در امتداد تاریکی-ماجرای فیلمی که خواستگار را فراری داد!

از روزی که رابطه غیراخلاقی من و «فرشید» قطع شد، دیگر از او خبر نداشتم تا این که مردی به خواستگاری ام آمد و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم ولی ناگهان در حالی سر و کله فرشید پیدا شد که ... زن 29ساله که برای رهایی از اخاذی های یک پسر جوان دست به دامان قانون شده بود، درباره چگونگی ماجرایی که آینده اش را در مسیر تباهی قرار داده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری فیاض بخش مشهد گفت: در 17سالگی وقتی تحصیلاتم در هنرستان به پایان رسید، با یکی از خواستگارانم که مورد تایید پدر و مادرم بود ازدواج کردم اما هنوز دوران نامزدی را می گذراندیم که متوجه شدم نامزدم مشکل عصبی دارد چرا که هر چند روز یک بار، آن هم بر سر مسائل پوچ و بی اهمیت سر و صدا به راه می انداخت و با همان حالت عصبانیت کتکم می زد. او حتی زمانی که خشمگین می شد مرا نزد پدر و مادرم نیز مورد ضرب و جرح قرار می داد. این رفتارهای او به جایی رسید که خانواده ام متوجه شدند که او بیماری عصبی  دارد و زندگی من با او فرجامی نخواهد داشت. به همین دلیل من و نصیر بعد از چند ماه به صورت توافقی از هم جدا شدیم و من هم همه حق و حقوقم را به او بخشیدم.  بعد از این ماجرا بود که دچار افسردگی شدم و برای رهایی از این وضعیت، معمولا برای خرید یا وقت گذرانی به مراکز تجاری می رفتم. در این میان با جوانی به نام «فرشید» که در یک فروشگاه لباس زنانه کار می کرد آشنا شدم چرا که چند بار از او خرید کرده بودم. این رفت و آمدها موجب برقراری ارتباط غیراخلاقی بین من و او شد تا جایی که با یکدیگر بیرون می رفتیم و ساعت های زیادی را کنار هم بودیم. گاهی نیز به خانه مجردی فرشید می رفتم. خلاصه ارتباط مخفیانه من و او حدود یک سال طول کشید تا این که به طور ناگهانی مرا رها کرد و دیگر به تلفن ها و پیام هایم پاسخی نداد. وقتی به فروشگاهی که در آن جا کار می کرد رفتم، او محل کارش  را نیز ترک کرده بود و هیچ کس خبری از او  نداشت. چند ماه از این ماجرا می گذشت که روزی جوانی به خواستگاری ام آمد و همه آداب و رسوم برای ازدواج من و او طی شد. در حالی که مقدمات برگزاری مراسم عقدرا فراهم می کردیم، ناگهان سر و کله فرشید پیدا شد. او به من پیام داد که از روابط خصوصی من و خودش فیلم و عکس هایی دارد که اگر مبلغ 20میلیون تومان به او ندهم آن ها را به خواستگارم نشان می دهد. من هم که فکر می کردم بلوف می زند، موضوع را جدی نگرفتم اما او این کار را انجام داد و فیلم ها را برای خواستگارم ارسال کرد. به همین  دلیل هم خواستگارم پا پس کشید و از ازدواج با من منصرف شد. از آن روز به بعد ترس از لو رفتن آن فیلم ها نزد خانواده و دوستانم برایم به موضوعی زجرآور تبدیل شده بود به طوری که دیگر جرئت ازدواج هم نداشتم و همواره با دلهره و نگرانی روزگار می گذراندم. تا این که یک سال بعد از این ماجرا، دوباره جوانی مهربان و مودب به خواستگاری ام آمد اما باز هم فرشید متوجه ماجرا شد و زمانی که فهمید قصد ازدواج با او را دارم این بار تقاضای پول بیشتری کرد. من هم برای آن که خانواده ام پی به آن رابطه غیراخلاقی نبرند، با هیچ کس نمی توانستم مشورت کنم. خلاصه پس از آن که مدتی را با خودم درگیر بودم، بالاخره موضوع را با خواستگارم در میان گذاشتم و با راهنمایی او به کلانتری آمدم تا ... شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ امیرعباس نادی (رئیس کلانتری فیاض بخش) پرونده این زن جوان توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت و تلاش نیروهای انتظامی برای دستگیری فرشید آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20556 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۳ دي

 

پارتی شیطانی!

در حالی که فکر می کردم ترفندم برای فرار از چنگ دو برادر هوسران کارساز شده است ، ناگهان «قدیر» در تاریکی شب خودرو را کنار جاده متوقف کرد و در حالی که کتکم می زد آبرو و حیثیتم را بر باد داد تا جایی که مجبور شدم در اقدامی احمقانه دست به خودکشی بزنم و ... این ها بخشی از اظهارات دختر 24 ساله ای است که با تلاش کادر درمانی بیمارستان امام رضا(ع) از مرگ حتمی نجات یافته بود. او در حالی که دادخواست شکایت از دو برادر را در دست داشت ، درباره ماجرایی که او را تا سر حد مرگ کشاند به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: بعد از آن که تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسید دیگر ادامه تحصیل ندادم و به امور خانه داری پرداختم ولی مدتی بعد تصمیم گرفتم شغلی برای خودم دست و پا کنم تا حوصله ام سر نرود و از طرفی درآمدی داشته باشم. این بود که بالاخره با معرفی یکی از آشنایان در فروشگاه پوشاک یکی از مراکز تجاری واقع در اطراف میدان 17 شهریور مشهد به عنوان فروشنده استخدام شدم، طولی نکشید که با بسیاری از فروشندگان همان مرکز خرید آشنا شدم و یک ارتباط کاری بین ما برقرار شد. در این میان ارتباط بسیار صمیمانه و عاطفی با «ستار» پیدا کردم به گونه ای که ساعت های زیادی را در کنار هم سپری می کردیم. آرام آرام این رابطه کاری به روابط خارج از محیط کار و دیدارهای حضوری در مکان های خلوت کشید، دیگر با هم به تفریح و خوش گذرانی می پرداختیم و حتی برای وصول طلب های صاحب مغازه از مشتریان با هم به شهرستان ها می رفتیم و در پارتی های دوستانه شرکت می کردیم تا این که چند روز قبل ستار مرا به جشن تولد یکی از دوستانش دعوت کرد، به همین دلیل مرا به یکی از آرایشگاه های معروف شهر برد و لباس های زیبایی برایم خرید، خودش نیز کت و شلوار شیکی پوشید چون مدعی بود من باید مانند ماه تابان در آن جشن مختلط شبانه بدرخشم و در چشم های دیگران یک دانه باشم! خلاصه من که به خاطر شرکت در پارتی های دیگر، اعتماد زیادی به ستار داشتم با پوششی دل فریب به همراه او راهی باغ ویلایی در اطراف آرامگاه فردوسی شدم. زمانی که قدم در مجلسی به ظاهر خانوادگی گذاشتم، ترس عجیبی بر وجودم غلبه کرد. همه افرادی که در آن پارتی حضور داشتند با هم رابطه دوستی داشتند  یا به طور موقت عقد کرده بودند. با آن که بیشتر از سه سال از رابطه پنهانی من و ستار می گذشت احساس می کردم سرنوشت شومی در انتظارم است اما چون می دانستم کاری از دستم ساخته نیست تلاش می کردم به ظاهر ترس و دلهره ام را پنهان کنم. بالاخره صدای موسیقی‌های  هوس آلود در حالی در فضای باغ   پیچید که همه حاضران بدون اراده وارد صحنه رقصی در وسط سالن می شدند. هر دختر و پسر جوانی با هرکسی که دوست داشت می رقصید. در این میان وقتی ستار دستان مرا رها کرد و با دختر  دیگری مشغول رقص شد «قدیر» (برادر ستار) دستم را گرفت و با هم رقصیدیم. چند ساعت را به صورت مختلط در آن فضای گناه آلود به گونه‌ای سپری کردیم که انگار همه به یکدیگر محرم بودند. ساعاتی از بامداد گذشته بود که بعد از صرف شام ستار و قدیر مرا سوار خودرو کردند تا به منزل برسانند اما ناگهان مسیر حرکت را تغییر دادند و مرا به مکان نامعلومی بردند ، درحالی که از چشمان هوس آلود و شیطانی آن ها وحشت کرده بودم به زور مقدار زیادی مشروبات الکلی به من خوراندند تا جایی که بی هوش شدم. وقتی مدتی بعد به هوش آمدم فهمیدم که ستار اجازه نزدیک شدن برادرش به مرا نداده بود، زمانی که احساس کردم ترس آن ها بعد از به هوش آمدن من فرو ریخته با ترفندی خاص به آن ها قول دادم که اگر آن شب مرا رها کنند شبی دیگر نزد آن ها می روم. با این وعده ستار از خودرو پیاده شد و از قدیر خواست مرا به خانه برساند ، تازه داشتم نفس راحتی می کشیدم که ناگهان قدیر خودرو را در تاریکی شب کنار کشید و قصد تجاوز به مرا داشت. وقتی مقاومت کردم به شدت کتکم زد و عفتم را از من گرفت. او سپس درحالی مرا کنار خیابان رها کرد که از شدت خجالت و شرمندگی توان رفتن به منزل را نداشتم، این بود که در یک تصمیم ناباورانه و احمقانه و با خوردن چند قرص دست به خودکشی زدم و دیگر چیزی نفهمیدم و زمانی به هوش آمدم که در بخش مسمومان بیمارستان امام رضا (ع) بستری بودم. پدر و مادرم از این که چشمانم را باز کردم خیلی خوشحال بودند اما من از شدت شرم نمی توانستم به چشمان شان نگاه کنم. بالاخره با شرمساری ماجرا را برای خواهرم بازگو کردم و این گونه با شکایت از آن دو برادر پرونده ای در کلانتری تشکیل دادم. شایان ذکر است رسیدگی به این پرونده با توجه به ادعاهای دختر جوان با صدور دستوری از سوی سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) در دایره اطلاعات کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20555 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲ دي

 

نقشه پدرشوهر برای عروس!

وقتی بعد از گفت وگو با جاری ام گوشی تلفن را گذاشتم، تنم لرزید. این جمله او که «نگذار تا آخر عمر نفرینت کنم!» مدام در ذهنم رژه می رفت. اما به خاطر آن که فرزندانم را از دست ندهم هم چاره دیگری نداشتم چرا که... زن 30ساله در حالی که بیان می کرد برای رهایی از زندگی بی سر و سامانی که به دنبال ازدواج اجباری دچار آن شده ام، گاهی افکار احمقانه به سرم می زند، درباره داستان تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: 18سال بیشتر نداشتم که با «رجب» ازدواج کردم. او مردی مهربان و زحمت کش بود که برای رفاه و آسایش خانواده اش از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد. زندگی من و او با به دنیا آمدن دو فرزند دختر و پسر صفای دیگری یافت به طوری که سفره خوشبختی در منزلم گشوده شده بود اما این روزهای شیرین خیلی زود به پایان رسید چرا که همسرم در جوانی دچار سکته قلبی شد و مرا با فرزندانم تنها گذاشت. مرگ همسرم سرآغاز بدبختی های من شد و زندگی ام در تنگناهای وحشتناکی قرار گرفت، به گونه ای که برای حفظ فرزندانم و این که آن ها را زیر بال و پر خودم بگیرم، به دست و پای پدرشوهرم افتادم و اشک ریزان التماس کردم تا اجازه دهد فرزندانم را خودم بزرگ کنم و سرپرستی آن ها را به عهده بگیرم. پدرشوهرم که بعد از مرگ رجب تصمیم داشت حضانت نوه هایش را از من بگیرد، با این شرط از خواسته اش گذشت که من تعهد بدهم هیچ وقت ازدواج نکنم. من هم برای حفظ فرزندانم تعهد محضری دادم چون می دانستم با حقوق مستمری همسرم می توانم زندگی ام را اداره کنم و از سوی دیگر نیز با خیاطی و ساخت عروسک در منزل روزگارم می گذشت. با وجود این خانواده شوهرم دست بردار نبودند، حتی زمانی که مهمانم می شدند تنم می لرزید چرا که احساس می کردم برای گرفتن فرزندانم برنامه ریزی کرده اند. با همه این ها، ناگهان روزی این کابوس ها به گونه دیگری تعبیر شد.  یک شب پدر و مادر رجب به همراه برادرشوهر بزرگم به خانه ام آمدند. از حرف هایی که می زدند آرام آرام نگرانی سراسر وجودم را فرا گرفت. ترس از این که حضانت دختر و پسرم را بگیرند در چشمانم موج می زد ولی آن ها نقشه دیگری در سر داشتند. پدرشوهرم در میان حیرت و ناباوری، مرا برای برادرشوهرم خواستگاری کرد. «صفر» 15سال از من بزرگ تر بود و همسر و سه فرزند داشت. پدرشوهرم با همان غرور خاص مردانه اش نگاه تحکم آمیزی به من کرد و گفت: کارهای مقدماتی را انجام بده تا فردا صبح برای خواندن خطبه عقد و ثبت رسمی ازدواج به محضر برویم! لحظه ای که خودم را جمع و جور کردم تا التماسش کنم، نگاهش را از من برگرداند و گفت: اگر راضی نیستی نوه هایم را تحویل بده! و با این جمله منزلم را ترک کرد. با رفتن آن ها به روزگار سیاه خودم گریستم. نمی توانستم بدون فرزندانم زندگی کنم. من یک مادر بودم و با دوری دختر و پسرم زجرکش می شدم. ساعتی بعد اشک هایم را پاک کردم و با جاری ام تماس گرفتم. وقتی ماجرا را برای «سوسن» بازگو کردم، فقط صدای گریه را از آن سوی خط می شنیدم. دقایقی بعد در میان اشک و ناله گفت از اول زندگی تا به حال پدرشوهرم برای ما تصمیم گرفته است، هیچ گاه جرئت نکردم با نظراتش مخالفت کنم حالا هم او تصمیمش را عملی می کند. اما بدان که من راضی نیستم و تا آخر عمر نفرینت می کنم. وقتی گوشی تلفن را قطع کرد همه وجودم لرزید ولی چاره ای نداشتم. روز بعد خانواده شوهرم برای رفتن به محضر دنبالم آمدند و ... خلاصه اکنون در حالی یک سال از آن ماجرا می گذرد که زندگی نکبت باری را تحمل می کنم. «صفر» هیچ تناسب اخلاقی با رجب ندارد. او برخلاف همسر سابقم، انسان سالمی نیست و با زنان و دختران دیگری ارتباط دارد. مشروب می خورد و مواد مصرف می کند. با آن که او یک شب در میان به منزلم می آید اما چنان رفتار و حرکات زشتی انجام می دهد که از بیان آن ها شرم دارم. او در حالت مستی مرا با کمربندش کتک می زند و من از ترس، کودکانم را زیر بال و پرم می گیرم تا به آن ها آسیبی نرساند. از سوی دیگر نیز از زبان اطرافیانم شنیده ام که جاری ام مدام مرا نفرین می کند که زندگی اش را نابود کرده ام. در این شرایط گاهی افکار احمقانه ای مانند فرار از خانه از ذهنم می گذرد اما ... شایان ذکر است، با راهنمایی و صدور دستوری از سوی سرهنگ محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) پرونده این زن جوان با دعوت از شوهر او در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی و روان شناسی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی  . خراسان : شماره : 20554 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۱ دي

 

سرنوشت سیاه!

او در حالی خون آلود به خانه رسید که از باران تیر گریخته بود!

سجادپور- چند روز قبل ماموران کلانتری شفای مشهد به تعقیب سارقانی پرداختند که یک دستگاه خودروی پراید را از حوزه استحفاظی کلانتری قاسم آباد سرقت کرده بودند. در این عملیات که به تیراندازی پلیس انجامید دو نفر از سرنشینان خودروی سرقتی مجروح شدند اما یکی از مجروحان درحالی دستگیر شد و به مرکز درمانی انتقال یافت که راننده و سرنشین مجروح دیگر با استفاده از تاریکی شب از محل گریختند. گزارش خراسان حاکی است ماموران تجسس کلانتری که با دستورات ویژه قاضی سید جواد حسینی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) عملیات ردزنی دزدان فراری را آغاز کرده بودند به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد سارقان فراری در یک منزل مسکونی واقع در بولوار رسالت مشهد مخفی شده اند. زمانی که نیروهای تجسس وارد مخفیگاه سارقان شدند یک زن و دو مرد دیگر از اعضای این باند را درحالی به دام انداختند که فرد مجروح فراری آخرین نفس های زندگی اش را می کشید. زنی که عضو باند سرقت بود به همراه دیگر سارقان، یکی از گلوله ها را از بدن جوان مجروح خارج کرده بودند اما گلوله دیگر هنوز در بدن سارق وجود داشت.

به گزارش خراسان، پس از کشف مقادیر زیادی لوازم و قطعات خودروهای سرقتی از «لانه کثیف» بازجویی های تخصصی از اعضای این باند سرقت آغاز و مشخص شد که زن جوان نیز یکی از اعضای این باند است و در سرقت ها نقش اصلی را دارد. آن چه می خوانید گفت وگوی خراسان با این سارق جوان است.

نامت چیست؟ مهری

چند ساله هستی؟ 29 سال دارم.

اهل مشهدی؟ بله! در مشهد متولد شدم و در حاشیه شهر رشد کردم.

به چه اتهامی دستگیر شدی؟ به خاطر سرقت قطعات خودرو 

تا چه مقطعی تحصیل کردی؟ سیکل

چرا ترک تحصیل کردی؟ ازدواج کردم.

چند خواهر و برادر داری؟  یک خواهر ناتنی کوچک تر از خودم و یک خواهر تنی دو قلو دارم بیشتر از ۱۵ سال است که خواهر دو قلویم  را ندیدم فقط می دانم ازدواج کرده است و او هم دو فرزند دو قلو دارد!

 پدر و مادرت در قید حیات هستند؟ خیر از مادرم که چیزی به خاطر ندارم پدرم می گفت وقتی نوزاد شیرخواره ای بودم توسط یکی از بستگانش به قتل رسیده‌است! پدرم را نیز ۹ سال قبل از دست دادم او بر اثر شدت مصرف مواد مخدر دچار عفونت ریه شد و از دنیا رفت.

بعد از مرگ پدرت چگونه زندگی ات را می گذراندی؟  نامادری ام به دنبال زندگی خودش رفت و من که چند سالی بود طلاق گرفته بودم و اعتیاد داشتم به تدریج به سمت خلاف کشیده شدم.

دوران کودکی و نوجوانی شما چگونه سپری شد؟ به سختی! وقتی در شکم مادرم بودم پدرم به جرم قاچاق مواد مخدر به حبس ابد محکوم شد بعد از مرگ مادرم نیز  من و خواهر دوقلویم را مادربزرگ پدری ام تر و خشک می کرد تا وقتی که پدرم عفو خورد و از زندان آزاد شد و مجدد ازدواج کرد بعد از آن  من و خواهرم نزد نامادری و پدرم زندگی می کردیم. نامادری ام هم مدام کتکمان می زد.

بزرگ ترین آرزوی دوران کودکی ات چه بود؟

(متهم چند لحظه سکوت کرد و سپس در میان اشک و آه  گفت) آرزویم این بود که یک خانواده داشته باشم و مثل آدم های معمولی زندگی کنم!

ازدواج کردی؟ بله اولین بار در سن ۱۵ سالگی به اجبار نامادری ام با فردی لاابالی، معتاد و دایم الخمر ازدواج کردم که دو سال بعد طلاق گرفتم. برای دومین بار در سن ۲۵ سالگی در حالی که برای خرید پایپ

( ابزار استعمال مواد مخدر صنعتی ) رفته بودم با  محسن( یکی از سارقان دستگیر شده ) آشنا شدم و به صورت موقت به عقد او در آمدم.

فرزند داری؟ خوشبختانه خیر!

آیا اعتیاد به مواد مخدر داری؟ بله ۱۲ سال است که شیشه مصرف می کنم.

چرا به مصرف مواد مخدر روی آوردی و اولین بار چه کسی به شما پیشنهاد مصرف مواد مخدر را داد؟ بعد از طلاق از همسر اولم شرایط روحی نامناسبی داشتم و به پیشنهاد یکی از دوستانم به مصرف مواد مخدر صنعتی  (شیشه) روی آوردم.

آیا تا به حال سعی در ترک مواد مخدر داشتی؟ بله چندین بار سعی کردم ترک کنم  اما موفق  نشدم.

هزینه مصرف مواد مخدر را چگونه تامین می کنی؟ روزی ۳۰ هزار تومان شیشه مصرف می کنم که همسرم با سرقت و جمع آوری ضایعات هزینه آن را تامین می کند.

سابقه کیفری داری؟ بله با عنوان سرقت، اعتیاد و رابطه نامشروع

چرا پس از آزادی از زندان مجدد مرتکب جرم شدی؟  با افراد خوبی معاشرت ندارم آخرین بار که 10ماه قبل از زندان آزاد شدم شوهرم به دنبالم آمد و باز هم در آن فضای خلاف قرار گرفتم.

چرا دستگیر شدی؟ من با  مادرشوهرم در یک خانه زندگی می کنیم او هم مثل من و شوهرم معتاد است و شیشه مصرف می کند و از راه جمع آوری ضایعات هزینه موادش را تامین می کند. چند روز قبل تقریبا سحر بود که عماد  شوهر خواهر محسن در حالی به خانه مادرشوهرم آمد که تیرخورده بود و خونریزی داشت و گفت که با جلال و مجید با خودروی سرقتی برای دزدی رفته بودند که ماموران کلانتری شفا  آن ها را تیرباران کردند! از طرفی مادرشوهرم چون من کسی را ندارم  خیلی من را در خانه اذیت می کند.  شب گذشته محسن می خواست با دوستش حسن برای سرقت بیرون بروند که من برای فرار از نیش زبان های مادرشوهرم از خانه خارج شدم‌ و از محسن خواستم من را با خودش ببرد. حسن مقابل یک منزل در بولوار شفا  نگه داشت و گفت من مدتی است این خانه را در نظر گرفتم و نمی توانم از این خانه بگذرم ! آن ها به داخل خانه رفتند و از داخل پیلوت مقداری لوازم سرقت کردند اما حسن طمع کرد و گفت باید باتری خودرو  را هم بردارم می خواهم آن را روی خودروی خودم بگذارم ! وقتی حسن به داخل خانه رفت صاحبخانه بیدار شد ما هم فرار کردیم ... امروز صبح در خانه خواب بودیم که ماموران کلانتری شفا سر رسیدند و همگی مان را دستگیر کردند .

چه کسی را در سرنوشت پیش آمده مقصر می دانی؟ نمی دانم! اگر بگویم پدر و مادرم که آن ها زیر خروارها خاک خفته اند و دوست ندارم پشت سر مرده حرفی بزنم !شاید مقصر اصلی این سرنوشت سیاه خودم باشم!

‌اگر به عقب برگردی چه مسیری را در زندگی انتخاب می کنی؟ مسیر درستی  که در آن بتوانم یک زندگی معمولی مثل بقیه آدم ها داشته باشم. خراسان : شماره : 20554 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۱ دي

 

قرار حیرت انگیز دزدان با پلیس!

سارق حرفه ای: فکر نمی کردم توسط بانوان پلیس دستگیر شوم!

سجادپور- ماموران کلانتری بانوان مشهد، با به دست آوردن گوشی تلفن همراه یک مالخر فراری، دزدانی را به دام انداختند که یکی از آن ها قاچاقچی محکوم به حبس ابد بود!  فرمانده انتظامی مشهد روز گذشته در گفت وگویی اختصاصی با خراسان به تشریح عملیات نیروهای کلانتری بانوان مشهد پرداخت و اظهار کرد: چند روز قبل ماموران کلانتری بانوان به اطلاعاتی دست یافتند که نشان می داد فردی در منطقه قلعه ساختمان مشهد به طور گسترده ای در امر خرید و فروش اموال سرقتی فعالیت دارد. سرهنگ عباس صارمی ساداتی افزود: بانوان پلیس با هماهنگی مقام قضایی و در یک عملیات ضربتی وارد پاتوق مالخر حرفه ای شدند و دو مرد و یک زن را در حالی دستگیر کردند که مالخر مذکور از پشت بام گریخت اما گوشی تلفن همراه او در محل ماند!  وی اضافه کرد: در بازرسی از این پاتوق، مقادیر زیادی لوازم سرقتی، کپسول های سی ان جی، زاپاس های انواع خودرو، باتری، گوشی، تبلت، دسته چک، ابزار و ... کشف شد. سرهنگ صارمی ساداتی تصریح کرد: در همین حال گوشی تلفن مالخر فراری زنگ خورد و ماموران به تماس پاسخ دادند. سارقان که فکر می کردند با همسر مالخر (زن دستگیر شده) سخن می گویند برای تحویل مقدار زیادی قطعات سرقتی خودرو قرار گذاشتند و اعلام کردند که در حال اوراق کردن خودروهای سرقتی هستند و تا ساعتی دیگر اموال را به پاتوق می آورند. ماموران کلانتری بانوان نیز پس از هماهنگی های قضایی و انتظامی منتظر سارقان بودند که آن ها با دو دستگاه خودروی پراید سرقتی به محل قرار آمدند و با پارک خودروها در سر کوچه، مقداری از قطعات خودرو مانند کامپیوتر، زاپاس  و باتری را به دست گرفتند و وارد کمین گاه پلیس شدند. هنوز سارقان با دیدن چند بانوی محجبه در پاتوق، گیج بودند که حلقه های قانون بر دستانشان گره خورد. مقام ارشد انتظامی مشهد خاطرنشان کرد: «محمد» متهم 48 ساله که سوار بر خودروی سرقتی و برای فروش قطعات به مالخر، به محل آمده بود، در همان بازجویی های اولیه گفت: فکر نمی کردم توسط بانوان پلیس دستگیر شوم! سرهنگ عباس صارمی ساداتی افزود: بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که «محمد» (سارق دستگیر شده) به جرم حمل مواد مخدر به حبس ابد محکوم شده است و در زمان مرخصی از زندان دست به سرقت می زند! رئیس پلیس مشهد در پایان اظهار کرد: ماموران در حال انتقال لوازم و خودروهای سرقتی به مقر انتظامی بودند که فرد دیگری برای خرید لوازم سرقتی، با همان گوشی مالخر فراری تماس گرفت و او نیز در سر قرار به دام افتاد. به گفته این مقام انتظامی، تاکنون پنج مرد و یک زن که بین 20 تا 50 سال دارند در این پرونده دستگیر شده اند و تلاش برای دستگیری مالخر فراری و دیگر عوامل مرتبط با این باند گسترده سرقت همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20550 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۶ آذر

 

آرزوی تلخ یک مادر

همواره در نمازهایم دعا می کنم تا خداوند پایان عمر مرا به گونه ای رقم بزند که بتوانم آبرومندانه جسد پسرم را از گوشه خیابان جمع کنم و برایش مراسمی بگیرم تا حداقل نشانی از مزار او در این دنیا بماند و ... زن 63ساله در حالی که بیان می کرد برای یک مادر خیلی سخت است که آرزو کند با دستان خودش فرزندش را به خاک بسپارد! اما رفتارهای پسر معتادم آرزویی جز این برایم باقی نگذاشته است، به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پسرم در 14سالگی ترک تحصیل کرد تا به دنبال هنر برود، اما در این میان دستش دچار شکستگی شدید شد و او به بهانه تسکین درد و به پیشنهاد دوستان نابابی که اطرافش را گرفته بودند، به مصرف موادمخدر روی آورد و این گونه سرنوشت و آینده اش را به نابودی کشاند. از آن روز به بعد همه اوقاتش را با دوستان ناباب و پای بساط موادمخدر می گذراند. تلاش های ما برای بیرون کشیدن او از این منجلاب کثیف بی نتیجه بود. همسرم برای آن که او را از بیکاری نجات دهد و از دوستانش دور کند، فروشگاهی برایش راه اندازی کرد اما متاسفانه این موضوع باعث شد او با درآمد فروشگاه، موادمخدر بیشتری مصرف کند و حتی هزینه های اعتیاد دوستانش را هم بدهد. دیدن این صحنه ها آن قدر زجرآور بود که روزی همسرم به خاطر همین فشارهای روحی، سر میز صبحانه سکته قلبی کرد و مرا با پسر معتادم تنها گذاشت. این در حالی بود که همه اعضای خانواده و بستگان نزدیکمان افرادی تحصیل کرده و دارای موقعیت های اجتماعی بالایی بودند.  خلاصه برای آن که آبروی خانوادگی ام را حفظ کنم برای پسرم سیگار و داروهای ترک اعتیاد می خریدم تا او از منزل بیرون نرود و دور دوستانش را خط بکشد، اما فایده ای نداشت. تا به حال چندین گوشی تلفن همراه برایش خریده ام که مدعی شده آن ها را گم کرده است. برای آن که آبروی پسرم بین برادر و خواهرهای دکتر و مهندسش حفظ شود، بهترین کاپشن و لباس های مارک دار را برایش می خریدم تا وقتی از منزل بیرون می رود، به او به چشم یک معتاد کارتن خواب نگاه نکنند اما او با لباس های پاره و ژولیده و کتک خورده به منزل باز می گشت، چرا که خرده فروشان موادمخدر حتی به لباس های او رحم نمی کردند و در حالت توهم و هپروت پسرم را کتک می زدند، به طوری که او تلوتلوخوران خودش را به منزل می رساند. اکنون نیز موادمخدر به گونه ای روح و روان او را به هم ریخته است که به من و دیگر اعضای خانواده توهین و فحاشی می کند و لوازم منزل را می شکند. با هزینه های سنگین بارها او را در بیمارستان بستری کرده ام و حتی پزشکان شیوه بیهوشی را برای ترک اعتیاد او به کار بردند ولی باز هم فایده ای نداشت و دوستانش بعد از مرخص شدن او از بیمارستان، به سراغش آمدند و دوباره مصرفش را آغاز کرد. اکنون دیگر آسایش و آرامش و امنیت جانی ندارم. از سوی دیگر نیز می دانم که او در گوشه و کنار یک خیابان و به طرز تاسف باری جان می دهد. فقط در نمازهایم از خدا می خواهم عمر مرا به گونه ای رقم بزند که بتوانم جسد پسرم را با آبرومندی دفن کنم. شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) اقدامات حمایتی و مشاوره های روان شناسی با احضار این جوان 40ساله به دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20549 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۵ آذر

 

ماجرای سرقت های «‌نور» در « تاریکی»!

ریشه یابی محل سوزاندن کابل های سرقتی در یکی از روستاهای حاشیه شهر، به انبار بزرگ لوازم سرقتی رسید

سجادپور- با دستگیری دزدانی که کابل های برق فشار قوی را در هسته مرکزی شهر مشهد می ربودند نه تنها ماجرای سرقت های «نور» در «تاریکی» لو رفت بلکه با کشف کارگاه محل سوزاندن روکش کابل ها، یک انبار بزرگ انواع لوازم سرقتی نیز مقابل دیدگان نیروهای انتظامی قرار گرفت. به گزارش اختصاصی خراسان، بررسی قطعی برق طی ماه های گذشته در بسیاری از مناطق شهر، نشان می داد که سارقان به کابل های برق فشار قوی دستبرد زده اند و با بریدن بخشی از کابل دکل های برق، منطقه بزرگی را در تاریکی فرو برده اند. این سرقت ها در حالی به هسته مرکزی شهر رسید که قطعی برق در منطقه سناباد،مشکلات زیادی را برای کسبه، اهالی و شرکت های دولتی و خصوصی به وجود آورد. به همین دلیل و با صدور دستوری ویژه از سوی سردار محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) تلاش اطلاعاتی گسترده ای از سوی نیروهای انتظامی برای شناسایی و دستگیری عاملان دستبرد به کابل های برق فشار قوی آغاز شد.

به گزارش خراسان، با توجه به اهمیت موضوع، بررسی مناطق جغرافیایی و چگونگی وقوع جرم در کلانتری سناباد مشهد، زیر ذره بین فعالیت های پلیسی قرار گرفت و بدین ترتیب گروه مشترکی از نیروهای گشت نامحسوس و تجسس، با فرماندهی و نظارت مستقیم سرگرد جواد بیگی (رئیس کلانتری سناباد) وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند تا این که ساعت یک بامداد 20 آذر، نیروهای گشت انتظامی به خودروی پراید سفید رنگی برخورد کردند که با چراغ خاموش و به طرز مشکوکی در بولوار خیام حرکت می کرد. در زیر نور چراغ های خیابان، ناگهان افسر گشت چهره یکی از متهمان سابقه داری را داخل پراید دید که بارها او را به جرم سرقت دستگیر کرده بود. به همین دلیل افسر گشت نامحسوس به راننده پراید دستور «ایست» داد چرا که سابقه سرقت کابل در پرونده سرنشین پراید، این احتمال را قوت می بخشید که آن ها به دنبال سرقت کابل برق باشند . در این میان جوان سابقه دار با مشاهده پلیس، راننده پراید را مجبور کرد تا برای فرار از چنگ قانون، پدال گاز را بفشارد ولی نیروهای انتظامی با محاصره پراید در یک عملیات غافلگیرانه، سه جوان پرایدسوار را در حالی دستگیر کردند که چندین متر کابل فشار قوی به همراه قیچی آهن بر، قیچی ورق بر، دستکش های مخصوص کارکنان شرکت برق، اره آهن بر و دیگر ابزار سرقت از داخل خودرو کشف و ضبط شد. گزارش خراسان حاکی است: با انتقال متهمان به دایره تجسس کلانتری، تحقیقات از آنان با حضور یکی از نیروهای حراست شرکت برق هنگامی آغاز شد که بررسی ها نشان داد: خاموشی برق در بولوار شهید صادقی (سازمان آب) نیز به دلیل سرقت کابل های برق فشار قوی بوده است. متهمان که ابتدا هرگونه ارتکاب جرمی را انکار می کردند وقتی در برابر شواهد و دلایل مستند قرار گرفتند مالخر کابل سرقتی را نیز لو دادند. دراین میان متهم سابقه داری که توسط افسر گشت شناسایی شده بود در بازجویی های تخصصی که زیرنظر سروان اکبری (رئیس دایره تجسس) صورت گرفت ،راز سرقت کابل های برق در جاده کلات را نیز فاش کرد و گفت: از مدتی قبل به همراه یکی از دوستانم در جاده کلات سرقت می کردیم که با یک راننده مسافربر اینترنتی آشنا شدیم و از او برای حمل کابل های سرقتی کمک گرفتیم ولی خیلی زود او نیز عضو باند ما شد و همه درآمد حاصل از فروش کابل های سرقتی را به طور مساوی تقسیم می کردیم. به گزارش خراسان، در پی اعترافات متهمان و با صدور دستوری از سوی قاضی خاکشور (قاضی شعبه 751 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) گروهی از ماموران انتظامی عازم اطراف روستای گوجگی شدند و محل سوزاندن روکش کابل های سرقتی را در یک انبار ضایعاتی کشف کردند. بررسی های پلیس بیانگر آن بود که مالخران، کابل های سرقتی را درون بشکه های فلزی قیر در مکان های مخفی انبار می سوزانند و مس ها را برای فروش جدا می کنند اما خاکسترهای زیاد ناشی از سوزاندن کابل ها نشان می داد که باید لوازم سرقتی در مکان دیگر باشد به همین دلیل با دستور مقام قضایی، نیروهای انتظامی منزل متصدی کارگاه ضایعاتی را نیز مورد بازرسی قرار دادند که در ریشه یابی این پرونده لوازم زیادی از قبیل تاسیسات ساختمانی، دستگاه های فرز، کف کش ، اره چکشی، منگنه زن، موتوربرق، لوازم بنایی، چوب بری، پمپ آب، لوازم رویه کوبی مبل و ... در حیاط منزل وی کشف شد. براساس گزارش خراسان، درحالی که کشف انواع و اقسام لوازم، راز سرقت های بسیاری را در این پرونده نمایان کرده است، تحقیقات پلیس با صدور دستورات ویژه ای از سوی سرهنگ عباس صارمی ساداتی (رئیس پلیس مشهد) وارد مرحله جدیدی شد زیرا تعدادی از مال باختگان منطقه خلق آباد مشهد نیز اموال به سرقت رفته خود را در میان لوازم کشف شده از سارقان و مالخر شناسایی کرده اند. از سوی دیگر نیز بررسی های بیشتر درباره سرقت کابل در تاریکی شب همچنان با شکایت شرکت برق در شعبه 751 دادسرای عمومی وانقلاب مشهد ادامه دارد و گروه ویژه نیروهای کلانتری سناباد در حال تحقیق در خصوص سرقت های احتمالی دیگر اعضای این باند و شناسایی افراد مرتبط با آن ها هستند. خراسان : شماره : 20553 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۳۰ آذر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۹ | 19:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |