
«ناتوانی»ابرقدرت ها از درک «ماهیت» انقلاب ایران
تحلیل جریانهای ملی مذهبی، از روند وقایع انقلاب اسلامی چه بود؟
ملی مذهبیها، یعنی جریانهایی مثل نهضتآزادی، جبههملی و جاما، اعتقادی به مبارزه مسلحانه علیه رژیم نداشتند. آن ها پس از واقعه 17 شهریور 1357 به این نتیجه رسیدند که شیوههای قبلی مبارزه جواب نمیدهد و باید به سراغ شیوههای جدیدی رفت. گروههایی که از قبل به مبارزه مسلحانه معتقد بودند، میگفتند: باید مبارزه مسلحانه را گسترش داد. افرادی هم که به مبارزات مسلحانه اعتقاد نداشتند، میگفتند: باید از طریق انتخابات آزاد، مجلس را قبضه و اختیارات شاه را محدود کرد. در این بین، هیچ کس غیر از امام(ره) به مبارزات مردمی اعتقاد نداشت و باور نمیکرد که این شیوه به نتیجه برسد.
تحلیل دو ابرقدرت غرب و شرق از وقایع ایران چه بود؟
روسها از طریق رادیو مسکو اعلام میکردند که به سرنوشت مردم ایران علاقه دارند و در برابر تغییر و تحولات ایران بیتفاوت نخواهند ماند؛ به همین دلیل هم شاه دایم تکرار میکرد که سرنخ این حرکتها در مسکو است! آمریکاییها هم دایم ادعا میکردند که بین حرفهای رادیو مسکو و مخالفت امام با رژیم شاه، رابطه معناداری وجود دارد. از سوی دیگر، مردم شعار میدادند: «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی». معنای چنین شعاری این بود که ملت ایران قصد دارد دست آمریکا را از ایران قطع کند، ولی این اقدام، به این معنا نبود که شوروی را راه خواهد داد و در نتیجه، هردوی آن ها، مخالفت با انقلاب اسلامی را شروع کردند. واقعیت این است که نه روسها و نه آمریکاییها، واقعاً ماهیت انقلاب اسلامی را درک نمیکردند؛ زیرا این انقلاب هیچ شباهتی با دیگر انقلابهای تاریخ معاصر نداشت.
رویکرد امام(ره) و به تبع آن ،انقلابیهای آن دوره، در برابر این گرایشها و تحلیلها چه بود؟ آن ها تا چه حد برای این ارزیابیها ارزش قائل شدند؟
مردم عملاً بر این باور بودند که باید دستورهای امام(ره) را مو به مو اجرا کنند و این موضوعی است که گروههای مختلف سیاسی، هنوز هم از درک علت آن ،عاجز هستند. تمام گروههای چپ و راست، در بهترین وضعیت ممکن خود، بیش از چندهزار نفر را نمیتوانستند بسیج کنند، درحالیکه امام(ره)، با یک اشاره، تظاهراتی چندمیلیونی را در تهران و شهرستان ها به راه میانداختند.
چرا «ازهاری» به نخست وزیری برگزیده شد؟
خودکشی سیاسی
برقراری حکومت نظامی در شهرهای بزرگ ایران، با همین رویکرد آغاز شد؛ رویکردی که برخی از مورخان، از آن به خودکشی سیاسی شاه تعبیر میکنند. شاه نخستین بار در جریان کودتای 28 مرداد، از حربه حکومت نظامی برای کنترل اوضاع تهران استفاده کرد. اما در زمان اوجگیری انقلاب اسلامی، او در بسیاری از شهرهای بزرگ کشور، به دفعات حکومت نظامی برقرار کرد و در سراسر کشور جو امنیتی به وجود آورد. اصفهان ،نخستین شهری بود که در مردادماه 1357، در آن حکومت نظامی برقرار شد.
گسترش اعتراضات در سراسر کشور
معنای این اقدام، در ماههای پایانی حیات رژیم پهلوی، آن بود که موج اعتراضات تنها به تهران محدود نشده است و مردم بسیاری از شهرهای بزرگ کشور، از جمله اصفهان، مشهد، اهواز، شیراز و ... به مقابله شدید با رژیم پهلوی پرداختهاند. در این شرایط، شاه با انتخاب ارتشبد ازهاری به عنوان نخستوزیر نظامی، تلاش کرد با شدیدترین شکل ممکن، به مبارزه با انقلابیون بپردازد. ازهاری نیز از همان ابتدای کار، با اعلام حکومت نظامی در بسیاری از شهرهای ایران، خواست خود را مبنی بر سرکوب انقلابیون نشان داد اما این رویکرد،با نتیجه معکوسی که بر جای نهاد، تنها به تسریع روند پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد.
تانگوی شاه و «حزب رستاخیز» بر مرده ریگ مشروطه
مرگ تحزّب
دوران سلطنت رضاشاه را باید دوران مرگ موقتی تحزّب در ایران دانست. پهلوی اول، اصولاً تحزب را بر نمیتابید و حاضر نبود هیچ اعتراض یا مخالفتی را تحمل کند؛ او «زبان میبُرید و قلم میشکست» و به ویژه، پس از سال 1314، بر اختناق حاکم بر جامعه و شدت دیکتاتوری خود افزود. بنابراین، در دوران رضاشاه، تحزّب، این میراث بزرگ مشروطیت، نادیده گرفته و به بوته فراموشی سپرده شد. به تعبیر یرواند آبراهامیان، رضاشاه «با منع فعالیت همه احزاب سیاسی، قدرت سیاسی را منحصراً در دست گرفت.»
این دیدگاه، بیکم و کاست، به فرزند او، محمدرضا پهلوی نیز، منتقل شد. برای او نیز، مانند پدرش، تحزّب، آزادی مطبوعات و دیگر ساختارهای مردمسالارانه، تنها بازیچهای برای تحقق هدف محسوب میشد. با این حال، پهلوی دوم، به ویژه در شرایط در هم ریخته پس از اشغال ایران در شهریور 1320، از ظاهر کردن این خصیصه عاجز بود، اما وقتی در 28 مرداد سال 1332 توانست با کمک آمریکاییها، دولت دکتر مصدق را ساقط و دوران حکومت مستبدانه خود را آغاز کند، دیگر برای اتخاذ این رویکرد، مانعی بر سرِ راه نداشت. شاه طی دو سالِ بعد از کودتای 28 مرداد، تقریباً تمام مخالفان خود را به حاشیه راند یا از میان برداشت؛ سیدمجتبی نواب صفوی و اعضای اصلی جمعیت فدائیان اسلام، بازداشت شدند و به شهادت رسیدند. مصدق، پس از محاکمه فرمایشی در دادگاه نظامی، به حبس انفرادی سه ساله فرستاده شد و پس از آن نیز، بقیه زندگی خود را، به حالت تبعید، در روستای احمدآباد گذراند. با این حال، شاه به دلیل فشارهای خارجی و انتظاراتی که از او داشتند، چارهای جز پذیرش فعالیت احزاب سیاسی نداشت؛ طبعا این احزاب باید در چارچوب خواست و نظر او فعالیت میکردند. این رویکرد، بخشی از ژست دموکراتمآبانه شاه، مقابل کشورهای غربی حامی خودش بود.
«حزببازی» محمدرضا پهلوی
شاه برای بازی با تحزّب، به عنوان میراث مشروطه، الگوی دو حزبی را برگزید. این انتخاب، احتمالاً به دلیل تأثیری بود که وی از نظام حکومتی در آمریکا گرفت. محمدرضا پهلوی به این باور رسیده بود که الگوی دو حزبی و رقابت هرچند صوری میان احزاب، وی را از مظان بسیاری از اتهامات دور میکند و برای راضی کردن شبه روشنفکرانی که به لعاب دموکراسی هم قانع هستند، محمل خوبی است. به همین دلیل، در سال 1336، شاه به اسدا... علم که پس از کودتا به یکی از اطرافیان مورد اعتماد او تبدیل شده بود، دستور تشکیل حزب سیاسی داد و عَلَم، حزب «مردم» را به وجود آورد. او موفق شد تعدادی از روشنفکران و حتی منتقدان دولت – و نه شاه – را، به عضویت حزب در بیاورد و در نخستین انتخابات مجلس شورای ملی پس از 1336، 40 کرسی مجلس را با اعضای حزب مردم پُر کند.کمتر از یک سال بعد، شاه به منوچهر اقبال دستور تأسیس حزب دوم را داد. این حزب، عنوان «ملیون» به خود گرفت و در واقع طرفدار دولت بود. به این ترتیب، جدال صوری میان دو حزب «مردم»، به عنوان منتقد دولت و «ملیون»، به عنوان طرفدار دولت آغاز شد. شاه که چنین رویکردی را میپسندید، دست دو حزب را برای زیرآب زدن هم باز گذاشت و آن ها، در ظاهر برای مصالح حزب و در اصل برای رضایت خاطر همایونی، به جان هم افتادند و تا مدتها مسئولیتهای حکومتی، میان اعضای این دو حزب، دست به دست میشد. به تدریج، فعالیت حزب «ملیون» کمتر شد و همزمان با اعلام اصول ششگانه شاه، موسوم به انقلاب به اصطلاح سفید، حسنعلی منصور و دوستانش که خود را حامی اقدامات شاه معرفی میکردند و از سوی آمریکا نیز، حمایت میشدند، حزب «ایران نوین» را با اجازه محمدرضا پهلوی، تأسیس کردند. خاستگاه این حزب، «کانون مترقی» بود و اعضای آن به تدریج، بیش از دو حزب فرمایشی دیگر، مورد توجه شاه قرار گرفتند. هویدا به عنوان یکی از اعضای کانون مترقی و دوست نزدیک حسنعلی منصور، 13 سال نخستوزیر شاه بود و از این لحاظ، صاحب رکورد است.
نظری که تغییر کرد
شاه که با فعالیت احزاب وابسته به خود، بیش از پیش نزد غربیها دم از تمایل به دموکراسی و وفاداری به آرمانهای مشروطه میزد؛ در سال 1961، در کتاب «مأموریت برای وطنم» و ظاهراً در پاسخ به کسانی که وی را دیکتاتور میدانستند، نوشت: «اگر من یک دیکتاتور بودم تا پادشاه مشروطه، میبایست وسوسه میشدم تا همانند هیتلر و یا مانند آنچه امروزه در کشورهای کمونیستی میبینید، حزب واحد مسلطی تشکیل دهم، اما من به عنوان یک پادشاه مشروطه، آن توان و جسارت را دارم که فعالیتهای حزبی گسترده به دور از خفقان نظام یا دولت تکحزبی را تشویق کنم.» اما او خیلی زود نظرش را عوض کرد و شاید برای همین ترجیح میداد که کتاب «مأموریت برای وطنم»، هیچوقت به فارسی ترجمه نشود!سال 1353 بود که شاه از الگوی دو حزبی خسته شد و تصمیم گرفت همه احزاب را در هم ادغام کند. حزب «رستاخیز»، ثمره چنین دیدگاهی بود. شاه اعلام کرد که هر فرد ایرانی که عضویت حزب را نپذیرد، طرفدار حزب توده است و باید ایران را ترک کند! او حزب «رستاخیز» را تنها حزب رسمی و قانونی ایران میدانست و بدون در نظر گرفتن اساس مشروطیت، چیزی که شاه خود را مقید به آن معرفی میکرد، رژیم تک حزبی خود را بر مردهریگ مشروطه استوار کرد. به تعبیر یرواند آبراهامیان، تأسیس حزب «رستاخیز»، در واقع «تبدیل دیکتاتوری نظامی از مُد افتاده، به یک دولت فراگیر تک حزبی» بود؛ نسخهای که باز هم نتوانست درد بیدرمان اضمحلال رژیم پهلوی را درمان کند.
منابع:
ایران بین دو انقلاب؛ یرواند آبراهامیان؛ ترجمه احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی؛ نشر نی؛ 1389
حزب رستاخیز؛ حسین جعفری موحد؛ فصلنامه مطالعات تاریخی؛ شماره 15؛ زمستان 1385
حزب مردم؛ ایمان حسین قزلایاق؛ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا؛ شماره 129؛ بهمن 1387
ماهیت و عملکرد حزب مردم؛ سیاوش یاری؛ کتاب ماه علوم اجتماعی؛ شماره 79؛ اردیبهشت 1383
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در چهل شالگی انقلاب اسلامی
تاريخ : دوشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۷ | 12:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |