روضه روزيازدهم محرم بياد حركت اهلبيت امام حسين عليه السلام ازكربلا
روزيازدهم محرم
حركت اهلبيت امام حسين(ع)ازكربلا
***********************
اسرار الشهاده 392 : از حضرت سجاد نقل شده که فرمود چون ابواب مصائب فراز گشت هنگامیکه اهل بیت را سوار بر محملها و از کنار گودی قتلگاه عبور دادند پدرم را کشته و آغشته بخون دیدم و فرزندان او را با برادرها و عموهایم مقتول نگریستم و زنان و خواهرا را مثل اسیران روم و ترک نظاره کردم بر من سخت گران آمد سینه ام تنگ شد خواست روح از تنم پرواز کند عمه ام زینب چون مراحل به آنحال دید :
قالت : مالی اراک تجود بنفسک یا بقیه جدی و ابی و اخوتی
این چه حالتست که در تو می بینم ای یادگار پدر و مادر و برادران من مینگرم ترا که می خواهی جان تسلیم کنی قلت کیف لا اجزع و اهلع و قد اری سیدی و اخوتی و عمومتی و ولد عمی و اهلی مصرعین بدمائهم مرملین بالعری مسلمین لا یکفنون و لایوارون و لا یعرج علیهم احد و لا یقربهم بشرکانهم اهل بیت من الدیلم و الخزر قالت لا تجزع ما تری فو الله ان ذالک لعهد من رسول الله صلی الله علیه و آله الی جدک و ابیک و تحمک و لقد اخذ الله میثاق اناس من هذه الامه لا تعرفهم فراغته هذه الارض و هم معروفون فی اهل السموات انهم یجمعون هذه الاعضاء المتفرقه فیوار و نها و هذه الجسوم المضرجه و ینصبون لهذا الطف علما لقبرابیک سید الشهد لا یمدس اثره و لا یعفوا نیمه علی اکبر وراللیانی و الأیام و لیجتهدن ائمه الکفر و اشیاع الضلاله فی محوه و تطمیسه فلا ینزداد اثره الا ظهوراً و امره الا علواً
***********************
از تربت تو رو بسفر دارم ای پدر***از خون دل دو دیده تر دارم ای پدر
پژمرده گشت تا گل روی تو من فغان***شب تا سحر چو مرغ سحر دارم ای پدر
آه و فغان که رفتم و فرصت نداد شمر***کز آفتاب نعش تو بر دارم ای پدر
اکنون که می برند بشام بهر زمان***جوری دگر ز قوم دگر دارم ای پدر
***********************
زبان حال حضرت امام زین العابدین (ع) با جسد پدر بزرگوار
کردی سفارشم ز سکینه غمین مباش***کاورا چو جان خویش به بردارم ای پدر
آب از برای اوست مرا از دو چشم تر***نان بهر او ز لخت جگر دارم ای پدر
جودی که روز و شب بود اندر عزای تو***همواره خدمتش به نظر دارم ای پدر
***********************
ای پیکر عریان سرت از کین که بریده است***در خون تو صد چاک تو اینگونه کشیده است
نخل قدت از تیشه ظلم که فتاده است***جسم تو در ایندشت بخون از که طپیده است
از تیر جفای که تنت گشت مشبک***پهلوی تو از نوک سنان که دریده است
زخم تنت از چار هزار آمده افزون***اینقدر جراحت به یکی کشته که دیده است
گویند سرت را ز بدن شمر جدا کرد***دست از تن زار تو پدر جان که بریده است
آنجا که چکیده است یکی قطره خونت***صد دجله مرا خون دل از دیده چکیده است
ایکاش که بر سینه من تاخته بودند***اسبیکه ز بیداد بر این سینه دویده است
برخیزد که لیلا سر کشته اکبر***فریاد و فغانش بمه و مهر رسیده است
زان تیر که جا کرده بحلق علی اصغر***قدم چو کمان ای پدر امروز خمیده است
اندیشه چه از دشمنی چرخ که جودی***شادی جهاندیده غم دوست خریده است
***********************
سکینه بر جسد پدرش
دمعه الساکبه گوید : انکبت ( سکینه ) علی جسده الشریف ( اعتنقت جسد ابیها الحسین علیه السلام ) و شهقت شهقات حتی غشی علیها ( فسمعت فی حالته ) یقول :
شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی***اوسمعتم بعریب او شهید فاندبونی
و انا البسط الذی من غیر جرم قتلونی***بحر الخیل بعد القتل عمدا سحقونی
لیتکم فی یوم عاشورا جمعا تنظرونی***کیف استسقی لطفلی فابوان یرحمونی
و سقوه سهم بغی عوض الماء المعین***یا لرزء و مصاب هد ارکان الجحون
و یلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلین***فالعنوهم ما ستطعتم شیعتی فی کل حین
فانبهت حزینه و هی تلطم خدودها و تنوح ( فاجتمع عده من الاعراب حتی جروهای عنه اسرار الشهاده ص 402 ) روایت شده که دختری صغیره از امام حسین علیه السلام ( سکینه ) دویده از بین زنان کنار پدر نشست و شانۀ و شانۀ پدر را گرفته یکبار شانه پدر را می بوئید و یکبار انگشتان پدر را بر دل خود می نهاد و گاهی بر چشمان نور می نهاد و از خون شریف حضرت می گرفت و مو و روی خود را خضاب می کرد و می گفت :
و ابتاه قتلک اقرعیون الشامتین و فرح المعاندین یا ابا عبدالله البستنی بنوا امیه ثوب الیتم علی صغر سنی یا اتباه اذا ظلم اللیل من یحمی حمامی و ان عطشت فمن یروی ظملی یا اتباه نهبوا قرطی و ردائی یا اتباه اتنظر الی روسنا المکشوفه و الی اکباد نا الملهوفه و الی عمتی المضروبه و الی امی المسبجونه
قال الراوی فبکت العیون و جرت الدموع من ندبتها فجاء الخجر لم و قال یقول الامیر ارحلوا فخ نادی منادیه بالرحیل فهلموا و ارکبو فجائت و اقامت عنده و قالت :
یا هذا سئلتک بالله و بجدی رسول الله انتم الیوم مقیمون ام راحلون قال بل راحلون .
قال یا هذا اذا عزمتم علی الرحیل سیر و بهذه النسوه و اترکونی عند والدی فانی صغیره السن و لا استطیع الرکوب فاعملوا معی المعروف و اترکونی عند والدی ابکی علیه بدمع مذروف و قلب ملهوف و استانس به فاذامت عنده سقط عنکم ذمامی و دمی
پس او را دفع نمودند و دور کردند بپدرش سید الشهدا پناه برد او را از جسد پدر کشیدند فرمود امیر و برادر شیرخواری داشتم او را کشتند بگذار او را زیارت وداع کنم خدا ترا مکافات کنده ساربان او را رها کرد چند قدم برداشت چون بر او چشمش افتاد آهی کشید و خواند :
قفوا ساعه بالنوق لا ترکبونها***ور یضوا لمن بالطف خابت ظنونها
احادی مطایا هم توقف همنیئه***اودع نفسی ثم اقضی شئونها
اودع صغا را بالطفوف تذبحوا***اشم ثنایاها و الثم عیونها
و الثم اکفا قطعتها ید العدی***فاضرهم لوانهم یدفنوئها
و اصبغ اردانی و شعری و مفرقی***بد ما رجال بالطتی ینحرونها
اراهم نیاهم و التراب و سادهم***علیهم طیور القفر طال انینها
فبالله ریضوا و قفوا لعیس ساعه***و لا تمنعوا زینبا و لا تضربونها
دعوها تودع اهلها و رجالها***فدون لقا المحبوب خابت ظنونها
فضرب بساط القوم الم جنبها***و ان هی نادت جدها یلطمونها
***********************
نبریدم که در ایندشت مرا کاری هست***گرچه گل نیست ولی صفحه گلزاری هست
ساربانان نزنید اینهمه آواز رحیل***آخر این قافله را قافله سالاری هست
ای پدر هیچ نمی پرسی کاندر چمنت***بال و پر سوخته مرغ گرفتاری هست
دشمنان خیره و من بیکس و بی یار و غریب***هر طرف می نگرم کافر خونخواری هست
***********************
سرنعش بابش به افغان و آه***سکینه چنین گفت در قتلگاه
الا ای چو گل پیکرت چاکچاک***سرت بر سنان و تنت روی خاک
تو آیا نبی را گل گلشنی***تو آیا حسینی و باب منی
پدر جان که در خاک و خونت کشید***کد امین جفا جوگلویت برید
کدامین لعین دل و نیمم نمود***بدین خردسالی یتیم نمود
ز جا خیز یک لحظه جان پدر***بموی پریشان ما کن نظر
ز جا خیز ای باب غمپرورم***بکش دستی از مرحمت بر سرم
چه باشد نوازی ز احسان مرا***نشانی ز شفقت بدامان مرا
دلم سوزد ای شاه ملک عرب***که کشتند آخر تو را تشنه لب
پدر جان گمانم که شمرد غا***زهم کرده رگهای خلعت جدا
زمانیکه آن بیمروت ز تیغ***جدا کرد سر از تنت بیدریغ
دریغا نبودم که تا آن زمان***کنم ترگلویت ز اشک روان
صغیر اصفهاني
***********************
از تربت تور و به سفر دارم ای پدر***از خون دل دو دیدۀ تر دارم ای پدر
آه و فغان که رفتم و فرصت نداد شمر***کز آفتاب نعش تو بردارم ای پدر
اکنون که می برند بشامم بهر زمان***جوری ز دست قوم دگر دارم ای پدر
کردی سفار شم كه سکینه غمین مباش***کورا چو جان خویش ببر دارم ای پدر
***********************
سکینه دختر آن شاه لولاک***ز جزع دیده مر جان ریخت برخاک
همی گفت ای شه با شوکت و فر***ترا سر رفت ما را افسر از سر
دمی برخیز و حال کودکان بین***اسیر و دستگیر کوفیان بین
همه جور و ستم هائیکه بر دی***بجسم بی سر بابا شمردی
برنج و زحمت افزون ز تعداد***بکعب نیزه آنقوم زنا زاد
دوباره جان ز جسم شاه بی سر***جدا کردند آن قوم ستمگر
***********************
چرا بي سرفتاده پيكرتو***چه حالست اين بميرد دختر تو
پدر نگذاردم شمرستمگر***كه جا سازم دمي اندر برِ تو
دريغا اي پدر نگذاشتندم***دمي قرآن بخوانم برسرِتو
سليمان چاكرا در اين بيابان***چه شدانگشت و كو انگشتر تو
ميان آفتاب گرم و سوزان***چرا عريان فتاده پيكرتو
به كهنه جامه اي كردي قناعت***كه بيرون كرد اورا ازبر تو
پدر چون شد كه روي نعش تو شمر***زند سيلي بروي دختر تو
رها سازد مرا تا از كف شمر***چه شد عباس مير لشكر تو
ندادند آنقدر اعدا امانم***كه بنمايم وداع اكبر تو
پدرجان رفتم و نگذاشتندم***كشم تير از گلوي اصغر تو
تو ئي پرورده آغوش زهرا***چراخاك سيه شد بستر تو
دم مردن نگوئی تر نکردی***مگر نبود فرات از مادر تو
سر زینب بود عریان بپا خیز***بگو او را که چون شد معجر تو
شب عیشست لیلا را نگهدار***که بندد حجله بهر اکبر تو
از این آتش که ریزد از بیانت***نسوزد از چه جودی دفتر تو
***********************
بابا بنگر سوز دل و چشم پرآبم***از کوی تو عازم بسوی شام خرابم
نگذشته ز قتل تو زمانی که ببستند***این قوم جفا پیشه به زنجیر و طنابم
آن یک زندم کعب نی آن سیلی بیداد***فریاد که هر لحظه از قومی بعذابم
بابا ز تو هر لحظه مرا بود سئوالی***از چیست که اکنون ندهی هیچ جوابم
بردار سر از خاک که این قوم جفا جو***بردند ز سر معجر و از چهره نقابم
زین زخم که برجسم توبیرون ز حسابست***در سوز من دل شده تا روز حسابم
ز افتادن سرو قد اکبر بروی خاک***یکباره ز دل رفته برون طاقت و تابم
زان تیر که جا کرده بحلق علی اصغر***در ناله چو لیلا و در افغان چو ربابم
این شط فرات است که چون دیده جودی***هر لحظه بموج آید و من تشنه آبم
***********************
هنگامۀ محشر است اینجا***برخیز پدر نه جای خوابست
برخیز که لشکر اندرین دشت***چون زخم تن تو بی حسابست
برخیز که ما کسی نداریم***غمخواری بیکسان ثوابست
برخیز که جسم تست مجروح***سوزنده چو آتش آفتابست
برخیز که بهر بازوی ما***اندر کف لشکری طنابست
در بردن ما بجانب شام***برخیز که شمر را بشتابست
ما مرغ شکسته بال و ما را***زین حادثه آشیان خرابست
بنگر سوی زینبت که او را***بر چهره ز آستین حجابست
برخیز که روی نعش اکبر***لبلا ز شرار دل کبابست
برخیز رسان به اصغر آبی***چشمان سکینه پر ز آبست
برخیز و ببین که چشم بیمار***از شدت گریه چون سرابست
جودی که چه تو شفیع دارد***کی روز جزا در اضطرابست
***********************
آه از دمیکه با دل مجروح داغدار***کردند خیمه سوختگانرا شتر سوار
رفته قریشیان همه در پنجۀ کلاب***در بند مانده هاشمیان با دل فکار
از تحفۀ حجاز برای امیر شام***بسته به ریسمان چه گهرهای شاهوار
کفار کوفه بین که سوی شام می کشند***سالار مکه را چو اسیران زنگبار
اطفال پا برهنه زنان گشاده روی***خورشید وار شهرۀ هر شهر و هر دیار
شب نانشان نواله ز لخت جگر تمام***روز آبشان حواله به چشمان اشکبار
وصال
***********************
چون راهشان بمعرکه کربلا فتاد***گردون بفکر شورش روز جزا افتاد
اعضای چرخ منتظم از یکدیگر گسیخت***اجزای خاک منتظم از هم جدا فتاد
تابان به نیزه رفت سر سروران دین***جمازهای پردگیان از قفا فتاد
ناگه نگاه پردگی حجله بتول***بر پارۀ تن علی مرتضی فتاد
بیخود کشید نالۀ هذا اخی چنان***کز ناله اش بگنبد گردون صدا فتاد
پس کرد رو به یثرب و از دل کشید آه***نالان به گریه گفت ببین یا محمداه
این رفته سر به نیزه اعدا حسین تست***وین مانده برزمین تن تنها حسین تست
این آهوی حرم که تن پاره پاره اش***در خون کشیده دامن صحرا حسین تست
این مهر منکسف که غبار مصیبتش***تاریک کرده چشم مسیحا حسین تست
این لاله گرن عمامه که در خلد بهر آن***معجر کبود ساخته زهرا حسین تست
اندک چو کرد دل تهی از شکوه یا رسول***گیسو گشود و دیده سوی مرقد بتول
کای بانوی بهشت بیا حال ما ببین***ما ر ابصد هزار بلا مبتلا ببین
در انتظار وعدۀ محشر چو ماندۀ***بگذر بما و شور قیامت بپا ببین
بنگر بحال زار جوانان هاشمی***مردانشان شهید و زنان در عزا ببین
آن گلبنی که از دم روح الامین شکفت***خشک از سموم حادثۀ کربلا ببین
وان سینۀ که مخزن علم رسول بود***از شصت کین نشانه تیر جفا ببین
وان گردنیکه داشت حمایل ز دست تو***چون سنبلش بریده به تیغ جفا ببین
***********************
هان ای زمین کربلا امشب حسین مهمان بود***این کشتۀ صد پاره تن قربانی جانان بود
این خسرو دور از وطن داغ جوانان دیده بسی***امروز از جور خسان او بی سرو سامان بود
این نوگل باغ جنان باشد عزیز مصطفی***باد خزان آورده اش پرپر در این بستان بود
آن قاتل بیدادگر رأسش بریده از قفا***آبی رسان بر حنجرش زیرا لبش عطشان بود
باد صبا گر بگذرد بر زخمهای پیکرش***مگذار آزادش کند زیرا تنش عریان بود
امشب چو آید ساربان دستش کند از تن جدا***در کربلا محشر بپا زین ماتم سوزان بود
امشب تمام انبیا با مصطفی و مرتضی***در این زمین پر بلا هر یک بتو مهمان بود
امشب ز جنت مادرش آید میان قتلگاه***از ماتم جانسوز او در ناله و فغان بود
باشد مقدم نوحه گر خاک عزا ریزد بسر***چشم تمام دوستان از این عزا گریان بود
***********************
سلام من بتو ای جسم پاره پار حسین جان***شهید بی کفن و بی مزار حسین جان
بخاک و خون تنت آغشته و سرت بر نی***به پیش دیده من چون مه آشکار حسین جان
جراحت بدنت را شماره نتوان کرد***فتاده است بدینگونه خوار و زار حسین جان
به جسم بی کفن و آفتاب گرم تو گریم***و یا به حالت زنهای داغدار حسین جان
سوار ناقۀ عریان ببین چگونه برندم***به هر دیار و به هر شهر و کوهسار حسین جان
نمیرود ز بر نعش اکبرت لیلا***زند بسینه و سر دیده اشکبار حسین جان
زهوش رفته لب شط نگر کنون گلثوم***بروی نعش علمدار نامدار حسین جان
بگو چگونه نمایم رباب را آرام***گرفته است به بر نقش شیرخوار حسین جان
چسان جدا بنمایم ز کشته داماد***عروس بخت سیاه و نگون وقار حسین جان
جدا نمیشود از نعش تو سکینه زارت***بده تسلی او شاه تاجدار حسین جان
رضایم این همه ظلم و جفای بی پایان***برای راه رضای تو راه بار حسین جان
ولی شماتت اعدا چگونه تاب آرم***زند چه اخگر سوزان بدل شرار حسین جان
دهم به سید بیچاره زین مکالمه من***مکان بباغ جنان با صد افتخار حسین جان
***********************
ای بخون طپیده بین بحال زارم***سر ز خاک و بردار شاه تاجدارم
پادشاه بطحا از چه روی خاکی***خسرو مدینه از چه چاکچاکی
زینبت نظر کن خوار هر نظر شد***از جفای دشمن زار و خون جگر شد
ای عزیز زهرا جامۀ برت کو***ای امیر یثرب تخت و افسرت کو
از چه رأس پاکت از بدن جدا شد***گر زکین جدا شد از چه از قفا شد
بین به دخترانت با همه عزیزی***در کف لعینان همچنان کنیزی
بین به خواهرانت جمله بی نقابند***همچه مرغ بی پر بسته طنابند
فرصت و محالم نیست بیش از اینم***تا که یکدم از مهر پهلویت نشینم
سوی شام ویران این زمان روانم***خوار هر دیار و زار هر مکانم
با چنین ز کویت میروم بخواری***گو که خواهرت را بر که میسپاری
خون دل حقیقی از بصر روان کن***از برای زینب روز و شب فغان کن
***********************
برادر جان چرا از خواهر خود چشم پوشیدی***اسیر دشمنان کردی در این صحرا تو خواهر را
بسوی کوفه و شام خرابم می برد دشمن***بباید دید اکنون جور اعدای بد اختر را
گر از من چشم پوشیدی نگاهی کن بطفلانت***ببین بیمار و زار و حال دقت بار دختر را
سکینه با دو چشم تر بود در انتظار تو***گهی جوید تو را گاهي بپرسد حال اکبر را
من غمدیده چون سازم به هجران و فراق تو***چه سازم این دل سوزان و این قلب پر آذر را
اگر دشمن گذارد می روم از کربلا بیرون***بمانم اندر اینجا و فدایت سازم این سر را
اگر دل از تو بر گیرم از این صحرا روم بیرون***چگویم در مدینه من جواب جدّ و مادر را
صحفی مترجم لهوف
***********************
ایکه بخون غرقه شده تو را قد و قامت***خیز و بپا کن دوباره شور قیامت
زینب مضطر رود بشام و زجا خیز***وقت رحیلست و نیست جای اقامت
خیز برادر که خواهر تو در ایندشت***بی تو نشاید که جان برد بسلامت
نقد و جود تو را چو داده ام از کف***جان برت آورده ام بوجه غرامت
خیز که لیلا بروی کشتۀ اکبر***گشته در افغان بپا نموده قیامت
ما سر عریان سر اسر و به سر ما***سایه ای آفتاب برج کرامت
جسم تو عریان در آفتاب روا نیست***گرچه رخت زآفتاب برده علامت
آه که رفتم ز کویت اینک وافتاد***وعده دیدار ما بروز قیامت
خون بفشان جودیا ز دیده در این غم***تا نفشانی به حشر اشک ندامت
***********************
برادر از چه بخاک اوفتاده پیکر تو***سرت چه شد بفدای سر تو خواهر تو
چرا بسوی من خسته دل نظر نکنی***نظر بسوی من زار خو نجگر نکنی
ز جای خیز و ببین درد مشکل زینب***نگر تو شمر وسنانرا مقابل زینب
***********************
ای رفته سرت برنی وی مانده تنت تنها***ماندی تو و بنهادیم ما سر به بیابانها
ای کرده بکوی دوست هفتاد و دو قربانی***قربان شومت این رسم ماند از تو بدورانها
قربانی هر کس شد با حرمت و نشنیدم***دست و تن قربانی افتد به بیابانها
اینگونه تنت از تیغ کردند دو صد پاره***قصّاب نزد ساطور بر پیکر قربانها
از خون گلوی تو ایندشت گلستان شد***این سیر گلستان کرد سیرم ز گلستانها
ریحانِ خط اکبر برگرد رخ انور***برد از دل ما یکسر یاد گل و ریحانها
ما جمع پریشانیم هم بی سر و سامانیم***بردار سر و بنگر این بی سرو سامانها
اطفال حزین یکسر بی چادر و بی معجر***پاها همه در زنجیر سرها به گریبانها
بهرت نه همین جودی بگذشته ز جان وسر***شاها بفدای تو بادا همۀ جانها
***********************
حدی زد ساربان کفرو طغیان***بیاوردند اشترهای عریان
ببعضی محمل بشکسته شد بار***ببعضی بار شد درهای شهوار
بزیر ناقه پای آن مکرم***چو عقد عشق بر بستند محکم
چو آهنگ سواری کرد بانو***همایون چرخ را بشکست زانو
چو بر مقتل رسیدند آن اسیران***بهم پیوست نیسان و حزیران
یکی مویه کنان گشتی به فرزند***یکی شد موکنان بر سوک دلبند
یکی از خون بصورت غازه میکرد***یکی داغ علی را تازه می کرد
به سوی گلرخان سرو قامت***بپا گردید غوغای قیامت
نظر افکند چون دخت پیمبر***بنوردیدۀ ساقی کوثر
بناگه نالۀ هذا اخی زد***بجان خلد نارد و زخی زد
به بر بگرفت خونین پیکر او***دهان بگذاشت بر جای سر او
نهد دل سینه اش خون شد زکاوش***نمود از چشمۀ چشمش تراوش
ترا طاقت نباشد از شنیدن***شنیدن کی بود مانند دیدن
***********************
آه از دمی که از ستم چرخ کجمدار***آتش گرفت خیمه و بر باد شد دیار
بانگ رحیل غلغله در کاروان فتاد***شد بانوان پردۀ عصمت شتر سوار
خورشید فرو به مغرب و تابنده اختران***بستند بار شام قطار از پی قطار
غارتگران کوفه ز شاهنشه حجاز***نگذاشتند در یتمی به کنج بار
گنجینه های گوهر یکدانه شد نهان***از حلقه های سلسله در آهنین حصار
***********************
آمد به لرزه عرش ز فریاد اهل بیت***در قتلگه چو قافلۀ غم فکند بار
ناگه فتاد دید جگر گوشۀ بتول***نعشی بخون طپیده به میدان کارزار
پس دست حسرت آن شرف دره بتول***بر سر نهاد و گفت جزاک الله ای رسول
این گوهر بخون شده غلطان حسین تست***وین کشتی شکسته زطوفان حسین تست
این یوسفی که بر تن خود کرده پیرهن***از تار زلفهای پریشان حسین تست
حجة الاسلام نیر
***********************
آه از دمی که اهل حرم با دو چشم تر***کردند رو بقتلگه سیدّ بشر
از جسم پاره پاره در آن دشت پر ز کین***دیدند گلشنی ز گل روح بی ثمر
قربانیان کوی وفا لاله گون کفن***گردون کبوتران حرم را شکسته پر
تنها بخاک مانده و سرها بنیزه ها***در خون صدف فتاده و یغما شده گهر
زینب چو دید نعش برادر بروی خاک***از تیر کینه و طایر روحش گشاد پر
آهی کشید و از شتر افتاد و شد ز هوش***آمد بهوش و ناله زد از پرده جگر
کای همسفر ز قافله وا ماندۀ چرا***برخیز و کودکان رسن بسته را نگر
زین العباد را نظر می کنی برهنه پا***در گردنش رسن نگر و بی عمامه سر
یکدم سکینه راز محبت بدوش کنی***اطفال را ز گریه برادر خموش کن
***********************
زینب بنعش حسین گفت ای گل بوتراب***ما را اسیری برند بسوی شام خراب
ای پادشاه ز من ای کشتۀ بی کفن***برگردن مار سن بر دستهامان طناب
بلبل صفت با فغان رفتم از این گلستان***ماندی تو با ساربان در این دیار خراب
لیلا جگر خون شده از غصه مجنون شده***سر در بیابان شده ز ناله های رباب
فصیح الزمان شیرازی
***********************
ای جسم چاکچاک که باشی برابرم***جسم برادر منی ای خاک بر سرم
گر تو برادر منی اندر برابرت***از چیست کوفیان بر بایند معجرم
بردار سر ز خاک و ببین روی نعش تو***از کعب نی چگونه کبود است پیکرم
زین بیش تاب جور ندارم ز جای خیز***بنما خلاص از کف شمر ستمگرم
زاندم که حلق خشک تو دیدم بزیر تیغ***خون جای اشک میرود از دیده ترم
در آفتاب نعش تو عریان و ای دریغ***نگذاشتند که جسم تو در سایۀ برم
سازم به هر غمت ولی از کوفه تا بشام***با قاتل ستمگر تو چون بسر برم
خود بستۀ طناب ولی چون گزیده مار***در پیچ و تاب از غم گیسوی اکبرم
سوراخ کرده قلب مرا چون دل بتول***تیری که جا گرفته به حلقوم اصغرم
با این همه الم به یتیمان خونجگر***در هر بلیه گه پدر و گاه مادرم
جودی خموش باش که از اشک و آه تو***گه باشم اندر آب و گهی اندر آزرم
***********************
در قتلگاه چون اسرارا گذر افتاد***بر نعش بی سر شهداشان نظر فتاد
چندان گریستند و زدند آه آتشین***کز آتشش بخر من گیتی شرر فتاد
آن یک سر برهنه بپای پدر نهاد***وان یک ز پای بر سر نعش پسر فتاد
لیلا بروی کشتۀ اکبر دو دست غم***زد آنقدر بسر که ز خود بی خبر فتاد
ناگاه چشم زینب محزون در آن میان***بر جسم چاکچاک شه بحر و برفتار
از دل کشید نالۀ هذا اخی چنانک***از ناله اش شرر به همه خشک و تر فتاد
نزدیک شد که جان رود از قالبش برون***چون دیده اش به آن تن ببریده سر فتاد
***********************
ای پادشه خوبان رفتیم خداحافظ***ای غرقه بخون غلطان رفتیم خداحافظ
ما در ره شام و تو با باد صبا همدم***ما همراه این طفلان رفتیم خداحافظ
ماندی تو و سردارت عباس علمدارت***ما همره بیمارت رفتیم خداحافظ
***********************
من کربلا را چو خزان دیدم و رفتم***چون مرغ شب از هجر تو نالیدم و رفتم
ای باغ که داری تو بسی گل بگلستان***این خرمن گل را بتو بخشیدم و رفتم
در کرببلا زینت آغوش نبی را***آوردم و غلطیده بخون دیدم و رفتم
ممکن چو نشد حنجر پاک تو ببوسم***آن حنجر پر خون تو بوسیدم و رفتم
یاد آمدم آنروز که گفتی جگرم سوخت***من یاد لب تشنه تو بودم و رفتم
چون همره ما هست سر غرقه بخونت***چشم از تن صد چاک تو پوشیدم و رفتم
بگسست اگر دشمن دون ریشه دین را***با موی پریشان همه سنجیدم و رفتم
بس کن تو دگر کاه ربائی سخن خود***من یک گلی از گلشن دین چیدم و رفتم
کهربائی : گلزار شهیدان ص 279
***********************
بیائید ای هواداران ببندید محمل زینب***که بر باد صبا رفته بساط و منزل زینب
کجائی ای علی اکبر شبیه روی پیغمبر***بیا بر عمه ات بنگر ببندید محمل زینب
کجائی ای علمدارم ضیاء چشم خونبارم***بیا عزم سفر دارم ببندید محمل زینب
http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11harakatazkarbala.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری