در امتداد تاریکی-رابطه شوم مثلثی!

این بی بند و باری های کثیف که نام رابطه مثلثی بر آن نهاده اند، زندگی و آینده ام را در آستانه نابودی قرار داده است زیرا با این روابط زشت و هرزگی بنیان های اعتقادی، مذهبی و خانوادگی از بین می رود و اجتماع به فساد کشیده می شود، به همین دلیل ...

این ها بخشی از اظهارات زن 36ساله ای است که برای شکایت از همسرش به اتهام ضرب و جرح عمدی وارد کلانتری سجاد مشهد شده بود. این زن جوان که چهره غمبارش حکایت از یک آشوب درونی داشت، در  حالی که با شرمندگی و خجالت زده راز عجیبی را فاش می کرد، درباره ماجرای وحشتناک رابطه شوم مثلثی به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: 15سال قبل با همسرم که آن زمان دانشجوی یکی از رشته های مهندسی بود، ازدواج کردم. اگرچه «جمال» دانشجوی کارشناسی ارشد بود و به همین دلیل در تنگنای مالی قرار داشتیم اما از این ازدواج بسیار راضی و خوشحال بودیم. با آن که حتی برای اجاره منزل از اطرافیان مان پول قرض می گرفتیم اما پشتکار و تخصص همسرم آینده خوبی را نوید می داد. به همین دلیل هم خیلی زود روزگار سخت به پایان رسید و همسرم در یکی از ادارات مهم شهری استخدام شد و پله های ترقی را طی کرد تا جایی که به عنوان یکی از مهندسان سرشناس مشهد مطرح شد. طولی نکشید که صاحب بهترین امکانات و خانه و زندگی در منطقه بالای شهر شدیم. با به دنیا آمدن اولین فرزندم خوشبختی ما کامل تر شد و من هیچ کمبودی را در زندگی احساس نمی کردم اما متاسفانه پول و شهرت و لذت های زودگذر آرام آرام به کم رنگ شدن معنویات در زندگی ما انجامید. کار به جایی رسید که همسرم نه تنها واجبات دینی را انجام نمی داد بلکه اعتقادات اطرافیان مان را نیز به سخره می گرفت و آنان را با نیش و کنایه مورد تمسخر قرار می داد. او برخی اعتقادات مذهبی را خرافه می دانست و در اعتقادات نشئت گرفته از فرهنگ برهنگی و بی بند و باری غرب غرق شده بود. کم کم افکار و رفتار همسرم در زندگی من نیز تاثیر گذاشت تا حدی که من هم به برخی اعمال مذهبی کم توجه شدم و به حلال و حرام اهمیتی نمی دادم.دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت و  با افراد جدیدی دوست شدیم و با آن ها رفت و آمد خانوادگی برقرار کردیم که همه آن ها نیز از خانواده هایی بی بند و بار و معتقد به فرهنگ برهنگی غربی بودند.  دیگر نوشیدن مشروبات الکلی در مهمانی ها و مجالس خانوادگی و دوستانه موضوعی کاملا عادی و معمولی بود ولی این ماجراها زمانی بسیار شرم آور شد که اعتقادات زشت غربی در حریم خصوصی و خانوادگی ما جا باز کرد. روزی که همسرم پیشنهاد رابطه مثلثی را برای اولین بار مطرح کرد، چشمانم از تعجب گرد شد و سرم درد گرفت اما او با بیان این که انسان نباید خودش را محدود و محصور کند، به سخن سرایی درباره روابط خصوصی افراد در جوامع غربی پرداخت و ارتباط خصوصی زوج ها با حضور دیگر دوستان شان را عادی جلوه داد. او آن قدر فلسفه بافی کرد که بالاخره من تسلیم خواسته حیوانی و شرم آور او شدم. اگرچه این گونه بی بند و باری های وحشتناک بین دوستان خانوادگی ما رواج داشت و طوری برای آن ها عادی بود که هیچ کدام مخالفتی با برقراری رابطه خصوصی در حضور فردی دیگر نداشتند اما من نمی توانستم این صحنه های زننده را تحمل کنم.  دیگر پول و لذت های زودگذر بنیان های آشیانه ام را سست کرده بود زیرا این رفتارها ریشه های اعتقادات مذهبی مرا نشانه گرفته بود، در حالی که من هنوز به این اعتقادات هر چند کم رنگ شده باور قلبی داشتم و نمی توانستم این اعتقادات را زیر پا بگذارم. به همین دلیل دچار افسردگی شدم و از خودم تنفر پیدا کردم. دیگر هیچ چیزی در زندگی مرا شاد نمی کرد و همه چیز در سیاهی و تاریکی فرو رفته بود. وقتی برای دومین بار همسرم چنین درخواست شومی را از من کرد، مقابلش ایستادم و او را تهدید به شکایت کردم. این گونه بود که همسرم به شدت عصبانی شد و مرا زیر مشت و لگد گرفت. من هم به کلانتری آمدم و دیگر حاضر به زندگی در کنار فردی با این افکار کثیف نیستم و ... شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ مجدی (رئیس کلانتری سجاد) این پرونده حساس به دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد و به طور ویژه مورد بررسی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی  . خراسان : شماره : 20587 - ۱۳۹۹ شنبه ۱۱ بهمن

 

ماجرای قتل داماد تا نقشه اعدام نوعروس روی درخت گز!

سجادپور- عاملان قتل تازه داماد متاهل در حالی چهارشنبه گذشته به چنگ کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی افتادند که نقشه اعدام نوعروس 18 ساله نیز روی درخت گز در منطقه مرزی لو رفت. به گزارش اختصاصی خراسان، نیمه شب اول بهمن جاری، راننده ای که از جاده فرعی در زمین های کشاورزی اطراف روستای عباس آباد، انتهای بولوار شاهنامه 80 عبور می کرد ،با دیدن پیکر مردی که کنار جاده خاکی افتاده بود، بی درنگ توقف کرد اما آن مرد جانی در بدن نداشت و خشک شده بود! مرد راننده بلافاصله موضوع را به پلیس گزارش داد و بدین ترتیب با حضور شبانه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در کنار قاضی ویژه قتل عمد مشهد تحقیقات در این باره آغاز شد. جسد مربوط به مردی حدود 38 ساله بود که آثار درگیری روی پیکرش حکایت از وقوع جنایتی هولناک داشت. در همین حال پزشکی قانونی زمان مرگ وی را چندین ساعت قبل از کشف جسد تشخیص داد. به گزارش خراسان، در بررسی های بیشتر، یک کارت کوچک از جیب های مرد مجهول الهویه پیدا و با پیگیری های کارآگاهان، بالاخره هویت مقتول به نام رسول فاش شد. با توجه به اهمیت وحساسیت ماجرا، با صدور دستورات ویژه ای از سوی سردار محمد کاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) ، گروه تخصصی از کارآگاهان با  نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و رصدهای اطلاعاتی را در حالی آغاز کردند که دو روز بعد از کشف جسد خانواده مقتول نیز ماجرای گم شدن رسول را به پلیس گزارش دادند. تحقیقات میدانی و غیرمحسوس کارآگاهان که با راهنمایی و دستورات ویژه قاضی زرقانی برای بررسی وضعیت اجتماعی و اخلاقی وارد مرحله جدیدی شده بود، نشان می داد که رسول از مدتی قبل به طور پنهانی با دختر 18 ساله ای ازدواج کرده است و با یکدیگر زندگی مخفیانه داشتند تا از تهدیدهای پدر دختر دور بمانند زیرا خانواده «ف» (دختر 18 ساله) کاملا مخالف ازدواج او با مردی متاهل بودند که چند فرزند نیز داشت. گزارش خراسان حاکی است: با به دست آمدن این سرنخ مهم، کارآگاهان خانواده «ف» را شناسایی کردند اما آن ها از روز گم شدن رسول به «زابل» گریخته بودند به همین دلیل کارآگاهان با کسب نیابت قضایی، عازم زابل شدند، این درحالی بود که تحقیقات ریزبینانه کارآگاهان زوایای بیشتری از این جنایت عشق و عاشقی را برملا کرد. این بررسی های غیرمحسوس بیانگر آن بود که رسول در زمین های کشاورزی کارگری می کرد که در همان جا عاشق «ف» شد و از او خواستگاری کرد اما با آن که «ف» نیز دل باخته رسول شده بود، از او خواست به طور رسمی به خواستگاری اش بیاید.  این گونه بود که رسول چند بار ماجرای وابستگی عاطفی و عشق و علاقه اش را برای خانواده «ف» بازگو کرد تا  دخترشان را خواستگاری کند اما پدر «ف» و دیگر اعضای خانواده با این ازدواج مخالفت کردند و حال احتمال وقوع جنایت توسط پدر «ف» فرضیه اصلی قاضی ویژه قتل عمد و کارآگاهان بود. بنابراین گزارش، وقتی کارآگاهان محل اختفای یکی از متهمان مرتبط با این پرونده را در زابل شناسایی کردند، او در یک لحظه پا به فرار گذاشت و حدود 300 متر گریخت ولی با شلیک چند تیر هوایی توسط کارآگاهان اعزامی، میخکوب شد و حلقه های قانون بر دستانش گره خورد. در همین حال کارآگاهان به سراغ پدر «ف» در شهرستان نیمروز رفتند و او را نیز با صدور دستورات ویژه ای از سوی بازپرس صیادی (بازپرس شعبه دوم دادسرای عمومی وانقلاب زابل) به دام انداختند ، اما این مرد 50 ساله به طور کلی نقش خود را در ارتکاب این جنایت انکار کرد تا این که بالاخره در بازجویی های تخصصی لب به اعتراف گشود و راز این جنایت وحشتناک را فاش کرد. «هلیم-ل» در بازجویی ها گفت: او دخترم را اغفال کرده بود و در حالی که چند فرزند داشت و 20 سال از دخترم بزرگ تر بود، قصد ازدواج با او را داشت به همین دلیل من دخترم را از مشهد به زابل فرستادم تا از آن مرد دور باشد ولی بعد از یک هفته دوباره دخترم را به مشهد کشانده بود . وقتی تحقیق کردم فهمیدم که او دخترم را عقد  کرده و در خانه ای واقع در روستای خلق آباد زندگی می کنند. به همین دلیل به همراه چند نفر دیگر به محل سکونت مخفیانه آن ها رفتم و او را داخل خودرو انداختم که قصد داشت به همراه دخترم وارد خانه شود. دخترم را نیز با یک خودروی دیگر از آن جا انتقال دادم. سپس رسول را داخل خودرو کتک زدیم و پیکر بی جانش را زمانی در زمین های کشاورزی اطراف روستای عباس آباد انداختیم که او را خفه کرده بودیم. بعد از آن هم به اتفاق همه اعضای خانواده ام به زابل گریختیم تا آب ها از آسیاب بیفتد و ... به گزارش خراسان، ماجرای این جنایت هولناک هنگامی پیچیده تر شد که «هلیم» (متهم به قتل 50 ساله) در پاسخ به سوال کارآگاهان مبنی بر این که دخترت اکنون کجاست؟ به صراحت از کشتن او خبر داد و گفت: بعد از این ماجرا دخترم را نیز سوار پژو 405 خودم کردم و به همسرم گفتم او را نزد خاله اش می برم تا مدتی را آن جا بگذراند و عشق این پسر (رسول) از خاطرش بیرون برود! ولی در واقع من نقشه قتل او را کشیده بودم به همین دلیل دخترم را از شهرستان نیمروز به منطقه مرزی بردم که دریاچه ای نیز دارد. طنابی را به درخت گز بستم ولی دخترم خودش طناب دار را دور گردنش انداخت و من هم او را کشیدم! زمانی که دیگر نفس نمی کشید، پیکرش را از روی درخت پایین آوردم و با ریختن ظرف 4 لیتری حاوی بنزین، جسدش را به آتش کشیدم! گزارش خراسان حاکی است، با این اعترافات هولناک، غمی عمیق در چهره کارآگاهان نقش بست چون احساس می کردند کمی دیر به زابل رسیده اند! جلوگیری از قتل دختر 18 ساله یکی از اهداف اصلی کارآگاهان بود. آن ها با توجه به اوضاع و احوال وقوع جرم و تجزیه وتحلیل های کارشناسی درباره این جنایت که با حضور قاضی ویژه قتل عمد در اتاق فرماندهی پلیس آگاهی انجام شده بود، احتمال قتل دختر توسط پدر را نیز به عنوان یکی از فرضیه های مهم و جدی این پرونده در دستور کار قرار داده بودند. با این حال، کارآگاهان اعزامی از خراسان رضوی به همراه بازپرس صیادی، عازم محل قتل دختر شدند ولی در تاریکی شب محل سوزاندن جسد پیدا نشد. به همین دلیل ادامه تحقیقات در حالی به روز بعد موکول شد که ناگهان هنگام برگشت به زابل، متهم 50 ساله از دفن جسد دخترش خبر داد و مدعی شد جسد او را دفن کرده است! همین موضوع موجب شد نور امیدی در دل های کارآگاهان جلوه گر شود چرا که «هلیم» به تناقض گویی پرداخت و روز بعد نیز نتوانست محل دفن جسد را نشان دهد! به گزارش خراسان، این گونه بود که کارآگاهان به ردیابی دختر مذکور پرداختند و با هماهنگی های قضایی او را در یک خانه روستایی در اطراف شهرستان نیمروز در حالی پیدا کردند که چند نفر از او مراقبت می کردند تا از آن جا فرار نکند. این دختر وقتی از آن مکان رهایی یافت و خود را در «امنیت» دید به کارآگاهان گفت: من و رسول در زمین های کشاورزی عاشق هم شدیم ولی خانواده ام مخالف ازدواج ما بودند. روز حادثه هم پدر و برادرم به همراه چند نفر دیگر ما را از خانه ای ربودند که به طور مخفیانه در آن جا زندگی می کردیم! بنابراین گزارش، در بررسی های بیشتر پلیس مشخص شد که پدر دختر با همین نقشه ای که برای پلیس بازگو کرد ،قصد داشت دخترش را نیز به قتل برساند که با حضور به موقع کارآگاهان در زابل، این جنایت وحشتناک نافرجام ماند و بدین ترتیب با راهنمایی ها و دستورات قاضی زرقانی و همچنین فرماندهان پلیس آگاهی خراسان رضوی، دختر 18 ساله از مرگ حتمی نجات یافت. گزارش خراسان حاکی است، تحقیقات بیشتر درباره زوایای پنهان این جنایت و دستگیری دیگر عوامل مرتبط با این پرونده زیرنظر سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20587 - ۱۳۹۹ شنبه ۱۱ بهمن

 

چشم های هوس آلود

کیارش در چشم هایم نگاه کرد و گفت :" تو دیگر در قلب  من هیچ  جایی نداری دیگر نمی خواهم حتی برای لحظه ای تو را ببینم " با چشمانی اشک بار به چشم هایش  خیره شدم‌ نمی توانستم حرفی بزنم تمام این واژه ها برایم گنگ و بی مفهوم بودند باورم نمی شد این چشم ها همان چشم هایی هستند که روزی عاشقانه مرا می نگریستند و بی صدا سرود عاشقی سر می دادند  ... این جملات بخشی از اظهارات زن ۳۴ ساله ای است که برای مشاوره و راهنمایی به کلانتری احمد آباد مشهد آمده است. او در شرح داستان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۱ سال پیش در حالی که پسر شیرخواره  ای را در آغوش می فشردم از  همسر اولم جدا شده بودم او  به مواد مخدر صنعتی  اعتیاد داشت و هنگامی که به دلیل حمل مواد مخدر برای طی  دوران محکومیت اش در زندان به سر می برد از او طلاق گرفتم و به خانه پدری ام بازگشتم. پدرم وضعیت مالی مناسبی نداشت و من  به عنوان بازاریاب در یک شرکت تبلیغاتی  مشغول کار شدم .مدتی بعد منزلی را به طور مستقل اجاره کردم و در کنار پسرم زندگی ام ‌را سپری می کردم. تامین هزینه های زندگی و مراقبت از فرزندم بسیار سخت بود اما چاره ای جز صبوری نداشتم  با این که از تنهایی رنج می بردم اما سعی می کردم زندگی آرامی را در کنار پسرم داشته باشم بعد از گذشت 11 سال    در منزل یکی از دوستانم با کیارش آشنا شدم او مردی ۵۸ ساله بود که  جاافتاده و  متشخص به نظر می رسید غرور توام با مهربانی که در رفتارش دیده می شد برای این که من را دل باخته و شیفته خودش بکند کافی بود . او که از لحاظ مالی نیز در رفاه نسبی به سر می برد ناگاه باب درد دل را در برابر من  گشود  و گفت که  ۳۵ سال است که ازدواج کرده و دو فرزند دختر دارد که به خانه بخت رفتند. او بیان کرد که   همسرش دچار اختلال  روانی است و سال هاست به رغم  این که با همسرش در زیر یک سقف زندگی می کند اما از لحاظ عاطفی از یکدیگر جدا شده اند و مقدمات طلاق محضری آن ها نیز فراهم شده است.  در لابه لای  درد دل ها و شرح  تنهایی های کیارش ردپایی از عشق و ابراز علاقه را به خودم مشاهده کردم به گونه ای که  احساسی از شور و  شعف در وجودم پدیدار شد از آن شب به بعد ارتباط تلفنی بین من و کیارش شکل گرفت او جملات زیبایی را در وصف عشقمان بر زبان می راند  جملاتی که پس از مدتی تمام هستی و زندگی ام شدند من که در زندگی گذشته ام در حسرت یک "دوستت دارم" از همسرم جدا شدم تصور می کردم که پا به کاخ رویاهایم گذاشتم!  پس از مدت کوتاهی کیارش به من پیشنهاد داد که به صورت موقت به عقد یکدیگر در بیاییم .او به من گفت با این کار می خواهد همسر اولش را در یک عمل انجام شده قرار دهد و وعده داد پس از این که همسرش آمادگی پیدا کرد همه چیز را به او خواهد گفت و او را طلاق خواهد داد و زندگی جدیدی را در کنار من تشکیل خواهد داد.  کیارش گفت  نیازی نیست من به دفترخانه و محضر بیایم و این کار را به صورت تلفنی انجام خواهد داد . چند روز بعد مردی با من تماس گرفت و خود را به عنوان عاقد معرفی کرد و صیغه عقد را به صورت تلفنی خواند او حتی میزان مهریه را نیز از من پرسید که به او تعداد ۱۴ سکه را پیشنهاد دادم پس از عقد تلفنی کیارش بارها به منزل ما رفت و آمد می کرد چون من او را همسر خود می دانستم  پسرم که دوران نوجوانی  را سپری می کرد و در  سن  بلوغ قرار داشت   از  این اتفاق بسیار ناراحت بود  و رنج می کشید حتی چندین بار از خانه فرار کرد اما من که افسون عشق کیارش شده بودم حتی درباره سرنوشت پاره تنم نیز بی تفاوت بودم.  بعد از گذشت چند ماه زن و مرد جوانی به درمنزلمان آمدند. زن جوان که هم سن و سال خودم بود خودش را دختر کیارش معرفی کرد او گفت که مادرش به بیماری سرطان مبتلاست و از هنگامی که با خیانت همسرش مواجه شده بیماری اش تشدید پیدا کرده است. دختر کیارش آن قدر موقر بود و در نهایت احترام با من صحبت می کرد که متعجب و شرمنده  شدم .چند روز بعد کیارش پیام داد که دیگر نمی تواند به این رابطه ادامه دهد   من که تحمل چنین رفتاری را از او نداشتم به در منزلش رفتم و با بی شرمی تمام با  همسرش درگیر شدم چون احساس می کردم که او مانع خوشبختی ماست اما کیارش  در چشم هایم نگاه کرد و گفت که در رابطه ای اشتباه گیر افتاده است و دیگر حاضر به ادامه این ارتباط نیست و هنگامی که من مهریه ام را از او طلب کردم گفت کدام مهریه؟ چگونه می توانی ثابت کنی که ما با هم ازدواج کردیم ؟ از این که روح ، جسم و عواطفم دستمایه نگاه های هوس آلود مردی دروغگو و خیانتکار قرار گرفته بود ناراحت و عصبی شده بودم و نمی دانستم چه کنم اکنون نیز لحظه ای نیست که به انتقام فکر نکنم نمی توانم بنشینم و نگاه کنم که او در کنار همسر و فرزندانش خوش می گذراند و به سادگی و حماقت من ریشخند می زند. گاهی به این فکر می کنم که به  در منزلش بروم و زندگی اش را به آتش بکشم‌ اما....شایان ذکر است در اجرای دستور سرگرد علی عسکری( رئیس کلانتری احمدآباد) بررسی کارشناسی و روان شناختی این پرونده به دایره مددکاری کلانتری سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20586 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۹ بهمن

 

قتل پدر به وقت توهم!

توکلی/ توهم پسر جوان، به درگیری و قتل هولناک پدر منجر شد.

 به گزارش خراسان، پنجم بهمن امسال ،مرکز فوریت های پلیسی به ماموران کلانتری ۱۲ شهر بم خبر داد که در یکی از مناطق شهری نزاع  و درگیری منجر به قتل صورت گرفته است. بلافاصله  گروهی از ماموران این کلانتری برای بررسی موضوع به منزل مد نظر اعزام شدند. ماموران با حضور در محل با جسد مردی ۴۸ ساله روبه رو شدند که بر اثر ضربات چاقو به ناحیه سینه، در واحد مسکونی خود به قتل رسیده بود. آن ها بی‌درنگ موضوع را به بازپرس ویژه قتل اطلاع دادند و اقدامات مقدماتی با موضوع قتل عمد را با هماهنگی بازپرس ویژه قتل آغاز کردند .

 بنا بر این گزارش، در رسیدگی تخصصی به این پرونده و تحقیقات بعدی نیروهای پلیس مشخص شد پسر ۲۶ ساله مقتول که دچار روان پریشی بوده و از این بیماری نیز رنج می برده است، پس از مصرف ماده مخدر توهم زا و نزاع و درگیری با پدر میان سال خود، او را با ضربه چاقو به قتل رسانده و پس از وقوع جنایت از صحنه جرم گریخته است.

در ادامه ،دستگیری این متهم ۲۶ ساله و بی‌رحم با توجه به اطلاعات به دست آمده در دستور کار ماموران قرار گرفت که پس از انجام اقدامات پلیسی و مراقبت های نامحسوس، سرانجام ساعاتی بعد متهم به قتل دستگیر و مدعی شد که  تحت تاثیر مصرف موادمخدر توهم زا  قرار گرفته و دست به جنایت زده است. خراسان : شماره : 20586 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۹ بهمن

 

نقشه زوج آدم ربا نقش برآب شد

کرمانی/ زوج آدم ربا در کمتر از ۱۰ ساعت دستگیر شدند. به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی استان کرمان در این باره گفت: به دنبال شکایت یک شهروند مبنی بر فقدان همسرش، موضوع به صورت ویژه در دستور کار پلیس آگاهی قرار گرفت. سردار عبدالرضا ناظری افزود: با تحقیقات کارآگاهان مشخص شد، زن جوان حدود ساعت 20، بعد از بستن مغازه اش به منزل برنگشته است که  فقدان این زن تبدیل به فرضیه آدم ربایی شد.

وی ادامه داد: با  انجام تحقیقات میدانی و اقدامات خاص کارآگاهان پلیس که تا بامداد روز بعد ادامه داشت، سرنخ هایی از دست داشتن زوج میان سالی در این آدم ربایی به دست آمد و تلاش پلیس برای شناسایی مخفیگاه  متهمان ادامه یافت. این مقام ارشد انتظامی بیان کرد: سرانجام قبل از طلوع آفتاب، با شناسایی مخفیگاه آدم ربایان، متهمان در یک عملیات غافلگیرانه در کمتر از ۱۰ ساعت دستگیر و به مقر پلیس منتقل شدند و فرد ربوده شده نیز آزاد شد و به آغوش خانواده اش بازگشت. وی افزود: در تحقیقات پلیس مشخص شد، زن میان سال ( آدم ربا) از مشتریان فرد ربوده شده بوده است که نقشه ربودن وی را  به منظور سرقت طلا و جواهرات و دریافت  وجه در قبال آزادی او طراحی کرده  و با همسرش تصمیم گرفته است با برقراری رابطه ای صمیمی، او را به منزل خود بیاورند و با بیهوش کردنش نقشه خود را عملی کنند که قبل از انجام هر اقدامی با هوشمندی  پلیس دستگیر و تحویل مرجع قضایی شدند. خراسان : شماره : 20586 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۹ بهمن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ | 11:45 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |