درامتداد تاریکی-ماجرای دستبرد میلیاردی به جواهرسازی!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- 3 عضو یک باند سرقت که با نقشه ای زیرکانه به کارگاه جواهرسازی در مشهد دستبرد زده بودند، درحالی با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی دستگیر شدند که اموال سرقتی را درون عروسک خرسی و نور مخفی پذیرایی منزل مسکونی پنهان کرده بودند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، بامداد نوزدهم خرداد گذشته، گزارش دستبرد به کارگاه جواهرسازی، نیروهای گشت پلیس را به خیابان خسروی مشهد کشاند. در بررسی های مقدماتی مشخص شد سارقان قفل های کارگاه طلا و جواهرسازی را تخریب کرده اند و مقادیر زیادی طلا و جواهر شامل 87 عدد انگشتر، 6 عدد شمش، 150 گرم خاک طلا (تراشه های حاصل از تراشکاری ساخت زیورآلات)، 2کیلوگرم زعفران، 2دستگاه جواهرسازی و غیره را به سرقت برده اند.
بررسی های بیشتر در محل وقوع سرقت بیانگر آن بود که سارقان برای آن که شناسایی نشوند، دوربین های مدار بسته کارگاه را نیز به همراه تجهیزات آن سرقت کرده اند بنابراین با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) رسیدگی تخصصی به پرونده دستبرد به کارگاه جواهرسازی به گروهی از افسران پلیس آگاهی سپرده شد و بدین ترتیب تحقیقات کارآگاهان در حالی آغاز شد که بررسی دوربین های مدار بسته در محیط های اطراف نشان می داد سارقان نقابدار 3 عضو یک باند هستند که به طور کامل لباس های سیاه پوشیده اند و یکی از آنان کلاه لبه دار (آفتابی) به سر دارد. در ادامه تحقیقات مشخص شد سارقان از یک دستگاه خودروی سواری پراید برای حمل اموال سرقتی استفاده کرده اند که تمرکز بر شماره پلاک خودرو نیز تحقیقات را به بن بست رساند چرا که گزارش سرقت خودرو از بولوار صبا، همان روز در سامانه های پلیس به ثبت رسیده بود.
اگرچه روز بعد از این ماجرا خودروی سرقتی در یکی از خیابان های خلوت مشهد کشف شد زیرا دزدان مذکور پس از دستبرد به کارگاه طلا وجواهرسازی، خودرو را در شهر رها کرده بودند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است در عین حال نیروهای پلیس با واکاوی های دقیق و اثربرداری از خودروی سرقتی و بررسی سرنخ های به جا مانده در محل وقوع جرم، یکی از سارقان سابقه دار را شناسایی کردند که هویت وی در بانک اطلاعاتی مجرمان وجود داشت. بنابراین کارآگاهان با راهنمایی های فرمانده انتظامی مشهد، موفق شدند این جوان سارق را در خیابان شهید چمران و درون مخفیگاهش در حالی دستگیر کنند که در بازرسی از مخفیگاه وی یک قبضه چاقو، زعفران های سرقتی و مقادیری از اموال مسروقه دیگر کشف شد. با انتقال متهم به پلیس آگاهی، وی دو همدست سیاه پوش خود را نیز به پلیس لو داد و بدین ترتیب عملیات ضربتی کارآگاهان برای دستگیری دو سارق فراری وارد مرحله جدیدی شد.
بررسی های نامحسوس پلیس بیانگر آن بود که یکی از سارقان وارد فروشگاه موتورسیکلت در اطراف پنجراه مشهد شده است بنابراین وی در یک عملیات هماهنگ در حالی به محاصره پلیس درآمد که برای فرار از چنگ قانون، ناگهان قمه ای را از کمرش بیرون کشید و به طرف نیروهای انتظامی حمله ور شد اما کارآگاهان با استفاده از فنون دفاع شخصی، وی را زمین گیر کردند و در حالی به مقر انتظامی انتقال دادند که در بازرسی بدنی از وی تعدادی از انگشترهای سرقتی کشف شد.
از سوی دیگر نیز آخرین عضو باند در منطقه سیدی مشهد به دام افتاد و بدین ترتیب در بازرسی از درون نورمخفی های پذیرایی منزل مسکونی و درون عروسک خرسی، مقادیر دیگری از طلاهای سرقتی کشف شد. بررسی های پلیس درباره سوابق اعضای این باند بیانگر آن بود که دو تن از اعضای معتاد باند نقابداران سیاه پوش سوابق کیفری دارند که قبلا نیز توسط پلیس دستگیر و روانه زندان شده اند.
بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، تحقیقات بیشتر در این باره همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21245 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۵ تير
ماجرای طمعکاری که برای شوهرش زن گرفت!
وقتی سفره دلم را برای آن زن جوان گشودم و از بدبختی ها و مشکلاتم سخن گفتم، هیچ گاه فکر نمی کردم که آن زن طمعکار چه نقشه عجیبی را طراحی کرده است که کمک های مراکز امدادی و خیریه ای مرا بالا بکشد و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 29 ساله که برای شکایت از هوویش وارد مرکز انتظامی شده بود، در تشریح سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسمآباد مشهد گفت: 4 سال قبل و در حالی که دختر 8 ساله ای داشتم، از همسرم طلاق گرفتم چرا که او اعتیاد شدیدی به موادمخدر صنعتی داشت و روزگارم را سیاه کرد. من هم برای آن که بتوانم دخترم را از این زندگی فلاکت بار نجات دهم بعد از جدایی از «فرامرز» به مشهد آمدم و به یکی از مراکز حمایتی دولتی رفتم. آن جا بود که با زنی آشنا شدم و سرگذشتم را برایش بازگو کردم. او هم با آرامش و طمأنینه پای درددلهای من نشست و به ماجرای تلخکامی هایم در زندگی گوش کرد و سپس قول داد هرکاری که بتواند برای من انجام می دهد تا از این آوارگی نجات یابم و بتوانم از دخترم مراقبت کنم! او حتی قول داد برای حمایت مراکز قانونی و خیریهای از من هرکاری که از دستش ساخته باشد، دریغ نخواهد کرد. من هم خیلی زود به آن زن جوان اعتماد کردم و مدارکم را به او سپردم. از سوی دیگر وقتی فهمید که به خاطر شرایط خاص پدرم، می توانم از تسهیلات بانکی استفاده کنم با چرب زبانی گفت: شما به خاطر همین شرایط می توانید وام بانکی خوبی بگیرید. با این ادعا، من هم که جا و مکانی نداشتم به بهزیستی رفتم و مدتی را به همراه دخترم در آن جا ماندم ولی هنوز زمان زیادی از سپردن مدارکم برای گرفتن وام نگذشته بود که آن زن مرا اغفال کرد و مدعی شد اگر وام می خواهی بیا تو را به عقد همسرم دربیاورم که ما نیز از این تسهیلات کم بهره استفاده کنیم. من هم که فقط در حد چند کلاس ابتدایی تحصیلات دارم و به آن زن اعتماد کرده بودم، حرف هایش را باور کردم. او می گفت: ما 30 میلیون تومان به تو میدهیم ومقداری هم خودمان برمیداریم، اما نمیدانستم که آن ها چند صد میلیون تومان از این طریق وام می گیرند. بالاخره من به عقد «یاسین» درآمدم و به منزل آنها رفتم تا مانند خدمتکار از فرزندانش مراقبت کنم! این درحالی بود که هیچ رابطه ای با همسر او نداشتم و تنها به خاطر همین وام تن به ازدواج با او داده بودم. در این شرایط «شیما» مرا برای خدمات نظافتی به منازل دیگران هم می فرستاد اما دستمزدم را خودش می گرفت و من باید از لباس های کهنه فرزندان او به دخترم می پوشاندم و حتی ریالی برای خرید به من نمی داد تا حداقل نیازهای اولیه دخترم را تامین کنم!
در این هنگام وقتی به نقشه های زیرکانه آن زن جوان پی بردم به طور پنهانی از خانه بیرون زدم و ابتدا به محل کار آن زن رفتم و ماجرا را برای مسئولان آن جا بازگو کردم. آن ها زمانی که به حقیقت موضوع پی بروند هوویم را از محل کارش اخراج کردند و به من قول دادند تا همه حق و حقوقم را از او بگیرند! از طرف دیگر خودم به تنهایی یک سوئیت نقلی اجاره کردم و به همراه دخترم به پرستاری از یک زن سالمند مشغول شدم ولی «شیما» و همسرش که همه مبالغ پرداختی از سوی مراکز امدادی را به حساب خودشان واریز کرده اند، هنوز حاضر نیستند حقم را به من بازگردانند و با ارسال پیامک های ناروا و تهمت آمیز، مرا آزار می دهند! اکنون نیز مرا تهدید می کند که باید از شوهرش طلاق بگیرم ولی من تا روزی که همه حق و حقوق خودم و دخترم را از آن ها نگیرم، برای طلاق پیشقدم نمی شوم و... .
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، در پی شکایت این زن جوان، اقدامات مشاوره ای و بررسی های قانونی این ماجرا با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21242 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱ تير
ماجرای شلیک جنایی در پیاده رو!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- جوانی که هفتمین شب تعطیلات نوروزی را با شلیک جنایی در پیاده رو به صحنه ای خونبار تبدیل کرد در حالی به تشریح ماجرای هولناک قتل پرداخت که بعد ازمدتی فرار ودر حکایتی عجیب به چنگ قانون افتاد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، هفتم فروردین گذشته، صدای شلیک گلوله در خیابان نجف 67 ، نیروهای انتظامی را به محل وقوع نزاعی کشاند که به دلیل اختلافات ملکی رخ داده بود. بررسی های مقدماتی پلیس حکایت از آن داشت که در این نزاع خونبار جوان 32 ساله ای به نام «حسین – الف» مجروح شده و به مرکز درمانی انتقال یافته است.
طولی نکشید که پرونده نزاع مسلحانه با توجه به وضعیت وخیم جوان مجروح اهمیت ویژهای پیدا کرد و به همین دلیل ماجرای شلیک در پیاده رو، توسط قاضی ابراهیمی (قاضی شعبه 609 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) زیر ذرهبین تحقیقات قرار گرفت و کنکاش های پلیس با دستورات محرمانه مقام قضایی در حالی آغاز شد که بررسی ها نشان می داد افرادی سوار بر چند خودرو وارد خیابان نجف شده و با فردی به نام «ایمان- م» درگیر شده اند.
این نزاع خون آلود که با فریادهای دلخراش توهین آمیز و فحاشی همراه بود در حالی با شلیک های خونبار به پایان رسیده که فرد مسلح نیز به مکان نامعلومی گریخته بود.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، 4 روز بعد از این ماجرای تکان دهنده تلاش کادر درمانی بیمارستان طالقانی مشهد برای نجات جان جوان مجروح به نتیجه نرسید و او بر اثر عوارض ناشی از اصابت گلوله به ناحیه شکم جان سپرد. با مرگ وی، روند تحقیقات قضایی تغییر کرد و گروه ورزیده ای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با راهنمایی های قاضی ابراهیمی، بررسی های جنایی را به عهده گرفتند و این گونه رصدهای اطلاعاتی برای شناسایی مخفیگاه قاتل فراری آغاز شد. تحقیقات نامحسوس کارآگاهان که با هدایت سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) صورت گرفت، بیانگر آن بود که عاملان نزاع، سوار بر دوخودروی مزدا و پژو پارس در حالی وارد محل سکونت متهم به قتل فراری شده اند که چند بار دیگر نیز به دلیل اختلافات ملکی با یکدیگر درگیری داشته اند.
بنابراین گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سروان آرمین منفرد، عازم مکان هایی شدند که احتمال اختفای متهم فراری وجود داشت ولی او که متوجه مرگ «حسین – الف» شده بود، منزلش را ترک کرده بود و همسایگان وی نیز از پاتوق های وی اطلاعی نداشتند و برخی نیز به دلیل سوابق سرقت و نزاع وی جرئت نمی کردند در این باره مطالبی را بازگو کنند. براساس گزارش روزنامه خراسان در حالی که رصدهای پلیسی به استفاده از فناوری های نوین کشیده بود، ناگهان حدود یک هفته قبل زنگ تلفن پلیس 110 به صدا درآمد و زن جوانی با وحشت درگیری با همسرش را گزارش داد.
این زن که مدعی بود شوهرش با ساطور به وی حملهور شده است از نیروی انتظامی کمک خواست. دقایقی بعد عوامل انتظامی عازم منطقه خواجه ربیع شدند و مرد 35 ساله ای را با شکایت همسر صیغه ای اش دستگیر کردند که در همان بررسی های مقدماتی مشخص شد او همان «ایمان» (متهم به قتل مسلحانه فراری) است. بنابراین وی بلافاصله به پلیس آگاهی انتقال یافت و مورد بازجویی های فنی قرار گرفت. تحقیقات مقدماتی نشان داد که «ایمان- م» اگرچه متاهل است و پسر خردسالی هم دارد اما با زن دیگری هم به طور موقت ازدواج کرده بود که آن زن از فراری بودن وی به اتهام جنایت مسلحانه اطلاعی نداشت.
در ادامه تحقیقات که با نظارت قاضی شعبه 609 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد انجام شد، وی در حالی که ابراز ندامت می کرد به صراحت ارتکاب قتل را پذیرفت.
سپس متهم اواخر هفته گذشته با فراهم شدن مقدمات بازسازی صحنه جنایت، توسط کارآگاهان اداره جنایی به شهرک نجف هدایت شد و مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد.
متهم 35 ساله این پرونده جنایی در تشریح جزئیات این جنایت تکان دهنده به مقام قضایی گفت: آن ها به دلیل اختلافات قبلی به محل سکونتم آمدند و با چوب و چماق و شمشیر به انبار ضایعاتی حمله کردند تا مرا کتک بزنند. آن ها در حالی که با لگد به در انبار می کوبیدند من از در دیگر انبار که داخل کوچه باز می شود، فرار کردم و به خانه خودم در همان کوچه رفتم.
اما کسی مرا دیده بود و محل اختفایم را به مهاجمان لو داده بود در همین حال من اسلحه وینچستر را برداشتم و به بیرون از منزل آمدم. سپس «حسین- الف» را دیدم که رو به روی کوچه ایستاده و شمشیری هم به دست دارد. وقتی مرا دید بلافاصله از خودروی مزدا پیاده شد و به سمت من هجوم آورد. هنگامی که دیدم تعداد آن ها زیاد است ابتدا گلوله ای هوایی شلیک کردم که بترسند و محل را ترک کنند ولی در یک لحظه حسین را با شمشیر روبه روی خودم دیدم و از همان پیاده رو تیری به سوی او شلیک کردم که به شکمش اصابت کرد. زمانی که او خون آلود روی زمین افتاد من هم بی درنگ به خانه ام رفتم و از پشت خانه فرار کردم ولی تعدادی از مهاجمان سوار بر پژو پارس به صورت دنده عقب خودرو را به در منزلم می کوبیدند که شیشه ها را نیز شکستند...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است در پی اعترافات متهم این پرونده جنایی، پایان بازسازی صحنه قتل توسط قاضی ابراهیمی اعلام شد و بدین ترتیب «ایمان- م» به زندان انتقال یافت تا این پرونده، دیگر مراحل دادرسی را طی کند. خراسان : شماره : 21243 - ۱۴۰۲ شنبه ۳ تير
پنجره ترسناک!
با آن که همسرم سال ها به دلیل انتقال یک محموله سنگین مواد مخدر در زندان بود اما من در همان شرایط سخت زندگی، تلاش می کردم تا فرزندانم زندگی آرامی را تجربه کنند و خودم نیز برای تامین مخارج و هزینه های فرزندانم کار می کردم اما او بعد از آزادی از زندان زندگی مرا نابود کرد تا جایی که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 46 ساله ای است که به دلیل شکایت از همسر سابقش وارد مرکز انتظامی شده بود. این زن جوان با بیان این که از نگاه کردن به پنجره اتاق منزلم وحشت دارم ومی ترسم که هر لحظه او دوباره خودش را به داخل خانه بیندازد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یکی از روستاهای تایباد و در خانواده ای کشاورز به دنیا آمدم ولی هنوز 13 سال بیشتر نداشتم که مادرم را به دلیل سکته قلبی از دست دادم و در خانه تنها ماندم، چرا که برادر و خواهرانم ازدواج کرده بودند و در شهر دیگری روزگار می گذراندند. آن زمان همه امور خانه داری را به تنهایی انجام می دادم تا پدرم احساس دلتنگی نکند. خلاصه 3 سال بعد و در حالی که به سن 16 سالگی رسیده بودم روزی برای خرید مایحتاج زندگی به تنها فروشگاه روستا رفتم و در آن جا با نگاه های عاشقانه «شهرام» روبه رو شدم. او جوان غریبه ای بود که به صورت قراردادی در یکی از ادارات دولتی استخدام شده بود و در روستای ما مشغول خدمت بود. آن روز من هم به طور ناخودآگاه عاشق «شهرام» شدم و از آن روز به بعد به بهانه های مختلف از خانه بیرون می رفتم تا با شهرام دیدار کنم. اما خیلی زود خبر رابطه بین من و شهرام در میان اهالی روستا پیچید و او به خواستگاری ام آمد ولی پدرم با این ازدواج به شدت مخالفت کرد و مدعی بود اونه تنها خانواده خوبی ندارد بلکه خودش نیز با افرادی ارتباط دارد که آن ها معتاد هستند و شهرام را در حال کشیدن سیگار دیده است.
با وجود این من که به او دل باخته بودم به این حرف ها توجهی نداشتم و نمی خواستم حقیقت ماجرا را قبول کنم به همین دلیل رابطه ام با شهرام را قطع نکردم و آن قدر به ازدواج با او پافشاری کردم که پدرم به ناچار و برای حفظ آبروی خودش در روستا، رضایت داد و این گونه من در حالی پای سفره عقد نشستم که از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم اما هنوز چند ماه بیشتر از ازدواجمان نگذشته بود که قرارداد شهرام را تایید نکردند و بدین ترتیب او شغل دولتی خود را از دست داد. بعد از این ماجرای تلخ، شهرام مرا به خانه پدرش در شهرستان برد و خودش نیز راننده کامیون خاور شد تا بتواند هزینه های زندگی را بپردازد. در همین حال دوستان قدیمی شهرام که در روستاهای اطراف بودند و او در زمان مجردی به پاتوق آن ها رفت و آمد داشت، دور و بر شوهرم جمع شدند و او را به خرده فروشی مواد مخدر کشاندند. البته فهمیده بودم که شوهرم خلاف می کند ولی از ترس به روی خودم نمی آوردم و خودم را توجیه می کردم تا این که روزی شهرام از من خواست به صورت خانوادگی به مسافرت برویم. من هم دست دو فرزند کوچکم را گرفتم و به مسافرت رفتیم اما هنگام بازگشت از جنوب کشور، ناگهان ماموران انتظامی در جاده، کامیون را متوقف و در بازرسی از آن یک محموله سنگین مواد مخدر (تریاک) کشف کردند. من هم که حیرت زده به شوهرم نگاه می کردم به عنوان متهم روانه زندان شدم اما چند روز بعد بیگناهی من به اثبات رسید و من درحالی به همراه دو فرزندم به شهرستان بازگشتم که دادگاه همسرم را به تحمل 16 سال زندان محکوم کرد. حالا دیگر آواره منزل بستگانم شده بودم و برای تامین مخارج زندگی کار می کردم، چرا که پدر شوهرم پولی به من نمی داد. در این شرایط وقتی به ملاقات شهرام می رفتم و اوضاع سخت زندگی را برایش بازگو می کردم، او با چشمانی گریان مدعی می شد که بعد از آزادی همه این ها را جبران می کند! خلاصه چندین سال خودم در شرایط اسفباری روزگار گذراندم تا فرزندانم احساس آرامش کنند. بالاخره «شهرام» به دلیل نداشتن سابقه کیفری مشمول عفو شد و از زندان بیرون آمد و این بار راننده خودروهای سنگین (تریلر) شد ولی رفتارهایش بعد از آزادی به کلی تغییر کرد. او به من تهمت های ناروا می زد و با بستگانم که به منزل ما می آمدند با بی احترامی و بی ادبی به گونه ای برخورد می کرد که آن ها با چشم گریان از خانه ام می رفتند. او مدام مرا به بهانه های واهی کتک می زد به حدی که دچار انواع آسیب های جسمی و روحی شدم. چند ماه مرا در خانه زندانی می کرد و اجازه خروج از منزل را نمی داد و من هم فقط اشک می ریختم. این رفتارها به جایی رسید که دیگر نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و بعد از سال ها زندگی مشترک، از او طلاق گرفتم و مهریه ام را نیز بخشیدم تا سرپرستی کودکانم را به من بسپارد. بعد از این روزهای تلخ به مشهد آمدم و تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتم. چندین بار به دلیل آسیب دیدگی های کمر و ستون فقراتم تحت عمل جراحی قرار گرفتم ولی از این که دیگر آن روزگار تلخ را نداشتم، احساس راحتی می کردم تا این که دوباره سروکله شهرام پیدا شد.او که نشانی منزلم را پیدا کرده بود به طور ناگهانی خودش را از پنجره اتاق به داخل منزلم انداخت و با چهره ای خشمگین تهدیدم کرد که حق ازدواج با کس دیگری را ندارم! این رفتار او آن قدر ادامه یافت که اکنون آن پنجره رو به خیابان برایم به یک کابوس ترسناک تبدیل شده است و هر لحظه می ترسم او بلایی به سرم بیاورد. شهرام مدعی است برای آن که مچ مرا بگیرد تا با کسی ازدواج نکنم، شب و روز نمی شناسد و هر آن ممکن است مقابلم ظاهر شود. او من و فرزندانم را تهدید می کند و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: اقدامات مشاوره ای و بررسی های قانونی این پرونده، با صدور دستوری ویژه توسط سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت تا آن ها به واکاوی دقیق این ماجرای تلخ بپردازند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21243 - ۱۴۰۲ شنبه ۳ تير
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی