در سال هفتم هجرت، قلعههای خیبر یکی پس از دیگری فتح شد و قدرت مرکزی یهود درهم شکست. ساکنان فدک تسلیم گردیدند و در برابر پیامبر متعهد شدند نیمی از زمینها و باغهای خود را به آن حضرت واگذار کنند و نیمی دیگر را برای خود نگه دارند. افزون بر این، آنها کشاورزی سهم پیامبر را هم به عهده گرفتند تا در برابرش مزدی دریافت کنند.
این مطلب از مسلّمات شیعه و سنی است؛ بهطوریکه حتی خلیفۀ اول در ادعای گرفتن فدک از حضرت زهرا سلاماللهعلیها این ادعا را نداشت که این سرزمین از آن پیامبر نیست؛ بلکه تنها ارث نبردن حضرت فاطمه از ایشان را مطرح میکرد
بعد از آن، آیۀ شریفۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً»؛ «و حق نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن»،[۱] نازل شد. پیامبر بعد از این آیه، فدک را به حضرت زهرا داد. [۲] روایات بسیاری حتی از اهل سنت نیز در این زمینه وجود دارد که این بخشش را نشان میدهد.[۳]
از این داستان و آیه روشن میشود که فدک بهعنوان ارث به حضرت زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ نرسیده است؛ بلکه پیامبر فدک را بهعنوان هدیه به حضرت زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ داده است.
حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در گفتوگو با خلیفه اول در مورد فدک، از طریق هدیه بودن، مطلوب خود را بیان میداشت و ادعای اول ایشان نیز این بود، و حتی امام علی علیهالسلام و امایمن را نیز بهعنوان شاهد بر آن آورد، اما هدیه بودن فدک، توسط خلیفه اول رد شد و وقتی حضرت زهرا با مقابله آنان روبهرو شد، تلاش کرد که ارثیه بودن فدک را به اثبات رساند، و اینکه اگر این زمین هدیه هم نبوده باشد، از طریق ارث به آن حضرت میرسد. در ارث بردن نیز گفتوگویی بین طرفین درگرفت و مخالفان تنها به حدیثی که خود ابوبکر ناقل آن بود نحن معاشر الانبیاء لا نورّث [۴] استناد میکردند و حضرت زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ نیز با استناد به آیات قرآنی اثبات کردند که انبیا نیز مانند همه مردم از خود ارث بهجا میگذارند.
حال با هدیه بودن فدک باید گفت، کسی در هدیه شاهد نمیگیرد و شاهد گرفتن عمل مرسومی در هدیه دادن نیست تا پیامبر در حین هدیه دادن فدک این کار را بکند. بر فرض اگر پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ شاهدی بر این هدیه دادن نیز میگرفت، احتمالاً هیچ ثمرۀ عملی نیز بر این شاهدها بار نمیشد؛ زیرا بسیاری از وقایع بوده که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، مردم بسیاری را شاهد گرفت، ولی مردم بعد از ایشان آنها را خواسته و یا ناخواسته فراموش میکردند. مهمترین این وقایع، داستان غدیر بود که هزاران نفر آن را دیدند؛ ولی کمتر کسی بدان پایبند ماند.
به علاوه، فدک در دست حضرت زهرا بود و بر طبق قاعدۀ ید که از قواعد فقهی و حقوقی است، باید حکم کرد که این زمین از آن اوست؛ مگر اینکه خلاف آن ثابت شود و کسی که علیه آن اعتراض دارد، باید شاهد بیاورد.[۵] بنابراین نباید محکمه خلیفۀ اول از حضرت زهرا شاهد میخواستند. به همین جهت امیر المؤمنین نیز در طی گفتوگویی این را به خلیفه اول گوشزد میکند و میگوید که به غیر حکم خداوند، در مورد ایشان قضاوت شده است.[۶]
در قضیه فدک، مخالفان حضرت مدعی بودهاند و به حسب قوانین فقهی و حقوقی، مدعی باید بر ادعای خود دلیل اقامه کند و بر حضرت زهرا سلاماللهعلیها تنها قسم خوردن بود.[۷] [۸]
اما در مورد شاهد بودن امام حسن و امام حسین ـ علیهماالسلام ـ توجه به این نکته لازم است که داستان فدک در زمان حضرت رسول اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بوده است و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در آن زمان کودک بودهاند. شهادت این دو امام اگرچه کودک بوده باشند نیز، برای ما مورد اطمینان و قابل قبول است؛ اما طبیعی بوده که مخالفان آن حضرت اثری بر شاهد بودن این دو کودک ندهند و این دو نمیتوانستند به سیر عادی شاهد در این قضیه به حساب آیند. لذا بیشتر منابع حدیثی از امام علی ـ علیهالسلام ـ و اُمّ أیمَن بهعنوان شاهدان حضرت زهرا نام بردهاند.[۹] [۱۰] و از آنجا که در ایمان و صداقت این دو شکی نیست، [۱۱] پس آنها قطعاً این مسئله را از پیامبر شنیده و شاهد بر هدیه دادن آن بودهاند؛ در روایات نیز آمده که خلیفه اول از امایمن پیرامون مشاهده این موضوع سؤال کرده و ام ایمن پاسخ داده که این را مشاهده کرده است. [۱۲]
ابوبکر و مصادره فدک
پس از ماجرای سقیفه و تصاحب خلافت، نخستین اقدام خلیفه این بود که فدک را از تصرف زهرا علیهاالسلام خارج کند. از این رو دستور داد وکیل آن حضرت را از فدک اخراج کردند و آن را به بیتالمال ملحق نمودند. هر چند این اقدام عجولانه و تصرف غاصبانه هیچ گونه مستند شرعی و قانونی نداشت بلکه یک اقدام صرفا سیاسی و در راستای تثبیت حکومت بود، اما وی برای توجیه کار خود به روایتی دست یازید که جز او هیچیک از صحابه و روات آن را نقل نکردهاند. در صحیح بخاری آمده است که ابوبکر در پاسخ حضرت زهرا، که به اقدام وی اعتراض نمود، چنین گفت: «إنّ رسول اللّه قال: لانورث ما ترکناه صدقة؛[۱۵] رسول خدا فرمود: ما ارث نمیگذاریم، هر چه از ما بماند صدقه است». و در برخی منابع دیگر آمده است: «نحن معاشر الانبیاء لانورث؛ ما گروه انبیاء ارث بر جای نمی گذاریم».[۱۶]
فدک چنانکه گفتیم در زمان رسول الله (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) طبق آیه وآت ذا القربی حقه [۲۳]
از سوی پیغمبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) به فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) واگذار شد، این مطلبی است که نه تنها مفسران شیعه بلکه جمعی از علمای اهل سنت نیز از صحابی معروف ابوسعید خدری نقل کردهاند که اسناد آن را قبلا بیان کردیم. بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) حکومت وقت دست روی آن گذارد، نمایندگان فاطمه (علیهاالسّلام) را از آن بیرون کرد، این مطلبی است که ابن حجر دانشمند معروف اهل سنت در کتاب «صواعق» و سمهودی در «وفاء الوفاء» و ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» آوردهاند. بانوی اسلام برای گرفتن حق خود از دو راه وارد شد: نخست از طریق هدیه پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) به او، و دوم از طریق ارث هنگامی که مساله هدایت پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) مورد قبول واقع نگشت. در مرحله اول بانوی اسلام امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) و ام ایمن را به عنوان گواه نزد خلیفه اول دعوت نمود، ولی خلیفه به این بهانه که شاهد برای اثبات این دعاوی باید دو مرد باشد این شهود را نپذیرفت. سپس به ادعای حدیثی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) که فرموده است: «ما پیامبران ارثی از خود نمیگذاریم، و هر چه بعد از ما بماند صدقه خواهد بود! »، [۲۴] [۲۵] [۲۶] از قبول پیشنهاد «ارث» نیز سرباز زد.[۲۷] [۲۸]
در حالی که در یک بررسی اجمالی روشن میشود که نظام حاکم غاصب در این عمل خود مرتکب ده خطای بزرگ شد که فهرست وار در این جا مطرح میکنیم، هر چند شرح آن نیاز به بحث فراوان دارد:
فاطمه علیهاالسّلام «ذو الید» بود، یعنی ملک فدک در تصرف او بود، و از نظر تمام قوانین اسلامی و قوانین موجود در میان عقلای جهان هیچ گاه از «ذو الید» مطالبه شاهد و گواه نمیشود مگر این که دلایلی بر باطل بودن «ید» و تصرف او اقامه گردد. فی المثل اگر کسی در خانهای ساکن و مدعی مالکیت آن باشد، مادام که دلیلی بر نفی مالکیت او اقامه نشده، نمیتوان آن را از دست وی بیرون کرد، و هیچ جهتی ندارد که شاهد و گواهی بر مالکیت خود اقامه کند، بلکه همین تصرف (خواه بوسیله خود او باشد یا نمایندگان او) بهترین دلیل بر مالکیت است.
شهادت دادن بانوی اسلام
شهادت بانوی اسلام (علیهاالسّلام) به تنهایی در این مساله کافی بود، چرا که او به شهادت آیه شریفه: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا؛[۲۹] خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد». و نیز به شهادت حدیث کسا که در بسیاری از کتب معتبر اهل سنت و کتب صحاح آنها نقل شده، معصومه است، و خداوند هر گونه رجس و پلیدی را از پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهمالسلام) دور نموده، و از هر گناه پاک ساخته است، چنین کسی چگونه ممکن است شهادت و ادعایش مورد تردید و گفتگو واقع شود؟
شهادت و گواهی علی (علیهالسّلام) نیز به تنهایی کافی بود، چرا که او نیز دارای مقام عصمت است، و علاوه بر آیه تطهیر [۳۰] و آیات و روایات دیگر، بر این معنای، حدیث معروف: «الحق مع علی، و علی مع الحق، یدور معه حیثما دار؛ [۳۱] علی با حق است و حق با علی است و هر جا او باشد حق با اوست». کفایت میکند، چگونه حق بر محور وجود علی (علیهالسّلام) دور میزند، ولی شهادت او پذیرفته نیست؟![۳۲] چه کسی جرات میکند در برابر این سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) که سنی و شیعه آن را نقل کردهاند گواهی او را رد کند؟!
شهادت ام ایمن نیز به تنهایی کفایت میکرد، زیرا همان گونه که ابن ابی الحدید نقل میکند:ام ایمن به آنها گفت: آیا شما شهادت نمیدهید که پیغمبر صلیاللهعلیهوالهوسلّم فرمود من از اهل بهشتم! اگر این را قبول دارید پس چگونه شهادتم را رد میکنید؟!.
از همه اینها گذشته علم حاکم هنگامی که از قرائن مختلف (قرائن حسی یا شبیه حس) حاصل گردد برای داوری کفایت میکند، آیا مساله تصرف و ید از یکسو، و شهادت این شهود که هر یک به تنهایی شهادتشان برای اثبات حق کافی بود از سوی دیگر، ایجاد علم و یقین نمیکند؟
حدیث عدم ارث گذاردن پیامبران به شکل دیگر و به معنای دیگر است، نه آن گونه که غاصبان فدک نقل کرده یا تفسیر نمودهاند، زیرا در منابع دیگر حدیث چنین نقل شده: «ان الانبیاء لم یورثوا دینارا و لا درهما و لکن ورثوا العلم فمن اخذ منه اخذ بحظ وافر؛ پیامبران درهم و دیناری از خود به یادگار نگذارند، بلکه میراث پیامبر علم و دانش بود، هر کس از علم و دانش آنها سهم بیشتری بگیرد ارث بیشتری را برده است». این ناظر به میراث معنوی پیامبران است و هیچ گونه ارتباطی با ارث اموال آنها ندارد، این همان است که در روایات دیگر آمده: «العلماء ورثة الانبیاء؛ دانشمندان وارثان پیامبرانند». مخصوصا جمله «ما ترکناه صدقة» چیزی است که قطعا در ذیل حدیث نبوده، مگر ممکن است حدیثی برخلاف صریح قرآن از پیغمبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) صادر شود! زیرا قرآن مجید در آیات متعددی گواهی میدهد که انبیا ارث گذاشتند، و در این آیات قرائن روشنی وجود دارد که منظور تنها میراث معنوی نبوده، بلکه میراث مادی را نیز شامل میشده است. لذا بانوی اسلام فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) در خطبه معروفش که در مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلّم در برابر مهاجرین و انصار ایراد فرمود به این آیات تمسک جست و احدی از مهاجرین و انصار آن را انکار نکرد. اینها همه گواه بر نادرست بودن حدیث فوق است. اگر این حدیث صحیح بود چگونه هیچ یک از همسران پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلّم آن را نشنیده بودند، و سراغ خلیفه آمدند و سهم خود را از میراث پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) مطالبه کردند. اگر این حدیث صحیح بود چرا سرانجام خلیفه طی نامهای دستور داده فدک را به فاطمه (علیهاالسّلام) بازگردانند، نامهای که خلیفه دوم آن را گرفت و پاره کرد. [۳۳] . وانگهی اگر این حدیث واقعیتی داشت، و میبایست فدک به عنوان صدقه بین مستحقین تقسیم گردد، پس چرا خلیفه دوم در زمان خود ـ هنگامی که کار از کار گذشته بود ـ به سراغ علی (علیهالسّلام) و عباس فرستاد و حاضر شد فدک را در اختیار آنها بگذارد، که در تواریخ اسلام مشهور است.[۳۴] [۳۵] [۳۶] و عثمان الخمیس که یک وهابی متعصب است در کتاب من القلب الی القلب صراحتا به این مطلب اشاره میکند. «ثم أن الصحیح فی ذلک أن فدک کانت وقفا لما کان یحتاجه النبی صلی الله علیه واله سلّم) لنفسه و أزواجه و آل بیته و کان أبو بکر رضی الله عنه یدیرها بعد وفاة النبی (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ثم عمر فی خلافته ثم أعطاها علی لیدیرها؛ صحیح آن است که فدک وقفی بود که پیامبر به آن برای خودش و همسرانش و اهل بیتش نیاز داشت و ابوبکر پس از وفات پیامبر آن را اداره می کرد و سپس عمر در دوران خلافتش آن را اداره می کرد و فدک را به علی داد تا آن را اداره کند.» [۳۷]
در کتابهای معتبر و معروف شیعه و اهل سنت آمده است که بانوی اسلام فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) بعد از ماجرای منع فدک نسبت به آن دو غضب کرد و فرمود: «من یک کلمه با شما سخن نخواهم گفت» و این امر ادامه یافت تا فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) با اندوه فراوان چشم از جهان پوشید.[۳۸] [۳۹] [۴۰] . در حالی که این حدیث نیز از پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلّم در منابع اسلامی مشهور است که فرمود: «من احب ابنتی فاطمة فقد احبنی، و من ارضی فاطمة فقد ارضانی، و من اسخط فاطمة فقد اسخطنی؛[۴۱] [۴۲] . هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته؛ هر کس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده؛ و هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».[۴۳] . آیا با این حال میتوان حقی را که فاطمه مطالبه مینمود از او منع کرد، و به حدیثی که اثری از آثار صدق در آن نیست در مقابل نص کتاب الله که میگوید وارثان انبیا از آنها ارث میبرند استناد جست؟! به هر حال هیچ گونه توجیهی برای مساله غصب فدک نمیتوان یافت و هیچ دلیل موجهی برای این کار وجود ندارد. از یک سو ید مالکانه فاطمه زهرا علیهاالسّلام از سوی دیگر شهود مطمئن و معتبر؛ از سوی سوم شهادت کتاب الله؛ و از سوی چهارم روایات مختلف اسلامی، همگی گواه صدق ادعای بانوی اسلام بر حق مسلم او در فدک بودند. از همه اینها گذشته عمومات آیات ارث که به همه مردم حق میدهد از پدران و مادران و بستگان خود ارث ببرند، و مادام که دلیل معتبری بر تخصیص این عمومات در کار نباشد نمیتوان از این حکم اسلامی چشم پوشید، گواه دیگری محسوب میشود.
ارائه سند : مطابق با حدیثی از امام باقر علیه السلام حضرت زهرا علیهاالسلام پس از غصب فدک توسط ابوبکر آن را مطالبه نمود و نوشته پیامبر اکرم (ص) را به ابوبکر نشان داده و فرمود: این نوشته ى پیامبر صلى الله علیه و آله براى من و فرزندانم است.[۱۷] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بخشيدن فدك به حضرت زهرا