باند گوشی قاپی«مو فرفری»متلاشی شد
باند گوشی قاپی «مو فرفری»دقایقی بعد از ارتکاب جرم در بولوار شهید کریمی به چنگ نیروهای کلانتری شفای مشهد افتادند و راز چندفقره سرقت را فاش کردند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،زن جوانی در بولوار شهید کریمی مشهد گوشی تلفن را ازکیفش خارج کرد تا در کنار خیابان و برای گرفتن تاکسی به اینترنت متصل شود اما در همین هنگام دو جوان موتورسوار به وی نزدیک شدند و در یک لحظه گوشی او را قاپیدند.زن جوان که حتی فرصت فریاد زدن پیدا نکرد،هنوز در شوک این سرقت بود که نیروهای گشت کلانتری شفا از راه رسیدند و درباره ماجرای گوشی قاپی به تحقیق پرداختند. زن جوان که فقط موهای «فرفری»سرنشین موتورسیکلت را به خاطر داشت با اضطراب و نگرانی از باند «مو فرفری»سخن گفت. با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)گروه گشت بی درنگ عملیات شناسایی دزدان گوشی قاپ را آغاز کردند و به گشت زنی در خیابان های اطراف پرداختند.
طولی نکشید که نیروهای انتظامی در خط سیر سارقان موتورسوار وارد خیابان شهید کریمی ۳۵ شدند و گوشی قاپ ها را مشاهده کردند که درحال پرسه زنی برای یک سرقت دیگر بودند اما آن ها ناگهان با مشاهده عوامل انتظامی در حالی از محل گریختند که راکب به دلیل استرس تیراندازی نیروهای انتظامی نتوانست موتورسیکلت را کنترل کند و با یک دستگاه پراید عبوری برخورد کرد.
همزمان با واژگونی موتورسیکلت ،نیروهای گشت در اطراف آن ها حلقه زدند و ۲ متهم را به مقر انتظامی انتقال دادند. در بازرسی بدنی از متهمان علاوه بر چاقو،گوشی تلفن زن جوان نیز کشف شد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است دو جوان ۱۸ ساله که در دایره تجسس مورد بازجویی فنی قرارگرفته بودند به سرقت از شهروندان به ویژه زنان اعتراف کردند.هنوز تحقیقات از آنان به سرپرستی سروان عمرانی(رئیس دایره تجسس)ادامه داشت که چند مال باخته دیگر وارد کلانتری شدند و باند سرقت «مو فرفری» را شناسایی کردند. بررسی های بیشتر در این باره همچنان ادامه دارد.
وحشت آفرینی زورگیران خشن با آمپول هوا
ماموران کلانتری الهیه مشهد باند زورگیران خشنی را به دام انداختند که با تهدید به مرگ راننده خودرو از طریق تزریق آمپول هوا وحشت آفرینی می کردند.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی روزگذشته پس از دستگیری اعضای این باند مخوف به خبرنگار ارشد روزنامه خراسان گفت:ماموران کلانتری الهیه مشهد که گشت زنی های هدفمندی را برای مقابله با جرم آغاز کرده بودند در ساعات اولیه بامداد به راننده یک دستگاه پراید مشکوک شدند که بررسی های مقدماتی نشان داد خودروی مذکور سرقتی است.
سرتیپ دوم احمد نگهبان افزود:هنگامی که نیروهای انتظامی قصد داشتند خودرو را متوقف کنند ناگهان راننده جوان آن خودرو را رها کرد و با پای پیاده به داخل کوچه های تاریک گریخت اما عوامل گشت انتظامی با تعقیب این متهم ،وی را با چند فن دفاع شخصی دستگیر کردند و به مقر انتظامی انتقال دادند.
این مقام ارشد انتظامی تصریح کرد:بررسی های پلیس که زیر نظر مستقیم سرهنگ محمد فیاضی صورت گرفت بیانگر آن بود که مالک خودرو چهارم آذر طعمه ۲ زورگیر خشن شده است که در پوشش مسافر ،سوار خودروی وی شده و سپس با تهدید چاقو و همچنین وحشت آفرینی با آمپول هوا،راننده ۵۲ساله را زخمی کرده و او را در بیابان های بولوار توس۲ از خودرو پایین انداخته اند.
سردار سرتیپ دوم نگهبان اضافه کرد:با این اطلاعات،بلافاصله گروهی از افسران دایره تجسس به سرپرستی سروان سیفی(افسر پرونده)تحقیقات گسترده ای را آغاز کردند و متهم ۳۴ساله و دیگر افراد مرتبط با آنان را نیز به دام انداختند.
فرمانده حافظان امنیت خاطرنشان کرد:اعضای این باند خشن تاکنون به ۳۰فقره سرقت خودرو،موتورسیکلت و دوچرخه اعتراف کرده و مدعی شدند که اموال سرقتی را به مالخران فروخته اند.
سردار احمد نگهبان گفت:در ادامه این عملیات ۳مالخر نیز دستگیر شدند و تعدادی قطعات اوراق شده خودرو نیز از آنان کشف شد که بررسی های تخصصی پلیس در این باره ادامه دارد.
گرداب محبت های خیابانی!
شاید خانواده و به ویژه پدرم در سرنوشت سیاه من نقش مهمی داشتند چراکه هربار به اصرار پدرم درحالی پای سفره عقد نشستم که هیچ علاقه ای به خواستگارم نداشتم و این گونه در یک دنیای تاریک به زندگی مشترک نافرجام ادامه می دادم تا این که ...
به گزارش روزنامه خراسان، زن۵۰ساله با بیان این که زخم های دوران کودکی و نوجوانی ام در بزرگ سالی به غده ای عفونی تبدیل شد درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت:مادرم درپی یک ازدواج فامیلی و زمانی که ۱۲ سال بیشتر نداشت پای سفره عقد با پدرم نشست و صاحب ۷فرزند شد اما پدرم رفتارهایی پرخاشگرانه داشت و بسیار سخت گیر بود.مادرم درآغاز زندگی مشترک دریک کارگاه فرش بافی مشغول کار شد و پدرم نیز آرام آرام حرفه تعمیر خودرو را درپیش گرفت و از اوضاع مالی خوبی برخوردار شد اما سخت گیری ها وشیوه های مستبدانه او در زندگی به درگیری و مشاجره های زیادی انجامید به گونه ای که به خاطر کتک کاری پدرم همواره از او می ترسیدم. رعب و وحشت در وجود من و خواهر وبرادرانم رخنه کرده بود حتی برای اشتباه کودکانه هم به صورت دسته جمعی تنبیه می شدیم و به همین خاطر مدام از حضور مقابل پدرمان فراری بودیم. رفتارها و بازی های ما نیز مخفیانه بود و سعی می کردیم همه چیز را از پدرمان پنهان کنیم. این بود که من و همه خواهر و برادرانم مصرف سیگار را از دوران نوجوانی شروع کردیم و حتی برادرانم به طور پنهانی مشروبات الکلی مصرف می کردند اما پدرم از همه این ماجراها بی خبر بود.
با آن که به تحصیل علاقه ای نداشتم اما چون در مسیر مدرسه خودم را دختری رها و آزاد می دیدم به کلاس درس می رفتم و احساس می کردم پرنده ای هستم که برای ساعاتی از قفس آزاد شده ام. خیلی دوست داشتم برای خودم جشن تولد بگیرم ولی این هم جزئی از آرزوهای دست نیافتنی بود.دوبار به دور از چشم پدرم در جشن یکی از دوستانم شرکت کردم اما وقتی پدرم متوجه ماجرا شد همه بدنم را با کمربند کبود کرد.
حالا من در جست و جوی ذره ای عشق ومحبت بودم و در مسیر مدرسه شماره تماس هر پسری را که به من ابراز علاقه می کرد،می گرفتم و در فرصتی مناسب با تلفن دوستانم با آن پسر ارتباط برقرار می کردم به گونه ای که دیگر پدر ومادر دوستانم نیز مرا طرد کردند تا دختران آن ها را به مسیر ارتباطات نامتعارف و غیراخلاقی نکشانم ولی من تشنه محبت های خیابانی بودم و از طریق تلفن های عمومی شهر به این رفتارها ادامه می دادم. زمانی که پدرم در جریان رفتارهای غیراخلاقی ام قرارگرفت به اجبار مرا پای سفره عقد نشاند و من به ناچار با یکی از مشتریان تعمیرگاه او ازدواج کردم که همسرش را طلاق داده بود و من هم هیچ علاقه ای به او نداشتم ولی شوهرم نیز مانند پدرم مردی خشن بود که مدام مرا کتک می زد تا از خانه بیرون نروم . این رفتارها موجب شد تا بعد از ۷ سال زندگی مشترک و در حالی که یک پسر داشتم از او طلاق بگیرم. این در حالی بود که پدرم به تازگی از دنیا رفته بود و همه خواهران و برادرانم نیز یا طلاق گرفته بودند و یا در حال جدایی از همسر خود به سر می بردند . همه ما در چنگ اعتیاد دست وپا می زدیم و از مال وثروتی که ارث رسیده بود برای اعتیادمان هزینه می کردیم. با وجود این زخم های دوران کودکی و نوجوانی به غده های عفونی در بزرگ سالی تبدیل شده بود و هیچ درمانی هم برای آن ها پیدا نمی کردیم. در این شرایط من دو بار دیگر هم ازدواج کردم ولی بازهم در زندگی مشترک تفاهمی با همسرانم نداشتم و سرنوشتی سیاه را تجربه می کردم به طوری که حتی از خودم متنفر بودم. اکنون نیز قصد دارم چندعمل جراحی زیبایی روی چهره ام انجام بدهم چراکه احساس می کنم خیلی زشت هستم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمد ولیان(رئیس کلانتری نجفی مشهد)بررسی های روان شناختی واقدامات مشاوره ای برای نجات این زن از افکار اشتباه دردایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
راز سرقت های دزدان دروغگو!
دو جوان سابقه دار که بازهم توسط ماموران کلانتری شفای مشهد دستگیر شده اند، در حالی رسوا شدند که یکی از آنان ادعا کرد لوازم و لاستیک های داخل خودرو متعلق به خواهر زنش است اما این زن جوان در پیگیری های پلیس، دروغگویی دزدان را لو داد.به گزارش روزنامه خراسان،گروه تخصصی گشت نامحسوس کلانتری شفا،هنگام انجام وظیفه در بولوار عبدالمطلب، به خودروی پرایدی مشکوک شدند که سرنشینان آن به طرز مشکوکی در اطراف خودروهای دیگر پرسه می زدند. چند دقیقه بعد نیروهای انتظامی با بهره گیری از راهنمایی های سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)سرنشینان پراید را زیر نظرگرفتند و زمانی که متوجه شدند راننده و سرنشین خودرو از سارقان سابقه دار هستند، بلافاصله خودروی آنان را متوقف کردند و به بازرسی آن پرداختند.با کشف دو زاپاس روی صندلی عقب و تعدادی آچار و بکس از جیب های کاپشن راننده،مشخص شد که عوامل انتظامی با سارقان قطعات و محتویات خودرو روبه رو شده اند به همین دلیل بازرسی ها ادامه یافت و تعدادی ابزار و آچار به همراه جک خودروی نیسان و توپ سیم برق نیز از درون داشبورد و صندوق عقب کشف شد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است با انتقال اموال مذکور و متهمان به کلانتری، تحقیقات و بازجویی های فنی از آنان در حالی آغاز شد که یکی از دزدان سابقه دار مدعی شد دو زاپاس کشف شده متعلق به خواهرزنش است. با این ادعا،گروه تجسس با مراجعه به محل سکونت زن جوان،بررسی های پلیسی را ادامه دادند اما این زن ادعا کرد شوهر خواهرش دروغ می گوید و او یک دزد سابقه دار است!از سوی دیگر تحقیقات پلیسی نشان داد هر دو متهم چندبار به اتهام دستبرد به محتویات خودروها دستگیر شده اند و هم اکنون نیزبا سپردن قرارکفالت به دادسرا تا زمان رسیدگی قضایی به پرونده سرقت آزاد شده اند .هنوز بررسی های افسران تجسس برای ریشه یابی سرقت های آنان ادامه داشت که مرد نیسان سوار وارد مرکز انتظامی شد و با شناسایی دو متهم مذکور گفت:خودروی نیسان را مقابل منزلم پارک کرده بودم که روز بعد متوجه شدم در آن باز است و سارقان اموالی مانند دو عددجک، اگزوز مستعمل،جعبه ابزارو مدارک را از داخل آن سرقت کرده اند.بنابرگزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با اعتراف دو سارق جوان،پرونده قضایی تشکیل شد وتحقیق برای کشف دیگر سرقت های احتمالی آنان ادامه یافت.
غرش ماینرهای ویلانشین با برق سرقتی!
ماموران پاسگاه انتظامی فردوسی مشهد در عملیات ویژه ای که با دستور مستقیم سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)صورت گرفت ۴۰ دستگاه ماینر استخراج رمز ارز را از یک ویلای اجاره ای کشف کردند که با برق سرقتی غرش می کردند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، همزمان با پویش کاهش مصرف برق و گاز در کشور، دستوری ویژه از سوی سردار نگهبان برای برخورد قاطع با سارقان برق و مصرف کنندگان غیرمجاز از برق شهری صادر شد و بدین ترتیب گروه های تخصصی از عوامل انتظامی به رصدهای اطلاعاتی برای شناسایی عاملان اخلال در مصرف بهینه برق پرداختند. در همین راستا،ماموران پاسگاه انتظامی فردوسی مشهد،از طریق به کارگیری منابع و مخبران محلی به سرنخ هایی از سرقت برق فشار قوی در یکی از ویلاهای منطقه شاهنامه دست یافتند و با هماهنگی مقام قضایی، عملیات ویژه ای را آغاز کردند. وقتی نیروهای انتظامی به همراه کارشناسان اداره برق وارد ویلای مذکور شدند ناگهان با غرش ۴۰ دستگاه ماینر استخراج رمز ارز روبه رو شدند که در اتاق های ویلا به طرز ماهرانه ای جاساز شده بودند. دقایقی بعد و با دستور سروان مصطفی حسنی(فرمانده پاسگاه فردوسی)ماینرهای غیرمجاز به مرکز انتظامی انتقال یافتند و تحقیقات برای ریشه یابی چگونگی تامین برق ماینرها از سوی کارشناسان و مهندسان برق آغاز شد.بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که فرد یا افرادی سودجو با بهره گیری از شیوه های غیرمجاز، اقدام به سرقت از تیر برق فشار قوی کرده اند و به صورت پنهانی کابل ها را به درون باغ ویلا کشیده اند. از سوی دیگر تحقیق درباره مالک باغ ویلا ادامه یافت و مشخص شد فردی ناشناس ویلای مذکور را به مدت یک سال اجاره کرده است و از طریق راه اندازی استخراج رمز ارز به صورت غیرقانونی، نه تنها در مصرف بهینه برق اخلال ایجاد می کند بلکه با سرقت برق به دیگر شهروندان هم آسیب می زند.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با ضبط ماینرهای مذکور،کارشناسان برق در حالی ارزش آن ها را حدود ۳میلیاردتومان برآورد کردند که تلاش ماموران انتظامی برای دستگیری مالک ماینرها و عامل سرقت برق ادامه دارد.
گذرنافرجام عشق سرقت ها ازکوچه بن بست!
دزدان پراید که قصد داشتند از چنگ پلیس فرارکنند در حالی درون کوچه بن بست به دام افتادند که بررسی ها نشان داد عاشقان سرقت، سوابق متعدد کیفری دارند.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،ماموران کلانتری آبکوه مشهد،دو جوان پراید سوار را در خیابان خیام مشاهده کردند که در حال بازکردن در یک خودروی دیگر بودند. وقتی نیروهای انتظامی به طرف دو جوان مذکور حرکت کردند ناگهان آن ها به داخل پراید پریدند و از صحنه حادثه فرارکردند. عوامل گشت انتظامی که حالا یقین داشتند با سارقان اموال مردم روبه رو شده اند، بی درنگ به تعقیب آن ها پرداختند ولی پراید سواران در ادامه تعقیب و گریز وارد یکی از کوچه های بن بست در خیابان شهید طالبی شدند و مسیر فرارخود را بسته دیدند. در این هنگام راننده پراید با یک حرکت هولناک، دور زد و تلاش کرد تا با ضربه زدن به خودروی پلیس راه عبور را باز کند ولی نیروهای کارآزموده کلانتری با چند حرکت پلیسی، خودروی سارقان را متوقف کردند و حلقه های قانون را بردستان آن ها گره زدند. دقایقی بعد دو جوان ۲۴و۳۰ساله به مقر انتظامی هدایت شدند و با دستور سرهنگ روح ا...لطفی (رئیس کلانتری آبکوه) مورد بازجویی های فنی قرارگرفتند. از سوی دیگر بررسی شماره پلاک پراید نشان داد که خودروی مذکور نیز شب گذشته از منطقه خواجه ربیع مشهد سرقت شده است.بنابرگزارش روزنامه خراسان،دو سارق جوان که به دلیل عشق سرقت سوابق متعدد کیفری داشتند، در حالی راز چندین فقره سرقت را فاش کردند که ابتدا خود را بی گناه جلوه می دادند ومدعی بودند که سرقت را کنار گذاشته اند و پلیس آن ها را به اشتباه دستگیر کرده است. بررسی های بیشتر برای واکاوی جرایم احتمالی دیگر آنان در دایره تجسس کلانتری آبکوه آغاز شده است.
خیـانت یک دوست !
یک شب وقتی با ترفندی خاص رمز گوشی تلفن شوهرم را باز کردم، وحشت سراسر وجودم را فرا گرفت. باورم نمی شد! شماره پرتکراری که همسرم با آن تماس گرفته بود، روح و روانم را به هم ریخت. وقتی با آن شماره تماس گرفتم از شدت شوک و حیرت زبانم بندآمد، او کسی جز نزدیک ترین و صمیمی ترین دوست دوران جوانی ام نبود ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن ۲۸ ساله ای که به دلیل درگیری و کتک کاری با صمیمی ترین دوست زندگی اش به مرکز انتظامی احضار شده بود، با بیان این که روابط خیانت آلود همسرش او را تا مرز درگیری کشانده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت:پدر معتادم که مکانیک خودرو بود پس از سال ها زندگی مشترک با مادرم به تفاهم نرسید و آن ها در حالی از یکدیگر جدا شدند که من پانزدهمین بهار زندگی ام را می گذراندم. ۲ خواهر و برادرم ازدواج کرده بودند و من و مادرم به ناچار به روستای محل تولد مادرم بازگشتیم تا هزینه های کمتری برای ادامه زندگی بپردازیم. مادرم خانه کوچکی اجاره کرد و به کارگری در زمین های کشاورزی مشغول شد اما پدرم که با زن دیگری ازدواج کرده بود، مدام با همسرش به روستا می آمد و مادرم را تحت فشار می گذاشت تا مرا هر چه زودتر عروس کند.
در این شرایط من از نیش و کنایه های نامادری ام نیز بی بهره نبودم و همواره تحقیر می شدم تا این که بالاخره با اصرارپدرم با جوان۲۵ ساله ای ازدواج کردم که شاگرد تعمیرگاه کیف وکفش بود. خلاصه در ۱۷ سالگی زندگی مشترک را در کنار مادر شوهرم شروع کردم اما خیلی زود فهمیدم که حسن علی معتاد است و مادرش هم از او حمایت می کند ولی این همه ماجرا نبود چرا که همسرم دست بزن داشت و بسیار شکاک بود.
او مرا از همه اطرافیانم جدا کرد تا با کسی ارتباط نداشته باشم. در حالی که صاحب دختری۴ ساله بودم، دیگر کارد به استخوانم رسید و از حسن علی طلاق گرفتم و سرپرستی «سلماز» را هم پدرش به عهده گرفت و من با شکستن غرور و تباهی جوانی ام به خانه مادرم بازگشتم. در این شرایط فقط«ساناز»دوست صمیمی دوران نوجوانی و جوانی ام سنگ صبورم بود و رازهای درونم را با او در میان می گذاشتم تا این که «هوشنگ» پسر همسایه به خواستگاری ام آمد. او ادعا می کرد از همان دوران نوجوانی عاشقم بوده است. بالاخره با رفت و آمدهای زیاد به عقد «هوشنگ» درآمدم تا شاید عشق و محبت را تجربه کنم و روزگارم رنگ آرامش بگیرد. از سوی دیگر همواره برای دیدن پنهانی دخترم به محل سکونت «حسن علی»می رفتم و فرزندم را با آه و اشک از فاصله دور بدرقه می کردم.
هوشنگ هم کاسب بازار بود و آجیل فروشی داشت. بعد از گذشت ۲سال به مشهد آمدیم و شوهرم یک مغازه بزرگ اجاره کرد ولی هرچه زمان می گذشت روابط عاطفی ما سردتر می شد به گونه ای که خیلی به من کم توجهی می کرد و از آن شور و شوق آغاز زندگی مشترک خبری نبود! در همین روزها متوجه شدم که او پنهانی با زن دیگری گفت وگوی تلفنی دارد. یک شب تا صبح نخوابیدم تا این که بالاخره رمز گوشی او را با ترفندی باز کردم و فهمیدم که با یک شماره آشنا بارها تماس گرفته است. روز بعد وقتی با آن شماره تماس گرفتم روح و روانم به هم ریخت و دچار شوک شدم. او «ساناز» صمیمی ترین دوست زندگی ام بود. با هم در یک کافی شاپ قرارگذاشتیم ولی او همه چیز را انکار می کرد که در نهایت باهم درگیر شدیم و کار به کتک کاری کشید و با شکایت «ساناز» به کلانتری احضار شدم. حالا که گذشته را مرور می کنم تازه می فهمم که نباید اسرار زندگی ام را برای هر کسی فاش می کردم، ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی)بررسی های کارشناسی و روان شناختی این ماجرا به گروه کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی