در ۲۴۷ ه.ق/۸۶۱ م توسط غلامانِ تُرک، زمینهٔ زوالِ قدرتِ عباسیان فراهم شد.[۳۴] با وقوع جنگ داخلی در بغداد و سامرا طی یک دهه پس از مرگ متوکل که به کشتهشدنِ چهار خلیفه انجامید، امپراتوریِ عباسی عملاً تکه تکه شد و سلسلههای نسبتاً مستقلی توسط قدرتهای نظامیِ محلی تحت عنوانِ «امیر» در جای جای سرزمینهای اسلامی ظهور کردند. این سلسلههای جدید مانند صَفّاریان، برخلاف امرای قبلی مانند طاهریان، در پی خودمختاری و مرکزگریزی بودند.[۳۵] .
پشتیبانی معنوی و مادّی شیعیان
امام در این بخش از فعالیتهای خویش، نیازهای فکر و معیشتی پیروان خویش را بر میآورد و معارف حق تشیع را بدانان میآموخت و بنیه دینیشان را توانمند میساخت. [۴۸] . با الهام از تعالیم امام هادی (علیه السلام) بود که برخی علویان، علیه عباسیان میشوریدند و حکومت را به زحمت میانداختند. [۴۹] . امام هادی (علیه السلام) با فداکاری و کوشش پیوسته، اسلام راستین را از گزند تحریف و تصحیف مصون داشت و مشتاقان تعالیم دینی را از آن بهرهمند ساخت و جایگاه والای امامت در آیین اسلام را برای مؤمنان عصر خویش تبیین کرد.
اوضاع سیاسی زمان امام هادی
امام علی النقی الهادی علیه السلام در سال ۲۲۰ ق. در مدینه به امامت رسیدند. آن حضرت ۱۳ سال اول امامت خود را در آن شهر سپری نمود و ضمن بهره رسانی معنوی و علمی به شیعیان، به امور آنان رسیدگی می کردند تا این که متوکل خلیفه وقت که در دشمنی با ائمه اطهار علیهم السلام مشهور بود، به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام در جامعه داشت، ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند، زیرا احساس می کرد که باید امام را از نزدیک تحت نظر بگیرد. پس از آمدن امام به سامرا، اگرچه ایشان ظاهرا آزاد بود، اما متوکل منزلشان را طوری انتخاب کرده بود که همواره تحت نظر باشند. او به طور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر می کرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها توسط نیروهای حکومتی کنترل می شد. متوکل جوّ بسیار خفقان آمیزی را بر جامعه حکمفرما کرده بود و سختگیری و فشار زیادی را بر شیعیان اعمال می کرد. همچنین علویان را در محاصره اقتصادی قرار داده بود. به شاعران درباری مال فراوانی می داد تا در اشعار خود به ائمه علیهم السلام بی احترامی کنند و اکثر سادات جلیل القدر آن زمان را دستگیر و زندانی کرده بود. از هولناکترین اقدامات او در دوره حکومتش، انهدام و تخریب مرقد امام حسین علیه السلام بود. اوضاع معیشتی مردم و خصوصا علویان در زمان خلفای عباسی مخصوصا متوکل و بقیه خلفای هم عصر امام هادی علیه السلام، بسیار دشوار بود زیرا آنان بیت المال مسلمین را صرف خوشگذرانی هایی می کردند که به گواهی تاریخ، هزینههای مربوط به آنها بی سابقه بوده است.
فعالیتهای امام هادی
امام هادی علیه السلام با این که شدیدا تحت نظر بود، اما از پای ننشست و فعالیت های خود را به شیوه ای مطابق اوضاع زمان خویش به پیش برد. از مهمترین فعالیت های ایشان این بود که به مردم از راه های گوناگون آگاهی داده و منصب امامت و مقام علمی خود را در طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخ های علمی، آشکار کرده و تثبیت کنند. همچنین عدم مشروعیت حکومت بنی عباس را تبیین می کردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی علیه السلام بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر می فرمودند.
سیرۀ سیاسی امام هادی
دوران آخرین امامان شیعه علیهم السلام همراه با اختناق شدید از سوی خلفای عباسی بود. درعینحال در همین دوران، شیعه در سرتاسر بلاد اسلامی گسترده شده بود. رشد کمی شیعه در این دوران، از فعالیتهای ضد شیعی که از این دوره بر جای مانده و همچنین از اقدامات سیاسی و نظامی حاکمان به منظور جلوگیری از گسترش روزافزون تشیع به خوبی روشن است.
نظام وکالت
میان امام هادی (علیه السلام) و شیعیان عراق، یمن، مصر و نواحی دیگر نیز رابطه برقرار بود. سیستمی که ضامن پیدایش و دوام و استحکام این ارتباط بود، مسئلۀ وکالت بود. کسانی که به عنوان وکالت از طرف امام رضا علیه السلام و پس از آن امام جواد و امام هادی (علیهماالسلام) کار ایجاد و تنظیم ارتباط میان امام و شیعیان را بر عهده داشتند، علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن برای امام، در معضلات کلامی و فقهی نیز، نقش سازندهای داشته و در جا انداختن امامت امام بعدی، موقعیت محوری در منطقه خود داشتند. گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام شده و مورد تکذیب آن حضرات قرار میگرفتند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها میشدند.[۳۵] . نظام وکالت، نقشی اساسی در تثبیت موقعیت سیاسی و فرهنگی شیعه ایفا میکرد. هدف اصلی این سازمان، جمعآوری خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام، و نیز پاسخگویی امام به سؤالات و مشکلات فقهی و عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان کاربرد مؤثری در پیشبرد مقاصد امامان (علیهم السلام) داشت.
از یعقوب بن یزید کاتب،[یادداشت ۵] ابراهیم بن محمّد همدانی،[یادداشت ۶] علی بن جعفر،[یادداشت ۷] حسین بن عبدِرَبِّهْ،[یادداشت ۸] ابوعلی بن راشد[۸۳] اَیّوب بن روح، احمد بن اسحاق رازی،[یادداشت ۹] حسن بن راشد،[۸۴] ابوب بن نوح،[۸۵] عبدُالْعَظیم حَسَنی،[۸۶] عثمان بن سعید عمروی،[۸۷] و محمد بن عثمان[۸۸] میتوان بهعنوان وکلا و اصحاب هادی نام برد.
چگونگی ارتباط وکلا با بامام
وکلای ائمه (علیهمالسلام) بیشتر به وسیلۀ نامه، آن هم توسط افراد مطمئن با امام در رابطه بودند. بخش عمده ای از معارف فقهی و کلامی آن بزرگواران، طی نامه هایی به شیعیانشان میرسید که به نقل از نامهها در مصادر حدیثی آمده و امروزه در دسترس ما قرار گرفته است. علی بن جعفر یکی از وکلای امام هادی (علیه السلام) و از اهالی همینیا از روستاهای بغداد بود. دربارۀ وی گزارشهایی به متوکل رسیده بود که به دنبال آن، او را بازداشت و زندانی کرد. وی پس از گذراندن دورۀ طولانی زندان، به دستور امام هادی (علیه السلام) رهسپار مکه گشت و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد. [۳۶] . خلاصه اینکه امام هادی (علیه السلام) که در سامرا تحت نظر و کنترل شدیدی قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد علیه السلام اجرا کرده بود، ادامه داد و نمایندگان و وکلایی در مناطق و شهرهای مختلف منصوب کرد و بدین وسیله یک سازمان ارتباطی هدایت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدفهای یادشده را تأمین میکرد.
برخورد امام با فرقهها و مکاتب
در حکومت بنی عباس از طرف خلفا به مسائل علمی و فرهنگی تمایل نشان داده می شد. در این زمان بسیاری از کتب سایر ملل به عربی ترجمه شد و همین امر موجب شد افکار مردم و اوضاع علمی جامعه متحول شود. همچنین مکاتب کلامی مانند اشاعره و معتزله رونق گرفته بود و شبهاتی مانند جسمیت خداوند، جبرگرایی مطلق یا اختیار مطلق، حادث یا قدیم بودن قرآن و... مطرح می شد که موضع گیری امام هادی علیه السلام و پاسخ ایشان به چنین شبهاتی، اولا اصالت و حقانیت مواضع شیعه را نشان می داد و ثانیا مسلمین را از گرفتاری در دام چنین شبهاتی حفظ می کرد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوازدهم امام هادی ع
ادامه مطلب را ببينيد
امامت امام هادی علیه السّلام همزمان با خلافت ۶ خلیفه عباسی بود. مقارن بود با ۷ سال باقیمانده از خلافت معتصم برادر مامون، واثق پسر معتصم به مدت ۵ سال، متوکل برادر واثق ۱۶ سال، منتصر پسر متوکل به مدت ۶ ماه، مستعین پسر عموی منتصر ۴ سال و معتز پسر دیگر متوکل که سه سال خلافت کرد. امام هادی پس از گذشت یکسال از خلافت معتز در سامرا مسموم شده و به شهادت رسید و جسم حضرت، در سامرا در خانه مسکونی حضرت مدفون گردید.[۶] [۷] . شیخ مفید در الارشاد به جای شهادت از لفظ وفات استفاده کرده است.
خلفای همعصر امام
دورۀ امامت حضرت هادی (علیه السلام) در زمان چند تن از خلفای عباسی بود که به ترتیب زمان، عبارت اند از: معتصم، برادر مأمون ۲۱۷ ـ ۲۲۷ . واثق، پسر معتصم ۲۲۷ ـ ۲۳۲ . متوکل، برادر واثق ۲۳۲ ـ ۲۴۸ . منتصر، پسر متوکل ۶ ماه . مستعین، پسر عموی منتصر ۲۴۸ ـ ۲۵۲ . معتز، پسر دیگر متوکل ۲۵۲ ـ ۲۵۵ [۳۷] [۳۸] .
احضار به سامرا
پس از اینکه متوکلِ عباسی به خلافت رسید، حاکم مدینه، عبدالله بن محمد بن داودِ هاشمی، نامه ای به او نوشت و در مورد فعالیتهای هادی و پیروانش به خلیفه هشدار داد.[۴۵] ابن اثیر از عبدالله بن محمد هاشمی و برخی ناصِبیان به عنوان عاملِ تحریکِ متوکل علیه عَلَویان نام میبرد.[۴۶] عبدالله بن محمد در نامهای خطاب به متوکل نوشت: اگر نیازی به حَرَمَیْن[یادداشت ۲] داری، علی بن محمد را از آن طرد کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیتِ زیادی به دعوتِ وی پاسخ مثبت داده اند. [۴۷] هادی وقتی از این نامه مطلع شد، در دفاع از خود نامه ای برای متوکل فرستاد و ضمن ردِّ اتهامات، متقابلاً از حاکمِ مدینه شکایت کرد.[۴۸][۴۹]. متوکل در پاسخ، حاکمِ مدینه را از مقامش عزل، و هادی را از بالاترین احترام و اعتمادِ خود مطمئن کرد؛ با اینحال از او خواست با خانواده و خدمه به سامرّا نقل مکان کند.[۵۰] از همسرِ متوکل بهعنوان یکی دیگر از محرّکهای متوکل برای احضارِ هادی به سامرا یاد میکنند.[۵۱] . متوکل همچنین یَحیَی بن هَرثَمه را به مدینه فرستاد تا هم دربارهٔ اتهامات واردشده به هادی تحقیق کند و هم مأمورِ انتقالش به سامرا شود. در اینباره ابن جُوزی از یحیی نقل میکند که مردم مدینه از خبرِ احضارِ هادی آشفته شدند چرا که بر جان هادی میترسیدند، تا جاییکه یحیی مجبور شد قسم بخورد که هیچگونه دستوری مبنی بر رفتارِ خشونتآمیز با هادی ندارد. در ادامهٔ این روایت که در تَذکِرَةُ الْخَواصّ ثبت شده آمده است یحیی، خانه علی النقی را بازرسی کرد اما چیزی جز نسخههایی از قرآن و کتابهای مذهبیِ دیگر کشف نکرد.[۵۲] بر مبنای این گزارش، در مسیرِ انتقالِ هادی به سامرا، اسحاق بن ابراهیم طاهری، والیِ بغداد به دیدارِ هادی آمد و به یحیی سفارش کرد دربارهٔ هادی گزارشِ تحریک آمیزی به متوکل ندهد. یحیی در ادامه نقل میکند وقتی به سامرا رسیدند وصیف ترکی سفارشِ مشابهی به او کرد و هشدار داد که اگر آسیبی به هادی برسد، از او بازخواست خواهد کرد. بر مبنای این روایت، یحیی سپس نزد متوکل رفت و گزارشی داد که حاکی از حُسنِ سیرت و وَرَع و زُهدِ هادی بود.[۵۳][۵۴] .
تبعید امام هادی
امام هادی علیه السلام در اثر توطئه های حکام جور عباسی در ایام خلافت متوکل از مدینه به سامرا تبعید گردید و سپس به دستور معتز عباسی مسموم شد و در سوم رجب سال ۲۵۴ قمری به شهادت رسید.
امام هادی (علیهالسّلام) در طول دوران امامت خود از سرکشان و حاکمان بنی عباس رنجها و محنتهای زیادی کشید. در این میان متوکل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلی گوی سبقت را از دیگران ربود. متوکل وجود امام هادی (علیه السّلام) را خطر بزرگی برای حکومت خویش احساس میکرد، از اینرو، تصمیم گرفت تا با دو روش همزمان در یک اقدام، از بحرانیتر شدن اوضاع جلوگیری کند. یکی حمله به یاران امام و نابود کردن آثار شیعیان به گونه ای که قبر امام حسین علیه السّلام را نیز تخریب کرد و دوم دور کردن امام از مدینه که پایگاه سازمان تشیع بود.[۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] .
تبعید امام هادى به سامرا
دوران امامت امام هادی علیه السلام بیش از ۳۳ سال به طول انجامید که حدود سیزده سال آن را در مدینه سپرى کرد. در این مدت، گروه هاى بسیارى از شهرهاى شیعه نشین ایران، عراق و مصر براى بهره گیرى از محضر امام به سوى مدینه آمدند.[۱] امام در این شهر چنان موقعیت و محبوبیتى بین مردم یافت که دولتمردان عباسى، به شدت از این وضع احساس خطر مى کردند. براى نمونه، بُرَیحه عباسى[۲] در نامه اى به متوکل نوشت: اگر تسلط بر حرمین شریفین را مى خواهى، "على بن محمد" را از این شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوى خود فراخوانده و عده بسیارى نیز دعوتش را پذیرفته اند...[۳] . عباسیان که هراس بسیارى از رهبرى شیعه و خطر حرکت شیعیان برضد خود داشتند، به این نتیجه رسیدند که با دور کردن امام به عنوان قطب و محور تشیع از مدینه که کانون تجمع شیعیان شده بود، به این هدف دست یابند. بدین ترتیب، تبعید و مراقبت نظامى را که تجربه پیشین و موفق عباسیان به شمار مى رفت، دوباره در دستور کار قرار دادند. امام از مضمون نامه مذکور آگاهى یافته و در نامه اى به متوکل، وى را از دشمنى ها و کینه توزى و دروغ پردازى نویسنده آگاه ساخته بود. متوکل سیاستى مزوّرانه و دو پهلو در پیش گرفت. او نخست نویسنده نامه را که از امام سعایت کرده بود، از کار برکنار کرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به کاتب دربار دستور داد تا نامه اى به امام بنویسد که در ظاهر، علاقه متوکل را نسبت به امام بیان مى کرد، ولى در واقع، دستور جلب امام از مدینه به سامرا بود. همچنان که یزداد، پزشک مسیحى دربار با آگاهى از احضار امام، انگیزه متوکل را دریافته و گفته بود: بنابر آن چه شنیده ام، هدف خلیفه از احضار محمد بن على علیه السلام به سامرا این بوده که مبادا مردم به ویژه چهره هاى سرشناس به وى گرایش پیدا کنند و در نتیجه، حکومت از دست آنها خارج شود...[۴] . متوکل براى کاهش پى آمدهاى منفى احضار امام، نامه اى محترمانه به ایشان نوشت.[۵] اما به راستى، نوشتن نامه اى با کلماتى محترمانه از کسى چون متوکل که از هیچ ستمى بر خاندان پیامبر و هر کسى که کوچکترین ارتباطى با آنان دارد، خوددارى نمى کند، جاى بسى شگفتى است و نشان دهنده هراس شگرفى است که این دشمنان خونخوار شیعه از امام داشته اند. او هم در مقابل امام از خود فروتنى نشان مى دهد و هم خود را امیرالمؤمنین مى خواند و عنوان حاکمیت بر مؤمنین را براى خود محفوظ مى دارد. وى به امام مى فهماند که او همچنان حاکمیت خاندان پیامبر را نپذیرفته و امام نیز مجبور به اطاعت از وى است. او مدام از تمجید مقام شامخ امام سخن به میان مى آورد، اما «یحیى بن هرثمه» را براى رکابدارى امام مى فرستد، ولى تاریخ از همراهى فرماندهى نظامى به اتفاق سیصد سرباز مسلح خبر مى دهد.[۶] این رفتار به جلب خشونت آمیز و محتاط نظامى بیش تر شبیه است تا استقبالى رأفت انگیز.
واکنش مردم به تبعید امام:
وقتى یحیى بن هرثمه براى ابلاغ نامه متوکل و اجراى مقدمات تبعید نزد امام ایشان آمد، مردم جلوى خانه امام تجمع کردند و فریاد اعتراض و شیون و زارى از نهاد آنان برخاست؛ به گونه اى که یحیى بن هرثمه مى گوید: من تا آن روز چنین شیون و زارى اى ندیده بودم و هر چه سعى کردم آنها را آرام کنم، نتوانستم. سوگند خوردم که درباره او (امام هادى علیه السلام) قصد و دستور سوئى ندارم، ولى فایده اى نداشت. سپس خانه او را تفتیش کردم، ولى در آنجا چیزى جز قرآن، کتاب و چیزهایى مانند آن نیافتم...[۷]
رخدادهاى بین راه:
امام، در سال ۲۴۳ ه.ق، از مدینه به سامرا تبعید شد.[۸] همان گونه که پیش بینى مى شد، یحیى بن هرثمه در ابتداى این سفر از خود قاطعیت و سخت گیرى بسیارى نشان داد. البته، در بین راه کرامت هایى از امام و حوادثى رخ داد که سبب علاقه مندى و تغییر رویه او شد. خود او مى گوید: در بین راه دچار تشنگى شدیدى شدیم؛ به گونه اى که در معرض هلاکت قرار گرفتیم. پس از مدتى به دشت سرسبزى رسیدیم که درخت ها و نهرهاى بسیارى در آن بود. بدون آن که کسى را در اطراف آن ببینیم، خود و مرکب هایمان را سیراب و تا عصر استراحت کردیم. بعد هر قدر مى توانستیم، آب برداشتیم و به راه افتادیم. پس از این که مقدارى از آن جا دور شدیم، متوجه شدیم که یکى از همراهان، کوزه نقره اى خود را جا گذاشته است. فورى بازگشتیم، ولى وقتى به آن جا رسیدیم، چیزى جز بیابان خشک و بى آب و علف ندیدیم. کوزه را یافته و به سوى کاروان برگشتیم، ولى با کسى هم از آن چه دیده بودیم، چیزى نگفتیم. هنگامى که خدمت امام رسیدیم، بى آن که چیزى بگوید، با تبسمى فقط از کوزه پرسید و من گفتم که آن را یافته ام .[۹] او کرامت دیگرى از امام مى بیند و شگفتى اش دو چندان مى شود. وى از آن لحظه تشیع را برگزید و در خدمت امام بود تا از دنیا رفت.[۱۰] . گفتنى است که رفتار مهربانانه امام، سبب علاقه مندى یکى دیگر از فرماندهان بزرگ متوکل نیز به امام گردید. وقتى امام به بغداد رسید و با استقبال گرم مردم بغداد رو به رو شد، او همچنان تحت تأثیر ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود.[۱۱] امام در برخورد با هواداران خلافت عباسى، چنان حساب شده عمل مى کرد که در دیدارى، طرف مقابل تغییر رویه مى داد و به علاقه مندان ساحت پاک اهل بیت علیهم السلام مبدل مى گردید.
در سامرا
پس از نزدیک شدنِ هادی به بغداد، جمعیتِ زیادی به استقبالش آمدند. والیِ شهر، اسحاق بن ابراهیم طاهری، شخصاً به ملاقات او آمد و تا پاسی از شب نزدش ماند. اما در سامرا خلیفه فوراً او را به حضور نپذیرفت. ولی خانهٔ خُزَیْمَة بن حازِم را برای اقامتش تعیین کرد.[۵۵] بهنوشتهٔ ویلفرد مادلونگ، هادی باقی عمرش را در سامرا دائماً زیر نظر بود، با اینحال آزادانه در شهر رفتوآمد میکرد و از طریق وکلایش با شیعیانش در ارتباط بود و از آنان خمس دریافت میداشت. وی از قولِ هادی نقل میکند که داوطلبانه به سامرا آورده نشده، اما از آنجایی که آب وهوای شهر را میپسندد، فقط بر خلاف میلِ خود، آنجا را ترک خواهد کرد.[۵۶] از مهم ترین وکلای هادی که واسطهٔ ارتباط او با شیعیانش بودند میتوان به عُثمان بن سَعید عَمروی اشاره کرد که بعدها بهعنوان اولین سفیرِ امام دوازدهم شیعیان شناخته شد.[۵۷] . به نوشتهٔ شیخ مفید، عالم شیعی، پس از ورودِ هادی به سامرا، ابتدا او را در کاروانسرایی به نام «صعالیک» سُکنیٰ دادند. به نقل از صالح بن سعید، این اقدام به قصدِ تحقیرِ هادی صورت گرفته است. شیخ مفید احترام متوکل به هادی را ظاهری و اقامتِ بیست سالهٔ هادی در سامرا را اجباری میداند. طبرسی، دیگر عالمِ شیعی، از تلاش متوکل برای پایین آوردنِ شخصیتِ هادی نزد مردم سخن میگوید. رسول جعفریان، مورخِ معاصر شیعه، با استناد به تاریخ مسعودی، دو نمونه از پرسشهایی را که متوکل از هادی پرسید، برمیشمرد و پاسخ هادی را ناشی از تَقیّه و احتیاط میداند. یکی از این پرسشها دربارهٔ عبّاس بن عبدُالْمُطَّلِب و دیگری دربارهٔ منظورِ آیهٔ ۲۵ سورهٔ فُرقان که از «حسرتِ ستمگر در روزِ قیامت» سخن میگوید پرسیده شده است. به اعتقاد جعفریان، متوکل با طرح پرسشِ اخیر در مجلس همگانی، قصد داشت هادی را در مقابلِ اهل سنت یا اهل حدیث قرار دهد؛ زیرا خبر داشت از نظرِ هادی این آیه اشاره به بعضی خلفا دارد. هادی در پاسخ، منظور از آیه را دو مرد میداند که «خداوند از آنها به کنایت سخن گفته و با عدم تصریح به نام شان، بر آنان منّت نهاده است؛» و پرسید: آیا خلیفه میخواهد آنچه را که خدا مخفی نگاه داشته در اینجا بر ملا کند؟ متوکل به ناچار از پرسشِ بیشتر خودداری کرد.[۵۸][۵۹]. بنا به روایت دیگری که در مُرُوجُ الذَّهَب و مِرآةُ الْجَنان آمدهاست، به متوکل گزارش دادند هادی در خانه، ادواتِ جنگی بههمراه نامه هایی از شیعیانش را مخفی کردهاست. متوکل دستورِ حمله و دستگیریِ هادی را داد اما چیزی در خانهاش یافت نشد. براساس این گزارش، متوکل پس از احضار هادی از او خواست برای مشارکت در مجلس بزمش شعری بخواند. شعر هادی به نوشته منابع شیعی موجب تاثّر متوکل و برچیده شدن مجلس بزم شده است.[یادداشت ۳][۶۰][۶۱] .
اقدام متوکل برای تحقیر علی النقی
بهنوشتهٔ سید محمدحسین طباطبایی، متوکل در مواجهه با هادی به ادب رفتار میکرد، بااینحال نمیتوانست دست از آزارِ او بردارد و حتی سعی کرد او را از بین ببرد.[۶۲][۶۳] بر اساس گزارشِ مجلسی در بِحارُالْاَنوار و راوَندی در اَلْخَرائِجُ وَ الْجَرائِح، متوکل برای تحقیرِ علی النقی، به او دستور داد در مقابلِ او و وزیرش که سوار بر اسب بودند، راهی را پیاده بپیماید. به نقل از زراقه، حاجبِ متوکل که برای تسکین هادی به او نزدیک شده بود هادی درحالیکه در زیرِ آفتاب عرق میریخت، آیهای خواند که حکایت از پیشبینیِ مرگِ متوکل پس از سه روز را داشت: سه روز در خانه هاتان بهره برید [تا عذاب فرا رسد]. این وعدهای بیدروغ است. [یادداشت ۴][۶۴] به نوشتهٔ جعفریان در همین هنگام بود که هادی به «دُعاءُ الْمظلوم علَی الظّالم» توسل جُست.[۶۵] به گفتهٔ مجلسی و راوندی، سه روز بعد متوکل طی توطئهای کشته شد.[۶۶] روایتِ مشابهی میگوید که هادی در زندانِ متوکل، مرگِ خلیفه را پیشبینی کرده بود.[۶۷] بنابر نقل دیگری از ابن ارومه، متوکل، هادی را به دست حاجب سپرده بود تا به قتل برساند؛ اما دو روز بعد، طبق پیشبینی هادی، شبانه مورد حملهٔ نگهبانانِ ترکِ خود قرار گرفت و در بسترش کشته شد.[۶۸] . پس از متوکل، پسرش مُنتَصِر به حکومت رسید که سختگیری کمتری نسبت به علویان داشت. بااینحال در سایر سرزمینها، شیعیان همچنان تحت فشار بودند.[۶۹] منتصر یک سال بعد مرد و مُستَعین جایش را گرفت. مستعین نیز فقط سه سال حکومت کرد و در سال ۸۶۵ از دنیا رفت. بعد از او مُعتَزّ به حکومت رسید که در طول حکومتش، علی النقی همچنان در سامرا تحت نظر بود.[۷۰] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوازدهم امام هادی ع
ادامه مطلب را ببينيد
زمینهها و انگیزههای تبعید امام هادی علیه السلام
دوران امامت امام هادی (علیه السّلام) بیش از ۳۳ سال به طول انجامید که حدود سیزده سال آن را در مدینه سپری کرد. در این مدت، گروههای بسیاری از شهرهای شیعهنشین ایران، عراق و مصر برای بهره گیری از محضر امام به سوی مدینه آمدند.[۱۵] . امام در این شهر چنان موقعیت و محبوبیتی بین مردم یافت که دولتمردان عباسی، به شدت از این وضع احساس خطر میکردند. برای نمونه، بُرَیحه عباسی نام او در الارشاد، عبداللّه بن محمد ضبط شده است که امور نظامی و اقامه نماز را در حرمین شریفین عهده دار بوده است.[۱۶] . در نامه ای به متوکل نوشت: اگر تسلط بر حرمین شریفین را میخواهی، علی بن محمد (علیه السّلام) را از این شهر بیرون کن، زیرا او مردم را به سوی خود فرا خوانده و عده بسیاری نیز دعوتش را پذیرفته اند... [۱۷] . عباسیان که هراس بسیاری از رهبری شیعه و خطر حرکت شیعیان بر ضد خود داشتند، به این نتیجه رسیدند که با دور کردن امام به عنوان قطب و محور تشیع از مدینه که کانون تجمع شیعیان شده بود، به این هدف دست یابند. بدینترتیب، تبعید و مراقبت نظامی را که تجربه پیشین و موفق عباسیان به شمار میرفت، دوباره در دستور کار قرار دادند.
نامه نگاری بین امام و متوکل
امام از مضمون نامه آگاهی یافته و در نامهای به متوکل، وی را از دشمنیها و کینه توزی و دروغ پردازی نویسنده آگاه ساخته بود. متوکل سیاستی مزدورانه و دو پهلو در پیش گرفت. او نخست نویسنده نامه را که از امام سعایت کرده بود، از کار برکنار کرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به کاتب دربار دستور داد تا نامهای به امام بنویسد که در ظاهر، علاقه متوکل را نسبت به امام بیان میکرد، ولی در واقع، دستور جلب امام از مدینه به سامرا بود.
همچنان که یزداد، پزشک مسیحی دربار با آگاهی از احضار امام، انگیزه متوکل را دریافته و گفته بود: بنابر آنچه شنیده ام، هدف خلیفه از احضار محمد بن علی (علیه السّلام) به سامرا این بوده که مبادا مردم به ویژه چهرههای سرشناس به وی گرایش پیدا کنند و در نتیجه، حکومت از دست آنها خارج شود... [۱۸]. متوکل برای کاهش پی آمدهای منفی احضار امام، نامه ای محترمانه به ایشان نوشت. به نام خداوند بخشایشگر مهرورز. اما بعد، همانا امیرالمؤمنین از قدر و منزلت والای شما آگاه است، و خویشاوندی تو را مد نظر دارد و حقّ شما را بر خود لازم میداند، و برای بهبود کار تو و خاندانت هرچه لازم باشد، انجام میدهد تا سربلندی و آسایش خاطر تو و خاندانت را آماده سازد. امیرالمؤمنین، مشتاق دیدار شماست و دوست دارد تجدید عهدی با شما کرده و شما را از نزدیک ببیند. اگر مایل به زیارت و ماندن پیش او تا هر زمان که خواسته باشی هستی، خود و هر کس از خانواده، غلامان و اطرافیانت را که میخواهی، برداشته و با کمال آرامش و آسودگی خاطر، به سوی خلیفه حرکت فرما و هر طور که میخواهی، راه را طی کن و هر روز که خواستید، فرود آمده و اگر هم بخواهید، یحیی بن هرثمه، پیشکار مخصوص امیرالمؤمنین و لشکریانی را که همراه او هستند، همراه شما میفرستم و به او دستور میدهم که در خدمت شما باشد... [۱۹] . اما به راستی، نوشتن نامه ای با کلماتی محترمانه از کسی چون متوکل که از هیچ ستمی بر خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم و هر کسی که کوچک ترین ارتباطی با آنان دارد، خودداری نمیکند، جای بسی شگفتی است و نشاندهنده هراس شگرفی است که این دشمنان شیعه از امام داشته اند. او هم در مقابل امام از خود فروتنی نشان میدهد و هم خود را «امیرالمؤمنین» میخواند و عنوان حاکمیت بر مؤمنین را برای خود محفوظ میدارد.
وی به امام میفهماند که او همچنان حاکمیت خاندان پیامبر را نپذیرفته و امام نیز مجبور به اطاعت از وی است. او مدام از تمجید مقام شامخ امام سخن به میان میآورد، اما «یحیی بن هرثمه» را برای رکابداری امام میفرستد، ولی تاریخ از همراهی فرماندهی نظامی به اتفاق سیصد سرباز مسلح خبر میدهد.[۲۰] . آنگونه که بیان خواهد شد، این رفتار به جلب خشونتآمیز و محتاط نظامی بیش تر شبیه است تا استقبالی رافت انگیز.
واکنش مردم
وقتی یحیی بن هرثمه برای ابلاغ نامه متوکل و اجرای مقدمات تبعید نزد امام ایشان آمد. مردم جلوی خانه امام تجمع کردند و فریاد اعتراض و شیون و زاری از نهاد آنان برخاست؛ به گونهای که یحیی بن هرثمه میگوید: من تا آن روز چنین شیون و زاریای ندیده بودم و هرچه سعی کردم آنها را آرام کنم، نتوانستم. سوگند خوردم که درباره او (امام هادی علیه السلام) قصد و دستور سوئی ندارم، ولی فایده ای نداشت. سپس خانه او را تفتیش کردم، ولی در آنجا چیزی جز قرآن، کتاب و چیزهایی مانند آن نیافتم... [۲۱] .
رخدادها در راه تبعید
امام، در سال ۲۴۳ق، از مدینه به سامرا تبعید شد.[۲۲] . همان گونه که پیشبینی میشد، یحیی بن هرثمه در ابتدای این سفر از خود قاطعیت و سختگیری بسیاری نشان داد. البته، در بین راه کرامتهایی از امام و حوادثی رخ داد که سبب علاقه مندی و تغییر رویه او شد.
امام در برخورد با هواداران خلافت عباسی، چنان حساب شده عمل میکرد که در دیداری، طرف مقابل تغییر رویه میداد و به علاقه مندان اهل بیت علیهم السّلام مبدّل میگردید.
تبعیدگاه نظامى:
هنگامى که امام را به سامرا تبعید کردند، بنا به دستور متوکل و براى تحقیر امام، ایشان را در محلى که «خان صعالیک» نام داشت، و محل تجمع گدایان و بینوایان بود، جاى دادند. «صالح بن سعید»، با دیدن اقامتگاه حضرت، به ایشان عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! این ستم کاران در همه امور سعى در خاموش ساختن نور شما دارند که شما را در چنین محلى که مکان نشستن گدایان و مستمندان است، جاى داده اند . امام در پاسخ او فرمود: «اى پسر سعید! آیا درک و معرفت تو در این جایگاه است و گمان مى کنى که این امر سبب پایین آمدن شأن من مى شود؟» سپس براى تسکین او که از دوستداران خاندان وحى بود و نیز براى نشان دادن مقام خود، با دست مبارک پرده را از جلوى چشمان او کنار زد و به او فرمود: «نگاه کن». صالح بن سعید مى گوید: «باغ هایى زیبا و آراسته، نهرهایى جارى و درختانى سرسبز دیدم که عطرى دل نواز از آنها به مشام مى رسید و حور و غلمان بهشتى در آن دیده مى شد که بسیار سبب شگفتى من شد». آن گاه امام به او فرمود: اى پسر سعید! ما هر جا باشیم، اینها از آن ماست. حال مى بینى که ما در خان صعالیک نیستیم. [۱۲] . امام را پس از یک روز اقامت در خان صعالیک، به خانه اى که در یک اردوگاه نظامى قرار داشت، بردند. متوکل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبرى بکنند تا بدین وسیله امام را از کنترل شدید خود آگاه و پیش از هر اقدامى، ابتکار عمل را از امام سلب کند. صقر بن ابى دلف مى گوید: هنگامى که خدمت امام رسیدم و وارد حجره ایشان شدم، او را یافتم، در حالى که بر حصیرى نشسته بود و پیش پایش قبرى کنده بودند. به او سلام کردم. ایشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بیا بنشین. سپس از من پرسید: براى چه آمده اى؟ گفتم: سرورم! آمده ام تا از شما حالى بپرسم. وقتى نگاهم به قبر افتاد، گریستم. امام به من فرمود: اى صقر! لازم نیست براى من ناراحت باشى. فعلاً به من آسیبى نمى رسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شکر! [۱۳] .
تحقیر امام در سامرا
هنگامی که امام را به سامرا تبعید کردند، بنا به دستور متوکل و برای تحقیر امام، ایشان را در محلی که «خان صعالیک» نام داشت، و محل تجمع گدایان و بینوایان بود، جای دادند.
صالح بن سعید ، با دیدن اقامتگاه حضرت، به ایشان عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! این ستمکاران در همه امور سعی در خاموش ساختن نور شما دارند که شما را در چنین محلی که مکان نشستن گدایان و مستمندان است، جای داده اند». امام در پاسخ او فرمود: «ای پسر سعید! آیا درک و معرفت تو در این جایگاه است و گمان میکنی که این امر سبب پایین آمدن شان من میشود؟» سپس برای تسکین او که از دوستداران خاندان وحی بود و نیز برای نشان دادن مقام خود، با دست مبارک پرده را از جلوی چشمان او کنار زد و به او فرمود: «نگاه کن». صالح بن سعید میگوید: «باغهایی زیبا و آراسته، نهرهایی جاری و درختانی سرسبز دیدم که عطری دل نواز از آنها به مشام میرسید و حور و غلمان بهشتی در آن دیده میشد که بسیار سبب شگفتی من شد». آنگاه امام به او فرمود: ای پسر سعید! ما هر جا باشیم، اینها از آن ماست. حال میبینی که ما در خان صعالیک نیستیم. [۲۳] [۲۴] .
تبعیدگاه نظامی
امام را پس از یک روز اقامت در خان صعالیک، به خانهای که در یک اردوگاه نظامی قرار داشت، بردند. متوکل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبری بکنند تا بدینوسیله امام را از کنترل شدید خود آگاه و پیش از هر اقدامی، ابتکار عمل را از امام سلب کند . صقر بن ابیدلف میگوید: هنگامی که خدمت امام رسیدم و وارد حجره ایشان شدم، او را یافتم، در حالی که بر حصیری نشسته بود و پیش پایش قبری کنده بودند. به او سلام کردم. ایشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بیا بنشین. سپس از من پرسید: برای چه آمدهای؟ گفتم: سرورم! آمدهام تا از شما حالی بپرسم. وقتی نگاهم به قبر افتاد، گریستم. امام به من فرمود: ای صقر! لازم نیست برای من ناراحت باشی. فعلاً به من آسیبی نمیرسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شکر! [۲۵] .
رفتار خلفا با امام
متوکل دستور داد حضرت را کاملا تحت نظر گیرند و خانهشان را محاصره کرده و مانع دیدار شیعیان با ایشان و استفاده دانش پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت کرد و حتی ایشان را در تنگنا و محاصره اقتصادی قرار داد و رساندن حقوق شرعیه و هدایا را از داخل و خارج بر حضرت ممنوع کرد و متخلفان را عقوبتی سخت نمود.[۲۶] . این وضعیت جز در حکومت شش ماهه منتصر تا زمان شهادت امام ادامه داشت و در زمان معتز شدت گرفت. یکی دیگر از سختگیریهای متوکل در آزار امام هادی (علیه السّلام) این بود که گاه و بیگاه به ماموران خود دستور میداد تا ناگهانی به خانه امام ریخته و آنجا را بازرسی کنند به امید آنکه سلاح یا مدرکی دال بر فعالیت ایشان علیه حکومت بدست آورند. لکن در این حملههای شبانه جز کتابهای علمی و ادعیه چیزی یافت نمیشد.[۲۷] . گاهی متوکل فرمان میداد حضرت را در هر حالتی که هست به دربار آورند. در یکی از این احضارها امام در حالی بر متوکل وارد شد که او مست و لایعقل در کنار جامها و سبوهای شراب و در میان گروههای خنیاگر و رقاصه افتاده بود. امام بیتوجه به موقعیت خطیر و خطرات احتمالی به شدت او را سرزنش و ملامت کرد و به نصیحتگویی و یادآوری قیامت پرداخت و فسق و فجور و میخوارگی و بدکارگی او را محکوم ساخت. موکل بر آشفت و دستور داد ایشان را در زندان محبوس سازند.[۲۸] . حضرت روانه زندان شد و شخصی از حضرت شنید که میفرمودند: «انا اکرم علی الله من ناقه صالح» (ترجمه: من نزد خدا از ناقه حضرت صالح محترم ترم.) و سپس این آیه را خواندند «تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب؛[۲۹] . در خانههایتان سه روز به آسایش و خوشگذرانی سپری کنید (سپس عذاب الهی خواهد رسید) آن وعده ای است که دروغ نخواهد بود. بیش از سه روز نگذشت که متوکل به دست فرزندش منتصر به هلاکت رسید.[۳۰] [۳۱] . منتصر گرچه بر امام سخت نگرفت ولی این آرامش نسبی امام و شیعیان پس از شش ماه تمام شد و دوباره آزار و حصر و شکنجه و قتل راهکار اساسی خلافت در مقابل شیعیان بود. امام هادی (علیه السّلام) با حاکمان ستمگر سازش نکرد و آنها از مبارزه منفی و عدم همکاری حضرت هراس داشتند و رنج میبردند تا اینکه تنها راه خویش را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و بدینترتیب امام هادی (علیه السّلام) نیز مانند امامان پیشین به مرگ طبیعی از دنیا نرفت بلکه در زمان معتز مسموم گردید.[۳۲] [۳۳] .
نیروهای مسلّح امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام گاه اراده می کرد که از طریق کرامت، قدرت معنوی و ولایت تکوینی خویش را به ستمگران دوران نشان دهد که از جمله، مورد ذیل است: متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی علیه السلام او را احضار کرد و دستور داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند. تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسه های شان را روی هم ریختند و تلّ بزرگی از خاک را ایجاد کردند. متوکل با امام هادی علیه السلام روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند. خلیفه ستمگر عباسی از این طریق می خواست آن حضرت را مرعوب سازد و از قیام علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی نمودن این نقشه، به متوکل رو کرد و فرمود: آیا می خواهی سربازان و لشکریان مرا ببینی؟ متوکل که احتمال نمی داد حضرتش سرباز و سلاح داشته باشد، یکوقت متوجه شد که میان زمین و آسمان پر از ملائکه مسلح شده، و همگی در برابر آن حضرت آماده اطاعت می باشند. آن ستمگر از دیدن آن همه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. چون به هوش آمد، حضرت فرمود: نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَی ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛ در دنیا با شما مناقشه نمی کنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هستیم. پس آنچه گمان می کنی، درست نیست . (الخرائج و الجرائح، راوندی، ص 400، شماره 6؛ بحار الانوار، ج 50، ص 146، ح 30؛ اثبات الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 374، شماره 41؛ محجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 317؛ تجلّیات ولایت، ص 479.)
تصویر و شیر درنده
خلفای عباسی هر چند از نظر نسب، قرابت و خویشاوندی با ائمه اطهار علیهم السلام داشتند و در حضرت «عبد المطلب» که پدر عباس و ابوطالب بود، مشترک بودند، ولی با این حال، بدتر از بنی امیه عمل کردند. و ظلم و ستمهای فراوانی به اولاد علی علیه السلام روا داشتند و از هیچ گونه تحقیر و ستم در مورد خاندان عصمت فروگذار نکردند. متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی علیه السلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبده باز و جادوگر بی نظیری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمد. متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی علیه السلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیه السلام نشست. و در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونه ای که وقتی حضرت هادی علیه السلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند و حضرت را به خیال خامشان تحقیر کردند. در کنار شعبده باز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود. امامِ کائنات و صاحب ولایت تکوینی، دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: این فاسق را بگیر! [با عنایت الهی و کرامت امام هادی علیه السلام ] آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و در جا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید! [و جریان مجلس هارون و امام موسی بن جعفر علیهماالسلام و امام رضا علیه السلام و مأمون تکرار شد] و شرکت کنندگان در مجلس مبهوت و متحیر ماندند. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کرد که دستور دهد آن شیر، ساحر هندی را برگرداند. حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط می کنی!» این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت.
یکی از نگهبانان متوکل می گوید: مرد شعبده بازی را از هند آورده بودند که کارهای خارقالعاده انجام می داد. متوکل که دوست داشت امام هادی را خجالت زده کند، به شعبده باز گفت: اگر علی بن محمد را سرافکنده کنی هزار دینار خالص به تو میدهم.
شعبده باز گفت: دستور بده نان های سبک و نازکی بپزند و در سفره بگذارند و مرا کنار او جای بده. سفره گسترده شد. شعبده باز کنار پشتی ای که عکس شیری بر آن نقش بسته بود نشست. هنگام غذا امام هادی علیه السلام دست برد که نانی بردارد اما با شعبده آن شخص، نان از زمین به هوا بلند شد. بار دیگر امام خواست نان دیگری بردارد که آن نان هم از سفره بلند شد و همه حضار در مجلس خندیدند. در این هنگام امام هادی علیه السلام دست خویش را به پشتی زد و به نقش شیر روی پشتی فرمود: «این مرد را بگیر» در همان لحظه نقش شیر به صورت شیر درنده ای زنده شد و بیرون پرید و آن مرد را بلعید، آن گاه باز سر جای خودش قرار گرفت و مثل سابق به صورت نقشی درآمد. همگان متحیر شدند. امام هادی علیه السلام برخاست تا از مجلس خارج شود. متوکل گفت: درخواست می کنم بنشینید، و این مرد را دوباره برگردانید . امام فرمود: سوگند به خدا دیگر او را نمیبینی، آیا میخواستی دشمنان خدا را بر اولیاء خدا مسلط می کنی؟ و از مجلس متوکل خارج شد و از آن مرد شعبده باز دیگر اثری دیده نشد.
در روزگار حکومت متوکل زنی ادعا کرد که زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است. آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه علیه السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است . متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم. اطرافیان گفتند: امام هادی علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: گوشت بدن فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو. آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند داخل شوند. متوکل به حضرت هادی علیه السلام گفت: شما خودتان داخل شوید. امام فرمود: مانعی ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش شیر بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام دست بر سر آنها می کشید وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده حضرت را خارج کن. متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته ات یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی امام هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می مالیدند امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر ها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود متوکل به آن زن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد. متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد. (بحار الانوار، ج 50، ص 149، شماره 35 از کتاب خرائج(
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوازدهم امام هادی ع
ادامه مطلب را ببينيد
توطئههای نافرجام متوکل
امام هادى علیه السلام در دوران خلافت متوکل، روزگار بسیار سختى را پشت سر گذاشت. هراسى که متوکل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بى گاه بدون اجازه از دیوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسى کنند. آن ها گاه پا را از این نیز فراتر مى گذاشتند و به هتاکى به ساحت مقدس امام مى پرداختند. در تاریخ آمده است که برخى اوقات متوکل در حالت مستى، امام را شبانه احضار مى کرد و به بزم شراب خود فرامى خواند.[۱۴] . هربار که متوکل تلاش مذبوحانه جدیدى را براى ترور شخصیتى امام طراحى مى کرد، با شکست سختى روبه رو مى شد. شکست ها و تلاش هاى پى در پى و بى ثمر متوکل به حدى او را در رسیدن به اغراض پلیدش ناکام گذاشته بود که روزى در جمع درباریان خود فریاد زد: واى بر شما! کار ابن الرضا روزگار مرا سیاه کرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هر چه تلاش کردم او جرعه اى شراب بنوشد و در مجلس بزمى با من همنشین گردد، نشد...[۱۵] . همچنین در اقدامى دیگر، متوکل به چهار تن از دژخیمان خود دستور مى دهد که امام را با شمشیرهاى برهنه به قتل برسانند. او به قدرى خشمگین بود که سوگند یاد کرد پس از قتل امام پیکر او را بسوزاند. جلادان او که با شمشیرهاى آخته انتظار امام را مى کشیدند، تا بدنش را طعمه شمشیر خود سازند. با دیدن وقار و شکوه امام آن چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که تصمیم خود را فراموش و حتى امام را با احترام بدرقه کردند. هنگامى که بازگشتند متوکل از آنان پرسید: چرا آن چه را که امر کرده بودم، انجام ندادید؟ . پاسخ دادند: آن هیبت و شکوهى که در او دیدیم، فراوان تر از هراس صد شمشیر برهنه بود که قدرتى در برابر آن نداشتیم؛ به گونه اى دل هاى ما را آکند که نتوانستیم آن چه را امر کرده بودى، به انجام رسانیم. [۱۶] به این ترتیب، بار دیگر توطئه قتل امام نافرجام ماند. ناکامى و شکست متوکل وى را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بکشد. از این رو، دستور قتل او را به «سعید حاجب» داد. «ابن اورمه» مى گوید: «نزد سعید حاجب رفتم و این در زمانى بود که متوکل، اباالحسن علیه السلام را به او سپرده بود تا وى را به قتل برساند. سعید رو به من کرد و با تمسخر گفت: دوست دارى خداى خود را ببینى؟ گفتم: سبحان الله! خدا با چشم دیده نمى شود. گفت: منظورم همان کسى است که شما او را امام مى خوانید. گفتم: مایلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا این کار را انجام خواهم داد. اینک پیک نزد اوست. وقتى بیرون آمد، داخل شو. هنگامى که پیک بیرون آمد، وارد اتاقى شدم که امام در آن زندانى بود. داخل شدم و دیدم که قبرى جلوى پاى امام کنده اند. سلام کردم و بسیار گریستم. امام پرسید: براى چه گریه مى کنى؟ گفتم: براى آن چه مى بینم. فرمود: براى این گریه نکن؛ زیرا آن ها به خواسته شان نمى رسند. دو روز بیشتر طول نخواهد کشید که خدا خون او و هوادارش را که دیدى، خواهد ریخت. به خدا سوگند، دو روز بیشتر نگذشته بود که متوکل به قتل رسید. [۱۷] .
قتل متوکل، پایانى کوتاه بر توطئهها:
متوکل در کمتر از دو دهه خلافت خود، چیزى جز بدرفتارى با شیعیان و قتل و خونریزى آنان بر جاى نگذاشت و سرانجام بغض و کینه اى که به خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله و پیروان آنان داشت، گریبان خود او را گرفت. در شبى که او به قتل رسید، «عباده مخنث»، دلقک دربار، مثل همیشه در بزم شراب او مشغول مسخره کردن امامان شیعه بود. او سرش را که مو نداشت، برهنه کرده و متکایى هم روى شکم خود بسته بود و امام على علیه السلام را مسخره مى کرد و مى گفت: این مرد طاس و شکم برآمده مى خواهد خلیفه مسلمانان شود». متوکل شراب مى نوشید و قهقهه سر مى داد. منتصر ، فرزند او که به امامان شیعه علاقه مند بود، از این حرکت عباده خشمگین شد و او را پنهانى تهدید کرد. عباده از ادامه کار منصرف شد، متوکل متوجه او گردید و از او علت را جویا شد. عباده دلیل ادامه ندادن کار خویش را بازگفت. در این هنگام، منتصر برخاست و گفت: اى امیرالمؤمنین! آن کسى که این سگ، تقلید او را مى کند و این مردم مى خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان توست و مایه افتخار تو. اگر تو مى خواهى گوشت او را بخورى غیبت و بدگویى او کنى، بخور، ولى اجازه نده که این سگ و مانند او از آن بخورند. متوکل براى تمسخر فرزندش، به سبب علاقه مندى به امام على علیه السلام دستور داد تا آوازه خوانان درباره او و مادرش، شعر زننده اى بخوانند. این بى حیایى و بى شرمى متوکل سبب شد تا پسرش همان شب تصمیم به قتل متوکل بگیرد.[۱۸] از این رو، به همراهى ترکان، نقشه قتل او را کشید و وزیرش، «فتح بن خاقان»، او را به قتل رساند.[۱۹] .
توطئه نافرجام متوکل : امام در دوران خلافت متوکل، روزگار بسیار سختی را پشت سر گذاشت. هر بار که متوکل تلاش مذبوحانه جدیدی را برای ترور شخصیتی امام طراحی میکرد، با شکست سختی روبهرو میشد. شکستها و تلاشهای پیدرپی و بیثمر متوکل به حدی او را در رسیدن به اغراض پلیدش ناکام گذاشته بود که روزی در جمع درباریان خود فریاد زد: وای بر شما! کار ابن الرضا روزگار مرا سیاه کرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هرچه تلاش کردم او جرعه ای شراب بنوشد و در مجلس بزمی با من همنشین گردد، نشد... [۳۴] . ناکامی و شکست متوکل وی را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بکشد. از اینرو، دستور قتل او را به «سعید حاجب» داد. ابن اورمه میگوید: نزد سعید حاجب رفتم و این در زمانی بود که متوکل، اباالحسن علیه السّلام را به او سپرده بود تا وی را به قتل برساند. سعید رو به من کرد و با تمسخر گفت: دوست داری خدای خود را ببینی؟ گفتم : سبحان اللّه! خدا با چشم دیده نمیشود. گفت: منظورم همان کسی است که شما او را امام میخوانید. گفتم: مایلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا این کار را انجام خواهم داد. اینک پیک نزد اوست. وقتی بیرون آمد، داخل شو. هنگامی که پیک بیرون آمد، وارد اتاقی شدم که امام در آن زندانی بود. داخل شدم و دیدم که قبری جلوی پای امام کندهاند. سلام کردم و بسیار گریستم. امام پرسید: برای چه گریه میکنی؟ گفتم: برای آنچه میبینم. فرمود: برای این گریه نکن؛ زیرا آنها به خواستهشان نمیرسند. دو روز بیشتر طول نخواهد کشید که خدا خون او و هوادارش را که دیدی، خواهد ریخت. به خدا سوگند، دو روز بیشتر نگذشته بود که متوکل به قتل رسید. [۳۵] . همچنین در اقدامی دیگر، متوکل به چهار تن از دژخیمان خود دستور میدهد که امام را با شمشیرهای برهنه به قتل برسانند. او به قدری خشمگین بود که سوگند یاد کرد پس از قتل امام پیکر او را بسوزاند. جلادان او که با شمشیرهای آخته انتظار امام را میکشیدند، تا بدنش را طعمه شمشیر خود سازند. با دیدن وقار و شکوه امام آنچنان تحت تاثیر قرار گرفتند که تصمیم خود را فراموش و حتی امام را با احترام بدرقه کردند. هنگامی که بازگشتند، متوکل از آنان پرسید: چرا آنچه را که امر کرده بودم، انجام ندادید؟» پاسخ دادند: «آن هیبت و شکوهی که در او دیدیم، فراوانتر از هراس صد شمشیر برهنه بود که قدرتی در برابر آن نداشتیم؛به گونه ای دلهای ماراآکند که نتوانستیم آنچه راامرکرده بودی، به انجام رسانیم. [۳۶] . به این ترتیب، بار دیگر توطئه قتل امام نافرجام ماند.
فرارسیدن شهادت امام
امام هادى علیه السلام پس از قتل متوکل، هفت سال در دوران خلفاى بعدى زندگى کرد. اگر چه فشارهاى دستگاه در مقایسه با دوران متوکل کاهش یافت، ولى سیاست هاى کلى دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستاى اسلام زدایى، تغییرى محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شدید نظامى، روزگار مى گذراند. سرانجام توطئه دشمنان امام هادى علیه السلام براى ایشان به ثمر رسید و وى به دستور معتز و سم معتمد که در آب یا انار ریخته شده بود،[۲۰] مسموم شد و در سوم رجب سال ۲۵۴ ه.ق، به شهادت رسید.[۲۱] . ابودعامه مى گوید: امام در بستر بیمارى بود و من براى عیادت نزد ایشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون براى عیادت من آمدى، بر گردن من حقى پیدا کردى و رعایت حق تو بر من واجب است. او در بستر بیمارى آرمیده بود و شیعیان به دیدار امام مى آمدند. آن حضرت به صورت کتبى و شفاهى، امام پس از خود را به آنان معرفى کرد تا پس از شهادت او، شیعیان دچار سرگردانى نشوند. [۲۲] . احمد بن داود مى گوید: اموال بسیارى را که خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحویل دادن به اباالحسن مى بردم. هنگامى که رسیدم، مردى که بر شترى سوار بود، پیش من آمد و گفت: اى احمد بن داود و اى محمد بن اسحاق ، من حامل نامه اى از سرورتان، ابالحسن هستم که به شما نگاشته است: من امشب به سوى بارگاه الهى رخت برمى بندم. پس احتیاط کنید تا دستور فرزندم، حسن عسکری علیه السلام به شما برسد. ما با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدیم و گریستیم، ولى این خبر را از دیگران که با ما بودند، مخفى داشتیم...[۲۳] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوازدهم امام هادی ع
ادامه مطلب را ببينيد
مسمومیت و شهادت امام
امام هادی علیه السّلام پس از قتل متوکل، هفت سال در دوران خلفای بعدی زندگی کرد. اگرچه فشارهای دستگاه در مقایسه با دوران متوکل کاهش یافت، ولی سیاستهای کلی دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستای اسلام زدایی، تغییری محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شدید نظامی، روزگار میگذراند. سرانجام توطئه دشمنان امام هادی (علیه السّلام) برای ایشان به ثمر رسید و وی به دستور معتز و سمّ «معتمد» که در آب یا انار ریخته شده بود، [۳۷] مسموم شد. ابو دعامه میگوید: امام در بستر بیماری بود و من برای عیادت نزد ایشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون برای عیادت من آمدی، برگردن من حقی پیدا کردی و رعایت حق تو بر من واجب است. او در بستر بیماری آرمیده بود و شیعیان به دیدار امام میآمدند. آن حضرت به صورت کتبی و شفاهی، امام پس از خود را به آنان معرفی کرد تا پس از شهادت او، شیعیان دچار سرگردانی نشوند. [۳۸] .
مراسم تشییع و خاک سپارى
بازتاب خبر شهادت پیشواى شیعیان، قلب ستم دیده مردم را جریحه دار کرد. شهر یکپارچه در سوگ آموزگارى بلند اختر و پدرى مهربان براى مستمندان و یتیمان نشست. در روز شهادت امام، جماعت بسیارى از بنى هاشم، بنى ابى طالب و بنى عباس در منزل امام جمع شده بودند و شیون و زارى سراسر خانه را آکنده بود.[۲۴] مردم به صورت هاى خود سیلى مى زدند و گونه هاى خود را مى خراشیدند.[۲۵] . بدن مطهر امام هادى علیه السلام را بر دوش گرفتند و از خانه ایشان بیرون بردند و از جلوى خانه «موسى بن بغا» گذشتند. وقتى معتمد عباسى آنان را دید، تصمیم گرفت براى عوام فریبى، بر بدن امام نماز بگزارد. از این رو، دستور داد بدن مطهر امام را بر زمین گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولى امام حسن عسکرى علیه السلام پیش از تشییع بدن مطهر امام علیه السلام به اتفاق شیعیان بر آن نماز خوانده بود. سپس امام را در یکى از خانه هایى که در آن زندانى بود، به خاک سپردند. ازدحام جمعیت به قدرى بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت براى امام حسن عسکرى علیه السلام مشکل بود. در این هنگام، جوانى مرکبى براى امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه کردند.[۲۶] . ابوهاشم جعفرى نیز که از نزدیکان امام هادى علیه السلام بود، قصیده اى در رثاى امام خود خواند.[۲۷] .
تاریخ شهادت
منابع معتبر و مورخان شیعه شهادت حضرت را در ماه رجب سال ۲۵۴ق[۳۹] [۴۰] [۴۱] [۴۲] . میدانند. آیت الله مرعشی نجفی شهادت حضرت را در روز دوشنبه سوم رجب سال ۲۵۴ق میداند[۴۳] . گرچه برخی منابع شهادت حضرت را در ماه جمادی الثانی[۴۴] [۴۵] یا ۲۷ رجب
[۴۶] نیز ذکر کرده اند. احمد بن داود میگوید: اموال بسیاری را که خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحویل دادن به اباالحسن میبردم. هنگامی که رسیدم، مردی که بر شتری سوار بود، پیش من آمد و گفت: ای احمد بن داود و ای محمد بن اسحاق ، من حامل نامه ای از سرورتان، ابالحسن هستم که به شما نگاشته است: من امشب به سوی بارگاه الهی رخت بر میبندم. پس احتیاط کنید تا دستور فرزندم، حسن علیه السّلام به شما برسد. ما با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدیم و گریستیم، ولی این خبر را از دیگران که با ما بودند، مخفی داشتیم... [۴۷] .
منابع درباره شهادت
نکته مهم در شهادت امام هادی (علیه السّلام) این است که حضرت در سامراء به سبب کنترل بسیار شدید و خفقان حاکم و منع دوستان و شیعیان از دیدار با حضرت و عقوبت سخت متخلفین حتی نزدیکترین یاران امام نیز از حال و وضع امام بیخبر یا بسیار کم اطلاع بودند.[۸] [۹] . و به همین دلیل است که منابع اشاره دقیقی به نحوه شهادت امام ندارد. منابع فقط شهادت حضرت در زمان معتز را ذکر کردند بدون ذکر زمان دستور خلیفه به مسموم کردن و اینکه چه کسانی مامور این جنایت شدند و چه زمانی این عمل پلید از آنان سر زد. حتی در روز شهادت حضرت هم اتفاق نظر نیست. سن امام را بین ۴۰ تا ۴۲ سال ذکر کردهاند و روز شهادت امام را یا ذکر نکردهاند یا سوم رجب یا بیست و هفتم رجب و یا در ماه جمادی الثانی ذکر کردهاند که خواهد آمد.
تشییع و خاکسپاری
در روز شهادت امام، جماعت بسیاری از بنیهاشم، بنی ابیطالب و بنی عباس در منزل امام جمع شده بودند و شیون و زاری سراسر خانه را آکنده بود.[۴۸] . مردم به صورتهای خود سیلی میزدند و گونه های خود را میخراشیدند.[۴۹] . بدن امام هادی (علیه السّلام) را بر دوش گرفتند و از خانه ایشان بیرون بردند و از جلوی خانه موسی بن بغا گذشتند. وقتی معتمد عباسی آنان را دید، تصمیم گرفت برای عوام فریبی، بر بدن امام نماز بگزارد. از اینرو، دستور داد بدن امام را بر زمین گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولی امام حسن عسکری علیه السّلام پیش از تشییع بدن مطهر امام (علیه السّلام) به اتفاق شیعیان بر آن نماز خوانده بود. سپس امام را در یکی از خانه هایی که در آن زندانی بود، به خاک سپردند. ازدحام جمعیت به قدری بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت برای امام حسن عسکری علیه السّلام مشکل بود. در این هنگام، جوانی مرکبی برای امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه کردند.[۵۰] . ابوهاشم جعفری که از نزدیکان امام هادی (علیه السّلام) بود، نیز قصیده ای در رثای امام خود خواند.[۵۱] .
شهادت و آرامگاه
در دلائلالامامه و کَشْفُ الغُمَّه آمده است که امام هادی(ع) در زمان حکومت مُعْتَز عباسی ۲۵۲-۲۵۵ق مسموم شد و به همین علت به شهادت رسید.[۲۸] ابنشهرآشوب درگذشته: ۵۸۸ق نیز بر این باور است که وی در اواخر حکومت مُعْتَمد حکومت: ۲۵۶-۲۷۸ق شهید شده است و از ابن بابویه نقل کرده که معتمد به او سم داده است.[۲۹] البته شیخ مفید درگذشته: ۴۱۳ق ، معتقد است که امام هادی در ماه رجب سال ۲۵۴ق پس از ۲۰ سال و ۹ ماه اقامت در سامرا، در ۴۱ سالگی رحلت کرد.[۳۰] تعدادی از منابع، روز شهادت وی را ۳ رجب[۳۱] و برخی دیگر ۲۵ یا ۲۶ جمادیالثانی ذکر کرده اند.[۳۲] در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران، سوم رجب به عنوان روز شهادت او ثبت شده است. به گزارش مسعودی تاریخنگار قرن چهارم قمری، امام حسن عسکری در تشییع جنازه پدرش شرکت کرد. جنازه را بر راهی که برابر خانه موسی بن بغا بود، قرار دادند و قبل از آنکه خلیفه عباسی در تشییع شرکت کند، امام عسکری بر جنازه پدرش نماز خواند. مسعودی از ازدحام جمعیت در تشییع جنازه امام هادی گزارش کرده است.[۳۳] .
شاگردان مکتب امام هادی
دوران زندگی امام هادی (علیه السلام)، هرچند عصر اختناق و استبداد بود و امام (علیه السلام) برای فعالیت فرهنگی، علمی و سیاسی، آزادی عمل نداشت و از این نظر فضای جامعه با عصر امام باقر علیه السلام و امام صادق (علیهالسلام) تفاوت فراوان داشت، اما آن حضرت در همان شرایط نامساعد، علاوه بر فعالیتهای فرهنگی نظیر مناظرات، مکاتبات، پاسخگویی به شبهات و ... ، راویان و محدثان و بزرگانی از شیعه را تربیت کرد، علوم و معارف اسلامی را به آنان آموزش داد تا آنان، هم جامعۀ زمان خود را از آسیبهای فرهنگی اعتقادی حفظ نمایند و هم این میراث بزرگ را به نسلهای بعدی منتقل کنند. شیخ طوسی رحمة اللهعلیه ، دانشمند نام دار اسلامی، تعداد شاگردان و اصحاب حضرت را در زمینه های مختلف علوم اسلامی، بیش از ۱۸۰ نفر میداند. [۳۱] . در میان شاگردان امام هادی (علیه السلام)، چهرههای درخشان علمی و معنوی و شخصیتهای برجسته ای مانند فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، علی بن مهزیار اهوازی دورقی، ایوب بن نوح، حسن بن راشد (مکنی به ابوعلی غلام آلهلب بغدادی)، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی و عثمان بن سعید عمری) به چشم میخورند که برخی از ایشان شاگرد ائمه دیگر نیز بوده و دارای آثار و تألیفات ارزشمند در زمینههای مختلف علوم اسلامی هستند.
اصحاب امام هادی علیه السلام
بر اساس نوشته شیخ طوسی، تعداد دست پروردگان و اصحاب امام هادی علیه السلام و کسانی که از آن حضرت در زمینه های مختلف علوم اسلامی روایت نقل کرده اند، بالغ بر ۱۸۵ نفر می شود که در میان آنان چهرههای برجسته علمی و فقهی فراوانی که دارای تالیفات گوناگونی بودند دیده می شود.[۴] برخی از شاگردان مشهور آن حضرت عبارتند از: حضرت عبدالعظیم حسنی: از سادات جلیل القدری است که نسب شریفش به امام حسن علیه السلام می رسد. او از نظر علمی و عقیدتی مورد تایید امام هادی علیه السلام بود . فضل بن شاذان نیشابوری: از متکلمان بزرگ شیعه در قرن سوم هجری است. علی بن مهزیار اهوازی: از فقها و محدثان و دانشمندان نامور شیعه و از اصحاب سه امام یعنی امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشد. علی بن جعفر همانی: وی مردی ثقه و دانشمند بود و وکالت امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام را بر عهده داشت . عثمان بن سعید عمروی: او معتمد در نزد امام علىالنقى و امام حسن عسکری علیهماالسلام و وکیل ایشان در زمان حیات ایشان بود و اولین نفر از نواب اربعه امام زمان (عج) است. حسین بن سعید اهوازى: او یکی از یاران امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشد. وی از مشایخ جلیل القدر روایتی بشمار می آید و روایات وی از اعتبار و شهرت خاصی در میان فقهای شیعه برخوردار است. ایوب بن نوح: او وکیل امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام بود و روایات زیادی از امام هادی علیه السلام نقل کرده است. امام هادی علیه السلام در مورد او به عمرو بن سعید مدائنی فرمود: ای عمرو! اگر دوست داری به مردی از اهل بهشت بنگری به این مرد (ایوب بن نوح) بنگر.[۵] . حسن بن علی ناصر : ابراهیم بن عبده نیشابورى: او از اصحاب امام هادى علیه السلام و پس از آن حضرت وکیل امام حسن عسکری علیه السلام در نیشابور بود. ابراهیم بن محمد همدانى . حسن بن راشد، مکنّی به ابوعلی . ابراهیم بن داود هاشمى یعقوبی
امام هادی و زیارت جامعۀ کبیره
یکی از آثار ماندگار و ارزشمند امام هادی علیه السلام ، زیارت جامعه کبیره است که متقنترین متن در امامشناسی است. زیارت جامعه، دارای مضامین بسیار عالی از زبان امام هادی (علیه السلام) است که در پاسخ به خواستۀ یکی از ارادتمندان اهل بیت علیهم السلام صادر شده است.
دعای امام هادی علیه السلام و شفای بیمار
امام هادی علیه السلام و شفای نابینا
طلا شدن شن ها
امام هادی علیه السلام و تبدیل خاک به طلا
امام هادی علیه السلام و پیشگویی مرگ جوان غافل
آگاهی امام هادی علیه السلام از سؤال ذهنی اصحاب
امام هادی علیه السلام و زنده کردن مرکب
راهنمایی امام هادی علیه السلام برای دریافت جواب
ماموریت شتر
امام هادی علیه السلام و پیشگویی مرگ متوکل
صحبت کردن با زبان ترکی
زنی که می گفت : زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است
امام هادی علیه السلام و نجات جان یونس نقاش
معجزه امام هادی علیه السلام و مرگ شعبده باز
نیروهای غیبی یاور امام هادی علیه السلام
اعتقاد مرد اصفهانی به امامت امام هادی علیه السلام
هیبت و عظمت امام هادی علیه السلام
خنثی شدن نقشه ترور امام هادی علیه السلام
سایت اندیشه، برگرفته از مقاله چگونگی شهادت امام هادی علیه السلام
سایت پرسمان دانشگاهیان، برگرفته از مقاله امام هادی علیه السلام از تبعید تا شهادت
طبسی، محمدجواد، مجله فرهنگ کوثر ۱۳۸۶ شماره ۷۰، برگرفته از مقاله نقش امام هادی در هدایت امت
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله امام هادی علیه السلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوازدهم امام هادی ع
ادامه مطلب را ببينيد


