شهادت امام رضا علیه السلام» بنا به قول مشهور در بین شیعه، در روز ۳۰ صفر سال ۲۰۳ هجری واقع گردیده است و این، گفتار شیخ مفید در «الارشاد» نیز می باشد.[۵۲]

آن حضرت توسط مأمون خلیفه عباسی و با خورانده شدن انگور یا انار مسموم در ۵۵ سالگی به شهادت رسیدند. رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام، پیش بینی شده بود.

پیکر مطهر امام علیه السلام به دستور مأمون، در بقعه هارونیه (محل دفن هارون الرشید) در روستای سناباد به خاک سپرده شد که بعدا به «مشهد الرضا» معروف گردید.

نام مبارکش علی می باشد و به سال ۱۴۸ه.ق در مدینه به دنیا آمد. پدر ارجمندش موسی بن جعفر (علیه السلام) امام هفتم است و مادرش، نجمه- ام البنین.

مشهورترین لقبش رضا است و کنیه‌اش ابوالحسن. [۱]

حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام (۱۴۸-۲۰۳ ق) فرزند امام کاظم (علیه‌السلام)، امام هشتم شیعیان اثنی عشری است. مدت امامت ایشان ۲۰ سال است که همزمان بود با خلافت هارون الرشید، امین و مأمون عباسی.[۱] آن حضرت در سال ۲۰۰ هجری به اصرار و اجبار مأمون از مدینه راهی شهر «مرو» در خراسان محل خلافت این خلیفه عباسی شدند. مأمون حضرت رضا را مجبور به پذیرش عنوان ولایتعهدی کرد و سرانجام در سال ۲۰۳ هجری ایشان را با زهر مسموم نمود و به شهادت رساند. محل دفن بدن مطهر ایشان بعدا به «مشهد الرضا» معروف شد که امروزه زیارتگاه بزرگ شیعیان جهان است.

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، فرزند امام کاظم (علیه السلام)، بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال ۱۴۸ قمری[۲] و بنا به قول اندکى دیگر از آنان، در سال ۱۵۳ قمری[۳] در ۱۱ ذى‌ القعده یا ذى الحجه و یا ربیع الاول در شهر مدینه به دنیا آمد.

نام مادر گرامی آن حضرت -که «ام ولد» (کنیز) بوده است- در برخی روایات، نجمه[۴] و در برخى تُکتَم[۵] ذکر شده است. حمیده خاتون (مادر امام کاظم علیه السلام) می‌گوید: وقتی که نجمه به خانه ما راه یافت، پیامبر اسلام را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی ببخش» و همسر او کن و فرمود: «فانه سیُولد منها خیر اهل الارض؛ همانا بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد می‌شود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم کاظم نمودم و از او حضرت رضا به دنیا آمد.[۶]

همسر حضرت رضا، بانویی با فضیلت به نام سبیکه (از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله) است، که مادر امام جواد علیه السلام نیز می باشد.[۷] همسر دیگری که برای امام ذکر شده، ام حبیبه از دختران مأمون است که به پیشنهاد مأمون با امام ازدواج کرد.

در شماره و اسامى فرزندان امام علیه السّلام نیز اختلاف است، گروهى آنها را پنج پسر و یک دختر نوشته ‌اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه. امّا شیخ مفید بر این باور است، که امام هشتم علیه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد علیه السّلام نبوده است[۸]، و ابن شهرآشوب و طبرسى در اعلام الورى، نیز بر همین اعتقاد مى ‌باشند.[۹]

امام کاظم علیه السّلام کنیه «ابوالحسن» را به ایشان عنایت فرمودند[۱۰] و به على بن یقطین گفتند: اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من کنیه خویش را به او داده‌ ام.[۱۱] بدین جهت امام کاظم علیه السّلام را «ابوالحسن اوّل» و امام رضا علیه السّلام را «ابوالحسن ثانی» مى ‌نامند.

حرم امام رضا علیه‌السلام در مشهد مقدس

امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب متعددی می باشند؛ برخى از القاب آن حضرت عبارتند از: رضا، صابر[۱۲]، زکیّ[۱۳]، وافی[۱۴]، سراج اللّه‌[۱۵]، قرّة عین المؤمنین‌[۱۶]، مکیدات الملحدین‌[۱۷]، صدیق[۱۸]، فاضل.[۱۹]

با وجود اینکه وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگى موسى بن جعفر علیه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم علیه السّلام جانشینى امام رضا علیه السّلام را از طرف آن حضرت پذیرفتند. شیخ مفید نام دوازده تن از این اصحاب ائمه را که روایاتى در موضوع تعیین امام رضا علیه السّلام به جانشینى پدر بزرگوارش نقل کرده‌ اند، ذکر مى‌کند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، على بن یقطین و محمد بن سنان مى‌ باشند.[۲۳]

با این حال باز به دلیل تقیه و نیز فرصت طلبى اشخاصى که اموالى از طرف‌ امام کاظم علیه السّلام از شیعیان گرفته بودند،[۲۴] و همچنین وجود برخى از روایات نادرست که در آنها علایمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام علیه السّلام، شناسانده بودند، مشکلاتى به وجود آمد.

شیخ طبرسی اشکال اصلی را مربوط به کسانی می داند که در آخرین حبس امام کاظم که منجر به شهادت آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود.[۲۵] این اشخاص با پول هایی از امام که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خریدند و وقتى خبر رحلت امام علیه السّلام به آنها رسید، وفات آن حضرت را انکار کرده و در میان شیعه شایع کردند که امام کاظم علیه السّلام نمرده است؛ زیرا او قائم آل محمّد است.[۲۶]

پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام، دو گرایش عمده به نامهاى «قطعیه» و «واقفیه» پدید آمد. قطعیه رحلت امام کاظم علیه السّلام را تأیید کرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت.[۲۷] اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام کاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا مهدویت آن حضرت باقى ماند.[۲۸] [۲۹] ا‌مام رضا علیه السّلام در روایتى سرنوشت واقفیه را اینگونه بیان فرمودند: «در حیرت زندگى مى‌کنند و نهایت در حال کفر مى ‌میرند[۳۰]

مطابق با روایتی که راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح نقل نموده است، بعد از شهادت امام کاظم علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش، به بصره و کوفه با طیّ الارض سفر نمود و در جلسه هایی با حضور شیعیان و دانشمندان آنجا به اثبات امامت خود و احتجاج پرداخت. امام در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سکونت گزید و در آنجا با گروهى از مسلمانان جلسه‌اى برگزار کرد. در این جلسه امام به زبانهای مختلف با تعدادی از افراد حاضر در کوفه از ملیت های مختلف به زبان خود آنها سخن گفتند و به سؤالاتشان پاسخ دادند. امام همچنین در آن جلسه جاثلیق مسیحى و رأس الجالوت (رئیس یهودیان) را شرکت دادند و با آنها مناظره نمودند.[۳۱]

از عهد امام رضا (علیه السلام)، عصر جدیدی از شکوفایی و بالندگی فرا روی شیعه پدیدار گشت و این به سبب کوشش‌ها و رنج‌های امامان پیشین بود. پدید آمدن پایگاه‌های عظیم مردمیِ شیعه‌گرا از پیامدهای این کوشش‌ها بود. شیعیان به نیرویی رسیده بودند که می‌توانستند حکومت را در دست گیرند. امّا این وضعیت، حاکمان عباسی را به هراس انداخت و به چاره‌جویی واداشت. واگذاری منصب ولایت‌ عهدی به امام رضا (علیه السلام) از چاره‌هایی‌ بود که برای گریز از خطر شیعه یافتند.
بدین سان، می‌توان دوران امامت امام رضا (علیه السلام) را به دو دوره پیش و پس از ولایت‌عهدی تقسیم کرد.
مدت امامت ایشان پیش از پذیرش ولایت عهدی، هفده سال بود که ده سال از این سال‌ها را در عصر هارون، پنج سال را در عصر امین و دو سال را در عهد مأمون و در مدینه سپری کرد.
چون پدر گرامی‌اش به شهادت رسید، در مدینه بود و رسیدگی به امور شیعیان را آغاز کرد. شاگردان پدر را پیرامون خویش گرد آورد و به تعلیم معارف ناب دینی پرداخت. در این سال‌ها شیعیان بهره‌ها از او برگرفتند و هدایت‌ها یافتند و معارف دینی نشو و قوام و دوام پیدا کردند.
شخصیت
ممتاز و برجسته امام در مدینه چنان جلوه می‌نمود که سراسر حجاز آن روزگار در همه مسائل مادی و معنوی خویش از او مدد می‌گرفت.

طول مدت امامت حضرت رضا علیه‌السلام مقارن بود با خلافت این سه خلیفه عباسی: هارون الرشید، امین و مأمون.

امام رضا ع در عصر هارون الرشید:

آنگونه که از روایات تاریخی بر می آید، دستگاه حاکم به زودی به امامت امام رضا علیه السلام پس از امام کاظم علیه السلام پی می برد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون به قتل امام رضا می کنند. به عنوان نمونه در کتاب "عیون اخبار الرضا" آمده است، یحیی بن خالد که زمینه توطئه قتل امام کاظم علیه السلام را نزد هارون فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده و مدّعی امامت است. هارون گفت: آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟ تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟[۳۲]

زمانی که هارون الرشید امام موسى بن جعفر علیه السلام را کشت، عده‌اى از جاسوسان و رجال امنیتى کشور را براى بررسى امر امام رضا علیه السلام فرستاد تا تمایلات و علایق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا علیه السلام مشغول نشر احکام الهى و تعالیم اسلام و توضیح مطالب پیرامون امامت شد. در این حال بعضى از بزرگان شیعه ترسیدند مبادا از طرف هارون الرشید به او آسیبى برسد. محمد بن سنان می گوید: «من به ابوالحسن الرضا علیه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به این امر شهرت دادى (یعنى اظهار امامت کردى) و جاى پدرت نشستى در حالى که خون شما از شمشیر هارون مى‌ چکد. امام علیه السلام پاسخ داد: مرا بر این کار جرأت داد آنچه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر ابوجهل بتواند یک مو از سر من کم کند من پیغمبر خدا نیستم.» و من به شما مى‌ گویم اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم کند شاهد باشید که من امام نیستم[۳۳]

مطابق با برخی روایات، برامکه در ابتلاى امام کاظم و امام رضا علیهما السلام به گرفتاری ها، نقش مهمی داشتند، زیرا آنها هارون الرشید ستمگر را به کینه ‌جویى نسبت به این دو امام واداشتند. امام رضا علیه السلام کاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از این رو بر ضدّ آنها از خدا استمداد کرد. محمد بن فضیل نقل کرده «در سالى که هارون الرشید برامکه را قتل عام کرد و بلا بر آنها نازل شد، ابو الحسن الرضا علیه السلام در عرفات ایستاده بود و دعا مى‌ کرد، سپس سرش را خم کرد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را علیه برامکه نسبت به آنچه با پدرم کردند مى‌ خواندم، امروز خداى متعال دعایم را در باره آنها استجابت کرد. طولى نکشید که بلا بر جعفر و یحیى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد[۳۴]

همچنین هارون الرشید پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) که بر ضدّ خلیفه شورش کرده بود فرستاد، به او دستور داد که به خانه‌ هاى علویان حمله برد و تمام جامه ‌ها و جواهرات زنانشان را غارت کند و براى آنها هیچ جامه‌اى را باقى نگذارد مگر یک جامه براى هر کدام از آنها. جلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله کرد. پس امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد، از جمله دختران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خانواده‌ اش را در یک اطاق، سپس دم در خانه ایستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نیست، من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت کنم، درست همان گونه که هارون الرشید دستور داده است. امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مى‌دهم. من به خدا قسم مى‌خورم که همه چیزهایى را که پوشیده‌ اند بگیرم. امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ‌ها و زینت آلات و حتى گوشواره‌ ها و خلخال ها و دکمه ‌هاى زنان علوى را جمع‌ آورى کرد و به دست جلودى داد تا آنها را به هارون الرشید تسلیم کند.[۳۵]

امام رضا ع در عصر امین عباسی:

محمد امین عباسی پس از مرگ پدرش هارون، عهده ‌دار رهبرى مسلمانان شد، و طبق رأى قاطع مورّخان، او صلاحیت چنین پست بالایى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و شهوات نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با مأمون بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا علیه السلام فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.

امام رضا ع در عصر مأمون عباسی:

مأمون را می توان از قدرتمندترین و دانشمندترین خلفای عباسی دانست. خلیفه‌ای که برخلاف پیشینیانش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقه‌ی وافری به علم و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب عباسی می‌دانست که وجود ائمه اطهار علیهم السلام برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی می‌کردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام بود. با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون و نیز سخنان خود امام رضا علیه السلام در این مورد، می توان اهداف مأمون از انجام این عمل را در موارد زیر خلاصه کرد: جذب یاران و شیعیان امام به طرف خود، پذیرفتن مشروعیت حکومت عباسیان توسط علویان، کنترل اعمال و رفتار امام رضا علیه السلام، کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شیعیانشان و سرکوب قیام های علویان.

سفر امام رضا علیه‌السلام به خراسان

شیخ کلینی از یاسر خادم و ریّان بن صلت نقل کرده که: وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مأمون استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به خراسان بیاید. امام رضا علیه السلام به عللى تمسک مى‏ فرمود و عذر می خواست، اما مأمون پیوسته به آن حضرت نامه می نوشت تا آن حضرت دانست که چاره ‏اى ندارد و او دست بردار نیست، لذا از مدینه بیرون شد.[۳۶]

وداع امام رضا ع با خانواده:

شیخ صدوق از معول سجستانى آورده: «زمانى که براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیکى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) وارد حرم شد، او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گریه مى‌ کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت[۳۷]

افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از حسن بن على وشّاء نقل شده که امام به او فرمودند: «موقعى که مى‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانواده‌ام را جمع کرده و دستور دادم براى من گریه کنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت[۳۸]

چنین برخوردهایى بى‌ تردید مى ‌توانست کسانى را که درک درستى داشتند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است‌.[۳۹]

امام پیش از رفتن به خراسان به داخل مسجد پیامبر وارد شد و دستش را بر قبر شریف نهاد و فرزندش امام جواد علیه السلام را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طلب حفاظت براى او کرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وکلا و خدمتکارانم گفته‌ ام که از تو شنوایى داشته باشند و پیرویت کنند.» و به اصحابش او را معرفى کرد که جانشین وى خواهد بود.[۴۰]

مسیر حرکت امام رضا و همراهانشان طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۴۱]

مطابق با نقل رجاء بن ابى ضحاک که از طرف مأمون به بردن امام رضا علیه السلام به مرو مامور شده بود، امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت خود به عبادت و تهجد و موعظه مردم و روشنگری و پاسخ به سوالات آنها می پرداختند. در گزارش مفصلی که او از برنامه روزانه امام در زمان اقامت در شهرها ارائه می دهد آمده است که امام از موقع بالا آمدن آفتاب تا ظهر به مردم رو می نمود و آنها را موعظه نموده برایشان حدیث می گفت. او همچنین می گوید: ایشان در هیچ شهری فرود نمى ‏آمد مگر آنکه مردم به نزد او می آمدند و معالم دین خود را از او می پرسیدند و او به آنها جواب می داد و بسیار از پدرانش حدیث نقل می کرد.[۴۲]

امام رضا در نیشابور:

از اتفاقات مهم مسیر سفر امام رضا علیه السلام، بیان حدیث سلسلة الذهب است. مطابق با نقلی از این حدیث که اسحاق بن راهویه راوی آن است، هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به نیشابور آمد و خواست که از نیشابور بسوى خراسان و نزد مأمون بیرون رود، اصحاب حدیث گرد او اجتماع کرده و عرض کردند: یا ابن رسول اللَّه، تو از نزد ما کوچ میکنى و حدیث نمیکنى ما را بحدیثى که ما آن حدیث را از تو استفاده و ضبط کنیم؟
آن جناب در میان عمارى نشسته بود سر از عمارى بیرون کرد و فرمود: از پدرم موسى بن جعفر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم جعفر بن محمد (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم محمد بن على (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم على بن الحسین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم حسین بن على (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود از جبرئیل (سلام الله) شنیدم که می فرمود از خداوند عز و جل شنیدم که می فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛ لا اله الا الله‏ قلعه من است، پس هر کسى داخل شود در قلعه من ایمن است از عذاب من» و چون راحله قدرى راه پیمود، آن جناب فرمود: بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله». [۴۳]

ابن صباغ می گوید: نویسندگانِ صاحب قلم و دوات که این حدیث را آنروز می نوشتند شمارش کردند، بیشتر از بیست هزار نفر بوده اند.[۴۴


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دهم امام رضاع

تاريخ : یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۳ | 13:57 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |