مقتول باخمری

ابراهیم بن عبدالله محض معروف به «مقتول باخمری» یا «أحمر العينين»،[۱] از نوادگان امام حسن‌ علیه ‌السلام و فردی عالم و شجاع بود، که در سال ۱۴۵ قمری به همراه برادرش محمد بن عبدالله عليه منصور عباسی قيام كردند، ولی سرانجام هر دو به دست لشكريان منصور به شهادت رسيدند.

قیام ابراهیم علیه عباسیان : در اواخر حکومت بنی ‌امیه از سال ۱۰۰ تا ۱۳۲ قمری، قیامی بر ضد امویان در سراسر جوامع اسلامی پدیدار گشت و رهبریت آن را هاشمیان بر عهده داشتند. مهمترین و معروفترین افراد طایفه بنی‌هاشم، عبارت بودند از: نوادگان علی بن عبدالله بن عباس که بعدها به بنی‌عباس معروف شدند ، نوادگان امام حسن علیه ‌السلام (که بنی‌ الحسن علیهم ‌السلام خوانده می‌شدند) و برخی از نوادگان امام حسین علیه ‌السلام (که بنی‌الحسین علیهم ‌السلام خوانده می‌شدند). مجموع آنان، بدون در نظر گرفتن پیشوای خاصی، به شعار "الرضا من آل محمد" که یک عنوان جاذبه ‌دار و خوش‌آیند بود، دعوت می‌کردند. اما هنگامی که قیام سراسری مردم به ثمر نشست و خلافت ستمکارانه امویان زایل گردید، بنی‌عباس پیش‌ دستی کرده و خلافت را از رقبای دیگر خود، یعنی بنی‌الحسن علیه ‌السلام و بنی‌الحسین علیه‌ السلام ربودند و در مسند خلافت اسلامی قرار گرفتند. برخی از علویان به خلافتشان رضایت داده و با آنان همراه شدند و یا حداقل، موضع مخالف نگرفتند. ولی برخی دیگر به ویژه فرزندان عبدالله محض از آغاز، ناسازگاری در پیش گرفته و با آنان مخالفت نموده، حکومتشان را غاصبانه و غیرمشروع دانسته و بر علیه آنان قیام نمودند. ابوالعباس سفاح نخستین خلیفه عباسی، رفتار نیکویی با علویان در پیش گرفت و آنان را از خود راضی نگه داشت، ولی هنگامی که خلافت به منصور دوانقی رسید، شدت عمل نشان داد و مخالفان را به قیامی بزرگ وادار کرد. پیشوایی قیام ضد عباسیان را محمد بن عبدالله نفس زکیه، معروف به «نفس زکیه» برعهده داشت. وی در جمادی الثانی سال ۱۴۵ قمری در مدینه منوره قیام کرد و این شهر و حوالی آن را از دست عوامل منصور دوانقی بیرون آورد و به برادرش ابراهیم بن عبدالله که در عراق ساکن بود، دستور داد قیامش را آشکار کند و دست منصور دوانقی را از عراق کوتاه نماید. ولی خود محمد بن عبدالله نتوانست چندان دوام آورد و در نبرد با سپاهیان مهاجم منصور در ماه رمضان همان سال شکست خورد و به همراه تعداد زیادی از همراهانش کشته شد. اما برادرش ابراهیم بن عبدالله در نخستین روز مبارک رمضان سال ۱۴۵ قمری در بصره قیامش را آشکار کرد و با فداکاری‌های هوادارانش این شهر را از سیطره عباسیان بیرون آورد و سپس سپاهیان را به شهرهای اطراف فرستاد و برخی از آن‌ها را از تصرف عباسیان خارج کرد. سپاهیان وی در مناطق فارس، اهواز، واسط، کسکر، مداین و بسیاری از نقاط جنوب غربی ایران و جنوب عراق به پیروزی رسیدند. شهر بزرگ کوفه، گرچه در تصرف عباسیان بود، ولی تعداد یکصد هزار رزمنده آماده حضور در رکاب ابراهیم و نبرد با سپاهیان بنی‌عباس بودند. مردم علاقه خاصی به ابراهیم نشان داده و او را امیرالمؤمنین می‌خواندند و منتظر پیروزی نهایی او بر عباسیان بودند. منصور دوانقی، احساس خطر بزرگی می‌کرد و حتی آماده گریختن به مناطق دوردست گردید. وی برای جلوگیری از نفوذ زیادتر ابراهیم، سپاهیان خویش را از مناطق مختلف از جمله: حجاز، ایران و عراق فراخواند و سپاه عظیمی تشکیل داد و آنان را برای نابودی قیام ابراهیم به سوی کوفه اعزام کرد. از آن سو ابراهیم بن عبدالله به قصد ورود به کوفه و بهره‌ وری بیشتر از شیعیان مقیم این شهر بزرگ از بصره خارج گردید و به سوی کوفه حرکت کرد. دو سپاه در مکانی به نام "باخمری" واقع در ۱۶ فرسنگی کوفه به یکدیگر رسیده و نبرد بزرگی را آغاز کردند. در ابتدا سپاهیان ابراهیم بر سپاهیان منصور فائق آمده و آنان را به عقب‌ نشینی وادار کردند و به پیروزی رسیدند. ولی ابراهیم به سپاهیان خویش فرمان داد که از تعقیب فراریان دست برداشته و به اردوگاه خویش برگردند. آنان در بازگشت که کار را تمام شده پنداشته بودند، یک باره با تهاجم دیگر سپاهیان منصور مواجه شدند و در این مرحله کشته زیادی دادند و در میدان نبرد، تیری به ابراهیم اصابت کرد و او را نقش بر زمین نمود. پس از کشته شدن ابراهیم، سپاه وی از هم گسست و متحمل شکست نهایی شد. سر ابراهیم را از بدن جدا کرده و به نزد منصور دوانقی فرستادند. این رویداد در ۲۵ و به قولی در ۲۶ ذی القعده سال ۱۴۵ قمری واقع گردید و چون ابراهیم در آن مکان «باخمری» کشته شد، به «مقتول باخمری» معروف گردید.[۲] امروزه در محل دفن سر ابراهیم در هاشميه، در نزديكى رودخانه الجربوعيه آرامگاهى به نام او ساخته ‌اند. گفتنی است که ابوحنیفه پیشوای حنفیان، از هواداران جدی ابراهیم بن عبدالله بود و به او کمک‌های مالی و تبلیغاتی زیادی نمود و فتوا به پشتیبانی از وی و حضور در قیامش داده بود. بدین لحاظ پس از قتل ابراهیم مورد خشم منصور دوانقی قرار گرفت.[۳] . ابوحنیفه‌، امام‌ حنفیان‌ نیز که‌ به‌ پیوستن‌ به‌ قیام‌ ابراهیم‌ فتوا داده‌ بود، کشته‌ شدگان‌ در باخمرا را با شهدای‌ بدر برابر دانسته‌ است‌. [۱۵] . دعبل‌ خزاعی‌ در قصیده تائیه معروف‌ خود، به‌ قبر ابراهیم‌ در باخمرا اشاره‌ دارد. [۲۰] [۲۱] . در قيام ابراهيم بر عليه بني عباس جمع زيادي از زيديان، معتزليان و تعدادي از فقهاي بنام شرکت داشتند، اما درنهايت قيام به نتيجه نرسيد و ابراهيم در سال 145 ه.ق در منطقه «باخمري» در نزديکي کوفه کشته شد.

در «مروج الذهب مسعودي» نگارش يافته که هنگامي که محمد بن عبدالله محض داعيه ي خروج داشت برادران و فرزندان خود را در بلاد و امصار متفرق کرد تا مردم را به بيعت او بخوانند از جمله پسرش علي را به مصر فرستاد و در مصر کشته گشت. و موافق روايت «تذکره سبط» در زندان بمرد و فرزند ديگرش عبدالله را به خراسان فرستاد و لشکر منصور خواستند او را مأخوذ دارند به بلاد سند گريخت ودر همانجا شهيد گشت و فرزند ديگرش حسن را به جانب يمن فرستاد او را گرفتند ودر حبس کردند تا در حبس وفات يافت. فقير گويد: اين کلام مسعودي است، لکن آنچه از کتب ديگر منقول است حسن بن محمد در وقعه ي فخ در رکاب حسين بن علي بود و عيسي بن موسي عباسي او راشهيد ساخت چنانکه در سابق در ذکر اولاد امام حسن عليه السلام به شرح رفت وبرادر محمد موسي به بلاد جزيره رفت، و برادر ديگرش يحيي به جانب ري وطبرستان سفر کرد، و آخر الأمر به دست رشيد کشته گرديد، چنانچه در سابق به شرح رفت. و برادر ديگر محمد ادريس به جانب مغرب سفر کرد و جماعتي را در بيعت خويش در آورد، آخر الأمر رشيد کس فرستاد و او را غليه بکشت پس از آن ادريس بن ادريس به جاي پدر نشست و بلد ايشان را به نام او مسمي کردند و گفتند بلدادريس بن ادريس، و مقتل ادريس نيز در سابق گذشت. و برادر ديگر محمد ابراهيم به جانب بصره سفر کرد و در بصره خروج کرد وجماعت بسياري از اهل فارس و اهواز و غيره و جمع کثيري از زيديه واز معتزله ي بغداديين و غيرهم با او بيعت کردند، و از طالبيين عيسي بن زيد بن علي بن الحسين عليهماالسلام نيز با او بود. منصور عيسي بن موسي و سعيد بن مسلم را با لشکر بسيار به جنگ او فرستاد، درزمين باخمري که از اراضي طف است و در شش فرسخي کوفه واقع است ابراهيم راشهيد کردند و از شيعيان او از جماعت زيديه چهار صد نفر و به قولي پانصد تن کشته گشت ، و کيفيت مقتل ابراهيم چنانچه در «تذکره ي سبط» مسطور است بدين نحو است که: در غره ي شهر شوال و به قولي شهر رمضان سنه يک صد و چهل و پنج ابراهيم در بصره خروج کرد و جماعتي بي شمار با او بيعت کردند و منصور نيز درهمين سال ابتداء کرده بود به بناء شهر بغداد و در اين اوقاتي که مشغول به عمارت بغداد بود او را خبر دادند که ابراهيم بن عبدالله در بصره خروج کرده و بر اهواز وفارس غلبه کرده و جماعت بسياري دور او را گرفته اند و مردمان نيز بطوع و رغبت با وي بيعت مي کنند و همي جز خونخواهي برادرش محمد و کشتن ابو جعفرمنصور ندارد. منصور چون اين بشنيد جهان روشن در چشمش تاريک گرديد واز بناء شهر بغداد دست بکشيد و يک باره ترک لذات و مضاجعت با نسوان گفت و سوگند ياد کردکه هيچگاهي نزديک زنان نروم و به عيش و لذت مشغول نشوم تا گاهي که سرابراهيم را براي من آورند، يا سر مرا را به نزد او حمل دهند و بالجمله هول دهر بي عظيم در دل منصور پديد آمد، چه ابراهيم را صد هزار تن لشکر ملازم رکاب بود و منصور به غير از دو هزار سوار لشکري حاضر نداشت وعساکر و جيوش او در ممکلت شام و افريقيه و خراسان متفرق شده بودند، اين هنگام منصور عيسي بن موسي بن علي بن عبدالله بن عباس را به جنگ ابراهيم فرستاد و از آن طرف نيز ابراهيم فريفته ي کوفيان شده از بصره به جانب کوفه بيرون شد چه آنکه جماعتي از اهل کوفه در بصره به خدمت ابراهيم رسيدند، و معروض وي داشتند که در کوفه صد هزار تن انتظار مقدم شريف ترا دارند و هر گاه به جانب ايشان شوي جانهاي خود را نثار رهت کنند. مردمان بصره ابراهيم را از رفتن به کوفه مانع گشتند لکن سخن ايشان مفيد نيفتاد.ابراهيم به جانب کوفه شد، شانزده فرسخ به کوفه مانده در ارض طف معروف به باخمري تلاقي شد ما بين او و لشکر منصور، پس دو لشکر از دو سوي صف آراستندو جنگ پيوسته شد، لشکر ابراهيم بر لشکر منصور ظفر يافتند و ايشان را هزيمت دادند . و به روايت ابوالفرج هزيمتي شنيع کردند و چنان بگريختند که اوايل لشکرايشان داخل کوفه شد. و به روايت «تذکره» عيسي بن موسي که سپهسالار لشکر منصور بود با صد تن ازاهل بيت خويش و خواص خود پاي اصطبار محکم نهادند و از قتال رو بر نتافتند ونزديک شد که ابراهيم نيز بر ايشان ظفر يابد و ايشان را به صحراي عدم راند که ناگاه در غلواي جنگ تيري که رامي آن معلوم نبود و هم معلوم نگشت که از کجا آمد برابراهيم رسيد، ابراهيم از اسب بر زمين افتاد و مي گفت: وکان امر الله قدرا اردنا امرا واراد الله غيره و ابوالفرج روايت کرده که مقتل ابراهيم هنگامي بود که عيسي نيز پشت به معرکه کرده بود و فرار مينمود، ابراهيم را گرمي و حرارت معرکه به تعب افکنده بود،تکمه هاي قباي خود را گشود و جامه از سينه باز کرد تا شايد کسر سورت حرارت کند که ناگاه تيري ميشوم از رامي غير معلوم بر گودي گلوي وي آمد، بي اختيار دست به گردن اسب درآورد و طايفه ي زيديه که ملازم رکاب او بودند دور او را احاطه کردند،و به روايت ديگر بشير رحال او را برسينه ي خود گرفت. و بالجمله به همان تير کار ابراهيم ساخته شد و وفات کرد، اصحاب عيسي نيز از فراربرگشتند و تنور حرب افروخته گشت تا گاهي که نصرت براي لشکر منصور شد، ولشکر ابراهيم بعضي کشته و بعضي به طريق هزيمت شدند و بشير رحال نيز مقتول شد. آنگاه اصحاب عيسي سر ابراهيم را بريدند و به نزد عيسي بردند، عيسي سر به سجده نهاد و سجده ي شکر به جاي آورد و سر را از براي منصور فرستاد . و قتل ابراهيم در وقت ارتفاع نهار از روز دوشنبه ي ذي حجه ي سنه يک صد و چهل وپنج واقع شد، و به روايت ابونصر بخاري و سبط ابن جوزي در بيست و پنجم ذيقعده روز دحوالأرض واقع شد و سنين عمرش به چهل و هشت رسيده بود. و حضرت امير المؤمنين صلوات الله عليه در اخبار غيبيه ي خود از مآل ابراهيم خبر داده درآنجا که فرموده: ببا خمري يقتل بعد ان يظهر ويقهر بعد ان يقهر. و هم در حق او فرموده : يأتيه سهم غرب يکون فيه منيته فيا بؤس الرامي شلت يده ووهن عضده. و نقل شده که چون لشکر منصور منهزم شدند و خبر به منصور بردند جهان درچشمش تاريک شد و گفت: اين قول صادقهم اين لعب الغلمان والصبيان. يعني چه شد قول صادق بني هاشم که مي گفت کودکان بني عباس با خلافت بازي خواهند کرد، و کلام منصور اشاره است به اخبارات حضرت صادق عليه السلام ازخلافت بني عباس و شهادت عبدالله و پسران او محمد و ابراهيم. و پيش از اين نيزدانستي که چون بني هاشم و بني عباس در ابواء جمع گشتند و با محمد بن عبدالله بيعت کردند، چون حضرت صادق عليه السلام وارد شد رأي ايشان راتصويب نکرد و فرمود خلافت از براي سفاح و منصور خواهد بود و عبدالله وابراهيم را در آن بهره نيست و منصور ايشان را خواهد کشت. منصور از آن روز دل برخلافت بست تا گاهيکه ادراک کرد و چون مي دانست که آن حضرت جز به صدق سخن نگويد اين هنگام که هزيمت لشکرش مکشوف افتاد در عجب شد وگفت خبر صادق ايشان چه شد و سخت مضطرب گشت که زماني دير نگذشت که خبر شهادت ابراهيم بدو رسيد و سر ابراهيم را به نزد او حمل دادند و در پيش اونهادند، منصور چون ابراهيم را نگريست سخت بگريست چندانکه اشک برگونه هاي آن سر جاري شد و گفت به خدا سوگند که دوست نداشتم کار تو بدين جامنتهي شود. و از حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابيطالب عليهماالسلام مروي است که گفت من در نزد منصور بودم که سر ابراهيم را در ميان سپري گذاشته بودند و به نزد وي حاضر کردند، چون نگاه من بر آن سر افتاد غصه مرا فرا گرفت و جوشش گريه راه حلق مرا بست و چندان منقلب شدم که نزديک شد صدا به گريه بلند کنم لکن خودداري کردم و گريه سر ندادم که مبادا منصور ملتفت من شود که ناگاه منصورروي به من آورد و گفت: يا ابا محمد سر ابراهيم همين است؟ گفتم: بلي يا امير و من دوست مي داشتم که اطاعت تو کند تا کارش بدين جا منتهي نشود. منصور نيز سوگند ياد کرد که من دوست مي داشتم که سر در اطاعت من درآورد و چنين روزي را ملاقات ننمايد، لکن او از در خلاف بيرون شد خواست سرمرا گيرد چنان افتاد که سر او را براي من آوردند. پس امر کرد که آن سر را در کوفه آويختند که مردمان نيز او را مشاهده بنمايند پس ازآن ربيع را گفت که سر ابراهيم را به زندان براي پدرش برد، ربيع آن سر را گرفت و بزندان برد، عبدالله در آن وقت مشغول نماز بود و توجه او به جانب حق تعالي بود،او را گفتند که اي عبدالله نماز را سرعت کن و تعجيل نما که تو را چيزي در پيش است چون عبدالله سلام نماز را بداد نگاه کرد سر فرزند خود ابراهيم را ديد سر را بگرفت و برسينه چسباند و گفت: رحمک الله يا اباالقاسم واهلا بک وسهلا لقد وفيت بعهدالله وميثاقه. اي نور ديده ي من ابراهيم خوش آمدي خدا ترا رحمت کند هر آينه توئي از آن کسانيکه خدا در حق ايشان فرموده: الذين يوفون بعهدالله وميثاقه الايه. ربيع عبدالله را گفت که ابراهيم چگونه بود؟ فرمود چنان بود که شاعر گفته: فتي کان تحميه من الذل نفسه ويکفيه سوءات الذنوب اجتنابها آنگاه با ربيع فرمود که با منصور بگو که ايام سختي و شدت ما به آخر رسيد و ايام نعمت تو نيز چنين است و پاينده نخواهد ماند و محل ملاقات ما و تو روز قيامت است و خداوند حکيم ما بين ما و تو حکم خواهد فرمود. ربيع گفت وقتي که اين رسالت را به منصور رسانيدم چنان شکستگي در او پديدارگشت که هيچگاهي او را به چنين حالي نديده بودم. و بسيار کس از شعراء محمد وابراهيم را مرثيه گفته اند . و دعبل خزاعي در «قصيده ي تائيه» که جماعتي از اهل بيت رسول خدا صلوات الله عليه وآله را مرثيه گفته اشاره بديشان نموده چنانکه گفته : قبور بکوفان واخري بطيبه واخري بفخ نالها صلواتي واخري بارض الجوزجان محلها و قبر بباخمري لدي الغربات . و ابراهيم را پنجه ي قوي و بازوئي توانا بوده و در فنون علم صاحب مقامي معلوم بوده و هنگامي که در بصره پوشيده ميزيست در سراي مفضل ضبي بود و از مفضل کتبي طلب نمود که با او انس گيرد، و مفضل دواوين اشعار عرب را به نزد او آورد واو هفتاد قصيده از آنها برگزيد و از بر کرد و بعد از قتل او مفضل آن قصايد را جمع کرد و «مفضليات و اختيار الشعراء» نام کرد. و مفضل در روز شهادت ابراهيم ملازمت رکاب او را داشته و شجاعتهاي بسيار ازابراهيم و اشعار چند از او نقل کرده که مقام را گنجايش ذکر آن نيست و ابراهيم گاهي که خروج نمود و مردم با او بيعت کردند به عدالت و سيرت نيکي بامردمان رفتار مي کرد و گفته شده که در واقعه ي باخمري شبي در ميان لشکر خودطواف مي کرد صداي ساز و غنا از ايشان شنيد هم و غم او را فرو گرفت و فرمودگمان نمي کنم لشکري که اينگونه کارها کنند ظفر يابند. و جماعت بسياري از اهل علم و نقله ي آثار با ابراهيم بيعت کردند و مردم را به ياري وي تحريص مي نمودند مانند عيسي بن زيد بن علي بن الحسن عليهاالسلام و بشيررحال و سلام بن ابي واصل و هارون بن سعيد فقيه با جمعي کثير از وجوه و اعيان واصحاب و تابعين او و عبادبن منصور قاضي بصره و مفضل بن محمد و مسعر بن کدام و غير ايشان. و نقل شده که اعمش بن مهران مردم را به ياري ابراهيم تحريص مي کرد و مي گفت اگر من اعمي نبودم خودم نيز در رکاب او بيرون مي شدم.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ | 19:32 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فهرستی از قیام ها و نام رهبران آن، از آغاز خلافت «معتصم» تا آخر خلافت «معتمد» که بیش از «نیم قرن» به طول کشید

قیام های «محمدبن قاسم»

(بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوجعفر» و در نزد مردم، مشهور و ملقب به «صوفی» بود؛ زیرا همیشه جامه ای از پشم سفید می پوشید. او اهل علم و فقه و دین و زهد، و اخلاقی پسندیده بود. در گفتار همیشه جانب عدل و توحید می گرفت، و طرفدار فکر «زیدیه جارودیه» بود. در ایام «معتصم» در «طالقان» قیام کرد و پس از وقایعی که بین او و «عبدالله بن طاهر» پیش آمد در سال (219هـ) «عبدالله بن طاهر» او را گرفت و به نزد «معتصم» فرستاد. او مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد. عده ای از پیروان او معتقدند: او با «سم» کشته شده و عده ای دیگر از «زیدیه» معتقد به امامت او شدند. بسیاری از همان ها معتقدند او نمرده بلکه زنده است و روزی خروج خواهد کرد و جهان را پر از عدل می کند همچنان که پر از جور شده و او «مهدی» این امت است.

قیام «محمدبن صالح»

(بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوعبدالله» و از جوانمردان، جنگجویان، شجاعان و شاعران «آل ابی طالب» است. وی در محلی به نام «سویقه» (مکانی نزدیک مدینه که آل علی بن ابی طالب آنجا سکونت داشتند) بر «متوکل» خروج کرد. «متوکل»، «ابوساج» را با سپاهی بزرگ به جنگ او فرستاد. «ابوساج» او را شکست داد و «سویقه» را خراب و بسیاری از اهل آنجا را کشت و تعدای را نیز اسیر کرد و «محمدبن صالح» را به «سامرا» فرستاد. وی در آنجا به دستور «متوکل» زندانی شد.

قیام «یحیی بن عمر»

( بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوالحسن» بود. او در سال(250هـ) در ایام خلافت «مستعین» در «کوفه» قیام کرد و مردی زاهد، متقی، عابد، بسیار شجاع و جنگجو، و دارای بدنی محکم، و قلبی قوی بود. او قبل از قیام، به زیارت قبر امام حسین علیه السلام رفت و زوار را از قصد خود آگاه کرد و آنگاه داخل «کوفه» شد و قیام خود را علنی نمود. برخی از مورخان علت قیام او را تنگدستی و مشقتی می دانند که از جانب «متوکل» و «ترک ها» به وی رسیده بود. درحالی که «ابوالفرج اصفهانی» در «مقاتل الطالبین» خبری را از او نقل می کند که به روشنی نشان می دهد او فقط برای رضای خداوند سبحان، قیام کرده، و جز آن هدفی نداشته است. او در «کوفه» مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد، عده زیادی به او پیوستند و به او بسیار علاقمند بودند. توده مردم «بغداد» او را به عنوان «ولی» برگزیدند، درحالی که سابقه ندارد مردم «بغداد» غیر او، کس دیگری را به ولایت قبول داشته باشند. جمعی از اهالی سرشناس «کوفه» که خردمند و با تدبیر بودند، با او بیعت کردند. «حسین بن اسماعیل» با او جنگید و این مرد بزرگ علوی را کشت و سرش را به «سامرا» برای «مستعین» فرستاد. او هم پس از مدتی آن را به «بغداد» فرستاد تا در آنجا نصب شود و مردم مشاهده کنند، اما از ترس مردم چنین کاری صورت نگرفت. مردم در اثر عشق و علاقه ای که به او داشتند در مرگش ضجه می زدند و بزرگ و کوچک برایش اشک می ریختند و در مصیبت او اشعار زیادی سرودند تا آنجا که «ابوالفرج اصفهانی» می گوید: «من نشنیده ام که برای احدی از علویین که در دولت عباسیان کشته شد، به اندازه ای که برای «یحیی» عزاداری شد، عزدارای شده باشد و یا بیش از آن اندازه که شعر در مصیبت او سروده شد درباره دیگری سروده شده باشد.

قیام «حسن بن زید»

( بن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال(250هـ) در «طبرستان» قیام کرد و آنجا را به تصرف خود در آورد. سپس به «آمل» و «ری» حمله برد و آنها را نیز به تصرف خود در آورد. پس از آن در سال (257هـ)، از «طبرستان» به «گرگان» حمله برد و آنجا را بعد از جنگ های زیاد، کشتارهای فراوان گرفت و همانطور تا هنگام مرگش در سال (270 هـ) در دستش بود. پس از او برادرش «محمد بن زید» جانشین او شد، او هم در سال(277 هـ) «دیلم» را گرفت. این دو برادر هر دو مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند. «حسن بن زید» مردی فقیه، ادیب، بسیار بخشنده و کریم بود.

قیام« حسن بن علی حسنی»

معروف به «اطروش». او پس از «محمد بن زید» بر «طبرستان» حکومت کرد و پس از او، فرزندش و سپس «حسن بن قاسم» که به دست «اسفار» در «طبرستان» کشته شد. این سه تن به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند.

قیام «محمد بن جعفر بن حسن»

او در سال (250هـ) در «ری» قیام کرد و مردم را به «حسن بن زید» حاکم «طبرستان» دعوت نمود. وی در جنگی که با اهل «خراسان» کرد شکست خورد و اسیر شد. او را به «نیشابور»، نزد «محمد بن عبدالله بن طاهر» بردند. او هم، وی را به زندان انداخت و در زندان بود تا در گذشت.

قیام «احمد بن عیسی»

( بن علی بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او به اتفاق یکی دیگر از علویین به نام «ادریس بن موسی» ( بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام) پس از «محمد بن جعفر»- سابق الذکر – در روز عرفه، سال (250هـ) پس از نماز عید در «ری» قیام کرد و مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت نمود. او با سپاه «محمد بن طاهر» جنگید و او را شکست داد و بر وی استیلا یافت.

قیام« حسن بن اسماعیل»

(بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام) مشهور به «کرکی» یا «کوکبی». او در سال (250هـ) در «قزوین» و «زنجان» قیام کرد و عمال حکومت را از آنجا راند. وی سپس در سال(252 هـ) به اتفاق «صاحب دیلم» و «عیسی بن احمد بن علوی» به «ری» حمله کرد و بر آنجا تسلط یافت. اهل «ری» به2000000 درهم با آنان مصالحه کردند که دست از آنجا بردارند و آنها هم پذیرفتند و بالاخره در سال (253 هـ) «موسی بن بغا» در «قزوین» با او جنگید و او را شکست داد. «کرکی» به دیلم» گریخت.

قیام «حسین بن محمد»

(بن حمزه بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال (251 هـ) در «کوفه» قیام کرد و حاکم خلیفه را از آنجا تبعید نمود. «مستعین»، «مزاحم بن خاقان» را برای سرکوبی او فرستاد. وی بر مردم «کوفه» غالب آمد و دستور داد آن شهر را آتش بزنند. 7 بازار در آن شهر سوخت. «مسعودی» می گوید: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند، وی مخفی شد.

قیام «محمدبن جعفر»

(بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او جانشین «حسین بن محمد» -سابق الذکر- است که پس از وی در «کوفه» قیام کرد. «محمد بن طاهر با او خدعه کرد و وی را به عنوان حاکم «کوفه» برگزید. اما همین که بر او قدرت یافت، جانشین «ابوالساج» او را گرفت و به سامرا فرستاد، و تا هنگام مرگ در زندان بود.

قیام یک شخص علوی

( نام او معلوم نیست). او درسال (251 هـ) در محل «نینوا» از سرزمین «عراق» قیام کرد. «هشام بن ابی دلف» در ماه رمضان با او جنگید، گروهی از پیروان علوی کشته شدند و خود او نیز به «کوفه» گریخت.

قیام «اسماعیل بن یوسف»

(بن ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال(251 هـ) در «مکه» قیام کرد. او در همان سال مرد، و برادرش «محمد بن یوسف» که 20 سال بزرگ تر از او بود جانشین وی شد. مردم «مکه» به واسطه او مشقت و سختی های زیادی گرفتار شدند. «معتز»، «ابوالساج» را به جنگ «محمد بن یوسف» فرستاد. جمعیت زیادی از سپاه «محمد بن یوسف» کشته شدند و خود او از «مکه» گریخت و به «یمامه» و «بحرین» رفت و بر آنجا تسلط یافت. در جنگی که بین «اسماعیل بن یوسف» و اهل «مکه» رخ داد، برادر «اسماعیل»، «حسن بن یوسف» و نیز «جعفربن عیسی» (بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر ابی طالب علیه السلام ) کشته شدند.

قیام موسی بن عبدالله

(بن موسی بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ). او پس از «اسماعیل بن یوسف» در «مدینه» قیام کرد.

قیام «علی بن عبدالله طالبی»

معروف به «مرعشی». او در سال (251هـ) در «آمل» قیام کرد و «اسد بن جندان» با او به جنگ پرداخت و او را شکست داد و داخل شهر «آمل» شد.

قیام «احمدبن محمد»

(بن عبدالله بن ابراهیم بن طباطبا). وی درسال (255 هـ) در محلی بین «برقه» و «اسکندریه» قیام کرد و ادعای خلافت نمود. «احمد بن طولون» (امیر مصر) برای سرکوبی او لشکر فرستاد. بین آن دو جنگی در گرفت و پیروان «ابن طباطبا» منهزم شدند. او پس از پایداری و دلیری زیاد کشته شد. سر او را به «مصر»، نزد «ابن طولون» بردند. او هم سر او را برای «معتمد» فرستاد.

قیام «علی بن زید» و «عیسی بن جعفر»

این دو ( به اتفاق هم) در سال (255هـ) در «کوفه» قیام کردند. «معتز» لشکری بزرگ را به جنگ آنها فرستاد. آن دو به علت پراکنده شدن اصحابشان از گرد آنان، شکست خوردند.

قیام «علی بن زید»

(بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او مجددا به تنهایی در سال (256هـ) در« کوفه» قیام کرد و آنجا را تصرف نموده و نایب خلیفه را از آنجا بیرون راند و آنگاه خود در آنجا مستقر شد. «معتمد» خلیفه وقت، سپاهی گران به سوی او روانه کرد، اما آن سپاه شکست خورد. پس از آن «معتمد» سپاهی دیگر به جنگ او فرستاد. این سپاه بالاخره پس از مدتی که در تعقیب این علوی بود او را یافته و با او جنگید و او را شکست داد. علوی کشته شد و تعدادی از سپاه او نیز کشته و تعدادی اسیر شدند.

قیام «ابراهیم بن محمد»

(بن یحیی بن عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب علیه السلام) معروف به «ابن صوفی». او در سال ( 256هـ) در «مصر» قیام کرد و شهر «اسنا» را اشغال و غارت نمود. فتنه او دیگر شهرها را در برگرفت. سپس «احمد بن طولون» (حاکم مصر) لشکری به جنگ او فرستاد. اما «ابن صوفی» آن را شکست داد. «ابن طولون» لشکر دیگری به طرف او فرستاد. جنگ شدیدی بین طرفین واقع شد، این بار «ابن صوفی» شکست خورد و عده زیادی از یارانش کشته شدند. وی فرار کرد و داخل بیشه ها و جنگل ها خود را مخفی نمود و در آنجا بود تا سال (259 هـ) که دوباره در «مصر» قیام کرد و مردم را به سوی خود دعوت نمود. جمع زیادی به او پیوستند. «ابن طولون» این بار نیز سپاهی را به جنگ او فرستاد و او را شکست داد. او به «مکه» گریخت، والی آنجا او را دستگیر کرد و به نزد «ابن طولون» فرستاد، «ابن طولون» هم او را در شهر گرداند و سپس مدتی زندانی اش کرد. بعدها او را آزاد کرد. «ابن صوفی» پس از آزادی از زندان به «مدینه» رفت و تا هنگام مرگش در همان جا ماند. (منـبـع - پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 65 و صفحه 70 تا 78)

قیام عبدالرحمان بن احمد علوی

عبدالرحمان بن احمد علوی در سال 207 قمری به دلیل سوء رفتار عاملان یمن قیام خود را آغاز کرد و عده زیادی با وی بیعت کردند. وی از جمله رهبرانی بود که شعار «الرضا من آل محمد» را برای قیام خود انتخاب کرد که مأمون دینار بن عبدالله را با امان ‌نامه ‌ای به سوی وی فرستاد. عبدالرحمان بن احمد علوی از شیعیان سرزمین یمن بود که به نظر می‌رسد زیدی مذهب نیز بود. وی قیام خود را از بلاد عک به دلیل بدرفتاری کارگزار عباسی آغاز کرد. (تاریخ طبری، ج8، ص 593 . تاریخ طبری، ج 8، ص 593)

قیام محمد بن قاسم

محمد بن قاسم در عهد معتصم به سال 219 قمری از طالقان قیام کرد. (تاریخ طبری، ج9، ص 7.) ابراهیم بن عبدالله معروف به عطار از همراهان ابوجعفر محمد بن قاسم در طالقان بود. عده زیادی از مردم عراق با وی بیعت کردند و محمد در موکبی با شکوه از عراق به سمت خراسان روی آورد و در دهکده ‌ای شیعی‌نشین فرود آمد. مردم دهکده او را در قلعه‌ای جای دادند که بسیار محکم بود. اما یارانش با مرد بدرفتاری کردند. محمد با شنیدن این خبر گفت: «این گونه می‌خواهیم دین خدا را یاری کنیم؟» سپس مردم را از خود دور ساخت و به طالقان بازگشت. (مقاتل الطالبیین، ص 465) . هنگامی که او در طالقان بود، یارانش مردم را برای او دعوت می‌کردند. در همان جا عده زیادی دور او جمع شدند و او را شایسته خلافت و امامت دانستند. (الکامل، ج6، ص 442) این خبر به عبدالله بن طاهر رسید و وی نیز لشکری به فرماندهی حسین بن نوح به جنگ با آنان فرستاد، ولی حسین شکست خورد و عبدالله سخت برآشفت. بار دیگر نوح بن حیان، به نبرد علیه سپاه محمد بن قاسم اعزام شد اما وی نیز شکست خورد. نوح که از این شکست سخت شرمنده شده بود، نزد عبدالله بن طاهر بازنگشت و تنها با نامه ‌ای از او عذرخواهی نمود. عبدالله نیز سپاهی بزرگ برای کمک فرستاد و با کمین‌های فراوان، توانستند ضربه‌ای سنگین بر آنها وارد نمایند. لذا سپاه محمد شکست خورد و او با قیافه ‌ای ناشناس به نسا گریخت. ابراهیم بن عبدالله همراه تعدادی دیگر به تبلیغ ادامه دادند. ابن‌طاهر، ابراهیم بن غسان عودی را با تهدید از سرپیچی فرمانش، با دادن صد هزار درهم و همراه کردن هزار سوار مسلح، با نامه ‌ای به نسا فرستاد. آنان بعد از سه شبانه‌روز به یک فرسنگی نسا رسیدند آن جا نامه عبدالله را گشودند که در آن چگونگی صف‌آرایی سپاهیان برای او بیان شده هم‌چنین مکان دقیق محمد بن قاسم آمده بود. ابراهیم بن غسان می‌گوید: "هیچ فرمان در زندگی خود به نظیر این فرمان ندیده بودم؛ مثل این که وحی منزل بود. بعد از دست‌گیری محمد بن قاسم وی را سخت به زنجیر کشیده، از نسا به سمت نیشابور حرکت نمودند." . در روز ششم به نیشابور رسیدند و ابراهیم، محمد را به خانه خویش برد. او نیز به نماز ایستاد. عبدالله بن طاهر با ظاهری ناشناس برای دیدن محمد آمد و از این که غل و زنجیرهای زیاد به او بسته بودند، ابراهیم را توبیخ کرد و به او دستور داد زنجیرها را کم کنند. عبدالله بن طاهر می‌دانست که در هر دهکده از دهکده‌ های خراسان، گروهی از پیروان بیعت کرده محمد زندگی می‌کنند و بعید نیست یک باره برای نجات وی قیام کنند. به همین دلیل هر از چندی یک بار از اسطبل خود قاطرهایی را با هودج به این طرف و آن طرف می‌فرستاد تا مردم گمان کنند که محمد بن قاسم را از شهر نیشابور بیرون فرستاده ‌اند اما باز قاطرها را به اصطبل بازمی‌گردانید. سرانجام او را با ابراهیم بن غسان از نیشابور به ری فرستاد. ابراهیم با رسیدن به نهروان، نامه ‌ای برای خلیفه معتصم فرستاد و از خلیفه اجازه خواست تا محمد بن قاسم را به بغداد آورده، تسلیم او سازند. معتصم نیز دستور داد او را در محملی بی ‌روپوش قرار داده، با رسیدن به نهرین عمامه نیز از سرش بردارند و وارد شهر شوند. محمد بن قاسم با شنیدن این فرمان اندوهناک شد. او در نوروز سال 219 قمری به شماسیه رسید و مردم جلو محملش بازی و رقاصی می‌کردند. محمد با دیدن این صحنه بسیار متأثر گشت و تنها به تسبیح و تهلیل خداوند مشغول بود و از خدا طلب آمرزش می‌نمود و در حق این قوم نفرین می‌کرد. با پایان این بازی‌ها، معتصم دستور داد تا محمد را به مسرور خادم بسپارند. او نیز محمد را در سردابی که به چاه شبیه بود، زندانی نمود. اما با تنگ بودن جای وی، معتصم فرمان داد او را به زندان دیگری بردند. مسرور چند تن از غلامان و افراد مورد اعتماد خود را برای نگبهانی گماشت. محمد بن قاسم به بهانه کوتاه کردن ناخن از زندانیان قیچی درخواست نمود و گلیم زیرپایش را نصف کرده با نصفش ریسمانی تهیه کرد و به بهانه اذیت و آزار موش‌ها، چوبی، نردبانی تهیه نمود و در شب عید فطر که محیط زندان خلوت‌تر بود، از پنجره زندان خارج شد و خود را تا صبح بین حمال‌هایی که طبق میوه برای خلیفه می‌بردند پنهان نمود و صبح از قصر خارج شد و به واسط رفت. با رسیدن خبر به خلیفه، معتصم با خونسردی گفت: «این مرد به هر جا برود از چنگ ما نتواند گریخت. اگر خودش را آشکار سازد، ما او را بار دیگر دست‌گیر خواهیم ساخت و اگر پوشیده و پنهان به سر ببرد و طریق صلح و صفا بجوید، کاری به کارش نخواهیم داشت». ابوالفرج اصفهانی فرار محمد از زندان را صحیح می‌داند. (مقاتل الطالبیین، ص 465-471) علی پسر محمد بن قاسم، در مورد ادامه زندگی پدرش بعد از رسیدن به واسط می‌گوید: «پدرم در واسط به خانه عموی خویش رفته، بعد از بیماری از درد ستون فقرات از دنیا رفت». (مقاتل الطالبیین، ص 471) البته در مورد آخر کار محمد اقوال دیگری نیز وجود دارد: برخی وی را در زمان خلافت معتصم و واثق سرگردان می‌دانند که در زمان متوکل در 53 سالگی) التحف شرح الزلف، ص 147) با دسنور خلیفه به زندان افتاده، در همان جا از دنیا رفت،) مقاتل الطالبیین، ص 472) برخی دیگر معتقدند توسط خلیفه مسموم شده و جان داده است، اما گروهی می‌گویند: شیعیان کنار زندان وی به درخت‌کاری مشغول بودند. پنهانی چاهی به زندان حفر نمودند تا توانستند محمد را از زندان فراری دهند. (مروج‌الذهب، ج3، ص 465) گروهی از جارودیه (من لا یحضره الفقیه؛ ج4؛ ص 543؛ تاج العروس، ج4، ص 386. جارودیه فرقه ‌ای از زیدیه که به رئیس خود ابوجارود زیاد بن منذر همدانی کوفی نسبت داده شده‌اند. بعد ازخروج زید بن علی تغییراتی داد) (ازفرقه‌های زیدیه) معتقدند وی زنده است و روزی خواهد آمد که زمین را پر از عدل و داد می‌نماید. آنها محمد را مهدی امت می‌دانند. (مروج الذهب، ج3، ص 465) .

قیام احمد بن موسی

احمد بن موسی بن جعفر از فرزندان امام هفتم و مادرش ام‌احمد از زنان معتمد و مورد قبول امام کاظم (علیه السلام) بود. هنگام فراخواندن آن حضرت به بغداد توسط هارون، آن حضرت ودایع امامت را به ام احمد سپردند تا بعد از شهادت ایشان به امام بعدی بدهد. وی نیز بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) بعد از مطالبه نمودن امام رضا (علیه السلام) ودایع امامت را به آن حضرت سپرد )بحارالانوار، ج48، ص 307) احمد فردی بزرگوار و بخشنده بود. امام کاظم (علیه السلام) به او علاقه داشتند و زمین خویش در یسیره را به او بخشیدند. هم‌چنین گفته شده احمد هزار بنده آزاد کرده بود. )شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص 244؛ الفصول المهمه، ج2، ص 961) با انتشار خبر شهادت امام کاظم (علیه السلام) در مدینه، شیعیان نزد احمد آمدند و با او در مسجد به عنوان خلیفه و امام بعدی بیعت کردند. وی نیز بر منبر رفته، خطبه‌ای در نهایت بلاغت و فصاحت قرائت نمود و در آخر خود را در بیعت برادرش علی بن موسی الرضا (علیه السلام) معرفی کرد و آن حضرت را امام و خلیفه بعد از پدر خویش خواند و اطاعت از آن حضرت را واجب دانست. حاضران نیز طبق سخن احمد عمل نموده، نزد امام رضا (علیه السلام) رفتند و با ایشان بیعت نمودند. (بحارالانوار، ج48، ص 308)

فرزندان ونسل امام مجتبی(ع)که باخلفاءجورزمانشان مبارزه کردند:

قیام حسن مثنی

فرزنددوم امام بودکه بعلت مخالفت وجنگ باعبدالملک مروان در۳۵سالگی مسموم و شهید شد بروایت تاریخ بیشترحسنی هایی که دردوران عباسی برحکام جورقیام کردند ازفرزندان ونوادگان حسن مثنی بشرح ذیل بشمارمیروند بنقل ازالارشادج۲ص۲۲-۲۴

قیام حسن مثلث

ازمبارزان سرسخت دوران منصوردوانیقی(عباسی)بودکه توسط حکومت دستگیرودر زندان بشهادت رسید.

قیام داوود

داماد امام سجاد(ع) که درزمان امام صادق (ع) میزیست وبعلت مخالفت با طاغوت منصورعباسی بزندان افتاد. وبعدا بادعاهای مادرش ام حبیبه معروف به (ام داوود) که اعمال معروف رجبیه را ازامام صادق(ع) فرا گرفته بود اززندان نجات یافت. اودر۶۰سالگی درمدینه ازدنیارفت بنقل ازامالی صدوق ص۲۲۸

قیام محمدنفس زکیه

ازمعروفترین فرزندان عبدالله محض بن حسن مثنی است که درمدینه بهمراه برادرش "ابراهیم طبا" درسنه ۱۴۵هجری برضدحکومت منصورخروج کرد و در منطقه "احجار الزیت" بشهادت رسیدند.او یکی ازراویان خطبه فدکیه جده بزرگوارش حضرت زهرا(س) وعاشورا اززبان مادربزرگوارش فاطمه بنت الحسین محسوب میشود بنقل ازرساله اسدیه۴۵

اسماعیل وابراهیم دیباج

این دوبزرگوار(پدرو پسر) که فرزندان حسن مثنی محسوب میشوند بهمراه اسحاق فرزند ابراهیم نیز مدتها در زندان مخوف هاشم زندانی وتحت شکنجه بودند تا بدستور منصور بشهادت رسیدند. محمد پسردیگر ابراهیم معروف به دیباج اصفرنیز که به قیام محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم پیوسته بود مدتها تحت تعقیب سربازان منصوربود بطرز فجیعی با قرار گرفتن درلای ستون بشهات رسید.

محمدابن ابراهیم

معروفترین فرزند ابراهیم طباطبا ابن اسماعیل دیباج بن حسن مثنی است که درتاریخ به ابن طبا معروف است. اوازمتحدان انقلابی عدالتخواه بزرگ تاریخ شیعه علوی بود که به حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی (ع) معروف به "صاحب فخ" پیوست و بهنگام خلافت هادی عباسی درمدینه و صحرای فخ عاشورای دیگری آفرید وهمانجا بشهادت رسید و دیگرحسنیان وحسینیان قیام مزبور توسط خلیفه وقت گردن زده شدند.

قیام یحیی بن عبدالله

فرزند دیگرحسن مثنی واولین کسی از "سادات حسنی" بودکه درزمان هارون الرشید به (طبر ستان) مازندران کنونی گریخت وعلیه دستگاههارون الرشید قیام کرد مدتی هم قدرت یافت اماهارون فضل بن یحیی برمکی رابا۵۰ هزار مرد جنگ جو بسمت یحیی فرستاد و او را بدین طریق احضار و واداربه صلح و درنهایت شهید کرد.

قیام شهیدفخ

حسین بن علی معروف به "شهیدفخ" نوه حسن مثلث بن حسن مثنی ازجمله افرادی بود که در زمان امام هفتم موسی بن جعفر (ع) میزیسته وبرعلیه حکومت جورهادی عباسی قیام مسلحانه کرد. اودر منطقه فخ یک فرسخی مکه دررویارویی باسپاه خلیفه عباسی بشهادت رسید و به شهید فخ شهرت یافت و امام از قبل شهادتش را به اواعلام واو را به صبر و شجاعت دعوت کرد و بعد از شهادتش فرمود:" انالله واناالیه راجعون مضی والله مسلما صالحا صواما قواما آمرا بمعروف ناهیاعن المنکر"یعنی:" بخدا سوگند حسین درحالی ازدنیا رفت که مسلمان نیکوکار روزه دارآمربمعروف وناهی ازمنکربود." بنقل ازمقاتل الطالبین ص۳۶۴و ص۳۰۲ وسیره پیشوایان مهدی پیشوائی ص۴۲۶


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ | 19:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

یزید، سه سال حکومت و سه جنایت بزرگ 1

یزید، سه سال حکومت و سه جنایت بزرگ 2

یزید، سه سال حکومت و سه جنایت بزرگ 3

یزید، سه سال حکومت و سه جنایت بزرگ 4

یزید در سال ۶۱ پس از مرگ پدرش به خلافت رسید و سه سال حکومت کرد و در هر سال جنایتی بزرگ و تاریخی مرتکب شد. احمد‌بن‌ابی‌یعقوب صاحب کتاب تاریخ یعقوبی می‌نویسد: سعید بن مسیب، یزید بن معاویه را بد میمنت می‌نامید . 1- در سال اول حسین‌ بن‌ علی و اهل بیت پیامبر خدا با هفتاد و یك رادمرد را کشت ؛ 2- در سال دوم حرم پیامبر خدا مباح شمرده شد و حرمت مدینه پامال گردید كه به قول مورخان درباره جلادان خون آشام مغول «آمدند و كشتند و تار و مار كردند و سوزاندند و رفتند» با این تفاوت كه در هیچ تاریخى دیده نشده است كه چنگیز و هلاكو و آباقاخان به فرماندهان خود دستور بدهند كه كسانى را كه از لبه شمشیر شما سالم ماندند، دور خود جمع كنید و از یكایك آنان براى برده شدن به من بیعت بگیرید. این دستور را یزید ضد بشر، صادر كرده است ، دستور یزید به جلادش مسلم بن عقبه چنین بود كه اگر كسى از اهل مدینه زنده بماند، باید براى بردگىِ محض با من (یزید) بیعت كند و اگر كسى از پذیرش بردگى امتناع ورزید، گردنش از بدنش جدا شود ؛ 3- و در سال سوم خونها در حرم خدا ریخته شد و کعبه را سوزاندند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: یزید،سه سال حکومت و سه جنایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ | 11:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

یزید، سه سال حکومت و سه جنایت بزرگ

یزید در سال ۶۱ پس از مرگ پدرش به خلافت رسید و سه سال حکومت کرد و در هر سال جنایتی بزرگ و تاریخی مرتکب شد. احمد‌بن‌ابی‌یعقوب صاحب کتاب تاریخ یعقوبی می‌نویسد: سعید بن مسیب، یزید بن معاویه را بد میمنت می‌نامید . 1- در سال اول حسین‌ بن‌ علی و اهل بیت پیامبر خدا با هفتاد و یك رادمرد را کشت ؛ 2- در سال دوم حرم پیامبر خدا مباح شمرده شد و حرمت مدینه پامال گردید كه به قول مورخان درباره جلادان خون آشام مغول «آمدند و كشتند و تار و مار كردند و سوزاندند و رفتند» با این تفاوت كه در هیچ تاریخى دیده نشده است كه چنگیز و هلاكو و آباقاخان به فرماندهان خود دستور بدهند كه كسانى را كه از لبه شمشیر شما سالم ماندند، دور خود جمع كنید و از یكایك آنان براى برده شدن به من بیعت بگیرید. این دستور را یزید ضد بشر، صادر كرده است ، دستور یزید به جلادش مسلم بن عقبه چنین بود كه اگر كسى از اهل مدینه زنده بماند، باید براى بردگىِ محض با من (یزید) بیعت كند و اگر كسى از پذیرش بردگى امتناع ورزید، گردنش از بدنش جدا شود ؛ 3- و در سال سوم خونها در حرم خدا ریخته شد و کعبه را سوزاندند. (تاریخ یعقوبی، جلد دوم، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، ص ۱۹۴ - مروج الذهب، جلد دوم، مترجم: ابوالقاسم پاینده ، صص ۵۸ و ۵۹ - تاریخنامه طبری، جلد دوم، ص ۷۰۶ - تاریخنامه طبری، جلد دوم ، ص ۷۰۶)

شخصیت یزید

یزید فرزند معاویة بن صخر و مادرش میسون بنت بَحدل بن دُلجة بن قُناعة است. یزید با تعیین خلیفه سابق، یعنی پدرش معاویه، و بدون دخالت مردم و رای و مشورت آنان به حکومت رسید. مورّخان منصف بی‌پروا چهره زشت و خون‌آشام و بی‌ادب یزید را به نمایش گذارده‌اند، که البتّه عدّه‌ای را ناپسند آمده و بر آن تاخته‌اند. یزید از کسانی است که وقایع‌نگاران حتی از ثبت رفتار ناپسند وی از نوجوانی تا لحظه مرگ چشم‌پوشی نکرده و نوشته‌اند که آلوده به می‌ و شراب بوده است. بعضی بر آن هستند که بگویند یزید راضی به کشته شدن امام حسین نبوده و این کار از سوی «ابن زیاد» صورت گرفته است.

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ ، خدایا لعنت کن ابوسفیان و معاویه و یزید بن معاویه را که لعنت بر ایشان باد از جانب تو برای همیشه

اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبی سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ ، خدایا لعنت کن یزید را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبیداللّه پسر زیاد و پسر مرجانه را و عمر بن سعد و شمر و خاناپدان ابوسفیان و خاندان زیاد و خاندان مروان را تا روز قیامت .

جواز لعن بر یزید

سید عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل‌الحسین می‌نویسد: وقتی آشکار شود که یزید، امام حسین علیه ‌السّلام را به شهادت رسانده است؛ یعنی دستور قتل حضرت توسط یزید صادر شده است، بنابراین کسی نمی‌تواند درباره جواز لعن یزید شک کند کسانی که در لعن یزید تردید کرده‌اند و یا جایز ندانسته‌اند، در واقع معتقدند یزید قاتل نبود و الا همان‌ها هم وقتی قاتل بودن یزید را بپذیرند، درجواز لعن اوشک نخواهند کرد، هرچند تعصب مانع از پذیرش این واقعیت است.[۱]

آنچه که لازم به بحث‌ و‌گفتگو و تحقیق است، موضوع جواز لعن و سبّ یزید است، یعنی کسی که مرتکب اعمالی از قبیل به شهادت رساندن امام حسین علیه ‌السّلام و قتل و کشتار مردم مدینه و ویرانی کعبه شده است، آیا اجازه داریم او را نفرین و لعن کنیم؟ آیا کسی که در برابر سر بریده امام حسین (علیه ‌السّلام)، سخنان کفر‌آمیزی بر زبان جاری می‌کند، مستحقّ لعن و سبّ است یا نه؟

شهاب الدین آلوسی بغدادی (عالم و مفسر مشهور سلفی) در کتاب "روح المعانی" می نویسد: و من (آلوسی) می گویم: آن چیزی که به گمان من قول غالب است این است که یزید خبیث نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را قبول نداشت، و مجموع آن چه که او با اهل حرم (ساکنان مکه) و با اهالی مدینه و عترت پاک و مطهر پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حیاتشان و بعد از وفاتشان انجام داد و آن چه که از اعمال زشت و تلخ از او صادر شد (در رد نبوت پیامبر)،دلالتش از این ضعیف تر نیست که برگی از قرآن را در نجاسات و کثافات بیندازد، و گمان نمی کنم که مسلمانان و مومنان از او ترسیده بودند بلکه در مقابل او کاری از دستشان برنمی آمد به جز آن که صبر کنند تا قضای الهی صورت پذیرد و اگر بپذیریم که یزید خبیث مسلمان بوده است، او مسلمانی است که مرتکب تمام گناهان کبیره شده است که زبان از بیان آن عاجز است، و من (آلوسی) جواز لعن کسی مثل یزید را به اسم صادر می کنم هر چند تصور نشده که کسی از فاسقین مانند او بوده باشد و ظاهر آن است که او توبه نکرده است، و احتمال توبه ی او از ایمانش ضعیف تر است و ابن زیاد و عمر بن سعد و گروهی دیگر هم به او ملحق می شوند. پس لعنت خدای عز و جل تا قیامت بر تمامی آنان و بر یاورانشان و کسانی که آنان را کمک کردند و پیروانشان و کسانی که تا امروز به آنان تمایل دارند . (روح المعانی.ج13 ص228.ط دار الکتب العلمیة)

لعن یزید در ادبیات فارسی

شاعران در مذمت و لعن یزید، شعرهای فراوان سروده‌اند. فغانی، شاعر سنّی، خطاب به غزالی در اعتراض به عدم لعن یزید می گوید: [۱۰۹] . فغانی : بر چنین کس نکنی لعنت و شرمت بادا - لعن الله یزیدا و علی آل یزید . سنائی غزنوی نیز درباره لزوم لعن یزید چنین سروده است: داستان پسر هند مگر نشنیدی - که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید... پدر او لب و دندان پیمبر بشکست - مادر او جگر عم پیمبر بمکید... خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت - پسرِ او سرِ فرزند پیمبر ببرید... بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم - لعن الله یزیدا و علی آل یزید[۱۱۰] . امیر علشیر نوايی : ای که گویی بر یزید و آل او لعنت نکن - چون‌که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش... آنچه با آل‌علی کردند، اگر بخشد خدای - هم ببخشاید مرا گر کرده باشم لعنتش .

لعن یزید توسط پیامبران

یزید بن معاویه توسط پیامبران بزرگ از جمله، پیامبران اولوا العزم (ع) مورد لعن و نفرین قرار گرفته است که ما در این جا به سه روایت اشاره می کنیم:

الف. روزی حضرت ابراهیم (ع) از سرزمین کربلا عبور می کرد که در آن جا، از اسب بر زمین افتاد و سر مبارک او زخمی شد، حضرت (ع) استغفار کرد و عرضه داشت: بار خدایا! چه گناهی از من سر زده است؟ جبرئیل (ع) به سوی او فرود آمد و گفت: هیچ گناهی از تو سر نزده است، ولی این جا فرزند آخرین پیامبر (ص) و جانشین او (ع) کشته می شود و خون تو برای هم دردی با او ریخته شد. حضرت (ع) پرسید: قاتل او کیست؟ وی گفت: شخصی است که اهل آسمان ها و زمین او را لعنت می کنند. سپس آن حضرت (ع) دست هایش را بلند کرد و بر یزید بسیار لعنت فرستاد.[مدرسۀ عشق، ص ۲۸۱، به نقل از بحار الأنوار، ج ۵۸، ص ۲۴۳ و ۲۴۵٫[

ب. پیامبر اسلام (ص) در یکی از سفرها، در نقطه ای از مسیرش ایستاد و فرمود: "انا لله و انا الیه راجعون”، و اشک از دیدگان حضرت ص سرازیر شد، مردم از علت آن جویا شدند، حضرت فرمود: اکنون جبرئیل ع مرا از نقطه ای در کنار شط فرات خبر داد که کربلا نام دارد و فرزندم حسین در آن سرزمین کشته می شود. عرض شد! یا رسول الله (ص)! چه کسی او را می کشد؟ فرمود: مردی به نام یزید که خدایش لعنت کند… [مدرسۀ عشق، ص ۲۸۴، به نقل از سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۱۶٫[

ج. صفیه دختر عبد المطلب (س) می گوید: وقتی حسین (ع) متولد شد، من او را به پیامبر ص دادم و پیغمبر (ص) زبان خود را در دهان وی گذاشت و حسین (ع) زبان را مکید و… پیغمبر میان دو چشم وی را بوسید، آن گاه او را به من داد و گفت: ای فرزندم خداوند لعنت کند قومی را که قاتلان تو هستند. صفیه می گوید: عرض کردم، پدر و مادر من فدای تو باد، چه کسی او را می کشد؟ فرمود: بازمانده ای از گروه یاغیان و سرکشان بنی امیه.[مدرسۀ عشق، ص ۲۴۶، به نقل از بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۴۳٫[

لعن یزید در قرآن کریم

درآیاتی از قرآن، عناوینی مورد لعن قرار گرفتند که بنابر روایاتی از شیعه و سنی، یکی از مصادیق بارز آن عناوین، بنی امیه هستند و یزید نیز از بنی امیه است:

الف. «شجره ملعونه»[اسراء،۶۰]: در خصوص این که "خواب” در آیه ۶۰ سورۀ اسراء چه بوده است و "درخت ملعون” چه کسانی هستند، اقوالی مطرح شده است.[ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص ۱۳۶-۱۴۳] گروهی از تفاسیر شیعه و سنی، می گویند: خوابی را که رسول خدا (ص) دیده، خواب میمون هایی بود که بر منبر نبی خاتم (ص) جست و خیز می کردند و درخت ملعون هم، همان بنی امیه هستند که یکی پس از دیگری بر تخت خلافت پیامبر اسلام می نشینند.[ تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۷۱، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج ۲۰، ص ۳۶۰-۳۶۲، الجامع لأحکام القرآن،‏ ج ۱۱، ص ۲۸۲ – ۲۸۶] بنابر روایت شیعه و سنی، بنی امیه از فضایل شب قدر محروم هستند و در عوض آن به غصب هزار ماه حکومت گذرای دنیوی دل خوش داشتند.[ سنن ترمذی، ج ۵، باب تفسیر القرآن، رقم ۳۳۵۰، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج ۳۲، ص ۲۳۱٫[

ب. «شجره خبیثه»[ابراهیم، ۲۶٫]: (درخت خبیث) همان اعتقاد به کفر و شرک است که رشد و معنویتی ندارد و ریشه ای در زمین حقیقت ندارد که امام باقر (ع) فرمود: این درخت حکایت حال بنی امیه است.[نور الثقلین، رسولى محلاتى، سید هاشم، ج ۲، ص ۵۳۸ [

ج. «کسانی که خدا و رسولش را مورد اذیت قرار دهند، مورد لعن در دنیا و آخرت هستند»[احزاب، ۵۷٫[ بنابر روایت شیعه و سنی هر کس اهل بیت (ع) را مورد اذیت قرار دهد، خدا و رسولش را مورد اذیت قرار داده است.[ بررسی و تحلیلی پیرامون زیارت عاشورا، ص ۱۱۳، به نقل از بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج ۳، ح ۳۵۰۹، ۳۵۴۱، ۱۳۶۱و ۱۳۷۰] و چه اذیتی بالاتر از شهادت امام حسین (ع) و اسارت اهل بیتش (س)، توسط یزید و یارانش؟
د. «کسانی که نعمت الاهی را ناسپاسی کنند، قوم خویش را به نیستی و نابودی کشاندند، و به همان جهنم می رسانند که بد قرارگاهی است».[ابراهیم، ۲۸ و ۲۹٫] بنابر روایت شیعه و سنی اینان دو قوم از قریش؛ یعنی بنی امیه و بنی مخزوم هستند.[ بررسی و تحلیلی پیرامون زیارت عاشورا، صص ۱۳۴، به نقل از ثعلبی، ابو اسحاق احمد، الکشف و البیان، ج ۵، ص ۳۱۹، سمرقندی، ابو نصر محمد بن مسعود، التفسیر، ج ۲، ص [۲۲۹

هـ. در قرآن کریم عناوین زیادی مورد لعن قرار گرفته است؛ مانند: لعن بر ظالمین،[اعراف، ۴۴؛ هود، ۱۸؛ غافر، ۵۲٫] کافرین،[ احزاب، ۶۴؛ مائده، ۷۸؛ بقره، ۸۹٫]کسی که به عمد مؤمنی را بکشد[نساء، ۹۳٫]و …[بقره، ۸۹؛ بقره، ۱۵۹؛ نور، ۲۳٫] که بر یزید قابل تطبیق است.[ مدرسۀ عشق، ص ۴۰۹، به نقل از بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۴۳ و ج ۴۴، ص۲۵۰٫[

لعن یزید، فرزند معاویه، به‌جهت فسق و کفرش و لعن او توسط پیامبر(ص) و ائمه(ع) جایز و از نظر برخی غیر قابل تردید شمرده شده است. در میان اهل‌سنت، افرادی چون احمد بن حنبل، بنیان‌گذار مکتب حنبلی در فقه اهل ‌سنت، ابن ‌جوزی، از مشاهیر عالمان اهل ‌سنت و آلوسی، فقیه و مفسر، لعن یزید را جایز دانسته ‌اند.

قائلان به جواز لعن یزید دلیل خود بر این جواز را به‌اتفاق فسق او و بعضاً کفر او دانسته‌اند. آنان دلیل فسق و کفر یزید را «کثرت اخلاق خبیثه» در او و انجام گناهان کبیره در دوران خلافتش، از جمله جنایات او در حق مردم مدینه (واقعه حره) و مکه و جنایات او نسبت به امام حسین(ع) و اهل‌بیت پیامبر(ص) در جریان واقعه عاشورا، دانسته‌اند.

از میان عالمان اهل‌سنت، کسانی چون غَزّالی، فقیه و متکلم شافعی اشعری، و ابن‌تیمیه، فقیه و متکلم سلفی حنبلی، لعن یزید را جایز ندانسته ‌اند. این افراد یا یزید را دستوردهنده در جریان واقعه عاشورا ندانسته ‌اند؛ یا او را، به دلیل امکان توبه قبل از مرگ، مصداق فاسق، که لعن او جایز است، نشمرده‌اند؛ یا جواز لعن یزید را موجب سرایت لعن به سایر صحابه، از جمله معاویه، قلمداد کرده ‌اند.

لعن یزید در ادبیات فارسی و عربی و فرهنگ عامیانه بازتاب داشته است. برخی شاعران، مانند سنائی غزنوی، در اشعار خود به لعن یزید پرداخته ‌اند. در فرهنگ عامه ایرانیان، لعن یزید به عربی و فارسی جزء رایج ‌ترین جملات پس از نوشیدن آب قلمداد شده است. درباره جواز لعن یزید تک ‌نگاری‌هایی نوشته شده که کتاب الرَّد علی المُتَعصِّب العَنید المانع مِن ذَمِّ یزید نوشته ابن‌جوزی از پرارجاع‌ ترین نگاشته‌ها در این موضوع دانسته شده است.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: یزید،سه سال حکومت و سه جنایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ | 11:14 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

یزید و واقعه کربلا

یزید وقتی به حکومت رسید، به والی مدینه دستور داد از حسین بیعت بگیر و اگر نپذیرفت، سر او را برایم بفرست .[۵۶] امام حسین با یزید بیعت نکرد و به همراه خانواده و شماری از بنی ‌هاشم از مدینه به سمت مکه رفت.[۵۷] کوفیان با ارسال نامه‌های فراوان امام را به کوفه دعوت کردند و امام به سمت آنجا حرکت کرد.[۵۸] یزید عبیدالله بن زیاد را حاکم کوفه کرد و او توانست کوفیان را از اطراف امام دور کند.[۵۹] پس از پیمان‌شکنی کوفیان، امام به سوی کربلا رفت. در آنجا در روز دهم محرم با لشکریان عمر سعد که از طرف ابن زیاد به فرماندهی منصوب شده بود روبرو شد.[۶۰] . در این جنگ، امام حسین و فرزندانش، برادرش عباس، ۱۷ نفر از بنی‌ هاشم و بیش از ۵۰ نفر از یارانش شهید شدند.[۶۱] پس از جنگ، لشکریان عمر بن سعد، با اسب‌های خود بر بدن کشته ‌شدگان تاختند.[۶۲] به خیمه‌های بازماندگان حمله کردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند و خیمه‌ها را آتش زدند.[۶۳] امام سجادعلیه السلام به علت بیماری نتوانست جنگ کند و زنده ماند.[۶۴] وی به همراه حضرت زینب و سایر زنان و بچه‌ها اسیر سپاه کوفه شد. سپاهیان عمر سعد سرهای شهیدان را به نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و از آنجا به شام نزد یزید بردند.[۶۵] . به شهادت رساندن امام حسین : بزرگ‌ترین جنایت او به شهادت رساندن امام حسین علیه ‌السّلام و ۷۲ تن از یاران با وفای آن حضرت می‌باشد. در تواریخ آمده است: «یزید در ابتدای حکومت خویش نامه‌ ای به ولید به عتبه، والی مدینه نوشت و از وی خواست تا از امام حسین (علیه‌ السّلام) و عده‌ ای دیگر بیعت بگیرد. یزید در این نامه دستور داد اگر آنان زیر بار بیعت نرفتند، گردن آنها را بزن و سرهای آنها را نزد من بفرست. [۹] . امام حسین علیه السلام ویارانش بدستور یزید شهید و اهلبیتش اسیر و به شام برده شد ، هنگام ورود اسیران به شام، یزید دستور داد شهر را آذین ‌بندی کنند.[۶۶] او همچنین قصر را تزیین کرد و بزرگان شام را به حضور طلبید.[۶۷] یزید در حضور اسیران، سر امام حسین علیه السلام را در ظرف طلا گذاشت و با چوب‌ دستی به آن می‌زد[۶۸] و این اشعار کفرآمیزِ ِ اِبن ‌الزِّبَعْرَی‏[یادداشت ۲] را تکرار می‌کرد:[۶۹] . لَیتَ أَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا - جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ... فَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً - ثُمَّ قالُوا یایزیدُ لاتَشَلْ[۷۰] ... لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالمُلْکِ فَلا - خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَل[۷۱]‏ . کاش بزرگان من در جنگ بدر امروز می‌دیدند که قبیله خَزْرَج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است. در آن حال، از شادی فریاد می‌زدند و می‌گفتند:‌ ای یزید! دستت درد نکند! هاشمیان با سلطنت بازی کردند، پس نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است! در روایتی از امام رضاعلیه السلام آمده، یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. آن‌گاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و آبجو شد، سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشته و به بازی شطرنج مشغول شد. هنگامی‌که در بازی پیروز می‌شد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌ مانده آن را در کنار تشت، بر زمین می‌ریخت.[۷۲] یحیی بن حکم به این رفتار یزید اعتراض نمود که یزید با مشت به سینه وی زد. ابوبرزه اسلمی نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۷۳] . از منابع تاریخی و روایی برمی‌آید که یزید ابتدا اسیران را در ویرانه ‌ای بی‌سقف که به خرابه شام معروف است اقامت داد.[۷۴] پس از خطبه امام سجادعلیه السلام و زینب سلام الله، آنان را به خانه ‌ای نزدیک قصر خود منتقل کرد.[۷۵] . براساس گزارش‌های تاریخی برخورد یزید در مقاطع مختلف حضور اسیران اهلبیت علیهم السلام با آنان متفاوت بوده گاه همه تقصیرات را برعهده ابن زیاد انداخته و علتش را نداشتن رابطه خویشاوندی ابن زیاد با اهلبیت(ع) دانسته [۷۶] وگاه به همسرش هند که سرزده وارد مجلس شده و به قرار گرفتن سر امام (ع) بالای نیزه اعتراض کرده می گوید که بر دختر زاده پیامبر گریه کن. و می‌گوید که خدا ابن زیاد را بکشد که در کارش عجله کرد. [۷۷] وگاهی از عملکرد خویش به شدت اظهار پشیمانی می کرد و ابن زیاد را لعن می کرد که با کشتن حسین (ع) و مسدود کردن راه چاره بر وی باعث منفور شدن یزید شده است. [۷۸] علامه شعرانی اظهار ندامت و پشیمانی های متعدد یزید را دروغ و راهی برای حفظ سلطنت و جلب دل مردم دانسته و دلیلش را تکریم ابن زیاد و دادن هدایا و تحفه‌ها به او در خلوت دانسته است. [۷۹] .

یزید و واقعه حره

بر اساس منابع تاریخی، پس از روی کار آمدن یزید و افزایش نارضایتی‌ها، مردم مدینه در سال ۶۳ قمری به رهبری عبدالله بن حَنظَلة بر ضد حکومت یزید بن معاویه قیام کردند.[۸۰] یزید لشکری به فرماندهی مسلم‌ بن عقبه به مدینه فرستاد.[۸۱] وقتی خبر به مردم مدینه رسید، اطراف شهر خندق کندند و پناه گرفتند.[۸۲] لشکریان یزید با عبور از حرّه، در شرق مدینه پیاده شدند و به مردم مدینه سه روز مهلت دادند تسلیم شوند.[۸۳] اما مردم مدینه تسلیم نشدند. یزید سه روز جان و مال آنان را بر سپاهیانش حلال کرد.[۸۴] بر اساس نقل تاریخ، در این واقعه، لشکریان یزید از ارتکاب کارهایی چون تجاوز به زنان، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان، کشتن نوزادان و توهین به صحابه پیامبر صلی الله علیه نیز فروگذار نکردند.[۸۵] در این جنگ، تعداد زیادی از مردم مدینه، از جمله ۸۰ تن از صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله و ۷۰۰ تن از حافظان قرآن کشته شدند.[۸۶] . جنایت حره : حمله به شهر مدینه و قتل و غارت و جنایت در این شهر می‌باشد که به واقعه حره مشهور است.[۱۰] . در این سال یزید، پنج هزار نفر از شامیان را به فرماندهی "مسلم به عقبه" به مدینه گسیل داشت. مسلم با حمله به مدینه، واقعه حره را به وجود آورد. در این واقعه، افراد زیادی کشته شدند. او سه روز افرادش را آزاد گذاشت تا هر کاری می‌خواهند انجام دهند.[۱۱] . دینوری می‌نویسد: در واقعه حره، هشتاد مرد از اصحاب رسول خدا صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم کشته شدند. از مهاجرین و انصار ۷۰۰ نفر و از سایر مسلمین ده هزار نفر کشته شدند. [۱۲] . واقعه حره دومین فاجعه ‌ای است که به دست یزید رقم خورد قتل عام مردم مدینه در واقعه حره بود. در پی نارضایتی‌های مردم مدینه، عثمان بن محمد بن ابی سفیان (حاکم جوان مدینه) هیئتی از بزرگان و سرشناسان مدینه را پس از انجام مناسک حج عازم شام کرد تا شاید با انعام و دلجویی‌های خلیفه از آنان، اوضاع به هم ریخته ‌ی مدینه سروسامانی یابد. بسیاری از اشراف مدینه از جمله عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه و پسرانش و نیز عبدالله بن عمرو و منذر بن زبیر و... از جمله ی این هیئت بودند.[۵۰] [۵۱] [۵۲] . هیئت اعزامی مدینه در بدو ورودشان به دمشق ، جوایز بسیاری از یزید دریافت کردند. [۵۳] [۵۴] . یزید در حضور این بزرگان بنا به عادت همیشگی اش به شرابخواری و لهو و لعب پرداخته از حضور آنان هیچ گونه شرمی ننمود. رفتار زشت یزید در برابر هیئت مدینه، ناراحتی و نارضایتی شدید آنان را در پی داشت از این رو پس از بازگشت به مدینه، آشکارا به یزید دشنام داده معایب او را باز می‌گفتند.[۵۵] [۵۶] . در پی التهاب در شهر مدینه، یزید نامه ‌ی تندی خطاب به مردم مدینه نوشت؛[۵۷] . اما این نامه بر آتش این التهاب دامن زده قیام مردم را منجر گردید. یزید لشکری دوازده هزار نفری به فرماندهی مسلم بن عقبه مری به سوی مدینه فرستاد آنان به دستور یزید سه روز به مردم مدینه مهلت دادند[۵۸] [۵۹] . تا به بیعت مجدد با یزید گردن نهند؛ اما مردم مدینه برخواسته خویش اصرار ورزیدند. سرانجام جنگ آغاز شد؛ جنگی که با شکست قیام کنندگان مدینه خاتمه یافت و باعث کشته شدن هزاران نفر از مردم مدینه و نیز اباحه جان و مال و ناموس آنان بر لشکر شام به مدت سه روز گردید.[۶۰] [۶۱] [۶۲] [۶۳] [۶۴] [۶۵] . این واقعه در ۲۶[۶۶] یا ۲۷ ذی الحجه سال ۶۳ هجری رخ داد.[۶۷] [۶۸][۶۹] [۷۰] -[۷۱] [۷۲] [۷۳] [۷۴]

حمله یزید به مکه

همزمان با قیام مردم مدینه، در شهر مکه، مردم با عبدالله بن زبیر بیعت کردند که باعث تسلط یافتن او و یارانش بر شهر مکه گردید.[۸۷] پس از واقعه حره، به دستور یزید، سپاه شام، رهسپار جنگ با ابن­ زبیر در مکه شد و شهر را محاصره نمود.[۸۸] در طی روزهای محاصره مکه، خانه خدا بر اثر اصابت سنگ‌ها و گلوله‌های آتشینی که با منجنیق‌­های لشکر شام به سوی مکه پرتاب می‌شد، آسیب دیده و به آتش کشیده شد.[۸۹] این محاصره تا زمانی که خبر مرگ یزید به لشکریانش رسید ادامه داشت.[۹۰] . جنایت حمله به شهر مکه : جنایت دیگر وی حمله به شهر مکه و شکستن حرمت حریم کعبه و سنگ باران کعبه می‌باشد.[۱۳] . مسلم بن عقبه پس از جنایت حره برای نبرد با ابن زبیر به سوی مکه حرکت کرد وی در بین راه به هلاکت رسید. حصین بن نمیر به فرماندهی لشکر یزید انتخاب شد. لشکریان شام، مکه را محاصره کردند و با منجنیق به این شهر حمله کردند حرم امن الهی را آتش‌باران کردند. در این واقعه، خانه کعبه ویران شد و بسیاری از خانه‌های مردم دچار حریق شدند. و در سال ۶۴ هجری به دنبال انتشار خبر هلاکت یزید، لشکریان به شام بازگشتند. [۱۴] . شورش عبدالله بن زبیر : این شورش که همزمان با قیام مردم مدینه، در مکه به رهبری عبدالله بن زبیر صورت گرفت موجب تسلط او و یارانش بر شهر مکه گردید. پس از واقعه حره و کشتار مردم مدینه، سپاه شام به فرماندهی حصین بن نمیر سکونی، راهی جنگ با ابن زبیر در مکه شد. اندکی بعد، شهر مکه به محاصره لشکر شام در آمد. در طول ایام محاصره این شهر، خانه خدا بر اثر اصابت سنگ‌هایی که با منجنیق‌های لشکر شام به سوی مکه پرتاب می‌شد آسیب دیده، به آتش کشیده شد. این محاصره تا زمانی که خبر مرگ یزید به لشکریانش رسید ادامه داشت.[۷۵] [۷۶] [۷۷] .

هلاکت یزید بن معاویه

یزید بن معاویه بن ابی سفیان دومین خلیفه اموی در سال ۲۲ یا ۲۵ هجری به دنیا آمد. [۱] . مادرش میسون، دختر بجدل بن انیف کلبی بود.[۲] . یزید در این دورۀ سه چهار ساله، جنایات هولناکی مرتکب شد . یَزید بن معاویة بن ابی‌سفیان ۲۶-۶۴ق، دومین حاکم اُمَوی است که به دستور وی، امام حسین علیه السلام و یارانش در کربلا به شهادت رسیدند. یزید پس از پدرش معاویه، سه سال و هشت ماه حکومت کرد و در این مدت، دست به سه جنایت مهم زد: در سال ۶۱ قمری، واقعه کربلا را رقم زد، سال ۶۳ قمری به مدینه حمله کرد که به کشته شدن هزاران نفر از صحابه و حافظان قرآن انجامید و به واقعه حره معروف شد و در سال ۶۴ قمری نیز برای سرکوب مخالفانش، به مکه حمله کرد و کعبه را با مَنجَنیق هدف آتش قرار داد.

روایات‌ متفاوت در مرگ یزید

در خصوص مرگ یزید روایات زیاد و متفاوتی وجود دارد: گروهی سبب مرگ یزید را مستی بیش از حد عنوان می‌کنند و می‌گویند روزی در حالت مستی، میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود و در پی او می­تاخت تا اینکه از اسب فرو افتاد و از دنیا رفت. برخی نیز می‌گویند بر اثر بیماری ذات الجنب (عفونت ریه) از دنیا رفت و او را در دمشق دفن کردند. چگونگی مرگ یزید از شیخ صدوق: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح او را مرده یافتند، در حالیکه بدن او تغییر کرده مثل آنکه قیر مالیده شده باشد. بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند. چگونگی مرگ یزید از الکامل فی التاریخ: سبب مرگ یزید، اصابت پاره سنگی از منجنیق به یک طرف صورت او بود، که همین امر باعث شد مدّتی مریض شده و بمیرد. روایت دیگر در مورد چگونگی مرگ یزید: برخی عقیده دارند که وی به وسیله سلمى دختر «حـجـر بـن عـدى کندى» و با همکارى «عبدالرحمان» برادرزاده حجر، مسموم شده و به مجازات رسیده است. شیخ عباس قمی می‌نویسد: در روایت شیخ صدوق است که وی به بلای ناگهانی هلاک گشت. شب به حالت مستی به خواب رفت. صبح او را مرده یافتند و چنان تغییر کرده بود که گویا او را قیر مالیده بودند. روایت دیگر از چگونگی مرگ یزید: او در سال ۶۴ هجری قمری، روزی با ده هزار نفر از سواره نظام لشکر خود به قصد شکار، از دمشق بیرون آمد، و خود سوار بر اسب بود، او و لشکرش به اندازه دو روز از دمشق دور شدند، در آنجا (در بیابان) آهوی زیبایی نظراو را جلب کرد، یزید که می‌خواست غرور و چابکی خود را نشان دهد به همراهان می‌گوید؛ هیچ کس با من نیاید، و من تنها می‌خواهم به دنبال این آهو بروم و آن را صید کنم. یزید تنها سوار بر اسب به دنبال آهو حرکت می‌کند، آهو پا به فرار گذاشته و همچنان فرار می‌کند و یزید با آخرین سرعت به دنبال او حرکت می‌کند، تا به بیابان هولناک و وحشتناکی می‌رسد و همچنان از این دره به آن دره، به دنبال آهو می‌رود. در وسط آن بیابان وحشت زا، آهو از نظرش ناپدید شد. از طرفی به شدت تشنه می‌شود، در آنجا هرچه تلاش می‌کند به آب دست نمی‌یابد. ناگاه مردی را می‌بیند که ظرفی آب در دست دارد، به او التماس می‌کند که اندکی آب به من بده اگر تو مرا بشناسی، به من احترام شایانی خواهی گذاشت. آن مرد می‌گوید تو کیستی؟ یزید می‌گوید؛ من خلیفه مسلمانان یزید بن معاویه هستم. آن مرد گفت: پس تو همان قاتل حسین بن علی (ع) هستی. سوگند به خدا تو را می‌کشم، چنان که تو حسین (ع) را کشتی، با شمشیر به دنبال یزید حرکت کرده، یزید از ترس، با اسب خود فرار می‌کند، اسب از برق شمشیر آن مرد وحشت زده شد و می‌رمد، به طوری که یزید از پشت آن واژگون شده و زیر دست و پای اسب تکه تکه می‌شود.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: یزید،سه سال حکومت و سه جنایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ | 11:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

زندگی‌ نامه یزید

ابوخالد[۱] [۲] [۳] [۴] [۵] یزید بن معاویة بن ابی سفیان در سال ۲۵[۶] [۷] [۸] [۹] یا ۲۶ هجری[۱۰][۱۱] [۱۲] از مادری به نام میسون دختر بجدل کلبی به دنیا آمد. [۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶] سرانجام یزید، پس از سه سال و هشت ماه حکومت[۱۰۷] [۱۰۸] [۱۰۹] [۱۱۰] [۱۱۱] در چهاردهم ربیع الاول سال ۶۴ هجری[۱۱۲] [۱۱۳] [۱۱۴] در سن ۳۸ سالگی[۱۱۵] [۱۱۶] [۱۱۷] [۱۱۸] درگذشت و در حوارین به خاک سپرده شد. [۱۱۹] [۱۲۰] . در سبب مرگ یزید گفته شده که روزی میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود، خر وحشی می‌دوید و یزید نیز در حالی که مست بود، در پی‌اش می‌تاخت تا این که از اسب فرو افتاد و گردنش شکست.[۱۲۱] . بر اساس منابع تاریخی، یزید در سال ۲۵ [۱] یا سال ۲۶ هجری قمری به دنیا آمد.[۲] پدر او معاویه فرزند ابوسفیان و مادرش «مَیسون» دختر «بَحْدَل کلبی» است.[۳] میسون پس از ازدواج با معاویه، نتوانست زندگی در دمشق را تحمل کند و پس از جدایی از معاویه، به صحرا بازگشت. بنا بر احتمال منابع، او در این هنگام، یزید را باردار بوده یا یزید شیرخوار وی بوده است.[۴] یزید کودکی خود را در قبیله میسون و در کنار مادرش گذراند.[۵] مردمان آن قبیله از قبایل حُوّارین در منطقه حمص در شام با پیشینه مسیحیت در زمان پیش از اسلام و اهل فصاحت و شعر عربی بودند و یزید نیز تحت تأثیر آنان سخن ‌پرداز و شاعر شد.[۶] . یزید چندین فرزند از جمله خالد، معاویه، ابوسفیان و عبدالله و همسرانی به نام‌های فاخته، ام‌ کلثوم و ام ‌مسکین داشته است.[۱۰] او پس از سه سال و هشت ماه حکومت، در ۱۴ ربیع‌الاول سال سال ۶۴ق در ۳۸ سالگی درگذشت.[۱۱] گروهی سبب مرگ او را مستی بیش از حد ذکر کرده‌ اند.[۱۲]گفته ‌اند روزی در حالت مستی، میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود و در پی‌ او می­تاخت تا اینکه از اسب فرو افتاد و از دنیا رفت.[۱۳] برخی نیز می‌گویند بر اثر بیماری ذاتُ الجَنْب (عفونت ریه) از دنیا رفت.[۱۴] او را در دمشق دفن کردند.[۱۵] نقل شده است وقتی عباسیان بر دمشق مسلط شدند، قبر وی را نبش کردند و جز بقایایی مانند خاکستر چیزی نیافتند.[۱۶]

اوضاع فرهنگی و اجتماعی عصر یزید

یزید فردی عیاش و خوشگذران بود و نسبت به شکار و شراب و شعر و زنان شوقی بسیار داشت.[۷۸] [۷۹] . او به پرورش یوزان و سگان و حیوانات شکاری پرداخته، کبوتربازی نزد او جایگاه خاصی داشت.[۸۰] [۸۱] . یزید نخستین خلیفه ‌ای بود که آشکارا شراب نوشید و به شکار رفت؛ زنان نوازنده و خواننده و غلامان را در نزد خود گرد آورده برای لذت و شادی خود وسایل صاحبان رفاه چون نگاهداری بوزینگان و به جنگ انداختن سگ‌ها و خروس‌ها را به کار گرفت. [۸۲] . ابوالفرج اصفهانی یزید را اولین کسی دانسته که ملاهی را در اسلام و آوای مغنیان را سنت کرد. او آشکارا به شرب خمر پرداخته به قدری در نوشیدن شراب زیاده روی می‌کرد که به او یزید الخمور می‌گفتند. [۸۳] [۸۴] . یزید از پرشورترین مردم نسبت به شکار بود و پیوسته به این کار مبادرت می‌ورزید. او حتی برای سگان شکاری‌اش دست بندهایی از طلا تهیه دیده بر آنان زین‌های زربفت می‌پوشانید و برای هر یک از آنان غلامی گماشته بود تا به آن‌ها خدمت کنند.[۸۵] . او میمونی داشت که آن را با کنیه ابوقیس می‌خواند یزید این میمون را در مقابل خود قرار می‌داد و می‌گفت: «این بوزینه شیخی از شیوخ بنی اسرائیل بود خطایی مرتکب شد و مسخ گردید» یزید به این میمون شراب می‌نوشاند و سپس از حرکات او می‌خندید گاه او را بر گورخری وحشی سوار می‌کرد و با مردان سوارکار، در مسابقه شرکت می‌داد.[۸۶] [۸۷] . فسق یزید بر اصحاب و کارگزاران یزید نیز اثر گذاشته بود و آنان نیز از اعمال فاسقانه اش پیروی می‌کردند.[۸۸] . در ایام او مغنیان و مطربان در سرتاسر بلاد اسلامی حتی شهرهای مقدس مکه و مدینه پراکنده شده بودند و فسق و فجور در بین مسلمانان شیوع یافته بود؛ غناء در مکه و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب به کار گرفته شد و مردم آشکارا به شرابخوارگی پرداختند. [۸۹] . افکار و معارف و علوم و دین و ایمان رو به تنزل رفته به آخرین مراتب انحطاط خود رسیده بود؛ از اسلام جز نامی باقی نمانده بود و حدود و ثغور آن طبق میل خلیفه تعیین می‌گردید؛ امر به معروف و نهی از منکر میرانده شده و بلکه معروف منکر و منکر معروف جلوه داده شده بود.

خوشگذرانی‌ یزید

طبق نقل منابع، یزید خوشگذران و هوس‌باز بود.[۱۸] به صورت آشکار شراب می‌نوشید و در این کار زیاده ‌روی می‌کرد.[۱۹] برخی صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله و نیز امام حسین علیه السلام به صراحت او را فاسق و اهل گناه خوانده ‌اند.[۲۰] بلاذری او را نخستین خلیفه‌ ای می‌داند که آشکارا شراب می‌نوشید، زنان خواننده و نوازنده را نزد خود نگه می‌داشت و برای لذت بردن، سگ‌ها و خروس‌ها را به جنگ همدیگر وا‌می‌داشت.[۲۱] او میمونی داشت که او را «اباقیس» نامید و به او شراب می‌نوشاند و از حرکات وی می‌خندید.[۲۲] به گفته مرتضی مطهری یزید به این‌ حیوان لباس ابریشم و حریر و دیبا و جامه‌های زربفت می‌پوشید و او را در مجلس شراب خویش حاضر می‌کرد و ماده‌ الاغ چابکی داشت و گاهی ابا قیس که تعلیم داده شده بود سوار آن ماده‌الاغ‌ می‌شد و در مسابقه اسب‌ها شرکت می‌کرد. خودش خیلی علاقه داشت که اباقیس‌ برنده مسابقه بشود و شاید هم احیانا سوارکارها به‌خاطر یزید عمداً ماده‌‌الاغ را جلو می‌انداختند. [۲۳] . برخی معتقدند رشد و پرورش یزید، تحت ‌تأثیر عقاید مسیحیان تازه‌مسلمان قبیله میسون، در تکوین شخصیت او مؤثر بوده است.[۲۴] آنان وجود مشاوران مسیحی همانند سِرجون و اَخطَل نصرانی در دربار او و سازش با رومیان شرقی را گواه بر ادعای خود می‌دانند.[۲۵]

شاعر بودن یزید

یزید فردی سخن‌پرداز و شاعر بود. دیوان شعر او نیز به چاپ رسیده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.[۲۶] یکی از شعرهایی که پس از واقعه عاشورا، از او نقل شده، این است: جامی از شراب به من بنوشان که استخوان‌هایم را سیراب کند. سپس برگرد و ابن زیاد را چنین جامی بنوشان، همان که رازدار و امین من است و اساس خلافت من به دست او استوار گردید.[۲۷] . إِسقِني شُربَة تُرَوّي مُشاشي - ثُمَّ مِل فَاِسقِ مِثلَها اِبنَ زِيادِ... صاحِبَ السِرِّ وَالأَمانَةِ عِندي - وَلِتَسديدِ مَغنَمي وَجِهادي[۲۸] . مورخان نقل کرده‌ اند در زمانی که معاویه، یزید را با سپاه اسلام به سوی رم فرستاد، لشکریان جلو رفته و دچار آبله و تب شدند؛ ولی یزید با همسرش میان راه ماند، سرگرم می‌گساری شد و اشعاری چنین سرود: از تب و آبله ‌ای که به لشکر رسید باکی ندارم، هر گاه در دیر مُرّان[یادداشت ۱] در غرفه‌ها بر تخت تکیه داده باشم و در کنارم ام ‌کلثوم باشد.[۳۰] . وَما أُبالي إِذا لاقَت جُموعُهُمُ - بِالغَذقَذونَةِ مِن حُمّى وَ مِن مومِ... إِذا اِتَّكَأتُ عَلى الأَنماطِ مُرتَفِعاً - بَدير مُرّانَ عِندي أُمُّ كُلثومِ[۳۱] .

خلافت یزید

پس از مرگ معاویه، یزید به حکومت رسید.[۴۴] او نخستین کسی بود که بر خلاف سنت خلفای پیشین، به انتصاب از سوی پدرش و به صورت موروثی حاکم شد.[۴۵] بر اساس منابع تاریخی، یزید در زمان حکومتش هرگونه مخالفتی را سرکوب می‌کرد.[۴۶] در روز نخست، نامه‌ای به حاکم مدینه نوشت و او را از مرگ معاویه مطلع ساخت و به او دستور داد که از حسین بن علی علیه السلام و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی‌بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیرد و هر کس نپذیرفت گردنش را بزند.[۴۷] . عبدالحسین زرین‌کوب مینویسد : در تاریخ خلفا هیچ نامی از نام یزید شومتر و نفرت انگیزتر نیست. خلافت کوتاه او فقط سه سال و نیم طول کشید ... یک سال حسین بن علی علیه السلام را کشت، یک سال مدینه را غارت کرد و یک سال هم کعبه را به سنگ و آتش بست. هر یک از این سه واقعه می توانست یک خلیفه و یک خاندان را ننگین کند. اما، از شور بختی ننگ هر سه گناه بر گردن او افتاد.[۴۸] . مسعودی در توصیف سیاست او می‌­نویسد: سیره یزید همان سیره فرعون بود، بلکه فرعون عادل‌­تر از او در میان رعیتش و منصفتر از او در میان خاص و عامش بود.[۴۹] همچنین مسعودی از ابومخنف، نقل کرده که در زمان حکومت یزید، شراب ‌خواری و گناه به دست کارگزاران او در مکه و مدینه به صورت علنی رواج یافت.[۵۰] . حکومت یزید سه سال طول کشید.[۵۱] مورخان اعمال و اقدامات او در این سه سال را سرآغاز بسیاری از مخالفت­ها بر ضد خلفای بنی‌امیه و سقوط حکومت آنان می‌دانند.[۵۲] او در سال اول حکومتش امام حسین(ع) و اهل بیت او را شهید کرد،[۵۳] در سال دوم، حرمت مدینه را شکست و به مدت سه روز جان و مال مردم مدینه را بر سپاهیانش حلال کرد[۵۴] و در سال سوم کعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد و آن را به آتش کشید.‌[۵۵]

هلاکت یزید

شیخ عباس قمی نقل می‌کند : چهاردهم ماه ربیع الاول سال ۶۴ هجری روز هلاکت وی می‌باشد. [۱۵] . طبری می‌نویسد : یزید روز پنج شنبه نیمه ماه ربیع الاول سال ۶۴ هجری مرد. [۱۶] . سهیل طقوش می‌نویسد: یزید در ناحیه «حوران» بعد از سه سال و هشت ماه و چهارده روز حکمرانی درگذشت[۱۷] . علت مرگ یزید : در باب علت مرگ وی آمده است وی به مرضی ذات الجنب در حوران از دنیا رفت.[۱۸] . شیخ عباس قمی می‌نویسد: «در روایت شیخ صدوق است که وی به بلای ناگهانی هلاک گشت. شب به حالت مستی به خواب رفت. صبح او را مرده یافتند و چنان تغییر کرده بود که گویا او را قیر مالیده بودند. [۱۹] . اقوال دیگر نیز در این زمینه نقل شده است که از اهمیت چندانی برخوردار نیست. شیخ عباس قمی می‌نویسد : محل دفن وی محلی است به نام حواریین[۲۰] . و در نقلی دیگر آورده است جنازه‌ اش را به دمشق آوردند و در باب صغیر دفن کردند و قبرش اینک زباله‌دان می‌باشد. [۲۱] . منابع تاریخی سن او را هنگام هلاکت ۳۷،[۲۲] ۳۹ ، ۳۵ سال ذکر کرده ‌اند.[۲۳]

معاویة بن یزید

مُعاویة بْن یزید بْن معاویه، معروف به معاویه دوم درگذشت ۶۴ق سومین خلیفه اموی است که پس از مرگ یزید در سال ۶۴ ق به خلافت رسید و بعد از مدت کوتاهی کناره گرفت و وفات یافت. مورخان درباره علت کناره‌ گیری او از خلافت اختلاف‌ نظر دارند، اما بیشتر تمایل او به خاندان امام علی علیه السلام را دلیل این امر شمرده ‌اند. پس از کناره ‌گیری معاویه دوم از خلافت، مروان بن حکم به خلافت رسید و تا پایان کار امویان، فرزندان مروان عهده ‌دار خلافت بودند. معاویه بن یزید در هنگام مرگ بنابر قولی ۱۸ ساله بود و در دمشق دفن شد . دوران خلافت : در خلال جنگ نیروهای اموی با عبدالله بن زبیر که در مکه ادعای خلافت کرده بود ، یزید بن معاویه در شام درگذشت و پس از مدتی با شنیدن خبر مرگ یزید، نیروهای جنگی اموی از مکه به شام بازگشتند. بنی امیه معاویه فرزند یزید را به خلافت برگزیدند. بدین ترتیب در شام با معاویه بیعت شد و در مکه با عبدالله بن زبیر. کناره ‌گیری از خلافت : دوران خلافت معاویه بن یزید بسیار کوتاه بود و برخی از منابع آن را چهل روز دانسته‌اند. به اتفاق همه روایات تاریخی، او برعهده گرفتن خلافت را خوش نداشت و از آن بیزار بود. درباره علت این موضوع گزارش‌های تاریخی اختلاف دارند. در برخی گزارش‌ها، بیزاری از رویه پدرانش معاویه ویزید و سایر امویان علت اصلی کناره‌ گیری او از خلافت دانسته شده و به گرایش او به اهل بیت علیهم السلام تصریح شده است. بنا بر گزارشِ تاریخ یعقوبی، او خطبه‌ ای خواند و در آن از بر عهده گرفتن امر خلافت بیزاری جست و از پدر و پدر بزرگش انتقاد کرد. او در این خطبه جنگ معاویه بن ابی سفیان با امام علی علیه السلام و نیز اعمال ناشایست پدرش یزید و به خصوص به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را گناهانی بزرگ اعلام کرد.[۱] مروان بن حکم به او پیشنهاد کرد مانند عمر بن خطاب شورایی را برای انتخاب خلیفه تشکیل دهد؛ اما او گفت نه یزید مانند عمر بن خطاب است و نه افرادی مانند افراد آن شورا در این زمان وجود دارند.[۲] . گزارش دیگری حاکی از آن است که او در سخنانی گفت توان بر عهده گرفتن خلافت را ندارد و اشاره کرد که در میان شما مردم کسانی هستند که از من به خلافت شایسته ‌تراند و به امویان گفت یا بگذارید من کسی را به خلافت انتخاب کنم یا خود کسی را به خلافت برگزینید. عده ‌ای از بنی امیه نزد او آمدند و از او خواستند مدتی به ایشان مهلت دهد و بعد از مدتی او را زخمی کرده و به قتل رساندند.[۳] . برخی از گزارش‌ها نیز بدون اشاره به ماجرای اعتراض او به پدرانش، او را فردی بیمار دانسته ‌اند و علت ناتوانی را او در عهده گرفتن امر خلافت، همین موضوع می‌دانند.[۴] به گزارش مسعودی، کنیه معاویه، در ابتدا ابو یزید بود؛ اما بعد از به خلافت رسیدن او را ابو لیلی نام نهادند که کنیه ‌ای مخصوص مردم ضعیف عرب بود.[۵] . تشیع معاویه : برخی از منابع تاریخی و رجالی متاخر شیعی، معاویه بن یزید را فردی شیعه معرفی کرده‌ اند. گزارشی در کتاب حبیب السیر، از منابع تاریخی فارسی قرن دهم هجری، وجود دارد که بر اساس آن معاویه به شایستگی امام زین العابدین علیه السلام برای خلافت تصریح کرده و مردم را به دعوت از ایشان توصیه کرده است.[۶] برخی از منابع تراجم ‌نگاری و رجالی شیعه با استناد به این گزارش، معاویه بن یزید را در زمره شیعیان قرار داده ‌اند.[۷] . وفات : معاویة بن یزید در سال ۶۴ هجری قمری درگذشت و در دمشق دفن شد. علت مرگش معلوم نیست. برخی از تاریخ‌ نگاران احتمال کشته شدن او را مطرح کرده‌ اند و از خوراندن سم به او خبر داده‌اند و برخی مرگش را با ضربه دانسته‌اند.[۸]برخی از روایات تاریخی مرگ او را طبیعی و به علت بیماری دانسته‌ اند.[۹] درباره سن معاویه بن یزید هنگام مرگ اختلاف است. ابن قتیبه سن وی را هنگام مرگ ۱۸ سال دانسته است.[۱۰] ۱۹، ۲۰ و ۲۱ سال[۱۱]و ۲۳ سال نیز نقل شده است. [۱۲] . خطبه معاویة بن یزید به گزارش یعقوبی : پس از حمد و ثنای خداوند،‌ ای مردم، ما به ‌وسیله شما امتحان شدیم و شما به ‌وسیله ما، و از آنکه ما را خوش ندارید و از ما بدگویی می‌کنید بی‌خبر نیستیم. همانا نیای من معاویة بن ابو سفیان با کسی در امر خلافت به نزاع پرداخت که در خویشاوندی با پیامبر خدا از او سزاوارتر و در اسلام از او شایسته ‌تر بود، کسی که پیشرو مسلمانان بود و اول مؤمنان و پسر عموی پیامبر پروردگار جهانیان و پدر فرزندان خاتم پیمبران. جدّ من نسبت به شما گناهانی مرتکب شد که می‌دانید و شما هم با او چنان رفتار کردید که انکار ندارید، تا مرگش فرارسید و در گرو عمل خویش گرفتار آمد. سپس پدرم را عهده ‌دار حکومت ساخت با اینکه از او امید خیر نمی‌رفت، پس بر مرکب هوس نشست و گناه خود را نیکو شمرد و امیدش بسیار شد. لیکن آرزو به دستش نیامد و اجل دست او را کوتاه ساخت، نیرومندی او به انجام رسید و مدت او سر آمد و در گورش گرو گناه و اسیر بزهکاری خویش گردید. سپس گریه کرد و گفت: ناگوارترین چیزها بر ما آن است که بد مردن و به رسوایی بازگشتن او( به پیشگاه خداوند) را می‌دانیم، چه او عترت پیامبر را کشت و حرمت را از میان برد و کعبه را سوزانید و من آن نیستم که امر شما را به عهده گیرم و مسئولیت‌های شما را تحمل کنم، اکنون خود دانید و خلافت خود، به خدا قسم اگر دنیا غنیمت است، ما بهره‌ای از آن بردیم، و اگر هم خسارت است آل ابوسفیان را هم‌ آنچه از آن بدست آورده‌ اند، بس است. (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴( . بعضی از مورخان بر این باورند که چون زمان مرگ معاویة بن یزید فرا رسید به او گفتند: آیا پس از خود خلیفه ‌ای برنمی گزینی؟ گفت: من لذت خلافت بر شما را نچشیدم، پس چرا وزر و وبال خلافت دیگری را به گردن بگیرم آنگاه گفت: بار خدایا من از این خلافت بیزارم و از آن به تو پناه می‌برم بار خدایا من چونان اهل شورا کسی را نمی ‌یابم که امر انتخاب خلافت را به آنان واگذارم تا یکی را از میان خود برگزینند. [۴۲] . علت کناره ‌گیری او از حکومت نیز مسئله اختلافی است، ولی آن چه از تاریخ برمی آید به دلیل تمایل او به اهل بیت علیه ‌السّلام می‌باشد. اما بعضی‌ها علت کناره ‌گیری معاویة بن یزید و حکومت کوتاه وی را مریضی او بیان کرده ‌اند که هنگام تحویل حکومت مریض بود و با همان مرض هم فوت کرد.[۴۵] . این علت شاید به دلایل سیاسی بیان شده باشد زیرا آن چه از کتب تاریخی متقدم بدست می‌آید این است که محبت او به اهل بیت (علیه ‌السّلام) علت کناره‌ گیری وی از خلافت می‌باشد. او اولین خلیفۀ مسلمانی است که خواستار ارجاع خلافت به اهل بیت علیه ‌السّلام شد و از منصبش کناره ‌گیری کرد.[۴۶] . قاموس الرجال مطلبی از مجالس المؤمنین نقل می‌کند که این نظریه را تایید می‌کند : همانا معاویة بن یزید مصداق (یخرج الحی من المیت) می‌باشد و همچنین او در بین بنی امیه مانند مؤمن آل فرعون می‌باشد.[۴۷] . اینکه چرا معاویة بن یزید دوست ‌دار اهل بیت (علیه‌ السّلام) شده ظاهرا بخاطر معلمش بوده؛ او معاویه را با اهل بیت (علیه ‌السّلام) آشنا می‌کند. این احتمال قرائتی نیز دارد. بعد از آنکه معاویه پدرش را لعن و از حکومت تبری کرد بنی امیه معلم معاویه (عمرالقصوص) را مقصر دانستند و او را زنده دفن کردند.[۴۸] . معاویه بعد از آنکه از حکومت خودش را خلع کرد در مسجد جامع به منبر رفت و مدت زیادی به حالت سکوت نشست سپس حمد و ثنای خداوند را به طور بلیغ به جا آورد. بعد پیامبر و اهل بیتش را به نیکی یاد کرد. همانا جدم معاویه کسی که به حکومت سزاوارتر بود را کنار زد. کسی که به پیامبر نزدیک بود، فضلش عظیم بود، سابقه ‌اش در اسلام از همه زیاد بود، در بین مهاجران قدرش از همه بیشتر بود. از نظر قلب از همه شجاع بود، از نظر علم علمش از همه بیشتر بود، از نظر ایمان اولین نفر بود و از نظر ارزش شریف‌ ترین بود. مصاحبتش با پیامبر صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) از همه قدیمی ‌تر بود. پسرعموی رسول خدا صلی‌ الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم، دامادش، برادرش، همسر دختر رسول خدا صلی ‌الله‌علیه‌ و‌آله‌ وسلّم که رسول خدا (صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) با اختیارش او را برای دخترش برگزید. پدر دو سید بزرگوار اهل بهشت. پدرم به خاطر کارهای بدش و اسراف بر نفسش متخلق به اخلاق امت رسول خدا (صلی‌ الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) نبود. او تابع هوای نفس بود. خطاهایش را نیک می‌دید و اقدامی کرد که آن اقدام جرات بر خداوند متعال بود. او حرمت اولاد رسول خدا را شکست... او رهین خطاهای خود است.[۴۹] . این چنین از پدرش تبری کرد و بعد از آن در خانه نشست تا اینکه از دنیا مفارقت کرد. بعد از کناره ‌گیری معاویه از خلافت، بنی امیه و مادرش اصرار کردند که برادرش را به عنوان ولیعهد معرفی کند و از مردم برای او بیعت بگیرد اما او قبول نکرد و گفت: به خدا قسم این حکومت زمانی که من زنده بودم برای من نفعی نداشت[۵۰] . اگر این کار را انجام بدهم شیرینی آن برای شما خواهد بود و سختی و عذابش برای من. [۵۱] . در چگونگی مرگ او اختلاف است، بعضی گفته ‌اند شربتی زهرآگین به او خوراندند و مسمومش کردند[۷۴] [۷۵] [۷۶] . برخی نیز گفته ‌اند، بر او ضربتی زدند و بر اثر این جراحت درگذشته است؛[۷۷] [۷۸] . عده ‌ای هم گفته‌ اند بر اثر بیماری و به مرگ خدایی درگذشته است.[۷۹] . پس از مرگ او بین خاندان اموی بر سر جانشینی او اختلاف افتاد و بنیان حکومت اموی برای مدتی متزلزل گردید.[۸۰] [۸۱]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: یزید،سه سال حکومت و سه جنایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ | 11:12 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حکومت بعد از معاویه بن یزید

در زمان یزید بن معاویه عبدالله بن زبیر در مکه خودش را امیرالمؤمنین خواند و حکومتی تشکیل داد اکثر نواحی حجاز به عبدالله بن زبیر گرویدند. بعد از یزید همه مردم از شهرهای دیگر نیز به ابن زبیر متمایل گشتند. ابن زبیر، عبدالرحمن بن جحدم را به مصر فرستاد به عنوان استاندار و اهل مصر هم در طاعت و پیروی ابن زبیر بودند ضحاک بن قیس را نیز به دمشق فرستاد. همچنین افرادی را به بصره، کوفه، فلسطین و شهرهای دیگر روانه کرد. همچنین از اقدامات ابن زبیر این بود که در زمان خلافتش امیه را از مدینه اخراج کرد.[۸۲] . از این مطالب استفاده می‌شود که همزمان با خلافت معاویه بن یزید در دمشق یک حکومت دیگر در حجاز بود. بعد از مرگ معاویه، مروان بن حکم با حقه ‌بازی از عده ‌ای از مردم دمشق بیعت گرفت در حالی که عده‌ ای دیگر با ضحاک بن قیس بیعت کرده بودند مروان دست به شمشیر برد و ضحاک بن قیس را کشت و شروع کرد به فتح کردن شهرهای دیگر در آخر ابن زبیر را کشت و حکومت مروانیان را تشکیل داد.[۸۳]

حکومت بنی امیه از سال ۴۰ هجری توسط معاویة بن ابی سفیان در شام آغاز گردید. این حکومت تا سال ۱۳۲ هجری ادامه یافت. معاویه پس از خود پسرش یزید را به ولی عهدی گماشت. پس از یزید معاویه دوم مدت کوتاهی حکومت کرد. و با مرگ او خلافت اموی پایان یافت. سپس مردم شام با مروان بن حکم ابن ابی العاص بیعت کردند و مروانیان تا سال ۱۳۲ هجری خلافت را عهده‌دار بودند. آخرین خلیفه اموی «مروان بن محمد» معروف به مروان حمار می‌باشد.

خلفای بنی امیه از ابتدا تا انتهای حکومت

دوره قدرت و زورگویی حکومت امویان به طور کلی ۹۱ سال به طول انجامید که در طی آن ۱۴ خلیفه به قدرت رسیدند. اولین خلیفه و بنیان‌گذار این خاندان، معاویه بود و در زمان حکومت مروان نیز این خاندان به سمت نابودی کشیده شد.

حاکمان بنی امیه (آل ابی سفیان و آل مروان) به ترتیب : معاویه بن ابی سفیان (۶۰-۴۱ - یزید بن معاویه (۶۴-۶۰ - معاویه بن یزید (۶۴-۶۴ - مروان بن حکم (۶۵-۶۴ - عبدالمک بن مروان (۸۶-۶۵ - ولید بن عبدالملک (۹۶-۸۶ - سلیمان بن عبدالملک (۹۹-۹۶ - عمر بن عبدالعزیز (۱۰۱-۹۹ - یزید بن عبدالملک(۱۰۵-۱۰۱ - هشام بن عبدالملک (۱۲۵-۱۰۵ - ولید بن یزید (۱۲۶-۱۲۶ - یزید بن ولید (۱۲۶-۱۲۶ - ابراهیم بن ولید (۱۲۷-۱۲۶ - مروان بن محمد (۱۳۲-۱۲۷

تمام خلفای بنی امیه به دو دسته تقسیم می‌شوند که سفیانیان (سه نفر) و مروانیان (یازده نفر) نام دارند. همه حاکمان دیگر به جز معاویه بن ابی سفیان بن حرب بن امیه، یزید بن معاویه و معاویه بن یزید که تنها چهل روز حکومت کرد در بین سفیانیان و ما بقی در دسته مروانیان قرار می‌گیرند.

خلفایی که نسبت خونی آن‌ها به حکم بن ابی‌العاص بن امیه می‌رسد به دلیل نام اولین خلیفه ‌شان یعنی مروان، به مروانیان معروف شدند. این خلفا از سال ۶۴ هجری قمری تا پایان حکومت یعنی ۱۳۲ هجری قمری، زمام قدرت را به دست داشتند.

پایان خلافت امویان و شروع حکومت عباسیان

بیعت با ابوالعباس عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس در حقیقت، انقراض حکومت امویان و برپایی حکومت عباسیان است. مورخان، زمان بیعت با ابوالعباس سفاح را روز جمعه سیزدهم ماه ربیع الاخر سال ۱۳۲ هجری نوشته ‌اند. همان‌گونه که بیان شد، مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی بود. وی در سال ۱۲۷ هجری به حکومت رسید.[۱] . در این زمان، دعوت عباسیان به اوج خود رسیده بود. داعیان عباسی در مناطق مختلف، مردم را به «الرضا من آل محمد» شخصیت مورد رضایت از خاندان رسول الله صلی ‌الله‌علیه‌ و‌آله ‌وسلّم، دعوت می‌کردند. این دعوت خصوصا در خراسان با پیشرفت قابل ملاحضه‌ای همراه بود. ابومسلم خراسانی موفق شد از جانب عباسیان بر خراسان غلبه کند. سپس افرادی را به جنگ با مروان حمار فرستاد.[۲] . مروان در جنگ شکست خورد و از سوی دیگرف در کوفه، مردم با عبدالله بن محمد سفاح بیعت کردند.... و او سپاهی را به فرماندهی عمویش عبدالله بن عباس به جنگ مروان فرستاد که موجب شکست مجددا مروان شد. پس از آن مروان به مصر، فرار کرد و در همانجا مرد و خلافت اموی با مرگ او به پایان رسید.[۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: یزید،سه سال حکومت و سه جنایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ | 11:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

پیاده ‌رَوی اَرْبَعین یا راهپیمایی اربعین

از آیین‌های شیعی که در روزهای منتهی به ۲۰ صفر اربعین حسینی به ‌طرف کربلا و با هدف زیارت اربعین برگزار می‌شود. این پیاده ‌روی از نقاط مختلف عراق و برخی شهرهای ایران انجام می‌شود. بیشتر زائران ایرانی و زائران کشورهایی مانند پاکستان، از مسیر نجف به کربلا (حدود ۸۰ کیلومتر) پیاده ‌روی می‌کنند. در طول مسیرهای راهپیمایی، جایگاه‌هایی برای پذیرایی از زائران وجود دارد که موکب خوانده می‌شود.

در زمان حکومت صدام حسین، محدودیت‌هایی در اجرای این مراسم اعمال شد؛ ولی با سقوط حزب بعث عراق در سال ۲۰۰۳م/۱۳۸۲ش، این مراسم احیا شد و هرساله علاوه بر شیعیان عراق، شیعیان کشورهای دیگر به‌ویژه ایران نیز به راهپیمایی اربعین می‌پیوندند. بنابر گزارش‌ها، علاوه بر شیعیان، گروه‌هایی از اهل‌سنت، مسیحیان، ایزدیان و دیگر مذاهب نیز در پیاده‌روی اربعین حضور می‌یابند.

در سال‌های اخیر، میلیون‌ها نفر در این راهپیمایی شرکت می‌کنند؛ به ‌نحوی که این رویداد را بزرگترین گردهمایی سالانهٔ مذهبی در جهان دانسته‌اند. درباره تعداد حاضران در این راهپیمایی‌، آمارهایی بین دوازده میلیون تا بیش از بیست میلیون نفر بیان شده است. به گزارش عتبه عباسیه آمار زائران سال ۱۴۰۲ش بیش از ۲۲ میلیون نفر و تعداد زائران سال ۱۴۰۳ش بیش از ۲۱ میلیون نفر بود.

توصیه به زیارت اربعین

بر پایه حدیثی از امام حسن عسکری علیه السلام ، زیارت اربعین از نشانه‌های مؤمن معرفی شده است.[۲] برخی عالمان، این حدیث را دلیل بزرگداشت اربعین دانسته ‌اند.[۳] علامه مجلسی درباره وجه استحباب اربعین گفته است با اینکه مشهور میان علما این است که سبب استحباب، بازگشت اسیران کربلا به کربلا و ملحق کردن سرهای شهدا به بدن‌هایشان توسط امام سجادعلیه السلام‌ است؛ اما بازگشت اسرا به کربلا در اربعین اول بعید است؛ ازاین‌رو شاید وجه استحباب زیارت اربعین، زیارت جابر بن عبدالله انصاری به عنوان نخستین زائر قبر امام حسین(ع) یا آزادی اسیران کربلا از اسارت و زندانی در این روز باشد.[۴]

همچنین زیارت‌نامه ‌‌ای برای روز اربعین از امام صادق علیه السلام نقل شده است.[۵] شیخ طوسی در تهذیب الاحکام[۶] و مصباح المتهجد[۷] و شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان،[۸] این زیارت‌ نامه را با عنوان «زیارت اربعین» نقل کرده‌ اند.

تاریخچه

به گفته برخی پژوهشگران، راهپیمایی در روز اربعین از زمان امامان معصوم علیه السلام در بین شیعیان رایج بوده است. سید محمدعلی قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء، زیارت امام حسین در روز اربعین را سنت و رفتار مداومِ شیعیان از زمان ائمه دانسته که در زمان بنی‌امیه و بنی‌ عباس نیز به این حرکت پایبند بوده‌ اند.[۹]

گفته شده سنت پیاده‌روی در دوره شیخ انصاری (۱۲۱۴–۱۲۸۱ق) رایج بود و بسیاری از علما با پای پیاده به کربلا می‌رفتند؛ اما این سنت در زمان میرزا حسین نوری فراموش شده بود و او آن را احیا کرد. محدث نوری مسیر نجف تا کربلا را با شاگردان و همراهان خود در طول سه روز طی می‌کردند.[۱۰] نویسنده کتاب ادب الطف در گزارشی از مراسم اربعین در کربلا، اجتماع در این مراسم را به اجتماع مسلمانان در مکه تشبیه و به حضور هیئت‌های عزاداری در آن اشاره کرده که برخی به ترکی، عربی، فارسی و اردو مرثیه می‌خوانده ‌اند. ادب الطف در سال ۱۳۸۸ق/۱۹۶۷م منتشر شده و نویسنده آن، جمیعت راهپیمایان اربعین را بیش از یک میلیون نفر تخمین زده است.[۱۱]

ممنوعیت راهپیمایی در دوره صدام

در اواخر قرن ۱۴ قمری حزب بعث عراق، با برگزاری مراسم راهپیمایی اربعین مخالفت کرد و گاه با راهپیمایی‌کنندگان با خشونت رفتار می‌شد. این مسئله موجب کم‌رونق شدن این مراسم گردید. گفته شده آیت‌الله سید محمد صدر در دوره‌ای، پیاده‌روی به کربلا را واجب اعلام کرده بود.[۱۳]

زائران عراقی از شهرهای خود به سمت کربلا حرکت می‌کنند؛ اما اکثر زائران ایرانی و نیز زائران کشورهایی مانند پاکستان[۶۴] که از طریق ایران وارد عراق می‌شوند مسیر نجف تا کربلا را برای پیاده ‌روی انتخاب می‌کنند. مسافت پیاده ‌روی در مسیر اصلی حدود ۸۰ کیلومتر است که معمولا حدود دو الی سه روز طی می‌شود. تعداد ۱۴۵۲ ستون در مسیر نجف به کربلا وجود دارد.[۶۵]

همچنین برای نجف به کربلا راه دیگری وجود دارد که به طریق العلماء یا «طریق الفرات» مشهور است و برخی از زائران اربعین از این مسیر خود را به کربلا می‌رسانند. طریق العلماء از میان نخلستان‌های کنار فرات می‌گذرد و مسافت آن ۸۹ کیلومتر است. از گذشته علمای نجف برای پیاده ‌روی اربعین از این مسیر استفاده می‌کردند.[۶۶] .

مسیر بغداد کاظمین -مسیب- کربلا و مسیر حله - طویریج - کربلا نیز از دیگر مسیرهای پیاده ‌روی اربعین است؛ البته بیشتر عراقی‌ها از این دو مسیر استفاده می‌کنند. بیشتر موکب‌ها نیز متعلق به عراقی‌هاست.[۶۷]

پیاده‌ روی از شهرهای ایران

برخی زايران پیاده‌ روی خود را از شهرهای ایران آغاز می‌کنند. مشایة الاهواز نام کاروانی است که از اهواز پیاده ‌روی خود را آغاز می‌کنند و در طول مسیر مردم شهرها و روستاهای مختلف به آن می‌پیوندند.[۶۸] تعداد افراد این کاروان که حرکت خود را از پنجم صفر آغاز می‌کند، گاه به بیش از چهل هزار نفر می‌رسد.[۶۹]

برخی مردم از مناطق دیگر ایران مانند برخی شهرهای استان بوشهر در ایران نیز به سمت کربلا پیاده‌روی را انجام می‌دهند.[۷۰]

آداب و رسوم

پیاده‌روی اربعین در عراق، با آداب و آیین‌هایی همراه است؛ ازجمله هوسه‌خوانی و پذیرایی از زائران توسط عشایر حاشیه رود فرات.

هوسه‌خوانی: از آداب و رسوم عراقی‌ها در مسیر رفتن به کربلا در روز اربعین هوسه‌ خوانی است؛ هوسه به قصاید ویژه قبایل عربی جنوب عراق گفته می‌شود. این اشعار بیان‌کننده قهرمانی و شجاعت است و برای برانگیختن عزم مردان جهت انجام کارهای سخت و بزرگ استفاده می‌شود. پس از خواندن شاعر، حاضران یک بیت از آن را تکرار کرده و حلقه ‌وار حرکت می‌نمایند.[۷۱]

شروع مراسم: آیین عزاداری از پنج روز مانده به اربعین با ورود کاروان شبیه‌خوانی آغاز می‌شود. پس از آن دسته‌ های سینه ‌زنی و زنجیرزنی وارد شده و مراسم اصلی در روز اربعین دو ساعت گذشته از ظهر آغاز می‌شود. زائران، نزدیکِ در ورودی حرم امام حسین علیه السلام ایستاده و درحالی که بر سینه ‌های خود می‌زنند، مرثیه ‌ای را می‌خوانند و تکرار می‌کنند و در پایانِ سینه ‌زنی دست‌ها را به ‌نشانه سلام و تحیت بالا می‌برند.[۷۲]

پذیرائی از زوار: عشایر حاشیه رود فرات در ایام مراسم پیاده ‌روی چادرهای بزرگی در مسیر پیاده ‌روی بر پا می‌کنند که به آنها موکب یا مُضیف می‌گویند و زائران را برای پذیرایی و استراحت در آنها جای می‌دهند.[۷۳] اجتماعات مذهبی عراق، موکب‌های بسیاری برپا می‌کنند و رایگان به زائران خدمات می‌دهند. مدیریت موکب‌ها به‌شکل مردمی و مستقل از دولت انجام می‌شود.[۷۴]

به گفته دبیر کمیته مشارکت‌های مردمی، اسکان و تغذیه ستاد اربعین، در مراسم پیاده ‌روی، عراقی‌ها ۴۰ هزار موکب و ایرانی‌ها ۲۰۰۰ موکب برپا می‌کنند.[۷۵] براساس گزارش مسئول بخش موکب‌ها، در سال ۱۴۰۱ش در شهر کربلا بیش از دوازده هزار موکب برپا شده بود.[۷۶]

پیاده‌روی جاماندگان اربعین

هر سال در ایام اربعین مراسمی در شهرهای مختلف ایران به نام جاماندگان اربعین برگزار می‌شود.[۷۷] در این مراسم افرادی که نتوانسته ‌اند در پیاده ‌روی اربعین آن سال در کشور عراق حاضر شوند، مسیر تعیین‌شده ‌ای را به صورت پیاده طی می‌کنند.[۷۸] این مراسم در کشورهای عراق،[۷۹] پاکستان[۸۰] و افغانستان[۸۱] نیز برگزار می‌شود.

ویزا نمی‌خواهد بیا! در مرزها غوغاست - محمد موحدی مهرآبادی

از مرز مهران تا نجف ، هر جا که موکب هست - دور و برش جمعیتی شوریده سر پیداست... این موج جمعیت خروشی پشت سر دارد - این قطره قطره، جمع گردد،وانگهی دریاست... این راهپیمایی که ملیون ها نفر دارد - میعادگاه وارثان داغ عاشوراست... این راهپیمایی فقط یک راه رفتن نیست - آماده باش عاشقان یوسف زهراست... از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید - من مطمئنم منجی موعود در اینجاست... گفتم از اول ...تا به آخر حرف من این است - زائر تماشا کن ...تماشا ...اربعین زیباست.[۸۴]

فلسفه پیاده روی اربعین چیست؟

جايگاه زيارت اربعين در متون‌حديثي‌ و فقهي

اولین زائر مزار اباعبدالله(ع) چه کسی بود؟

حاج منصور ارضی: اربعین بزرگترین مانور بدون اسلحه و قوای مسلح است +صوت

ثواب زیارت سیدالشهداء‌(ع) با پای پیاده از زبان امام صادق(ع)

شاخصه هاي راهبردي راهپيمايي اربعين از منظر آيت‌الله مكارم

آسیب‌‌شناسی مراسم پیاد‌ه‌روی اربعین

تاریخچه حضور علما در راهپیمائی اربعین

مراسم اربعین در حرم مطهر «حضرت زینب» و «رقیه» (س) در دمشق+ تصاویر

دیدگاه علمای اهل سنت درباره پیاده‌روی اربعین

عزادارى بر سیدالشهدا و ریشه قرآنى آن/ تحریم عزادارى چرا؟

روز اربعین چه اعمالی به جا بیاوریم؟

تاریخچه شکل گیری زیارت و پیاده روی اربعین

کارکردهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی اربعین حسینی

چرا به پیاده روی اربعین سفارش شده است؟

گذری بر تاریخچه اربعین/ کربلا حلقه وصل آزادی خواهان دنیا

کلاس‌های درس صاحب کفایه حتی در کربلا هم تعطیل نمی‌شد/اهتمام آخوند خراسانی به زیارت با پای پیاده

اربعین حسینی به نمادی از وحدت میان مسلمانان جهان مبدل شده است

ماجرای وصیت بهترین مقتل خوان عراق و ایران/ آیت الله سیبویه سالی سه بار پیاده از نجف به کربلا می‌رفت

بیان میرزا جواد آقا ملکی در اهمیت اربعین/اربعین را درک کنید،هر چند تنها یک بار در تمام عمر باشد

پیاده روی اربعین مقدمه ظهور امام زمان (عج) است

امام موسی صدر در پیاده روی کربلا به فارسی و عربی نوحه می خواند/ بیش ازهمه کار می‌کرد

آیت الله شاهرودی در مسیر بازگشت هم پیاده به نجف می آمد/ ۴۰ سفر با پای پیاده به زیارت کربلا مشرف شد

تاریخچه شکل‌گیری پیاده‌روی اربعین

بهترین مسیر برای پیاده روی اربعین ۱۴۰۴ کدام است؟

از نجف تا کربلا چند عمود وجود دارد؟

تعداد زائران اربعین امسال بیش از 22 میلیون نفر اعلام شد

ترافیک سنگین در محورهای منتهی به مرزهای اربعین

خروج ۴ میلیون زائر اربعین از مرزهای ۶ گانه

تقدیر عراقچی از دولت و ملت عراق به خاطر میزبانی شایسته از زائران اربعین


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ماه صفر المظفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ | 20:12 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

سردار تقوی درخداقوتی پلیس به خبرنگاران روزنامه خراسان بیان کرد:

جرایم خشن در اولویت برنامه ریزی های هدفمند پلیس

بار دیگر روزنامه خراسان، میزبان حافظان امنیت بود. سرتیپ محمدکاظم تقوی به همراه فرماندهان ارشد پلیس به خداقوتی خبرنگاران آمدند تا پدیدآورندگان «احساس امنیت» را در روز «خبرنگار» به خسته نباشید شیرین مهمان کنند.
در همین حال سردبیر روزنامه خراسان، با نگاهی به «گل های سرخ اهدایی» گفت: این گل ها یادآور رشادت ها و جان‌فشانی های امنیت آوران است که جان خود را در مسیر امنیت این مرز و بوم فدا کردند و ما دردفاع مقدس۱۲ روزه با همه وجودمان در استان خراسان رضوی آثار این خون های گرانبها را به نظاره نشستیم. دکتر حامد رحیم پور به تقدیر از «امنیت آفرینان» خراسان رضوی سخن گشود و رسانه و پلیس را دو بال آرامش مردم توصیف کرد و گفت: پلیس درکارگاه آرامش نقش«امنیت»می زند و رسانه با تکثیر احساس امنیت در جامعه،رنگین کمانی از زیبایی این آرامش را به تصویر می کشد.
در ادامه این دیدار صمیمانه، «سیدخلیل سجادپور» دبیرگروه حوادث روزنامه خراسان نیز رشته کلام را به قدردانی از دلاور مردان سبزپوش انتظامی گره زد و تعامل ارزشمند پلیس و رسانه را در حالی به تقدیر نشست که نمونه هایی از تدابیر عزتمندانه پلیس در برخورد با رویدادهای خاصی مانند دفاع ۱۲ روزه،تشییع پیکر استاد شجریان و حوادث تلخ و شیرین را بازگو می کرد.
سپس سرتیپ محمدکاظم تقوی، توفیق پلیس خراسان رضوی را به سرچشمه لایزال الهی و عنایت امام رئوف شیعیان مستند کرد و با تبریک «روز خبرنگار» به اهالی «روزنامه خراسان» گفت: هنوز روزنامه کاغذی «خراسان» روی میز کارم چشم نوازی می کند و خطوط صفحه حوادث آن را با دقت از نظر می گذرانم چراکه نکات آموزشی غیرمستقیم را حتی از لابه لای اخبار تلخ فریاد می زند و همین موضوع روزنامه خراسان را با تنظیم حرفه ای اخبار متمایز می کند. وی با بیان این که انتشار اخبار اجرای عدالت در پی وقوع صحنه هایی از جرم و تبهکاری، نویدبخش برای آحاد جامعه است، افزود: اگرچه گاهی اخبار حوادث صحنه هایی تلخ را نمایان گر است اما نوع نگارش آن می تواند برآرامش جامعه مُهری از احساس امنیت بزند.

سکاندار امنیت سرزمین خورشید همچنین ثبت تاریخی روزنامه خراسان در زمره میراث فرهنگی کشور را به لبخندی از اعماق وجودش زینت بخشید و با تبریک این روز به یادماندنی، تصریح کرد: امروز روزنامه خراسان قدمی به عظمت ایران و بلندای تاریخ برداشت و بر خوشنامی،تنوع و اعتماد مردمی در قطب رسانه ای کشور مُهر تایید زد که مایه مباهات اهالی ایران و دوستداران آن در جهان شد.
سردار تقوی در ادامه این گفت وگوی صمیمانه به سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به کشور نیز اشاره کرد و ایمان و مقاومت دلاورمردان ایران زمین را با سجده شکری در آستان امام رضا(ع) ستود و آنان را امنیت آفرینانی دانست که ایران امروز مدیون رشادت های عاشقانه این عزتمندان سرافراز است.
فرمانده انتظامی استان خراسان رضوی اضافه کرد:آن ها عشق و ایثاری را در دنیا به نمایش گذاشتند که دیگر تاریخ به تکرار آن نمی نشیند.
گزارش خبرنگار ارشد روزنامه خراسان حاکی است فرمانده ارشد خراسان رضوی در بیان اقدامات و عملکردهای پلیس برای برگزاری با شکوه مراسم اربعین سالار شهیدان هم گفت: ۱۲۱هزار نفر برای سفر به کربلا در استان خراسان رضوی گذرنامه دریافت کرده اند و در این میان ۳۵هزار و۴۰۰ گذرنامه بین المللی نیز صادر کردیم. سرتیپ تقوی «سندخادم» را نیز افتخاری ذکر کرد که پس از هماهنگی با کشور عراق به ارائه خدمات به اتباع خارجی می پردازد و تاکنون نیز ۲۶هزار سند صادر شده است تا آنان که دل در گرو امام حسین(ع) دارند به خدمتی صادقانه از پلیس بهره مند شوند .

مقام ارشد پلیس خراسان رضوی خاطرنشان کرد: برای خدمت بهتر به زائران کربلا، نیروهایی را در میدان بیت المقدس مستقر کردیم تا نقشی در راحتی زیارت داشته باشیم و از عشق مسافران کربلا به اندازه ذره ای بهره ببریم. سرتیپ محمدکاظم تقوی همچنین به کاهش ۱۸درصدی سرقت ها و رشد ۹ درصدی کشفیات سرقت در خراسان رضوی هم اشاره کرد و افزود: موضوع سرقت و جرایم خشن از
دغدغه ها و اولویت های اصلی پلیس در برنامه ریزی های هدفمند برای کاهش جرم است و امیدواریم رسانه ها نیز در این زمینه یاریگر پلیس باشند. وی گفت:از ابتدای امسال ۴ تن مواد مخدر از باندهای بزرگ کشف شده است و در مرزبانی نیز مبارزه بی امان با سوداگران مرگ ادامه دارد. وی در پایان کاهش ۱۱ درصدی قربانیان تصادفات جاده ای و شهری را نیز یادآور شد و بر رفع نقاط حادثه خیز به ویژه جلوگیری از واژگونی خودروها در محور سبزوار-شاهرود تاکید کرد.بنا بر گزارش روزنامه خراسان، در این دیدار دوستانه که سرهنگ محمدچراغ(رئیس پلیس مشهد)، سرهنگ امیدوار(رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی)، سرهنگ طهماسبی (معاون اجتماعی)، سرهنگ حقی(رئیس پلیس فتا)، سرهنگ دولتخانی(معاون عملیات)و تدینی راد(رئیس مرکز اطلاع رسانی) حضور داشتند با اهدای گل و لوح از خبرنگاران روزنامه خراسان تقدیر شد. همچنین به پیشنهاد دبیر گروه حوادث روزنامه خراسان، سردار تقوی دستور تقدیر از روسای ۵ کلانتری و مشاوران دوایر مددکاری اجتماعی را صادر کرد که بیشترین همکاری را با صفحه حوادث روزنامه خراسان داشته اند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ | 18:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ایران کاملا آماده نبرد بزرگ با اسرائیل شده است

یک منبع آگاه: ایران آماده رویارویی بزرگ با اسرائیل و آمریکا

ایران کاملا آماده نبرد بزرگ با اسرائیل شده است

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

امیر موسوی دیپلمات سابق ایران در گفت و گویی که انعکاس وسیعی داشته، ادعا کرده است: «ایران آماده‌سازی زیرساخت‌های نظامی، امنیتی و اجتماعی را به پایان رسانده و همچنین ذخایر قابل توجهی از مواد غذایی را در آستانه احتمال رویارویی بزرگ با اسرائیل و آمریکا ایجاد کرده است.» این بخش از اظهارات رایزن فرهنگی پیشین ایران را در الجزیره می‌بینید

المانیتور: جنگ بعدی زودتر از آنچه فکر کنید با پیش‌دستی ایران آغاز می‌شود

جمهوری اسلامی ظاهرا منتظر نشستن غبار جنگ نیست. کمتر از دو ماه پس از درگیری ۱۲ روزه با اسرائیل، ایران برای آنچه که آن را مرحله بعدی اجتناب‌ناپذیر جنگ می‌بیند، ساختار فرماندهی نظامی خود را بازسازی کرده است.

به گزارش خبر فوری به نقل از المانیتور، هفته گذشته شورای دفاع ملی در ایران تصویب شد؛ یک نهاد متمرکز دوران جنگ که وظیفه هماهنگی استراتژی، عملیات و لجستیک در سراسر شاخه‌های نیروهای مسلح را بر عهده دارد. طبق گزارش رسانه‌های دولتی، شورای ملی دفاع «استراتژی‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی را بررسی خواهد کرد که هدفشان تقویت قابلیت‌های نیروهای مسلح است.» هرچند این تصمیم با زبانی بوروکراتیک بیان شده، اما به طور گسترده به عنوان پاسخی مستقیم به نقاط ضعفی تلقی می‌شود که جنگ ژوئن آشکار کرد. جنگ دوازده روزه نشان داد که استراتژی چندلایه بازدارندگی ایران ناکافی است و شورای ملی دفاع قرار است این خلأها را پر کند.

رسانه‌های دولتی ایران صریح بوده‌اند: این شورا برای آماده‌سازی نیروهای مسلح در برابر تجاوز مجدد «رژیم صهیونیستی و متحد آمریکایی‌اش» طراحی شده است. رسانه‌ها هشدار می‌دهند که اتحاد آمریکا-اسرائیل همچنان متعهد به تمام کردن کاری است که آغاز کرده‌اند.

هرچند تشکیل شورای ملی دفاع رسما یک اقدام دفاعی است، اما مأموریت آن می‌تواند امکان اتخاذ یک موضع نظامی فعال‌تر را فراهم کند. ساختار تصمیم‌گیری متمرکز ممکن است به ایران اجازه دهد تا حملات تلافی‌جویانه سریع یا حتی اقدامات پیشگیرانه را بدون درگیری‌های طولانی بین‌سازمانی انجام دهد.

این امر با اظهارات اخیر فرماندهان نظامی هم همخوانی دارد که خواستار بازدارندگی از طریق سلطه شده‌اند و هشدار داده‌اند که هر حمله آینده در ساعت‌ها و نه روزها و هفته‌ها پاسخ داده خواهد شد. چنین ادبیاتی نشان می‌دهد که تهران در پی آن است تا اطمینان حاصل کند که در ساعات اولیه هر جنگ جدید، سریع‌تر از اسرائیل حرکت کند.

آیا این کارآمد خواهد بود؟

در سطح خارجی، شورای ملی دفاع پیامی دوگانه ارسال می‌کند: اطمینان‌بخشی به نیروهای نیابتی منطقه‌ای ایران و هشداری به دشمنان. برای حزب‌الله، ارتش یمن و دیگر متحدان، این سیگنال ارسال شده که ایران در حال بازسازی مرکز عصبی نظامی خود است و آماده هماهنگی عملیات در چندین جبهه در هر جنگ بعدی خواهد بود.

برای اسرائیل و ایالات متحده، این به عنوان یک امر بازدارنده در نظر گرفته شده است. ایران امیدوار است که ایجاد این شورا و تحکیم ساختار فرماندهی‌اش، اسرائیل و ایالات متحده را وادار کند تا پیش از راه‌اندازی حملات جدید، دوباره فکر کنند. با این حال، سؤال باقی‌مانده این است که آیا، جدا از تشکیل این شورا، ایران واقعا ضعف‌های تکنولوژیکی خود را برطرف کرده است؟ به عبارت ساده‌تر، چالش این خواهد بود که آیا شورای دفاع ملی می‌تواند واقعا انعطاف‌پذیری مورد نظر تهران را فراهم کند؟

روی کاغذ، این شورا مشکلات کلیدی هماهنگی دوران جنگ را حل می‌کند. در عمل، کارایی آن بستگی به این دارد که آیا ایران می‌تواند ذخایر موشکی خود را تجدید کند، سیستم‌های دفاع هوایی را محکم‌تر کند و مراکز فرماندهی را از حملات دقیق محافظت کند.

با این حساب احتمالا پیام آشکار تشکیل این شورا نه تنها آمادگی برای حمله احتمالی اسرائیل که آمادگی برای حمله پیش‌دستانه ایران را هم مخابره می‌کند.

زندگی در سایه جنگ

اما سوالاتی هم در این میان مطرح است، اگر فرض کنیم خود شورای دفاع ملی هدف قرار گیرد و در مراحل اولیه درگیری فلج شود، کل تصمیم‌گیری دوران جنگ ایران ممکن است مختل شود. جنگ ژوئن با حملات اسرائیلی آغاز شد که در ساعات اولیه، زنجیره‌ای طولانی از فرماندهان ارشد را از بین برد. اسرائیل همچنین مدعی است یک جلسه فوق‌محرمانه زیرزمینی شورای عالی امنیت ملی ایران را (هرچند بدون تلفات) هدف قرار داده است.

در نهایت، ایجاد شورای ملی دفاع بازتاب یک ذهنیت استراتژیک در تهران است؛ اینکه جنگ دوازده روزه تنها یک دور از یک جنگ طولانی‌تر بوده است، همان‌طور که بسیاری از مقامات و فرماندهان ایرانی این موضوع را آشکارا بیان کرده‌اند.

برای موافقان، این تصمیم ممکن است به عنوان اقدامی محاسبه‌شده برای آمادگی و بسیج کارآمد منابع برای جنگ به نظر برسد.

برای منتقدان، ممکن است این موضوع نشانه‌ای از اضطراب و ژستی نمایشی برای سرکوب تمایل اسرائیل برای حملات مجدد باشد.

اما آنچه که هر دو طرف احتمالاً بر سر آن توافق دارند، این است که با ایجاد شورای ملی دفاع، ایران در حال بازسازی دستگاه سیاسی خود به سمت یک موضع دوران جنگ است، متقاعد شده که نبرد بعدی زودتر از آنچه فکر می‌شود، خواهد آمد.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : جمعه ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ | 18:51 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |