چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
سویِ شامم میبرند این کوفیان با شور و شین
سویِ شامم میبرند، این کوفیان با شور و شین - وَه چه ظلمی گشت بَر ما، ای برادر، ای حسین
جِسمِ پاکت کربلا و راسِ پاکت رویِ نی - رَاسِ تو در پیش و ما اهل و عیالت هَم زِ پی
ما سوارِ اُشتُرانِ بی جهازِ کوفیان - چند روزی اندر این ره، ما همه بی آب و نان
پا برهنه رویِ خار، اندر بیابان میدویم - ما همه قربانیِ ظلم و ستم، در این رهیم
ما چهل منزل پیاده، طی کنیم این راه را - روزها خورشیدِ سوزان دیده و شب ماه را
درکنار دیرِ راهب، نیمه شب خوابیده ایم - ما زِ شمر و حرمله، ظلم و ستمها دیده ایم
زجرِ ملعون در بیابان، میدوانَد طفلِ زار - پا برهنه، سر برهنه، میکشاند رویِ خار
تازیانه مینوازد، بر سرِ اطفالِ ما - جز خدا دیگر نداند، هیچکس اَحوالِ ما
محسن ما گشته سقط و اندر این رَه شد شهید - وه چه ظلمی اندر این ره، شُد ز یارانِ یزید
شامیان با بوق و کرنا بهرِ استقبال ما - آمدند دروازه یِ ساعات و بَد شد حالِ ما
شهر شام آیینه بندان و چراغان گشته است - روز جشن و شادیِ اولادِ سفیان گشته است
آری آری باقری پایان شد این راه دراز - کربلا تا شام، امّا آلِ احمد سر فراز
سروده حجت الاسلام باقری پور دهه آخر محرم سال 1401
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
بعلبک
(بعلبک، شهری است قدیمی که تا دمشق سه روز راه است، و در این شهر بناهای عجیب و آثار عظیمی وجود دارد و قصرهایی پر استوانه ازسنگ که در دنیا نظیر ندارد. (مراصد الاطلاع 1/207)) . چون حاملان سر مقدس امام علیهالسلام به «بعلبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچمهایی را با خود حمل میکردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند! (قمقام زخار 550) مرحوم علامه مجلسى مى نويسد: در برخى از كتابها آمده است كه چون كاروان اسيران به بعلبك نزديك شدند، به والى آن شهر ورود اسيران را اطلاع دادند؛ او نيز دستور داد پرچم ها (ى پيروزى) را برافرازند و به پيشواز كاروان بروند، كودكان نيز همراه آنها خارج شدند و به تماشاى اسيران شتافتند. ام كلثوم(عليها السلام) چون اين صحنه ها را ديد، در حق آنها نفرين كرد و فرمود: «أَبادَ اللهُ كَثْرَتَكُمْ، وَ سَلَّطَ عَلَيْكُمْ مَنْ يَقْتُلُكُمْ»؛ (خداوند جمعيت شما را نابود كند و كسى را بر شما مسلّط سازد كه شما را به قتل برساند). [بحارالانوار، ج 45، ص 126. عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ص 588] . و ایضًا در بحار آمده است که: ام کلثوم علیهاالسلام گفت: «اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمة عنهم»! (خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند») چون علی بن الحسین علیهالسلام این کلمات را شنید، گریست و فرمود: و هو الزمان فلا تفنی عجائبه - من الکرام و ما تهدی مصائبه - یا لیت شعری الی کم ذا تجاذبنا - فنونه و ترانا لم نجاذبه - یسری بنا فوق اقتاب بلا وطا - و سائق العیس یحمی عنه غاربه - کاننا من اساری الروم بینهم - کان ما قاله المختار کاذبه - کفرتم برسول الله و یحکم - فکنتم مثل ما ضلت مذاهبه (این، همان زمان است که شگفتیهایش از نظر بزرگان پایانپذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش میدانستم که مشغلههای زمان تا به کجا ما را به دنبال خود میکشاند و میبینی که ما او را به خود نمیکشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت میکنند ؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شمایان به گم کرده راهی میمانید که راهها را نمیشناسد»)(بحار الانوار 45/126) .
صومعه راهب
کوفیان آن شب را در «بعلبک» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزدیکی صومعه راهبی فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند (واقعه راهب و شمردن زر و گرفتن سر مطهر را در این مرحله مینویسند و میگویند: چون این کرامات را دیدند، سخت ترسیدند و با شتاب به حرکت خود ادامه دادند تا به دمشق رسیدند)
خبرابولهیفه یا ابوالحنوق
از جمله واقعهاى است كه ابن شهر آشوب و سيد جزائرى در مناقب به اندك اختلافى در عبارت روايت مىكنند كه ابو لهيفه شبى گفت وقتى مشغول طواف بيت الله بودم ديدم مردى به پرده كعبه آويخته مناجات مىكند و مىگويد اللهم اغفرلى و ما اراك فاعلا اى خداى يگانه و اى صاحب خانه گناه مرا ببخش و مرا بيامرز هر چند كه مىدانم نخواهى آمرزيد با وى عتاب كردم و گفتم اى بنده خدا از خدا شرم كن و اين چنين مگو زيرا اگر گناهان تو بقدر برگ درختان و عدد قطرات باران باشد همينكه توبه كنى و طلب مغفرت بنمائى هر آينه خدا ترا مىآمرزد فانه غفور رحيم. در جواب گفت: من از رحمت خدا نا اميدم بجهت آن جفائى كه از من سرزده. گفتم چيست؟ گفت بيا در كنارى تا بگويم: اعلم انا كنا خمسين نفرا ممن سار مع رأس الحسين الى الشام. اى مرد بدانكه من از جمله پنجاه نفرى بودم كه سر مطهر منور فرزند خيرالبشر را بسوى شام مىبرديم روز راه مىرفتيم سر بر نيزه بود شب كه ميشد سر عزيز زهرا را در تابوتى مىنهاديم و در حوالى آن مشغول خوردن شراب مىشديم يكى از شبها بعد از شراب و مستى كه من در آن شب با رفقا هم رنگ و همراه نبودم و شراب نخوردم در نيمه شب كه هوا تيره و تار بود ناگاه ديدم رعد و برقى آشكارا گشت و درهاى آسمان گشوده گشت آدم صفى الله و نوح نجى الله ابراهيم خليل الله اسمعيل ذبيح الله موسى كليم الله عيسى روح الله با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) رسول الله از آسمان فرود آمدند جبرئيل با فوجى از ملائكه همراه آنها بود آمدند تا به نزديك تابوت رسيدند جبرئيل پيش آمد سر تابوت را گشود و سر مطهر پسر فاطمه عليها السلام را بيرون آورد به سينه چسبانيد و لبهاى وى را بوسيده داد بدست پيغمبران همه آن سر را گرفتند و با كمال مهربانى بسينه نهاده و لبهاى نازنين او را بوسيدند تا اينكه نوبت به پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد رسولخدا آن سر مطهر را خيلى بوسيد و بسيار اشگ ريخت مثل اينكه پدر بر پر نوحه خوان باشد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نوحه گرى مىكرد و انبياء او را تسليت مىدادند و آن سرور آرام نمىگرفت پس ديدم جبرئيل عرض كرد يا رسول الله خدا مرا فرمان داده كه بفرمان تو باشم اگر امر فرمائى رشته زمين را بكشتم و زلزله در زمين اندازم عليها سافلها بنمايم كما آنكه شهر لوط را سرنگون كردم پيغمبر فرمودند اى جبرئيل آخر قيامتى هست صبر مىكنم تا آنروز با ايشان مخاصمه كنم باز رسول خدا گريه آغاز كرد ملائكه از گريه رسول خدا ملول شدند آمدند پاسبانان سر را بگيرند و بقتل برسانند چون بمن رسيدند فرياد كردم يا رسول الله الأمان الأمان بخدا من در قتل فرزندت حسين (عليه السلام) همراهى نكردم و راضى هم نبودم بفعال اين قوم مرا ببخش فرمود واى بر تو آيا همراه اين قوم نيستى و نظر بر بيچارگى و مظلومى اهل بيت من نمىكنى؟ عرض كردم چرا. فرمود لا غفر الله لك .خدا ترا نيامرزد پس پيغمبر رو كرد به ملك موت فرمود دست از وى بدار كه او خود خواهد مرد من از آن وحشت از جا جستم. و فى المناقب اصبحت رأيت اصحابى كلهم جاثمين رمادا. صبح بود ديدم تمام رفقا يك به يك خاكستر شده اند صاحب روضة الشهداء هم واقعه را به اختلاف جزئى نقل مىكند مىگويد آن شخص نامش ابو الحنوق بود و گفت پس از آنكه پيغمبر خدا فرمود بيدار شدم ديدم نيمه صورتم سياه شده است و هنوز مىسوزد.
واقعه صومعه راهب
در كتاب فوادج الحسينه از حسين بن محمد بن احمد رازى و او از شيخ ابو سعيد شامى نقل مىكند و معين الدين هم در روضة الشهداء از ابى سعيد دمشقى روايت مىكند كه گفت من همراه آن جماعت بودم كه سر امام (عليه السلام) و عيالات را به شام مىبردند چون نزديك دمشق رسيدند خبر در ميان مردم افتاد كه قعقاع خزاعى جند جندا و هيأ جيشا لشگرى جمع آورده و مىخواهد بر لشگر ابن زياد شبيخون زند و سرها را با اسرا بستاند سرداران لشگر مضطرب شده و به احتياط تمام مىرفتند شبانگاه به منزلى رسيدند كه در آنجا دير محكمى بود كه نصرانيها در آنجا مسكن داشتند رأى لشگر بر آن قرار گرفت كه آن دير را پناهگاه خود سازند تا اگر كسى شبيخون آرد كارى نتواند كند پس شمر ملعون به در دير آمد و بزرگ دير را طلبيد. فطلع شيخ من سطح الحصار فالتفت الى اليمين و اليسار. پير دير از بام حصار نظرى بر يمين و يسار كرد ديد بيابان را لشگرى بى پايان گرفته پرسيد چه مىگوئيد و چه مىخواهيد شمر گفت ما لشگر عبيدالله زياديم از كوفه به دمشق مىرويم پرسيديم به چه كار متوجه شام شدهايد شمر گفت شخصى در عراق بر يزيد ياغى شده بود و ما به حرب او رفتيم او را با كسان او كشتيم اكنون سرهاى ايشان را بر سر نيزه كرده ايم و عيال و اهل بيت او را اسير كرده ايم و از براى اميرالمومنين يزيد مىبريم آن مرد نصرانى نگاه بسوى سرها كرد. فراى رؤسا مشرقة طالعة على الفضاء من افاق الاسنة و الرماج كان كلا منها نجم من السماء لاح. شيخ نصرانى نگاهى به آن سرهاى نورانى كرد ديد هر يك مانند ستاره درخشان از آسمان نيزه و سنان طلوع كرد و تمام صحرا را روشن نموده نصرانى پرسيد سر بزرگ اينها كدامست اشاره به سر مبارك امام (عليه السلام) كرد و رأس مبارك را نشان داد پير نصرانى از روى تامل نگاهى به آن سر مطهر نمود حالش منقلب و دگرگون گشت و هيبت و جلال آن حضرت نصرانى را مات نمود سستى در اعضاء و جوارح او افتاد گرد حزن و ملال در دلش نشست. پير مرد نصرانى پرسيد كه از دير من چه مىخواهيد شمر ملعون گفت شنيده ايم جمعى از دوستان و هواداران اين سر خبر شده و جمعيت كرده متفق شده اند كه بما شبيخون آرند اين سرها و اسرار از ما باز ستانند امشب مىخواهيم در دير مستحصن شويم و فردا كوچ كنيم پير مرد گفت لشگر شما بيشمار است و دير من گنجايش اين جيش را ندارد ولى از براى دفع دشمن و رفع ضرر سرها و اسرا را به دير بياوريد و خود گرداگرد دير باشيد شب را آتش بيفروزيد و هشيار بمانيد تا از شبيخون ايمن باشيد شمر گفت نيكو مىگوئى. فوضعوا الكريم فى صندوق شديد و قفلوه بقفل حديد. پس سر امام را در صندوق محكم نهادند و قفل بر آن زدند هر كه از لشگريان را گفتند همراه صندوق به دير در آئيد و شب پاسبانى كنيد. از واقعه ابوالحنوق ترسيده بودند اقدام نكردند اما همين قدر صندوق را آوردند در ميان دير در اطاق نهادند و قفل بر در آن خانه زدند و برفتند امام زين العابدين (عليه السلام) را با ساير اسيران در آنجا منزل دادند. فلما مضى شطر من الليل. چون پاره اى از شب گذشت راهب نصرانى بيرون آمد دور آن اطاق كه سر بريده امام آفاق بود طواف مىكرد ناگاه ديد آن خانه بى شمع و چراغ چنان روشن و منور است كه گويا صد هزار شمع و چراغ در آن افروخته اند. فرأه انه يظهر كانه فيه الف شمع معنبر. پير راهب از آن عجائب تعجب كرد با خود گفت اين روشنى از كجا باشد در اين خانه كه روشنى نبود. اين هذا النور و الضياء ولم يطلع قمر و لا بيضاء. هنوز كه روز طالع نشده و آفتاب و ماه كه سر نزده است يا رب اين خورشيد رخشان از كدامين كشور است قضا را در پهلوى آن خانه خانه اى بود كه روزنه اى داشت پير در آن خانه در آمد و از آن روزنه نگاه كرد ديد اين روشنى از آن صندوق ساطع است و هر دم زياد مىشود كم كم روشنائى افزون مىگرديد تا بجائى رسيد كه هيچ ديده تاب مشاهده آن نور نداشت. بعد از غلبه آن نور سقف خانه بشكافت. و هبط من السماء هودج و طلعت منه خاتون وضيئة و احتفت حواعر بديع و الجمال. هودجى از نور بزمين آمد در ميان آن هودج خاتونى نورانى بود كه مثل قرص خورشيد از ميان عمارى بيرون آمد كنيزان بسيارى كه به جوارى دنيا نمىماندند در اطراف وى حلقه زده بودند و چند كنيزى پاكيزه روى فرياد طرقوا طرقوا بر مىكشيدند كه راه دهيد راه دهيد مادر همه آدميان حوا و صفيه مىآيد بعد از او هودجى ديگر با حوريان پرى پيكر آمدند و طرقوا مىگفتند راه بدهيد كه حرم خليل ساره خاتون مىآيد ثم نزل هودج آخر پس هودجى ديگر با حوريان قمر منظر آمدند كه راه بدهيد هاجر مادر اسمعيل ذبيح مىآيد هودج ديگر با حورى خورشيد صورت آمدند طرقوا گفتند مادر يوسف صديق راحيل آمدند هودج ديگر آمد كه كلثوم خواهر موسى كليم آمد هودج ديگر آسيه خاتون زوجه فرعون آمد محمل ديگر با جمعى ديگر آمدند كه مادر عيسى (عليه السلام) مريم بنت عمران مىآيد هودج ديگر با خروش عظيم و غوغا پيدا شد كه اينك خديجه خاتون حرم سيد انبياء مىآيد. فاقبلن جميعا الى الصندوق. تمام اين مخدرات و حوارى با گريه و زارى دور صندوق جمع شدند دست آوردند در صندوق را گشودند سر پر خون امام مظلوم را بيرون آورده دست بدست دادند و زيارت مىكردند و صلوات مىفرستادند. فاذا بصرخة عالية صار البيت منها ضجة واحدة. راهب نصرانى گويد ناگاه ديدم ناله و زارى عظيم برپا شده كه گويا خانه از جا كنده شد. و حبطت هودجة تضى كعين البيضاء. هودجى مثل چشمه خورشيد در كمال ضياء بزير آمد كنيزانى چند با گريبانهاى دريده پيراهنهاى مندرس و حرير و استبرق بر تن پاره كرده با موهاى افشان و گيسوان پريشان حسين حسين گويان آمدند آن هودج را كنار صندوق بر زمين نهادند ناگاه بانگى بر آن راهب ترسا زدند كه اى شيخ نصرانى نگاه مكن. فان فاطمة سيدة النساءهابطة من السماء. زيرا فاطمه زهراء سيده نساء العالمين با موى پريشان از آسمان بزير آمده مىخواهد سر پسرش را زيارت كند پير راهب گفت من از آن صيحه بيهوش افتادم چون بهوش آمدم حجابى پيش چشم خود ديدم كه ديگر اطاق و كسان در آن را نمىديدم ولى صداى نوحه و ندبه ايشان را مىشنيدم كه همه ناله و زارى و بيقرارى داشتند ليكن در ميان آن همه ناله و زارى صداى يك زنى به گوش من آمد مثل مادرى كه بر پسرش نوحه كند راهب گفت ديدم آن مخدره كه از همه بيشتر افغان داشت مىفرمود: السلام عليك ايهاالمظلوم الحريب السلام عليك ايهاالشهيد الغريب السلام عليك يا ضياء العين و مهجة قلب الام يا حسين قتلوك و من شرب الما منعوك. اى مظلوم مادر و اى شهيد مادر اى غريب مادر حسين جان و اى نور ديده عطشان آخر ترا لب تشنه كشتند نور ديده غمگين مباش كه من داد تو را از خصم مىستانم. پير راهب از استماع ناله و افغان سيده زنان مدهوش افتاد چون به هوش باز آمد از آن عمارى و اهالى نشانى نديد برخاست از آن خانه بيرون آمد قفلى كه آن مدبران بر در آن خانه زده بودند شكست وارد اطاق شد رفت به سر صندوق كه سر مطهر در او بود او را برگشوده ديد نور از آن سر ساطع و لامع بود در پاى آن صندوق بخاك غلطيد و بسيار گريست پس سر را از صندوق بيرون آورده و با مشگ و گلاب بشست و سجاده نفيسه ظريفه گسترد. و اوقد عنده شمعا معنبرا كافوريا ثم جلس على ركبتيه و جعل ينظر اليه و يبكى عليه بدم منسجم و تأوه مضطرم. شمع كافورى در اطراف سجاده روشن كرد پس از روى حيرت نگاه بدان سر نورانى مىكرد و اشگ مىباريد و آه سوزان از دل مىكشيد پس بزانوى ادب در آمد و رو به آن سر كرد با گريه و زارى گفت اى سر سروران عالم و اى مهتر بهتر اولادان آدم يقين كردم كه تو از آن جماعتى كه صفات ايشان را در تورية موسى و انجيل عيسى خوانده ام هستى بحق آن خدائى كه ترا اين جاه و منزلت داده كه تمام محترمات سرادقات عصمت و جلال و خواتين خيام عزت و اجلال بديدن تو آمدند و از براى تو گريه و ناله و نوحه كردند مرا بگو كيستى و چه كسى. فاجابه الكريم بعناية العليم الحكيم فى الحال. بفرمان حضرت ذوالجلال سر مطهر امام حسين (عليه السلام) به سخن در آمد گويا فرمود اى راهب من ستم رسيده دوران و محنت زده جهانم من كشته تيغ كوفيانم آغشته بخون ز شاميانم آواره شهر و خاندانم فرزند پيمبر زمانم. راهب عرض كرد: فدايت شوم از اين آشكارتر بفرما. امام (عليه السلام) فرمود اى راهب از حسب و نسب مىپرسى يا از تشنگى سوال مىكنى اگر از نسب مىپرسى من فرزند پيغمبر برگزيده ام من پسر والى پسنديده ام. آن سرور تمام مصائب خود را كه در عراق از كوفى پر نفاق ديده بود براى راهب بيان كرد و آن پير تا صبح به آه و ناله بسر برد. يتاوه و يتلهف و يبكى و يتاسف. پس از دير خود به در آمد تمام جمعيت خود را كه در حصار بودند جمع كرد آنچه ديده و شنيده بود همه را راهب ترسا براى نصارى نقل كرد و اشگ ريخت همه را به گريه در آورد به نحوى كه همه گريبانها چاك زدند و خاك بر سر ريختند همه به آن حالت نزد حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) آمدند. و هو فى قيد الاسرو الذلة و حوله من اليتامى و الثواكل فى مجلس عديم السقف. چون چشم نصارى بر آن سرور افتاد ديدند يك مشت زن اسير در قيد و زنجير به ريسمان بسته اطفال پريشان حال بروى خاك خوابيده در منزل ويرانه قرار دارند صاحوا و بكوا تمام صيحه از دل بر آوردند گريستند زنارها دريدند در قدمهاى امام سجاد (عليه السلام) افتادند كلمه شهادت بر زبان جارى نموده مسلمان شدند و آن پير نصرانى تمام واقعات را كه در عالم خلصه ديده بود از براى امام (عليه السلام) بيمار نقل نموده و عرض كرد فدايت شوم ما را اذن ده تا از اين دير بيرون رويم بر سر اين طايفه شبيخون آريم و دل خود را از ظلم اين ظالمان خالى كنيم اگر كشته شديم جانهاى ما فداى شما باد امام (عليه السلام) در حق ايشان دعاى خير فرمود اسلام ايشان را قبول كرده فرمود اين طايفه را بخود واگذاريد زود است كه جزاى خود را ببينند و به سزاى خويش برسند. ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون. و ما را جز تسليم و رضا چاره اى نيست.
حکایت دیگرصومعه راهب
چون شب در آمد، سر مبارك امام را بدان صومعه سپردند. و چون پاسي از شب بگذشت، راهب آوازي بر صفت رعد بشنيد كه جمعي تسبيح و تقديس همي كردند و نورهاي رخشان ديد كه بر هوا مي شد. و نوري ديد كه از آن سر همي بالا گيرد و با اعنان [جمع عنان، اطراف و جوانب] آسمان همي پيوندد و دري ديد از آسمان كه زي زمين برگشوده اند؛ و فريشتگان ديد كه از آن دريچه فوج فوج بر زمين همي آيند و با حشمتي هر چه تمامتر بدان سر درود همي گويند. و لله در المعري حيث يقول: مسح الرسول جبينه فله بريق في الخدود - ابواه من عليا قريش و جده خير الجدود [رسول خدا پيشاني او را دست کشيد که درخشتي بر گونههاي اوست پر و مادرش از برترين قريشاند و جد او بهترين اجداد بود] . راهب از آن حالت خيره ماند و به حيرت فرو شد. چون بامدادان عزم رحيل كردند، آن سر مبارك را باز خواستند. راهب بر فراز صومعه شد و بزرگ آن قوم را بخواند. حولي به نزد او فراز آمد. راهب پرسيد: اين اسيران كه باشند و اين سر از كيست؟ خولي گفت: مردي بر اميرالمؤمنين يزيد بيرون شد و از طاعت او سرباز زد، امير عبيدالله با او در انداخت و او را بكشت و اينك سر او ست كه به خدمت يزيد مي بريم. راهب گفت: او را چه نام بود و از كدام خاندان و نژادش به كه مي پيوست؟ گفت: نامش حسين و از آل هاشم و پسر علي ابوطالب و مادرش فاطمه و رسول خداي محمد بن عبدالله نياي او بود. راهب گفت: هلاك باد شما را! هر آينه قسيسين [کشيشها] و احبار درست گفته اند: چون مردي بدين صفت كشته شود، آسمان خون تازه ببارد و آسمان خون نبارد مگر بر قتل پيمبران و جاي نشينان ايشان، چه شود كه ساعتي ديگر اين سر به من باز دهيد؟ خولي دريغ كرد و گفت: ندهم و همي خواهم تا بدين سر به نزد اميرالمؤمنين يزيد تقرب جويم و جايزتي بسزا ستانم. راهب ده هزار ديار زر بدو داد و آن سر مبارك را لختي باز پس گرفت و همي بوسيد و همي بوييد و مي گفت: به خداي بر من بسي گران است كه با تو به تن و جان مواسات نكنم و افسوس كه اين سعادت در نيافتم و بدين شرافت نرسيدم. چون به نزد نياي خويش رسي، يكي گواهي ده كه من گواهي مي دهم كه معبودي بحق جز خداي سبحانه نيست و محمد رسول او بود و علي جانشين محمد است. [تذکرة الخواص، سبط ابن جوزي ص 150؛ منتخب طريحي ص 341؛ سالار کربلا (مقتل مقرم) ترجمهي فهيم کرماني ص 547] . و خولي آن نقد در ميان ياران قسمت كرد. ناگاه خزف پاره اي چند ديدند كه بر آنها نبشته اند: «و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون» [الشعرا: 227] اين خبر پنهان داشتند و هاتفي آواز داد: اترجوا امة قتلت حسينا شفاعة جده يوم الحساب - و قد غضبوا الاله و خالفوه - و لم يخشوه في يوم المآب - الا لعن الاله بني زياد - و اسكنهم جهنم في العذاب . آيا امتي که حسين سبط رسول خدا را به قتل رسانده. شفاعت جد او را در روز حساب دارد؟. امتي که خدا را به خشم آورد و ترسي از روز بازگشت به خود راه نداد. همانا خدا بر فرزندان زياد نفرين کناد و در دوزخ جاي دهاد و عذاب کناد. و چون اين ابيات بشنيدند، رعب و هراس بر درون ايشان استيلا يافت، به جدي هر چه تمامتر براندند و آرام نگرفتند تا به دمشق رسيدند.
عسقلان (امروزه اشکلون در سرزمین اشغالی ست)
در روضةالشهداء مسطور است که لشگر پسر زیاد آل الله و آل رسول را آوردند تا به شهر عسقلان رسانیدند والی شهر عسقلان یعقوب عسقلانی بود که از امراء شام شمرده می شد و در کربلا به حرب حضرت امام حسین (علیه السلام) حاضر بود باتفاق عسگر مراجعت کرده بود چون به نزدیک شهر خود رسید حکم کرد شهر را آئین بستند و اهل شهر لباسهای فاخر در بر کنند اظهار فرح و سرور برای فتح یزید بنمایند فزینوا الأسواق و الشوارع و الأبواب و احضروا المطربین و اخذوا فی اللهو و اللعب و اظهروا الفرح السرور و ادمنوا شرب الأبنذة و الخمور و جلسوا فی الغرف و الرواشن و الاعالی من الدانی و العالی کوچه و بازارها را زینت کردند دروازه ها را آیین بندی نمودند در سر چهار راه ها مطرب نشاندند رقاصان مشغول طرب مردمان به لهو و لعب اجامره و اوباش لباسهای رنگارنگ در بر کردند از اعلی و ادنی بر غرفه ها و منظره ها نشسته و مجالس خمر آراسته به شادی و طرب مشغول شدند تا وقتیکه اسیران حجاز را با سوز و گداز و با ساز و آواز وارد کردند از یکطرف صدای چنگ و رباب از یکطرف ناله یتیمان از وطن آواره از طرف دیگر ناله رباب از یکطرف سکینه بسر می زد و از یکطرف طبل بسینه می کوبید از یکطرف آواز طرب از یکطرف افغان زینب از یکطرف آواز تار از یکطرف ضجه بیمار و الرؤس مشاهیر و المخدرات مذاعیر. یکطرف آمد صدای های هوی - یکطرف افغان و سوز های هوی - یکطرف ساز رباب و نی و نای - یکطرف آواز شور وای وای . جوانی پاکزاد شیعه و شیعه زاده غریب به آن شهر افتاد از طایفه خزاعه در سلک تجار به آن دیار آمده نام وی ضریر خزائی بود غوغای بلد به گوش وی رسید از منزل بیرون دوید و رأی الخلایق یستبشرون و یتضاحکون و یمرون فوجا فوجا مردم را دید مسرور و خندان مبتهج و شادان فوج فوج در کوچه و بازار می روند اهل طرب ساز می زنند از هر طرف آواز مبارکباد می گویند از کسی پرسید که آراستن شهر را سبب چیست و اینهمه مسرت و فرح از برای کیست؟ آن کس گفت: مگر در این شهر غریبی؟ گفت: آری امروز باین شهر وارد شده ام. آن شخص گفت: جماعتی از مخالفان حجاز در عراق قیام کرده و بر یزید خروج کردند، بدست امرای شام و ابطال کوفه به قتل رسیدند سپس سرهای ایشان را بریده و زنان و کودکان آنها را اسیر کرده اند و به شام می برند و امروز به این شهر وارد می شوند و این شادی و سرور برای فتح یزید است. ضریر پرسید: اینها مسلمان بوده اند یا مشرک؟ آن کس گفت: نه مسلمان بوده اند و نه مشرک بلکه اهل بغی بوده اند و بر امام زمان خروج کردند، آن خارجی می گفت من از امام زمان یزید بهترم و یزید می گفت من از او اولی هستم او می گفت: جد من پیغمبر بود، پدرم امام بود، مادرم فاطمه دختر پیغمبر است و سلطنت و خلافت حق ما است و یزید می گفت: برادرت حسن سلطنت را با ما صلح کرد تو دیگر حقی نداری. وی می گفت: برادرم حق خود را مصالحه نمود من که صلح نکرده ام عاقبت او را با خواری کشتند و سرش را اکنون به شام می برند.
ضریر گفت: جگرم آب شد بگو نام او چه بود؟ گفت: حسین بن علی بن ابیطالب علیهما السلام. ضریر چون نام حسین بن علی علیهما السلام را شنید دنیا در نظرش سیاه شد گریه راه گلویش را گرفت دوید بسوی دروازه که اسرا را می آوردند دید ازدحام خلق از حد احصا گذشته ناگاه دید اذا قبلت الرایات و ارتفعت الأصوات و جاؤا بالرؤس و السبایا علی و کاف البغال و اقطاب المطایا علمهای افراشته پیش آمد پشت سر سرهای شهیدان از پیر و جوان ششماهه الی نود ساله مانند ماه بی هاله خورشید و مشگین کلاله آمدند پشت سر آنها اسیران خسته مانند مرغان پر شکسته بر قاطرهای بی پالان و ناقه های عریان نشسته نقدمهم علی بن الحسین علی بعیر مغلول الیدین و الرجلین پیشاپیش آن زنان دل غمین امام زین العابدین (علیه السلام) مغلول الیدین پاها زیر شکم شتر بسته با تن خسته سر بزیر افکنده می آید ضریر پیش رفت عرض کرد آقا سلام علیک این بگفت و مانند سیل اشگ از دیده فرو ریخت حضرت هم با چشم گریه آلوده جواب سلام داده و فرمود: ای جوان کیستی که بر من غریب سلام کردی تو چرا مانند دیگران خندان نیستی؟ عرض کرد: قربانت شوم من شما را نمی شناسم زیرا غریب این بلدم ای کاش مرده بودم و نمی آمدم و شما را به این روز و دختران فاطمه را باین حالت مشاهده نمی کردم یا لیت یاران و خویشان شهر و دیار من اینجا بودند لنادیت بشعارکم و اخذت بثارکم اما چه کنم غریب و تنهایم چه کنم چه چاره سازم که غریب و دردمندم. بکجا روم چه گویم که اسیر و مستمندم - سر گریه دارم اکنون لب خنده گشته عریان . به هزار غم بگریم نه به جوش دلی بخندم . فعند ذلک بکی الامام السجاد (علیه السلام) و قال انی شمت منک رائحة المحبة و انست فیک سیناء من نار المحبة ای جوان من امروز میان این همه مردم از تو بوی آشنائی می شنوم و نار محبت در سینا و سینه تو می یابم. ضریر عرض کرد فدایت شوم خواهش دارم خدمتی بمن رجوع فرمائی که از عهده آن بر آیم. حضرت فرمودند برو در نزد آنکس که موکلست بر سرها التماس کن و او را راضی کن که سرهای شهیدان را از جلو شتران زنان و دختران دورتر برند تا مردم به نظاره سرها مشغول شوند و این دخترها و زنان بی چادر آسوده بمانند اینقدر نظاره بنات رسول نکرده دور فتیات فاطمه بتول جمع نشوند فقد اخزوهن و ایانا ایجوان این قوم ما و حرم ما را رسوا کردند خدا لعنت شان کند. ضریر عرض کرد سمعا و طاعة آمد بنزد رئیس موکلان پنجاه دینار زر داد و گفت خواهش می کنم این زرها را بگیری و سرها را دورتر از اسیران ببری که مردم اراذل کمتر بدختران فاطمه نظاره کنند قبول کردند ضریر برگشت خدمت امام سجاد (علیه السلام) آمده عرض کرد فدایت شوم دیگر فرمایشی هست رجوع فرما. فرمود: ای جوان اگر بتوانی چادر و ساتری از برای این مخدرات بی حجاب بیاوری خداوند ترا از حله های بهشت عطا کند. ضریر فورا رفت از برای هر یک از مخدرات دو جامه بیاورد و نیز از برای حضرت امام زین العابدین هم جبه و عمامه بیاورد در این اثنا خروش و فریاد از بازار بر آمد ضریر نظر کرد شمر ذی الجوشن را دید با جمعی مست شراب با حالت خراب نعره زنان شادی کنان در رسیدند و هو سکران و من الخمور ملأن ضریر از شمر شریر بعضی ناسزاها نسبت به امام (علیه السلام) شنید طاقت نیاورده غیرت مسلمانی بر وی غالب آمده پیش رفت عنان اسب شمر را گرفت و گفت ای لعین بی دین یا عدوالله رأس من نصبته علی السنان و بنات من سبیتها بالظلم و العدوان الی آخر ای دشمن خدا این سر کیست که بر نیزه کرده و این عیال کیست که بر شتر نشانده خدا دست هایت را قطع و چشمهایت را کور کند. شعر شما را دیدها بی نور بادا - دل از دیدار حق مهجور بادا - شما را جای جز سجین مبادا - ز حق جز لعنت و نفرین مبادا . همینکه شمر ملعون این سخنان از ضریر شنید آن بدمست شیطان پرست رو به ملازمان و غلامان خود کرد که سزای این بی ادب را بدهید که به یکبار آن اشرار بر ضریر حمله آوردند مردم شهر نیز بر وی سنگ و چوب و خشت زدند و الفتی کان شدید المهراس ثابت الأساس فشد علیهم جوان از جمله شجاعان بلکه سر آمد زمان بود در شجاعت جست و شمشیری در ربود حمله بر آن کفر کیشان کرد غوغا و ولوله و بانگ هیاهو و هلهله از مردم بر آمد. چه گویم که آن یکتن پرهنر - چه سازد به یکدشت پر گورخر - زدندش ز اطراف بس چوب و سنگ - جهان شد به دیدار وی تار و ننگ - سر و پیکر آن جوان دلیر - شد از ضربت چوب همچون خمیر - بیفتاد از پا ضریر جوان - تنش زیر خشت و حجر شد نهان . مردم یقین بر هلاکت وی کردند از او در گذشتند به همان حالت افتاده در غش بود تا شطری از شب رفت بهوش آمد خود را مثل مرغ پرکنده دید افتان و خیزان برخاست روان شد در آن نزدیکی مقبره جمعی از پیغمبران بود که مردم زیارتگاه کرده بودند خود را بدانجا رسانید دید جماعتی با سرهای برهنه و گریبانهای پاره دور هم حلقه ماتم زده و آب از دیده ها می بارند و آتش از سینه ها می افروزند ضریر پیش آمد از آن قوم پرسید شما را چه می شود مردم این همه در عشرت و سرورند شما در غصه و اندوه. گفتند: وقت شادی خارجیانست و ما از دوستان اهل بیت رسالتیم اگر تو از دشمنانی به میان دشمنان رو اگر از محبانی بیا با ما در غم و اندوه موافق شو اگر دردمندی دردمندان را بنواز و اگر سوخته ای با سوختگان بساز. ای شمع بیا تا من و تو زار بگرئیم - کاحوال دل سوخته دلسوخته داند . ضریر گفت چگونه از مخالفان باشم و حال آنکه به صد حیله خود را از دست ایشان خلاص کرده ام تمامی ماجرای خود را نقل کرد پس با هم ذکر مصیبت اهل بیت نموده و به گریه در آمدند. شعر : آن یکی گفت فغان از سر پر خون حسین - واندگر گفت فغان از دل پر خون حسین . هر کدام وقایع آن روز را می گفتند و می گریستند. [شهر عَسقَلان شهری بندری در سواحل دریایِ «مِدیتِرانه» که در قدیم به جهت زیبایی و نیکویی به «عروس شام» معروف بوده و جزء سرزمین «فلسطین» بوده است که بعدها با اشغال و غَصب این سرزمین توسّط صَهیونیست ها، با نام عِبری «Ashkelon» (اَشکِلون) در نقشههای جغرافیایی شناخته میشود و اکنون در «اسراییل» قرار گرفته است].
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(9)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
سرمدين
ابو مخنف مىنويسد: سرمدين شهرى معمور و كثير الخير بوده كه مردم بسيارى در آن مدينه اغلب دوستدار خانواده اطهار بودند چون شنيدند كه سلطان حجاز را عراقيان بى نام و ننگ كشتهاند و حرم پادشاه عالم را با سرهاى اصحاب و انصار به شام مىبرند. غلقوا الأبواب و صعدوا على السور و صاروا يسبونهم و يلعنونهم و يرمونهم بالحجارة. اهل سرمدين دروازههاى خود را تماما بستند و بر پشت بام قلعه هاى خود بر آمدند بنا كردند لشگر ابن زياد و يزيد را دشنام دادن و لعنت و نفرين كردن و سنگ باريدن فرياد مىكردند. يا قتلة الحسين (عليه السلام) والله لا دخلتم مدينتنا. اى قاتلان ابى عبدالله الحسين بر شما لعنت باد شما را به شهر خود راه نمىدهيم اگر يك نفرتان قدم باين شهر بگذارد همه را مىكشيم و هرگاه شما هم ما را بكشيد راه عبور از شهر خود به شما نخواهيم داد زنهاى آن شهر بر اسيران نظاره مىكردند لباسهاى خود را از غصه پاره كردند بر سر و سينه مىزدند مىگفتند اى خواتين با احترام خدا لعنت كند آنهائى را كه شما را به اين روز انداخته عليا مكرمه ام كلثوم كما فى المقتل المنسوب الى ابى مخنف اين اشعار را خواند.كم تنصبون لنا الأقتاب عارية اليس جدى رسول الله ويلكم كاننا من بنات الروم فى البلد هو الذى ذلكم قصدا الى الرشد. يعنى اى بى مروت لشگر چرا اين قدر ما را بر سر اين شترهاى بى جهاز شهر به شهر مىبريد و چقدر اين زنان خون جگر را در بالاى چوب جهاز شتران مىنشانيد مگر ما دختران رومى هستيم مگر جد ما رسولخدا نيست مگر صاحب دين و هدايت نبود تقصير ما چيست كه از صدمه شتر سوارى تلف شديم.
حرّان
یکی از منازل کاروان اسراء در راه شام منزل حران است . صاحب روضة الشهداء می نویسد: چون لشگر ابن زیاد به منزل حران رسیدند اهل آن بلد به استقبال بر آمدند بر بلندی و پستی مشغول تماشای اسیران شدند و در آن مکان تلی بود که در بالای آن خانه از شخص یهودی بود که او را یحیی یهودی حرانی می نامیدند و نیز این مرد از جمله تماشائیان به تفرج آمده بود فقام علی الطریق یتصفحهم یتفرج فیهم حتی مروا علیه بالرؤس بر سر راه ایستاده تماشای اسیران می کرد تا آنکه همه گذشتند و سرها را نیز عبور دادند در میان سرها ناگاه چشمش بر سر امام (علیه السلام) افتاد که چون ماه تمام بر سر نیزه تر و تازه است فلما امعن النظر فیه رأی ان شفتیه یتحرکان و سمع کلامه (علیه السلام) درست به نظر معنی نگاه کرد بر سر نورانی حضرت دید لبهای مبارکش حرکت می کند پیش رفت گوش فرا داد این کلمات به سمع او رسید که می فرمود و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون یحیی تعجب نموده که چگونه سر بریده حرف می زند البته این سر یا سر پیغمبر است یا وصی پیغمبر پرسید ای مردم شما را بخدا این سر کیست و نامش چیست؟ گفتند سر حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام است که مادرش دختر محمد است یحیی با خود گفت اگر دین جدش بر حق نبود این برهان از وی ظهور نمی کرد پس به آواز بلند فریاد کرد اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و ان ابنه هذا من اولای الله ای مردم گواه باشید که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حق و پسر شهید او بر حق و اهل حرم او بناحق بی حجاب و بی نقاب مانند اسیران فرنگ بر شترها سوارند ثم عمد الی عمامته پس دست برد عمامه خود را که از جنس کتان مصری بود برداشت و او را قطعه قطعه ساخت بنزد خواتین مکرمات و بنات محترمات آورد آن قطعات را تقسیم کرد که حجاب صورت کنند ثم عمد الی جبته پس دست آورد جبه خود را از بر بیرون آورده به دوش امام بیمار (علیه السلام) انداخت فرستاد هزار درهم زر آوردند پیش کش امام چهارم (علیه السلام) نموده عرض کرد فدایت شوم این زرها را به مایحتاج خود در دار غربت و اوقات کربت صرف نمائید لشگر ابن زیاد چون این محبت را از یهود دیدند بانگ بر وی زدند که یا هذا این چه کار است می کنی دشمنان والی شام را محبت و حمایت می کنی از گرد این اسیران دور شو و الا سرت را جدا می کنیم یحیی از این کلام در غضب شد اخذته الغیرة و جذبته المحبة غیرت ایمان بر آن تازه مسلمان غلبه کرد جذبه محبت اهل بیت رسالت وی را جذب نمود رو کرد به جماعتی که از نوکرها و خدام وی بودند گفت شمشیر مرا بیاورید و اسلحه بر خود راست کنید تکبیرگویان بر آن بدکیشان حمله کنید شمشیر یحیی را آوردند آن شیر شکاری شمشیر خونبار خود را از غلاف کشیده فسنله عن غمده و نظر الی فرنده فصاح باعلی صوت الله اکبر بزرگست خدای محمد این بگفت و با جماعت خود حمله بر جماعت کفر کرد یحیی پنج نفر را از دم شمشیر گذراند غلامان وی نیز جمعی را مقتول و برخی را مجروح نمودند فجاشوا علیه و جعلوه فی مثل الحلقه لشگریان ابن زیاد بر او حمله آوردند و آن تازه مسلمان را در میان گرفتند فضربوه بالسیف و السنان و رشفؤه بالأحجار و النبلان از اطراف و جوانب نیزه و شمشیر و سنگ و تیر بر بدنش زدند غلغله در جمعیت افتاد خبر بگوش اهل بیت رسالت رسید که آن جوان تازه مسلمان را لشگر ابن زیاد در میان گرفته اند دارند می کشند یحیی ضربت های پیاپی خورد و سلام داده بعد به دارالسلام آخرت روی نهاد یک سلام به سر مطهر امام (علیه السلام) و یکی به فرزند امام (علیه السلام) داد معین الدین در روضه می نویسد که مرقد پاک یحیی در دروازه حرام معروف است به مقبره یحیی شهید و یستجاب الدعاء عند ترتبه در سر قبر او هر دعائی رد نمی گردد و مستجاب می شود. در هر دو جهان گر آبرو می طلبی - بگذر بسر خاک شهیدان درش .
اندرین
چون سپاه کفرآئین پسر زیاد پلید اسراء و سرها را به قریه اندرین آوردند والی آن ولایت را خبر کردند تا تدارک سپاه دیده و به استقبال بیاید. کامل السقیفه می نویسد: حاکم این شهر را نصر بن عتبه نام بود از قبل یزید بن معاویه حکومت داشت چون شنید لشگر عراق امام آفاق را کشته اند و عیالش را اسیر کرده با سر آن سرور به شام می برند کفر و نفاق خود را آشکار کرد خرمی و سرور نمود امر بتزیین البلد و اظهار السرور و الفرح و ابعاد الهم آن ملعون امر کرد شهر را آئین بستند مردمان را گفت البسه رنگین بپوشند اظهار فرح کنند منتظر ورود کاروان اسراء باشند از آنطرف سپاه کفر اثر کاروان اسراء را به شهر داخل نموده و اسیران را با آن ذلت و خواری در جائی منزل دادند و سرها را در صندوق نهادند چون شب شد اهل آن بلد بنای عیش و عشرت نهادند که عبارت کامل این است و باتوا لیلتهم یختمرون و یرقصون و یصبحون و یضربون الطنابیر و المزامیر و لهم فی سکرتهم شهبق و زفیر آنشب را به شرب خمر مشغول گشته و بنای رقصیدن و کف زدن و وجد و نشاط نمودن گذراندند اهل طرب به ساز و آواز اشتغال داشتند که صدای طنبور و تار و آواز از فلک دوار در گذشت دل اسیران در گوشه زندان از این شادی بدرد آمد که ای خدا می پسندی محبوب ترا بکشند و اظهار سرور نمایند در این وقت که لشگر به عیش و عشرت مشغول بودند غضب و قهر قهاری شامل حال آنها شد باین معنی که ابری سیاه بر سر آن شهر خیمه زد و رعد و برق از وی جستن نمود هر وقت که صدای رعد بلند می شد زهره ها را می درید و هر دم که برق می زد جائی را می سوخت از هر مکانی صدای سوخت سوخت و از هر گوشه آوازهای برق متوالی شنیده می شد جمعی از لشگر و اهل شهر سوختند مستی از سر مردم بدر رفت و عشرت به مصیبت مبدل شد صبح زود بقیه لشگر اسیران را برداشته رو به راه نهادند.
حماة
ابی مخنف می نویسد که اهل بلد حماة نیز آن طاغیان و عاصیان را راه ندادند فغلقوا الأبواب علی وجوههم و رکبوا بسور دروازه ها را بر روی آن جماعت بستند و بر برج و بارو نشستند گفتند والله لا تدخلون بلندنا هذا در بلد ما داخل نخواهید شد اگر از اول تا آخر ما کشته شویم نخواهیم گذارد وارد این بلد شوید سپاه رو سیاه چو این بشنیدند ارتحلوا الی حمص لیکن از کلام ابن شهر آشوب و دیگران چنین بر می آید که سپاه ابن زیاد شهر حماة هم رفته اند و الان سنگی که سر بریده حضرت را بر او نهاده اند با خون خشگیده موجود است و مشهور به مشهد الراس است مرحوم علامه در ریاض از معاصرین اصحاب خود که تألیف کتاب در مقتل نموده اند نقل کرده اند که آن فاضل معاصر در کتاب خود حکایت کرده که در سفر مکه عبورم به شهر حماة افتاد در میان باغ و بساتین آن مسجدی دیدم که مسمی به مسجدالحسین بود فاضل معاصر می نویسد که وارد مسجد شدم در بعضی از عمارات مسجد یک پرده کشیده شده و آن پرده به دیوار آویخته برچیدم دیدم سنگی بر دیوار نصب است و بر آن خون خشگیده دیدم از خدام مسجد پرسیدم این سنگ چیست و این اثر و این خون چه می باشد گفتند این سنگ سنگی است که چون لشگر ابن زیاد از کوه به دمشق می رفتند سرهای شهیدان و اسیران را می بردند باین شهر وارد کردند سر مطهر فرزند خیرالبشر را روی این حجر نهادند فاثر فی هذا الحجر ما تراه تاثیرا اوداج بریده در دل سنگ این کار کرده که می بینی و من سالهاست که خادم این مسجدم لا ینقطع از میان مسجد صدای قرائت قرآن می شنوم و کسی را نمی بینم و در هر سال که شب عاشورای حسین (علیه السلام) می شود نصفه شب نوری از این سنگ ظهور می کند که بی چراغ مردم در مسجد جمع می شوند و دور آن سنگ گریه می کنند و عزاداری می نمایند و در آخرهای عاشوراء بنا می کند خون از سنگ ترشح کردن و یبقی کذلک و ینجمد همان نحو می ماند و می خشگد و احدی جرأت جسارت آن خون را ندارد خادم گفت آن خادمی که قبل از من در این مسجد خدمت می کرد او هم سالهای متمادی در خدمت بود و این سنگ را به همین حالت با این اثر و با این خون منجمد با صوت قرآن و نور نصف شب عاشوراء همه را نقل می کرد و می گفت خدام قبل هم برای او نقل کرده بودند از مسجد که بیرون آمدم از اهالی آن بلد نیز پرسیدم همه آنچه خادم گفته بود گفتند انتهی. بعد از شهادت پسر فاطمه حسین (علیه السلام) - داغ شهادتش جگر سنگ آب کرد حاصل الکلام آن فرقه لئام اهل بیت خیرالأنام را از حماة حرکت داده و رو به شهر حمص نهادند.
حمص
چون به نزدیک شهر حمص رسیدند نامه به والی آن شهر نوشتند که ما گماشتگان امیرالمومنین یزیدیم و از کوفه به شام می رویم و ان معنا راس الحسین (علیه السلام) سر بریده حسین (علیه السلام) را همراه داریم و اولاد و عترت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اسیر نموده به دیار شام می بریم استقبال کن تدارک لشگر ببین و شهر را آئین ببندید امیر شهر حمص برادر خالد بن نشیط بود که در شهر جهنیه حکومت داشت یک برادر آنجا والی بود چنانچه عرضه داشتیم و نیز برادر دیگر در حمص ریاست داشت چون از مضمون نامه لشگر مطلع شد امر بالاعلام فنشرت و المدینة فزینت علمهای سرخ و زرد و کبود و بنفش به جلوه در آوردند و شهر را زینت کردند مردم به تماشا بر آمدند سه میل از شهر دور شدند تا آنکه لشگر ابن زیاد رسیدند و آن کافر کیشان هم سرها از صندوقها بدر آوردند و بر نیزه ها زدند و پرده گیان حرم امامت را با کمال ذلت رو به شهر آوردند اهل حمص بعد از تحقیق که اینها اولاد حیدر و فرزندان پیغمبرند به غیرت در آمدند بسکه افغان طفلان و شیون زنان ویلان را شنیدند به جوش و خروش اندر شدند به همین حالت بودند تا آنکه اهل بیت رسالت را از دروازه وارد کردند زنان شهر حمص که حرم پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به آن خواری و زاری دیدند دست به شیون گذاشتند فازدحمت الناس فرموهم بالحجارة مردم شهر دیگر طاقت نیاوردند بنا کردند سپاه ابن زیاد را سنگباران کردن که از ضربت سنگهای گران بیست و شش نفر از فرسان کوفه و شام را به جهنم واصل کردند و دروازه ها را بستند و گفتند یا قوم لا کفر بعد الایمان نمی گذاریم یکنفر از شما از این بلد جان بدر برید تا آنکه خولی بن یزید حرامزاده را بکشیم و سر امام (علیه السلام) را از او بگیریم تا روز قیامت این افتخار در شهر ما بماند و به این نیت قسم یاد کردند و ازدحام جمعیت نزدیک کنیسه قسیسی که در جنب خالد بن نشیط بود اجتماع داشتند لشگر ابن زیاد با آن جماعت در جنگ و جدل بر آمدند و سر مردم را گرم کردند از دروازه دیگر سرها و اسیران را برداشتند و فرار کردند از حمص آمدند به سوق الطعام و در آنجا هم جای نیافتند از طرف بحیره رفتند به کیرزا از آنجا نامه به والی بعلبک نوشتند و وی را از قدوم خود اخبار دادند.
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(9)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
حلب
در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» مینامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها میفرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیهالسلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین علیهالسلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد. نوشته اند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» مینامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین علیهالسلام است (قمقام زخار 2/549). [حلب / مشهد الدکّه یا مشهد السِقط (مشهد المحسن) : این زیارتگاه امروزه در سمت غربی شهر حلب قرار دارد و آن را مدفن مُحَسِّن، فرزند امام حسین (ع) میدانند. محلی که زیارتگاه در آن قرار دارد، کوه کوچکی است که در گذشته «جوشن» نام داشته و بنا بر باورهای کهن مردم حلب، محل توقف اسرای اهل بیت (ع) در زمان رسیدن آنها به حلب بوده است و گویند در این محل، یکی از زنان امام حسین (ع) فرزندی را که از آن حضرت باردار بوده، سقط کرده است (الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام والجزیرة ج۱، ق۱، ص۴۸؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب ج۱، ص۴۱۱-۴۱۲). هروی در نیمه دوم سده ششم از این زیارتگاه یاد کرده (هروی، ۱۹۵۳م، ص۴) و ابن عدیم آن را زیارتگاه شیعیان حلب دانسته است (بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۴۱۱). بر اساس آنچه از تاریخ مفقود ابن ابیطی (م. ۶۳۰ق)، مورخ شیعه حلب، نقل شده، سیفالدوله حمدانی در سال ۳۵۱ قمری، سنگ قبر قدیمی محسن را در اینجا شناسایی کرده و بر آن زیارتگاهی ساخته است و این زیارتگاه در دوره حکومتهای بعدی (بنیمرداس، آلزنگی و ایوبیان) به تدریج توسعه یافته است (الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام والجزیرة ج۱، ق۱، ص۴۸-۵۰)]
واقعه شهر حلب
ابو مخنف مىنويسد: شهر حلب را براى ورود اسيران و سرهاى آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) زينت كردند. و زينت المدينة و ضربت الطبول و اشهروا حريم آل محمد. مردم با ساز و نقاره اهل بيت رسالت را وارد شهر كردند حريم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را با كمال خوارى و زارى به آن حالتيكه شرح داديم از كوچه و بازار حلب عبور دادند تا به منزلگاه رسيدند سرها را از نيزهها بزير آوردند. ثم نصبوا الرأس فى رحبة هناك من وقت الزوال وقت العصر. يعنى سر مطهر امام (عليه السلام) را از وقت زوال ظهر تا وقت غروب بر رحبه نصب كرده بودند و مردم دسته دسته به تماشا مىآمدند و مىرفتند شيعيان و محبانى كه تك تك در ميان ايشان بودند بعد از شناختن سر امام (عليه السلام) زار زار مىگريستند و صلوات بر حضرت و جد و پدرش مىفرستادند اما جهله و اراذل در پاى سر مطهر فرياد مىكردند مردم تماشائى بيائيد. هذا رأس خارجى خرج بارض العراق على يزيد بن معاوية. اين صدا بگوش زينب و حرم امام (عليه السلام) رسيد زنها خود را مىزدند و سينه مىكوبيدند گريه و ناله آغاز مىكردند ابو مخنف مىگويد آن رحبه كه سر مطهر امام را بر او نصب كرده بودند اكنون در شهر حلب موجود است. لا يجوز فيها احد الا تقضى له حاجة. هر دردمند مستمندى كه پناه به آن مىبرد دردش دوا و حاجتش روا مىشود. اما لشگر آن شب در حلب به عيش و عشرت بسر بردند. يتمالون من الخمر. از كثرت آشاميدن شراب حالت خود را خراب كردند طعامهاى رنگارنگ حرام مىخوردند اما اهل بيت رسالت با چشم پر آب در منزلى خراب از سوز دل و خستگى و بيمار دارى تا صبح به خواب نرفتند. فعند ذلك يبكى على بن الحسين (عليه السلام) و يقول. پيوسته از حال نقاهت گريان بود و مىفرمود: ليت شعرى هل عاقل فى الدجى انا نجل النبى ما بال حقى نكروا حقنا فاؤا علينا بات من فجعة الزمان يناجى ضايع فى عصابة الاعلاج يقتلون بخدعة و لجاج.
قنسرین
(قنسرین شهری است در شام بین حلب و حمص واقع شده است، و کوهی در آنجا وجود دارد که میگویند قبر حضرت صالح پیامبر در آنجاست و در آن آثار پای شتر دیده میشود. (معجم البلدان 4/403)) . [شهری در چهل کیلومتری مرکز حلب] . چون به قنسرين رسيدند، مردم قنسرين درهاي شهر بر ايشان فرو بستند و از كنار ربض [ديوار شهر، خانههاي حاشيهي شهر] و اطراف حصار بديشان سنگ همي پراكندند و نفرين همي كردند. و ايشان را بگردانيدند.
راهب وسرمقدس
نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیهالسلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد و مشاهده کرد که از آن سر مقدس نوری بسوی آسمان ساطع است ! راهب به نزد حاملان سر آمد و 10 هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائی شنید که هاتفی میگفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت. راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید: در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: ای راهب! چه میخواهی ؟! راهب گفت: تو کیستی ؟! آن سر مقدس فرمود: «انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد. آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمیدارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت. باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد. پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد. چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن 10 هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(الله غافلا" عما یعمل الظالمون) و بر جانب دیگر آیه (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون) نفش گردیده است (بحار الانوار 45/303). در صواعق المحرمة 231 این جریان را به این شکل نقل کرده است: راهب در دیر خود، آن سر مقدس را دید که نوری از آن ساطع است پس به نزد آن لشکر و نگاهبانان آمده و گفت: از کجا آمده اید؟ گفتند: از عراق، با حسین جنگ کرده ایم! راهب گفت: با پسر دختر پیغمبر و فرزند پسر عم رسول و پیغمبر خودتان؟ گفتند: آری! گفت: وای بر شما! اگر عسیی بن مریم را فرزندی بود ما او را برچشمان خود مینشاندیم! از شما تقاضایی دارم! گفتند: چیست؟ گفت: به امیر خود بگوئید، 10 هزار درهم نزد من است که از پدرانم به ارث برده ام آن را از من بگیرد و این سر مقدس را تا هنگام رفتن از این جا در اختیار من بگذارد. و آنان جریان را به امیر خود گفتند و او موافقت کرد و درهمها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. راهب آن سر مقدس را به مشک و کافور، معطر کرد و در پارچه یی قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گریست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: فردای قیامت مرا نزد جدت شفاعت کن و من به یگانگی خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. آنگاه به آن لشکر گفت: من میخواهم با امیر شما صحبت کنم پس نزدیک او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند میدهم آنچه با این سر مقدس تاکنون کرده اید، دیگر مکنید! و این سر مقدس را از صندوق بیرون نیاورید! امیر گفت: چنین خواهیم کرد! پس سر را به آنها تسلیم کرد و خود از دیر به زیر آمد و به یکی از کوهستانها برای عبادت رفت ولی آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل کردند! و چون به دمشق نزدیک شدند دیدند که آن درهمها تبدیل به خزف شده است! و هر یک جانب آن نوشته شده (و لا تسحبن)
ازقنسرین طريق معرة النعمان [شهري است مختصر ميان حلب و حماة ر.ک: ترجمه آثار البلاد، ج 357/1] گرفتند. و ام كلثوم بگريست و بفرمود: كم تنصبون لنا الاقتاب عارية - كاننا من بنات الروم في البلد - اليس جدي رسول الله ويلكم - هو الذي دلكم قصدا الي الرشد - يا امة السوء لا سقيا لربعكم - الا العذاب الذي احني علي الكبد . گويي ما دختران رومي هستيم که بر پشت اسبان و شتران بي زين و بي محمل، از اين سوي به آن سوي ميبريد. واي بر شما! آيا جد من رسول خدا نيست؟ آنکه شما را از گمراهي به سعادت رهنمون شد. اي امت زشت کردار! هرگز سرزمين شما سيراب نشود جز عذابي که بر جگرهاتان فرود آييد. مردم معرة ايشان را پيش باز آمدند و از مطعوم و مشروب همگنان را نزلها نهادند.
معرة النعمان
(معرة النعمان: موضعی است بین حماة و حلب، و به نام نعمان بن بشیر انصاری نامگذاری شده است چون یکی از فرزندان او در آنجا مدفون است، و گفته شده که قبر یوشع بن نون علیهالسلام در آنجاست، ولی صحیح آن است که قبر او در «نابلس» است. (معجم البلدان 5/165)) . [85 کیلومتر با حلب فاصله دارد] . چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.
شیزر
(شیزر: منطقه ای است در شام، که در نزدیکی مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماة یک روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/826)) . چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.
کفر طالب
(کفر طالب: شهری است بین مغزه و شهر حلب، در منطقه ای قرار گرفته که آب آشامیدنی آن بوسیله آب باران که در جای مخصوصی جمعآوری میگردد تأمین میشود. (معجم البلدان 4/470)) . [کَفَرطاب در صد کیلومتری حلب و هفتاد کیلومتری ادلب واقع است. نام امروزی آن «خان شیخون» می باشد] . اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمیدهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کرده اید. [کفرطاب / مشهد رأسالحسین (ع) : کفرطاب از شهرهای باستانی مناطق مرکزی شام بوده که ویرانههای آن امروزه در غرب روستای «خان شیخون»، در میان راه حماه و معرة النعمان باقی مانده است. در برخی منابع متأخر، به وجود یک زیارتگاه رأسالحسین (ع) نزدیک خان شیخون اشاره شده (بوارق الحقائق ص۸۸) که کامل شحاده، باستانشناس سوری، محل آن را در حوالی روستای «تلعاس» (در جنوب ویرانههای کفرطاب) تعیین کرده و با استناد به شکل معماری بنا، آن را مربوط به دوره ایوبی دانسته است (الحولیات الاثریة العربیةالسوریة، مجلد ۲۰ ص۹۸)]
سیبور
(سیبور را با این نام در معاجم بلدان نیافتم ولی مقتل نویسان آن را از جمله منازل بین راه شام ذکر کرده اند. (ریاض الاحزان 83)) . آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیهالسلام در این منزل نیز شعری چند نقل کرده اند. پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آنها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد. از امام سجاد علیهالسلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است: آل الرسول علی الاقتاب عاریة - و آل مروان یسری تحتهم نجب (آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکبهای نجیب شوند ؟ (الدمعة الساکبة 5/67))
چون به سيبور رسيدند علي بن الحسين اين شعرها بخواند: ساد العلوج فما ترضي به العرب - و صار يقدم رأس الامة الذنب - يا للرجال و ما يأتي الزمان به - من العجيب و ما في مثله عجب - آل الرسول علي الاقتاب عارية - و آل مروان تسري تحتهم نجب . مردي شرور و کافري، گرگ صفت که عرب بر حکومت او راضي نيست، به فرمانروايي رسيد و دم امت بر سر امت پيشي گرفت. شگفتا چه مرداني! که زمان مانند آنها به خود نديده است. خاندان رسول خدا بر پشت اسبان و شتران برهنه در حرکتند و حال آنکه آل مروان در بهترين اسبان و شتران سوارند.
جوانان سيبور به ياري آل رسول برخاستند، مردي سالخورده در ميان جمع بايستاد و گفت: اي مردم! فتنه مجوييد و قوم را راه دهيد كه اين فتنه را عاقبت نيكو نباشد. جوانان گفتند: به خداي هرگز اين نشود و البته راه ندهيم و اگر همه را سر برود، جان دريغ نداريم. و بر اين بسنده نكردند و ساز و سلاح بر تن راست كردند و سر راه بر ايشان بگرفتند و آغاز مجالدت [جدال و درگيري] و مطاردت [طرد کردن، دفع کردن، دور ساختن] نمودند. حربي سخت بر خاست و ششصد تن از آن مخاذيل، مقتول و مخذول ماند. ام كلثوم فرمود: اين شهر را چه گويند؟ گفتند: سيبور. گفت: خداي سبحانه آب ايشان گوارا كند و نرخهاي ايشان سبك گرداند [ارزاني و فراواني نعمت دهد] و دست ستمكاران از ايشان بازدارد و اگر دنيا به ظلم و جور آكنده شود، ايشان را جز عدل و داد نرسد.
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(9)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
موصل
صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل» (کحیل: شهری بزرگی بوده در کنار دجله و بالاتر از تکریت و در سمت غربی آن واقع شده است، ولی اکنون اثری از این شهر نیست. (معجم البلدان 4/439)) کرده جانب «جهینه» (جهینه، به ضم جیم: منطقه ای است از نواحی موصل که در کنار دجله قرار گرفته و تا موصل یک منزل راه است. (مراصد الاطلاع 1/363)) را در پیش گرفتند و والی «موصل» (موصل: شهر مشهور و قدیمی است که در کنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجیس پیامبر است. (مراصد الاطلاع 3/1333) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد! مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیهالسلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذرانند؛ به روایتی گفتند: «تبا" لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلالة بعد هدی؟ ام شک بعد یقین ؟» (وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!») ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر» (یتل اعفر، بعضی آن را تل یعفر میگویند، و آن قلعه ای است بین سنجار و موصل، و در آن رودخانه ای جاری است. (مراصد الاطلاع 1/268)) و «جبل سنجار» (سنجار: شهر مشهوری است از نواحی جزیره، که در کنار کوهی واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصیبین نیز همین اندازه. (قمقام زخار 551)) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند (قمقام زخار 548) . [موصل / مشهد رأسالحسین (ع) : شهرآشوب و هروی از این زیارتگاه یاد کرده اند (مناقب آل ابیطالب ج۴، ص۹۰؛ الاشارات الی معرفة الزیارات ص۷۰) و هروی آن را به عنوان «محل گذاشتن سر امام حسین (ع) در زمان عبور اسرا» معرفی کرده است] . بَلَد / مقام عمر بن امام حسین (ع) : بلد شهر کوچکی در شمال موصل بوده که امروزه به نام اسکی موصل شناخته میشود. هروی به وجود زیارتگاهی به نام «عمر بن الحسین» (ع) در این شهر اشاره کرده که با استناد به کتیبه موجود در آن، این زیارتگاه، مقام عمر بن امام حسین (ع) در زمان اسارت وی در سال ۶۱ قمری بوده و ساختمان زیارتگاه را شخصی به نام ابراهیم بن قاسم مدائنی در سال ۱۰۳ (؟) ساخته و خان القطن (سرای پنبه) در بازار کهنه شهر بلد را وقف آن کرده است (مناقب آل ابیطالب ج۴، ص۹۰؛ الاشارات الی معرفة الزیارات ص68)
مشهد النقطه واقعه منزل موصل
چون لشگر ابن زياد در اثناى راه خود به نزديك موصل رسيدند كس به امير موصل فرستادند و پيغام دادند كه شهر را بياراى و به استقبال ما بيرون آى و طبقهاى زر و سيم مهيا ساز تا بر ما نثار كنى به آمدن ما در منزل تو و نيز افتخار بر تمام حكام ديار كن زيرا كه سر حسين بن على (عليه السلام) و برادران و ياران او همراه است و اهل بيت او را نيز از خانم و كنيز با ديدههاى اشگ ريز مىآوريم والسلام عمادالدوله كه حاكم موصل بود اهل شهر را جمع كرد و صورت حال را با ايشان در ميان آورد گفت اى قوم زنهار باين سخن تن ندهيد و بدين نصيحت همداستان نباشيد اصلا نه استقبال كنيد و نه اين جماعت را به شهر خود راه بدهيد زيرا اين كار براى شما عار و شكست است. رعايا گفتند: اى امير خدا تو را خير دهد، تو هميشه به رعايا مهربان بوده و هستى آنچه فرمائى اطاعت مىكنيم، پس موصليان آب و آذوقه فرستادند و پيغام دادند آمدن شما به شهر ما مصلحت نيست اين آذوقه را بگيريد و هر كجا كه مىخواهيد برويد، آن جماعت از اين جواب در خشم شدند از پشت شهر انداختند جائى كه در يك فرسخى شهر واقع بود فرود آمدند سر مطهر منور امام (عليه السلام) را از نيزه فرود آوردند و در آنجا سنگ بزرگى بود روى آن سنگ نهادند قطره خونى از سر مبارك بر آن سنگ چكيد و آن خون در ميان سنگ نهان شد هر سال روز عاشوراء از آن سنگ خون تازه مىجوشيد، مردمان از اطراف و اكناف و نواحى مىآمدند و دور آن سنگ حلقه ماتم مىزدند و به مراسم عزادارى مشغول مىشدند و به همين منوال بود تا زمان عبدالملك مروان عليه اللعنة و العذاب كه آن سنگ را از آن مقام برداشتند و ديگر كسى از آن سنگ نشانى پيدا نكرد وليكن اهل موصل در آن موضع قبه و بارگاهى ساختند و او را مشهد النقطه نام نهادند هر سال كه ماه محرم مىشود مردم در آنجا آمده و مراسم عزاء بجاى مىآورند. صاحب روضة الشهداء مىنويسد: چون اهل موصل لشگر ابن زياد را به شهر خود راه ندادند شمر لعين با تابعان خود در بيرون شهر شب را منزل كردند صبح رو به شهر نصيبين نهادند.
نصیبین
(نصیبین: شهر آبادی است از بلاد جزیره، که در مسیر قافلههایی که از موصل به شام میروند قرار گرفته، و از موصل تا بدانجا شش روز راه است. (معجم البلدان 5/288)) . و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینهها را در کار آرایش بکار بردند! و کسی که سر مقدس امام علیهالسلام با او بود، خواست که وارد شهر شود، ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند، ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است! ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا اینکه آن را شناخت و آنها را ملامت کرد، اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گویا بعدها همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد (نفس المهموم 426) . و در قمقام زخار آمده است: در اینجا سر امام را به مردم نشان دادند! زینب کبری علیها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و این ابیات را زمزمه کرد: انشهر مابین البریة عنوة و والدنا اوحی الیه جلیل کفرتم برب العرش ثم نبیه کان لم یجئکم فی الزمان رسول لحاکم اله العرش یا شر امة لکم فی لظی یوم المعاد عویل (به ستم، ما شهره بین خلائق شویم در حالی که پرودگار جلیل وحی بر جد ما میفرستاد؛ شما به خدای عرش و پیامبر او کافر شدید گویا که پیامبری در این زمان نیامده است؛ ای بدترین امت! شما را خدای عرش لعنت کند که شما را در زبانه آتش روز معاد فغان و فریادی است»)(قمقام زخار 548)". مسجد امام زینالعابدین(ع) و مقام رأسالحسین(ع) در نصیبین که شهری است در ترکیه. گفته میشود اثر خون سر امام حسین(ع) در این مکان مانده است. هروی این زیارتگاه را به نام مشهد النقطه ثبت کرده است. [نصیبین / مسجد امام زینالعابدین (ع)؛ مشهدالرأس و مشهدالنقطه: بن شهرآشوب به وجود «مشهدالرأس» (زیارتگاه رأس الحسین) در نصیبین اشاره کرده است (مناقب آل ابیطالب ج۴، ص۹۰). هروی نیز به وجود سه زیارتگاه در این شهر اشاره کرده که عبارت بوده اند از: مسجد امام زینالعابدین (ع)، مشهد الرأس که درباره آن گفته شده: «در زمان بردن اسرا به شام، سر امام حسین (ع) را در این محل آویختهاند»، و مشهد النقطه که درباره آن گفته اند: «از سر امام حسین (ع) خونی در آنجا چکیده است» (مناقب آل ابیطالب ص۶۵-۶۶)]
عین الورده
(عین الورده: شهر مشهوری است از شهرهای جزیره، که بین حران و نصیبین واقع شده است و تا نصیبین 15 فرسخ فاصله دارد، و واقعه عین الورد که بین توابین و شامیان رخ داد، در این منطقه اتفاق افتاده است. (نفس المهموم 566 ؛ معجم البلدان 4/180)) . [امروزه منطقه عین الورد به نام رأس العین شناخته می شود. نام دیگر عین الورد، «جزیره» است»] . کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی میکردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند.
واقعه منزل نصيبين
چون اهل بيت رسالت را آن قوم ضلالت آئين به نزديكى شهر نصيبين آوردند سرها را از صندوقها بدر آوردند و بر نيزههاى بلندى زدند و در نظر اهل بيت جلوه دادند فلما رات زينب راس اخيها بكت و انشات تقول همينكه چشم عليا مكرمه زينب خاتون بسر برادر افتاد با چشم گريان اين ابيات را انشاء نمود زبانحال آن مخدره : اتشهرونا فى البرية عنوةكفرتم برب العرش ثم نبيهلحاكم اله العرش يا شر امة و والدنا اوحى اليه جليل كان لم يجئكم فى الزمان رسول لكم فى لظى يوم المعاد عويل . معين صاحب روضه مىنويسد كه لشگر كس بنزد حاكم نصيبين فرستادند كه نام او مقصود بن الياس بود كه شهر را بيارائيد و به استقبال بدر آئيد. يامرونه بتزئين البلد و القرى و تحسين الضيافة و القرى دخلوها فى كبكبة عظيمة. بعد از آراستن شهر و آوردن اسيران به در دروازه و ديدن تماشائيان . فمالبثوا الا ان برقت سحابة عليهم ببرق من القهر الالهى. ناگاه به قدرت الهى از ابر قهر و غضب پادشاهى برقى پديد آمد كه يك نيمه شهر را سوخت غوغا در شهر پديدار شد مردمان بهم بر آمده لشگريان خجالت زده از آن شهر به در آمدند قصد مرحله ديگر كردند به شهرى رسيدند كه رئيس آنجا سليمان بن يوسف بود.
واقعه بعد از شهر نصيبين (دروازه سلیمان)
سليمان را دو برادر بود يكى از آنها در جنگ صفين بدست اميرالمومنين (عليه السلام) كشته شده بود و يكى با اين برادر در حكومت شهر شريك بود و شهر ايشان دو دروازه داشت يكى به سليمان تعلق داشت ديگرى به برادرش چون خبر آمدن لشگر را به شهر شنيدند تهيه و تدارك ديدند و تشريفات چيدند اما در باب ورود به شهر با هم مخاصمه كردند او مىگفت بايد از دروازه من وارد شوند ديگرى مىگفت از دروازه من ميان دو ناصبى ملعون جنگ در افتاد. فقامت الفتنة و هاجت الفساد فاخذ السيوف من الجانبين فاخذها و نفذت السهام من الطرفين منافذها و انقطع الأمن و الأمان فقتل سليمان. در ميان آن گير و دار. سليمان وارد نيران شد كه لشگر شمر عليه اللعنة از آنجا نيز سراسيمه شده روى به حلب نهادند. فانقلبوا من شر المنقلب فانحدروا الى حلب. در كامل السقيفه مىنويسد: عبور لشگر كفرآئين پسر زياد پليد به ميا فارقين(به فتح ميم و تشديد ياء اسم شهرى است كه زنى آنرا ساخت و نامش ميار فارقين بود) افتاد در اين منزل كه لشگر عبور كرده اند از جاده سلطانى و اصلى نرفتند بلكه از ترس محبان اهل بيت عليهم السلام از بيراهه حركت كردند لهذا ترتيبى از حركت ايشان در كتب مقاتل نيست فقط نامى از منازلى كه به آن گذشته اند برده شده و آنها عبارتند از: اندرين چنانچه در كامل السقيفه آمده و ديگر شهر ايمد چنانچه صاحب روضه نام آن را برده. در مقتل ابو مخنف است كه از نصيبين به عين الورده و از آنجا به ناصر جمان و از آنجا به دوغان عبور كردند. در نسخه ديگر ابو مخنف آمده كه از عين الورده به دعوات رفتند و از والى آنجا درخواست استقبال نمودند والى با طبل و نقاره به استقبال آن كفر كيشان آمد و سپاه را از دروازه اربعين به شهر وارد نمود سپس از آنجا به حلب رفتند.
رقه
(رقه اسم شهری است مشهور در کنار شط فرات، و از بلاد جزیره محسوب میشود و تا حران سه روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/626)) . آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیهالسلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند. [در جنوب رقّه کوه و منطقه صفین واقع شده که محل درگیری معروف صفین در سال 37 قمری بود] . [بالِس / مشهد الحَجَر : بالِس شهر تاریخی کهنی در شمال شام بر ساحل رود فرات است که در قرون اولیه اسلامی، بندرگاه کشتیهایی که در این رود حرکت میکردند، شناخته میشده است. بخشی از ویرانههای این شهر امروزه در ساحل دریاچه عظیم اسد که پس از تأسیس سد بزرگ فرات در غرب رقّه به وجود آمده، هنوز قابل رؤیت است و در چند کیلومتری آن، شهر نسبتاً جدیدی به نام «مسکنه» قرار دارد. هروی از زیارتگاهی به نام «مشهد الحَجَر» در بالس یاد کرده که به گفته وی، محل گذاشتن سر امام حسین (ع) در زمان عبور اسرا بوده است (الاشارات الی معرفة الزیارات ص۶۱). امروزه درون قبرستانی قدیمی مشرف به ویرانههای شهر بالس، محلی وجود دارد که اهالی منطقه، آن را مقام رأس الحسین (ع) میدانند (تحقیق میدانی نگارنده) و ممکن است بقایای زیارتگاه مورد اشاره هروی باشد]
جوسق
(جوسق، به مکانهای بسیاری اطلاق میشود، قریه بزرگی از توابع بغداد و قریه ای از قریه های نهروان و به قریه ای از نواحی مصر و به قریه ای از قریههای ری و به قلعه ای در ری نیز اطلاق میشود. (مراصد الاطلاع 1/358)) . هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکیهای «بسر» (بسر - بضم باء و سکون سین - قریه است در شام از اراضی دمشق محسوب میشود و در آنجا مزاری است که گفته شده قبر یسع است. (مراصد الاطلاع 1/196)) رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامه ای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و یا در «حلب» بسر بردند!
دعوات
(در معاجم، موضعی را به این عنوان یعنی «دعوات» نیافتم، ولی در کتب، مقتل از آن نام برده شده است) . مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامه ای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آورده ایم. او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوقها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازهای که آن را اربعین مینامیدند وارد نموده و در یکی از میدانهای شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی میکردند و میگفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است! پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین علیهالسلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند: لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی - بات من فجعة الزمان یناجی - انا نجل الامام ما بال حقی - ضائع بین عصبة الاعلاج (ای کاش میدانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمتها بیتوته کند و از سختیهای زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار») (الدمعة الساکبة 5/65)
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(9)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
تکریت
(تکریت بلده ای است بین بغداد و موصل، به بغداد نزدیکتر است و فاصله آن تا بغداد 30 فرسخ میباشد و در غرب دجله واقع شده است. (مراصد الاطلاع 1/268)) . [تکریت 165 کیلومتری بغداد است] . در کامل بهائی آمده است: چون سر امام حسین علیهالسلام را از کوفه بیرون آوردند، مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام علیهالسلام را از دست ایشان بگیرند، از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت میکردند! ابومخنف نقل کرده است که: سر مقدس را از شرق «حصاصه»(حصاصه قریه ای است نزدیک قصر ابن هبیره و از نواحی کوفه است. (معجم البلدان 2/263)) برده و از «تکریت» گذشتند و والی آنجا را از ورود خود آگاه کردند، او افراد بسیاری را با پرچم به استقبال آنان روانه کرد! و اگر کسی از صاحب سر سؤال میکرد، میگفتند: خارجی است! (از این نقل چنین بر میآید که حاملان سر از معرفی سر مقدس امام علیهالسلام بیم داشتند، لذا امام علیهالسلام را خارجی یعنی کسی که بر یزید خروج کرده معرفی میکردند) . مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت: این چنین نیست که میگویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوسها را شکستند و گفتند: خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشته اند، به تو پناه میبریم. کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند! (قمقام زخار 2/547)
واقعه منزل كحيله
چون سپاه ابن زياد ملعون به كحيله رسيدند به اهل آن بلد پيغام دادند كه ما را بايد شما ملاقات كنيد با آذوقه و علوفه فان معنا راس الحسين (عليه السلام) زيرا كه حامل سر امام مىباشيم و به شام مىرويم فرمان ابن زياد را فرستادند كه بايد عمال و حكام بلاد و امصار به استقبال لشگر ما بدر آيند شهر را آئين ببندند آب و آذوقه را دريغ ندارند. لهذا والى كحيله لشگر را سيورسات فرستاد علمهاى بشارت به جلوه در آورد. و امر بالاعلام فبشرت والمدينة فزينت فتداعت الناس من كل جانب و مكان . شهر را زينت كردند مردم از هر جانب بيرون آمدند والى ملعون با خواص خود تا سه ميل به استقبال رفت مردم از يكديگر مىپرسيدند چه خبر است ديگرى مىگفت سرها و اسراى خارجى را به شام مىبرند كه ابن زياد در ارض عراق آنها را كشته است يكى در ميان اين جمعيت كه از واقعه مخبر بود گفت واى بر شما لال شويد و خارجى نگوئيد. والله هذا راس الحسين (عليه السلام). چون آن جماعت اين سخن را شنيدند به گريه و ناله در آمدند چهار هزار سوار هم عهد شدند و نيز سوگندهاى غلاظ و شداد خوردند كه سپاه ابن زياد را به قتل برسانند و سرها را ببرند و به بدنها ملحق كنند و اسرا را نجات بدهند تا اين فخر از براى ايشان الى يوم القيمه بماند اما جاسوسان خبر از براى لشگر ابن زياد بردند كه جماعت اوس و خزرج كه چهار هزار سوار مكمل يراقند عازم حمله اند دانسته باشيد كوفيان بى آزرم از ترس وارد به كحيله نشدند بلكه از راه منحرف شدند و راه تل اعقر را پيش گرفتند و به تعجيل هر چه تمامتر خود را به منزل جهنيه رسانيدند.
وادی النخله
(وادی النخله، مکانی را به این نام در معجم البلدان و دیگر کتب نیافتم، ولی در مراصد الاطلاع موضعی به نام نخلا ذکر کرده است که از نواحی موصل شرقیه نزدیک خازر است و شاید مراد از وادی النخله آن باشد. (مراصد اطلاع 3/1363)) . شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را میشنیدند (قمقار زخار 2/548): نساء الجن یبکین من الحزن شجیات - و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات - و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات - و یلطمن خدودا" کالدنانیر نقیات - و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات . (زنان جن از غصه و حزن میگریند، و برای زنان هاشمی نوحه مینمایند؛ بر حسین و بزرگی این مصیبتها ندبه میکنند و بر چهره خود لطمه میزنند؛ و جامههای سیاه بعد از لباسهای کتانی در بر میکنند»)(بحار الانوار 45/236)
لینا(لبا)
احتمالا با طلوع آفتاب به منزل لینا رسیدند. لینا منطقه ای سرسبز و آباد بود و جمعیت قابل توجهی داشت. پیر و جوان، زن و مرد به تماشا آمدند و همین که سر امام را بر نیزه دیدند و دریافتند که فرزند پیامبر(ص) را کشته اند، قاتلان و حاملان را لعنت کردند و بر پیامبر(ص) و خانواده اش درود فرستادند و خطاب به حاملان و فرماندهان گفتند: ای قاتلان فرزند پیامبر، از شهر ما دور شوید.
واقعه منزل جهنيه
عامل وى را خبر دادند كه سر حسين بن على (عليه السلام) با ما است و از جانب ابن زياد بسوى يزيد مىرويم بايد به استقبال ما بيائى و آذوقه و علوفه حاضر كنى شهر را زينت كردند علمها به جلوه آوردند مردم به استقبال در آمدند چون دانستند كه ايشان سر امام عالم امكان (عليه السلام) را همراه دارند سى هزار جمعيت شوريدند بناى مخاصمت گذاشتند خيال آن داشتند كه سرها و اسيران را بگيرند كه لشگر از آن شهر فرار كردند.
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(9)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
از قادسیه تا كحيله
چون اهل بيت گرام و حرم امام (عليه السلام) را با سرهاى شهدا به شام غم انجام بردند در هر منزلى از منازل و مرحله اى از مراحل كرامتى ظاهر و برهانى باهر گشت كه اسباب تنبه بعضى و باعث هدايت جمعى گشت ليكن بر شقاوت اشقياء مىافزود چنانچه خداوند در قرآن فرموده : ولا يزيد الظالمين الاخسارا بل لم يزدهم الاطغيانا و غرورا. روزى كه از كوفه بيرون آمدند منزل اول قادسيه بود از آنجا اهل بيت را حركت دادند. قال ابو مخنف: و ساروا بالروس الى شرقى الجصاصة ثم عبروا تكريت از طرف شرقى جصاصه با اسراء و سرها روان شدند تا عبور به كنار شهر تكريت نمودند به عامل تكريت نوشتند كه بايد به استقبال ما بيائى و زاد و توشه از براى لشگر و علوفه از براى چهارپايان سپاه بياورى ما جمعيت زياديم و مامور از جانب ابن زياديم و با ما است سر بريده حسين بن على (عليه السلام) كه در كربلا كشته ايم و سر او را براى يزيد مىبريم حاكم تكريت چون نامه مطالعه نمود حكم كرد تدارك سيورسات و آذوقه نمايند و جمعيت به استقبال بروند، جمعيت زيادى بيرون شهر رفته و علمهاى سرخ و زرد به جلوه در آوردند بوق و نقاره زدند شهر را آئين بستند مردم بى دين از هر جانب و مكان رو به استقبال آوردند چون فريقين به يكديگر برخوردند بشارت و مباركباد گفتند و تماشائيان از سر نورانى امام (عليه السلام) مىپرسيدند و جواب هذا رأس الخارجى مىشنيدند اتفاقا در ميان آن جمعيت مردى بود نصرانى كه كيش ترسا و آئين مسيحا داشت و از كوفه آمده بود و گفت ويلكم انى كنت فى الكوفة من در كوفه بودم نام صاحب اين سر خارجى نبود مىگفتند سر حسين بن على بن ابيطالب عليهما السلام است همان على كه مدتى در كوفه سلطنت داشت و بر ما امير بود و مادرش فاطمه زهرا عليها السلام و جدش محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) است اين سر پسر اوست مردم بفكر فرو رفتند نصرانيها چون اين خبر را شنيدند رفتند ناقوسهاى خود را برگرفتند بنا كردند به ناقوس زدن رهبانان در كنيسههاى خود را بستند و لعنت و نفرين در حق قاتلان حضرت مىكردند و مىگفتند الها معبودا انا برئنا من قوم قتلوا ابن بنت نبيهم . اى خداى ما و اى سيد ما ما بيزاريم از قومى كه پسر فاطمه دختر پيغمبر خود را مىكشند. خبر به لشگر رسيد كه نصارى شورش كرده اند و نزديك است مردم ديگر را به شورش در آورند سپاه ترسيدند فلم يدخلوها و رحلوها عن تكريت داخل شهر تكريت نشدند از همانجا رو به راه نهادند تا رسيدند به اعسا از آنجا نيز گذشتند به دير نصرانى عروه رسيدند از آنجا هم عبور كردند رسيدند به صليتاء و از آنجا هم گذشتند تا آنكه رسيدند به وادى النخله شب را در وادى النخله بسر بردند. ابو مخنف مىنويسد: سپاه كفرآئين پسر اسراء را از آن منزل كوچ دادند و طى منازل و قطع طريق كردند تا رسيدند به ارمينا و در آنجا توقف ننمودند و ساروا حتى وصلوا الى بلد يقال لبنا عبور كردند تا آنكه رسيدند به بلد لبنا آن بلد معموره بود پرجمعيت مقابل است با مدينه مرشاد شيخ طريحى عليه الرحمه مىنويسد اهل بيت را به مرشاد بردند و نيز ابو مخنف مىنويسد به لبنا على اى نحو كان چون اسيران خونين دل را بدان منزل رسانيدند خبر به شهر لبنا دادند جمعيت آن شهر بيرون آمدند فخرجت المخدرات من خدورهن و الكهول و الشبان ينظرون الى رأس الحسين (عليه السلام) و يصلون عليه و على جده و ابيه و يلعنون من قتله الخ مرد و زن از صغير و كبير و پير و جوان حتى مخدرات پشت پرده بيرون آمدند و نظر بر سر مطهر نورانى امام حسين (عليه السلام) مىكردند و صلوات بر او و پدر و جدش مىفرستادند و لعنت بر قاتلان حضرت مىنمودند و نيز لشگر را فحش و دشنام مىدادند و مىگفتند يا قتلة اولاد الأنبياء اخرجوا من بلدنا اى كشندگان اولاد انبياء از شهر ما بيرون رويد اينجا نمانيد آن سپاه روسياه چون اين واقعه بشنيدند فرستادند آن شهر را خراب كردند و رحلوا من لبنا از آنجا كوچ كردند و ساروا حتى و صلوا الى الكحيلة.
دستی ازدیوارباقلم آهنین
در اولین منزلی که در آن مأموران ابنزیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیهالسلام بودند، از مرکبهای خود فرود آمدند، مشغول میگساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت: اترجو امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب. (آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!») با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند (بحار الانوار 45/305). و ابن حجر در صواعق به همین کیفیت مطلب فوق را نقل کرده است (صواعق المحرقه 192) و باز میگوید که: این شعر را 300 سال قبل از بعثت خاتم النبیین (ص) بر سنگی نوشته یافتند، و نیز در یکی از کنیسههای رومیان این اشعار نوشته شده بود و کس ندانست در چه زمانی نوشته شده است ؟! [أترجو امة قتلت حسينا - شفاعة جده يوم الحساب . آيا آن رژيم و آن گروه زشت كردار و خودكامه اي كه حسين عليه السلام را كشته اند، اميد شفاعت نياي گرانقدرش را در روز رستاخيز و روز حسابرسي دارند؟! . فلا والله ليس لهم شفيع - و هم يوم القيامة في العذاب . نه، به خداي سوگند كه براي چنين مردم تاريك انديش و شقاوت پيشه اي شفاعتگري نخواهد بود؛ و آنان در روز رستاخيز در عذاب سهمگين خدا گرفتار خواهند بود. و قد قتلوا الحسين بحكم جور - و خالف حكمهم حكم الكتاب . آن تبهكاران روزگار، حسين عليه السلام را به فرمان ستم و ستمكاران كشتند و فرمان و كارشان مخالف فرمان قرآن و آورنده ي قرآن بود. «معالي السبطين، ج 2، ص 126» . و نيز از بزرگان قبيله ي «بني سليم» آورده اند كه: آنان براي پيكاري با روميان به سرزمين آنان تاختند و در آن جنگ به عبادتگاهي وارد شدند و ديدند كه بر سينه ي ديوار آن، همين شعر نگاشته شده است! أترجو امة قتلت حسينا... آيا جامعه و مردمي كه حسين را كشته اند، باز هم اميد شفاعت نياي گرانقدر او را دارند؟ نه، به خداي سوگند براي آنان شفاعتگري نخواهد بود؛ و آنان در روز رستاخيز در عذاب خواهند بود! جهادگران با خواندن اين شعر غرق در حيرت شدند و از راهبان دير پرسيدند كه اين شعر را چه زماني، و چه كسي نوشته است؟ آنان گفتند: سيصد سال پيش از بعثت پيامبر شما، اين شعر بر اين ديوار نوشته شده بود! «عبدالرحمن بن مسلم» از پدرش آورده است كه گفت: ما در پيكاري با روميان به برخي از شهرهاي آنان وارد شديم و در نزديكي فلسطين بر عبادتگاهي از عبادتگاه هاي مسيحيان گذرمان افتاد. بر ديوار آن عبادتگاه نوشته اي را ديدم و از مردمي كه به زبان رومي آشنا بودند، خواستيم تا آن نوشته را براي ما بخوانند و ترجمه كنند. هنگامي كه آنان خواندند و ترجمه كردند، ديديم اين گونه است: أترجو امة قتلت حسينا... و نيز در كتاب «ياقوت» از «عبدالله صفار» آورده است كه: ما در يكي از جنگ ها به جنگاوران دشمن حمله برديم و ضمن درهم كوبيدن و تار و مار ساختن آنان، گروهي را به اسارت گرفتيم كه در ميان اسيران، پيري از خردمندان مسيحيان بود. ما آن پير خردمند را بسيار گرامي داشتيم و با او رفتاري شايسته و نيكو پيشه ساختيم. او ضمن سخنانش به ما گفت: پدرم از پدرانش نقل مي كرد كه آنان حدود سيصد سال پيش از بعثت پيامبر اسلام در نقطه اي از سرزمين هاي روم به حفاري مشغول بوده اند كه با تخته سنگي بزرگ روبرو مي گردند. هنگامي كه خاك ها را از روي آن كنار مي زنند، مي بينند بر روي آن به زبان فرزندان «شيث» نوشته شده است: أترجو أمة قتلت حسينا... «بحار، ج 44، ص 224»] . قمقام زخار 544. و مجلسی رحمه الله در بحار 45/236 از طبری نقل کرده است که حاملان سر مقدس امام، در اولین منزل که به شام میرفتند صدای نوحه فرشتگان را شنیدند: "ای کسانی که به نادانی خود، حسین را کشتید! بشارت باد شما را عذاب و شکنجه؛ همه اهل آسمان شما را نفرین کنند از پیامبر و فرشته و دیگر طوایف؛ شما بر زبان سلیمان و موسی و عیسی صاحب انجیل لعنت شده اید") . و سلیمان بن یسار گفته است: سنگی را یافتند که بر آن نوشته شده بود: "لا بد ان ترد القیامة فاطمه و قمیصها بدم الحسین ملطخ ویل لمن شفعاؤه خصمائه و الصور فی یوم القیامة ینقخ (بی گمان فاطمه علیها السلام در روز محشر خواهد آمد در حالی که پیراهن او به خون حسین آغشته است؛ وای بر کسی که شفیعان او دشمنانش باشند، هنگامی که روز قیامت در صور دمیده شود»)".
خرابه و دیر نزدیک فرات
نیاز به آب و تراکم شهرها و روستا ها در حاشیه فرات، باعث شد تا کاروان مسیر خویش را از کنار فرات انتخاب کند. گزارش آن است که به دیری از نصاری که احتمالا مخروبه بود، رسیدند. فرماندهان و سربازان برای استراحت و صرف غذا متوقف شدند و به خوردن و آشامیدن شراب و شادی پرداختند. سرها را از صندوق بیرون آوردند و دست به دست گرداندند. سلیمان بن مهران اعمش می گوید: در طواف کعبه بودم، دیدم مردی می گرید و می گوید اللهم اغفرلی و انا اعلم انک لا تغفر. گفتم چرا چنین می گویی؟ پاسخ داد: من یکی از چهل نفری بودم که سر حسین(ع) را به شام می بردند. وقتی به اولین منزل بر دیر نصارا رسیدیم، سر را بر نیزه کردیم و به طعام نشستیم. ناگهان دستی پیدا شد و با قلمی آهنین بر دیوار نوشت: اترجوا امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب . بسیار ترسیدیم. یکی از ما تصمیم گرفت دست را بگیرد اما دست ناپدید شد. در برخی روایات، وقتی از راهب پرسیدند گفت: 500 سال قبل از بعثت پیامبر شما، این جمله نگاشته شده است. (در برخی اقوال 300 سال) این ابیات را به خط سریانی نیز نقل کرده اند.
نزدیک قادسیه
منزلگاه قادسیه همان سرزمین مشهور عراق است که جنگ میان سپاهیان اسلام و یزدگرد سوم ساسانی رخ داد. قادسیه در 15 فرسنگی کوفه است. در این منزل ام کلثوم با آه و اندوه این اشعار را زمزمه کرد: «در کتابهای معتبر تاریخی از بانوی بزرگوار ما حضرت زینب (س)، در طول این راه سخنی و یا خطبه ای نقل نشده است. البته در پاره ای از نقلهای غیر معتبر آمده است که آن مکرمه در قادسیه چند شعر به صورت مرثیه خوانده است مانند: ماتَتْ رِجالی وَ أَفْنَی الدَّهْرُ ساداتی - وَزادَنی حَسَراتٍ بَعْدَ لَوْعاتی - یسَیروُنا عَلَی الاقْتابِ عارِیهً - کَأنَّنا بَینَهُم بَعْضَ الغْنَیماتِ - عَزَّ عَلَیکَ رَسُولَ اللَّهِ ماصَنَعُوا - بِأَهْلِ بَیتِکَ یا نُورَالبَرِیّاتِ . مردانم كشته شدند و روزگار، بزرگانم را به كام مرگ كشيد و پيوسته حسرتها و اندوههاي مرا افزونتر ميگرداند. ما را بر شتران بيمحمل سوار كردند چنان كه گويا ما در ميان آنها غنيمت جنگي هستيم. اي رسول خدا(ص) بر تو دشوار است كه ميبيني با ما اين گونه رفتار ميكنند. [زندگاني حضرت فاطمه زهرا(س) و دختران آن حضرت ، زینب عقیله بنی هاشم، ص: ۹۲]. در این منزل ام کلثوم با آه و اندوه این اشعار را زمزمه کرد: ماتت رجالی و افنی الدهر ساداتی - و زادنی حسرات بعد لو عاتی - یسیرونا علی الاقتاب عاریة - کاءننا بینهم بعض الغنیمات - عزّ علیک رسول الله ما صنعوا - باهل بیتک یا نور البریات . مردان ما را کشتند و روزگار، بزرگان را از ما گرفت و اندوه و سوزش ما را افزود. مردان پستی که می دانستند ما دختران رسول خدا هستیم بر ما هجوم آوردند و ما را بر شتران برهنه سوار کردند. گویی ما غنایم برای آنان بودیم.
ای رسول خدا، بر تو سخت و سنگین است کاری که کردند. ای گروه، شما کافر به رسول خدا شدید. وای بر شما ای گمراهان کافر.». آیا این سروده از ام کلثوم است یا نوعی زبان حال که شاعری سروده و بعدها به ام کلثوم منسوب شده است، جای تامل دارد.
نُخَیْله
اولین منزل اسرای کربلا، نُخیله بود؛ منطقه ای که امیرمؤمنان علی(ع) بارها در آن جا بودند؛ از جمله هنگام حرکت به سوی صفین ونهروان که درآن فرودآمده ونمازگزاردند.[معجم البلدان،ج 5، ص 278]
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(9)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد
سید بن طاووس میگوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیهالسلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد. سید بن طاووس میگوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیهالسلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد. ابن زیاد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهای پاک و اهل بیت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را همانند اسیران کفار در حالی که اهالی شهرها به تماشای ایشان و سرهای مبارک میپرداختند، به شام برد(4). به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، امام محمد باقر(ع) فرموده است: از پدرم علیبنالحسین علیهالسلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟! فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیهالسلام را بر نیزهای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما میگریست با نیزه به سر او میزدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم(5). در این نوشتار به بیان منازلی که اهل بیت(ع) بین کوفه تا شام بر آنها گذشتند و حوادث و اتفاقاتی که در این مسیر بر آنان گذشت، میپردازیم: ترتیب منازلی که اهل بیت در آن منازل فرود آمدند و یا بر آنها گذشتند درست معلوم نیست و در مصادر معتبر نیامده است و در بیشتر آنها کیفیت مسافرت ایشان مذکور نیست و ابن اثیر در کامل بعضی را ذکر کرده و در مقتل ابی مخنف هر یک را مرتبا" نوشته است.
1 - منزل اول : در اولین منزلی که در آن مأموران ابنزیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیهالسلام بودند، از مرکبهای خود فرود آمدند، مشغول میگساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت: اترجو امة" قتلت حسینا" شفاعة جده یوم الحساب(8) با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند(9). و ابن حجر در صواعق به همین کیفیت مطلب فوق را نقل کرده است(10) و باز میگوید که: این شعر را 300 سال قبل از بعثت خاتم النبیین (ص) بر سنگی نوشته یافتند، و نیز در یکی از کنیسههای رومیان این اشعار نوشته شده بود و کس ندانست در چه زمانی نوشته شده است ؟!(11) و سلیمان بن یسار گفته است: سنگی را یافتند که بر آن نوشته شده بود: "لا بد ان ترد القیامة فاطمه و قمیصها بدم الحسین ملطخ ویل لمن شفعاؤه خصمائه و الصور فی یوم القیامة ینقخ(12)".
2 - تکریت(13) : در کامل بهائی آمده است: چون سر امام حسین علیهالسلام را از کوفه بیرون آوردند، مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام علیهالسلام را از دست ایشان بگیرند، از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت میکردند! ابومخنف نقل کرده است که: سر مقدس را از شرق «حصاصه»(14) برده و از «تکریت» گذشتند و والی آنجا را از ورود خود آگاه کردند، او افراد بسیاری را با پرچم به استقبال آنان روانه کرد! و اگر کسی از صاحب سر سؤال میکرد، میگفتند: خارجی است!(15) مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت: این چنین نیست که میگویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوسها را شکستند و گفتند: خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشتهاند، به تو پناه میبریم. کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!(16)
3 - مشهد النقطه : حاملان سر مقدس در اثنای راه به این مکان رسیدند و سر مقدس را بر روی سنگ بزرگی که آنجا بود نهادند، ناگهان قطرهای خون از آن سر مقدس بر آن سنگ چکید و پس از آن هر ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون میجوشید! و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع میکردند و مجلس عزا و ماتم برای امام حسین علیهالسلام برپا میداشتند. و آن صخره تا ایام عبدالملک بن مروان بجای بود، و او دستور داد که آن سنگ را از آنجا منتقل کردند! و دیگر معلوم نشد که آن را کجا بردند! ولی مردم، بنای یادبودی در محل آن سنگ احداث کردند و بارگاهی بر روی آن قرار دادند و آنجا را «نقطه» یا «مشهد النقطه» نامیدند(17).
4 - وادی النخله(18) : شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را میشنیدند(19): نساء الجن یبکین من الحزن شجیات - و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات - و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات - و یلطمن خدودا" کالدنانیر نقیات - و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات(20)(21)
5 - موصل : صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل»(22) کرده جانب «جهینه»(23) را در پیش گرفتند و والی «موصل»(24) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد! مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیهالسلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛ به روایتی گفتند: «تبا" لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلالة بعد هدی؟ ام شک بعد یقین ؟»(25) ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر»(26) و «جبل سنجار»(27) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند(28).
6 - نصیبین(29) : و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینهها را در کار آرایش بکار بردند! و کسی که سر مقدس امام علیهالسلام با او بود، خواست که وارد شهر شود، ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند، ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است! ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا اینکه آن را شناخت و آنها را ملامت کرد، اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گویا بعدها همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد(30) . و در قمقام زخار آمده است: در اینجا سر امام را به مردم نشان دادند! زینب کبری علیها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و این ابیات را زمزمه کرد: انشهر مابین البریة عنوة و والدنا اوحی الیه جلیل کفرتم برب العرش ثم نبیه کان لم یجئکم فی الزمان رسول لحاکم اله العرش یا شر امة لکم فی لظی یوم المعاد عویل(31)(32)".
7 - عین الورده(33) : کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی میکردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند.
8 - رقه(34) : آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیهالسلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند.
9 - جوسق(35) : هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکیهای «بسر»(36) رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامهای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و یا در «حلب» بسر بردند!
10 - دعوات(37) : مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامهای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آوردهایم. او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوقها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازهای که آن را اربعین مینامیدند وارد نموده و در یکی از میدانهای شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی میکردند و میگفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است!
پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین علیهالسلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند: لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی - بات من فجعة الزمان یناجی - انا نجل الامام ما بال حقی - ضائع بین عصبة الاعلاج(38)(39)
11 - حلب : در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» مینامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها میفرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیهالسلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین علیهالسلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد. نوشتهاند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» مینامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین علیهالسلام است(40).
12 - قنسرین(41) : نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیهالسلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد و مشاهده کرد که از آن سر مقدس نوری بسوی آسمان ساطع است ! راهب به نزد حاملان سر آمد و 10 هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائی شنید که هاتفی میگفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت. راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید: در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: ای راهب! چه میخواهی ؟! راهب گفت: تو کیستی ؟! آن سر مقدس فرمود: «انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد. آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمیدارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت. باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد. پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد. چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن 10 هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(42)- بحار الانوار 45/303. در صواعق المحرمة 231 این جریان را به این شکل نقل کرده است: راهب در دیر خود، آن سر مقدس را دید که نوری از آن ساطع است پس به نزد آن لشکر و نگاهبانان آمده و گفت: از کجا آمدهاید؟ گفتند: از عراق، با حسین جنگ کردهایم! راهب گفت: با پسر دختر پیغمبر و فرزند پسر عم رسول و پیغمبر خودتان؟ گفتند: آری! گفت: وای بر شما! اگر عسیی بن مریم را فرزندی بود ما او را برچشمان خود مینشاندیم! از شما تقاضایی دارم! گفتند: چیست؟ گفت: به امیر خود بگوئید، 10 هزار درهم نزد من است که از پدرانم به ارث بردهام آن را از من بگیرد و این سر مقدس را تا هنگام رفتن از این جا در اختیار من بگذارد. و آنان جریان را به امیر خود گفتند و او موافقت کرد و درهمها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. راهب آن سر مقدس را به مشک و کافور، معطر کرد و در پارچهیی قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گریست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: فردای قیامت مرا نزد جدت شفاعت کن و من به یگانگی خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. آنگاه به آن لشکر گفت: من میخواهم با امیر شما صحبت کنم پس نزدیک او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند میدهم آنچه با این سر مقدس تاکنون کردهاید، دیگر مکنید! و این سر مقدس را از صندوق بیرون نیاورید! امیر گفت: چنین خواهیم کرد! پس سر را به آنها تسلیم کرد و خود از دیر به زیر آمد و به یکی از کوهستانها برای عبادت رفت ولی آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل کردند! و چون به دمشق نزدیک شدند دیدند که آن درهمها تبدیل به خزف شده است! و هر یک جانب آن نوشته شده (و لا تسحبن)
13 - معرة النعمان (43) : چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.
14 - شیزر(44) : چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.
15 - کفر طالب (45) : اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمیدهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کردهاید.
16 - سیبور(46) : آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیهالسلام در این منزل نیز شعری چند نقل کردهاند. پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آنها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد. از امام سجاد علیهالسلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است: آل الرسول علی الاقتاب عاریة - و آل مروان یسری تحتهم نجب(47)
17 - حماة (48) : از «سیبور» رهسپار «حماة» شدند، در آنجا نیز دروازهها را بر روی آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگیری کردند(49).
18 - حمص (50) : به ناگزیر، از «حماة» گذشته تا به «حمص» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود آگاه ساختند و از او خواستند تا به «حمص» وارد شوند، ولی در آنجا نیز با مقاومت مردم روبرو شدند، و با پرتاب سنگ از آنان پذیرایی کردند تا تنی چند از مأموران را کشتند. آنان مسیر خود را تغییر دادند تا از دروازه شرقی شهر در آیند! آن دروازه را نیز بستند و گفتند: «لا کفر بعد ایمان و لا ضلال بعد هدی» هرگز اجازه نخواهیم داد که سر مبارک امام را وارد این شهر کنید، و حاملان آن سر مقدس ار از آنجا دور کردند و آنان به جانب «بعلبک» حرکت کردند.
19 - بعلبک (51) : چون حاملان سر مقدس امام علیهالسلام به «بلعبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچمهایی را با خود حمل میکردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند!(52) و در بحار آمده است که: ام کلثوم علیهاالسلام گفت: «اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمة عنهم»!(53) چون علی بن الحسین علیهالسلام این کلمات را شنید، گریست و فرمود: و هو الزمان فلا تفنی عجائبه - من الکرام و ما تهدی مصائبه - یا لیت شعری الی کم ذا تجاذبنا - فنونه و ترانا لم نجاذبه - یسری بنا فوق اقتاب بلا وطا - و سائق العیس یحمی عنه غاربه - کاننا من اساری الروم بینهم - کان ما قاله المختار کاذبه - کفرتم برسول الله و یحکم - فکنتم مثل ما ضلت مذاهبه(54)(55) کوفیان آن شب را در «بعلبک» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزدیکی صومعه راهبی فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند(56)
انبیا و سر مطهر : ابن لهیعه میگوید: طواف خانه خدا میکردم که ناگهان مردی را دیدم که پرده خانه را گرفته و میگوید: «اللهم اغفر لی و لا اراک فاعلا"» «خدآیا مرا بیامرز هر چند میدانم که از گناهی که کردهام، نخواهی گذشت!». به او گفتم: ای بنده خدا! بترس و چنین (با خدا) سخن مگوی! که اگر گناهان تو بشماره دانههای باران و برگ درختان هم باشد، خداوند تو را ببخشاید که او آمرزنده مهربان است. گفت: نزدیک من آی تا داستان خود را برای تو بگویم. نزدیک او رفتم، گفت: ابنزیاد مرا با 50 نفر بهمراه سر مطهر امام حسین علیهالسلام به شام فرستاد و ما را عادت چنین بود که چون در منطقهای فرود میآمدیم، آن سر مقدس را در صندوقی مینهادیم و در اطراف آن نشسته و شراب میخوردیم!! یکی از شبها، همراهان من شراب نوشیدند و مست شدند ولی من آن شب شراب ننوشیدم، تاریک شب همه جا را گرفت و نیمه شب فرا رسید، نور شدیدی را مشاهده کردم و گویا درهای آسمان را دیدم که گشوده شد! حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، محمَد مصطفی صلی اللَه علیه و آله و سلَم و جبرئیل امین با گروهی از فرشتگان به زمین آمدند، ابتدا" جبرئیل نزدیک صندوق آمد و سر مقدس امام را بیرون آورد و در آغوش گرفت و بوسید و پیامبران نیز چنین کردند، و چون نوبت به رسول خدا (ص) رسید بشدت گریست و پیامبران علیهمالسلام به او تسلیت گفتند، سپس جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! حکم باری تعالی چنین است که هر چه درباره این امت فرمان دهی، اطاعت کنم! اگر خواهی زمین را بلرزانم و همانگونه که با قوم لوط رفتار کردیم، با اینان نیز چنین کنم! پیامبر صلَی اللَه علیه و آله و سلم فرمود: نمیخواهم که کیفر اینان در این جهان باشد، که مرا با اینان در پیشگاه عدل خداوندی موقفی دیگر است و در روز رستاخیز با آنان دشمنی خواهم کرد. آنگاه دیدم که فرشتگان بسوی ما هجوم آوردند تا ما را بکشند، من فریاد کردم که: الامان! الامان! یا رسول الله! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اذهب لا عفر الله لک» «برو که خدا تو را نیامرزد»(58).
20 - دمشق : به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنة الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازهای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محملها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند. شمر ملعون کاملا" بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(59) از دروازه ساعات(60) - که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند - وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیهم السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه میدارند، نگاه داشت!!(61) در بعضی از نقلها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند. 1- مشهور بر سر زبانها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس میباشد. 2- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیهالسلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیهالسلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده میشود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کردهاند، صحت این مطلب را تأیید میکند. 3- تاریخ طبری 5/232 ؛ ارشاد شیخ مفید 2/118. همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیهالسلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیهالسلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید. (ارشاد شیخ مفید 2/119). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است. و از این نقل چنین استفاده میشود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم.
منابع: 4- الملهوف 71. 5- بحار الانوار 45/145. 6- منتخب طریحی 2/480. 7- قمقام زخار 547. 8- آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!». 9- بحار الانوار 45/305. 10- صواعق المحرقه 192. 11- قمقام زخار 544. و مجلسی رحمه الله در بحار 45/236 از طبری نقل کرده است که حاملان سر مقدس امام، در اولین منزل که به شام میرفتند صدای نوحه فرشتگان را شنیدند: "ای کسانی که به نادانی خود، حسین را کشتید! بشارت باد شما را عذاب و شکنجه؛ همه اهل آسمان شما را نفرین کنند از پیامبر و فرشته و دیگر طوایف؛ شما بر زبان سلیمان و موسی و عیسی صاحب انجیل لعنت شده اید". 12- بی گمان فاطمه علیها السلام در روز محشر خواهد آمد در حالی که پیراهن او به خون حسین آغشته است؛ وای بر کسی که شفیعان او دشمنانش باشند، هنگامی که روز قیامت در صور دمیده شود». 13- تکریت بلدهای است بین بغداد و موصل، به بغداد نزدیکتر است و فاصله آن تا بغداد 30 فرسخ میباشد و در غرب دجله واقع شده است. (مراصد الاطلاع 1/268). 14- حصاصه قریهای است نزدیک قصر ابن هبیره و از نواحی کوفه است. (معجم البلدان 2/263). 15- از این نقل چنین بر میآید که حاملان سر از معرفی سر مقدس امام علیهالسلام بیم داشتند، لذا امام علیهالسلام را خارجی یعنی کسی که بر یزید خروج کرده معرفی میکردند. 16- قمقام زخار 2/547. 17- مقتل الحسین مقرم 346. 18- وادی النخله، مکانی را به این نام در معجم البلدان و دیگر کتب نیافتم، ولی در مراصد الاطلاع موضعی به نام نخلا ذکر کرده است که از نواحی موصل شرقیه نزدیک خازر است و شاید مراد از وادی النخله آن باشد. (مراصد اطلاع 3/1363). 19- قمقار زخار 2/548. 20- زنان جن از غصه و حزن میگریند، و برای زنان هاشمی نوحه مینمایند؛ بر حسین و بزرگی این مصیبتها ندبه میکنند و بر چهره خود لطمه میزنند؛ و جامههای سیاه بعد از لباسهای کتانی در بر میکنند». 21- بحار الانوار 45/236. 22- کحیل: شهری بزرگی بوده در کنار دجله و بالاتر از تکریت و در سمت غربی آن واقع شده است، ولی اکنون اثری از این شهر نیست. (معجم البلدان 4/439). 23- جهینه، به ضم جیم: منطقهای است از نواحی موصل که در کنار دجله قرار گرفته و تا موصل یک منزل راه است. (مراصد الاطلاع 1/363). 24- موصل: شهر مشهور و قدیمی است که در کنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجیس پیامبر است. (مراصد الاطلاع 3/1333. 25- وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!». 26- یتل اعفر، بعضی آن را تل یعفر میگویند، و آن قلعهای است بین سنجار و موصل، و در آن رودخانهای جاری است. (مراصد الاطلاع 1/268). 27- سنجار: شهر مشهوری است از نواحی جزیره، که در کنار کوهی واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصیبین نیز همین اندازه. (قمقام زخار 551). 28- قمقام زخار 548. 29- نصیبین: شهر آبادی است از بلاد جزیره، که در مسیر قافلههایی که از موصل به شام میروند قرار گرفته، و از موصل تا بدانجا شش روز راه است. (معجم البلدان 5/288). 30- نفس المهموم 426. 31- به ستم، ما شهره بین خلائق شویم در حالی که پرودگار جلیل وحی بر جد ما میفرستاد؛ شما به خدای عرش و پیامبر او کافر شدید گویا که پیامبری در این زمان نیامده است؛ ای بدترین امت! شما را خدای عرش لعنت کند که شما را در زبانه آتش روز معاد فغان و فریادی است». 32- قمقام زخار 548. 33- عین الورده: شهر مشهوری است از شهرهای جزیره، که بین حران و نصیبین واقع شده است و تا نصیبین 15 فرسخ فاصله دارد، و واقعه عین الورد که بین توابین و شامیان رخ داد، در این منطقه اتفاق افتاده است. (نفس المهموم 566 ؛ معجم البلدان 4/180). 34- رقه اسم شهری است مشهور در کنار شط فرات، و از بلاد جزیره محسوب میشود و تا حران سه روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/626). 35- جوسق، به مکانهای بسیاری اطلاق میشود، قریه بزرگی از توابع بغداد و قریهای از قریههای نهروان و به قریهای از نواحی مصر و به قریهای از قریههای ری و به قلعهای در ری نیز اطلاق میشود. (مراصد الاطلاع 1/358). 36- بسر - بضم باء و سکون سین - قریه است در شام از اراضی دمشق محسوب میشود و در آنجا مزاری است که گفته شده قبر یسع است. (مراصد الاطلاع 1/196). 37- در معاجم، موضعی را به این عنوان یعنی «دعوات» نیافتم، ولی در کتب، مقتل از آن نام برده شده است. 38- ای کاش میدانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمتها بیتوته کند و از سختیهای زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار». 39- الدمعة الساکبة 5/65. 40- قمقام زخار 2/549. 41- قنسرین شهری است در شام بین حلب و حمص واقع شده است، و کوهی در آنجا وجود دارد که میگویند قبر حضرت صالح پیامبر در آنجاست و در آن آثار پای شتر دیده میشود. (معجم البلدان 4/403). 42- الله غافلا" عما یعمل الظالمون) و بر جانب دیگر آیه (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون) نفش گردیده است. 43- معرة النعمان: موضعی است بین حماة و حلب، و به نام نعمان بن بشیر انصاری نامگذاری شده است چون یکی از فرزندان او در آنجا مدفون است، و گفته شده که قبر یوشع بن نون علیهالسلام در آنجاست، ولی صحیح آن است که قبر او در «نابلس» است. (معجم البلدان 5/165). 44- شیزر: منطقهای است در شام، که در نزدیکی مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماة یک روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/826). 45- کفر طالب: شهری است بین مغزه و شهر حلب، در منطقهای قرار گرفته که آب آشامیدنی آن بوسیله آب باران که در جای مخصوصی جمعآوری میگردد تأمین میشود. (معجم البلدان 4/470). 46- سیبور را با این نام در معاجم بلدان نیافتم ولی مقتل نویسان آن را از جمله منازل بین راه شام ذکر کردهاند. (ریاض الاحزان 83). 47- آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکبهای نجیب شوند ؟ (الدمعة الساکبة 5/67). 48- حماة بن فتح: شهر بزرگ و دارای خیرات زیاد بوده و بازارها و اطراف آن را دیواری محکم احاطه نموده است، فاصله آن تا شهر حمص یک روز راه و تا دمشق برای قافلهها پنچ روز مسافت بوده است. (معجم البلدان 2/300). 49- در ریاض الاحزان از یکی از کتب مقاتل روایت کرده است که مؤلف آن گفته است: به سفر حج رفتم تا به حماة رسیدم، در باغستانهای آنجا مسجدی بود که آن را «مسجد العین» میگفتند، وارد مسجد شدم، در یکی از ساختمانهای آن پردهای از دیوار آویخته دیدم، آن را کنار زدم، سنگی دیدم که در دیوار مورب کار گذاشته شده بود و نشانه گردن در آن دیدم! و بر آن خون خشک شدهای مشاهده کردم، از یکی از خادمان مسجد پرسیدم که: آن سنگ و نشانه گردن و آن خون منجمد چیست ؟! گفت: این سنگ، جای سر مبارک حسین بن علی است که وقتی آن را به دمشق میبردند، بر این سنگ نهاده بودند. (ریاض الاحزان 83). 50- حمص: شهر بزرگی است بین دمشق و حلب، و( درکنارش قعلهای که بر تلی قرار دارد. و در حمص قبر خالد بن ولید و پسرش عبدالرحمن و عیاض بن غنم است. (مراصد الاطلاع 1/425). 51- بعلبک، شهری است قدیمی که تا دمشق سه روز راه است، و در این شهر بناهای عجیب و آثار عظیمی وجود دارد و قصرهایی پر استوانه ازسنگ که در دنیا نظیر ندارد. (مراصد الاطلاع 1/207). 52- قمقام زخار 550. 53- خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند». 54- این، همان زمان است که شگفتیهایش از نظر بزرگان پایانپذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش میدانستم که مشغلههای زمان تا به کجا ما را به دنبال خود میکشاند و میبینی که ما او را به خود نمیکشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت میکنند ؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شمایان به گم کرده راهی میمانید که راهها را نمیشناسد». 55- بحار الانوار 45/126. 56- واقعه راهب و شمردن زر و گرفتن سر مطهر را در این مرحله مینویسند و میگویند: چون این کرامات را دیدند، سخت ترسیدند و با شتاب به حرکت خود ادامه دادند تا به دمشق رسیدند. 57- ترتیب منازل بین راه از کوفه تا به شام غالبا از قمقام زخار، با تلخیص نقل کردهایم. (قمقام زخار 547). 58- الملهوف 72. 59- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشتهاند. (مقتل الحسین مقرم 348). 60- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین میکرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کردهاند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم 348). 61- الملهوف 73. کتاب قصّه کربلا، علی نظری منفرد
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام
منازلى كه كاروان اهلبیت امام حسین علیه السلام بين كوفه و شام سير نمودند با سه احتمال
احتمال نخست: راه بادیه
کوفه، در عرض جغرافیایىِ حدود 32 درجه و دمشق، در عرض جغرافیایىِ حدود 33 واقع است. این، بدان معناست که مسیر طبیعى میان این دو شهر، تقریبا بر روى یک مدار، قرار دارد و نیازى به بالا رفتن و پایین آمدن بر روى زمین، جز در حدّ کسرى از یک درجه نیست. بر روى این مدار، راهى واقع بوده که به «راه بادیه» مشهور بوده است. این مسیر، کوتاه ترین راه بین این دو شهر است و حدود 923 کیلومتر [خط مستقیم 867 کیلومتر] مسافت داشته است. مشکل اصلى این راه کوتاه، گذشتن آن از صحراى بزرگ میان عراق و شام است که از روزگاران کهن، به «بادیة الشام» مشهور بوده است. این مسیر، براى افرادى قابل استفاده بوده که امکانات کافى (بویژه آب) براى پیمودن مسافت هاى طولانى میان منزل هاى دور از همِ صحرا را داشته اند، هر چند، گاهى شتاب مسافر، او را وادار به پیمودن این مسیر مى کرده است. گفتنى است در صحراها، شهرهاى بزرگ، وجود ندارند؛ امّا این به معناى نبودن راه یا چند آبادى کوچک نیست.
احتمال دوم: راه کناره فرات
فرات، یکى از دو رود بزرگ عراق است که از ترکیه سرچشمه مى گیرد و پس از گذشتن از سوریه و عراق، به خلیج فارس مى پیوندد. کوفیان، براى مسافرت به شمال عراق و شام، از کناره این رود، حرکت مى کردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امکانات شهرهاى ساخته شده در کناره فرات، استفاده کنند. گفتنى است لشکرهاى انبوه و کاروان هاى بزرگ که به آب فراوان نیاز داشتند، ناگزیر از پیمودن این مسیر بودند. [لشکر امیر مؤمنان علیه السلام هم براى نبرد صفّین، همین مسیر را پیمود] . این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادى به سوى شمال غرب مى رود و سپس از آن جا به سوى جنوب، بر مى گردد و با گذر از بسیارى از شهرهاى شام، به دمشق مى رسد. این راه، انشعاب هاى متعدّد داشته و با طول تقریبى 1190 تا 1333 کیلومتر، جاى گزین مناسبى براى راه کوتاه، امّا سختِ بادیه بوده است. مجموع این راه و راه بادیه را مى توان به یک مثلّث، تشبیه کرد که قاعده آن، راه بادیه است.
احتمال سوم: راه کناره دجله
دجله، دیگر رود بزرگ عراق است و آن نیز مانند فرات، از ترکیه سرچشمه مى گیرد؛ امّا از شام نمى گذرد و درگذشته، براى رفتن به شمال شرق عراق، از مسیر کناره آن، استفاده مى کرده اند. این راه، مسیر اصلى میان کوفه و دمشق، نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهى از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طىّ مسیر نه چندان کوتاهى، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر را مى توان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولىِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را: مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب ـ که بازگشت به بخشى از مسیر پیموده شده قبلى است ـ، تشکیل مى دهند. از این رو، از همه راه هاى دیگر، طولانى تر است و طول آن، حدود 1545 کیلومتر است. این راه را «راه سلطانى» نامیده اند.
سید بن طاووس میگوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیهالسلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد. ابن زیاد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهای پاک و اهل بیت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را همانند اسیران کفار در حالی که اهالی شهرها به تماشای ایشان و سرهای مبارک میپرداختند، به شام برد(مشهور بر سر زبانها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس میباشد). امام محمد باقر(ع) فرموده است: از پدرم علیبنالحسین علیهالسلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟! فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیهالسلام را بر نیزهای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما میگریست با نیزه به سر او میزدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم(بحار الانوار 45/145).
عبيدالله بن زياد مخذول سر مطهر حضرت امام (عليه السلام) را به زحر بن قيس داده به شام فرستاد و بدنبال آنها حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) را زير غل جامعه قرار داده و دست به گردن بسته با مخدرات مانند اسيران كفار بر شتران برهنه سوار كرده روانه داشت به قولى عبدالله بن ربيعه الحميرى يا عمرو بن ربيعه يا ربيعة بن عمر و الحميرى و به قول ابن عبد ربه الغاز بن ربيعة الجرشى گويد: من نزد يزيد بن معاويه نشسته بودم ناگاه زحر در آمد يزيد هراسان گفت: ماورائك يا زحر؟ گفت: اميرالمومنين را به فتح و نصرت بشارت باد، ورد علينا الحسين بن على فى ثمانية عشر من اهل بيته و ستين رجلا من شيعته، فبرزنا اليهم فسئلناهم ان لوينزلوا على حكم الامير عبيدالله او القتل فاختاروا القتال فغدونا عليهم مع شروق الشمس، فاحطنا بهم من كل ناحية حتى اذا اخذت السيوف مأخذها من هام القوم، جعلوا يلوذون بالاكام و الحفر كمالا ذالحمام من صقر، فوالله ما كان الاجزر جزور اونومة قائل، حتى اتينا آخرهم فهاتيك اجسادهم مجردة و ثيابهم مرملة و خدودهم معفره، تصهرهم الشمس و تسفى عليهم الريح، زوارهم العقبان و الرخم بقاع سبسب. امام با هيجده نفر از اهل بيت و شصت كس از اصحاب خود بيامدند و ما نيز جانب آنها شتافته نخست گفتيم كه حكم ابن زياد را اطاعت كنيد يا جنگ را آماده باشيد، البته تن به ذلت نداده مهياى قتال شدند دو ساعت كه از روز بر آمد از هر طرف بتاختيم و تيغها به كار برديم، چندان كه كسى خواب نيمروز كند يا قصابى شترى بكشد همه را از دم شمشير گذرانيديم، اكنون بدنها در آن بيابان برهنه و بر خاك افتاده و روىها به خون آغشته، از تابش آفتاب همى گدازد و بادها خاك خون آلود بر آنها همى پراكند، كس به زيارتشان جز مرغان نرود. يزيد اندكى سر بزير افكنده آگاه سر برداشت و گفت: قد كنت ارضى من طاعتكم بدون قتل الحسين، اما لوانى صاحبه لعفوت عنه از اطاعت شما بدون كشتن امام خشنود بودم و اگر به جاى ابن زياد بودم البته از او در مىگذشتم. مرحوم مفيد در ارشاد مىنويسد: پس از آنكه عبيدالله بن زياد مخذول سر مطهر امام (عليه السلام) را به شام فرستاد فرمان داد بانوان و كودكان را مهياى سفر به شام كرده و دستور ويژهاى راجع به حضرت امام سجاد (عليه السلام) داد مبنى بر اينكه روى غلى كه بر گردن آن امام همام بود غل ديگرى قرار دادند و سپس جملگى را به دنبال رؤس مطهره همراه با محفر بن ثعلبه عائذى و شمر بن ذى الجوشن روانه نمود كاروان بانوان و اطفال همه جا طى طريق نموده تا به جماعتى كه حامل رؤس مطهره بودند ملحق شدند.
مأمورین عمر سعد مطابق نقشه های امروزی، از سرزمین چهار دولت «عراق، سوریه، لبنان و ترکیه» عبور کرده اند و این مسیر طولانی را هم مستقیم طی نکرده اند؛ بلکه با حرکتی مارپیچ، رنج این سفر اجباری را بر اهل بیت رسول الله| بیشتر نموده اند؛ به گونه ای که بارها به خاک ترکیه امروزین وارد و از آن خارج شدند.. [تهیه کننده : حجة السلام سیدمحمد باقری پور 20محرم سال 1398] متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(9)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام
چنانکه در نقشه مشاهده میشود اگر از کوفه و کربلا در خط مستقیم اهلبیت علیهم السلام را به طرف شام حرکت میدادند و صرفا هدف بردن آنها به شام ودر حضور یزید بود بیشتر از بیابانهای دور از آبادی و جمعیت بود ولی نظر یزیدیان تنها بردن اهلبیت به شام نبود بلکه میخواستند با بردن اهلبیت به طرف شام شعاری هم داده باشند و آن اعلان پیروزی یزید و آل ابی سفیان بر امام حسین و آل علی علیه السلام بود و اینکه هر کس در مقابل یزید قد علم کند حال وروزی اینچنین در انتظارش هست . لذا اهلبیت علیهم السلام را در یک خط منحنی از کوفه به طرف شمال عراق تاموصل و از موصل به سمت غرب تا قنسرین و حلب و از حلب به سمت جنوب تا بعلبک و عسقلان«که در نقشه دیده نمیشود» و از عسقلان«اشکلون» به سمت شمال تا شام«دمشق» حرکت دادند . چرا ؟! چون این مناطق در حاشیه دو رود بزرگ عراق «دجله و فرات» و مناطق آباد و پر جمعیت بودند مخصوصا شهرهای مهم و اثر گذاری هم مانند تکریت و موصل و حلب و بعلبک و ... در این مسیر قرار داشتند و عمال و طرفداران یزید هم در این مناطق فراوان بودند خواستند از این موقعیت پیروزی موقتی استفاده کنند و خودی نشان بدهند که حکومت نوپای یزید با زور سر نیزه و استبداد عُمّالش پا بگیرد و جا بیفتد . اما : دیدی که خون ناحق پروانه شمع را - چندان امان نداد کهشب را سحر کند . و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون .
توضیح بعضی از این منازل در مطالب بعدی انشاء الله
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
وقایع بین راه کوفه تاشام
راهب و سر مبارک حضرت علیه السلام
اشعاری ازباقری پوردررابطه باقصه دیرراهب
دیرراهب درمسیرشام بود - كاندرآن یك راهبی خوشنام بود
یك شب آنجااهلبیت مصطفی - باگروه شامیان بی حیا
دركناردیرراهب ماندگار - جملگی تن خسته وحال فكار
راس شاه دین حسین بن – علی روی نیزه همچنان خورمنجلی
دركنارصومعه بنهاده شد - حاملِ سربهرخواب آماده شد
نیمه شب نوری زِسرساطع شده - آنچنان گوئی كه خورطالع شده
راهب ازآن نوردرآن نیمه شب - درتحیرگشته واندرعجب
سربرون كردازدرون دیرخویش - دیدجمعی خسته باحال پریش
یك سری برنیزه دیداما چه سر – بود زیباهمچنان قرص قمر
میرودنوری بسوی آسمان - گشته ازنورش منوركهكشان
گِرداوباشد ملائك درطواف - آنچنان كه حاجیان گِردِ مَطاف
یك نهیبی زد شمایان كیستید - دركناردیرمن ازچیستید
این سرِبالای نی ازآنِ كیست - باچنین شوكت به نی ازآنِِ چیست
یك نفرگفتاكه ماموریم ما - چونكه ماموریم معذوریم ما
این سرِبالای نی باشد حسین - بوده ازبهرنبی نوردوعین
لیك چون گشته مخالف بایزید - كشته شد باخنجروتیغ وحدید
میبریم اینك سرش راسوی شام - تاكه برگیریم انعامی تمام
گفت راهب امشب این قرص قمر - میدهیدش برمنِ خونین جگر
بدره زردارم آن مال شما - باشداین ازبخت واقبال شما
زربداد ودرعوض آن سرگرفت - زنده بود وزندگی ازسرگرفت
برد سررادردرون صومعه - كرد با اوگفتگوبی واهمه
توكه باشی ای سرِدورازبدن - كه شدی دورازعزیزان ووطن
كی ترا ای سرزتن كرده جدا - باچه جرمی اینچنین گشتی فدا
جد توباشد كه وبابت چه كس - كاینچنین باشی توبی فریاد رس
گفت آن سربهرِراهب درجواب - مادرم زهراعلی ام هست باب
من كه باشم مصطفی رانورعین - نام من ای راهبا باشد حسین
جد من پیغمبرآخرزمان - آن شفیع این جهان وآن جهان
من كه بی تقصیروبی جرم وگناه - كشته ی شمرلعین تبت یداه
درلبِ آب فرات وتشنه لب – شد سرم ازتن جدا یاللعجب
جسم من مانده بدشت كربلا - راس من بینی بروی نیزه ها
اهلبیت من اسیرشامیان - اززنان وخواهران وكودكان
جمله همراه سرم دراین دیار - معرض دید صغاروهم كبار
میبرندم شام درنزد یزید - اینچنین ظلمی دراین عالم كه دید
آن سرِپاك حسین شد روضه خوان - گشت راهب بهرِ اوگریه كنان
راهب سر امام حسین علیه السلام را گرفت و ده هزار درهم به کفار پول داد و سر را در اتاق خود برد و شنید که صدائی به او می گوید : خوشا به حالت و خوشا به حال کسی که قدر و حرمت این شخص را بشناسد . راهب سر را بالا برد و عرض کرد خدایا بحق حضرت عیسی علیه السلام امر کن که این سر با من سخن بگوید ناگهان از سر صدائی شنیده شد که : یا راهِبْ اَی شَئٍ تُرید ای راهب چه چیز می خواهی؟ راهب پرسید : تو چه کسی هستی؟ حضرت در جواب فرمود : اَنَا بنُ مُحَمَّدِ المُصطَفی وَ اَنَا بنُ عَلی المُرتَضی وَ اَنَا بنُ فاطِمَهُ الزَّهراء وَ اَنَا المَقتوُلُ بِکَربَلاء اَنَا المَظلوُم اَنَا العَطشان
پس سر مبارک حضرت ساکت شد ، راهب صورت خود را به صورت حضرت چسبانید و عرض کرد صورتم را از صورت تو بر نمی دارم تا به من بگوئی شفیع تو هستم روز قیامت . سر مبارک حضرت فرمود : باید به دین جدم برگردی . راهب گفت : اشهد ان لااله الا الله اشهد ان محمد رسول الله ...
سپس حضرت به او وعده شفاعت روز قیامت را داد .
ناگهان راهب صداهائی شنید ...
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پورجلددوم]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
منزلگاههای پیموده شده توسط کاروان خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) از ...
منزلگاه های پیموده شده توسط کاروان امام حسین(ع) از کوفه تا شام - شفقنا
وقایعی که بعد از واقعه عاشورا برای اسرا از کربلا تا مدینه اتفاق افتاد ...
وقایع بعد از عاشورا برای اسرا از كربلا تا مدینه را همراه با ذكر تاریخ ...
سختی که بر حضرت «رقیه (س)» از کوفه تا شام گذشت - تهران نیوز
با کاروان کربلا از مدینه تا شام / روز چهاردهم محرم - تابناک جوان
نگاهی به وقایع اسارت اهلبیت(ع) در شام - خبرگزاری فارس
کاروان اسرای کربلا از کدام منازل گذشتند(به همراه نقشه)
مروری بر وقایع پس از کربلا/ بر سفیران عاشورا چه گذشت
حوادث بعد از واقعه عاشورا - استاد حسین انصاریان
بر اسرای کربلا چه گذشت؟-پایگاه خبری دیار آفتاب
وقایع از کوفه تا شام - موسسه قرآن و نهج البلاغه
داستان اسرا؛ از صحرای کربلا تا مدینه - ایسنا
اسرای کربلا در مسیر شام - مکارم شیرازی
آثاری درباره حوادث پس از عاشورا - مطالعه
بر اسرای کربلا چه گذشت؟ - مشرق نیوز
کربلا تا شام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
فصل پانزدهم : فرستادن عبيدالله مخذول روس مطهر و اهل بيت امام (عليه السلام) را از كوفه خراب به شام تار
منازلى كه كاروان اسراء بين كوفه و شام سير نمودند
واقعه منزل كحيله
واقعه منزل جهنيه
واقعه منزل موصل
واقعه منزل نصيبين
واقعه بعد از شهر نصيبين
واقعه شهر حلب
وقايعى كه در راه شام اتفاق افتاد ولى مكان آنها معلوم نشده
واقعه دير راهب
واقعه ديگر در بين راه كوفه و شام
رسيدن لشگر كفرآئين پسر زياد به شهر سرمدين
واقعه منزل حرّان
واقعه منزل اندرين
واقعه معرّه النعمان
واقعه شيزر
واقعه كفرطاب
واقعه سيبور
واقعه منزل حماة
واقعه شهر حمص
واقعه بعلبك
واقعه صومعه راهب
واقعه عسقلان
رسيدن سپاه كفرآئين پسر زياد مخذول به چهار فرسخى شام و خبر دادن از ورود اهل اهل بيت(عليه السلام) به يزيد پليد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل به روی نیزه میبردند قرآن را
چهل منزل به روی نیزه میبردند قرآن را
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام است. اسرای کربلا که در میان آنان چهرههای تابناکی مانند امام سجاد(ع)، زینب کبری(س)، امام محمد باقر(ع) که طفل چهار سالهای بودند و شماری از فرزندان و خانواده سیدالشهدا(ع) و امام حسن(ع) و دیگر وابستگان حضور داشتند، بنا بر اقوال موجود، شامگاه عاشورا و پس از آنکه حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران و فرزندانشان به شهادت رسیدند و خیمههای آنها غارت و سوزانده شد، در آن سرزمین غمبار نگه داشته شدند و عصر روز بعد یعنی یازدهم محرم به سمت کوفه حرکت داده شدند.
ابن زیاد، ماندن اسرا در کوفه را صلاح نمیبیند. از سویی فرمان یزید از شام به او میرسد که هر چه زودتر کاروان اسرای کربلا و اموال غارت شده را به همراه سرهای شهیدان کربلا، به دربار شام بفرستد.
پس از رسیدن نامهی یزید مبنی بر اینکه سر مبارک سید الشهدا علیه السلام و کسانی که با او کشته شدهاند و آنچه از آنها غارت شده و اهل و عیال او را نزد او بفرستند، عبیدالله بن زیاد دستور داد اسیران کربلا آماده شوند و امر کرد امام سجاد علیه السلام را با زنجیر ببندند.
سربازان نیز دستهای او را به گردنش زنجیر کردند و سپس او و سایر اسرا را در پشت سرهای شهدا روانه کردند. مخفّر بن تعلبه عایزی و شمر بن ذی الجوشن همراهشان به راه افتادند و رفتند تا به گروهی که سر حضرت امام حسین علیه السلام نزدشان بود، و سپس به شام رسیدند. امام سجاد علیه السلام در طول راه به حمد خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و حتی یک کلمه با سربازان عبیدالله سخن نگفت تا کاروان به شام رسید.
عبیدالله بن زیاد پس از این که سر امام حسین علیه السلام را به شام فرستاد، دستور داد زنان و کودکان را آماده سفر به شام کنند و به گردن امام سجاد علیه السلام غل و زنجیر بنهند، آنگاه آنها را به دنبال سر ها با محضر بن ثعلبه عائذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد.
حضرت صادق علیه السلام از پدرش از امام زین العابدین علیه السلام نقل کرده است که فرمود:« مرا بر شتری لنگ سوار کردند، بدون روپوشی و جهازی، و سر سید الشهداء علیه السلام بر نیزهی بلندی بود و زنان بر اشتران پالان دار پشت سر من بودند و جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند، با نیزهها در جلو و عقب و اطراف ما بودند. هر گاه یکی از ما میگریست، سرش را به نیزه میکوبیدند تا آنگاه که وارد دمشق شدیم و کسی فریاد زد:« ای اهل شام، اینها اسیران اهل بیت ملعون هستند.»
مورخّین مسیر طیشده بین کوفه و شام را در تواریخ آوردهاند و به وقایع متعددی در طول راه اشاره کردهاند که بخشی از آن را میتوانید در وقایع مربوط به امام سجاد علیه السلام در مسیر کوفه و شام بخوانید.
امام محمد باقر علیه السلام فرمود: از پدرم، علی بن الحسین علیه السلام، پرسیدم او را چگونه او را از کوفه به شام بردند. فرمود:« مرا بر شتری عریان و بیجهاز سوار کردند. سر مقدس پدرم امام حسین علیه السلام را بر نیزهای زده بودند. زنان کاروان را پشت سر من سوار قاطرها کردند و سربازانی نیزه به دست، ما را احاطه کردند. هرگاه یکی از ما میگریست، آنها با نیزه به سر او می کوبیدند. و بدین گونه وارد دمشق شدیم.»
مورخّین مسیر طیشده بین کوفه و شام را در تواریخ آوردهاند و به وقایع متعددی در طول راه اشاره کردهاند که بخشی از آن را میتوانید در وقایع مربوط به امام سجاد علیه السلام در مسیر کوفه و شام بخوانید.
کرامات سر مقدس در مسیر شام
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت. مهمترین واقعهای که ثبت شده داستان تسبیح گفتن شبهنگام سر مقدس سیدالشهدا(ع) در اولین منزل است و حکایت عجیب راهب مسیحی که سر مقدس را در برابر پرداخت ۱۰ هزار درهم برای یک شب از «خولی» به امانت گرفت و با سر مقدس حضرت امام حسین(ع) تا صبح نجواها کرد و رازها گفت و اشکها ریخت.
ابن شهر آشوب میگوید: یکی از کرامات امام، زیارتگاههایی است که از سر ایشان به جای مانده است. در کربلا و در شهرهای دیگر در مسیر عراق به شام از جمله عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکانها چنین آثاری بر جای مانده است. سر مقدس امام(ع) در این مکانها، زیارتگاههای معروفی دارد و کرامتهای فراوانی هم از سر مقدس سیدالشهدا(ع) در این مسیر نقل شده و آثاری نیز بر جای مانده است.
حاملان سر نزدیک هر شهری میرسیدند جرئت نداشتند که وارد شوند، زیرا میترسیدند قبایل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند؛ بنابراین از بیراهه میرفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را میفرستادند و میگفتند این سرِ یک «خارجی» (خارج شده از دین و خروج کننده بر خلیفه) است!
مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام مشخص نیست اما برخی بر این عقیدهاند که با توجه به اماکن منسوب به امام حسین(ع)، میتوان مسیر حرکت اسیران کربلا را مشخص کرد؛ از جمله مقام رأس الحسین(ع) و امام زینالعابدین(ع) در دمشق، مقامهای حِمص، حماء، بعلبک، حَجَر و طُرح. برخی از این اماکن که از شهرت بیشتری برخوردارند، عبارتند از: مقام رأسالحسین(ع) در موصل که به گفته هروی این مقام تا قرن هفتم وجود داشته است.
مسجد امام زینالعابدین(ع) و مقام رأسالحسین(ع) در نصیبین که شهری است در ترکیه. گفته میشود اثر خون سر امام حسین(ع) در این مکان مانده است. هروی این زیارتگاه را به نام مشهد النقطه ثبت کردهاست.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
حرکت کاروان اسرا ازکوفه خراب بسوی شام ویران
نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
نوزدهم محرّم، اهل و عیالِ حسین - روانه شد سویِ شام، زکوفه با شوروشین
بارِ دگر جملگی، سوارِ محمل شدند - محملِ بی پرده و روپوش و حائل شدند
امامِ سجّاد را در غل و زنجیر بین - جن و ملک را تو با ناله یِ شبگیر بین
زشهرِ کوفه روان، به سویِ شامِ بلا - ازغمشان شد روان سرشکِ اهلِ ولا
زِنوزدهِ محرّم، تا شبِ ماهِ صفر - طی شده راهِ دراز، هرشب و روز این سَفَر
ظلم و ستم را ببین، از آن ستم پیشگان - برایِ آلِ نبی، نه آب بود و نه نان
نه خواب و آسایشی، برایِ آلِ نبی - نه چشمشان خواب دید، دراین سفریک شبی
باقری این ده شب و روز چنان سال بود - برایِ آلِ نبی، بد ترین احوال بود
سروده شده شب نوزدهم ماه محرم باقری پور سال 1398
كاروانِ آل طاها سویِ شامِ غم روان شد
كاروانِ آلِ طاها سویِ شام غم روان شد - وه چه ظلمی برحسین واهلبیت ازشامیان شد
كشته شدمردان زیاران حسین درروز عاشور - كودكان وبانوان گشتنداسیروازوطن ازدور
سوی شام غم روان ازكوفه با قلب پرازخون - طیّ منزل مینمایند داغدیده زارومحزون
هریكی كه جابماند میزنندش تازیانه - زجرملعون میكندزجرآن یتیمان بابهانه
درچهل منزل پیاده میشودطی مراحل - كودكان پابرهنه ره درازوسخت ومشكل
نی غذایی بهرآنان ونه آبی نه مكانی - نی بودآسایشی ازبهرشان نی آشیانی
روی آن خارمغیلان پابرهنه میدوانند - كودكان آل طاهاراگرسنه میدوانند
خاطرات بین راه شام وكوفه بس گران است - خاطرات اززینب وسجّادوآن آه وفغان است
زجرملعون،تازیانه،كعب نی،خارمغیلان - گشته صورتهاكبود وآبله پاهای طفلان
كودكی ازقافله مانده عقب دریك شبِ تار - رفته اوازترس ووحشت درپناهِ بوتۀ خار
زجرملعون سررسیده میز ند باتازیانه - آل طاها وبیابان وای ازاین ظلم زمانه
باقری با آلِ طاها اینقدرظلم عیان شد - باغم و رنج ومصیبت سوی شام غم روان شد
یاحسین جان یا حسین جان - یا حسین جان یاحسین جان
ازکتاب مجموعه اشعارباقری حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور
حرکت کاروان اسرا ازکوفه خراب بسوی شام ویران
یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد كه سر مطهر فرزند علی (علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهید شده بودند با كالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.
در تاریخ آمده بعد از آن كه ابن زیاد یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای كربلا را در كوچه ها و محله های كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد. ابن زیاد سرهای شهدای كربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود. ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام)، اسراء را در 15 محرم با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارك امام سجاد (علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران كفار، دیار به دیار با ذلت و انكسار طوری كه مردم به تماشاى آنها مىآمدند، به شام آورد. منابع و اسناد مدتی را كه اسرا از كوفه به شام در حركت بودند را ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی ادبیهای حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر میكردند.
(منابع : محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، ص 329- لهوف سید بن طاووس)
ارسال سرها واهلبیت از كوفه خراب به شام ویران
عبیدالله بن زیاد مخذول سر مطهر حضرت امام (علیه السلام) را به زحر بن قیس داده به شام فرستاد و بدنبال آنها حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) را زیر غل جامعه قرار داده و دست به گردن بسته با مخدرات مانند اسیران كفار بر شتران برهنه سوار كرده روانه داشت
كاروان آل طاها سوی شام غم روان شد
كاروان آل طاها سوی شام غم روان شد - وه چه ظلمی برحسین واهلبیت ازشامیان شد
كشته شدمردان زیاران حسین درروز عاشور - كودكان وبانوان گشتنداسیروازوطن ازدور
سوی شام غم روان ازكوفه با قلب پرازخون - طی منزل مینمایند داغدیده زارومحزون
هریكی كه جابماند میزنندش تازیانه - زجرملعون میكند زجرآن یتیمان بابهانه
درچهل منزل پیاده میشودطی مراحل - كودكان پابرهنه ره درازوسخت ومشكل
نی غذ ا یی بهر آنان و نه آ بی نه مكانی - نی بود آسایشی ازبهرشان نی آشیانی
روی آ ن خا رمغیلان پابرهنه میدوانند - كودكان آل طا ها را گرسنه میدوانند
خاطرات بین راه شام وكوفه بس گران است - خاطرات اززینب وسجّادوآن آه وفغان است
زجرملعون،تازیانه،كعب نی،خارمغیلان - گشته صورتهاكبود وآبله پاهای طفلان
كودكی ازقافله مانده عقب دریك شبِ تار - رفته اوازترس ووحشت درپناهِ بوته خار
زجرملعون سررسیده میز ند با تازیانه - آل طاها و بیابان وای ازاین ظلم زمانه
باقری با آلِ طاها اینقدرظلم عیان شد - باغم و رنج ومصیبت سوی شام غم روان شد...
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پورجلددوم]
منازل کربلا تا شام که اهلبیت را از آنها عبوردادند
1. نُخَیْله ـ استان کربلا ـ عراق
اولین منزل اسرای کربلا، نُخیله بود؛ منطقه ای که امیرمؤمنان علی(ع) بارها در آن جا بودند؛ از جمله هنگام حرکت به سوی صفین و نهروان که در آن فرود آمده و نماز گزاردند. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 5، ص 278، (چاپ بیروت).
2. حَنّانه ـ استان نجف ـ کشور عراق
3. کوفه ـ استان نجف ـ کشور عراق
4. روستای شاهی ـ استان نجف ـ کشور عراق
5. قناطر بنی دارا ـ استان بابل ـ کشور عراق
6. یعقوبیّه ـ استان بابل ـ کشور عراق
7. سوق اسد ـ استان بابل ـ کشور عراق
8. ذِمارِ ـ استان بابل ـ کشور عراق
9. قصر «ابن هبیره» - استان بابل ـ کشور عراق
10. روستای بزیقیا ـ استان بابل ـ کشور عراق
11. نهر کوثی ـ استان بغداد ـ کشور عراق
12. نهر ملک ـ استان بغداد ـ کشور عراق
13. شهر صرصر ـ استان بغداد ـ کشور عراق
14. تلّ کوش ـ استان بغداد ـ کشور عراق
۱5. نهر حسینی ـ استان بغداد ـ کشور عراق
۱6. روستای حمارات ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
17. فَرحاتیه ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
18. مَحادر ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
19. مُهَیْجر ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
20. تکریت ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
21. وادی نخله ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
22. روستای بارمّا ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
23. روستای بلالیج ـ استان نینوا ـ کشور عراق
24. کُحَیْل ـ استان نینوا ـ کشور عراق
25. جُهَیْنه ـ استان نینوا ـ کشور عراق
26. شهر موصل ـ استان بغداد ـ کشور عراق
27. تلّ اعفر ـ استان نینوا ـ کشور عراق
28. شهر سنجار ـ استان نینوا ـ کشور عراق
29. شهر لین ـ مرز عراق و ترکیه
30. شهر نصیبین ـ استان ماردین ـ کشور ترکیه
31. شهر دارا ـ کشور سوریه
32. قلعه کَفَرتوثا ـ شهر رأس العین ـ کشور سوریه
33. منطقه عین الورد ـ کشور سوریه
34. شهر حرّان ـ استان اورفه ـ کشور ترکیه
35. شهر رُها ـ استان اورفه ـ کشور ترکیه
36. شهر رَقّه ـ کشور سوریه
37. شهر دوسِر ـ کشور سوریه
38. شهر بالِس ـ کشور سوریه
39. شهر حلب ـ استان حلب ـ کشور سوریه
40. شهر قِنَّسرین ـ استان حلب ـ کشور سوریه
41. شهر معرّۀ نعمان ـ استان ادلب ـ کشور سوریه
42. شهر کَفَرطاب ـ استان ادلب ـ کشور سوریه
43. شهر شیزر ـ استان حماۀ ـ کشور سوریه
44. شهر طیبۀ الإمام ـ استان حماۀ ـ کشور سوریه
45. شهر حماۀ ـ استان حماۀ ـ کشور سوریه
46. شهر رستن ـ استان حماۀ ـ کشور سوریه
47. شهر حُمصْ ـ استان حمص ـ کشور سوریه
48. شهر قصیر ـ استان حمص ـ کشور سوریه
49. روستای جوسیه ـ استان حمص ـ مرز سوریه و لبنان
50. شهر بقاع ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
51. روستای هِرْمِل ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
52. روستای لبوه ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
53. شهر بعلبک ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
54. مَعَرْبون ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
55. شهر سرغایا ـ استان ریف ـ کشور سوریه
56. دیر راهب ـ استان ریف ـ کشور سوریه
57. شهر زبدانی ـ استان ریف ـ کشور سوریه
58. شهر عین فیجه ـ استان ریف ـ کشور سوریه
59. شهر دُمَّر ـ کشور سوریه.
60شام ـ کشور سوریه
شام دردمشق کشور سوریه
می گویند مؤسس شام، سام فرزند نوح(ع) بوده و سام به مرور به شام بدل گشته و برخی می گویند عده ای از شهر کنعان آمده و در این منطقه ساکن شدند. شام بزرگ ترین شهر سوریه است که در منطقه وسیع تری به نام دمشق قرار گرفته است. کاروان حسینی از مسیر «شتوره» به دمشق رسیدند. آنان پیش از ورود به شام وارد محدوده دمشق قدیم شدند؛ منطقه ای دیوارکشی شده که امروزه به نام «مقبره باب صغیر» شناخته می شود.
کاروان اسرا را سه روز در این منطقه نگه داشتند تا شهر برای جشن مفصل آماده گردد؛ در زمینی پر از سنگ و ریگ که قبرستان شهر به حساب می آمد. آنان برای اهانت به اهل بیت امام حسین(ع)، ایشان را میان مردگان جای دادند. مقامات شش گانه ای که امروزه به مقامات اهل بیت(ع) در این محل شناخته می شود، در حقیقت محل شب زنده داری و قیام و قعود این بزرگواران بوده است. آنان را پس از سه روز وارد شهر کردند. کاروان از دروازه ساعت عبور کرد تا جمعیت بیشتری نظاره گر ایشان باشند و مسیر نیم دایره ای را پیمودند تا همه اهالی شهر آنان را رؤیت نمایند و از طرفی موجبات خستگی و درماندگی بیشتر ایشان ظاهر شود. کاروان اسرا در اول ماه صفر سال 61 قمری به شام رسید، اما چگونگی و تاریخ بازگشتشان به کربلا محل بحث است که آیا اربعین اول به کربلا رسیدند یا در وقت دیگری این واقعه رقم خورده است.
(این مقاله با محوریت دو کتاب «رحلۀ سبایا آل بیت المصطفی من کربلا الی دمشق 61 ق» نوشته محمد عبدالغنی ادریس سعیدی و «الخبر الیقین فی رجوع السبایا لزیارة الاربعین تاریخیاً و فقیهاً» نوشته سخنور توانا حسن بدوی ، ترجمه و تنطیم ؛ همراه با اضافاتی تدوین گردید. فرهنگ زیارت - دیماه سال 1392 شماره 19 و 20 - کربلا تا شام ، نویسنده : محمد حسین خوشنویس)...
الف : چهل منزل مشهور ازکوفه تاشام از بلاد ذکرشده عبورمیکرده . ب : توضیح شهرهای ذکرشده درادامه مطلب است
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پورجلددوم]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
حركت كاروان اسيران كربلا از كوفه به طرف شام (19محرم61 ق)
پس از قضایاى دلخراش كربلا، بنى اُمیه جنایتكار اُسراى اهل بیت را به عجلة تمام به طرف كوفه حركت دادند. پس از توقّف اسرا در كوفه و گزارش ابن زیاد به یزید و صدور فرمان وى مبنى بر حركت دادن اسرا به سوى شام ، اسباب سفر شام را تهیه دیدند و اهل بیت سیدالشهدا علیه السلام از راه موصل به طرف شام حركت دادند. ابن زیاد زجر بن قیس ، محض بن ابى ثعلبه و شمربن ذى الجوشن را مامور نمود كه همراه پنج هزار سوار، اسرا و سرها را به شام برند. روز اول ماه صفر بود كه اسرا به شام وارد شدند.
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد ...
فارس گزارش میدهد؛ کاروان اسرای کربلا از کدام منازل گذشتند + ...
حركت كاروان اسرای كربلا از كوفه به طرف شام(61 هجری قمری ...
توضیحی در باره مسیر كاروان اسیران كربلا ، از كوفه به شام و ...
حرکت کاروان به طرف سرزمین شام/ گرداندن سرهای بریده در ...
حرکت کاروان اسرای کربلا به سوی شام - خبرگزاری صدا و سیما
مسیر کاروان اسرای کربلا + نقشه تحقیقی - دانش آموختگان ...
حرکت اسرای کربلا از کوفه به سوی شام - دانشنامه رشد
مسیر کاروان اسرای کربلا+نقشه - مشرق نیوز
حرکت اسرای کربلا به طرف شام | پایگاه ...
اسیران کربلا - ويکی شيعه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
امشب شبِ هفتِ عزا بهرِ حسین است
امشب شبِ هفتِ عزا بهرِ حسین است - کرببلا غرقِ عزا و شوروشین است
حوّا و مریم ، آسیه ، کلثوم و هاجر - در کربلا امشب زند بر سینه و سر
هم آدم و نوح و خلیل الله و عیسا - هم مصطفی و مرتضی وخضروموسا
امشب به دشتِ کربلا اندر عزا یند - بهرِ حسین و آن شهیدان در نوایند
امشب که شامِ هفتمِ آقا حسین است - بهرِ حسین گریان شهِ بدروحنین است
زهرای اطهر بر حسینش گریه دارد - بر یاوران و اهلبیتش غصّه د ارد
ختم رسل بهر حسینِ خود عزادار - هم غصّه دار زینب و سجّاد تبدار
درکربلا بنگر چسان شورونوائیست - درهفتمِ آقا بپا امشب عزائیست
این هـفـتمین شامِ جد ا یی ازحسین است - اندر عزا زین العبا و زینبین است
دراین شبِ هفتم همه غرقِ عزایند - هم زینب و اهل حرم نوحه سرایند
اندر دلِ زندانِ کوفه این شب تار - باشند از بهرِ حسین امشب عزادار
آل نبی را بین که در تاریکی یِ شب - اندر دلِ زندان همه در تاب و در تب
نوحه سرا کلثوم و زینب بر شهیدان - اندر دلِ زندان همه در آه و افغان
دور از نگاهِ آن یزیدیهایِ کافر - اندر دلِ زندان زند بر سینه وسر
از داغِ هفتاد دو لاله داغدارند - از بهرِ آن گلهای پرپرغصّه دارند
گلهایِ باغ مصطفا گردیده پرپر - از بهرِ آنان درعزاخاتون محشر
زندا نِ كوفه جملگی با اشكِ ریزا ن - شدذکرشان جانم حسین جا نم حسین جا ن
ای باقری آلِ نبی باشد عزادار - هم زینب و کلثوم و هم سجاد تبدار
سروده شده هفتم شهدای کربلا سال 94
بوَد امروز روزِ هفتِ دلدار – دراین هفت روز خوردم غصّه بسیار
دراین هفت روزدیدم بس مصیبت – دراین هفت روز دیدم رنج وزحمت
دراین هفت روز من ظلم فراوان – بدیدم تا كنون ازقوم عدوان
دراین هفت روز دیدم تازیانه – زشمروزجردون با هر بهانه
دراین هفت روزدیدم گریه وآه – ندیدم آب ونان زین قوم گمراه
دراین هفت روز بوده گریه كارم – بجزگریه دگرراهی ندارم
دراین هفت روزدربازاركوفه – بدیدم طعنه ازاغیاركوفه
دراین هفت روزبسكه گریه كردم – نشانش مانده دررخسارزردم
سرِهركوچه وبازاررفتم – به هرجمعی كه بُد اغیاررفتم
عبیدالله دون درمجلس خویش – نموده قلب مارا ازستم ریش
بسی زخم زبان كرده نثارم – رسیده تاكجا این روزگارم
به قلب خسته وحال پریشان – نموده جمع مارا كنج زندان
سكینه،فاطمه،كلثوم وسجاد – ستمها دید ازاین قوم زنازاد
چگویم من ازاین حال پریشان – حسین جانم حسین جانم حسین جان
نما ای باقری كوتاه مطلب – كه نتوانی بیان حال زینب
هفتم شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش در زندان کوفه
در الكامل فى التاريخ در شرح وقایعی که بر اهل بیت امام حسین علیه السلام در کوفه اتفاق افتاد این گونه نقل می کند: گفته شده هنگامى كه خاندان حسين عليه السلام به كوفه رسيدند، ابن زياد آنان را بازداشت كرد و خبر را براى يزيد فرستاد. در همان هنگام كه آنان در حبس بودند، سنگى بر آنان فروافتاد كه نوشته اى به آن گِرِه زده بودند و در آن چنين نوشته بود: پيك، خبر شما را براى يزيد، برده است و فلان روز مى رسد و فلان روز بازمى گردد. اگر صداى «اللّه أكبر» شنيديد، يقين كنيد كه كشته مى شويد و اگر نشنيديد در امان هستيد. دو سه روز پيش از آمدن پيك سنگى كه در آن نوشته اى بود، انداخته شد كه مى گفت: «وصيّت كنيد و كارهايتان را يادآور شويد كه نزديك است پيك برسد». سپس پيك آمد و فرمان يزيد آمد كه آنها به سوى او فرستاده شوند. الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) در این باره می گوید: عبيداللّه بن زياد فرمان داد تا باقى ماندگان خاندان حسين عليه السلام كه بر او وارد شده اند، همراه او در كاخ حبس شوند. [محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی ج8، ص185 در دسترس در حدیث نت.]
«اسیران کربلا در کوفه» : اهل بيت امام حسین (ع) در زندان ابن زياد . تلاش تبليغاتى اهل بيت امام حسين عليه السلام . خطبه امام سجاد(ع) در کوفه . دارالاماره کوفه . رويارويى ابن زياد و امام زين العابدين عليه السلام . رويارويى ابن زياد و حضرت زینب(س) . سخنرانى امّ كلثوم در ميان كوفيان . سخنرانى فاطمه صغرا در ميان كوفيان . سخنرانی حضرت زینب(س) در میان کوفیان . ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه . اسیران کربلا . تقویم: اسراى اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد . اسرای اهل بیت علیهم السلام . ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب . امام باقر علیه السلام . امام سجاد علیه السلام . حضرت رقیه سلام الله علیها . حضرت زینب سلام الله علیها . حضرت سکینه سلام الله علیها . رباب همسر امام حسین علیه السلام . فاطمه دختر امام حسین علیه السلام . تقویم: شهادت عبدالله بن عفيف ازدي
شعر-هرکس بمیرد مجلسِ ختمی برایش
هرکس بمیرد غسل و کفنش مینمایند
هرکس بمیرد غسل و کفنش مینمایند - اقوام او تشییع و دفنش مینمایند
وانگاه بهرِ تسلیت بر خانواده - آیند دربِ منزلش جمعی پیاده
با تسلیت گفتن به اولاد و عیالش - گویند قدری هم زاوصاف و کمالش
گیرند وانگه مجلسِ ختمی برایش - ازقوم و خویش و دوستان، اندرسرایش
آیند بهرِ تسلیت اقوام و خویشان - صبرًا همی گویند به آن جمعِ پریشان
گیرند بازویِ پدر را یا پسر را - گردند مرهم، رفع سازند دردِ سر را
هرکس بمیرد سوّم و هفتم برایش - گیرند در مسجد و یا اندر سرایش
لیکن برایِ حضرتِ شاهِ شهیدان - ختمی نبود و مجلسی ازظلمِ عُدوان
جسمش سه روز و شب به رویِ خاک مانده - رویِ زمین آن پیکرِ صدچاک مانده
اهلش اسیر و جمله بر محمل سوارند - همراهِ اعدا سویِ کوفه رهسپارند
مردو زنِ کوفی تماشاچی یِ میدان - پاشند نمک بر زخمِ ابنایِ شهیدان
زندانِ کوفه چند روزی بهرِ زینب - شد مجلسِ ختمِ حسین هر روز و هرشب
شد مجلسِ هفتِ حسین زندانِ کوفه - بنگر تو نامردی زِ نامردانِ کوفه
ای باقری در کوفه است زینب عزادار - اهل و عیالاتِ حسین بی یاور و یار
سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور پانزده محرم سال 1398
هفتمِ شاهِ شهیدان
هفتمِ شاهِ شهیدان - اهلبیتش رفته زندان
در دل زندانِ کوفه - جملگی گریان و نالان
آن یکی گوید حسینم - دیگری نور دو عینم
وان یکی گو ید حبیبی - بهرتودرشوروشینم
وان یکی گوید برادر - وان دگر گوید پدر جان
من زهجرت دل غمینم - بهرِ تو گریان و نالان
آن یکی بهر حسینش - میزند بر سینه و سر
وان یکی بهرِ رقیّه - دیگری ازبهرِ اصغر
آن یکی عباس گوید - دیگری هم جانِ مادر
وان یکی از بهرِ قاسم - دیگری از بهرِ اکبر
هم نوا زهرایِ اطهر - گشته با خیل اسیران
گوشه یِ زندان کوفه - جملگی گریان و نالان
مصطفا و مرتضا در- جمعشان گردیده حاضر
آدم و عیسی و موسی - نوح هم آزرده خاطر
مریم و حوّا و هاجر- هم نوا با آن یتیمان
در دلِ زندانِ کوفه – بهرِ سالارِ شهیدان
باقری بنگرکه زینب- میزند بر سینه و سر
بهرِ فرزندان زهرا – با دل و قلبی مکدر
سروده شده هفتم شهدای کربلا سال 93
بُوَداین هفتمین روزِ شهیدان
بُوَد این هفتمین روزِ شهیدان - زعاشورا گذشته با صد افغان
شنو از زینبِ و زندانِ کوفه - که بوده مدّتی مهمانِ کوفه
چنین مرثیه و نوحه سرائی - زبهر آن شهیدانِ خدائی
بوَد امروز روزِ هفتِ دلدار – دراین هفت روز خوردم غصّه بسیار
دراین هفت روزدیدم بس مصیبت – دراین هفت روز دیدم رنج وزحمت
دراین هفت روز من ظلم فراوان – بدیدم تا كنون ازقومِ عدوان
دراین هفت روز دیدم تازیانه – زشمروزجردون با هر بهانه
دراین هفت روزدیدم گریه وآه – ندیدم آب ونان زین قومِ گمراه
دراین هفت روز بوده گریه كارم – بجزگریه دگرراهی ندارم
دراین هفت روزدربازاركوفه – بدیدم طعنه ازاغیارِكوفه
دراین هفت روزبسكه گریه كردم – نشانش مانده در رخسارِزردم
سرِهركوچه وبازاررفتم – به هرجمعی كه بُد اغیاررفتم
عبیداللِهِ دون درمجلس خویش – نموده قلبِ مارا ازستم ریش
بسی زخمِ زبان كرده نثارم – رسیده تاكجا این روزگارم
به قلب خسته وحال پریشان – نموده جمع مارا كنج زندان
سكینه،فاطمه،كلثوم وسجاد – ستمها دید ازاین قومِ زنازاد
چگویم من ازاین حال پریشان – حسین جانم حسین جانم حسین جان
نما ای باقری كوتاه مطلب – كه نتوانی بیان حال زینب
حسین جانم حسین جانم حسین جان - حسین جانم حسین جانم حسین جان
حسین جانم حسین جانم حسین جان
سروده شده هفتم شهدای کربلا سال 92
شعرازباقری پور از کتاب مجموعه اشعارباقری
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
دسته طویریج، بزرگترین دسته عزای حسینی در جهان
دسته طویریج، معروفترین دسته عزاداری است که خاستگاه آن به منطقه «هندیه» در ۱۰ کیلومتری جنوب شرق کربلا باز میگردد.
علت برگزاری رکضه طویریج
درباره علت برگزاری این مراسم روایات متفاوتی وجود دارد اما معروفترین آنها دو روایت زیر است:
1. اولین روایت را مرتبط با حادثه عاشورای 61 هجری میدانند، که عدهای از انصار امام حسین (ع) که از قبیله بنیاسد بودهاند نتوانستند خودشان را به موقع به امام برسانند. (زمانی که خبر جنگ امام و سربازان ابنزیاد به زنان قبیله بنیاسد رسید، آنها مردان خود را برای یاری رساندن به امام تشویق کرده و مردان نیز هروله کنان به سوی کربلا شتافتند، اما زمانی که رسیدند با اجساد مطهر شهدا روبرو شدند و فقط توانستند امام سجاد (ع) را در دفن اجساد یاری کنند.)
2. روایت دیگر این است که، افراد برای پاسخ به ندای "هل من ناصر" امام حسین (ع) در ظهر عاشورای سال 61 هجری قمری، لبیک یا حسین گویان در این مراسم حاضر میشوند.
3. مردان و زنان این قبیله ، با شنیدن خبر ، عصر عاشورا ، مسیری تقریبا سی و پنج کیلوتری را ، تا قتلگاه دویدند! بر سر و سینه زدند ، در حالی که به خود اجازه نمی دادند ، آنچه را شنیده اند ، باور کنند ... با سینه های خسته و چشمان پر اشک ، به صحنه عصر عاشورا رسیدند ...جز کشته های به خون غلطیده و ... چیزی ندیدند!
دسته طویریج ، برترین و طولانی ترین و طوفانی ترین دسته حسینی، بشمار می آید. این دسته ، بزرگترین مراسم حسینی در جهان در روز عاشوراء بشمار می آید که هر سال ، روز عاشوراء بعد از نماز ظهر و عصر از منطقه "قنطرة السلام" واقع در دو کیلومتری شرق کربلای معلی و از سمت شهر طویریج به سمت کربلا به حرکت در می آید.
در این مراسم که روز عاشوراء برگزار می گردد جمعیت عظیمی به نشان پاسخ به ندای (ألا هل من ناصر ینصرنا.. ألا هل من ذابٍّ فیذبُّ عنا..) امام حسین علیه السلام به سمت کربلا حرکت نموده و شعار (لبیک یا حسین) و ( یالثارات الحسین) سر می دهند. عزای طویریج صبح روز عاشورا از شهر طویریج از توابع شهرستان الهندیه واقع در ٢٠ کیلومتری حرکت خود را به سمت شهر کربلا آغاز نموده و پیش از ظهر در منطقه ای بنام قنطره السلام واقع در ٢ کیلومتری شهر کربلا توقف نموده و پس از ادای فریضه ظهر و عصر، هیات حرکت خود را به سمت کربلای معلی ادامه می دهد.
این هیات با جمعیتی چند صد هزار نفری از اهالی شهر طویریج و مردم کربلا و همچنین زائران و مجاوران حرمین کربلا که در طول مسیر به این هیات ملحق می شوند در بدو ورود به شهر کربلا به خیمه گاه حسینی وارد شده و پس از عبور از صحن مطهر حسینی به سمت صحن مطهر حضرت عباس علیه السلام به حرکت خود ادامه می دهند. جمعیت شرکت کننده در این مراسم شعارهائی از جمله (أبد والله ما ننسی حسینا) و (وا حسین) و شعارهای حسینی دیگر سر می دهند.
در این نوع سوگواری، عزاداران با سرو پایبرهنه و هروله کنان (دواندوان) بهسوی حرم امام حسین (ع) حرکت میکنند و پس از زیارتی کوتاه، بهسوی حرم قمر بنیهاشم (ع) میدوند و پس از زیارت در آن مکان بهطرف خیمهگاه حرکت میکنند. آنان در مسیر حرم حضرت اباعبدالله (ع) شعارهایی همچون «لبیک یا حسین»، «لبیک یا داعی الله» و «واحسین واحسین» سر میدهند و سپس در مسیر حرم حضرت عباس (ع) ندای «واویل علی العباس» و «یا عباس جیب المای لسکینه» و «الیوم الیوم نعزّی فاطمه» را فریاد میکنند.
ریشه این مراسم به همان سال ۶۱ هجری قمری باز میگردد که وقتی خبر واقعه کربلا به اهالی روستای طویریج رسید آنان دواندوان بهقصد یاری حسین بن علی (ع) به سمت کربلا دویدند، اما بهموقع نرسیدند. از آن پس، اهالی این روستا هرسال این اقدام را تکرار میکند و برای سوگواری شهدای کربلا، هروله کنان مسیر ده کیلومتری هندیه تا کربلا را طی میکنند.
واژه «طویریج» اسم مصغر از عبارت «طریج» یا «طریق» به معنای " جاده و راه " است. " طویریج " یا " هندیه " نام شهری است کوچک که حدود 25 کیلومتری در مسیر حله به کربلا قرار دارد و هر سال در صبح روز عاشورا خیل عظیمی از اهالی آن هروله کنان (حالتی بین دویدن و راهرفتن) به طرف کربلا حرکت می کنند و بر سر و سینه زنان بر امام خود گریه می کنند .
این افراد پس از اقامه نماز ظهر و عصر به سمت حرم حسینی حرکت کرده و با پای برهنه و هروله کنان گویی عزیزترین فرد خانواده را از دست داده باشند و با شعارهای (وا حسین) ، (لبیک یا حسین) ، ( یا لثارات الحسین) ، (أبد والله ما ننسى حسینا) از باب القبله و باب الرجا وارد حرم شده و پس از طی مسیر بین الحرمین به سمت حرم حضرت عباس (ع) می روند و به عزاداری می پردازند.
موسس این مراسم «میرزا صالح القزوینی» یکی از بزرگان استان کربلا و از اهالی شهر طویریج از توابع شهرستان «الهندیه» (۲۵ کیلومتری شرق شهر کربلا) بوده است.
میرزا صالح القزوینی هر سال در خانه اش آیین های دهه اول محرم را برگزار می کرد و در یکی از سال ها در دهم محرم با اسب خود در حالی که عزاداران او را با پای پیاده همراهی می کردند به همان حالت عزاداری به سمت کربلا به راه افتادند.
وقتی مردم کربلا اهالی عزادار طویریج را به آن شیوه حماسی دیدند با آنها همراه شدند و از آن سال تا امروز این مراسم ادامه دارد.
زمیزم می افزاید که میرزا صالح القزوینی به همراه خیل عزاداران به منطقه «باب الطویریج» یکی از دروازه های ورودی شهر کربلا رسید و بعد از اقامه نماز ظهر بار دیگر مراسم رکظه طویریج را به سمت حرمین حسینی و عباس در پیش گرفت.
مراسم رکضه طویریج(دوان دوان به حرم آمدن)کربلاظهرعاشورا
تصاویر و فیلم هایی از مراسم باشکوه «رکضه طویریج» در کربلای معلی
مراسم رکضه طویریج در ظهر عاشورا در حرم امام حسین (ع)
دسته طویریج؛ دستهای به بلندای چهارده قرن - خبرآنلاین
داستان دسته طويريج چیست؟ + تصاویر - مشرق نیوز
تجلی عشق حسینی در " رَکْضَة طُوَیرِیج " - شوشان
داستان دسته طويريج چیست؟ + تصاویر
الهندیه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
رکضة طویریج
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
زینب(س) و امام سجاد و اهلبیت علیهم السلام د ركا خ ا بن زیا د
زینب(س) د ركا خ ا بن زیا د
ابن زیاد در کاخ دار الاماره نشست و اذن ورود بعموم مردم داد سر مقدس حسین علیه السلام را آوردند و مقابل او گذاشتند و اهل بیت حسین علیه السلام و فرزندان اوراهم بمجلس وارد کردند فجلست زینب بنت علی متنکرة زینب بطور ناشناس وارد شد و در گوشه ای نشست ، فقا ل ابن زیا د
من هذه المتنکرة او متکبرة ، ابن زیاد گفت این زن ناشناس یا متکبره کیست که بمن سلام نکرد؟ قیل له ابنة امیرالمؤمنین زینب العقیلة ، گفته شد او زینب دختر علی است. خواست دل داغدیده او را بیشتر بسوزاند گفت : الحمدلله الذی فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم. حمدخدا را كه شما را رسوا كرد ودروغ شما را آشكا ر كرد. فقالت الحمد الله الذی اکرمنا بنبیّه محمّد(صلی الله علیه و آله) وطهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا. علیا مخدّره فرمود:حمد خد ا و ند را كه ما را گرامی داشت به محمد (ص) پیا مبرش وپا ك وپا كیزه داشت ما را ازهرپلیدی وآلایشی جزاین نیست كه رسوا میشود فا سق ودروغ میگوید فا جر و اوغیرازما است وما نیستیم. قا ل(الملعون) کیف رأیت صنع الله باخیک؟ ابن زیا دگفت:چگونه دیدی كا رخدا را با برادرواهلبیت خودت؟ قا لت علیها السلام: ما رأیت الّا جمیلا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم و تتحاج وتتخا صم عنده وانّ لک یا بن زیا د موقفا فاستعدّ له جوابا وانّی لک به فا نظر لمن الفلح یومئذ ثکلتک امّک یا بن مرجا نة. علیا مخدّره فرمود ندیدم ازخدا جزنیكی وجمیل را چه آل رسول جما عتی بودند كه قربت محل ورفعت مقا م حكم شهادت برایشا ن نگا شته لا جرم آنچه خداوند برا ی ایشا ن اختیا ركرده اقدام كرده و بجا نب مضجع وخوا بگا ه خویش شتا ب كردند ولكن زود با شد كه خداوند ترا و ایشا نرادرمقا م پرسش باز دارد و ایشا ن با تو احتجا ج ومخا صمت كنند وهما نا ای ابن زیا د برای توبزودی درروزقیا مت موقفی است درپیشگا ه خداوند كه آنجا محا كمه خوا هی شد آنوقت است كه ببینی غلبه ازبرای كیست و رستگاری كراست؟ پس خودت را آما ده كن برای جوا ب آن روز وكجا ست جوا ب تو، ما د رت بعزا یت بنشیند ای پسرمرجا نه. فغضب ابن زیا د وکأ نّه هم بها، قال عمروبن حریث: یا بن زیا د انّها امرأه لاتؤخذ بشیئ من منطقهافا نصرف (ابن زیا د) و توجّه الی زینب و قال لقد شفی الله قلبی من طاغتیک الحسین. پس ابن زیا ددرخشم شد آنچنا ن كه گویا تصمیم داشت آن با نو را اذیت كند یا بقتل برسا ند. عمروبن حریث كه درآنجا حا ضربود و اند یشه ابن زیا د بـقـتـل با نو را دریا فت زبا ن بعذرخوا هی گشود وگفت ای پسرزیا د او زنی است وزن كه درسخـن گـفـتـن مؤاخـذه نمی شود پس ابن زیا د ازغضب با زایستا د ومجدّداً متوجّه آن با نوشد وگفت خداوند شفا داد قلب مرا از برادرطاغی تو حسین. فبکت (زینب س) وقا لت:لعمری لقد قتلت کهلی وابرزت اهلی وقطعت فرعی واجتثت اصلی فا ن کا ن هذا شفا ئک فقد اشتفیت. پس آن با نو با چشم گریا ن گفت بجا ن خودم سوگند كه توبزرگ ما را كشتی وپردگیا ن مرا ازپرده بیرون آوردی واصل وفرع مرا قطع كردی وازریشه بركندی اگردرهمین است شفا ی قلب توپس شفا یا فتی[امّا شفا ی قلب حریص وطمّا ع تودراینها نیست بلكه درآتش دوزخ است] قا ل ابن زیا د(لع) هذه شجاعة اوسجّا عة ولعمری لقد کان ابوک سجاعاً شاعرًا. ابن زیا دگفت عجب شجا عتی دارداین زن یا این زن سجّا عه است[وسخن با سجع وقا فیه میگوید]بجا ن خودم سوگند كه پدرتو نیزمردسجّاع وشاعری بود. علیا مخدّره فرمود اوّلاً مرا حا لت وفرصت سجع وقا فیه پردازی نیست وثا نیاً اگرمن سجّاع با شم شگفت نیست بلكه شگفت ازكسی است كه شفا ی قلب او بكشتن اما م خود حا صل میشود وحا ل آنكه میداند در آن جها ن ازوی انتقام میكشند ... «وقایع عاشوراج2ص102به نقل ازلهوف ص70ونا سخ ص313-نهضت حسینی ج2ص92به نقل ازبحارج10ص230-زندگا نی امام حسین(ع)ص598به نقل ازتاریخ طبری ج3ص262ولهوف ص90وروضة الواعظین ص163وابن اثیرج4ص33»
اسیرا ن دربرانظا ربردند
اسیرا ن دربرانظا ربردند - میا ن مجلس اغیا ربردند
علی بن الحسین وعمّه اش را - ببزم دون اسا رت واربردند
حضرت زینب(س) د ركا خ ا بن زیا د
ابن زیاد در کاخ دار الاماره نشست و اذن ورود بعموم مردم داد سر مقدس حسین علیه السلام را آوردند و مقابل او گذاشتند و اهل بیت حسین علیه السلام و فرزندان اوراهم بمجلس وارد کردند فجلست زینب بنت علی متنکرة زینب بطور ناشناس وارد شد و در گوشه ای نشست ، فقا ل ابن زیا د من هذه المتنکرة او متکبرة ، ابن زیاد گفت این زن ناشناس یا متکبره کیست که بمن سلام نکرد ؟ قیل له ابنه امیرالمؤمنین زینب العقیله ، زینب دختر علی است. خواست دل داغدیده او را بیشتر بسوزاند گفت : أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی فَضَحَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ. حمدخدا را كه شما را رسوا كرد ودروغ شما را آشكا ر كرد. فَقالَتْ: اَلحَمدُلِلهِ الّذی اَکرَمَنابِنَبِیِّهِ مُحَمّد «صلی الله علیه وآله» وَ طَهَّرَنا مِنَ الرِّجسِ تَطهیرا اِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ وَ یَکْذِبُ الْفاجِرُوَ هُوَ غَیْرُنا. علیا مخدّره فرمود:حمد خد ا و ند را كه ما را گرا می داشت به محمد (ص) پیا مبرش وپا ك وپا كیزه داشت ما را ازهرپلیدی وآلایشی جزاین نیست كه رسوا میشود فا سق ودروغ میگوید فا جرو او غیر ازما است وما نیستیم. فَقالَ ابْنُ زِیادٍ(الملعون): کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللّهِ بِأَخیکَ وَ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ ابن زیاد گفت:چگونه دیدی كا رخدا را با برادرواهلبیت خودت؟ فَقالَتْ: ما رَأَیْتُ الا جَمیلاً، هولاءَ قَوْمُ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتَلَ، فَبَرَزُوا الی مَضاجِعِهِمْ، وَ سَیَجْمَعُ اللّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ، فَتَحاجُّ وَ تُخاصَمُ عِندَهُ وَانّ لَکَ یَابنَ زیاد مَوقِفًا فَا ستعدّ له جوابًا وانّی لک به فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلَحُ یَوْمَئِذٍ، ثَکَلَتْکَ أُمُّکَ یَابْنَ مَرْجانَةَ. علیا مخدّره فرمودندیدم ازخدا جزنیكی وجمیل را چه آل رسول جما عتی بودند كه قربت محل ورفعت مقا م حكم شها دت برایشان نگا شته لا جرم آنچه خداوند برا ی ایشا ن اختیا ركرده اقدام كرده وبجا نب مضجع وخوا بگا ه خویش شتا ب كردند ولكن زو.د با شد كه خداوند تراوایشا نرادرمقا م پرسش با زداردوایشا ن با تواحتجا ج ومخا صمت كنند وهما نا ای ابن زیا دبرای توبزودی درروزقیا مت موقفی است درپیشگا ه خداوند كه آنجا محا كمه خوا هی شد آنوقت است كه ببینی غلبه ازبرای كیست ورستگا ری كراست؟ پس خودت را آما ده كن برای جوا ب آن روزوكجا ست جوا ب توما د رت بعزا یت بنشیند ای پسرمرجانه.
قَالَ الرّاوی: فَغَضِبِ(ابن زیاد)وَ کَأَنَّهُ هَمَّ بِها فَقالَ لَهُ عِمْرو بْنُ حُرَیْثٍ: اَیُّهَا الاْمیرُ اِنَّها اِمْرَاَةُ، وَالْمَراَةُ لاتُوْخَذُ بِشَیءٍ مِنْ مِنْطِقِها. فا نصرف (ابن زیا د). پس ابن زیا ددرخشم شد آنچنا ن كه گویا تصمیم داشت آن با نو را اذیت كند یا بقتل برسا ند.عمروبن حریث كه درآنجا حا ضربود و اند یشه ابن زیا د بقتل با نو را دریا فت زبا ن بعذرخوا هی گشود وگفت ای پسرزیا د او زنی است وزن كه درسخن گفتن مؤاخذه نمی شود پس ابن زیا دازغضب با زایستا د. وتوجّه الی زینب، فَقالَ: لَهَا ابْنُ زِیاد: لَقَدْ شَفَی اللَّهِ قَلْبی مِنْ طاغِیَتِکَ الْحُسَیْنِ وَ الْعُصاةِ الْمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ. ومجدّداً متوجّه آن با نوشد وگفت خداوند شفا داد قلب مرا از برادرطاغی تو حسین. فبکت (زینب س)وَقالَتْ: لَعَمْری لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلی، وابرزت اهلی، وَقَطَعْتَ فَرْعی وَاجْتثَثْتَ أَصْلی فَإن کانَ هذا شِفاؤُکَ فَقَدِ اشْتَفَیْتَ. پس آن با نو با چشم گریا ن گفت بجا ن خودم سوگند كه توبزرگ ما را كشتی وپردگیا ن مرا ازپرده بیرون آوردی واصل وفرع مرا قطع كردی وازریشه بركندی اگردرهمین است شفا ی قلب توپس شفا یا فتی[امّا شفا ی قلب حریص وطمّاع تودراینها نیست بلكه درآتش دوزخ است] فَقالَ اِبْنُ زِیادٍ: هذِهِ سَجَّاعَةُ، وَلَعَمْری لَقَدْ کانَ أَبُوکَ سجاعاشاعِراً. ابن زیا دگفت عجب شجا عتی دارداین زن یا این زن سجّا عه است [وسخن با سجع و قافیه میگوید] بجا ن خودم سوگند كه پدرتو نیزمردسجّاع وشاعری بود. فَقالَتْ: یَابْنَ زِیادٍ ما لِلْمَرأَةِ وَالسَّجاعَةِ. علیا مخدّره فرمود اوّلاً مرا حالت وفرصت سجع وقا فیه پردازی نیست وثا نیاً اگرمن سجّاع با شم شگفت نیست بلكه شگفت ازكسی است كه شفا ی قلب او بكشتن اما م خود حا صل میشود وحا ل آنكه میداند درآن جها ن ازوی انتقا م میكشند ...«وقایع عاشوراج2ص102به نقل ازلهوف ص70ونا سخ ص313-نهضت حسینی ج2ص92به نقل ازبحارج10ص230-زندگا نی امام حسین(ع)ص598به نقل ازتاریخ طبری ج3ص262ولهوف ص90وروضة الواعظین ص163وابن اثیرج4ص33»
زینب بکوفه جا چوبدار الاماره کرد
زینب بکوفه جا چوبدار الاماره کرد - بی صبر شد چنانکه بتن جامه پاره کرد
لب پر ز خنده دید بهر کس که بنگرید - کف پر خضاب دید بهر سو نظاره کرد
پوشید رخ ز موی پریشان در آه و اشک - گردون سیاه وخرمن مه پرستاره کرد
ابن زیاد روی بزینب نمود و گفت – حرفی که رخنه ها بدل سنگ خاره کرد
دیری نبود تا زغم کشتن حسین - منت خدایرا که غمم زود چاره کرد
امام زین العابدین(ع)دركاخ ابن زیا د
ثُمَّ الْتَفَتَ ابْنُ زِیادٍ اِلی عَلِیّ بْنِ الْحُسَیْنِ «ع» فَقالَ: مَنْ هذا؟ پس از آن ا بن زیا د متوجه علی بن الحسین (زین العا بدین ع) شد پرسید این جوان کیست ؟ فَقیلَ: عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ. گفتند : علی ا بن الحسین است. فَقالَ: أَلَیْسَ قَدْ قَتَلَ اللَّهِ عَلیً بْنَ الحُسَیْنِ؟! گفت شنیدم خداعلی ن الحسین رادرکربلا کشت ، فَقالَ عَلِیُّ بن الحسین «ع»: قَدْ کانَ لی أَخُ یُسَمَّی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَتَلَهُ النَّاسُ. حضرت فـرمود : آری برادری داشتم که نام او هم علی بن الحسین بود ومردم اوراکشتند. ابن زیا د گفت بلکه اوراخدا کشت ، حضرت آیه مبا رکه راخواند: الله یتوفّی الانفس حین موتها والّتی لم تمت فی منا مها فیمسک الّتی قـضی علیها الموت ویرسل الاخری الی اجل مسمّی انّ فی ذالک لآیا ت لقوم یتفکّـرون. ابن زیا دغضبناک شد و گفت سخت درپا سخ من جسوری! وگفت اورا ببرید بیرون گردن بزنید. زینب ازشنیدن این سخن سراسیمه گشت، وقالت یا بن زیا دحسبک من دمائنا واعتنقته وقالت والله لاافارقه فان قتلته فا قتلنی معه. قال ابن زیاد: واعجبا ه للرّحم والله انی لأظنّها تودّ ان اقتلها دونه دعوه فا نّه اراده لما به مشغول. حضرت سجا د روکردبعمه اش فرمودعمه جا ن سا کت با ش تا با او سخن بگویم پس رو کرد به ابن زیا دوفرمود: ابا القتل تهدّدنی یابن زیا د اما علمت انّ القتل لنا عا دة وکرامتنا من الله الشّهادة. ابن زیا د از بیم انقلاب ترسید. قال للشّرطیة والحجب خـلّـصونی من مکا لمة هؤلاء ومبالغتهم فیها واذهبوا بهم الی السّجن. ثمّ امرابن زیا د بعلی بن ا لحسین واهله الی دارجنب المسجدالاعظم. فقا لت (زینب س) لایدخلن علینا عربیّة الّا امّ ولد اومملوکة فا نّهنّ سبین کما سبینا . «وقایع عاشوراج2ص104به نقل ازنا سخ ص314-نهضت حسینی ج2ص93به نقل ازوقایع محلّا تی ص268وبحارج10ص231وتذكرة الشّهداء ص399-زندگا نی امام حسین(ع)ص598»
زیدبن ارقم دركا خ ابن زیا د
عبید الله زیاد مردم کوفه را اذن عام داد لذا مجلس پر شده امر کرد سرها را حاضر کنند نخستین سری که آوردند سر میوه دل پیغمبر بود که در طبق زرین نهاده بودند و نزد عبیدالله زیاد گذاشتند پسر مرجانه از دیدن سر مبارک امام حسین ع بسیار شاد و فرحناک شد و با تبسم چوبی که در دست داشت بر لب و دندان آن سرور می زد می گفت : انه کان حسن الثغر : وه چه دندان در غلطان است این - وه چه دندان لعل و مرجان است این - وه چه خوش دندان و خوش لب بوده ای - پس چرا با خاک و خون آلوده ای. زید بن ارقم که از صحابه کبار رسول خدا بود در آن مجلس حاضر بود چون این حرکات زشت را از عبید زیاد بدید گفت: ارفع قضیبک عن هاتین الشفتین فوالله الذی لا اله الا هو لقد رأیت رسول الله یقبّل موضع قضیبک من فیه. زیدبن ارقم بسیارگریست و ناله کرد. ابن زیاد گفت: تبکی ابکی الله عینیک یا عدو الله یوم بیوم بدر. گریه میكنی خدادوچشمت رابگریا ند ای دشمن خدا این روزدرمقا بل روزبدر، اگرپیری فرتوت نبودی وخرف نشده بودی گردنت را میزدم. زید گفت ای پسرمرجانه حدیثی برای تو از پیغمبر نقل می کنم که از آنچه گفتم بر تو ناگوار تر آید. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم حسن را بر زانوی راست و حسین را بر زانوی چپ جا داده و دست بر سر آن دونهاده می فرماید: اللهم انی استودعک ایاهما وصالح المؤمنین. هان ای پسر زیاد باودیعه رسول خدا چه کردی؟ این راگفت وباگریه وناله بیرون شد و با صدای بلند گفت: ای مردم پسر فاطمه راکشتید وپسرمرجانه را به سلطنت سلام دادید تا اخیار شما را بکشد و اشرار شما را بنده گیرد و رضا شدید ذلیل شوید و روزگار به سختی بسر برید از رحمت خدا دور باد آنکه ننگ را شعار کند وعا ررا فخر نما ید. «وقایع عاشوراج2ص99به نقل ازلهوف ص70وقمقا م ص527-نهضت حسینی ج2ص97به نقل ازروضة الصفا ص172»
برخسا ری كه پیغمبرببوسید
برخسا ری كه پیغمبر ببو سید – مكرّرحیدر صفدر ببوسید
مزن با چوب خزرا ن بر لب او - بپیش دخترا ن و زینب او
نمی بینی سكینه هست نا ظر - علی بن الحسینش هست حاضر
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
سخنرانى فاطمه صغرى و سخنرانی امکلثوم و سخنرانى امام سجاد علیهم السّلام
سخنرانى فاطمه صغرى سلام الله علیها
زید بن موسى بن جعفر علیه السّلام گفت : پدرم به من خبر داد كه از جدم روایت نموده بود كه چنین فرمود: فاطمه صغرى پس از آنكه از كربلا به شهر كوفه رسید، خطبه اى به این مضمون خواند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى وَ زِنَةَ الْعَرْشِ إِلَى الثَّرَى أَحْمَدُهُ وَ أُومِنُ بِهِ وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ أَوْلَادَهُ ذُبِحُوا بِشَطِّ الْفُرَاتِ مِنْ غَیْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَات. حمد و سپاس میگویم خداوند را بهشماره شنها و ریگها، و هم سنگ جهان از عرش تا خاک او را ستایش مىکنم، و به او ایمان آوردهام و توکّل بر او کردم و گواهى مىدهم که نیست معبودى غیر خداوند یگانه بىشریک و اینکه محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) بنده و فرستاده اوست و اینکه اولاد او را کنار فرات سر بریدند با آنکه کسى را نکشته بود تا قصاص خواهند از وى.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَفْتَرِیَ عَلَیْکَ الْکَذِبَ وَ أَنْ أَقُولَ عَلَیْکَ خِلَافَ مَا أَنْزَلْتَ مِنْ أَخْذِ الْعُهُودِ لِوَصِیِّهِ عَلِیِّبْنِ أَبِیطَالِبٍ الْمَسْلُوبِ حَقُّهُ الْمَقْتُولِ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ کَمَا قُتِلَ وُلْدُهُ بِالْأَمْسِ فِی بَیْتٍ مِنْ بُیُوتِ اللَّهِ تَعَالَى فِیهِ مَعْشَرٌ مُسْلِمَةٌ بِأَلْسِنَتِهِمْ. بار خدایا به تو پناه مىبرم از اینکه دروغ بر تو بندم و خلاف آنچه بر رسول خدا فرستادى سخنى بگویم. رسول تو پیمان گرفت براى وصىّ خویش علىّبن ابىطالب علی السّلام امّا مردم حقّش را غصب کردند و بیگناه او را کشتند، باز فرزند او را دیروز در خانه اى از خانههاى خدا گروهى از مسلمانان به زبان شهید کردند.
تَعْساً لِرُءُوسِهِمْ مَا دَفَعَتْ عَنْهُ ضَیْماً فِی حَیَاتِهِ وَلَاعِنْدَ مَمَاتِهِ حَتَّى قَبَضْتَهُ إِلَیْکَ مَحْمُودَ النَّقِیبَةِ طَیِّبَ الْعَرِیکَةِ مَعْرُوفَ الْمَنَاقِبِ مَشْهُورَ الْمَذَاهِبِ لَمْیَأْخُذْهُ اللَّهُمَّ فِیکَ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ لَا عَذْلُ عَاذِلٍ هَدَیْتَهُ یَا رَبِّ لِلْإِسْلَامِ صَغِیراً وَ حَمِدْتَ مَنَاقِبَهُ کَبِیراً وَلَمْیَزَلْ نَاصِحاًلَکَ وَ لِرَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَآلِهِ حَتَّى قَبَضْتَهُ إِلَیْکَ زَاهِداً فِی الدُّنْیَا غَیْرَ حَرِیصٍ عَلَیْهَا رَاغِباً فِی الآخِرَةِ مُجَاهِداً لَکَ فِی سَبِیلِکَ رَضَیْتَهُ فَاخْتَرْتَهُ وَ هَدَیْتَهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم. که نیست باد چنان مسلمانى و تا آن حضرت زنده بود آبش ندادند و هنگام شهادت تشنگى او را فرو ننشاندند تا تو اى خداوند او را به جوار خود بردى. ستودهخوى پاک سرشت هنرهاى وى شناخته و روش او روشن، از نکوهش کسى باک نداشت و از ملامت احدى نترسید، او را از کوچکى به اسلام راه نمودى و در بزرگى خصائل وى را ستودى پیوسته با تو پیغمبرت دل راست داشت تا او را به جوار رحمت خود بردى. در دنیا زهد داشت نه حرص به دنیا و نسبت به آن حریص نبود. بلکه راغب در آخرت بود. در راه تو کوشش کرد، او را پسندیدى و او را به راه مستقیم هدایت کردی.
أَمَّا بَعْدُ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الْمَکْرِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخُیَلَاءِ. اى اهل کوفه، اى اهل مکر و غدر و خودپسند!
فَإِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ ابْتَلَانَا اللَّهُ بِکُمْ وَ ابْتَلَاکُمْ بِنَا فَجَعَلَ بَلَاءَنَا حَسَناً وَ جَعَلَ عِلْمَهُ عِنْدَنَا وَ فَهْمَهُ لَدَیْنَا. ما اهل بیتى هستیم که خدا ما را بهوسیله شما امتحان و شما را هم بهوسیله ما آزمایش کرد. امتحان ما را نیکو قرار داد، علم خود و فهم آن را به ما عطا فرمود.
فَنَحْنُ عَیْبَةُ عِلْمِهِ وَ وِعَاءُ فَهْمِهِ وَحِکْمَتِهِ وَ حُجَّتُهُ فِی الْأَرْضِ لِبِلَادِهِ وَلِعِبَادِهِ. سینه ما صندوق علم خدا و ظرف فهم و حکمت آن است. در زمین ما حجت خداییم براى بلاد و عباد او؛
أَکْرَمَنَا اللَّهُ بِکَرَامَتِهِ وَ فَضَّلَنَا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقَ تَفْضِیلًا بَیِّناً. خدا ما را بهکرم خود گرامى داشته است. خدا ما را بهوسیله پیامبرش محمد(ص) بر بیشتر خلق روشنى و فضیلت و برترى عطا فرموده است،
فَکَذَّبْتُمُونَا وَ کَفَّرْتُمُونَا وَ رَأَیْتُمْ قِتَالَنَا حَلَالاً وَ أَمْوَالَنَا نَهْباً کَأَنَّا أَوْلَادُ تُرْکٍ أَوْ کَابُلَ. اما شما ما را تکذیب و تکفیر کردید. کشتن ما و غارت کردن اموال ما را حلال دانستید. گویا ما از فرزندان ترک یا کابل بودیم.
کَمَا قَتَلْتُمْ جَدَّنَا بِالْأَمْسِ وَ سُیُوفُکُمْ تَقْطُرُ مِنْ دِمَائِنَا أَهْلَ الْبَیْت لِحِقْدٍ مُتَقَدِّمٍ. همان طور که جد ما را دیروز شهید کردید، از شمشیرهاى شما خون ما اهل بیت (بهعلت حسودیهاى قبلى) میچکد.
قَرَّتْ بِذَلِکَ عُیُونُکُمْ وَ فَرِحَتْ قُلُوبُکُمْ افْتِرَاءً مِنْکُمْ عَلَى اللَّهِ وَ مَکْراً مَکَرْتُمْ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِین. چشم شما براى این جنایاتى که مرتکب شدید روشن و قلبهاى شما خوشحال شد. خوشحالى شما افترائى است که به خدا میزنید و مکرى است که به کار بردید، اما خدا بهترین چارهجویان است.
فَلَاتَدْعُوَنَّکُمْ أَنْفُسُکُمْ إِلَى الْجَذَلِ بِمَا أَصَبْتُمْ مِنْ دِمَائِنَا وَ نَالَتْ أَیْدِیکُمْ مِنْ أَمْوَالِنَا. مبادا نفستان شما را براى این خونهایى که از ما ریختید و اموالى که از ما به یغما بردید به خوشحالى دعوت کند،
فَإِنَّ مَا أَصَابَنَا مِنَ الْمَصَائِبِ الْجَلِیلَةِ وَ الرَّزَایَا الْعَظِیمَةِ «فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور» (حدید 22 و 23). زیرا این مصیبتهاى جلیل و بزرگى که نصیب ما شده است، «قبلاً در نامه اعمال ما براى ما مقدر شده است. این عمل براى خدا سهل و آسان است. ناراحت نباشید و براى آنچه به شما داده شده فرحمند نشوید، خدا هر کسى را که خودپسند و فخریهکننده باشد دوست ندارد».
تَبّاً لَکُمْ فَانْظُرُوا اللَّعْنَةَ وَ الْعَذَابَ- فَکَأَنْ قَدْ حَلَّ بِکُمْ وَ تَوَاتَرَتْ مِنَ السَّمَاءِ نَقِمَاتٌ فَیُسْحِتُکُمْ بِمَا کَسَبْتُمْ. مردن بر شما باد، در انتظار لعنت و عذاب خدا باشید که گویا: بر شما نازل شده باشد. عذاب و نکبتهایى از آسمان به طور تواتر بر شما نازل مىشود. و شما را به علت اعمال زشتى که دارید ریشه کن خواهد کرد،
«وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ» ثُمَّ تَخْلُدُونَ فِی الْعَذَابِ الْأَلِیمِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِمَا ظَلَمْتُمُونَا «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ». و اذیت و آزار بعضى از شما را بر بعضى دیگر نصیب میکند، سپس روز قیامت به علت ظلمى که به ما کردید دچار عذابى دردناک و دائمى خواهید شد. آگاه باشید که لعنت خدا بر افراد ستمکار خواهد بود.
وَیْلَکُمْ أَ تَدْرُونَ أَیَّةُ یَدٍ طَاعَنَتْنَا مِنْکُمْ؟ أَوْ أَیَّةُ نَفْسٍ نَزَعَتْ إِلَى قِتَالِنَا؟ أَمْ بِأَیَّةِ رِجْلٍ مَشَیْتُمْ إِلَیْنَا؟ تَبْغُونَ مُحَارَبَتَنَا. واى بر شما! آیا میدانید چه دستى از شما بر ما نیزه زد؟ و چه شخصى به جنگ ما آمد؟ با چه پایى به سوى ما آمدید و حرب با ما را برگزیدید؟
قَسَتْ قُلُوبُکُمْ وَ غَلُظَتْ أَکْبَادُکُمْ وَ طُبِعَ عَلَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ خُتِمَ عَلَى سَمْعِکُمْ وَ بَصَرِکُمْ وَ سَوَّلَ لَکُمُ الشَّیْطَانُ وَ أَمْلَى لَکُمْ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِکُمْ غِشَاوَةً فَأَنْتُمْ لَا تَهْتَدُونَ. قلبهاى شما قسى و جگرهای شما سفت شده است، دلهاى شما مهر خوردهاند: گوش شما نمیشنود و چشم شما نمىبیند. شیطان اعمال زشت شما را به نظرتان جلوه داده و پرده جلو چشم شما کشیده است. لذا شما هدایت نخواهید شد.
تَبّاً لَکُمْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ کَمْ تِرَاتٍ لِرَسُولِ اللَّهِ ص قِبَلَکُمْ وَ ذُحُولَهُ لَدَیْکُمْ. اى اهل کوفه هلاک و نابود شوید! چه بسیار خونهایى که از رسول خدا(ص) به گردن شما است و چه کینههایی که از او نزد شما است.
ثُمَّ غَدَرْتُمْ بِأَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع جَدِّی وَ بَنِیهِ عِتْرَةِ النَّبِیِّ الطَّیِّبِینَ الْأَخْیَارِ. چه عنادهایی که با برادرش على بن ابى طالب که جد من است و فرزندان وى که عترت اخیار پیامبرند ورزیدید!
وَ افْتَخَرَ بِذَلِکَ مُفْتَخِرٌ فَقَالَ- نَحْنُ قَتَلْنَا عَلِیّاً وَ بَنِی عَلِیٍ - بِسُیُوفٍ هِنْدِیَّةٍ وَ رِمَاحٍ - وَ سَبَیْنَا نِسَاءَهُمْ سَبْیَ تُرْکٍ - وَ نَطَحْنَاهُمْ فَأَیَّ نِطَاحٍ. و شخصى از شما فخریه کرده و این شعر را گفته است: ما على و فرزندان او را با شمشیرهاى هندى و نیزهها شهید کردیم - و زنان آنان را مثل اسیران ترک اسیر کردیم و آنان را پایمال کردیم چه پایمال کردنى.
فَقَالَتْ بِفِیکَ أَیُّهَا الْقَائِلُ الکَثْکَثُ وَلَکَ الْأَثْلَبُ افْتَخَرْتَ بِقَتْلِ قَوْمٍ زَکَّاهُمُ اللَّهُ وَ طَهَّرَهُمْ وَ أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ. پس بانو فرمود: اى گوینده این شعر! خاک و سنگریزه بر دهانت باد! تو به کشتن گروهى که خدا آنان را پاک و پاکیزه قرار داده و پلیدى را از ایشان بر طرف کرده است افتخار میکنى؟!
فَاکْظَمْ وَ أَقْعِ کَمَا أَقْعَى أَبُوکَ وَ إِنَّمَا لِکُلِّ امْرِئٍ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ حَسَدْتُمُونَا وَیْلًا لَکُمْ عَلَى مَا فَضَّلَنَا اللَّهُ. خشم خود را فرو ببر و نظیر سگ بر سر دم خود بنشین آن طور که پدرت نشست. جز این نیست که براى هر مردى همان جزایى است که پیشاپیش به دست خود فرستاده است. واى بر شما! شما با ما راجع به این فضیلت و برترى که خدا بما عطا کرده حسودى کردید.
فَمَا ذَنْبُنَا أَنْ جَاشَ دهر [دَهْراً] بُحُورُنَا وَ بَحْرُکَ سَاجٍ لَا یُوَارِی الدَّعَامِصَا «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ». سپس به این شعر متمثل شد: ما چه گناهى داریم که دریاى فضائل و مناقب ما به تلاطم آمده و دریاى تو به قدرى بىآب و ساکن مانده است که دعموصها[دعموص (كرم سیاه )] را نمىپوشاند. «این یک فضیلتى است که خدا به هر کسى بخواهد عطاء میکند، خداست که صاحب فضل بزرگ است کسى که خدا برایش نورى قرار ندهد، نورى نخواهد داشت»
قَالَ فَارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ بِالْبُکَاءِ وَ قَالُوا حَسْبُکِ یَا بِنْتَ الطَّیِّبِینَ فَقَدْ أَحْرَقْتِ قُلُوبَنَا وَ أَنْضَجْتِ نُحُورَنَا وَ أَضْرَمْتِ أَجْوَافَنَا. راوى میگوید: صداها به گریه بلند شد و مردم گفتند: اى دختر بهترین پیامبران و امامان همین مقدار سخنرانى کافى است، زیرا قلبهاى ما را آتش زدى، گلوى ما را به وسیله غصه سوزاندى، آتش ندامت را در باطنهاى ما روشن کردى.
فَسَکَتَتْ، سپس آن بانوى مصیبت زده آرام شد.
عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ جَدِّهَا السَّلَام. براووبرپدرش وجدش درودباد.
سخنرانی امکلثوم علیهاسلام
قالَ: وَ خَطَبَتْ اءُمُّ كُلْثُومٍ اِبْنَةُ عَلِی ع فی ذَلِكَ الْیوْمِ مِنْ وَراءِ كِلَّتِها، رافِعَةً صَوْتَها بِالْبُكاءِ، فَقالَتْ: آنگاه امکلثوم - دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلام- در حالی که گریه راه گلویش را بسته بود و به سختی میگریست به سخنرانی پرداخت و گفت:
یا اءَهْلَ الْكُوفَةِ، سُوْءا لَكُمْ، ما لَكُمْ، ای مردم کوفه، بدا به حالتان چه کردید؟
خَذَلْتُمْ حُسَینا وَقَتَلْتُمُوُهُ وَانْتَهَبْتُمْ اءَمْوالَهُ وَ وَرِثْتُمُوهُ وَ سَبَیتُمْ نِساءَهُ وَنَكَبْتُمُوهُ؟! فَتَبّا لَكُمْ وَ سُحْقا. به حسین علیه السلام خیانت کردید و او را تنها گذاشتید و آنگاه او را کشتید و اموالش را به غارت بردید و زنانش را به اسیری گرفتید؟ مرگ بر شما،
وَیلَكُمْ، اءَتَدْرونَ اءَی دَواةٍ دَهَتْكُمْ؟ وَاءَی وِزْرٍ عَلى ظُهُورِكُمْ حَمَلْتُمْ؟ وَاءَی دِماءٍ سَفَكْتُمُوها؟
آیا میدانید چه کردید و چه گناه بزرگی را مرتکب شدهاید؟ هیچ میدانید که چه خونهایی را ریختید و چه زنان شریفی را داغدار و چه اموالی را به یغما بردید و لباس چه دختران و زنانی را به تاراج بردید؟ مهر و محبت از دلهایتان برداشته شده است؟
قَتَلْتُمْ خَیرَ رِجالاتٍ بَعْدَ النَّبِی ص ، وَنُزِعَتِ الرَّحْمَةُ مِنْ قُلُوبِكُمْ، شما بهترین مردان بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتید؛
اءَلا اِنَّ حُزْبَ اللّهِ هُمُ الغالِبُونَ وَ حِزْبُ الشَیطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ. با این حال حزب خدا پیروز است و حزب شیطان شکست خورده و زیانکار.
سپس آن مخدره مكرمه خاموش گردید،
ثُمَّ قالَتْ: آنگاه این اشعار را بر زبان جاری کرد:
قَتَلْتُمْ اءَخى صَبْرا فَوَیلٌ لامِّكُمُ، برادرم را کشتید پس وای بر مادرانتان - سَتُجْزَوْنَ نارا حَرُّها یتَوَقَّدُ، که به زودی دچار آتشی خواهید شد که گرمایی سوزان دارد - سَفَكْتُمْ دِماءً حَرَّمَ اللّهُ سَفْكَها، خونهایی را ریختید که خداریختنش را حرام کرده بود، - وَحَرَّمَهَا الْقُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ، وقرآن و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیزآن را محترم شمرده و حرام کرده بودند - اءَلا فَاءبْشِروا بِالنّار اِنَّكُمْ غَدا، شما را به آتش دوزخ مژده باد که فردا - لَفى سَقَرٍ حَقّا یقینا تَخَلَّدُوا. به یقین در آن جاویدان خواهید ماند.
من همه عمرم در سوگ جانسوز برادرم و ستمی که بر او رفته است، میگریم بر آن انسان والایی که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از بهترین مردان روزگار بود. من بر او اشک خواهم ریخت و همواره بر او خواهم گریست و دانههای درشت و بیشمار اشکم از گونههایم خشک نخواهد شد.» در این هنگام صدای گریه و زاری مردم، به آسمان برخاست.[لهوف سیدبن طاووس]
سخنرانى امام سجاد علیه السّلام ازلهوف
ثُمَّ أَنَّ زَیْنَ الْعابِدینَ ع أَوْمأ الَی النّاسِ أَنِ اسْکُتُوا، فَسَکَتُوا، سپس امام سجاد علیه السّلام به اهل كوفه اشاره نمود كه ساكت باشید. پس همه ساكت شدند.
فَقامَ قائِماً، فَحَمَدَ اللّهَ وَ أَثْنی عَلَیْهِ وَ ذَکَرَ النَّبِیِّ بِما هُوَ أَهْلْهُ فَصَلّی عَلَیْهِ، ثُمَّ قالَ: پس امام سجاد علیه السّلام ایستاد وحمد و ثناى الهى به جا آورد و نام نامى رسول گرامى صلى الله علیه و آله بر زبان راند و درود نامحدود بر روان احمد محمود صلى الله علیه و آله فرستاد؛ سپس فرمود:
أَیُّها النّاسُ مَنْ عَرَفَنی فَقَدْ عَرَفَنی، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنی فَأَنَا أُعَرِّفُهُ بِنَفْسی: اى مردم ! هر كس مرامىشناسد كه مىشناسد وآنكه نمى شناسد حسب ونسب مراپس من خود را براى اومعرفى مىكنم :
أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبی طالِبٍ. أَنَا ابْنُ الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ غَیْرِ ذَحْلٍ وَ لا تِراتٍ. منم على بن حسین بن على بن ابى طالب ! منم فرزند آن كسى كه او را در كنار نهر فرات سر از بدن جدا نمودند بودن آنكه گناهى مرتكب شده باشد یا آنكه سبب قتل كسى گردیده باشد؛
اءَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَریمُهُ وَسُلِبَ نَعیمُهُ وَانْتُهِبَ مالُهُ وَسُبِىَ عِیالُهُ. من فرزند كسى هستم كه حریم او را هتك كردند، و اموالش را ربودند و دارایى اش را غارت كردند و خانواده او را اسیر گرفتند.
اءَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرا وَكَفى بِذلِكَ فَخْرا. منم فرزند آن کسی که به شکل صبر او را کشتند. و همین افتخار براى ما بس!
اءَیهَا النّاسُ، ناشَدْتُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ الى اءَبى وَخَدَعْتُمُوهُ وَاءَعْطَیتُمُوهُ مِنْ اءَنْفُسِكُمْ الْعَهْدَ وَالْمیثاقَ وَالْبَیعَةَ وَقاتَلْتَمُوهُ وَخَذَلْتُمُوهُ؟! اى مردم، شما را به خدا سوگند مىدهم آیا جز این است كه شما به پدرم نامه نوشتید و او را فریب دادید؟ و با او عهد و پیمان و بیعت بستید و سپس با او جنگیدید و او را یارى نكردید؟
فَتَبّا لِما قَدَّمْتُمْ لانْفُسِكُمْ وَسَوْءا لِرَاءیكُمْ. پس نابود باد آن چه پیش فرستادید! و چه زشت است رأى و نظر شما!
بِاءَیةِ عَینٍ تَنْظُرونَ الى رَسولِ اللّه ص اذْ یقُولُ لَكُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتى وَانْتَهَكْتُمْ حُرْمَتى فَلَسْتُمْ مِنْ اءُمَّتى ؟! با كدام چشم به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خواهید نگریست، آن هنگام كه به شما خواهد گفت: «اهل بیت مرا كشتید و حریمم را هتك نمودید، پس شما جزو امّت من نیستید.»
قَالَ الرّاوى : فَارْتَفَعَتْ اءَصْواتُ مِنْ كُلِّ ناحِیةٍ، وَ یقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: هَلَكْتُمْ وَما تَعْلَمُونَ. راوى مىگوید: در این هنگام صداى گریه مردم بلند شد و یكدیگر را نفرین مىكردند و مىگفتند: ندانسته به هلاكت و گمراهى مبتلا شدید.
فَقالَ: رَحِمَ اللّهُ امْراء قَبِلَ نَصیحَتى وَ حَفِظَ وَصِیتى فِى اللّهِ وَ فى رَسُولِهِ وَ اءَهْلِ بَیتِهِ، فَانَّ لَنا فى رَسُولِ اللّهِ ص اءُسْوَةُ حَسَنَةُ. آن گاه حضرت على بن حسین (علیه السلام) فرمود: «رحمت خداوند بر كسى كه نصیحت مرا بپذیرد و سفارشم را در (راه خشنودى) خدا و رسول خدا و اهل بیت او حفظ كند؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) الگوى نیكو براى ما است.»
فَقالُوا بِاءَجْمَعِهِمْ: نَحْنُ كُلُّنا یابْنَ رَسُولِ اللّهِ سامِعُونَ مُطیعُونَ حافِظُونَ لِذِمامِكَ غَیرَ زاهِدینَ فیكَ وَلاراغِبینَ عَنْكَ، مردم کوفه همگی گفتند: «اى فرزند رسول خدا! ما همه گوش (به فرمان) و مطیع توایم، و پیمان خود با تو را حفظ مىكنیم، و از تو روى برنگردانده و دست نمىكشیم، پس فرمان بده، خداوند رحمتت كند! كه ما با هر كس كه با تو سر ستیز داشته باشد، سر ستیز داریم، و با هر كس كه با تو آشتى كند، آشتى مىكنیم. ما قطعاً انتقام خون تو و خود را از كسانى كه به تو و ما ستم كردند، خواهیم گرفت.»
فَمُرْنا بِاءَمْرِكْ یرْحَمُكَ اللّهُ، آنچه امر است رجوع بفرما، خدایت رحمت کند؛
فَاِنّا حَرْبُ لِحَرْبِکَ وَسِلْمُ لِسِلْمِکَ، لَنَأْخُذَنَّ یَزیدَ وَنَبْرَأُ مِمَّنْ ظَلَمَکَ وَ ظَلَمنا. مابادشمنانت دشمنیم و با دوستانت دوستیم ما یزید پلید را به فتراک بسته به خدمت آوردیم و از آن کسی که بر تو و در حقیقت بر ما ستم روا داشت از او بیزاری می جوییم
فَقالَ ع: هَیْهاتَ هَیْهاتَ، أَیَّتُها الْغَدَرَةُ الْمَکَرَةُ، حیلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ شَهْواتِ أَنْفُسِکُمْ، أَتُریدُونَ أَنْ تَأْتُوا الَیَّ کَما أَتَیْتُمْ الی أَبی مِنْ قَبْلُ؟! امام سجاد علیه السّلام فرمود: هیهات هیهات....؟! یعنی هیهات هیهات! ای مردم غدار مکار، آنچه نفس شما به آن میل نموده، نخواهید رسید؛ تصمیم دارید همانطور که به پدرانم ستم نمودید بر من نیز همان سلوک روا دارید؟
کَلا وَ رَبِّ الرّاقِصاتِ، فَانَّ الْجَرْحَ لَمّا یَنْدَمِلُ، قُتِلَ أَبی ص بِالامْسِ وَأَهْلُ بَیْتِهِ مَعَهُ، به پروردگار شتران هروله کننده سوگند! که چنین امری واقع نخواهد شد؛ زیرا هنوزم جراحت مصیبت پدر بهبودی نیافته دیروز پدرم با یارانش به دست شما کشته شد
ولَمْ یُنْسَ ثَکْلُ رَسُولِ اللّهِ ص وَثَکْلُ أَبی وَبَنی أَبی، وَ وَجَدَهُ بَیْنَ لِهاتی وَ مِرارَتُهُ بَیْنَ حَناجِری وَحَلْقی، وَغُصَصُهُ تَجْری فی فِراشِ صَدْری. هنوز مصیبت شهادت رسول صلی الله علیه و آله و علی علیه السّلام و فرزندان پدرم فراموشم نگردیده و این غم غضه ها هنوز در کام من باقی است و تلخی آن راه نفس و گلویم را گرفته و در سینه ام گره بسته
وَ مَسأَلَتی أَنْ لا تَکونُوا لَنا وَ لا عَلَیْنا. اکنون در خواستم آن است که نه یاور من باشید و نه دشمن ما.
ثُمَّ قالَ: لا غَرْوَ اِنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ شَیْخُهُ - قَدْ کانَ خَیْراً مِنْ حُسَیْنٍ وَ أَکْرما - فَلا تَفْرَحُوا یا أَهْلَ کُوفانَ بِالَّذی - أَصابَ حُسَیْناً کانَ ذلِکَ أَعْظَما - قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ رُوحی فداؤُهُ - جَزَاءُ الَّذی أَرْداهُ نارُ جَهَنَّما. آنگاه امام سجاد علیه السّلام این ابیات را خواند: لا غرو ان...؛ یعنی عجب نیست اگر حسین علیه السّلام را کشتند؛ زیرا پدر او علی علیه السّلام را نیز که بهتر از او بود به شهادت رساندند. پس خشنود نباشید ای کوفیان که حسین علیه السّلام شهید شد؛ زیرا گناه این خوشحالی و خشنودی بسیار بزرگ است فرزند رسول صلی الله علیه و آله در کنار نهر فرات به شهادت نائل آمد، جانم به فدایش باد! جزای آن کس که او را شهید کرده، آتش جهنم است.
ثُمَّ قالَ: رَضینا مِنْکُمْ رَأْساً بِرأْسٍ، فَلا یَوْمَ لَنا و لا عَلَیْنا. سپس امام سجاد علیه السّلام فرمود: رضینا....؛ ما خشنودیم از شما سر به سر، نه به یاری ما باشید و نه به ضرر ما.
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
سخنرانی زینب کبرا علیهاسلام دربا زاركوفه ازلهوف
روایت ا زجذ لم بن كثیرا ست كه كه گفت وارد كوفه شـد م درمحرّم سا ل 61 هـجـری موقـعی بود كه علی بن الحسین عـلیه السلام ازكربلا بكوفه میآ مد و آنها را با لشكریا ن بسیا رد ید م كه مرد م برا ی تما شا پست وبـلـنـد را گرفـته بـودنـد وچـون پیش رفـتم دیـدم عـلی بن الحسین را برشتربی روپوش سواركرده زنا ن كوفه برآنها گریا نند وشنیدم علی بن الحسین با یك ضعف ونا توا نی درحا لتی كه غل جا معه بگردن اوبود ودستها ی اورا بگردنش بسته بودند میفـرمود این زنا ن برما گریه میكنند مگرنه مردا ن آنها ما را كشتند .
وقالَ بَشیرُ بْنُ خزیم الاسْدى : وبشیر بن خزیم اسدی گوید :
وَ نَظَرْتُ الى زَیْنَبَ اِبْنَةِ عَلِیٍّ یَوْمَئِذٍ، زینب دختر علی را در آن روز دیدم،
فَلَمْ اءَرْ خَفِرَهً قَطُّ اءَنْطَقَ مِنْها، به خدا سوگند زن با حیایی را تا آن روز سخنورتر از او ندیدم؛
کَاءَنَّها تُفْرَغُ مِنْ لِسانِ اءَمِیرِ الْمُؤ مِنینَ ع ، گویا که کلمات را بازبان گویای امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام جاری می نمود،
وَ قَدْ اءَوْمَاءَتْ الَى النّاسِ اءَنِ اسْکُتُوا، حضرت زینب سلام الله علیها به مردم اشاره کرد که ساکت شوید.
فَارْتَدَّتِ الانْفاسُ وَ سَکَنَتِ الاجْراسُ، ناگهان نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد.
ثُمَّ قالَتْ: اءَلْحَمْدُ لِلّهِ، وَ الصَّلاهُ عَلى جَدّى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الاخْیارِ. آنگاه فرمود :ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکو کارش.
اءَمّا بَعْدُ: یا اءَهْلَ الْکُوفَهِ، یا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ، اما بعد : ای مردم کوفه ، ای مردمان حیله گر و خیانت کار !!
اءَتَبْکُونَ؟! فَلارَقَاءَتِ الدَّمْعَهُ، وَلا هَدَاءَتِ الرَّنَّهُ، آیاگریه می کنید ؟؟ اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد.
اِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ اءَنْکاثا، همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشته ی خود را پس از محکم بافتن، یکی یکی از هم می گسست.
تَتَّخِذونَ اءَیْمانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ ، شما سوگندهای خود را در میان خویش، وسیله ی فریب و تقلب ساخته اید.
اءَلا وَهْلْ فیکُمْ الّا الصَّلَفُ وَالنَّطَفُ، وَالصَّدْرُالشَّنِفُ، وَمَلَقُ الاماءِ، وَغَمْزُ الاعْداءِ؟! آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی ، وسینه های آکنده از کینه ، ودو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می شود ؟
اءَوْ کَمَرْعى عَلى دِمْنَهٍ. یاگیاهى را مانید که در منجلابها مى روید که قابل خوردن نیست
اءَوْ کَفِضَّهٍ عَلى مَلْحُودَهٍ، یا به نقره اى مانید که گور مرده را به آن آرایش دهند.
اءَلا ساءَ ما قَدَّمْتُمْ لِاءَنْفُسِکُمْ اءَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَیْکُمْ وَ فى الْعَذابِ اءَنْتُمْ خالِدوُنَ. چه بدتوشه ای برای آخرت فرستاده اید؛توشه ای که همان خشم وسخط خدا است و درعذاب جاویدان خواهید بود.
اءَتَبْکُونَ وَ تَنْتَحِبونَ؟! آیاگریه می کنید؟ وزار می زنید؟
اِیْ وَاللّهِ فَابْکُوا کَثیرا، وَاضْحَکُوا قَلیلا. آری به خدا سوگندکه بایدگریه کنید،پس بسیاربگرییدوکمتربخندید.
فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَشَنارِها، وَلَنْ تَرْحَضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها اءَبدا. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست.
وَ اءَنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّهِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَهِ، وَ سَیِّدِ شَبابِ اءَهْلِ الْجَنَّهِ، و چگونه می توانیدننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا(ص)،خاتم پیامبران، معدن رسالت، و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید ؟
وَ مَلاذِ خِیَرَتِکُمْ، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِکُمْ، وَ مَنارِحُجَّتِکُمْ، وَمِدْرَةِ سُنَّتِکُمْ.کسی که پناه مومنان شما، وفریادرس در بلایای شما، ومشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت، و زبان و پیشوای سنت در میان شما بود.
اءَلا ساءَ ماتَزِرونَ، وَبُعْداً لَکُمْ وَسُحْقاً، چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید ، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد.
فَلَقَدْ خَابَ السَّعْیُّ، وَتَبَّتِ الایْدی ، وَخَسِرَتِ الصَّفْقَهُ، که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است،
وَبُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ، وَضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ. و خود را به خشم خدا گرفتار نموده اید، وخواری و درماندگی بر شما لازم آمده است.
وَیْلَکُمْ یا اءَهْلَ الْکُوفَهِ، وای بر شما ای مردم کوفه !
اءَتَدْرُونَ اءَیَّ کَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه فَرَیْتُمْ؟! آیا می دانید چه جگری از رسول خدا دریده اید ؟
وَاءَیَّ کَریمَهٍ لَهُ اءَبْرَزْتُمْ؟! وچه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشانده اید ؟!
وَاءَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ؟! وچه خونی از آن حضرت بر زمین ریخته اید؟!
وَاءَیَّ حُرْمَهٍ لَهُ انْتَهَکْتُمْ؟! و چه حرمتی از او شکسته اید؟!
لَقَدْ جِئْتُمْ بِها صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوْداءَ فَقُماءَ خَرْقاءَ شَوْهاءَ، کَطِلاعِ الارْضِ وَ مِلاءِ السَّماءِ. شما این جنایت فجیع را بی پرده و آشکار به انجام رسانید؛جنایتی که سر آغاز جنایات دیگری در تاریخ گشته، سیاه ، تاریک و جبران ناپذیر بوده ، تمام سطح زمین و وسعت آسمان را پر کرده است.
اءَفَعَجِبْتُمْ اءَنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما، آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب می کنید؟
وَلَعَذَابُ الاخِرَهِ اءَخْزى وَاءَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ، در حالی که عذاب آخرت در مقایسه با این امر، بسیار شدیدتر و خوار کننده تر است و در آن روز کسی به یاری شما نخواهد آمد.
فَلایَسْتَخِفَّنَّکُمْ الْمَهْلُ، پس مهلت هایی که خدای متعال به شما می دهد موجب خوشی شما نگردد،
فَاءنَّهُ لا یَحْفُزُهُ البِدارُ وَ لا یَخافُ فَوْتَ الثّارِ، چرا که خدا در عذاب کردن بندگان خود شتاب نمی کند، چون ترسی از پایمال شدن خون و ازدست رفتن زمان انتقام ندارد.
وَ انَّ رَبَّکُمْ لَبِالْمَرْصادِ. و همانا که خدای شما همیشه در کمین است.
قَالَ الرّاوى : فَوَ اللّهِ لَقَدْ رَاءَیْتُ النّاسَ یَوْمَئِذٍ حِیارى یَبْکُونَ، وَقَدْ وَضَعُوا اءَیْدیهُمْ فى اءَفْواهِهِمْ. روای گوید : به خدا سوگند در آن روز مردم را دیدم که حیرت زده گریه می کردند و گاه دست در دهان گرفته و پشت دست به دندان می گزیدند.
وَرَاءَیْتُ شَیْخا واقِفا الى جَنْبى یَبْکى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ، از ان میان پیرمردی در کنار من ایستاده و می گریست ، چنانکه محاسن او از اشکش تر شده بود.
وَهُوَ یَقُولُ: بِاءَبى اءَنْتُمْ وَاءُمّى کُهُولُکُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ، وَشَبابُکُمْ خَیْرُ الشَّبابِ وَنِساؤ کُمْ خَیْرُ النِّساءِ، وَنَسْلُکُمْ خَیْرُ نَسْلٍ، لایُخزى وَلایَبْزى . بود او می گفت : پدر و مادرم فدای شما باد !! پیران شما بهترین پیران ، جوانان شما بهترین جوانان، زنان شما بهترین زنان ونسل شمابهترین نسل است؛ هر گز خوار نشده وپذیرای شکست نمی گردید.
فَقَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ یا عَمَّةِ اسْكُتِی فَفِی الْبَاقِی مِنَ الْمَاضِی اعْتِبَارٌ وَأَنْتِ بِحَمْدِ الله عَالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیرُ مُفَهَّمَةٍ إِنَّ الْبُكَاءَ وَالْحَنِینَ لَا یرُدَّانِ مَنْ قَدْ أَبَادَهُ الدَّهْرُ فَسَكَتَتْ... امام سجاد(ع) خطاب به زینب(س) فرمود: «ای عمه خاموش باش؛ باقی ماندگان باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو به حمدالله ناخوانده دانایی و نیاموخته خردمند و گریه و ناله رفتگان را باز نمیگرداند.»
لغا ت مشكله- ختل:لاف زدن. غـدر:پیما ن شكستن. اَیما ن:سوگندها. دخـل:بمعنا ی دغـل. با طن بخلاف ظاهـر. صلف:مردلاف زن،خوراک بی مزه،ابركم با را ن پررعـد. نطف:آ لودگی به ننگ.عیب وبدی،آلودگی بعیب،پلید،مردفریبنده. شـنف:دشـمنی وكینه،دشمن دار. مـلـق:چا پلوسی کردن، بزبان بخشیدن نه بدل، غمزبا لعین:بچشم اشا رت کردن، غمزبالرجل:شتا فـتن ببدی وسخن چینی کردن.
ترجمه خطبه به شعر
درآن لحظه كه بودی ازدحا می - یكی گریا ن یكی درشاد كا می
زهرجا نب صدای جا ن خرا شی - زهرگوشه خروش واغتشا شی
اشا ره كرد تا خا موش با شید - بگفتا رم سرا پا گوش با شید
نفسها دردرون سینه برگشت - دوچشما ن سوی زینب خیره ترگشت
پس ازحمدوسپا س خا لق پا ك - درودی برمحمد شا ه لو لا ك
بگفت ای كوفیا ن سست پیما ن - كه اهل خدعه اید واهل خذلا ن
برای ما زدیده اشك با رید - زسینه نا له وفریا دآرید
الهی اشكتا ن جاری بما ند - شما را شیون وزاری بما ند
شما ما نند آن پیره زن هستید - كه هرچه با فتید ازهم گسستید
شما كه رشته ایما ن ببستید - چه شد آن عهدوپیما ن را شكستید
دوبا ره سوی كفروشرك رفتید - ندای خصم را لبّیك گفتید
شما را خصلتی جزادّعا نیست - بجزخودخوا هی وكبروریا نیست
چنا ن با شیدبرما اشك ریزا ن - تملّق گوی ما نند كنیزا ن
شما با شید ما نند علفها - كه دارد سبزی ودارد شغفها
ولی درمزبله روئیده با شد - زریشه رشه اش پوسیده با شد
ویا چون گچ كه تنها روبنا ئید - به آن آلایش قبری نما ئید
چه بد توشه برای خودنها دید - بدا م كا رهای خود فتا دید
شما را خشم حق گردید لازم - كه با دوزخ روی با شد ملازم
قسم برذا ت آ ن خلّا ق جبّار - كه میبا شید برگریه سزاوار
كنون كه ره به اهلبیت بند ید - بسی گریه كنیدوكم بخندید
شما تا با حقیقت درنبردید - بعیب وعا رخود آلوده گردید
كه با شد انعكا سش با زتا بی - نخوا هد شست لوشش هیچ آ بی
چه چیزی میتوا ن سا زد تلا فی - چنین جرم وجنا یا ت وخلا فی
چه جبرا ن میكند قتل امامی - كه آتش زد دل خیر الأنا می
جگرگوشه بختم المرسلین بود - امیدی بررسول راستین بود
ولی ذا ت حق نیكوسرشت است - كه سید برجوا نا ن بهشت است
پنا ه تكیه گا ه هربلا بود - نشا نه درمسیر راهها بود
چراغ روشن هرانجمن بود - زعیم وپیشوا ئی مؤتمن بود
زبا ن راستین حجّت حق - ولی الله اعظم نورمطلق
شما را بودمأ من درحوادث - طرازوملجا ی درهرحوا دث
ازاودین وشریعت برگرفتید - كه راه ورسم پیغمبرگرفتید
شما را بهرروزی كه خطیره - عجب وزربزرگی شد ذ خیره
فروافتید آخردرفلا كت - سرانجا م شما با شدفلا كت
بصورت دردل دوزخ بیفتید - ازاین راهی كه بد بختا نه رفتید
زكوششها ی خودنومید گردید - اسیرآنچه میترسید گردید
شما را دستها ببریده بادا - حیا ت وزندگی برچیده با دا
كن.ن عهدی كه با دشمن ببندید - بجزخسران دگرخیری نبینید
بخشم كبریا برگشته با شید - همیشه واله وسرگشته با شید
شما را ننگ وذلّت شد فراگیر - كجا جبران شود این جرم وتقصیر
بدا برحا لتا ن ای وای ای وای - با هل البیت بنمودید ایذای
چه قلبی ازپیمبرپا ره كردید - عیا ل الله را آوا ره كردید
چه خونی ریختید ازوی روی خا ك - هزارافسوس ازاین وضع اسفنا ك
چه گلها ئی كه پژمرده نمودید - برون افكنده ازپرده نمودید
عجب كا رتا سّف با ركردید - چه بد برخورد درانظا ركردید
كه نزدیك است ازآثا رآنها - شكا فد كهكشا نها آسما نها
زمین وكوهها صد پا ره گردد - بلا نا زل بسی هموا ره گردد
زظلمی كه بآ ل الله رفته - زمین وآسما نها را گرفته
عجب كردید زین كا ری كه دارید - زسقف آسما نها خون ببا رید
سزای آنچه بنمودید اكنون - كه قلب عا لمی گشته پرازخون
قیا مت آ ن عذا بی را ببینید - بسی رسوا ترازآنچه كه دیدید
بدین را ه بدی كه درتلا شید - مبا دا خوشدل ومغروربا شید
خدا تعقیب بنما ید جنا یا ت - شتا ب هرگزنسازد درمكا فا ت
ندارد وحشت ونبود منا مش - رود ازدست وقت انتقا مش
همیشه تا خدا واین جها ن است - خدا اندر كمین عا صیا ن است
عبدالحسین اشعری:درعزای مظلوم ص183
بحر طویل خطبه حضرت زینب س در کوفه
کوفه شهری است پر از فتنه و آشوب و بلا صحنه ای از کرب و بلا، خلق ز اطراف و ز اکناف روان گشته سوی شهر، گروهی به جگر سوز و گروهی به بصر اشک و گروهی زخوارج همه خشنود زخشم احد قادر معبود، همه منتظر عترت پیغمبر اسلام، به کوفه شده اعلام که از جور و جفا و ستم و گردش ایام، رسیدند به آیین اسارت حرم الله به عز و شرف و جاه، به اشک و شرر و آه ستادند و گشودند همه چشم تماشا، که ببینند اسیران شه کرب و بلا را.
در آن هلهله و شور، گروهی شده محزون و گروهی شده مسرور، گروهی زخدا دور، در آن عرصه ی محشر صدف بحر ولایت، ثمر نخل ولا، دخت علی، شیر خدا جلوه ی مصباح، هدا، شیرزن کرب و بلا، زینب کبرا، به همان شیوه ی حیدر، به همان عزت مادر، به بلندای مقام دو برادر، به فصاحت، به بلاغت، به شهامت، به شجاعت، چو یکی کوه مقاوم، به خروش دل دریا، به نهیبی که صلای علوی داشت به نام احد قادرمنان به چنین خطبه سخن گفت که دیدند به نطق اش نفس شیر خدا را.
بعد حمد احد و نعت محمد همه دیدند که آن عصمت دادار ندا داد که ای وای بر احوال شما مردم غدارِ ستم پیشه ی مکارِ جنایت گرِ بی عار، عجیب است که دارید بدین ننگ به دل ناله به رخ اشک الهی نشود اشک شما خشک و بگریید به این ننگ که بردامن آلوده نهادید، شما آن زنی استید که بگسیخت همه رشته ی خود را و شما سبزی فاسد شده در مزبله هایید، شما همچو گچ روی مزارید، ندارید به جز زشتی و پستی و دورویی که خود آراسته مانند زنان در اجنبیانید، بگریید که پستید نخندید که مستید همین لکه ی ننگی که نهادید به دامن، به خدایی خدا پاک به صد بحر نگردد، نتوان شست به آب دو جهان ننگ شما را.
وای بر حال شما مردم کوفه! به جگر پاره ی پیغمبر اسلام چه کردید که از آن، جگرِ ختمِ رسل پاره شد و سوخت، بدانید که از آتش بیداد شما سوخت دل فاطمه آن بضعه ی پیغمبر اکرم، به خود آیید و ببینید چه خون های شریفی زِ دم تیغ شما ریخته برخاک، چه تن های لطیفی که زشمشیر شما شد همه صدچاک، چه بی باک کشیدید به آتش حرم آل نبی را و کشاندید به صحرا و در و دشت زن و دختر و اطفال صغیری که نهادند سر از کثرت وحشت به بیابان و دویدند روی خار مغیلان و زدید از ره بیداد به کعب نی و سیلی ستم در حرم آل علی فاطمه ها را به خدا پیش تر از این ستم و ظلم و جنایت چه به مکه چه مدینه چه سر کوچه و بازارندیدند ندیدند قدو قامت ما را.
گر از این ظلم و ستم ابر شود آتش وباران همه خون گردد و چون سیل ببارد به زمین یا که سماوات شوند از همه سو پاره و ریزند زافلاک به روی کره ی خاک و یا باز شود کام زمین و بکشد در دل پر آتش خود خلق جهان را عجبی نیست، شما نامه نوشتید که فرزند پیمبر به سوی کوفه بیاید، در رحمت به سوی خلق گشاید، همه گفتید که باید پسر فاطمه برما ره توحید نماید، به چه تقصیر کشیدید به رویش ز ره کینه وتزویر همه نیزه و شمشیر، گه از سنگ و گهی تیر، کجا رفت جوانمردی و قدر و شرف و غیرت و مردانگی افسوس که کشتید پس از کشتن هفتاد و دوتن مثل علی اکبر و عباس نهادید به نی رأس امام شهدا را.
کوفه رفته است فرو یکسره درننگ، از این خطبه شده زاده ی مرجانه دگر شیشه ی عمرش هدف سنگ، که ناگاه سر یوسف زهرا به سرِنیزه عیان گشت همان روبه روی محمل زینب همه گفتند امان از دل زینب، به جبین خون و به رخ زخم و به لب آیه ی قرآن، چه دل انگیز صدایی، چه ندایی، چه نوایی که زمام سخن از زینب مظلومه گرفته نه همین برد دل خواهر خود را که دل دشمن خود را نه دل دشمن خود را که دل قاتل خود را همه گشتند در آن جلوه گری محو جمالش، همه مبهوت جلالش، همه دادند به انگشت نشانش، نگه او به روی زینب و زینب نگه افکند به رویش که هلالم! چه قَدَر زود غروبِ تو سیه کرد همه ارض و سما را.
گل احمد، گل حیدر، گل زهرا، همه ی آرزوی من به سر و صورت خونین و به پیشانی بشکسته ولب های به خون شسته و چشمان خدابین و به اشکی که روان است زچشمت به رگ پاره و خونی که روان است ز رگ های گلویت، نگهم کن، نگهم کن، نگهم کن که دلم پاره شد از نغمه ی قرآنِ سرت بر سر نیزه، عجبا فاطمه می گفت به من قصه ی داغ تو، نمی گفت که روزی به سر نیزه سر پاک تو بر محمل من سایه کند، لب بگشا ای به لبت آیه ی قرآن نه به من با گل نورسته خود حرف بزن، در تب و در تاب شده، بر تو دلش آب شده، تا ز تنش روح نرفته است بخوان بار دگر آیه ی قرآن و بگو ذکر خدا را. غلامرضا سازگار
دربین اینكه آن با نوبا اهل كوفه سخن میگفت ومردم منقلب وهیجا ن زده شده بودند عمرسعد دید اوضاع واحوال دگر گون میشود وبیم فـتنه میرود به شمرگفـت سرامام حسین (علیه السلام) را ببرنزدیك محمل زینب آرام میگیرد، نا گها ن شیون مردم بلند شد نگا ه كردند د ید ند سـرها ی شهدا نمو د ا ر شد پیشا پیش سرمبا رك ا ما م حسین(ع) بود وهو راس زُهـریّ قـمریّ اشـبه الخـلق برسول الله (ص)ولحیته كسواد السبح قد ا تّصل بها الخضا ب ووجهه دارة قمرطا لع والـرّیح یلعب بها یمینا وشما لا. چشم با نو زینب(س) به آن سرمطهّـرا فتا د د ید محا سنش پرخون ا ست. اشكش جا ری وبی تا ب شد سخن را قطع نمود، فـنطحـت جبینها بمقدم المحمل حتّی راینا الدّ م یخـرج من تحت قناعها. سرخود زدچنا ن بر چوب محمل - كه ازخون نا قه اش بنشست درگل. واومات الیه بحرقة وجعلت تقول - یا هلا لاً لما استتمّ كما لاً - غا له خسفه فا بدا غروبا - ما توهّـمت یا شقـیق فؤادی - كا ن هـذ ا مقـدّ را مكتوبا - یا اخی فا طم الصّغیرة كلّم - ها فقد كا د قلبها ان یذوبا - یا اخی قلبك الشّفیق علینا - ما له قـد قـسی وصارصلـیبا - یا اخی لوتری عـلـیـا عـلی الأسر - مع الیتم لایطیق وُجوبا - كلّما اوجعوه با لضّرب نا دیك - بذلّ یفـیض دمعا سكوبا - یا اخی ضُمّه الیك وقـَرِّبه - وسكِن فؤاده المرعـوبا - ما ا ذَ لّ الیتیمَ حین اُنا دی - بأ بیه ولا یرا ه مُجیبا. «نهضت حسینی ج2ص76به نقل ازلهوف ص46-وقایع عاشوراج2ص82به نقل ازلهوف ص64-زندگا نی امام حسین(ع)ص566»
چون به روی نی دید راس شاه دین را
چون به روی نی دید راس شاه دین را - گفت ای برادر من چه دل غمینم
توبروی نیزه خوش بصوت قرآن - من به پای نیزه پنجه بر جبینم
قسمت من وتو از ازل چنین بود - تو بلا نشان و من بلا نشینم
تو شهید دشت كربلا شدستی - من اسیراین قوم با مَحَن قرینم
توبروی نیزه همچنان هلالی - من میان محمل اینچنین حزینم
یا بیا جلو رو تا مرا نبینی - یا بیا عقب رو تا ترا نبینم
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
سخنا ن ا ما م ز ین ا لعا بد ین علیه السلام در بازار كوفه
خذیم بن شریک گوید حضرت سجّا دزین العا بد ین علیه السلام درب دروازه كوفه ازدحا م شگفتی مشا هده كردوسخنا ن نا روائی نسبت بسرمقدّس واهلبیت بواسطه تبلیغا ت سوء میشنید یكمرتبه حضرت اشا ره کرد به سکوت همه سا کت شدند بطرزی كه قدرت برتكلّم كرد ن ندا شتند (و متوجه کلمات زین العا بد ین علیه السلام شدند) سپس فرمود :
فحمدالله واثنی علیه و ذکرالنّبی فصلّی علیه ثمّ قال:
اَیُّهَا النّاسُ! مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَاَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ غَیْرِ ذَحْل وَ لا تِرات، اى مردم! هر کس مرا شناخت که مى داند من کیستم، ولى آن کس که مرا نمى شناسد بداند که من على فرزند حسینم، همان کس که بدون هیچ جرم و گناهى کنار شطّ فرات [با لب تشنه] سر بریده شد.
اَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِکَ حَرِیمُهُ وَسُلِبَ نَعِیمُهُ وَانْتُهِبَ مالُهُ وَسُبِیَ عِیالُهُ، من فرزند کسى هستم که حریمش مورد بى حرمتى قرار گرفت و اموالش به غارت برده شد و خانواده اش به اسارت گرفته شد.
اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَکَفى بِذلِکَ فَخْراً. من پسر کسى ام که با آزار و شکنجه به شهادت رسید و همین افتخار ما را کافى است!
اَیُّهَا النّاسُ! ناشَدْتُکُمْ بِاللهِ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ اِلى اَبِی وَخَدَعْتُمُوهُ، اى مردم! شما را به خداسوگند! آیا قبول دارید که همین شما بودید که به پدرم نامه نوشتید [و او را براى آمدن به کوفه دعوت کردید] ولى با او به نیرنگ عمل کردید.
وَاَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ اَنْفُسِکُمُ الْعَهْدَ وَالْمِیثاقَ وَالْبَیْعَهَ ثُمَّ قاتَلْتُمُوهُ وَخَذَلُتمُوهُ؟ با او با جان خویش عهد و پیمان بستید و بیعت نمودید، آنگاه او را تنها گذاشته و با وى پیکار کردید؟!
فَتَبّاً لَکُمْ ما قَدَّمْتُمْ لاَنْفُسِکُمْ وَ سَوْاةً لِرَاْیِکُمْ، خداوند شما را به خاطر توشه بدى که براى خود از پیش فرستادید و تصمیم بدى که [در زندگى] گرفتید، نابود کند.
بِاَیَّةِ عَیْن تَنْظُرُونَ اِلى رَسُولِ اللهِ (صلى الله علیه وآله) یَقُولُ لَکُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَانْتَهَکْتُمْ حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ اُمَّتِی. شما با چه چشمى مى خواهید به پیامبر خدابنگرید آن زمان که [در قیامت] به شما مى گوید: شما خاندان مرا کشتید و حریم مرا مورد هتک و بى احترامى قرار دادید، شما از امت من نیستید.
قَالَ الرّاوى : فَارْتَفَعَتْ اءَصْواتُ مِنْ كُلِّ ناحِيَةٍ، وَيَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: هَلَكْتُمْ وَما تَعْلَمُونَ.
«حذیم» مى گوید: با این خطابه، صداى گریه مردم بلند شد و مردم به یکدیگر مى گفتند: نابود و بدبخت شدید، ولى خودتان نمى دانید!»
فَقالَ: (رَحِمَ اللّهُ امْراء قَبِلَ نَصيحَتى وَحَفِظَ وَصِيَّتى فِى اللّهِ وَفى رَسُولِهِ وَاءَهْلِ بَيْتِهِ، فَانَّ لَنا فى رَسُولِ اللّهِ ص اءُسْوَةُ حَسَنَةُ). امام سجاد(علیه السلام) در ادامه فرمود: «خداوند بیامرزد، آن کس که نصیحت و اندرز مرا بپذیرد و سفارش مرا درباره تقواى الهى و درباره رسولش و اهل بیتپیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاطر بسپارد؛ چرا که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى ما اسوه و سرمشق نیکو و ارزشمندى است».
فَقالُوا بِاءَجْمَعِهِمْ: نَحْنُ كُلُّنا يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ سامِعُونَ مُطيعُونَ حافِظُونَ لِذِمامِكَ غَيْرَ زاهِدينَ فيكَ وَلاراغِبينَ عَنْكَ، مردم همگى فریاد زدند: اى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه وآله) همه ما گوش به فرمان و مطیع توایم و حافظ و نگهبان جان و مال شما هستیم؛ هرگز از شما روى گردان نیستیم،
فَمُرْنا بِاءَمْرِكْ يَرْحَمُكَ اللّهُ، فَانّا حَرْبُ لِحَرْبِكَ وَ سِلْمُ لِسِلْمِكَ، به ما فرمان بده ـ خدایت رحمت کند ـ که ما با هر کس تو بجنگى، مى ستیزیم و با هر کس که آشتى نمایى، صلح مى کنیم،
لَنَاءْخُذَنَّ يَزيدَ وَنَبْرَاءُ مِمَّنْ ظَلَمَكَ وَ ظَلَمنا. و کسانى که به شما و ما ستم کردند و ظلم روا داشتند را مجازات خواهیم نمود!!
فَقالَ ع : هَيْهاتَ هَيْهاتَ، اءَيَّتُها الْغَدَرَةُ الْمَكَرَةُ، حيلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ شَهْواتِ اءَنْفُسِكُمْ، امام سجاد(علیه السلام) فرمود: هیهات! اى گروه پیمان شکن حیله گر! [هرگز به وعده هاى شما اطمینانى نیست زیرا] میان شما و خواسته هایتان پرده اى [از جهل و غفلت و ناتوانى] افکنده شده؛
اءَتُريدُونَ اءَنْ تَاءْتُوا الَيَّ كَما اءَتَيْتُمْ الى اءَبي مِنْ قَبْلُ؟!آیا با همان حال و هوایى که ازقبل به سراغ پدران ما رفتید، مى خواهید به سراغ من بیایید [که فقط وعده مى دهید و عمل نمى کنید؟!]؛
كَلا وَرَبِّ الرّاقِصاتِ، فَانَّ الْجَرْحَ لَمّا يَنْدَمِلُ، به خداىِ مرکب هاى تندرو که زایران خانه خدارا به سوى منا مى برند سوگند! که هرگز چنین نخواهد شد [و من فریب وعده هاى شما را نمى خورم]؛ چرا که هنوز آن زخمها بهبود نیافته.
قُتِلَ اءَبى «ص» بِالامْسِ وَاءَهْلُ بَيْتِهِ مَعَهُ، وَلَمْ يُنْسَ ثَكْلُ رَسُولِ اللّهِ «ص» وَثَكْلُ اءَبى وَبَنى اءَبى ، همین دیروز بود که پدرم و جمعى از خاندانش به شهادت رسیده اند و هنوز داغ مرگ رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را فراموش نکرده بودم که داغ مرگ پدر و فرزندان پدر و جدم اختیار از من ربود.
وَ وَجَدَهُ بَيْنَ لِهاتى وَمِرارَتُهُ بَيْنَ حَناجِرى وَحَلْقى ، وَغُصَصُهُ تَجْرى فى فِراشِ صَدْرى. تلخى اندوه آن را در گلوگاهم احساس مى کنم و درد جانکاهش در سینه ام جارى است.
وَ مَساءَلَتى اءَنْ لا تَكونُوا لَنا وَ لا عَلَيْنا. خواسته من از شما این است که نه از ما طرفدارى کنید و نه با ما به جنگ و ستیز برخیزید "ما را به خیر شما امیدى نیست، شرّ مرسانید".
ثُمَّ قالَ: آنگاه امام زین العابدین(علیه السلام) با این ابیات سخنش را پایان داد:
لا غَرْوَ اِنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَشَيْخُهُ، قَدْ كانَ خَيْرا مِنْ حُسَيْنٍ وَاءَكْرما، جاى شگفتى نیست اگر حسین(علیه السلام) و پدرش که از او بزرگوارتر و بهتر بود کشته شدند.
فَلا تَفْرَحُوا يا اءَهْلَ كُوفانَ بِالَّذى، اءَصابَ حُسَيْنا كانَ ذلِكَ اءَعْظَما، اى کوفیان به آنچه که به حسین رسید و بسیار هم مصیبت بزرگى بود، شادمان نباشید.
قَتيلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ رُوحى فداؤُهُ،جَزَاءُ الَّذى اءَرْداهُ نارُ جَهَنَّما، جانم فداى آن کشته اى که کنار شط آب [با لب تشنه] به شهادت رسید، ولى کیفر آن کس که وى را شهید کرد، آتش دوزخ است.
ثُمَّ قالَ: رَضينا مِنْكُمْ رَاءْسا بِراءْسٍ، فَلا يَوْمَ لَنا و لا عَلَيْنا. سپس فرمود: ماازشما سربه سر راضی هستیم، «خواسته من از شما این است که» نه از ما باشید و نه برما «همین مقدارکه مجددا با ما به جنگ و ستیز برنخیزید خوب است»"ما را به خیر شما امیدى نیست، شرّ مرسانید".
داستان این خطبه نشان مى دهد که کوفیان با ضرباتى که خطبه کوبنده امام سجاد (علیه السلام) بر روحشان وارد کرد چنان به هیجان آمدند که آماده پیکار با دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) و گرفتن انتقام از قاتلان شهداى کربلا شدند، ولى امام (علیه السلام) که مى دانست آنها «که فعلا احساساتی شده اند» بى وفایى خود را بارها نشان داده اند و سست تر از آن هستند که قیام همه جانبه اى بر ضد جانیان بنى امیه کنند، سخنان آنها را رد کرد و فرمود: به این بسنده مى کنم که بر ضد ما گامى بر ندارید که به خیر شما امیدى نیست اى سیاه رویان! (احتجاج طبرسى، ج 2، ص 117 - 119 و بحارالانوار، ج 45، ص 112 – 113- گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى) دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث جلد شانزدهم ص ۱۱۹ - بحارالانوار،ج 45،ص 112 - منتهی الامال، ج 1،ص 208 - لهوف سید بن طاووس، ص 187- وقایع عاشورا ج2 ص94 - زندگا نی امام حسین(ع) ص576- نهضت حسینی ج2ص83 به نقل ازمحرق القلوب وذریعة النّجا ة واحتجا ج)
ببین د ر کوفه زین العابدین را - امام و اهل بیت طاهرین را
غل و زنجیر برگردن ولیکن - ببین آن خطبه های آتشین را
میا ن ا ز د حا م ا هل کوفه - تو بنگر آن ا ما م چارمین را
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
باشد عزایِ سوّم شاهِ شهیدان
باشد عزایِ سِوّمِ شاهِ شهیدان - باشد سِیه پوش از برایش عرشِ یزدان
تن پاره پاره رویِ خاکِ کربلا شد - سر برفرازِ نی به کوفه در نوا شد
جسمش به دشتِ کربلا افتاده برخاک - راسش به کوفه رویِ نی باشد چه غمناک
جسمش بدشتِ کربلا مجروح و عریان - راس شریفش کوفه اندر چنگ عدوان
جسمش بدشتِ کربلا درخاک و خون است - راسش به چنگِ دشمنِ خوار وزبون است
جسمش چو دشتِ لاله دارد صد شکوفه - قرآن بخواند راسِ پاکِ او به کوفه
جسمش به زیرِ آفتاب و پاره پاره - راسش به رویِ نی وَ یا دار الاماره
جدّش پیمبر بهرِ او گریان و نالان - زهرایِ اطهر مادرش زار و پریشان
اندر کنارِ جسمِ او بنشسته مادر - بهرِ حسینش میزند بر سینه و سر
از قتلِ او در کربلا عالم پریشان - آدم جگر خون، حضرت حوّا در افغان
موسی و عیسی بهرِ او اندر نوایند - گریان و نالان در زمینِ کربلایند
اندر عزایش نوحه گر یحیی و ایّوب - همچون خلیل و هم ذبیح و نوح و یعقوب
ای باقری عالم پریشانِ حسین است - جنّ و ملائک زار ونالان حسین است
قوم اَسَد از بهرِ دفنِ جسمِ پاکش - آمد به میدان، دید جسمِ تابناکش
افتاده در میدان و گِردَش جمله یاران - افتاده بی سر جمله یِ آن جان نثاران
اندر میانِ قتلگاه اندر تَحیّر - از بهرِ دفنِ آن بدنها در تفکُّر
کامد امامِ چارمین از بهرِ یاری - از بهرِ دفنِ آن عزیزِ ذاتِ باری
گفتا که ای قومِ اسد یاری نمائید - از بهرِ دفنِ این بدن کاری نمائید
این جسمِ عریان را به تن یک پیرهن نیست - یک بوریا آرید چون اینجا کفن نیست
با بوریا جسمِ عزیزش را کفن کرد - در بوریا پنهان تنِ آن یاسمن کرد
بنمود دفن، آن جسمِ پاک پورِ حیدر - ای باقری شد دفن، آن سبطِ پیمبر
سروده شده سوّم شهادت امام حسین علیه السلام سال 1401
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
پیشگفتار - فصل اول: - فضایل و خصایص زینب کبری (س) - 1- تولد زینب و گریه پیامبر بر مصایب آن حضرت - 2- ولادت و پرورش زینب - 3- گریه جبرئیل بر مصایب زینب (س) - 4- بشارت تولد زینب و گریه علی (ع) - 5- نامگذاری زینب از طرف خداوند - 6- فرزند فاطمه - 7- تغذیه زینب از زبان پیامبر - 8- لقبهای حضرت زینب (س) - الف) زینب کبری: این لقب برای مشخص شدن و تمییز دادن او از سایر خواهرانش (که از دیگر زنان امیرمؤمنان به دنیا - ب)الصدیقة الصغری: چون صدیقةلقب مبارک مادرش، زهرای مرضیه (س) است، و از سویی شباهتهای بی - ج) عقیله / عقیله بنی هاشم / عقیله الطالبین: عقیله به معنای بانویی است که در قومش از کرامت و ارجمندی ویژهای بر خوردار - د) دیگر لقبها: - 9- کنیه حضرت زینب (س) - 10- زینب عالمه بود - 11- زینب محدثه بود - 12- عقیله بنی هاشم - 13- فصاحت و بلاغت زینب (س) - 14- جود و سخاوت زینب (س) - 15- نبوغ و استعداد حضرت زینب (س) - 16- فضایل حضرت زینب (س) - 17- مفسر قرآن - 18- پاکدامنی و حیای زینب (س) - 19- گفتن مسائل شرعی - 20- شجاعتی نظیر حسین (ع) - 21- گذشتن از راحتی - 22- آینه تمام نمای مقام رسالت و امامت - 23- ایراد خطبه در کودکی - 24- تلاوت قرآن - 25- شباهت زینب (س) به خدیجه - 26- شباهت زینب (س) به پدر بزرگوار خود - 27- زهد زینب (س) - 28- نسبت مردانگی به حضرت زینب (س) - 29- زینب، چشمه علم لدنی - 30- آرامش کنار برادر - 31- درجه محبت زینب به حسین (ع) - 32- نگاه به حسین (ع) - 33- عبادت زینب (س) - 34- علاقه به نماز شب - 35- نماز شب در شب عاشورا - 36- نماز نشسته - 37- التماس دعا از زینب (س) - 38- ارشاد کوفیان در زمان حیات علی (ع) - 39- پاسخ به مسائل دینی - 40- سفارش پیامبر درباره زینب (س) - 41- تجلیل علی (ع) از زینب - 42- سه وظیفه زینب (س) - 43- علاقه به امام حسین (ع) - 44- احترام امام حسین (ع) به زینب - 45- بزرگداشت زینب (س) - 46- شرط ازدواج زینب (س) - 47- سخنرانی بین حسن و حسین (ع) - 48- سؤال و جواب برادر و خواهر - 49- سؤال زینب از پدر در لحظه آخر - 50- تعبیر خواب زینب (س) توسط پیامبر - 51- فرزندان حضرت زینب (س) - 52- پرستاری مادر - 53- القاب حضرت زینب (س)
- فصل دوم: - حضرت زینب (س) در سوگ پیامبر، علی، فاطمه و حسن (ع) - 54- زینب در سوگ جدش رسول خدا (ص) - 55- زینب نظاره گر گریه پیامبر(ص) - 56- حنوط جدم را بیاور! - 57- زینب (س) در سوگ مادر - 58- عزاداری برای فاطمه زهرا(س) - 59- هنگام رحلت مادر - 60- در سوگ پدرش علی (ع) - 61- مصیبت برادرش امام حسن (ع) - 62- زینب بر بالین امام حسن (ع)
- فصل سوم: - مصایب حضرت زینب (س) در سرزمین کربلا - 63- زینب در کاروان حسین (ع) - 64- ورود به کربلا - 65- سیلی بر صورت خود - 66- راضی به قضا بودن - 67- زینب (س) در ورود به کربلا - 68- سلام زینب (س) به حبیب بن مظاهر - 69- من از حسین جدا نمیشوم - ب: مصایب زینب (س) در شب عاشورا - 70- بستن آب - 71- سرکشی به خیمه - 72- شنیدن صدای سپاه دشمن - 73- امتحان اصحاب در شب عاشورا - 74- قافله سالار حسین (ع) - 75- شب عاشورا - ج: مصایب زینب (س) در روز عاشورا - 76- در خواست آب از زینب (س) - 77- پرستاری از امام سجاد(ع) - 78- در خواست شمشیر از زینب (س) - 79- استمداد حضرت زینب (س) - 80- وداع امام حسین (ع) با زینب - 81- دلداری امام بر زینب (س) - 82- درخواست پیراهن کهنه - 83- وقتی امام از روی اسب افتاد - 84- کنار بدن برادر - 85- عمل به وصیت مادر - 86- دعوت به استقامت - 87- آخرین لحظات در کنار برادر - 88- زینب (س) بر فراز تل زینبیه - 89- آیا در میان شما مسلمانی نیست - 90- زینب از خیمه بیرون آمد - د:مصایب گلهای کربلا - 91- درد دل بچهها با زینب (س) - 92- ممانعت از به میدان رفتن عبدالله - 93- زینب (س) در سوگ عباس (ع) - 94- زینب (س) در بالین علی اکبر - 95- زینب (س) بر سر پیکر علی اکبر - 96- زینب (س) کنار بدن علی اکبر - 97- با شتاب بر بالین علی اکبر آمد - 98- بغل کردن بدن علی اکبر(ع) - 99- درخواست آب برای علی اصغر - 100- امانتی از ما مانده - 101- در سوگ عبدالله اصغر، فرزند امام مجتبی (ع) - 102- ذکر مصیبت دو فرزند زینب (س) - 103- پرستاری زینب (س) از فاطمه صغری - 104- به دنبال دو یادگار امام حسین (ع) - 105- تسلی رباب - ه: مصایب بعد از شهادت امام حسین (ع) - 106- شنیدن شیهه اسب - 107- سخن با ذوالجناح - 108- نظاره به آتش کشیدن خیمهها - 109- فداکاری حضرت زینب (س) - 110- خبر به آتش کشیدن خیمه ها به امام سجاد(ع) - 111- بی تابی زینب (س) کنار خیمه امام سجاد (ع) - 112- زینب (س) کنار بدن پاره پاره - 113- کنار جسد برادر - 114- بوسیدن گلوی برادر - 115- این قربانی را قبول کن - 116- دلدرای به امام سجاد(ع) - 117- زینب (س) و نعش برادر - 118- دیدن مادر در خواب در شام غریبان - 119- غارت اهل حرم - 120- سکینه نعش پدر را در آغوش گرفت
- فصل چهام: - مصایب حضرت زینب (س) در زمان اسارت - الف: کاروان اسیران از کربلا تا شام - 121- گریه امام زمان (ع) بر اسیری زینب - 122- خبر اسارت زینب از زبان علی (ع) - 123- دلداری و پرستاری از امام سجاد(ع) - 124- مصایب اسارت از کلام حبیب بن مظاهر - 125- هنگام سوار شدن بر محمل - 126- تازیانه به زینب (س) - 127- دیدن صحنه دلخراش - 128- توجه به سر برادر - 129- گشودن چشم به چهره مبارک امام حسین (ع) - 130- مسیر اهل بیت از کوفه تا شام - 131- خطابه زینب (س) در کوفه - 132- خطابه زینب (س) در دار الاماره ابن زیاد - 133- دفاع از امام سجاد (ع) در مجلس ابن زیاد - 134- آیینه عفاف در مجلس ابن زیاد - 135- خطابه زینب (س) در مجلس یزید - 136- نفرین زینب (س) در مجلس یزید - 137- فریاد زینب (س) در مجلس یزید - 138- دفاع از دختر امام حسین (ع) در مجلس یزید - 139- دعای زینب (س) در مجلس یزید - 140- زینب (س) و سه در خواست از یزید - 141- تشت اندوه و بلا - 142- پاره کردن گریبان در مجلس یزید - 143- زینب در جست و جوی دختر امام حسین (ع) - 144- اگر زینب (س) نبود - 145- آرزوی دیدن زینب (س) - 146- قصه زنی که نذر کرد - 147- زن یزید به خرابه شام میآید - 148- تهیه غذا برای کودکان - 149- زنی به نام حمیده - 150- ما در اینجا غریبیم! - 151- زینب (س) و آرام کردن رقیه - 152- وداع زینب (س) با رقیه - 153- نپذیرفتن خون بها - ب)بعد از اسارت تا وفات حضرت زینب(س) - 154- تشکیل مجلس عزاداری - 155- زینب (س) کنار قبر برادر در اربعین - 156- زنان مدینه - 157- خبر شهادت حسین به پیامبر (ص) - 158- شیون هنگام ورود به مدینه - 159- ملاقات ام البنین با زینب (س) - 160- یاد جانسوز زینب (س) در مدینه از رقیه - 161- سوگواری کنار قبر مادرش زهرا(س) - 162- دستور به سیاه پوش کردن محملها - 163- سفید شدن موی و خم شدن کمر زینب (س) - 164- مگر خانه نداریم، مگر بابا نداریم - 165- گفت و گو با ام حبیبه - 166- نظاره غسل دادن حضرت رقیه - 167- به خواب دیدن حضرت زهرا(س) - ج: وفات حضرت زینب کبری (س) - 168- لحظات آخر عمر زینب (س) - 169- وفات علیا مخدره زینب (س) - 170- محل دفن - 171- گریه امام زمان (ع) در وفات زینب (س) - 172- امام زمان (ع) روضه وداع میخواند! - 173- عنایت به مجلس سوگواری - 174- امام زمان (ع) کنار قبر عمهاش در شام
- فصل پنجم - کرامات حضرت زینب (س) - 175- شفای یکی از بزرگان دین - 176- نابودی سرمایه افراد سنگدل - 177- نابودی زن بی رحم - 178- اثر دعای زینب (س) - 179- شفای درد چشم - 180- شفای نابینا - 181- مسلمان شدن طبیب یهودی - 182- نفرین حضرت زینب (س) - 183- توسل به حضرت زینب (س) - 184- شفای بیماری - 185- برطرف شدن حاجت یک هندی - 186- نتیجه احترام یک سنی به زینب (س) - 187- شفای یک جوان - 188- شفای پسری که از بام سرنگون شده بود - 189- یهودی و طلب فرزند از زینب (س) - 190- درک عظمت اهل بیت (ع) - 191- نفرین زینب (س) در حق بحر بن کعب - 192- سکوت محض در هنگام خواندن خطبه - 193- متوسل شوید، مأیوس نمیشوید - 194- اولین سفر به شام - 195- توسل به زینب کبری (س)
- فصل ششم - گزیده اشعار در منقبت زینب (س) - 196- دختر دریای نجات - 197- با یادش؛ ظهر عاشورا - 198- کاروان اشک - 199- تا اربعین... - 200- میلاد حضرت زینب (س) - 201- پیام خون حضرت زینب (س) - 202- زینب؛ پاسدار لاله ها - 203- با پای برهنه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
خطبه حضرت زینب وامام سجاد علیهماالسلام در کوفه
در شهر کوفه امام سجاد(ع) خطبهای را ایراد کردند و در ابتدا فرمودند: آیا این شما هستید که نوحهسرایی میکنید و گریه سر دادهاید؟ پس چه کسی ما را کشت؟ حضرت سجاد(ع) با اشارهای به مردم آنها را ساکت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، پیامبر(ص) را نام برد و چنین فرمود: «ای مردم، هرکس که مرا شناخت که به من معرفت دارد و مرا میشناسد و آنکه نمیشناسد بداند که من علی پسر حسین(ع) فرزند علی ابن ابیطالب(ع) هستم. من پسر کسی هستم که حرمت او را شکستند، من پسر کسی هستم که او را با کینه در کنار شطّ فرات سر بریدند و همین افتخار برای او کافی است.
ای مردم، شما را به خدا سوگند میدهم، آیا شما نبودید که برای پدرم نامهها نوشتید و در این کارتان حیله و نیرنگ نمودید؟ با او پیمانها بسته و بیعت نمودید، اما به جنگ او برخاستید. ننگ بر نظر و رأیتان باد. با چه چشمی میتوانید به صورت رسول خدا(ص) نگاه کنید؟ آنگاه که آن حضرت از شما بپرسد: «شما از امت من نیستید؛ زیرا عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید». آن طور که در کتب تاریخی نقل شده در این هنگام صدای مردم به هوا برخاست، آنها خطاب به هم میگفتند: نابود شدهاید و بیخبرید. سپس حضرت(ع) فرمودند: «خداوند بیامرزد کسی را که به پند من گوش دهد و سفارش مرا درباره خدا و رسول او و اهل بیت آن حضرت حفظ کند. زیرا که رسول خدا(ص) برای همگی ما اسوه و الگوی نیکویی است». کوفیان همگی گفتند: ای پسر رسول خدا(ص)، ما همگی گوش به فرمان و مطیع تو هستیم، نگهدار و حافظ احترام و عزت و آبروی توایم. ما به تو علاقه داریم. هر امر و دستوری که داری بگو، خداوند تو را رحمت کند. ما میجنگیم با دشمن تو و صلح میکنیم با دوستان تو، مسلّم بدان که ما از یزید که خداوند او را لعنت کند، بازخواست خواهیم کرد و از هرکس که نسبت به تو و ما ستم کرده بیزاری میجوییم. امام سجاد(ع) در این هنگام فرمودند: «هیهات هیهات. ای مردم حیلهگر. هرگز به خواستههای نفسانی خود نخواهید رسید، آیا میخواهید مرا نیز همچون پدرانم که از پیش فریب دادید، فریب دهید؟ به خدای شتران رهوارِ سفر حج، سوگند میخورم که این امر هرگز صورت تحقق به خود نمیگیرید. هنوز جراحت دل ما بهبود و التیام نیافته است، شما همین دیروز بود که پدرم را به همراه اهل بیتش به شهادت رساندید. هنوز که هنوز است مصیبت داغ رسول خدا(ص) و مصیبت پدرم و پسران پدرم، فراموش نشده است. هنوز که هنوز است این درد راه گلوی من را بسته است و این غم و غصهها در دلم در حال جوشش و غلیان است. من از شما تقاضا میکنم که نه با ما باشید و نه علیه ما». در بین اسرا علاوه بر زنان، مردانی نیز حضور داشتند که میتوان به زید و عمرو، دو تن از فرزندان امام حسن(ع) اشاره کرد که آنان نیز جزو کاروان اسرا بودند. اما علاوه بر خطبهای که امام سجاد(ع) ایراد فرمودند، حضرت زینب(س) نیز خطبهای خواندند که در بخشهایی از آن آمده است که ایشان در ابتدا فرمودند: حمد و سپاس مخصوص خداوند است. سلام و درود بر پدرم حضرت محمد(ص) و خاندان طیب و برگزیده او باد. اما بعد، ای اهل کوفه، ای گروه دغلباز و بیوفا. آیا برای مصیبتی که بر ما وارد شده است، میگریید؟ چشمه اشکتان خشک نشود و نالههایتان تمامی نپذیرد. مثل شما مثل آن زنی است که پس از تابیدن رشتههای خود آنها را باز میکرد. ای کوفیان، شما جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک و سینههای مالامال از کینه و خشم و ظاهری چون کنیزان چاپلوس و باطنی چونان دشمنان سخنچین، چه فضیلت دیگری را دارایید؟ شما همانند سبزهای هستید که در میان زبالهها و منجلابها رشد کرده یا همانند نقرهای هستید که برای آراستن قبور مردگان استفاده میشود. بدانید و آگاه باشید که بد توشهای را برای آخرت خویش از پیش فرستادید؛ زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند. آیا گریه میکنید و شیون و زاری بر پا کردهاید؟ آری، به خدا سوگند که باید بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید، زیرا دامان شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمیتوانید آن را بشویید. چگونه میتوانید خون پسر خاتم انبیا(ص) و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید؟ خون سید و آقای جوانان اهل بهشت را؟ و پناهگاه نیکانتان را؟ و ملجأ حوادث ناگوارتان را؟ و مناره حجتتان را؟ و پیشوا و رهبر قوانین را؟ بدانید و آگاه باشید که بد جنایتی مرتکب شدید. از رحمت الهی به دور باشید. بمیرید که تلاش ما را بیهوده ساختید. دستانتان بریده باد، در معاملهای که کردید، زیانکار شدید و به غضب الهی دچار شدید و ذلت و بیچارگی را برای خود رقم زدید. وای بر شما ای کوفیان. آیا میدانید که جگر رسول خدا(ص) را پاره پاره کردید و پردهنشینان حرمش را آشکار نمودید؟ آیا میدانید که چه خونی را از او ریختید و چه اندازه حرمت او را شکستید؟ اما کار به همین جا ختم نمیشود، بلکه کاروان اسرا به قصر ابن زیاد میروند که در اینجا بین پسر زیاد و حضرت زینب(س) و همچنین امام سجاد(ع) صحبتهایی رد و بدل میشود. برای نمونه در لحظهای نگاه ابن زیاد متوجه امام سجاد(ع) شد و گفت: این کیست؟ گفتند او علی(ع) پسر امام حسین(ع) است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی ابن الحسین(ع) را نکشت؟ امام سجاد(ع) فرمودند: «من برادری داشتم که نام او نیز علی ابن الحسین(ع) بود و این قوم او را کشتند» ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت. امام سجاد(ع) فرمودند: «خداوند است که جانها را هنگام مرگ آنها میگیرد و کسانی را که نمردهاند به هنگام خواب قبض روح میفرماید.» ابن زیاد گفت: آیا تو هنوز جرئت داری که جواب مرا بدهی؟ این را بیرون برده و گردنش را بزنید. حضرت زینب(س) به محض شنیدن این فرمان قبیح فرمودند: «ابن زیاد. تو که دیگر کسی را برای ما باقی نگذاشتی، حال اگر میخواهی او را بکشی، پس مرا نیز همراه او بکش». پس از این رویدادها، ابن زیاد سر مقدس امام حسین(ع) را با سه نفر به سمت یزید فرستاد و دستور داد تا زنان و کودکان را آماده سفر کنند و بر گردن علی ابن الحسین(ع) غل و زنجیر بزنند و آنها را همراه شمر و محفر ابن ثعلبه به دربار یزید حرکت دهند.
مروری بر وقایع پس از کربلا/ بر سفیران عاشورا چه گذشت
ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شدند و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند.
ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا
کاروان اسرای کربلا بنا بر نقلی که از شیخ مفید موجود است در روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند. مأموران عمر سعد خبیث که چهره افراد پیروز در جنگ را به خود گرفته بودند، خانواده سیدالشهدا(ع) را از میان کوچههای کوفه عبور دادند و به قصر عبیدالله بن زیاد رساندند.
بر اساس آنچه شیخ مفید در «ارشاد» گزارش کرده است، در قصر عبیدالله گفت و گوی سختی بین او و حضرت زینب(س) در گرفته است. لشکر کوفه و شام سعی کردند هر چه میتوانند اسیران کربلا را تحقیر کنند اگرچه اهل بیت(ع) و اولیای خدا و مؤمنان به هیچ وجه به ذلت باطنی دچار نمیشوند و همه اینها ظاهر کار است.
خطبه حضرت زینب کبری(س) بر دروازه کوفه مردم خوابزده این شهر را بیدار کرد و موجب نگرانی مأموران عبیدالله شد. آنها به سرعت کاروان اسرا را به سمت دارالاماره بردند.
در آنجا تعبیر این است که «دخلت زینب(س) علی ابن زیاد و علیها ارذل ثیابها و هی متنکره»؛ یعنی حضرت زینب کبری(س) بر ابن زیاد وارد شد در حالی که خود را مخفی میکرد و کهنهترین لباسها را بر تن کرده بود.
اینجاست که آن سؤال و جواب تاریخی بین پسر مرجانه و دختر امیرالمؤمنین(ع) رخ میدهد. ابن زیاد سؤال کرد که این کیست؟ وقتی گفتند که این بانو زینب کبری(س) است شروع کرد به بددهنی کردن و حرفهایی را به اهل بیت (ع) نسبت دادن و زخم زبان زدن، از جمله اینکه به زینب کبری(س) گفت: «کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخیکِ؟» کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟
دختر امیرالمؤمنین(ع) با شجاعت و قاطعیت فرمودند: «ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا» یعنی هیچ چیز غیر از زیبایی ندیدم! این جملهای است که تاریخ را تکان میدهد و نه تنها رعشه بر اندام ابن زیاد میاندازد و او را در حالت انفعالی قرار میدهد بلکه زمینهای میشود برای افشاگریهای بعدی زینب کبری(س) و پسر برادرش حضرت سجاد(ع). همین جاست که به نوشته ابن اعثم کوفی در «الفتوح» تلاش ابن زیاد برای به شهادت رساندن امام سجاد(ع) با واکنش قاطع زینب کبری(س) مواجه میشود و او از این جنایت بزرگ، صرف نظر میکند.
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه | موسسه تحقیقات و ...
متن خطبه حضرت زینب (س) در کوفه- اخبار رسانه ها - اخبار ...
شجاعت حضرت زینب(س) در مجلس ابن زیاد - آیت الله العظمی ...
متن کامل خطبه حضرت زینب در کاخ ابن زیاد چه بود؟ | مرکز ملی ...
واکاوی خطبه حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) در کوفه از ...
مناظره حضرت زینب با عبیدالله بن زیاد - ويکی شيعه
شرح خطبه ی حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
مجلس شوم ابن زیاد چگونه سپری شد؟ - YJC
متن خطبه حضرت زینب (س) در کوفه - YJC
خطبه حضرت زینب در کوفه - ويکی شيعه
خطبه تاریخی و ماندگار امام سجاد (ع) در کوفه - رضوی
خطبه کوبنده امام سجاد(ع) در کوفه - حج | خبر فارسی
خطبه امام سجاد(ع) در کوفه - سربازان اسلام
متن خطبه امام سجاد (ع) در کوفه - YJC
خطبه امام سجاد در کوفه – الشیعه
خطبه امام سجاد(ع) در کوفه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
اقامت اسیران کربلا در کوفه
بازماندگان واقعه کربلا که به اسارت لشکر عمر سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، ابتدا به کوفه نزد ابن زیاد برده شدند و سپس عبیدالله بن زیاد، گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را همراه اسیران به شام و دربار یزید فرستاد.
پس از واقعه عاشورا، بازماندگان سپاه عمر سعد، کشتههای خود را روز یازدهم محرم دفن کردند و اهل بیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱]
مأموران عمر سعد زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورتهایشان میزدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب (س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین (ع) میگذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند.[۲]
گزارشهای مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای اهل بیت و بازماندگان اصحاب امام حسین(ع)، مختلف است؛ تا آنجا که برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر هم ذکر کردهاند.[۴] از این میان مردان و زنانی که در منابع ذکر شدهاند، عبارت است از: امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، محمد و عمر دو پسر امام حسین(ع)، زید پسر و محمد نوه امام حسن(ع)،[۵] و همچنین حضرت زینب، فاطمه، و ام کلثوم از دختران امام علی(ع).[۶] چهار دختر از امام حسین (ع) به نامهای سکینه، فاطمه، رقیه و زینب نیز در منابع آمده است.[۷] همچنین رباب همسر امام حسین (ع)[۸] و فاطمه دختر امام حسن (ع)، در میان اسیران کربلا حضور داشتهاند.[۹]
بنابر آنچه ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند.[۱۰]
درباره زمان ورود اسرا به کوفه، گزارش صریحی در منابع تاریخی نیامده است. با این حال بنابر عبارتی از شیخ مفید، میتوان ورود اسرای کربلا به کوفه را ۱۲ محرم دانست.[۱۱]
ماموران عمر سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچههای کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب و عبیدالله گزارش شده است.[۱۲] همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب (س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرفنظر کرد.[۱۳]
پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(ع)[۴۹]، و حضرت زینب(س) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا سرزنش کردهاند.[۵۰] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبههایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۱] خطبههایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(ع)[۵۲] و ام کلثوم دختر حضرت علی نسبت داده شده است.[۵۳]
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
ورود اسرای اهل بیت(ع) به کوفه (2) | دانشنامه پژوهه پژوهشکده ...
١٢محرم ورود اسرای کربلا به کوفه و شهادت امام سجاد علیه السلام
با ورود اسرای کربلا به کوفه چه اتفاقاتی رخ داد؟ - خبرآنلاین
سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه - ایسنا
دوازدهم محرم؛ ورود اسرا به کوفه - آوا
اسیران کربلا - ويکی شيعه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه
در روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، اسرای کربلا وارد شهر کوفه شدند.
به گزارش آوا، رخدادهای سیزدهم ماه محرم سال ۶۱ ه- ق به شرح زیر است:
۱. اسرای اهل بیت(ع) در مجلس ابن زیاد
پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدای کربلا را در شهر کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد(ع)، در حالی که به طناب بسته بودند وارد مجلس کرده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند.
۲. اسرای اهل بیت (ع) در زندان کوفه
پس از مجلس سوم ابن زیاد، اهل بیت (ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه کردند.
۳. خبر شهادت امام حسین (ع) در مدینه و شام
ابن زیاد به مدینه و شام، نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین (ع) را منتشر ساخت.
۴. شهادت عبدالله بن عفیف
"عبدالله بن عفیف ازدی" از اصحاب امیرالمومنین (ع) بود که در جنگهای جمل و صفین دو چشم خویش را از دست داده و از آن پس مشغول عبادت بود.
او هنگامی که شنید پسر زیاد به امیرالمومنین و امام حسین علیهم السلام نسبت کذب و دروغگویی میدهد، از میان جمعیت برخاست و گفت: "ساکت باش ای پسر مرجانه، دروغگو تویی و پدر تو که به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا، فرزندان پیامبر (ص) را میکشی و در منابر مومنین این چنین سخن میگویی؟"
ماموران خواستند متعرض او شوند که با کمک قبیلهاش به خانه رفت، ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادتهای او و دخترش، دستگیر شده و همانطور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.» منبع: - تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
تصاویر زندان کوفه وخرابه شام
زندانی شدن اهل بیت در کوفه | تلویزیون اینترنتی شیعیان
13 محرم الحرام سال 61 هجری ورود اهل بیت امام حسین(ع) به مجلس ابن زیاد
اهل بیت امام حسین(ع) زندانی شدند/وقتی مادر و برادر ابن زیاد هم ...
سیزدهم محّرم، زندانی شدن اهل بیت(ع) در زندان کوفه و انتشار ...
13 محرم | اسرای اهل بیت (ع) در زندان کوفه - کرب و بلا- سایت ...
ورود اسرای اهل بیت(ع) به کوفه (2) | دانشنامه پژوهه پژوهشکده ...
ورود اسرای اهل البیت به زندان کوفه و مجلس ابن زیاد - پایگاه ...
سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه - ایسنا
سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه - آوا
خبرگزاری صدای افغان(آوا) سرویس بین الملل
اسراي اهل بيت(ع) در زندان كوفه - تابناک
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
تدفین پیکرهای مقدس شهیدان کربلا
عمر بن سعد فرمانده سپاهیان عبیدالله بن زیاد، پس از پایان ماجرای عاشورا در روز یازدهم محرم اجساد کشتههای سپاه خویش را شناسایی و گردآوری کرد و آنان را دفن نمود و در حالی که کشتههای اهل بیت علیهمالسلام و بدن مقدس امام حسین علیهالسلام و سایر شهیدان و یارانش بر زمین مانده بود، کربلا را به قصد کوفه ترک کرد.
گروهی از قبیله بنی اسد که در "غاضریه" در نزدیکی کربلا ساکن بوده و به کشته شدن امام حسین علیهالسلام و یارانش بدست سپاه حکومتی امویان اطلاع یافتند، در روز سیزدهم محرم وارد کربلا شده و پیکرهای مقدس شهیدان را گردآوری نمودند و سپس بر آنان نماز گزارده و در همان جا به خاک سپردند.
بدین گونه، بدن مطهر ابا عبدالله الحسین علیهالسلام را در همین مکانی که اکنون معروف است، دفن کرده و فرزند رشیدش حضرت علیاکبر علیهالسلام را در پایین پای پدر به خاک سپردند و برای سایر شهیدان در پایین قبر امام حسین علیهالسلام، قبر بزرگی حفر و همگی را در آن جا دفن نمودند. غیر از بدنهای مطهر حضرت عباس بن علی علیهالسلام، حبیب بن مظاهر و حر بن یزید ریاحی که هر یک را در مکانی دیگر به خاک سپردند.[الارشاد (شیخ مفید)، ص 470؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 405].
شعر-روزِدفنِ شُهداست
دفن امام حسین(ع) و اصحاب شهیدش
۱۱ محرم[۳۳] یا ۱۳ محرم[۳۴] را زمان دفن شهدای کربلا بیان کردهاند. بنابر برخی گزارشها، پس از بازگشت عمر سعد و یارانش، گروهی از بنی اسد که در نزدیکی کربلا سکونت داشتند در موقعی از شب بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.[۳۵] . بیشتر شهدا در آرامگاه جمعی شهدای کربلا، پایینتر از قبر امام حسین(ع) دفن شدهاند. علی اکبر پایین پای امام و علی اصغر نیز بنا به قول مشهور در کنار امام دفن شده است. آرامگاه عباس بن علی(ع) نزدیک نهر علقمه و آرامگاه حر بن یزید ریاحی به فاصله کمی بیرون از شهر کربلا قرار دارد. قبیلهٔ بنی اسد که ساکن قریهٔ غاضریه بودند، پس از یک روز از شهادت امام و یاران باوفایش به کربلا آمدند و بر بدن مطهر امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند. پس از آنکه عمر سعد به همراه سپاهش کشتههای خود را دفن کرده و کربلا را به قصد کوفه ترک کرد، قبیلهٔ بنی اسد که ساکن قریهٔ غاضریه بودند، پس از یک روز از شهادت امام و یاران باوفایش، (بلعمی، مورخ قرن چهارم، تنها مورخی است که گفته است بدن مطهر امام (علیهالسّلام) به همراه دیگر شهدا، سه روز، روی خاک کربلا افتاده بود.[۱] . وی برای گفته خود، هیچ سندی ارائه نکرده است؛ اما به نظر میرسد تلقی ایرانیان در اینباره در قرن چهارم چنین بوده است که بلعمی آن را اختیار و گزارش کرده است. همچنین او مدعی است که بدن مطهر امام بدون پا نیز بوده است، که به نظر میرسد با توجه به اسب تاختن دشمن بر بدن مطهر امام (علیهالسّلام)، بعضی از اعضای بدن حضرت، از هم جدا شده باشد، چنانکه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نیز بر سر جنازهٔ برادر، وی را «مقطع الاعضاء» وصف کرد.) به کربلا آمدند و بر بدن امام و یارانش نماز گزاردند[۲] [۳] [۴] . (بعضی از منابع، مسئله نماز بر آنها را متذکر نشدهاند.[۵] [۶] [۷] ) و آنان را دفن کردند. تفصیل دفن شهدا را چنین آوردهاند: چون عمر سعد (از کربلا) رفت، قومی از بنی اسد که در غاضریه ساکن بودند، به سوی امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش آمدند و بر آنان نماز خواندند و پیکر پاک امام حسین (علیهالسّلام) را همان جایی که اکنون قبرش است، دفن کردند. پسرش علی بن الحسین (حضرت علی اکبر) را پایین پای او به خاک سپردند. (ابن قولویه قمی در آغاز زیارت حضرت علی اکبر، به این نکته اشاره کرده است: ثم صر الی قبر علی بن الحسین فهو عند رجلی الحسین بن علی....[۸] ) برای شهدای اهل بیت و اصحاب امام (علیهالسّلام) که در اطراف او افتاده بودند، گودالی را کندند و همه را جمع کردند و با هم در آن دفن کردند. عباس بن علی (علیهالسّلام) را در جایی که کشته شده بود، سر راه غاضریه، همان جایی که اکنون قبرش است، دفن کردند.[۹] [۱۰] [۱۱] عمادالدین طبری میگوید: بنی اسد بر قبایل عرب افتخار میکردند که ما بر حسین نماز خواندیم و او و یارانش را به خاک سپردیم.[۱۲] سبط بن جوزی مینویسد: (هنگام دفن امام) مشاهده کردند که آثار سیاهی بر پشت امام (علیهالسّلام) هست؛ از علت آن پرسیدند، گفته شد. (علت این سیاهی آن است که) حضرت، شبها بر پشتش طعام برای فقرای مدینه حمل میکرد.[۱۳] [۱۴] شیخ مفید پس از اشاره به تفصیلی که ذکر شد، میافزاید: همگی آنان (شهدا) در پایین پای امام حسین (علیهالسّلام) دفن هستند. برای آنان گودالی کنده شد و همه را در آن دفن کردند و بر آنان خاک ریختند، جز عباس بن علی (علیهالسّلام) که او را در قتلگاهش بر روی بلندی، بر سر راه غاضریه دفن کردند و قبر او آشکار است. برای قبرهای برادران و خاندانش که نامشان را بردیم، هیچ نشانهای نیست...گفته میشود که مدفن علی بن الحسین (علیهالسّلام) نزدیکتر به مدفن (امام) حسین (علیهالسّلام) است. اما یاران حسین (علیهالسّلام) که با وی کشته شدند، در اطراف آن حضرت دفن شدند و قبرهای آنان به تحقیق و تفصیل معلوم نیست، جز آنکه تردیدی نیست که حائر، (در اینکه محدوده حائر تا کجاست، اقوال گوناگون نقل شده است: ۱. آن مقداری که دیوار مشهد (حسینی) و مسجد، آن را احاطه کرده است[۱۵] ؛ ۲. تنها زیر قبه، ۳. روضه مقدسه؛ ۴. آنچه دیوارهای صحن آن را احاطه کرده است[۱۶] ؛ ۵. تمام صحن.[۱۷] طبعا مقصود شیخ مفید از «حائر»، محدوده حائر در زمان اوست (قرن چهارم هجری). جهت آگاهی بیشتر درباره حائر، تاریخچه و حد آن، مراجعه کنید به کتاب عبدالجواد کلیدار، تاریخ کربلاء و حائر الحسین (علیهالسّلام) [۱۸] و فضل علی قزوینی، الامام الحسین (علیهالسّلام) و اصحابه. [۱۹] ) آنان را دربر دارد.[۲۰] (طبرسی نیز به پیروی از شیخ مفید، این مطلب را آورده است.[۲۱] [۲۲] . اگر در منابع حدیثی شیعه روایتی نقل شده است که حاکی از وجود قبور متعدد برای شهداست، چنانکه طبق حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) ام سلمه، شبی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در خواب میبیند در حالی که حضرت پژمرده و رنگ پریده است؛ چون او سبب را از حضرت جویا میشود، میفرماید: دیشب تا سحر برای حسین (علیهالسّلام) و یارانش قبرهایی را میکندم،[۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] به نظر میرسد مربوط به عالم معناست.) از برخی گزارشها استفاده میشود که هنگام دفن، بدن مطهر امام (علیهالسّلام) بر بوریایی قرار شده است، چنانکه وقتی ابراهیم دیزج در عصر متوکل، مامور ویران کردن قبر مطهر امام حسین (علیهالسّلام) میشود، هنگام نبش قبر، بوریای تازهای میبیند که بدن مطهر امام (علیهالسّلام) بر روی آن قرار گرفته است.[۲۷] این امر حاکی از آن است که گویا بدن مطهر امام (علیهالسّلام) پس از تحمل آن همه تیر، نیزه و ضربهٔ شمشیر و در نهایت، لگدمال شدن آن توسط اسبان لشکر عمر سعد، دیگر به صورت عادی، قابل حمل و دفن نبوده است. نکته دیگر در اینباره است که روایاتی داریم که تصریح دارند اینکه امور غسل، کفن و دفن امام (علیهالسّلام) را تنها امام (علیهالسّلام) متکفل میشود.[۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] (مرحوم صدوق در توجیه و تفسیر روایات مربوط به غسل امام توسط امام بعدی مینویسد: توسط ائمه (علیهالسّلام) نهی شده است که امام را جز امام غسل دهد؛ اما اگر کسی این کار را کرد، امامت امام بعدی باطل نمیشود و هرگز ائمه نفرمودهاند که حتماً هر کس امام قبلی را غسل داد، او امام است.[۳۳] . برای آگاهی بیشتر در مسئلهٔ لزوم غسل و دفن امام به وسیلهٔ امام بعدی، و سیر تاریخی این مسئله در میان متکلمان و محدثان بزرگ شیعه، مراجعه شود به ترجمه کتاب نفس المهموم، مرحوم آیتالله میرزا ابوالحسن شعرانی. [۳۴] ) بر این اساس امام سجاد (علیهالسّلام) مامور دفن پدر بزرگوار خود بوده است، چنانکه علامه مجلسی پس از نقل گزارش شیخ مفید (که گذشت) مینویسد: به حسب ظاهر چنین بود، اما در واقع، امام را به غیر از امام دفن نمیکند. حضرت امام زین العابدین (علیهالسّلام) به اعجاز امامت آمد و جسد مطهر آن حضرت و بلکه سایر شهدا را دفن کرد،[۳۵] . چنانکه در جریان شهادت امام رضا (علیهالسّلام) که در طوس به شهادت رسید،امام جواد (علیهالسّلام) به قدرت الهی از مدینه به طوس آمد و امور غسل و کفن امام را خود عهده دار شد.[۳۶] . البته دربارهٔ دفن سایر شهدا توسط امام سجاد (علیهالسّلام)، سندی وجود ندارد، و چنانکه گذشت بنابر برخی روایات، تنها دفن بدن امام حسین (علیهالسّلام) توسط امام سجاد (علیهالسّلام)، صورت پذیرفته است.
شمار دقیق شهیدان کربلا مشخص نیست؛ در بیشتر منابع تاریخی، تعداد شهدای کربلا ۷۲ نفر ذکر شده است. اعداد دیگری مانند ۷۸ نفر، ۸۷ نفر و ۱۴۵ نفر نیز ذکر شده است. ۱۸ نفر از شهیدان واقعه کربلا از بنیهاشم بودند. امام حسین(ع)، عباس بن علی و علی اکبر، شناختهشدهترین شهدای بنیهاشم و حر بن یزید ریاحی، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه از بارزترین شهدای غیرهاشمیاند. شهدا به دست گروهی از قبیله بنی اسد دفن شدند. همه شهدا به جز حر بن یزید، در کربلا مدفونند. اماکن زیارتى کربلا عبارتند از:حرم امام حسین علیه السلام، حرم ابوالفضل العباس علیه السلام . قبر مطهر امام حسین علیه السلام و دو فرزندش حضرت على اصغر و حضرت على اکبر . در جنوب آن پنجره اى نقره اى قرار دارد. این جا آرامگاه قسمت اعظم شهیدان واقعه کربلا است . قتلگاه، جایگاهى است در نزدیکى آرامگاه حبیب بن مظاهر اسدى . تل زینبیه، در فاصله ۲۰ مترى از سمت غرب صحن مطهر . حرم منور و پاک ابوالفضل العباس علیه السلام، در فاصله ۳۵۰ مترى شمال شرقى حرم امام حسین علیه السلام . آرامگاه حبیب بن مظاهر اسدى، او یکى از شهداى روز عاشورا است که در سن ۸۰ سالگى به یارى امام حسین علیه السلام شتافت و شهید گردید و در فاصله ۱۰ مترى از ضریح مطهر و در رواق جنوب غربى مدفون است و داراى ضریح کوچکى است. خیمه گاه، در جنوب صحن مطهر امام حسین علیه السلام و در فاصله ۲۵۰ مترى واقع است. مزار حُر، شهرکى است در جنوب غربى کربلا که در فاصله ۹ کیلومترى از شهر واقع شده و نام آن برگرفته از نام حر بن یزید ریاحى است. قبر حبیب بن مظاهر اسدی، در سمت غربی رواق جنوبی حرم امام حسین(ع)، در کربلا، در کشور عراق قرار دارد. گفته شده مشهورترین آمار شهدای بنیهاشم که در بسیاری از منابع آمده، بدون احتساب امام حسین(ع) ۱۷ نفر است.[۱۴] البته آمار شهدای بنیهاشم مختلف بوده و از ۹ نفر تا ۳۳ نفر ذکر شده است.[۱۵] برخی شهدای بنی هاشم را ۳۳ نفر دانستهاند؛ امام حسین(ع)، سه نفر از فرزندان امام حسین(ع)، نه نفر از اولاد امام علی(ع)، چهار نفر از فرزندان امام حسن(ع)، دوازده نفر از فرزندان عقیل و چهار نفر از فرزندان جعفر.[۱۶] برخی شهادت ۱۷ نفر از بنی هاشم در کربلا را اجماعی و ده نفر دیگر را غیریقینی دانستهاند[۱۷] که جمعا ۲۷ نفر می شود. همچنین گفته شده نام ۱۷ تن از اولاد ابی طالب در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است.[۱۸] فرزندان امام علی(ع) به جز امام حسین(ع)، که در کربلا شهید شدند، عبارتند از: حضرت عباس، عبدالله، عثمان، ابوبکر ،محمد، جعفر و عمر.[۱۹] شیخ عباس قمی برآن است که مشهور میان مورخین آن است که عمر بن علی بن ابی طالب امام حسین(ع) را همراهی نکرد و در کربلا شهید نشده است.[۲۰] . فرزندان امام حسن(ع) : قاسم، ابوبکر، عبدالله[۲۱] و عمر بن حسن[۲۲] . فرزندان امام حسین(ع) : علی اکبر[۲۳] و عبدالله بن حسین[۲۴] مشهور به علی اصغر.[۲۵] البته گفته شده در مقاتل هم از عبدالله بن حسین و هم از علی اصغر یاد شده و در اینکه آیا دو کودک بودند یا یکی، اختلاف هست.[۲۶] . سایر بنیهاشم ک جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، عبدالله بن عقیل، محمد بن ابیسعید بن عقیل، عبدالله بن مسلم بن عقیل، محمد بن عبدالله بن جعفر، و عون بن عبدالله بن جعفر.[۲۷] . نامهای ۴۲ نفر از بنیهاشم به عنوان شهدای کربلا، فقط در برخی از منابع ذکر شده است. صحابه شهید : اَنَس بن حارث . عبدالرحمان بن عبد ربّ انصاری[۲۹] . مُسلم بن عَوسَجه اسدی . هانی بن عروه مرادی . عبدالله بن بُقطُر . عَمّار بن ابی سَلامه دالانی همدانی . نُعَیْم بن عَجْلان انصاری[۳۰] . از اصحاب امام علی(ع) : ابوثُمامه عمرو بن عبدالله صائِدی . حبیب بن مُظاهِر اسدی . زاهر، غلام عمرو بن حَمِق . عمار بن ابی سلامه دالانی . سعد بن حارث خُزاعی، غلام علی(ع) . عبدالله بن عُمَیر کَلْبی . کَردوس بن زهیر . نافع بن هلال بجلی[۳۱] . اصحاب امام حسین(ع) : ابراهیم بن حُصَین اسدی . برادرزاده حُذَیفة بن اَسید غِفاری . ابوهَیاج . اَدهَم بن امیه . انیس بن مَعقِل اَصبَحی . بُرَیر بن خُضَیر . بشیر بن عمرو حضرمی . جابر بن حَجّاج . جبلة بن علی شیبانی . جُنَادة بن حارث . جُندَب بن حجیر . جون غلام ابوذر . جوین بن مالک . حارث بن اِمرؤ القیس . حارث بن نبهان . غلام حمزة بن عبدالمطلب . ابوالحتوف بن حرث انصاری . حجاج بن زید . حَجّاج بن مَسروق . حُرّ بن یزید ریاحی . حلّاس بن عمرو . نُعمان بن عمرو . حَنظَلة بن اسعد . رافع، همپیمان بنی شنده . رُمَیث بن عمرو . زُهَیر بن بِشْر خَثعَمی . زُهَیر بن سلیم اَزْدی . زُهَیر بن قَین بَجَلی . زید بن مَعقِل . سالم . سعد بن حنظله تمیمی . سعید بن عبدالله حنفی . سعید بن کَردَم . سلیمان بن رزین . سلیمان بن ربیعه . سوّار بن ابیحِمیر . سُوَید بن عمرو بن ابی مُطاع . سیف بن حارث جابری . شَبیب بن عبدالله نَهشَلی . سیف بن مالک . ضَرغامة بن مالک . شَوذَب . ضُباب بن عامر . عابس بن ابی شبیب شاکری . عامر بن مسلم عبدی . سالم غلام عامر بن مسلم . عباد بن ابیمهاجر . عبدالرحمان بن عبدالله اَرحَبی . عبدالله بن قیس غِفاری . عبدالرحمان بن قیس غِفاری . عُقْبة بن صَلت . عمّار بن حسّان طایی . عمران بن کعب . عمر بن اَحدوث حَضرَمی . عمرو بن خالد صَیداوی . سعد غلام عمرو بن خالد صیداوی . عمرو بن خالد ازدی . خالد بن عمرو اَزْدی . عمرو بن ضُبَیعَه . عمرو بن عبدالله جُندَعی . عمرو بن قَرَظَه انصاری . غلام ترک . قارِب، غلام امام حسین(ع) . قاسم بن حبیب اَزْدی . قَعنَب بن عمرو نَمِری . کِنانة بن عتیق . مالک بن عبدالله بن سریع . مُجَمِّع بن زیاد . مُجَمّع بن عبدالله عائِذی . پسر مُجَمّع بن عبدالله عائذی . مسعود بن حَجّاج . عبدالرحمان بن مسعود . مسلم(/ اَسلَم) بن کثیر . مُنجِح، غلام امام حسین(ع) . نَعیم بن عَجْلان . هَفهاف بن مُهَنَّد راسِبی . هَمّام بن سَلَمه قانِصی (قایضی) . وَهْب بن وهب . یحیی بن سلیم مازِنی . یزید بن زیاد بن مُهاصِر . یزید بن نبیط عبدی . عبدالله بن یزید بن نَبیط عبدی . عبیداللّه بن یزید بن نَبیط عبدی[۳۲]
دفن امام حسین(ع) و اصحاب شهیدش (12محرم61 ه. ق) - دفن شهدای کربلا - ویکی فقه - دفن امام حسین (ع) و سایر شهدای کربلا چگونه اتفاق افتاد؟ - چه کسانی و در چه روزی پیکرهای شهدای کربلا را دفن کردند؟ - چه کسانی پیکر شهدای کربلا را دفن کردند؟ - دفن امام حسین (ع) و دیگر شهدای کربلا - دانشنامهی اسلامی - اجساد شهدای کربلا پس از چند روز و توسط چه کسانی دفن شدند ... - اجساد شهدای کربلا را چه کسی کفن و دفن کرد؟ - دفن امام حسین(ع) سومین امام شیعیان(ع) و شهدای واقعه عاشورا - شهدای کربلا - روایت شهادت تک تک یاران امام حسین در دشت کربلا - «کربلا» محل شهادت امام حسین علیه السلام و اصحاب وفادارش - تعدادشهدای کربلا - شهدای کربلا - تصاویر لیست اولیه اسامی شهدا و مصدومان حادثه امروز کربلا ... - فهرست کشتهشدگان سپاه حسین در نبرد کربلا - ویکیپدیا، ... - اسامی شهدای دشت کربلا و نحوه شهادت آنان فایل - پیام خبر - نام و تعداد دقیق شهدای کربلا جدول | خبرگزاری فارس - نام و تعداد دقیق شهدای کربلا جدول - اسامی دقیق فقط شهدای بنی هاشم در کربلا - شهدای کربلا - دانشنامهی اسلامی - لیست شهدای کربلا - راسخون - شهدای کربلا - ويکی شيعه
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور
روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت "عبداللَّه بن عفيف" به دست "عبيداللَّه بن زياد" (13محرم61 ق)
شهادت "عبداللَّه بن عفيف" به دست "عبيداللَّه بن زياد" (61 ق) نخستين اعتراض آشكار نسبت به جنايت عبيدالله بن زياد در شهادت امام حسين(ع)، از سوي يكي از شيعيان كوفه، به نام عبدالله بن عفيف اَزدي برخاست. عبيدالله بن زياد، پس از آن كه اسيران واقعهي كربلا را در مجلس خود با كلمات درشت و خشن، مورد اذيت و آزار قرار داد و آنان را سرزنش كرد، عبدالله بن عفيف كه از شيعيان دلير امير مؤمنان و از زاهدان و عبادت پيشهگان كوفه بود، همينكه نعرههاي نفرتانگيز عبيدالله را شنيد، به خشم آمد و پاسخ عبيدالله را داد. عبيدالله بن زياد كه انتظار چنين پيشآمدي را نداشت و خيال ميكرد كه ديگر نفس در سينههاي دوستان اهل بيت(ع) حبس شده است، با تكبر و خودخواهي تمام دستور داد او را دستگير كرده و به نزدش ببرند. تلاش مأموران حكومتي براي دستگيري وي به خاطر حمايت افراد قبيله عبدالله ناكام ماند اما ماموران عبيدالله شبانگاه به سوي خانه عبدالله بن عفيف هجوم آورده و او را از خانهاش به بيرون كشيده و با ضربات شمشير به شهادت رسانيدند. جناياتكاران حكومتي، سرش را از بدن جدا كرده و بدن او را به دار آويختند. بدينگونه نخستين جرقهاي كه كه ميرفت كوفه را بار ديگر به حركت درآورد و جنبش عظيمي را پيافكند، به دست مزدوران پليد اموي به خاموشي گراييد. ولي شش سال بعد، شيعيان كوفه و دوستداران اهل بيت(ع) انتقام خويش را از عاملان جنايت كربلا گرفتند و آنان را به دست مختاربنابيعبيده ثقفي به اشد مجازات رسانيدند.
عبدالله بن عفیف ازْدِی غامِدِی والِبی، از شیعیان علی علیه السلام بود[۱] که در جنگ جمل و صفین همراه آن حضرت شرکت داشت.[۲] [۳] [۴] وی که چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفین از دست داده بود،[۵] پیوسته تا شب در -مسجد اعظم کوفه سرگرم نماز بود و پس از فراغت از ن ماز به خانه بازمیگشت. [۶] [۷] روزی ندای نماز جماعت داده شد و مردم در مسجد اعظم کوفه اجتماع کردند. ابن زیاد به منبر رفت و گفت: سپاس خدای را که حق را آشکار و امیرالمؤمنین، یزید، و پیروان او را یاری نمود و دروغگوی پسر دروغگو، حسین بن علی، و شیعیان او را کشت.
هنگامی که عبدالله سخن ابن زیاد را شنید برخاست و گفت: ای پسر مرجانه! دروغگو و پسر دروغگو تو و پدرت و آن کسی که تو را والی کوفه کرد و پدر او هستید. ای پسر مرجانه آیا فرزندان پیامبران را میکشید و سخن راستگویان را میگویید؟![۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] ابن زیاد خشمگین گردید و گفت: گوینده چه کسی بود؟
عبدالله گفت: من بودم ای دشمن خدا! فرزندان پاک -رسول خدا- را که خداوند آنها را از هرگونه آلودگی پاک و منزّه گردانیده میکشی و به گمانت هنوز مسلمانی! به دادم برسید! کجایند فرزندان مهاجر و انصار که از این ناپاک، که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او و پدرش را لعن کرد، انتقام بگیرند. این سخن بر خشم ابن زیاد افزود و رگهای گردنش باد کرد و گفت: وی را نزد من آورید. مأموران به سوی وی شتافتند و دستگیرش نمودند. عبدالله شعار ازْد، «یا مبرور» را سر داد. عبدالرحمان بن مخنف که در مجلس نشسته بود، گفت: وای بر غیر تو، خود و قومت را به کشتن دادی.[۱۵] [۱۶] [۱۷] در آن زمان هفتصد جنگاور ازْدِی در کوفه بودند، عدّهای از جوانمردان ازْد برخاستند و عبدالله را نجات دادند و نزد خانوادهاش بردند.[۱۸] [۱۹] [۲۰] ابن زیاد فرمان داد: بروید این نابینای ازدی را، که خداوند دلش را همانند چشمش کور گرداند، نزد من بیاورید. جمعی بدین منظور رفتند. چون خبر به طایفه ازد رسید جمع شدند و قبیلههای یمن به آنها پیوستند تا مانع دستگیری عبدالله شوند. چون خبر اجتماع آنها به ابن زیاد رسید قبیلههای مُضَر را به همراهی محمد بن اشعث به جنگ آنها فرستاد. جنگ سختی بین آنها برپا شد و گروهی از اعراب کشته شدند، تا آنکه طرفداران ابن زیاد به خانه عبدالله رسیدند. درب خانه را شکستند و وارد شدند. دختر عبدالله فریاد زد: پدر، دشمن به تو نزدیک شده است، مواظب باش، عبدالله گفت: نترس، شمشیرم را بده. دختر عبدالله شمشیر را به وی داد و او به دفاع از خود پرداخت در حالی که چنین میگفت:
انَا بْنُ ذِی الْفَضْلِ عَفِیفِ الظّاهِرِ • عَفِیفُ شَیخِی وَابْنُ امِ عامِرِ • کمْ وارعٍ مِنْ جَمْعِکمْ وحاسِرِ • وَبَطَلٍ جَدَّلْتُهُ مُفادِرِ [۲۱] [۲۲] من پسر مرد با فضیلت و پاکم، نام پدرم عفیف و زاده امعامر است؛از گروه شما چه بسیار از مردان جنگاور دلاور، با زره و بیزره را به خاک افکندم. دختر عبدالله میگفت: ای پدر کاش من مرد بودم و در کنار تو با این مردم زشتکار که کشندگان عترت پیامبرند میجنگیدم. سپاه از هر طرف بر عبدالله هجوم آوردند و او آنها را از خود دور میکرد و هیچ کس نمیتوانست بر وی پیروز شود. از هر طرف که حملهور میشدند دخترش میگفت: پدر از این طرف آمدند، تا آنکه بر فشار حمله خود افزودند و از هر سو وی را محاصره کردند، عبدالله شمشیر خود را میچرخانید و میگفت: اقْسِمُ لَوْ یفْسَخُ لی عَنْ بَصَری • ضاقَ علیکم مَوردی ومَضدَری[۲۳] [۲۴] [۲۵] سوگند یاد میکنم! اگر چشم داشتم راه دسترسی به من بر شما تنگ میشد.
در ناسخ ابیات دیگری آورده است که خلاصه آن چنین است: و کینه دل را شفا میدادم، با این حال اگر تک تک به جنگ من میآمدید، همه شما را نابود میکردم. وای به حال یزید و پسر زیاد در روزی که خدا حاکم و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام خصم آنها باشند.[۲۶] برخی آوردهاند: با آنکه او نابینا بود پنجاه سوار و بیست و سه پیاده را از پای درآورد![۲۷] [۲۸] ولی میتوان گفت: کشتن ۷۳ نفر به وسیله یک نابینا از نظر عقلی بسیار بعید است. علاوه بر آن منبع معتبر هم ندارد. دشمنان پیوسته با وی جنگیدند تا آنکه وی را دستگیر نموده نزد ابن زیاد بردند. چون ابن زیاد وی را دید گفت: سپاس خداوندی را که تو را خوار گردانید! عبدالله گفت: ای دشمن خدا، به چه چیز خدا مرا خوار کرد؟ والله لَوْ فُرِّجَ لی عَنْ بَصَری • ضاقَ عَلَیکمْ مَوْرِدِی وَمَصْدَری . به خدا سوگند! اگر چشم داشتم راه دسترسی به من بر شما تنگ میشد. ابن زیاد گفت: ای دشمن خدا درباره عثمان چه میگویی؟ عبدالله او را دشنام داد و گفت: ای غلام بنی علاج و ای پسر مرجانه! تو را با عثمان چه کار؟ خوب یا بد و اصلاح یا افساد کرده باشد، خداوند ولی خلق خویش است و میان آنها و عثمان به عدل و حق حکم خواهد کرد، ولیکن تو از خودت و پدرت و از یزید و پدرش از من بپرس. ابن زیاد گفت: از تو چیزی نخواهم پرسید تا آنکه تو را به کام مرگ فرو افکنم. عبدالله پس از حمد و ثنای الهی گفت: پیش از آنکه تو از مادر متولد شوی من از خداوند درخواست شهادت را به دست ملعون ترین و مغضوب ترین افراد مینمودم، ولی آن وقت که چشمم را از دست دادم نومید گردیدم و اینک سپاس میگویم خداوندی را که پس از نومیدی مرا به مقصودم رساند و به من نشان داد که دعای گذشتهام به اجابت رسیده است.[۲۹] [۳۰] آنگاه قصیدهای ۲۹ بیتی را در مدح امام حسین علیه السلام و ترغیب مردم به یاری و خونخواهی آن حضرت علیه السلام و نکوهش بنی امیه با فصاحت کامل خواند. آن قصیده چنان زیبا و جالب بود که ابن زیاد سراپاگوش شد، در حالی که هر بیت آن تیری بر قلبش بود.[۳۱] [۳۲] چون اشعار وی به پایان رسید، ابن زیاد دستور داد او را گردن زدند و بدنش را در مکانی به نام «سَبْخه» .[۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] و به نقلی در مسجد به دار آویختند.[۳۸] در «منتخب طریحی» آمده است: کسی که در مجلس حاضر بود چنین گفته است: در آن هنگام آتشی از کاخ ابن زیاد به بیرون شعله کشید که ابن زیاد از دیدن آن بیمناک شد و از تخت پایین آمد و به یکی از خانه هایش رفت.[۳۹] [۴۰]
عبدالله بن عفیف ازدی - دانشنامهی اسلامی - عبد الله بن عفيف الأزدي - ويكي شيعة - عبدالله بن عفیف ازدی - ویکی حسین - عبدالله بن عفیف ازدی - ويکی شيعه - عبدالله بن عفیف ازدی - ویکی فقه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
اسامی وتعداد شهدای کربلا
آرامگاه جمعی از یاران امام حسین(ع) در حرم امام حسین
شهدای کربلا یاران امام حسین(ع) که در واقعه روز عاشورای سال ۶۱ هجری قمری، در کربلا و در مواجهه با سپاه عمر بن سعد به شهادت رسیدند. شمار دقیق شهیدان کربلا مشخص نیست؛ در بیشتر منابع تاریخی، تعداد شهدای کربلا ۷۲ نفر ذکر شده است. اعداد دیگری مانند ۷۸ نفر، ۸۷ نفر و ۱۴۵ نفر نیز ذکر شده است. ۱۸ نفر از شهیدان واقعه کربلا از بنیهاشم بودند. امام حسین(ع)، عباس بن علی و علی اکبر، شناختهشدهترین شهدای بنیهاشم و حر بن یزید ریاحی، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه از بارزترین شهدای غیرهاشمیاند.
شهدا به دست گروهی از قبیله بنی اسد دفن شدند. همه شهدا به جز حر بن یزید، در کربلا مدفونند.
درباره تعداد شهدا، در منابع اختلاف است؛ در بیشترِ منابع تاریخی، تعداد یاران امام حسین(ع) در روز عاشورا، ۷۲ تن ذکر شده است[۱] که ۱۸ نفر از بنیهاشم، و بقیه از دیگر قبایل بودهاند.[نیازمند منبع] همچنین گفتهاند که نیروهای امام حسین(ع) شامل ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند.[نیازمند منبع]
برخی منابع، اعداد دیگری نیز بیان کردهاند:
مسعودی: جمیع کسانی که با حسین(ع) در روز عاشورا در کربلا کشته شدهاند، ۸۷ نفر بودهاند.[۲]
بعضی روایت کرده اند که در آن روز تعداد شهیدان ۶۱ بوده است[۳]، ولی ممکن است این راویان، شهدای بنیهاشم را به این عدد اضافه نکرده باشند.[نیازمند منبع]
سید بن طاووس: روایت شده است که اصحاب حسین(ع)، ۷۸ نفر بودهاند[۴]
مجلسی از محمد بن ابیطالب نقل کرده که تعداد آنها ۸۲ نفر بوده است.[۵]
از امام باقر(ع) نقل کرده اند که شهدای کربلا ۴۵ سواره و ۱۰۰ نفر پیاده بودهاند.[۶]
به دستور عمرسعد و شمر، سر امام حسین(ع) و یارانش از بدنها جدا شدند.[۷] شیخ مفید در ارشاد، تعداد سرهای شهدای کربلا را ۷۲ سر ذکر کرده است.[۸] بَلاذُری در انساب الاشراف سرهای جدا شده را ۷۲ تن ذکر کرده است؛ ولی او از أَبی مِخْنف نقل کرده که قبیله کنده ۱۳ سر، قبیله هوازن ۲۰ سر، قبیله بنیتمیم ۱۷ سر، قبیله بنیاسد ۱۶ سر، قبیله مذحج ۷ سر و قیس ۹ سر را با خود به نزد ابن زیاد آوردند.[۹]
شهدای بنیهاشم : بنابر آنچه در منابع معتبر آمده، به جز امام حسین(ع) ۱۸ تن دیگر از بنیهاشم در کربلا به شهادت رسیدهاند.
فرزندان امام علی(ع) : فرزندان امام علی(ع) به جز امام حسین(ع)، که در کربلا شهید شدند، به نقل از اکثر منابع عبارتند از: حضرت عباس، عبدالله، عثمان، ابوبکر ،محمد، جعفر بن علی و عمر بن علی
فرزندان امام حسن(ع) : قاسم، ابوبکر، عبدالله و عمر بن حسن
فرزندان امام حسین(ع) : علی اکبر و عبدالله بن حسین مشهور به علی اصغر.
سایر بنیهاشم : جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، عبدالله بن عقیل، محمد بن ابیسعید بن عقیل، عبدالله بن مسلم بن عقیل، محمد بن عبدالله بن جعفر، و عون بن عبدالله بن جعفر.
گزارشهای نادر : نامهای ۴۲ نفر از بنیهاشم به عنوان شهدای کربلا، فقط در برخی از منابع ذکر شده است : ابراهیم بن علی . عباس اصغر بن علی . عبدالله اکبر بن علی . عبدالله اصغر بن علی . عبیدالله بن علی . عتیق بن علی . قاسم بن علی . بشر بن حسن . ابوبکر بن حسین . ابوبکر بن قاسم بن حسین . ابراهیم بن حسین . جعفر بن حسین . حمزة بن حسین . زید بن حسین . قاسم بن حسین . محمّد بن حسین . عمر بن حسین . محمّد بن عقیل . محمّد بن عبدالله بن عقیل . حمزة بن عقیل . علی بن عقیل . عَون بن عقیل . جعفر بن محمّد بن عقیل . ابوسعید بن عقیل . ابراهیم بن مسلم بن عقیل . محمّد بن مسلم بن عقیل . عبدالرحمان بن مسلم بن عقیل . عبیداللّه بن مسلم بن عقیل . ابوعبدالله بن مسلم بن عقیل . علی بن مسلم بن عقیل . ابراهیم بن جعفر . ابوبکر بن عبدالله بن جعفر . عون اصغر بن عبدالله بن جعفر . حسین بن عبدالله بن جعفر . عبیداللّه بن عبدالله بن جعفر . عون بن جعفر بن جعفر . محمّد بن جعفر . محمّد بن عبّاس . احمد بن محمّد هاشمی .
صحابه شهید : اَنَس بن حارث . عبدالرحمان بن عبد ربّ انصاری . مُسلم بن عَوسَجه اسدی
از اصحاب امام علی(ع) : ابوثُمامه عمرو بن عبدالله صائِدی . حبیب بن مُظاهِر اسدی . زاهر، غلام عمرو بن حَمِق . عمار بن ابی سلامه دالانی . سعد بن حارث خُزاعی، غلام علی(ع) . عبدالله بن عُمَیر کَلْبی . کَردوس بن زهیر . نافع بن هلال بجلی
اصحاب امام حسین(ع) : ابراهیم بن حُصَین اسدی . برادرزاده حُذَیفة بن اَسید غِفاری . ابوهَیاج . اَدهَم بن امیه . انیس بن مَعقِل اَصبَحی . بُرَیر بن خُضَیر . بشیر بن عمرو حضرمی . جابر بن حَجّاج . جبلة بن علی شیبانی . جُنَادة بن حارث . جُندَب بن حجیر . جون غلام ابوذر . جوین بن مالک . حارث بن اِمرؤ القیس . حارث بن نبهان . غلام حمزة بن عبدالمطلب . ابوالحتوف بن حرث انصاری . حجاج بن زید . حَجّاج بن مَسروق . حُرّ بن یزید ریاحی . حلّاس بن عمرو . نُعمان بن عمرو . حَنظَلة بن اسعد . رافع، همپیمان بنی شنده . رُمَیث بن عمرو . زُهَیر بن بِشْر خَثعَمی . زُهَیر بن سلیم اَزْدی . زُهَیر بن قَین بَجَلی . زید بن مَعقِل . سالم . سعد بن حنظله تمیمی . سعید بن عبدالله حنفی . سعید بن کَردَم . سلیمان بن رزین . سلیمان بن ربیعه . سوّار بن ابیحِمیر . سُوَید بن عمرو بن ابی مُطاع . سیف بن حارث جابری . شَبیب بن عبدالله نَهشَلی . سیف بن مالک . ضَرغامة بن مالک . شَوذَب . ضُباب بن عامر . عابس بن ابی شبیب شاکری . عامر بن مسلم عبدی . سالم غلام عامر بن مسلم . عباد بن ابیمهاجر . عبدالرحمان بن عبدالله اَرحَبی . عبدالله بن قیس غِفاری . عبدالرحمان بن قیس غِفاری . عُقْبة بن صَلت . عمّار بن حسّان طایی . عمران بن کعب . عمر بن اَحدوث حَضرَمی . عمرو بن خالد صَیداوی . سعد غلام عمرو بن خالد صیداوی . عمرو بن خالد ازدی . خالد بن عمرو اَزْدی . عمرو بن ضُبَیعَه . عمرو بن عبدالله جُندَعی . عمرو بن قَرَظَه انصاری . غلام ترک . قارِب، غلام امام حسین(ع) . قاسم بن حبیب اَزْدی
. قَعنَب بن عمرو نَمِری . کِنانة بن عتیق . مالک بن عبدالله بن سریع . مُجَمِّع بن زیاد . مُجَمّع بن عبدالله عائِذی . پسر مُجَمّع بن عبدالله عائذی . مسعود بن حَجّاج . عبدالرحمان بن مسعود . مسلم(/ اَسلَم) بن کثیر . مُنجِح، غلام امام حسین(ع) . نَعیم بن عَجْلان . هَفهاف بن مُهَنَّد راسِبی . هَمّام بن سَلَمه قانِصی (قایضی) . وَهْب بن وهب . یحیی بن سلیم مازِنی . یزید بن زیاد بن مُهاصِر . یزید بن ثبیط عبدی . عبدالله بن نَبیط عبدی . عبیداللّه بن نَبیط عبدی[۱۰]
دفن شهدای کربلا
۱۱ محرم[۱۱] یا ۱۳ محرم[۱۲] را زمان دفن شهدای کربلا بیان کردهاند. بنابر برخی گزارشها، پس از بازگشت عمر سعد و یارانش، گروهی از بنی اسد که در نزدیکی کربلا سکونت داشتند در موقعی از شب بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.[۱۳]
بیشتر شهدا در آرامگاه جمعی شهدای کربلا، پایینتر از قبر امام حسین(ع) دفن شدهاند. علی اکبر پایین پای امام و علی اصغر نیز بنا به قول مشهور در کنار امام دفن شده است. آرامگاه عباس بن علی(ع) نزدیک نهر علقمه و آرامگاه حر بن یزید ریاحی به فاصله کمی بیرون از شهر کربلا قرار دارد.
در کتاب إبْصارُ العَین فی أنْصارِ الحُسین اثر شیخ محمد سماوی (درگذشت ۱۳۷۰ق) ۱۱۲ نفر از یاران امام حسین را با ذکر طوایف و قبایل آنان معرفی شده است و ترجمه فارسی آن «سلحشوران طف» نام دارد.
تصاویر لیست اولیه اسامی شهدا و مصدومان حادثه امروز کربلا ...
فهرست کشتهشدگان سپاه حسین در نبرد کربلا - ویکیپدیا، ...
اسامی شهدای دشت کربلا و نحوه شهادت آنان + فایل - پیام خبر
نام و تعداد دقیق شهدای کربلا + جدول | خبرگزاری فارس
نام و تعداد دقیق شهدای کربلا + جدول - تابناک
اسامی دقیق فقط شهدای بنی هاشم در کربلا
شهدای کربلا - دانشنامهی اسلامی
لیست شهدای کربلا - راسخون
شهدای کربلا - ويکی شيعه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد