یلدا شبِ پرطول و درازی است به هرسال

یلدا شبِ پرطول و درازی است به هرسال - یلدا شبِ بشگفتن رازی است به هرسال

یلدا شبِ آغازِ زمستان و یخ و برف - یلدا شبِ سرما ، شبِ کرسی است به هرسال

یلدا خبر از آمد جَدی است و مَهِ دی - یلدا خبر از یک مَهِ برفی است به هرسال

یلدا خبر از رفتنِ هفت رنگیِ پائیز - یلدا خبر از رنگ سفیدی است به هرسال

یلدا خبر از آمدن مویِ سپید است برادر - یلدا خبر از دوره یِ پیری است به هرسال

سروده شده درجمعه سی ام آذر1397

شبِ یلدا شبِ طولانیِ سال

شبِ یلدا شبِ طولانیِ سال - شبِ یلدا شبِ مهمانیِ سال

شبِ یلدا شبِ گفت و شنود است - شبِ قصّه، نصیحت، رهنمود است

شبِ یلدا شبِ از خود گذشتن - شبِ حرفِ بزرگترها شنفتن

نشستن پایِ حرفِ قصّه گوها - شنفتن قصّه یِ ژولیده موها

شنفتن قصّه هایِ شاهنامه - شنفتن طنزهایِ ماهنامه

موبایل و تبلت و بنموده خاموش - به حرفای بزرگان ساعتی گوش

یک امشب را کنارِ خانواده - صمیمی، دوستانه، صاف و ساده

بگوئیم و بخندیم و بکوشیم - به ابرازِ محبّتها بکوشیم

کدورت، کینه را از دل زدائیم - سرودِ دوستی با هم سرائیم

یکی اشعار شهنامه بخواند - یکی هم از علینامه بخواند

یکی از رستم و سهراب گوید - یکی از خیبر و محراب گوید

یکی با طنز خود بیداد کرده - یکی هم از گُل آقا یاد کرده

کنارِ کرسی و یک وَر لمیدن - زتلخی و زشیرینی شنیدن

شنیدن قصّه هایِ تلخ و شیرین - زبابا و نَنَه و از خاله نسرین

زپنجاه، شصت و ازهفتاد سالی - که بگذشته است درخواب وخیالی

زدورانی که بود اربابهایی - نبود از بهرِ دهقانان بهایی

یکی شامِ سموری داشت زیبا - یکی کنج تنوری بود شبها

یکی در دست شلّاق و تَبَر بود - خوراک دیگری خونِ جگر بود

یکی مانندِ حیوان کار میکرد - یکی محصول را انبار میکرد

یکی را سفره رنگا رنگ بودی - یکی با همسرش در جنگ بودی

بلی این بود ارباب و رعیّت - که بابا میکند از آن حکایت

چودیدی شامِ طولانیِ یلدا - بکن یادی زطولِ روزِ عقبا

بکن یادی زفردایِ قیامت که طولانی ترین روز است و ساعت

شبِ چلّه کنارِ کعبه بودن - دعا کردن غبار از دل زدودن

چه توفیقی در این شامِ دراز است - برایِ آنکه در رازو نیازاست

شبِ چلّه اگر باشی مدینه - ویا در کربلا این بهترینه

دراین شب کن پس اندازی زدنیا - توهم ای باقری از بهرِ عقبا

سروده شده درسحرگاه جمعه سی ام آذر1397

بهارم رفت و تابستان هم رفت

بهارم رفت و تابستان هم رفت - بِشُد پائیز و اکنون شامِ یلدا است

جوانی هم بهاری بود بگذشت - زتابستانِ ما هم ناله برخواست

چوشد پائیزِ عمرت دان غنیمت - دمی را که کنون تا شامِ یلدا است

جوانی را مده ای دوست از دست - خوشا حال کسی که فکرِ فرداست

جوانی وقتِ رویِش وقتِ کاراست - جوانی چون بهاری سبزو زیبا ست

جوانی را غمنیمت دان عزیزم - اَزیرا کَت توان و توش همراست

بشدچون وقتِ تابستانِ عمرت - غنیمت دان که یک محصولِ زیبا ست

هرآنچه کِشته ای اینک دروکن - پس اندازی بکن تا قوّه برجاست

چو تابستانِ عمرت رفت دیگر - فسوس و غصّه ات از چهره پیداست

چهل تا شصت تابستانِ عمراست - هنوزم قوّت و نیروت همراست

چو شصت آید نشست آید پدیدار - ولیکن سقفِ این ویرانه برپاست

چو شد هفتاد عمرت بهمن تواست - سپیدیها زموهایت هویداست

چو شد هشتاد دیگر آمد اسفند - دِگر وزنِ تو مانندِ پرِکاست

رسیدی گر نود شکرِ خداکن - که اینسان عمرِ طولانی تورا خواست

ولیکن چون اجل باشد مقدّر - به هرسنّی که باشی غصّه بیجاست

بخواه ای باقری توفیقی از حق - که با شی آنچنانی که خدا خواست

سروده شده آغاز زمستان 1397

سروده های باقری پور فاطمیه 1390

برای مشاهده اشعار روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/madayehezahra.htm

برای مشاهده اشعار روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/madayehezahra.pdf

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebagheri.htm

http://asharebageri.blogfa.com


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: یلدا شب چله

تاريخ : پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ | 14:44 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |