تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 23:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

نوروز، آغاز سال نو خورشیدی و شروع فصل بهار

سال 1403 شمسی، سال کبیسه است ، با توجه به اینکه اسفند ماه 1403 سی روز کامل است

و این سال دارای 366 روز میباشد پس سال کبیسه محسوب می شود.

يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ يَا مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَال،[۲۵]

اَللَّهُمَّ هَذِهِ‏ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ وَ أَنْتَ مَلِكٌ قَدِيمٌ أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا وَ خَيْرَ مَا فِيهَا وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَ شَرِّ مَا فِيهَا وَ أَسْتَكْفِيكَ مَؤُنَتَهَا وَ شُغْلَهَا يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ.[۲۶]

نوروز نخستین روز سال خورشیدی برابر با یکم فروردین، جشن آغاز سال نوی پارسی و یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران ایران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و در مناطق وسیعی در آسیا و دیگر نقاط جهان جشن گرفته می‌شود. زمان برگزاری نوروز، اعتدال بهاری و در آغاز فصل بهار است. نوروز، با عنوان رسمی «روز بین‌المللی نوروز»، توسط یونسکو به عنوان میراث فرهنگی و معنوی بشر به ثبت جهانی رسیده است.[۲۶][۲۷]

نوروز به عنوان یک جشن قدیمی و کهن از ایران باستان به ارث رسیده است و از آن به عنوان نماد پیوند دهنده افراد و اقوام ایران‌زمین و ملت ایران یاد می‌شود. ایرانیان نوروز را آغازگر رستاخیز طبیعت، گاه رویش و زایش باغ و بوستان می‌دانند و بر این باور هستند که در نوروز، همزمان با طبیعت، باید روزگار نو و جدیدی را با روان و نگرش نو، در تن‌پوش تازه‌ای آغاز کنند. این روز همچنین یکی از روزهای مقدس و اعیاد مذهبی زرتشتیان و بهاییان به‌شمار می‌رود.

نوروز اولین روز از ماه فروردین است که با شروع فصل بهار و سال نو خورشیدی هم‌زمان است. این آیین کهن[۱] بزرگ‌‌ترین جشن ملی ایرانیان و قدیمی‌ترین نماد فرهنگی ایران‌زمین است.[۲] برخی پیدایش نوروز را به اولین پادشاهان ایرانی نسبت داده و برخی دیگر آن را از اعتقادات زرتشتیان قلمداد کرده‌اند.[۳] اما هر چه باشد امروزه نوروز زمینه‌ای برای همزیستی فرهنگ‌های متفاوت در کنار هم و نشانی از فرهنگ کثرت‌گرای ایرانی است که افراد را با گرایش‌ها و ادیان و مذاهب مختلف، بر سر سفره هفت‌سین گردهم می‌آورد.[۴] نوروز علاوه بر اینکه در کشورهای مختلفی جشن گرفته می‌شود، در برخی از آنها، تعطیل رسمی است.[۵] مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز و ایرانی بودن آن را در تقویم خود ثبت کرده است.[۶]

نوروز جشن ملی و تاریخی ایرانیان در آغاز سال و فصل بهار. واژه نوروز به معنای روز نو و تازه است و به نام‌های چندی چون عید نوروز، جشن فروردین، بهار جشن یا جشن بهار مشهور است. عید نوروز به سبب گردش و چرخش سال از کهنه به نو و آغاز روز نو، برای ایرانیان کهن‌ترین و بزرگ‌ترین جشن ملی ـ میهنی به شمار می‌رود.

در روایات شیعی از نوروز با واژه «نیروز» نام برده شده و بیشتر روایات آن را ستوده‌اند. در این روایات نوروز را روز پیمان بندگان با خدا، روز پهلوگرفتن کشتی نوح(ع( بر کوه جودی و روز نازل‌شدن جبرئیل(ع( بر پیامبر اسلام(ص( می‌شمارند. همچنین طبق این روایات، نوروز با واقعه غدیر خم و انتصاب امیرالمؤمنین علی(ع) به جانشینی پیامبر(ص) هم‌زمان بوده و ظهور امام زمان(ع) و پیروزی آن حضرت بر دجال نیز در نوروز رخ خواهد داد.

از دیدگاه امام‌خمینی، نوروز عید اسلامی نیست؛ اما عید ملی است که اسلام با آن مخالفتی ندارد و بلکه بر انجام آداب و اعمال استحبابی مانند نماز، روزه و دعا در این روز توصیه می‌کند. نوروز در نگاه ایشان می‌تواند نقطه آغاز دو تحول اساسی باشد: نخست تحول در روح افراد و دوم تحول در جامعه. امام‌خمینی ضمن توجه به عید نوروز، در راهبرد مبارزاتی و سیاسی خود هم از مناسبت ملی نوروز با عنوان فرصت مناسبی برای توجه‌دادن مردم به مسائل مهم اجتماعی و سیاسی استفاده می‌کرد.

امام‌خمینی هرساله پیام نوروزی می‌داد و در قالب پیام‌ها و سخنرانی‌های نوروزی، به بیان مسائل روز از قبیل انتخابات و جنگ می‌پرداخت. بخشش زندانیان و مرتکبان جرایم عمومی، از سنت‌ها و آیین‌های دیرین حکومت‌داری در ایام نوروز است؛ بر همین اساس ایشان در آستانه آغاز دومین بهار انقلاب و با استفاده از فرصت نوروز، عفو عمومی اعلام کرد.

آداب نوروز

در خصوص روز نوروز در روایات مختلف آداب گوناگونی ذکر شده است که به پاره‌ای از آن‌ها به صورت مختصر اشاره می‌شود : نماز نافله، یک نماز چهار رکعتی پس از نماز ظهر و عصر، روز نوروز نحوه خواندن این نماز در مفاتیح الجنان در اعمال عید نوروز ذکر شده است. و دعا کردن در سجده این نماز که موجب بخشش گناهان می‌شود.[۶۳] ، غسل‌کردن و پوشیدن لباس تمیز و استعمال بوی خوش. در روایتی امام صادق ((علیه‌السلام)) می‌فرماید: «روز نوروز غسل کن و پاکیزه‌ترین لباس‌هایت را بپوش و خود را با بهترین عطرها خوشبو کن». [۶۴] ، ذکر گفتن خصوصا ذکر «یا ذی الجلال و الاکرام».[۶۵] ، روزه گرفتن.[۶۶] ، دعا کردن در لحظه سال.[۶۷]

آغاز سال در میان ملت‌ها

عیدها و آیین‌های جشن و شادی و تعیین و گزینش آغاز سال و مشخص کردن یک مبدأ تاریخی همراه با مراسم و آداب ویژه، پدیده‌ای است که با اختلاف عقاید و آیین‌ها و به اقتضای فرهنگ و نیازها همواره در میان همه ملّت‌ها معمول و رایج بوده است و به ملّت و مکتب و سرزمینی اختصاص ندارد.

اعیاد گاهی دینی و مذهبی، گاه ملّی و گاهی نیز مقطعی و مخصوص به خاندان یا تبار و رژیمی است و هر یک تعریف و آیین و آثار مخصوص دارند، مانند عید فطر، عید قربان، جمعه، مبعث و عید غدیر در اسلام و به ویژه در مذهب اهل بیت(علیهم‌السلام) و عید فصیح و فطیر و کریسمس و مانند آن در میان اهل کتاب،[۶] [۷]

چنان‌که تعیین اوّل سال همراه با آیین‌های ویژه و نیز با اختلافاتی در شکل و زمان در میان ملت‌ها مرسوم و معمول و به اعتباراتی گونه‌گون بوده است؛ اوّل سال عبادی، اوّل سال تقویمی هجری قمری، هجری شمسی، میلادی و، اوّل سال زراعی، اوّل سال آبی، اوّل سال تحصیلی و اوّل سال طبیعی.

اوّل سال از نظر اسلام

جناب سید رضی‌الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس متوفای ۶۶۸ قمری در کتاب با ارزش اقبال الاعمال درباره تعیین اوّل سال از نظر اسلام مباحث و مطالب جالب توجهی مطرح کرده و از آن جهت که در روشن شدن بعضی از زوایای بحث ما تأثیرگذار است و می‌تواند سودمند باشد، چکیده آن مطالب را یاد می‌کنیم.

وی با استناد به روایاتی از حضرت صادق (علیه‌السلام) اوّل سال را آغاز ماه مبارک رمضان دانسته است؛ از آن‌رو امام صادق می‌فرمایند: «رأسُ السنةِ شهرُ رمضان؛[۸] » و «شهرُ رمضانَ رأسُ السنّةِ؛ [۹] » در روایت دیگری از حضرت صادق (علیه‌السلام) از پدران معصومش (علیهم‌السلام) از حضرت علی (علیه‌السلام) نقل می‌کند: «من اغتسل اوّل یوم من السَّنة فی ماءٍ جارٍ وصَبَّ علی رأسه ثلتینی غُرفة کان دوأ السنة وان اوّل کل ّ سنة أول یومِ من شهر رمضان؛[۱۰] .

اسلام و نوروز

با بررسی در متون دینی روشن می‌شود نوروز و آیین‌های ویژه آن مانند هدیه‌های نوروزی و احکام شرعی آن مانند غسل، نماز و روزه مستحبی بدون هیچ‌گونه مخالفتی تلقی به قبول شده است. مقتضای روایات، سیره معصومان(لیهم‌السلام)، سیره مسلمین، آرای فقها و نیز مذاق اسلام در تعامل با دیگر فرهنگ‌ها و سنّت‌ها آن است که برگزاری عید ملّی و بومی نوروز بدون انتساب به اسلام بی‌اشکال است و نامشروع دانستن آن فاقد دلیل معتبر شرعی و مخالف با موازین فقهی و اجتهادی است.

در خصوص نوروز و نکو داشت آن در اسلام، روایات مختلف موجود می‌باشد. هر چند بیشتر روایات دلالت بر این دارند که اسلام آن را به عنوان روزی مهم، مورد تایید قرار داده است. در روایتی که معلی بن خنیس از امام صادق (علیه‌السلام)، روایت کرده، حضرت بزرگداشت این روز را به خاطر وقایعی می‌داند که در این روز اتفاق افتاده است.[۴۹]

ابن فهد حلی می‌نویسد: «روز نوروز روزی جلیل‌القدر است... به این روز عباداتی تعلق دارد که مطلوب شارع است». [۵۰]

علامه مجلسی پس از نقل روایات فراوانی در خصوص نوروز و اهمیت این روز، در روایتی مخالف با روایات سابق می‌نویسد: امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام(خطاب به منصور دوانیقی فرمودند: «من روایات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را جستجو کرده‌ام اما برای این عید روایتی نیافتم. این روز سنت ایرانیان است که اسلام آن را محو کرده است و پناه بر خدا که ما بخواهیم آن را احیا کنیم». [۵۱] علامه مجلسی سپس می‌نویسد: «اخبار معلی بن خنیس از جهت سند قوی‌تر از این روایت هستند و بین اصحاب، شهرت بیشتری دارند».[۵۲]

)یکی از محققان می‌نویسد: «اسلام عید نوروز را نه به‌طور کلی رد نموده و نه به صورت کلی قبول کرده است بلکه اسلام یکسری از کارهای خوب نوروز که جنبه الهی داشت و سعادت بشر در آن بود قبول کرد و به آن جهت شرعی و اسلامی داد و جهات منفی و بدش را که بوی شرک و خرافات و انحراف می‌داد ممنوع نمود.([۵۳]

تأثیرگذاری شگرف اسلام

مخالفت نکردن اسلام با آن دسته از آداب، سنن و فرهنگ‌های پسندیده پذیرفته شده در میان ملّت‌ها و حساسیّت نشان ندادن به آنچه بی‌زیان و ضرر است، مانند زبان، خط، گویش و نوع پوشش و یا تأیید و پذیرش آن‌ها به هیچ‌وجه به معنای تأثیرپذیری از فرهنگ‌ها و موضع انفعالی نیست، بلکه این‌گونه موضع گیری‌های واقع بینانه مبتنی بر خرد و منطق و استوار بر سماحت و سهولت و دوری از تعصّب‌های بی‌جا و بی‌مورد دلیل قوّت و باعث سرعت و گسترش روزافزون اسلام بوده و اسلام را دینی جاودانه، جامع، جهانی، پرجاذبه و ماندنی ساخته و عالی‌ترین نوع تأثیرگذاری و فرهنگ‌سازی را در سطح جهانی داشته است. تنگ نظری، تعصّبات خشک و بی‌مورد، منطقه‌ای و قومی فکر کردن سیاست بسته و نفی تعامل و ارتباط با دیگر ملّت‌ها به دور از ساحت قدس اسلام است. آیات قرآنی، سیرت و سنّت پیامبر اسلام و زندگی پیشوایان دین گواه این حقیقت است.

احترام به آداب و رسوم رایج

امام علی (علیه‌السلام) خطاب به مالک اشتر با عنوان والی مصر، سرزمینی تاریخی و کهن که تمدّن‌ها، حکومت‌ها و فرهنگ‌های بسیار دیده، درباره نحوه برخورد با آداب و رسوم رایج در میان مردم آن دیار چنین نوشته است: «و لاتنقُض سُنّةً صالحةً عَمِل بها صدور هذه الاّمة واجتمَعت بهاالاُلفة وصَلَحَث علیها الرّعیّة ولا تُحدِثَن ّ سنّةً تَضُرّ بشیء من ماضی تلک السُّنَن فیکون الاجرُ لمن سنّها والوِزر علیک بما نَقَضتَ منها[۸۲] [۸۳] قانون پسندیده‌ای را که مورد عمل پیشینیان بوده و هم‌بستگی مردم را در پی داشته و امور اجتماعی مردم بر محور آن سامان یافته است، نقض نکن و قانونی را که به سنّت‌های پسندیده گذشتگان زیان برساند، ایجاد نکن که در این صورت پاداش و ستایش مردم برای بنیان‌گذاران آن سنّت‌ها و بار گناه سنت‌شکنی برای تو خواهد بود. شارحان نهج البلاغه عبارت «صدور هذه الاّمة» را مختلف معنا کرده‌اند و بعضی (این امت) را به امّت اسلام شرح کرده‌اند و لکن با توجه به سابقه تاریخی و فرهنگیِ مصر و دقت در سخنان حضرت امیر (علیه‌السلام) به خوبی استفاده می‌شود که مقصود ملّت با سابقه مصر از قبل از اسلام است.[۸۴] [۸۵] [۸۶] [۸۷] در بخش پایانی عهدنامه بر توجه به سنّت‌های پسندیده و بهره‌گیری بهینه از آن تأکید شده است:
«
والواجب علیک أن تتذکّر ما مضی لمن تقدّمک من حکومة عادلة أوسنة فاضلة أو أثر عن نبیّنا صلی اللّه علیه و آله و سلم أو فریضة فی کتاب اللّه تعالی[۸۸] [۸۹] بر تو لازم است همواره حکومت‌های دادگستر پیشین، سنّت‌های ارزش‌مند، آثار به جای مانده از پیامبر اسلام و واجباتی را که در کتاب خداست، به یاد داشته باشی.

تایید بعضی از سنت‌های جاهلیت

در روایتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به امیرمؤمنان (علیه‌السلام) فرمود: «یا علی! عبدالمطّلب در عصر جاهلیت پنج سنّت را پایه‌گذاری کرد که در اسلام مورد تأیید قرار گرفت:
۱.
ازدواج فرزندان را با زنان پدرانشان حرام کرد. ۲. از گنجی که یافته بود، یک پنجم خمس) آن را صدقه داد. ۳. پس از حفر چاه زمزم آن راسقایة الحاج نام‌گذاری کرد. ۴. دیه و غرامت کشتن یک انسان را صد شتر قرار داد. ۵. طواف به دور خانه خدا را هفت (شوط) قرار داد. و همه این سنت‌های پسندیده که توسط عبدالمطّلب پایه‌گذاری شده، در اسلام به رسمیت شناخته شده و مورد تأیید و تأکید قرار گرفت.[۹۰] [۹۱] [۹۲]

شاید با تأملّی دقیق بتوان از این روایت نیز در بحث مورد نظر سود جست. علامه مجلسی در شرح حدیث بیانی دارند: (شاید بنیان‌گذاری این سنت‌ها توسط عبدالمطلب با الهام الهی بوده است و اسلام این سنت‌ها را نسخ و زائل نکرد و مورد تأیید و قبول قرار داد، [۹۳] و مقصود ایشان از الهام وحی و فرمان آسمانی نیست بلکه همان عقل و خرد و منطق و فطرت انسانی است.) آری! اسلام با سنّت‌های جاهلیت مخالف است که موجب گمراهی، شرک، و رواج جهل و خرافات باشد، نه آنکه با هرچه در عصر قبل از اسلام بوده است.

باید این‌گونه برخوردهای واقع‌بینانه و استوار بر سماحت و سهولت را به منزله بحثی پایه و اصل کلّی از مختصات و جامعیت اسلام از افتخارات این آیین کامل الهی به حساب آورد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: نوروزباستانی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 22:14 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

جامعیت اسلام

شهید مطهری در این‌باره نوشته است: از جامعیت اسلام است که نسبت به بسیاری از امور دستور نداشته باشد و مردم را آزاد بگذارد. یک سلسله آداب و رسوم میان مردم هست که اگر آن‌ها را انسان از طریق مثبت انجام بدهد، نه جایی خراب می‌شود و نه جایی آباد و اگر ترک هم بکند همین طور.[۹۴] [۹۵] [۹۶] یکی از محقّقان معاصر می‌نویسد: من اینکه حوزه وسیع تحت حکومت و شریعت اسلامی اداره می‌شد، سنّت‌های اداری هر محل تا آنجا که با شریعت سازگاری داشت، حفظ شد و ادامه یافت؛ در شام و مصر سنّت رومی و در عراق و فارس سنّت ساسانی.[۹۷] فرهنگ و آداب و رسوم خاص هر قومی تا آنجا که در تضاد با روح اسلام، توحید، یگانگی و وحدت نباشد، ملحوظ و محترم است.[۹۸] [۹۹]

احکام فقهی نوروز

در فقه شیعه برای نوروز آداب و احکام ذکر شده است، مانند: غُسل، نماز و روزه مستحبی. اساس و سند فقهی این احکام تا آنجا که تحقیقات نشان می‌دهد فقط روایت معلّی بن خنیس از امام صادق (علیه‌السلام) است که نخستین‌بار شیخ طوسی آن را در حاشیه کتاب مصباح المتهجد و درباره دعا و زیارات و مستحبات نوشته و در مختصر مصباح شیخ نقل شده است.
اصل روایت چنین است: «عن المعلّی بن خنیس عن مولانا الصادق علیه السلام فی یوم النیروز قال:اذا کان یوم النیروز فَاغتَسِل واَلبِس أنظفَ یثابک وتطیَب بأطیب طیبک وتکون ذلک الیوم صائماً فاذا صلیت النوافل والظهر و العصر فصل بعد ذلک اربع رکعات تقرأ فی اوّل کل رکعة فاتحة الکتاب وعشر مرّاتِ انا انزلناه فی لیلة القدر وفی الثانیة فاتحة الکتاب و عشر مرات قل یا ایها الکافرون وفی الثالثة فاتحة الکتاب وعشر مرات قل هواللّه احد وفی الرابعة فاتحة الکتاب وعشر مرات المعوذتین وتسجد بعد فراغک فی الرکعات سجدة الشکر و تدعو فیها یُغفرُ لک ذنوب خمسین سنة[۵۶] [۵۷] [۵۸] [۵۹] [۶۰] [۶۱]

از معلّی بن خنیس از مولای ما امام صادق (علیه‌السلام) درباره روز نوروز نقل شده است که امام فرمود: هرگاه روز نوروز شد غُسل کن و پاکیزه‌ترین لباس‌هایت را بپوش و خود را به خوش‌بوترین عطرها خوش‌بو کن و این روز را روزه باش و آن‌گاه که نوافل و نماز ظهر و عصر را خواندی، چهار رکعت نماز بخوان؛ در رکعت نخست سوره حمد و ده بار سوره قدر را و در رکعت دوم سوره حمد و ده بار سوره کافرون را و در رکعت سوم سوره حمد و ده بار سوره توحید را و در رکعت چهارم سوره حمد و ده بار سوره ناس و سوره فلق را بخوان و پس از آن به سجده شکر رو و دعا کن که گناهان پنجاه سال بخشوده می‌شود.
بسیاری از فقها پس از شیخ طوسی در مصباح[۶۲] به پیروی از او در بیشتر کتاب‌های فقهی‌شان به غسل و نماز و روزه نوروز در ردیف غسل‌ها، نمازها و روزه‌های مستحبی توجه کردند و در مقام اشاره به مستند آن نیز همین حدیث معلّی بن خنیس را یادآور شدند.
ابن ادریس حلی
در السرائر الحاوی فتحریر الفتاوی، ابن سعید حلّی در الجامع للشرائع، علاّمه حلّی در قواعد الاحکام و منتهی المطلب، شهید اوّل در الدروس و الذکری و اللمعه، ابن فهد حلّی در المهذب البارع، شیخ بهائی در جامع عباسی و حبل المتین، علامه مجلسی در بحار الانوار و زاد المعاد، شیخ بحرانی در الحدائق، فاضل هندی در کشف اللثام، شیخ جعفر کبیر در کشف الغطاء، فاضل نراقی در مستند الشیعه، محمدحسن نجفی در جواهر الکلام، شیخ اعظم انصاری در کتاب طهارت، حاج آقارضا همدانی در مصباح الفقیه، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی در عروة الوثقی و حاشیه نریمان و شارحان عروه و بسیاری از فقیهان و مراجع تقلید عصر به این مسئله پرداخته‌اند.

آغاز سال عبادی و تقویمی

سید بن طاووس پس از بیان روایاتی که اوّل سال را اوّل محرم دانسته‌اند، در مقام جمع میان روایات نظر می‌دهند که اوّل ماه مبارک رمضان آغاز سال عبادی و اوّل ماه محرم الحرام مبدأ و آغاز سال تقویمی و تاریخیِ اسلام است که به راهنمایی امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام(مبدأ تاریخ مسلمانان هجرت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تعیین شده است. [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴]

به هرحال، تعیین مبدأ تاریخی و یا آغاز سال امری اعتباری است که هر ملّت و مکتبی به اقتضای شرایط خاص آن را بر می‌گزیند.

بنابراین، با بیان و تفصیل جناب ابن طاووس آغاز سال عبادی برابر با روایات امام صادق )علیه‌السلام) اوّل ماه رمضان است. و آغاز سال تقویمی با عنوان مبدأ تاریخی اوّل ماه محرم است که با راهنمایی حضرت علی (علیه‌السلام) تعیین و تثبیت شده و برای هریک احکام و آداب و رسومی چون غسل و دعا و مانند آن ذکر فرموده‌اند.

مفهوم شناسی

واژه نوروز به معنای روز نو و تازه است و به نام‌های چندی چون عید نوروز، جشن فروردین، بهار جشن یا جشن بهار مشهور است[۱]. عید به معنای روزی است که مردم به آن رجوع می‌کنند یا به اجتماع در آن عادت دارند[۲].

عید نوروز به سبب گردش و چرخش سال از کهنه به نو و آغاز روز نو، برای ایرانیان کهن‌ترین و بزرگ‌ترین جشن ملی ـ میهنی به شمار می‌رود[۳]. در این مراسم می‌توان به مجموعه‌ای از آداب و رسوم خاص چون، آتش‌افروزی و چهارشنبه‌سوری، سبزه رویاندن، خانه‌تکانی، انداختن سفره هفت‌سین، یادآوری مردگان و نیز بازی‌ها و نمایش‌هایی چون میرنوروزی اشاره کرد[۴]. ایام نوروز تا ۱۳ فروردین به دید و بازدید، هدیه‌دادن و عیدانه‌رفتن، انجام و تماشای نمایش‌های طنز و بازی‌های سرگرم‌کننده سپری می‌شود. ایرانیان قدیم پنج روز اول فروردین را نوروز کوچک یا نوروز عامه می‌نامیدند و از روز ششم به بعد جشن نوروز بزرگ یا خاصه برپا می‌شده است[۵].

معرفی و اهمیت

نخستین روز فروردین را که مصادف با آغاز سال جدید هجری خورشیدی و با اول بهار[۱] است،[۲] نوروز خوانده‌اند. برخی پیدایش نوروز را به اولین پادشاهان ایرانی نسبت داده و عده‌ای آن را از اعتقادات دین زرتشت دانسته‌اند؛[۳] به همین جهت آن‌را جشن زرتشتیان نیز معرفی می‌کنند.[۴] در مقابل، عده‌ای نوروز را جشن ملی و آیین کهن ایرانی می‌دانند که کهن‌ترین نماد فرهنگی ایران[۵] و بزرگ‌ترین جشن ملی ایرانیان است.[۶]

در منابع حدیثی شیعه، احادیثی در تأیید نوروز و اعمالی برای این روز بیان شده است.[۷] نوروز را نشانی از فرهنگ‌های متنوع ایرانی و زمینه همزیستی آنان معرفی کرده‌اند[۸] به طوری‌که در یک زمان، افراد مختلف اعم از زرتشتی، شیعه، اهل‌سنت، مسیحی و... با مقدسات، کتاب‌ها و علائق متفاوت در آن سهیم می‌شوند.[۹] همچنین گفته شده حاکمان در ایام نوروز، هدایا [۱۰] و خراج را از مردم می‌گرفتند[۱۱] و در برخی دوران‌ها، انتصاب کارگزاران دولتی توسط پادشاه در این ایام انجام می‌شد.[۱۲]

نوروز در میان کشورها و ملت‌های مختلف جشن گرفته می‌شود و در برخی کشورها نیز تعطیل رسمی است.[۱۳] مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز را با ریشهٔ ایرانی در تقویم خود جای داده است.[۱۴] همچنین آیین باستانی «نوروز» با عضویت ایران و چند کشور دیگر از جمله آذربایجان، هند، قرقیزستان به عنوان میراث معنوی چند ملیتی در هشتم مهرماه ۱۳۸۸ در اجلاس کمیته بین الدول حفاظت از میراث فرهنگی ناملموس یونسکو به ثبت رسید.[۱۵]

پیشینه

سرچشمه پیدایی آیین نوروز به‌درستی روشن نیست. برخی خاستگاه آن را پیش از آمدن آریایی‌ها به سرزمین ایران می‌دانند[۶]. در برخی داستان‌های ملی ایرانی نیز پیدایی نوروز، زمان تاجگذاری جمشید پادشاه پیشدادی دانسته شده است[۷]. شماری بر زرتشتی بودن این آیین باور دارند؛ در حالی‌که نه تنها در کتاب اوستا ـ که اکنون برجا مانده است ـ نامی از نوروز نیامده است[۸]، بلکه سنت‌های نوروزی از مدت‌ها پیش از پیدایش دین زرتشت، در میان ایرانیان غربی و ایلامیان ساکن شوش وجود داشته است[۹]. با این حال، نمی‌توان تأثیرپذیری آن از ارزش‌های دین زرتشت را نادیده گرفت؛ برای نمونه آنچه در سفره هفت‌سین قرار می‌گیرد، با انجام مراسم دینی زرتشتیان به‌هم‌پیوستگی ویژه‌ای دارد. برای زرتشتیان نیز این ایام به دلیل تولد زرتشت در ششم فروردین، از اهمیت مذهبی بسیاری برخوردار است[۱۰].

آداب نوروز تحت تأثیر دوره‌های تاریخی مختلف با تغییرات و تصرفاتی همراه بوده است. برای نمونه مراسم چهارشنبه‌سوری که تداوم جشن سوری ایرانیان پیش از اسلام است، در دوران اسلامی همراه با تغییراتی به شب چهارشنبه‌سوری معروف شد[۱۱]. به دلیل تقدس آتش نزد زرتشتیان، ایرانیان پیش از اسلام هیچ‌گاه در جشن سوری از روی آتش نمی‌پریدند[۱۲] و از آنجاکه روزهای هفته در میان ایرانیان پیش از اسلام نام ویژه‌ای نداشته است، این آیین در پنج روز آخر سال انجام می‌شده است[۱۳]، اما پس از اسلام گفته شده تحت تأثیر این باور اعراب که چهارشنبه روز شوم و نحسی است، این مراسم به چهارشنبه آخر سال منتقل شد و جشن چهارشنبه‌سوری نام گرفت[۱۴].

پس از ورود اسلام به ایران، اعیاد دینی و مذهبی مهمی مانند عید غدیر و قربان در کنار اعیاد ملی و باستانی در میان مردم مرسوم شد و جشن نوروز به دلیل نفوذ و حضور وزرای ایرانی در دوران حکومت خلفای عباسی در بغداد متداول گردید و طی قرون دوم تا چهارم هجری تا دیگر مراکز بزرگ اسلامی، چون مصر گسترش یافت[۱۵]. سنت نوروز هم‌اکنون نیز افزون بر ایران در برخی از کشورها مانند افغانستان، تاجیکستان، شمال عراق و آذربایجان برپا می‌شود[۱۶].

آیین‌های نوروزی

از سنت‌های نوروز، آماده شدن برای جشن نوروز است که با خانه‌تکانی به استقبال آن رفته[۷] و برخی در شب چهارشنبه آخر سال با پریدن از روی آتش، مراسم چهارشنبه‌سوری برپا می‌کنند.[۸] یاد کردن مردگان از دیگر آیین‌های استقبال از نوروز است که در آن مردم در پنج‌شنبه آخر سال بر مزار درگذشتگان حاضر شده و برای آنان دعا نموده و خیرات می‌کنند.[۹] حضور در اماکن مقدس در هنگام تحویل سال و همگام با ورود به سال جدید و آغاز نوروز در بین ایرانیان مرسوم است. لباس نو پوشیدن،[۱۰] پهن کردن سفره‌ای به نام سفره هفت‌سین متشکل از سبزه، سیر، سیب، سمنو، سنجد، سرکه و سماق، از سنت‌های ایرانیان در ایام نوروز بوده[۱۱] که بسیاری از مردم در اين سفره جايگاه ويژه‌ای برای قرآن در نظر می‌گیرند. سبزه سفره هفت‌سین تا 13 فروردین در سفره‌های هفت‌سین نگهداری می‌شود و بعد از آن در آب روان رها می‌گردد.[۱۲] رنگ‌کردن تخم‌مرغ،[۱۳] عیدی دادن و عیدی گرفتن،[۱۴] از دیگر سنت‌های ایام نوروز است. صله ارحام و دیدوبازدید نیز از مهم‌ترین سنت‌های دیرین ایرانیان در نوروز است و بسیاری از مردم نیز در این ایام مسافرت می‌کنند.[۱۵]

آیین‌ها

نوروز از قدیم با سنت‌هایی همراه بوده است.[۱۶] آمادگی برای برگزاری جشن نوروز از مدت‌ها قبل،[۱۷] خانه‌تکانی (تمیز کردن خانه)[۱۸] پوشیدن لباس نو،[۱۹] کاشتن سبزه عید،[۲۰] انداختن سفره هفت‌سین،[۲۱] و قراردادن قرآن بر سر سفره،[۲۲] عیدی‌ دادن[۲۳] و زیارت قبور و دادن خیرات برای شادی آنان در پنج‌شنبه آخر سال،[۲۴] از جمله این رسوم و آیین‌ها است. از دیگر سنت‌هایی رایج در نوروز، دیدوبازدید و صله ارحام است.[۲۵]

مراسم پرچم‌بالا کردن

در افغانستان و پاراچنارِ پاکستان مردم با استناد به روایاتی از معصومان(ع)[۲۶] بر این باورند که امام علی(ع) در نوروز به خلافت رسیده است به‌همین دلیل جشن خلافت امام علی(ع) را با افراشتن علَم در این روز گرامی می‌دارند.[۲۷] این مراسم در زیارتگاه امام علی(ع) در مزار شریف افغانستان[۲۸] و در زیارتگاهی منسوب به امام علی(ع) در پاراچنار پاکستان برگزار می‌گردد.[۲۹]

حضور مردم در اماکن مذهبی

گروهی از مردم هنگام تحویل سال در حرم امامان یا امامزادگان حاضر می‌شوند.[۳۰] در دوره جمهوری اسلامی ایران، رهبر این کشور به مناسبت نوروز، پیامی صادر می‌کند.[۳۱] همچنین آیت‌الله خامنه‌ای هر ساله روز نوروز در حرم امام رضا(ع) سخنرانی می‌کند.

احادیث در تأیید یا رد نوروز

در منابع روایی شیعه دو دسته حدیث در مورد نوروز نقل شده است. بر پایه روایتی که مُعلّی بن خُنَيس از امام صادق(ع( نقل کرده که امام عید نوروز را تأیید می‌کند و توصیه به غسل، پوشیدن بهترین لباس، روزه و نماز خاصی در این روز دارد.[۳۲] علامه مجلسی نیز روایتی را نقل کرده که براساس آن امام صادق(ع) وقایع مهم دینی همچون غدیر[یادداشت ۱] و حوادثی همچون اولین روزی که خورشید طلوع کرد را در نوروز دانسته است.[۳۳] در مقابل، روایتی از امام موسی کاظم(ع( نقل شده که نوروز را از سنت‌های مورد قبول اسلام ندانسته و از احیای آن اِبا داشته است.[۳۴] برخی از نویسندگان، این دو دسته از روایات را مورد بررسی سندی و محتوایی خود قرار داده‌اند.[۳۵] علامه مجلسی روایت تأیید نوروز را قوی‌تر و مشهورتر می‌داند و احتمال می‌دهد که روایت مخالف با نوروز از باب تقیه باشد.[۳۶] امام خمینی نیز غسل[۳۷] و روزه را[۳۸] در عید نوروز مستحب دانسته است. البته سید محمدحسین تهرانی (۱۳۴۵-۱۴۱۶ق) معتقد است آنچه راجع به عيد نوروز شهرت یافته كه اسلام آن را امضا كرده و غسل، نماز و دعا را در هنگام تحويل شمس به بُرج حَمَل، مرغوب دانسته، درست نیست. او همچنین گرفتن عيد را به عنوان سنّت ملی و آداب قومی بدعت شمرده و روايتی كه در اين باب از مُعلّی بن خُنَيس وارد شده را ضعيف‌السّند دانسته است.[۳۹]

در میان اهل‌سنت، برخی از علمای آن، بزرگداشت نوروز[۴۰] و هدیه‌دادن در آن را حرام می‌دانند.[۴۱] به باور عده‌ای از آنان اگر شخصی پنجاه سال عبادت خدا را انجام دهد سپس در بزرگداشت نوروز هدیه دهد، کافر شده و اعمالش برای او نفعی ندارد.[۴۲] گروه طالبان در دوره اول حکومت بر افغانستان، نوروز را برخلاف اسلام و بدعت دانسته و برگزارى آن را حرام و ممنوع کردند.[۴۳]

به گفته نویسنده مقاله «بازخوانی سند نوروز در روایات اسلامی»، عید نوروز به دلیل همراه بودن با اعمالی مثل هدیه‌دادن، صله رحم، احترام به بزرگترها، مهربانی با کوچکترها، پاکیزگی و آراستگی که مورد پسند عقل و شرع است، باید گرامی داشته شود.[۴۵]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: نوروزباستانی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 22:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

نوروز در روایات شیعه

در منابع روایی شیعه دو دسته روایت درباره نوروز وجود دارد:

روایاتی که نوروز را تأیید کرده‌اند؛ معلی بن خنیس روایتی را نقل کرده است که در آن امام صادق نوروز را تأیید کرده و به اعمالی از قبیل: غسل، پوشیدن بهترین لباس، نماز و روزه توصیه کرده است.[۱۶] علامه مجلسی روایت دیگری از امام صادق نقل کرده است که در آن، نوروز به‌عنوان روز وقوع غدیر خم|غدیر و اولین روز طلوع خورشید، دانسته شده است.[۱۷]

روایتی که نوروز را به‌عنوان سنتی اسلامی نپذیرفته و رد کرده است؛ ابن شهرآشوب در روایتی نقل می‌کند امام کاظم در مجلسی که منصور در نوروز برای تهنیت و هدیه گرفتن برپا کرده بود، وجود چنین سنتی را در سیره پیامبر اسلام رد کرده و آن را سنتی مخصوص ایرانیان می‌داند که اسلام آن را محو کرده و امام کاظم نیز حاضر به احیای چیزی که اسلام آن را محو کرده، نیست.[۱۸]

بسیاری از علما ضمن بررسی این دو دسته از روایات،[۱۹] روایت تأیید نوروز را پذیرفته و بر اساس آن فتوا داده‌اند. امام خمینی به استحباب روزه[۲۰] و غسل[۲۱] در نوروز فتوا داده است. حلی، نوروز را جلیل‌القدر دانسته[۲۲] و علامه مجلسی می‌گوید روایتی که نوروز را تأیید کرده، قوی‌تر و مشهورتر بوده و روایت مخالف نوروز از باب تقیه است.[۲۳]

آداب دینی در نوروز

در آثار مکتوب علمای شیعه و بر اساس روایات، آدابی مانند پوشیدن لباس تمیز، استعمال عطر، روزه گرفتن و غسل برای نوروز ذکر شده است.[۲۴] علامه مجلسی برای لحظه تحویل سال و آغاز نوروز این دعا را نقل کرده است: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ يَا مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَال»،[۲۵] وی همچنین دعای دیگری برای نوروز نقل کرده است: «اَللَّهُمَّ هَذِهِ‏ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ وَ أَنْتَ مَلِكٌ قَدِيمٌ أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا وَ خَيْرَ مَا فِيهَا وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَ شَرِّ مَا فِيهَا وَ أَسْتَكْفِيكَ مَؤُنَتَهَا وَ شُغْلَهَا يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ».[۲۶] شیخ حر عاملی نیز دو نماز دورکعتی برای نوروز نقل کرده است.[۲۷]

نوروز در اشعار

از نوروز در اشعار فارسی و عربی[۲۸] یاد شده است و بسیاری از شاعران فارسی‌زبان مانند سعدی، حافظ و مولوی اشعار زیادی درباره نوروز و تکریم آن، سروده‌اند : آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار *** هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است[۲۹] . ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی *** از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی[۳۰] . نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم *** نوروز و چنین باران باریده مبارک باد[۳۱] .

نوروز در روایات و فقه

در روایات شیعی با نوروز که از آن با تعبیر «نیروز» نام برده شده دو گونه برخورد شده است. بیشتر روایات موجود آن را ستوده‌اند و این روز را روز پیمان بندگان با خدا، روز پهلوگرفتن کشتی نوح(ع) بر کوه جودی و روز نازل‌شدن جبرئیل(ع) بر پیامبر اسلام(ص) می‌شمارند[۱۷]. طبق این روایات، نوروز با واقعه عید غدیر خم و انتصاب امیرالمؤمنین علی(ع) به جانشینی پیامبر(ص) هم‌زمان بوده[۱۸]، ظهور امام زمان(ع) و پیروزی آن حضرت بر دجال نیز در نوروز رخ خواهد داد[۱۹]. همچنین بر اساس چندین روایت، ازجمله روایتی از امام‌صادق(ع)، آن حضرت بر انجام اعمال مستحبی چون غسل، روزه، خواندن نماز و دعای مخصوص در این روز و پوشیدن لباس تمیز و معطر سفارش کرده است[۲۰].

در برابر، بر اساس روایتی از امام‌کاظم(ع)، عید نوروز از سنت‌های فارسیان است که اسلام آن را محو کرده است و نباید احیا گردد[۲۱]؛ ولی فقهای بزرگی چون صاحب جواهر و شیخ انصاری با حمل این روایت بر تقیه یا بر ایامی غیر از نوروز مشهور، روایات نخست را ترجیح داده‌اند[۲۲].

اگرچه بیشتر فقیهان در کتاب‌های فقهی و سنت عملی‌شان، توجهی به عید نوروز نشان نداده‌اند، در همان کتاب‌ها، به آداب و رسوم آن روز اشاره کرده‌اند[۲۳]. بعضی از علمای شیعه ازجمله سیدمحمدتقی خوانساری به عید نوروز وجهه دینی داده و برخی مانند محمدحسین کاشف‌الغطاء، عیدگرفتن در نوروز را مستحب دانسته‌اند[۲۴]. بیشتر فقها به‌خصوص معاصران بر این نظرند که هرچند نوروز مانند عید غدیر و قربان، اسلامی نیست و عیدی باستانی و ملی است، ولی اسلام با آن مخالفتی ندارد؛ مشروط بر آنکه در برگزاری آن از انجام هر گونه گناه و هر آنچه زمینه معصیت را مهیا می‌کند، پرهیز شود[۲۵].

نگاه و سیره امام‌خمینی

از دیدگاه امام‌خمینی، نوروز عید اسلامی نیست؛ اما عید ملی است که اسلام با آن مخالفتی ندارد؛ بلکه بر انجام آداب و اعمال استحبابی مانند نماز، روزه و دعا در این روز توصیه می‌کند[۲۶]. نوروز در نگاه ایشان می‌تواند نقطه آغاز دو تحول اساسی باشد:

نخست، تحول در روح افراد و دوم، تحول در جامعه. ایشان با نگاه عارفانه به دعای تحویل سال، امیدوار بود با تحول در اخلاق، اعمال و روح افراد و انقطاع از شهوات، آمال دنیوی و گرفتاری‌های نفسانی، احوال و امور جامعه و ملت در جهت رضای خداوند تغییر یابند[۲۷].

حالات امام‌خمینی نشان می‌دهد برخی آداب نوروز، مانند پرداخت عیدانه به اعضای خانواده به‌ویژه کودکان و خردسالان، مورد توجه ایشان بوده است[۲۸]. ایشان در مهمانی‌های نوروزی با پوشیدن قبا و لباس نو و دادن عیدی به افراد، به پیشواز مهمانان نوروزی خود می‌رفت[۲۹]. امام‌خمینی در جوانی چندین غزل، قصیده و رباعی در وصف بهار و عید نوروز سروده است. ایشان در این اشعار، زمین را با آغاز بهار به بهشت تشبیه کرده است که از عطر گل‌های زیبا و آواز پرندگان آکنده شده است[۳۰]. ایشان با تبریک عید بر فقیر و غنی، رفتن به دامان طبیعت و پوشیدن لباس نو را می‌ستاید[۳۱].

نوروز در زندگی سیاسی امام‌خمینی

امام‌خمینی ضمن توجه به عید نوروز، در راهبرد مبارزاتی و سیاسی خود هم از مناسبت ملی نوروز با عنوان فرصت مناسبی برای توجه‌دادن مردم به مسائل مهم اجتماعی و سیاسی استفاده می‌کرد و گاهی با عنوان مبارزه منفی، برگزاری مراسم و جشن را نیز تعطیل اعلام می‌کرد. در این راستا، ایشان در ۲۲ اسفند ۱۳۴۱، در اعتراض به زیرپاگذاشتن احکام ضروری اسلام و قرآن‏، با انتشار اعلامیه‌ای عید نوروز پیش‌رو را عزا اعلام کرد تا مسلمانان را از خطرهایی که برای قرآن و کشور قرآن در پیش است، آگاه کند.[۳۲] ایشان همچنین طی سخنانی در جمع روحانیان با بیان این نکته که «امسال ما عید نداریم‏»، تلاش کرد عموم مردم را از مصیبت‌هایی که محمدرضا پهلوی بر پیکر اسلام وارد کرده بود، آگاه سازد[۳۳]. ایشان بارها یادآور شد اعلام عزای عمومی در این آیین ملی، نه به دلیل تقارن با شهادت امام‌صادق(ع)، بلکه به سبب شدت ضربات و صدمات وارد شده بر مذهب و اسلام و به واسطه تصویب‌نامه غیر قانونی و تلاش برای هدم و حذف احکام ضروری اسلام و جایگزین‌کردن قوانین غربی است[۳۴] )ببینید: انجمن‌های ایالتی و ولایتی)

پس از تبعید امام‌خمینی و در آستانه نوروز ۱۳۴۵، شماری از اسناد سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک)، از احتمال برگزاری تظاهرات در روزهای اول سال و پخش اعلامیه از سوی طرفدران امام‌خمینی، با هدف بازگرداندن ایشان به کشور خبر داده است. این اسناد که تلاش ساواک برای شناسایی عوامل این فعالیت‌ها و پیشگیری از چنین اتفاقی را دربردارد، در تحلیل خود دستگیری و حبس محدود نیروهای انقلابی را مفید نمی‌داند و تقاضای تبعید، اعزام به سربازی و خارج‌کردن بعضی از آنها از کسوت روحانیت را پیشنهاد داده است[۳۵]. همچنین ساواک در همین سال، از چاپ کارت تبریک‌های عید نوروز با تصویر و نام امام‌خمینی در تبریک عید و فرستادن آن به شهرهای مختلف خبر داده است[۳۶].

امام‌خمینی در نخستین سخنرانی خود به مناسبت عید نوروز، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولان را به تأمین نیازهای مردم در ایام نوروز توجه داد و به پرهیز از احتکار و گرانفروشی در این زمینه سفارش کرد[۳۷]؛ به‌ویژه تهیه خوراک و پوشاک عید برای مستمندان و یتیمان در ایام نوروز، از نگاه ایشان اهمیت بسیاری داشت[۳۸]. در بیشتر پیام‌ها و سخنرانی‌های نوروزی امام‌خمینی خانواده شهدای انقلاب، مجروحان و آوارگان جنگ تحمیلی، نخستین مخاطبانی هستند که ایشان با قدردانی از فداکاری‌های آنان، عید را به آنها تبریک گفته، آنان را مورد لطف‌های خاص خود قرار می‌داد[۳۹] و از عموم مردم می‌خواست با سرکشی به بیمارستان‌ها و توجه به اوضاع معیشتی بیماران و خانواده‌هایشان، به کاهش دردهای روحی آنان کمک کنند[۴۰]. ایشان در شرایطی که کشور در حال جنگ بود و بسیاری از خانواده‌ها درگیر مصایب و مشکلات ناشی از آن بودند، دستور داد کلمه «عید» از نامه‌ای که در ایام عید نوروز آمده است، حذف شود[۴۱]. از نظر ایشان روزی برای ملت ایران عید است که بتوانند با تمام قوا دشمن را بیرون کنند[۴۲].

امام‌خمینی هرساله پیام نوروزی می‌داد و در قالب پیام‌ها و سخنرانی‌های نوروزی، به بیان مسائل روز از قبیل انتخابات و جنگ می‌پرداخت[۴۳]. بخشش زندانیان و مرتکبان جرایم عمومی، از سنت‌ها و آیین‌های دیرین حکومتداری در ایام نوروز است[۴۴]؛ بر همین اساس ایشان در آستانه آغاز دومین بهار انقلاب و با استفاده از فرصت نوروز، عفو عمومی اعلام کرد[۴۵] )ببینید: عفو( و نیز با عفو یا تخفیف مجازات محکومان و زندانیان موافقت کرد[۴۶]. ایشان ضمن نامیدن سال ۱۳۶۰ به رحمت، عطوفت و برادری، ملت‌های مسلمان را به تحول در مناسبات فردی و اجتماعی فرا خواند و آنان را به وحدت و اعتصام به حبل‌الله دعوت کرد[۴۷].

امام‌خمینی در چهار سال منتهی به پایان عمرشان، در پیام نوروزی با ذکر کامل دعای تحویل سال، مصادف‌شدن نوروز، عید ملی ایرانیان، با اعیاد اسلامی مبعث پیامبر اسلام(ص)، تولد امام‌علی(ع) و امام‌حسین(ع( و نیمه شعبان را فرصت مناسبی دانست که باید از ویژگی‌های شاخص صاحبان هر کدام از این اعیاد، در جهت وحدت و برادری، اقامه عدل و زنده‌نگه‌داشتن دین خدا استفاده کرد[۴۸].

نوروز در متون و منابع دینی

نوروز که مرکب از دو کلمه و به معنای روز تازه است، در متون و منابع دینی اعم از حدیث، فقه و تاریخ با دو عبارت یاد شده است: (النیروز) و (النوروز) به طور عمده نیروز یا نوروز در دو باب از فقه به پیروی از روایات مطرح شده است: نخست در باب مسأله غسل و نماز و روزه‌های مستحبی و دیگر در باب معاملات در مسأله بیع نسیه، بیع سلف و نیز مسأله هدیّه.
با توجه به آنکه روایات مربوط به هدیه‌های نوروزی و نیز عبارات فقها در باب نوروز در بحث معاملات از قدمت و اعتبار بیشتری برخوردارند، نخست روایات و عبارات این باب را ذکر می‌کنیم: روایت اول : مرحوم کلینی (متوفای ۳۲۹ قمری) در کهن‌ترین متن حدیثی از کتب اربعه یعنی اصول کافی از حسن بن محبوب که از اصحاب اجماع شمرده شده از ابراهیم کرخی که از نظر رجالی ناشناخته است، نقل کرده است. قال: سألت ابا عبداللّه (علیه‌السلام) عن الرّجل یکون له الضَیَعةُ الکبیرةُ فاذا کان یومُ المَهَرجان أو النیروز أهَدوا إلیه الشیءَ لیس هو علیهم یتقرّبون بذلک الیه؟ فقال: ألیسَ هم مُصلّین؟ قلت:بلی! قال: فلیقبل هدیتَهُم ولیُکافِهِم؛[۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] ابراهیم کرخی گفت: از امام صادق (علیه‌السلام) درباره شخصی پرسید که مزرعه بزرگی دارد و روز مهرگان یا نوروز که فرا می‌رسد کارگران و کشاورزان (به رسم نوروز) برای او هدیه می‌برند؛ آیا بپذیرد؟ امام فرمود: آیا هدیه‌دهندگان اهل نماز و مسلمانند؟ گفت: آری! امام فرمود: هدیه آنها را بپذیرید و در مقابل جبران و تدارک کند.
گذشته از سند روایت که ابراهیم کرخی مجهول و ناشناخته است، نه آنکه ضعیف باشد و گذشته از آنکه مشایخ سه‌گانه آن را در کافی، فقیه و تهذیب نقل کرده‌اند و والد مجلسی در شرح فقیه آن را صحیح شمرده، روایت دلالت دارد که در آن روزگار در میان مسلمانان رسم هدیه‌های نوروزی برقرار بوده و امام هیچ‌گونه اشکالی بر آن نکرده و بلکه به نوعی آن را تأیید فرموده است. روایت دوم : اتی علّی (علیه‌السلام) بهدّیةِ النیروز فقال: ما هذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین الیوم النیروز. فقال: إصنَعوا لنا کلَّ یوم نیروزاً؛[۲۶] هدیه نوروزی برای امیرمؤمنان (علیه‌السلام) آوردند. امام پرسید: این چیست؟ گفتند: امروز نوروز است. (هدیه نوروزی است) امام فرمود: هر روز را برای ما نوروز کنید روایت سوم : و روی انه (علّی) علیه السلام قال: نوروزنا کل ّ یوم؛ [۲۷] [۲۸] [۲۹] بنابر این روایات، در زمان خلافت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به مقتضای رسوم گذشته که به بزرگان هدیه نوروزی می‌داده‌اند، برای امام هدیه نوروزی آوردند و امام نیز نه اصل نوروز را و نه آیین‌های آن مانند هدیه‌دادن را منع نفرموده است. روایت چهارم : أنه اهدی إلیه فالوذَجُ، فقال:ما هذا؟ قالوا: یوم نیروزٍ! قال: فَیَرِزوا إن قَدَرتُم کل ّ یوم؛ [۳۰] [۳۱] برای امام علی (علیه‌السلام) فالوذج (حلوای نوروزی سمنو) هدیه آوردند. امام فرمود: این چیست؟ گفتند: روز نوروز است. فرمود: اگر می‌توانید هر روز را نوروز کنید. با توجه به آنکه مقداری از مراسیل شیخ صدوق در الفقیه و الخصال و دیگر کتاب‌هایش که از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یا امیرمؤمنان (علیه‌السلام) نقل کرده، بنابر تتبع به عمل آمده از کتاب‌های عامه سرچشمه می‌گیرند، به احتمال قوی این دو مرسل شیخ صدوق در فقیه همانند مرسل دعائم الاسلام قاضی نُعمان همان است که در کتاب‌های اهل سنّت با قدری اختلاف و همراه با توضیح بیشتر ذکر شده است. برای نمونه مواردی از آن شمار می‌شود: بخاری متوفّای ۲۵۶ قمری صاحب صحیح معروف بخاری در کتاب التاریخ الکبیر در دو مورد جریان نوروز را ذکر کرده است: نخست آنکه از ایوب بن دینار از پدرش نقل می‌کند: ان علیاً کان لایقبل هدیة النیروز؛[۳۲] همانا علی (علیه‌السلام) هدیه نوروزی را نمی‌پذیرفت مورد دیگر از حماد بن سَلَمه از علی بن زید از سعر تمیمی روایت کرده است. اتی علی ّ بفالوزج قال: ما هذا؟ قالوا: الیوم النیروز! قال: فَنیرِوزا کل ّ یوم
روایت دوم تاریخ بخاری همان روایتی است که از فقیه و دعائم به طور مرسل نقل شد. روایتی را ابن ندیم متوفای ۳۸۵ قمری در الفهرست و زمخشری متوفای ۴۶۷ قمری در ربیع الابرار[۳۳] ، بیهقی در سنن [۳۴] ، خطیب در تاریخ بغداد [۳۵] ، ابن حزم در المحلی [۳۶] ، متقی هندی در کنز العمال [۳۷] ، ابن خلکان در وفیات الاعیان [۳۸] ، و بلاذری در انساب الاشراف [۳۹] به مناسبت بیان بیوگرافی نُعمان بن ثابت مرزبان پدر و یا جد پدری ابوحنیفه رئیس مذهب حنفی‌ها و پیشوای معروفِ فقهیِ اهل عراق که پدر یا جدّش ایرانی تبار و اهل فارس و یا اهل کابل بوده، روایتی را نقل کرده‌اند که وی به رسم آیین نوروزی فالوذج برای امام علی (علیه‌السلام) هدیه آورد و در این جریان بود که امام فرمود: «نوروزنا کل ّ یوم.» و بنابر روایتی درباره روز مهرگان فرمود: «مَهِرجونا کل ّ یوم.» با دادن هدیه هر روز ما را نوروز و یا مَهرگان کنید. واژه فالوذج که عربی همان فالوده است، به معنای حلوای نوروزی و سَمَنو است که سوغاتی ایرانیان و شیرینی نوروزی بوده است. در روایاتی به چگونگی فراهم آوردن و پخت آن اشاره شده که مرکب از مغز گندم، روغن و عسل و شکر و یا هر ماده شیرین دیگری است که داخل دیگ جوشیده و پخته می‌شود.[۴۰] [۴۱] [۴۲] ، روایت پنجم : «ان المجوس اَهدَوا إلیه علی (علیه‌السلام) یوم النیروز جاماتٍ من فِضَةٍ فیها سُکّر فقسّم السُکّرَ بین اصحابه وحسبها من جزیتهم و بَعَثَ الیه (علی (علیه‌السلام) ) دهقانُ بثوبٍ منسوجٍ بالذهب فابتاعه منه عمرو بن حریث باربعةٍ الآف درهم الی العطاء؛[۴۳] مجوسی‌ها (ایرانیان قبل از مسلمان‌شدن) در روز نوروز جام‌های سیمین و نقره‌ای پر از شکر و شیرینی برای حضرت امیر (علیه‌السلام) هدیه آوردند. امام هدایای آنان را پذیرفت و آن را میان مسلمانان تقسیم کرد و در مقابل جزیه و خراج آنان را بخشید دهقانی (بزرگ قبیله) پارچه‌ای زرباف برای آن حضرت هدیه کرد. امام آن را به عمرو بن حریق به چهار هزار درهم فروختند.
روشن است که آن را برای مستمندان و یا دیگر مصارف جامعه اسلامی به مصرف رسانیدند. روایت ششم : روایات دیگری از ابن عباس با همین مضمون نقل شده است که جهت رعایت اختصار از نقل آنها در می‌گذریم.[۴۴] [۴۵] نابراین در هدیه‌های نوروزی که میان ایرانیان معمول و مرسوم بوده، چه آن‌گاه که به یک دیگر هدیه می‌داده‌اند و یا کشاورزان به ارباب‌ها و مالکان بزرگ پیش‌کش می‌کرده‌اند و یا حتی در مواردی که برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)[۴۶] [۴۷] . و امام علی (علیه‌السلام) هدیه نوروزی می‌داده‌اند، هیچ‌گونه مخالفت و منعی و یا اصلاحی نقل نشده است، بلکه با پذیرفتن هدایای نوروزی و تدارک عوض آن با بخشش جزیه و خراج و یا دادن هدیه متقابل به نوعی آن را تأیید می‌کرده‌اند.[۴۸]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: نوروزباستانی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 22:12 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فروِدین باشَد سر آغازِ بَهار

فروِدین باشَد سر آغازِ بَهار - باغ و راغ و دشت و دامن سبزه زار

فروِدین باشَد سر آغازِ حَیات - بَعدِ تلخی آمَده شاخِ نَبات

فروِدین بعد از زمستان آمده - خوش سرودی از نَیِستان آمده

فروِدین آمد پس از سرما و یَخ - آید از لانه برون مور و مَلَخ

فروِدین آمد پس از اسفند و دی - شُد بهار اینَک تو خوابی تا به کِی

فروِدین آمد پس از بهمن کنون - باد و باران مینوازَد اَرغَنون

فروِدین آمد زمین بیدار شُد - وقتِ شُست و رُفت و وقتِ کار شُد

فروِدین پایانِ یخبندان شُده - وقت شُخم و کِشتِ دهقانان شُده

فروِدین سازِ بهاری میزَنَد - سازِ شُخم و کِشت وکاری میزَنَد

بَرطبیعت نَفخِ صوری میدَمَد - نَغمه ای دَشتی زِ شُوری میدَمَد

نفخه یِ صوری به آغازِ بهار - میشَوَد همچون قِیامَت آشکار

دشت و باغ و راغ و کوه و دامَنَه - سبز گردد چون درخت و دِرمَنَه

روُحُ الأزْمانِ هست اَیّامِ بَهار - برشکوفه کُن نگه بَر شاخسار

چون نّظَر بر سبزه ها و خُضْرَه ها - مایه شادابی است و نُشْرَه ها

با نظر بر سبزه ها شاداب شَو - اَز سَحابِ لُطفِ حَق سیراب شَو

اَبرِ رَحمت چون رَسَد بالایِ سَر - شَو زِ اَلطافِ اِلهی بَهرَه وَر

اَز خُدا خواهیم بارانی لَطیف - تا کُنَد روح و رَوانِ ما نَظیف

تا کُنَد پُر آب، زان گودالها - تا شَوَد سیراب، جوی و کالها

تا شَوَد سر سَبز باغ و راغها - تا شَود سیراب اَز آن تاغها

تا شَوَد پُر آب گندم زارها - تا شفا یابَد اَز آن بیمارها

باقری، بارانِ نیسان چون رَسَد - رَحمتِ حَق بهرِ ما افزون شَوَد

سروده شده بهار سال 1402

امام رضا علیه‌‌ السلام : أمّا فَصْلُ الرَّبیعِ فَإنّهُ روُحُ الأزْمانِ. فصل بهار روح زمان‌هاست. (بحار الأنوار، ج 59، ص312)

امام رضا علیه‌‌ السلام : أَمَّا فَصْلُ الرَّبِيعِ فَإِنَّهُ‏ رُوحُ‏ الْأَزْمَانِ‏ وَ أَوَّلُهُ آذَارُ وَ عَدَدُ أَيَّامِهِ ثَلَاثُونَ يَوْماً وَ فِيهِ يَطِيبُ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ تَلِينُ الْأَرْض‏. فصل بهار روح زمانها است و اول آن ماه (آزار) است و شماره روزهايش سى و يك روز است‏ در اين ماه شب و روز پاكيزه است زمين نرم مى‏شود. (طب الرضا: 17؛ عنه البحار: 59 / 312)

رَوَوْا عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه آله : اغْتَنِمُوا بَرْدَ الرَّبِیعِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ بِأَبْدَانِکُمْ مَا یَفْعَلُ بِأَشْجَارِکُمْ وَ اجْتَنِبُوا بَرْدَ الْخَرِیفِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ بِأَبْدَانِکُمْ مَا یَفْعَلُ بِأَشْجَارِکُمْ. سرمای بهار را غنیمت بشمارید که با بدنهای شما همان کاری را میکند که با درختان میکند واز سرمای پاییز دوری کنید که با بدنهای شما همان کاری را می کند که با درختان میکند . (بحارالأنوار ج : 59 ص : 271)

رسول خدا صلی الله علیه و آله : اِذا رَأَیتُم الرَّبیعَ فاکثِروا ذِکرَ النُّشُورَ. هرگاه بهار وارد شد بسیار از قیامت یاد کنید زیرا قیامت شبیه بهار است. (مفاتیح الغیب، ج۱۷(

امام رضا علیه‌‌ السلام : اَلطّيبُ نُشْرَةٌ، وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ، وَ الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ، وَ النَّظَرُ اِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ. بوی خوش، عسل، سوارکاری و نگاه به مناظر سرسبز و خرم، باعث نشاط و شادی می‌شود. (عیون اخبار الرضا باب ۳۱/ حدیث ۱۲۶)

امام علی علیه السلام : اللَّهُمَّ انْشُرْ عَلَيْنَا غَيْثَكَ وَ بَرَكَتَكَ وَ رِزْقَكَ وَ رَحْمَتَكَ، وَ اسْقِنَا سُقْيَا نَاقِعَةً مُرْوِيَةً مُعْشِبَةً، تُنْبِتُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ وَ تُحْيِي بِهَا مَا قَدْ مَاتَ، نَافِعَةَ الْحَيَا، كَثِيرَةَ الْمُجْتَنَى، تُرْوِي بِهَا الْقِيعَانَ وَ تُسِيلُ الْبُطْنَانَ وَ تَسْتَوْرِقُ الْأَشْجَارَ وَ تُرْخِصُ الْأَسْعَارَ، إِنَّكَ عَلَى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ. بار خدايا، بر ما باران و بركت و روزى و رحمت خود بگستران. بر ما بارانى ببار سودمند، سيراب كننده، روياننده گياهان، كه بروياند هر چه را كه نابود شده، و زنده گرداند، هر چه را كه مرده است. بارانى بر ما ببار، كه تشنگى را برطرف گرداند كه و ميوه ها را افزون سازد و زمينهاى پست را سيراب كند و بر دره ها سيلاب افكند و درختان را برگ روياند و نرخها را بشكند كه تو به هر كارى كه بخواهى توانايى. (خطبه 143 نهج البلاغه)

امام علی علیه السلام : وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ الْمُنْبَعِقِ وَ الرَّبِيعِ الْمُغْدِقِ وَ النَّبَاتِ الْمُونِقِ سَحّاً وَابِلًا تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ. خدایا رحمت خود را با ابر پر باران و بهار پر آب و گیاهان خوش منظر شاداب بر ما نازل فرما، بارانی درشت قطره بر ما فرو فرست كه مردگان را زنده و آنچه از دست ما رفته به ما بازگرداند. (نهج البلاغه،خطبة 115)

امام صادق علیه السّلام : ما مِن یَومِ نَیروزٍ إلاّ و نَحنُ نَتَوقَّعُ فِیهِ الفَرَجَ لأِنَّهُ مِن أیّامِنا و أیّامِ شِیعَتِنا. هیچ نوروزی نیست مگر آن که ما در آن روز منتظر فرج ظهور قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم هستیم؛ چرا که نوروز از روزهای ما و شیعیان ما است. (مستدرک الوسائل جلد 6 ، صفحه 352)

دعای نوزدهم صحیفه سجادیه دعای حضرت سجاد علیه السلام هنگام طلب باران پس از قحطی و خشکسالی : اَللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَيْثَ، وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِغَيْثِكَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِكَ الْمُونِقِ فِي جَمِيعِ الآفَاقِ. خدایا! برای ما باران فرست، و رحمتت را به باران پُر آب و فراوان بر ما بگستران؛ از ابری که برای گیاه زیبای زمینت، در تمام ناحیه ها و اطراف سوق داده شده.

اَللَّهُمَّ اسْقِنَا غَيْثاً مُغِيثاً مَرِيعاً مُمْرِعاً عَرِيضاً وَاسِعاً غَزِيراً، تَرُدُّ بِهِ النَّهِيضَ، وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِيضَ. خدایا! برای ما بارانی فریادرس و برطرف کنندۀ قحطی فرست؛ بارانی رویانندۀ گیاه، و سرسبز کنندۀ دشت و دمن، و بارانی وسیع و فراوان که به وسیلۀ آن گیاه از رشد ایستاده را به عرصۀ رشد و نموّ بازگردانی و در سایۀ آن، مردگی و خشکی زمینی که علف و گیاهش از بین رفته جبران کنی.

اَللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْياً تُسِيلُ مِنْهُ الظِّرَابَ، وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ، وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ، وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ، وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِي جَمِيعِ الْأَمْصَارِ، وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ، وَ تُكْمِلُ لَنَا بِهِ طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ، و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِيدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِنَا. خدایا! ما را بارانی فرست که به وسیلۀ آن از تپّه ها آب سرازیر فرمایی، و چاه ها از آن پر کنی، و نهرها را روان سازی، و درختان را برویانی، و قیمت ها را در تمام شهرها ارزان کنی، و چهارپایان و مخلوقات را نشاط و قوّت دهی، و روزی های پاکیزه را برای ما کامل کنی، و زراعت را برویانی، و پستان ها را پر شیر سازی، و نیرو به نیروی ما بیفزایی.

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ - پرده ها را زِ قَلبِ ما بردار

اَی دِگَر گون کننده یِ دِلها - کُن نَظَر نَک، بِه سویِ بی دل‌ها

اَی تو رَوشَن کُنندَه یِ چِشمان - دیده ها سویِ توست، یا رَحمان

اَی مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ هَمَه - کُن تو تَدبیرِ نیکو، بِه حال هَمَه

اَی کِه هَر روز و شب تُو اَستی دَرتَدبیر - کُن تو نیکی بَرایِ ما تَقدیر

اَی خُدا، یَا مُحَوِّلَ الْأَحْوَالِ - بِهترین کُن تُو حالِ ما اِمسال

اَحْسَنُ الْحَالِ ما، نَما روزی - سالِ شادی وَ سالِ فیروزی

کُن تُو مِحنَت وَ غَم زِ ماها، دور - چَشمِ تَنگِ حسود را کُن کور

عِیدِیِ ما مِنَ السَّماء، اَنزِل - دِه به ما، روشَنِیِ چَشم و دِل

شَوَد، عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا - بَهرِ حاضِر وَ هَم مُسافِرِنا

بَر طَرَف کُن زِ ما ها تو غمها را - برسان مَهدِی اِبنِ زهرا را

کُن تُو ظاهِر کنون، رَبِيعِ الْأَنَامِ - چونکه با اوست، نَضْرَةِ الْأَيَّامِ

باقری، مَهْدِيِّ الْاُمَم، آید – آری آن، يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِم، آید

سروده شده شب عیدنوروز سال 1402

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: نوروزباستانی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 22:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

کوفه گشته غرقِ ماتَم

کوفه گشته، غرقِ ماتَم - غرقِ ماتَم، گشته عالَم

قد قُتِل اینَک آن میرِ ایمان - بنده یِ مُخلص و پاکِ یَزدان

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

چونکه آقا، بَست قامَت - گوئی آندَم، شُد قِیامَت

مَسجِدِ کوفه اَز غَم سِیَه پوش - چونکه آن ماهِ دین گشت خاموش

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

دَر صَلوةِ، صُبحِ صادِق -گَشته پَرپَر، آن شَقایِق

اِبنِ مُلجم قیامت بِپا کرد - فرقِ مولا علی را دو تا کرد

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

مَسجِد و مِحرابِ کوفه - مَردُمِ بی تابِ کوفه

جملگی گشته زین غَم عزادار - روزِشان گشته همچون شبِ تار

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

دَفن شُد چون، جِسمِ پاکَش - شُد نهان از، دیده خاکَش

مسجِدِ کوفه اکنون خَموش است - صوتِ اندوهِ یاران به گوش است

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

جُمله فرزندان زهرا - اَز غم جانسوزِ بابا

باقری اینَک هستند عزادار - جمله محزون و دلگیر و غَمبار

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

سروده شده شهادت امام علی علیه السلام بهار سال 1402

مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 21:10 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ضربت‌خوردن و شهادت امام علی علیه السلام 1

ضربت‌خوردن و شهادت امام علی علیه السلام 2

ضربت‌خوردن و شهادت امام علی علیه السلام 1

کوفه گشته غرقِ ماتَم

ولادت - القاب - دوران کودکی امام علی(ع) - امام علی(ع) در دوران رسالت پیامبر (ص) - امام علی (ع) و جانشینی پیامبر (ص) - امام علی (ع) در زمان خلفا - خلافت امام علی (ع) - سیاستهای امام علی (ع) - ولادت و نسب - همسران و فرزندان - القاب و کنیه‌ها - امام علی علیه‌السلام در عصر پیامبر -دوران کودکی حضرت علی - اولینایمان‌آورنده به پیامبر - لیلة المبیت - حضرت علی در جنگهای صدر اسلام - امام علی علیه‌السلام و جانشینی پیامبر - ماجرای یوم الدار - واقعه غدیر خم - حدیث منزلت - آیه ولایت - آیه اولی‌الأمر - سقیفه و غصب خلافت پیامبر - امام علی علیه‌السلام در عصر خلفا - در دوران ابوبکر - در دوران عمر - در دوران عثمان - خلافت امام علی علیه‌السلام - بیعت مردم با امیرالمؤمنین - سیاست‌های حکومتی - جنگ‌های دوران خلافت امیرالمؤمنین - فضایل امام علی علیه‌السلام - بعضی آیات نازله در شأن امیرالمؤمنین - برخی احادیث نبوی درباره امیرالمؤمنین - سخن صحابه درباره امیرالمؤمنین - شهادت امام علی علیه‌السلام - کلام بزرگان و ادبای عرب درباره امام علی (ع) و نهج‌البلاغه - امام علی (ع) از هجرت تا رحلت پیامبر (ص) - بزرگترین فضیلت امام علی (ع) از نظر امام رضا (ع) - متن ادبی ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد کوفه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 21:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ضربت‌خوردن و شهادت امام علی علیه السلام

شب ضربت‌خوردن امام علی(ع) به شب ۱۹ رمضان گفته می‌شود که امام علی(ع) در سحرگاه آن به سال ۴۰ق با ضربه شمشیر زخمی شد. این واقعه در مسجد کوفه توسط ابن‌ملجم مرادی اتفاق افتاد و به شهادت امام علی(ع) در روز ۲۱ رمضان انجامید.

شهادت امام علی(ع)

امام علی(ع) در شب ۱۹ رمضان میهمان دخترش ام کلثوم بود.[۱] ابن‌سعد از امام حسن مجتبی(ع(نقل کرده است که امام علی(ع)، در این شب پیامبر(ص ) را در خواب دید و از ظلم‌هایی که به او شده بود، گلایه کرد. پیامبر(ص) به او سفارش کرد که مردم را نفرین کن و علی(ع) نیز چنین دعا کرد: خدایا به‌جاى ايشان بهترين اشخاص را به من بده و به‌جاى من بدترين كس را بر آنها بگمار»[۲] این روایت در نهج البلاغه نقل شده است.[۳]

شهادت امام علی (ع)

امام علی علیه السلام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری با توطئه خوارج و به دست ابن ملجم مرادی در مسجد کوفه مجروح، و در شب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، امام علی علیه السلام را از این واقعه خبر داده بود.

بعد از شکست خوارج از سپاه امام علی (علیه السلام) در جنگ نهروان، گروهی سه نفره از آنها تصمیم گرفتند به طور همزمان معاویه، عمرو عاص و امیرالمؤمنین علی (ع) را ترور کنند، تا به زعم خودشان سه عامل اختلاف و فتنه در میان مسلمانان را از بین ببرند. ابن ملجم مرادی مأمور کشتن امام علیه السلام شد و با همدستی وردان بن مجالد و اشعث بن قیس‏ و شبیب ابن بجره‏ که از خوارج نهروان بود تصمیمش را عملی کرد. ابن ملجم در سحرگاه چهارشنبه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه در حال نماز با شمشیر زهرآگین، فرق مبارک امام را شکافت.[۱۱۲] امام علی علیه السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان در اثر همین ضربت به شهادت رسید.[۱۱۳]

خبر دادن پیامبر از شهادت

امام علی (علیه‌السّلام) بارها از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مورد کیفیت و چگونگی شهادتش روایت‌ها شنیده بود و رسول خدا با سخنان معجزه آسایش خبر از آینده و رویدادهای تلخ و غم‌بار داده بود.

در روایت آمده است که در جنگ خندق هنگامی که امام علی (علیه‌السّلام) مقابل جنگاور کفر و شرک «عمرو» قرار گرفت، با شمشیر «عمرو» که بر فرق سرش اصابت کرد، خون سر، تمام چهره و محاسن امام را رنگین ساخت. در حالی‌که پیامبر با دستان مبارک خود فرق سر امام را پانسمان می‌کرد و خون چهره او را پاک می‌کرد، فرمودند: [۱] این انا یوم یضربک اشقی الاخرین علی راسک ویخضب لحیتک من دم راسک» علی جان! آن‌گاه که شقاوت پیشه‌ترین انسان‌ها با شمشیر ستم و تجاوز فرقت را هدف قرار می‌دهد و محاسنت را به خون سرت رنگین می‌سازد من کجا هستم تا زخم سرت را چون امروز پانسمان کنم[۲]

حالات امام نزدیک شهادت

چنین روایت شده است که هرگاه وقت نماز فرا می‌رسید رنگ رخسار امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) تغییر می‌کرد و بدن ایشان می‌لرزید. به همین جهت، بار دیگر‌ ام‌ کلثوم به آن حضرت عرض کرد: امشب، بیداری و اضطراب شما برای چیست؟ فرمودند: «همانا اگر امشب را به صبح برسانم، کشته خواهم شد[۶]

شب نوزدهم به پایان رسید، امام، رفته رفته آماده رفتن به مسجد برای اقامه نماز شدند. هنگامی خروج حضرت از درب منزل، مرغابی‌ها راه را بر امام بستند، تا امام به مسجد نرود. قلاب در به کمر ایشان گیر کرد و کمربند امام باز شده و به زمین افتاد. امام کمربند خویش را بست و راهی مسجد شد.

حضرت پس از ورود به مسجد کوفه، در تاریکی چند رکعت نماز خوانده مشغول تعقیبات نماز شدند. پس از آن به پشت بام مسجد ندای اذان سر داد و خفتگان در مسجد را بیدار نمود. سپس آرام آرام نزدیک محراب شد و با حضور قلب مشغول نماز شدند.

شرح ماجرای شهادت

هنگامی که ماه رمضان فرا رسید. امام علی (علیه‌السّلام)، شصت و سه بهار از عمر خویش را پشت سر نهاده بود. در آن سال نیز همچون سال‌های پیش در خانه فرزندان افطار مهمان بودند و به هنگام افطار بیشتر از سه لقمه غذا تناول نمی‌فرمودند.
در یکی از شب‌ها، فرزندان امام از ایشان علت کم خوردن غذا را پرسیدند. آن حضرت فرمودند: «همانا روزهای کوتاهی مانده است که امر خدای – بلند مرتبه بزرگوار فرا برسد و من بیش از هر چیز دوست دارم که در آن حال، شکمم خالی باشد[۳]

میهمان دختر

امام علی (علیه‌السّلام) در شب نوزدهم ماه رمضان در خانه دخترش‌ ام کلثوم میهمان بود. در آن شب نیز امام هنگام افطار بیش از سه لقمه غذا نخورد. ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیه‌السّلام) چنین می‌گوید: «وقتی افطار در شب نوزدهم ماه رمضان پدرم میهمان ما بود. برای آن حضرت طبقی که در آن دو قرص نان جو و کاسه‌ای از شیر و نمک ساییده شده بود، گذاشتم. پس از آن که امام از نماز مغرب فارغ شدند، سر سفره حاضر شدند، هنگامی که چشم ایشان به غذا افتاد و خوب آن‌را نگریستند، سر خود را با تاسف تکان داده و فرمودند که کاسه شیر را بردار و با اندکی قرص نان و نمک افطار کردند. پس از سپاس به بارگاه خداوند برای نماز و نیایش برخاست. حضرت پیوسته مشغول رکوع، سجود، دعا و تضرع بودند. امام (علیه‌السّلام) تمام شب را بیدار بودند و خداوند متعال را پیوسته عبادت می‌کردند و در آن شب گاه و بی‌گاه از اطاق خویش بیرون می‌رفتند و با نگاه به آسمان می‌فرمود: «به خدا سوگند این همان شبی است که محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است. به خداوند سوگند، هرگز دروغ نگفته‌ام و از رسول خدا دروغ نشنیده‌ام، همانا امشب آن شبی است که به من وعدۀ شهادت داده شده است[۴] در آن شب، سوره یس را تا آخر تلاوت نمودند و بعد از آن اندکی به خواب رفتند. به ناگاه با دلهره از خواب بیدار شده و فرمودند: «خداوندا، ما را در لقای خود برکت ده بسیار می‌فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» در ادامه دخترش چنین آورده است که: آن شب پدرم به فرزندانش فرمودند: «عزیزانم امشب خوابی دیدم، می‌خواهم آن را برایتان وصف کنم آن‌گاه فرمودند: «پیامبر را در عالم رویا دیدم. ایشان به من فرمودند: «یا اباالحسن! انک قادم الینا عن قریب» علی جان به زودی میهمان ما خواهی بود و نیز فرمودند: «شقاوت پیشه‌ترین مردم به سوی تو خواهد آمد و محاسن تو را به خون سرت رنگین خواهد ساخت. «وانا والله مشتاق الیک، فهلم الینا فما عندنا خیر لک وابقی» به خدا سوگند که من در شور و شوق دیدار توام و تو در سومین دهۀ ماه خدا به میهمانی ما خواهی شتافت، بیا که آن‌چه نزد ماست برای تو بهتر و پاینده‌تر است[۵]

هنگامی که اهل خانه، این سخنان جان فرسای ایشان را شنیدند، همه اشک ریختند و به سختی گریستند و فریاد و ضجه زدند و صدا به گریه بلند کردند. و آن حضرت، آن‌ها را دعوت به سکوت کردند، وقتی ساکت شدند، آن‌ها را به خوبی‌ها، سفارش و امر کرده و از بدی‌ها نهی فرمودند. هر قدر، وقت صبح طلوع فجر نزدیک‌تر می‌شد، بر اضطراب و تشویش امیرمؤمنان افزوده می‌گشت. ترس ایشان از شان و جایگاه خداوندی بود، نه از مرگ و خروج روح از بدن!

توطئه قتل حضرت علی علیه السلام توسط خوارج

بعد از جنگ نهروان و شکست سخت خوارج در برابر امام علی علیه السلام بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و برای کشتگان نهروان عزاداری کردند. در یکی از این جلسات سخن از امام علی علیه السلام و معاویه به میان و آمد و اینکه فتنه و آشوب در میان مسلمانان از سوی این دو نفر است و خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبیله اشجع گفت: به خدا قسم عمرو بن عاص هم کم از این دو نفر نیست، بلکه اصل و ریشه فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از خوارج برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. ابن ملجم مرادی قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت، حجّاج بن عبد اللّه معروف به برک کشتن معاویه و عمرو بن بکر تمیمى کشتن عمرو عاص را بر عهده گرفت.

قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. ابن ملجم به کوفه آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود، قطام دختر اخضر تیمیه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد. قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان کینه امام را در دل داشت، شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی علیه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان بن مجالد و شبیب بن بجره را که از خوارج بود به یاری ابن ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند.[۱] در روزهای بعد اشعث بن قیس نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او وعده همراهی داد. به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند.[۲]

ضربت خوردن امام در مسجد

امام علی علیه السلام به شبستان مسجد وارد شد و در حالی که مشغول تسبیح خداوند بود، کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم ملعون به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخیز از خواب براى نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است.[۳] امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه دارى.[۴]

ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»، و گفت: «فزتُ وَ ربّ الکعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم.[۵] ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که: «للّه الحکم یا علىّ، لا لک و لا لأصحابک».[۶]

البته در برخی نقل ها آمده که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز،[۷] یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت.[۸]

اهل مسجد صداى حضرت را شنیدند و بسوى محراب دویدند، و امیرالمؤمنین علی علیه السّلام را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مبارکش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود: این آن است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول.[۹]

امام حسن و امام حسین علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند. امیر المؤمنین علیه السّلام امام حسن علیه السّلام را به جاى خود گذاشت که با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می شد.[۱۰]

امام حسن علیه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و ‏گفت: ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نیست، اینک جدّ تو محمد مصطفى -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو خدیجه کبرى، و مادرت فاطمه زهرا علیهماالسلام و حوریان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو ملائکه آسمان را به گریه‏ در آورده است.[۱۱]

مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن علیه السلام به او فرمود: ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر دیگران اختیار کرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آیا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نیکی‏های او به تو این بود؟ ابن ملجم سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی‏ گفت. آنگاه امام حسن علیه السّلام به پدر عرض کرد: «این ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست». امیر المؤمنین علیه السّلام به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: ای ابن ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بد امامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی، ای شقی ‏ترین اشقیاء. ابن ملجم گریست و این آیه از قرآن را خواند: «أ فأنت تنقذ من فی النّار» آیا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟[۱۲]

آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن علیه السّلام کرد و فرمود: فرزندم! با اسیر خود مدارا کن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آیا نمی ‏بینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش می ‏کند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بیت رحمت و مغفرتیم، پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بیاشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. (یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع مکن) ... اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به عفو کردن، زیرا ما اهل بیتی می‏ باشیم که با گناهکار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم.[۱۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 20:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

لحظات شهادت

ابن ملجم در نقشه خائنانه‌اش تصمیم گرفته بود تا آن حضرت را به هنگام برخاستن از رکوع و یا سر برداشتن از سجده هدف گیرد. به همین جهت پس از آغاز نماز دزدانه برخاست و به سرعت خود را کنار ستونی که امام در کنار آن به نماز ایستاده بود رساند تا در فرصت مناسب به سهمگین‌ترین جنایت تاریخ بشری دست یابد. هنگامی که امام سر از سجده نخست برداشت، آن ملعون با شمشیر زهرآلودش که با هزار دینار آن‌را آغشته به زهر ساخته بود، فرق امام را نشانه رفت. درست همان جایی را هدف قرار داد که در جنگ خندق به وسیله شمشیر «عمرو عامری» هدف قرار گرفته بود. فرق مبارک امام شکافت. خون سر و صورت امام را رنگین کرد. امام بر چهره به محراب افتاد در حالی‌که زمزمه‌اش این بود: «بسم الله و بالله وعلی ملة رسول الله: فزت و رب الکعبه» به پروردگار کعبه رستگار و کامیاب شدم. آن‌گاه فریاد زدند که: «به پروردگار کعبه سوگند! ابن ملجم مرا کشت، آن ملعون، آن فرزند یهودیه مرا کشت، ‌ای مردم ابن ملجم از دست شما مگریزد[۷] بدین‌ترتیب امام (علیه‌السّلام) با بیان نام و نشان از قاتل خود، خواست بی‌گناهی در آن شرایط بحرانی کشته یا زخمی و دستگیر نشود. ضربت ابن ملجم ملعون، فرق مبارک حضرت را تا پیشانی و محل سجده شکافته بود.
تا آن زمان تاریخ پیامبران به خود این موضوع را ندیده بود که در روز رحلت یا شهادت، جبرئیل ندای آسمانی سر دهد. اما از شگفتی‌های عظمت و معنویت علی (علیه‌السّلام)بود که با فرود آمدن شمشیر تاریک اندیشی و خشونت بر فرق سر آن امام در حالی‌که هنوز زنده بود، فرشته وحی شهادت جان سوز او را اعلام کرد. خبر این جنایت سهمگین مانند تندبادی کوفه و اطراف آن را به لرزه درآورد. زن و مرد، پیر و جوان، سالم و بیمار سراسیمه از خانه‌های خویش بیرون ریختند و با شیون و فریاد راه مسجد و خانه علی (علیه‌السّلام) را در پیش گرفتند. از سوی دیگر «مرادی» که آهنگ فرار داشت، به دست مردم اسیر گردید و وی را به مسجد آوردند. امام علی (علیه‌السّلام) وقتی چشمان خود را گشودند و به "ابن ملجم" نگریستند که دستان او را بسته بودند و شمشیرش بر گردش آویزان بود، با صدایی ضعیف و همراه با دلسوزی و مهربانی فرمودند: «ای مرد، گناه بزرگی کرده‌ای! مرتکب امری عظیم و فعلی بسیار بزرگ شده‌ای، آیا بد امامی برای تو بودم که پاداش مرا این‌گونه دادی؟ آیا با تو مهربان نبودم و تو را بر دیگران ترجیح ندادم و به تو احسان نکردم. آیا مردم نمی‌گفتند تو را به قتل برسانم و.... اما به تو آسیبی نرسانیدم و تو را آزاد گذاشتم، با اینکه می‌دانستم حتما مرا خواهی کشت، اما می‌خواستم حجت خدا بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بگیرد. و نزد خدا بر تو غالب شوم، ‌ای فرومایه، می‌خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی ولی شقاوت بر تو غالب شد و مرا کشتی، ‌ای شقی‌ترین اشقیا[۸]

قاتلان امام علی(ع)

به گزارش ابن‌سعد در الطبقات الکبری ابن‌ملجم مرادی با بَرَک بن عبیدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی قرار گذاشتند که امام علی(ع) معاویه و عمرو بن عاص را به قتل برسانند. ابن‌ملجم به کوفه آمد و با زنی به نام قطام بنت شجنة بن عدی آشنا شد و از او خواستگاری کرد. قطام بخشی از مهریه خود را قتل امام علی(ع) قرار داد و ابن‌ملجم نیز گفت که به همین منظور به کوفه آمده است. او شب ۱۹ را در منزل اشعث بن قیس کندی گذراند. شمشیر خود را زهرآلود کرد و در سحرگاه ۱۹ رمضان، در مسجد کوفه امام علی را مضروب کرد. در این کار شَبیب بن بَجَره اَشْجَعی نیز ابن‌ملجم را همراهی می‌کرد.[۴] بنا به روایتی که در کتاب کَشف الغُمَّه نقل شده است ضربه ابن‌ملجم به همان جایی از سر امام خورد که در جنگ خندق ضربه شمشیر عمرو بن عبدود اصابت کرده بود.[۵]پس از ضربت خوردن حضرت على (ع) جمعى از مسلمانان در صدد دستگيرى ضاربين برآمدند، شبيب بن بجره یکی از خوارج که با ابن ملجم همراهی کرده بود ولی وقتی شمشيرش را به طرف امام وارد آورد خطا رفت و به طاق مسجد خورد مردى او را دستگير كرد و به زمين افكند و روى سينه اش نشست و شمشيرش را گرفت تا باآن ، او را بكشد، ديد مردم سراسيمه به سوى او مى آيند، آن مرد از ترس اينكه مبادا (در آن ازدحام ) او را به اشتباه بگيرند و هرچه فرياد بزند (قاتل من نيستم ) صدايش را نشنوند، از سينه شبيب برخاست و او را رها كرد و شمشيرش را به كنارى انداخت. شبيب نیز از فرصت استفاده كرده ، برخاست و از ميان ازدحام جمعيت گريخت و به خانه‌اش رفت و چون پسر عمویش که به دیدنش آمده بود فهمید در کشتن امام علی(ع) همدست ابن ملجم بوده او را کشت.[یادداشت ۱]

زمان ضربت‌خوردن

روایات درباره زمان ضربت‌خوردن امام علی(ع) متفاوت است بنا بر روایاتی هنگامی که وارد مسجد شد مورد حمله واقع شد،[۷] نقل‌های دیگری حاکی از آن است که امام در حال بیدارکردن مردم برای نماز بود.[۸] از میثم تمار نقل شده که امام علی در حال نماز بود و به نقلی در رکعت نخست ۱۱ آیه از سوره انبیاء راخوانده بود.[۹] که ابن‌ملجم بر سر او ضربه زد و بر اساس برخی گزارش‌ها جعدة بن هبیره)خواهرزاده و کارگزار او) به جای امام نماز را ادامه داد و برخی گزارش‌ها حاکی از ادامه نماز توسط خود امام به صورت مختصر است.[۱۰][یادداشت ۲]شیخ طوسی از عالمان شیعه، متقی هندی، ابن‌عساکر به نقل از کتاب فضائل ابن‌حنبل و ابن‌عبدالبر در استیعاب از علمای اهل‌سنت نیز چنین روایاتی را نقل کرده‌اند.[۱۱]

محل شهادت امام علی

در رابطه با محل ضربت خوردن امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) میان شیعه و اهل سنت اختلاف‌نظر وجود دارد. عده‌ای از اهل سنت می‌گویند این حادثه خارج از منزل و در راه آمدن به مسجد کوفه رُخ داد. در مقابل، روایات ائمه (علیهم‌السّلام) که بعضاً با سند معتبر هم به ثبت رسیده و نیز برخی گزارشات منابع مختلف اهل سنت تصریح می‌کنند، این فاجعه در محراب مسجد کوفه و در حال نماز خواندن امام علی (علیه‌السّلام) به‌وقوع پیوست. دسته‌ای از عالمان فریقین این مطلب را دقیقاً با ذکر همان مکان خاص (محراب مسجد) در نگاشته‌هایشان انعکاس دادند و برخی از دانشمندان شیعی در برابر قول دسته اول اهل سنت، تنها به ذکر شهادت در مسجد کوفه بسنده کرده‌اند.

حالات امام پیش از ضربت خوردن

امام علی علیه السلام در این ماه یک شب در خانه امام حسن علیه السّلام و یک شب در خانه امام حسین علیه السّلام و یک شب در خانه زینب دختر خود که در خانه عبدالله بن جعفر بود افطار مى‏ نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمی کرد. و درباره سبب این کارش می فرمود: امر خدا نزدیک شده است، یک شب یا دو شب بیش نمانده است، مى‏ خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شکم من از طعام پر نباشد.[۱۴]

در تمام آن شب بیرون مى ‏آمد به اطراف آسمان نظر مى‏ کرد و مى ‏فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نشنیده ‏ام، این شبى است که مرا وعده شهادت داده»، و شعری با این مضمون خواند: «کمر خود را براى مرگ محکم ببند که مرگ البتّه به تو خواهد رسید، و جزع مکن از مرگ چون به وادى تو درآید».[۱۵]

همچنین نقل شده است که حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع می کرد و به درگاه خداوند دعا می کرد و عرضه می داشت: «اللّهمّ بارک لى فى الموت»؛ خداوندا مبارک گردان براى من مرگ را، و بسیار می گفت: «انّا للّه و انّا الیه راجعون». و کلمه مبارکه «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظیم» را بسیار ذکر می کرد و بسیار صلوات‏ می فرستاد و استغفار می کرد.[۱۶]

همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى نماز شب به مسجد نیامد و در تمام آن شب بیدار و به عبادت حق تعالى مشغول بود. امّ کلثوم پرسید: یا امیر المؤمنین سبب بیدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود: در صبح این شب شهید خواهم شد. امّ کلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى ‏توان گریخت.[۱۷]

سخنان امام پیش از شهادت

مشهور در میان علماى شیعه این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد، و در شب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید. در این شب امام علیه السلام فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با ایشان وداع کرد و فرمود: «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو مرا کفایت خواهد کرد.

امام سپس فرزندان و اهل بیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردن تناول نفرمود و لبهایش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبین مبارکش مثل مروارید مى‏ ریخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنیدم از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که چون نزدیک وفات مؤمن مى ‏شود، عرق مى‏ کند جبین او مانند مروارید تر، و ناله او ساکن مى ‏شود». همه به گریه افتادند. امام حسن علیه السّلام گفت: «اى پدر به گونه ای سخن مى ‏گوئى که گویا از خود ناامید شده‏ اى.

امام فرمود: «اى فرزند گرامى یک شب پیش از آنکه این واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم، از آزارهاى این امّت به او شکایت کردم، گفت: نفرین کن بر ایشان، پس گفتم: خداوندا بجای من بدان را بر ایشان مسلّط گردان، و بدل ایشان بهتر از ایشان به من روزى کن، پس حضرت رسول فرمود که: خدا دعاى تو را مستجاب کرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهند آورد، و اکنون سه شب گذشته است».

سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را وصیت مى‏ کنم به برادرت حسین. شماها از منید و من از شمایم». سپس امام رو کرد به فرزندان دیگر که از همسران دیگر امام غیر فاطمه بودند و ایشان را وصیت فرمود که با حسن و حسین علیهما السلام مخالفت نکنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نیکو کرامت کند، امشب از میان شما مى ‏روم و به حبیب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق مى‏ شوم، چنانچه مرا وعده داده است».[۱۸]

سفارش در حق قاتل

بعد از سخن گفتن امام (علیه‌السّلام) با امام ملجم، رو به فرزند خود کرد و در حق آن ملعون سفارش نمودند: «ای فرزندم با اسیر خود مدارا کن و با او مهربان باش و نیکی و شفقت و رحمت را در پیش گیر. پس اگر من از دنیا رفتم او را قصاص کن و با یک ضربت بکش و او را با آتش نسوزان و او را مثله نکن آن ملعون حرمت ماه خدا را در حق حجت او در برابر بندگان رعایت نکرد و در هنگامی آن حضرت در حضور حضرت حق بود، خون او را ریخت. فرشتگان آسمان‌ها و ملکوت اعلی به او، خون گریه کردند و فرشته وحی با اندوه و زاری ندا داد که به خدا سوگند که بنیان‌های هدایت فرو ریخت و خردمندان دریافتند که دیگر نه هشدار دهنده‌ای هست و نه هدایت‌گر و روشنی بخشی.[۹]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 20:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وصیت امام درباره تجهیز و تدفین

سپس امام به فرزندشان امام حسن علیه السلام فرمود: اى حسن! وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل ده و کفن کن و با بقیه حنوط رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که از کافور بهشت است و جبرئیل براى آن حضرت آورده بود حنوط کن. هنگامی که مرا برای تدفین روى تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو که تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است. ... پس از اینکه بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاک را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته ای خواهی یافت که پدرم حضرت نوح علیه السّلام براى من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روى آن تخته دفن کن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى یافت از خشتهاى بزرگ، آنها را بر روى من بچین، پس اندکى صبر کن و یک خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهى دید زیرا به جدّ تو رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان که هر پیغمبرى بمیرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصىّ او در مغرب باشد، حق تعالى روح و جسد او را با روح و جسد وصىّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا مى ‏شوند، باز هر یک به قبرهاى خود برمى ‏گردند. سپس قبر مرا از خاک پر کن و محل قبر مرا پنهان کن. هنگام صبح تابوتى بر ناقه ‏اى ببند، و سر آن ناقه را به کسى بده که به جانب مدینه بکشد تا آنکه مردم ندانند که من در کجا مدفون شده‏ ام.[۱۹]

در بعضى از روایات معتبر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرزند خود امام حسین علیه السّلام را امر کرد که برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید: در مسجد کوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعدة بن هبیره، تا دشمنان امام از خوارج و بنى امیه محل قبر ایشان را نشناسند، مبادا که اراده کنند جسد مطهر امام را خارج نمایند.[۲۰]

وصیت امام درباره فتنه‌های آینده

سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی که فتنه ‏ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان این امّت کینه‏ هاى دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر نیکو است.

سپس به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه ‏هاى بسیار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر کنید تا خدا حکم کند میان شما و دشمنان شما، او بهترین حکم کنندگان است. پس رو کرد به امام حسین علیه السّلام و فرمود: اى ابو عبد الله توئى شهید این امّت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا».[۲۱]

لحظه شهادت امام علیه السلام

پس از این سخنان امام بیهوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در این وقت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و عمویم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند که: زود بیا به نزد ما که ما مشتاقیم بسوى تو». امام سپس به اهل بیت خود نظر کرد و فرمود: «همه را به خدا مى ‏سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نماید».

سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من» و این آیه را قرائت فرمود که: «لِمِثْلِ هذا فَلْیعْمَلِ الْعامِلُونَ»[۲۲] براى مثل این ثواب و منزلت باید که عمل کنند عمل کنندگان، و نیز این آیه را «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»[۲۳] یعنی به درستى که خدا با آنهاست که پرهیزکارى کردند و آنها که نیکوکار بودند. پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذکر خدا گردید، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاى مبارک خود را بسوى قبله کشید و شهادت به وحدانیت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.[۲۴]

خبردادن از شهادت علی علیه‌السلام

در کتاب کشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذکور است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را در کوفه عارضه‏ اى روی داد، جمعى به عیادتش رفتند و گفتند: یا امیر المؤمنین ما در این‏ عارضه بر تو مى‏ ترسیم، حضرت فرمود: و لیکن من بر خود نمى‏ ترسم زیرا که شنیده‏ ام از پیغمبر صادق و مصدّق که فرمود: شقى‏ ترین امّت جفت پى کننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگین خواهد کرد.[۲۵]

در نقل دیگری آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله به على ابن ابى طالب علیه السّلام فرمود: یا ابا تراب! آیا تو را از شقی ترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد: آرى من را از آن خبر دهید، پیغمبر فرمود: یکى از اشقیاء «احیمر» ثمود است که ناقه حضرت صالح علیه السلام را پى کرد، و دیگرى آن کس است که محاسنت را با خونت خضاب خواهد کرد.[۲۶]

أبو صالح حنفی از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض کردم: یا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها که دیدم، پیامبر فرمود: بر ایشان نفرین کن! من گفتم: خداوند بهتر از ایشان را عوض آنها به من مرحمت کند و بدتر از مرا به ایشان عوض دهد».[۲۷] بد از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.

همچنین شیخ مفید و دیگران به سندهاى معتبر روایت کرده ‏اند که هنگامی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از مردم بیعت مى ‏گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد که با آن حضرت بیعت کند، اما امام بیعت او را قبول نفرمود. ابن ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بیعت کرد. چون پشت کرد، حضرت بار دیگر او را طلبید و با او عهد کرد و سوگند داد که بیعتش را نشکند. هنگام رفتن دوباره او را طلبید و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: یا امیر المؤمنین چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند که مضمونش این است که: من به او بخشش مى‏ نمایم و نیکى مى‏ کنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد یارى است قبیله مراد. سپس فرمود: برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى ‏دانم که وفا به عهدهاى خود نخواهى کرد، سپس امام اسب زیبایی به او بخشید. هنگامی که ابن ملجم بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند این ملعون کشنده من خواهد بود، گفتند: یا امیر المؤمنین اجازه بده او را بکشیم، اما امام دستورى نداد.[۲۸]

تأثیر شهادت امام علی(ع) بر وضعیت شیعیان

امام علی(ع ) در رمضان سال ۴۰ هجری به شهادت رسید.[۱] شهادت امام در زمانی بود که مشکلات فراوانی وجود داشت؛ سپاهیان اطاعت کامل از امام نداشتند و در همراهی او سستی به خرج می‌دادند. در مقابل، سپاه شام به فرماندهی معاویه قوت بسیار یافته بود.[۲] در این دوران، معاویه با آگاهی از اوضاع، به نواحی مختلف حکومت امام علی(ع ) حمله کرده و پیروان و شیعیان علی(ع) را قتل و غارت می‌کرد.[۳]

امام علی(ع) در حال آماده ساختن سپاهی برای حرکت به سمت شام و جنگ با معاویه بود که مورد ضربت ابن‌ملجم قرار گرفت.[۴] شهادت امام علی(ع) گسستی میان سپاه کوفه فراهم آورد؛ به نحوی که نوف بکالی از یاران علی(ع ) نقل می‌کند که سپاهیان در حال آماده شدن برای حرکت به سمت شام بودند که علی(ع) مورد ضربت ابن‌ملجم قرار گرفت و سپاهیان به کوفه بازگشتند. نوف اوضاع آن دورهٔ سپاه امام علی(ع) را به گَله‌ای تشبیه کرده که چوپان خود را از دست داده و گرگ‌ها از هرسو آن‌ها را می‌ربایند.‏[۵]

پس از شهادت امام علی(ع)، مردم کوفه با امام حسن(ع ) بیعت کردند؛ اما به گفته برخی از محققان، واقعیت کوفه چیزی جز گوناگونی گرایش‌ها، اختلاف‌نظرها و آشکارشدن کینه‌ها میان مردم نبود. به همین جهت سپاه امام حسن(ع) توانایی مقاومت در برابر سپاه شام را نداشت.[۶] آیت‌الله سبحانی تاریخ‌پژوه شیعه معتقد است که شهادت امام علی(ع) ضربه سختی بر پیکره جامعه اسلامی بود و سبب آغاز قتل و تعرض و آزار شیعیان توسط دشمنان گردید.[۷] با شهادت امام و پس از دوره کوتاه حکومت امام حسن(ع) ، دوران بنی‌امیه که دشوارترین زمان برای شیعیان بود آغاز شد.[۸] اوضاع شیعیان با قدرت گرفتن معاویه به‌شدت سخت شد؛ ابن‌ابی‌الحدید نقل می‌کند که شیعیان هرجا بودند، یا به قتل می‌رسیدند یا دست و پایشان بریده می‌شد یا اموالشان به غارت می‌رفت و زندانی می‌شدند.[۹]

شیعیان به‌جهت شهادت امام علی(ع) در شب بیست و یکم ماه رمضان، که احتمال دارد شب قدر باشد،[۱۰] عزاداری می‌کنند.[۱۱] در برخی مناطق ایران، در این شب، تعزیه‌ای به نام تعزیه قنبر و حضرت علی(ع) اجرا می‌شود.[۱۲] همچنین برخی از شیعیان در این شب نذورات، افطاری و سحری توزیع می‌کنند.[۱۳] تکرار صد مرتبه ذکر «اللّهمَّ العَن قَتلَةَ اَميرالمُومِنين» یعنی خداوندا قاتلین علی(ع) را لعنت کن، از اعمال شب نوزدهم و بیست و یکم ماه رمضان است.[۱۴]

نقش قَطام در شهادت امام علی(ع)

بنا به گزارش‌های تاریخی، قطام بنت شجنه در شهادت امام علی(ع) نقش داشت. او در پاسخِ خواستگاری ابن‌ملجم، مهریه خود را هزار درهم، یک کنیز، یک غلام و کشتن علی(ع) قرار داد.[۲۵] ابن‌ملجم با پذیرفتن این شرایط، با قطام ازدواج کرد.[۲۶] پدر[۲۷] و برادران قطام[۲۸] در جنگ نهروان کشته شده بودند.

در مراسم حج به سال ۳۹ هجری قمری، میان کارگزار امام علی(ع) و کارگزار معاویه اختلافی پدید آمد. پس از مراسم حج، گروهی از خوارج در مکه جمع شدند و گفتند که اینان حرمت کعبه را نگه نداشته‌اند.[۲۹] آنان از شرایط مسلمانان گلایه داشتند و کشته‌شدگان خود در جنگ نهروان را یاد کردند.[۳۰] در نهایت سه نفر عهد بستند که علی(ع)، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. ابن‌ملجم مرادی تعهد کرد که علی(ع) را بکشد.[۳۱] ابن‌ملجم بیستم شعبان سال ۴۰ هجری وارد کوفه شد[۳۲] و در آنجا با قطام آشنا شد.[۳۳]

تشییع و تدفین

امام علی(ع) توسط امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر غسل داده شد.[۷۱] امام حسن(ع) بر جنازه امام نماز میت خواند.[۷۲] علی(ع) را شبانه دفن کردند و چند نقطه را برای دفن آن حضرت مهیا کردند تا مکان قبر مخفی بماند.[۷۳] محل دفن امام علی(ع) برای جلوگیری از نبش‌قبر توسط خوارج[۷۴] و دشمنی بنی‌امیه[۷۵] پنهان بود. تعداد اندکی از شیعیان محل دفن را می‌شناختند تا اینکه امام صادق(ع ) در زمان حکومت بنی‌عباس، محل قبر را برای همگان آشکار کرد.[۷۶] محل دفن امام علی(ع)، در شهر نجف که در منابع با نام‌های مختلفی از آن یاد شده،[۷۷] مورد اتفاق‌نظر میان شیعیان است.[۷۸]

ولادت - القاب - دوران کودکی امام علی(ع( - امام علی(ع) در دوران رسالت پیامبر (ص) - امام علی (ع) و جانشینی پیامبر (ص) - امام علی (ع) در زمان خلفا - خلافت امام علی (ع) - سیاستهای امام علی (ع) - ولادت و نسب - همسران و فرزندان - القاب و کنیه‌ها - امام علی علیه‌السلام در عصر پیامبر -دوران کودکی حضرت علی - اولینایمان‌آورنده به پیامبر - لیلة المبیت - حضرت علی در جنگهای صدر اسلام - امام علی علیه‌السلام و جانشینی پیامبر - ماجرای یوم الدار - واقعه غدیر خم - حدیث منزلت - آیه ولایت - آیه اولی‌الأمر - سقیفه و غصب خلافت پیامبر - امام علی علیه‌السلام در عصر خلفا - در دوران ابوبکر - در دوران عمر - در دوران عثمان - خلافت امام علی علیه‌السلام - بیعت مردم با امیرالمؤمنین - سیاست‌های حکومتی - جنگ‌های دوران خلافت امیرالمؤمنین - فضایل امام علی علیه‌السلام - بعضی آیات نازله در شأن امیرالمؤمنین - برخی احادیث نبوی درباره امیرالمؤمنین - سخن صحابه درباره امیرالمؤمنین - شهادت امام علی علیه‌السلام - کلام بزرگان و ادبای عرب درباره امام علی (ع) و نهج‌البلاغه - امام علی (ع) از هجرت تا رحلت پیامبر (ص) - بزرگترین فضیلت امام علی (ع) از نظر امام رضا (ع) - متن ادبی ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد کوفه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 20:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 13:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شب قدر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾ به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ تو چه می دانی شب قدر چیست؟ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ شب قدر، بهتر از هزار ماه است. تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند. سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾ این شب تا برآمدن سپیده دم [سراسر] سلام و رحمت است.

محتوای سوره قدر

محتوای کلی سوره قدر درباره نزول قرآن در شب قدر، بیان عظمت شب قدر (که از هزار ماه بالاتر است)، نزول فرشتگان و رقم زدن سرنوشت انسان‌ها و اشاره به برکات این شب است.[۵]بنابر نظر مفسران برتری شب قدر از هزار ماه از نظر عبادت است زیرا غرض قرآن نزدیک ساختن بندگان به خداوند است بر این اساس زنده نگه‌داشتن شب قدر با عبادت از عبادت در هزار ماه بهتر است.[۶]

شأن نزول

درباره شأن نزول سوره قدر آمده‌است روزی پیامبر(ص) داستان مردی از بنی‌اسرائیل را برای اصحاب خود حکایت کرد که هزار ماه در راه خدا لباس رزم پوشیده بود. اصحاب از این داستان اظهار شگفتی کردند و پس از آن خدا سوره قدر را نازل کرد که احیای شب قدر از هزار ماه پوشیدن لباس رزم در راه خدا برتر است.[۸]

استدلال به سوره قدر بر وجود امام مهدی(عج)

بر پایه روایاتی که از پیامبر(ص) و امامان(ع) در الکافی نقل شده است، فرشتگان الهی در شب قدر بر جانشینان رسول خدا (امامان شیعه) نازل می‌شوند. بر اساس این روایات، نزول فرشتگان در شب قدر مختص به زمان پیامبر(ص) نیست و پس از رحلت او نیز فرشتگان بر امام معصوم نازل می‌شوند.[۹] شیعیان با استناد به سوره قدر، بر وجود و زنده بودن امام مهدی(عج) استدلال می‌کنند؛ زیرا نزول فرشتگان نیازمند وجود حجت الهی در هر زمان است. این آموزه نشان می‌دهد که زمین هیچ‌گاه از امام معصوم خالی نمی‌ماند و وجود ایشان تا روز قیامت ضروری است.[۱۰]

منظور از امر و روح چیست؟

علامه طباطبایی در تفسیر آیه «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ»[۱۱] دو احتمال مطرح کرده است:

امر به معنای عالم امر: در این صورت، فرشتگان و روح به اذن پروردگار در شب قدر نازل می‌شوند و هر امر الهی را اجرا می‌کنند.

امر به معنای حوادث آینده: در این صورت، فرشتگان و روح برای تدبیر و تنظیم تمام امور و حوادثی که قرار است در آینده اتفاق بیفتد، نازل می‌شوند.[۱۲]

ابن‌عربی در تفسیر خود «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» را به معنای معرفت وجود و هستی، ذات و صفات، خواص، احکام، احوال، تدبیر و تسخیر تمام اشیاء دانسته است.[۱۳]

منظور از روح

درباره مراد از روح در آیه ۴ سوره قدر سه دیدگاه اصلی مطرح شده است: برخی معتقدند روح اشاره به جبرئیل، فرشته وحی، دارد؛ برخی دیگر با استناد به آیه «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا»،[۱۴] روح را به معنای وحی الهی تفسیر می‌کنند؛ و دیدگاه سوم، بر اساس روایتی از امام صادق(ع) ، روح را موجودی بزرگ‌تر و برتر از فرشتگان می‌داند.[۱۵]

قدر» به معنای اندازه، سنجش و ارزش است.

در این سوره ، از شب ارزش آفرینی، اندازه گیری و مقدرات انسان سخن به میان آمده است؛ شبی که از هزارماه برتر است و در یکی از شب‌های ماه رمضان 19 21 یا ۲۳ قرار دارد و قرآن در آن نازل شده است؛ شب اتصال مطلق میان زمین و ملکوت اعلی و فرودآمدن ملائکه و روح از آسمان و شب سلامت است.

امام خمینی در بیان محتوا و حقیقت شب قدر، معتقد است، شب قدر، شب نزول فرشتگان، نزول وحی و وصال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم(است[۱] و معتقد است برای هر شیء در این عالم، حقیقت و ملکوت غیبی است و از مراتب قوس نزول عالم به اعتبار پنهان شدن خورشید حقیقت (یعنی حق تعالی) در افق تعینات خلقی به «لیل» و از مراتب قوس صعود به اعتبار طلوع خورشید از آن به ‌ «یوم» تعبیر می‌کند.[۲] [۳] ایشان قوس نزول را «لیلة القدر محمدی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قوس صعود را ‌ «یوم القیامه احمدی (صلی‌ لله علیه‌ ‌آله وسلّم)می‌نامند، زیرا این دو قوس عالم، امتداد نور فیض منبسط و حقیقت محمدی است که نخستین تعین اسم اعظم الله می‌باشد و همه تعینات ظهور این حقیقت می‌باشند و از آن جا که در نظر وحدت، عالم بیش از یک شب و روز نیست؛ از این رو شب قدر محمدی و روز قیامت احمدی یکی بیش نیست و کسی که این حقیقت در او پیاده شود، همیشه شب قدر و روز قیامت برای او محقق است، [۴]

بر این اساس شب قدر، شبی است که خورشید حقیقت با همه اسما و صفات خود در بنیه و تعین انسان کامل غروب می‌کند، از این‌رو انسان کامل، منطبق بر شب قدر است و فجر لیلة القدر، وقتی است که شمس حقیقت در روز قیامت از پس پرده تعینات خارج شود.[۵]

امام خمینی در سوره قدر دو احتمال برای روح ذکر می‌کند: مراد از روح، روح الامین و جبرئیل است یا مراد روح اعظم است. این روح به اعتبار اینکه قلم تدوین در عالم وجود است، قلم اعلی و به اعتبار اینکه همه حقایق در آن جمع است، عقل اول می‌باشد. به اعتقاد امام خمینی طبق برخی روایات روح اعظم با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و با ائمه (علیهم‌السّلام) نیز هست و این روح اعظم از فرشتگان می‌باشد.[۶] [۷]

لیلةالقدر، شب نزول قرآن و فرشتگان و تعیین مقدرات.

«شب قدر» شب نزول قرآن بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و شبی است که مطابق با سوره قدر از هزار ماه برتر است. بر اساس روایات در این شب، تقدیر یک ساله افراد مشخص می گردد. در تعالیم اسلام و در کلام معصومین علیهم السلام، یک شب خاص به عنوان شب قدر معرفی نشده، بلکه یکی از شب های نوزدهم، بیست و یکم و یا بیست و سوم ماه مبارک رمضان شب قدر دانسته شده است. در روایات به احیاء (شب زنده‌داری) شبهای قدر سفارش زیادی شده و اعمالی برای این شب‌ها تعیین گردیده است.

فضیلت و ویژگی‌ها

قرآن کریم شب قدر را برتر از هزار ماه می‌شمارد.[۴۵] در برخی روایات نیز عمل در شب قدر برتر از هزار ماه شمرده شده است.[۴۶] امام‌خمینی همانند دیگر مفسران،[۴۷] در تفسیر برتری شب قدر از هزار ماه، به برخی روایات در این زمینه مانند روایاتی که هزار ماه را با مدت سلطنت بنی‌امیه تطبیق کرده،[۴۸] اشاره می‌کند[۴۹] و از آنجاکه اهتمام ایشان در تفسیر، بیشتر متوجه معانی باطنی آیات است، تفسیر تأویلی برخی اهل معرفت[۵۰] را مبنی بر اینکه مراد از شب قدر، انسان کامل و مراد از هزار ماه، انواع موجودات است، بیان کرده و خود، تأویل دیگری از آیه ارائه می‌کند. ایشان شب قدر را مظهر اسم اعظم(تعیّن محمدیه) می‌داند و معتقد است مراد از هزار ماه، مظهر اسمای دیگر الهی است؛ زیرا اسم اعظم مشتمل بر همه اسمای الهی است؛ از این‌رو لیلة‌القدر نیز برتر از هزار ماه شمرده شده و این بدان سبب است که خداوند هزار و‌ یک اسم دارد که یکی از آنها اسم مستأثر در علم غیب شمرده می‌شود و شب قدر محمدی(ص) نیز همان اسم مستأثر و پنهان است؛ از این‌رو آگاهی بر اسم مستأثر، تنها برای خداوند و خاتم پیامبران(ص) امکان‌پذیر است.[۵۱] امام‌خمینی ماه رمضان را جلوه شب قدر می‌داند که تمام حقایق و معانی در آن جمع است[۵۲] و تمام سعادت عالم در آن شب نازل شده است.[۵۳]

ازجمله معارفی که از برخی روایات درباره سوره قدر به دست می‌آید، نسبتی است که میان این شب با اهل‌بیت(ع) برقرار است؛[۵۴] زیرا نزول فرشتگان به امر الهی و تقدیر امور در شب قدر ـ به اتفاق مسلمانان ـ در هر سال استمرار دارد و این نزول، بر شخصی است که شایستگی این را دارد که محل نزول فرشتگان قرار گیرد. این شخص نمی‌تواند کسی جز ولیّ امر معصوم(ع) در هر دوره‌ای باشد.[۵۵]

امام‌خمینی تفسیر آیه «سَلاَمٌ هِی حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[۵۶] را نیز سلامت اولیای کامل از تصرفات شیاطین در این شب می‌داند که آغاز آن، از ابتدای عالم طبیعت تا مطلع‌الفجر روز قیامت است و این مطلب، بیان و تقریر دیگری از عصمت امامان(ع) است.[۵۷] ایشان در بیان دیگری از این آیه، سلامت را سلامت انسان کامل از آغاز ورود در حجاب‌های خلقی می‌داند که برای ولی مطلق لیلةالقدر است تا زمان طلوع فجر مطلق، یعنی زمان کناررفتن این حجاب‌ها و رسیدن او به مقام قاب قوسین است.[۵۸]

اهمیت شب قدر

شب قدر آن شبى است که در طول سال، شبى به فضلیت آن یافت نمى‌شود و عمل در این شب از عمل در طول هزار ماه بهتر است و تقدیر امور سال در این شب صورت‌ مى‌گیرد و فرشتگان و روح که اعظم فرشتگان الهى است، در این شب به اذن پروردگار به زمین فرود مى‌آیند و به محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مى‌رسند و آنچه را که براى هر فرد مقدّر شده بر آن حضرت عرضه مى‌دارند. در اهمیت شب قدر همین بس که خداوند در سوره قدر در وصف آن می فرماید: «خَیرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ از هزار ماه برتر است.

مسائلی بر قدر و منزلت این شب افزوده است، از جمله:

نزول قرآن

نزول جامع ترین، کامل ترین و ماندگارترین کتاب الهی بر عظمت و منزلت شب قدر افزوده است. قرآن کریم خود می گوید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛[۱] ماه مبارک رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است.

اما در چه شبی از شبهای آن ماه، قرآن نازل شده است؟ آیه دیگر بیان می کند که «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیلَةٍ مُّبَارَکةٍ»[۲]؛ به راستی، آن [قرآن] را در شبی پربرکت نازل کردیم.

و این شب مبارک را در سوره قدر مشخص فرموده که «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»[۳]؛ به حقیقت ما آن [قرآن] را در شب قدر فرود آوردیم.

پس باید گفت: نزول قرآن در چنین شبی بر عظمت آن می افزاید. این نکته را هم اضافه کنیم که این نزول، نزول دفعی است بر قلب رسول گرامی اسلام، نه نزول تدریجی که آغاز آن با آغاز بعثت یعنی بیست و هفتم رجب همراه است.

نزول قرآن

برخی از ‌اندیشمندان، نزول قرآن بر پیامبر(ص) را به دو گونه دفعی و تدریجی می‌دانند.[۵۹] از ویژگی‌های شب قدر، نزول دفعی قرآن بر پیامبر اکرم(ص) در آن است؛ چنان‌که در مدت ۲۳ سال به صورت تدریجی بر پیامبر(ص) نازل شده است.[۶۰]

به اعتقاد امام‌خمینی چگونگی نزول قرآن و حقیقت آن، یکی از اسرار معارف الهی است که جز پیامبر اسلام(ص) و اولیایی که به کمک ایشان به این حقایق دست می‌یابند، کسی توانایی درک آن را ندارد و این از اموری نیست که با ریاضت و شهود بتوان به آن دست یافت.[۶۱] ایشان با استناد به برخی روایات[۶۲] نزول قرآن بر پیامبر(ص) را به صورت دفعی در بیت معمور و به صورت تدریجی در طول ۲۳ سال دعوت ایشان در مکه و مدینه می‌داند[۶۳] و معتقد است خداوند در شب قدر، درِ رحمت خویش را به روی موجودات گشود، و با نزول قرآن، تمام اسما و صفات را به صورت جمعی و یکباره از طریق انسان کامل در دسترس بشر گذاشته است.[۶۴]. ایشان با بیان شاهدی از کلام ملاصدرا[۶۵] بر این نکته تأکید دارد که حقیقت قرآن با هفتاد هزار حجاب از عالم غیب نازل شده و به صورت الفاظ درآمده تا قلوب انسانی تاب تحمل آن را داشته باشد.[۶۶]

امام‌خمینی همانند استاد خود شاه‌آبادی[۶۷] با تحلیلی عرفانی، مراتب نزول قرآن را هفت مرتبه می‌شمارد و آن را منطبق بر مراتب هفت‌گانه عالم می‌داند و معتقد است برای قرآن، حقیقتی است که از شئون و حقایق علمی در حضرت واحدیت شمرده می‌شود؛ این حقیقت غیبی در هر نشئه از نشئاتِ هفت‌گانه عالم، ظهور و بروزی دارد و رسول خدا(ص) در هر نشئه‌ای از این نشئات ـ به گونه‌ای مناسب آن نشئه ـ آن را ادراک می‌کند و ممکن است مفاد برخی روایات را که قرآن بر هفت حرف نازل شده است،[۶۸] بر همین معنا حمل کرد.[۶۹] ایشان در تعیین این منازل هفت‌گانه، بیانی متفاوت با استاد خود دارد. شاه‌آبادی این منازل را مرتبه هویت غیبی حق، مرتبه فنای حضرت، مرتبه بقای بعد از فنا، مرتبه عقل بسیط، مرتبه عقل تفصیلی و مرتبه وهم، مرتبه خیال آن حضرت و در نهایت مرتبه الفاظ و صوت می‌داند؛[۷۰] ولی امام‌خمینی این منازل را حضرت علمیه، حضرت اعیان ثابته، حضرت اقلام، حضرت الواح، حضرت مثال، حس مشترک و شهادت مطلقه معرفی می‌کند.[۷۱]

امام‌خمینی نزول قرآن را از امور مهمی می‌داند که غایت و هدف بعثت را تشکیل می‌دهد و انگیزه این نزول، در دسترس قرارگرفتن حقایق آن برای مردم است که هر کس به اندازه وسعت وجودی خویش از آن بهره می‌برد.[۷۲] به باور ایشان پیامبران الهی(ع)، وحی را پیش از نزول آن توسط جبرئیل(ع) ، شهود می‌کنند و در مراحل بعد، با تنزل به مراحل پایین‌تر، حقایق وحی را در عوالم پایین‌تر مشاهده می‌کنند. ایشان مشاهده و شهود پیامبران(ع) را از قسم سفر سوم و چهارم از اسفار اربعه در منازل سالکان می‌داند که سالک در سیر الی‌الله و فی‌الله به مقام فنا رسیده و با رجوع به خلق، وظیفه تکمیل بندگان و سعادت آنها را بر عهده می‌گیرد. در این مرحله است که به مقام نبوت می‌رسد. اگرچه به اعتقاد ایشان، شهود انبیا(ع) در شرایع گوناگون، متفاوت است و به مظهریت آنها از اسمای الهی و غلبه آن اسم بر آنها بر می‌گردد.[۷۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزه و مـاه مـبـارک رمـضـان

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 13:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

زمان شب قدر

زمان شب قدر در روایات به صورت صریح تعیین نشده است؛ برخی روایات، آن را شب نوزدهم، بیست ‌و یکم یا بیست ‌و سوم ماه رمضان دانسته‌اند و معین‌نکردن آن را برای تشویق بر انجام اعمال در هر سه شب بیان کرده‌اند.[۷۴] اندیشمندان اسلامی نیز در تعیین شب قدر اختلاف داشته و برخی نُه نظر در این زمینه ذکر کرده‌اند.[۷۵] ازجمله این نظرها عبارت‌اند از: ۱. شب قدر، تنها شب نزول قرآن بر پیامبر(ص) است که تکرار نشده است. ۲. شب قدر در سال‌های زندگی پیامبر(ص) بوده است. ۳. شب قدر هر سال تکرار می‌شود؛ ولی ممکن است در ماه‌های گوناگون واقع شود. ۴. شب قدر، تنها در ماه رمضان واقع می‌شود و یک شب است.[۷۶] امام‌خمینی با بیان برخی روایات در این زمینه، به روایتی از اقبال سیدبن‌طاووس اشاره می‌کند که شب قدر را خصوص شب بیست‌ و سوم ماه رمضان می‌شمارد و نشانه تمایل وی به پذیرش این قول است. ایشان در جمع میان اقوال و اخباری که در تعیین شب قدر وارد شده، به نکته‌ای عرفانی اشاره می‌کند که ممکن است اختلاف روایات در تعیین این شب به اختلاف این شب‌ها در مظهریت آنها از حقیقت شب قدر و کمال و نقص آنها برگردد؛ بدین معنا که همه این شب‌ها، شب قدر هستند؛ ولی برخی شریف‌تر و کامل‌تر هستند.[۷۷]

نزول فرشتگان و روح

برخی متکلمان نزول فرشتگان را نزولی جسمانی دانسته‌اند که سبب تنگی زمین می‌گردد.[۷۸] از دیدگاه حکما فرشتگان مجرد بوده و نزول آنها نزول جسمانی نیست و آنان فوق زمان و مکان می‌باشند.[۷۹] برخی معتقدند نزول فرشتگان به امر الهی به عالم خلق، در حقیقت تنزل حقایقی است که در عالم بالا وجود دارند و آنچه نازل می‌شود، رقیقه آن حقیقت بالا است.[۸۰] مراد از روح در سوره قدر از دیدگاه بسیاری از مفسران جبرئیل(ع) است[۸۱] و طبق بعضی روایات روح(ع) از فرشتگان بوده و برتر از جبرئیل(ع) است.[۸۲]

امام‌خمینی مانند بسیاری از اندیشمندان اسلامی[۸۳] معتقد به تجرد فرشتگان بوده و اینکه تجرد آنان از بسیاری از آیات و روایات اثبات می‌شود و گفته برخی محدثین[۸۴] در مجردنبودن آنان را بسیار ضعیف شمرده است.[۸۵] به این جهت ایشان چگونگی تنزّل فرشتگان را بر ولی امر به صورت نقل و انتقال مکانی و تجافی از محل خود نمی‌داند؛ زیرا آنان از لوازم جسم و ماده منزه هستند و تنزّل آنان در شب قدر یا غیر آن در مرتبه قلب یا صدر یا حس مشترک ولی به صورت تمثل ملکوتی است، چنان‌که تنزّل جبرئیل(ع) بر حضرت مریم(س) در آیه کریمه[۸۶] به تمثل تعبیر شده است و این تنزّل بر ولی ممکن نیست مگر با خروج از قیود طبیعت و تناسب آنها با عوالم بالا و مادامی که نفس مشغول تدبیر این عالم است، این تمثلات برای او رخ نمی‌دهد.[۸۷] به اعتقاد ایشان گاهی اولیای کامل الهی(ع) با انسلاخ از عوالم، فرشتگان و روح اعظم را مشاهده می‌کنند و گاهی به قدرت خود ولیّ کامل، تنزّل فرشتگان حاصل می‌شود.[۸۸]

فلاسفه، روح(ع) را نخستین طبقه و جبرئیل(ع) را آخرین طبقه فرشتگان کروبیین می‌دانند و جبرئیل(ع) را روح‌القدس می‌نامند.[۸۹] امام‌خمینی در سوره قدر دو احتمال برای روح ذکر می‌کند: مراد از روح، روح‌الامین و جبرئیل(ع) است و اینکه مراد روح اعظم است که طبق برخی روایات اعظم از فرشتگان و جبرئیل(ع) است.[۹۰] این روح را به اعتبار اینکه قلم تدوین در عالم وجود است، قلم اعلی و به اعتبار اینکه همه حقایق در آن جمع است، عقل اول می‌نامند. طبق برخی روایات روح اعظم با رسول خدا(ص) بود و با ائمه(ع) هست و از ملکوت است.[۹۱] روح در قرآن کاربرد دیگری نیز دارد و آن روح انسانی یا روح اولیا(ع) است که اعظم از فرشتگان است.[۹۲]

شب احیا

احیاء یا شب‌زنده‌داری (یعنی شب را به دعا و عبادت گذراندن)[۱] یکی از سنت‌های مهم در میان مسلمانان است. شب‌زنده‌داری به‌قصد نماز شب به‌گفتهٔ اکثر مفسرین، همان‌طور که از سورهٔ المزمل برمی‌آید، در ابتدای اسلام حدود یک سال )بنا به اختلاف در روایات)واجب بوده و مسلمانان در کنار پیامبر اسلام آن را به‌جای می‌آوردند. به‌نظر اغلب فقها و مفسرین، پس از حدود یک سال طبق آیهٔ ۲۱ همین سوره، خداوند در این حکم تخفیف قائل شد و جای آن را تهجد گرفت.[۲][۳][۴] مهمترین زمان برگزاری مراسم شب احیا برای مسلمانان، شب‌های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است.[۵][۶][۷]

اِحیاء به‌معنی خواص

اِحیاء به‌معنی خاص، شامل شب‌زنده‌داری و بیدار ماندن شب‌های خاصی از سال است که در رأس آن شب قدر (شب‌های نوزدهم، بیست‌ویکم و بیست‌وسوم ماه رمضان) قرار دارد.[۸] همچنین در روایتی از امام اول شیعیان علی بن ابی‌طالب، احیا در چهار شب از جمله شب اول ماه رجب، شب نیمهٔ شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان توصیه شده‌است.[۹][۱۰][۱۱]

همچنین از حَضْرَتِ محمد (صَلیٰ الله عَلَیه و آلِهٖ) پیامبر خدا نقل شده که هر کس شبهای عیدین عید فطر و عید قربان را احیا کند در آن روزی که دل‌ها می‌میرند، دل او نمیرد. مشابه همین روایت برای احیای شب نیمه شعبان نیز نقل شده‌است.[۹][۱۲][۱۳]

خصوصیات

احیا آیینی مذهبی است که می‌تواند به صورت فردی یا جمعی برگزار شود. شخص می‌تواند خود احیا را در خانه انجام دهد یا به گروهی در مسجد ملحق شود. احیا را می‌توان در تمام شب‌های سال انجام داد، اما شب‌های خاصی توسط بزرگان دین بیشتر توصیه شده‌است.[۱۴] احیا را می‌توان به سادگی با بیدار ماندن در طول شب و ذکر گفتن یا خواندن نماز شب انجام داد. علاوه بر این می‌توان از دعاها و موارد تخصصی‌تری که در کتاب مفاتیح الجنان آمده برای برگزاری احیا استفاده کرد.[۱۵][۱۶][۱۷]

ثواب و فواید آن

در روایات فراوانی از محمد و چهارده معصوم نقل شده‌است که هر کس شب‌های قدر را احیا کند، گناهانش آمرزیده می‌شود.[۱۸] همچنین گفته شده روزی او زیاد می‌شود و در کارهایش گشایش می‌بیند.[۱۹][۲۰][۲۱] در احادیث مربوط به چهارده معصوم آمده‌است: بیدار ماندن قسمتی از شب و نماز خواندن و تلاوت قرآن ثواب بسیار دارد.[۲۲] خاصیت‌های دیگری نیز در متون اسلامی برای احیا آمده‌است، از جمله: با احیا، بیماری از جسم خارج می‌شود.[۲۳] چهره فرد را نورانی و زیبا می‌کند.[۲۴] خانه فرد یا محل برگزاری احیا نورانی می‌شود. باعث تلاش مستمر و مداوم در طول روز می‌شود. موجب تضمین روزی بدون رنج و زحمت است.[۲۵] فرصتی برای تمدد اعصاب و رفع خستگی، افسردگی و آزردگی و ترمیم روح و جسم فرد است. فرصتی است برای مناجات با خالق جهان هستی و اوج قرب الهی.[۲۶] بُعد معنوی فرد را می‌سازد و تقویت می‌کند و باعث می‌شود فرد از منبع علم و قدرت لایزال الهی، توش و توان بگیرد.[۲۷] موجب اصلاح روابط بین افراد شده و آن را بهبود می‌بخشد.[۲۸][۲۹][۳۰][۳۱]

تقدیر امور

قدر» به معنای تقدیر و اندازه گیری و تنظیم است. راغب اصفهانی می گوید: «لیلة القدر ای لیلة قیضها لامور مخصوصة[۴]؛ شب قدر یعنی شبی که [خداوند] برای [تنظیم و تعیین] امور مخصوصی آن را آماده [و مقرر] نموده است».

و قرآن کریم می فرماید: «فیها یفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ»[۵]؛ در آن شب هر کاری بر طبق حکمت

]خداوند] جدا [و تعیین و تنظیم] می گردد.

طبق روایات فراوانی[۶] سرنوشت افراد برای سال بعد، مانند: رزق، مرگ، خوشی و ناخوشیها، حج رفتن و حوادث دیگر زندگی بر اساس استعدادها و لیاقتها رقم می خورد. امام رضا علیه السلام فرمود: «...یقدر فیها ما یکون فی السنة من خیر او شر او مضرة او منفعة او رزق او اجل ولذلک سمیت لیلة القدر[۷]؛ در آن شب قدر آنچه که در سال واقع می شود، تقدیر و اندازه گیری می شود. از نیکی و بدی و زیان و سود و روزی و مرگ. به همین جهت نیز شب قدر [شب اندازه گیری] نامیده شده است». و امام صادق علیه السلام فرمود: «التقدیر فی لیلة القدر تسعة عشر، و الابرام فی لیلة احدی و عشرین و الامضاء فی لیلة ثلاث و عشرین[۸]؛ تقدیر امور [و سرنوشتها] در شب قدر یعنی شب نوزدهم، تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضا[ی آن] در شب بیست و سوم [صورت می گیرد[

سند امامت

شب قدر بزرگترین سند امامت و تداوم آن در طول زمان است. در روایات فراوانی، وجود شب قدر را در هر زمان دلیل لزوم امامت و بقای آن دانسته اند، لذا سوره قدر به منزله شناسنامه اهل بیت علیهم السلام شمرده شده است. در اینجا به برخی روایات اشاره می شود:

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: علی علیه السلام زیاد می فرمود: هیچگاه تیمی و عدوی [ابوبکر و عمر] خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله جمع نشدند مگر آن که آن حضرت [سوره] «انا انزلناه...» را با خشوع و گریه می خواند، سپس آن دو عرض می کردند چقدر رقت شما نسبت به این سوره شدید است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمود: به جهت آنچه چشمم دیده و دلم فهمیده است و به جهت آنچه دل این شخص [یعنی علی علیه السلام] پس از من خواهد دید. آن دو می گفتند: مگر شما چه دیده ای و او چه می بیند؟ فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای آن دو نوشت: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْرٍ»؛[۹] ملائکه و روح در آن شب با اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل می شوند. آنگاه فرمود: آیا بعد از «کل امر؛ تمام امرها» که خداوند می فرماید، چیزی باقی خواهد ماند؟ گفتند: نه. سپس حضرت فرمود: آیا می دانید آن کسی که هر امری بر او نازل می شود کیست؟ گفتند: تو هستی ای رسول خدا! آنگاه می فرمود: بله [ولی] آیا شب قدر بعد از من هم ادامه دارد؟ گفتند: بله. فرمود: آیا [در شبهای قدر] بعد از من هم آن امر نازل می شود؟ گفتند: بله. سپس فرمود: بر چه کسی؟ گفتند: نمی دانیم. سپس آن حضرت از سر من [علی] می گرفت) دست را روی سر من قرار می داد) و می فرمود: اگر نمی دانید بدانید، آن شخص پس از من این مرد است. [امام صادق] فرمود: پس آنگاه آن دو نفر همیشه این گونه بودند که شب قدر را بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سبب هراسی که بر دلشان می افتاد، می شناختند.[۱۰]

در جای دیگر علی علیه السلام فرمود: «به حقیقت شب قدر در هر سال وجود دارد و امر سال در آن شب نازل می شود و به راستی برای آن امر صاحبان امری است. عرضه شد آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «انا و احد عشر من صُلبی ائمة محدَّثون[۱۱]؛ من و یازده [امام] از نسل من که [همه] امامانی محدَّث می باشند [که ملائکه را نمی بینند ولی صدای آنها را می شنوند[

و در برخی روایات آمده که خود ولایت علی علیه السلام و ائمه علیهم السلام جزء تقدیرات آن شب است[۱۲] و نیز دستور داده اند که با مخالفان برای اثبات امامت و بقای آن و زنده بودن مهدی علیه السلام به شب قدر استدلال کنید.[۱۳]

آری، بقای شب قدر دلیل محکمی است بر بقای امامت و بقای امامت اقتضا می کند حیات و زنده بودن مهدی علیه السلام را و حیات مهدی علیه السلام نشانه حیات مذهب پیشتاز و همیشه در صحنه تشیع است. لذا اسلام اصیل و قرآن تا ابد زنده است.

از اینجا روشن شد که شب قدر یعنی شب ولایت و امامت[۱۴] و معنای روایاتی که شب قدر را به حضرت فاطمه علیهاالسلام تفسیر نموده است،[۱۵] روشن شد که حقیقت شب قدر امامت و ولایت است و حقیقت ولایت و امامت زهرای مرضیه علیها السلام است.

بخشش گناهان

یکی دیگر از ویژگیهای شب قدر بخشش گناهان و عفو عاصیان و مجرمان است، لذا باید تلاش نمود تا این فیض عظمای الهی شامل حال انسان شود. وای به حال انسانی که در شب قدر مورد غفران الهی قرار نگیرد؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمود: «من ادرک لیلة القدر فلم یُغفر له فأبعدَه الله[۱۶]؛ کسی که شب قدر را درک کند، پس بخشیده نشود [و مورد رحمت بی پایان الهی واقع نشود] پس خدا او را [از رحمت خویش] دور می سازد»؛ و در جای دیگر فرمود: «من حرّمها فقد حرم الخیر کله و لایحرم خیرها الا محروم[۱۷]؛ هر کس که از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم [و بی نصیب] شده است و محروم نمی ماند از [برکات و] خیرات شب قدر، مگر کسی که [با اعمال خویش] خود را محروم نموده باشد». لذا باید تلاش مضاعف نمود تا غفران الهی در این شب بخشش گناهان شامل حال انسان گردد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمود: «من قام لیلة القدر ایمانا و احتسابا، غُفر له ما تقدم من ذنبه[۱۸]؛ کسی که در شب قدر به پاخیزد [و آن شب را] از روی ایمان و محاسبه [و اخلاص بیدار باشد،] گناهان گذشته اش بخشوده می شود

در بحارالانوار در ذیل این روایت اضافه شده: «من صلی لیلة القدر ایمانا واحتسابا غَفر الله ما تقدم من ذنبه[۱۹]؛ هر کس در شب قدر، از روی ایمان و محاسبه [و اخلاص] نماز گذارد، خداوند گناهان گذشته او را می بخشد».

اعمال شب قدر

اعمال شب های قدر دو گونه است:

الف. اعمالی که مشترک بین هر سه شب است، شامل: غسل ، خواندن دو رکعت نماز که‌ در هر رکعت پس از سوره حمد، هفت مرتبه سوره توحید خوانده و پس از فراغت از نماز هفتاد مرتبه بگوید، «استغفراللّه و اتوب الیه». ، بازکردن قرآن مجید در برابر خود و گفتن: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِکتَابِک الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ وَ فِیهِ اسْمُک الْأَکبَرُ وَأَسْمَاؤُک الْحُسْنَى وَ مَا یخَافُ وَ یرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقَائِک مِنَ النَّارِ؛ و سپس گذاشتن مُصحَف شریف بر سر و گفتن: اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ کلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فیهِ وَبِحَقِّک عَلَیهِمْ فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّک مِنْک؛ سپس هر کدام از این عبارات را ده مرتبه بگوید: بِک یا اَللّهُ؛ بِمُحَمَّدٍ؛ بِعَلی؛ بفاطمه؛ بِالْحَسَنِ؛ بِالْحُسَینِ؛ بِعَلِىّ بْنِ الْحُسَینِ؛ بُمَحَمَّدِ بْنِ عَلِی؛ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ؛ بِعَلِىِّ بْنِ مُوسى؛ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی؛ بِعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِی؛ بِالْحُجَّة. زیارت امام حسین علیه السلام ، احیاء(شب زنده‌داری) ، به جا آوردن صد رکعت نماز که فضلیت بسیار دارد و بهتر آن است که در هر رکعت پس از سوره حمد، ده‌ مرتبه سوره توحید بخواند. خواندن دعای «اللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیتُ لَک عَبْداً دَاخِراً...». خواندن دعای جوشن کبیر.

ب . اعمالی که مخصوص به هر یک از سه شب قدر است:

شب نوزدهم: صد بار ذکر «اَستَغفِرُاللهَ رَبّی و اَتوبُ اِلیهِ»؛ صد بار ذکر «اَلّلهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرِالمُؤمِنینَ»؛ دعای: «اَللّهُمَّ اْجْعَلْ فیما تَقْضی وَتُقَدِّرُ مِنَ الاَمْرِ الْمَحْتُومِ...»

شب بیست و یکم: خواندن دعاهایی که مربوط به دهه آخر ماه رمضان است. دعای: یا مُولِجَ اللَّیلِ فِی النَّهارِ...

شب بیست و سوم: خواندن دعاهایی که مربوط به دهه آخر ماه رمضان است؛ خواندن سوره عنکبوت، سوره روم و سوره دخان؛ هزار مرتبه خواندن سوره قدر؛ خواندن دعاهای جوشن کبیر، مکارم الاخلاق و افتتاح؛ غسل در ابتدای شب و غسلی در انتهای آن؛ دعای: اَللَّهُمَّ امْدُدْ لِی فِی عُمُرِی وَ أَوْسِعْ لِی فِی رِزْقِی...؛ دعای: اَللَّهُمَّ اجْعَلْ فِیمَا تَقْضِی وَ فِیمَا تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ...؛ دعای: یا بَاطِناً فِی ظُهُورِهِ وَ یا ظَاهِراً فِی بُطُونِهِ ...؛ خواندن دعای سلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

معنای شب قدر ومعانی قدر - اندازه و مقدار - بزرگ و با عظمت - تنگی - با ارزش و پرقیمت - مفهوم شب قدر - فلسفه وجودی - عظمت و اهمیت - علت نامگذاری - فضيلت ویژگی‌ها - نزول قرآن - برتری شب قدر - علت پنهان‌بودن - توسعه طولی زمان - نزول فرشتگان - صفا و سلامتی - اختصاص به امام زمان - احیاء - اعمال - وظایف مسلمان در ایام قدر - خودسازی - شرایط - مشارطه - برنامه‌ریزی - دعا و نیایش - قرائت قرآن - رذیلت‌زدایی - اصلاحات اجتماعی - تعیین شب قدر - دیدگاه فقها - روایت امام صادق - تداوم شب در سیره صالحان در شب‌های قدر - پیامبر خدا - حضرت فاطمه زهرا - سید علی قاضی - امام خمینی - احتمالات در تعدد شب قدر - احتمال اول - احتمال دوم - احتمال سوم - فضیلت روز قدر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزه و مـاه مـبـارک رمـضـان

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 13:40 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بیانات در دیدار شاعران و اهالی فرهنگ و ادب فارسی

[دریافت PDF]

به مناسبت میلاد حضرت امام حسن مجتبیٰ (علیه السّلام) (۱)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

اگر وقت نگذشته بود، من مایل بودم که از شعر بعضی از این آقایانی که اسم آوردید و بعضی دیگر که میبینم در جلسه حضور دارند و من روح لطیف و ذوق سرشار و شعر پخته‌ی آنها را می‌شناسم، استفاده کنیم؛ منتها وقت گذشته و انسان وقتی خسته است ــ حالا شماها که جوانید و به این زودی خسته نمیشوید، امّا بخصوص در سنین ما انسان زود خسته میشود ــ لذّت آن شعر را آن‌چنان که باید و شاید نمیبرد.

شعر متعهّد و انقلابی بحمدالله روبه‌رشد است. امشب برای من یک شب مژده‌آفرین بود. شعرهایی که خوانده شد، عموماً شعرهای خوبی بود. البتّه در یک حد نبود؛ بعضی خوب‌تر بود، بعضی خوب بود. و کیفیّت خواندن و توجّه به نکات شعری نشان میداد که شعرها ابتدائی سروده نشده؛ یعنی ناشی از یک منبع و یک مادّه در درون این شعرا است؛ یعنی الحمدلله شاعرِ تربیت‌شده در کشور، روزبه‌روز بیشتر شده و داریم. و البتّه گزارش هم به من دادند که در سال ۴۰۳ آزمون خوبی از سوی شعرای متعهّد و انقلابی در مراکز ذی‌ربطِ به شعر داده شده.

این موج گسترش شعر، بخصوص در بین جوانها، خیلی امیدوارکننده است. شعر مهم است. شعر یک هنر بی‌نظیر است. وجود انواع و اقسام رسانه‌ها نتوانسته شعر را از موجودیّت رسانه‌ای قوی و تأثیرگذار خودش تنزّل بدهد. شعر حقیقتاً یک رسانه‌ی اثرگذار است. لذاست که هر چه شعر پیشرفت پیدا کند و شعرای خوب زیاد بشوند، جای خرسندی و خوشحالی دارد.

کمّیّتها البتّه خیلی زیاد شده ــ که خیلی خوب است ــ کیفیّت‌ها هم انتظار داریم که به همین اندازه افزایش پیدا کند. الان کمّیّت بر کیفیّت رجحان دارد در بین مجموعه‌ی شعرای جوان خوب ما؛ لکن این استعدادهایی که من میبینم، همه‌ی اینها ان‌شاءالله باکیفیّت خواهند شد، اگر خوب ادامه بدهند و پیش ببرند. شاعرِ باکیفیّت هم بحمدالله کم نداریم؛ یعنی شعرای خوب، شعرای قوی، شعرائی که انتظار داشتیم به یک رتبه‌ی خوبی برسند و رسیده‌اند، الحمدلله داریم در بین مجموعه‌ی شعرای متعهّد و انقلابی؛ منتها من بارها و مکرّر این را گفته‌ام که هیچ کس ــ هم در شعر و هم در غیر شعر ــ با مشاهده‌ی ارتقاء خود نباید احساس کفایت بکند.

اینکه شما دیدید شعرتان ارتقاء پیدا کرده و توانایی‌تان بالا رفته و محصول کارتان یک محصول برجسته‌ای است، شما را قانع نکند؛ برای خاطر اینکه شما همچنان با حافظ فاصله دارید، با سعدی فاصله دارید، با نظامی فاصله دارید. اعتقاد من این است که دوره‌ی ما میتواند سعدی‌آفرین باشد؛ میتواند. حالا این عواملی که شاعر را شاعر میکنند و قادر بر استخدام الفاظ و جمله‌بندی‌ها و واژه‌ها میکنند چیست، یک بحث مفصّلی است، راجع به آن نمیخواهم صحبت بکنم؛ به ‌هر حال این دوره دوره‌ای است که شاعر تشویق میشود؛ این منافات ندارد با اینکه شعرا همیشه درددل‌هایی، گله‌هایی دارند. همیشه همین‌جور بوده؛ از اوّل تولّد شعر در ایران، یعنی از هزار و خرده‌ای سال قبل، شعرا همیشه گله داشته‌اند. شما نگاه کنید، شعرای بزرگ [با] این‌همه برخورداری در دربار پادشاه‌ها و پول بگیر و مدح بگو که:
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان عنصری(۲)
با همه‌ی اینها، آنها گله‌مند بودند و همیشه هم از زندگی گله میکردند. این هست؛ این را نمیشود نفی کرد و تمام هم نمیشود. علّتش هم این است که نابسامانی‌ها و کجی‌های زندگی تمام نمیشود؛ منتها دیگران نمی‌بینند، شاعر میبیند؛ دیگران زبان گفتنش را ندارند، شاعر زبان گفتنش را دارد؛ علّت این است؛ این اشکال ندارد. امّا شعرای امروز ما بحمدالله برخورداری‌های اجتماعی‌شان ــ کار به مسائل مادّی ندارم ــ احترامشان، اینکه این شاعر است، این اهل این هنر بزرگ است، محفوظ است.

ما زمان طاغوت، شعرای بزرگی را دیدیم که واقعاً شاعر برجسته بودند، [امّا] کسی اعتنائی به آنها نمیکرد. خب مثلاً مرحوم امیری‌فیروزکوهی خیلی شاعر بزرگی بود؛ به نظر من بهترین شاعر زمان خودش بود در بین غزل‌سراها، [امّا] کسی اعتنا نمیکرد به امیری؛ یعنی اصلاً کسی کاری به کار او نداشت. اگر در خیابان راه میرفت، در همان خیابان خانه‌ی خودش کسی سلامش هم نمیکرد. هیچ وقت در یک برنامه‌ی رادیویی، در یک برنامه‌ی تلویزیونی ــ که حالا آن وقت خیلی نبود ــ حتّی در رسانه‌های مطبوعاتی از او و امثال او دعوت نمیشد. تنها کاری که میشد مثلاً‌ فرض کنید فلان روزنامه برای اینکه صفحه‌ی خودش را پُر کند،‌ یک غزلِ مثلاً رهی را یا فرض کنید که امیری را یا دیگران را چاپ میکردند. کسی اعتنائی به اینها نمیکرد. امروز شاعر در تلویزیون، در رادیو، در برنامه‌های گوناگون و مانند اینها [حضور دارد]. بنابراین زمینه امروز برای سعدی شدن آماده است، برای حافظ شدن آماده است، برای نظامی شدن آماده است و میتوان پیش رفت.

بخصوص زبانی که امروز شعر ما پیدا کرده، این زبان، زبان بی‌سابقه است؛ یعنی الان زبان همین شعرهایی که شما خواندید، این زبان، یک زبان بی‌سابقه‌ای است؛ این ساخت دوره‌ی انقلاب است. حالا اینکه تعریفش چیست، احتیاج به کار و تأمّل دارد؛ البتّه بعضی‌ها [در این زمینه] کار کرده‌اند . حالا برای من خیلی واضح و روشن نیست امّا زبان، زبانِ جدیدی است؛ نه زبان آن اشعار قدیمی خراسانی است، نه زبان غزلهای نوع عراقی است، نه زبان غزلهای هندی است؛ از هر کدام از اینها یک چیزی دارد و یک چیز اضافه‌ای بر اینها دارد که این مخصوص این است. خب این خیلی خودش چیز مهمّی است. میتوان یک شاعر بزرگ، شعرای بزرگی، قلّه‌هایی را فرض کرد در زمان ما. باید ان‌شاءالله این کار انجام بگیرد.

باطن شاعر، در شعرِ شاعر اثر دارد؛ چون آنچه شما میگویید، از باطن شما میجوشد؛ هر چه باطن شما پاکیزه‌تر و زلال‌تر باشد، شعرتان پاکیزه‌تر و زلال‌تر خواهد شد. یعنی به این حتماً باید توجّه کرد؛ نمونه‌هایش را ما دیده‌ایم، شعرائی که با روحیّات خاصّ خودشان شعر گفته‌اند و شعرشان حاکی از آن روحیّات است. توصیه‌‌ی من این است که بخصوص شعرای جوان، که طبعاً به ‌خاطر ذوق و به ‌خاطر احساسات لطیف و مانند اینها در معرض یک مسائلی قرار میگیرند، هر چه میتوانند بر تقوا و حفظ آن تشرّع و پایبندی به مبانی معرفتی، بیشتر تأمّل کنند. لذا شما در قرآن مشاهده میکنید که در آخر سوره‌ی شعرا، در مورد شعرا [میفرماید]: اِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثیرا»؛(۳) چرا «ذَکَرُوا اللهَ کَثیرا»؟ خب، همه باید ذکر کثیر بگویند؛ [امّا] اینکه شاعر را بالخصوص میگوید باید «ذَکَرُوا اللَهَ کَثیرا»، پیدا است که شاعر به این ذکرِ کثیر احتیاج دارد؛ یعنی بایستی ذکر کثیر گفته بشود.

یک سفارش من، استفاده از گنجینه‌ی ادب فارسی است. بله، ما گفتیم که مثلاً سبک شعر شما با سبک سعدی فرق دارد لکن سعدی یک مجموعه‌ی عظیمِ تجربه‌ی هنری است یا در درجه‌ی بعد حافظ و بعضی دیگر، که واقعاً نظیرشان را نمیشود پیدا کرد؛ اینها از لحاظ ذخایر هنری خیلی برجسته‌اند. از تکّه‌تکّه‌ و ذرّه‌ذرّه‌ی شعر اینها میشود نکته استفاده کرد؛ یعنی شما که خوش‌ذوقید، شما که جوانید، شما که یک چیزهایی را می‌بینید که امثال ماها نمیتوانیم ببینیم، خیلی چیزهای خوبی میتوانید استفاده کنید. خواهش من این است که به اینها مراجعه‌ بشود.

یک نکته‌ی دیگر، بحث شعر عاشقانه، غزل عاشقانه است. گاهی اوقات من اینجا در این جلسه میبینم ــ و در سالهای گذشته هم بوده ــ که مثلاً غزل عاشقانه کأنّه یک جرمی است، یا مثلاً یک چیز منفی‌ای است؛ نه، بالاخره در شاعر احساسات حاکی از محبّت و به صورتی عشق، به وجود می‌آید، عیبی هم ندارد؛ بنابراین گفتن شعر عاشقانه هیچ اشکالی ندارد. در کنار شعرهایی که برای مفاهیم مقدّس و متعالی گفته میشود، شعر عاشقانه هم گفته بشود، اشکالی ندارد؛ منتها مهم این است که شعر عاشقانه در سنّت شعر فارسی، همیشه عفیف و نجیب بوده؛ نگذارید شعر عاشقانه‌ی شما از این نجابت و از این عفّت خارج بشود؛ این حرف ما است. برهنگی شعرِ عاشقانه و بی‌پردگی و بی‌حیائیِ شعر عاشقانه درست نیست. در زمان طاغوت، در بین شعرا بعضی بودند که نسبت به این قضیّه تعمّد داشتند. من یک وقتی از بعضی‌هایشان اسم آورده‌ام که دیگر نمیخواهم تکرار کنم آن را؛ ولیکن خب میشود شعر عاشقانه گفت و بدون اینکه هیچ تعریضی(۴) به جنبه‌های عفّت و نجابت و مانند اینها داشته باشد. این هم یک نکته که لازم است.

یک نکته مسئله‌ی مضمون و مضمون‌سازی است. البتّه در شعرهایی که حالا خوانده شد، مضامین خوبی وجود داشت که انصافاً آدم میبیند مضمون‌یابی و مضمون‌سازی [وجود دارد]، لکن یک مطلب واحد را با چند زبان میشود بیان کرد. شما میتوانید همان مطلبی را که صد تا شاعرِ دیگر گفته‌اند ــ چون مطلب خیلی هست؛ گفت: «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت»(۵) ــ با یک ترکیب جدید و با یک قالب جدید ارائه کنید؛ این میشود یک مضمون. شعر هندی که گفته میشود دارای مضمون است، یعنی این؛ وَالّا آن چیزهایی که در شعر هندی هست، این‌جور نیست که در شعرهای دیگر نباشد؛ منتها به صورت استعمال‌شده‌ی در شعر هندی نیست، با آن مضامین نیست.
شادم که از رقیبان، دامن‌کشان گذشتی
گو مشتِ خاکِ ما هم بر باد رفته باشد(۶)
این را کسی نگفته؟ چرا، شاید آدم بتواند ده شعر [با این مضمون] پیدا کند؛ امّا این تعبیرِ «دامن‌کشان گذشتی»، مضمون‌سازی است. حالا البتّه این معنا در شعر صائب که فوق‌العاده زیاد است ــ یعنی اوّل تا آخرِ شعرِ صائب همین‌جور است ــ و شعرای تابع صائب مثل حزین و امثال او هم همین‌جور هستند و آن نقطه‌ی پیچیده‌اش هم مرحوم بیدل است که خب [شعر] او خیلی سخت است و اصراری هم به نظر من وجود ندارد که ما حتماً آن‌جور مضمون‌سازی بکنیم که شرح بخواهد و تفصیل بخواهد. البتّه رتبه‌ی بیدل خیلی بالا است و در شعر، هم در لفظ و هم در معنا، کم‌نظیر است؛ امّا اصراری نیست که حالا حتماً آن‌جور شعر گفته بشود. به هر حال، مضمون لازم است؛ زبان، استفاده‌ی از واژه‌های متناسب، لازم است؛ نیامدن زبان عوامانه و گفتارِ رایجِ بخصوص در سطوح پایین در شعر، لازم است. [اگر] به اینها توجّه بکنید، شعر اعتلا پیدا میکند، شعر برجسته میشود. من اینجا نوشته‌ام «مضمونهای درس‌آموز با زبان رسا و شیرین و همراه احساس لطیف و رقیق شاعرانه»؛ اینها اگر باشد، شعر واقعاً شعر برجسته‌ای خواهد شد.

یک نکته‌ی دیگر، مسئله‌ی مفاهیم موجود زمان ما است. به نظرم کمتر زمانی این‌همه مفاهیم اجتماعی برجسته‌ی شوق‌آفرین وجود داشته. حالا شما ملاحظه بفرمایید در همین جلسه از شهید سلیمانی گفته شد، از شهید رئیسی گفته شد، از شهید سنوار گفته شد، از شهید نصرالله گفته شد و مطمئنّاً خیلی از حضّارِ محترم هم آماده بودند [بگویند] یا شاید هم دارند شعرهایی راجع به همینها؛ یعنی حتماً دارند؛ چون من از آقای ملکیان (۷) و بعضی از دوستان، شعرهای خیلی خوبی در همین زمینه‌ها شنیده‌ام. خب اینها موضوعات مهمّی است؛ در واقع، اینها زنده‌کننده‌ی مفاهیمی است که باید در ذهن مردم زنده بماند. این کارِ این زمان است. به نظر من، این هم لازم است.

و همچنین مفاهیم توحیدی و معرفتی و حکمت در شعر. اینکه شعر یکی از دوستان را من گفتم واقعاً حکمت بود، همین‌جور هم هست؛ بعضی از تعبیرات و مفاهیمی که در شعر گفته میشود، مفاهیمِ حکمت‌آمیزِ سطح بالا است و اینها خیلی باارزش است. دنبال اینها بایستی بود؛ و البتّه مخاطب کمی خواهد داشت؛ بلاشک همه آن مفاهیم را نمیفهمند.
گفتم ز کجایی تو، تسخر زد و گفتا من
نیمی‌ام ز ترکستان، نیمی‌ام ز فرغانه(۸)

این را خیلی آدم نمیفهمد که چه میخواهد بگوید او؛ یعنی این مستی‌ای که او میگوید:
ای لولی بربط‌زن تو مست‌تری یا من؟
ای پیش چو تو مستی، افسون من افسانه(۹)

این را غالباً ما نمیفهمیم که این چه مفهومی است، امّا این مفهوم وجود دارد و خواهان دارد و فهمنده دارد؛ کسانی هستند که میفهمند این مضامین را و اگر چنانچه کسانی بتوانند، مخاطبین خوبی در این زمینه‌ها پیدا میکنند.

در نوع استفاده‌ی از تلویزیون هم من یک نظری دارم دیگر؛ حالا این البتّه سلیقه‌ی شخصی است؛ نمیخواهم امرونهی‌ای در این زمینه انجام بگیرد. اینکه ما شاعر مثلاً خوب مطلوبِ در حدّ نصاب خودمان را بیاوریم در یک برنامه‌ی منظّم، مرتّب، هفتگی، یک ساعت، جلوی چشم بیننده نگاه کنیم برای اینکه شعر فلان جوان را بشنود، شعر آن یکی را بشنود، بحث کنند، صحبت کنند، این سطح اعتبار شاعر را پایین می‌آورد. استفاده‌ی تلویزیون از شاعر این نیست. همه هم استفاده نمیکنند؛ یعنی من خوفم از این است که این‌جور برنامه‌ها شعر را بازاری کند؛ آن شاعر خوب را بازاری کند. البتّه شعر باید حتماً در تلویزیون، در رادیو خوانده بشود؛ با شیوه‌های خوب و مشخّصی، یک شعر خوبی، با یک مقدّمه‌ی خوبی [خوانده شود]؛ یک مجری خوبی، بگوید: بله، مثلاً یک شاعری هستند این‌جور، با این خصوصیّات، یک شعری در این زمینه گفته‌اند، بعد شاعر با احترام تمام بیاید آنجا بنشیند و شعرش را بخواند؛ این خیلی خوب است، امّا اینکه حالا آن‌طور که من توصیف کردم [باشد]، شعر را به نظر من پایین می‌آورد، مشتری زیادی هم قاعدتاً ندارد؛ یعنی مردم، همه، دوست نمیدارند این‌جور برنامه‌ی شعری را. به ‌هر حال امیدواریم که ان‌شاءالله همه‌ی جهات را [ملاحظه بفرمایید.]

یکی از دوستانی که به من مشورت دادند برای مطالب امشب، یک نکته‌ی خوبی را تذکّر دادند و آن این است که در این دفاتر شعریِ سنّت گذشته‌ی ما رسم بر این بوده که شروع دفتر با توحیدیّه و تحمیدیّه بوده؛ «اوّل دفتر به نام ایزد دانا».(۱۰) حتّی مولوی هم که اسم خدا و مانند اینها را نمی‌آورد، در واقع آن وصل ازلی و آن ارتباط معنوی و مانند اینها را دارد بیان میکند که آن هم خدا است، آن هم معنویّت است، آن هم معرفت است.(۱۱) و به نظر من این را اگر بشود مراعات کنید، خوب است؛ یعنی دفتری که چاپ میکنید از اشعار خودتان، شروعش با همین شعر معارفی باشد، شعر توحیدی باشد، شعر تحمیدی باشد. ان‌شاءالله خداوند همه‌ی شما را موفّق کند.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته

(۱ در ابتدای این دیدار، جمعی از شاعران به قرائت اشعار خود پرداختند.

(۲ خاقانی. دیوان اشعار، قطعات، قطعه‌ای با مطلع «به تعریض گفتی که خاقانیا / چه خوش داشت نظم روان عنصری»

(۳ سوره‌ی شعراء، بخشی از آیه‌ی ۲۲۷؛ «مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده ...»

(۴ اشاره کردن

(۵ صائب تبریزی. دیوان اشعار، غزلیّات؛ «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت / در بند آن مباش که مضمون نمانده است»

(۶ حزین لاهیجی. دیوان اشعار، از غزلی با مطلع «ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد / در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد»
۷) آقای محمدحسین ملکیان

(۸ مولوی. دیوان شمس، غزلیّات، غزلی با مطلع «من بیخود و تو بیخود، ما را که برد خانه؟ / من چند تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه؟»
«گفتم ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان / نیمی‌ام ز ترکستان، نیمی‌ام ز فرغانه»

(۹ همان

(۱۰ سعدی. دیوان اشعار، غزلیّات؛ غزلی با مطلع «اوّل دفتر به نام ایزد دانا / صانع‌، پروردگارِ حیّ توانا»

(۱۱ ر.ک: مولوی. مثنوی معنوی، دفتر اوّل؛ «بشنو این نی چون شکایت میکند / از جدایی‌ها حکایت میکند»


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 12:44 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دیدار شاعران و اهالی فرهنگ و ادب فارسی با رهبر انقلاب

در شب ولادت با سعادت کریم اهل‌بیت حضرت امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) جمعی از شاعران جوان و پیشکسوت با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار، با ابراز خرسندی از رشد شعر متعهد و انقلابی، اشعار قرائت شده در این جلسه را عموماً خوب و با کیفیت خواندند و گفتند: موج رو به گسترش شعر بخصوص در بین جوانان بسیار امیدوارکننده است و گزارش فعالیت‌های ادبی شاعران در سال ۱۴۰۳ حاکی از آن است که شاعران متعهد و انقلابی ما آزمون خوبی در این سال پس داده‌اند.

ایشان با تأکید بر اینکه شعر، رسانه و هنری بی‌نظیر است که انواع دیگر رسانه‌ها نتوانسته‌اند آن را از مرجعیت خود تنزل دهند، گفتند: هر قدر شعر پیشرفت کند و به تعداد شاعران خوب افزوده شود جای خرسندی دارد البته انتظار است که در کنار کمیّت به کیفیت اشعار نیز اضافه شود.

رهبر انقلاب لازمه پیشرفت کیفی شعر و شاعر را کفایت نکردن او به پیشرفت‌های شعری خود دانستند و افزودند: دوره ما می‌تواند دوره «سعدی و حافظ و نظامی آفرین» باشد چرا که بر خلاف دوره طاغوت که شاعران بزرگ از احترام و اعتنا برخوردار نبودند، در دوره کنونی، احترام و توجه اجتماعی به شاعران در سطح بالا است و حضور و توجه به آنان در رسانه‌ها و رادیو و تلویزیون زمینه مناسبی برای پرورش شاعران بزرگ فراهم کرده است.

ایشان زبان کنونی شعر فارسی را زبانی بی‌سابقه و ساخت دوره انقلاب خواندند و گفتند: این امتیاز هنری بستری دیگر برای برخاستن شاعران و قله‌های بزرگ شعر در زمان ما است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اثرگذاری باطن شاعر در سروده او، شاعران بخصوص جوانان را به پایبندی هر چه بیشتر به تقوا و مبانی معرفتی و حفظ تشرع توصیه کردند و افزودند: علت اینکه قرآن شاعران را به ذکر کثیر توصیه می‌کند این است که هر چه باطن شاعر پاکیزه‌تر و زلال‌تر باشد، شعر او پاکیزه‌تر و زلال‌تر خواهد شد.

ایشان بهره‌گیری از گنجینه ادب فارسی و ذخائر هنری موجود در اشعار شاعران بزرگ ایرانی را ضروری برشمردند و در توصیه‌ای دیگر به شاعران در خصوص چارچوب‌های شعر و غزل عاشقانه گفتند: گفتن شعر عاشقانه که حاکی از غلیان احساسات محبت‌آمیز شاعر است هیچ اشکالی ندارد اما شعر عاشقانه در سنت شعر فارسی همواره عفیف و نجیبانه بوده است بنابراین نگذارید که شعر عاشقانه شما از دایره عفت و نجابت خارج و به بی‌پردگی و بی‌حیایی آلوده شود.

رهبر انقلاب مضمون‌سازی و پرهیز از وارد کردن انبوه گفتار رایج سطح پایین در اشعار را باعث اعتلاء شعر دانستند و افزودند: مضامین درس‌آموز با زبان رسا و شیرین همراه با احساس لطیف و رقیق شاعرانه، شعر را برجسته و ممتاز می‌سازد.

ایشان پر شمار بودن مفاهیم اجتماعی شوق‌آفرین در زمان کنونی را ظرفیتی شوق‌آفرین برای استفاده در اشعار خواندند و گفتند: در این جلسه از شهیدان سلیمانی، رئیسی، نصرالله و سنوار اشعاری خوانده شد که این مفاهیم زنده کننده می‌تواند به وسیله شعر در اذهان مردم زنده بماند؛ همچنانکه بیان مفاهیم توحیدی و معرفتی و حکمت‌آمیز نیز در اشعار بسیار با ارزش و دارای مخاطب خود است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سنت آغاز دفاتر شعری با توحید و ستایش پروردگار را سنتی ارزنده و قابل الگوگیری برای شاعران کنونی دانستند.

ایشان همچنین با اشاره به برخی برنامه‌های تلویزیونی که در آن، شاعران برجسته به شنیدن و بحث درباره سروده‌های شاعران جوان می‌نشینند، این شیوه را باعث تنزل سطح و اعتبار شعر و بازاری شدن شاعران خوب دانستند و افزودند: البته شعر باید حتماً از رادیو و تلویزیون خوانده شود اما به شیوه‌ای که شأن شاعر در آن رعایت شود.

در این دیدار ۳۶ نفر از شاعران سروده‌های خود را در موضوعات مختلف دینی، اجتماعی و سیاسی قرائت کردند.

پیش از نماز مغرب و عشاء نیز تعدادی از شاعران از نزدیک با رهبر انقلاب اسلامی، گفت‌وگو و آثار خود را به ایشان تقدیم کردند.

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif آنچه در ادامه در اختیار مخاطبان قرار میگیرد، «بسته‌های خبری» است که صرفاً جهت بازنشر سریع بیانات رهبر انقلاب اسلامی در رسانه KHAMENEI.IR و حساب‌های رسمی آن در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده و «متن کامل بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای» طبق روال مرسوم، تا ساعاتی دیگر در این پایگاه در بخش «بیانات» منتشر خواهد شد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب در این دیدار:
* شعر متعهد و انقلابی بحمداللّه رو به رشد است. امشب برای من یک شب مژده‌آفرین بود. شعرهایی که خوانده شد، عموماً شعرهای خوبی بود.

در سال ۱۴۰۳ آزمون خوبی از سوی شعرای متعهد و انقلابی داده شده. این موج گسترش شعر در بین جوانها به خصوص این خیلی امیدوارکننده است.

شعر حقیقتاً یک رسانه‌ی اثرگذار است. لذاست که هر چه شعر پیشرفت پیدا کند و شعرای خوب زیاد بشوند، جای خرسندی و خوشحالی دارد. کمیّتها البته خیلی زیاد شده، خیلی خوب است. کیفیتها هم انتظار داریم که به همین اندازه افزایش پیدا کند.

* امروز شاعر در تلویزیون، در رادیو، برنامه‌های گوناگون اینها [حضور دارند] و بنابراین زمینه امروز برای سعدی شدن آماده است، برای حافظ شدن آماده است، برای نظامی شدن آماده است و میتوان پیشرفت بخصوص زبانی که امروز شعر ما پیدا کرده این زبان، زبان بی‌سابقه است یعنی الان زبان همین شعرهایی که شما خواندید این زبان یک زبان بی‌سابقه‌ای است، این ساخت دوره‌ی انقلاب است؛ حالا تعریفش چیست؟ این احتیاج به کار و تأمل دارد.

زبان، زبان جدیدی است، نه زبان آن اشعار قدیمی خراسانی است، نه زبان غزلهای نوع عراقی است، نه زبان غزلهای هندی است از هر کدام از اینها یک چیزی دارد و یک چیز اضافه‌ای بر اینها دارد.

* یک نکته‌ی دیگر بحث شعر عاشقانه است، غزل عاشقانه؛ گاهی اوقات اینجا من می‌بینم در این جلسه‌ی ما در سالهای گذشته هم بوده بعضی‌ها کأنّه مثلاً غزل عاشقانه یک جرمی است یک مثلاً چیز منفی است و اینها نه، بالاخره شاعر احساسات حاکی از محبت و بصورتی عشق در او به وجود می‌آید عیبی هم ندارد. شعر عاشقانه بنابراین هیچ اشکالی ندارد گفتنش. در کنار شعرهایی که برای مفاهیم مقدس و متعالی گفته میشود شعر عاشقانه هم گفته بشود اشکالی ندارد. منتها مهم این است که شعر عاشقانه در سنت شعر فارسی همیشه عفیف و نجیب بوده؛ نگذارید شعر عاشقانه‌ی شما از این نجابت و از این عفت خارج بشود. این حرف ماست. برهنگی شعر عاشقانه و بی‌پردگی و بی‌حیایی شعر عاشقانه درست نیست. در زمان طاغوت در بین شعرا بعضی بودند که تعمّد داشتند نسبت به این قضیه؛ من یک وقتی اسم آوردم از بعضی‌هایشان دیگر نمیخواهم تکرار کنم این را ولیکن خب میشود شعر عاشقانه گفت و بدون اینکه هیچ تعریضی به جنبه‌های عفت و نجابت و اینها داشته باشد.

* یک نکته‌ی دیگر [در شعر] مسئله‌ی مفاهیم موجود زمان ماست. به نظرم کمتر زمانی این همه مفاهیم اجتماعی برجسته‌ی شوق‌آفرین وجود داشته. حالا شما ملاحظه بفرمایید در همین جلسه از شهید سلیمانی گفته شد، از شهید رئیسی گفته شد، از شهید سنوار گفته شد، از شهید نصراللّه گفته شد.

خیلی شعرهای خوبی. خب اینها موضوعات مهمی است. اینها در واقع زنده‌کننده‌ی مفاهیمی است که باید در ذهن مردم زنده بماند. این کار، این زمان به نظر من این هم لازم است و همچنین مفاهیم توحیدی و معرفتی. مفاهیم توحیدی و معرفتی، حکمت در شعر که یکی از دوستان در شعرشان بود من گفتم واقعاً حکمت بود همین جور هم هست. بعضی از تعبیرات و مفاهیمی که در شعر گفته میشود مفاهیم حکمت‌آمیز سطح بالاست و اینها خیلی با ارزش است. دنبال اینها بایستی بود و البته مخاطب کمی خواهد داشت بلاشک همه آن مفاهیم را نمی‌فهمند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 11:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مهم‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین جمله رهبر انقلاب در سال ۱۴۰۳ کدام است؟

به نظر شما مهم‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین جمله‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۴۰۳ کدام جمله است؟ لطفاً نظرات خود را از طریق همین صفحه ارسال کنید.

در ذیل این صفحه، برخی جملات برای مرور آماده شده است. همچنین مخاطبان محترم می‌توانند برای بررسی جامع و سهولت در انتخاب از صفحات آرشیو «بیانات»، «پیام‌ها»، «سخن‌نگاشت» و یا با جستجو، عبارت مورد نظر خود را بیابند. این نظرسنجی تا بیست و نهم اسفندماه سال جاری ادامه خواهد داشت.

برای یادآوری جملات رهبر انقلاب، منتخبی از جملات برگزیده سال ۱۴۰۳ را در ادامه مطلب مشاهده کنید.


* اسفند ماه













* بهمن ماه












* دی ماه







* آذر ماه








* آبان‌ ماه














* مهر ماه
















* شهریور ماه










* مرداد ماه












* تیر ماه


















* خرداد ماه

















* اردیبهشت ماه












* فروردین ماه













اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 11:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

چهارشنبه‌ سوری 1

چهارشنبه‌ سوری 2

چهارشنبه‌ سوری 3

چهارشنبه‌ سوری 4

چهارشنبه‌سوری با استفاده از مواد محترقه و آتش‌زای خطرناک، به محیط زیست آسیب‌های زیادی وارد می‌کند. این مواد موجب آلودگی هوا، صدا و نور شده و بر مسیر مهاجرت پرندگان اختلال ایجاد می‌کنند. انفجار مواد محترقه باعث افزایش آلاینده‌ها، به‌ویژه ذرات معلق ریز، می‌شود که می‌توانند اثرات منفی بر سلامت انسان و دیگر موجودات زنده داشته باشند. سوزاندن لاستیک‌ها و مواد پلاستیکی نیز باعث تولید گازهای مضر مانند مونوکسید کربن، دی‌اکسید نیتروژن، دیوکسین و فوران می‌شود که می‌توانند سرطان‌زا و بسیار آلاینده باشند. آلودگی صوتی ناشی از این مواد نه تنها برای انسان‌ها آزاردهنده است، بلکه بر رفتار طبیعی حیوانات نیز تأثیر می‌گذارد و باعث فراری دادن پرندگان از محل‌های زادآوری‌شان می‌شود. علاوه بر این، آلودگی نوری می‌تواند موجب اختلال در چرخه خواب گونه‌های جانوری شود. این آلودگی‌ها تأثیرات منفی بر روند مهاجرت پرندگان دارند و می‌توانند به اکوسیستم آسیب‌های بلندمدتی وارد کنند.[۱۹]

آیین‌های محلی

راین (کرمان) : در شهر راین واقع در استان کرمان مردم راین در شب چهارشنبه‌سوری شپش‌های خود را از نقاط مختلف بدن‌شان جمع‌آوری می‌کنند و آنها را در آتشی که درست کرده‌اند می‌ریزند و اعتقاد دارند که با انجام دادن این کار در سال آینده به شپش مبتلا نخواهند شد، این مراسم در شهر راین «شِپش‌سوزان» نام دارد.[۵۹][۶۰]

خراسان : در استان خراسان و شهر مشهد و خراسان جنوبی مردم در قدیم در شب چهارشنبه سوری هیزم آتش می‌زنند. نام این هیزم‌ها عبارت است از چرخه، خار و اسپند. اسپند دود کردن یا اسپند (اسفنج) به داخل آتش ریختن از آداب مردم خراسان در تمام جشن‌ها و مناسبت‌ها است. در داخل آتش اسپند نمک می‌ریزند که حالت ترقه و انفجار دارد.

در خراسان رضوی و شهرهایی مانند سبزوار، گناباد، بیرجند و بجستان چند رسم دیگر هم هست از جمله انداختن یک گوی بزرگ در آتش. به این ترتیب که با هیزم یک گوی بزرگ درست می‌کردند و آن را آتش می‌زدند و از بلندی روی زمین پرتاب و هم‌زمان می‌خوانند «غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا».


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: چهارشنبه‌ سوری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 9:14 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

چهارشنبه‌ سوری

چهارشنبه‌ سوری یکی از آیین‌ها و جشن‌های ایرانی است که از غروب آخرین سه‌شنبهٔ ماه اسفند، تا پس از نیمه‌شب تا آخرین چهارشنبهٔ سال، برگزار می‌شود و برافروختن و پریدن از روی آتش مشخصهٔ اصلی آن است. این جشن، نخستین جشن از مجموعهٔ جشن‌ها و مناسبت‌های نوروزی است که با برافروختن آتش و برخی رفتارهای نمادین دیگر، به‌صورت جمعی در فضای باز برگزار می‌شود.[۳]

در مورد واژهٔ «سوری» در ترکیبِ نامِ جشنِ سوری / چهارشنبه ‌سوری دو نگر وجود دارد: برخی «سور» را در معنایِ جشن، شادمانی، نشاط و عیش گرفته‌اند و نظرِ دیگر و درست این است که «سوری» را به معنایِ سرخ می‌دانند؛ چون در این جشن آتشِ سرخ افروخته می‌شود واژهٔ سوری پهلوی و SŪR به معنیِ سرخ است. سول به معنای خورشید sul هم از همین خانواده است در زبانِ فارسی گُلِ سوری به معنیِ گُلِ سرخ یا سُهروَردی (گل سرخ) ورد به معنی گل است که البته از برگ تغییر آوایی یافته است که در همگی سور از همین ریشه است نظرِ دوم پذیرفتنی تر است؛ زیرا نامِ نخستِ این مراسم «جشنِ سوری» بوده است و واژه چهارشنبه بعدها واردِ این نام شده است؛ اما با گذشت زمان برخی شواهد و قراین موجود، مانند رواج تلفظ چارشمبه سُرخی در شهر اصفهان و استفاده از واژهٔ سور به‌جای سرخ در بسیاری از گویش‌های رایج در فلات ایران، صحت دیدگاه دوم را تقویت می‌نماید؛ شایان ذکر است دو واژهٔ سور و سُهر، که از نظر تلفظ شباهت زیادی به واژهٔ سرخ دارند، در گویش‌های پشتو، لری، بختیاری و زبان کردی به معنای سرخ به کار می‌روند، مانند گل سوری به‌معنای گل سرخ یا سُهروَرد به چم گل سرخ.[۴] چهارشنبه سوری: چهارده شبمه سوری. معادل جشن هولی در هندوستان می‌باشد. نام‌های محلی این جشن عبارتند از: چارشُمبه سُری[پ ۱])نیشابور(گول چارشَمبه[پ ۲])اردبیل(، گوله-گوله چارشمبه[پ ۳])گیلان)، کوله چوارشمبه[پ ۴] )کردستان(، چوارشمبه-کولی[پ ۵])قروه(، و چارشمبه-سُرخی[پ ۶])اصفهان([۵]

به‌گفتهٔ ابراهیم پورداوود، با توجه به نقشِ پررنگِ آتش در فرهنگِ ایرانِ باستان، شاید جشن‌گرفتنِ همچین مناسبتی مربوط به جشن‌های شش‌روزهٔ پایانِ سالی (گاهنبارِ هَمَسْپَتْمَدَم) باشد که پس از اصلاح تقویم در زمان اردشیر نخستِ ساسانی برگزار می‌شدند.[۶] براساس باورِ زرتشتیان، در این گاهنبار، فروهرها و روانِ درگذشتگان بر زمین نازل می‌شوند.[۷] اما کارهایی مانند پریدن از روی آتش که طبق آیین زرتشت، توهین به آتش محسوب می‌شوند، باید در دورانِ پسااسلامی تکوین یافته باشند. همچنین انتخابِ صِرفِ روزِ چهارشنبه در این مناسبت، احتمالاً ناشی از ورودِ اندیشهٔ نحس‌پنداریِ این روز از فرهنگ عرب‌های فاتح به فرهنگِ بومیانِ فلاتِ ایران باشد.[۶] احتمال دیگر این است که چهارشنبه‌سوری بازمانده و شکل تحول‌یافته‌ای از جشن سده باشد، که (به نظر نویسندگان دانشنامهٔ جهان اسلام) احتمال بعیدی است.[۸]

در قدیمی‌ترین اشاره به «شب سوری» در قرن چهارم در تاریخ بخارا اشاره‌ای به روز چهارشنبه نیست ولی از لفظ «عادت قدیم» استفاده شده است که نشان‌دهندهٔ پیشینهٔ این جشن است:[۹]

و چون امیر منصور بن نوح به مُلک بنشست، اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه، به جوی مولیان، فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل کردند. آنگاه امیر به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون شبِ سوری چنان‌که عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند. پاره‌ای از آن بجست و سقف سرای درگرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت.

این فرض که برافروختن آتش در این روز بازماندهٔ سنت اعلان سال نو با آتش‌افروزی بر بام‌هاست و پریدن از آتش، یادمان عبور سیاوش از آتش است نیز مطرح بوده است. از سوی دیگر چون در برخی منابع از نحوست روز چهارشنبه سخن رفته، ممکن است ابداع چهارشنبه‌سوری یا تحول آن به صورت فعلی در قرون اولیهٔ اسلامی رخ داده باشد.[۱۰] همچنین گفته شده که چهارشنبه‌سوری به مناسبت بزرگداشت یاد قیام مختار ثقفی به خون‌خواهی حسین بن علی در ۶۶ هجری در کوفه بوده است که در روز چهارشنبه‌ای آغاز گردید و برای اعلان این قیام، یاران مختار بر پشت بام‌های خانه‌های خود آتش افروختند.[۱۱] برخی مردم نیز عقیده دارند که برافروختن آتش به‌نشانهٔ پیروزی مختار بر قاتلان حسین بن علی است، اما این پیشینه توسط شواهد تاریخی تأیید نمی‌شود.[۱۲] همچنین گزارش شده است که ابومسلم خراسانی برای آغاز قیامش در خراسان، به پیروانش دستور داده‌بود تا بر پشت بام‌هایشان آتش روشن کنند. به‌گفتهٔ ابوریحان بیرونی، هرمزد یکم، شاهنشاه ساسانی، دستور داده‌بود در نوروز، مکان‌های مهم را با آتش پاکیزه کنند زیرا معتقد بود که عناصر ناسالم در هوا وجود دارند.[۱۳]

در عین حال، ریشه‌ای غیرآیینی برای چهارشنبه‌سوری نیز قابل بررسی است: برافروختن آتش که کاربردهای بهداشتی و خاصیت گندزدایی داشته، احتمالاً جزوی از برنامه‌های نظافت عمومی پیش از آغاز سال جدید بوده، به‌ویژه اینکه دور انداختن و شکستن کوزه‌های قدیمی و مصرف شده در طول سال نیز از رسوم رایج در چهارشنبه‌سوری بوده است. با وجود مشابهت‌های آداب و رسوم رایج در چهارشنبه‌سوری و جشنی به نام آخری‌چهارشنبه که در آخرین چهارشنبهٔ ماه صفر از تقویم قمری به‌ویژه در هند و پاکستان برگزار می‌شود، بعید است‌که این جشن چنان‌که پنداشته شده است، دگردیسیِ چهارشنبه‌سوری در نتیجهٔ فشار و سخت‌گیری علمای متشرع بوده باشد، زیرا دست‌کم می‌دانیم که در روزگار اقتدار کامل علما و فقهای شیعه در عصر صفوی نیز این جشن به‌طور آشکار و عمومی برگزار می‌شده است و از این‌رو به نظر نمی‌رسد که این رسم هیچ‌گاه عملاً ممنوع گردیده باشد.[۱۴]

آدام اولئاریوس در سفرنامه خود هنگامی که در شماخی بود مراسم چهارشنبه سوری در ایران دوره صفوی را چنین توصیف می‌کندː «روز سوم مارس ۱۶۳۷ مصادف با چهارشنبه سوری ایرانی‌ها بود، یعنی آخرین چهارشنبه سال که به عقیده آن‌ها بدترین روزهای سال بشمار می‌رود و بنابر آنچه که از پیشینیان آن‌ها روایت شده و خودشان تجربه کرده‌اند در این روز هیچ ایرانی شانس نداشته و روز خوبی برای هیچکس بشمار نمی‌رود و به همین جهت بیشتر مردم دست از کار می‌کشند و دکان‌ها را می‌بندند، از خانه کمتر خارج شده و حتی المقدور کمتر حرف می‌زنند و سعی می‌کنند به کسی پول ندهند زیرا عقیده دارند هر کاری را که در این روز بکنند، تا آخر سال خواهند کرد. و به همین علت پولدارها تمام روز را نشسته و پول‌های خود را می‌شمارند و با آن بازی می‌کنند. عده‌ای هم کوزه‌های خود را برداشته و از خانه خارج می‌شوند و بدون آنکه به کسی حرف بزند و به جایی نگاه کنند، به خارج شهر رفته و کوزه را از آب پر کرده و آن را می‌آورند و به خانه و اطاق‌های خود می‌باشند و عقیده دارند که چون آب صاف و پاک است، پلیدی‌ها و بدبختی‌ها را از خانه شسته و با خود می‌برد اگر در راه به یک دوست و آشنا برسند قدری از آب کوزه را هم به او پاشیده و یا آب کوزه را روی سرش خالی می‌کنند تا بدبختی‌هایش شسته شده و از بین برود ولی این کار باید بدون هیچ حرف و سخنی انجام شود تا مؤثر واقع گردد. نوجوانان و جوانان نیز در این روز سرگرمی‌ها و تفریحات خاصی دارند، عده‌ای از آن‌ها دنبک‌هایی را زیر بغل گذاشته و کنار رودخانه در خارج شهر رفته و دنبک را با نواختن دست بر روی آن به صدا در می‌آورند. عده‌ای هم وارد رودخانه شده و در حالی‌که آب تا زانوی آن‌ها آمده است، دیگران را به داخل آب می‌کشند و کوزه‌هایشان را می‌شکنند. این قبیل جوانان را پرنده بدبختی می‌نامند و عقیده دارند هر کس بتواند فارغ از مزاحمت آن‌ها لب رودخانه رفته و کوزه را آب کرده و تا خانه خود بیاورد بدون شک در طول سال از بدبختی نجات خواهد یافت. به همین جهت هم عده‌ای صبح زود برای آب آوردن می‌روند تا از گزند این مزاحمین مصون باشند و یا اگر آن‌ها را در راه دیدند، کوزه خود را زیر لباسشان پنهان می‌کنند. این مراسم معمولاً تا ظهر روز چهارشنبه سوری انجام می‌شود و از ظهر به بعد نحوست آن روز تمام شده و مردم از خانه‌ها خارج گردیده و پی‌کار خود می‌روند».[۱۵]

این جشن در نزد ایرانیان قبل از اسلام در روز خاصی انجام نمی‌گرفت و معمولاً در اواخر زمستان در حالی که زمین در حال گرم شدن بود انجام می‌شد، ولی پس از اسلام و حمله اعراب این جشن به آخرین چهارشنبه سال موکول می‌شد؛ زیرا چهارشنبه در نزد اعراب روزی نحس و شوم بود.[۱۶] چهارشنبه نزد عرب‌ها نحس نیست - از آنجا که عرب‌ها از نزدیکترین گروه‌ها پیش از اسلام نزد ایرانیان بودند و دستکم هزار سال بخشی از ایران باستان بودند بسیاری از آداب و رسوم و عقاید شبیه به هم داشته‌اند و پیش از اسلام بسیاری از قبایل عربی چون بنی تمیم و بخش بزرگی از بنی وایل و طی و قضاعه و ایاد و انمار زرتشتی بودند و نام‌های ایرانی مانند دختنوس =دخترنوش - زراره - بسطام =ویستهم بسوس وسوار بین عرب‌های پیش از اسلام به فراوانی است --

کتایون مزداپور، نویسنده و پژوهشگر زرتشتی، دربارهٔ ارتباط چهارشنبه‌سوری با آیین زرتشتی چنین می‌نویسد:[۱۷]

جشن‌ها و آیین‌های ایرانی به همه ایرانیان تعلق داشته‌اند و دارند. بسیاری از آن‌ها به دوران پیش از مهاجرت آریاییان به این سرزمین بازمی‌گردند و خیلی از آن‌ها هرگز زرتشتی نبوده‌اند، مثل چهارشنبه سوری.

البته برخی از مخالفان دیدگاه بالا این شبهه را مطرح می‌کنند که اگر چنانچه چهارشنبه‌سوری را جشنی کهن و متعلق به دوران پیش از اسلام بدانیم، با دو مشکل مواجه خواهیم بود: اول اینکه ایرانیان قبل از اسلام، هفته نداشتند و هریک از روزهای ماه را به نامی می‌خواندند، دیگر اینکه بی‌احترامی به آتش و پریدن از روی آن با سنت زرتشتیان سازگار نیست.[۱۸](البته در این باره چنین توضیحی نیز منطقی است که در همان نام روزها، نام روزهای یکم، هشتم، پانزدهم و بیست‌وسوم هر ماه نام خداوند است ـ اورمزد و دی ــ و از این رو آن که صورتِ نخستین هفته در آن هنگام وجود داشته و روزهای دست کشیدن از کار بوده باشد قابل توجه است جدا از آن که هفته در شکل کنونی‌اش و به‌ویژه فراگیری‌اش در جهان شکلی مانوی دارد که آن هم برآمده از فرهنگ ایرانیان به‌شمار می‌رود و افزون بر این‌ها از آن‌جا که هنوز هم شکل آغازین چهارشنبه‌سوری در قالب آتش برپا کردنِ بر بام‌ها در جاهایی از ایران، از جمله در خراسان جنوبی، بازمانده است این که این جشن ریشه‌ای ایران باستانی دارد تقریباً مورد توافق همهٔ پژوهشگران است اما قطعاً طی رویدادهایی در دورهٔ میانه / اسلامی، احتمالاً قیام‌هایی چون ابومسلم، دگرگون شده است).

آسیب‌های محیط زیستی چهارشنبه‌سوری

چهارشنبه‌سوری با استفاده از مواد محترقه و آتش‌زای خطرناک، به محیط زیست آسیب‌های زیادی وارد می‌کند. این مواد موجب آلودگی هوا، صدا و نور شده و بر مسیر مهاجرت پرندگان اختلال ایجاد می‌کنند. انفجار مواد محترقه باعث افزایش آلاینده‌ها، به‌ویژه ذرات معلق ریز، می‌شود که می‌توانند اثرات منفی بر سلامت انسان و دیگر موجودات زنده داشته باشند. سوزاندن لاستیک‌ها و مواد پلاستیکی نیز باعث تولید گازهای مضر مانند مونوکسید کربن، دی‌اکسید نیتروژن، دیوکسین و فوران می‌شود که می‌توانند سرطان‌زا و بسیار آلاینده باشند. آلودگی صوتی ناشی از این مواد نه تنها برای انسان‌ها آزاردهنده است، بلکه بر رفتار طبیعی حیوانات نیز تأثیر می‌گذارد و باعث فراری دادن پرندگان از محل‌های زادآوری‌شان می‌شود. علاوه بر این، آلودگی نوری می‌تواند موجب اختلال در چرخه خواب گونه‌های جانوری شود. این آلودگی‌ها تأثیرات منفی بر روند مهاجرت پرندگان دارند و می‌توانند به اکوسیستم آسیب‌های بلندمدتی وارد کنند.[۱۹]

اعتراضات جنبش سبز در چهارشنبه سوری ۱۳۸۸

اعتراضات جنبش سبز، اعتراضاتی بود که در ۲۶ اسفند ۱۳۸۸ هم‌زمان با چهارشنبه‌سوری توسط هواداران جنبش سبز صورت گرفت.

اعتراضات جنبش سبز در چهارشنبه‌سوری ۱۳۸۹

اعتراضات جنبش سبز در چهارشنبه‌سوری ۱۳۸۹، اعتراضاتی بود که در ۲۴ اسفند ۱۳۸۹ هم‌زمان با چهارشنبه‌سوری توسط هواداران جنبش سبز صورت گرفت. هم چنین یکی از معترضان به نام بهنود رمضانی در تهرانپارس تهران در این روز کشته شد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: چهارشنبه‌ سوری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 9:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

آتش‌بازی

مشخصه اصلی چهارشنبه‌سوری، برافروختن آتش و پریدن از روی آن در آخرین چهارشنبه سال خورشیدی است.[۲۱] یکی دو روز قبل از چهارشنبه‌سوری، مردم برای گردآوری هیزم، بوته و امثال آن به بیرون از شهر می‌روند. ماده سوختنی آتش چهارشنبه‌سوری، گاهی از ضایعات کشاورزی همان منطقه (مثلاً در خور برگ خرما یا در گیلان ساقه برنج) تأمین می‌شود. محل برافروختن آتش پشت بام، حیاط خانه، میدان روستا یا خیابان‌های شهر است. کومه‌های آتش در تعداد فرد (یک، سه، پنج یا هفت کومه) و به فاصله چند متری از هم چیده می‌شود. آتش‌افروزی در زمان غروب آفتاب یا بعد از آن انجام می‌شود و مردان، زنان، و کودکان از روی آن می‌پَرَند و «سرخی تو از من، زردی من از تو» (یا در بعضی شهرها، شعری محلی با مضمونی مشابه) می‌خوانند. برخی بر این باورند که این کار آنها را از بیماری و زردرویی در سال بعد مصون می‌کند. آتش را بعد از مراسم وامی‌گذارند تا خود به خود خاموش شود یا آن را با آب خاموش می‌کنند.[۲۲] در روستاهای خراسان هنگام پریدن از آتش می‌خوانند: «آلا به‌در بلا به‌در، دزدخیزا از دها به‌در»، به این نیت که از شر آل، بلا و دزد در امان بمانند.[۲۳]

اگر مراسم در حیاط برگزار شد، خاکستر آتش را یکی از اعضای خانواده، معمولاً یک دختربچه، برمی‌دارد و به چهارراهی که محل انباشت خاکسترهاست می‌برد. در برگشت به خانه، در می‌زند و اهالی خانه می‌پرسند «کیست؟»، می‌گوید «منم»، می‌پرسند «از کجا می‌آیی؟»، پاسخ می‌دهد «از عروسی» و بازمی‌پرسند «چه آورده‌ای؟» و وقتی پاسخ می‌دهد «سلامتی»، در به روی او می‌گشایند.[۲۴]

احمد فریقی، پژوهشگر هنر، در سال ۱۳۵۶ گزارش کرده است که مردم کردستان در شب چهارشنبه‌سوری آتش روشن نمی‌کنند و رسوم آتش‌افروزی و آتش‌بازی در شب نوروز انجام می‌شود.[۲۵] اما سیروس معروفی، هنرمند و مورخ کردستانی، در سال ۱۳۷۹ گزارش کرده است که مردم کرد در شب چهارشنبه‌سوری در خارج از خانه خود آتش روشن می‌کنند و خاکستر آن را در کوزه شکسته‌ای جمع می‌کنند و به یک خرابه می‌اندازند.[۲۶]

مراسمی مشابه با چهارشنبه‌سوری در نزد ارمنیان ایران با نام دِرندِز در ۱۴ فوریه برگزار می‌شود که شامل پریدن از روی آتش است.[۲۷]

تا قبل از سال ۱۳۰۰، در این شب مردان تیراندازی هوایی می‌کردند. اما از این سال به بعد که نگهداری اسلحه ممنوع شد، ترقه‌بازی متداول گشت.[۲۸]

فال گرفتن

یک روش فال گرفتن در چهارشنبه‌سوری، فال گرفتن با بولونی است. بولونی نوعی کوزه دهان‌گشاد کوچک است که در قدیم برای نگهداری ترشی، ادویه و مربا به کار می‌رفت. فال گرفتن با بولونی جنبه تفریح و سرگرمی داشته است. برای این کار، جوانان گرد هم می‌آیند و هر یک، پوشیده از چشم دیگران، شیء یا نشانه‌ای از خود را به درون بولونی می‌اندازد. همچنین اشعار مختلفی را هم بر روی کاغذ می‌نویسند و درون بولونی می‌اندازند. سپس دختربچه‌ای دست در بولونی می‌کند و شعری را بیرون می‌آورد و می‌خواند و سپس شیئی را از آن بیرون می‌آورد که نشان می‌دهد شعرِ خوانده شده، فالِ صاحب آن شیء بوده است.[۲۹] در اصفهان یک آینه کوچک و یک سرمه‌دان هم در بولونی می‌اندازند و به جای نوشتن اشعار، از دیوان حافظ فال می‌گیرند.[۳۰]

نوع دیگری از فال گرفتن در چهارشنبه‌سوری، فال‌گوش است؛ که در آن دختران جوان نیت می‌کنند، پشت دیواری می‌ایستند و به سخن رهگذران گوش فرا می‌دهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را می‌گیرند.[۳۱] سعید نفیسی گزارش کرده است که در زمان او نوع دیگری از فال گرفتن نیز در زنجان متداول بوده است که در آن جوانان از دودکش، طنابی را وارد خانه دیگران می‌کنند تا صاحب خانه اولین چیزی را که دم دست دارد بر آن ببندد. شیئی که به طناب بسته می‌شد را به عنوان فال خود تعبیر می‌کردند؛ مثلاً اگر شیرینی بود، آن را نشانه شیرین‌کامی می‌دانستند.[۳۲]

کوزه‌شکستن

در بیشتر شهرهای ایران پس از پریدن از روی آتش، کوزه‌ها را می‌شکنند؛ احتمالاً ریشه این آیین، این باور خرافی قدیمی است که کوزه بدیمنی را جذب می‌کند و با شکستن کوره، بدیمنی‌ها هم از بین می‌رود. این رسم در شهرهای مختلف با تفاوت‌های جزئی انجام می‌شود. در تهران یک یا چند سکه درون کوزه می‌گذارند و از بالای بام (یا در زمان قدیم از بالای نقاره‌خانه) به پایین پرتاب می‌کنند تا بشکند.[۳۳] در خراسان علاوه بر سکه، مقداری زغال و نمک هم در آن قرار می‌دهند و قبل از پرتاب کوزه، آن را دور سر خود می‌گردانند. در این منطقه همچنین در هنگام شکستن کوزه می‌خوانند: «درد و بلای خَنِه رِ، رِختَم به توی کوچه».[الف][۳۴] در اراک و آشتیان در کوزه دانه‌های جو می‌ریزند. در شرق و جنوب‌شرق ایران، معمولاً به‌جای کوزه‌های نو، کوزه‌های مستعمل را می‌شکنند.[۳۵]

این سنت احتمالاً بر یک اصل بهداشتی نیز متکی بوده است، زیرا ایرانیان قدیم بر این باور بوده‌اند که ظروف سفالین را بیش از یکسال در خانه نباید نگاه داشت و چون ظروف سفالین لعاب ندارند و قابل شستشو نیستند و اگر یک سال استفاده شوند، آلوده و غیربهداشتی می‌شوند و استفاده بیشتر از آنها جایز نیست. پس آنها را باید شکست و دور انداخت.[۳۶]

قاشق‌زنی

در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود می‌کشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می‌روند. صاحبخانه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد به در خانه آمده و به کاسه‌های آنان آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می‌ریزد. آیین قاشق‌زنی احتمالاً نشات گرفته از این عقیده است که ارواح نیک درگذشتگان در رستاخیز آخر سال به میان زندگان بازگشته و به شکل افرادی که رویشان پوشیده است به خانه بازماندگان سر می‌زنند و زندگان برای یادبود و برکت به آنان هدیه‌ای می‌دهند.[۳۷] در زند اوستا آمده است که پنج روز آخر سال تا روز پنجم فروردین اورمزد دوزخ را خالی می‌کند و ارواح رها می‌شوند. قاشق زنی استفادهٔ ارواح از زبان بدنی به جای زبان گفتاری است.[۳۸]

همچنین نفیسی از پختن آشی با نام «آش بیمار» یا «آش زین‌العابدین بیمار» یاد کرده است که در شب چهارشنبه‌سوری به نیت شفای بیماری در خانه پخته می‌شد و نحوه گردآوری مواد آن به مراسم قاشق‌زنی شبیه بود؛ به این ترتیب که فردی که قصد پختن این آش را داشت، ظرف مسینی برمی‌داشت و به در خانه همسایگان می‌رفت و با قاشق به ظرف می‌زد و با این کار بدون این که شناخته شود، از همسایه می‌خواست چیزی که برای پختن آش کاربرد دارد (مانند آرد یا حبوبات) یا مقداری پول در آن بیندازد. هرچه در ظرف ریخته می‌شد باید برای پختن آش به کار می‌رفت و اگر چیزی اضافه می‌ماند، به فقیران داده می‌شد. باور بر این بود که این آش قدرتی شفادهنده دارد.[۳۹] در خراسان مراسم مشابهی برگزار می‌شده است، با این تفاوت که لزومی به پختن آش وجود نداشت و هر نوع غذایی می‌شد با آن طبخ کرد. همچنین در خراسان اگر صاحبخانه خودش در خانه بیمار داشت یا کسی از اعضای آن خانه به سفر رفته بود، با گفتن «ناخوش داریم» یا «سفری داریم» از دادن مواد غذایی امتناع می‌کرد چون این کار را مایه نحوست می‌دانست.[۴۰]

بخت‌گشایی و گره‌ گشایی

به گفته نفیسی، یکی از سنت‌های چهارشنبه‌سوری برای حل مشکلات، این است که مرد یا زنی، گوشه‌ای از لباس یا چارقد خود را گره می‌زند و در خیابان از نخستین عابر می‌خواهد که آن گره را بگشاید، یا گاهی از قفل کوچکی استفاده می‌کنند و کلید آن را به نخستین عابر می‌دهند تا آن را باز کند. این کار به نیت باز شدن گره از کارهای فروبسته انجام می‌شود.[۴۱] در بعضی از شهرها، دختر آینه کوچکی همراه خود دارد و همین که عابر قفل را باز کرد، خودش را در آینه نگاه می‌کند و می‌خندد و خندان به خانه بازمی‌گردد.[۴۲] گاهی دختر قبل از بازگشت به خانه، از یکی از آقایان رهگذر سؤالی گذرا می‌پرسید (مثلا فلان خیابان کجاست؟) و تصور بر این بود که داماد آینده همکار و هم‌صنف آن رهگذر خواهد بود.[۴۳] او گزارش می‌کند که سنتی مشابه در زنجان رایج بود که دختران دم بخت هفت گره به جامه خود می‌زدند و به آب‌انبار می‌رفتند و پسربچه‌ای این گره را از جامه آنان باز می‌کرد.[۴۴] به گزارش شکورزاده مراسم مشابهی نیز در خراسان مرسوم بود که در آن دختران دم بخت با کوزه و قیچی به لب جوی می‌رفتند و بعد از پر کردن کوزه از آب، یکی از همراهان دو انگشت شست آنان را با نخ می‌بست و پنهان می‌شد تا عابری از راه برسد و با قیچی نخ را ببُرد و بگوید «بستگی بختت را بریدم». آن‌گاه دختر با کوزه آب به خانه برمی‌گشت و هفت بار دور حیاط می‌چرخید و می‌گفت: «بختم باز شد».[۴۵]

توپ مروارید، توپ جنگی بزرگی بود که به مدت یکصد سال در میدان ارگ تهران قرار گرفته بود. در تهران قدیم این رسم متداول شده بود که در شب‌های چهارشنبه‌سوری، دختران دم بخت یا زنانی که حاجتی داشتند، از صفه میدان بالا می‌رفتند، در کنار آن می‌نشستند و از زیر آن رد می‌شدند.[۴۶] در شیراز و تبریز هم توپ‌های جنگی وجود داشت که مراسمی شبیه به توپ مروارید در تهران در آنها برگزار می‌شد.[۴۷]

در زمانی که دکان کوزه‌گری در شهرها وجود داشت، یک رسم بخت‌گشایی دیگر این بود که دختران با هفت گردو به دکان کوزه‌گری می‌رفتند و روی چرخ کوزه‌گری می‌نشستند و هفت دور می‌چرخیدند و هر دور، یکی از گردوها را می‌شکستند.[۴۸]

یکی دیگر از رسومی که مورد اشاره نفیسی است، ریختن آب دباغ‌خانه بر سر، به نیت ایجاد گشایش در کارهاست.[۴۹] فریقی گزارشی از چگونگی اجرای این رسم در کردستان ارائه کرده است. در شهرهای کردستان دختران برای پر کردن ظرف آب به زمین‌های اطراف دباغ‌خانه مراجعه می‌کنند و قبل از پر کردن آن، یک زرده تخم مرغ می‌خورند.[۵۰]

بعضی از کارها برای برگرداندن چشم زخم)مانند اسپند دود کردن و سوزاندن زاج(نیز در چهارشنبه‌سوری انجام می‌شود که اختصاص به این روز ندارد. در کردستان یک روش مرسوم برای دور کردن چشم‌زخم این است که مقداری نمک در نان پیچیده می‌شود و در کنار خانه قرار می‌گیرد.[۵۱]

خوردنی‌ها

سعید نفیسی در توصیف آیین‌های چهارشنبه‌سوری به آجیل نذری یا آجیل مشکل‌گشا اشاره می‌کند. البته آن را جزو آداب خاص چهارشنبه‌سوری نمی‌داند اما کسانی که به آن باور دارند، این نذر را در چهارشنبه‌سوری هم ادا می‌کنند.[۵۲] در خراسان آجیلی مخصوص چهارشنبه‌سوری وجود دارد که نمک ندارد و خوردن آن را مایه شگون می‌دانند.[۵۳] در کردستان نیز بو دادن و خوردن گندم، کنجد، نخود و عدس مرسوم بوده است.[۵۴]

خراسانی‌ها در شب چهارشنبه‌سوری غذایی به نام «چهاررنگ‌پلو» می‌پزند که متشکل از رشته‌پلو، عدس‌پلو، زرشک‌پلو و ماش‌پلو است.[۵۵]

شال اندازی

آیین شال‌اندازی شال‌اندازی یکی دیگر از رسوم چهارشنبه سوری است که در بیشتر روستاها و شهرها رواج داشته و تاکنون نیز اعتبار خود را در شهرها و روستاهای همدان و زنجان و برخی نقاط دیگر حفظ کرده است. جوانان چندین دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گره زده، از آن طنابی رنگین بلند درست می‌کردند و از راه پلکان خانه‌ها یا از روی دیوار، آن را از روزنه دودکش وارد منزل می‌کنند و یک سر آن را خود در بالای بام در دست می‌گرفتند، آنگاه با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان می‌سازند. صاحبخانه‌ها که منتظر آویختن چنین شال‌هایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال می‌ریزند و گره‌ای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه می‌سازند که هدیه سوری آماده است. آنگاه شال‌انداز شال را بالا می‌کشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کثرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواری‌ها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است و در برخی نقاط به نوعی خواستگاری غیرمستقیم بوده است در این مراسم پسری که قصد داشت با دختری ازدواج کند با این روش پاسخ از دختر می‌گرفتند.[۵۶][۵۷][۵۸]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: چهارشنبه‌ سوری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 9:12 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

آیین‌های محلی

راین (کرمان) : در شهر راین واقع در استان کرمان مردم راین در شب چهارشنبه‌سوری شپش‌های خود را از نقاط مختلف بدن‌شان جمع‌آوری می‌کنند و آنها را در آتشی که درست کرده‌اند می‌ریزند و اعتقاد دارند که با انجام دادن این کار در سال آینده به شپش مبتلا نخواهند شد، این مراسم در شهر راین «شِپش‌سوزان» نام دارد.[۵۹][۶۰]

خراسان : در استان خراسان و شهر مشهد و خراسان جنوبی مردم در قدیم در شب چهارشنبه سوری هیزم آتش می‌زنند. نام این هیزم‌ها عبارت است از چرخه، خار و اسپند. اسپند دود کردن یا اسپند (اسفنج) به داخل آتش ریختن از آداب مردم خراسان در تمام جشن‌ها و مناسبت‌ها است. در داخل آتش اسپند نمک می‌ریزند که حالت ترقه و انفجار دارد.

در خراسان رضوی و شهرهایی مانند سبزوار، گناباد، بیرجند و بجستان چند رسم دیگر هم هست از جمله انداختن یک گوی بزرگ در آتش. به این ترتیب که با هیزم یک گوی بزرگ درست می‌کردند و آن را آتش می‌زدند و از بلندی روی زمین پرتاب و هم‌زمان می‌خوانند «غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا».

رسم دیگر بسیاری از مناطق مراسم اَلَفَگی (alafeh) است. دقیقاً مشخص نیست الفگی از چه واژه ای است ولی ممکن است از الفت گرفته شده باشد بعضی گفته‌اند الفگی نام هدیه و خوراکی بوده است که پادشاهان برای پذیرایی از سفیران و همراهان آنان ارایه می‌کرده‌اند. این رسم ریشه در عقاید کهن مردم به‌ویژه خراسانیان دارد که معتقد بوده‌اند در چهارشنبه سوری روح مردگان آزاد است و به سوی اقوام خود می‌آید؛ بنابراین مردم برای خوشامد درگذشتگانشان، حلوا یا نوعی نان روغنی بنام چلپک یا نان غتاب (قطاب) و کلوچه و نان سرموکی را با یک کاسه آب روی پشت بام می‌گذارند. یک نان روغنی دیگر هم در روستاهای سبزوار می‌پزند و آن را در تمام روستا پخش می‌کنند و مردم با خوردن آن برای روح درگذشتگان فاتحه می‌خوانند. در حال حاضر مراسم الفگی در مساجد برگزار می‌شود و اکنون این روز قبل از سال نو انجام می‌شود امروزه روز قبل از سال نو یا همان روز نوروز صبح زود در مساجد جمع می‌شوند و هر فرد برای مرد تازه گذشته خود یک سفره الفگی می‌چیند که شبیه سفره نوروزی است (جشن سوری یا چهارشنبه سوری، مجله دریای پارس ۱۳۹۴)

عَلَفَه نام موادی بوده است که پادشاهان برای پذیرایی از سفیران و همراهان آنان مصرف می‌کرده‌اند.[۶۳][۶۴] این رسم ریشه در عقاید کهن خراسانیان دارد که معتقد بوده‌اند در چهارشنبه سوری روح مردگان آزاد است و به سوی اقوام خود می‌آید؛ بنابراین مردم برای خوشامد درگذشتگانشان، حلوا یا نوعی نان روغنی بنام چلپک را با یک کاسه آب روی پشت بام می‌گذارند. یک نان روغنی دیگر هم در روستاهای سبزوار می‌پزند و آن را در تمام روستا پخش می‌کنند و مردم با خوردن آن برای روح درگذشتگان فاتحه می‌خوانند. البته رسم علفه در اغلب شهرهای خراسان از جمله شیروان هم جاریست. رسم دیگر مردم در غرب خراسان رضوی کوزه شکستن بوده است. مردم ظرف‌های کهنه و کوزه‌های جرم‌گرفته را به پشت بام می‌بردند و می‌شکستند. البته نوع دیگر این رسم این است که مقداری نمک به نشانه بدبختی و مقداری زغال به نشانه سیاه‌روزی و مقداری و یک سکه را به نشانه تنگدستی در یک کوزه می‌ریزند و کوزه را به یکی از اعضای خانواده می‌دهند که از بالای بام به کوچه بیندازد و بگوید: «درد و بلای خنه (خانه)را ریختم در کوچه». این سنت برای دفع بلاها از خانواده اجرا می‌شود و نشانه امید مردم به خوشبختی و موفقیت در سال آینده است.[۶۵]

سیستان

فلسفه چهارشنبه سوری در سیستان» مردم سیستان سیاوش یکی از مظلومترین چهره‌های شاهنامه می‌دانند که وقتی زنِ پدرش سودابه، به او دل بست هرگز به مکر نامادری گرفتار نشدتااینکه این جسارت به گوش پدرش کیکاووس رسید و شدیداً مورد خشم او گردید. سیاوش از پدر خواست تا برای اثبات پاکی و بی‌گناهیش از هفت تونل آتش گذر کند و اگر سالم بیرون آمد، آن را دلیل بی‌گناهیش بدانند. این آزمون آتش در آخرین سه شنبه سال انجامید و او سرفرازانه بیرون آمد، به دستور پدر این روز جشن ملی شناخته شد. وماهم واپسین سه‌شنبه را به یاد پاکی و انسانیت با پریدن از روی آتش جشن می‌گیریم.

از این رو در سیستان مراسم چهارشنبه سوری معمول بوده و آن را جشن گرفته، در این روز شاهنامه خوانی نیز نزد مردم سیستان معمول هست همچنین مردم سیستان در این روز آتش روشن می‌کنند. همچنین مردم سیستان گونی، پتو، نمد و لباس‌های کهنه و قدیمی را به صورت گلوله‌هایی درمی‌آورند و آنها در آخرین چهارشنبه سال، آتش می‌زنند و معتقدند که نحوست این شب با این کار از بین می‌رود.

تبریز

آتش‌بازی و گره‌گشایی از قدیم معمول بوده است. آتش افروختن در این اواخر متداول شده است. در گذشته به جای آتش افروختن و پریدن از روی آن صبح روز چهارشنبه کودکان و جوانان از روی آب روان پریده و جمله «آتیل ماتیل چرشنبه بختیم آچیل چرشنبه» را می‌گفتند. آجیل و میوه خشک خوردن از ضروریات است و ترک نمی‌شود اگر دوست یا مهمان و تازه‌واردی داشته باشند باید حتماً شب چهارشنبه‌سوری خوانچه‌ای از آجیل خام و میوه خشک برای او بفرستند.

در تبریز آب‌پاشی از بام خانه‌ها بر سر عابرین نیز رایج است که از آداب دوران ساسانیان بوده و هنوز در میان ارمنیان و زرتشتیان ایران معمول است که در یکی از جشن‌های خود بر یکدیگر آب می‌ریزند.[۶۶]

در تبریز، مردم به چهارشنبه‌بازار می‌روند که با چراغ و شمع، به‌طرز زیبایی چراغانی شده است. هر خانواده یک آینه، دانه‌های اسفند، و یک کوزه برای سال نو خریداری می‌کنند. در برخی از بخش‌های ایران در روز بعد از چهارشنبه‌سوری، خانه‌تکانی آغاز می‌شود. در شیراز، مردم آش رشته می‌پزند و برای خانه‌های همدیگر ارسال می‌کنند.[۶۷]

خوزستان

خوزستان از نظر ترکیب قومی بسیار متنوع است. هر قومی آداب و رسوم خود را دارد که در زمان‌های خاصی از سال برگزار می‌شود و یکی از آنها چهارشنبه‌سوری است.

مهم‌ترین بخش برگزاری جشن چهارشنبه‌سوری در خوزستان، افروختن آتش و پریدن از روی آن در غروب این روز است. در گذشته مرسوم بوده که مردم در نزدیکی‌های غروب چهارشنبه‌سوری به صحرا بروند. آنها پس از ورود به صحرا شروع به جمع‌آوری بوته گیاهان خشک می‌کردند، سپس آن‌ها را آتش می‌زدند و از روی آتش می‌پریدند. هنوز در اغلب شهرهای استان مردم در غروب چهارشنبه‌سوری آتش می‌افروزند و به هنگام پریدن از روی آنها می‌گویند: «غم برو شادی بیا - محنت برو روزی بیا»!

قاشق‌زنی از آیین‌های ویژه چهارشنبه‌سوری در اهواز بود که بعد از مراسم آتش‌افروزی و بیشتر از سوی کودکان اجرا می‌شد. در این رسم کودکان پسر و دختر، چادری بر سر و روی خود می‌کشیدند تا شناخته نشوند. بعد به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می‌رفتنند. صاحبان خانه‌ها هم با شنیدن صدای قاشق‌ها که به کاسه‌ها می‌خورد در خانه را باز می‌کردند و در کاسه‌های آنان آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می‌ریختند.

در میان لرهای بختیاری خوزستان هم رسم «تَش پَرَک» به معنی پریدن از روی آتش مرسوم است و در برخی از روستاهای این مناطق در این شب آش می‌پزند و بین همسایگان پخش می‌کنند. همچنین بعد از صرف شام هم به دیدن بستگان و همسایه‌ها می‌روند.

در قدیم زنان و دختران بهبهانی هم در شب چهارشنبه‌سوری به اماکن مقدس همچون امامزاده‌ها می‌رفتند و دو رکعت نماز حاجت می‌خواندند.

همچنین در بهبهان رسم بود که پیش از غروب آفتاب مردم به صحرا می‌رفتند و مقداری بوته خشک می‌کندند و آنها را درحیاط خانه یا در گذرگاه آتش می‌زدند و از روی آن می‌پریدند. آتش‌ها معمولاً ۳ یا ۷ کپه بودند. با غروب آفتاب و نیمه تاریک‌شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می‌شدند و از بزرگ تا کوچک هر کدام ۳ بار از روی بوته‌های افروخته می‌پریدند. اکنون هم افروختن آتش و پریدن از روی آن در بهبهان مرسوم است و اغلب هم جوانان این کار را انجام می‌دهند.[۶۸]

چهارمحال و بختیاری

مردم چهارمحال و بختیاری مانند همه مردم کشور شب چهارشنبه‌سوری را گرامی می‌دارند و در این روز جشن می‌گیرند.

مردم شهرها، روستاها و مناطق عشایری چهارمحال وبختیاری با روشن کردن آتش و پریدن از روی آن ابراز شادمانی و خرسندی می‌کنند. آنها تعداد آتش‌ها را نیز مانند سبزه‌ها فرد می‌گیرند و معتقدند پریدن از روی آتش زوج شگون ندارد.

در نقاط مختلف این استان ۳، ۷ یا ۱۱ کپه کوچک آتش برمی‌افروزند و بعد از روی این آتش‌ها می‌پرند. در گذشته خاکستر آتش را یکی از دختران جوان به بیرون از خانه می‌برد و اهالی خانه در منزل را به روی او می‌بستند و با این کار نیت می‌کردند تا در سال جدید ازدواج کند. در مناطق بختیاری‌نشین چهارمحال و بختیاری به چهارشنبه‌سوری «چهارشنبه سیری» یا «تش پرک» می‌گویند. بین آنها رسم است ۳ بار از روی آتش بپرند و هربار که می‌پرند این ابیات را بخوانند: «تش تش نوروز ایکنم / شادی هر روز ایکنم / سرخی تو سی مو / زردی مو سی تو»

«کوزه‌شکنی» از دیگر مراسم شب چهارشنبه‌سوری در چهارمحال و بختیاری بود. به‌طوری که دختران و پسران بختیاری روی بلندی‌ها و پشت‌بام‌ها می‌رفتند و کوزه‌ها و ظروف سفالین کهنه را به پایین انداختند و می‌شکستند.

یکی دیگر از آداب اصیل شب چهارشنبه‌سوری، رسم «قاشق‌زنی» است. در چهارمحال و بختیاری دخترها سراندازی روی سر و صورت خود می‌انداختند تا شناخته نشوند، آنگاه یک ظرف و قاشق برمی‌داشتند و به در خانه‌ها می‌رفتنند و به جای کوبیدن، قاشق را به ظرف می‌زدند تا صاحبخانه متوجه حضور آنها بشود. صاحبخانه هم بیرون می‌آمد و نسبت به توان مالی خود، در ظرف آنها شیرینی، برنج، سنجد یا پولی می‌گذاشت.

آداب و رسوم اصیل شب چهارشنبه سوری هنوز هم در میان بختیاری‌ها با همان آب و تاب اجرا می‌شود و بسیار هم دیدنی است، اما این مراسم در میان بختیاری‌های اصیل، بدون چوب‌بازی و تیراندازی کامل نخواهد بود. چوب‌بازی یک بازی مردانه است و نیاز به دو طرف دارد.[۶۹]

بیرون از ایران

ایرانیان بیرون از ایران به ویژه در اروپا و آمریکا و کانادا چند دهه است که جشن‌های نوروزی را از جمله چهارشنبه سوری به صورت گروهی برگزار می‌کنند.[۷۰]

از دوره بوش رؤسای جمهور آمریکا هر سال پیام نوروزی برای ایرانیان می‌فرستند. در روز چهارشنبه سوری ۱۳۹۳ برای اولین میشل اوباما در مراسم سفره نوروزی کاخ سفید سخنرانی کرد[۷۱][۷۲] و باراک اوباما در پیام خود گفت: « با درود، نوروزتان مبارک و پیروز. هفته پیش همسر من میشل کمک کرد تا در اینجا نوروز را جشن بگیریم.

این جشن بزرگداشتی بود برای فرهنگهای گوناگون، غذا، موسیقی و دوستی جوامع مهاجری که هر روزه خدمات فوق‌العاده‌ای در ایالات متحده ارائه می‌کنند[۷۳][۷۴][۷۵]

وضعیت کنونی

نسل جدید ایران از آیین‌های این جشن شناخت چندانی ندارد.[۷۶] برخی معتقدند در سال‌های اخیر چهارشنبه‌سوری با حرکت به سوی خشونت، تحریف و استحاله شده است و از اصالت خود فاصله گرفته است.[۷۶][۷۷] امروزه، استفاده از مواد محترقه و آتش‌زا که بعضاً دست‌ساز و خطرناک هستند بسیار رایج است و جایگزین آیین‌های کهن شده است.[۷۶][۷۷] در چند سال گذشته، این شب همواره دارای آمار آسیب‌دیدگی و گاهی دارای تلفات جانی بوده است.[۷۸] به عنوان مثال در سال ۱۳۸۹ طبق گفته رئیس اورژانس کشور، ۵ فوتی و ۱۵ معلولیت در حوادث این مراسم رخ داد.[۷۹]

برگزاری چهارشنبه‌سوری با آلودگی صوتی، آسیب به تابلوها و دیوارهای شهر و ایجاد فضایی خشونت‌آمیز و تنش‌زا همراه است به‌طوری‌که برخی شهروندان از رفت‌وآمد در خیابان‌ها بیم دارند.[۷۶]

کشته‌ها و مصدومان

همه‌ساله شهروندانی از ایران در اثر انفجارهای ناخوشایند مربوط به این جشن، کشته یا مصدوم می‌شوند. گزارش‌ها حاکی است چهارشنبه سوری سال ۹۵ خورشیدی، ۲ کشته و ۲۱۱ مجروح —از جمله ۱۵ قطع عضوبر جای گذاشته است.[۸۰] یکی از کشته‌ها نوجوان ۱۴ ساله‌ای از تهران و دیگری جوان ۲۳ ساله‌ای از بهارستانِ اصفهان بوده است. همچنین یک مرد ۲۷ ساله در تهران هنگام ساخت مواد منفجرهٔ دست‌ساز بر اثر انفجار، دو دست و دو پای خود را از دست داد.[۸۱]

منتقدان

جشن آتش در واقع پیش‌درآمد جشن نوروز است که نوید دهنده رسیدن بهار و تازه شدن طبیعت است. کوروش نیکنام، موبد زرتشتی و پژوهشگر در اینباره می‌گوید: «ما زرتشتیان در کوچه‌ها آتش روشن نمی‌کنیم و پریدن از روی آتش را زشت می‌دانیم».[۸۲]

در سال‌های اخیر، رسانه‌های ایران توجّه زیادی به خطرات احتمالی ناشی از استفاده از مواد آتش‌زا و انفجاری نشان می‌دهند.[۸۳]

جهانگیر اوشیدری موبد موبدان ایران می‌نویسد: «شک نیست که افتادن این آتش‌افروزی به شب آخرین چهارشنبه سال، پس از اسلام است، چه، ایرانیان باستان شنبه و آدینه نداشتند. چون روز چهارشنبه نزد اعراب روز شوم و نحسی بود لذا برای رفع نحسی اقداماتی می‌کردند؛ بنابراین چهارشنبه سوری جزو جشن‌های ایران باستان نیست[۸۴]

سید علی خامنه ‌ای رهبری ایران نیز بارها این مراسم را نکوهش کرده‌ست. او در سخنرانی نوروزی خود در حرم رضوی به سال ۱۳۷۸ ضمن تقدیر و ستایش مراسم عید نوروز، چهارشنبه ‌سوری را نکوهش کرد. وی قرینه‌ای برای اثبات مدعای خود آورد و گفت که دستگاه‌های تبلیغاتی بیگانه [در آن سال] برای سال تحویل چیز زیادی نگفتند ولی برای چهارشنبه‌سوری همه صحبت کردند و این درست نقطهٔ مقابل اسلام است.[۸۵] وی همچنین در دیدار با جمعی از کارگردانان در سال ۱۳۸۵ از ایشان خواست که ارزش‌های ملی و دینی را تقویت کنند و افزود: «وقتی ارزش ملی می‌گوییم ذهن نباید فوراً به سمت چهارشنبه‌سوری برود. ارزش ملی یعنی احساس استقلال یک ملت، استقلال فرهنگی»[۸۶] در اسفندماه سال ۱۳۸۸، او در پاسخ به سؤالی دربارهٔ مراسم چهارشنبه‌سوری، این مراسم را «مستلزم ضرر و فساد» دانست و خواستار اجتناب ازآن شد.[۸۷]

مرتضی مطهری دربارهٔ این موضوع به روزنامه روزان گفته بود: مثلاً چهارشنبه سوری برای ایرانیان باستان که زرتشتی بودند قابل توجیه بود که از آتش مدد برای سلامتی می‌خواستند (زردی من از تو سرخی تو از من) اما برای یک مسلمان پذیرفته نیست و شرک است چرا که نباید از غیر خدا مدد خواست، همان‌طور که اگر از ائمه اطهار هم مستقیماً چیزی بخواهیم شرک است. اما چهارشنبه سوری به شکل فعلی که به شکل ترقه درکردن و شادی کردن درآمده موضوع دیگری است و ممکن است اشکال اعتقادی نداشته باشد.[۸۸] ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید شیعه نیز آتش‌بازی چهارشنبه‌سوری را «حرام»، «یک سنت خرافی» و «اسراف در مال» خوانده است.[۸۹] عبدالله جوادی آملی از دیگر مراجع تقلید شیعه نیز چهارشنبه سوری را «خلاف عقل و شرع و سنتی پوچ و سیئه» دانسته و افزود که ترقه بازی، «اتلاف مال بوده و حرام» است.[۹۰] احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران نیز گفته است که «چهارشنبه‌سوری در شأن ملت ایران نیست»[۹۱] و نیز «دشمنان می‌خواهند با پراهمیت جلوه دادن نمادهای ملی نسبت به جلوه‌های دینی، دین را در جامعه کم‌رنگ کنند، آن‌ها با بزرگ کردن چهارشنبه‌سوری، نوروز و نظایر این‌ها می‌خواهند به این هدف نایل شوند».[۹۲] سردار محسن حسن‌خانی فرمانده انتظامی آذربایجان شرقی معتقد است جشن‌های چهارشنبه آخر سال باید محل محور باشند نه محله محور و خیابان محور.[۹۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: چهارشنبه‌ سوری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 9:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

سعد و نحس در روایات

در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد می‌کنیم که بسیاری از آن‌ها، روایات ضعیف می‌باشند. ولی روایات معتبری نیز وجود دارد که به برخی از این روایات معتبر اشاره می‌شود.

از امیرمؤمنان درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن و این‌که منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: «چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد، و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت... و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد». [۱۲] [۱۳]

ازاین‌رو بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر می‌کنند و یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.
در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اول ماه روز سعد و مبارکی است؛ چراکه آدم در آن آفریده شد ‌و هم‌چنین روز ۲۶؛ چراکه خداوند دریا را برای موسی شکافت. [۱۴] [۱۵] [۱۶]

امام صادق (علیه‌السلام) درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد، و روزی است که علی (علیه‌السلام) بر دوش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ـ رفت بت‌های کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود». [۱۷]

نکته مهم

تذکر این نکته لازم است که: افراط عده ‌ای در مسئله سعد و نحس بودن ایام به ‌اندازه‌ای است که به هر کار می‌خواهند دست بزنند، به سراغ سعد و نحس ایام می‌روند. این درست نیست؛ بلکه باید عوامل شکست‌ها و پیروزی‌ها را بررسی نمود و از تجربیات گران‌بهای دیگران استفاده کرد، نه این‌که گناه همه شکست‌ها را به گردن شومی ایام ‌انداخت و رمز پیروزی‌ها را در نیکی ایام جست‌وجو نمود. علل این امر را می‌توان چند چیز دانست:

مفهوم‌شناسی

نحس به نامبارک، نافرجام، شوم، و ضد سَعد معنا شده است.[۱] و اصل آن را سرخ‌شدن افق مانند شعله آتش بدون دود یا مس گداخته دانسته‌اند.[۲] و روزهای نحس، به روزهایی گفته می‌شود که در آن غیر از بدی و شر حادثه‌ای رخ نمی‌دهد و کارهای انسان یا نوع خاصی از آنها برکت ندارد و روزهای سَعد(خجسته و با برکت) نقطه مقابل آن است..[۳]
کلمه نحس دو بار در قرآن کریم درباره قوم عاد بکار برده شده است. در نوزدهمین آیه سوره قمر آمده است: «ما بر [سر] آنان در روز شومی، به طور مداوم، تندبادی توفنده فرستادیم» و در آیه شانزدهم سوره فصلت نیز خداوند اشاره به عذابی رسواکننده در روزهایی نحس برای قوم عاد می‌کند در حالی که عذاب آخرت را برای آنان بسیار رسواکننده‌تر می‌داند.
در منابع حدیثی شیعه نیز روایات زیادی درباره نحوست روزهای هفته مانند دوشنبه و چهارشنبه و ماه‌های عربی، فارسی یا رومی آمده است.[۴] ولی بیشتر این روایات را به دلیل نداشتن سند و مرفوعه و یا مرسل‌بودن[۵] یا به دلیل آمیخته‌شدن با روایات جعلی و خرافی تضعیف کرده‌اند و تنها بعضی از آن‌ها را دارای سند معتبر می‌دانند.[۶]

علت توصیف روزها به نحوست

درباره چرایی توصیف روزهای هفته یا ماه‌ها به نحوست، در روایات چند علت ذکر شده است:

در بسیاری از روایات علت اتصاف بعضی روزها به نحوست، بروز مکرر حوادث ناگوار در آن بوده است مانند رحلت پیامبر(ص)، شهادت حضرت امام حسین(ع)، انداختن حضرت ابراهیم(ع) در آتش و نزول عذاب الهی بر اقوام مختلف. در چنین روایاتی منظور از نحس شمردن روز، توجه دادن مخاطبان به حوادثی است که در آن روز اتفاق افتاده تا از کارهای موجب عذاب دوری کنند.[۹] در این روزها نگه داشتن حرمت اشخاصی که به آنها مصیبت وارد شده مورد تأکید قرا گرفته و توصیه به ترک کارهای معمول و چشم‌پوشیدن از لذت‌ها شده است.[۱۰]

ایجاد روحیه توسل و توجه به خداوند و استمداد از پروردگار، برای در امان ماندن از روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده است.[۱۱] در بعضی از روایات دادن صدقه، خواندن دعا و قرآن، توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او را در این روزها مورد تاکید قرار داده‌اند.[۱۲]

علامه طباطبایی بعد از نقل روایتی از امام هادی(ع( [یادداشت ۱] معتقد است در نحوست روزها تنها فال بد زدن مردم ملاک است زیرا تفال یا تطیر)فال بد زدن) دارای اثر بر زندگی افراد است و این روایات درصدد نجات‌دادن مردم از شر خرافات هستند.[۱۳] بنابر نظر دیگران نیز بروز حوادث ناگوار برای انسان در بعضی از روزها کفاره اعمال نادرست خود انسان است و روزها ارتباط و تأثیر مستقیمی در بروز آن حوادث ندارند.[۱۴]

در فرهنگ عامه

در میان رسوم و آداب مربوط به هر قوم، ملت و کشوری برخی از روزهای سال به‌عنوان روز نحس به شمار می‌آید. مثلا روز سیزدهم فروردین میان ایرانیان به عنوان یک‌روز نحس محسوب می‌شود.[۱۵] در این روز مردم دست از کارها می‌کشند و به دامن طبیعت رفته با انجام کارهایی مانند سبزه به رود انداختن، گره زدن سبزه، پختن غذاهای گوناگون و... روز خود را سپری می‌کنند.[۱۶] بعضی از مردم هم با استناد به روایتی از پیامبر اسلام، ماه صفر را شوم قلمداد کرده، پایان آن را به یکدیگر تبریک گفته، آمدن ماه ربیع را جشن می‌گیرند.[۱۷] در حالی که این روایت در کتب روایی به عبارتی متفاوت در تجلیل از شخصیت اباذر غفاری آمده است و ارتباطی با نحوست ماه صفر ندارد.[۱۸]

تبدیل ایام نحس به سعد

توجه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام تأثیر مستقیم ندارد؛ بلکه ایام را می‌توان با توبه، و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل نمود.
یکی از یاران امام دهم، علی الهادی (علیه‌السلام) می‌گوید: «خدمت حضرت رسیدم؛ در حالی که در مسیر، انگشتم مجروح شده بود. سواری از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد و در وسط جمعیت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند، گفتم: خدا مرا از شر تو ‌ای روز حفظ کند، عجب روز شومی هستی! امام فرمود: با ما ارتباط داری و چنین می‌گویی؟ و روز را که گناهی ندارد، گناه‌کار می‌شماری؟ آن مرد می‌گوید: از شنیدن این سخن به هوش آمدم و به خطای خود پی بردم، عرض کردم ‌ای مولای من! استغفار می‌کنم و از خدا آمرزش می‌طلبم، حضرت افزود: روزها چه گناهی دارد که شما آن‌ها را شوم می‌دانید؟ در حالی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ایام برای تو فایده‌ای ندارد، آیا نمی‌دانی که خداوند ثواب و عقاب می‌دهد و جزای اعمال را در این سرا و سرای دیگر خواهد داد؛ سپس افزود: دیگر این عمل را تکرار مکن... .[۲۵]

سعد و نحس بودن ایام

به نظر علامه طباطبایی نفی سعد و نحس بودن، به واقع نزدیک‌تر است. با این حال برخی درباره مسئله سعد و نحس بودن ایام به‌ اندازه‌ای راه افراط را پوییده‌اند که به هر کاری که می‌خواهند دست بزنند، پیش از همه چیز به سراغ سعد و نحس ایام می‌روند و در عمل از بسیاری فعالیت‌ها باز می‌مانند و فرصت‌های طلایی را از دست می‌دهند و به جای بررسی عوامل شکست یا پیروزی خود، گناه و موفقیت خود را به گردن شومی ایام یا میمون بودن آنها می‌اندازد. این یک نوع فرار از حقیقت، افراط در مسئله و توضیح خرافی حوادث زندگی است که باید از آن به‌شدت پرهیز کرد.

هم‌چنین مسئله توجه به سعد و نحس بودن ایام، افزون بر اینکه انسان را به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده رهنمون می‌شود، عاملی است برای توسل و توجه به ساحت قدس الهی، و استمداد از ذات پاک پروردگار. لذا در روایات متعددی می‌خوانیم در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده، می‌توانید با دادن صدقه و با خواندن دعا و استمداد از لطف خداوند و قرائت بعضی آیات قرآن، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید.

أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ

أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ[۱] [۲]

سعد و نحس ایّام: در ميان مردم معمول است كه بعضى از روزها را روز سعد و مبارک و بعضى را روز شوم و نحس مى‌شمرند. [۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸]

هرچند در تعيين آن اختلاف بسيار است.

سخن اين‌جاست كه اين اعتقاد عمومى تا چه حد در اسلام پذيرفته شده و يا از اسلام گرفته شده است.

البته اين از نظر عقل محال نيست كه اجزاى زمان با يكديگر تفاوت داشته باشند.
بعضى داراى ويژگی‌هاى نحوست و بعضى ويژگی‌هاى ضد آن، هرچند از نظر استدلال عقلى راهى براى اثبات يا نفى چنين مطلبى در اختيار نداريم، همين اندازه مى‌گوييم ممكن است ولى از نظر عقل ثابت نيست.

بنابراين اگر دلايل شرعى از طريق وحى كه افق‌هاى وسيع‌ترى را روشن مى‌سازد بر اين معنى در دست داشته باشيم قبول آن نه تنها بى‌مانع، بلكه لازم است. [۹]

روزهای نَحْس یا ایام نَحِسات روزهای نامبارک و شومی است که در آن غیر از بدی و شر حادثه‌ای رخ ندهد. در قرآن کریم دو بار درباره قوم عاد بکار برده شده و در روایات نیز بعضی از روزها به نحوست متصف شده‌اند. مفسران درباره توصیف روزها به نُحوست، اختلاف نظر دارند و دلیل آن را بروز مکرر اتفاقات ناگوار در آن روزها، ایجاد روحیه توسل به خداوند و کیفر اعمال انسان دانسته‌اند.

مراد از سعد و نحس بودن ایام - استناد به آیات - استناد به روایات - دیدگاه عقل و سعد و نحس بودن زمان‌ها - اثر عوامل خارجی - بررسی محتوای آیات - نحوست ایام - مبارک بودن ایام -
بررسی محتوای روایات - پیوند سعد و نحس بودن روزها با برخی حوادث - منع نسبت دادن نحوست به روزها - راهکارها برای رفع نحوست - جمع‌بندی روایات - اثر حوادث سازنده و مخرب بر روزها - نحوست و تقیه - دیدگاه علامه طباطبایی - وابسته بودن اثر روزها به خداوند - نتیجه بحث - افراط در سعد و نحس بودن ایام - توسل به ساحت الهی و استمداد از ذات خداوند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: چهارشنبه‌ سوری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 9:10 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : جمعه ۲۴ اسفند ۱۴۰۳ | 10:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

نیمه یِ ماهِ صِیام و شامِ میلادِ حَسَن شُد

نیمه یِ ماهِ صِیام و شامِ میلادِ حَسَن شُد - چهره یِ ماهِ حَسَن تابیده با وَجهِ حَسَن شُد

نیمه یِ ماه خُدا دُردانه یِ حیدر رسیده - مَظهَرِ صَبرِ خُدا وَ سِبطِ پیغمبر رسیده

روزه داران اَندر این شَب نورِ یزدان جلوه گر شُد - بنگرید ای عاشقان نَخلِ ولایت با ثَمَر شد

جشنِ میلادِ حَسَن در عرشِ اعلا گشته برپا - زین سبب هفت آسمان گشته است همچون شامِ اَسرا

آسمان سَطحِ زمین را کرده است اِمشب مُعَطَّر - چونکه در بَیتِ ولایت آمده سِبطِ پیمبر

بَیتِ حَیدَر روشن اِمشب شُد زِ نورِ حقتعالی - جشنِ میلادِ حَسَن برپا شده در عرشِ اعلا

دَر سِپِهرِ دینِ حَق ماهی هُوَیدا گشته است - مُصطفی و مُرتضی مَحوِ تماشا گشته است

این شبِ قَدر است یا روزِ وَصالِ قُربِ یَزدان - که از آن شُد شَهرِ یَثرِب چارسویش نورباران

رَحمَتِ بی‏مُنتهایِ دوست می‏بارَد به عالَم - چونکه میلادِ کریم است و رَسَد فیضِ دَمادَم

سَیّدِ خَیلِ جوانانِ بهشت آمد بِدنیا - مَجلسِ بزم و سروری گشته است اِمشب مُهیّا

نیمه یِ این مَه کُنَد بَر سایرِ شَبها سِیادَت - چونکه اِمشب تا صَباحَش هست با فیض و سَعادت

حَق عطا کرده زِ کوثر، گوهری مَر بندگان را - که از آن گوهر نموده زینتِ هفت آسمان را

شادی و شور و شَعَف اِمشب به دلها آمده اَست - نیمه یِ ماه صِیام و ماهِ زهرا آمده اَست

اَز درونِ خانه یِ حیدر کنون ماهی دمیده - اَز کَرامت، مَظهرِ جود و سخا امشب رسیده

اَوَّلین فرزندِ زهرا و علی دیده گشوده - بر رویِ دامان پیغمبر، حسن خَنده نموده

بَر لَبِ اهل وَلا امشب ببین این زَمزَمه اَست - سُفره دارِ ماهِ رَحمت نورِ چشم فاطمه اَست

دَر زمین وآسمان جَشن وطَرَب گشته است برپا - صاحبِ فرزند، در ماهِ خدا گردیده زَهرا

باقری، بس بَرکت وفَیض وسعادَت دارد اِمشب - لیلةُ القَدری است اِمشب، بس فضیلت دارَد اِمشب

سروده شده نیمه ماه مبارک بهار 1403

مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهارم امام حسن ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ | 17:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

حسن بن علی بن ابی‌طالب(ع)مشهور به امام حسن مجتبی(۳-۵۰ق)دومین امام شیعیان که ۱۰ سال(۴۰-۵۰ق)امام و حدود هفت ماه خلیفه مسلمانان بود. اهل‌سنت او را آخرین خلیفه از خلفای نخستین می‌دانند.

حسن بن علی نخستین فرزند امام علی(ع) و فاطمه(س) و نخستین نوه پیامبر(ص) است. بنابر گزارش‌های تاریخی، نام «حسن» را پیامبر(ص) برای او برگزید و او را بسیار دوست داشت. او هفت سال از عمر خود را با پیامبر(ص) همراه بود و در بیعت رضوان و ماجرای مباهله با مسیحیان نجران حضور داشت.

فضایل امام حسن(ع) در منابع شیعه و اهل‌سنت آمده است. او یکی از اصحاب کسا است که آیه تطهیر درباره آنان نازل شد و شیعیان آنان را معصوم می‌دانند. آیه اطعام، آیه مَوَدَّت، و آیه مُباهله نیز درباره او و پدر و مادر و برادرش نازل شده است. او دو بار تمام دارایی‌اش را در راه خدا بخشید و سه بار نیمی از اموالش را به نیازمندان داد. گفته‌اند به سبب همین بخشندگی‌ها، او را «کریم اهل‌بیت» خوانده‌اند. او ۲۰ یا ۲۵ بار پیاده به حج رفت.

از زندگی او در دوران ابوبکر و عمر بن خطاب خبر چندانی در دسترس نیست. به دستور عمر به عنوان شاهد، در شورای شش‌نفره تعیین خلیفه سوم حاضر بود. گزارش‌هایی نیز از شرکت او در برخی جنگ‌ها در دوره عثمان وجود دارد. او در شورش‌های اواخر خلافت عثمان، به دستور امام علی(ع) به محافظت از خانه خلیفه پرداخت. در دوره خلافت امام علی(ع) همراه او به کوفه رفت و در جنگ‌های جمل و صفین از فرماندهان سپاه بود.

حسن بن علی در ۲۱ رمضان سال ۴۰ قمری، و پس از شهادت امام علی(ع)، به امامت رسید و در همان روز، بیش از چهل هزار نفر با او برای خلافت بیعت کردند. معاویه، خلافت او را نپذیرفت و با لشکری از شام به سوی عراق حرکت کرد. امام مجتبی(ع) سپاهی به فرماندهی عبیدالله بن عباس به سمت معاویه فرستاد و خود به همراه یک گروه دیگر به ساباط رفت. معاویه تلاش کرد با طرح شایعاتی میان سپاهیان امام حسن(ع)، زمینه را برای برقراری صلح فراهم کند. در این شرایط، امام حسن(ع) مورد سوءقصد یکی از خوارج قرار گرفت و زخمی شد و برای مداوا به مدائن انتقال یافت. همزمان، گروهی از سران کوفه به معاویه نامه نوشتند و قول دادند حسن بن علی را به وی تسلیم کنند یا به قتل برسانند. معاویه نیز نامه‌های کوفیان را برای حسن بن علی(ع) فرستاد و به او پیشنهاد صلح داد. امام مجتبی(ع) صلح و واگذاری خلافت به معاویه را پذیرفت به این شرط که معاویه بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص( عمل نماید و برای خود جانشین تعیین نکند و همه مردم از جمله شیعیان علی(ع) در امنیت باشند. بعدها معاویه به هیچ‌یک از این شرط‌ها عمل نکرد. صلح با معاویه، نارضایتی شماری از یاران امام حسن(ع) را در پی داشت و حتی برخی، او را «مُذلّ المؤمنین» (خوارکننده مؤمنان) خواندند.

او پس از ماجرای صلح در سال ۴۱ قمری، به مدینه بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند. او در مدینه مرجعیت علمی را بر عهده داشت و بنابر برخی گزارش‌ها از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بود.

وقتی معاویه تصمیم گرفت برای ولایتعهدی پسرش یزید بیعت بگیرد، صد هزار درهم برای جَعده همسر امام حسن(ع) فرستاد تا امام را مسموم کند. گفته‌اند حسن بن علی(ع) ۴۰ روز پس از مسموم شدن به شهادت رسید. بنابر نقلی، او وصیت کرده بود کنار قبر پیامبر(ص) دفن شود ولی مروان بن حکم و عده‌ای از بنی‌امیه مانع این کار شدند. پیکر او در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

مجموع سخنان و مکتوبات امام مجتبی(ع) و نام ۱۳۸ نفر از کسانی که از او روایت کرده‌اند، در کتاب مسند الامام المجتبی(ع) گردآوری شده است.

میلاد امام حسن (علیه‌السلام)

امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) دومین امام شیعیان و اولین فرزند امام علی (علیه‌السّلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و سبط اکبر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) می‌باشد.
امام حسن (علیه‌السّلام) بنابر قول مشهور در پانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه متولد شد. بنابر سنت اسلامی، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) در گوش او اذن و اقامه گفته و به امر خداوند او را حسن نام‌ نهاده و دیگر آداب اسلامی را اجرا نمودند.

تاریخ ولادت

حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) دومین امام شیعه و بزرگترین فرزند امام علی (علیه‌السّلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و سبط اکبر پیامبر بزرگوار اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بنابر قول مشهور در پانزهم ماه مبارک رمضان در سال سوم هجرت[۱] [۲][۳] [۴] در شهر مدینه[۵] [۶] متولد شد.[۷] [۸] [۹] [۱۰] البته در این‌باره در کتاب‌های شیعه و سنی اقوال دیگری هم نقل شده که خلاف مشهور است،[۱۱] [۱۲] مثلا برخی منابع تولد ایشان را سال دوم هجرت دانسته‌اند.[۱۳] [۱۴] [۱۵]

تاریخ ولادت

حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) دومین امام شیعه و بزرگترین فرزند امام علی (علیه‌السّلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و سبط اکبر پیامبر بزرگوار اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بنابر قول مشهور در پانزهم ماه مبارک رمضان در سال سوم هجرت[۱] [۲] [۳] [۴] در شهر مدینه[۵] [۶] متولد شد.[۷] [۸] [۹] [۱۰] البته در این‌باره در کتاب‌های شیعه و سنی اقوال دیگری هم نقل شده که خلاف مشهور است،[۱۱] [۱۲] مثلا برخی منابع تولد ایشان را سال دوم هجرت دانسته‌اند.[۱۳] [۱۴] [۱۵]

گفتن اذان و اقامه در گوش

از جمله سنت‌های اسلامی‌ درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) این سنت را درباره این نوزاد عزیز انجام داد، [۱۶] و پس از اینکه او را به دست آن حضرت دادند، در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفتند.[۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱]

آداب هفتمین روز ولادت

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) در هفتمین روز ولادتش گوسفندی را عقیقه نموده و یک ران آن را به قابله دادند.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] در پاره‌ای از روایات اهل سنت آمده که در روز هفتم مراسم ختنه نوزاد نیز انجام شد،[۳۲] [۳۳] [۳۴] ولی ظاهر روایات شیعه آن است که از جمله مختصات ائمه اطهار آن بوده که «مختون» یعنی ختنه شده؛ به دنیا می‌آمدند، جز آنکه به عنوان استحباب و سنت، به تعبیر روایات «امرار موسی» می‌کرده‌اند.[۳۵] همچنین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) دستور دادند موی سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد «خلوق» (نوعی عطر) مالید، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شیوه معمول آن زمان که خون بر سر نوزاد می‌مالیدند به اسماء که راوی حدیث است فرمود: «یا اسماء الدم فعل الجاهلیه؛ ‌ای اسماء مالیدن خون بر سر نوزاد از کارهای زمان جاهلیت است[۳۶] [۳۷]

سنت تعویذ

از دیگر سنت‌های نوزاد در اسلام تعویذ او به دعاست، یعنی برای سلامتی و حفظ او از چشم زخم و شیاطین جنی و انسی به وسیله خواندن یا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا می‌سپارند. طبق روایات بسیاری که در کتاب‌های شیعه و اهل سنت آمده، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) دو فرزند خود حسن و حسین (علیهماالسلام) را به این دعا تعویذ فرمود: «اعیذ کما بکلمات الله التامه من کل شیطان وهامه و من کل عین لامه؛ شما را پناه می‌دهم به کلمات تامه و کامله پروردگار از هر شیطان بدخواهی و از هر چشم زخمی[۳۸][۳۹]

نام‌ گذاری

واژه «حَسَن» به معنای نیکو است. این نام را پیامبر(ص) برای او برگزید.[۳] در روایاتی آمده است، این نامگذاری به فرمان الهی انجام شد.[۴] نام‌های حسن و حسین معادل شَبَّر و شَبیر (یا شَبّیر)،[۵] نام پسران هارون است[۶] که قبل از اسلام نزد مردم عرب سابقه‌ای نداشت.[۷] در سیره پیامبر و اهل بیت (علیهم‌السّلام) انتخاب نام نیک و پسندیده برای فرزندان از حقوق اولیه آنان شمرده شده و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بدان توصیه نموده بود. از این‌رو به هنگام ولادت سبط اکبر پیامبر همگی در فکر انتخاب زیباترین نام برای او بودند.

نام‌ گذاری به امر خدا

در میان شیعه و سنی مشهور است که انتخاب نام امام حسن و امام حسین (علیهما‌السّلام) به امر خدا، بوده و به دستور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) نام حسنین (علیهما‌السّلام) برای امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) برگزیده شد. [۴۰] [۴۱] به گفته برخی از منابع تاریخی و روایی: «مردم محیط جزیرة العرب پیش از آن با نام حسن و حسین آشنا نبودند تا فرزندان خود را به این دو اسم نام‌گذاری کنند و این دو نام از جانب خداوند بر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)وحی شد، تا آن حضرت بر فرزندان علی (علیه‌السّلام) و فاطمه (علیهاالسّلام) این نام‌ها را بنهد[۴۲] [۴۳][۴۴] [۴۵] [۴۶]

نام بهشتی

در روایات بسیاری از طریق اهل سنت آمده که این دو نام شریف «حسن» و «حسین» در جاهلیت سابقه نداشته و از نام‌های بهشتی است، و متن یکی از آن روایات که محمد بن جریر طبری در کتاب ذخائر العقبی روایت کرده، این‌گونه است که عمران بن سلیمان گفته: «الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنه، ما سمیت بهما فی الجاهلیه؛ حسن و حسین دو نام از نام‌های اهل بهشت است که در زمان جاهلیت سابقه نداشته است[۴۷] [۴۸] جلال‌الدین سیوطی از علمای معروف اهل سنّت در قرن دهم نقل کرده است که: «حسن و حسین دو نام از نام‌های اهل بهشت است و مردم عرب پیش از این، این دو نام را بر فرزندان خویش نمی‌نهادند». [۴۹] [۵۰] ابن اثیر در کتاب اسد الغابه می‌نویسد: «مردم پیش از ولادت امام حسن و امام حسین (علیه‌السّلام) با این نام آشنا نبودند تا فرزندان خود را به این دو نام‌گذاری کنند چرا که این دو اسم در زمان ولادت حسنین، از جانب خداوند بر پیامبر وحی شد، تا آن حضرت بر فرزندان علی (علیه‌السّلام) و فاطمه (علیهاالسّلام) این نام‌ها را بگذارد[۵۱] در کتاب عبقات الانوار آمده است: آن روز که امام حسن (علیه‌السّلام) متولد شد حضرت جبرئیل بر حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرود آمد و گفت: «ای محمد! پروردگار عالم به تو سلام رساند و فرمود که علی (علیه‌السّلام) برای تو به منزله‌ هارون برای موسی است لیکن بعد تو نبی نیست پس مسمی‌ کن این پسر خود را بنام پسر‌ هارون، که فرزندان‌ هارون: شبّر و شبّیر یعنی حسن و حسین نام داشتند[۵۲] [۵۳] در المناقب ابن شهر آشوب از عمران بن سلیمان و عمرو بن ثابت نقل کرده که گفته‌اند: «ان الحسن و الحسین اسمان من اسامی‌ اهل الجنه و لم یکونا فی الدنیا؛ حسن و حسین دو نام از نام‌های اهل بهشت است که در دنیا وجود نداشتند[۵۴] محبّ‌الدین طبری به سندش از اسماء دختر عمیس نقل کرده که گفت: «فاطمه (علیهاالسّلام) فرزندش حسن را به دنیا آورد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بر او وارد شد و فرمود: ‌ای اسماء! فرزندم را نزد من آور. من او را در پارچه‌ای زرد پیچیده و به حضرت دادم. حضرت آن پارچه را از او جدا کرد و فرمود: آیا به شما سفارش نکردم که هیچ مولودی را در پارچه زرد نپیچید؟! اسماء می‌گوید: فرزند را در پارچه‌ای سفید پیچیدم. حضرت او را گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آن‌گاه به علی (علیه‌السّلام) فرمود: او را چه نام گذاردی؟ حضرت عرض کرد: من هرگز بر نام‌گذاری از شما سبقت نمی‌گیرم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: من نیز از پروردگارم در این امر سبقت نمی‌گیرم. جبرییل در این هنگام نازل شد و عرض کرد: ‌ای محمّد! پروردگارت تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: علی نزد تو به منزله‌ هارون نزد موسی است، و لیکن پیامبری بعد از تو نیست. فرزندت را به اسم فرزند‌ هارون نام‌گذاری کن. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: ‌ای جبرییل! اسم فرزند‌ هارون چه بوده است؟ جبرییل عرض کرد: شبّر. حضرت فرمود: زبان من عربی است؟ جبرییل عرض کرد: نام او را حسن بگذار. لذا حضرت او را حسن نامید[۵۵] [۵۶] [۵۷] [۵۸]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهارم امام حسن ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ | 17:10 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

انتخاب کنیه‌ و القاب

کنیه او را «ابومحمد» و «ابوالقاسم» گفته‌اند[۸] و برای او القابی همچون مجتبی (برگزیده) و سَیّد (سرور) و زَکیّ (پاکیزه) برشمرده‌اند.[۹] القابی نیز مشترک میان حَسَنَین است از جمله «سیّد شباب اهل الجنة» و «ریحانة نبیّ الله»[۱۰] و «سبط».[۱۱] در روایتی از پیامبر(ص) آمده است: «حسن یکی از اسباط است».[۱۲] واژه سبط را در روایات و برخی آیات قرآن به معنای امام و نَقیبی دانسته‌اند که از طرف خداوند برگزیده شده و از نسل پیامبران است.[۱۳] از جمله آداب و سنت‌های ولادت نوزاد پس از نام‌گذاری، تعیین کنیه برای اوست که طبق حدیثی، امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: «انا لنکنی اولادنا فی صغرهم مخافه النبز ان یلحق بهم؛ ما برای فرزندانمان در کودکی کنیه قرار می‌دهیم، از ترس آنکه مبادا در بزرگی دچار لقب‌های ناخوشایند گردند[۷۴] [۷۵] [۷۶] کنیه آن حضرت تقریباً در همه منابع «ابومحمد» بوده و کنیه دیگری نداشته است.[۷۷] [۷۸] [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] فقط خصیبی به جز ابومحمد، ابوالقاسم را هم به عنوان کنیه برای امام حسن آورده است.[۸۳] اما القاب آن حضرت بدین‌شرح است: القاب مشترک حسنین به نقل از کتاب القاب الرسول و عترته عبارت‌اند از: سبط رسول الله، ریحانه نبی الله، سید شباب اهل الجنه، قره عین البتول، عالم، مُلهَم الحق، و قائد الخلق.[۸۴] ابن ابی‌الثلج القاب امیر، حجه، کفِی، سبط، و ولی را القاب خاص آن حضرت شمرده است.[۸۵] برخی هم القاب دیگری را ذکر کرده‌اند، مثلا ابن شهرآشوب «سبط اول، امام ثانی، مقتدی ثالث، ذکر رابع، و مباهل خامس» را از القاب ایشان برشمرده است. [۸۶] به جز اینها، نام‌ها و القاب بسیاری در منابع شیعی می‌توان جست. مجتبی، زکی، تقی و کریم اهل بیت از القاب معروف ایشان نزد شیعیان است. ابن طلحه شافعی می‌نویسد: مشهورترین لقب امام «تقی» و والاترین لقب همان است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) او را بدان ملقب فرمود و آن «سید» است. [۸۷] [۸۸] به این دلیل که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: «انَّ ابنی هذا سیدٌ[۸۹] [۹۰] [۹۱] [۹۲] [۹۳]

اوصاف جسمانی امام حسن

زیبایی صورت و‌ اندام سلاله پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زبان‌زد عام و خاص بود هر کس به او نگاه می‌کرد سیمای محمد و علی (علیهماالسلام) را در او می‌دید و در جمالش محو می‌گشت. ابن صباغ مالکی در زیبایی صورت و اعضای حسن بن علی (علیه‌السّلام) می‌نویسد: رنگ چهره حسن بن علی (علیه‌السّلام) سفید آمیخته با سرخی بود، چشمانش سیاه، درشت و گشاده، گونه‌هایش هموار، موی وسط سینه‌اش نرم، موی ریشش پر و انبوه، پشت گوشش پرمو، گردن آن حضرت کشیده، برّاق همچون شمشیری از نقره، مفاصلش درشت و دو شانه‌اش پهن و دور از یکدیگر بود؛ انسانی چهارشانه، میانه قد و نمکین که نیکوترین صورت را داشت، ریش خود را با رنگ سیاه خضاب می‌کرد، مویش پرچین و کوتاه و قامتش رسا بود. [۹۴] [۹۵] [۹۶] واصل بن عطا گفته است: صورت حسن بن علی (علیه‌السّلام) چون سیمای انبیا و هیات و شکل او چون هیات ملوک و امرا بوده است.[۹۷] [۹۸]

شباهت به پیامبر

امام حسن شبیه‌ترین مردم به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) در خوی، رفتار و سیادت بودند. [۹۹] [۱۰۰] [۱۰۱] از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) نقل شده است که فرمود: ‌ای حسن، تو از جهت آفرینش (صورت) و اخلاق ( سیرت و رفتار) شبیه من هستی.[۱۰۲] او قامتی متوسط و محاسنی انبوه داشت[۱۰۳] و به رنگ سیاه خضاب می‌کرد. انس بن مالک درباره امام حسن (علیه‌السّلام) می‌گوید: «لم یکن احد اشبه برسول اللّه من الحسن بن علی‌؛ هیچ فردی از امام حسن (علیه‌السّلام) شبیه‌تر به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نبوده است[۱۰۴] [۱۰۵] [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸] احمد بن حنبل به نقل از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) می‌نویسد: «کان الحسن اشبه برسول اللّه مابین الصدر الی الراس والحسین اشبه فیما کان اسفل من ذلک‌؛ حسن (علیه‌السّلام) از سینه تا سر شبیه‌ترین فرد به نبی گرامی‌ اسلام بود و حسین از سینه به پایین بیش‌ترین شباهت را به آن حضرت داشت[۱۰۹] [۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] [۱۱۳]

شباهت به خدیجه کبری

ابن شهر آشوب روایتی نقل می‌کند که در آن امام مجتبی (علیه‌السّلام) خود را شبیه‌ترین فرد به حضرت خدیجه کبری(علیهاالسّلام) معرفی می‌کند و می‌نویسد: حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) درباره آیه شریفه «فی ایّ صوره ما شاءَ رکّبک؛[۱۱۴] به هر صورتی که خواست، تو را ترکیب کرد.» فرمودند: خدای سبحان علی بن ابی‌طالب را در صُلب ابوطالب به صورت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم)آفرید، از این‌رو شبیه‌ترین مردم به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم)علی بود و حسین بن علی شبیه‌ترین مردم به فاطمه (علیهاالسّلام) است و من شبیه‌ترین مردم به خدیجه کبری (علیهاالسّلام) هستم. [۱۱۵] [۱۱۶] [۱۱۷]

محبت پیامبر به امام حسن

این امام رئوف محبوب‌ترین مردم نزد رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)بود؛ محبت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به حسنین به حدی بود که خطبه خود را در مسجد قطع کرد و از منبر فرود آمد تا آن دو را در آغوش گرم خود بگیرد.[۱۱۸] پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم( در مورد امام حسن (علیه‌السّلام) فرمود: «خدایا این کودک، پسر من است و من او را دوست می‌دارم، او را دوست بدار و نیز هر کس که او را دوست می‌دارد، دوست بدار[۱۱۹] اینکه پیامبر حسنین را در این حد عالی مورد تکریم و محبت خویش قرار می‌داد و در حساس‌ترین حوادث تاریخ اسلام مثل روز مباهله این دو را به همراه خود بیرون برد، یک مساله عادی و اتفاقی نبوده، بلکه با معانی و مضامین مهمی که به شخصیت آن دو مربوط می‌شد، کاملا در ارتباط بود.[۱۲۰]

دوره کودکی

از دوره کودکی و نوجوانی حسن بن علی(ع) اطلاع چندانی در دست نیست.[۳۲] او کمتر از هشت سال از عمرش را در دوران پیامبر سپری کرد و از این جهت نام او در زمره آخرین طبقهٔ صحابه ذکر شده است.[۳۳] گزارش‌های مربوط به محبت بسیار پیامبر(ص) به او و برادرش حسین(ع) در بیشتر منابع شیعه و اهل‌سنت آمده است.[۳۴] از مهم‌ترین حوادث این دوره، حضور او به همراه پدر و مادر و برادرش در ماجرای مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران است. او و برادرش، مصداق واژه «أَبْنَاءَنَا» در آیه مباهله بودند.[۳۵] به گفته سید جعفر مرتضی او در بیعت رضوان نیز حضور داشت و با پیامبر بیعت کرد.[۳۶] آیاتی از قرآن درباره او و دیگر اصحاب کساء نازل شده است.[۳۷] گفته‌اند او در هفت‌سالگی در مجلس پیامبر(ص) حضور می‌یافت و آنچه بر پیامبر وحی می‌شد را برای مادرش بازگو می‌کرد.[۳۸]

از سُلَیم بن قَیس(درگذشته اواخر قرن اول هجری) نقل شده است پس از رحلت رسول خدا(ص) که ابوبکر خلافت را به دست گرفت، حسن بن علی به همراه پدر، مادر و برادرش، شبانه به درِ خانه انصار می‌رفتند و آنان را به یاری امام علی(ع)، فرامی‌خواندند.[۳۹] همچنین گفته‌اند او به نشستن ابوبکر بر منبر پیامبر اعتراض داشت.[۴۰]

دوره جوانی

گزارش‌های مربوط به دوره جوانی امام حسن(ع) محدود است، از جمله در الامامة و السیاسة آمده است که به دستور عمر بن خطاب، حسن بن علی در شورای شش‌نفره تعیین خلیفه به عنوان شاهد حضور داشت.[۴۱] در برخی منابع اهل‌سنت آمده است که حسنین در جنگ افریقیه در سال ۲۶ق[۴۲] و جنگ طبرستان در سال ۲۹ق یا ۳۰ق[۴۳] حضور داشته‌اند. این گونه روایات، موافقان و مخالفانی داشته است. جعفر مرتضی عاملی با توجه به اشکالات سندی آنها و نیز مخالفت امامان(ع( با شیوه فتوحات، آنها را ساختگی دانسته و اجازه ندادنِ امام علی(ع) به حسنین برای ورود به میدان جنگ در صفین را تاییدی بر آن شمرده است.[۴۴] ویلفرد مادلونگ بر این باور است که امام علی(ع) احتمالاً می‌خواسته فرزندش حسن را در سن جوانی با امور جنگی آشنا کند و به تجربیات جنگی‌اش بیفزاید.[۴۵] از دیگر گزارش‌های مربوط به این دوره آن است که هر گاه مردم از عثمان نزد علی(ع) شکایت می‌بردند، او فرزندش حسن را نزد عثمان می‌فرستاد.[۴۶] بنابر نقل بلاذری، در ماجرای شورش مردم در اواخر خلافت عثمان، که به محاصره خانه او و بستن آب بر او و در نهایت کشته شدنش انجامید، حسن بن علی و برادرش، به دستور امام علی(ع)، در کنار عده‌ای دیگر به محافظت از خانه عثمان پرداختند.[۴۷] به گفته قاضی‌نعمان مغربی(درگذشته ۳۶۳ق) و نویسنده دلائل الامامة، پس از آنکه شورشیان آب را بر عثمان بستند، امام مجتبی(ع) به دستور پدر، به خانه عثمان آب رسانده است.[۴۸] گزارش‌هایی از زخمی شدن حسن بن علی در این ماجرا حکایت دارد[۴۹] ولی برخی علمای شیعه همچون علامه امینی این گزارش‌ها را ساختگی دانسته‌اند.[۵۰] سید مرتضی پس از تردید در اینکه امام علی(ع)، حسنین(ع) را برای دفاع از عثمان فرستاده باشد، علت این اقدام را جلوگیری از قتل عمدی خلیفه و رساندن آب و غذا به خانواده او می‌داند، نه جلوگیری از برکناری او از خلافت، چرا که او به جهت کارهای ناروایش مستحق خلع شدن از خلافت بود.[۵۱]

همسران امام حسن(ع(

گزارش‌ها درباره شمار همسران و فرزندان حسن بن علی(ع) متفاوت است. با وجود آنکه منابع تاریخی، حداکثر نام ۱۸ همسر برای امام حسن(ع) ذکر کرده‌اند،[۵۲] ارقامی مانند ۲۵۰،[۵۳]۲۰۰،[۵۴]۹۰[۵۵]و ۷۰[۵۶] برای تعداد همسران وی ذکر شده است. برخی منابع با اشاره به کثرت ازدواج و طلاق وی، او را «مِطلاق» (بسیار طلاق دهنده) خوانده‌اند.[۵۷]افزون بر آن گفته‌اند حسن بن علی(ع) کنیزانی داشته و از برخی آنها صاحب فرزند شده است.[۵۸] بحث مِطْلاق بودن امام حسن(ع) در برخی منابع کهن و معاصر مورد نقد تاریخی، سندی و محتوایی قرار گرفته است.[۵۹] به گفته مادلونگ نخستین کسی که شایع کرد امام حسن(ع) ۹۰ همسر داشته، «محمد بن کلبی» بوده و این عدد را نیز «مدائنی» (درگذشته ۲۲۵ق) ساخته است. در عین حال خود کلبی تنها از یازده زن نام برده که ازدواج پنج نفر از آنان با امام حسن(ع) مشکوک است.[۶۰] قرشی این اخبار را برساخته عباسیان با هدف مقابله با سادات حسنی دانسته است.[۶۱]

در تعداد فرزندان امام مجتبی(ع) نیز اختلاف است. شیخ مفید تعداد فرزندان او را ۱۵ تن ذکر کرده است.[۶۲]

نسل امام حسن

سادات حسنی

نسل امام حسن (ع) از حسن مثنی، زید، عمر و حسین اثرم ادامه یافت. نسل حسین و عمر پس از مدتی از بین رفت و تنها نسل حسن مثنی و زید بن حسن باقی ماند.[۶۴] فرزندان او را سادات حسنی می‌نامند.[۶۵] بسیاری از آنها در طول تاریخ تحرکات اجتماعی و سیاسی داشته‌ و در سده دوم و سوم، قیام‌هایی بر ضد حکومت عباسی انجام داده و حکومت‌هایی در نقاط مختلف کشورهای اسلامی بر پا کرده‌اند. این سلسله از سادات در برخی مناطق همچون مراکش به شُرَفاء معروف‌‌اند.[۶۶]

امامت امام حسن

حسن بن علی دومین امام شیعیان است. او بعد از شهادت امام علی(ع) در ۲۱ رمضان سال ۴۰ق، به امامت رسید و به مدت ۱۰ سال این مقام را بر عهده داشت.[۱۴] شیخ کلینی)درگذشته ۳۲۹ق) در کتاب الکافی مجموعه روایات مربوط به نصب حسن بن علی به امامت را گردآوری کرده است.[۱۵] بر اساس یکی از این روایات، امام علی(ع) پیش از شهادت و در حضور فرزندان خود و بزرگان شیعه، کتاب و سلاح (از ودایع امامت( را به فرزندش حسن داد و اعلام کرد که پیامبر به او فرمان داده که حسن را وصیّ خود قرار دهد.[۱۶] بنابر روایتی دیگر، امام علی(ع) هنگام حرکت به سوی کوفه برخی از ودایع امامت را نزد اُم‌سَلمه امانت گذاشت و امام حسن(ع) پس از بازگشت از کوفه، آنها را از وی تحویل گرفت.[۱۷] شیخ مفید )درگذشته ۴۱۳ق) نیز در کتاب ارشاد گفته است حسن(ع) وصیّ پدرش در میان فرزندان و اصحاب وی بوده است.[۱۸] برای وصایت امام مجتبی به حدیث دوازده خلیفه[۱۹]نیز استدلال شده است.[۲۰] امام حسن(ع) در چند ماه اولیه دوران امامت، ساکن کوفه و عهده‌دار منصب خلافت بود.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهارم امام حسن ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ | 17:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فضائل و ویژگی‌های امام حسن

به گفته یعقوبی(درگذشته ۲۹۲ق)، حسن بن علی(ع) از نظر ظاهری و رفتاری، شبیه‌ترین فرد به رسول خدا(ص) بود.[۲۱۲] او قامتی متوسط و محاسنی انبوه داشت[۲۱۳] و به رنگ سیاه خضاب می‌کرد.[۲۱۴] فضایل فردی و اجتماعی او در منابع اسلامی گزارش شده است:

فضایل فردی

در زمینه خصوصیت‌های فردی حسن بن علی روایت‌هایی در منابع آمده است:

پیامبر(ص) او را بسیار دوست داشت

روایات فراوانی از محبت رسول خدا(ص( به نوه خود حسن بن علی(ع) وجود دارد. نقل شده که پیامبر(ص) در حالی که حسن(ع) را بر دوش خود حمل می‌کرد، می‌گفت: خدایا من او را دوست دارم، پس تو نیز او را دوست بدار.[۲۱۵] گاه که پیامبر(ص)در نماز جماعت به سجده می‌رفت، او بر پشت ایشان سوار می‌شد و پیامبر سر از سجده برنمی‌داشت تا او پایین آید و وقتی اصحاب از علت طولانی شدن سجده می‌پرسیدند، می‌گفت می‌خواستم به دلخواه خود پایین آید.[۲۱۶] در فرائد السمطین آمده است که پیامبر(ص) درباره او فرمود: او سرور جوانان بهشت و حجت خدا بر امت است... هر که از او پیروی کند از من است و هر که از او سرپیچی کند، از من نیست.[۲۱۷]

چند آیه از قرآن درباره اوست

حسن بن علی(ع) جزو اهل‌بیت پیامبر(ص) است که به گفته مفسران، آیاتی از قرآن درباره آنان نازل شده است، از جمله آیه اطعام که بنابر روایات شیعه و اهل‌سنت، درباره اهل‌بیت نازل شده و یکی از فضایل آنان به شمار می‌آید.[۲۱۸] همچنین بسیاری از مفسران با استناد به روایاتی گفته‌اند که شأن نزول آیه مودت، اهل‌بیت پیامبر(ص) هستند.[۲۱۹] این آیه، مزد رسالت پیامبر را مودت اهل‌بیت دانسته است. در آیه مباهله نیز که در ماجرای مباهله پیامبر با مسیحیان نجران نازل شد، امام حسن(ع) و برادرش، مصداق واژه «اَبناءنا» معرفی شده‌اند.[۲۲۰] همچنین آیه تطهیر در مورد اصحاب کسا نازل شده که امام مجتبی(ع) یکی از آنان بوده است. به این آیه برای اثبات عصمت امامان استدلال شده است.[۲۲۱]

عبادت وارتباط با خدا

امام هنگام وضو و آماده شدن برای نماز تمام پاهایش لرزیده و رنگش زردمی‌شد.[۲۲۲]ابوخیثمه گوید: امام حسن وقتی به نماز می‌ایستاد بهترین لباس‌هایش را می‌پوشید سؤال شد چرا بهترین لباس‌هایت را می‌پوشی؟ فرمود:خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و من دوست دارم که بهترین لباسم را را بپوشم و خودم را برای پرودرگارم بیارایم.[۲۲۳] از امام سجاد(ع) روایت شده است که امام حسن در هیچ حالی دیده نشد مگر اینکه خدای سبحان را یاد می‌کرد.[۲۲۴]

چندین بار پیاده به حج رفت

امام مجتبی(ع) بارها پیاده به حج رفت و از او نقل شده است که می‌گفت از پروردگارم شرم دارم که او را ملاقات کنم ولی به سوی خانه او گام برنداشته باشم.[۲۲۵] گفته اند او ۱۵[۲۲۶] یا ۲۰[۲۲۷] یا ۲۵[۲۲۸] بار پیاده به حج رفت، در حالی که بهترین شتران به دنبال او در حرکت بودند.[۲۲۹]

فضایل اجتماعی

در منابع به خصوصیت‌های اجتماعی او نیز پرداخته شده است:

بردباری او را ستوده‌اند

در منابع اسلامی گزارش‌هایی درباره بردباری او آمده و او را «حَلیم» خوانده‌اند.[۲۳۰] در برخی منابع اهل‌سنت آمده است مروان بن حکم که با او دشمنی می‌ورزید و مانع از دفن او کنار پیامبر شد، در تشییع جنازه‌اش شرکت کرد و زیر تابوت را گرفت. وقتی به او اعتراض شد که تو حسن بن علی را در زمان حیاتش می‌آزردی، گفت من کسی را می‌آزردم که بردباری‌اش همسنگ کوه‌ها بود.[۲۳۱] نقل شده است که مردی شامی امام حسن(ع) را دید و به او ناسزا گفت. امام مجتبی(ع) پس از آنکه آن مرد ساکت شد، به او سلام کرد و با لبخند گفت: گویا در این شهر، غریب هستی. سپس به او گفت هر نیازی که داشته باشی ما برآورده می‌کنیم. آن مرد گریست و گفت خدا بهتر می‌داند رسالتش را کجا قرار دهد.[۲۳۲] در صلوات منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی نیز که ویژگی‌های امام مهدی(ع) را برشمرده او را بهره‌مند از حلم امام حسن(ع) دانسته است.[نیازمند منبع]

به بخشندگی در راه خدا و کمک به مردم شهرت داشت

منابع اسلامی، امام دوم شیعیان را فردی بخشنده و گشاده دست معرفی کرده و او را «کریم» و «سخیّ» و «جواد» خوانده‌اند.[۲۳۳] نقل شده است که او، دو بار کل دارایی‌اش را در راه خدا بخشید و سه بار نیز اموالش را دو قسمت کرد: نیمی برای خود و نیمی برای نیازمندان.[۲۳۴] در مناقب ابن‌شهرآشوب آمده است در سفر امام حسن(ع) به شام، معاویه بارنامه‌ای شامل اموالی فراوان به او تقدیم کرد. وقتی از نزد معاویه بیرون آمد، خدمتکاری کفش‌ او را تعمیر کرد. امام آن بارنامه را به او بخشید.[۲۳۵] نیز گفته‌اند روزی امام حسن(ع) شنید مردی دعا می‌کند که خدا به او ده هزار درهم بدهد. پس به خانه رفت و آن مبلغ را برای او فرستاد.[۲۳۶] گفته‌اند به‌خاطر همین بخشندگی فراوان، او را «کریم اهل‌بیت» لقب داده‌اند[۲۳۷] ولی چنین تعبیری در روایات وجود ندارد. همچنین گزارش‌هایی از کمک کردن او به مردم وجود دارد، حتی نقل شده است که اعتکاف و طواف را نیمه کاره رها می‌کرد تا نیاز دیگران را برآورده کند و دلیل این کار را حدیثی از پیامبر(ص) برمی‌شمرد که هر کس حاجتی از برادر مؤمنش برآورده کند، مانند کسی است که سالیان دراز به عبادت مشغول بوده است.[۲۳۸]

با زیردستان با فروتنی برخورد می‌کرد

گفته ‌اند روزی گذرش به تهیدستانی افتاد که تکه‌های نان می‌خوردند. وقتی او را دیدند دعوتش کردند تا با آنان همسفره شود. او از اسب پیاده شد و همراه آنان نان خورد و همگی سیر شدند. سپس آنان را به میهمانی خود دعوت کرد و به آنان غذا و لباس بخشید.[۲۳۹] نیز روایت شده است خدمتکارش خطایی کرد که سزاوار مجازات بود. آن خدمتکار به امام حسن(ع) گفت: «و العافین عن الناس» حسن بن علی(ع) گفت: از تو گذشتم. خدمتکار ادامه داد: «و الله یحب المحسنین» امام مجتبی(ع) فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی و دو برابر دستمزدی که به تو می‌دادم، به تو می‌بخشم.[۲۴۰]

میراث معنوی

مجموع روایات نقل شده از او در زمینه‌های گوناگون را نزدیک به ۲۵۰ حدیث برشمرده‌اند.[۲۴۱] بخشی از این روایات، مربوط به خود امام حسن(ع) است و بخشی را وی از رسول خدا(ص) و امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) روایت کرده است.[۲۴۲] در کتاب مسند الامام المجتبی(ع( سخنان و نامه‌های نقل شده از حسن بن علی گردآوری شده است. این سخنان در قالب خطبه، موعظه، گفتگو، دعا، مناظره و مسائل اعتقادی و فقهی، همراه با سند ذکر شده است.[۲۴۳] در کتاب بلاغة الامام الحسن نیز این روایات همراه با اشعار منسوب به امام مجتبی(ع) گردآوری شده است. احمدی میانجی در کتاب مکاتیب الائمة، ۱۵ نامه از حسن بن علی(ع) برشمرده که از این تعداد، ۶ نامه به معاویه، ۳ نامه به زیاد بن ابیه، یک نامه به اهل کوفه و یک نامه برای حسن بصری است.[۲۴۴] میانجی همچنین ۷ وصیت از امام حسن(ع) به امام حسین(ع)، محمد حنفیه، قاسم بن حسن و جنادة بن ابی‌امیه جمع‌آوری کرده است.[۲۴۵] عزیزالله عطاردی نام ۱۳۸ نفر از کسانی که از امام مجتبی(ع) روایت کرده‌اند، جمع‌آوری کرده است.[۲۴۶] شیخ طوسی نیز ۴۱ نفر را به عنوان اصحاب او نام برده است.[۲۴۷]

سفره امام حسن(ع)

یکی از آیین‌های مذهبی در ایران، سفره امام حسن(ع) است که در آن، برای گرفتن حاجت، نذری داده می‌شود. پیشینه این سفره را قبل از عصر صفویه دانسته‌اند. رنگ اشیای موجود در این سفره، باید سبز باشد و در کنار آن، روضه امام حسن(ع) خوانده می‌شود. در این سفره که بیشتر در میان بانوان رواج دارد، گذشته از خوراکی‌های ساده و متنوع، معمولا قرآن و شمع‌ و جانماز و تسبیح نیز گذاشته می‌شود.[۲۵۳]

دلایل امامت امام حسن علیه‌السلام

نص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یکی از دلایل، نصوص پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می باشد و یکی از این نصوص، روایتی است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مصادیق «اولی الامر» را برای جابر بیان می‌کند و می‌فرماید: «هم خلفائی یا جابر وأئمة المسلمین من بعدی أوّلهم علی بن ابوطالب ثمّ الحسن والحسین و...». [۶] [۷] حدیث دیگر از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در خصوص امامت امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) می‌باشد که فرمود: «الحسن والحسین ابنای هذان امامان قاما أو قعدا»؛ این دو فرزند من حسن و حسین دو امامند، خواه قیام به امر امامت نمایند و خواه از جور ظالمان پنهان دارند». [۸] [۹] [۱۰]

وصیت‌نامه امام علی علیه السلام

امام علی(علیه‌السلام) در وصیت نامه‌اش به امامت امام حسن (علیه‌السلام) بعد از خودش تصریح کرده و امام حسین (علیه‌السلام) و دیگران را بر آن شاهد گرفته است. [۱۱] در روایات دیگری نیز امام علی (علیه‌السلام) به امامت امام حسن (علیه‌السلام) بعد از خودش و امامت سایر امامان تصریح نموده است. [۱۲]

اجماع شیعه بر امامت امام حسن علیه‌السلام

اجماع شیعه بر امامت امام حسن (علیه‌السلام) دلیل دیگر امامت آن حضرت است. [۱۴]

دلایل عقلی و نقلی

مطابق دلایل عقلی و نقلی عصمت و افضلیت امام از شرایط امامت است و از کسانی که در زمان امام حسن (علیه‌السلام) مدعی امامت بودند، کسی جز او دارای صفات مزبور نبود و در زمان امام حسن (علیه‌السلام) جز معاویه کس دیگری ادعای امامت نداشته است و با اثبات فسق، بلکه کفر معاویه، امامت امام حسن (علیه‌السلام) مطابق با اوصاف مذکور ثابت می‌گردد.

[۱۶]

امام حسن در زمان پیامبر اکرم

امام حسن مجتبی علیه‌السلام ۷ ساله بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله وفات نمودند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را بسیار دوست مى داشت و در روایات آمده است که آن حضرت را بر شانه مى نهاد و مى گفت: خداوندا، من دوستش دارم، تو نیز او را دوست بدار».[۵] در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امامت ایشان و امام حسین علیه السلام مورد تاکید قرار گرفته است: «حسن و حسین امامند، چه قیام کنند و چه نکنند».[۶] در حدیث دیگری آن حضرت می فرماید: «حسن و حسین، سرور جوانان بهشتند». این حدیث در منابع متعدد شیعه و اهل سنت نقل شده است.[۷] بزرگى منش و سترگى روح آن امام، چندان بود که پیامبر ارجمند اسلام (ص) او را با خردى سال و کمى سن، در برخى از عهدنامه ها گواه مى گرفت؛ واقدى آورده است که: پیامبر، براى «ثقیف» عهد ذمه بست، خالد بن سعید آنرا نوشت و امام حسن و امام حسین آنرا گواهى فرمودند.[۸] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بسیاری از آداب و تعالیم الهی و راه و روش تربیت فرزند را از طریق اعمالشان نسبت به ایشان و برادرشان امام حسین علیه السلام، به دیگران آموخت.[۹] امام حسن علیه السلام در وقایع مهم زیر در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضور دارند، که همگی نشان از جایگاه رفیع آن حضرت در نزد خدا و پیامبر اکرم دارند: در جریان مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، به همراه امام حسین علیه السلام به عنوان "ابنائنا"، در کنار مادر بزرگوارشان حضرت فاطمه سلام الله علیها با عنوان "نسائنا" و امام علی علیه السلام به عنوان "انفسنا)آیه مباهله) به عنوان مصداق «اهل البیت» در جریان نزول «آیه تطهیر» در جریان نزول سوره انسان در شأن اهل بیت (علیهم السلام(.

امام حسن در دوران امیرالمؤمنین

امام حسن علیه السلام در دوران حیات پدر بزرگوارش امام علی علیه السلام همواره همراه و هماهنگ با پدر بود. از جمله در هنگامى که ابوذر به ربذه تبعید مى‌شد، عثمان دستور داد هیچکس او را بدرقه نکند، اما امام حسن و امام حسین علیهما السلام و پدرشان به گرمى او را بدرقه کردند و به هنگام بدرود، از حکومت عثمان ابراز بیزارى نمودند و ابوذر را به شکیبایى و پایدارى پند دادند.[۱۰] همچنین در سال ۳۶ هجرى با پدر از مدینه به سوى بصره آمد تا آتش جنگ جمل را که عایشه و طلحه و زبیر بر افروخته بودند، فرو نشانند. پیش از ورود به بصره به فرمان حضرت على علیه السلام، همراه عمار، صحابی پیامبر به کوفه رفت تا مردم را بسیج کند و آنگاه با مردم به یارى امام، به سوى بصره بازگشت [۱۱] در جنگ صفین نیز، همراه پدر، پایمردی‌ها کرد. در این جنگ، معاویه، عبیدالله بن عمر را نزد او فرستاد که: «از پیروى پدرت دست بردار، ما خلافت را به تو وامى‌گذاریم، چرا که قریش، از پدر تو به سابقه‌ى پدر کشتگى‌ها ناراحتند، اما ترا پذیرا توانند شد...». امام حسن (ع) در پاسخ فرمود: «قریش بر آن بود که پرچم اسلام را بیفکند و در هم پیچد، اما پدرم به خاطر خدا و اسلام، گردنکشان ایشان را کشت و آنان را پراکند، پس با پدرم بدین جهت به دشمنى برخاستند و بدو کینه مى ورزند[۱۲] او در این جنگ، از پشتیبانى پدرش دست نکشید و تا پایان همراه و همدل بود، و چون دو تن را از سوى سپاه حضرت على (ع) و معاویه، برگزیدند تا «حکمیت» کنند و آنان به ناروا حکم کردند، امام حسن به فرمان پدر، در یک سخنرانى پر شور، توضیح داد که: «اینان برگزیده شدند تا کتاب خداوند را بر خواهش دل، پیش دارند و مقدم شمارند اما، واژگونه رفتار کردند و چنین کسى، حَکم نامیده نمى شود، بلکه «محکوم» است».[۱۳] امام على علیه السلام به هنگام رحلت، بنا به فرمانى که از پیش از پیامبر اسلام (ص) داشت، امام حسن (ع) را جانشین خویش فرمود، و امام حسین(ع) و سایر فرزندان گرامى خویش و بزرگان شیعه را بر این امر، گواه گرفت.[۱۴]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهارم امام حسن ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ | 17:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دوران امامت

هنگامی که امیر مؤمنان علی(ع) از دنیا رفت، امام حسن (ع) برای مردم خطبه خواند و حق خود (یعنی حقوق رهبری) را برای مردم بیان کرد، یاران پدرش با آن حضرت بیعت کردند، بر این اساس که با هرکه با او می جنگد، بجنگند و با هر که با او در صلح هست، در صلح باشند. علامه حلی خطبه آن حضرت در آغاز خلافت را به نقل از ابواسحاق سبیعی و دیگران چنین می آورد: «در صبح آن شبی که امیرمؤمنان علی از دنیا رفت، امام حسن برای اصحاب سخنرانی کرد، پس از حمد و ثنای الهی و درود فرستادن بر پیامبر فرمود: «شب گذشته مردی از میان شما رفت که پیشینیان در کردار نیک از او پیشی نگرفتند و آیندگان در رفتار، به او نخواهند رسید، او همواره همراه رسول خدا با دشمنان جنگید و با نثار جانش از حریم پیامبر دفاع نمود، ... در همان شبی که عیسی بن مریم به سوی آسمان عروج کرد و حضرت یوشع بن نون وصی حضرت موسی وفات یافت ... » . در این هنگام امام حسن علیه السلام گریه کرد و همه‌ی حاضران نیز با او گریه کردند. سپس فرمود: «من پسر بشیر (مژده دهنده)، یعنی رسول خدا هستم، من پسر کسی هستم که به اذن خدا مردم را به سوی خدا دعوت می‌کرد، من پسر چراغ تابناک هدایت هستم، من از خاندانی هستم که خداوند، پلیدی و ناپاکی را از آنان دور ساخت و آنان را به طور کامل پاکیزه نمود. من از خاندانی هستم که خداوند دوستی به آنان را در قرآن خود واجب کرده و فرموده است: «... قل لا اسئلکم علیه أجراً الّا المودّة فی القربی و من یقترب حسنة نزد له فیها حُسناً...»؛ ای پیامبر! بگو من پاداشی برای رسالت نمی‌خواهم، مگر دوستی در حق خویشاوندان و هر که نیکی کند، بر نیکی او بیفزاییم. منظور از «حسنه» (نیکی) در این آیه، دوستی ما خاندان است» و سپس (سخنرانی را به پایان رساند و) نشست.[۱۵] پس از پایان خطبه «ابن ‌عباس» به پا خاست و از مردم برای امام حسن بیعت گرفت و آن حضرت کارگزاران خویش را تعیین نموده و به شهرها فرستاد و فرماندهان را نصب نمود و امور را زیر نظر گرفت.[۱۶]

صلح امام حسن با معاویه

امام حسن علیه السلام در شرایطی خلافت را به دست گرفت که جوّ تشویش و نگرانی و شکی که در اواخر زندگانی پدرش حضرت علی علیه السلام بروز نموده بود به اوج خود رسیده بود. در چنین شرایطی معاویه که داعیه خلافت را در سر داشت، سعی نمود از این اوضاع به نفع خود استفاده کند. معاویه پس از اعلام خلافت امام حسن علیه السلام از سوى مردم عراق، و تائید ضمنى آن از ناحیه مردم حجاز، یمن و فارس، به مجردى که خبر انتخاب امام حسن علیه السلام را دریافت نمود، این انتصاب را تقبیح کرد و در سخنان و نامه هایش، تصمیم راسخ خود را به سرکشى و عدم شناسایى امام حسن علیه السلام به عنوان خلیفه اعلام داشت.[۱۷] او همچنین دو جاسوس به شهرهای کوفه و بصره روانه کرد تا زمینه تضعیف حکومت امام حسن را مهیا کند. اما آن حضرت از این امر اطلاع پیدا کرده آن دو جاسوس را دستگیر و اعدام نمود و نامه ای برای معاویه نوشت که در آن آمده بود: «تو مردانی را به عنوان حیله گری و غافلگیری می فرستی و جاسوسانی را گسیل می داری، گویی جنگ را دوست می داری و من آن را نزدیک می بینم، در انتظار آن باش - ان شاء الله تعالی».[۱۸] اما معاویه در پاسخ نامه امام حسن علیه السلام، ضمن تایید فضائل اهل البیت علیهم السلام، امر حکومت را به تجربه وابسته دانسته، از این نظر خود را بر امام ترجیح داد و از آن حضرت خواست تسلیم او شود.[۱۹] پس از چندی معاویه با لشکری به سوی عراق حرکت کرد.[۲۰] از آن سو امام حسن علیه السلام نیز در میان مردم اعلان بسیج عمومى نمودند و رزمندگان کوفه و سایر شهرها را براى دفع تهاجم دشمن فراخواندند. هنگامى که دو سپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند و درگیرى‌ هاى پراکنده‌ اى میان آنان به وقوع پیوست، برخى از سران سپاه امام حسن‌ مجتبى علیه‌السلام از جمله "عبیدالله بن عباس" که فرماندهى کل را بر عهده داشت، به سپاه معاویه پیوست و از این راه توان روحى و جسمى سپاه امام حسن علیه‌السلام را کاهش دادند. نفوذى‌ هاى معاویه در میان سپاهیان امام حسن علیه‌السلام و در میان عامه مردم شهرها، اقدام به شایعه پراکنى و گمانه‌زنى ‌هاى خلاف واقع کردند و به تدریج جامعه اسلامى و رزمندگان را از داخل، دچار تردید و تزلزل نمودند. به طورى که برخى از سپاهیان، شبانه از اردوگاه ‌ها و پادگان‌ ها گریخته و صحنه نبرد را ترک مى‌ کردند و برخى از فریب‌خوردگان "خوارج" در شهرهاى پشت جبهه اقدام به آشوب مى‌ کردند و حتى در "ساباط" مداین، به خیمه‌گاه امام حسن علیه‌السلام هجوم آورده و اقدام به غارت و بى‌ نظمى نمودند و در یک رویدادى، امام حسن مجتبى علیه‌السلام را ترور کرده و وى را به شدت زخمى نمودند. ریش‌سفیدان و صاحب‌نفوذان عراق و حجاز و برخى از فرماندهان سپاه امام حسن علیه‌السلام مخفیانه نامه‌هایى به معاویه داده و اظهار اطاعت و پیروى مى‌ نمودند و حتى نوشتند که حاضرند امام حسن علیه‌السلام را تسلیم وى کرده و یا او را به قتل رسانند. امام حسن‌ مجتبى علیه‌السلام که از تمامى نفاق‌ ها و خیانت‌ هاى سپاه خویش خبردار بود، با گردآورى آنان و ایراد خطبه و روشن نمودن اذهان آنان از دسیسه ‌هاى دشمن، تلاش وافر نمود که روحیه مردانگى و رزم‌آورى را در آنان، بار دیگر زنده کرده و توطئه‌ هاى دشمن را نقش بر آب کند. ولى رسوخ نفاق و خیانت، سپاه آن حضرت را از کارایى لازم انداخته و توازن نظامى را به کلى دگرگون کرده بود و سرانجام، امام حسن علیه‌السلام را وادار به پذیرش صلح ناخواسته کرد و آن حضرت به ناچار در ۲۵ ربیع الاول و به قولى در نیمه جمادى الاول سال ۴۱ قمرى بر اساس شرایطى، خلافت را به معاویة بن ابى‌سفیان واگذاشت و خود از آن کناره گرفت.[۲۱]

شهادت امام حسن علیه‌السلام

معاویه پس از صلح، مفاد صلحنامه را زیر پا گذاشت و برای اینکه بتواند راه را برای ولایتعهدی فرزنش یزید هموار سازد، توطئه قتل امام حسن علیه السلام را ریخت. مطابق با نقل شیخ مفید، معاویه وقتی تصمیم گرفت برای ولایتعهدی پسرش یزید بیعت بگیرد، صد هزار درهم برای جعده (همسر امام حسن) که دختر اشعث بن قیس بود فرستاد و به او وعده داد که در قبال مسموم کردن شوهرش، او را به ازدواج یزید درخواهد آورد.[۲۲] شهادت امام حسن علیه السلام توسط معاویه، علاوه بر منابع شیعه، در منابع اهل سنت نیز گزارش شده است.[۲۳] به عنوان نمونه زمخشری(م، ۵۳۸ق) در مورد جزئیات این جریان نوشته است: معاویه صد هزار (درهم) به زن حسن رحمة الله علیه، جعده دختر اشعث وعده داد تا ایشان را مسموم کرد. او دو ماه بعد از آن زنده ماند. سم آن قدر اثر کرد که چندین طشت پر از خون از مقابلش برمى داشتند. حسن رحمة الله علیه مى فرمود: چند بار پیش از این به من سم داده اند، اما هیچ یک مثل این سم اثر نکرده است.[۲۴] در مورد تاریخ شهادت آن حضرت، اختلاف نظر وجود دارد. در مورد سال شهادت آن حضرت سه نقل سال ۴۹، سال ۵۰ و سال ۵۱ هجری در منابع ذکر شده است[۲۵] و روز آن را نیز برخی منابع هفت ماه صفر[۲۶] و بیشتر آنها ۲۸ صفر[۲۷] دانسته‌اند. پیکر مطهر امام حسن علیه‌السلام را جمع عظیمی از مردم تشییع نمودند و آن را برای تدفین به سمت قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حرکت دادند؛ اما مروان بن حکم گروهی از بنی امیه و پیروانشان را جمع نمود و سر راه جنازه را گرفت تا مانع از دفن آن حضرت در جوار پیامبر شود.[۲۸] همچنین عایشه به تحریک مروان در آنجا حضور پیدا کرد و فریاد بر آورد که به خدا قسم حسن در اینجا (کنار قبر رسول خدا) دفن نمی شود مگر اینکه من اجازه دهم. با این سخن عایشه، بنی هاشم قصد مجادله با آنها را نمودند، اما امام حسین علیه السلام مانع شد و فرمود برادرم سفارش نموده که اگر مانع من از دفن او در کنار جدش شدند با کسی مخاصمه نکنم.[۲۹] نهایتا جسد ایشان در قبرستان بقیع در کنار جده اش فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شد.

سکونت در کوفه، خلافت امام علی(ع)

امام مجتبی در دوره پنج ساله خلافت امام علی(ع) در همه مراحل در کنار پدر حضور داشت.[۶۷] بنابر نقل کتاب الاختصاص حسن بن علی(ع) پس از بیعت مردم با امام علی(ع)، به درخواست پدر بر منبر رفت و برای مردم سخن گفت.[۶۸] از گزارش وقعة صفین در مورد نخستین روزهای ورود امام علی(ع) به کوفه برمی‌آید که حسن بن علی نیز همراه پدر، در کوفه اقامت گزیده است.[۶۹]

در جنگ جمل

در برخی گزارش‌ها آمده است، پس از شورش ناکثین و حرکت امام علی(ع) و سپاهیانش برای مقابله با آنها، حسن بن علی در میانه راه از پدر خواست که از این جنگ بپرهیزد.[۷۰] بنابر نقل شیخ مفید(درگذشته ۴۱۳ق)، امام حسن(ع) از سوی پدر مامور شد به همراه عمار بن یاسر و قیس بن سعد مردم کوفه را برای پیوستن به سپاه امام علی(ع) بسیج کند.[۷۱] او در کوفه برای مردم خطبه‌ای خواند و پس از بیان فضایل امام علی(ع( و پیمان‌شکنی طلحه‌ و زُبَیر، آنان را به یاری امام علی(ع) فراخواند.[۷۲] در جنگ جمل، وقتی عبدالله بن زبیر امام علی(ع) را به کشتن عثمان متهم کرد، حسن بن علی خطبه‌ای خواند و به نقش زبیر و طلحه در کشتن عثمان اشاره کرد.[۷۳] امام مجتبی(ع) در این جنگ فرماندهی جناح راست سپاه را بر عهده داشت.[۷۴] ابن‌شهرآشوب روایت کرده است امام علی(ع) در این جنگ نیزه خود را به محمد بن حنفیه داد و از او خواست شتر عایشه را از پا درآورد ولی او موفق نشد، سپس حسن بن علی نیزه را گرفت و توانست شتر را زخمی کند.[۷۵] نقل شده است پس از جنگ جمل، امام علی(ع) بیمار شد و اقامه نماز جمعه با مردم بصره را به عهده فرزندش حسن گذاشت. او در خطبه نماز، بر جایگاه اهل‌بیت و عاقبت سوء کوتاهی در حق آنان تاکید کرد.[۷۶]

جنگ صفین

به گفته نصر بن مزاحم(درگذشته ۲۱۲ ق) حسن بن علی پیش از حرکت سپاه امام علی(ع) به سوی صفین، خطبه‌ای خواند و مردم را به جهاد ترغیب کرد.[۷۷] بر اساس پاره‌ای اخبار، او در جنگ صفین به همراه برادرش حسین بن علی(ع) فرماندهی جناح راست لشکر را بر عهده داشت.[۷۸] در گزارش اسکافی(درگذشته ۲۴۰ ق) آمده است وقتی حسن بن علی در میان جنگ با یکی از بزرگان سپاه شام روبه‌رو شد، او از جنگیدن با امام حسن(ع) خودداری کرد و گفت من رسول خدا را دیده بودم در حالی که سوار بر شتری می‌آمد و تو جلوی او سوار بودی. من نمی‌خواهم در حالی رسول خدا را ملاقات کنم که خون تو بر گردنم باشد.[۷۹] در کتاب وقعة صفین آمده است عبیدالله بن عمر (فرزند عمر بن خطاب( در اثنای جنگ با حسن بن علی(ع) ملاقات کرد و به وی پیشنهاد داد که به جای پدرش خلافت را بر عهده گیرد، چرا که قریش، علی(ع) را دشمن می‌دارند. امام حسن(ع) در پاسخ گفت: به خدا سوگند هرگز چنین نخواهد شد. سپس به او گفت: گویا می‌بینم که امروز و فردا کشته خواهی شد و همانا شیطان تو را فریفته است. بنابر نقل وقعه صفین، عبیدالله بن عمر در آن جنگ کشته شد.[۸۰] پس از پایان جنگ و پیش آمدن حکمیت، حسن بن علی به درخواست پدر برای مردم سخنرانی کرد.[۸۱] در مسیر بازگشت از صفین، امام علی(ع) نامه‌ای با محتوای اخلاقی-تربیتی خطاب به فرزندش امام حسن (ع) نوشته است[۸۲] که در نهج البلاغه غالبا به عنوان نامه ۳۱ آمده است.[۸۳] در کتاب «الاستیعاب» آمده است حسن بن علی(ع) در جنگ نهروان نیز حضور داشته است.[۸۴] نیز در برخی اخبار آمده است امام علی(ع) در آخرین روزهای عمر خود که برای رویارویی دوباره با معاویه لشکرآرایی می‌کرد، فرزندش حسن را به فرماندهی سپاهی ده هزار نفری گماشت.[۸۵]

دوران کوتاه خلافت

امام مجتبی(ع) از ۲۱ رمضان سال ۴۰ق[۸۶] به مدت ۶ الی ۸ ماه خلیفه مسلمانان بود.[یادداشت ۱] اهل‌سنت او را با توجه به حدیثی منسوب به پیامبر(ص)، آخرین خلیفه از خلفای راشدین دانسته‌اند.[۸۷] خلافت او با بیعت مردم عراق و همراهی سایر سرزمین‌های اطراف آغاز شد.[۸۸] اهالی شام به رهبری معاویه با این خلافت مخالفت کردند.[۸۹] معاویه با همراهی سپاهیانی از شام به جنگ اهل عراق آمد.[۹۰] این جنگ در نهایت به صلح و واگذاری خلافت به معاویه، نخستین خلیفه اموی انجامید.[۹۱]

بیعت مسلمانان و مخالفت اهل شام

بنا بر نقل منابع شیعه و اهل سنت، پس از شهادت امام علی در سال ۴۰ق. مردم با حسن بن علی(ع) برای خلافت بیعت کردند.[۹۲] به گفته بلاذری (درگذشته ۲۷۹ق)، عبیدالله بن عباس پس از دفن پیکر امام علی(ع)، به میان مردم آمد و خبر شهادت امام را به آنان داد و گفت: او جانشینی شایسته و بردبار به جا گذاشته است. اگر دوست دارید با او بیعت کنید.[۹۳] در کتاب الارشاد آمده است صبح جمعه ۲۱ رمضان حسن بن علی در مسجد، خطبه‌ای خواند و شایستگی‌ها و فضائل پدر خویش را برشمرد و بر پیوند خود با پیامبر(ص) تاکید کرد و با اشاره به امتیازات خود، به آیاتی از قرآن درباره موقعیت خاص اهل‌بیت(ع(، استناد نمود.[۹۴] پس از سخنان او، عبدالله بن عباس برخاست و به مردم گفت: با فرزند پیامبرتان و وصیّ امام‌تان بیعت کنید. مردم نیز با او بیعت کردند.[۹۵] منابع، تعداد بیعت‌کنندگان را بیش از چهل هزار نفر شمرده‌اند.[۹۶] بنابر نقل طبری، قیس بن سعد بن عباده فرمانده سپاه امام علی(ع) نخستین کسی بود که بیعت کرد.[۹۷] به گفته حسین محمد جعفری در کتاب تشیع در مسیر تاریخ، بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) که پس از ساخت کوفه در این شهر ساکن شده یا در دوره خلافت امام علی(ع)، همراه او به کوفه آمده بودند، در بیعت با امام حسن(ع) شرکت کردند یا خلافت او را پذیرفتند.[۹۸] جعفری با تکیه بر قرائنی معتقد است اهالی مکه و مدینه نیز با خلافت حسن بن علی موافق بودند و مردم عراق او را تنها گزینه برای این مقام می‌دانستند.[۹۹] به گفته جعفری مردم یمن و فارس نیز نسبت به این بیعت، تایید ضمنی داشته یا حداقل، اعتراض و مخالفتی نکرده‌اند.[۱۰۰] در برخی منابع آمده است هنگام بیعت، شروطی مطرح شد؛ از جمله در الامامة و السیاسة آمده است حسن بن علی به مردم گفت: آیا بیعت می‌کنید که فرمانم را اطاعت کنید و با هر کس جنگیدم بجنگید و با هر کس صلح کردم، صلح کنید؟ آنها با شنیدن این سخن به تردید افتادند و نزد حسین بن علی(ع) رفتند تا با او بیعت کنند، ولی او گفت: به خدا پناه می‌برم که تا حسن زنده است با شما بیعت کنم. آنان بازگشتند و با حسن بن علی بیعت کردند.[۱۰۱] طبری (درگذشته ۳۱۰ق) گفته است قیس بن سعد هنگام بیعت با او شرط کرد که بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند و با کسانی که خون مسلمانان را حلال می‌شمرند، بجنگد؛ ولی امام حسن(ع)، تنها کتاب خدا و سنت پیامبر را پذیرفت و هر شرط دیگری را برگرفته از همین دو شرط دانست.[۱۰۲] عده‌ای از این گونه گزارش‌ها چنین نتیجه گرفته‌اند که امام حسن(ع) فردی صلح‌طلب و جنگ‌گریز بوده و سیره و منش او با پدر و برادرش تفاوت داشته است.[۱۰۳] رسول جعفریان معتقد است که این شرط‌ها، به این معنا نبود که حسن بن علی از آغاز قصد جنگ نداشته، بلکه هدف اصلی وی، حفظ حوزه اقتدار خود به عنوان پیشوای جامعه برای آزاد بودن در تصمیم‌گیری بوده است و حتی اقدامات بعدی او نشان می‌دهد که بر جنگ اصرار داشته است.[۱۰۴] به گفته ابوالفَرَج اصفهانی یکی از نخستین اقدامات حسن بن علی(ع) پس از خلافت، افزایش صد در صدی دستمزد سربازان بود.[۱۰۵]

جنگ و صلح با معاویه

مهمترین رویداد سیاسی در زندگی حسن بن علی(ع)، جنگ با معاویه است که به صلح انجامید.[۱۰۶] همزمان با بیعت مردم عراق با حسن بن علی، و تایید ضمنی آن از سوی مردم حجاز و یمن و فارس،[۱۰۷] اهالی شام با معاویه بیعت کردند.[۱۰۸] معاویه در سخنرانی‌های خود و در نامه‌‌نگاری‌هایی که با امام حسن(ع) داشت، بر تصمیم جدی خود برای به‌رسمیت ‌نشناختن این بیعت تاکید کرد.[۱۰۹] او که از زمان مرگ عثمان خود را برای خلافت، آماده کرده بود[۱۱۰] با لشکری به سوی عراق حرکت کرد.[۱۱۱] بر اساس برخی گزارش‌ها، امام حسن(ع) تا حدود پنجاه روز پس از شهادت پدر و بیعت مردم، هیچ اقدامی در زمینه جنگ یا صلح نکرد.[۱۱۲] او وقتی از حرکت سپاه شام باخبر شد، با لشکریانش از کوفه خارج شد و سپاهی به فرماندهی عبیدالله بن عباس به سمت معاویه فرستاد.[۱۱۳]

جنگ میان دو سپاه

پس از برخوردی که میان دو سپاه رخ داد و به شکست شامیان انجامید، معاویه شبانه به عبیدالله پیغام داد که حسن بن علی به من پیشنهاد صلح داده و کار خلافت را به من واگذار خواهد کرد. معاویه به او وعده پرداخت یک میلیون درهم داد و او به معاویه پیوست. پس از آن، قیس بن سعد فرماندهی سپاه امام را بر عهده گرفت. [۱۱۴] بنابر نقل بلاذری (درگذشته ۲۷۹ق) پس از پیوستن عبیدالله به سپاه شام، معاویه با این گمان که سپاه امام حسن(ع) ضعیف شده، دستور داد با تمام توان به آنها حمله کنند، ولی سپاه امام به فرماندهی قیس، شامیان را شکست دادند. معاویه درصدد برآمد قیس را نیز با وعده‌ای شبیه آنچه به عبیدالله وعده داده بود، از سر راه بردارد، ولی موفق نشد.[۱۱۵]

موقعیت امام حسن(ع) در ساباط

از سویی امام حسن(ع) با لشکریان خود به ساباط رفت. به گفته شیخ مفید امام حسن(ع) برای آنکه یاران خود را بیازماید و فرمان‌بری آنها را بسنجد، خطبه‌ای خواند و گفت: «وحدت و همدلی برایتان بهتر از تفرقه و جدایی است...؛ همانا تدبیری که من برای شما می‌اندیشم برای شما بهتر از تدبیری است که برای خودتان دارید..» پس از سخنان او، مردم با یکدیگر گفتند او قصد دارد با معاویه صلح کند و خلافت را به او واگذارد. عده‌ای به خیمه او هجوم بردند و وسایل او را غارت کردند و حتی سجاده او را از زیر پایش کشیدند.[۱۱۶] ولی بنابر نقل یعقوبی )درگذشته ۲۹۲ق) علت این حادثه آن بود که معاویه چند نفر را برای گفتگو نزد حسن بن علی فرستاد. آنها وقتی از نزد وی برمی‌گشتند، با صدای بلند به گونه‌ای که مردم بشنوند، با یکدیگر می‌گفتند: خدا توسط پسر رسول خدا، خون مسلمانان را حفظ و فتنه را خاموش کرد؛ او صلح را پذیرفت. سپاهیان امام با شنیدن این سخنان برآشفتند و به خیمه او حمله کردند.[۱۱۷] پس از این ماجرا یاران نزدیک امام حسن(ع) به محافظت از او پرداختند، ولی در تاریکی شب یکی از خوارج[۱۱۸] به او نزدیک شد و گفت: ای حسن مشرک شدی همان گونه که پدرت مشرک شد؛ سپس با خنجری به ران او زد و امام که سوار بر اسب بود بر زمین افتاد.[۱۱۹] حسن بن علی(ع) را بر روی تختی به مدائن بردند و در خانه سعد بن مسعود ثقفی منزل دادند تا درمان شود.[۱۲۰] جنگ میان معاویه و امام حسن(ع)، در نهایت به امضای قرارداد صلح انجامید. به گفته رسول جعفریان دلایلی از جمله سستی مردم، شرایط زمانه و حفظ شیعیان سبب شد امام مجتبی(ع) صلح را بپذیرد.[۱۲۱] بر اساس این قرارداد خلافت به معاویه واگذار شد.[۱۲۲]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهارم امام حسن ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ | 17:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ماجرای صلح امام حسن(ع) با معاویه

هم‌زمان با رویارویی دو سپاه عراق و شام امام حسن(ع) مورد سوء قصد قرار گرفت و مجروح شد و برای مداوا به مدائن رفت.[۱۲۳] در حالی که امام حسن(ع) در مدائن به مداوا مشغول بود، گروهی از سران قبائل کوفه پنهانی به معاویه نامه نوشتند و اعلام فرمانبرداری کردند. آنها معاویه را به آمدن به سوی خود ترغیب کردند و قول دادند حسن بن علی را به وی تسلیم کنند یا به قتل برسانند.[۱۲۴] به گفته شیخ مفید(رگذشته ۴۱۳ق)، امام حسن(ع) وقتی این خبر و همچنین خبر پیوستن عبیدالله بن عباس به معاویه را شنید و از سویی سستی و بی‌رغبتی یاران خویش را مشاهده کرد، دریافت که تنها با عده‌ای اندک از شیعیانش، نمی‌تواند در برابر لشکر انبوه شام مقاومت کند.[۱۲۵] زید بن وهب جهنی نقل کرده است که امام حسن(ع) در مدت مداوای خود در مدائن به او گفت: «به خدا سوگند اگر با معاویه بجنگم، مردم عراق گردن مرا می‌گیرند و مرا تسلیم او می‌کنند. به خدا سوگند اگر در حال عزت با معاویه صلح کنم، بهتر است که در اسارت به دست او کشته شوم یا بر من منت گذارد و از کشتنم صرف نظر کند و برای همیشه ننگی بر بنی هاشم باقی بماند.»[۱۲۶]

پیشنهاد صلح از سوی معاویه

بنابر نقل یعقوبی از جمله ترفندهای معاویه برای آنکه جنگ را به صلح بکشاند، این بود که کسانی را بین سپاهیان امام حسن(ع) فرستاد تا شایع کنند که قیس بن سعد نیز به معاویه پیوسته، و از سویی کسانی را به میان سپاهیان قیس فرستاد تا شایع کنند که حسن بن علی، صلح را پذیرفته است.[۱۲۷] او همچنین نامه‌های کوفیان در اعلام فرمانبرداری از او را برای حسن بن علی(ع) فرستاد و به او پیشنهاد صلح داد و شرط‌هایی نیز بر عهده خود گذاشت. به گفته شیخ مفید، امام حسن(ع) با وجود آنکه به معاویه اعتماد نداشت و از نیرنگ او آگاه بود، چاره‌ای جز پذیرش صلح ندید.[۱۲۸] در گزارش بلاذری آمده است معاویه، صفحه‌ای سفید و مهرشده برای حسن بن علی(ع) فرستاد تا هر شرطی که می‌خواهد در آن بنویسد.[۱۲۹] امام حسن(ع) که شرایط را چنین دید، برای مردم سخن گفت و از آنان خواست نظرشان را در مورد جنگ یا صلح بگویند. مردم با شعار «البقیة البقیة»(یعنی ما زندگی کردن و زنده ماندن را می خواهیم) درخواست پذیرش صلح کردند.[۱۳۰] و بدین ترتیب امام حسن(ع) صلح را پذیرفت. تاریخ برقراری صلح، ۲۵ ربیع‌الاول[۱۳۱] و در برخی منابع، ربیع‌الاخر یا جمادی‌الاولی[۱۳۲] سال ۴۱ق ثبت شده است.

مفاد صلح‌نامه

گزارش‌ها درباره مفاد صلح‌نامه گوناگون است.[۱۳۳] از جمله مفادی که در منابع نقل شده، این است که خلافت به معاویه واگذار شود به این شرط که بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره خلفای نخستین عمل نماید و برای خود جانشین تعیین نکند و همه مردم از جمله شیعیان علی(ع) در امنیت باشند.[۱۳۴] شیخ صدوق گفته است که امام حسن(ع) هنگام واگذاری خلافت به معاویه، به این شرط با او بیعت کرد که او را امیر المؤمنین نخواند.[۱۳۵] در برخی منابع آمده است امام حسن(ع) شرط کرد خلافت پس از معاویه، به او واگذار شود و افزون بر آن، معاویه پنج میلیون درهم به او بپردازد.[۱۳۶] به گفته جعفری، این دو شرط را نماینده امام حسن(ع) در ماجرای صلح قرار داد ولی امام نپذیرفت و تاکید کرد که تعیین خلیفه پس از معاویه، با شورای مسلمانان باشد و در مورد شرط مالی نیز گفت معاویه حق ندارد چنین تصرفی در بیت‌المال مسلمانان کند.[۱۳۷] برخی نیز گفته‌اند شرط مالی را خود معاویه یا نمایندگان وی قرار داده بودند.[۱۳۸] امام حسن (ع) علی‌رغم کناره‌گیری از خلافت، همچنان امام شیعیان به شمار می‌رفت و حتی شیعیانی که به صلح امام اعتراض داشتند، هرگز امامت او را انکار نکردند و او تا پایان عمر، رئیس و بزرگ خاندان پیامبر بود.[۱۳۹]

واکنش‌ها و پیامدها

در گزارش‌ها آمده است پس از صلح امام حسن، گروهی از شیعیان ابراز تأسف و ناخوشنودی می‌کردند[۱۴۰] و حتی عده‌ای امام را سرزنش کردند و او را «مذلّ المؤمنین»(خوار کننده مومنان) خواندند.[۱۴۱] امام در پاسخ پرسش‌ها و اعتراض‌ها، بر ضرورت التزام به تصمیم «امام» تاکید کرد و علت صلح خود را همان علت صلح حدیبیه خواند و حکمت این کار را از سنخ حکمت کارهای خضر (ع) در ماجرای همسفر شدن با موسی(ع) است.[۱۴۲] در منابع متعدد تاریخی آمده است که معاویه به مفاد صلح‌نامه عمل نکرد[۱۴۳] و بسیاری از شیعیان امام علی(ع) از جمله حجر بن عدی[۱۴۴] را به قتل رساند. نقل شده است معاویه پس از صلح وارد کوفه شد و برای مردم خطبه خواند و گفت: هر شرطی که کردم، پس می‌گیرم و هر وعده‌ای که دادم زیر پا می گذارم.[۱۴۵] همچنین گفت: من با شما نجنگیدم تا نماز و روزه و حج انجام دهید، بلکه جنگیدم تا بر شما حکمرانی کنم.[۱۴۶]

دوران سکونت در مدینه و مرجعیت دینی

حسن بن علی(ع) پس از صلح با معاویه، علی رغم درخواست عده‌ای از شیعیانش برای ماندن در کوفه، به مدینه بازگشت[۱۴۷] و تا پایان عمر همان‌جا ماند و تنها سفرهایی به مکه[۱۴۸] و شام[۱۴۹] داشته است. امام مجتبی(ع) پس از شهادت امام علی(ع) و به وصیت او، متولی اوقاف و صدقات وی بوده است. بنابر نقل کافی این وصیت در ۱۰ جمادی الاولی سال ۳۷ق. نوشته شده است.[۱۵۰]

مرجعیت علمی

گزارش‌هایی از جلسات مستمر امام حسن(ع) در مدینه برای آموزش و هدایت مردم وجود دارد، از جمله ابن‌سعد (درگذشته ۲۳۰ق) و بلاذری (درگذشته ۲۷۹ق) و ابن‌عساکر (درگذشته ۵۷۱ق) نقل کرده‌اند که حسن بن علی نماز صبح را در مسجد النبی می‌خواند و تا طلوع آفتاب به عبادت می‌پرداخت و سپس بزرگان و حاضران در مسجد نزد او می‌نشستند و به بحث و گفتگو می‌پرداختند. او بعد از ظهر نیز همین برنامه را داشته است.[۱۵۱] در کتاب الفصول المهمة نیز آمده است حسن بن علی در مسجد پیامبر می‌نشست و مردم بر گرد او حلقه می‌زدند و او به پرسش‌های آنان پاسخ می‌گفت.[۱۵۲]در عین حال به گفته مهدی پیشوایی، حسن بن علی(ع) در این دوره با نوعی انزوای ناخواسته و همچنین بی‌اقبالی مردم روبه‌رو بوده است که در به انحراف رفتن اخلاقی جامعه آن روز نقش داشت.[۱۵۳] علامه تهرانی معتقد است که دوران امامت امام مجتبی(ع) و امام حسین(ع) چون از سخت‌ترین و تاریک‌ترین دوره‌ها به واسطه حکومت بنی‌امیه بوده و با توجه به طول مدت حیات این دو و نیز مدت امامت و ولایتشان باید به طور طبیعی هزاران حدیث، خطبه و موعظه در تفسیر قرآن در دست باشد ولی خطبه‌ها و مواعظ و کلمات آنان در نهایت اختصار و قِلّت است. [۱۵۴]

جایگاه اجتماعی

از اخبار تاریخی برمی‌آید که امام حسن(ع) دارای جایگاه اجتماعی خاص بوده است. بنابر گزارش ابن‌سعد (درگذشته ۲۳۰ق) وقتی مردم در مراسم حج، حسن بن علی را می‌دیدند، برای تبرک جستن به سوی او هجوم می‌بردند تا جایی که حسین بن علی(ع) به کمک چند نفر دیگر، جمعیت را از او دور می‌کردند.[۱۵۵] همچنین نقل شده که ابن‌عباس با وجود آنکه از بزرگان اصحاب بود[۱۵۶] و از نظر سن نیز بزرگتر از امام حسن(ع) بود، هنگام سوار شدن امام حسن(ع) بر اسب، رکاب را برای او می‌گرفت.[۱۵۷]

دخالت نکردن در امور سیاسی و عدم همکاری با معاویه

گفته‌اند پس از خروج امام حسن(ع) از کوفه، گروهی از خوارج در نخیله جمع شدند تا به جنگ معاویه بروند. معاویه نامه‌ای به حسن بن علی نوشت و از او خواست برگردد و با آنها بجنگد. امام نپذیرفت و در پاسخ او نوشت: اگر می‌خواستم با کسی از اهل قبله بجنگم، با تو می‌جنگیدم.[۱۵۸] د ر برخی روایات آمده است که امام مجتبی(ع) با وجود همراهی نکردن با معاویه و اعتراض به اقدامات او، هدایای او را می‌پذیرفت.[۱۵۹] مبلغی که معاویه در کنار هدایای دیگر برای او می‌فرستاد را سالانه یک میلیون درهم[۱۶۰] یا صد هزار دینار[۱۶۱] گفته‌اند. از برخی نقل‌ها برمی‌آید که وی گاه قرض‌های خود را می‌پرداخت و بقیه را میان خویشان و زیردستان خود تقسیم می‌کرد[۱۶۲] و گاه همه آن هدایا را به دیگران می‌بخشید.[۱۶۳] اخباری نیز وجود دارد که حسن بن علی(ع) در مواردی هدایای معاویه را نمی‌پذیرفته است.[۱۶۴] این گونه اخبار، واکنش‌ها و تردیدهایی را در پی داشته[۱۶۵] و از جمله در بُعد کلامی بحث‌هایی پیرامون آن مطرح شده است. برای نمونه سید مرتضی دریافت مال و صله از معاویه را برای امام حسن(ع) جایز و بلکه واجب شمرده و آن را از این باب دانسته که باید اموال حاکمی که به زور بر امت حکمفرما شده، گرفته شود.[۱۶۶]

برخورد امویان

گزارش‌هایی از برخورد نامناسب امویان با امام حسن(ع) وجود دارد.[۱۶۷] همچنین در کتاب احتجاج، مناظراتی میان امام حسن(ع) و معاویه و اطرافیانش نقل شده است. او در این مناظرات از جایگاه اهل‌بیت دفاع کرده و از ماهیت و جایگاه دشمنان خود پرده برداشته است.[۱۶۸] از جمله بنا بر گزارشی که در الاحتجاج نقل شده است، در مجلسی که حامیان حکومت معاویه مانند عمرو بن عثمان، عمرو بن عاص، عتبة بن ابی‌سفیان، ولید بن عقبه و مغیرة بن شعبة در حضور معاویه بودند امام مجتبی(ع) با استناد به آیات قرآن و روایات و گزارش‌های تاریخی آنان را محکوم کرد و حق و جایگاه امام علی(ع) و اهل‌بیت را چنان تبیین کرد که پیشگویی معاویه پیش از برگزاری مجلس مناظره (مبنی بر روسیاهی و رسوایی و محکومیت مطالبه کننده‌گان مناظره) تحقق پیدا کرد.[۱۶۹]

مسمومیت امام حسن مجتبی

در بسیاری از منابع شیعه و اهل‌سنت آمده است که امام حسن(ع) با خوراندن زهر به شهادت رسید.[۱۷۰] طبق برخی گزارش‌ها، او را چند بار مسموم کرده بودند، اما از مرگ نجات یافته بود.[۱۷۱] در مورد مسمومیت آخر که به شهادت وی انجامید، شیخ مفید گفته است معاویه وقتی تصمیم گرفت برای ولایتعهدی پسرش یزید بیعت بگیرد، صد هزار درهم برای جعده دختر اشعث بن قیس(مسر امام حسن(ع)) فرستاد و به او وعده داد که در قبال مسموم کردن شوهرش، او را به ازدواج یزید درخواهد آورد.[۱۷۲] نام جعده به عنوان قاتل حسن بن علی(ع) در منابع اهل‌سنت نیز آمده است.[۱۷۳] مادلونگ، شیعه پژوه آلمانی معتقد است مسئله جانشینی معاویه و تلاش او برای ولایتعهدی یزید، روایات مسموم شدن امام حسن به تحریک معاویه و به دست جعده را تأیید می‌کند.[۱۷۴] گزارش‌های دیگری، هند یکی از همسران امام حسن(ع)[۱۷۵] یا یکی از خادمان او[۱۷۶] را عامل مسموم کردن او دانسته‌اند. گفته‌اند حسن بن علی(ع) سه[۱۷۷] یا ۴۰ روز[۱۷۸] یا دو ماه[۱۷۹] پس از مسموم شدن به شهادت رسید.

وصال شیرازی : در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد - و آن طشت را ز خون جگر دشت لاله کرد - خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت - خود را تهی زخون دل چند ساله کرد[۱۹۶]

شهادت و ماجرای تشییع

نقل شده است پس از شهادت امام مجتبی(ع)، شهر مدینه یکپارچه شیون و گریه شد.[۱۸۰] نیز گفته‌اند هنگام خاکسپاری، قبرستان بقیع پر از جمعیت شد و تا هفت روز بازارها تعطیل بود.[۱۸۱] از برخی منابع اهل‌سنت نقل شده است که نخستین خواری برای عرب، درگذشت حسن بن علی(ع) بود.[۱۸۲]

جلوگیری از دفن‌شدن کنار پیامبر

تشییع امام حسن(ع) م حسن(ع) وصیت کرد تا در کنار پیامبر اسلام دفن شود و خود را سزاوارتر از دیگران بر این امر می‌دانست. وی اذعان داشت اگر مخالفتی بر این موضوع قرار گرفت راضی نیست خونی، حتی به اندازه‌ای که در حجامت ریخته می‌شود، از کسی ریخته شود.[۱۸۳] امام حسن(ع) وصیت کرد در صورت مخالفت با دفن در کنار پیامبر، وی را در قبرستان بقیع کنار مادربزرگش فاطمه بنت اسد دفن کنند.[۱۸۴] مروان بن حکم داماد خلیفه سوم فردی بود که بنی‌امیه را جمع کرد تا از دفن امام حسن(ع) در کنار پیامبر جلوگیری کند.[۱۸۵] منابع شیعه[۱۸۶] و اهل‌سنت[۱۸۷] استدلال مروان را چنین نقل کرده‌اند که نمی‌پذیریم عثمان در انتهای بقیع[۱۸۸] دفن باشد و حسن بن علی کنار پیامبر دفن گردد. عایشه همسر پیامبر نیز از دفن امام حسن(ع) در کنار پیامبر جلوگیری کرد.[۱۸۹] ابوالفَرَج اصفهانی)درگذشته ۳۵۶ق) عالم و مورخ اهل‌سنت نقل کرده که عایشه در حالی که سوار بر قاطر بود، مروان، بنی‌امیه و دیگران را به یاری طلبید تا از دفن امام حسن(ع) در کنار پیامبر جلوگیری کند.[۱۹۰] استدلال عایشه را چنین نقل کرده‌اند که «خانه، خانه من است و اجازه نمی‌دهم کسی در آن دفن شود».[۱۹۱] در گزارش ابن‌شهرآشوب آمده است بنی امیه، به سمت جنازه امام مجتبی(ع) تیر پرتاب کردند. طبق این نقل، ۷۰ تیر از جنازه حسن بن علی(ع) بیرون کشیدند.[۱۹۲]

تاریخ شهادت

منابع تاریخی، سال شهادت امام حسن(ع) را به اختلاف، ۴۹ یا ۵۰ یا ۵۱ق ذکر کرده‌اند.[۱۹۳] نقل‌های دیگری نیز وجود دارد.[۱۹۴] برخی پژوهشگران با استناد به قراینی، سال ۵۰ق را درست دانسته‌اند.[۱۹۵] در مورد ماه وقوع آن، منابع شیعه، ماه صفر[۱۹۷] و اکثر منابع اهل‌سنت، ماه ربیع‌الاول[۱۹۸] را گزارش داده‌اند.[۱۹۹] روز شهادت نیز در منابع شیعی متفاوت نقل شده است: بسیاری همچون شیخ مفید[۲۰۰] و شیخ طوسی[۲۰۱] (درگذشته ۴۶۰ق) و طبرسی[۲۰۲] (درگذشته ۵۴۸ق) و ابن‌شهرآشوب[۲۰۳] (درگذشته ۵۸۸ق)، روز ۲۸ صفر را ذکر کرده‌اند. در مقابل، شهید اول (درگذشته ۷۸۶ق) روز ۷ صفر[۲۰۴] و کلینی[۲۰۵] روز آخر صفر را ذکر کرده است. «یدالله مقدسی» با تحقیق در مورد سند اقوال مختلف، قول ۲۸ صفر را معتبر دانسته است.[۲۰۶] در ایران روز ۲۸ صفر به عنوان رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام مجتبی(ع) تعطیل رسمی است و مردم به عزاداری می‌پردازند، ولی در برخی از کشورها از جمله عراق، روز ۷ صفر برای امام حسن(ع) عزاداری می‌شود.[۲۰۷] در حوزه علمیه نجف از زمان‌های دور، ۷ صفر را روز شهادت می‌دانسته‌اند و در حوزه علمیه قم نیز از زمان شیخ عبدالکریم حائری، این روز برای اقامه عزا تعطیل بوده است.[۲۰۸] با توجه به اختلاف در تاریخ شهادت حسن بن علی(ع)، سن او را در هنگام شهادت ۴۶[۲۰۹] یا ۴۷[۲۱۰] یا ۴۸[۲۱۱] سال دانسته‌اند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهارم امام حسن ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ | 17:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فهرستی از زندگی امام حسن علیه السلام

ولادت حضرت - نام‌گذاری امام - کنیه‌ها و القاب - اوصاف جسمانی - شباهت به پیامبراسلام - شباهت به خدیجه کبری - فضائل امام حسن - شرافت نسب - فرزند پیامبر - محبوب رسول خدا - ریحانه نبی اسلام - سرور بهشتیان - سیره عملی و اخلاقی امام - علم لدنی - زیارت کعبه - شجاعت و شهامت - عبودیت امام - زهد و خشیت الهی - تواضع و فروتنی - کرم و سخاوت - بردباری و گذشت - فرزندان امام حسن - قاسم بن الحسن - عبدالله بن الحسن - عبدالله ثانی - زید الابلج - حسن انور - حسن المثنی - همسران امام مجتبی - افسانه ازدواج‌های مکرّر - بررسی منابع تاریخی و روایی - منابع اهل سنت - منابع شیعی - ریشه شایعات - پاسخ به افسانه - تعداد فرزندان - تعداد دامادها - زنان بی‌نام و نشان - تضادّ فاحش اقوال - مشغله و علایق امام - امام حسن و قرآن - قرآن در نگاه امام حسن - ثقل اکبر - امام هدایت - راهبر در قیامت - شفای سینه‌ها - طرف محاسبه - تمسّک به قرآن - تفسیر به رای - تلاوت قرآن - امام حسن در آیات قرآن - آیه مباهله - آیه تطهیر - آیه مودت - سوره انسان - آیه اولی الامر - آیه فتلقی آدم - آیه ان الابرار - رفتار قرآنی امام - عفو و گذشت - موعظه قرآنی - توسّل قرآنی - استشهاد به آیات - صبر بر جهاد - تقوا سبب نجات - ذکر رمز اجابت - امام حسن در دوره خلفا‌ - خلافت ابوبکر - خلافت عمر خطاب - خلافت عثمان - رساندن شکایات مردمی - بدرقه ابوذر غفاری - نبرد طبرستان - یاری به عثمان - امام حسن در عصر علوی - روشنگری در حکمیت - قضاوت و داوری - امامت جمعه - پاسخ به سؤالات - دعای باران - بسیج مردم کوفه - شهامت و حماسه - سرپرستی موقوفات - امامت امام حسن - منابع اهل سنّت - روایات شیعه - حوادث دوران حکومت امام مجتبی - جنگ با معاویه - ترور امام حسن - خیانت فرماندهان - تنهایی و غربت امام - صلح با معاویه - مفاد صلح - بند اوّل - بند دوم - بند سوم - بند چهارم - دلایل صلح - بقای نظام امامت - حفظ اسلام - عدم خونریزی - حفظ جان شیعه - عدم حمایت مردم - خستگی از جنگ - خطر خوارج - لشکر غیرمتوازن - امام در مدینه - مناطرات امام مجتبی - معاویه بن ابوسفیان - مروان بن حکم - یزید بن معاویه - شهادت امام حسن - نحوه شهادت - تاریخ شهادت - نقش معاویه - شادی معاویه - تشییع و خاک‌سپاری -


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهارم امام حسن ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ | 17:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بیانات در دیدار رمضانی دانشجویان

در یازدهمین روز از ماه مبارک رمضان ۱۴۴۶(۱)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

جلسه‌ی خیلی خوبی بود. بیانات جوانان عزیزمان من را به این نتیجه میرساند که سطح تفکّر و تحلیل و برداشت مجموعه‌ی دانشجویی روبه‌رشد است؛ یعنی امسال من مطالبی را شنیدم که سطح آن از مطالبی که سالهای قبل ــ مثلاً سال قبل ــ می‌شنیدم بالاتر است. خود این یک مسئله‌ی امیدبخش و مژده‌آفرینی است؛ یعنی مجموعه‌ی جوان کشور و دانشجوی کشور دارد حرکت میکند و پیش میرود. گاهی ما در حال حرکتیم، متوجّه حرکت خودمان نیستیم، امّا حرکت دارد انجام میگیرد؛ الان این‌جور است. الان خوشبختانه تفکّر حاکم بر محیط دانشجویی تفکّری است که به سمت پخته‌تر شدن و جامع‌نگر شدن دارد پیش میرود.

البتّه این معنایش آن نیست که من همه‌ی آنچه را اینجا گفته شد قبول داشته باشم؛ ممکن است بعضی از مطالب را قبول نداشته باشم. مثلاً فرض بفرمایید یکی از برادرها گفتند آن کسانی که عناصر قدرت در اختیار آنها است، مثلاً عناصر امنیّتی و نظامی و مانند اینها، در مواقع حسّاس در مقابل رژیم صهیونیستی مثلاً به وظیفه‌شان عمل نمیکنند، تبدیل میشوند به بیانیّه‌نویس! این درست نیست؛ نه، آن کسانی که باید کاری را انجام بدهند، در وقت خودش کار را انجام دادند. اگر آن کاری که شما متوقّعید انجام بگیرد و انجام نمیگیرد، دنبال کنید و تحقیق کنید ــ که البتّه بعضی جاها قابل تحقیق هم نیست، برای اینکه مسائل سرّی است خیلی از این مسائل ــ خواهید دید که نه، موجّه است؛ یعنی آن عملی که انجام گرفته یا عملی که انجام نگرفته، کاملاً دارای توجیه است.

راجع به جوانها هم گفتند که من منصرف شده‌ام از تکیه‌ی به جوانها، نه، امید بنده فقط همین شما جوانها هستید. [بنده] معتقدم به تکیه به جوانها، منتها شرایط زیادی وجود دارد که به آن شرایط باید توجّه کرد ــ حالا من در صحبت امروز شاید یک اشاره‌ای بکنم ــ و آن شرط اساسی این است که بر مواضع خودتان ماندگار باشید، «استقامت» کنید؛ این‌جور نباشد که به یک تحلیلی برسید، یک قضاوتی بکنید که انقلابی است، درست است و مورد قبول است، بعد بر اثر حتّی یک مانع کوچک، یک تردید، از آن مبنا منصرف بشوید و تبدیل بشوید به یک آدم بی‌تفاوت. مراقب باشید که این روحیه را، این احساس را، این نشاط را، این تحلیل را حفظ کنید.

از مسئولین محترم وزارت علوم و وزارت بهداشت هم خواهش میکنم جدّاً به این حرفها توجّه کنند؛ حتّی نوشته‌های این برادران و این خواهرمان را ــ که گلایه‌هایی در آن بود ــ بگیرند، بخوانند و دقّت کنند و ترتیب اثر بدهند؛ یک مواردی‌ از آنها کاملاً‌ درست است. ما هم البتّه تا آنجایی که به ما مربوط میشود، مطمئنّاً ترتیب اثر میدهیم.

من عرایضم را امروز در سه بخش تنظیم کرده‌ام و عرض میکنم؛ یک کلمه‌‌ی کوتاهی درباره‌ی ماه رمضان و روزه است؛ یک بحثی درباره‌ی مسئله‌ی دانشجوها است، مسئله‌ی شما؛ یک بحث دیگر هم راجع به همین مسائل جاری سیاسیِ سر زبانها چند نکته‌ی کوتاه هست که عرض خواهم کرد.

البتّه این را بگوییم که سال گذشته که این جلسه تشکیل شد تا امسال حوادث گوناگونی پیش آمده؛ پارسال وضعیّت متفاوتی داشتیم. سال گذشته، در مثل امروزی که با شما دانشجوها جلسه داشتیم، شهید رئیسی زنده بود، شهید سیّدحسن نصرالله (رضوان الله تعالی علیه) در کنار ما بود، شهید هنیّه، شهید صفیّ‌الدّین، شهید سنوار، شهید ضیف و چندین شخصیّتِ برجسته‌ی انقلابیِ بزرگ در میان ما یا در کنار ما حضور داشتند که امسال نیستند. نگاه ناقص و بی‌پشتوانه و سطحی از سوی دشمنان و مخالفان و رقیبان جمهوری اسلامی یک برداشت غلطی را از این حادثه میکند. من میخواهم در نقطه‌ی مقابل حرف آنها، با اطمینان کامل، به شما بگویم بله، این برادران بسیار ارزشمند بودند و واقعاً‌ نبودنشان برای ما خسارت است؛ در این تردیدی نیست، امّا ما امسال که اینها را نداریم، نسبت به سال گذشته در مثل همین روز، در برخی از مسائل قوی‌تر از سال گذشته هستیم، در بعضی از مسائل ضعیف‌تر نیستیم، اگر قوی‌تر نباشیم. امسال ما بحمدالله از لحاظ گوناگون، از جهات مختلف، قوّتها و توانایی‌هایی داریم که سال گذشته اینها را نداشتیم. بنابراین بله، نبودن این عزیزان خسارت است، حوادثی که در منطقه‌ی غرب آسیا پیش آمد حوادث تلخ و دردناکی است لکن جمهوری اسلامی بحمدالله رشد خودش و پیشرفت خودش و افزایش قدرت خودش را هم‌چنان دارا است.

در سال سوّم هجرت، پیغمبر اکرم کسی مثل حمزه را از دست داد؛ در جنگ اُحد، حمزه از کنار پیغمبر رفت. فقط هم حمزه نبود، [بلکه] برجسته‌ترین‌شان حمزه بود، وَالّا شجاعان دیگر، یاران دیگر رفتند؛ این مال سال سوّم هجرت است. سال چهارم هجرت و پنجم هجرت، پیغمبر بسیار قوی‌تر از سال سوّم هجرت بود؛ یعنی از دست دادن شخصیّت‌های برجسته به ‌هیچ ‌وجه به معنای عقب‌گرد، عقب‌رفت، ضعیف شدن نیست، اگر چنانچه دو عامل وجود داشته باشد که یکی عبارت است از «آرمان»، دوّمی «تلاش»؛ آرمان و تلاش. اگر این دو عامل در یک ملّتی وجود داشته باشد، بودن و نبودن شخصیّت‌ها خسارت است منتها به حرکت کلّی ضربه‌ای نمیزند.

امّا بحث مربوط به ماه رمضان. خداوند متعال میفرماید: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون‌؛(۲) یعنی طبق این آیه، هدف روزه عبارت است از تقوا. تقوا چیست؟ تقوا از مادّه‌ی «وقایة» است. وقایه یعنی حفظ. تقوا یعنی وسیله‌ی حفظ، وسیله‌ی مصونیّت، عنصر مصونیّت‌بخش؛ این تقوا است. تقوا انسان را مصون میکند؛ از چه چیز؟ از بدی‌ها، از وسوسه‌ها، از بداندیشی‌ها، از بدخواهی‌ها، از خیانتها، از فسقها، از شهوت‌رانی‌ها، از بی‌اعتنائی به وظیفه، از ترک فعل واجب؛ تقوا این است؛ این خیلی مهم است. روزه به شما یک نمونه‌ای، یک مستوره‌ی(۳) کوچکی از این حالت را اعطا میکند؛ یعنی شما گرسنه هستید غذا هم هست، تشنه هستید آب هم هست [امّا] نمیخورید و نمی‌آشامید؛ یعنی خودداری میکنید؛ این همان تقوا است، منتها در چند ساعتِ روز و نسبت به چند مورد محدود؛ این حالت باید عمومیّت پیدا کند در زندگی من و شما و باتقوا بشویم.

در سرتاسر قرآن آثار تقوا خیلی زیاد است امّا حالا من دو مورد از این آثار تقوا را اشاره میکنم. اوّل: وَ مَن یَتَّقِ اللَهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً * وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب‌؛(۴) اگر تقوا حاصل شد، تقوا گشایش ایجاد میکند، «گشایش دنیوی». تقوا گشایش دنیوی ایجاد میکند؛ یعنی در زمینه‌ی اقتصاد اثر میگذارد، در زمینه‌ی امنیّت اثر میگذارد؛ تقوا این[جور] است. جامعه‌ای که باتقوا باشد، یَجعَل لَهُ مَخرَجا؛ این تقوا برای او گشایش ایجاد میکند. دوّم: هُدىً لِلمُتَّقین‌‌؛(۵) قرآن هدایت است برای صاحبان تقوا؛ «هدایت الهی». چیز کمی نیست هدایت الهی؛ مهم‌ترین چیز همین است. مگر نمیخواهیم به نجات و فلاح و سعادت برسیم؟ خب یک هدفی وجود دارد؛ به این هدف میخواهیم برسیم؛ ‌یکی باید ما را راهنمایی کند، دستگیری کند؛ خدا است. خدا دستگیری میکند؛ کِی؟ آن وقتی که ما تقوا را رعایت کنیم. پس بنابراین روزه را وسیله‌ای قرار بدهید برای اینکه تقوا را در خودتان تقویت کنید؛ این اساس کار است. امروز هر دوی این نتیجه‌ها، یعنی هم گشایش، هم هدایت، برای ما جنبه‌ی کاربردی دارد. ما، هم احتیاج داریم به گشایش، هم احتیاج داریم به هدایت الهی.

خب، تقوا را چه جوری به دست بیاوریم؟ در این زمینه حرف زده‌اند، راه‌‌حل گفته‌اند، آنچه بنده میخواهم در یک جمله عرض بکنم، [این است که] تقوا دست خود من و شما است؛ ‌عزم و اراده‌ی ما را لازم دارد؛ باید اراده کنیم. امام (رضوان الله علیه) در یکی از این کتابهای اخلاقی‌شان ــ شاید چهل حدیث یا اسرار الصّلوة ــ خطاب به خواننده‌ای که میخواهد راه توحید را پیش برود و در راه توحید سلوک کند، چند جا تکرار میکنند و میگویند: «تصمیم مردانه بگیرید، تصمیم قاطع بگیرید»؛(۶) با تصمیم شما، با ملاحظه‌ی شما، با مراقبت شما تقوا حاصل میشود. آن جوانی که در یک حادثه‌ی پُرجاذبه برای جوان ولی حرام، خودش را حفظ میکند، این [کار]، نیروی تقوا را در او تقویت میکند و آن حالت مصونیّت را، خویشتن‌داری را افزایش میدهد. این بحث درباره‌ی ماه رمضان.

[حالا] درباره‌ی دانشجو؛ حرفهایی که شماها در مورد مسائل دانشجویی زدید و امیدی که به حرکت دانشجویی در دل کسانی که معتقد به دانشگاه هستند وجود دارد، کاملاً حرفهای درستی بود، بنده هم همه‌ی اینها را تصدیق میکنم. من یک مطلب کوتاهی را ــ [البتّه] اگر بتوانم ان‌شاء‌الله آن را امروز کوتاه بیان کنم ــ اینجا یادداشت کرده‌ام که بیان کنم، و آن، همین مسئله‌ی «هویّت دانشجویی» است. ببینید، در طول این دو قرنی که تمدّن غربی وارد کشور ما شد و با ما ارتباط پیدا کرد و با غربی‌ها و تمدّن غربی‌ها سروکار پیدا کردیم، جوان ایرانی دو تجربه‌ی متفاوت در مواجهه‌ی با تمدّن غرب دارد: یک تجربه، تجربه‌ی اوّل او است که نتیجه‌اش شیفتگی و خودباختگی است؛ یک تجربه، تجربه‌ی بعدی او است که نتیجه‌اش شناخت و برخورد گزینشی و احساس استقلال، و در یک مواردی کاملاً احساس جدایی و دوری است. این دو برخورد را من مختصر توضیح بدهم.

در برخورد اوّل، مواجهه‌ی اوّل، وقتی که با غربی‌ها، با عناصر غربی، با بعضی از نمادهای غربی سروکار پیدا کردیم، جوان ایرانی ــ بحث سر جوان است، من راجع به جوانها دارم صحبت میکنم؛ طبقات دیگرِ مردم تقریباً احساسشان شبیه احساس جوانها است؛ من حالا راجع به جوانها میخواهم عرض بکنم ــ در آن برخورد اوّل وقتی با غرب مواجهه پیدا کرد، یک پیش‌فرضی برایش به وجود آمد، یک تصوّر قطعی‌ای برایش به وجود آمد و آن عبارت بود از: دوگانه‌ی «غرب پیشرفته، و ایران عقب‌مانده و ضعیف»؛ «غرب موفّق، و ایران منحط»؛ این برایش مسجّل شد. وقتی جوان ایرانی خودش را در مقابل پیشرفتهای غربی و علم غربی و فنّاوری غربی و مانند اینها مشاهده میکرد، احساس میکرد که عقب‌مانده است، منحط است، ناتوان است؛ او پیشرفته است و باید دنبال او حرکت کرد، باید دنبال او راه افتاد.

خب واقع قضیّه هم همین بود؛ یعنی ایرانِ صد سال پیش، حقیقتاً از غربِ صد سال پیش خیلی عقب‌تر بود. حالا دلایل و علل و عواملش مفصّل است و بحث امروز ما جای اینها نیست، ولی خب این واقعیّت داشت. منتها یک نکته‌ی مهمّی اینجا وجود دارد: اگر چنانچه شما به طرف مقابل که نگاه کردید ــ مثلاً‌ به غرب نگاه کردید ــ و نقاط قوّت او را دیدید، اگر چنانچه این نقاط قوّت شما را متوجّه به نقاط ضعف خودتان بکند و شما را به فکر فروببرد، این خوب است. آدم نگاه کند ببیند آنها چه کار کردند، ما چه کار باید بکنیم؛ فرض بفرمایید آنها به پیشرفت علمی دست پیدا کردند، ما هم بایستی به پیشرفت عملی دست پیدا کنیم؛ اگر این باشد خوب است، امّا این اتّفاق نیفتاد. نگاه شد به غرب به صورت یک موجود موفّق، [یعنی] قوّتهای او موجب شد که قوّتهای خودمان از یادمان برود! نقطه‌قوّت‌هایی هم ما داشتیم؛ ملّت ایران نقطه‌قوّت‌هایی داشت: ایمان داشت، صفا داشت، برادری داشت، خانواده داشت، وفا [داشت]، حیا [داشت]؛ اینها نقاط قوّت ما است. ما از اینها غفلت کردیم، جوانِ آن روزِ ما از اینها غفلت کرد؛ خودش غفلت کرد، یک عدّه‌ای هم در داخل کشور یا پیدا شدند یا حضور داشتند که این غفلت را تشدید کردند؛ یعنی به جای اینکه به خودیافتگی برسند، به خودباختگی رسیدند و این فهم را در بین عموم مردم منتشر کردند که اگر میخواهید به جایی برسید، زندگی‌تان، علمتان، توانایی‌هایتان به آنجایی برسد که در غرب مشاهده میکنید، باید در همه‌ی امور مثل آنها بشوید، باید غربی بشوید، خود شما با تکیه‌ی به اصالتهای خودتان نمیتوانید به جایی برسید! همین حرف معروف تقی‌زاده(۷) که گفت از فرق سر تا نوک پا باید غربی شد؛ لباس باید غربی بشود، اخلاق باید غربی بشود، رفتارهای زندگی باید غربی بشود، همه‌چیز باید غربی بشود تا ما بتوانیم به آنها برسیم.

آن وقت مهم این است که تقلید از غرب، در این خُلقیّات و مسائل اخلاقی و مسائل فکری اتّفاق افتاد، امّا در مسائل اساسی‌ای که غرب متّکی به آنها بود هیچ اتّفاقی نیفتاد. بله، صورت یک دانشگاهی درست شد، امّا از این دانشگاه هیچ انسان برجسته‌ای، هیچ اختراعی، هیچ کار نویی، هیچ پیشرفت علمی‌ای در آن دوره‌ی رضاخان بیرون نیامد. غربی‌ها هم این را تقویت کردند؛ غربی‌ها هم همین احساس را، همین باور را که باید پیرو غرب شد، تبعیّت از غرب کرد، تقویت کردند. آن روز در داخل کشور نماینده‌ی دولتهای غربی در واقع انگلیس‌ها بودند که در اینجا بر همه‌چیز، بر همه‌کس مسلّط بودند؛ [آنها] یک دیکتاتور را سر کار آوردند. رضاخان سر کار‌ آمد؛ با روحیه‌ی اقتدار و دیکتاتوری و قلدری روی همه‌جا دست گذاشت و یک مجموعه‌ای دُوروبَر او به وجود آمدند که اینها از لحاظ فکری ــ چون این حرفها به عقل خود او نمیرسید ــ همین حالت گرایش به غرب را، در واقع تبعیّت از غرب را، هضم شدن و حل شدن در تمدّن مادّی غرب را در بین مردم ترویج کردند، جا انداختند، عملی کردند و در اقتصادمان، در مسائل گوناگونمان، در مسائل اجتماعی‌مان، این را پیش بردند. پرچم حمایت از غرب را در واقع اینها به دست گرفتند.

رضاخان مظهر غرب‌گرایی مخرّب بود؛ غرب‌گرایی ویرانگر؛ یعنی همه‌چیز را در واقع در اختیار غربی‌ها گذاشتند و نتیجه این شد که کشور از باطن، در داخل، از درون پوک شد. لذا وقتی بعد از بیست سال همان انگلیس‌ها مجدّداً رضاخان را از سر کار برداشتند و بردند، کشور ما نه یک ارتش ملّی داشت، نه یک اقتصاد ملّی داشت، نه یک امنیّت ملّی داشت،‌ نه یک سیاست داخلی ملّی داشت،‌ نه یک سیاست خارجی ملّی داشت، نه حتّی لباس ملّی داشت! یعنی پیشرفت کشور را در تغییر لباس، در گذاشتن فلان‌جور کلاه، در این چیزها خلاصه کردند. اینها ‌این‌جوری با غرب مواجه شدند. از قول یکی از این مسئولان، رجال سیاسی دوره‌ی قاجار و پهلوی، مخبرالسّلطنه‌‌ی هدایت، نقل شده که او میگوید که نگاه به بولوارهای شهرهای غربی بود، نه به لابراتوارها، نه به کتابخانه‌ها؛ نوع برخورد این بود.

البتّه آن شخصیّت‌های فکری، امثال تقی‌زاده،‌ امثال فروغی، امثال حکمت، بزرگ‌ترین مقصّرهای آن دوره هستند و اینها ده‌ها سال کشور ما را عقب نگه داشتند. توجّه داشته باشید، مطمئنّاً اگر چنانچه یک گروه دلسوز علاقه‌مندی به جای اینها وجود داشت، میتوانست کشور را پیش ببرد. اینها کشور را عقب نگه داشتند. این، آن برخورد و آن تلقّی اوّلیّه‌‌ی در قبال غرب است.

تجربه‌ی دوّم ــ که به نظرم آن مهم است؛ آن ما را به اینجا رسانده تاکنون ــ از لابه‌لای حوادث تلخ بتدریج برای مردم پیدا شد. عملکردهای ظالمانه و غیر منصفانه‌ی غربی‌ها در کشورمان؛ اشغال بعضی از بخشهای کشور به وسیله‌ی انگلیس و روس تزاری، که آن هم جزو غرب بود آن روزها؛ بعد البتّه باز به وسیله‌ی شوروی بخشهایی از ایران را [اشغال کردند]؛ عوارض این تسلّط‌ها؛ در شمال کشور، در جنوب کشور، در شرق کشور تسلّط پیدا کردند، جاهایی را تصرّف کردند، سرکوب کردند، قحطی به وجود آوردند. هزاران نفر ــ حالا عدد به طور قطعی در اختیار ما نیست، امّا بعضی میگویند چند میلیون [نفر] ــ از قحطی‌ای که غربی‌ها در کشور به وجود آ‌وردند مُردند؛ به خاطر قحطی‌ای که اینها به وجود آوردند. نهضتهای داخلی را سرکوب کردند؛ در تبریز یک جور، در مشهد یک جور،‌ در گیلان یک جور؛ و خیانتهای گوناگون: قرارداد وثوق‌الدّوله،(۸) تمدید قرارداد نفت دارسی(۹) به وسیله‌ی رضاشاه و امثال اینها. این کارها بتدریج افراد هوشمند و آحاد مردم و بخصوص جوانها را متوجّه باطن غربی‌ها کرد؛ یعنی معلوم شد ماورای این ظاهرِ اتوکشیده‌ی روشنِ گاهی با لبخند، یک باطن خبیث وجود دارد، یک باطن خائن وجود دارد؛ این را احساس کردند. تدریجاً آن شوق، آن شیفتگی نسبت به تمدّن غرب در بین بسیاری از آحاد مردم و جوانها کاهش پیدا کرد.

نهضت ملّی نفت در سال ۲۹[۱۳] و ۳۰[۱۳] قطعاً یک مقطع مهمّی بود، مقطع تاریخ‌سازی بود؛ یک نقطه‌ی عطف بود که توانست باطن غربی‌ها را به ما نشان بدهد؛ کلّیّت غرب را، باطن کلّیّت غرب را این نهضت با مقدّماتش، با مؤخّراتش و نتایج و تبعاتش، برای مردم ایران روشن کرد. مصدّق در مبارزه‌ی با انگلیس در قضیّه‌ی نفت، تکیه‌اش و امیدش به آمریکا بود؛ علناً، صریحاً امیدوار بود که آمریکا از او حمایت کند در مقابل انگلیس، [امّا] ضربه را آمریکا به مصدّق زد؛ یعنی همان آمریکایی که مصدّق امیدوار بود کمکش کند، آن آمریکا کودتا کرد. «کیم روزولت» عنصر کودتاچی معروف و مشهوری که آمد کودتای بیست‌وهشتم مرداد را راه انداخت، یک فرد آمریکایی بود؛ با پول آمریکا، با امکانات آمریکا آمدند این کودتا را راه انداختند و چند ده سال دیگر کشور را اسیر کردند.

خب، پس این حوادث یک نتیجه داد؛ آن نتیجه این بود که برای پیشرفت، تکیه‌ی به غرب نه‌فقط کمک‌کننده نیست بلکه مانع است؛ یعنی تکیه‌ی به غرب نه‌فقط ما را به پیشرفت نمیرساند بلکه مانع پیشرفت میشود. معلوم شد که در ایران هر پدیده‌ای که با زیاده‌خواهی‌های غرب، با منافع غرب در تعارض باشد، اینها بی‌رحمانه با آن برخورد میکنند؛ یا مستقیم برخورد میکنند، کمااینکه در بیست‌وهشتم مرداد مستقیم برخورد کردند و آمدند کودتا کردند؛ یا غیر مستقیم برخورد میکنند، یعنی به وسیله‌ی حکومت دست‌نشانده‌ی خودشان، مثل پانزدهم خرداد سال ۴۲؛ آنجا هم برخورد کردند، کشتار کردند، قتل‌عام کردند، منتها به دست محمّدرضا.

خب، این حالت یعنی در واقع شناخته شدن باطن تمدّن مادّی غرب برای ملّت ایران، برای جوان ایرانی، موجب این شد که واکنشها شروع بشود؛ عدّه‌ای سینه سپر کردند. کودتا در مرداد اتّفاق افتاد، در آذر همان سال،(۱۰) در دانشگاه تهران، عدّه‌ای از جوانهای دانشجو، برای آمدن نیکسون که معاون رئیس‌جمهور آن روز آمریکا بود، قیام کردند، ایستادگی کردند و سه نفر از دانشجویان به دست عوامل حکومت کشته شدند؛ یعنی جان باختند. از آن روز شروع شد. البتّه دانشگاه در حوادث بسیار بزرگی دخالت داشته؛ این را توجّه داشته باشید. بله، دانشگاهِ امروز با دانشگاه قبل از انقلاب و حتّی با دانشگاه بعد از انقلاب، با بیست سال قبل، تفاوتهای زیادی دارد؛ امروز دانشگاه جلوتر است، پیشرفتش بیشتر است، فهمش از مسائل گوناگون پیچیده‌تر و عمیق‌تر است، و ایستادگی‌اش هم خوب است. برخلاف آنچه تبلیغ میشود و گاهی گفته میشود که نسل جدید دانشجو و جوان ایرانی مثل نسل دهه‌ی ۶۰ آمادگی ندارد، این‌جور نیست؛ این آمادگی امروز هم وجود دارد. ما این را در قضایای مختلف مشاهده کرده‌ایم، امروز هم داریم جلوی چشم خودمان مشاهده میکنیم آمادگی جوان ایرانی را برای حضور در صفوف مقدّم؛ در مقابله‌ی با دشمن حاضرند، آمادگی دارند؛ فهمشان هم از مسائل بهتر است، آمادگی‌شان هم بحمدالله بسیار خوب است.

البتّه آن خطّ انحرافی با این کار قطع نشد؛ آن خط ادامه پیدا کرد؛ آن خط تا شروع انقلاب، به طور صریح، ابعاد گوناگون زندگی مردم را تحت تأثیر قرار میداد؛ یعنی واقعاً اگر چنانچه انقلاب در سال ۵۷ اتّفاق نمی‌افتاد، حرکت کشور، حرکت مسئولینِ دولتی آن روز و مسئولین فرهنگی آن روز به نحوی بود که کشور را از همه‌ی مزایای معنوی و اخلاقی و ثروتهای معنوی خودش محروم میکرد؛ یعنی وابستگی را ــ هم وابستگی مادّی و هم معنوی را ــ به خارج، به آمریکا، به کشورهای گوناگون دیگر روزبه‌روز بیشتر میکرد و آنها دستشان در غارت بازتر میشد؛ انقلاب به داد مردم ایران رسید، به داد کشور رسید، توانست جلوی این حمله را بگیرد. آنها بالاخره تا انقلاب ادامه دادند.

من برای این خیلی اهمّیّت قائلم: هنر بزرگ امام (رضوان الله علیه) این بود که اوّلاً‌ با «ملّت» حرف زد، نه با یک قشر خاص، نه با یک حزب یا با یک مجموعه‌ی خاص؛ با ملّت ایران حرف زد، به ملّت هویّت داد، از ملّت مطالبه و اظهار توقّع کرد؛ ملّت را به میدان آورد، وارد میدان کرد؛ این هنر بزرگ امام است. در هیچ یک از قضایای گذشته، این حرکت عظیم ملّی با دعوت کسی مثل امام ــ که البتّه هیچ‌ کس را مثل امام نداشتیم ــ سابقه ندارد.

این[طور] بود که هم به ملّت احساس هویّت داد، از آنها توقّع کرد که وارد بشوند، هم به آنها اعتماد کرد، هویّت فرهنگی و تاریخی ملّت را به یادشان آورد، از غلفت خارج کرد همه‌ی ما را. ماها توجّه نداشتیم به توانایی‌های خودمان؛ امام ما را متوجّه کرد به توانایی‌هایمان، به پیگیری‌هایمان، ما را وارد میدان کرد، ملّت را وارد میدان کرد و در این کار واقعاً مجاهدت کرد، خداوند متعال هم برکت داد. ملّت مرعوب نبودند، مرعوب نشدند، [امام] احساس مرعوب شدن را از ملّت سلب کرد. خب، این حالتِ عمومیِ برخوردِ دوّم میان عمدتاً جوانان کشور ما با حضور غرب و تمدّن مادّی غرب در کشور است که در این زمینه‌ها البتّه ما زیاد صحبت کرده‌ایم.

امّا قلدرهای عالم دست‌بردار نیستند؛ آنچه مهم است این است. قلدرهای عالم، آن کسانی که سالهای متمادی در ایران هر کار خواستند کردند، پنجاه هزار مستشار نظامی و غیر نظامی را آوردند اینجا، هر چه خواستند از منابع کشور بردند، هر جور خواستند تحمیل کردند: «به چه کسی نفت بفروشید، به چه کسی نفت نفروشید، با چه کسی رابطه داشته باشید، با چه کسی نداشته باشید، چه کسی را به عنوان نخست‌وزیر سر کار بیاورید، چه کسی را نیاورید، با روحانیّت چگونه برخورد کنید، با دانشگاه چگونه برخورد کنید» ــ سالهای متمادی، آنها این‌جور در این کشور زندگی کردند ــ دست اینها قطع شده و اینها نمیتوانند ساکت بمانند. از اوّل انقلاب تا امروز با انقلاب مبارزه کردند، مقابله کردند، توطئه کردند، هر کار توانستند کردند.

البتّه در همه‌ی این مدّت، به فضل الهی، انقلاب بر آنها پیروز شده. قلدران عالم میگویند دنیا باید از ما تبعیّت کند! می‌بینید دیگر؛ امروز دارید می‌بینید، یک نمونه‌اش را همه دارند مشاهده میکنند در دنیا.(۱۱) [میگویند] همه باید از ما تبعیّت کنند، همه باید منافع ما را بر منافع خودشان مقدّم کنند؛ اوّل ما. امروز در دنیا این را به همه دارند نشان میدهند؛ در واقع، باطن غرب را دارند در مقابل چشم همه قرار میدهند. البتّه به نظرم ــ این‌جور خیال میکنم ــ ایران اسلامی تنها کشوری است که به طور قاطع این را رد کرده؛ ما به طور قاطع گفته‌ایم که ما به هیچ وجه منافع دیگران را بر منافع خودمان ترجیح نمیدهیم.

خب، حالا برگردیم به مقوله‌ی جوان دانشجوی ایرانی. امروز من میخواهم به شما عرض بکنم که این سیاستِ حرکت دشمن در جهت ترویج همان روحیه‌ی تبعیّت و انفعال و وابستگی، امروز به طور جدّی از طرف دشمن فعّال شده؛ یعنی با شیوه‌های جدیدی، بخصوص با پیشرفتهای علمی‌ای که شده و اینترنت و بقیّه‌ی چیزهایی که هست، در حال کارند در این زمینه؛ دارند تلاش میکنند. دانشجوی ما کجا قرار میگیرد؟ البتّه این احساساتی که اینجا گفته شد، مطالبی که بیان شد، این روحیه‌ای که اینجا نشان داده شد، روحیه‌ی بسیار خوبی است. علاجِ مواجهه‌ی با توطئه‌ی دشمنی که میخواهد نفوذ کند و تصرّف کند و سلطه‌ی ازدست‌رفته بر کشور عزیز ما را دوباره پیدا کند، فقط همین روحیه و همین احساس و همین حرکت کلّی دانشجویی است؛ در این تردیدی نیست.

در مقابل حرکت دشمن ــ این حرکتی که گفتم امروز با شیوه‌های جدید دارد دنبال میشود ــ حرکت اسلامی هم خوشبختانه در حال پیشرفت است. ما امروز در زمینه‌ی مسائل دینی و مسائل اخلاقی و حتّی مسائل عرفانی، نوآوری‌های خوبی داریم. عناصر فکری خوبی امروز خوشبختانه در حوزه‌های علمیّه، در خود دانشگاه، در بخشهای مختلف جامعه رشد کرده‌اند؛ توانسته‌اند زبان مناسب روز را برای تفهیم مفاهیم اسلامی به دست بیاورند، پیدا کنند، از آن استفاده کنند. همین مطالبی که اینجا شما گفتید ــ که حالا ده برابر این را هم در مجموعه‌ی اجتماعات دانشجویی قطعاً میتوان تهیّه کرد و بعد من یک اشاره‌ای هم میکنم ــ همان چیزی‌ است که من چند وقت قبل در یکی از این دیدارها توصیه کردم: «تولید محتوا»؛(۱۲) محتوا همینها است. برای فضای مجازی، یکی از کارهای لازم، تولید محتوا است. همینها محتوا است. کارهایی که شما میتوانید انجام بدهید، فکری که میتوانید تولید کنید، تحلیل عمیقی که میتوانید نسبت به مسائل داشته باشید و ارائه بدهید، همان تولید محتوایی است که ما انتظار داریم.

دانشجو باید اینجا قرار بگیرد؛ جایگاه دانشجو اینجا است. دانشجو میتواند مثل یک معلّم، مثل یک هشداردهنده، مثل یک چراغ راهنما عمل کند؛ به قدر توان خودش در محیطِ مساعدِ مناسبِ خودش. میتوانید عمل بکنید. این، آن چیزی است که به نظر من هویّت دانشجویان عزیز ما این است؛ این حالت توانایی برای بیان کردن، برای تبیین کردن و توضیح دادن.

من البتّه توصیه‌هایی هم دارم. سال گذشته من یک تعدادی توصیه کردم؛ اینجا ذکر کردم مطالبی را.(۱۳) یکی از توصیه‌ها این بود که تشکّلهای دانشجویی به داخل دانشگاه بپردازند؛ این را من تأکید میکنم. این کار، آن‌طور که به من گزارش شد، آن‌چنان که باید و شاید انجام نگرفته؛ توقّع من از شما جوانها این است. موانعی وجود دارد؛ همه‌ی کارهای بزرگ، همه‌ی کارهای خوب یک موانعی برایش پیدا میشود. تصوّر نکنیم که در جادّه‌ی آسفالته داریم حرکت میکنیم؛ نه، پیچ‌وخم دارد،‌ بالا و پایین دارد، مشکلات دارد؛ بر مشکلات فائق بیایید. بر مشکلات فائق بیایید! اگر زبان مناسب تبیین را شما بتوانید به کار ببرید، در دانشگاه میتوانید اثر بگذارید. طرف شما، مخاطب شما دانشجو است،‌ یک جوانی است، عناد ندارد، دشمنی ندارد، آماده‌ی شنیدن است، آماده‌ی قبول است. همان توقّعی که اینجا یکی از برادرها ابراز کردند، گفتند «مراکزی که باید تبیین کنند، باید بیان کنند،‌ به کار خودشان نمیرسند، آن کار را انجام نمیدهند»، خب این توقّع از خود شما هم هست؛ [شما] تشکّلها مطالعه کنید، آماده بشوید و محیط دانشگاه را تحت تأثیر تفکّرات درست خودتان قرار بدهید؛ یک توصیه این است.

یک توصیه [اینکه] جلسات هم‌اندیشی جدّی داشته باشید؛ یعنی واقعاً روی یک مسئله فکر کنید، از عناصر مطمئنّ فکری که امروز وجود دارند ــ ما عناصر مطمئنّ فکری داریم ــ در جلسات هم‌اندیشی استفاده کنید؛ ‌بحثهای مهمّ روز را مطرح کنید. بعضی از این بحثهایی که مطرح میشود، بحثهای درجه‌ی یک نیست، موضوعات درجه‌ی یک نیست؛ موضوعات درجه دو و سه است. مسائل اصلی کشور، آن مسائلی است که به حرکت انقلاب و حرکت کلّی جامعه ارتباط پیدا میکند ــ مسائل داخلی، مسائل خارجی ــ اینها را پیدا کنید و محلّ بحث قرار بدهید. در قضایای مختلف تحلیل‌های گوناگونی مطرح میشود؛ در روزنامه‌ها، در محیط فضای مجازی؛ این [تحلیل‌ها] تردید ایجاد نکند در شما؛ یعنی در مقابل تحلیل‌های مختلف دچار سردرگمی و تردید نشوید. خودتان تحلیل خودتان را، فهم خودتان را، تحقیق خودتان را در دست بگیرید و غلبه کنید بر حرفهای غلطی که گفته میشود.

یکی از توصیه‌های من این است؛ بعضی از ایرادها و انتقادهای دانشجویان به مسئولان، بر اثر بی‌اطّلاعی است. مثلاً فرض کنید چرا وعده‌ی صادق ۲ در فلان وقت انجام نگرفت، فلان وقت انجام گرفت؛ اگر در فلان وقت انجام میگرفت، فلان حادثه اتّفاق نمی‌افتاد؛ خب این درست نیست؛‌ این درست نیست. آن کسانی که متصدّی این کارها هستند، دلبستگی‌شان، وابستگی‌شان، عشقشان و آمادگی‌شان به انقلاب کمتر از من و شما نیست؛ آنها را نمیشود متّهم کرد؛ محاسبه دارند، حساب دارند، با محاسبه کار میکنند؛ آنچه انجام میدهند، اگر شما هم جای آنها بودید همین کار را انجام میدادید؛ این احتمال را همیشه در ذهنتان داشته باشید و متّهم نکنید افراد را؛ یعنی در حوادثی که مشاهده میکنید احیاناً یک ابهامی برای شما دارد، احتمال یک محاسبه‌ی درست را همیشه بدهید، که ممکن است پشت این تصمیم‌گیری یک محاسبه‌ی درستِ واقعی‌ای وجود داشته باشد.

در نقد کردن، من سال گذشته یکی از توصیه‌هایم این بود که انتقاد کنید، نقد اشکال ندارد؛ سؤالاتی در این زمینه مطرح شده که خب چه طوری، چه جوری نقد کنیم؟ مثلاً در وضع جنگی، در وضعیّت معارضه‌ی دشمنان چه جوری نقد کنیم که به اینها برنخورد؟ نقد اشکال ندارد منتها نقد کردن با تهمت زدن فرق میکند؛ مراقب باشید وقتی نقد میکنید، کسی را متّهم نکنید. سؤال مطرح بشود؛ اشکال ندارد، سؤال مطرح بشود، ابهام مطرح بشود، و فرصت جواب دادن به وجود بیاید. گاهی هست که طرف [مقابل] بعضی از سؤالات را هم نمیتواند جواب بدهد؛ یعنی فرصت جواب ندارد یا امکان جواب دادن نسبت به این قضیّه نیست؛ در این‌طور موارد حتّی ابهام را هم مطرح نکنید. با یک چنین شیوه‌هایی، فرضیّات احتمالی را مسلّم ندانید.

به نظر من در انتقادها مراقب باشید بن‌بست‌نمایی نشود؛ یعنی جوری انتقاد نکنید که وقتی مردم عادی می‌شنوند احساس بن‌بست بکنند؛ نه، گاهی اوقات اشکالی که بیان میشود جوری است که وقتی انسان آن را می‌شنود احساس میکند واقعاً دیگر هیچ راهی وجود ندارد؛ خب این غلط است. اینکه وانمود بشود که در فلان مسئله‌ی اقتصادی یا فلان مسئله‌ی فرهنگی یا فلان مسئله‌ی آموزشی و دانشگاهی بن‌بست وجود دارد، غلط است؛ این ناامید میکند مردم را؛ از این بجد باید پرهیز بشود. اختلاف‌افکنی، دو قطبی‌سازی، ناامیدسازی، بدبین‌سازی به مسئولان تصمیم‌گیر، اینها نباید در انتقادات باشد.

از من هم گاهی سؤالاتی میشود؛ البتّه مستقیم سؤال نمیشود، مثلاً در فضای مجازی هست یا در اظهاراتی است که به دفتر ما میکنند: فرض بفرمایید چرا فلانی وقتی که همه‌ی وزرا رأی آوردند اظهار خرسندی کرد، در حالی که ممکن است بعضی از این وزرا با آن معیارهای مورد نظر او موافق نباشند؟ این یکی از سؤالات است. خب بله، این سؤالی است؛ جوابش این است که رأی آوردن همه‌ی وزرا در مجلس، یک پدیده‌ی مطلوبی است؛ اگر چنانچه رأی نیاورند، آن مجموعه‌ی هر وزیری که رأی نیاورده، مدّتها بی‌سرپرست میماند. بی‌سرپرست ماندن، بمراتب بدتر است از اینکه یک آدمی باشد که حالا برخی از معیارها را هم نداشته باشد؛ یعنی هرج‌ومرج به وجود می آید. این خیلی خوب است که دولت بتواند در یک فرصت مناسبی، در یک وقت مناسب مشخّصی تشکیل بشود و بتواند کشور را اداره کند. دولت باید بتواند کشور را اداره کند؛ این رأی مجلس، این حُسن بزرگ را دارد. خب، طبعاً انسان خرسند میشود. ممکن هم هست که در عین حال انسان عملکرد فلان وزیر را به طور کامل نپسندد؛ یا برخی از خصوصیّات او را خصوصیّات مثبتی نداند؛ اینها با همدیگر منافاتی ندارد. از این قبیل بالاخره چیزهایی هست. خلاصه [باید] دغدغه‌ی اصلی دانشجو اینها نباشد؛ اینها مسائل اصلی کشور نیست؛ مسائل اصلی کشور همین‌طور که عرض کردم، چیزهای دیگری است.

امّا چند جمله در مورد این مسئله‌ی اخیر آمریکا و این دعوت به مذاکره و از این حرفها. اوّلاً اینکه رئیس‌جمهور آمریکا(۱۴) میگوید ما آماده هستیم با ایران مذاکره کنیم و به مذاکره دعوت [میکند] و ادّعا میکند که نامه‌ای فرستاده ــ که البتّه به ما نرسیده؛ یعنی به من نرسیده ــ به نظر من این فریب افکار عمومی دنیا است؛ این معنایش آن است که ما اهل مذاکره‌ایم، میخواهیم مذاکره کنیم، صلح کنیم، دعوا نباشد، ایران حاضر به مذاکره نیست. خب، ایران چرا حاضر به مذاکره نیست؟ به خودتان برگردید. ما چند سال نشستیم مذاکره کردیم، همین شخص، مذاکره‌ی تمام‌شده‌ی کامل‌شده‌ی امضاشده را از میز بیرون انداخت و پاره کرد؛(۱۵) با این آدم چه جور میشود مذاکره کرد؟

در جواب این حرف من، عنصرِ داخلیِ مقاله‌نویسِ فلان روزنامه میگوید «خب آقا! دو نفری که با همدیگر جنگ دارند و می‌نشینند برای صلح مذاکره میکنند، اینها هم به هم اعتماد ندارند؛ نداشتن اعتماد مانع مذاکره نیست»؛ این اشتباه است؛ همان دو نفری که برای صلح دارند مذاکره میکنند، اگر به وفای به آنچه قرارداد میشود مطمئن نباشند، مذاکره نمیکنند؛ چون میدانند کار بیهوده‌ای است، کار مهملی است. در مذاکره باید انسان مطمئن باشد که طرف مقابل به آنچه متعهّد شد عمل خواهد کرد. وقتی میدانیم عمل نمیکند، چه مذاکره‌ای؟ بنابراین، دعوت به مذاکره و اظهار مذاکره فریب افکار عمومی است.

راجع به تحریمهای آمریکا ــ که خب مذاکره‌ی ما در قضیّه‌ی برجام در دهه‌ی ۹۰، از اوّل برای رفع تحریمها بود ــ خوشبختانه تحریمها دارد کم‌اثر میشود در دنیا. وقتی تحریمها ادامه پیدا میکند، بتدریج اثر خودش را از دست میدهد. این را خود آنها هم اعتراف دارند؛ یعنی خود آنها هم اعتراف دارند که کشورِ تحریم‌شده میتواند راه‌های خنثی کردن تحریم را بتدریج پیدا کند و تحریمها را خنثی کند. ما خیلی از این راه‌ها را پیدا کردیم، تحریمها را خنثی کردیم. بله، تحریم بی‌اثر نیست امّا این‌جور نیست که اگر وضع اقتصادی ما بد است، منشأ آن صرفاً تحریم باشد؛ نه، بی‌توجّهی‌های خود ما گاهی اوقات اثر دارد؛ نه گاهی، [بلکه] اکثر مشکلات ناشی از بی‌توجّهی‌های ما است. البتّه یک بخشی‌اش هم مربوط به تحریم است که تحریمها هم بتدریج بی‌اثر میشود؛ این هم جزو مسلّمات است.

در مورد سلاح هسته‌ای ــ که مدام گفته میشود ما نمیگذاریم ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند ــ ما اگر میخواستیم سلاح هسته‌ای درست کنیم، آمریکا نمیتوانست جلوی ما را بگیرد. اینکه ما سلاح هسته‌ای نداریم و دنبال سلاح هسته‌ای هم نیستیم، به خاطر این است که خودمان به دلایلی نمیخواهیم، که این دلایل را قبلاً گفته‌ایم و بحث کرده‌ایم. خودمان نخواستیم؛ وَالّا اگر خودمان میخواستیم، آنها نمیتوانستند جلوی ما را بگیرند.

نکته‌ی بعدی: آمریکا تهدید میکند به نظامیگری! این تهدید به نظر من غیر عاقلانه است؛ یعنی جنگ، ایجاد جنگ، ضربه وارد کردن، یک‌طرفه نیست. ایران قادر به زدن ضربه‌ی متقابل است و قطعاً این ضربه را وارد خواهد کرد. من حتّی معتقدم اگر چنانچه یک حرکت غلطی از طرف آمریکایی‌ها و عواملشان سر بزند، آن که بیشتر ضرر میکند آنها هستند. البتّه جنگ چیز خوبی نیست، ما دنبال جنگ نیستیم، امّا اگر چنانچه کسی اقدام کرد، برخورد ما یک برخورد قاطع و حتمی است.

مطلب بعدی این است که آمریکا امروز در مسیر ضعیف‌تر شدن است، نه در مسیر قوی‌تر شدن؛ این یک واقعیّتی است. هم از لحاظ اقتصادی در مسیر ضعیف‌تر شدن است، هم از لحاظ موقعیّت سیاسی در دنیا، هم از لحاظ سیاست داخلی خودش، هم از لحاظ مسائل اجتماعی درون خودش؛ همه‌ی عوامل در حال تضعیف آمریکا هستند. آمریکا آن قدرت آمریکای سی سال پیش و بیست سال پیش را ندارد و نخواهد هم داشت، و نمیتواند داشته باشد.

نکته‌ی بعدی این است که بعضی‌ها در داخل، همان مسئله‌ی مذاکره را مدام تشدید میکنند: «آقا! چرا جواب نمیدهید؟ چرا مذاکره نمیکنید؟ چرا نمی‌نشینید با آمریکا؟ خب بنشینید». من میخواهم عرض بکنم اگر هدف از مذاکره رفع تحریم است، مذاکره‌ی با این دولت آمریکا رفع تحریم نخواهد کرد؛ یعنی تحریمها را برنمیدارد، [بلکه] گره تحریمها را کورتر خواهد کرد؛ فشار را افزایش خواهد داد. مذاکره‌ی با این دولت، فشار را افزایش خواهد داد. من چند روز قبل از این در صحبت مسئولین هم گفتم.(۱۶) مطالب جدیدی را مطرح میکنند، توقّعات جدیدی را مطرح میکنند، مطالبات زیاده‌خواهانه‌ی جدیدی را مطرح میکنند؛ مشکل بیش از آنچه امروز هست خواهد بود. بنابراین مذاکره هیچ مشکلی را حل نمیکند، هیچ گرهی را باز نمیکند. این هم یک نکته.

نکته‌ی آخر؛ برخلاف انتظار دشمن، نه مقاومت فلسطین و نه مقاومت لبنان از پا درنیامده بلکه قوی‌تر شده، پُرانگیزه‌تر شده. این شهادتها از لحاظ انسانی به آنها خسارت وارد کرد امّا از لحاظ انگیزه آنها را تقویت کرد. ملاحظه کردید، کسی مثل سیّدحسن نصرالله (رضوان خدا بر او) از بین میرود، از میان این جمع پرواز میکند، جای او خالی میماند، آن وقت در عین حال در همان روزهای بعد از شهادت او حرکتی که حزب‌الله علیه رژیم صهیونیستی انجام میدهد، از حرکتهای قبلی‌اش قوی‌تر است. در مقاومت فلسطین، کسی مثل هنیّه، کسی مثل سنوار، کسی مثل ضیف از میان اینها میرود، در عین حال اینها در مذاکره‌ای که اصرار رژیم صهیونیستی و طرف‌دارانش و آمریکا بر این مذاکره بوده، میتوانند شرایط خودشان را بر طرف مقابل تحمیل کنند؛ این نشان‌دهنده‌ی آن است که انگیزه‌ها قوی‌تر شده.

این جمله‌ی آخر من است؛ ما هم این را بگوییم: با همه‌ی توان از مقاومت فلسطین و مقاومت لبنان حمایت خواهیم کرد. این بین مسئولان کشور مورد اتّفاق است. دولت، ریاست محترم جمهور، دیگران بر این مسائل اتّفاق نظر دارند، مشکلی وجود ندارد. و ان‌شاءالله ملّت ایران خواهد توانست در آینده هم مثل گذشته، در دنیا به عنوان پرچم‌دار مقاومت در مقابل زورگویی معرّفی بشود.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته


(۱ در ابتدای این دیدار، تعدادی از نمایندگان تشکّلهای دانشجویی به بیان دیدگاه‌های خود درباره‌ی مسائل سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی پرداختند.

(۲ سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۸۳؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، روزه بر شما مقرّر شده است همان‌گونه که بر کسانی که پیش از شما [بودند] مقرّر شده بود؛ باشد که پرهیزکاری کنید.»

(۳ نمونه

(۴ سوره‌ی طلاق، بخشی از آیات ۲ و ۳

(۵ سوره‌ی بقره، بخشی از آیه‌ی ۲

(۶ از جمله، شرح چهل حدیث، ص ۱۰

(۷ سیّدحسن تقی‌زاده (نخستین رئیس مجلس سنا در حکومت پهلوی)

(۸ قراردادی که در ۱۹۱۹ میلادی توسّط وثوق‌الدّوله (صدراعظم احمدشاه قاجار) با نمایندگان دولت انگلیس به امضا رسید که به موجب آن، کلّیّه‌ی تشکیلات نظامی و مالی ایران تحت نظارت انگلیسی‌ها قرار میگرفت و امتیاز راه‌آهن و راه‌های شوسه نیز به آنها واگذار میشد.

(۹ قراردادی که میان دولت ایران و ویلیام ناکس دارسی در ۱۲۸۰ شمسی منعقد شد که به موجب آن، امتیاز استخراج و بهره‌برداری از نفت در سراسر ایران جز بخشهای شمالی به مدّت شصت سال به دارسی واگذار شد و دارسی نیز متعهّد شد که شرکت یا شرکتهایی برای بهره‌برداری از این امتیازات تأسیس نماید و سالانه مبلغ بیست هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و ۱۶ درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد.

(۱۰ شانزدهم آذرماه ۱۳۳۲

(۱۱ از جمله میتوان به اعمال تعرفه های گمرکی به اقلام وارداتی برخی از کشورها به آمریکا، از سوی رئیس جمهور این کشور اشاره کرد.

۱۲)‌ بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم استان آذربایجان شرقی به مناسبت سالروز قیام بیست‌ونهم بهمن مردم تبریز (۱۴۰۳/۱۱/۲۹)

۱۳) بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و نمایندگان تشکّلهای دانشجویی در ماه مبارک رمضان (۱۴۰۳/۱/۱۹)

(۱۴ دونالد ترامپ

(۱۵ دونالد ترامپ در اوّلین دوره‌ی ریاست جمهوری خود، در هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۷با امضای فرمانی، از توافق موسوم به «برجام» که در دولت رئیس‌جمهور پیشین آمریکا (باراک اوباما) میان ایران و پنج عضو دائم شورای امنیّت سازمان ملل متّحد به همراه آلمان و اتّحادیه‌ی اروپا (کشورهای ۱+۵) به امضا رسیده بود، خارج شد.

۱۶) بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران در ماه مبارک رمضان (۱۴۰۳/۱۲/۱۸)


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ | 17:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |