حضرت سجّاد زین العابدین
حضرت سجّاد زین العابدین - آن امامِ چارم اهلِ یقین
آن درخشان همچو ماه وآفتاب - اُسوه و اُلگو بُوَد بهرِ شَباب
محو حق میشد چنان آن بی قرین - شد ندائی اَنتَ زینُ العابدین
گشت زين العابدين آن مَه لقا - اسوه اي شد در عبادت بهرِ ما
از دعا و ذکر وطاعاتِ امام - یک صحیفه است ازمناجاتِ امام
سجده قسمي از عبادتهايِ اوست - كه نشانش در همه اعضايِ اوست
او چنان درسجده غرقِ راز بود - که تو گوئی با مَلَک همباز بود
سجده هايِ او به درگاه خدا - گشت الگو بهرِ اربابِ هُدا
پينه بر پيشاني و زانويِ او - بود از آن سجده یِ نيكويِ او
پینه ها بر زانو و پیشانِیَش - حاکی از آن حالتِ ربّانِیَش
ذوالثّفائن شد زالقابش از آن - کو به سجده بود دائم هرزمان
ذوالثّفائن شد لقب زان سجده ها - داشت او از صبح تا گاهِ عشا
او پس از قتلِ پدر در كربلا - کرد رسوا اهلِ شام و کوفه را
شد چو در بازارِ کوفه آن جناب - کرد بر آن مردمِ دانی خطاب
یک سخنرانی نمود او پُر زِ شور - که نموده دشمنان را کَر وَ کور
چونکه در دروازه یِ ساعات شد - روزِ روشن پیشِ او ظُلمات شد
مسجدِ شام و سخنرانی یِ او - مُهرِ حق را زد به پیشانی یِ او
باقری سجّاد و زین العابدین - هست اُلگو بهرِ ما و مؤمنین
سروده شده روز شهادت امام سجاد علیه السلام سال 1399
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری ، معصوم ششم امام سجادع
ادامه مطلب را ببينيد
روضه شهادت حضرت "امام زين العابدين(ع)
شهادت "حضرت امام زين العابدين"(ع) امام چهارمِ شيعيان بنا به روايتي (25محرم94 يا 95 ق) بوده است
حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در تاریخ پنجم شعبان سال ۳۸ هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود، پدر بزرگوار او امام حسین (علیهالسلام) و مادر او شهربانو، از شاهزادگان ایرانی است. وقایع مهمی که در دوران عمر شریفِ آن حضرت و امامت او رخ داد یکی واقعه کربلا در سال ۶۱ هجری قمری بود که منجر به اسارت آن بزرگوار به همراه خاندان اهل بیت (علیهمالسلام) شد.[۱۳] [۱۴] . و دیگری واقعه حرّه در سال ۶۲ هجری قمری بود که در مدینه واقع شد.[۱۵] [۱۶] [۱۷] . امام سجاد و زین العابدین : (۳۸- ۹۵ق)، چهارمین امام شیعیان. مدت امامت وی ۳۴ سال بود. امام سجاد(ع) در واقعه کربلا حضور داشت؛ ولی به علت بیماری، در جنگ شرکت نکرد. لشکر عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین(ع) او را همراه اسیران کربلا به کوفه و شام بردند. خطبه امام سجاد در شام باعث آگاهی مردم از جایگاه اهل بیت شد. واقعه حره، نهضت توابین و قیام مختار در زمان امام سجاد(ع) روی داد. مجموعه ادعیه و مناجات امام سجاد(ع) در کتاب صحیفه سجادیه گرد آمده است. رسالة الحقوق، شامل ۵۰ حقّ از حقوق خدا و بندگان، مردم و حاکمان، والدین و فرزندان، همسایگان و ... از آثار اوست.
بنابر روایات شیعه، امام سجاد(ع) به دستور ولید بن عبد الملک با سمّ به شهادت رسید. مدفن وی در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) است. کنیه امام سجاد(ع)، ابوالحسن، ابوالحسین، ابومحمّد،ابولقاسم و ابوعبداللّه گزارش شده[۹] و القاب وی، زین العابدین، سیدالساجدین، سجاد، ذو الثفنات، هاشمی، علوی، مدنی، قرشی، علیاکبر است.[۱۰] امام سجاد(ع) در زمان خویش به نامهای «علیالخیر»، «علیالاصغر» و «علیالعابد» شهرت داشته است.[۱۱] امامت امام سجاد(ع) با شهادت امام حسین(ع) در عاشورای سال ۶۱ قمری آغاز شد و تا زمان شهادتش، یعنی سال ۹۴ قمری یا سال ۹۵ قمری ادامه داشت. مدت امامت او را ۳۴ سال گفتهاند.[۲۴] . امام سجاد(ع) جانشین و وصی حسین بن علی(ع) است.[۲۵] در احادیث نقل شده از پیامبر(ص) درباره اسامی امامان شیعه هم نام امام سجاد(ع) در میان امامان آمده است.[۲۶] متکلمان شیعه مانند شیخ مفید، برتری علمی و عملی وی بر دیگران پس از پدرش را نخستین دلیل بر امامت وی دانستهاند.[۲۷] . پس از مراجعت از اسارت، مواریث امامت را از امسلمه تحویل گرفت، چنان که در روایات آمده که امام حسین (علیهالسلام) قبل از حرکت به سمت مکه این مواریث را به امسلمه سپرد،[۱۲۷] . مواریث امامت به دست امام زینالعابدین (علیهالسلام) رسید و این، از جمله اموری است که در منابع اهل سنت هم بدان تصریح شده است.[۱۲۸] [۱۲۹] . امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از لحظه شهادت پدر بزرگوارشان در کربلا یعنی عصر روز دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری آغاز شد. اما بالنسبه به مدت استمرار این امامت پربرکت در بین مورخین، اتفاق نظر وجود ندارد، گروهی آن را تا سال ۹۴ هجری قمری دانسته و گروه دیگری آن را تا سال ۹۵ هجری قمری میدانند. بنابراین مدت امامت حضرت ۳۴ سال و یا ۳۵ سال بوده است. آن حضرت بعدازشهادت در قبرستان بقيع در كنار قبر مطهر عمويش امام حسنمجتبي علیهالسلام به خاك سپرده شد.[۲۱] . تاریخ دقیق شهادت امام سجاد(ع) روشن نیست؛ برخی آن را سال ۹۵ق[۱۲] و برخی دیگر ۹۴ق دانستهاند.[۱۳] درباره روز درگذشت امام سجاد(ع) هم اختلافاتی وجود دارد؛ از جمله شنبه[۱۴] ۱۲ محرم،[۱۵] و ۲۵ محرم.[۱۶] گزارشهای دیگری نیز از جمله ۱۸،[۱۷] ۱۹، و ۲۲ محرم در منابع دیده میشود.[۱۸] . سن امام هنگام شهادت ۵۷ سال گفته شده است.[۲۱] . تعداد فرزندان امام سجاد(ع) پانزده نفر ذکر شده که یازده نفر آنها پسر و چهار نفر دختر بودهاند.[۲۲] نام فرزندان و همسران امام طبق نوشته شیخ مفید و طبرسی چنین است:[۲۳] . حاکمان دوره امامت امام سجاد(ع)، عبارتند از: یزید بن معاویه (۶۱- ۶۴ق)، معاویة بن یزید (چند ماه از سال ۶۴)، مروان بن حکم (نه ماه از سال ۶۵)، عبدالملک بن مروان (۶۵- ۸۶) و ولید بن عبد الملک (۸۶- ۹۶).[۲۸] . امام سجاد(ع) در واقعه کربلا و در روزی که امام حسین(ع) و یارانش به شهادت رسیدند، به شدت بیمار بود به گونهای که در مواردی که میخواستند او را به قتل برسانند،[۲۹] عدهای گفتند: او را همین بیماری که دارد کفایت میکند.[۳۰] . پس از واقعه کربلا، امام سجاد و اهل بیت امام حسین(ع) را به اسیری گرفتند و روانه کوفه و شام کردند. هنگام بردن اسیران از کربلا به کوفه، بر گردن امام سجاد(ع) غل و جامعه [جامعه، طوق مانندی است که دستها و گردن را با آن به هم میبندند] نهادند و چون بیمار بود و نمیتوانست خود را بر پشت شتر نگاهدارد هر دو پای او را بر شکم شتر بستند.[۳۱] . بنابر برخی گزارشها، امام سجاد(ع) در کوفه خطبهای ایراد کرده است؛ ولی توجه به شرایط کوفه و سختگیری و بیرحمی مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرفتن چنین گزارشی را دشوار میسازد. سخنان امام سجاد(ع) در خطبه کوفه، به خطبه او در مسجد اموی دمشق بسیار شبیه است. ازاینرو احتمال میرود که با گذشت زمان راویان حادثهها را با هم آمیخته باشند.[۳۲]
در فاصله ورود کاروان اسیران کربلا به شهر کوفه تا هنگام دخول به کاخ عبیدالله گه به واسطه شرایط استثنایی آن روز و ازدحام بیش از حد جمعیت، موقعیت مناسبی برای انجام رسالت الهی در راستای تداوم نهضت عاشورا و روشنگریهای لازم فراهم آمده بود، خاندان اهل بیت عصمت و طهارت هر کدام بهترین استفاده را نموده و خطبههای بسیار گرم و افشاگرانهای را ایراد نمودند. حضرت زینب، حضرت امکلثوم، حضرت فاطمه بنت حسین (علیهالسلام) و بالاخره حضرت سجاد (علیهالسلام) هر کدام خطابههای بدیعی انشاء فرمودند که در ترتیب آن بین روایات اختلاف است. در اینجا متن خطبه حضرت سجاد (علیهالسلام) که در بحارالانوار نقل شده است بیان میگردد:
پس حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با اشاره، مردم را به سکوت دعوت فرمود، نفسها در سینهها ماند و سکوت مطلق همهجا را فراگرفت. آنگاه امام سجاد (علیهالسلام) اینگونه خطبه تاریخی خود را ایراد فرمود: پس از حمد و ثنای الهی، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یاد کرد و بر او درود فرستاد و خطاب به مردم گفت: ای مردم! هر کس مرا میشناسد، میداند که من کیستم و آنکه مرا نمیشناسد، بداند که من علی فرزند حسینم که او را در کنار فرات بدون هیچ گناهی و یا اینکه از او خونی طلب داشته باشند، از دم شمشیر گذراندند. من فرزند آن کس هستم که پرده حریم حرمت او را دریدند، و اموال او را به غارت بردند و افراد خانواده او را به زنجیر اسارت کشیدند. من فرزند آن کس هستم که او را با زجر و شکنجه کشتند (انا ابن من قتل صبرا؛ قتل صبر این است که موجود زندهای را نگه دارند و بر او شمشیر، نیزه، سنگ و امثال آن بزنند تا بمیرد) و همین افتخار ما را بس است.
ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا به خاطر دارید که به پدرم نامهها نوشتید و او را دعوت کردید ولی با او نیرنگ باختید؟ با او پیمان وفاداری بستید و با او (و نماینده او) بیعت کردید ولی به هنگام حادثه، او را تنها گذاشتید و با او به پیکار برخاستید و او را مخزول نمودید؟ پس شما را هلاکت و نابودی باد! چه بد توشهای برای خود پیش فرستادید!! و برای شما چه زشت و ناپسند بود. به من بگوئید با کدام چشم میخواهید به روی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنگرید هنگامی که به شما بگوید: عترت مرا کشتید و حریم حرمت مرا شکستید. پس شما دیگر از امت من به حساب نمیآئید. راوی میگوید: هنگامی که سخن امام بدینجا رسید، از هر طرف صدای آن جماعت بیشمار به گریه بلند شد و به همدیگر میگفتند: نابود شدید، آیا میدانید؟![۳۷۶] [۳۷۷] [۳۷۸] . این خط به حاوی نکات متعدد جالبی است که با تامل عمیق در آن قابل استفاده است. به هر تقدیر و با هر رنج و مشقت و مصیبتی بود، فاصله دروازه کوفه تا قصر دارالاماره طی شد، ابنزیاد که در قصر خود جلوس کرده بود، اذن عام داده بود تا همه برای مشاهده فتوحات او حاضر شوند. قبلا سر مقدس حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) نیز در برابر او حاضر شده بود و او با چوبدستی خود به آن جسارت میکرد. در این حال کاروان اسرا وارد قصر شدند و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با جمعی از کنیزان در گوشهای نشستند و بین ایشان و ابنزیاد سخنانی رد و بدل شد که بسیار عالی است.[۳۷۹] [۳۸۰] . بعد از آن ابنزیاد به سوی علی بن حسین (علیهالسلام) نگاه کرد و گفت: این کیست؟ گفته شد: علی بن حسین است. ابنزیاد گفت: مگر خدا علی بن حسین را نکشت؟ علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: مرا برادری بود که نام او علی بن حسین بود و مردم او را کشتند. عبیدالله گفت: بلکه خدا او را کشت!! علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها؛[۳۸۱] . خداوند جانها را به هنگام مرگشان میگیرد.
ابنزیاد خشمگین شد و گفت: در پاسخ من با جسارت سخن میگوئی؟! او را گردن بزنید. زینب (سلاماللهعلیها) چون چنین دید، امام سجاد (علیهالسلام) را در آغوش خود کشید و گفت: ای پسر زیاد هر چه از خون ما ریختی، تو را بس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش!! ابنزیاد لحظهای به زینب و علی بن حسین (علیهماالسلام) نگریست و گفت: خویشی چه شگفتانگیز است. به خدا سوگند که این زن دوست دارد با برادر زادهاش کشته شود. گمان میکنم که این جوان با همین بیماری درگذرد. علی بن حسین (علیهالسلام) رو به عمهاش زینب (سلاماللهعلیها) کرد و گفت: ای عمه بگذار تا من با او صحبت کنم. آنگاه روی به ابنزیاد کرد و فرمود: ابالقتل تهددنی یابن زیاد؟! اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة؛ آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟! مگر نمیدانی که کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا برای ما کرامت است؟![۳۸۲] [۳۸۳] [۳۸۴] [۳۸۵] . پس از پایان یافتن مجلس عبیدالله بن زیاد، دستور داد تا امام سجاد (علیهالسلام) و اهل بیت را به خانهای که جنب مسجد اعظم کوفه قرار داشت، برده و در آنجا جای دهند، و آن منزل زندان این بزرگواران بود.[۳۸۶] . در این خلال که آنان در این زندان به سر میبردند عبیدالله توسط قاصدان خبر قتل امام حسین (علیهالسلام) را در همهجا منتشر کرد[۳۸۷] . و در ضمن نامهای به یزید نوشت و با اطلاع آنچه گذشت، کسب تکلیف کرد که دستور آمد، اسرا را با سرها به شام گسیل کند.[۳۸۸] [۳۸۹] . حال مدت وقوف در این زندان چقدر طول کشیده و حال حضرت سجاد (علیهالسلام) و بقیه اسرا و خاندان اهل بیت چگونه بوده است؟ بهصورت مشخص در تاریخ چیزی نیامده است. تنها واقعهای که مربوط به حضرت زینالعابدین است و شاید در اوایل ورود به این زندان، به صورت اعجاز رخ داده است، همان بازگشت حضرت سجاد (علیهالسلام) به صحرای کربلا برای گزاردن نماز و دفن اجساد پاره پاره پدر و سایر شهداست. ابن زیاد، امام سجاد(ع) و سایر اسیران کربلا را در زندان نگهداشت و نامهای به شام نوشت و از یزید کسب تکلیف کرد. یزید پاسخ داد، اسیران و سرهای شهیدان کربلا را به شام بفرستد. ابن زیاد، امام سجاد(ع) را غل بر گردن نهاد و با اسیران همراه مُحَفّر بن ثَعلبه روانه دمشق کرد . هنگامی که کاروان اسیران را به درب مسجد شام آوردند، یک پیرمرد شامی به نزدیک زنان و اهل بیت حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) آمد و گفت: خدا را سپاس میگویم که شما را کشت و نابود کرد!! و یزید را به شما مسلط ساخت! و شهرها را از مردان شما رهایی بخشید!! (در همین قسمت در الامالی شیخ صدوق آمده است که پیرمردی از شیوخ اهل شام جلو آمد و گفت: حمد خدای را که شما را کشت و هلاک کرد و شاخ فتنه را قطع نمود و بعد هرچه میتوانست ناسزا گفت)[۳۹۷] [۳۹۸] . پس چون کلامش تمام شد علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمود: ای پیرمرد! آیا قرآن خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: آیا این آیه را خواندهای قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛[۳۹۹] . پیرمرد گفت: آری تلاوت کردهام. امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: ما قربی هستیم، ای پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهای؟ و اعلموا انما غنمتم من شیء فان الله خمسه و للرسول و لذی القربی؛[۴۰۰] . گفت: آری. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: قربی ما هستیم، ای پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهای؟ انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛[۴۰۱] . آن پیرمرد گفت: آری. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پیرمرد! ما اهل بیتی هستیم که به آیه طهارت اختصاص داده شدیم! راوی میگوید: آن پیرمرد ساکت ماند و از آن سخنی که گفته بود پشیمان شد. آنگاه روی به علی بن حسین (علیهالسلام) کرد و گفت: تو را به خدا سوگند شما همان خاندان هستید؟! علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: به خدا سوگند بدون شک ما اهل بیت عصمت طهارت هستیم و به حق جدمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ما همان خاندانیم. در این هنگام آن پیرمرد گریست و عمامهاش را از سر گرفته و به زمین زد و سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد خواه از انسیان باشند و یا از جنیان، به درگاه تو بیزاری میجویم. سپس به حضرت عرض کرد: آیا برای من توبهای هست؟ علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: آری اگر توبه کنی خدا بر تو میبخشاید و تو با ما خواهی بود. آن پیرمرد گفت: من از آنچه گفتم توبهای میکنم. بعد که خبر این برخورد پیرمرد به یزید رسید دستور داد تا او را بکشند و کشته شد.[۴۰۲] [۴۰۳] . در شام اسیران با وضعیتی دردناک در مقابل یزید ایستادند امام چهارم (علیهالسلام) در حالی که با یازده نفر دیگر به هم زنجیر شده بودند، به یزید فرمودند: تو را به خدا سوگند میدهم اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را در این حالت ببیند، گمان داری با تو چه خواهد کرد؟ بعد هم دختر امام حسین فریاد زد: ای یزید! آیا دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید اینگونه به اسارت گرفته شوند؟ اهل مجلس با شنیدن این جمله از دختر امام حسین (علیهالسلام) به گریه افتادند به گونهای که صدای گریه ایشان شنیده میشد. یزید چون وضعیت را به این صورت دید به ناچار دستور داد دستهای امام چهارم را باز کنند. و ریسمانها را بریده و غلها را بردارند. چون علی بن حسین (علیهالسلام) به سوی یزید برده شد او تصمیم به قتل حضرت گرفت. پس دستور داد حضرت در مقابل او بایستد و با ایشان صحبت کند تا از او کلمهای بشنود که موجب قتل او گردد. و حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بر حسب آنچه که او صحبت میکرد، جوابش را میدادند. و این در حالی بود که در دستشان تسبیح کوچکی بود که با انگشتانشان آن را دور میچرخاندند و صحبت هم میکردند. یزید گفت: من با تو صحبت میکنم و تو جوابم را میدهی در حالی که با انگشتانت تسبیح را دور میچرخانی؟ چگونه این ممکن است؟ حضرت فرمود: پدرم به من گفت از جدم که هر کس هنگامی که نماز صبح خواند قبل از اینکه رویش را برگرداند، صحبت نکند مگر اینکه تسبیح را در دست بگیرد و بگوید: اللهم انی اصبحت اسبحک و امجدک و احمدک و اهللک بعدد ما ادیر به سبحتی. و تسبیح را بگیرد و آن را بچرخاند بعد بدون اینکه تسبیح بگوید، به آنچه دوست دارد حرف بزند، برای او ثواب تسبیح و ذکر محسوب میشود و این حرزی است برای او تا اینکه به بستر برود. پس هرگاه به بسترش رفت، همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالشت خود بگذارد تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا محسوب میگردد. من هم این کار را به عنوان اقتدای به جدم انجام دادم. در این موقع یزید گفت: با هیچکدام از شماها سخنی نگفتم مگر اینکه مرا جواب میدهید به آنچه که به آن پناه میبرم. پس او را عفو کرد و صله عطا نمود و دستور داد تا حضرت را آزاد کنند.[۴۲۵] [۴۲۶] . یزید امر کرد زنان و نسوان امام حسین (علیهالسلام) را با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در زندانی حبس کنند که آن زندان نه آنها را از گرما حفظ میکرد و نه از سرما. تا اینکه پوستهای آنان ورق ورق شد و پوست انداخت. (در دنباله روایت آمده است که در آن ایام در بیت المقدس هیچ سنگی را برنداشتند مگر اینکه زیر آن خون تازه بود و مردم به خورشید که نگاه میکردند آن را بر روی دیوارها بهصورت سرخی میدیدند کان خورشید به ملحفههای زرد رنگ میماند تا اینکه علی بن حسین (علیهالسلام) به همراه نسوان از آن زندان خارج شدند و سر حضرت امام حسین (علیهالسلام) به کربلا برگردانیده شد.)[۴۳۳] [۴۳۴] . ملاقات امام سجاد (علیهالسلام) با منهال : منهال گفت: عرضه داشتم آقای من اکنون کجا میروید فرمود: آنجایی که ما در آن هستیم، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوا را در آنجا نمیبینیم، فعلا به جهت ضعف بدن بیرون آمدهام و از آنجا فرار میکنم تا لحظهای استراحت کنم و زود برگردم چرا که بر زنها میترسم، پس در این حال که با آن حضرت تکلم میکردم و او با من حرف میزد دیدم ندای زنی بلند شد و آن جناب را صدا زد که کجا میروی ای نور دیده، و آن زن جناب زینب دختر علی مرتضی (سلاماللهعلیه) بود. پس حضرت برگشت و من از او منصرف شدم و من پیوسته او را یاد میکنم و گریه میکنم.[۴۳۵] .[۳۳] خطبه امام سجاد (ع) در شام و خطبه امام سجاد در شام (متن) . امام سجاد(ع) در مسجد شام خطبهای خواند و خود و پدر و جد خویش را به مردم شناساند و به شامیان گفت که آنچه یزید و کارگزاران او بر زبانها انداختهاند، درست نیست. پدر او خارجی نیست و نمیخواسته است جمعیت مسلمانان را بر هم بزند و در بلاد اسلام فتنه برانگیزد. او برای حق و به دعوت مسلمانان به پاخاست تا دین را از بدعتهایی که در آن پدید آمده، بزداید و به سادگی و پاکی عصر جدّ خود برساند.[۳۴] . پس از گذشت مراسم غمباری که در کاخ یزید برگزار شد و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) با برخوردهای سنجیده و صحبتهای قاطع و کوبنده خود، بخش زیادی از نقشههای دستگاه اموی و شخص یزید برای هدم نام دین و جریان امامت حق را نقش بر آب نمودند، در این حال یزید تصمیم گرفت در روز جمعه که روز اجتماع گسترده مسلمین در مسجد جامع شهر است از راه خطبههای نماز جمعه که توسط یکی از علماء سوء و خطباء خود فروخته دستگاه اموی قرائت میشد، کار تبلیغی گستردهای بر ضد خاندان وحی و نبوت بویژه حضرت علی و امام حسین (علیهماالسلام) انجام دهد. و این البته در تداوم حدود چهل سال کار تبلیغی مداوم علیه خاندان امامت و ولایت بود که در شام انجام میشد. از اینرو چون روز جمعه فرا رسید، یزید یکی از خطبای برجسته خود را به منبر فرستاد و دستور داد آنچه میتوانی در مذمت حسین و پدرش بیان کن و او چنین کرد و بعد در تعریف و تمجید از یزید و معاویه بسیار طولانی صحبت کرده و برای آنها از بیان هیچ خوبی و زیبایی فروگذار نکرد. و این در حالی بود که یزید حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را با خود به مسجد برده بود. حضرت که این سخنان را شنید فریاد برآورد: ویلک ایها الخاطب اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فبتوا مقعدک من النار. وای به تو ای سخنران!! رضایت مخلوق را به قیمت سخط و ناراحتی خالق خریداری نمودی (و برای خشنودی یک مخلوق، خدا را بر خود خشمناک ساختی) پس جایگاهت آتش دوزخ خواهد بود!! سپس حضرت به یزید فرمودند: ای یزید به من اجازه بده تا بر این چوبها بالا رفته و چند کلمه سخن بگویم که موجب خشنودی خداوند باشد. و این حضاری که در مجلس نشستهاند (نیز از آن بهرهمند شده) به اجر و ثوابی نائل گردند. یزید از این کار شدت ابا داشت. مردم و اطرافیان او به او گفتند: یا امیرالمؤمنین بگذار تا بر منبر بالا رود شاید چیزی از او بشنویم. یزید که از صلاحیتهای علمی و مقام حضرت بخوبی آگاه بود گفت: اگر او بر منبر بالا رود، پائین نمیآید مگر اینکه مرا و آل ابیسفیان را مفتضح نموده و رسوا سازد. به او گفتند: این جوان بیمار و شکست خورده چگونه چنین قدرتی خواهد داشت؟ یزید گفت: او از خانوادهای که علم و دانش را به کام خود کشیدهاند و از شیرخوارگی بمانند مرغی که به جوجههایش دانه میدهد، به آنها علم و کمال تعلیم شده است ولی مردم دست از اصرار برنمیداشتند و پیوسته از یزید میخواستند که موافقت کند. در بعضی روایات آمده که فرزند یزید نیز با اصرار از پدر میخواست که با این خواسته موافقت کند تا بالاخره او رضایت داد و حضرت بر منبر بالا رفتند و شروع به ایراد خطبهای نمودند که نقش اول را در بقاء و تداوم نهضت حسینی بازی کرد و اگر این خطبه نبود چه بسا اهداف و ماهیت این نهضت مخفی میماند، و ستمکارانی که دست به این جنایت بزرگ زده بودند رسوا نمیگردیدند. حضرت بر بالای منبر ابتدا حمد و ثنای الهی را بجا آورد و بعد خطبه ای غراء خواند که همه مردم گریستند تا بیقرار شدند و بشدت عواطف آنها تحت تاثیر قرار گرفت. فرمود: ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است. به ما علم و بردباری و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین ارزانی داشت و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر برگزیده اسلام حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ماست. صدیق (حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام)) از ماست، جعفر طیار از ماست، شیر خدا و شیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (حضرت حمزه) از ماست، امام حسن و امام حسین همان دو سبط بزرگوار این امت از ماست و مهدی این امت (که دجال را میکشد) از ماست.
حال هر کس مرا شناخت که شناخت و برای آنان که مرا نمیشناسند خاندان خود و حسب و نسبم را بیان خواهم کرد.
امام سجاد(ع) که ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده بود،[۳۶] همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. امام هر گاه آب مینوشید به یاد پدر بود و بر مصایب امام حسین(ع) گریه میکرد و اشک میریخت.[۳۷] . شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب خصال، به سندش از امام صادق (ع) روایت کرده: «الْبَکَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَأَمَّا آدَمُ فَبَکَی عَلَی الْجَنَّةِ... أَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَکَی حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الهالکین قَالَ «انَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لاتَعْلَمُونَ» إِنِّی مَا أَذْکُرُ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَة.» یعنی افرادی که فوق العاده گریه کردند پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه، دختر حضرت محمّد (ص) و علی بن الحسین (ع). حضرت علی بن الحسین (ع) مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین گریست. هیچ غذایی در مقابل آن حضرت نمی گذاشتند مگر اینکه گریان می شد. کار آن حضرت به جایی رسید که یکی از غلامانش به وی گفت: ای پسر رسول خدا! فدای تو شوم، من می ترسم تو خود را (به واسطه کثرت گریه) هلاک نمایی! فرمود: چاره ای نیست جز اینکه از غم و اندوه خود به خداوند شکایت کنم. من چیزهایی را می دانم که شما نمی دانید. من یادآور قتلگاه فرزندان فاطمه (س) نمی شوم مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود می کند. همچنین از یکی از غلامان آن حضرت روایت شده است که گفت: روزی امام سجاد (ع) به صحرا تشریف برد. من نیز پشت سر حضرت بیرون رفتم. حضرت سجده طولانی کرد. سپس سر از سجده برداشت. دیدم گریه بسیاری کرده است. عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نشد که اندوه شما تمام شده و گریه شما کم شود؟ فرمود: وای بر تو! یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت. خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد. او از حزن و اندوه مفارقت آن پسر، موی سرش سفید شد. پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد. حال آن که پسرش در دنیا زنده بود؛ ولی من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیت خود کشته و سر بریده دیدم؛ پس چگونه حزن من به غایت رسد و گریهام کم شود؟ در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: «امام زین العابدین (ع) چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزه بود و شبها به نماز میایستاد. هنگام افطار که غلام حضرت برای ایشان آب و غذا میبرد و عرض میکرد بفرمایید، حضرت میفرمود: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً - قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً» فرزند رسول خدا، گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا، تشنه کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار میکرد و گریه میکرد به گونهای که اشکهای آن حضرت با آب و غذایش مخلوط میشد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد.» با این حال که داغ مصائب کربلا بر امام سجاد(ع) بسیار سخت و جانکاه بود اما آن حضرت رسالت روشنگری خود را در بعد از واقعه عاشورا به خوبی به انجام رساند و در هر فرصتی به ایراد خطبه برای آشکار کردن ماهیت پلید بنی امیه می پرداخت. در ادامه این نوشتار به دو خطبه امام در کوفه و شام مروری خواهیم داشت. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است، «امام زین العابدین(ع) چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزه بود و شبها به نماز میایستاد، هنگام افطار که غلام حضرت برای ایشان آب و غذا میبرد، حضرت میفرمود: فرزند رسول خدا(ص) گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا تشنه، کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار میکرد و گریه میکرد به گونهای که اشکهای آن حضرت با آب و غذایش مخلوط میشد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد.»[۳۸] مالک بن انس میگوید: علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند تا اینکه از دنیا رحلت کرد. لذا به ایشان «زین العابدین» میگویند.[۴۴] . ابن عبد ربّه نیز مینویسد: هنگامی که علی بن حسین آماده نماز میشد، لرزه عجیبی وجودش را فرا میگرفت. از ایشان در این باره سؤال شد، فرمود: «وای بر شما! آیا میدانید که من در برابر چه کسی میخواهم بایستم و در برابر چه کسی میخواهم مناجات کنم؟!»[۴۵] . همچنین از مالک بن انس نقل شده است هنگامی که علی بن حسین احرام بست، لبیک اللّهمّ لبیک را قرائت کرد و در همان لحظه، بیهوش شده و از مرکب خود به زمین افتاد.[۴۶] صحیفه سجادیه، مجموعه دعاهای امام سجاد(ع) و آینهای است که تصویر اجتماع آن روز -به ویژه مدینه- را در آن میتوان دید: بیزاری از کردار و گفتار زشت مردم آن روز و پناه بردن به خدا از آنچه میبیند و میشنود، و روشن نمودن راه درست در پرتو تربیت دین و قرآن و پاکیزه ساختن جان ها از آلایش؛ گویی امام میخواهد تا آنجا که ممکن است، به زبان دعا مردم را از شیطان ببرد و به خدا پیوند دهد.[۵۸] . رساله حقوق، یکی از آثار امام سجاد(ع) است. در این رساله ۵۱ حق (یا ۵۰ حق طبق برخی نسخه ها) شمارش شده است.[۵۹] دعای ابوحمزه ثمالی را امام زینالعابدین در سحرهای ماه رمضان میخواند و ابوحمزه ثمالی از آن حضرت نقل کرده است.[۶۰] این دعا دربردارنده مفاهیمی متعالی و تعابیری شیوا و فصیح است. زیارت امین الله زیارتنامهای است که امام سجاد (ع) هنگام زیارت مزار حضرت علی (ع) خوانده است.[۶۱] این زیارت از معتبرترین زیارات شمرده شده است که در همه جا(از جمله نزد قبور دیگر ائمه(ع)) میتوان آن را خواند.[۶۲] . یاران و شاگردان امام سجاد علیه السلام : ابوحمزه ثُمالی: راوی، محدّث و مفسّر امامی قرن دوم که از اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) بود.[۶۴] . ابوخالد کابلی: ملقب به كَنْكَر،[۶۵] از رجال شیعی سده اول قمری و از اصحاب امام سجاد(ع) و امام باقر (ع). اَبان بن تَغْلِب:[۶۶] ادیب، قاری، فقیه، مفسّر و از محدّثان بنام امامیه که محضر امام سجاد (ع)، امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) را درک کرد . جابر بن عبدالله انصاری: صحابی پیامبر اسلام(ص) است[۶۷] که در بسیاری از غزوهها و سرایا شرکت کرد. جابر، راوی حدیث لوح است - که دربردارنده نام امامان شیعه از زبان پیامبر(ص) است. جابر را از اصحاب امام علی (ع) و ائمه تا امام باقر (ع) دانستهاند . سُلَیم بن قیس هلالی: از اصحاب خاصّ چهار امام نخست شیعه(ع) که محضر امام باقر(ع) را هم درک کرده است. او از قدیمیترین علمای شیعه و بزرگان اصحاب ائمه(ع) و مورد وثوق آنان بوده و نزد ایشان از محبوبیت خاصّی برخوردار بوده است. ابراهیم و حسن فرزند محمد بن حنفیه؛[۶۸] . سعید بن مسیب بن حزن قرشی مخزومی:[۶۹] از صحابه که امام سجاد(ع) او را داناترین مردم زمان خودش نامیده است.[۷۰] . یحیی بن اُمّ طُوَیل[۷۱] . سعید بن جُبَیر: مفسر و از تابعین.[۷۲] . محمد بن جُبَیر بن مُطعِم.[۷۳]
نگاهی به زندگی امام زين العابدين (ع) - کسی که چهل سال بر سیدالشهدا گریست/ مروری بر خطبههای امام سجاد(ع) - امام سجاد علیه السلام - امام سجاد علیهالسلام - امام سجاد علیهالسلام - امامت امام سجاد - زندگانی حضرت امام علی بن الحسین زینالعابدین سجاد (ع) - ... - ماجرای زخم کتف حضرت سجاد (ع) که تا زمان شهادت خوب نشد - ... - نحوه شهادت امام سجاد (ع) پس از واقعه کربلا/ دلیل دیدارهای مکرر ... - نگاهی به زندگی امام زين العابدين (ع) - شهادت حضرت امام سجاد (ع) - خلاصه زندگی امام سجاد (ع) - شهادت امام زين العابدين - امام سجاد علیه السلام - شهادت حضرت امام زین العابدین علیه السلام - علی بن حسین - خلاصه ای از زندگی امام سجاد (ع) - شهادت امام زین العابدین علیه السلام - امام سجاد علیه السلام - امام سجاد علیهالسلام - شهادت امام زین العابدین (ع) - سالروز شهادت امام زین العابدین علیه السلام بر شیعیان آن حضرت تسلیت... - شهادت امام زین العابدین (ع) - زندگینامه حضرت امام سجاد (علیه السلام) - شهادت امام زين العابدين - امام سجاد علیه السلام - نگاهی به زندگی امام زين العابدين (ع) - شهادت امام زین العابدین علیه السلام - امام سجاد علیهالسلام - امام سجاد علیهالسلام - حضرت زين العابدين(عليه السلام) - سجاد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم ششم امام سجادع
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت حضرت "امام زين العابدين(ع)" به روايتي (12محرم 95 ق)
شهادت امام سجاد(ع) در برخي نقلها سال 92 ق و در نقلي ديگر سال 94 و در منابعي ديگر سال 95 ذكر شده است. همچنين در روز شهادت آن حضرت اختلاف وجود دارد. در برخي منابع، شهادت ايشان را در روز 22 18 و 25 ماه محرم نيز ذكر كردهاند. زمان حضرت امام سجاد(ع) پُر از اختناق و تقيّه بود و كسي در برابر جاسوسان بنياميه، مجال نفس كشيدن نداشت؛ با اين حال، امام سجاد(ع) از ارشاد و نشر احكام اسلام فروگذاري نكرد. ايشان به هر نحوِ ممكن، مسائل اسلامي را بيان مينمود و در هدايت مردم ميكوشيد. از جمله آثار امام سجاد(ع) صحيفهي سجاديه است كه مشتمل بر 54 دعا از دعاهاي آن حضرت ميباشد. مدت عمر آن امام، 57 سال و زمان امامت آن بزرگوار 34 سال بود. آن امام همام، سرانجام به دستِ هشام بن عبدالمَلِك در زمان خلافت وليد بن عبدالملك مسموم شد و به شهادت رسيد. پيكر مطهر امام سجاد(ع) در قبرستان بقيع و در كنار مرقد مطهر عموي گراميش حضرت امام حسن مجتبي(ع) واقع است.
شهادت "حضرت امام زين العابدين"(ع) امام چهارمِ شيعيان بنا به روايتي (25محرم94 يا 95 ق) بوده است
شعر-حضرت سجّاد زین العابدین
حضرت سجّاد زین العابدین - آن امامِ چارم اهلِ یقین
حضرت سجّاد زین العابدین - آن امامِ چارم اهلِ یقین
آن درخشان همچو ماه وآفتاب - اُسوه و اُلگو بُوَد بهرِ شَباب
محو حق میشد چنان آن بی قرین - شد ندائی اَنتَ زینُ العابدین
گشت زين العابدين آن مَه لقا - اسوه اي شد در عبادت بهرِ ما
از دعا و ذکر وطاعاتِ امام - یک صحیفه است ازمناجاتِ امام
سجده قسمي از عبادتهايِ اوست - كه نشانش در همه اعضايِ اوست
او چنان درسجده غرقِ راز بود - که تو گوئی با مَلَک همباز بود
سجده هايِ او به درگاه خدا - گشت الگو بهرِ اربابِ هُدا
پينه بر پيشاني و زانويِ او - بود از آن سجده یِ نيكويِ او
پینه ها بر زانو و پیشانِیَش - حاکی از آن حالتِ ربّانِیَش
ذوالثّفائن شد زالقابش از آن - کو به سجده بود دائم هرزمان
ذوالثّفائن شد لقب زان سجده ها - داشت او از صبح تا گاهِ عشا
او پس از قتلِ پدر در كربلا - کرد رسوا اهلِ شام و کوفه را
شد چو در بازارِ کوفه آن جناب - کرد بر آن مردمِ دانی خطاب
یک سخنرانی نمود او پُر زِ شور - که نموده دشمنان را کَر وَ کور
چونکه در دروازه یِ ساعات شد - روزِ روشن پیشِ او ظُلمات شد
مسجدِ شام و سخنرانی یِ او - مُهرِ حق را زد به پیشانی یِ او
باقری سجّاد و زین العابدین - هست اُلگو بهرِ ما و مؤمنین
سروده شده روز شهادت امام سجاد علیه السلام سال 1399
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
روضه شهادت حضرت "امام زين العابدين(ع)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم ششم امام سجادع
ادامه مطلب را ببينيد
روضه روز دوازدهم محرم اهل بیت(ع) در کوفه
اقامت اهلبیت امام حسین کربلا در کوفه
بازماندگان واقعه کربلا که به اسارت لشکر عمر سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، ابتدا به کوفه نزد ابن زیاد برده شدند و سپس عبیدالله بن زیاد، گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را همراه اسیران به شام و دربار یزید فرستاد. پس از واقعه عاشورا، بازماندگان سپاه عمر سعد، کشتههای خود را روز یازدهم محرم دفن کردند و اهل بیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱] مأموران عمر سعد زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورتهایشان میزدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب (س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین (ع) میگذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند.[۲] گزارشهای مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای اهل بیت و بازماندگان اصحاب امام حسین(ع)، مختلف است؛ تا آنجا که برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر هم ذکر کردهاند.[۴] از این میان مردان و زنانی که در منابع ذکر شدهاند، عبارت است از: امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، محمد و عمر دو پسر امام حسین(ع)، زید پسر و محمد نوه امام حسن(ع)،[۵] و همچنین حضرت زینب، فاطمه، و ام کلثوم از دختران امام علی(ع).[۶] چهار دختر از امام حسین (ع) به نامهای سکینه، فاطمه، رقیه و زینب نیز در منابع آمده است.[۷] همچنین رباب همسر امام حسین (ع)[۸] و فاطمه دختر امام حسن (ع)، در میان اسیران کربلا حضور داشتهاند.[۹] بنابر آنچه ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند.[۱۰] درباره زمان ورود اسرا به کوفه، گزارش صریحی در منابع تاریخی نیامده است. با این حال بنابر عبارتی از شیخ مفید، میتوان ورود اسرای کربلا به کوفه را ۱۲ محرم دانست.[۱۱] ماموران عمر سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچههای کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب و عبیدالله گزارش شده است.[۱۲] همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب (س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرفنظر کرد.[۱۳] پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(ع)[۴۹]، و حضرت زینب(س) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا سرزنش کردهاند.[۵۰] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبههایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۱] خطبههایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(ع)[۵۲] و ام کلثوم دختر حضرت علی نسبت داده شده است.[۵۳]
چون به ابن زیاد خبر رسید که اهل بیت به کوفه نزدیک شده اند امر کرد سرهاى شهدا را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و پیش روى اهل بیت ببرند و با هم به شهر درآورند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود مردم کوفه چون از ورود اهل بیت خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند و زنان کوفه براى تماشا بالاى بام ها رفته بودند زنى از بام صدا زد من اىّ الاسارى انتنّ شما از کدام مملکت و قبیله هستید گفتند نحن اسارى آل محمدصلىاللهعلیهوآلهوسلم چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت آورد و برایشان پخش نمود مخدرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند. به روایت مسلم گجکار قریب به چهل محمل روى چهل شتر در روى آنها زنان و اطفال بودند و سید سجادعلیهالسلام مریض بر شتر برهنه نشسته و خون از رگهاى گردنش جارى بود اهل کوفه گریه مى کردند ضرت با صداى ضعیف مى فرمود شما بر ما گریه مى کنید پس ما را چه کسى کشت. سهل گوید چون وارد کوفه شدم دیدم بوقها زده مى شد و پرچم ها افراشته ناگاه لشکر وارد شد صداى ضجه و ناله برخاست و سرهاى شهدا را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند آوردند در پیش سرها سر مبارک امام حسین مثل ماه مى درخشید. امام در نوک نیزه آیه مبارکه را تلاوت مى نموده ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا، سهل گوید گریه کنان گفتم یابن رسول الله رأسک اعجب یعنى تکلم رأس شریف تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است پس جناب زینب مردم را امر به سکوت نمود و خطبه اى شروع کرد در حالی که همه خاموش بودند . زینب دختر امام علی(ع) به سوی مردم اشاره کرد و خطبه ای ایراد کرد که مشروح آن را اینجا خواهید خواند . و فریاد زد که خاموش باشید! دمها فرو بسته شد و زنگ شتران از نوا باز ایستاد. روایتگر ماجرا گفته است: هرگز زنی پرده نشین را خوش سخنتر از وی ندیدم؛ گویی بر زبان علی سخن میراند. او خدا را ستایش کرد و بر رسول او درود فرستاد و مردم کوفه را به خاطر رفتار دوگانهشان و کوتاهی در یاری امام حسین(ع) نکوهش کرد و آنان را به کیفری بزرگ برای کشتن سید جوانان اهل بهشت وعده داد. پس از سخنان زینب، مردم حیران شده بودند و دستها به دندان میگزیدند.[۱] امام سجاد(ع) خطاب به زینب(س) فرمود: «عمه جان آرام بگير، سرگذشت گذشتگان براى آنان كه ماندهاند مايه عبرت است. تو به حمدالله ناخوانده دانایی و نیاموخته خردمندی. گريه و زارى، آنان را كه رفتهاند به ما باز نمى گرداند». با اين سخنِ امام چهارم(ع)، زينب(س) آرام گرفت و سکوت کرد.[۲] سپس خطبه ای فاطمه صغری در کوفه ایراد کرد . و خطبه ای هم امام سجاد (ع) در کوفه ایراد کرد . هنگامی که اسیران کربلا وارد کوفه شدند، پس از خطبه حضرت زینب(س)، فاطمه صغری و امکلثوم[یادداشت ۱]، امام سجاد(ع) نیز خطبهای در سرزنش مردم این شهر ایراد کرد.[۱]
راوی می گوید امام را بر شتری لاغر و برهنه (بی حجاز) سوار كرده بود و دیده بانان در پشت سر او و اطراف اسرا حلقه وار با نیزه های كشیده محافظت می كردند و اگر از هر كدام از اسرا اشكی سرازیر می شد سرش را با نیزه می كوفتند و خون از پاهای امام سجاد جاری بود. همینطور روایت شد سواری كه سر حضرت عباس (ع) را به گردن اسبش آویخته بود زیباترین مردم بوده است كه رویش مثل قیری سیاه شد و خودش می گوید هر شب دو مامور مرا در آتش می اندازند و به بدترین حالت مرد. ابن سعد اسیران را آورد و چون نزدیك كوفه رسیدند مردم كوفه به تماشای آنها جمع شدند. اهل كوفه از وضع آنها شیون سر دادند امام سجاد (ع) فرمود برای ما شیون می كنید؟ پس چه كسی ما را كشت؟ امام حالش خیلی بد بود .
مسلم جصاص گچکار روایت گفت: عبیدالله بن زیاد مرا برای تعمیر دارالاماره نزد خود خوانده بود. من سرگرم سفیدکاری دارالاماره بودم که ناگهان فریادهایی از دور شنیدم.
از کارگری که همراه ما بود پرسیدم چه شده است که کوفه را پر از ناله و فریاد می بینم.
گفت:« هم اکنون سر یک خارجی را که بر یزید شوریده، میآورند.» پرسیدم:« نامش چیست.» گفت: حسین بن علی. منتظر ماندم تا کارگر برای انجام کاری رفت. من از شدت ناراحتی، چنان با دست خود به صورت خود نواختم که ترسیدم چشمم آسیب دیده باشد. دست از گچکاری کشیدم، دستان خود را شستم و از راهی که در پشت قصر قرار داشت از دارالاماره بیرون آمدم و خود را به اجتماع مردم رساندم. در آنجا دیدم مردم در انتظار اسیران و سرهای کشتهشدگان هستند. در این بین چهل محمل را مشاهده کردم که بر روی چهل شتر حمل میشد. در آن محملها اهل بیت رسول خدا و دختران فاطمه زهرا قرار داشتند. ناگهان امام سجاد را مشاهده کردم که بر روی شتر برهنه و خالی از جهاز شتران سوار بود و از رگهای گردنش به دلیل زنجیری که بر گردنش بود، خون جاری بود. او می گریست و این اشعار را میخواند: ای امت بد کردار. بر خانه هایتان باران نبارد. ای امتی که حرمت جد ما را رعایت نکردید! اگر روز قیامت ما و رسول خدا گرد آییم، شما چه پاسخی به رسول خدا دراین باره خواهید داد؟! ما را بر شتران عریان سوار می کنید و می گردانید! گویی ما همان کسانی نیستیم که دین را در میان شما محکم ساختیم! آیا جد ما، رسول خدا، مردم دنیا را از گمراهی نجات نداد و به راست هدایت نکرد ؟! ای حادثه کربلا! مرا اندوهگین کردی. خداوند متعال پرده از روی کار بدکاران بر خواهد داشت و آنان را رسوا خواهد کرد. مردم کوفه به کودکان گرسنه ای که در محملها نشسته بودند، نان و خرما و گردو دادند. اما ام کلثوم از مشاهده این منظره، فریاد بر آورد که: ای مردم کوفه! صدقه بر ما خاندان حرام است. و نان و خرما را از دست و دهان کودکان گرفت. مردم اشک می ریختند. ام کلثوم باز سر از محمل بیرون کرد و بر آنان نهیب زد که:ای مردم کوفه! مردانتان ما را می کشند و زنانتان به حال ما میگریند؟! خدا، در میان ما و شما، داور است و روز قیامت بین ما و شما داوری خواهد کرد. در این میان صدای شیونی بلند شد. دیدم سرهای مقدس شهدای کربلا را که سر امام حسین علیه السلام در پیشاپیش آنها بود، به سوی ما میآورند. سر امام همانند ماه بود و به روشنایی ستاره زهره میدرخشید و شبیهترین مردم به رسول خدا بود. محاسن مبارکش با خون خضاب شده بود، سیمای نورانیاش بهسان قرص ماه که از افق دمیده شده باشد، جلوهگری میکرد و باد موهای محاسن او را به جانب راست یا چپ میبرد.
در این هنگام چشم زینب کبری بر آن سر نورانی افتاد و پیشانی خود را چنان به چوب محمل زد که خون از زیر مقنعه ای که بر سر داشت جاری شد. آن گاه به آن سر نورانی اشاره کرد و گفت : ای هلال من که به کمال خود رسیدی، ولی خسوف تو را فرا گرفت و غروب کردی! هرگز گمان نمیکردم که چنین روزی در سرنوشت ما رقم خورده باشد. ای برادر من! با این دختر کوچک خود، فاطمه، صحبت کن که نزدیک است از شدت این مصیبت قالب تهی کند. برادرم! دلت با ما مهربان بود، چه شد آن مهربانی که با ما داشتی؟! برادرم! کاش پسر خود، علی، را به هنگام اسارت میدیدی که با یتیمان تو یارای سخن گفتن نداشت. هر گاه او را می زدند، صدایت میزد و سیل اشک از چشمانش سرازیر میشد. ای برادرم! او را در آغوش خود بفشار و به نزد خود فرا خوان. دلش را که سخت رنجیده است بهدست آر. چه اندازه خوار و ذلیل است آن یتیمی که پدر خود را بخواند، ولی جواب پدر نشنود. عبیدالله بن زیاد پس از گذشت یک روز از حضور کاروان اسرا در کوفه فرمان داد سر حسین علیه السلام را در کوچه های کوفه و در میان قبایل مختلف شهر بگردانند. زید بن ارقم روایت میکند که: من در بالاخانه خود نشسته بودم که دیدم آن سر مقدس را بر نیزهای زدهاند و از کوچه عبور میدهند. وقتی سر در برابر من رسید، شنیدم که آیه 9 سوره کهف را میخواند:« اَم حسبت انّ اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا »؛ ( آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم از آیههای شگفت ما بودند.) به خدا سوگند از ترس موهای تنم راست شد. فریاد زدم:« به خدا ای پسر رسول خدا، داستان سر تو شگفت تر و حیرتانگیزتر است.» (یعنی اصحاب کهف و رقیم اگر چه داستان شگفت انگیزی داشتند، لکن پس از مرگ سخن نگفتند، و داستان سر تو شگفت انگیزتر است که پس از بریده شدن از بدن، قرآن تلاوت میکند.) پس از ورود کاروان اسرا به کوفه و خطبهی امام سجاد علیه السلام، سر مقدس حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد در کاخ دارالاماره بردند و پیش روی او گذاشتند. آن گاه اهل بیت امام حسین علیه السلام وارد شدند. زینب کبری نیز بیآنکه چیزی بگوید، همراه اسرا وارد شد و در گوشه ای نشست. ابن زیاد پرسید:« این زن که بود؟» گفتند:« او زینب، دختر علی علیه السلام، است.» عبیدالله رو به سوی زینب کرد و گفت:« خدا را سپاس که شما را رسوا و دروغهای شما را آشکار کرد.» زینب فرمود:« مردمان فاسق و فاجر رسوا می شوند و ما فاسق نیستیم.» ابن زیاد گفت:« دیدی خدا با برادرت چه کرد؟» زینب گفت:« جز نیکویی چیزی ندیدم؛ زیرا آل پیامبر جماعتی هستند که خداوند حکم شهادت را برای آنان نوشته است. آنان به سوی آرامگاه همیشگی خود شتافتند؛ ولی به همین زودی خداوند تو و ایشان را با هم برای حسابرسی جمع می کند و آنان با تو احتجاج می کنند. آن گاه خواهی دید که رستگاری برای کیست، مادرت بر تو بگرید ای پسر مرجانه!» ابن زیاد سخت برآشفت و بنا به روایتی تصمیم به کشتن زینب گرفت،ولی « عمرو بن حریث » که در مجلس حاضر بود، او را از این تصمیم بر حذر داشت . ابن زیاد گفت:« خداوند دل مرا از قتل حسین طغیانگر و بقیهی سرپیچان شفا بخشید.» زینب فرمود:« به جان خودم قسم، بزرگان ما را کشتی و نسب ما را بریدی. اگر شفای تو این است، پس قطعا شفا یافته ای.» ابن زیاد گفت:« زینب زنی است که شاعرانه سخن می گوید. به جانم سوگند که پدرش، علی، نیز شاعر و قافیهپرداز بود.» زینب گفت:« ای ابن زیاد، مرا را با شعر و قافیه چه کار؟»
پس از آن ابن زیاد متوجه علی بن الحسین علیه السلام شد. و پرسيد اين جوان كيست؟ گفتند: علي فرزند حسين است، ابن زياد (لعين) گفت مگر علي بن الحسين نبود كه خداوند او را كشت، حضرت فرمود كه مرا برادري بود كه او نيز علي بن الحسين نام داشت لشكريان او را كشتند، ابن زياد (لعين) گفت بلكه خدا او را كشت، حضرت فرمود اَللهُ يَتَوفيّ الاَنْفُسَ حينَ مَوْتِها خدا مي ميراند نفوس را گاهي كه مرگ ايشان فرا رسيده، ابن زياد (ملعون) در غضب شد و گفت ترا آن جرأتست كه جواب به من دهي و حرف مرا رد كني بيائيد او را ببريد و گردن زنيد. جناب زينب سلام الله عليها كه فرمان قتل آن حضرت را شنيد سراسيمه و آشفته به آن جناب چسبيد و فرمود اي پسر زياد كافي است ترا اين همه خون از ما ريختي دست به گردن حضرت سجاد عليه السلام در آورد و فرمود به خدا قسم كه از وي جدا نشوم اگر مي خواهي او را بكشي مرا نيز با او بكش.
ابن زياد (ملعون) ساعتي به حضرت زينب و امام زين العابدين عليهماالسلام نظر كرد و گفت: عجبست از علاقة رحم و پيوندي خويشاوندي به خدا سوگند كه من چنان يافتم كه زينب از روي واقع مي گويد و دوست دارد كه با او كشته شود، دست از علي بازداريد كه او را همان مرضش كافي است. و به روايت سيد بن طاوس حضرت سجاد عليه السلام فرمود كه اي عمه خاموش باش تا من او را جواب گويم. و به ابن زياد فرمود كه مرا بكشتن مي ترساني مگر نمي داني كشته شدن عادت ما است و شهادت كرامت و بزرگواري ما است. نقش شده كه رباب دختر امرء القيس كه زوجه امام حسين عليه السلام بود در مجلس ابن زياد سر مطهر را بگرفت و در برگرفت و بر آن سر بوسه داد و آغاز ندبه كرد و گفت: اًقصَدتْهُ اَسِنَّهُ الاَدْعِياءِ - لاسَقَي الله جانِبَيْ كَرْبَلاء - و احُسَيْنا فَلا نَسيتُ حُسَيْناً - غادَرُوهُ بِكَرْبَلاءِ صَريعا . حاصل مضمون آنكه واحسيناه من فراموش نخواهم كرد حسين را و فراموشي نحواهم نمود كه دشمنان نيزه ها بر بدن او زدند كه خطا نكرد، و فراموش نخواهم نمود كه جنازه او را در كربلا روي زمين گذاشتند و دفن نكردند، و در كلمه لاشقي الله جانبي كربلاء اشاره به عطش آن حضرت را فراموش نكرد چنانچه در فصل آخر معلوم خواهد شد. راوي گفت پس ابن زياد (ملعون) امر كرد كه حضرت علي بن الحسين (ع) را با اهلبيت بيرون بردند و در خانه اي كه در پهلوي مسجد جامع بود جاي دادند. جناب زينب (س) فرمود كه به ديدن ما نيايد زني مگر كنيزان و مماليك چه ايشان اسيرانند و ما نيز اسيرانيم. قُلْتُ وَ يُنناسِبُ في هذَا الْمَقامِ اَنْ اَذْكُرَ شِعْرَاَبي قَيْسِ بْنِ الاسْلَتِ الاَوْسي: وَ تَعْتَلُّ عَنْ اِتْيا نِهِنَّ فَتُعْذَرُ - وَلِكنَّها مِنْهُنَّ تَحْيي وَ تَخفْرُ - وَ يُكرِمُها جاراتُها فَيَزُرْتَها - وَ لَيْس لَها اَنْ تَسْتَهينَ بِجبارَهٍ . پس امر كرد ابن زياد (ملعون) كه سر مطهر را در كوچه هاي كوفه بگردانند.
امام محمد باقر علیه السلام فرمود: از پدرم، علی بن الحسین علیه السلام، پرسیدم او را چگونه او را از کوفه به شام بردند. فرمود:« مرا بر شتری عریان و بیجهاز سوار کردند. سر مقدس پدرم امام حسین علیه السلام را بر نیزهای زده بودند. زنان کاروان را پشت سر من سوار قاطرها کردند و سربازانی نیزه به دست، ما را احاطه کردند. هرگاه یکی از ما میگریست، آنها با نیزه به سر او می کوبیدند. و بدین گونه وارد دمشق شدیم.» .
ورود اسرای اهل البیت به زندان کوفه و مجلس ابن زیاد - ورود اهل بیت به كوفه - ورود اسرای اهل بیت(ع) به کوفه - بسته شعر ورود کاروان اسرا به کوفه - ورود کاروان اسرای خاندان امام حسین به کوفه - ورود اهل بیت به كوفه - ماجرای ورود کاروان اسرا به کوفه از زبان مسلم گچکار - خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه - ورود به دارالاماره کوفه - قصر حکومتی - سر امام حسین علیه السلام در کوفه و تلاوت قرآن - ورود اسرای اهل بیت(ع) به کوفه (2) | دانشنامه پژوهه پژوهشکده ... - ١٢محرم ورود اسرای کربلا به کوفه و شهادت امام سجاد علیه السلام - با ورود اسرای کربلا به کوفه چه اتفاقاتی رخ داد؟ - خبرآنلاین - سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه - ایسنا - دوازدهم محرم؛ ورود اسرا به کوفه - آوا - اسیران کربلا - ويکی شيعه - ورود اهل بيت امام حسين(ع) به دارالاماره - خطبه حضرت زینب وامام سجاد علیهماالسلام در کوفه
آلِ نبی به كوفه برده شدازكربلا
آلِ نبی به كوفه برده شدازكربلا - كوفه پرازمحنت غم است ورنج وبلا
حسین به كرببلا به دعوت كوفیان - آمده ازمدینه شده دچارخسان
كشته شده مردها اسیراهل وعیال - اهل وعیال حسین اسیرگرگ وشگال
ببین چه كردندبااهل وعیال وحسین - بحالت اسارت بگریه وشوروشین
زكربلامیبرند به كوفه بی وفا - به قصرابن زیاد برده شدند ازجفا
سرِ حسین مظلوم میان طشت زرّین - به قصركوفه نزدِابن زیادِبی دین
باسرِسبط نبی میان طشت طلا - نموده اواهانت نكرده شرم ازخدا
مقابلِ دیدۀ اهل وعیال حسین - همی زندچوب كین برآن لبان حسین
همان لبی كه بوسه برآن زده مصطفی - شده كنون معرضِ چوب ستم ازجفا
گفت یكی زان میان چوب مزن این لبان - این بودآن كس كه شدملائكش پاسبان
ببین براین سركه او منوّ ر و باصفاست - این لب ودندان او بوسه گهِ مصطفی است
چوب مزن ای لعین برلب ودندان او - كززدنت لرزه ای است بعرش یزدان او
گركه زنی بی حیا به پیش خواهرمزن - پیش زن وبچه اش به پیش دخترمزن
ولیك آن بی حیا نكرده شرم ازخدا - باقریا چوب كین همی زداوازجفا
ازکتاب مجموعه اشعار باقری
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf
كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm
روضه های دهه اول محرم
http://hedayat.blogfa.com/post/14429
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
اقامت اهلبیت امام حسین ع در کوفه
اقامت اسیران کربلا در کوفه
بازماندگان واقعه کربلا که به اسارت لشکر عمر سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، ابتدا به کوفه نزد ابن زیاد برده شدند و سپس عبیدالله بن زیاد، گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را همراه اسیران به شام و دربار یزید فرستاد.
پس از واقعه عاشورا، بازماندگان سپاه عمر سعد، کشتههای خود را روز یازدهم محرم دفن کردند و اهل بیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱]
مأموران عمر سعد زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورتهایشان میزدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب (س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین (ع) میگذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند.[۲]
گزارشهای مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای اهل بیت و بازماندگان اصحاب امام حسین(ع)، مختلف است؛ تا آنجا که برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر هم ذکر کردهاند.[۴] از این میان مردان و زنانی که در منابع ذکر شدهاند، عبارت است از: امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، محمد و عمر دو پسر امام حسین(ع)، زید پسر و محمد نوه امام حسن(ع)،[۵] و همچنین حضرت زینب، فاطمه، و ام کلثوم از دختران امام علی(ع).[۶] چهار دختر از امام حسین (ع) به نامهای سکینه، فاطمه، رقیه و زینب نیز در منابع آمده است.[۷] همچنین رباب همسر امام حسین (ع)[۸] و فاطمه دختر امام حسن (ع)، در میان اسیران کربلا حضور داشتهاند.[۹]
بنابر آنچه ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند.[۱۰]
درباره زمان ورود اسرا به کوفه، گزارش صریحی در منابع تاریخی نیامده است. با این حال بنابر عبارتی از شیخ مفید، میتوان ورود اسرای کربلا به کوفه را ۱۲ محرم دانست.[۱۱]
ماموران عمر سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچههای کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب و عبیدالله گزارش شده است.[۱۲] همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب (س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرفنظر کرد.[۱۳]
پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(ع)[۴۹]، و حضرت زینب(س) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا سرزنش کردهاند.[۵۰] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبههایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۱] خطبههایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(ع)[۵۲] و ام کلثوم دختر حضرت علی نسبت داده شده است.[۵۳]
ورود اسرای اهل بیت(ع) به کوفه (2) | دانشنامه پژوهه پژوهشکده ...
١٢محرم ورود اسرای کربلا به کوفه و شهادت امام سجاد علیه السلام
با ورود اسرای کربلا به کوفه چه اتفاقاتی رخ داد؟ - خبرآنلاین
سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه - ایسنا
دوازدهم محرم؛ ورود اسرا به کوفه - آوا
اسیران کربلا - ويکی شيعه
خطبه حضرت زینب وامام سجاد علیهماالسلام در کوفه
در شهر کوفه امام سجاد(ع) خطبهای را ایراد کردند و در ابتدا فرمودند: آیا این شما هستید که نوحهسرایی میکنید و گریه سر دادهاید؟ پس چه کسی ما را کشت؟ حضرت سجاد(ع) با اشارهای به مردم آنها را ساکت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، پیامبر(ص) را نام برد و چنین فرمود: «ای مردم، هرکس که مرا شناخت که به من معرفت دارد و مرا میشناسد و آنکه نمیشناسد بداند که من علی پسر حسین(ع) فرزند علی ابن ابیطالب(ع) هستم. من پسر کسی هستم که حرمت او را شکستند، من پسر کسی هستم که او را با کینه در کنار شطّ فرات سر بریدند و همین افتخار برای او کافی است.
ای مردم، شما را به خدا سوگند میدهم، آیا شما نبودید که برای پدرم نامهها نوشتید و در این کارتان حیله و نیرنگ نمودید؟ با او پیمانها بسته و بیعت نمودید، اما به جنگ او برخاستید. ننگ بر نظر و رأیتان باد. با چه چشمی میتوانید به صورت رسول خدا(ص) نگاه کنید؟ آنگاه که آن حضرت از شما بپرسد: «شما از امت من نیستید؛ زیرا عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید». آن طور که در کتب تاریخی نقل شده در این هنگام صدای مردم به هوا برخاست، آنها خطاب به هم میگفتند: نابود شدهاید و بیخبرید. سپس حضرت(ع) فرمودند: «خداوند بیامرزد کسی را که به پند من گوش دهد و سفارش مرا درباره خدا و رسول او و اهل بیت آن حضرت حفظ کند. زیرا که رسول خدا(ص) برای همگی ما اسوه و الگوی نیکویی است». کوفیان همگی گفتند: ای پسر رسول خدا(ص)، ما همگی گوش به فرمان و مطیع تو هستیم، نگهدار و حافظ احترام و عزت و آبروی توایم. ما به تو علاقه داریم. هر امر و دستوری که داری بگو، خداوند تو را رحمت کند. ما میجنگیم با دشمن تو و صلح میکنیم با دوستان تو، مسلّم بدان که ما از یزید که خداوند او را لعنت کند، بازخواست خواهیم کرد و از هرکس که نسبت به تو و ما ستم کرده بیزاری میجوییم. امام سجاد(ع) در این هنگام فرمودند: «هیهات هیهات. ای مردم حیلهگر. هرگز به خواستههای نفسانی خود نخواهید رسید، آیا میخواهید مرا نیز همچون پدرانم که از پیش فریب دادید، فریب دهید؟ به خدای شتران رهوارِ سفر حج، سوگند میخورم که این امر هرگز صورت تحقق به خود نمیگیرید. هنوز جراحت دل ما بهبود و التیام نیافته است، شما همین دیروز بود که پدرم را به همراه اهل بیتش به شهادت رساندید. هنوز که هنوز است مصیبت داغ رسول خدا(ص) و مصیبت پدرم و پسران پدرم، فراموش نشده است. هنوز که هنوز است این درد راه گلوی من را بسته است و این غم و غصهها در دلم در حال جوشش و غلیان است. من از شما تقاضا میکنم که نه با ما باشید و نه علیه ما». در بین اسرا علاوه بر زنان، مردانی نیز حضور داشتند که میتوان به زید و عمرو، دو تن از فرزندان امام حسن(ع) اشاره کرد که آنان نیز جزو کاروان اسرا بودند. اما علاوه بر خطبهای که امام سجاد(ع) ایراد فرمودند، حضرت زینب(س) نیز خطبهای خواندند که در بخشهایی از آن آمده است که ایشان در ابتدا فرمودند: حمد و سپاس مخصوص خداوند است. سلام و درود بر پدرم حضرت محمد(ص) و خاندان طیب و برگزیده او باد. اما بعد، ای اهل کوفه، ای گروه دغلباز و بیوفا. آیا برای مصیبتی که بر ما وارد شده است، میگریید؟ چشمه اشکتان خشک نشود و نالههایتان تمامی نپذیرد. مثل شما مثل آن زنی است که پس از تابیدن رشتههای خود آنها را باز میکرد. ای کوفیان، شما جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک و سینههای مالامال از کینه و خشم و ظاهری چون کنیزان چاپلوس و باطنی چونان دشمنان سخنچین، چه فضیلت دیگری را دارایید؟ شما همانند سبزهای هستید که در میان زبالهها و منجلابها رشد کرده یا همانند نقرهای هستید که برای آراستن قبور مردگان استفاده میشود. بدانید و آگاه باشید که بد توشهای را برای آخرت خویش از پیش فرستادید؛ زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند. آیا گریه میکنید و شیون و زاری بر پا کردهاید؟ آری، به خدا سوگند که باید بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید، زیرا دامان شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمیتوانید آن را بشویید. چگونه میتوانید خون پسر خاتم انبیا(ص) و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید؟ خون سید و آقای جوانان اهل بهشت را؟ و پناهگاه نیکانتان را؟ و ملجأ حوادث ناگوارتان را؟ و مناره حجتتان را؟ و پیشوا و رهبر قوانین را؟ بدانید و آگاه باشید که بد جنایتی مرتکب شدید. از رحمت الهی به دور باشید. بمیرید که تلاش ما را بیهوده ساختید. دستانتان بریده باد، در معاملهای که کردید، زیانکار شدید و به غضب الهی دچار شدید و ذلت و بیچارگی را برای خود رقم زدید. وای بر شما ای کوفیان. آیا میدانید که جگر رسول خدا(ص) را پاره پاره کردید و پردهنشینان حرمش را آشکار نمودید؟ آیا میدانید که چه خونی را از او ریختید و چه اندازه حرمت او را شکستید؟ اما کار به همین جا ختم نمیشود، بلکه کاروان اسرا به قصر ابن زیاد میروند که در اینجا بین پسر زیاد و حضرت زینب(س) و همچنین امام سجاد(ع) صحبتهایی رد و بدل میشود. برای نمونه در لحظهای نگاه ابن زیاد متوجه امام سجاد(ع) شد و گفت: این کیست؟ گفتند او علی(ع) پسر امام حسین(ع) است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی ابن الحسین(ع) را نکشت؟ امام سجاد(ع) فرمودند: «من برادری داشتم که نام او نیز علی ابن الحسین(ع) بود و این قوم او را کشتند» ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت. امام سجاد(ع) فرمودند: «خداوند است که جانها را هنگام مرگ آنها میگیرد و کسانی را که نمردهاند به هنگام خواب قبض روح میفرماید.» ابن زیاد گفت: آیا تو هنوز جرئت داری که جواب مرا بدهی؟ این را بیرون برده و گردنش را بزنید. حضرت زینب(س) به محض شنیدن این فرمان قبیح فرمودند: «ابن زیاد. تو که دیگر کسی را برای ما باقی نگذاشتی، حال اگر میخواهی او را بکشی، پس مرا نیز همراه او بکش».«وَاللهِ لا اُفارِقُهُ، فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْني مَعَهُ»؛ (به خدا سوگند! از او جدا نخواهم شد، اگر مى خواهى او را بكشى، مرا نيز همراه او به قتل برسان).ابن زياد به زينب و امام سجاد(عليهما السلام) نگاهى انداخت و گفت: «عَجَباً لِلرَّحِمِ»؛ (شگفتا از مهر خويشاوندى!). سپس افزود: به خدا سوگند! گمان مى كنم اين زن دوست دارد با برادرزاده اش كشته شود. از او (على بن الحسين) درگذريد كه گمان مى كنم همين بيمارى براى درد و رنجش كافى است. سيد بن طاووس در كتابش پس از نقل ماجراى فوق (با مقدارى تفاوت) مى افزايد: امام سجاد(عليه السلام) رو به عمه اش كرد و فرمود: «عمه جان! تو آرام باش تا من با وى سخن بگويم». آنگاه رو به ابن زياد كرد و فرمود: «أَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُني يَابْنَ زِياد، أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ كَرامَتَنَا الشَّهادَةُ»؛ (اى پسر زياد! آيا ما را با قتل تهديد مى كنى؟ مگر نمى دانى كه كشته شدن [در راه خدا]، عادت [ديرين] ما و شهادت، مايه كرامت و افتخار ماست). پس از اين گفتگوها ابن زياد كه كاملا شكست خورده بود، دستور داد على بن الحسين و همراهانش را درخانه اى كنار مسجد اسكان دهند. پس از این رویدادها، ابن زیاد سر مقدس امام حسین(ع) را با سه نفر به سمت یزید فرستاد و دستور داد تا زنان و کودکان را آماده سفر کنند و بر گردن علی ابن الحسین(ع) غل و زنجیر بزنند و آنها را همراه شمر و محفر ابن ثعلبه به دربار یزید حرکت دهند.
ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شدند و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند.
کاروان اسرای کربلا بنا بر نقلی که از شیخ مفید موجود است در روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند. مأموران عمر سعد خبیث که چهره افراد پیروز در جنگ را به خود گرفته بودند، خانواده سیدالشهدا(ع) را از میان کوچههای کوفه عبور دادند و به قصر عبیدالله بن زیاد رساندند. بر اساس آنچه شیخ مفید در «ارشاد» گزارش کرده است، در قصر عبیدالله گفت و گوی سختی بین او و حضرت زینب(س) در گرفته است. لشکر کوفه و شام سعی کردند هر چه میتوانند اسیران کربلا را تحقیر کنند اگرچه اهل بیت(ع) و اولیای خدا و مؤمنان به هیچ وجه به ذلت باطنی دچار نمیشوند و همه اینها ظاهر کار است. خطبه حضرت زینب کبری(س) بر دروازه کوفه مردم خوابزده این شهر را بیدار کرد و موجب نگرانی مأموران عبیدالله شد. آنها به سرعت کاروان اسرا را به سمت دارالاماره بردند. در آنجا تعبیر این است که «دخلت زینب(س) علی ابن زیاد و علیها ارذل ثیابها و هی متنکره»؛ یعنی حضرت زینب کبری(س) بر ابن زیاد وارد شد در حالی که خود را مخفی میکرد و کهنهترین لباسها را بر تن کرده بود. اینجاست که آن سؤال و جواب تاریخی بین پسر مرجانه و دختر امیرالمؤمنین(ع) رخ میدهد. ابن زیاد سؤال کرد که این کیست؟ وقتی گفتند که این بانو زینب کبری(س) است شروع کرد به بددهنی کردن و حرفهایی را به اهل بیت (ع) نسبت دادن و زخم زبان زدن، از جمله اینکه به زینب کبری(س) گفت: «کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخیکِ؟» کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟ دختر امیرالمؤمنین(ع) با شجاعت و قاطعیت فرمودند: «ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا» یعنی هیچ چیز غیر از زیبایی ندیدم! «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَیَجْمَعُ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَتُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ هَبَلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ مَرْجَانَهَ» . این جملهای است که تاریخ را تکان میدهد و نه تنها رعشه بر اندام ابن زیاد میاندازد و او را در حالت انفعالی قرار میدهد بلکه زمینهای میشود برای افشاگریهای بعدی زینب کبری(س) و پسر برادرش حضرت سجاد(ع). همین جاست که به نوشته ابن اعثم کوفی در «الفتوح» تلاش ابن زیاد برای به شهادت رساندن امام سجاد(ع) با واکنش قاطع زینب کبری(س) مواجه میشود و او از این جنایت بزرگ، صرف نظر میکند.
ورود کاروان اسرای خاندان امام حسین به کوفه - خطبه زینب سلام الله علیها در کوفه - خطبه فاطمه « دختر امام علیه السلام » در کوفه - خطبه ام کلثوم « خواهر امام » در کوفه - خطبه حضرت زینب در کوفه - ويکی شيعه - متن خطبه حضرت زینب (س) در کوفه - متن خطبه امام سجاد (ع) در کوفه - خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه | موسسه تحقیقات و ... - متن خطبه حضرت زینب (س) در کوفه- اخبار رسانه ها - اخبار ... - شجاعت حضرت زینب(س) در مجلس ابن زیاد - آیت الله العظمی ... - متن کامل خطبه حضرت زینب در کاخ ابن زیاد چه بود؟ | مرکز ملی ... - واکاوی خطبه حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) در کوفه از ... - مناظره حضرت زینب با عبیدالله بن زیاد - ويکی شيعه - شرح خطبه ی حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه - مجلس شوم ابن زیاد چگونه سپری شد؟ - متن خطبه حضرت زینب (س) در کوفه - خطبه حضرت زینب در کوفه - ويکی شيعه - خطبه تاریخی و ماندگار امام سجاد (ع) در کوفه - رضوی - خطبه کوبنده امام سجاد(ع) در کوفه - حج | خبر فارسی - خطبه امام سجاد(ع) در کوفه - سربازان اسلام - متن خطبه امام سجاد (ع) در کوفه - خطبه امام سجاد در کوفه – الشیعه - خطبه امام سجاد(ع) در کوفه - جواب دندان شکن امام سجاد(ع)به ابن زیاد در دارالاماره کوفه - «أَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنی یَابْنَ زِیاد، أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ»؛
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شعر-آلِ نبی به كوفه برده شدازكربلا
آلِ نبی به كوفه برده شدازكربلا
آلِ نبی به كوفه برده شدازكربلا - كوفه پرازمحنت غم است ورنج وبلا
حسین به كرببلا به دعوت كوفیان - آمده ازمدینه شده دچارخسان
كشته شده مردها اسیراهل وعیال - اهل وعیال حسین اسیرگرگ وشگال
ببین چه كردندبااهل وعیال وحسین - بحالت اسارت بگریه وشوروشین
زكربلامیبرند به كوفه بی وفا - به قصرابن زیاد برده شدند ازجفا
سرِ حسین مظلوم میان طشت زرّین - به قصركوفه نزدِابن زیادِبی دین
باسرِسبط نبی میان طشت طلا - نموده اواهانت نكرده شرم ازخدا
مقابلِ دیدۀ اهل وعیال حسین - همی زندچوب كین برآن لبان حسین
همان لبی كه بوسه برآن زده مصطفی - شده كنون معرضِ چوب ستم ازجفا
گفت یكی زان میان چوب مزن این لبان - این بودآن كس كه شدملائكش پاسبان
ببین براین سركه او منوّ ر و باصفاست - این لب ودندان او بوسه گهِ مصطفی است
چوب مزن ای لعین برلب ودندان او - كززدنت لرزه ای است بعرش یزدان او
گركه زنی بی حیا به پیش خواهرمزن - پیش زن وبچه اش به پیش دخترمزن
ولیك آن بی حیا نكرده شرم ازخدا - باقریا چوب كین همی زداوازجفا
ازکتاب مجموعه اشعار باقری
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری ( 12 محرم 1445 )
• ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه (61 ق)
در روز دوازدهم محرم سال 61 قمري، كاروان اسيران كربلا كه شامل زنان و كودكان شهيدان قيام كربلا بود، وارد شهركوفه شد. سرپرستي اين كاروان را امام سجاد(ع) فرزند امام حسين(ع) و حضرت زينب(س) خواهر آن امام، بر عهده داشتند. اين دو بزرگوار، با وجود سختيها و ناملايمات فراوان كه از سپاهيان يزيد ...
• دفن اجساد مطهر شهداي كربلا در شب دوازدهم (61 ق)
در روز 12 محرم سال 61 قمري، هنگامي كه نيروهاي يزيد، كربلا را ترك كردند، مردم قبيله ي بني اسد از روستاي غاضريه كه نزديك كربلا بودند اجساد شهداء را دفن كردند. پيكرهاي مطهر ياران وفادار امامحسين(ع) در كنار بدن پاك آن سرور به خاك سپرده شدند.
• شهادت حضرت "امام زين العابدين(ع)" به روايتي (95 ق)
شهادت امام سجاد(ع) در برخي نقلها سال 92 ق و در نقلي ديگر سال 94 و در منابعي ديگر سال 95 ذكر شده است. همچنين در روز شهادت آن حضرت اختلاف وجود دارد. در برخي منابع، شهادت ايشان را در روز 22 18 و 25 ماه محرم نيز ذكر كردهاند. زمان حضرت امام سجاد(ع) پُر از اختناق و تقيّه بود و كسي در ...
• وفات شيخ "صفي الدين اردبيلي" عارف نامي و بزرگِ دودمان صفوي (735 ق)
ابوالفتح شمس الدين سيد اسحاق بن سيد امينالدين جبرييلِ موسوي اردبيلي، معروف به صفيالدين اردبيلي (شيخ صفي)، موصوف به بُرهانُ الاَصفياء، قُطبُ الاَقطاب و شَيخُ العارفين، از عرفا و مشايخ صوفيه و پيران طريقت در قرن هشتم هجري است. نسب شيخ صفي با نوزده واسطه به جناب حمزة بن موسي بن جعفر(ع) ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه (12محرم61 ق)
در روز دوازدهم محرم سال 61 قمري، كاروان اسيران كربلا كه شامل زنان و كودكان شهيدان قيام كربلا بود، وارد شهركوفه شد. سرپرستي اين كاروان را امام سجاد(ع) فرزند امام حسين(ع) و حضرت زينب(س) خواهر آن امام، بر عهده داشتند. اين دو بزرگوار، با وجود سختيها و ناملايمات فراوان كه از سپاهيان يزيد ديده بودند، در كوفه باشجاعت و صراحت، ستمها و جنايات حكومت اموي را افشاء و مردم اين شهر را به خاطر ياري نكردن امام حسين(ع) و مقابله با ايشان سرزنش كردند. امام سجاد(ع) و حضرت زينب در مدت اقامت در كوفه، وظيفه و رسالت خود را مبني بر ابلاغ و نشر پيام امام حسين(ع) در جامعه، به شايستگي انجام دادند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-مهریه ام را بخشیدم اما ...
بعد از مرگ شوهرم به ناچار با یکی دیگر از هموطنانم ازدواج کردم که در مشهد اقامت داشت، اما طولی نکشید که بهانه گیری ها شروع شد و من به پیشنهاد شوهرم مهریه ام را بخشیدم تا فرزندانش تصور نکنند که من به خاطر ثروت و دارایی هایش با او ازدواج کرده ام ،ولی متاسفانه ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 53 ساله که برای شکایت از همسرش به کلانتری طبرسی شمالی مشهد آمده بود با بیان این مطلب به مشاور و مددکار اجتماعی این مرکز انتظامی گفت: من در شهر هرات افغانستان به دنیا آمدم اما هنوز 5 سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم به مشهد مهاجرت کردند ولی من هیچ گاه درس نخواندم و بی سواد ماندم. پدرم که در افغانستان کارگاه خیاطی داشت به همین شغل در مشهد نیز ادامه داد و بدین ترتیب همه اعضای خانواده در کارگاه پدرم مشغول کار شدیم ،خلاصه هنوز 13 سال بیشتر نداشتم که با «شاه غلام» ازدواج کردم. او مردی مهربان و خوش قلب بود و من که صاحب 3 فرزند شده بودم روزگار شیرینی را سپری می کردم اما گویی چرخ گردون با من یار نبود و این روزهای خوش دوام زیادی نداشت. یک روز در آشپزخانه مشغول پختن غذا برای ناهار خانواده بودم که یکی از بستگانم خبر تصادف شوهرم را داد. هراسان و نگران خودم را به بیمارستان رساندم ولی او در همان لحظات اولیه تصادف جان خود را از دست داده بود. با پس اندازها و فروش طلاهایم، مجلس عزاداری آبرومندانه ای برای همسرم برگزار کردم و سپس با 3 فرزند قد و نیم قد که بزرگ ترین آن ها 6 ساله بود، تنها ماندم. همه دنبال کار و زندگی خودشان رفتند و دیگر کسی سراغی از من نگرفت. به ناچار برای تامین هزینه ها و مخارج زندگی، به کارگری در خانه های مردم روی آوردم و بالاخره با هر بدبختی و سختی فرزندانم را بزرگ کردم.
پسرم در همان سن جوانی راهی آلمان شد و در آن جا اقامت گرفت و دخترانم نیز در مشهد ازدواج کردند و به دنبال سرنوشت خودشان رفتند. سال ها تنها بودم و برای خوشبختی و سعادت فرزندانم تلاش کردم. آن ها هم سعی می کردند تا از من مراقبت کنند ،ولی بعد از گذشت سال ها از مرگ شوهرم، اکنون احساس تنهایی بیشتری می کردم ،به همین دلیل یکی از بستگانم پیشنهاد ازدواج با «صالح» را مطرح کرد و من هم برای رهایی از این وضعیت، تصمیم به ازدواج گرفتم.«صالح» همسرش را چند سال قبل به دلیل بیماری سرطان از دست داده بود و فرزندانش نیز ازدواج کرده بودند.
خلاصه بعد از چند جلسه آشنایی به عقد موقت «صالح» درآمدم و با برگزاری یک مراسم ساده به خانه او رفتم. قرار بود هفته ای یک بار فرزندان صالح و هفته دیگر فرزندان من به منزل ما بیایند ولی زمانی که نوبت فرزندان من می شد، «صالح» با غرغر و نیش و کنایه، آن ها را ناراحت می کرد. بداخلاقی های شوهرم موجب شد تا فرزندانم دیگر به خانه من نیایند! ولی بدرفتاری های همسرم پایانی نداشت ،او مدعی بود من همه پول ها و مخارج زندگی را به فرزندانم می دهم و با این بهانه دیگر به من پولی نمی داد. چند ماه بعد بهانه دیگری گرفت و گفت فرزندانش به خاطر رفتارها و ولخرجی های من ناراحت هستند. او در گوشم زمزمه می کرد که برای راحتی خیال آن ها، مهریه ام را ببخشم! من هم برای آن که تصور نکنند برای مال و ثروت ازدواج کرده ام، به محضر رفتم و همه حق و حقوقم را به طور رسمی به همسرم بخشیدم اما از آن روز به بعد بدرفتاری های «صالح» شدت گرفت، حالا دیگر با هر بهانه ای مرا کتک می زد و فرزندانش نیز تهمت های ناروا به من می زدند و به من توهین می کردند. آن ها می گفتند من انتظار مرگ پدر آن ها را می کشم تا از ارثیه ام استفاده کنم! به همین دلیل هم «صالح» همه اموال و املاک خود را به نام فرزندانش سند زد و مرا در تنگنای مشکلات مالی تنها گذاشت...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی مشکل خانوادگی این زن میان سال، به مشاوران و کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21269 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ مرداد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
از سربند، زنجیرزنی و توزیع نذری در ظروف چینی تا گروه آباده شیراز و نوحههای حسین فخری و ... همه خاطراتی هستند که از محرمهای کودکیمان داریم، روزهایی که انگار همه چیز خلوص دیگری داشت
نویسنده : صابر | روزنامهنگار
اینستاگرام را باز میکنم، یک اینفلوئنسر کلیپی ساخته درباره محرم که کنار یک ایستگاه صلواتی شربت میخورد. برای او انگار محرم هم فرصت خوبی برای گرفتن لایک و کامنت و بالا بردن بازدید پیجش است تا بتواند تبلیغ بگیرد و بهتر کاسب شود. هرچند در ظاهر ویدئویی حرفهای ساخته، اما هیچ چیز کلیپش بهدل نمینشیند، نه حضور خودش با آن شکل و شمایل، نه پیام اخلاقی گل درشتی که کلیپش دارد. برخلاف روزهای قدیم که گویی خیلی چیزها جور دیگری به دل مینشست. از برنامههای تلویزیونی تا مداحیها و ... .در این پرونده مروری داریم بر خاطراتی که از محرمهای روزهای کودکی داریم. از حال و هوایی که وقتی بچه بودیم تجربه میکردیم. زمانی که همهچیز رنگ و بوی دیگری داشت. آدمهایی که دورهم جمع میشدند تا هرآنچه را که داشتند با تمام وجود برای اقامه عزای سیدالشهدا (ع) به عرصه بیاورند. اگر دلتنگ روزهای کودکی و خلوص نیتش هستید، اگر هنوز طنین صدای نوحههای فخری، گروه آباده شیراز و... در گوش و دلتان میپیچد با این پرونده همراه ما باشید.
رنگ و بوی محرم های دهه 60 تا اوایل 80
محرم که میشود حالوهوای کوچهکوچه شهر فرق میکند. محرم که میشود همه چیز جور دیگری است. آدمها هم متفاوت میشوند. محرم که میشود انگار دلت به وسعت یک دریا غم دارد. از روزگاری که کودک بودیم محرم که میشد مسجد محل، صف مدرسه، تلویزیون و خلاصه همهچیز رنگ و بویی دیگر میگرفت؛ رنگ و بوی امام حسین(ع). شهر در تکاپو بود. قیافهاش عوض میشد. برنامه زندگیمان هم متفاوت میشد. از آن روزها خاطره کم نداریم. خاطرههایی که شاید امروز دلتنگشان شویم. دلتنگ سربندی که در هیئت میبستیم. دلتنگ نغمههایی که در مسیر خانه، مدرسه و مسجد مرور میکردیم. دلتنگ بچهمحلهایی که هر کس برای نذریهای ساده چیزی جور میکرد، یکی میز میآورد، یکی آب لیمو، یکی شکر، یکی یخ و یکی پارچ و لیوان تا بتوانیم نذری به اهل محل شربت خنک بدهیم. دلتنگ سرودهای گروه آباده شیراز و نوحههای فخری در دهه60 ، یونس حبیبی در دهه 70، دلتنگ سریال «شب دهم» در اوایل دهه80. دلتنگ روزهایی که کوچک بودیم، اما قلبی بزرگ داشتیم. با ما همراه باشید تا خاطراتی از محرمهای دهه 60، 70 و اوایل دهه 80 را بررسی کنیم.
گروه آباده شیراز و نذری بدون ظرف یک بار مصرف
دهه 60 تلویزیون فقط دو شبکه داشت که برنامههای همان دو شبکه هم محدودیت زمانی داشت. کلاً روزی یک ساعت از هر شبکه برنامه مخصوص کودکان پخش میشد. از گوشی و... هم که خبری نبود و تمام اینها فرصت لذت بردن بیشتر از زندگی اجتماعی، حضور در فعالیتهای فرهنگی و... را فراهم میکرد.
پویانمایی که متحرک نبود برنامهای در ایام محرم در برنامههای کودک و نوجوان پخش میشد که هر قسمتش به معرفی یکی از شهدای کربلا اختصاص داشت. یک نقاشی میدیدیم و روی آن دیالوگهایی گفته میشد. البته فقط برنامه های کودک اینطور نبود. سریالی که در اصل چیزی شبیه یک تلهتئاتر بود هم ساخته شده بود که مخاطب بزرگ سال داشت، اما لوکیشن آن محدود بود. در بیشتر دقایق، دو شخصیت با هم گفت و گو میکردند و حوادثی را شرح می دادند که پیشرویشان رخ میداد و براساس آن میفهمیدیم که چه اتفاقی میافتد.
گروه آباده شیراز گروه دو تکخوان داشت، اولی سرود را با ریتمی آرام و در گامهای بالاتر میخواند. تکخوان بعدی با ریتم سریعتری میخواند و بقیه با خواندنش سینه میزدند. کیفیت خواندن تکخوانها و سینهزنی بسیار هماهنگ و هم سرایی گروه مشهور بود. انگار هنوز صدای تکخوان در گوشمان است که با لحنی محزون میخواند: این جامه سیاه فلک در عزای کیست؟ وین جیب چاک گشته صبح در ماتم کیست؟ یا حسین، یا حسین، یا حسین، یا حسین... اعضای این گروه چند وقت قبل دورهم جمع شدند و یکی از سرودها را بازخوانی کردند. یکی از آنها دکتر شده و رئیس بیمارستان است.تلاش ما تا آخرین لحظه تهیه این پرونده، برای گفتوگو با ایشان بینتیجه ماند.
نذریهایی متفاوت از امروز آن سالها وقتی برای عزاداری و زنجیرزنی به همراه دسته های عزاداری بیرون میرفتیم هر نوع نذری ممکن بود، دریافت کنیم؛ از ساندویچ نان و پنیر و سبزی تا نخود و کشمش. شربتهایی که در لیوانهای پلاستیکی قرمزرنگ پر میشد و چای و ... جای آن نذریها را امروز کیک بستهبندی و غذا داخل ظرفهای یک بار مصرف گرفته. بعضی وقت ها هم همسایهها برای هم نذری میبردند، آش رشته، شله زرد، دیگچه و حلوا. خلاصه تکاپویی در محل برپا بود تا ظرفها را مدام بشوییم و پس بدهیم تا بتوانند برای بقیه هم نذری ببرند. وجه اشتراک نذریهای همسایهها تزئیناتشان بود؛ با نعناع داغ روی آش رشته، با دارچین و... روی شله زرد، با سیاهدانه و خلال بادام و پسته روی دیگچه. ظرفها هم ملامین و چینی بود که داخل یک سینی بزرگ می چیدند و به خانه همسایهها می بردند. نذریها بیشتر در حیاط خانه آماده میشد و همسایهها در تهیه آن کمک میکردند.
تکیهها و حسینیهها در دهه 60 تکیههای قدیمی زیادی بود که نسل به نسل چراغش روشن مانده و در آن اقامه عزا شده است. در برخی تکیهها مراسم تعزیهخوانی برگزار میشد. حتی کتیبههایی بود که سالها از تکیه تکان نخورده بودند. تکیهها در طول سال مرکز برنامههای مختلفی بودند و محرم که میشد در آنها غوغایی بهپا بود. حین روضهها جذابترین کار برای بچهها این بود که به آنها اجازه داده شود یا مسئول جفت کردن کفشها باشند یا مسئول اسپندی که دم در دود میشد یا همراه یک بچه بزرگ تر که چای برای مستمعان می برد با کاسه بزرگی از قند برود و قند تعارف کند.
نواهای عاشورایی
بسیاری از مداحیهای قدیمی خاطره روزهای کودکی و نوجوانی برخی از ماست
آه از آن ساعتی مرحوم کوثری
وقتی صحبت از مداحیهای قدیمی میشود ناخودآگاه یاد مرحوم کوثری میافتیم و مداحی که در حسینیه جماران و در محضر امام (ره) داشت. همان که با صدایی محزون میخواند: «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک، نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک»
کربلا منتظر ماست حاج صادق آهنگران
حاج صادق آهنگران یادآور روزهای دفاع مقدس بوده و هست، یکی از نواهای ماندگار او این بود: « جاده و اسب مهیاست؛ بیا تا برویم... کربلا منتظر ماست! بیا تا برویم...»
بنشین تا به تو گویم حاج حسین فخری
حسین فخری با مداحی «بنشین تا به تو گویم زینب، غم دل با تو بگویم زینب خواهر من»... که از تلویزیون هم پخش شده بود پای ثابت نوارهای کاستی بود که در آن روزها گوش میدادیم.
زینب زینب موذنزاده اردبیلی
بسیار از ما زبان ترکی نمیدانستیم اما برای درک سوزی که در مداحی «زینب زینب» بود به دانستن زبان ترکی نیاز نبود، کافی بود اهل دل باشیم.
حسین فاطمه سلام یونس حبیبی
در دهه 70 جانبازی سرافراز و با اخلاص، غمنامه حضرت رقیه (س) را خواند. یونس حبیبی که هفت بار در جبههها شیمیایی شده بود و اردیبهشت 99 به همرزمان شهیدش پیوست در این غمنامه به شکلی تازه و با زاویه دیدی متفاوت مصائب اهل بیت (ع) را بیان کرد. سوز صدا و خلوص نیتش باعث ماندگاری این مداحی شد.
لیش تاخر عباس ملاباسم کربلایی
یک مداحی عربی که زبان حال طفلان سید الشهدا (ع) در سوگ عموی دلاورشان بود هم در دهه 80 پرمخاطب شد. من البین؛ یا حسین، من زغری، وشاب الراس، تانیت نادیت؛ لیش تاخر عباس؟
انا مظلوم حسین نزار القطری
نوحه معروف نزار القطری برخلاف ملاباسم کربلایی نیمه عربی و فارسی بود. در بخش فارسی میخواند: منم شهپر جبرئیل، منم آیه تطهیر، منم نخله خوبان منم زاده زهرا، منم عرش و منم فرش، منم کرسی و لوح و قلم و .... بخش ثابت این مداحی هم همان «انا مظلوم حسین» بود. بعد از این مداحی، نزار القطری نواهای دیگری را به فارسی خواند.
عمو عباس، علمت کو عموی خوبم؟ مجید بنیفاطمه
مداحی از مجید بنیفاطمه در اواخر دهه 80 که تبدیل شد به نغمه تلفن همراه و آهنگ انتظار بسیاری از گوشیها. همان که میخواند: عمو عبـاس؛ بیتو، قلب حرم میگیره...
عمو عباس؛ بی تو، بابا، تنها می میــره... عمو عباس؛ علمت کو، عموی خوبم؟
عمو عبـاس؛ تو نرو، تا که پا نکوبم...
بوی سیب و ... محمد حسین حدادیان
یک مداح نوجوان که با خواندن «بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریبو کرب وبلا... بوی یاس و حرم عباس و خدای احساسو کرب وبلا..» معروف شد.
شب دهم، قصه عشقی که مسیرش تغییر کرد
وقتی بحث از خاطرههای قدیمی از ماه محرم میشود، نمیشود از کنار سریال اثرگذار «شب دهم» گذشت. آن سال محرم با نوروز تلاقی پیدا کرده بود؛ تعطیلات بهخصوص تعطیلی مدارس باعث شده بود همه بهخصوص دانشآموزان پرشورتر از همیشه در عزاداریها شرکت کنند. در این شرایط سریال «شب دهم» هم پخش شد، داستان یک لات که در روزگار پهلوی اول، دل باخته یک شاهزاده قجری میشود. شاهزاده برای ازدواج شرط دشواری میگذارد، اینکه مرد دل باخته، 10 شب تعزیه امام حسین (ع) را در اوج ممنوعیتها برگزار کند. این شرط در ابتدا برای شاهزاده خانم جنبه تفریح دارد، اما در نهایت همه چیز با برگزاری مراسم تعزیه تغییر میکند. این سریال در خلال یک داستان پرکشش، هم مخاطب را با راه و رسم طبقهای از جامعه آشنا میکرد، هم از رسم تعزیهخوانی میگفت و هم با دردسرهای اقامه عزای سید الشهدا (ع) در آن روزها آشنا میکرد. سریالی که حتی تیتراژش هم با صدای علیرضا قربانی و با شعری از مرحوم افشین یداللهی خاطرهانگیز شد.
ای اهل حرم...
بسیاری از نغمههای عاشورایی فارغ از زمان هستند، ذکرهایی قدیمی که محدود به یک نسل نیستند و بسیاری با آن ها خاطره دارند
مجید حسین زاده | روزنامهنگار
مروری بر مداحیهای قدیمی که با گذشت این همه سال، باز هم به محض شنیدنشان، غم و غصه سنگینی بر دل محبان امام حسین(ع) مینشیند و اشک چشمشان را در عزای سیدوسالار شهیدان جاری میکند و خاطره چند نسل محسوب میشود:
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
شعر «بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا، در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا، تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده، تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا...» که جزء پایانی و جداییناپذیر از مراسمعزاداری به خصوص در دهه اول محرم است، سروده کربلایی محمود بهجت پدر مرحوم آیتا... بهجت است. کربلایی محمود بهجت، شاعری گمنام بود که به شغل نانوایی اشتغال داشت.
مکن ای صبح طلوع
اشعار دودمه اشعاری هستند که از قدیم در هیئتها خوانده میشد. همانطور که با حضور در مراسم عزاداری دیدهاید، در زمان خواندن این اشعار، مردم در هیئتها به دو دسته تقسیم میشوند و این اشعار را در جواب دسته دیگر با هم میخوانند. یکی از معروفترین این دودمهها که در شب عاشورا خوانده میشود، این است: «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است، مکن ای صبح طلوع، عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است، مکن ای صبح طلوع». این بند از اشعار مرحوم کربلایی محمود بهجت است که از مدتها قبل به عنوان یکی از بهترین اشعار حماسی و عاشورایی در حلقه عزاداران امام حسین (ع)، زینتبخش مجالس سینهزنی بوده و بهعنوان شعر آیینی ماندگار است.
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
دو دمهای دیگری که بهعنوان یکی از نمادهای فرهنگ عاشورا در ایران مطرح شده و اصلا انگار که عزاداری شب تاسوعا را به این دو دمه گره زده باشند، این است: «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد؛ سقای حرم سید و سالار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد».
جوانان بنیهاشم بیایید...
مداحی قدیمی «جوانان بنی هاشم بیایید» یکی از ماندگارترین نوحههایی است که ویژه شهادت حضرت علیاکبر(ع) سروده شده است.مداحان مختلفی این نوحه قدیمی را که شاعر آن مشخص نیست، طی سال های گذشته خوانده اند که شاید یکی از قدیمیترین آن مربوط به زنده یاد «احمد معظم» باشد. معروفترین بخش این نوحه ماندگار عبارت است از: «جوانان بنیهاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید، خدا داند که من طاقت ندارم، علی را بر در خیمه رسانم».
به خیمه قحط آب است
یکی از معروفترین دودمهها در شب هفتم محرم که به نام حضرت علیاصغر(ع)، طفل شش ماهه امام حسین(ع) نامگذاری شده، قطعه «به خیمه قحط آب است...»است. در این دودمه معروف، دسته اول عزاداران با سینهزنی این اشعار را میخوانند: «به خیمه قحط آب است، همه دلها کباب است، علیاصغر به دامان رباب است» و دسته دیگر میگویند: «عطش بالا گرفته،دل سقا گرفته، که لبها تشنه یک جرعه آب است».
حسین میا به کوفه...
یکی از نوحههای مشهور عزاداران حسینی که جزو قدیمیترین آنهاست و بیشتر در روزهای اول محرم خوانده میشود، «حسین میا به کوفه» است. شاعر این نوحه مشخص نیست، اما بسیاری آن را به حاج اکبر ناظم ارتباط میدهند. این نوحه در هیئتها هم به صورت زمینه و هم به صورت دودمه خوانده میشود و سالهاست با آن عزاداران حسینی اشک ریخته و سینهزدهاند. متن این دودمه عبارت است: «حسین میا به کوفه، کوفه وفا ندارد؛ کوفی بیمروت، شرم و حیا ندارد».
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
بیشک معروفترین و ماندگارترین نظم عاشورایی را باید ترکیببند محتشم کاشانی با مطلع «باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» دانست. البته این اشعار علاوه بر این که در مراسم عزاداری خوانده می شود، روی بسیاری از کتیبههای محرمی و پردههای سیاه برای عزای امام حسین(ع) هم نوشته شده است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
نویسنده : بهاره موفقی
عکس: میثم دهقانی
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ آری، مشهد الرضا(ع) به رسم هر ساله محرم، سیه پوش سالار شهیدان شد. «لبیک یا حسین(ع)» بر لبان عاشقان حسین (ع) زمزمه شد و در گوش شهر پیچید. هیئت های عزاداری از سراسر کشور خود را به شهر امام مهربانی ها رساندند تا در محضر اولاد حسین(ع) عهد دوباره ای ببندند با سالار شهیدان؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ.هر کوچه و خیابان و هر خانه ای، حسینیه ای شد تا اشک، این زبان مشترک داغداران حسین (ع) را با حیرت به تماشا بنشیند. شهر یکپارچه رخت عزا بر تن کرد و سیاه، رنگ یکرنگیِ عاشقان خاندان عترت در این ایام شد. دلدادگان امام رئوف با قلب هایی آکنده از درد و التهاب، حرم مطهر رضوی را چون نگینی در برگرفتند تا هم تسلیت به امام مهربانی ها بگویند و هم طلبِ التیام کنند. یا حسین(ع) ذکر لب همه مردم مشهد شد و نجوای مادران این خطه از دیرباز برای کودکان شان چیزی نبوده است جز: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.
به گزارش «خراسان رضوی»، به رسم هرسال آیین های مختلف تاسوعا و عاشورای حسینی در حرم مطهر رضوی و نقاط مختلف مشهد برگزار شد. از برپایی باشکوه نماز ظهر تاسوعا و عاشورای حسینی گرفته تا آیین خطبهخوانی و شام غریبان حسینی. به گزارش ایسنا، آیت ا... سیداحمد علمالهدی، نماینده ولی فقیه در استان روز پنج شنبه همزمان با تاسوعای حسینی در رواق امام خمینی(ره) حرم مطهر رضوی در جمع عزاداران اظهار کرد: «براساس فرمایش امام معصوم، حضرت ابوالفضل (ع) دارای بینش نافذالبصیره بود و از طرفی باور ایشان یک بینش خدشهناپذیر داشت. هر جای واقعه کربلا را که بنگریم نافذالبصیره بودن قمر بنیهاشم(ع) را مشاهده میکنیم». شعرخوانی آیینی، قرائت زیارت عاشورا و روضه خوانی از دیگر برنامه های مراسم عزاداری تاسوعای حسینی بود. آیین مشعلگردانی هیئت نجفیهای مقیم مشهد نیز همزمان با شب تاسوعای حسینی در مشهد برگزار شد. این آیین سنتی همه ساله از شب هفتم ماه محرم تا شب عاشورا برگزار میشود. مراسم خطبه خوانی شب عاشورای حسینی نیز در روز پنج شنبه 5 مرداد مصادف با شب دهم محرم الحرام در صحن پیامبر اعظم (ص) حرم مطهر رضوی با سخنرانی تولیت آستان قدس رضوی برگزار شد. به گزارش آستان نیوز، حجت الاسلام والمسلمین احمد مروی شامگاه پنج شنبه در این مراسم ضمن تسلیت فرا رسیدن سالروز شهادت سرور آزادگان جهان اباعبدا... الحسین (ع) و یاران پاک آن حضرت با اشاره به این که امام حسین (ع) نسخه نجات انسان از تاریکیها و ظلمتهای دنیاست، بیان کرد: «امام حسین (ع) تربیت شده قرآن ناطق و خود حقیقت قرآن است. در عصر عاشورا به ظاهر یزیدیان خیمهها را آتش زدند، اما در واقع آن آتش به حقیقت قرآن افتاد و قرآن را آتش زدند؛ امروز نیز یزیدیان زمان قرآن را آتش میزنند ،زیرا حسین (ع) زنده است و قرآن کریم و حسین (ع)، انسان و خلیفة ا... تربیت میکنند». مراسم شمعگردانی و قرائت خطبه شب عاشورا پایان بخش این مراسم معنوی بود. ویژه برنامه عزاداری شب شهادت حضرت اباعبدا... الحسین (ع) با قرائت دعای کمیل و مراسم قرائت دعای پرفیض ندبه از دیگر برنامه های اجرا شده طی مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی بود. همچنین روز گذشته مراسم عزاداری و مقتل خوانی شهادت امام حسین (ع) با حضور عزاداران حسینی در حرم مطهر رضوی برگزار شد. همزمان با روز عاشورا، نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی و امام جمعه مشهد آیین مقتل خوانی را از ساعت ۹ صبح در رواق امام خمینی (ره) آغاز کرد. به گزارش خبرگزاری ایرنا، آیت ا... سید احمد علمالهدی در این آیین به شرح واقعه عاشورا، شهادت امام حسین (ع) و یاران ایشان پرداخت. وی در این مراسم با اشاره به برکات اشک بر سیدالشهدا (ع) بیان کرد: «اشک ریختن از نوع اشک گرم از سوز و آه دل بر میآید. وقتی انسان در مصیبتی گرفتار می شود اشک گرم می ریزد و اشک ریختن برای امام حسین (ع) نیز از نوع گرم است چون از سوز دل شیعیان برمیخیزد». این مراسم که با نوحه خوانی و مرثیه سرایی یکی از ذاکران اهل بیت عصمت و طهارت همراه بود تا اذان ظهر به طول انجامید. همچنین نماز ظهر عاشورا با حضور پرشور هیئت های مذهبی و عزاداران سیدالشهدا (ع) در خیابان امام رضا (ع) مشهد و در نزدیکی مضجع شریف ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) اقامه شد. شایان ذکر است امسال با توجه به تقارن عاشورا با روز جمعه، مصلاهای سراسر کشور، با تدبیر ائمه جمعه و همت اعضای ستاد برگزاری نماز جمعه، میزبان نماز ظهر عاشورای هیئت ها، دسته های عزاداری و موکب ها، قبل و بعد از اقامه نماز جمعه شدند.
فایل صوتی محرمانهای را از نماینده ویژه تعلیق شده آمریکا در امور ایران افشا کرده که می گوید: دولت بایدن برجام را نقطه شروعی برای دستیابی به «توافق طولانی تر، قوی تر و گسترده تر» با ایران میداند
نباید امام حسین (ع) به یک مراسم مذهبی محدود شود
پرواز دل ها از باب الرضا(ع) تا کربلای معلی
فاز جدیدی از سناریوی بیثباتسازی
آیین عزاداری تاسوعا و عاشورای حسینی برگزار شد
جهان در سوگ سرور و سالار شهیدان عالم
رئیس مجلس قانون اصلاح انتخابات را ابلاغ کرد
تجهیزات نیروهای مسلح درمرزها کامل است
راه اندازی گشت ویژه در فضای سایبری
پلیس ، ایمنسازی خودروها را خواستار شد
مبارزه با فساد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در اولویت است
توقف پروازهای چارتری در همه مسیرها تا اطلاع ثانوی
تاکسیهای اینترنتی سهمیه بنزین می گیرند
رکورد ۱۰ساله رشد مصرف برق شکست
نگرانی واشنگتن ازهمکاری ایران با کشورهای آمریکای لاتین
رئیسی: وزارت اقتصاد و بانک مرکزی به اضافه برداشت بانکها رسیدگی کنند
دانمارک عاملان توهین به قرآن رامجازات کند
فرمانده انتظامی کشور: با متعرضان به قانون با اقتدار برخورد می کنیم
مرحله دوم برخورد با مشاوران املاک متخلف در تهران
نرخ تورم ماه تیر ۵/۴۷ درصد اعلام شد
انفجار در تاسیسات نظامی رژیم صهیونیستی
حمله تروریستی به عزاداران در حرم حضرت زینب(س)
خِرَد شما را تحسین و اسلام هراسی را محکوم میکنم
تحویل اسناد محرمانه آمریکا به ایران
نخستوزیر کانادا ۳۰ وزیر را برکنار کرد
دولت آمریکا سفینههای فرازمینی در اختیار دارد
کودتا در نیجر و بازداشت رئیس جمهوری
تظاهرات گسترده یمنی ها در «صنعا»
حمله تروریستی به پایگاه نظامی در پایتخت سومالی
۴۳۵ کودک در درگیری های سودان کشته شده اند
واشنگتن: حامی حملات اوکراین به خاک روسیه نیستیم
موسسه امنیت رژیم صهیونیستی از احتمال کودتای نظامی در تلآویو خبر داد
عراق نباید عرصه تسویه حساب دیگر کشورها شود
«وانگ یی» بار دیگر وزیر خارجه چین شد
حمله پهپادی اوکراین به مسکو و شبه جزیره کریمه
مصر در حال عادی سازی روابط با ایران است
ضرورت تسریع در اجرای پروژه سد «نرماب»
رونمایی از سومین قرآن بزرگ خطی کشور در شهرستان ری
شعبه تخصصی رسیدگی به استاندارد تشکیل شد
اجرای بازیابی پنتان پلاس در پتروشیمی خارگ
تردد کامیونها و تریلر از مهران ممنوع میشود
تأمین اعتبار پروژههای فرهنگی خراسانجنوبی
کسی که کشف حجاب می کند، اجازه فعالیت در سینما ندارد
قراردادهای مالک و مستاجر در سامانه ثبت و استعلام شود
ساخت ۱۲۳ کیلومتر بزرگراه در شمال سیستان و بلوچستان
فرصت سیستان و بلوچستان برای تصدی نقش بازرگانی ملی
ضرورت حضور دانشگاهها در کشاورزی و صنعت
۷۰هزار خانوار کردستانی زیر پوشش بهزیستی
تأمین اعتبار برای آبرسانی به ۱۴۱ روستا
افزایش ۴۰ درصدی قیمت نان در مشهد
تبعیض در حمایت از نخبگان شهرستانی رفع می شود
اعتبارات اشتغالزایی استان ۲هزار میلیارد است
فقط ۵ درصد افراد صرفهجویی نمیکنند
مشکلات مردم با همیاری رسانه رفع می شود
دسترسی به سوختهای فسیلی حیاتی است
آیا واشنگتن می تواند سطح بحران در روابط با پکن را مدیریت کند؟
واشنگتن در پی شکستن قدرت پوتین است
برتری هوایی ، برگ برنده روسیه در شکست ضدحمله اوکراین
حزب الله لبنان قدرتمند و جنگ با آن اجتناب ناپذیر است
پیام ۶ دقیقهای حزبالله، خواب را از چشم صهیونیستها ربود
آیا «اردوغانیسم» سیاسی کاملا به روسیه پشت کرده است؟
قطع روابط و تحریم در انتظار استکهلم
«آزادی بیان»؛ دستاویزی برای حمله غرب به مسلمانان
اوکراین و غرب با شکست مخربی مواجه شدهاند
آمریکا از روند ضدحملات ارتش اوکراین ناامید شده است
اهداف و موانع چین در مسیر تقویت صلح در خاورمیانه
روابط واشنگتن ـ پکن به کدام سو می رود ؟
تسلیحاتی که اوکراین تاکنون از غرب دریافت کرده است
حمایت آنکارا از درخواست عضویت سوئد در ناتو
آنچه اسرائیل از سر میگذراند یک فاجعه است
تشدید اختلافات بایدن و نتانیاهو و سناریوهای احتمالی
شفافیت بازار سرمایه به نفع سهامداران افزایش می یابد
انتظارات بازار سرمایه از لایحه برنامه هفتم توسعه
صندوقهای بازنشستگی تکمیلی بورسی به کمک بازنشستگان می آیند
بورس نفت، راهی برای خنثی کردن تحریم ها است
عملکرد سرد بورس در نخستین ماه تابستان
رسیدگی تخصصی به جرائم بازار سرمایه
ابلاغ چگونگی افشای اطلاعات شرکت های بازار سرمایه
استمرار کاهش شاخص کل بورس دراولین روز مرداد
وثیقه گذاری سهام برای دریافت تسهیلات در۳ بانک اجرایی می شود
شناسایی استفاده کنندگان از رانت افزایش نرخ خوراک پتروشیمیها
آغازحمایت از معاملات بورس با کمک صندوق توسعه بازار سرمایه
عشقی: نگرانی جدی درباره وضعیت بورس نداریم
بررسی صنعت قند و شکر در سازمان بورس و اوراق بهادار
بورس انرژی می تواند مشوقی برای افزایش سرمایه گذاری درتولید برق باشد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
در مسجد سلمان فارسی نهاد ریاست جمهوری برگزار شد؛
مراسم عزاداری شام غریبان شهدای کربلا با حضور دکتر رئیسی
شناسه خبر : 145766 جمعه 6 مرداد 1402 - 22:03
آیین عزاداری شب شام غریبان شهدای کربلا، با حضور جمعی از مردم و کارکنان نهاد ریاست جمهوری و به میزبانی رئیس جمهور در مسجد سلمان فارسی اقامه شد.
مراسم عزاداری شب شام غریبان شهادت اباعبدالله الحسین (ع) و اصحاب باوفایش، با حضور تعدادی از مردم، جمعی از کارکنان و مدیران نهاد ریاست جمهوری، تعدادی از مقامات لشکری و کشوری و به میزبانی دکتر سید ابراهیم رئیسی در مسجد سلمان فارسی برگزار شد.
حجتالاسلام حسینعلی سعدی در این مراسم وقایع منتج به عاشورای سال 61 هجری را تشریح کرد و حاج منصور ارضی نیز به مداحی و اقامه سوگواری برای شهدای کربلا پرداخت.
مشاهده همه اخبار
رئیس جمهور در پیامی درگذشت پدر حجتالاسلام رحیمیان را تسلیت گفت
شنبه 7 مرداد 1402
در مسجد سلمان فارسی نهاد ریاست جمهوری؛ مراسم عزاداری شب شهادت اباعبدالله الحسین (ع) با حضور دکتر رئیسی برگزار شد
پنجشنبه 5 مرداد 1402
دکتر رئیسی در جلسه ستاد مرکزی اربعین: دستگاهها با اتخاذ رویکرد تحولی و آسیبشناسانه زمینه برگزاری دلنشین، ارزان و ایمن اربعین را فراهم کنند/ رویداد تمدنساز اربعین گامی مهم در جهت تشکیل تمدن نوین اسلامی است/ تاکید بر نظارت جدی در نحوه فروش و قیمتگذاری بلیط، بررسی دقیق امکانات طرف عراقی و استفاده از ظرفیت نیروهای مردمی
پنجشنبه 5 مرداد 1402
همزمان با شب تاسوعای حسینی صورت گرفت؛ برگزاری مراسم سوگواری اباعبدالله الحسین (ع) در مسجد سلمان فارسی نهاد ریاست جمهوری
پنجشنبه 5 مرداد 1402
دکتر رئیسی در اجتماع عزاداران نهاد ریاست جمهوری:
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
مراسم حسینیه امام خمینی ره
سال 1402
1402/05/06
عکس
مراسم عزاداری شام غریبان حسینی
خبر
مراسم عزاداری شام غریبان حسینی در حسینیه امام خمینی
1402/05/05
صوت
مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی (علیهالسلام)
فيلم
مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی (علیهالسلام)
عکس
مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی (علیهالسلام)
خبر
مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی (علیهالسلام) در حسینیه امام خمینی
1402/05/04
صوت
مراسم عزاداری شب تاسوعای حسینی (علیهالسلام)
فيلم
مراسم عزاداری شب تاسوعای حسینی (علیهالسلام)
عکس
مراسم عزاداری شب تاسوعای حسینی (علیهالسلام)
خبر
مراسم عزاداری شب تاسوعای حسینی (علیهالسلام) در حسینیه امام خمینی
1402/05/03
فيلم
دومین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
صوت
دومین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
عکس
دومین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
خبر
دومین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) در حسینیه امام خمینی
1402/05/02
صوت
اولین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
فيلم
اولین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
عکس
اولین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
خبر
اولین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) در حسینیه امام خمینی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری
ادامه مطلب را ببينيد
مرور ساعت به ساعت اتفاقات روز عاشورا
از سخنرانی امام بعد از نماز صبح تا رجزخوانی سنان بعد از اذان مغرب
همه مصیبتی را که عزاداران حسینی طی ۱۰ روز اول محرم به سوگ آن مینشینند. تنها ظرف چند ساعت بر خانواده سیدالشهدا وارد شد. اینجا به سراغ مرور بخشی از رخدادهای لحظه به لحظه روز عاشورا رفتیم.
به گزارش مشرق، زخم ناسور جراحتی است که هیچ وقت التیام پیدا نخواهد کرد. کربلا زخم ناسور تاریخ است.برای همین هم داستان عاشورا برای دلدادگان اباعبدالله سال به سال تکرار شاید، اما تکراری نمیشود. قدیمیها میگویند ماتم و مصیبتی که بر امام حسین علیه السلام گذشت به اندازهای سنگین بود که به جای یک شب، عزاداران حسینی هرشب از دهه اول محرم را به یاد یکی از شهدای کربلا به سوگ مینشستند فارغ از اینکه تمام مصیبتهای کربلا تنها در یک روز و طی چند ساعت بر کاروان امام حسین(علیه السلام) و اهل حرم ایشان وارد شد. از بانگ اذان صبح روز عاشورا تا غروب عصر روز دهم و آغاز اسارت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)؛ اینجا ساعت به ساعت سراغ رویدادهای دهم محرم سال ۶۱ رفتیم، تا بدانیم آخرین لحظات زندگی سیدالشهدا چگونه گذشت و این زخم ناسور هزارو چهارصد ساله چه طور به جان تاریخ نشست.
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳-+ دقیقه اختلاف می تواند داشته باشد) استخراج شده و روایات مقتل نگارها با این ساعتها تنظیم گردیده است.
۵:۴۷ اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ۶
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.
حدود ۸
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ۹
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.)
حدود ۱۰
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و این شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
حدود ۱۱
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
حدود ساعت ۱۵
امام(ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»
حدود ساعت ۱۷
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.
نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
سه منافق در واقعه عاشورا
شمر بن ذی الجوشن :
نام اصلی او شمرابن فرط ضیابی کلابی، از طایفه بنی کلاب، از فرماندهان جنایتکار و بی رحم سپاه کوفه و از بزرگترین قاتلان تاریخ، قاتل امام سوم شیعیان حسین بن علی علیه السلام و از مسببان شهادت اهل بیت پیامبر اسلام و اصحاب امام حسین علیه السلام است. پدرش "ذی الجوشن" که در آغاز اسلام از مسلمان شدن امتناع کرد و به دعوت پیامبر اعتنایی نکرد، تنها وقتی که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکین شد، اسلام آورد و اسبی بنام "عرجاء" را بعنوان هدیه نزد پیغمبر برد ولی ایشان، هدیه او را قبول نکردند. از مادر "شمر" هم به پست فطرتی و پلیدی یاد شده و چون او دامنش به گناه بی عفتی آلوده شده بود لذا این فرزند (شمربن ذی الجوشن) از راه نامشروع به دنیا آمد.
شمر، مردی زشت رو و پیس و آبله رو، و از روسای هوازن بود. اگر چه اول با امیرالمومنین علی بن ابیطالب بیعت نمود و در جنگ صفین در لشگر آن حضرت بود در جنگ با معاويه شرکت داشت و شجاعت زيادي از خود نشان دادو ضربتی از سپاه شام خورد و مجروح شد او بعدا به گروه خوارج پیوست و در کوفه مسکن کرد و در آن شهر به روایت حدیث پرداخت. او همیشه کینه آل علی را در دل داشت و منتظر فرصت مناسبی بود تا این کینه و عقده های دلش را بیرون بریزد. سال 61 هجری قمری که حرکت امام حسین علیه السلام به سمت عراق شد، شمر اخبار این حرکت را دقیقا پی گیری می کرد. جاسوسان او مسیر حرکت امام را تا ورود به کربلا، برای او گزارش میدادند. در تاریخ این واقعه عظیم، شمربن ذی الجوشن از طرف دولت وقت و دشمنان اسلام، چند جا نقش اساسی داشت.
1- و از جمله افرادی بود که "عبیدالله بن زیاد" حاکم کوفه، او را برای پراکنده کردن مردم کوفه از اطراف مسلم بن عقیل، یار باوفای حسین بن علی، به دارالاماره فرستاد.
2- زمانی که عمربن سعد، فرمانده لشگر کوفه در نامه ای برای حاکم کوفه نوشت که حسین بن علی حاضر شده که یا برگردد و یا به یکی از سرحدات کشور اسلامی برود "عبیدالله حاکم کوفه" نظر داد که باید پذیرفت ولی وقتی شمر از این نامه مطلع شد، او را منع کرد و گفت که اگر حسین بن علی خود را تسلیم نکند و برود، بعدا قدرتمند می شود. پس بهتر است الان که در چنگ شما گرفتار است، نگذارید برود. عبیدالله هم نظر شمر را قبول کرد او را فرمانده سپاه با 4000 جنگجوی زبده کرد و همراه با نامه ای به طرف عمربن سعد فرمانده کوفه در کربلا فرستاد، تا از حسین بخواهد که یا تسلیم شود و یا به جنگ تن در دهد و به دنبال این نامه، گفت ای عمر سعد، اگر اینکار را انجام نمی دهی از لشگر ما کناره بگیر و لشگر را به شمربن ذی الجوشن واگذار.
3- اوج جنایت و شقاوت این مرد از روز عاشورا دهم محرم سال 61 هجری در کربلا است. در آن روز او فرمانده پیاده های لشگر کوفه بود و جنایات بسیار را مرتکب شد. زمانی هم که بسیاری از اصحاب امام حسین شهید شدند، دشمنان امام، به طرف خیمه ها حمله کردند و شمر فریاد زد که آتش بیاورید تا خیمه ها و اهلش را بسوزانم. در این موقع امام علیه السلام در مقابل شمر فرمود: ای پسر ذی الجوشن، خدا ترا به آتش دوزخ بسوزاند. وای برشما، اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید و بعد حضرت خواستند که تا من زنده ام به حرم من تعرض نکنید که شمر از کلام امام شرم کرد و برگشت.
4- این جنایتکار، در آخرین ساعتهای روز دهم محرم، زمانی که امام علیه السلام جراحت های زیادی در سر و بدن داشتند، دستور داد تا حضرت را از پشت، تیرباران کردند و سپس آن خبیث کثیف، با چکمه و خنجر برهنه بر سینه فرزند رسول خدا نشست و سر مقدس حضرت را از تن جدا کرد.
5- او بعد از شهادت امام و همه یاران حضرت، می خواست خیمه گاه خاندان وحی را آتش بزند و علی بن حسین، زین العابدین را به قتل برساند که دیگران مانع شدند.
6- در میان مورخین اتفاق نظر است که کسی که به فرمان عمربن سعد، سرهای مقدس شهداء کربلا را نزد "ابن زیاد" برد، او بود و از طرف ابن زیاد هم، سرهای شهداء را مجددا به همراه چند نفر دیگر، نزد یزید حاکم وقت شام برد.
پایان زندگی شمربن ذی الجوشن
زندگی سراسر ننگین و کثیف این مرد، زمانی که مختار ثقفی در سال 66 هجری برای خونخواهی ابا عبدالله الحسین
قیام کرد، شمر از کوفه فرار کرد. یکی از غلامان مختار، به دنبال او رفت ولی شمر با ترفندی او را کشت و بعد به قریه دیگری فرار کرد و از آنجا هم باز به قریه «کلتانیه» تا اینکه سپاهیان مختار در آن جا، او را محاصره کردند. یاران شمر همگی پا به فرار گذاشتند. خود او هم فرصت نکرد تا لباس رزم بپوشد، پارچه ای به خود پیچید و با نیزه در مقابل سپاه مختار ایستاد تا اینکه از پای در آمد. بعضی گویند که جسم او را نزد سگان انداختند و بعضی گویند که او را دستگیر کردند، گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند و سر او را، مختار نزد "محمد بن حنفیه" فرستاد. اقوال دیگری نظیر اینها هم هست. نام قاتل او "ابن ابی الکنود" است که به زندگی پلید و لعین او در سال 66 هجری قمری خاتمه داد.
خاقاني شروانی چنین سروده است :
من حسين وقت و نااهلان يزيد و شِمْر من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا.
شبث بن ربعی چهره متلون تاریخ
شبث بن ربعی ، ابتدا از یاران امیرالمومنین علی علیه السلام و در آخر کارش از دشمنان اهل بیت علیه السلام و از قاتلین حسین بن علی علیه السلام و ..... او از طائفه «بنی تمیم» و از شخصیت های معروف کوفه بود. سال 36 هجری قمری از یاران علی بن ابیطالب در بین فرماندهان علی علیه السلام و در کنار "مالک اشتر و حجربن عدی" و قبل از جنگ صفین از طرف علی علیه السلام همراه "عدی بن حاتم" نزد معاویه رفت و با او سخنانی گفت و او را دعوت به اطاعت از امیرالمومنین علیه السلام کرد. در جنگ صفین، در رکاب علی علیه السلام و فرماندهی جناح چپ سپاه علی ابن ابیطالب را داشت. ولی در جنگ با خوارج در مسیر حرکت حضرت به طرف «نهروان» او و اشعث بن قیس و عمروبن حریث از اطاعت حضرت بیرون رفته و دیگران را باز داشتند و به خوارج پیوستند. آنها در یک تفریح دوستانه بطور مسخره، یک سوسمار را دست به دست داده و می گفتند با علی علیه السلام بیعت کردیم. علی از اینکار زشت و از آینده آنها خبر داد و گفت به خدا قسم شما دو نفر (اشاره به عمروبن حریث) با فرزندم حسین خواهید جنگید. بر ضد عثمان شورید ولی بعدا توبه کرد و بعد از قتل عثمان نامه ای به معاویه نوشت و او را متهم به کوتاهی در حمایت از عثمان نمود و نوشت که: تو دوست داشتی تا عثمان کشته شود و آن را بهانه قرار دهی و وقتی معاویه درخواست داشت تا عمار یاسر را به عنوان قاتل عثمان در اختیار او قرار دهد، شبث به عنوان نماینده امام با او محاجه و اعتراض کرد.
روز پنجم عبیدالله بن زیاد دستور داد که به شبث بن ربعی بگویید به کاخ بیاید. او جنگجو و تیرانداز ماهری است و باید به لشکر عمر سعد بپیوندد. شبث بن ربعی گفت : ای امیر ! من بیمارم و نمی توانم در جنگ شرکت کنم.عبیدالله: بیماری را بهانه نکن و با حسین بجنگ. پاداش خوبی به تو داده خواهد شد.شبث بن ربعی: چاره ای نیست. از پاداش امیر عبیدالله نمی توانم چشم بپوشم.
شبث بن ربعی در جای دیگر تاریخ
شبث از جمله کسانی است که در واقعه عاشورا به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و حضرت را به کوفه دعوت کردند. روز عاشورا نیز امام حسین علیه السلام در اولین سخنرانی مفصل خود که خطاب به کوفیان داشت از او نام برد و فرمود: یا شبث بن ربعی و یا .... مگر شما به من ننوشتید که ... الی آخر! شبث در این واقعه فرمانده نیروهای پیاده لشگر دشمن (عمر سعد) در کربلا بود و در قتل حسین بن علی شرکت داشت. بعد از واقعه عاشورا به شکرانه کشته شدن حسین، مسجدی را در شهر کوفه تجدید بنا کرد. او بعدا همراه مختار ثقفی به خونخواهی حسین علیه السلام در آمد و رئیس پلیس مختار شد سپس در کشته شدن مختار حضور داشت سرانجام این مرد خبیث در سن هشتاد سالگی در کوفه از دنیا رفت.
عمربن سعد بن ابی وقاص
عمربن سعد معروف به "ابن سعد" فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در کربلا در سال 61 هجری قمری و جزو منفورترین چهره های تاریخ. در بدخوئی و شقاوت، زبانزد خاص و عام است. پدرش سعدبن ابی وقاص، که از سرداران صدر اسلام بود. تاریخ تولد عمر سعد، به درستی معلوم نیست. به نقل مورخین در زمان حیات پیامبر اسلام و به قولی در دوران عمربن الخطاب به دنیا آمده است. در نوجوانی همراه پدرش در فتح عراق شرکت کرد (در سال 17 هـ ق). او از کسانی بود که در سال 37 هـ ق، در داستان حکمیت امام علی علیه السلام و معاویه، علیه حجربن عدی صحابه امام علی علیه السلام، و یارانش، شهادت به فتنه گری داد و این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا "حجر" و یارانش را در «مرج عذراء» شهید کند.
در اواخر خلافت معاویه که «عبیدالله بن زیاد» حاکم بصره شد، عمربن سعد، به خدمت او در آمد و وقتی یزید پسر معاویه خلیفه شد کوفه را به قلمرو حکومت عبیدالله اضافه کرد. زمانی که حسین بن علی علیه السلام، امام سوم شیعیان، از بیعت با یزیدبن معاویه خودداری کرد و از مدینه به مکه مهاجرت نمود عمر سعد، امیر مکه بود که وقتی استقبال حجاج از حسین بن علی را دید، برای یزید نامه نوشت و او را از این قصه مطلع ساخت. سال 60 هـ ق، نیز زمانی که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین علیه السلام به کوفه رفت تا از مردم آنجا برای حسین (ع) بیعت بگیرد ، ابن سعد با بعضی از اشراف کوفه ، به یزید نامه نوشتند و توصیه هائی به او کردند. از این رو ، مسلم به دستور عبیدالله بن زیاد، از طرف یزید دستگیر شد و به جهت خویشاوندی که با عمربن سعد داشت، او را وصی خودکرد، ولی این مرد به او خیانت کرد و اسرار مسلم بن عقیل را فاش نمود.
در همین زمان ، عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد و عمربن سعد را به استانداری (ری) منصوب کرد. ابن سعد با 4000 سپاهی، در بیرون کوفه آماده حرکت به طرف ری بود که خبر حرکت امام حسین (ع)، به سوی کوفه رسید. عبیدالله، از ابن سعد خواست تا قبل از رفتن به ری، حسین و یارانش را سرکوب کند. ابن سعد ابتدا تردید کرد ولی متوجه شد که اگر قبول نکند، حکومت ری از دست او خواهد رفت. از این رو، جاذبه دنیا و ریاست او را گرفت و ماموریت جدید خود را قبول کرد و با لشگر خود به طرف کربلا رفت. روز دوم یا سوم محرم سال 61 هـ ق در کربلا، کسی را نزد حسین بن علی فرستاد و از حضرت خواست که یا با "یزید بن معاویه" بیعت کند و یا به جنگ تن در دهد و زمانی که امتناع امام حسین از بیعت با یزید را دید برای اینکه نشان دهد که در جنگ با امام (ع) راسخ است اولین تیر را به طرف حسین بن علی و یارانش فرستاد و دستور داد تا آب را به روی آنها ببندند.
او پس از شهادت امام (ع) و یارانش، دستور داد که سپاهیانش بر بدن آنها با اسب بتازند. روز 12 محرم بعد از دفن اجساد سپاهیانش، خاندان حسین بن علی (ع) را به کوفه برد. وقتی خدمت عبیدالله بن زیاد رفت، عبیدالله از او خواست تا نامه حکومت ری را به او پس بدهد. عمرسعد که فهمید دیگر حکومت و استانداری ری به او، وصال نمی دهدخودش را چنین توصیف کرد: هیچ کس بدتر از من به خانه اش برنگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کردم و عدالت را پایمال و خویشاوندی را قطع کردم. بعد از واقعه کربلا، ابن سعد مدتی از ترس کشته شدن به دست مردم، پنهان بود. در ایام قیام مختار به کوفه، او فرار کرد ولی وقتی مردم کوفه دوباره بر ضد مختار خروج کردند به کوفه برگشت و با مخالفان مختار، رهبری مردم را مدتی به عهده گرفت. اما چون کوفیان شکست خوردند ابن سعد مجددا از کوفه فرار کرد و به بصره پناهنده شد. به دستور مختار، او را دستگیر کردند و نزد او آوردند. سال 66 هـ ق، در مجلس مختار ابن سعد به همراه پسرش به قتل رسید. مختار، سر او را برای محمدبن حنفیه، برادر امام حسین (ع) فرستاد (و بدین ترتیب، از روزگار حذف شده و به درک واصل شد).
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
عترت آل پیمبر باغم و آه و فغان - یازدهِ ماهِ محرّم سویِ کوفه شد روان
عترت آل پیمبر باغم و آه و فغان - یازدهِ ماهِ محرّم سویِ کوفه شد روان
عترت آل پیمبر باغم و آه و فغان - یازدهِ ماهِ محرّم سویِ کوفه شد روان
اهلبیت بی پناهِ شاهِ مظلومان حسین - شد روانه سویِ کوفه با فغان و شوروشین
جمله بر محمل سوار و ازکنارِ خیمه گاه - سویِ شامِ غم روانه ازکنارِ قتلگاه
آن یکی بهرِ برادر نالد و آن یک پدر - گریه دارد ناله دارد دستِ غم دارد به سر
حضرتِ سجّاد هم در کند و زنجیرِ ستم - سویِ شامش میبرند آن کافران با حزن و غم
ابن سعد و شمر دون و هم سنان و حرمله - سویِ کوفه شد روان با شادی و با هلهله
زجرِ دون با تازیانه در پیِ آن کاروان - میزند برکتف و بازویِ زنان و کودکان
میزند آن شمرِملعون و شقی و دین تباه - بر سرِ آن کودکان و اهلبیتِ بی پناه
آن زنان و کودکان بی کس و دور از وطن - سویِ شامِ غم روانه با غم و رنج و مِحن
درپیِ آن کاروان هم عدّه ای قومِ شریر - میبرند آن کاروان را سویِ کوفه چون اسیر
مانده اجسادِ شهیدان جمله بر رویِ زمین - گشته غمگین بهرِ آنان انبیا و مرسلین
باقری امروزباشد یازدهِ ماهِ محرّم - آلِ پیغمبر تمامی جمله در افغان و ماتم
سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور یازدهم محرم سال 1398
سویِ شام پربلا
عترت آل نبی ازكربلا - شدروانه سویِ شام پربلا
اهلبیتِ آن شهنشاه حجاز - جملگی براشتران بی جهاز
راه افتادندچون ازخیمه گاه - میگذشتندازكنارقتلگاه
چشمشان افتادچون بركشتگان - خودفكندندازشترهاناگهان
هریكی اندركنارِیك بدن - ناله ها میزدبصدرنج ومحن
آن یكی میگفت ای تاجِ سرم - دیگری میگفت علی اكبرم
دیگری میگفت ای ناشادِمن - نوجوان ای قاسم دامادِمن
دیگری میگفت علی اصغرم - ای نخورده آب طفل مضطرم
لیك زینب بافغان وشوروشین - ناله میكردوهمی گفت ای حسین
توكجایی من بقربانِ سرت - یكدمی خودرانمابرخواهرت
من نمی بینم میان كشتگان - پیكرِپاكت كجاهستی نهان
یاكه خودبرمن نما ای نورعین – یاصدامیزن مرا تو ای حسین
ناگه آمدازمیانِ كشته ها - یك صدا ای خواهرم این سوبیا
من حسینم كه به جسمِ چاكچاك - اوفتادم بین این خاشاك وخاك
سرندارم دربدن ای خواهرم - تاكه بشناسی مرا ای محترم
بی لباس وبی كفن افتاده ام - بی سروخونین بدن افتاده ام
ناگهان زینب بدیدآن شاه را - درمحاق افتاده دیدآن ماه را
كردآندم بابرادراین خطاب - بادل پرخون وباقلب كباب
گفت ءَاَنت اخی ای نورعین - وابن اُمّی ای برادرای حسین
پس چراتوسرنداری دربدن - برتن تونیست كهنه پیرهن
قطعه قطعه پیكرپاك تورا - بینم اكنون روی خاكِ كربلا
بودروزی جای تودوشِ نبی - دائمًا بودی درآغوشِ نبی
گشته اینك جای توبررویِ خاك - بی كفن هستی وجسمِ چاكچاك
اهلبیت تواسیرومضطرند - زینبت راسوی كوفه میبرند
من شدم اینك روانه سویِ شام - تادهم راهت ادامه باپیام
میروم تاشامیان رسواكنم - درمیانِ شامیان غوغا كنم
ازكنارت میروم باشوروشین - باقری گرددفدایت ای حسین
یازده محرّم است
یازده محرّم است - روزاندوه وغم است
كربلاوقتلگاه - غرقِ حزن وماتم است
یاحسین حسین حسین - یاحسین حسین حسین
اهلبیتِ مصطفا - به اسیری میبرند
این گروه بی حیا - ازخدابی خبرند
اهلبیت مصطفا - هتك حرمت اینچنین
دركجاباشدروا - باكدام آئین ودین
بچه های طُلقاء - حاكمِ جوروستم
راه شیطانِ لعین - بنهندهمی قدم
اهلبیت مصطفا – شد اسیركافران
حرم امام حسین - اسیرستمگران
اهلبیت مصطفا - سوارِكجاوه ها
سوی كوفه میبرند - ازدیارِكربلا
سوارِكجاوه ها - ازكنارِقتلگاه
میدهندِشان عبور - شامیانِ روسیاه
حرمِ امام حسین - چون شهیدان میبینند
هریكی به كنارِ - یك شهیدمینشینند
یكی میگه قاسمم - یكی میگه اكبرم
یكی میگه كجایی - شیرخواره اصغرم
یكی میگه یازُهیر - یكی میگه یاحبیب
یكی مشغول دعا - یكی هم ام من یجیب
یكی هم میگرده و - هی میگه حسین حسین
هی میگه برادرم - بافغان وشوروشین
من گلی گم كرده ام - درمیانِ قتلگاه
جویم اورا اینچنین - بافغان وسوزوآه
درمیانِ قتلگاه - هرچه میگویم حسین
من نمیبینم ترا - هرچه میجویم حسین
ناگهان چشمش فتاد - جسم صدچاكِ حسین
زیرتیغ وخنجرو - نیزه وچوب وسنین
كفت آندم بافغان - یاحسین انت اخی
این تویی برادرم - وابن اُمّی وابی
زینتِ دوش نبی - توكجاوقتلگاه
زیبِ آغوش نبی - توكجا این جایگاه
ای حسین سرت كجاست - چه شده پیرهنت
تنت آغشته بخون - چه شده آن كفنت
ای حسین مامیرویم - اززمینِ كربلا
این توواین شُهدا - این من وشام بلا
مابسوی كوفه و - شام غم گشته روان
توشهیدِكربلا - من اسیرشامیان
توومردانِ خدا - همگی گشته شهید
من واین خیلِ زنان - سویِ درباریزید
باقری آل نبی - میرود كوفه وشام
میرود راهِ دراز - بهرتبلیغ مرام
یازده محرم است - روزاندوه وغم است
كربلا وقتلگاه - غرق حزن وماتم است
یاحسین حسین حسین - یاحسین حسین حسین
شعرازباقری پور از کتاب مجموعه اشعارباقری
سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
حركت اهلبيت "امام حسين"(ع) بسوی کوفه (11محرم61 ق)
عمربن سعد ملعون روز يازدهم محرم سال 61 هـ .ق. تا ظهر در زمين كربلا ماند و بر كشتگان سپاه خود نماز خواند و آنان را به خاك سپرد؛ در حالي كه بدن امام حسين(عليه السلام) به همراه 72 تن از اصحاب گران قدرش بدون كفن برزمين گرم كربلا مانده بود. چون روز به نيمه رسيد، عمر بن سعد دستور داد تا اهل بيت امام حسين(عليه السلام) را بر شترها سوار كردند. حضرت زين-العابدين(عليه السلام) را در حالي که بيمار بود نيز با غل و زنجير بر اشتري سوار نمودند . و آنان را مانند اسیران بردند و از قتلگاه عبور دادند. وقتى چشم زنان به شهدا افتاد، فریاد کشیدند و اشک ریزان خود را از شتران به زمین انداختند. زینب کبرى(س) چون نظرش به بدن مبارک امام افتاد، فرمود: «السلام علیک یا ذبیحاً منالقفا» و سپس نعش برادر را به سینه خود چسبانید، عرض کرد: «اختک لک الفداء یابن محمدالمصطفى و یا قرّة عین فاطمة الزّهرا» بعد با صوتى حزین و قلبى دردناک گفت: «یا محمداه صلّى علیک ملیک السّمآء» این حسین توست که با اعضاى پاره پاره در خون خویش آغشته است، اینها دختران تو هستند که اسیر شدهاند و این حسین توست که بدنش بر روى خاک افتاده. حضرت سکینه(س) جسد پدر را در بر گرفت، ناله زد و عرض کرد: «پدر جان شهادت تو، چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد کرد، پدر جان بنىامیّه مرا در کوچکى یتیم کرد، بابا زمانى که شب مىشود چه کسى مرا حمایت مىکند؟ بابا گوشوارههایم را غارت و عبایم را ربودند.» . کفعمى نقل مىکند : حضرت سکینه(س) فرموده است: چون بدن نازنین پدرم را در آغوش گرفتم حالت اغماء به من رخ داد، در آن حال شنیدم که پدرم مىفرمود:«شیعتى مهما شربتم ماء عذب فاذکرونى، او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى.» . هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صداي شيون و گرية بانوان بلند شد که به يکباره غوغايي در کربلا به پا شد. حضرت زينب(سلام الله عليها) با چشمي خون فشان رو به بدن مطهر برادر كردند و فرمودند: «به فداي آنكس كه سپاهش روز دوشنبه غارت شد! به فداي آنكس كه ريسمان خيامش را قطع كردند! به فداي آنكس كه نه غايب است تا اميد بازگشتنش باشد و نه مجروح است كه اميد بهبودش باشد! به فداي آنكس كه جان من فداي او باد! به فداي آنكس كه با دلي اندوهناك و با لبي عطشان او را شهيد كردند! به فداي آنكس كه از محاسنش خون ميچكيد» . عمربن سعد ملعون روز یازدهم محرم سال 61 هـ .ق. تا ظهر در زمین کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز خواند و آنان را به خاک سپرد؛ در حالی پیکر پاک فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدن ها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند. این سرهاى پاک که مجموع آنها با سر امام علیه السلام به 72 سر نورانى مى رسید اینگونه بین قبائل تقسیم شد. 1. قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث، سیزده سر! 2. قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، دوازده سر! 3. قبیله تمیم، هفده سر! 4. قبیله بنى اسد، نه سر! 5. قبیله مذحج، هفت سر! 6. سایر قبایل، سیزده سر! . چون روز به نیمه رسید، عمر بن سعد دستور داد تا اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را بر شترها سوار کردند. حضرت زین العابدین(علیه السلام) را هم در حالی که بیمار بود، با غل و زنجیر بر اشتری سوار نمودند . هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صدای شیون و گریه بانوان بلند شد که به یکباره غوغایی در کربلا به پا شد. مشاهده آن صحنه هاى دلخراش با آن بدن هاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مىتوانست هر بینندهاى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى علیها السلام، یادگار صبر و شکوه على علیه السلام ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مىزد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آل رسول قابل تحمل کرد. حضرت زینب (سلام الله علیها) با چشمی خون فشان رو به بدن مطهر برادر کردند و فرمودند: «به فدای آنکس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد! به فدای آنکس که ریسمان خیامش را قطع کردند! به فدای آنکس که نه غایب است تا امید بازگشتنش باشد و نه مجروح است که امید بهبودش باشد! به فدای آنکس که جان من فدای او باد! به فدای آنکس که با دلی اندوهناک و با لبی عطشان او را شهید کردند! به فدای آنکس که از محاسنش خون میچکید» . زینب که مىدانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه اى از ضعف وپشیمانى درخاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!». نکته قابل توجه در این فرمایش حضرت زینب (سلام الله علیها) آن است که شهادت امام حسین(علیه السلام) و غارت خیمه های آن حضرت را روز دوشنبه بیان فرمودهاند در حالی که بنا به گفته تمام تاریخ نویسان روز عاشورا، روز جمعه یا شنبه بوده است. از این رو باید گفت که این کلام بلند آن حضرت، به روز دوشنبهای اشاره دارد که غاصبان خلافت در سقیفه بنی ساعده دور هم جمع شدند تا سنگ بنای انحراف و گم راهی میلیونها مسلمان را بگذارند؛ پس در همان جا واقعه کربلا را نیز که ثمره این فتنه ننگین بود، طراحی نمودند و در حقیقت خنجری که شمر ملعون در عصر عاشورا بر گلوی نازنین امام حسین(علیه السلام) قرار داد، غاصبان خلافت در سال 11 هـ .ق. آن را از غلاف بیرون آورده و برای کشتن امام حسین(علیه السلام) آماده کرده بودند.
«ابن عبد ربه» در «عقد الفرید» مىنویسد: در میان اسراء دوازده پسر بچه و نوجوان از جمله آنها محمد بن الحسین و على بن الحسین علیه السلام بودند. از جمله زنان بزرگوارى که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از: زینب کبرى علیها السلام، ام کلثوم، فاطمه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام، سکینه دختر امام حسین علیه السلام، و دختر چهارساله امام حسین علیه السلام (رقیه)، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفاى امام حسین علیه السلام، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبى علیه السلام. اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند که ابن سعد و سپاهش حرمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق آنها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را چون اسیران جنگى به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش بودند، به سوى کوفه روانه ساختند.
اسیران کربلا، بازماندگان واقعه کربلا همچون امام سجاد(ع)، امام چهارم شیعیان و حضرت زینب(س)، دختر امام علی(ع) که به اسارت لشکر عمر سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، به کوفه نزد ابن زیاد برده شدند. پس از واقعه عاشورا، بازماندگان سپاه عمر سعد، کشتههای خود را روز یازدهم محرم، دفن کردند و اهل بیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱] مأموران عمر سعد زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورتهایشان میزدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب (س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین (ع) میگذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند.[۲] . گزارشهای مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای اهل بیت و بازماندگان اصحاب امام حسین(ع)، مختلف است؛ تا آنجا که برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر هم ذکر کردهاند.[۴] از این میان مردان و زنانی که در منابع ذکر شدهاند، عبارت است از: امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، محمد و عمر دو پسر امام حسین(ع)، زید پسر و محمد نوه امام حسن(ع)،[۵] و همچنین حضرت زینب، فاطمه، و ام کلثوم از دختران امام علی(ع).[۶] چهار دختر از امام حسین (ع) به نامهای سکینه، فاطمه، رقیه و زینب نیز در منابع آمده است.[۷] همچنین رباب همسر امام حسین (ع)[۸] و فاطمه دختر امام حسن (ع)، در میان اسیران کربلا حضور داشتهاند.[۹] . پس از شهادت امام حسین علیهالسّلام در عاشورای سال شصت و یک هجری، عمر بن سعد به همراه یارانش تا ظهر روز یازدهم محرم در سرزمین کربلا ماندند و به جمع آوری و تدفین کشتگان خود پرداختند.[۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] . آن گاه در حالی که اجساد بی سر و مطهر امام علیهالسّلام و یارانش را بر روی زمین رها کرده بودند، بانگ الرحیل سر داده زنان و دختران سالار شهیدان را که امانتهای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در میان امتش بودند را در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده و بدون چادر و پوشش بر شترهای برهنه و بی جهاز سوار کردند و همانند اسیران ترک و روم و در حالی که در اوج مصیبت و غم و اندوه به سر میبردند به سوی کوفه حرکت کردند.[۷] . به دستور عمر بن سعد سپاه کوفه کاروان اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند. (در برخی از منابع آمده که عبور اسرا از میان قتلگاه به درخواست خود اسرا بوده است).[۸] . در پی این اقدام ناجوانمردانه، داغ اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تازه شد و صدای شیون و زاری آنان به آسمان برخاست. از قرة بن قیس تمیمی (در برخی روایات نام راوی محمد بن مسلم ذکر شده است)[۹] -که خود یکی از سپاهیان عمر بن سعد و از حاضرین در میدان کربلا بود- روایت شده که میگفت: «پس از عبور کاروان اسرا از میان قتلگاه، زنان اهل بیت علیهالسّلام را دیدم که وقتی بر کشته حسین علیهالسّلام و اهل بیتش گذشتند، شروع به شیون و زاری کردند و به صورتهای خویش میزدند. پس سوار بر اسب از کنارشان گذشتم... من هر آن چه را فراموش کنم، سخنان زینب سلاماللهعلیهم ، دختر فاطمه سلاماللهعلیهم را فراموش نخواهم کرد، زمانی که بر کشته برادر خویش گذشت، میگفت: «یا محمداه، یا محمداه صلی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین علیهالسّلام بالعراء، مزمل بالدماء، (معفر بالتراب،) قطع الاعضاء، یا محمداه و بناتک (فی العسکر) سبایا، و ذریتک مقتله (قتلی)، تسفی علیهم الصبا. هذا ابنک محزوز الراس من القفا، لا هو غائب فیرجی ولا جریح فیداوی؛ وا محمداه، وا محمداه، فرشتگان آسمان بر تو درود میفرستند، این حسین (تو) است که با تنی پاره پاره و آغشته به خون در این دشت افتاده است، یا محمداه، اینها دختران تو هستند که به اسارت میروند و کسانی که باقی ماندهاند، این کشتگانند که (بی سر و عریان بر زمین افتادهاند و) باد بر آنها میوزد.»[۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] . «این، پسر توست، با سر بریده از قفا نه گم شدهای است که به بازگشتش امید باشد، و نه زخمی است که مداوایش کنند»[۱۴]-[۱۵] [۱۶] [۱۷] . زینب سلاماللهعلیهم پیوسته از این سخنان میگفت تا این که به خدا سوگند ، دوست و دشمنی را باقی نگذاشت؛ مگر آن که همه از سخنانش به گریه افتادند.[۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] . من حتی اشک بعضی از سپاهیان را دیدیم که بر سم اسبانشان فرو میریخت.[۲۲] . سپس سکینه سلاماللهعلیهم - دختر امام حسین علیهالسّلام - پیش آمد و جنازه پدر را در آغوش گرفت و به عزاداری پرداخت. سخنان او با پدر و گریه هایش بر شهید کربلا هم چنان ادامه داشت تا این که گروهی از یاران عمر بن سعد پیش آمدند و او را به زور از پیکر پاک پدرش جدا کردند و کشان کشان نزد دیگر اسرا بردند.[۲۳] [۲۴]
شعر-عترت آل پیمبر سویِ شامِ پربلا - وقایع بعد از شهادت امام حسین ـ علیهالسلام - یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسرا از کربلا و آغاز مرحله دیگری از نهضت حسینی - یازدهم محرم - اسیران کربلا - روز یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسرا از قتلگاه کربلا/ وقایع مربوط به روز یازدهم محرم - یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسرا از کربلا - روایت روز یازدهم تا بیست و هشتم محرم الحرام - وقایع روز یازدهم محرم چه بود؟ / جنایت لشکر یزید بعد از عاشورا - یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسرا از کربلا - وقایع روز یازدهم محرم - وقایع روز یازدهم محرم - وقایع روز یازدهم محرم سال 61 هجری - یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسرا از کربلا - وقایع روز یازدهم محرم چه بود؟ / جنایت لشکر یزید بعد از عاشورا - 11 محرم | حرکت اهل بیت امام حسین (ع) به سوی کوفه - کرب و ... - حرکت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) به سمت شام | ... - حرکت کاروان به طرف سرزمین شام/ گرداندن سرهای بریده در ... - حرکت اسرای کربلا از کوفه به سوی شام - دانشنامه - رشد - کاروان اسیران کربلا حرکت خود را آغاز کرد/ شیوه به اسارت ... - بعد از عاشورا بر اهل بیت امام حسین (ع) چه گذشت؟ - مسیر حرکت کاروان اهلبیت(ع) +تصویر نقشه تحقیقی - ... - مصائب اهل بیت علیهم السلام در مسیر شام - چهل منزل به روی نیزه میبردند قرآن را - اسیران کربلا - ويکی شيعه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
روضه روزيازدهم محرم بياد حركت اهلبيت امام حسين عليه السلام ازكربلا
روزيازدهم محرم
حركت اهلبيت امام حسين(ع)ازكربلا
***********************
اسرار الشهاده 392 : از حضرت سجاد نقل شده که فرمود چون ابواب مصائب فراز گشت هنگامیکه اهل بیت را سوار بر محملها و از کنار گودی قتلگاه عبور دادند پدرم را کشته و آغشته بخون دیدم و فرزندان او را با برادرها و عموهایم مقتول نگریستم و زنان و خواهرا را مثل اسیران روم و ترک نظاره کردم بر من سخت گران آمد سینه ام تنگ شد خواست روح از تنم پرواز کند عمه ام زینب چون مراحل به آنحال دید :
قالت : مالی اراک تجود بنفسک یا بقیه جدی و ابی و اخوتی
این چه حالتست که در تو می بینم ای یادگار پدر و مادر و برادران من مینگرم ترا که می خواهی جان تسلیم کنی قلت کیف لا اجزع و اهلع و قد اری سیدی و اخوتی و عمومتی و ولد عمی و اهلی مصرعین بدمائهم مرملین بالعری مسلمین لا یکفنون و لایوارون و لا یعرج علیهم احد و لا یقربهم بشرکانهم اهل بیت من الدیلم و الخزر قالت لا تجزع ما تری فو الله ان ذالک لعهد من رسول الله صلی الله علیه و آله الی جدک و ابیک و تحمک و لقد اخذ الله میثاق اناس من هذه الامه لا تعرفهم فراغته هذه الارض و هم معروفون فی اهل السموات انهم یجمعون هذه الاعضاء المتفرقه فیوار و نها و هذه الجسوم المضرجه و ینصبون لهذا الطف علما لقبرابیک سید الشهد لا یمدس اثره و لا یعفوا نیمه علی اکبر وراللیانی و الأیام و لیجتهدن ائمه الکفر و اشیاع الضلاله فی محوه و تطمیسه فلا ینزداد اثره الا ظهوراً و امره الا علواً
***********************
از تربت تو رو بسفر دارم ای پدر***از خون دل دو دیده تر دارم ای پدر
پژمرده گشت تا گل روی تو من فغان***شب تا سحر چو مرغ سحر دارم ای پدر
آه و فغان که رفتم و فرصت نداد شمر***کز آفتاب نعش تو بر دارم ای پدر
اکنون که می برند بشام بهر زمان***جوری دگر ز قوم دگر دارم ای پدر
***********************
زبان حال حضرت امام زین العابدین (ع) با جسد پدر بزرگوار
کردی سفارشم ز سکینه غمین مباش***کاورا چو جان خویش به بردارم ای پدر
آب از برای اوست مرا از دو چشم تر***نان بهر او ز لخت جگر دارم ای پدر
جودی که روز و شب بود اندر عزای تو***همواره خدمتش به نظر دارم ای پدر
***********************
ای پیکر عریان سرت از کین که بریده است***در خون تو صد چاک تو اینگونه کشیده است
نخل قدت از تیشه ظلم که فتاده است***جسم تو در ایندشت بخون از که طپیده است
از تیر جفای که تنت گشت مشبک***پهلوی تو از نوک سنان که دریده است
زخم تنت از چار هزار آمده افزون***اینقدر جراحت به یکی کشته که دیده است
گویند سرت را ز بدن شمر جدا کرد***دست از تن زار تو پدر جان که بریده است
آنجا که چکیده است یکی قطره خونت***صد دجله مرا خون دل از دیده چکیده است
ایکاش که بر سینه من تاخته بودند***اسبیکه ز بیداد بر این سینه دویده است
برخیزد که لیلا سر کشته اکبر***فریاد و فغانش بمه و مهر رسیده است
زان تیر که جا کرده بحلق علی اصغر***قدم چو کمان ای پدر امروز خمیده است
اندیشه چه از دشمنی چرخ که جودی***شادی جهاندیده غم دوست خریده است
***********************
سکینه بر جسد پدرش
دمعه الساکبه گوید : انکبت ( سکینه ) علی جسده الشریف ( اعتنقت جسد ابیها الحسین علیه السلام ) و شهقت شهقات حتی غشی علیها ( فسمعت فی حالته ) یقول :
شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی***اوسمعتم بعریب او شهید فاندبونی
و انا البسط الذی من غیر جرم قتلونی***بحر الخیل بعد القتل عمدا سحقونی
لیتکم فی یوم عاشورا جمعا تنظرونی***کیف استسقی لطفلی فابوان یرحمونی
و سقوه سهم بغی عوض الماء المعین***یا لرزء و مصاب هد ارکان الجحون
و یلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلین***فالعنوهم ما ستطعتم شیعتی فی کل حین
فانبهت حزینه و هی تلطم خدودها و تنوح ( فاجتمع عده من الاعراب حتی جروهای عنه اسرار الشهاده ص 402 ) روایت شده که دختری صغیره از امام حسین علیه السلام ( سکینه ) دویده از بین زنان کنار پدر نشست و شانۀ و شانۀ پدر را گرفته یکبار شانه پدر را می بوئید و یکبار انگشتان پدر را بر دل خود می نهاد و گاهی بر چشمان نور می نهاد و از خون شریف حضرت می گرفت و مو و روی خود را خضاب می کرد و می گفت :
و ابتاه قتلک اقرعیون الشامتین و فرح المعاندین یا ابا عبدالله البستنی بنوا امیه ثوب الیتم علی صغر سنی یا اتباه اذا ظلم اللیل من یحمی حمامی و ان عطشت فمن یروی ظملی یا اتباه نهبوا قرطی و ردائی یا اتباه اتنظر الی روسنا المکشوفه و الی اکباد نا الملهوفه و الی عمتی المضروبه و الی امی المسبجونه
قال الراوی فبکت العیون و جرت الدموع من ندبتها فجاء الخجر لم و قال یقول الامیر ارحلوا فخ نادی منادیه بالرحیل فهلموا و ارکبو فجائت و اقامت عنده و قالت :
یا هذا سئلتک بالله و بجدی رسول الله انتم الیوم مقیمون ام راحلون قال بل راحلون .
قال یا هذا اذا عزمتم علی الرحیل سیر و بهذه النسوه و اترکونی عند والدی فانی صغیره السن و لا استطیع الرکوب فاعملوا معی المعروف و اترکونی عند والدی ابکی علیه بدمع مذروف و قلب ملهوف و استانس به فاذامت عنده سقط عنکم ذمامی و دمی
پس او را دفع نمودند و دور کردند بپدرش سید الشهدا پناه برد او را از جسد پدر کشیدند فرمود امیر و برادر شیرخواری داشتم او را کشتند بگذار او را زیارت وداع کنم خدا ترا مکافات کنده ساربان او را رها کرد چند قدم برداشت چون بر او چشمش افتاد آهی کشید و خواند :
قفوا ساعه بالنوق لا ترکبونها***ور یضوا لمن بالطف خابت ظنونها
احادی مطایا هم توقف همنیئه***اودع نفسی ثم اقضی شئونها
اودع صغا را بالطفوف تذبحوا***اشم ثنایاها و الثم عیونها
و الثم اکفا قطعتها ید العدی***فاضرهم لوانهم یدفنوئها
و اصبغ اردانی و شعری و مفرقی***بد ما رجال بالطتی ینحرونها
اراهم نیاهم و التراب و سادهم***علیهم طیور القفر طال انینها
فبالله ریضوا و قفوا لعیس ساعه***و لا تمنعوا زینبا و لا تضربونها
دعوها تودع اهلها و رجالها***فدون لقا المحبوب خابت ظنونها
فضرب بساط القوم الم جنبها***و ان هی نادت جدها یلطمونها
***********************
نبریدم که در ایندشت مرا کاری هست***گرچه گل نیست ولی صفحه گلزاری هست
ساربانان نزنید اینهمه آواز رحیل***آخر این قافله را قافله سالاری هست
ای پدر هیچ نمی پرسی کاندر چمنت***بال و پر سوخته مرغ گرفتاری هست
دشمنان خیره و من بیکس و بی یار و غریب***هر طرف می نگرم کافر خونخواری هست
***********************
سرنعش بابش به افغان و آه***سکینه چنین گفت در قتلگاه
الا ای چو گل پیکرت چاکچاک***سرت بر سنان و تنت روی خاک
تو آیا نبی را گل گلشنی***تو آیا حسینی و باب منی
پدر جان که در خاک و خونت کشید***کد امین جفا جوگلویت برید
کدامین لعین دل و نیمم نمود***بدین خردسالی یتیم نمود
ز جا خیز یک لحظه جان پدر***بموی پریشان ما کن نظر
ز جا خیز ای باب غمپرورم***بکش دستی از مرحمت بر سرم
چه باشد نوازی ز احسان مرا***نشانی ز شفقت بدامان مرا
دلم سوزد ای شاه ملک عرب***که کشتند آخر تو را تشنه لب
پدر جان گمانم که شمرد غا***زهم کرده رگهای خلعت جدا
زمانیکه آن بیمروت ز تیغ***جدا کرد سر از تنت بیدریغ
دریغا نبودم که تا آن زمان***کنم ترگلویت ز اشک روان
صغیر اصفهاني
***********************
از تربت تور و به سفر دارم ای پدر***از خون دل دو دیدۀ تر دارم ای پدر
آه و فغان که رفتم و فرصت نداد شمر***کز آفتاب نعش تو بردارم ای پدر
اکنون که می برند بشامم بهر زمان***جوری ز دست قوم دگر دارم ای پدر
کردی سفار شم كه سکینه غمین مباش***کورا چو جان خویش ببر دارم ای پدر
***********************
سکینه دختر آن شاه لولاک***ز جزع دیده مر جان ریخت برخاک
همی گفت ای شه با شوکت و فر***ترا سر رفت ما را افسر از سر
دمی برخیز و حال کودکان بین***اسیر و دستگیر کوفیان بین
همه جور و ستم هائیکه بر دی***بجسم بی سر بابا شمردی
برنج و زحمت افزون ز تعداد***بکعب نیزه آنقوم زنا زاد
دوباره جان ز جسم شاه بی سر***جدا کردند آن قوم ستمگر
***********************
چرا بي سرفتاده پيكرتو***چه حالست اين بميرد دختر تو
پدر نگذاردم شمرستمگر***كه جا سازم دمي اندر برِ تو
دريغا اي پدر نگذاشتندم***دمي قرآن بخوانم برسرِتو
سليمان چاكرا در اين بيابان***چه شدانگشت و كو انگشتر تو
ميان آفتاب گرم و سوزان***چرا عريان فتاده پيكرتو
به كهنه جامه اي كردي قناعت***كه بيرون كرد اورا ازبر تو
پدر چون شد كه روي نعش تو شمر***زند سيلي بروي دختر تو
رها سازد مرا تا از كف شمر***چه شد عباس مير لشكر تو
ندادند آنقدر اعدا امانم***كه بنمايم وداع اكبر تو
پدرجان رفتم و نگذاشتندم***كشم تير از گلوي اصغر تو
تو ئي پرورده آغوش زهرا***چراخاك سيه شد بستر تو
دم مردن نگوئی تر نکردی***مگر نبود فرات از مادر تو
سر زینب بود عریان بپا خیز***بگو او را که چون شد معجر تو
شب عیشست لیلا را نگهدار***که بندد حجله بهر اکبر تو
از این آتش که ریزد از بیانت***نسوزد از چه جودی دفتر تو
***********************
بابا بنگر سوز دل و چشم پرآبم***از کوی تو عازم بسوی شام خرابم
نگذشته ز قتل تو زمانی که ببستند***این قوم جفا پیشه به زنجیر و طنابم
آن یک زندم کعب نی آن سیلی بیداد***فریاد که هر لحظه از قومی بعذابم
بابا ز تو هر لحظه مرا بود سئوالی***از چیست که اکنون ندهی هیچ جوابم
بردار سر از خاک که این قوم جفا جو***بردند ز سر معجر و از چهره نقابم
زین زخم که برجسم توبیرون ز حسابست***در سوز من دل شده تا روز حسابم
ز افتادن سرو قد اکبر بروی خاک***یکباره ز دل رفته برون طاقت و تابم
زان تیر که جا کرده بحلق علی اصغر***در ناله چو لیلا و در افغان چو ربابم
این شط فرات است که چون دیده جودی***هر لحظه بموج آید و من تشنه آبم
***********************
هنگامۀ محشر است اینجا***برخیز پدر نه جای خوابست
برخیز که لشکر اندرین دشت***چون زخم تن تو بی حسابست
برخیز که ما کسی نداریم***غمخواری بیکسان ثوابست
برخیز که جسم تست مجروح***سوزنده چو آتش آفتابست
برخیز که بهر بازوی ما***اندر کف لشکری طنابست
در بردن ما بجانب شام***برخیز که شمر را بشتابست
ما مرغ شکسته بال و ما را***زین حادثه آشیان خرابست
بنگر سوی زینبت که او را***بر چهره ز آستین حجابست
برخیز که روی نعش اکبر***لبلا ز شرار دل کبابست
برخیز رسان به اصغر آبی***چشمان سکینه پر ز آبست
برخیز و ببین که چشم بیمار***از شدت گریه چون سرابست
جودی که چه تو شفیع دارد***کی روز جزا در اضطرابست
***********************
آه از دمیکه با دل مجروح داغدار***کردند خیمه سوختگانرا شتر سوار
رفته قریشیان همه در پنجۀ کلاب***در بند مانده هاشمیان با دل فکار
از تحفۀ حجاز برای امیر شام***بسته به ریسمان چه گهرهای شاهوار
کفار کوفه بین که سوی شام می کشند***سالار مکه را چو اسیران زنگبار
اطفال پا برهنه زنان گشاده روی***خورشید وار شهرۀ هر شهر و هر دیار
شب نانشان نواله ز لخت جگر تمام***روز آبشان حواله به چشمان اشکبار
وصال
***********************
چون راهشان بمعرکه کربلا فتاد***گردون بفکر شورش روز جزا افتاد
اعضای چرخ منتظم از یکدیگر گسیخت***اجزای خاک منتظم از هم جدا فتاد
تابان به نیزه رفت سر سروران دین***جمازهای پردگیان از قفا فتاد
ناگه نگاه پردگی حجله بتول***بر پارۀ تن علی مرتضی فتاد
بیخود کشید نالۀ هذا اخی چنان***کز ناله اش بگنبد گردون صدا فتاد
پس کرد رو به یثرب و از دل کشید آه***نالان به گریه گفت ببین یا محمداه
این رفته سر به نیزه اعدا حسین تست***وین مانده برزمین تن تنها حسین تست
این آهوی حرم که تن پاره پاره اش***در خون کشیده دامن صحرا حسین تست
این مهر منکسف که غبار مصیبتش***تاریک کرده چشم مسیحا حسین تست
این لاله گرن عمامه که در خلد بهر آن***معجر کبود ساخته زهرا حسین تست
اندک چو کرد دل تهی از شکوه یا رسول***گیسو گشود و دیده سوی مرقد بتول
کای بانوی بهشت بیا حال ما ببین***ما ر ابصد هزار بلا مبتلا ببین
در انتظار وعدۀ محشر چو ماندۀ***بگذر بما و شور قیامت بپا ببین
بنگر بحال زار جوانان هاشمی***مردانشان شهید و زنان در عزا ببین
آن گلبنی که از دم روح الامین شکفت***خشک از سموم حادثۀ کربلا ببین
وان سینۀ که مخزن علم رسول بود***از شصت کین نشانه تیر جفا ببین
وان گردنیکه داشت حمایل ز دست تو***چون سنبلش بریده به تیغ جفا ببین
***********************
هان ای زمین کربلا امشب حسین مهمان بود***این کشتۀ صد پاره تن قربانی جانان بود
این خسرو دور از وطن داغ جوانان دیده بسی***امروز از جور خسان او بی سرو سامان بود
این نوگل باغ جنان باشد عزیز مصطفی***باد خزان آورده اش پرپر در این بستان بود
آن قاتل بیدادگر رأسش بریده از قفا***آبی رسان بر حنجرش زیرا لبش عطشان بود
باد صبا گر بگذرد بر زخمهای پیکرش***مگذار آزادش کند زیرا تنش عریان بود
امشب چو آید ساربان دستش کند از تن جدا***در کربلا محشر بپا زین ماتم سوزان بود
امشب تمام انبیا با مصطفی و مرتضی***در این زمین پر بلا هر یک بتو مهمان بود
امشب ز جنت مادرش آید میان قتلگاه***از ماتم جانسوز او در ناله و فغان بود
باشد مقدم نوحه گر خاک عزا ریزد بسر***چشم تمام دوستان از این عزا گریان بود
***********************
سلام من بتو ای جسم پاره پار حسین جان***شهید بی کفن و بی مزار حسین جان
بخاک و خون تنت آغشته و سرت بر نی***به پیش دیده من چون مه آشکار حسین جان
جراحت بدنت را شماره نتوان کرد***فتاده است بدینگونه خوار و زار حسین جان
به جسم بی کفن و آفتاب گرم تو گریم***و یا به حالت زنهای داغدار حسین جان
سوار ناقۀ عریان ببین چگونه برندم***به هر دیار و به هر شهر و کوهسار حسین جان
نمیرود ز بر نعش اکبرت لیلا***زند بسینه و سر دیده اشکبار حسین جان
زهوش رفته لب شط نگر کنون گلثوم***بروی نعش علمدار نامدار حسین جان
بگو چگونه نمایم رباب را آرام***گرفته است به بر نقش شیرخوار حسین جان
چسان جدا بنمایم ز کشته داماد***عروس بخت سیاه و نگون وقار حسین جان
جدا نمیشود از نعش تو سکینه زارت***بده تسلی او شاه تاجدار حسین جان
رضایم این همه ظلم و جفای بی پایان***برای راه رضای تو راه بار حسین جان
ولی شماتت اعدا چگونه تاب آرم***زند چه اخگر سوزان بدل شرار حسین جان
دهم به سید بیچاره زین مکالمه من***مکان بباغ جنان با صد افتخار حسین جان
***********************
ای بخون طپیده بین بحال زارم***سر ز خاک و بردار شاه تاجدارم
پادشاه بطحا از چه روی خاکی***خسرو مدینه از چه چاکچاکی
زینبت نظر کن خوار هر نظر شد***از جفای دشمن زار و خون جگر شد
ای عزیز زهرا جامۀ برت کو***ای امیر یثرب تخت و افسرت کو
از چه رأس پاکت از بدن جدا شد***گر زکین جدا شد از چه از قفا شد
بین به دخترانت با همه عزیزی***در کف لعینان همچنان کنیزی
بین به خواهرانت جمله بی نقابند***همچه مرغ بی پر بسته طنابند
فرصت و محالم نیست بیش از اینم***تا که یکدم از مهر پهلویت نشینم
سوی شام ویران این زمان روانم***خوار هر دیار و زار هر مکانم
با چنین ز کویت میروم بخواری***گو که خواهرت را بر که میسپاری
خون دل حقیقی از بصر روان کن***از برای زینب روز و شب فغان کن
***********************
برادر جان چرا از خواهر خود چشم پوشیدی***اسیر دشمنان کردی در این صحرا تو خواهر را
بسوی کوفه و شام خرابم می برد دشمن***بباید دید اکنون جور اعدای بد اختر را
گر از من چشم پوشیدی نگاهی کن بطفلانت***ببین بیمار و زار و حال دقت بار دختر را
سکینه با دو چشم تر بود در انتظار تو***گهی جوید تو را گاهي بپرسد حال اکبر را
من غمدیده چون سازم به هجران و فراق تو***چه سازم این دل سوزان و این قلب پر آذر را
اگر دشمن گذارد می روم از کربلا بیرون***بمانم اندر اینجا و فدایت سازم این سر را
اگر دل از تو بر گیرم از این صحرا روم بیرون***چگویم در مدینه من جواب جدّ و مادر را
صحفی مترجم لهوف
***********************
ایکه بخون غرقه شده تو را قد و قامت***خیز و بپا کن دوباره شور قیامت
زینب مضطر رود بشام و زجا خیز***وقت رحیلست و نیست جای اقامت
خیز برادر که خواهر تو در ایندشت***بی تو نشاید که جان برد بسلامت
نقد و جود تو را چو داده ام از کف***جان برت آورده ام بوجه غرامت
خیز که لیلا بروی کشتۀ اکبر***گشته در افغان بپا نموده قیامت
ما سر عریان سر اسر و به سر ما***سایه ای آفتاب برج کرامت
جسم تو عریان در آفتاب روا نیست***گرچه رخت زآفتاب برده علامت
آه که رفتم ز کویت اینک وافتاد***وعده دیدار ما بروز قیامت
خون بفشان جودیا ز دیده در این غم***تا نفشانی به حشر اشک ندامت
***********************
برادر از چه بخاک اوفتاده پیکر تو***سرت چه شد بفدای سر تو خواهر تو
چرا بسوی من خسته دل نظر نکنی***نظر بسوی من زار خو نجگر نکنی
ز جای خیز و ببین درد مشکل زینب***نگر تو شمر وسنانرا مقابل زینب
***********************
ای رفته سرت برنی وی مانده تنت تنها***ماندی تو و بنهادیم ما سر به بیابانها
ای کرده بکوی دوست هفتاد و دو قربانی***قربان شومت این رسم ماند از تو بدورانها
قربانی هر کس شد با حرمت و نشنیدم***دست و تن قربانی افتد به بیابانها
اینگونه تنت از تیغ کردند دو صد پاره***قصّاب نزد ساطور بر پیکر قربانها
از خون گلوی تو ایندشت گلستان شد***این سیر گلستان کرد سیرم ز گلستانها
ریحانِ خط اکبر برگرد رخ انور***برد از دل ما یکسر یاد گل و ریحانها
ما جمع پریشانیم هم بی سر و سامانیم***بردار سر و بنگر این بی سرو سامانها
اطفال حزین یکسر بی چادر و بی معجر***پاها همه در زنجیر سرها به گریبانها
بهرت نه همین جودی بگذشته ز جان وسر***شاها بفدای تو بادا همۀ جانها
***********************
حدی زد ساربان کفرو طغیان***بیاوردند اشترهای عریان
ببعضی محمل بشکسته شد بار***ببعضی بار شد درهای شهوار
بزیر ناقه پای آن مکرم***چو عقد عشق بر بستند محکم
چو آهنگ سواری کرد بانو***همایون چرخ را بشکست زانو
چو بر مقتل رسیدند آن اسیران***بهم پیوست نیسان و حزیران
یکی مویه کنان گشتی به فرزند***یکی شد موکنان بر سوک دلبند
یکی از خون بصورت غازه میکرد***یکی داغ علی را تازه می کرد
به سوی گلرخان سرو قامت***بپا گردید غوغای قیامت
نظر افکند چون دخت پیمبر***بنوردیدۀ ساقی کوثر
بناگه نالۀ هذا اخی زد***بجان خلد نارد و زخی زد
به بر بگرفت خونین پیکر او***دهان بگذاشت بر جای سر او
نهد دل سینه اش خون شد زکاوش***نمود از چشمۀ چشمش تراوش
ترا طاقت نباشد از شنیدن***شنیدن کی بود مانند دیدن
***********************
آه از دمی که از ستم چرخ کجمدار***آتش گرفت خیمه و بر باد شد دیار
بانگ رحیل غلغله در کاروان فتاد***شد بانوان پردۀ عصمت شتر سوار
خورشید فرو به مغرب و تابنده اختران***بستند بار شام قطار از پی قطار
غارتگران کوفه ز شاهنشه حجاز***نگذاشتند در یتمی به کنج بار
گنجینه های گوهر یکدانه شد نهان***از حلقه های سلسله در آهنین حصار
***********************
آمد به لرزه عرش ز فریاد اهل بیت***در قتلگه چو قافلۀ غم فکند بار
ناگه فتاد دید جگر گوشۀ بتول***نعشی بخون طپیده به میدان کارزار
پس دست حسرت آن شرف دره بتول***بر سر نهاد و گفت جزاک الله ای رسول
این گوهر بخون شده غلطان حسین تست***وین کشتی شکسته زطوفان حسین تست
این یوسفی که بر تن خود کرده پیرهن***از تار زلفهای پریشان حسین تست
حجة الاسلام نیر
***********************
آه از دمی که اهل حرم با دو چشم تر***کردند رو بقتلگه سیدّ بشر
از جسم پاره پاره در آن دشت پر ز کین***دیدند گلشنی ز گل روح بی ثمر
قربانیان کوی وفا لاله گون کفن***گردون کبوتران حرم را شکسته پر
تنها بخاک مانده و سرها بنیزه ها***در خون صدف فتاده و یغما شده گهر
زینب چو دید نعش برادر بروی خاک***از تیر کینه و طایر روحش گشاد پر
آهی کشید و از شتر افتاد و شد ز هوش***آمد بهوش و ناله زد از پرده جگر
کای همسفر ز قافله وا ماندۀ چرا***برخیز و کودکان رسن بسته را نگر
زین العباد را نظر می کنی برهنه پا***در گردنش رسن نگر و بی عمامه سر
یکدم سکینه راز محبت بدوش کنی***اطفال را ز گریه برادر خموش کن
***********************
زینب بنعش حسین گفت ای گل بوتراب***ما را اسیری برند بسوی شام خراب
ای پادشاه ز من ای کشتۀ بی کفن***برگردن مار سن بر دستهامان طناب
بلبل صفت با فغان رفتم از این گلستان***ماندی تو با ساربان در این دیار خراب
لیلا جگر خون شده از غصه مجنون شده***سر در بیابان شده ز ناله های رباب
فصیح الزمان شیرازی
***********************
ای جسم چاکچاک که باشی برابرم***جسم برادر منی ای خاک بر سرم
گر تو برادر منی اندر برابرت***از چیست کوفیان بر بایند معجرم
بردار سر ز خاک و ببین روی نعش تو***از کعب نی چگونه کبود است پیکرم
زین بیش تاب جور ندارم ز جای خیز***بنما خلاص از کف شمر ستمگرم
زاندم که حلق خشک تو دیدم بزیر تیغ***خون جای اشک میرود از دیده ترم
در آفتاب نعش تو عریان و ای دریغ***نگذاشتند که جسم تو در سایۀ برم
سازم به هر غمت ولی از کوفه تا بشام***با قاتل ستمگر تو چون بسر برم
خود بستۀ طناب ولی چون گزیده مار***در پیچ و تاب از غم گیسوی اکبرم
سوراخ کرده قلب مرا چون دل بتول***تیری که جا گرفته به حلقوم اصغرم
با این همه الم به یتیمان خونجگر***در هر بلیه گه پدر و گاه مادرم
جودی خموش باش که از اشک و آه تو***گه باشم اندر آب و گهی اندر آزرم
***********************
در قتلگاه چون اسرارا گذر افتاد***بر نعش بی سر شهداشان نظر فتاد
چندان گریستند و زدند آه آتشین***کز آتشش بخر من گیتی شرر فتاد
آن یک سر برهنه بپای پدر نهاد***وان یک ز پای بر سر نعش پسر فتاد
لیلا بروی کشتۀ اکبر دو دست غم***زد آنقدر بسر که ز خود بی خبر فتاد
ناگاه چشم زینب محزون در آن میان***بر جسم چاکچاک شه بحر و برفتار
از دل کشید نالۀ هذا اخی چنانک***از ناله اش شرر به همه خشک و تر فتاد
نزدیک شد که جان رود از قالبش برون***چون دیده اش به آن تن ببریده سر فتاد
***********************
ای پادشه خوبان رفتیم خداحافظ***ای غرقه بخون غلطان رفتیم خداحافظ
ما در ره شام و تو با باد صبا همدم***ما همراه این طفلان رفتیم خداحافظ
ماندی تو و سردارت عباس علمدارت***ما همره بیمارت رفتیم خداحافظ
***********************
من کربلا را چو خزان دیدم و رفتم***چون مرغ شب از هجر تو نالیدم و رفتم
ای باغ که داری تو بسی گل بگلستان***این خرمن گل را بتو بخشیدم و رفتم
در کرببلا زینت آغوش نبی را***آوردم و غلطیده بخون دیدم و رفتم
ممکن چو نشد حنجر پاک تو ببوسم***آن حنجر پر خون تو بوسیدم و رفتم
یاد آمدم آنروز که گفتی جگرم سوخت***من یاد لب تشنه تو بودم و رفتم
چون همره ما هست سر غرقه بخونت***چشم از تن صد چاک تو پوشیدم و رفتم
بگسست اگر دشمن دون ریشه دین را***با موی پریشان همه سنجیدم و رفتم
بس کن تو دگر کاه ربائی سخن خود***من یک گلی از گلشن دین چیدم و رفتم
کهربائی : گلزار شهیدان ص 279
***********************
بیائید ای هواداران ببندید محمل زینب***که بر باد صبا رفته بساط و منزل زینب
کجائی ای علی اکبر شبیه روی پیغمبر***بیا بر عمه ات بنگر ببندید محمل زینب
کجائی ای علمدارم ضیاء چشم خونبارم***بیا عزم سفر دارم ببندید محمل زینب
http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11harakatazkarbala.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شعر-آلِ نبی به كوفه برده شدازكربلا
آلِ نبی به كوفه برده شدازكربلا
آلِ نبی به كوفه برده شدازكربلا - كوفه پرازمحنت غم است ورنج وبلا
حسین به كرببلا به دعوت كوفیان - آمده ازمدینه شده دچارخسان
كشته شده مردها اسیراهل وعیال - اهل وعیال حسین اسیرگرگ وشگال
ببین چه كردندبااهل وعیال وحسین - بحالت اسارت بگریه وشوروشین
زكربلامیبرند به كوفه بی وفا - به قصرابن زیاد برده شدند ازجفا
سرِ حسین مظلوم میان طشت زرّین - به قصركوفه نزدِابن زیادِبی دین
باسرِسبط نبی میان طشت طلا - نموده اواهانت نكرده شرم ازخدا
مقابلِ دیدۀ اهل وعیال حسین - همی زندچوب كین برآن لبان حسین
همان لبی كه بوسه برآن زده مصطفی - شده كنون معرضِ چوب ستم ازجفا
گفت یكی زان میان چوب مزن این لبان - این بودآن كس كه شدملائكش پاسبان
ببین براین سركه او منوّ ر و باصفاست - این لب ودندان او بوسه گهِ مصطفی است
چوب مزن ای لعین برلب ودندان او - كززدنت لرزه ای است بعرش یزدان او
گركه زنی بی حیا به پیش خواهرمزن - پیش زن وبچه اش به پیش دخترمزن
ولیك آن بی حیا نكرده شرم ازخدا - باقریا چوب كین همی زداوازجفا
ازکتاب مجموعه اشعار باقری
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
روضه روزیازدهم محرم حركت اهلبیت ازكربلا
بر حربگاه چو ره آن كاروان فتاد
اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ
برحربگاه چون ره آن كاروان فتاد - شور نشو ر و و ا همه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه،غلغله درشش جهت فکند - هم گریه برملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بو د آهو ئی ا ز دشت پا کشید - هرجا که بو د طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت - چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم كار كرد - بر زخمهاى كارى تیر و كمان فتاد
ناگاه چشم د ختر ز هر ا د ر آن میان - بر پیكر شریف امام زمان فتاد
بى اختیار نعره هذا حُسَین از او - سرزد چنانكه آتش او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بَضْعَة البتول - رُو در مدینه كرد كه یا اَیهَّا الرَّسوُل
این كشته فتاده به هامون حسین تست - وین صیددست وپا زده درخون حسین تست
این ماهى فتاده به دریاى خون كه هست - زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست
این خشك لب فتاده و ممنوع از فرات - كز خون او زمین شده جیحون حسین تست
این شاه كم سپاه كه با خیل اشك و آه - خرگاه از این جهان زده بیرون حسین تست
پس ر و ى د ر بقیع و به زهرا خطاب كرد - مرغ هو ا و ما هى دریا كباب كرد
كاى مونس شكسته دلان حال ما ببین - مارا غریب و بى كس و بى آشنا ببین
اولاد خو یش ر ا كه شفیعان محشرند - در و رطه عقو بت ا هل جفا ببین
تن هاى كشتگان همه در خاك و خون نگر - سرهاى سروران همه در نیزه ها ببین
آن تن كه بود پرورشش در كنار تو - غلطان به خاك معركه كربلا ببین
بالجمله ؛ چون عمر سعد سر امام حسین علیه السّلام را به خولى سپرد امر كرد تا دیگرسرها را كه هفتاد و دو تن به شمار مى رفت از خاك و خون تنظیف كردند و به همراهى شمر بن ذى الجوشن و قیس بن اشعث و عمرو بن الحجّاج براى ابن زیاد فرستاد و به قولى سرها را در میان قبایل كِنْدَه و هَوازِن و بنى تَمیم و بنى اسد و مردم مَذْحِج و سایرقبایل پخش كرد تا به نزد ابن زیاد برند و به سوى او تقرّب جویند. و خود آن ملعونبقیه آن روز را ببود و شب را نیز بغنود و روز یازدهم را تا وقت زوال در كربلا اقامت كرد و بر كشتگان سپاه خویش نماز گزاشت و همگى را به خاك سپردو چون روز از نیمه بگذشت عمر بن سعد امر كرد كه دختران پیغمبر صلى اللّه علیه و آلهو سلّم را مُكَشَّفات الْوُجُوه بى مقنعه و خِمار بر شتران بى وطا سوار كردند و سید سجّادعلیه السّلام را (غُل جامعه) بر گردن نهادند. ایشان را چون اسیران ترك وروم روان داشتند چون ایشان را به قتلگاه عبور دادند زنها را كه نظر بر جسد مبارك امام حسین علیه السّلام و كشتگان افتاد و لطمه بر صُورت زدند و صدا را به صیحه و ندبه برداشتند. صاحب (معراج المحبّة ) گفته :
چُه بر مَقْتل رسیدند آن اسیران
چُه بر مَقْتل رسیدند آن اسیران - به هم پیوست نیسان و حزیران
یكى مویه كنان گشتى به فرزند - یكى شد مو كنان بر سوگ دلبند
یكى از خون به صورت غازه مى كرد - یكى داغ على را تازه مى كرد
به سو گ گُلرخان سَروْ قامت - به پا گرد ید غو غا ى قیامت
نظر ا فكند چو ن د خت پیمبر - به نو ر د ید ه ساقىَ كوثر
بناگه نا له هذ ا اَ خى زد - به جان خلد نا ر د و ز خى زد
ز نیر نگ سپهر نیل صو ر ت - سیه شد روزگار آ ل عصمت
ترا طاقت نباشد از شنیدن - شنیدن كى بود مانند دیدن
مَه جَبینان چون گسسته عقد دُرّ
مَه جَبینان چون گسسته عقد دُرّ - خود بر افكندند از پشت شتر
حلقها از بهر ماتم ساختند - شور محشر در جهان انداختند
گشت نالان بر سر هر نوگلى - از جگر هجران كشیده بلبلى
زینب آمد بر سر بالین شاه - خاست محشر از قِران مهر وماه
دید پیدا زخمهاى بى عدید - زخم خواره در میانه ناپدید
هر چه جُستى مو به مو از وى نشان - بود جاى تیر و شمشیر و سِنان
حركت اهلبیت ازكربلا
ای همسفرزینب رفتیم خداحافظ - ای تاج سرزینب رفتیم خداحافظ
ماندی تو وسردارت، عباس علمدارت - ماهمره بیمارت رفتیم خداحافظ
عمر سعد دستور داد یک عده عرب آمدند و محمل ها را بستند. یک وقت دستور داد: حالا بروید زن ها را سوار کنید. تا جلو آمدند که زنها را سوار کنند، زینب صدا زد: شما مردها به ما نامحرمید. ما به شما نامحرمیم. کنار بروید ما خودمان دو تا خواهریم این زن و بچه را سوار می کنیم. تمام زن و بچه را این دو خواهر سوار کردند حالا همه نگاه می کنند ببیند این دو خواهر چه می کنند؟ یک وقت دیدند زینب(س) خواهرش را صدا کرد. حالا همه نگاه می کنند ببینند زینب فاطمه(س) چه می کند؟ یک وقت دیدند زینب(س) صدا زد: وا غربتاه! وا حسیناه! ای داد از غریبی!
خواهر است، کنار بدن برادر است اگر گریه نکند چه کند؟ جا داشت یک عده بیایند دلداریش بدهند، به او تسلیت بگویند و از بدن حسین (ع) جدایش کنند. چه کردند؟ بمیرم زینب را کتک زدند.
مبریدم، نزنیدم در این دشت مرا کاری هست
گر چه گل نیست ولی زمن گلزاری هست
آخر از کوی تو با دیده ی گریان رفتم
آخر از کوی تو با دیـده ی گـریان رفتم - آمدم با تو و با لشگر عدوان رفتم
گر تو با جـمله شهیدان سوی جنت رفتی - من سوی شام به همراه اسیران رفتم...
ادامه مطلب اینجا http://hedayat.blogfa.com/post/7201
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf
كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm
روضه های دهه اول محرم
http://hedayat.blogfa.com/post/14429
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
آغاز حركت اسرا و اهلبيت "امام حسين"(ع) به شام (11محرم61 ق)
با پايان يافتن روز دهم محرم سال 61 قمري و شهادت امام حسين(ع) و ياران با وفايش، يزيديان به غارت كاروان حسيني پرداختند. آنان خيمههاي امام را سوزانده و از به يغما بُردن جزئيترين وسايل دريغ نكردند. سرانجام كاروان امام حسين(ع) اين بار به رهبري امام سجاد(ع) و حضرت زينب كبري(س) در شامگاه روز يازدهم محرم به طرف كوفه حركت داده شدند و نهضت حسيني، به شكلي ديگر ادامه يافت. هرچند، دشمن توانسته بود نيروهاي امام را در ظاهر شكست دهد ولي رسواييهاي حكومت جور بنياميه و افشاگريهاي امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) روي امويان را در تاريخ سياه كرد و قيام امام حسين(ع) و راه پاك او را جاودانه ساخت.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری ( 11 محرم 1445 )
• آغاز حركت اسرا و اهلبيت "امام حسين"(ع) به شام (61 ق)
با پايان يافتن روز دهم محرم سال 61 قمري و شهادت امام حسين(ع) و ياران با وفايش، يزيديان به غارت كاروان حسيني پرداختند. آنان خيمههاي امام را سوزانده و از به يغما بُردن جزئيترين وسايل دريغ نكردند. سرانجام كاروان امام حسين(ع) اين بار به رهبري امام سجاد(ع) و حضرت زينب كبري(س) در شامگاه ...
• درگذشت محدث شهير "ابوعيسي ترمذي" (279 ق)
محمد بن عيسي مشهور به ابوعيسي ترمذي، حافظ قرآن و محدث مشهور مسلمان بود. او جهت كسب علوم ديني و فراگيري حديث، سالهاي متمادي به سرزمينهاي مختلف اسلامي سفر كرد و از بسياري مشايخ زمان خود، حديث شنيد و آنهارا گردآوري كرد. معروفترين اثر به جاي مانده از اين محدث مسلمان، كتابي تحت عنوان ...
• رحلت حضرت آدم (ع)
به دستور خداى متعال حضرت آدم علیهالسلام پسرش شیث را وصى خود قرار داد و اسرار نبوت را به او سپرد، سپس فرمود: (پس از مرگ) مرا غسل بده و کفن کن و بر من نماز گذار و بدنم را در تابوتی بگذار و تو نیز هنگام مرگ آنچه آموختى به بهترین فرزندانت بسپار. گویند: حضرت آدم علیهالسلام در 930 ...
• وفات علامه حلی (ره)
آیت الله ابومنصور حسن بن یوسف بن مطهر حلى مشهور به علامه حلى در سال 726 هجرى قمرى در حله وفات یافت و در نجف اشرف به خاک سپرده شد. این بزرگوار از امثال خواجه نصیرالدین طوسى و کاتبى قزوینى و حکیم منطقى شافعى تحصیل علم کرده است. نقل شده که علامه در حالى که کودک بود به درجه اجتهاد رسید ...
• اسارت بازماندگان شهدای کربلا
پس از شهادت ابا عبدالله الحسین علیهالسلام و ارسال سر مقدس آن حضرت در عصر عاشورا به کوفه، عمر بن سعد در روز یازدهم محرم دستور داد که سرهای سایر شهیدان را شستشو داده و در میان سرکردگان سپاه خویش تقسیم کنند. تا آنان، آن سرها را به نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند. همچنین وی دستور ...
• حرکت اهل بیت امام حسین (ع) به کوفه
عصر روز یازدهم اهل بیت علیهمالسلام را با حالت اسارت به طرف کوفه حرکت دادند. شبانه به کوفه رسیدند و آن بزرگواران داغدار و مصیبت زده را تا صبح پشت دروازههاى کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد و مثل فرماندهى که از فتوحات خود خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد. منبع: ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی ( 7 مرداد 1402 )
طرح استيضاح دولت "رضا خان" از سوي نمايندگان اقليت مجلس به رهبري "مدرس" (1303 ش)
اقليت مجلس شوراي ملي به دليل سوء سياست داخلي و خارجي رضاخان و قيام بر ضد قانون اساسي و حكومت مشروطه و توهين به مجلس و... او را استيضاح كردند و قرار شد تا در 7 مرداد 1303ش، رضاخان به مجلس برود و توضيح دهد. او كه از اين امر بسيار ميترسيد تمام كوشش خود را به كار برد تا از استيضاح رهايي ...
لغو كاپيتولاسيون، به فرمان "صمصام السَّلطنه" صدر اعظم احمد شاه قاجار (1297 ش)
يكي از اقدامات دولت صمصام السلطنه صدر اعظم احمدشاه، لغو كاپيتولاسيوني بود كه در نتيجه قراردادهاي بين ايران و روسيه تزاري پديد آمده بود. اين اقدام جسورانه، در پي انقلاب كبير روسيه و خلاص شدن ايران از شر دولت تزاري روس صورت گرفت. بايد متوجه بود كه لغو قراردادهاي دو جانبه به خواست يك ...
فرار بني صدر رييس جمهور مخلوع ايران و رجوی سردسته منافقان به فرانسه (1360 ش)
پس از آنكه مجلس شوراي اسلامي به دليل همسويي و همكاري بني صدر رييس جمهور وقت، با گروهك منافقين، دامن زدن به تشنجات و درگيريها در كشور، كوتاهي در دفاع از مرزهاي ايران در دوران جنگ و عدم ممانعت از تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهاي كشور، راي به عدم كفايت سياسي وي داد و حضرت امام خميني(ره) ...
آغاز عمليات متوسط والفجر 3 در مهران (1362 ش)
دشمن بعث پس از شكست تلخ در خرمشهر، مهران را تخليه كرد و با موضعگيري در ارتفاعات حساس اطراف تسلط خود را بر مهران حفظ نمود. با اين اقدام، ارتش عراق قادر بود با كمترين نيرو به منطقه تسلط داشته باشد و تعدادي از نيروهايش را در جبهههاي ديگر به كار گيرد. از اينرو، عمليات متوسط والفجر ...
درگذشت "هادي اسلامي" بازيگر تئاتر و سينما (1372 ش)
هادي اسلامي در سال 1318 در محله پامنار تهران به دنيا آمد و فعاليت هنري خود را از دوره دبيرستان شروع كرد. سپس در دانشكده تئاتر به تحصيل پرداخت و با مدرك فوقديپلمِ اين رشته، در سال 1342 فارغالتحصيل شد. در همان سال با بازي در نمايشنامه روسري قرمز به جرگه هنرمندان حرفهاي تئاتر پيوست ...
رحلت عالم مجاهد شیخ محمد تقی بهلول (1384ش)
نام شیخ بهلول این مجاهد راه حق و حقیقت در تاریخ معاصر ایران با قیام خوش و آزادی خواهانه قیام مسجد گوهرشاد علیه واقعه کشف حجاب قرین شده به طوری که با صحبت از یکی به ناگزیر باید از دومی نیز سخن به میان آورد. اکنون پس از هفتاد سال هنوز صدای این عالم ربانی در شبستان مسجد گوهرشاد طنین ...
تولد مسعود کیمیایی نویسنده و کارگردان ( 1320 ش)
مسعود کیمیایی (۷ مرداد ۱۳۲۰، تهران) کارگردان و فیلمنامهنویس سرشناس ایرانی است.اغلب آثار کیمیایی در ژانر اجتماعی-سیاسی است. او علاوه بر فعالیتهای سینمایی، نوشتن رمان و شعر را نیز تجربه کردهاست. کیمیایی بعد از انقلاب کارگاه آزاد فیلم را بنیان نهاد. وی در سال ۱۳۸۹ برای فیلم جرم اولین ...
درگذشت استاد عبدالله فرادی (1375ش)
عبدالله فرادی در سال ۱۳۰۶ در خانوادهای اهل دانش و فرهنگ متولد گردید. نام پدرش محمد بود که فردی اهل رقم و قلم بودهاست و توصیهاش به فرزندان این بود که خط را به قاعده و خوش بنویسند.عبدالله فرادی پس از پایان یافتن تحصیلات مقدماتی و متوسطه، وارد دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف ...
شهادت شهید غلامعلی نادری بنی (1361ش)
شهید غلامعلی نادری بنی، چهارم فروردینماه سال ۱۳۴۷ش در خانوادهای متوسط در شهر بن چشم به جهان هستی گشود. غلامعلی در خانهای نهچندان مجلل و در میان مهر و محبتی بسیار و در دستان و آغوش مادری مهربان و پدری زحمتکش و میان خواهران و برادرانی دلسوز و خانوادهای متدین، مراحل رشد را طی نمود. ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی
ادامه مطلب را ببينيد
رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی ( 29 جولای 2023 )
• پيروزي قيام ضد سلطنتي ملت فرانسه برضد "شارْلْ دهم" پادشاه فرانسه (1830م)
شارل دهم در سال 1824م پس از لويى هجدهم، پادشاه فرانسه شد و كوشيد تا حكومت مطلقه سلطنتي را باز گرداند. اين اقدام خشم بسياري از مردم را برانگيخت و موجب گرديد تا سلطنت طلبان در سال 1827م اكثريت خود در مجلس را از دست بدهند. از طرف ديگر نارضايتي كارگران پاريس روز افزون ميگرديد. اين امر ...
• تولد "داگْ هامر شولْدْ" دبير كل پيشين سازمان ملل متحد (1905م)
داگْ هامِرْ شولْدْ، دومين دبيركل سازمان ملل متحد در 29 ژوئيه سال 1905م در سوئد به دنيا آمد. وي پس از پايان تحصيلات خود به تدريس اقتصاد در دانشگاه استكهلم سوئد پرداخت و در سال 1951م معاون وزارت امورخارجه سوئد گرديد. هامر شولد در آوريل 1953م نامزد دبير كلي سازمان ملل متحد شد و به عنوان ...
• پياده شدن نيروهاي ژاپن در سواحل هند و چين در جريان جنگ جهاني دوم (1941م)
ژاپن طي سالهاي 1941 تا 1942م توانست كشورهاي تايلند، مالزي، سنگاپور، فيليپين، اندونزي و ميانمار را كه تحت الحمايه انگليس، فرانسه و هلند بودند، تصرف كند. در اين راستا و در جريان جنگ دوم جهاني، در روز 29 ژوئيه 1941م دولت ژاپن به عنوان متحد آلمانِ نازي، سربازانِ خود را براي تصرف كشورهاي ...
• آغاز كنفرانس صلح پاريس (1946م)
بعد از جنگ جهاني دوم، كشورهاي پيروز، براي بررسي نحوه تقسيم غنائم و نيز تعيين تكليف كشورهاي اشغال شده و اخذ تصميم پيرامون نحوه دريافت غرامتهاي جنگي و... جلسات متعددي برگزار نمودند. يكي از اين جلسات با عنوان كنفرانس صلح پاريس در 29 ژوئيه 1946م در كاخ لوكزامبورگ پاريس آغاز به كار نمود ...
• اولين حضور ورزشكاران ايران در المپيك جهاني در لندن (1948م)
در مردادماه 1327 برابر با ژوئن 1948 چهاردهمین دروه بازیهای المپیک در لندن برگزار شد و کاروان ورزشی ایران برای نخستین بار در آن شرکت کرد. این حضور بسیار پرماجرا بود. بنا بود بازیها در نیمه اول مردادماه آغاز شود. ورزشکاران ایران وانجمن تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک تا هفته اول خردادماه ...
• تشكيل آژانس بين المللي انرژي هستهاي در سازمان ملل متحد (1957م)
آژانس بينالمللي انرژي هستهاي فعاليت خود را در 29 ژوئيه 1957م با عضويت هشتاد كشور آغاز كرد. اين آژانس كه از مؤسسات تخصصي سازمان ملل به شمار ميرود، وظيفه دارد در مورد روشهاي بهتر و امنترِ استفاده از انرژي هستهاي در مصارف صلح جويانه تحقيق و مطالعه نموده و با در اختيار گذاردن تجارب ...
• مرگ "برونو كرايْسْكي" صدر اعظم پيشين اتريش (1990م)
برونو كرايْسْكي، سياستمدار برجسته اتريشي در 11 ژانويه 1911م، در يك خانواده يهودي در ويِن پايتخت اتريش به دنيا آمد. وي در 15 سالگي به حزب جوانان سيوسياليست پيوست و با آغاز جنگ جهاني دوم با پناهنده شدن به سوئد، به شغل خبرنگاري پرداخت. كرايسكي در چهل سالگي وارد كابينه شد و در سال 1955م ...
• روز استقلال كشور "ليتواني" از اتحاد جماهير شوروي سابق (1991م)
ليتواني تا قبل از جنگ جهاني دوم به صورت يك كشور مستقل اداره ميشد. اما با آغاز جنگ جهاني دوم و حمله ارتش آلمان نازي به شوروي، نظاميان ارتش سرخ به مقابله با آلمان برخاسته و آنها را عقب راندند. در حين اين پيشروي، نيروهاي شوروي نواحي وسيعي از كشور روماني را اشغال كردند. همچنين كشورهاي ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای میلادی
ادامه مطلب را ببينيد
روضه شب و روزيازدهم محرم بياد شام غريبان اهلبيت امام حسين عليه السلام
غارت كردن لشگر كفرآئين عمر سعد ملعون خيام اهل اهل بيت را
پس از آنكه كفار كوفه و شام سلطان دنيا و آخرت را شهيد كردند و از غارت كردن لباس و اسلحه آن حضرت فارغ شدند سواره و پياده به خيمهها هجوم آوردند و به غارت كردن البسه و چادرها و اثاث البيت و مراكب و ساير آلات و اسباب پرداختند و در اينكار بر يكديگر سبقت مىگرفتند، ارباب مقاتل نوشته اند:
ابتداء آن قوم وحشى با شمشيرهايى از غلاف كشيده وارد خيمه ها شدند و دست به غارت گشوده و اسباب و اثاث را تاراج كردن و پس از آن دست تعدى به لباس زنها و اطفال گشودند و در اندك زمانى چه بسا دخترها كه بى گوشواره و خلخال شدند و چه بسيار بانوان كه بى معجر و بدون چادر گشتند.
اصعب مصائب و سختترين حالا از براى اهل بيت سيدالشهداء (سلام الله عليه) همان وقت بود كه در چنگ آن رجالهها و دون فطرتها گرفتار شدند.
قال حميد بن مسلم: فوالله لقد كنت ارى المرأة من نسائه و بناته و اهله تنازع ثوبها و عن ظهرها حتى تغلب عليه فيذهب به عنها.
به خدا قسم من ديدم زن يا دخترى را كه مىخواستند غارت كنند، آن محترمات با عفت پيش از آنكه دست نامحرمان به سوى آنها دراز شود لباس و معجر و اثاث خود را به زمين مىافكندند تا اجنبىها از پى اساس بروند و كارى به آنها نداشته باشند.
صاحب بيت الاحزان مىنويسد:
اول بانوئى كه كفار كوفه و شام غارت كردند عليا مخدره جناب زينب خاتون بود كه چادر و مقنعه از سر او كشيدند و گوشواره از گوشش در آوردند و بدنبالش گوشواره از گوش جناب ام كلثوم و فاطمه نو عروس در آورده و گوش آن مظلومه را پاره كردند.
و نيز در كتاب مصائب المعصومين مىفرمايد:
شمر شرير وقتى با جمعى از منافقين عليهم اللعنة داخل خيمه جناب سيدالساجدين (عليه السلام) شدند، پس آن بى ايمانان به شمر گفتند: آيا نكشيم اين جوان را؟
آن ملعون به ايشان اذن داد و گفت: او را به همين طورى كه در فراش خود خوابيده است بكشيد.
راوى(84) مىگويد:
من پيش آمدم و گفتم: سبحان الله آيا شماها كوچكان را هم مىكشيد، اى قوم اين بزرگوار با آنكه در اول عمر است گرفتار به ناخوشى و بيمارى است، پس الحال و التماس بسيار كردم تا آنكه آن اشقياء از كشتن آن جناب درگذشتند ولى عليا مخدره زينب خاتون مىفرمايند:
آن ملعون ازرق چشمى كه اسباب مرا به غارت برد نظر الى زين العابدين فراه مطروحا على نطع من الاديم و هو عليل فجذب النطع من تحته و القاه مكبوبا على وجهه يعنى چون آن بى دين نظر انداخت به جناب سيدالساجدين حضرت امام زين العابدين ارواح العالمين له الفداء ديد كه آن مظلوم بر روى پوستى خوابيده و در شدت ناخوشى و بيمارى است، پس آن ملعون چنان آن پوست را از زير آن بيمار كشيد كه آن جناب را بلند كرده از طرف روى به خاك انداخت.
مرحوم صدوق در امالى از حضرت فاطمه دختر حضرت سيدالشهداء (سلام الله عليه) روايت كرده كه چون لشگريان در خيمه ما را ريختند من دختر كوچكى بودم و در پاى من دو خلخال از طلا بود ملعونى آمد و آن خلخالها را از پاى من بيرون آورد و در حال بيرون آوردن گريه مىكرد، به او گفتم از براى چه گريه مىكنى؟
در جواب گفت چگونه گريه نكنم و حال آنكه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را برهنه مىكنم.
گفتم: اگر تو مىدانى كه من دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هستم پس چرا مرا برهنه مىكنى؟
آن ملعون گفت: مىترسم اگر من برندارم ديگرى بيايد و بردارد.
فاطمه عليها السلام مىفرمايد: پس هر چه در خيمهها بود بردند حتى آنكه چادرها را از دوشهاى ما كشيدند.
و نيز آن مخدره مىفرمايد:
عمهام حضرت زينب خاتون نزد من نشسته و گريه مىكند و مىفرمايد:
اى جان عمه، اى فاطمه برخيز تا به خيمه رويم، نمىدانم بر سر ساير دختران و برادر بيمارت چه آمده من برخاستم و عرضه داشتم: اى جان عمه، آيا در نزد شما خرقه و پارچهاى هست كه من سر خود را از چشم نامحرمان بپوشانم؟
حضرت زينب سلام الله عليها فرمود: اى فاطمه عمه تو مثل تو است يعنى سر من نيز برهنه است و چيزى ندارم كه سر خود را با آن بپوشانم.
فاطمه سلام الله عليها مىفرمايد: چون نظر كردم ديدم سر عمهام برهنه و بدنش از صدمه ضربت هائى كه به او رسيده سياه شده است.
بارى فاطمه سلام الله عليها مىفرمايد: چون با عمهام به خيمه آمديم ديديم هر چه در آنها بود به غارت بردهاند و برادرم حضرت على بن الحسين عليهما السلام به همان نوع كه آن ملعون پوست از زير او كشيده بود و او را از طرف روى بر خاك انداخته بود بر همان حال افتاده و از شدت گرسنگى و تشنگى و بيمارى نتوانسته برخيزد و بنشيند، چون من و عمهام آن بيمار را بر آن حال ديديم و چشم آن حضرت نيز بما افتاد همه شروع به گريه نموديم، ما بر احوال آن بيمار تشنه و گرسنه كه بر خاك افتاده بود مىگريستم و او بر احوال سر برهنگى و دربدرى و غارت شدن ما گريه مىكرد، پس من و عمهام بازوهاى او را گرفته از روى خاك بلند كرده و نشانديم و همه گريه مىكرديم و در اطراف آن مظلوم بيمار نشسته بوديم و در نهايت خوف و اضطراب و نوحه و ناله بوديم و امام (عليه السلام) نه حالت خوابيدن داشت و نه طاقت نشستن، از شدت گرسنگى و تشنگى گاهى بلند مىشد و زمانى سر به خاك مىنهاد، و احيانا به زنهاى پريشان نگاه مىكرد كه همه سر برهنه و بدنها از شدت تازيانه و كعب نيزه كبود شده و اين منظره آن بزرگوار را سخت آزار مىداد و بى اندازه بر حزنش افزوده بود.
*************************************************************************************
نقل مرحوم مفيد در ارشاد
مرحوم شيخ مفيد در ارشاد از حميد بن مسلم نقل مىكند كه پس از غارت خيمهها و برهنه كردن عيالات امام (عليه السلام) بر سر بيمار كربلا كه در بستر بيمارى افتاده بود رسيديم شمر حرامزاده به جمعى كه همرزمش بودند گفت:
الا تقتلوا هذا العليل، آيا اين بيمار را نمىكشيد كه هم او آسوده شود و هم ما؟
حميد بن مسلم مىگويد: من شمر را ملامت كرده و سپس از راه نصيحت به او گفتم: اين همه كشتن بس نيست.
به نوشته صاحب اخبار الادول شمر ملعون قصد كشتن بيمار را كرد و خنجر از كمر كشيد كه يك مرتبه ضجه و ناله تمام اهل و عيال و اطفال بلند شد، عليا مكرمه زينب خاتون خود را روى امام زين العابدين (عليه السلام) انداخت و او را در بغل گرفت و سخت گريست و به وصيت برادر عمل كرد كه فرموده بود:
خواهر بعد از شهادت من چند مرتبه قصد قتل فرزند بيمارم را مىكنند، تو تا مىتوانى گريه و زارى كن و با اشگ چشمانت جان حجت خدا را حفظ نما.
اخت يا زينب ضمى شمل اهلى و اخلفينى// و احرس السجاد و احميه باجفان العيون//
فهو القائم من بعدى بعلم و بدين// و ان اشتد عليكن مصابى فاندبينى//
بارى آن بانوى مجلله و خاتون دو سرا خود را روى بدن امام (عليه السلام) انداخت و به شمر فرمود:
والله لا تقتل حتى اقتل، بخدا من كشته اين بيمار را نخواهم ديد مگر آنكه اول مرا بكشند.
شمر ملعون با خنجر برهنه هروله مىكرد و زنان داغدار و اطفال ترسان و لرزان ولوله مىكردند تا عاقبت عمر سعد حرامزاده از دور پيدا شد و در حالى كه زره سيدالشهداء (سلام الله عليه) را در بر كرده بود به نزديك مخدرات آمد و صداى ضجه و ناله ايشان را شنيد.
مرحوم مفيد در ارشاد مىفرمايد:
چون چشم اهالى حرم به پسر سعد ملعون افتاد پيش آمدند فصاح النساء فى وجهه همه ضجه و فرياد به روى او زده و گريه كنان گفتند: اى ظالم آخر تا چقدر و تا چه اندازه به اولاد على ظلم مىكنى، اى بى رحم مگر، چقدر طاقت كشيدن بار بلا داريم.
شعر
اى سنگدل بس است بيا از خدا بترس// ازانتقام كيفر روز جزا بترس//
ما دختران زهره زهراى اطهريم// كاينسان اسير همچو اسيران خيبريم//
ما را لباس و مقنعه اين خيل كوفيان// غارت نموده همچو زنان يهوديان//
عمر سعد ملعون با آن همه قساوت قلبى كه داشت تحت تاثير واقع شد فقال له صحابه:
لا يدخل منكم احد بيوت هؤلاء النساء و لا تعرضوا لهذا الغلام، آن كافر ستمگر به لشگر گفت: احدى از شما ماذون نيست به خيمه زنان وارد شود و يك نفر از شما حق ندارد متعرض اين جوان بيمار گردد چون بانوان از آن نانجيب و نا اصل اندكى ترحم ديدند يك خواهش ديگر كردند و آن اين بود كه به نقل مرحوم مفيد در ارشاد: سئلته النسوة ليستر جع ما خذ منهن ليسترن به، از او خواستند تا آنچه را كه لشگر از ايشان غارت كردهاند به آنها برگردانند.
پسر سعد ملعون خطاب به لشگر كرده و با صداى بلند گفت:
من اخذ من متاعهن شيئا فليرده عليهن، هر كس از اين بانوان متاعى برده بايد به ايشان برگرداند مرحوم مفيد مىفرمايد: فوالله مارد احد منهم شيئا، بخدا قسم احدى از آنها چيزى پس نداد.
بارى عمر سعد پس از آن و كل بالفسطاط و بيوت النساء و على بن الحسين عليهما السلام جماعة ممن كانوا معه و قال: احفظوهم لئلا يخرج منهم احد ولا تسئؤن اليهم ثم عاد الى مضربه.
جماعتى از لشگر را موكل كرد كه زنان را حراست و حفظ كنند مبادا كسى از ايشان بيرون رود و نيز خيمهها را محافظت كنند و ديگر كسى به ايشان اذيت نرساند و اين حكم را كرد و سپس به سراپرده خود رفت.
*************************************************************************************
راوي گفت چون لشكر ، آن حضرت را شهيد كردند به جهت طمع ربودن لباس او بر جسد مقدس آن شهيد مظلوم روي آوردند، پيراهن شريفش را اسحق (لعين) ابن حيوه حضرمي برداشت و بر تن پوشيد و مبروض شد و موي سر و رويش ريخت، و در آن پيراهن زياده از صد وت ده سوراخ تير و نيزه و شمشير بود.. عمامه آن حضرت را اخنس (لعين) ابن مرثد و به روايت ديگر جابرن يزيد ازدي براشت و سر بست ديوانه يا مجذوم شد. و نعلين مباركش را اسود (لعين) بن خالد ربود. و انگشتر آن حضرت را بحدل (لعين) بن سليم با انگشت مباركش قطع كرد و ربود.
مختار به سزاي اين كار دستها و پاهاي او را قطع نمود و گذاشت او در خون خود بلغطيد تا به جهنم واصل گرديد.
و قطيفهء خز آن حضرت را قيس (لعين) بن اشعث برد و از اين جهت او را قيس القطيفه ناميدند. روايت شده كه آن ملعون مجذوم شد و اهلبيت او از او كناره كردند و او را در مزابل افكندند و هنوز زنده بود كه سگها گوشتش را ميدريدند.
زره آن حضرت را عمر سعد (ملعون) برگرفت و وقتي كه مختار او را بكشت آن زره را به قاتل او ابوعمره بخشيد، و چنين مينمايد كه آن حضرت را دو زره بوده زيرا گفتهاند كه زره ديگرش را مالك بن يسر ربود و ديوانه شد. و شمشير آن حضرت را جميع بن الخلق اودي، و به قولي اسود بن حنظله تميمي، و به روايتي فلافس نهلشي برداشت، و اين شمشير غير از ذوالفقار يا امثال خود از ذخاير نبوت و امامت مصون و محفوظ است.
مؤلف گويد كه در كتب مقاتل ذكري از ربودن جامه و اسلحه ساير شهداء رضوان الله عليهم نشده لكن آنچه به نظر ميرسد آن است كه اجلاف كوفه ابقاء بر احدي نكردند و آنچه بر بدن آنها بود ربودند. ابن نما گفته كه حكيم (لعين) بن طفيل جامه و اسلحه حضرتعباس عليه السلام را ربود.
در زيارت مرويه صادقيه شهداءاست وَ سَلَبُوكُم لاْبْن سُميَّ وَابْن اكِلَه الاَكْباد.
در بيان شهادت عبدالله بن مسلم دانستي كه قاتل او از تيري كه به پيشاني آن مظلوم رسيده بود نتوانست بگذرد و به آن زحمت آن تير را بيرون آورد چگونه تصور ميشود كسي كه از يك تير نگذرد از لباس و سلاح مقتول خود بگذرد. در حديث معتبر مروي از زائده از علي بن الحسين عليه السلام تصريح به آن شده در آنجا كه فرموده:
وَ كَيْفَ لا اَجْزَعْ وَ اَهْلَعُ وَ قَدْاَرَي سَيّدي وَ اخْوَتي وَ عُمُومَتي و وَلَدِ عَمّي وَ اَهْلي مُصْرَعينَ بِِدِمائِهِمْ مُرَمَّلين بِالّْعراءِ مُسْلَبينَ لايُكْنَفُونَ وَلا يُواروُنَ.
***********************************
امام سجاد عليه السلام در عصر عاشورا
پس از اینکه حضرت امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا به شهادت رسید، سپاهیان عمر سعد وحشیانه به سوی خیمههای اهل بیت حمله کردند.
در این میان حضرت امام سجاد علیه السلام نیز که به شدت بیمار و بستری بود، مورد آزار و اذیت قرار گرفت.
حضرت زینب سلام الله علیها روایت چنین میکند:
کنار خیمه ایستاده بودم که ناگاه، مردی کبودچشم (خولی) به سوی خیمه آمد و آن را غارت کرد. امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی خوابیده بود. خولی پوست را چنان از زیر امام کشید که امام با صورت روی خاک افتاد. سپس متوجه من شد، جلو آمد و مقنعهام را کشید و گوشواره از گوشم بیرون آورد که گوشم پاره شد.
فاطمه صغری (دختر امام حسین علیه السلام) نیز چنین روایت میکند:
کنار خیمهها از هوش رفته بودم. وقتی به هوش آمدم دیدم عمهام نزد من است و گریه میکند و میفرماید:
برخیز به خیمه برویم، ببینم بر سر بانوان و برادر بیمارت چه آمده. برخواستم و گفتم: آیا پارچهای هست تا با آن سرم را از نامحرمان بپوشانم؟
زینب فرمود:
دخترم، عمه تو نیز مثل توست. به خیمه بازگشتیم و دیدیم همهی خیمه را غارت کردهاند.
امام سجاد با صورت بر زمین افتاده بود و از شدت گرسنگی و تشنگی و درد، توان نشستن ندارد. ما هم شروع کردیم به گریهکردن بر او و او هم برای ما گریه کرد.
آتش زدن خیام
اموال اهل بیت، نوبت به سوزاندن خیمهها شد. حضرت زینب نزد امام سجاد علیه السلام رفت و پرسید:
ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان! خیمهها را آتش میزنند. ما چه کنیم؟
امام فرمود:« فرار کنید.» همه کودکان و بانوان، گریان و فریادزنان سر به بیابانها گذاشتند.
ولی حضرت زینب کنار بستر امام سجاد علیه السلام ماند چون امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود.
یکی از سربازان دشمن میگوید:
« بانوی بلندقامتی را کنار خیمهای که آتش در اطراف آن شعله میکشید، دیدم. آن بانو گاهی به راست و چپ و گاهی به آسمان نگاه میکرد و از شدت ناراحتی دستهایش را به هم میزد. گاهی هم وارد خیمه میشد و بیرون میآمد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم:« ای بانو، مگر شعله آتش را نمیبینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمیکنی؟»
او گریه کرد و فرمود:
« ما شخص بیماری درون این خیمه داریم که قدرت نشستن و برخاستن ندارد. چگونه او را تنها بگذارم و بروم در حالی که آتش از هر سو در اطرافش شعله میکشد؟»
حمید بن مسلم که یکی از گزارشنویسان حادثه ی کربلا و از افسران لشگر عمر سعد بوده است، میگوید:
علی بن الحسین علیه السلام بیمار بود و در بستر دراز کشیده بود. عدهای از سپاه عمر سعد با شمر به خیمه او حمله کردند و به شمر گفتند:
این علیل و مریض را نمیکشی؟ من گفتم:
سبحان الله! مگر نمیبینید که سخت بیمار است و امیدی به بهبودیاش نیست؟!» و آن قدر اصرار کردم تا منصرف شدند.
*******************************************
آتش زدن لشگر كفرآئين پسر سعد ملعون خيمه هاى بانوان و مخدرات را
پس از صدور حكم مذبور از عمر سعد شمر ملعون سخت در غضب شد و با خولى و سنان گفت:
چرا بايد عمر سعد با اولاد على اين نحو سلوك و رفتار كند و سفارش بيمار را نموده و ما را از كشتن او باز دارد شما شاهد باشيد و در حضور امير عبيدالله بن زياد اين كرده وى را شهادت دهيد.
اين خبر به سمع عمر سعد رسيد، خوف او را برداشت گفت:
اى لشگر مقصود ما حسين بود كه او را كشتيم اما زنان و كودكان چه تقصير دارند و از اين گذشته آنچه ايشان نيز بايد ببينند، ديدند و آنچه بايد تحمل كنند، تحمل كردند اكنون كه به اين مقدار راضى نيستيد و به اين حكم من خشنود نمىباشيد آنچه از دستتان بر مىآيد انجام دهيد، پس شمر ملعون با جمعى از پيادگان پيش آمد امر كرد زنان و كودكان را از خيمهها بيرون كردند.
مرحوم سيد در لهوف مىفرمايد: قال الراوى: ثم اخرج النساء من الخيمة و اشعلوا فيها النار، فخرجن حواسر، مسلبات، حافيات، باكيات، يمشين سباياء اسرالذلة.
راوى مىگويد: تمام بانوان را از خيمهها بيرون كردند و سپس سراپردهها را آتش زدند و مخدرات كه حال را بدين گونه ديدند سر و پاى برهنه با حالى گريان از آن محوطه خارج شده و آن گروه بى دين ايشان را اسير كرده و با خوارى و ذلت بردند.
مرحوم قزوينى مىگويد: راوى گويد:
ديدم كه همه مخدرات بيرون دويدند حتى اطفال سر و پا برهنه روى ريگهاى گرم آرام نداشتند به يمين و يسار فرار مىكردند و يا على و يا محمد مىگفتند مگر يك زن مجلله موقره ذات الجلال را ديدم در ميان خيمه آتش مانده گاهى بيرون مىدود و گاهى در خيمه مىرود، خيلى مضطرب بود، گفتم:
اى بانو چرا فرار نمىكنى؟
فرمود: در ميان آتش بيمارم مانده است.
فرد
همى ترسم كه آتش برفروزد//ميان خيمه بيمارم بسوزد
*************************************************************************************
شب يازدهم شب بسيار سختي بر اهلبيت عليهم السلام بود بچه ها ارام نداشتند بعضي به به قتلگاه كنار بدن سيد الشهداء(ع) وبعضي كنار خيمه هاي غارت شده وبه اتش كشيده بنا به وصيت امام حسين (ع) حضرت زينب مشغول جمع اوري اطفال بود
در اثر حمله به خيمه ها بچه ها پراكنده شده بودند علامه مجلسي نقل فرمودند چون امام حسين (ع) به زينب وصيت فرموده بود كه اطفال راجمع اوري كندوپرستاري نمايد بعد از غارت خيمه ها حضرت زينب عليها السلام در صدد جمع اوري انها برامد به دو طفل رسيد كه از تر س دشمن و تشنگي پاي در خت يا بوته اي جان داده بودند
روضه:
گرچه انشب بر همه سخت بود اما شايد بر زينب كبري عليها السلام ازهمه سخت تر گذشت از امام سجاد (ع) نقل شده در ان شب عمه ام زينب را ديدم كه نماز شب را نشسته مي خواند گويا زانو هاي حضرت رمق ندارديك جا كنار خيمه ها شام غريبان بر پا بود اما يك جا هم كنار قتلگاه راوي مي گويد ميان كشته ها افتاده بودم ازكثرت جراحات حالي نداشتم اما هنوز رمقي در من بود در حالت بيداري ديدم بيست نفر سواره نوراني با لباسهاي سفيد بو ي مشك عنبراز انها به مشام مي رسيد وار د قتلگاه شدند رسيدند كنار كشته حسين انكه جلو تر بود بدن را به سينه چسباند با دست اشاره كرد به سمت كوفه سر بريده را اور د وبر بدن گذاشت متحير بودم دقت كردم ديدم رسول خدا(ص) است بر حسين سلام كرد سلام بر تواي سيدالشهداء اقا جواب سلام جدشان را دادند رسول خدا فرمود يا ولدي قتلوك اتراهم ما عرفوك ومن الماء منعوك وعن حرم جدك اخرجوك يعني حسنم تورا كشتند ايا تورا نشناختند تورا از اب منع كردند از حرم جدت بيرون كردند حسين گريه كرد عرض كرد جد بزرگوار خودرا معرفي كردم وانها با اگاهي ازروي ظلم مرا كشتند انگاه رسول خدا (ص) روبه باقي همراهان كردند فرمودند پدرم ادم –پدرم نوح- پدرم ابراهيم- پدرم اسماعيل- برادرم موسي-برادرم عيسي- ببينيد شقي ترين امت من با عترت من چه كردند همگي به رسول خدا تسليت كفتند حضرت از خاك كربلا به سر وصورت خود مي ريخت وگريه مي كرد وجاي ديگر هم براي حسين شام غريبان بود كنار تنور خولي كه مادرش زهرا سر بريده را از ميان تنور بر داشت به سينه چسباند ومي فرمود اي شهيد مادر اي مظلوم مادر.....
*************************************************************************************
وقايع هولناك شب يازدهم
در شب پر محنت و غم بار يازدهم وقايع هولناكى در صحراى پربلاء كربلاء اتفاق افتاد كه گزيدهاى از آنها را در اينجا مىآوريم.
1 - رحلت دو تن از اطفال اهل اهل بيتعليهم السلام
مولف گويد:
پس از آتش زدن خيام حرم و حمله وحشيانه گرگان و سگان كوفه و شام به مخدرات و اطفال بى پناه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) طبيعتا هر يك از اطفال و بانوان براى مصون ماندن از آسيب آن درندگان خونخوار بطرفى گريخته و متفرق شدند و پس از خاموش شدن آتش و دور شدن آن نا اصلان و بى غيرتان از آن محوطه چطور اهل بيت و بانوان و اطفال خردسال دوباره جمع شدند و دور هم حلقه زدند، مدرك و ماخذ معتبرى نديدم كه آن را تشريح و توضيح داده باشد تنها در يكى از كتب ارباب مقاتل مقالهاى ديدم كه از كتاب بحرالمصائب نقل كرده و آن اينست: در شب پر تعب يازدهم عليا مكرمه زينب عليها السلام فضه خاتون را نشانيد يكان يكان اطفال برادر را جمع آورى كرد و به دست فضه خاتون سپرد ولى ديد دو طفل از اطفال نيستند، ناله از دل بركشيد كه اى واى بر دل زينب عجب وصيت برادرم را به عمل آوردم، ديشب كه شب عاشوراء بود برادرم با من وصيت اطفال را داشت امروز هم در وقت وداع عمده سفارشش درباره ايتام صغير بود، سپس خطاب به خواهرش نمود و فرمود: خواهرم ام كلثوم امروز همه مبتلا بوديم نمىدانم اين دو طفل كجا رفتهاند، آيا زندهاند يا مردهاند؟
پس حضرت زينب و ام كلثوم سلام الله عليهما هر دو سر در بيابان گذاشته به هر طرفى سراغ اين دو طفل را گرفتند تا به تلى رسيدند كه روى آن خار مغيلان روئيده بود و در زير بوته آن خار آن دو طفل يتيم را ديدند كه دست در گردن يكديگر انداخته، صورت به صورت هم گذاشته آن قدر گريه كردهاند كه زمين از اشگ چشمشان گل شده عليا مخدره حضرت زينب سلام الله عليها خواهر را طلبيد، هر دو ببالين ايشان نشستند قدرى گريستند، سپس حضرت زينب سلام الله عليهما فرمود: خواهر گريه ثمرى ندارد برخيز يكى را تو بردار و ديگرى را من بر مىدارم اما آهسته بلند كن مبادا از خواب بيدار شوند زيرا گرسنه و تشنهاند ولى همينكه ايشان را بلند كردند ديدند هر دو از دنيا رفتهاند، خداوند متعال در روضهاى كه براى جناب موسى كليم (عليه السلام) خواند فرمود:
يا موسى صغيرهم يميته العطش و كبيرهم جلده منكمش گويا همين اطفال صغير باشند كه از تشنگى مردهاند.
2 - بريدن ساربان انگشتان دست امام (عليه السلام) را و شرح بدمال آن ستمگر غدار
مرحوم صدر قزوينى شرح حال اين كافر را بطور مفصل از سه كتاب بحار و منتخب و تاج الملوك نقل كرده كه ما آنرا به طور مختصر در اينجا مىنگاريم:
مردى حجازى مىگويد روزى در يكى از كوچههاى مدينه مىگذشتم به جابربن عبدالله انصارى برخوردم كه بواسطه نابينائى غلامش دست او را گرفته و در حركت كمكش مىكرد ولى جابر سخت گريان بود، پيش رفتم و سبب گريهاش را پرسيدم؟
جابر گفت: هم اكنون از زيارت قبر مطهر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مىآمدم در بين راه اين غلام گفت: بدنم از ديدن هيئت مردى به لرزه آمد.
پرسيدم به چه صورت است؟
گفت: آقا مرد گدائى است كه رويش همچون قير سياه و موهايش گويا آتش گرفته و چشمهايش سرخ و دريده و دستهايش خشكيده.
شعر
چشم، خيره موى، تيره روى، چيره خوى، زشت// بدسرشتى، روى زشتى، نا اميدى از بهشت//
چشمها چون طاس پر خون يا دو طشت پر ز نار// تيره روئى همچو گلخن يا كه ديوى بدسرشت//
به غلام گفتم او را نزد من بيار.
غلام رفت و او را پيش من آورد، در بيرون بازار مكان خلوتى از وى پرسيدم: اى مرد كيستى و از اهل كجائى و چرا به چنين قباحت منظرى مبتلا شدهاى؟
آن مرد گفت: اى جابر من تو را مىشناسم كه از صحابه خاص رسول خدا هستى و تو نيز مرا بشناس، من بريدة بن وابل هستم كه ساربان قافله سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله (عليه السلام) بودم، هنوز اين كلام در دهانش بود كه سخت به گريه در آمد و جابر نيز كه نام مبارك امام (عليه السلام) را شنيد متأثر شد و گريست، سپس آن بد عاقبت گفت: در سفر كربلاء خامس آل عبا با من نهايت مهربانى و كمال ملاطفت مىنمود، در يكى از منازل امام (عليه السلام) بجهت تجديد وضوء و قضاء حاجت شلوار از بر خود كند و به من سپرد، ديدم در آن شلواربندى است زرتار كه يزدگرد سلطان ايران آن را به رسم هديه به دخترش عليا مخدره شهربانو داده بود، اين بند جواهر نشان و بسيار پر قيمت و با ارزش بود هر چه خواستم آن را از امام درخواست كنم هيبت آن حضرت مرا منع مىكرد، مترصد بودم كه از آن جناب سرقت كنم ولى مجال آن را نيافتم تا آنكه قافله آن حضرت به زمين كربلا رسيد در حال اقامت افكند در شب پر تعب عاشوراء امام (عليه السلام) تمام همراهان را خواست و به ايشان اجازه بازگشت به اوطان خويش را داد من را نيز به حضور طلبيد و معذرتها خواست و آنچه بايد و شايد اضافه بر كرايه شترها انعام داد و اذن مرخصى صادر فرمود و تاكيد نمود كه امشب از اين سرزمين خارج شو زيرا آخر سفر ما بلكه قبرستان من و جوانان من اينجا است، چنانچه در اين صحرا بمانى تكليف بر تو دشوار خواهد شد.
من پيش رفتم هر دو دست مبارك امام (عليه السلام) را بوسيدم و امانت و كرايه خود را گرفتم و با آقا زادهها نيز خداحافظى كرده و شتران را پيش انداختم و راهى شدم، در بين راه بياد بند شلوار افتادم كه نتوانستم آن را به چنگ آورم از اين رهگذر سخت ملول گشتم و اين فكر دائم مرا آزار مىداد تا بالاخره تصميم گرفتم بهر قيمتى كه شده آنرا بدست آورم، لذا برگشتم در سمت شرقى كربلاء در آنجا گودى بود، در آن كمين كردم و شترها را به چرا رها نمودم، روز به انتهاء رسيد وقت عصر تنگ شد ديدم هوا تيره و تار گرديد، باد سختى وزيد به قرص خورشيد نظر كردم ديدم مثل طشت سياه مىماند، شترها از چرا بازمانديد و در يكجا جمع شده اشگهايشان از چشمها مىباريد، نعره مىزدند، با خود گفتم البته حادثه عظيمى در عالم رخ داده كه زمين مىلرزد و آسمان خون مىبارد هر چه خواستم خوددارى كنم نتوانستم لذا شترها را به يكديگر بستم و روى به نينوا آورده ديدم لشگر از كربلاء حركت كرده و مىروند، پرسيدم چه خبر است؟
گفتند: اهل كوفه و شام امام همام را كشتهاند و اكنون عيال او را با سرها به كوفه مىبرند به طرف قتلگاه رفته نظر به تنهاى پاره پاره و ابدان قطعه قطعه نمودم كه بدون غسل و كفن به روى خاك مانده بودند در بين آنها گردش كردم تا چشمم بر بدن چاك چاك و قطعه قطعه سلطان دين افتاد كه عريان به روى خاك مانده و در آن تاريكى نور از آن جسد مىتابيد به حدى كه بر نور ماه راجح بود، خوب نگريستم آن شلوار كه بند قيمتى داشت در بر حضرت بود و چند گره داشت، خوشحال شدم جلو رفته ترسان و لرزان در كار گشودن آن بند بر آمدم ناگاه ديدم دست راست حضرت بلند شد و به روى بند گذارد، من ترسيدم از جا جستم و متحير بودم كه اگر زنده است پس چرا سر ندارد و اگر زنده نيست چطور دستش حركت كرد، ساعتى در فكر بودم باز شقاوت بر من غلبه كرد، پيش رفتم هر قدر قوت كردم كه دست آن حضرت را از روى بند بردارم نتوانستم ناگهان ديدم حضرت با همان دست راست چنان به من زد كه نزديك بود مفاصل و اعضاء من با عروق از هم منفصل شود ولى بى شرمى كردم پاى روى سينه حضرت گذاردم و هر چه قدرت نمودم كه حتى يك انگشت حضرت را از روى بند بردارم نتوانستم پس كاردى با خود داشتم آنرا كشيده پنج انگشت امام (عليه السلام) را با آن بريدم و به نوشته مرحوم طريحى در منتخب با شمشيرى كه داشت هر دو دست مبارك آن حضرت را جدا ساخت.
بعد مىگويد: صداى مهيب و رعد آسائى از آسمان آمد كه لرزه بر زمين افتاد خواستم دست بر بند دراز كنم و آنرا بگشايم صداى ضجه و صيحهاى از پشت شنيدم كه بدنم لرزيد، برقى زد گويا ستارهاى از آسمان به چشمم خورد، خود را به قتلگاه انداختم ناگاه ديدم پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و على مرتضى و فاطمه زهرا و حسن مجتبى صلوات الله عليهم اجمعين و جمعى ديگر كه آنها را نمىشناختم دور آن كشته حلقه ماتم زدند.
فنادى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يا سبط احمد يعز علينا ان نراك مرضضا، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) با صداى بلند فرمود: اى پسر دختر احمد مختار بر ما بسيار گران و سخت است كه ببينيم تو را لگدمال كردهاند ثم مد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يده الى نحو الكوفة سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دست مبارك را بطرف كوفه دراز كرد و سر بريده حضرت را آورد و به بدن ملحق كرد پس امام (عليه السلام) نشست ابتداء به پيامبر و سپس به اميرالمومنين و بعد از آن به فاطمه زهراء و بدنبالش به امام مجتبى صلوات الله عليهم اجمعين سلام كرد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى ميوه دل من چگونه ترا به اين حالت ببينم، چرا جسم نازنين تو اين طور پاره پاره شده و چگونه استخوانهاى تو اينگونه خورد گرديده؟!
عرض كرد: اى جد بزرگوار من سبائك الخيل سحقنى و هشمت عظامى از سم اسبها مرا اين طور خورد كرده و استخوانهاى مرا در هم شكستهاند.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) با صداى بلند سخت گريست و نداء به وا حسيناه و وا ولده بلند فرمود.
نوبت به اميرالمومنين (عليه السلام) رسيد، پيش آمد و فرمود: حسين جان مىبينم ريش تو را كه در خون فرو رفته و صورت مجروح تو را مثل گوسفند ذبح كردهاند؟
امام حسين (عليه السلام) عرض كرد: بلى پدر شمر بى رحم سر مرا از قفا بريد.
حضرت امير (عليه السلام) پس از گريه بسيار فرمود: يا ليت نفسى لنفسك الفداء يعنى اى كاش من زنده بودم و فداى تو مىشدم.
نوبت به فاطمه زهراء رسيد، پس نزديك كشته فرزند آمد و فرمود: اى نور ديده اين توئى كه روى خاك افتادهاى و تا بحال تو را بخاك نسپردهاند و قبر تو را از قبور دور كردهاند، فقالت، الاقى الله فى يوم حشرنا و اشكو اليه ما الاقى من البلاء ثم مرغت فرقها بدمه يعنى فرمود در روز حشر و نشر خدا را ملاقات كرده و از بلاهائى كه به سرم آمده به او شكايت مىكنم، سپس سر خود را از خون فرزند رنگين كرد.
مرحوم طريحى در منتخب مىفرمايد: سپس سيدالشهداء (عليه السلام) رو به ايشان كرد و عرضه داشت: اى جد بزرگوار بخدا قسم مردان ما را كشتند و ايشان را برهنه كردند و اموال ما را غارت نمودند.
بهمين نحو ساعتى سيدالشهداء (عليه السلام) با آن بزرگواران صحبت كرد و شرح حال خود را داد آنگاه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عرضه داشت: يا رسول الله امت تو بايد سر فرزندم اين بلاها بياورند؟ اى پدر مرا مرخص مىكنى كه از خون پسرم موى خود را خضاب كنم؟
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا فاطمه عليها السلام تو گيسوى خود را خضاب كن من هم محاسن خويش را خضاب مىنمايم، پس پيغمبر و على و فاطمه و حسن مجتبى صلوات الله عليهم اجمعين از خون سيدالشهداء (عليه السلام) خضاب كردند، سپس چشم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به دستهاى امام حسين (عليه السلام) افتاد، فرمود:
اى نور ديده من قطع يدك اليمنى و ثنى باليسرى چه كسى دستهاى تو را بريده؟
عرض كرد: ساربانى داشتم به طمع بند شلوار مرا از دست نا اميد كرد و در همين ساعت كه شما تشريف آورديد اين عمل از آن دغل سر زد تا صداى شما را شنيد خود را در ميان كشتگان انداخت.
پس ديدم رسول خدا از جا برخاست به سروقت من آمد فرمود: اى بى مروت پسر من با تو چه كرده بود كه دست او را كه جبرئيل و ملائكه مىبوسيدند تو از بدن جدا كردى، اين ظلمها و زخمها او را بس نبود كه تو هم اين عمل قبيح را نمودى، الهى خير نبينى، سودالله وجهك يا جمال خدا روى تو را در دنيا و آخرت سياه كند و از دو دست نا اميدت كند و در روز قيامت در زمره قاتلين محسوب شوى.
چون رسول خدا اين نفرين در حق من نمود فى الفور دستهاى من شل و رويم سياه شد و باين روز افتادم.
مولف گويد:
برخى از ارباب مقاتل اين قضيه را منكرند و اساسا حكايت ساربان را بى اساس مىدانند ولى به نظر فاتر حقير هيچ استبعادى نداشته و با هيچ منطق و برهانى تنافى ندارد مضافا به اينكه مأثور و مروى نيز مىباشد.
3 - فرار نمودن پسران جعفر طيار از اردوى كفرآئين عمر بن سعد ملعون
ديگر از وقايع شب يازدهم گريختن پسران جناب جعفر طيار است از اردوى كفرآئين عمر بن سعد ملعون، مرحوم عليين و ساده علامه مجلسى در كتاب بحار از مناقب ابن شهر آشوب نقل مىكند كه محمد بن يحيى دهلى گفت:
پس از آنكه در زمين كربلاء سلطان دين را شهيد نمودند و عيال و اطفال او را اسير كردند غير از امام سجاد (عليه السلام) تنها دو پسر قمر منظر از فرزندان جناب طيار در اردوى كيوان شكوه امام همام (عليه السلام) باقى ماندند كه در زمره اهل بيت ايشان نيز اسير شدند و در آن هنگامه و غوغا كه لشگر دون صفت و فرو مايه عمر سعد ملعون در فكر غارت خيام و تاراج لباس بانوان با احترام بودند و هر كسى به بلاء و محنتى مبتلاء بود اين دو طفل به نامهاى ابراهيم و محمد كه در سن هفت و هشت بودند چارهاى غير از فرار كردن نديده لذا باتفاق هم روى به بيابان نهاده از قضا روى به كوفه آوردند و پس از طى مسافتى به كنار آبى رسيدند، در سر آب زنى آب بر مىداشت، زن چشمش به رخسار دل آراى دو طفل افتاد مات و مبهوت ايشان شد و ساعتى به آنها نگريست سپس پرسيد: شما سرو بوستان كيستيد و چرا مىلرزيد و چشمهايتان اشگبار است؟ مشگل خود را به من بگوئيد شايد بتوانم شما را كمك كنم.
آن دو طفل با صدائى لرزان و حزين گفتند: اى مادر ما از اولاد جناب جعفر طيار بوده كه همراه سلطان حجاز حضرت حسين بن على عليهما السلام به كربلاء آمديم و تا ديشب در كربلاء بوديم و از ميان لشگر فرار كرديم و اكنون به اينجا رسيدهايم.
آن زن گفت: افسوس كه شوهرم از دشمنان اهل بيت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) است و به جنگ حسين بن على عليهما السلام رفته اگر خوف آمدنش را نمىداشتم حتما شما را به منزل مىبردم و پذيرائى مىكردم اما مىترسم كه آن ناپاك بيايد و شما را ببيند و آزار برساند.
آن طفلان دل شكسته و پريشان خاطر گفتند: مادر بسيار درمانده شدهايم خوف داريم كه گرفتار بى رحمان شويم و بر كوچكى ما رحم نكرده و هلاكمان كنند بيا تو امشب ما طفلان رنج ديده را به خانهات ببر و در پناه خود بدار اميدواريم امشب شوهرت نيايد على الصباح از پيش تو خواهيم رفت.
آن زن دلش بر احوال ايشان سوخت، گفت بيائيد تا بخانه رويم، آن دو نو نهال مسرور شده و همراه آن زن به خانهاش رفتند، زن آن دو را وارد منزل نمود ابتداء دست و روى ايشان را شست و در اطاقى نيكو نشاند، طعام بر ايشان آورد آن دو غريب فرمودند:
مادر حاجتى به طعام نيست فقط سجادهاى بياور تا روى آن نماز كنيم.
زن رفت و سجاده آورد و آن دو نو نهال پهلوى هم ايستاده و نمازهاى قضاى خود را بجا آورده و شكر الهى نمودند.
سپس آن زن بستر آورد و گشود و ايشان را تكليف به خواب نمود و رفت.
محمد كه برادر كوچكتر بود به ابراهيم كه بزرگتر بود گفت: برادر جان مرا در بغل بگير و ببوى گمان مىبرم كه امشب، شب آخر عمر من باشد و صبح را نخواهم ديد.
شعر
دلم افتاده يك شورى كه گويا از جهان سيرم// اجل كرده خبر امشب مرا فردا كه مىميرم//
مرا گر دوست مىدارى ز رويم توشه بردار// تو خرم باش در دنيا كه من از عمر دلگيرم//
4 - حمل سر مطهر امام (عليه السلام) به كوفه خراب و بيتوته سر مقدس در خانه حامل رأس لعنة الله عليه
بين ارباب مقاتل اختلاف است كه سر مطهر امام (عليه السلام) را چه كسى به كوفه نزد پسر زياد ملعون برده؟ بعضى معتقدند كه متصدى آن شمر ناپاك بوده و برخى مىگويند خولى بن يزيد اصبحى لعنة الله عليه سر را از كربلاء به كوفه برده است.
مولف گويد: در اينكه سر مقدس امام همام (عليه السلام) را عصر روز عاشوراء بريدند و جدا كننده سر شمر ملعون بوده و همان عصر از كربلاء به طرف كوفه انتقال دادند شبهه و اختلافى نيست منتهى محل اختلاف آن است كه حمل كننده و نقل دهنده سر مبارك چه كسى بوده:
نقل مشهور در حمل سر مطهر امام (عليه السلام)
مشهور بين ارباب مقاتل آن است كه عمر سعد مخذول پس از شهيد نمودن امام (عليه السلام) خولى بن يزيد اصبحى ناپاك را طلبيد و سر مقدس امام (عليه السلام) را به وى داد و گفت اين سر را نزد امير عبيدالله بن زياد ببر چنانچه مرحوم مفيد در ارشاد و سيد در لهوف و كاشفى در روضه و از متأخرين مرحوم محدث قمى در نفس المهموم و منتهى الامال چنين فرمودهاند.
نقل كلام مرحوم مفيد در ارشاد
مرحوم مفيد در ارشاد مىفرمايد:
و سرح عمر بن سعد من يومه ذلك و هو يوم عاشوراء برأس الحسين (عليه السلام) مع خولى بن يزيد الاصبحى و حميد بن مسلم الازدى الى عبيدالله بن زياد و امر برؤس الباقين من اصحابه و اهل بيته فقطعت و كانوا اثنين و سبعين رأسا و سرح بهامع شمر بن ذى الجوشن و قيس بن الاشعث و عمرو بن الحجاج فاقبلوا حتى قدموا بها على ابن زياد... يعنى عمر بن سعد در همان روز يعنى عاشوراء سر مقدس امام حسين (عليه السلام) را همراه خولى بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم ازدى براى عبيدالله بن زياد فرستاد و امر نمود سرهاى باقى اصحاب و اهل بيتش را كه مجموعا هفتاد و دو سر بودند قطع كرده و آنها را همراه شمر بن ذى الجوشن و قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج فرستاد، اين نابكاران حركت كرده تا به كوفه رسيدند و سرها را نزد پسر زياد حرامزاده بردند...
نقل كلام مرحوم سيد در لهوف
مرحوم سيد در لهوف مىنويسد:
ثم ان عمر بن سعد بعث برأس الحسين (عليه السلام) فى ذلك اليوم و هو يوم عاشوراء مع خولى بن يزيد الاصبحى و حميد بن مسلم الازدى الى عبيدالله بن زياد و امر برؤس الباقين من اصحابه و اهل بيته فنظفت و سرح بها مع شمر بن ذى الجوشن لعنه الله و قيس بن اشعث و عمرو بن الحجاج فاقبلوا حتى قدموا بها الى الكوفه...***
يعنى پس عمر بن سعد سر مبارك حسين (عليه السلام) را همان روز (روز عاشوراء) بهمراه خولى بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم ازدى نزد عبيدالله بن زياد فرستاد و دستور داد سرهاى بقيه ياران و خاندان حضرت را شست و شو نموده و بهمراه شمر بن ذى الجوشن و قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج فرستاد ايشان آمدند تا به كوفه رسيدند...
نقل كلام مرحوم ملا حسين كاشفى در روضه
مرحوم ملا حسين كاشفى در روضة مىنويسد:
عمر سعد رؤس شهداء را بر قبائل مقسوم ساخته بيست و دو سر به هوازن داد و چهارده سر به بنى تميم و سردار ايشان حصين بن نمير بود و سيزده سر به قبيله كنده داد و امارت ايشان به قيس اشعث تعلق داشت و شش سر به بنى اسد داد و مهتر ايشان هلال بن اعور بود و پنج سر به قبيله ازد سپرد و دوازده سر ديگر به عهده بنى ثقيف كرد و به جانب كوفه روان شدند و سر امام (عليه السلام) را پيشتر بدست خولى فرستاده بود، راوى مىگويد:
خولى سر امام حسين (عليه السلام) را برداشته روى به كوفه نهاد او را در يك فرسخى كوفه منزلى بود در آن منزل فرود آمد و زن او از انصار بود و اهل بيت را به جان و دل دوستدار، خولى از وى بترسيد و سر امام (عليه السلام) را در آن خانه در تنورى پنهان كرد و بيامد و به جاى خود بنشست، زنش پيش آمد كه در اين چند روز كجا بودى؟
گفت: شخصى با يزيد ياغى شده بود به حرب وى رفته بوديم.
زن ديگر هيچ نگفت و طعامى بياورد تا خولى بخورد و بخفت و زن را عادت بود كه به نماز شب برخاستى تهجد گذاردى، آن شب برخاست و بدان خانه كه آن تنور در آنجا واقع بود در آمد، خانه را به مثابهاى روشن ديد كه گويا صد هزار شمع و چراغ برافروختهاند چون نيك در نگريست ديد كه روشنائى از آن تنور بيرون مىآيد از روى تعجب گفت: سبحان الله!! من خود در اين تنور آتش نكرده و ديگرى را نيز نفرمودهام، اين روشنائى از كجاست؟!
در آن حيرت ديد كه آن نور به سوى آسمان مىرود، تعجب او زياد گشت ناگاه چهار زن ديد كه از آسمان فرود آمده به سر تنور شدند يكى از آن چهار زن به سر تنور فرا رفت و آن سر را بيرون آورده مىبوسيد و بر سينه خود مىنهاد و مىناليد و مىگفت: اى شهيد مادر و اى مظلوم مادر حق سبحانه و تعالى روز قيامت داد من از كشندگان تو بستاند و تا داد من ندهد دست از قائمه عرش باز نگيرم و آن زنان ديگر به موافقت او بسيار بگريستند و آخر سر را در آن تنور نهاده غائب شدند.
زن انصاريه برخاست و به سر تنور آمده سر را بيرون آورد و نيك در او نگريست چون حضرت امام حسين را بسيار ديده بود بشناخت و نعرهاى زد و بيهوش شد در آن بيهوشى چنان ديد كه هاتفى آواز داد كه برخيز كه تو را به گناه اين مرد كه شوهر تو است مؤاخذه نخواهند كرد.
زن از هاتف پرسيد كه اين چهار زن كه بر سر تنور آمده و گريه و زارى كردند كيان بودند؟
ندا رسيد كه آن زن كه سر را بر روى سينه مىماليد و بيشتر از همه مىگريست و مىناليد فاطمه زهراء عليها السلام بود و آن ديگر مادرش خديجه كبرى سلام الله عليها و سوم مريم مادر عيسى (عليه السلام) و چهارم آسيه زن فرعون دغا، پس آن زن با خود آمد كسى را نديد آن سر را برگرفت و ببوسيد و به مشگ و گلاب از خون پاك بشست و غاليه و كافور بياورد و بر روى آن ماليد و گيسوى مبارك امام را شانه كرد و در موضع پاك نهاد و بيامد خولى را بيدار ساخته گفت: اى ملعون دون و اى مطعون زبون اين سر كيست كه آوردهاى و در اين تنور نهادهاى، آخر اين سر فرزند رسول خدا است برخيز كه از زمين تا آسمان فغان برخاست و فوج فوج ملائكه مىآيند و زيارت اين سر بجاى آورده و گريه و زارى مىكنند و بر تو لعنت كرده توجه به فلك مىنمايند و من بيزارم از تو در اين جهان و آن جهان، پس چادر بر سر افكند و قدم از خانه بيرون نهاد.
خولى گفت: اى زن كجا مىروى؟ و فرزندان را چرا يتيم مىكنى؟
گفت: اى لعين تو فرزندان مصطفى را يتيم كردى و باك نداشتى گو فرزندان تو هم يتيم شوند پس آن زن برفت و ديگر هيچ كس از او نشان نداد.
مولف گويد:
مناسب ديدم كه روضه زبانحال حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا سلام الله عليها در مطبخ خولى ملعون را از زبان مرحوم جودى در اينجا بياورم:
گر چه نهاده ز كين رأس تو خولى بتنور چهره بر خاك و لبان خشك و محاسن خونين روز ما شب شد و تا روز نمائى شب من بى تو آرام ندارم به گلستان جنان آنچه با من به غياب تو نمودى غم تو كور بادا به جهان ديده صاحب نظرى نيست از زنده عجب گر كه بميرد ز غمت جودى اين لوءلوء منظوم كه كردى تضمين به فلك مىرسد از طلعت زيباى تو نور قل هو الله احد چشم بد از روى تو دور از تنور آى برون همچو ضياء از ديجور كه جدا از تو فزايد غمم از جنت و حور نتوانم كه حكايت كنم الا به حضور كه ندارد نظرى با تو چه زيبا منظور مردگان باز نشينند ز داغت به قبور به جهان گشت بيا از شر و شور نشور
نقل كلام مرحوم محدث قمى در منتهى الامال
مرحوم محدث قمى در منتهى الامال مىفرمايد:
عمر بن سعد چون از كار شهادت امام حسين (عليه السلام) پرداخت نخست سر مبارك آن حضرت را به خولى بن زيد و حميد بن مسلم سپرد و در همان روز عاشوراء ايشان را بنزد عبيدالله بن زياد روانه كرد، خولى آن سر مطهر را برداشت و به تعجيل تمام شب خود را به كوفه رسانيد چون شب بود و ملاقات ابن زياد ممكن نمىگشت لاجرم به خانه رفت.
طبرى و شيخ ابن نما روايت كردهاند از نَوار زوجه خولى كه گفت آن ملعون سر آن حضرت را در خانه آورد و در زير اجانه(85) جاى داد و روى به رختخواب نهاد من از او پرسيدم چه خبر دارى؟
گفت: مداخل يك دهر پيدا كردم، سر حسين را آوردم.
گفتم: واى بر تو مردمان طلا و نقره مىآورند تو سر حسين فرزند پيغمبر را آوردهاى به خدا قسم كه سر من و تو در يك بالين جمع نخواهد شد، اين بگفتم و از رختخواب بيرون جستم و رفتم در نزد آن اجانه كه سر مطهر در زير آن بود نشستم، پس سوگند با خدا كه پيوسته مىديدم نورى مثل عمود از آسمان تا آنجاى سركشيده شده و مرغان سفيد همى ديدم كه در اطراف آن سر طيران مىكردند تا آنكه صبح شد آن سر مطهر را خولى به نزد ابن زياد برد.
نقل غير مشهور در حمل سر مطهر امام (عليه السلام)
در مقابل مشهور دو رأى ديگر هست:
الف: رأى واقدى است كه تبرمذاب آنرا نقل كرده.
ب: رأيى است كه اربلى در كشف الغمه آورده و صاحب كتاب مطالب السؤل نيز ظاهرا اختيار كرده.
رأى واقدى و نقل عبارت تبرمذاب
صاحب تبر مذاب از واقدى نقل مىكند كه حامل سر مبارك امام (عليه السلام) از كربلاء به كوفه و به نظر پسر زياد ملعون رسانيدن شمر بن ذى الجوشن بوده، وى شرح اين قضيه را اين طور نوشته:
چون شمر ملعون سر فرزند پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را به خانه آورد براى آنكه وقت گذشته بود ممكن نشد كه به حضور پسر مرجانه ببرد، سر را به خانه آورد و به روى خاك گذاشت و جعل عليه اجانة تغارى بر روى آن سر مانند سرپوش نهاده رفت خوابيد، زوجه شمر شب بيرون آمد فرأت نورا ساطعا الى السماء ديد نورى از اطراف آن تغار به آسمان تتق كشيده پيش آمد صداى ناله از زير تغار شنيد به نزد شمر آمد و گفت: اى مرد بيرون رفتم چنين و چنان ديدم در زير تغار چيست؟
گفت: اين سر يك خارجى است كه خروج كرده بود، سر او را مىخواهم براى يزيد بفرستم و عطاى فراوان بگيرم.
آن زن گفت: نام آن خارجى را بگو كيست كه نور از او ظهور مىكند و سر بريده او حرف مىزند؟
شمر گفت: نامش حسين بن على است.
زن يك صيحه كشيد افتاد و غش كرد وقتى بهوش آمد گفت: يا شمر المجوس اى بدتر از گبر آيا از خداوند بزرگ نترسيدى كه پسر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را كشتى و اكنون سر او را بدين خفت و خوارى زير تغار رختشوئى نهادهاى، پس ضعيفه گريان و نالان آمد تغار را بلند كرده سر را برداشت و آنرا بوسيد و در روى دامنش نهاد و سپس ساير زنان خانه را خبر نموده و گفت: بيائيد بر اين غريب بگرييد اگر مادر داشت او را بى گريه نمىگذاشت، زنها آمدند در گريه با او كمك كردند حاصل در آخر شب كه ضعيفه به خواب مىرود در عالم واقعه مىبيند خانهاش وسيع شده و ملائكه به صورت مرغان سفيد پر شدند و دو زن مجلله كه يكى جناب فاطمه عليها السلام و ديگرى مريم مادر عيسى على نبينا و آله عليه و عليهم السلام بود آمدند آن سر غرقه به خون را برداشته بناى گريه و زارى گذاشتند و ديد مردهاى بسيار با ديدههاى خونبار آمدند و ميان ايشان پيغمبر آخرالزمان مثل ماه شب چهارده آن سر را گرفته بوسيدند و دست به دست مىدادند و گريه مىكردند، پس ديدم خديجه خاتون با فاطمه زهراء سلام الله عليها به نزد من آمدند و فرمودند:
آنچه مىخواهى از ما بخواه و هر حاجت دارى بطلب فان لك عندنا منة زيرا تو بگردن ما منتى دارى كه سر پسر ما را گرامى داشتى اگر مىخواهى با ما در بهشت رفيق باشى برخيز كارهاى خود را اصلاح كن و خود را به ما رسان، زن شمر از خواب بيدار شد ديد همان نحو سر به روى زانوى او است باز بنا كرد نوحه گرى كردن بيشتر از پيشتر گريه كرد.
شمر ديد قرار و آرام ندارد آمد سر را از آن زن بگيرد، زن سر را نداد و گفت: طلقنى فانك يهودى اى ولدالزنا بايد حكما مرا طلاق بدهى كه مثل تو يهودى شوهر نمىخواهم و هرگز با تو بسر نخواهم برد.
شمر طلاق داد و گفت سر را به من بده و از خانه من بيرون برو.
زن گفت: بيرون مىروم اما سر را به تو نمىدهم هر چه اصرار و اذيت و آزار كرد سر را نداد تا آنكه آنقدر تازيانه و لگد به آن ضعيفه زد كه در زير لگد از دار دنيا رفت و با فاطمه زهرا عليها السلام محشور شد.
رأى صاحب كتاب مطالب السؤل
در كتاب مطالب السؤل است كه حامل سر حسين (عليه السلام) بشير بن مالك نام داشت و چون سر را پيش عبيدالله نهاد و گفت:
املاء ركابى فضة و ذهبا// انى قتلت السيد المحجبا//و من يصلى القبلتين فى الصبا// و خيرهم اذ يذكرون النبا// قتلت خير الناس اما و ابا //
ابن زياد در غضب شده گفت: اگر مىدانستى چنين است چرا او را كشتى، خدا كه چيزى به تو ندهم و تو را هم به او ملحق كنم، پس گردن او بزد.
*************************************************************************************
چُه كار شاه لشكر بر سر آمد
سوى خرگه سپه غارتگر آمد
به دست آن گروه بى مروّت
به يغما رفت ميراث نبوّت
هر آن چيزى كه بُد در خرگه شاه
فتاد اندر كف آن قوم گمراه
زدند آتش همه آن خيمه گه را
كه سوزانيد دودش مهر و مه را
به خرگه شد محيط آن شعله نار
همى شد تا به خيمه شاه بيمار
بتول دومين شد در تلاطم
نمودى دست و پاى خويشتن گم
گهى در خيمه و گاهى برون شد
دل از آن غصه اش درياى خون شد
من از تحرير اين غم ناتوانم
كه تصويرش زده آتش به جانم
مگر آن عارف پاكيزه نيرو
در اين معنى بگفت كه آن شِعر نيكو
اگر دردم يكى بودى چه بودى
وگر غم اندكى بودى چه بودى
************************************
فرمان عمر بن سعد ملعون به قطع سرهاى شهداء و فرستادن آنها را به نزد پسر زياد
پس از سپرى شدن شب پر غم و اندوه يازدهم و دميدن سفيده صبح از افق ابن سعد ملعون سر از خواب مرگ برداشت و به منظور چند كار در زمين كربلاء تا بعد از ظهر توقف نمود و سپس عصر آن روز بطرف كوفه حركت كرد چند كار مزبور عبارت بودند از:
الف: قطع كردن و بريدن سرهاى شهداء و تقسيم نمودن آنها بين رؤساى قبائل كه شرحش عنقريب خواهد آمد.
ب: دفن كردن اجساد خبيثه و ابدان كشتگان خود.
ج: اسب تاختن بر ابدان مطهر شهداء و پايمان كردن آنها.
اما شرح بريدن سرهاى شهداء: در كتاب لهوف مىنويسد:
عمر سعد شمر كافر را با قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج طلب كرد و گفت اين سرها را به كوفه برده و به نظر امير زمان ابن زياد برسانيد.
رؤساء قبائل و اميران طوائف به صدا در آمدند هر قبيلهاى را رئيسى بود بنزد عمر سعد اظهار نمودند كه ما را به اين خدمت مفتخر نما تا در نزد ابن زياد تقربى حاصل كنيم و آبرو پيدا نمائيم.
پسر سعد خواهش آن گروه كافر را قبول كرد و سرها را بين ايشان تقسيم كرد، به نوشته محمد بن ابيطالب موسوى هفتاد و هشت سر در ميان قبائل تقسيم نمود تا بواسطه آن نزد پسر زياد تقرب پيدا كنند.
سيزده سر به قبيله كنده داده شد كه رئيس ايشان قيس بن اشعث بود و دوازده سر به طائفه هوازن دادند كه رئيس آنها شمر بن ذى الجوشن بود و هفده سر به بنى تميم دادند و به قبائل ديگر هر كدام سيزده سر داده شد و آنها سرها را به نيزه زده و به جانب كوفه خراب حركت كردند.
*************************************************************************************
http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11shamgariban.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
پس ازشهادت امام حسين عليه السلام
ذوالجناح به طرف خيام
چون حضرت سيد الشهداء عليه السّلام به درجه رفيعه شهادت رسيد، اسب آن حضرت در خون آن حضرت غلطيد و سر و كاكُل خود را به آن خون شريف آلايش داد و به اَعلى صورت بانگ و عَويلى برآورد و روانه به سوى سرا پرده شد چون نزد خيمه آن حضرت رسيد چندان صيحه كرد و سرخود را بر زمين زد تا جان داد، دختران امام عليه السّلام چون صداى آن حيوان را شنيدند از خيمه بيرون دويدند ديدند اسب آن حضرت است كه بى صاحب غرقه به خون مى آيد پس دانستند كه آن جناب شهيد شده ، آن وقت غوغاى رستخيز از پردگيان سرادق عصمت بالا گرفت و فرياد واحسيناه و وااماماه بلند شد.
شاعر عرب در اين مقام گفته :
شعر :
وَراحَ جَوادُ السِّبْطِ نَحْوَ نِسائِهِ
يَنُوحُ وَيَنْعى الظّامِى ءَ الْمُتَرَمِّلا
خَرَجْنَ بُنَيّاتُ الرَّسُولِ حَوا سِرا
فَعايَنَّ مُهْرَ السِّبْطِ وَالسَّرْجُ قَدْ خَلا
فاَدْمَيْنَ بلَّلطْمِ الْخُدود لِفَقْدِهِ
وَاَسْكَبْنَ دَمْعا حَرُّهُ لَيْسَ يَصْطَلى
و شاعر عجم گفته :
شعر :
به نا گه رفرف معراج آن شاه
كه با زين نگون شد سوى خرگاه
پروبالش پر از خون ديده گريان
تن عاشق كُشش آماج پيكان
به رويش صيحه زد دخت پيمبر
كه چون شد شهسوار رُوز محشر
كجا افكنديش چونست حالش
چه با او كرد خصم بدسگالش
مرآن آدم وَش پيكربهيمه
همى گفت الظليمه الظليمه
سوى ميدان شد آن خاتون محشر
كه جويا گردد از حال برادر
ندانم چُون بُدى حالش در آن حال
نداند كس بجز داناى احوال
*******************
راوى گفت : پس اُم كلثوم دست بر سر گذاشت و بانگ ندبه و عويل برداشت و مى گفت :
وامُحَمَّداه واجَدّاه و انبِيّاه وا اَبَا الْقاسِماه وا عَلِيّاه وا جَعْفَراه وا حَمْزَتاه وا حَسَناه هذا حُسَيْنٌ بِالْعَراء صَريحٌ بِكَرْبَلا مَحزُوزُ الرَّاْسِ مِنَ الْقَفا مَسْلوبُ الْعِمامَةِ وَالرِداء.
و آن قدر ندبه و گريه كرد تا غشّ كرد. و حال ديگر اهل بيت نيز چنين بوده و خدا داند حال اهل بيت آن حضرت را كه در آن هنگام چه بر آنها گذشت كه احدى را ياراى تصوّر و بيان تقرير و تحرير آن نيست .
وَفِى الزّيارَةِ الْمَرْوِيَّةِ عَنِ النّاحِيَةِ الْمُقَدَّسَةِ:
وَاَسْرَعَ فَرَسُكَ شارِدا اِلى خِيامِكَ قاصِدا مُهَمْهِما باِكيا فَلَمّا رَاَيْنَ النِّساءُ جَوادَكَ مَخْزِيّا وَنَظَرْنَ سَرْجِكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّا بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ناشِراتِ الّشُعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لاطِماتٍوَ عَنْ الوُجُوهِ سافِراتٍ وَبِالْعَويلِ داعِياتٍ وَبَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلاتٍ وَاِلى مَصْرَعِكَ مُبادِراتٍ وَالشِّمرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ مُوْلِعٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ قابِضٌ عَلى شَيْبَتِكَ بِيَدِهِ ذابِحٌ لَكَ بُمهَنَّدِهِ قَدْ سَكَنَتْ حَواسُّكَ وَ خَفِيَتْ اَنْفاسُكَ وَ رُفِعَ عَلَى الْقَناةِ رَاْسُكَ.
پس از شهادت امام حسین علیه السلام، اسب او که «ذوالجناح» نام داشت، در حالی که پیشانی خود را به خون امام آغشته نموده بود، شیههکشان به جانب خیمهها شتافت.
امام باقر علیه السلام فرمود اسب در آن حال میگفت:« وای از ستم امتی که فرزند دختر پیامبر خود را کشتند.»
در زیارت ناحیه مقدس چنین آمده است:« آن هنگام که بانوان حرم، اسب تو را بدون سوار مشاهده کردند و دیدند که زینش واژگون و یالش پر از خون است، از خیمه ها بیرون آمدند، در حالی که موهای خود را پریشان میکردند و بر صورت خود سیلی می زدند. آنان برقع از چهره ها افکنده بودند و به صدای بلند شیون می کردند و به سوی قتلگاه می شتافتند. و در همان حال شمر بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا می کرد.»
(منابع : منتهي الآمال - قصه کربلا، ص 37- الفتوح، ج 5، ص 220 - مقتل الحسین مقرم، ص 283 - زیارت ناحیه - بحارالانوار، ج 98ص 317)
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf
كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm
روضه های دهه اول محرم
http://hedayat.blogfa.com/post/14429
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شعر- این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است
این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است
این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است - زان جن و ملائک همه در شیون و شین است
صحرایِ بلا گشته چه پُروحشت و تاریک - تاریک همه جا بهرِعزیزانِ حسین است
اطفالِ حسینی همه سرگشته به صحرا – مجروحِ ستم پایِ یتیمانِ حسین است
شدخیمه و خرگاه حسینی گلِ آتش - زان آتشی اندر دلِ سوزان حسین است
خرگاهِ حسینی شده خاموش ولیکن - روشن همه جا شمعِ فروزانِ حسین است
غارت شده گر خیمه و خرگاهِ حسینی - برپا همه جا خیمه یِ احسانِ حسین است
ازبهرِ حسین گرکه نمانده است یکی یار - خود جن و ملک یاورِگریانِ حسین است
هفتاد و دو تن یاورِ او گر که شهیدند - این کار، وفا بر سرِپیمانِ حسین است
در راهِ خدا چونکه گذشت از زن و فرزند - عالم همگی واله و حیرانِ حسین است
ای باقری امشب شده است شامِ غریبان - زان رو همه جا شامِ غریبانِ حسین است
شام غریبان امشب است
شام غریبان امشب است - غمگین ونالان زینب است
امشب یتیمان حسین - اندرغم وتاب وتب است
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب بدشت كربلا - باشدبسی ظلم وبلا
باشدپریشان حالتِ - آن زینبِ غم مبتلا
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
آتش گرفته خیمه ها - سجّادوزینب بی قرار
سزگشتۀ صحراشده - آل نبی باحالِ زار
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
خارِمغیلان وكفِ - پای یتیمان حسین
آن نیمۀ تاریكِ شب - برپابسی افغان وشین
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
باشدامامِ چارمین - درخیمه باحالِ حزین
زینب كنارِ خیمۀ - سجّاد باشد دل غمین
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
اندرمیانِ شعله ها - سجادباحالِ فكار
تب داردوافتاده است - زینب زبهرش بی قرار
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
اولادزهراراببین - امشب چه سرگردان شده
هریك بزیرِ بوته ای - ازخارها پنهان شده
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب سرِ سلطانِ دین - برروی خاكستربود
ازبهرِ جسمِ شاه دین - خاكِ بلا بستربود
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب شبِ غارتگری - شدبهرِیارانِ یزید
غارتگری شدآنچنان - كه درجهان چشمی ندید
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
معجرربودند ازسرِ - آلِ عزیزِ مصطفا
خلخالِ پا وگوشوار - بودهرچه اندرخیمه ها
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
انگشتِ سبطِ مصطفا - ازبهرِ یك انگشتری
ببریده شد ای وای من - امشب بدستِ كافری
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب عُبیدبنِ زیاد - سرخوش زپیروزی بود
امّا بودغافل كه این - شامِ سیه روزی بود
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب شبِ دل واپسی - شدازبرای زینبین
امشب بدشتِ كربلا - عریان تنِ پاكِ حسین
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
ای باقری غارتگران - بردند كهنه پیرهن
ازجسمِ صدچاكِ حسین - مانده حسین عریان بدن
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
شعرازباقری پور از کتاب مجموعه اشعارباقری
کتاب مجموعه اشعارباقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
شعر- این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است
این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است
این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است - زان جن و ملائک همه در شیون و شین است
صحرایِ بلا گشته چه پُروحشت و تاریک - تاریک همه جا بهرِعزیزانِ حسین است
اطفالِ حسینی همه سرگشته به صحرا – مجروحِ ستم پایِ یتیمانِ حسین است
شدخیمه و خرگاه حسینی گلِ آتش - زان آتشی اندر دلِ سوزان حسین است
خرگاهِ حسینی شده خاموش ولیکن - روشن همه جا شمعِ فروزانِ حسین است
غارت شده گر خیمه و خرگاهِ حسینی - برپا همه جا خیمه یِ احسانِ حسین است
ازبهرِ حسین گرکه نمانده است یکی یار - خود جن و ملک یاورِگریانِ حسین است
هفتاد و دو تن یاورِ او گر که شهیدند - این کار، وفا بر سرِپیمانِ حسین است
در راهِ خدا چونکه گذشت از زن و فرزند - عالم همگی واله و حیرانِ حسین است
ای باقری امشب شده است شامِ غریبان - زان رو همه جا شامِ غریبانِ حسین است
شام غریبان امشب است
شام غریبان امشب است - غمگین ونالان زینب است
امشب یتیمان حسین - اندرغم وتاب وتب است
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب بدشت كربلا - باشدبسی ظلم وبلا
باشدپریشان حالتِ - آن زینبِ غم مبتلا
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
آتش گرفته خیمه ها - سجّادوزینب بی قرار
سزگشتۀ صحراشده - آل نبی باحالِ زار
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
خارِمغیلان وكفِ - پای یتیمان حسین
آن نیمۀ تاریكِ شب - برپابسی افغان وشین
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
باشدامامِ چارمین - درخیمه باحالِ حزین
زینب كنارِ خیمۀ - سجّاد باشد دل غمین
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
اندرمیانِ شعله ها - سجادباحالِ فكار
تب داردوافتاده است - زینب زبهرش بی قرار
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
اولادزهراراببین - امشب چه سرگردان شده
هریك بزیرِ بوته ای - ازخارها پنهان شده
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب سرِ سلطانِ دین - برروی خاكستربود
ازبهرِ جسمِ شاه دین - خاكِ بلا بستربود
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب شبِ غارتگری - شدبهرِیارانِ یزید
غارتگری شدآنچنان - كه درجهان چشمی ندید
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
معجرربودند ازسرِ - آلِ عزیزِ مصطفا
خلخالِ پا وگوشوار - بودهرچه اندرخیمه ها
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
انگشتِ سبطِ مصطفا - ازبهرِ یك انگشتری
ببریده شد ای وای من - امشب بدستِ كافری
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب عُبیدبنِ زیاد - سرخوش زپیروزی بود
امّا بودغافل كه این - شامِ سیه روزی بود
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
امشب شبِ دل واپسی - شدازبرای زینبین
امشب بدشتِ كربلا - عریان تنِ پاكِ حسین
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
ای باقری غارتگران - بردند كهنه پیرهن
ازجسمِ صدچاكِ حسین - مانده حسین عریان بدن
حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین
شعرازباقری پور از کتاب مجموعه اشعارباقری
کتاب مجموعه اشعارباقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شام غریبان (شب یازدهم محرم)
شام غریبان، در ادبیات و مرثیههای پارسیزبان به غروب آفتاب روز عاشورا و سوگواری این شب گفته میشود. نوحههای این مراسم یادآور آوارگی اهل بیت امام حسین(ع) و اسیران و کودکان بازمانده از واقعه کربلا است که در غروب عاشورا، بیپناه در تاریکی شب، در بیابان کربلا به سر میبردند. بعضی رسوم خاص، مانند روشنکردن شمع یا نشستن در تاریکی، باعث تفاوت عزاداری این شب با دیگر شبهای محرم میشود.
شام غریبان در لغت و اصطلاح
یکی از معانی واژه غریب، دور افتاده از وطن است و گاهی برای کسی که بی یار و یاور مانده است نیز از واژه غریب استفاده میشود. [۱] شام غریبان نیز به معنای شب ِ مردم غریب و دورافتاده از یار و دیار آمده است.[۲]
در اصطلاح و در مرثیههای پارسی زبان، به غروب آفتاب روز عاشورا و سوگواریِ شبانه این شب گفته میشود[۳]
اتفاقات غروب عاشورا
سپاه دشمن غروب عاشورا زنان را از خیمهها بیرون کردند و خیمهها را آتشزدند.[۴] در این هنگام زنان فریاد میزدند و چون چشمشان به کشتگان خود افتاد لطمه به صورت زدند.[۵] عمر بن سعد غروب عاشورا سر امام حسین(ع) را با خولی اصبحی و حمید بن مسلم ازدی و سرهای یاران و خاندان او را که هفتاد و دو سر بود، به همراه شمر، قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزرة بن قیس نزد ابن زیاد فرستاد.[۶] عمر سعد خود با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز بعد نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان سپاه خود، همراه اهل بیت امام حسین(ع) و دیگر بازماندگان، به سمت کوفه حرکت کرد.[۷] نقل کردهاند که در شب یازدهم محرم که شام غریبان بود، حضرت زینب(س) نماز شبش را ترک نکرد؛ اما به سبب ضعفی که او را فرا گرفته بود، نماز را نشسته خواند.[۸]
تاریخچه سوگواری شام غریبان
این عزاداری، تا قبل از مظفرالدین شاه، در تهران معمول نبود و چون نوحه دستهگردانی شام غریبان به زبان ترکی است، میتوان حدس زد که این عزاداری همراه ترکها با مظفرالدین شاه، به تهران آمده باشد؛ چنانکه بزرگترین شام غریبان را هم در مسجد شیخ عبدالحسین، تکیه ترکها میگرفتند.[۹] در کتابهای زیارات، برای عصر روز عاشورا، زیارتی وارد شده که به منزله عرض تسلیت به پیغمبر(ص)، امام علی(ع)، حضرت فاطمه(س) و امام حسن(ع)، یعنی صاحبان عزا است. شاید مراسم شام غریبان نیز از این زیارت ناشی شده باشد.[۱۰]
آداب و رسوم
روشن کردن شمع در شام غریبان، کربلا
شام غریبان کم و بیش مانند یک مجلس روضه است، با این تفاوت که در این جلسه، چراغ روشن نمیکنند و با افروختن چند شمع، روشنی کمی به مجلس میدهند. دستههای عزادار، عَلَم و کتل برنمیدارند و زنجیر و سینه نمیزنند، بلکه با صفوفی نسبتاً منظّم به مجلس میآیند، با گریبانهای باز و با سکوت و متانت، مهموم و مغموم حرکت میکنند یا مینشینند. سرانجام روضهای خوانده میشود که بیشتر به وقایع شب یازدهم محرم سال ۶۱ق و سرنوشت اعضای خاندان امام حسین(ع) مربوط میشود.[۱۱]
در این سوگواری از کودکان و نونهالان برای تمثیل واقعه عاشورا استفاده میشود. این مراسم یادآور آوارگی اهل بیت امام حسین(ع) و اسیران و کودکان بازمانده از کربلا است که در غروب عاشورا، بیپناه در تاریکی شب، در بیابان کربلا به سر میبردند.[۱۲]
در شام غریبان نوحه خود را آرام و بیسروصدا میخوانند. گاهی همه مینشینند و یک بند اشعار خود را نشسته میخوانند و بعد برای خواندن بند دوم بلند میشوند و در حال راهرفتن مصرع دوم را تمام میکنند و با این کیفیت افتان و خیزان وارد مجلس شده و خارج میشوند.[۱۳]
شام غریبان در دیگر کشورها
در کربلا این شب را «لیلة الوحشة» (شب وحشت) نیز مینامند. در این شب با ذکر مصائب کودکان و اسراء، برای نشاندادن اندوه شمع روشن میکنند.[۱۴] در پاکستان نیز در این شب، عزاداری را بعد از غروب آفتاب انجام میدهند و در این مجلس سوگواری، از روشنایی و فرش استفادہ نمیکنند. [۱۵]
شام غریبان در اشعار
نوحهها و مرثیههای فراوانی در این شب، سروده شده است که مضمون آنها بیان رها شدن جنازههای شهدای کربلا و بییار و یاور شدن اسراء و زنان و کودکان است. از جمله معروفترین این اشعار که به صورت دودَمه در هیئات مذهبی خوانده میشود شعر خائف لاهیجی است.[۱۶]
شعر خائف درباره شام غریبان:
امشب به صحرا بیکفن جسم شهیدان استشام غریبان است
امشب نوای بیکسان بر بام کیوان استشام غریبان است
امشب به دشت کربلا نالان یتیمانندتا صبح گریانند
امشب به روی کشتهها در ناله مرغانندچون نی در افغانند
بر خاک بیغسل و کفن رعنا جوانانندخوابیده عریانند
بر غربت اجسادشان عالم پریشان استشام غریبان است
امشب به بالین حسین زینب عزادار استدر غم گرفتار است
امشب سکینه بر سر نعش پدر زار استتا صبح بیدار است
امشب فلک حیران ز حال عترت زار استاز دیده خونبار است
زهرا به دور کشتهها با خیل حوران استشام غریبان است
امشب سلیمان زمان در گوشه هامونغلطیده اندر خون
اندر هوای خاتم او بجدل ملعوندیوانه و مجنون
سازد جدا انگشت شه آن بیحیای دونای چرخ شو وارون
کی خاتم محبوب حق در شأن دیوان استشام غریبان است
امشب تن چاک حسین در نینوا بیسردر بحر خون اندر
خوابیده بیغسل و کفن با اکبر و اصغربا یاوران یک سر
اما ز ظلم خولی مردود سگ کمتردر کنج خاکستر
در کوفه رأسش در تنور گرم مهمان استشام غریبان است
امشب جناب فاطمه تا صبح در زاریاشک غمش جاری
«کامی» بحال دختران اندر پرستاریاشک غمش جاری
«کامی» کند در مطبخ خولی عزاداریاشک غمش جاری
از نالههای زار او «خائف» نواخوان استشام غریبان است
اصلاح عربانی، کتاب گیلان، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۶۱۴
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
روضه شب شام غریبان
شام غریبان، در ادبیات و مرثیههای پارسیزبان به غروب آفتاب روز عاشورا و سوگواری این شب گفته میشود. نوحههای این مراسم یادآور آوارگی اهل بیت امام حسین(ع) و اسیران و کودکان بازمانده از واقعه کربلا است که در غروب عاشورا، بیپناه در تاریکی شب، در بیابان کربلا به سر میبردند. بعضی رسوم خاص، مانند روشنکردن شمع یا نشستن در تاریکی، باعث تفاوت عزاداری این شب با دیگر شبهای محرم میشود.
شب یازدهم محرم را شب شام غریبان نام نهادهاند. در این شب، به گوشهای از مصائب حضرت زینب کبرا (سلاماللهعلیها) بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) اشاره میشود. از حوادث بسیار تکاندهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمههای آل رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. این صحنه جانسوز در شرایطی اتفاق میافتاد که بدنهای پارهپاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رهاشده و قبل از آن خیمهها غارتشده بودند.[۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] . دشمنان در تاراج خیمههای خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نور چشم زهرای بتول (علیهاالسّلام)، بر هم پیشی جستند،[۱۹] تا جایی که خلخال از پای فاطمه دختر خردسال امام حسین (علیهالسّلام) ربودند،[۲۰] [۲۱] و حتّی روبندها و چادر زنان و دختران را از آنها کشیدند و به یغما بردند.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹] . پس از غارت خیمهها، عدهای از سربازان ابنزیاد شعلههایی از آتش آوردند و یکی از آنها فریاد میزد: «اَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمِینَ؛ سراپرده ظالمین را بسوزانید.»[۴۰] [۴۱] [۴۲] [۴۳] [۴۴] . در حالی که خیمهها به سرعت میسوخت و خاکستر میشد، حضرت زینب (علیهاالسّلام) در مقابل رفتارهای ناجوانمردانه و وحشیانه کافران یزیدی، به امام حی زمان خویش حضرت زینالعابدین (علیهالسّلام) مراجعه میکند و از ایشان چارهجویی مینماید. امام سجاد (علیهالسّلام) که با حالت نزار و بیمار در خیمهای در حال سوختن حضور داشتند، میفرماید: «علیکنّ بالفرار.»[۴۵] [۴۶] [۴۷] [۴۸] علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) به نقل از فاطمه صغرا (سلاماللهعلیها)، دختر امام حسین (علیهالسّلام) مینویسد: «دیدم سواری به سوی من میآید، با سرعت از آن جا گریختم ولی او به طرف من آمد و به یک باره ضربه سنگین ته نیزه را بر کتف خود احساس کردم و با صورت به زمین افتادم....»[۴۹] [۵۰] [۵۱] [۵۲] امام سجاد (علیهالسّلام) میفرماید: «به خدا سوگند! هیچگاه به عمّهها و خواهرانم نظر نمیکنم، جز اینکه گریه گلویم را میگیرد و یاد میکنم آن لحظات را که آنها از خیمهای به خیمه دیگر میگریختند و منادی سپاه کوفه فریاد میزد که خیمههای این ستمگران را بسوزانید.»[۵۳] [۵۴] [۵۵] [۵۶] [۵۷] [۵۸] [۵۹] حضرت زینب (سلاماللهعلیها) وظیفه پاسداری از کودکان یتیم و پرستاری از امام سجاد (علیهالسّلام) را بر عهده داشت. وی مراقب جان کودکان و دختران بود تا در تاخت و تاز دشمن برای غارت خیمهها، آسیبی به آنها نرسد. همه به او پناه میبردند و از ستم دشمنان شکایت میکردند. مصیبت روز عاشورا هرچند بسیار سنگین بود و گران، ولی زینب (سلاماللهعلیها) همچون کوهی استوار در برابر دشمنان ایستادند و خم به ابرو نیاوردند. وی از یک سو به نگهبانی کودکان یتیم و گردآوردن زنان و دختران همّت گماشت؛ و از دیگر سو به جمع آوری گمشدگان در بیابان مشغول شد. حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با سپر قرار دادن خویش، از ضرب و شتم کودکان ممانعت مینمود و از ضربِ تازیانه، پیکرش میسوخت. به همین جهت بدن ایشان در اثر ضرب تازیانهها کبود شده بود. نوحهها و مرثیههای فراوانی در این شب، سروده شده است که مضمون آنها بیان رها شدن جنازههای شهدای کربلا و بییار و یاور شدن اسراء و زنان و کودکان است. از جمله معروفترین این اشعار که به صورت دودَمه در هیئات مذهبی خوانده میشود شعر خائف لاهیجی است.[۱۶]
سپاه دشمن غروب عاشورا زنان را از خیمهها بیرون کردند و خیمهها را آتشزدند.[۴] در این هنگام زنان فریاد میزدند و چون چشمشان به کشتگان خود افتاد لطمه به صورت زدند.[۵] عمر بن سعد غروب عاشورا سر امام حسین(ع) را با خولی اصبحی و حمید بن مسلم ازدی و سرهای یاران و خاندان او را که هفتاد و دو سر بود، به همراه شمر، قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزرة بن قیس نزد ابن زیاد فرستاد.[۶] عمر سعد خود با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز بعد نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان سپاه خود، همراه اهل بیت امام حسین(ع) و دیگر بازماندگان، به سمت کوفه حرکت کرد.[۷] نقل کردهاند که در شب یازدهم محرم که شام غریبان بود، حضرت زینب(س) نماز شبش را ترک نکرد؛ اما به سبب ضعفی که او را فرا گرفته بود، نماز را نشسته خواند.[۸]
شام غریبان حسین فاطمه است،همه جا رسمه اگر کسی از خانوادهای از دنیا رفته باشه اهل محل،فامیلها جمع میشوند و تسلیت میگویند،همه کمک میکنند تا مجلس اهل عزا با عزّت و آبرو برگزار بشه.امشب که زینب میخواهد برای حسینش شام غریبان بگیره کسی برای تسلیت نیومده ! بیبی بچه ها را به خیمه نیم سوخته ای جمع کرد.یکی میگوید عمه جان گوشم پاره شده ، یکی میگه عمه جان کتفم شکسته،یکی میگوید عمه جان پاهایم ورم کرده.همه زینب (سلام الله علیها) را صدا میزنند و زینب حسین را . کجایی یا حسین محبوب زینب - کجایی بنگری احوالم امشب - عدو بر خیمه ها آتش فکنده - ز گوش کودکان گوشواره کنده - کجایی یا حسین در این شبانه - حریمت را به زیر تازیان - حسینم امشب از غصه خمیدم - ز بس دنبال طفلانت دویدم . وقتی که خیمه ها رو آتش زدند عمه سادات نزد امام سجاد (علیه السلام) آمد و عرض کرد؛ ای یادگار برادرم و پناه اهل حرم،همه خیمه ها را آتش زدند.ما چه کنیم.امام سجاد(علیه السلام) فرمود:«عَلَیکُنَّ بِالفَرارِ ؛ به بچه ها بگو فرار کنند»همه بانوان و کودکان فرار کردند امّا زینب کبری(سلام الله علیها)کنارخیمه ای نیم سوخته و صدا می زند،وامحمداه،واعلیا،واحسنا،واحسینا. یکی از سربازان دشمن میگوید: بانوی بلند قامتی را کنار خیمه ای نیم سوخته دیدم،که آتش اطراف آن را گرفته بود.نگاه به آسمان میکرد،دستهایش را به هم میزد گاه وارد خیمه میشد و گاهی بیرون میآمد.به او عرض کردم مگر شعله آتش را نمیبینی؟چرا فرار نمیکنی؟با گریه فرمود:«یا شَیخُ انَّ لَنا عَلیلاً فی الخَیمَۀِ وَ هَوَ لایَتَمکَّنُ مِنَ الجُلُوسِ و النُّهوضِ فَکَیفَ اُفارِقُهُ...«ای آقا!ما شخص بیماری در میان ان خیمه داریم که قدرت بر نشستن و برخاستن ندارد،چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اینکه آتش از هر سو به طرف او شعله میکشد؟» از آن ترسم که آتش برفروزد - میان خیمه بیمارم بسوزد - از آن ترسم که آتش شعله گیرد - میان خیمه بیمارم بمیرد.
این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است - شب یازدهم محرم شام غریبان - متن روضه شام شهادت امام حسین - روضه شب يازدهم ـ مصيبت شام غريبان - متن روضه شام شهادت امام حسین ـ متن روضه شام غریبان - روضه شام غریبان امام حسین علیه السلام - روضه شب يازدهم ـ مصيبت شام غريبان - نفس المهموم - اشعار شام غریبان امام حسین(ع) - ( فلک سر در گریبان حسین ... - روضه شام غریبان - ویکی فقه - شب یازدهم محرم شام غریبان - شام غريبان سحر ندارد - شام غریبان چه اتفاقاتی رخ داد؟ / شام غریبان حسین امشب است - روضه مصيبت شام غريبان - روضه شب یازدهم (شام غریبان) / مصائب ام المصائب - در مورد شام غریبان - شام غریبان (آیین) - شام غریبان امام حسین علیه السلام (روضه خوانی) - مصیبت شام غریبان - گریزهایی جانسوز برای شب شام غریبان امام حسین علیه السلام - شام غریبان (آیین) - شام غریبان حسین امشب است... - متن نوحه شام غریبان امام حسین علیه السلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شب یازدهم محرم شام غریبان اهلبیت
شام غریبان حسین امشب است امشب است
شام غریبان حسین امشب است امشب است - زاری طفلان حسین امشب است امشب است
طفل صغیری ز حسین گمشده ساربان - قامت زینب ز الَم خم شده ساربان
ادامه ی نوحه:
زینب غمدیده به غم مبتلا بانوا - بود گرفتار ِ کف ِ اشقیا از جفا
جمله یتیمان به بغل داده جان از وفا - غم سرغم آمده افزون شده ساربان
گفت که ای خواهر محزون زار بی قرار - از غم عباس تویی داغدار اشک بار
محنت عالم شده بر ما دچار این دیار - کودک زارم سوی هامون شده ساربان
شب شده عالم همه خوف از سپاه دین تباه - طفلک نالان به دل پر ز آه بی پناه
رو سوی هامون شده با سوز وآه بی گناه - درد یتیمیش فراوان شده ساربان
گر کند از من شه ِبی کس سؤال زین مقال - خواهر محزونه ام ای خوش خصال با کمال
خوش شده ای حافظ طفلان به حال در مآل - طفلکم از هجر پریشان شده ساربان
آتش زدن خیام
در این هنگام دشمن براى سوزاندن خمیههاى اهلبیت علیهم السلام اقدام نمود در حالى كه زنان و فرزندان در خیام بودند، پس شعلههایى از آتش آوردند در حالى كه یكى از آنها فریاد مىزد: «احرقوا بیوت الظالمین!!»؛ «سراپرده ظالمین را بسوزانید!!» و ایشان آتش در خیمهها افكندند! دختران رسول خدا از خیمهها خارج شده و مىگریختند در حالى كه آتش آنها را از پشت سر تعقیب مىكرد! بعضى از كودكان یتیم دامن عمه را گرفته تا از آتش محفوظ بمانند و از ظلم دشمنان در امان باشند، و بعضى در بیابان متوارى و برخى به آن ستمگرانى كه دلهایشان خالى از مهربانى و عطوفت بود استغاثه مىكردند.
دشمن در غارت خیمههاى حسینى بر یكدیگر سبقت مىگرفتند به گونهاى كه چادر از سر زنان مىكشیدند، دختران آل رسول از سراپرده خود بیرون آمده و همه مىگریستند و از فراق عزیزان و بزرگان خویش شیون مىكردند.
امام سجاد علیهالسلام در طول حیاتش بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام هرگاه خاطرههاى تلخ روز عاشورا را به یاد مىآورد با اشك و اندوه فراوان مىفرمود: به خدا سوگند هیچ گاه به عمهها و خواهرانم نظر نمىكنم جز این كه بغض گلویم را مىگیرد و یاد مىكنم آن لحظات را كه آنها از خیمهاى به خیمه دیگر مىگریختند و منادى سپاه كوفه فریاد مىزد كه: خیمههاى این ستمگران را بسوزانید!
حمیدبن مسلم مىگوید: عمر بن سعد نزدیك خیمههاى امام آمد، زنان برخاسته و رو در روى او فریاد بر آوردند و گریستند، پس او به اصحابش گفت: كسى حق ندارد كه در خیمههاى این زنان در آید و متعرض این جوان مریض (امام سجاد) شود. زنان از او خواستند تا لباسهاى غارت شده آنان را به ایشان باز گرداند تا خود را بپوشانند، عمر بن سعد گفت: كسى كه از متاع این زنان چیزى برداشته بازگرداند؛ به خدا سوگند احدى از آن گروه چیزى را باز پس نداد، پس عمر بن سعد گروهى را به خیمه و سراپرده زنان گماشت و دستور داد آنها را نگهدارى كنند تا كسى از خیمهها خارج نگردد و آنان را آزار ندهند، آنگاه عمر بن سعد به چادر خود بازگشت.
مؤلف كتاب «معالى السبطین» نقل كرده است كه: شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگى جان سپردند، و چون زینب كبرى براى جمع عیال و اطفال جستجو مىكرد آن دو طفل را نیافت تا این كه آنها را در حالى كه دست در گردن یكدیگر داشتند پیدا كرد كه آنها از دنیا رفته بودند. (منابع: حیاة الامام الحسین، 3/298. - 16- ارشاد شیخ مفید، 2/113. - 17- وسیلة الدارین، 297. - 19- انساب الاشراف، 3/205. - 20- حیاة الامام الحسین، 3/303. - 22- الملهوف، 56. - 23- الامام الحسین و اصحابه، 367. - 24- اثبات الهداة، 2/588 - منبع:قصّه كربلا- به ضمیمه قصّه انتقام، على نظرىمنفرد)
آتش زدن خیمه ها
از جنایتهای سپاه عمر سعد ، آتش زدن خیمه های امام حسین (ع) و اهل بیت او در روز عاشورا بود . پس از آنکه امام به شهادت رسید ، کوفیان به غارت خیمه ها پرداختند ، زنها را از خیمه ها بیرون آوردند ، سپس خیمه ها را به آتش کشیدند . اهل حرم ، گریان و پابرهنه در دشت پراکنده شدند و به اسارت در آمدند . امام سجاد (ع) در ترسیم آن صحنه فرموده است : به خدا قسم هرگاه به عمه ها و خواهرانم نگاه می کنم ، اشگ در چشمانم می دود و به یاد فرار آنها در روز عاشورا از خیمه ای به خیمه دیگر و از پناهگاهی به پناهگاه دیگر می افتم ، که آن گروه فریاد می زدند : خانه ظالمان را بسوزانید ! این آتش ، امتداد همان آتش زدنی بود که پس از رحلتِ پیامبر ، در خانه زهرا علیها السلام با آن سوخت و آتش کینه هایی بود که از بنی هاشم و اهل بیت در سینه ها داشتند . به یاد این حادثه ، در مراسم عاشورا در برخی مناطق رسم است که خیمه هایی به نشان خیام اهل بیت برپا می کنند ، ظهر عاشورا به آتش می کشند ، تا احیاءگر یاد آن ستمی باشد که روز عاشورا بر خاندان رسالت رفت . آتش به آشیانه مرغی نمی زنند - گیرم که خیمه ، خیمه آل عبا نبود (منبع : بحارالانوار ، ج 45 ، ص 58 . - حیاة الامام الحسین ، ج 3 ، ص 299)...
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf
كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm
روضه های دهه اول محرم
http://hedayat.blogfa.com/post/14429
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد