در امتداد تاریکی-شگرد جدید گوشی دزدی از دانش آموزان!

سجادپور- با اعلام شکایت دو نوجوان 15 ساله در مشهد، مشخص شد که گوشی دزدان، شگرد جدیدی را برای سرقت گوشی تلفن همراه دانش آموزان در حاشیه شهر آغاز کرده اند. به گزارش اختصاصی خراسان، ماجرای این پرونده چند روز قبل از آن جا آغاز شد که چند نوجوان دانش آموز از منازلشان بیرون آمدند و کنار دیواری در منطقه سپاد مشهد نشستند. این نوجوانان هم محله ای که با یکدیگر دوست بودند، گوشی های هوشمند خود را از جیب هایشان بیرون کشیدند تا تصاویر و فیلم هایی را که ذخیره کرده بودند به یکدیگر نشان بدهند. دقایقی بعد آن ها سرگرم گفت وگو و تماشای تصاویر داخل گوشی یکدیگر شدند و از هر دری سخن می گفتند و می خندیدند در این هنگام مرد جوانی به نوجوانان کوچه نشین نزدیک شد و در حالی که سعی می کرد بسیار مودبانه و خیرخواهانه صحبت کند خطاب به دانش آموزان گفت: بچه ها چه کار می کنید؟ یکی از نوجوانان نگاهی به مرد مذکور انداخت و با لهجه خاص خودش گفت: هیچی! کلیپ ها و تصاویر شبکه های اجتماعی را نگاه می کنیم!  مرد خوش برخورد که خیلی دوستانه با نوجوانان کنار آمده بود آرام آرام، اعتماد آنان را جلب کرد و از مدل و نوع گوشی های تلفن همراهشان پرسید. هرکدام از دانش آموزان پاسخی به او دادند و مدل و نوع گوشی خودشان را گفتند. در میان این گفت وگوها ناگهان چهره مرد جوان در هم کشیده شد و او با آه و افسوسی که از نهادش برمی خاست تلاش کرد تا خود را غمگین و ناراحت نشان بدهد. مرد مذکور با بغضی در گلو گفت: نباید فرزندان ما چنین وضعیتی داشته باشند! هرکدام از شما باید الان بهترین لپ تاپ و تبلت ها را داشته باشید! نه این که با گوشی های رنگ و رو رفته و دست دوم، درس بخوانید!

یکی از دانش آموزان نوجوان که از حرف های آن مرد به وجد آمده بود، در حالی که گوشی تلفن همراهش را خاموش می کرد خطاب به آن مرد گفت: شما چه می گویید! همین گوشی کارکرده را هم با هزار بدبختی تهیه کرده ایم تا از درس هایمان عقب نمانیم!  مرد یاد شده که دیگر به هدف پلید خود نزدیک شده بود، آهی عمیق کشید و گفت: من صاحب یک شرکت معتبر هستم که از مدتی قبل در جست وجوی دانش آموزان و نوجوانان بی بضاعت به حاشیه شهر و مناطق محروم می روم تا این گونه کودکان و نوجوانان را شناسایی کنم! وجدانم قبول نمی کند که خیلی از بچه ها گوشی تلفن ندارند یا از گوشی های دست دوم استفاده می کنند! وقتی مطمئن شدم که آن ها وضعیت مالی خوبی ندارند، گوشی هوشمند کهنه و کارکرده آن ها را می گیرم و در عوض به آن ها لپ تاپ و تبلت های نو آکبند می دهم!  حالا هم که شما را دیدم، خیلی دلم به حالتان سوخت، گوشی هایتان را به من بدهید تا لپ تاپ های نو و بسته بندی شده به شما بدهم!  مرد جوان در حالی که این سخنان را بر زبان می راند، به طرف موتورسیکلت رفت و دو دستگاه لپ تاپ پلاستیک پیچ را از داخل کارتن بیرون آورد و به دست نوجوانان داد. دانش آموزان هم محله‌ای که ناباورانه و هاج و واج به یکدیگر نگاه می کردند در میان بهت و حیرت کارتن‌های حاوی لپ تاپ را از آن مرد جوان گرفتند و گوشی‌های تلفن همراه خودشان را به او دادند. در این هنگام مرد مذکور سوار موتورسیکلت شد و با خداحافظی از نوجوانان، به سرعت از آن محل دور شد. هنوز مرد جوان مسافت زیادی را طی نکرده بود که دو نوجوان لپ تاپ هایشان را به دست گرفتند و با خوشحالی وصف ناپذیری به طرف منزلشان دویدند تا لپ تاپ های نو را به اعضای خانواده خود نشان بدهند اما وقتی با شادمانی پلاستیک های اطراف لپ تاپ را باز کردند تازه متوجه شدند که ماکت پلاستیکی لپ تاپ دریافت کرده  و در دام یک شیاد سارق گرفتار شده اند. یکی از دو نوجوان مذکور که 15 سال دارد و شکایت خود را در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد مطرح کرده است درباره چگونگی این ماجرا گفت: پدرم کارگر است و به سختی مخارج زندگی را تامین می کند اما من او را مجبور کردم که یک دستگاه گوشی تلفن همراه هوشمند برایم بخرد چون می خواستم نزد دوستانم کم نیاورم با آن که مادرم نیز با پاک کردن گل زعفران به پدرم برای هزینه های زندگی کمک می کند ولی من به این وضعیت خانوادگی توجهی نداشتم تا این که گوشی تلفن را برایم خریدند اما آن مرد شیاد این گونه فریبم داد و گوشی را به سرقت برد. وقتی فهمیدم لپ تاپ آکبند، فقط یک ماکت پلاستیکی است بلافاصله سراغ دوستم رفتم که دیدم او هم گریه می کند! به همین دلیل به کلانتری سپاد مشهد رفتیم و ماجرای سرقت را بازگو کردیم! گزارش خراسان حاکی است، با صدور دستوری از سوی قاضی سیدجواد حسینی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) تلاش گسترده ماموران تجسس کلانتری سپاد با راهنمایی و نظارت سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری) برای شناسایی و دستگیری این دزد شیاد آغاز شد. قاضی حسینی در این باره به خانواده ها هشدار داد: با توجه به شگردها و ترفندهای مختلف سارقان و کلاهبرداران باید بزرگ ترها آموزش های لازم را به کودکان و نوجوانان بدهند تا به راحتی فریب افراد شیاد و کلاهبردار را نخورند. این مقام ارشد قضایی افزود: جوانان و نوجوانان نیز باید هوشیار باشند و به افراد ناشناس اعتماد نکنند چرا که احتمال دارد حوادث جبران ناپذیری رخ دهد. معاون دادستان مرکز خراسان رضوی همچنین تصریح کرد: از سوی دیگر نیز خانواده ها مراقب فرزندان خود هنگام استفاده از فضاهای مجازی باشند و خطرات و مضرات شبکه های مختلف اجتماعی را به آنان گوشزد کنند و توصیه های پلیسی را برای استفاده و مراقبت از گوشی تلفن همراه جدی بگیرند. خراسان : شماره : 20520 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۱ آبان

 

شب نشینی های کثیف!

رفتارهای آزار دهنده و بساط شب نشینی های او و برادرش با زنان غریبه به جایی رسید که دیگر از ادامه این زندگی مشترک متنفر شدم و حقیقت آن چه در اطرافم می گذشت را با همه وجودم حس کردم. این بود که تصمیم گرفتم از این اعتماد و امیدهای واهی دست بردارم و به دنبال واقعیت های زندگی باشم تا این که ... زن 32ساله در حالی که دستان کوچک پسر سه ساله ای را در دست می فشرد، دادخواست طلاق را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گذاشت و با بیان این که دیگر نمی تواند با همسرش زیر یک سقف زندگی کند، در تشریح سرگذشت خود گفت: در خانواده ای به دنیا آمدم که پدرم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، به همین دلیل بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع متوسطه ترک تحصیل کردم و وارد بازار کار شدم.  خلاصه برای آن که جهیزیه خودم را تهیه کنم و از طرفی هم کمک خرج خانواده باشم، در یک کارگاه تولیدی مانتو شغلی برای خودم دست و پا کردم و به مدت 10سال از درآمدم برای اعضای خانواده ام نیز هزینه می کردم تا این که «فریمان» به خواستگاری ام آمد. او که 35ساله بود از طریق یکی از بستگان دور پدرم به خانواده ما معرفی شد. با توجه به این که من اولین فرزند خانواده بودم و پدر و مادرم تجربه ای در این باره نداشتند، بدون انجام هیچ گونه تحقیقاتی و تنها با اعتماد به حرف های خواستگارم که ادعا می کرد دامدار و کشاورز است، به عقد او در آمدم. بالاخره شش ماه بعد از برگزاری مراسم عقدکنان، او مرا برای آغاز زندگی مشترک به اتاقک کوچکی برد که در یک گاوداری در حاشیه شهر ساخته شده بود. پدر و مادرم به شدت مخالف سکونت من در آن اتاقک انباری گونه و ترسناک بودند اما من برای حفظ زندگی ام تصمیم گرفتم به حرف های دیگران توجه نکنم و در کنار شوهرم باشم. هنوز یک هفته از آغاز زندگی مشترک مان نگذشته بود که فهمیدم «فریمان» تنها کارگر آن دامداری است و صاحب آن جا برای کمک به همسرم و همچنین نگهبانی از گاوهایش، آن اتاقک را در اختیار او قرار داده بود. با این حال باز هم سکوت کردم و دوشادوش همسرم در حالی مشغول کار شدم که بوی تعفن فضولات حیوانی در فاصله سه متری از محل زندگی ام به شدت آزارم می داد. در عین حال همه آن فضولات انباشته شده را به فاصله دورتری منتقل کردم و تنها به آینده ای روشن می اندیشیدم ولی خیلی زود همه آرزوهایم بر باد رفت و زندگی ام در مسیر نابودی قرار گرفت.  چند ماه بعد، هنگامی که پسرم را باردار بودم رفتارهای «فریمان» به یک باره تغییر کرد زیرا پای «نصرت» (برادرشوهرم) به زندگی ما باز شد. او هر روز زن غریبه ای را با خودش به منزل ما می آورد و شوهرم نیز مرا  وادار به پذیرایی از او می کرد. آرام آرام مجبور شدم بساط حشیش و تریاک کشی را نیز برای آن ها فراهم کنم. حتی همسرم مرا مجبور می کرد ناس استفاده کنم و زمانی که حالم به هم می خورد، با خندیدن به حالت های من تفریح می کردند. از سوی دیگر رفتارهای زشت و کثیف شوهرم آن قدر آزاردهنده شد که نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم. انگار من برای خدمتگزاری به زنان غریبه و رفتارهای زننده همسرم و برادرش استخدام شده بودم.  بالاخره کار به جایی رسید که مرا تهدید می کرد اگر در کنار آن ها موادمخدر مصرف نکنم، طلاقم می دهد! با این تهدیدها، روزی از خواب غفلت بیدار شدم و تصمیم گرفتم از این اعتماد و امیدهای واهی دست بردارم و به دنبال حقیقت زندگی باشم. با این حال فقط دلم به حال پسر کوچکم می سوزد که آینده اش در هاله ای از ابهام قرار می گیرد و نمی دانم سرنوشت او چگونه رقم خواهد خورد و ... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) این پرونده توسط مشاوران و کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی و با احضار همسر این زن جوان مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20519 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۰ آبان

 

آینه های عبرت!

آن زن مطلقه مدام در گوشم می خواند که درس خواندن هیچ فایده ای ندارد، حتی اگر پزشک هم بشوی باز هم باید بچه داری کنی و زیر نظر شوهرت باشی! پس باید روزگار جوانی را خوش باشیم و با اجاره یک منزل مجردی خوش گذرانی کنیم و ...  این ها بخشی از اظهارات دختر 18ساله ای است که با راهنمایی نیروهای گشت پلیس به همراه مادر و ناپدری اش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سناباد مشهد مراجعه کرده بود. این دختر جوان که با شنیدن سرگذشت تلخ دختران فراری، گویی فرجام مسیر و تفکر اشتباهش را در آینه می دید، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: سه سال قبل که در اصفهان تحصیل می کردم، روزی به طور اتفاقی پرونده تحصیلی ام را روی میز مدیر مدرسه دیدم و به دلیل کنجکاوی، دور از چشم مدیر مدرسه آن را ورق زدم. در کمال ناباوری ناگهان نام زن دیگری را دیدم که علاوه بر نام مادرم در کپی شناسنامه پدرم وجود داشت. آن جا بود که فهمیدم من با نامادری زندگی می کنم و مادرم همان زنی است که نام او در شناسنامه وجود داشت، اما هیچ نشانی یا شماره تلفنی از او در پرونده نبود.  بالاخره با کمک یکی از همکلاسی هایم که تلفن هوشمند داشت، اطلاعات مادرم را در اینستاگرام به دست آوردم. با آن که 15سال در کنار نامادری قد کشیده و بزرگ شده بودم اما مهربانی ها و محبت های بی دریغ او چنان بود که هیچ وقت نفهمیدم «نازنین» نامادری من است.  خلاصه برای آن که نامادری و پدرم نگران نشوند، پنهانی با مادرم تماس گرفتم و از او خواستم به دیدنم بیاید، اما او در مشهد زندگی می کرد و شرایط آمدن به اصفهان را نداشت. از سوی دیگر من که بی قرار دیدن چهره مادرم بودم، بدون اطلاع خانواده ام شبانه راهی مشهد شدم چون مادرم هنگام طلاق به پدرم قول داده بود هیچ ارتباطی با من نداشته باشد. وقتی به مشهد رسیدم ناپدری ام موضوع را به پدرم اطلاع داده بود تا آن ها را از نگرانی بیرون بیاورد. به همین دلیل پدرم با عصبانیت به مشهد آمد و کتک مفصلی نثارم کرد، زیرا سه روز تمام از من بی خبر بودند و برای پیدا کردن من همه بیمارستان ها و مکان های دیگر را با اضطراب و نگرانی جست و جو کرده بودند.  با این حال من از مادرم خواستم اجازه بدهد مدتی نزد او زندگی کنم. پدرم نیز که اصرار مرا دید حضانت موقتم را به مادرم سپرد و راهی اصفهان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم و دوران دبیرستان را با کمک مادرم با معدل بالایی پشت سر گذاشتم. اگرچه ناپدری ام شرایط مالی خوبی نداشت اما بسیار مهربان بود و همه چیز را با  عدالت بین من و دختر خودش تقسیم می کرد. به خاطر این که می دانستم سرپرستی من در این شرایط بد اقتصادی تا چد حد برای ناپدری ام سخت و دشوار است، تصمیم گرفتم خوب درس بخوانم تا در دانشگاه فرهنگیان پذیرفته شوم. دیگر چیزی به آزمون سراسری باقی نمانده بود که با زن مطلقه ای آشنا شدم. «نسترن» در همسایگی مادرم زندگی می کرد و چهار سال از من بزرگ تر بود. از سوی دیگر مادرم به منزل مادر نسترن رفت و آمد داشت و به همین دلیل خیلی زود من و او صمیمی شدیم، طوری که نسترن به راهنما و مشوق من تبدیل شده بود و من همه حرف هایش را بی چون و چرا می پذیرفتم. تا دیروقت با هم قلیان می کشیدیم و با گوشی هوشمند او تا پاسی از شب در فضای مجازی سیر می کردیم. مادرم که با دیدن این وضعیت به شدت نگران بود، از من خواست ارتباطم را با نسترن قطع کنم اما من چنان شیفته او شده بودم که نه تنها در برابر خواسته مادرم مقاومت کردم بلکه او را تحت فشار قرار دادم تا برایم تلفن همراه بخرد. مادرم نیز که توان تامین هزینه گوشی را نداشت، شرط گذاشت که در قبال خرید گوشی، باید ارتباط من با نسترن قطع شود. من هم قبول کردم اما دیگر با هم از طریق شبکه های اجتماعی در ارتباط بودیم و او تلاش می کرد با حرف هایش مرا مقابل مادر و ناپدری ام قرار بدهد. او می گفت درس و مدرسه را کنار بگذارم و دو روز دنیا را به خوش گذرانی بپردازم چون حتی اگر رشته پزشکی هم در دانشگاه بخوانم، در نهایت باید بچه داری کنم و به امر و نهی های شوهرم گوش بدهم. او می گفت باید کار کنیم و با اجاره یک منزل مجردی به دنبال کسب درآمد باشیم. با آن که می دانستم از هدفم دور شده ام اما با نظرش مخالفتی نمی کردم و به نصیحت های مادر و ناپدری ام گوش نمی دادم. بالاخره تصمیم به ترک منزل گرفتم که مادرم متوجه ماجرا شد و تلاش کرد مرا از این کار باز دارد. من هم با آن ها درگیر شدم و با پلیس 110 تماس گرفتم اما امروز که سرگذشت دخترانی با این تفکر را در دایره مددکاری اجتماعی دیدم بسیار پشیمان شدم. حالا هم از مشاوران و رئیس کلانتری سپاس گزارم که مسیر درست زندگی را نشانم دادند و از سقوط من به دره تباهی جلوگیری کردند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20525 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۷ آبان

 

راز زعفران های خون آلود!

سجادپور- پیگیری ماجرای زعفران های خون آلود راز جنایتی هولناک را در مشهد فاش کرد. به گزارش خراسان، ظهر یک شنبه گذشته، وقتی زن جوان از سر کار به منزل مادرش بازگشت ناگهان با صحنه دلخراشی روبه رو شد که برای لحظاتی توان تصمیم گیری نداشت. پیکر خون آلود مادرش در حالی کف اتاق پذیرایی به صورت طاق باز افتاده بود که خون های زیادی نیز روی فرش و گلبرگ های زعفران به چشم می خورد! «ز» که حیرت زده و ناباورانه به این صحنه هولناک می نگریست، وحشت زده به طرف مادرش دوید اما او هیچ حرکتی نداشت. زن جوان بی درنگ با اورژانس 115 تماس گرفت و بدین ترتیب دقایقی بعد امدادگران اورژانس پیکر غرق در خون زن 50 ساله را به بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد انتقال دادند اما او بر اثر شکستگی جمجمه جان خود را از دست داده بود. گزارش خراسان حاکی است، این گونه بود که ماجرای قتل  زن میان سال در بی سیم های پلیس پیچید و نیروهای کلانتری میرزاکوچک خان مشهد با هدایت سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری) عازم بولوار ابوریحان شدند. آنان پس از تایید درستی خبر و با حفظ صحنه حادثه، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند و بدین ترتیب با حضور قاضی احمدی نژاد در مرکز درمانی و منزل محل وقوع جنایت تحقیقات در این باره آغاز شد. بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که النگوها و گوشواره زن 50 ساله که حبیبه نام داشت به سرقت رفته است. پیگیری این سرنخ در حالی به راز زعفران های خون آلود می رسید که دختر مقتول ادعا کرد دختر عمویش برای پاک کردن گل های زعفران در منزل آن ها حضور داشته است! قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد با شنیدن این اظهارات، بی درنگ دستور بازداشت «ف-ب» را صادر کرد و بدین ترتیب گروهی از ماموران کلانتری میرزاکوچک خان دقایقی بعد زن 30 ساله را دستگیر کردند اما او به کلی نقش خود در ماجرای قتل زن عمویش را انکار کرد و مدعی شد که صبح به همراه فرزندانش از خانه زن عمویش خارج شده است. بنابراین گزارش، متهم به قتل در حالی با دستور قاضی ویژه قتل عمد و برای انجام بازجویی های تخصصی در اختیار کارآگاهان ورزیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت که چند النگوی قیچی شده مقتول نیز در بازرسی بدنی از وی کشف شد. این زن 30 ساله که با راهنمایی های مقام قضایی، در دایره قتل عمد آگاهی و زیر نظر سرهنگ علی بهرامزاده (رئیس اداره جنایی) بازجویی می شد ، با دیدن اسناد و مدارک انکارناپذیر، به ناچار لب به اعتراف گشود و راز این جنایت هولناک را فاش کرد اما در عین حال مدعی شد طلاها را برای فریب پلیس قیچی و سرقت کرده است تا چنین تصور شود که سارقان برای به دست آوردن طلاهای حبیبه او را به قتل رسانده اند. «ف-ب» در بخشی از اعترافات خود گفت: شب قبل و با تماس تلفنی زن عمویم برای پاک کردن گل های زعفران به منزل او رفتم چون زن عمویم به تنهایی زندگی می کرد. اما صبح زمانی که قصد داشتم از خانه خارج شوم به خاطر یک کینه قدیمی او دستم را گرفت و با من به مشاجره پرداخت. من هم آجری را که کنار در اتاق بود ، برداشتم و ضرباتی به سرش کوبیدم و بعد هم با گذاشتن آجر و طلاها در کیفم، به همراه فرزندانم و فرزندان دختر عمویم در حالی از خانه خارج شدم که دختر عمویم صبح به محل کارش در یک فروشگاه پوشاک رفته بود! وقتی احساس نگرانی به من دست داد و عذاب وجدان گرفتم دوباره به منزل زن عمویم در بولوار ابوریحان بازگشتم ولی ماموران را دیدم که آن جا حضور داشتند به همین خاطر فهمیدم که او را کشته ام و از آن جا گریختم. گزارش خراسان حاکی است، بررسی های بیشتر برای افشای ابعاد دیگری از این ماجرا و همچنین ادعاهای متهم به قتل، از سوی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20525 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۷ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ | 10:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |