در امتداد تاریکی-سرقتهایپسرقاروندرمشهد
سجادپور- جوان 23 ساله ای که در پوشش راننده «اسنپ» و با معرفی خود به عنوان پسر یک تاجر پولدار معروف، کیف و اموال زنان را با شگردی خاص می ربود در حالی با تلاش پلیس مشهد به دام افتاد که با شاکیان زیادی روبه رو شده است. به گزارش اختصاصی خراسان، چند روز قبل زن 28 ساله ای هراسان وارد کلانتری سناباد مشهد شد و از شگرد حیله گرانه سارق جوانی پرده برداشت که با سوءاستفاده از نام اسنپ، اموالش را به یغما برده بود! این زن که از شدت اضطراب دستانش می لرزید و نگرانی عجیبی در چهره اش موج می زد به افسر نگهبان کلانتری گفت: مدتی قبل سوار یک دستگاه پراید هاچ بک شدم که راننده جوان آن کرایه کمتری از من گرفت و سپس شماره تلفنش را داد که اگر باز هم نیاز به تاکسی تلفنی داشتم با او تماس بگیرم چرا که مدعی بود راننده تاکسی اینترنتی اسنپ است و بسیار کمتر از تاکسی تلفنی های دیگر کرایه می گیرد. من هم دوباره با او تماس گرفتم و در اطراف میدان تختی سوار خودرواش شدم او این بار با حرف هایش کاملا اعتماد مرا جلب کرده بود به طوری که حتی لحظه ای هم به ذهنم خطور نمی کرد که او یک سارق حرفه ای باشد. خلاصه هنوز مسیر کوتاهی را طی نکرده بود که خودرو را مقابل یک شیرینی فروشی متوقف کرد و به بهانه ترافیک و جریمه از من خواست مقداری شیرینی شکرک دار برای مادرش بخرم چرا که ادعا می کرد مادرش این نوع شیرینی را دوست دارد! من هم به راحتی کیف و لوازم دیگرم را روی صندلی گذاشتم و برای خرید شیرینی از خودرو پیاده شدم اما هنوز وارد فروشگاه نشده بودم که او پدال گاز را فشرد و فرار کرد! تازه فهمیدم که در دام یک شیاد سارق گرفتار شده ام ولی نه تنها پولی برای آمدن به کلانتری نداشتم بلکه او گوشی تلفنم را نیز با خود برده بود و من نمی توانستم با پلیس تماس بگیرم! بالاخره با کمک شهروندان خودم را به کلانتری رساندم تا از جوان راننده شکایت کنم!... گزارش خراسان حاکی است، با توجه به شکایت این زن جوان و احتمال وقوع جرایم مشابه، این پرونده در دایره تجسس کلانتری مورد تجزیه و تحلیل های اطلاعاتی و تخصصی قرار گرفت و سپس گروه ویژه ای از نیروهای کارآزموده تجسس با هدایت و نظارت مستقیم سرگرد جواد بیگی (رئیس کلانتری سناباد) برای دستگیری این سارق جوان وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند. بررسی های ماموران تجسس بیانگر آن بود که پرونده های مشابهی نیز در دیگر کلانتری های مشهد وجود دارد به همین دلیل ردیابی این سارق از اهمیت ویژه ای برخوردار شد و آنان مراتب را به قاضی قنبری راد (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند. این مقام ارشد در دادسرای مشهد که سابقه دادستانی تربت جام را نیز در پرونده قضایی خود دارد، بی درنگ دستورات محرمانه ویژه ای را برای دستگیری سارق مذکور صادر کرد چرا که براساس سال ها تجربیات قضایی خود احتمال می داد افراد زیادی طعمه شگرد خاص این راننده جوان شده باشند و دامنه ارتکاب جرایم او در نقاط مختلف شهر گسترده باشد. بنابر گزارش خراسان، با صدور این دستور قضایی، ماموران انتظامی با استفاده از شیوه های تخصصی به ردیابی های اطلاعاتی پرداختند و به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد او در منطقه بولوار آیت ا... عبادی سکونت دارد و خود را با نام جعلی «ماکان» معرفی می کند! بالاخره بعد از چند روز فعالیت های گسترده اطلاعاتی که زیر نظر مقام قضایی صورت گرفت، مشخص شد که این راننده سارق، پرونده دیگری نیز در دادسرای ناحیه 2 مشهد دارد. بررسی های بیشتر بیانگر آن بود که وی قبلا در یک گل فروشی در همان منطقه کار می کرد. وقتی نیروهای تجسس با فرماندهی رئیس کلانتری به گل فروشی مذکور مراجعه کردند مشخص شد که راننده سارق (شاگرد سابق گل فروشی) نشانی آن جا را به طعمه هایش داده است به طوری که متصدی گل فروشی مدعی بود تاکنون چندین زن برای پیدا کردن «ماکان» به آن جا رفته اند! با لو رفتن ماجرای سرقت های متعدد سارق جوان که نام قلابی «ماکان» را یدک می کشید، نیروهای زبده تجسس در یک عملیات ضربتی موفق شدند محل سکونت او را در خیابان عبادی مشهد شناسایی کنند و به محاصره خود درآورند. آنان سپس با مجوز قاضی قنبری راد وارد مخفیگاه اوشدند و او را در کنار زنی دستگیر کردند که مدعی بود از حدود دو ماه قبل به عقد موقت خودش درآورده است. به گزارش خراسان، با انتقال این متهم بدون سابقه به کلانتری سناباد در حالی راز سرقت های متعدد از بانوان مشهدی فاش شد که حدود 10 شاکی در همان مراحل اولیه دستگیری به کلانتری مراجعه کردند چرا که چندین کیف، لوازم آرایشی، عینک، کارت های بانکی و مدارک دیگر مربوط به طعمه ها، از مخفیگاه وی کشف شده بود. بررسی های تخصصی پلیس در این باره نشان داد، این جوان 23 ساله که فرزند طلاق است و «م-خ» نام دارد با معرفی دروغین خود به عنوان راننده «اسنپ» زنان و دختران را سوار پراید هاچ بک می کرد و مدعی می شد که پدرش یکی از تاجران معروف شهر است و شرکت های حمل و نقل باربری دارد. یکی از شاکیان این متهم گفت: او طوری صحبت می کرد که انگار پسر قارون است و ادعا می کرد به دلیل این که با پدرش دعوا کرده و قصد دارد روی پای خودش بایستد با خودرو مسافرکشی می کند!
گزارش خراسان حاکی است، ادامه تحقیقات پلیس براساس اظهارات شاکیان و محتویات پرونده همچنین بیانگر آن بود که متهم بار اول پول کمتری از مسافران زن می گرفت و سپس با دادن شماره تلفن اعتماد آن ها را جلب می کرد اما وقتی بار دوم طعمه هایش با او تماس می گرفتند مقابل مراکز خرید، رستوران ها و ... از آنان می خواست تا لوازم و کیف همراهشان را داخل خودرو بگذارند و سپس در یک فرصت مناسب از محل فرار می کرد که تحقیقات بیشتر برای شناسایی دیگر شاکیان در کلانتری سناباد مشهد همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20528 - ۱۳۹۹ شنبه ۱ آذر
ماجرای نیلوفر کبود!
وقتی تهدیدم کرد که از روابطمان فیلم و عکس تهیه کرده است، این بار خودم با التماس از مادرم اجازه گرفتم تا برای گفت وگو با «بهزاد» به دیدارش بروم اما او آن قدر کتکم زد که همه بدنم سیاه و کبود شده است و ... دختر 19ساله در حالی که با نگرانی و وحشت وارد کلانتری شده بود، با نشان دادن آثار هولناک کتک کاری های خواستگارش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: حدود دو سال قبل جوانی به نام «بهزاد» که مدعی بود روزهای زیادی مرا در مسیر مدرسه تعقیب کرده است، به خواستگاری ام آمد اما خانواده ام به دلیل این که کار و کسبی نداشت و بیکار بود، با ازدواجمان مخالفت کردند اما از آن روز به بعد مزاحمت های خانواده بهزاد شروع شد. هر کدام از اعضای خانواده اش یک روز به منزل ما زنگ می زدند و اصرار می کردند که با این ازدواج موافقت کنیم. گاهی نیز با التماس و خواهش قصد داشتند رضایت من یا مادرم را جلب کنند اما هر بار پایان این تماس های تلفنی به تهدید و توهین می رسید. تا این که بالاخره یک روز «هایده» خواهر بهزاد با مادرم تماس گرفت و گریه کنان به او گفت: برادرم از عشق «نیلوفر» دیوانه شده است و قصد خودکشی دارد. او با خواهش و تمنا به مادرم گفت اجازه بدهید نیلوفر با بهزاد صحبت کند و به او بگوید که فرد دیگری را دوست دارد و نمی خواهد با او ازدواج کند. این بود که مادرم رضایت داد تا در حضور هایده و در بیرون از منزل با هم صحبت کنیم. آن روز بهزاد و خواهرش به دنبالم آمدند. پس از آن که هایده با چرب زبانی و تعریف و تمجیدهایش به مادرم اطمینان داد که یک ساعت دیگر باز می گردیم، من سوار خودروی بهزاد شدم و سه نفری حرکت کردیم. با وجود این از چشمان بهزاد می ترسیدم. وقتی از آینه خودرو نگاهم می کرد کینه ای عمیق را در چشمانش می دیدم. خلاصه در میانه راه هایده از خودرو پیاده شد و با این بهانه که به منزل دوستش می رود تا ما راحت تر صحبت کنیم، من و بهزاد را تنها گذاشت. در این هنگام بهزاد در حالی که بیان می کرد من راننده تاکسی تلفنی نیستم و قرار است همسرت بشوم، از من خواست تا در صندلی جلو بنشینم. من هم به خواسته اش عمل کردم و دیگر نمی دانم چه اتفاقی افتاد. شب به نیمه نزدیک می شد که بهزاد مرا به منزلمان بازگرداند اما من حال طبیعی نداشتم و احساس می کردم همه این صحنه ها که در باغ رخ داد کابوسی بیش نبوده است. مادرم از شدت نگرانی مرا در آغوش کشید اما من حتی نمی دانستم با بهزاد به کجا رفته ام و گفت وگوی ما چند ساعت طول کشیده است. از آن روز به بعد بهزاد مدام مرا تهدید می کند که از ارتباطمان فیلم و عکس تهیه کرده است و اگر با او ازدواج نکنم، آبرویم را می برد. من که از شنیدن حرف های او ترسیده بودم تصمیم گرفتم تا به هر طریق ممکن فیلم ها و عکس ها را از او بگیرم چرا که می دانستم اگر مادرم متوجه این ماجرا شود، حادثه ناگواری رخ خواهد داد. به همین دلیل این بار خودم با التماس از مادرم اجازه گرفتم و با بهزاد قرار گذاشتم ولی او مرا شبانه به مکان خلوتی برد و آن چنان کتکم زد که همه بدنم سیاه و کبود شد و ... شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) رسیدگی به این پرونده توسط کارشناسان و مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری در حالی آغاز شد که دستگیری جوان مورد ادعای دختر 19ساله نیز با شکایت وی در دستور کار نیروهای انتظامی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20528 - ۱۳۹۹ شنبه ۱ آذر
مادرسالار!
هیچ گاه نتوانستم در برابر اقتدار و نگاه های ترسناک مادرم خواسته هایم را مطرح کنم تا جایی که او خودش دختری را برایم انتخاب کرد و مرا پای سفره عقد نشاند، در حالی که من دختر دیگری را دوست داشتم اما جرئت ابراز عشق و علاقه ام را نداشتم، تا این که ...
جوان 28ساله ای که برای شکایت از مادرش وارد اتاق مددکاری اجتماعی شده بود، با بیان این که مادرم با توهین و فحاشی و تخریب لوازم در محل کارم، آبروی مرا برده و در این سن کتکم زده است، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: از همان دوران کودکی، مادرم طوری با ما رفتار کرده بود که همه خانواده تابع نظرات او بودیم. هیچ گاه جرئت نداشتم برخلاف میل مادرم حرفی بزنم یا رفتاری انجام بدهم. همه اعضای خانواده بدون چون و چرا به خواسته هایش عمل می کردیم. فقط کافی بود نگاهی غضب آلود داشته باشد تا از ترس به امر و نهی هایش پاسخ مثبت بدهیم. حتی پدرم جرئت نمی کرد با او مخالفت کند. در واقع مادرسالاری عجیبی در خانه حکمفرما بود، تا این که من در سال آخر دبیرستان عاشق دختر همسایه شدم. اگرچه هیچ وقت نتوانستم عشقم را به او ابراز کنم اما از نگاه های «پروانه» می فهمیدم که او نیز به من علاقه مند است.
خلاصه در حالی که عاشق بودم، وارد دانشگاه شدم و در رشته مهندسی راه و ساختمان ادامه تحصیل دادم. در همین روزها بود که فهمیدم قرار است پروانه با پسر غریبه ای ازدواج کند. تصمیم گرفتم ماجرای علاقه ام به پروانه را برای مادرم بازگو کنم اما هنگامی که در حال زمینه سازی برای بیان خواسته ام بودم، مادرم نگاهی به چهره ام انداخت که از ترس زبانم بند آمد و بلافاصله موضوع را عوض کردم.
خلاصه پروانه ازدواج کرد و من در آتش عشق او می سوختم، تا این که تحصیلاتم به پایان رسید و بعد از اتمام دوره سربازی، مادرم یک شرکت مهندسی برایم راه اندازی کرد و من مشغول کار شدم. هنوز مدت زیادی از آغاز به کارم در شرکت نمی گذشت که روزی مادرم مرا به مرکز خرید برد و کت و شلوار شیکی برایم خرید تا به خواستگاری برویم. او دختر یکی از همکارانش را برایم انتخاب کرده بود. در جلسه خواستگاری هم فقط مادرم صحبت می کرد و من هم با تکان دادن سرم حرف هایش را تایید می کردم. خیلی زود با «سوسن» که دختری مغرور و پرتوقع بود پای سفره عقد نشستم. گویی نامزدم کپی مادرم بود. هر وقت با نظرش مخالفت می کردم، به گرفتن طلاق یا به اجرا گذاشتن مهریه تهدید می شدم. از این که باید بقیه عمرم را در کنار زنی سپری کنم که اخلاق مادرم را داشت، زجر می کشیدم ولی بازهم به خاطر تهدیدهای مادرم سکوت می کردم و به زندگی با او ادامه می دادم، در حالی که هیچ علاقه قلبی به سوسن نداشتم. چند ماه بیشتر از ازدواجم نگذشته بود که متوجه شدم پروانه از همسر معتادش طلاق گرفته و با یک فرزند پسر به خانه پدرش بازگشته است، چرا که او از مادرم خواسته بود تا در شرکت من کاری برایش پیدا کند. مادرم نیز که از علاقه من به پروانه اطلاع نداشت، او را به عنوان منشی دفترم معرفی کرد. این در حالی بود که هر روز فاصله بین من و همسرم بیشتر و سردتر می شد. تا این که بالاخره یک روز سوسن تصمیم گرفت در خارج از کشور زندگی کند و به همین دلیل خیلی راحت از من جدا شد. بعد از رفتن سوسن تصمیم گرفتم دیگر برای خودم زندگی کنم و روی پای خودم بایستم.
خلاصه بدون اطلاع مادرم و به طور مخفیانه به پروانه پیشنهاد ازدواج موقت دادم. او هم که از گذشته احساس عاطفی نسبت به من داشت، خیلی زود قبول کرد و من او را به عقد موقت خودم در آوردم تا مخفیانه با هم زندگی کنیم. برای پروانه و فرزندش یک واحد آپارتمانی اجاره کردم و هزینه هایش را می پرداختم ولی هنوز بیشتر از سه ماه از این ماجرا نگذشته بود که مادرم پی به رابطه و ازدواج ما برد. او با عصبانیت به منزل پدری پروانه رفت و چنان آبروریزی به راه انداخت که مادر پروانه سکته کرد و به بیمارستان منتقل شد. او سپس برای تنبیه پروانه به شرکت آمد و با توهین و فحاشی و تخریب میز و صندلی های دفترم، مرا کتک زد و همسرم را بیرون انداخت. این بود که تصمیم به شکایت از مادرم گرفتم تا این اندازه در سرنوشت، زندگی و آینده من دخالت نکند. اما وقتی با خودم خلوت کردم قلم را بر زمین گذاشتم چرا که او مادرم است و من حق شکایت از او را ندارم و ...
شایان ذکر است، با تلاش مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری و دعوت از مادر این جوان ماجرای ازدواج او مورد بررسی های کارشناسی و روان شناختی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20527 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۹ آبان
جنایت با شعله های وحشت!
سجادپور- جوان 21 ساله ای که به دنبال نزاع و اختلافات قبلی، دست به جنایتی وحشتناک زد و سه نفر را کنار دیوار منزل به آتش کشید، در حالی با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شد که یکی از مصدومان بر اثر شدت سوختگی جان سپرد. به گزارش اختصاصی خراسان، ماجرای جنایت با شعله های وحشت از اوایل آبان زمانی کلید خورد که اختلافاتی بین چند جوان هم محله ای در خیابان حر 19 (قلعه ساختمان) مشهد آغاز شد. این اختلافات که ابتدا با مشاجرات لفظی همراه بود در حالی به نزاعی خونین کشید که دامنه اختلافات گسترده تر شد و کینه عمیقی بین جوانان محله شکل گرفت. در این میان ناگهان طرف های نزاع با شکستن شیشه های نوشابه و ایجاد رعب و وحشت طوری به یکدیگر حمله ور شدند که خون از سر و صورت برخی از عاملان نزاع سرازیر شد و صدمات جسمی به آن ها وارد آمد. به گزارش خراسان، در پی این نزاع خونبار، «صمد» (یکی از افراد شرکت کننده در نزاع) شکایتی را در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد مطرح کرد تا با توسل به قانون «محمدرضا-خ» را پای میز محاکمه بکشاند. در حالی که کشمکش بین آن ها ادامه داشت و به تهدید و خط و نشان رسیده بود یکی از افراد پیشنهاد آشتی را مطرح کرد. این گونه بود که طی تماس تلفنی با «محمدرضا» قرار شد برای گفت و گو و رفع کدورت ها به سمت منزل خاله «محمدرضا» در خیابان حر 19 بروند. حدود ساعت 17 یازدهم آبان بود که چند جوان کنار دیوار منزل خاله «محمدرضا» به انتظار او ایستادند اما در یک لحظه حادثه هولناکی رخ داد که با جیغ و فریادهای دلخراشی همراه شد. «محمدرضا» (جوان 21 ساله) که با طرف های مقابل نزاع قرار گذاشته بود، به طور غافلگیرانه ای از پشت بام، ظرف حاوی بنزین را در حالی روی جوانان منتظر کنار دیوار ریخت که دستمال آغشته به بنزین را نیز شعله ور کرده بود و پایین انداخت. خیلی زود لباس های چند جوان آتش گرفت و آن ها از شدت سوزش در شعله های آتش، فریادهای دلخراشی می کشیدند. گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، با فرار مهاجم آتش افروز از پشت بام، بالاخره شعله های آتش با کمک رهگذران و اهالی محل خاموش شد و سه تن از جوانان که دچار سوختگی شدید شده بودند به بخش سوختگی بیمارستان امام رضا(ع) انتقال یافتند و تحت مداوا قرار گرفتند. با گزارش این حادثه هولناک به نیروهای انتظامی، تحقیقات گسترده با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) درحالی برای شناسایی و دستگیری عامل یا عاملان این آتش سوزی وحشتناک آغاز شد که بررسی ها نشان داد «محمدرضا» به مکان نامعلومی گریخته است ؛بنابراین پرونده ای در شعبه 404 مجتمع قضایی شهید بهشتی مشهد تشکیل شد و زیر نظر قاضی حسنی مورد رسیدگی قرار گرفت. در حالی که کنکاش های پلیس برای ردیابی عاملان این ماجرا ادامه داشت، تلاش های کادر درمان برای نجات جان یکی از مصدومان به نتیجه نرسید و «داود» بعد از چند روز جدال با مرگ، بالاخره در بیست و ششم آبان و بر اثر شدت عوارض ناشی از سوختگی جان سپرد. به دنبال مرگ این جوان که حدود 27 سال داشت، پرونده مذکور رنگ جنایی گرفت و روند تحقیقات نیز تغییر کرد. گزارش خراسان حاکی است، با راهنمایی های قاضی عندلیب که کارنامه درخشانی در رسیدگی به پرونده های جنایی دارد، رسیدگی ویژه به این پرونده در پلیس آگاهی خراسان رضوی آغاز شد و بدین ترتیب گروه تخصصی از کارآگاهان اداره جنایی آگاهی به سرپرستی سرهنگ وحید حمیدفر (افسر پرونده) وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند. کارآگاهان پس از تجزیه و تحلیل های کارشناسی و همچنین بهره گیری از تجربیات پلیسی و با به کارگیری منابع و مخبران، محل اختفای «محمدرضا» را در منطقه پنجتن مشهد شناسایی کردند تا این که شب چهارشنبه گذشته، او را در یک عملیات هماهنگ به دام انداختند و به مقر انتظامی انتقال دادند. این جوان 21 ساله که در ابتدا هرگونه دخالت در ماجرای به آتش کشیدن سه جوان را انکار می کرد، وقتی در برابر شواهد و مدارک مستند قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و به آتش زدن آن ها کنار دیوار اقرار کرد. متهم این پرونده جنایی که با نظارت سرهنگ بهرامزاده (رئیس اداره جنایی آگاهی) مورد بازجویی های فنی قرار گرفته بود در بخشی از اعترافاتش گفت: «داود» (مقتول) با من تماس گرفت که با هم آشتی کنیم. من هم با آن ها کنار منزل خاله ام قرار گذاشتم ولی زمانی که دیدم آن ها چند نفری و با چاقو و قمه به محل قرار آمده اند خیلی ترسیدم چون آن ها بعد از نزاع اول نیز مرا تهدید به قتل می کردند! به همین دلیل به همراه یکی از دوستانم سوار موتورسیکلت شدم و یک ظرف چهارلیتری بنزین از جایگاه سوخت گرفتم و از کوچه پشت منزل خاله ام به پشت بام رفتم. مقداری بنزین را داخل قوطی نوشابه خانواده ریختم درحالی که سر پلاستیکی آن را بریده بودم سپس دستمالی را به بنزین آغشته کردم .قصد داشتم با شعله آتش آن ها را بترسانم ولی وقتی دستمال را آتش زدم ناگهان ظرف حاوی بنزین «گر» گرفت و من هم از پشت بام ظرف بنزین را با دستمال شعله ور روی طرف های مقابل انداختم و فرار کردم اما نتوانستم موتورسیکلتم را با خودم ببرم چون امکان داشت اهالی محل مرا دستگیر کنند. گزارش خراسان حاکی است: تحقیقات بیشتر برای کشف زوایای پنهان این پرونده جنایی و همچنین ادعاهای متهم با دستورات ویژه قاضی حسنی (بازپرس پرونده) در پلیس آگاهی خراسان رضوی ادامه دارد. خراسان : شماره : 20527 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۹ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی