در امتداد تاریکی-نقشه پلید!
اگر مادرم در جریان رابطه بین من و «جمشید» قرار بگیرد، دیگر نه تنها اجازه نمی دهد با هیچ کسی به صورت تلفنی ارتباط داشته باشم یا پیامک ارسال کنم بلکه گوشی ام را هم می گیرد و باز از درس هایم عقب می مانم چرا که ... دختر 13ساله ای که به همراه پسر غریبه ای در یکی از پارک های مشهد شناسایی و به کلانتری هدایت شده بود، در حالی که اشک ریزان ادعا می کرد توسط پسر جوان در فضای مجازی اغفال شده است، درباره چگونگی آشنایی خود با آن پسر غریبه به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در کلاس اول ابتدایی تحصیل می کردم که روزی مادرم دست مرا گرفت و به خانه پدربزرگم برد. آن روزها خواهر کوچک ترم شیرخواره بود و من زمانی که می دیدم چشمان مادرم پر از اشک می شود، فکر می کردم خواهر کوچکم شیر نمی خورد و مادرم را اذیت می کند اما نمی دانستم که وقتی مادرم از طلاق حرف می زند یعنی دیگر پدرم را نمی بینم. خلاصه در حالی که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شده بودند، من از خواهر کوچکم مراقبت می کردم تا مادرم سر کارش برود. مدتی بعد مادرم خانه ای را اجاره کرد و ما به آن منزل اسباب کشی کردیم. من هم که دیگر آرام آرام معنای طلاق را فهمیده بودم ،سعی می کردم بیشتر به مادرم کمک کنم و کارهای منزل را انجام بدهم تا او خسته نشود. هنگامی که وارد مقطع راهنمایی شدم، کمبود مهر پدری را با همه وجودم حس می کردم و دوست داشتم پدرم نزد ما زندگی می کرد و دست نوازش بر سرم می کشید ولی او به دنبال سرنوشت خودش رفته بود و مادرم خیلی تلاش می کرد تا من و خواهرم نبود پدر را احساس نکنیم. تا این که شیوع بیماری کرونا مدارس را تعطیل کرد و من با اصرار خیلی زیاد مادرم را مجبور کردم که تلفن هوشمند برایم تهیه کند. خوب می دانستم که مادرم پس اندازی برای خرید گوشی ندارد اما برای آن که من از درس هایم عقب نمانم، با هر مشقتی بود گوشی را برایم خرید و من چون نحوه استفاده از گوشی هوشمند و ورود به برنامه های شاد را بلد نبودم، از دوستم کمک خواستم. او هم ضمن آموزش استفاده از فضای مجازی، مرا در یکی از کانال های تلگرامی عضو کرد که خودش در همان کانال فعالیت داشت. چند روز بعد پیامی از یک پسر جوان دریافت کردم و پاسخش را دادم. این گونه بود که ارتباط پیامکی و سپس تلفنی من و جمشید آغاز شد. او حرف های زیبایی می زد و مرا در رویاهایم غرق کرده بود. جمشید خیلی از من تعریف می کرد و اصرار داشت که نباید مادرم در جریان ارتباط مان قرار بگیرد زیرا او اکنون موقعیت ازدواج ندارد و مادرم به این ارتباط پایان می دهد! من هم حرف هایش را باور کردم و به مادرم چیزی نگفتم، تا این که از من خواست یکدیگر را در پارک نزدیک منزل مان ملاقات کنیم. من هم دور از چشم مادرم سر قرار رفتم. وقتی مدتی با هم گفت و گو کردیم، جمشید از من خواست برای ادامه گفت و گو درباره آینده به مکان خلوتی برویم. در حالی که من با این پیشنهاد او دچار تردید شده بودم، ناگهان ماموران گشت کلانتری سپاد از راه رسیدند و ما را به کلانتری آوردند. این جا بود که فهمیدم جمشید نقشه پلیدی را در سر می پروراند که اگر پلیس نمی رسید احتمال داشت به حرف های حیله گرانه او اعتماد کنم و ... شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) این دختر نوجوان در دایره مددکاری اجتماعی مورد مشاوره های روان شناختی قرار گرفت و در حالی که از فرجام تلخ و تاسف بار آشنایی دیگر قربانیان فضاهای مجازی حیرت زده شده بود، با هماهنگی دستور قضایی تحویل مادرش شد تا این پرونده مسیر قانونی را طی کند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20613 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۴ اسفند
زورگیری از مامور پلیس تهران در روز روشن
حوادث رکنا: تبهکار سابقه دار این بار به اتهام زورگیری از مامور قانون به دام پلیس افتاد.
مرد خفت گیر زمانی که در پارک اقدام به زورگیری کرد نمی دانست طعمه اش مامور پلیس در لباس شخصی است.
به گزارش رکنا، زورگیر سابقه دار در یکی از پارک های تهران طعمه خود را زیر نظر گرفت و طبق روال همیشه تصمیم داشت با تهدید چاقو او را وادار به تسلیم اموال خود کند اما ناگهان طعمه مورد نظر با حرکات رزمی وی را خلع سلاح کرد و تازه انجا بود که متهم سابقه دار متوجه شد با دم شیر بازی کرده و سراغ مامور پلیس رفته است.
سرهنگ شکوری در توضیح دستگیری این متهم گفت:«متهم ساکن در پارک است و برای تامین هزینه مواد مخدر خود اقدام به زورگیری می کند.بار آخر سراغ یکی از ماموران لباس شخصی ما رفته بود که مامور با حرکات رزمی وی را خلع سلاح کرد و بازداشت شد.»
متهم نیز در توضیح گفت:«پنج فقره سابقه کیفری دارم اما این بار مقدار زیادی قرص مصرف کرده بودم و در حال خودم نبودم.خانواده ام به دلیل اعتیاد و بیکاری ام من را طرد کرده اند.»
بازی با سرنوشت!
دو فرزند خردسالم در حالی چشم به راه پدرشان هستند که من بعد از مرگ همسرم به حرف های شیرین مردی خوش گذران و دروغگو دل بستم و با او ازدواج کردم، در حالی که هیچ مدرکی از این ازدواج غیررسمی ندارم و ... زن 34ساله که مدعی بود اعتماد بی جا به صاحبکارش سرنوشت او را دگرگون کرده، درباره قصه تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: 17ساله بودم که با «محمد» ازدواج کردم. او اگرچه کارگر ساده ساختمانی بود اما قلب رئوفی داشت و در برابر خانواده اش مسئولیت پذیر بود. سه سال بعد از ازدواج صاحب دختری زیبا شدم و زندگی شیرینی را تجربه می کردم که توفانی وحشتناک روزگارم را به هم ریخت و سرنوشتم را تغییر داد. هنوز دخترم پنجمین بهار زندگی اش را سپری نکرده بود که همسرم از بالای داربست سقوط کرد و جان سپرد. باورم نمی شد اما این حادثه واقعیت داشت و من و دخترم تنها ماندیم. خانواده همسرم قصد داشتند حضانت دخترم را از من بگیرند اما در برابر التماس هایم کوتاه آمدند و من به آن ها تعهد دادم که ازدواج نکنم.
خلاصه در حالی که به سختی روزگار را می گذراندم و از دخترم مراقبت می کردم، روزی برای خرید به یک فروشگاه رفتم. فروشنده که مردی میان سال بود، وقتی فهمید همسرم را از دست داده ام، خیلی اصرار کرد که با یک حقوق مناسب در فروشگاه او کار کنم. مدتی بعد «ایرج» که خودش همسر و فرزند داشت، ادعا کرد با همسرش رابطه خوبی ندارد و همواره در حسرت داشتن یک زن صبور و مهربان عمرش را سپری کرده است. او که خودش را شیفته اخلاق من نشان می داد، آن قدر به خواستگاری از من اصرار ورزید که من هم به ناچار خام شدم و قبول کردم چون مشکلات مالی داشتم و هیچ کس در زندگی از من حمایت نمی کرد اما به خاطر تعهدی که به خانواده محمد داده بودم، از ایرج خواستم نام او در شناسنامه ام ثبت نشود. ایرج هم که منتظر چنین جمله ای بود، با خوشحالی پذیرفت و این گونه به طور غیررسمی با او ازدواج کردم. طولی نکشید که پسرم به دنیا آمد و رفتار ایرج نیز به کلی تغییر کرد. دیگر کاملا به من بی اعتنایی می کرد و کمتر به منزلم می آمد. بالاخره التماسش کردم تا حداقل هفته ای یک بار به من و فرزندش سری بزند. از سوی دیگر مجبور بودم پسرم را پنهان کنم تا خانواده همسر اولم در جریان ازدواجم قرار نگیرند. دیگر سر کار نمی رفتم و مدام محل سکونتم را عوض می کردم تا این که به طور ناخواسته در حالی باردار شدم که باز هم به دروغ ها و چرب زبانی های ایرج اعتماد کرده بودم اما او یک فرد خوش گذران و هوسران بود که با سرنوشتم بازی کرد. وقتی همسر او را دیدم، تازه فهمیدم که او درباره رفتارهای همسرش نیز به من دروغ گفته است. اکنون نیز هیچ اطلاعی از او ندارم و نمی دانم در کجای این شهر زن دیگری را فریب داده است و در حالی فرزندان خردسالم چشم انتظار پدرشان هستند که حتی نام من نیز در شناسنامه ایرج نیست و مدرکی هم از این ازدواج غیررسمی وجود ندارد ... شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ محمدی (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) پرونده این زن جوان برای بررسی های کارشناسی و اقدامات قضایی در اختیار کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20607 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۶ اسفند
انتقام هولناک رقیب عشقی!
سیدخلیل سجادپور- دسیسه کثیفی که با پیگیری پرونده مزاحمت تلفنی برای دختری جوان در کلانتری طبرسی شمالی مشهد فاش شد، به ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی در خواستگاری 20 سال قبل گره خورد!
به گزارش اختصاصی خراسان، چند روز قبل دختر 25 ساله ای وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شد تا از یک مزاحم تلفنی شکایت کند. این دختر جوان ادعا کرد:مدتی است که مردی میان سال از دور مرا در کوچه و خیابان تعقیب می کند و وقتی برمی گردم هیچ اثری از او نمی بینم. انگار آب می شود و به زمین فرو می رود! از سوی دیگر نیز همزمان با این ماجرا، پیامک های عاشقانه با عناوینی مانند «دوستت دارم!»، «تو قلب منی!»، «تو وجودم هستی!»و ... به تلفنم ارسال می شود که دیگر آرامش و آسایش را از من گرفته است. به همین دلیل قصد شکایت از فرد مزاحم را دارم اما احساس می کنم ماجرای پیامک های عاشقانه به مردی ارتباط دارد که مرا تعقیب می کند و ...
گزارش خراسان حاکی است: در پی شکایت این دختر و با صدور دستوری از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) ماجرای پیامک های عاشقانه با کسب مجوزهای قضایی پیگیری و احضاریه ای به نشانی مالک تلفن همراه ارسال شد.
دو روز بعد منصوره و مادرش وارد اتاق مددکاری اجتماعی شدند و منتظر ماندند تا مزاحم تلفنی نیز برای تکمیل پرونده به کلانتری بیاید. در همین هنگام دختر جوان که تحصیلاتش را در رشته مهندسی به پایان رسانده و مادرش او را با افتخار «خانم مهندس» صدا می زد، به بخش هایی از سرگذشت خود اشاره کرد و گفت: پنج ساله بودم که پدرم به طور ناگهانی ما را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. مادرم که سرپرستی من و خواهر و برادر کوچک ترم را به عهده گرفته بود ،فقط از ورشکستگی مالی پدرم سخن می گفت ولی هیچ گاه پاسخ درستی به ما نداد که چرا پدرم این گونه و در آن شرایط سخت ما را ترک کرد! از همان دوران کودکی که به خاطر دارم، مادرم شبانه روز در خانه های مردم کار می کرد، زحمت می کشید و عرق می ریخت تا مخارج زندگی ما را تامین کند. هیچ گاه شب هایی را که از درد استخوان هایش تا صبح ناله می کرد ، فراموش نمی کنم ولی او صبح روز بعد سرکار می رفت و نمی گذاشت ما سختی های روزگار را احساس کنیم! من و خواهر و برادرم قد می کشیدیم و چهره مادرم هر روز پیرتر می شد. مادرم هیچ گاه برای خودش لباس های نو نمی خرید ولی هزینه های تحصیل ما را می پرداخت. به هیچ وجه نمی گذاشت احساس کمبودی داشته باشیم ، با این حال، عاطفه و مهر پدری تنها چیزی بود که در خانه ما وجود نداشت! هنوز سخنان تلخ منصوره به پایان نرسیده بود که مرد میان سال در اتاق مددکاری را گشود و اجازه ورود خواست. در این هنگام، مادر منصوره مانند فردی برق گرفته از روی صندلی بلند شد و حیرت زده به مرد میان سال نگریست! گویی دهانش قفل شده بود و نمی توانست چیزی بگوید اما اشک هایش سرازیر شد. بغضی عجیب گلویش را می فشرد و منصوره نیز هاج و واج به این صحنه باورنکردنی می نگریست. ناگهان مرد میان سال سکوت غم انگیز اتاق را شکست و فریاد زد: «عزیزم! عزیزم! مرا ببخش!»
مرد میان سال روی زمین نشست و چون ابر بهاری اشک می ریخت. او در میان گریه هایش گفت: «حامد» مرا ترسانده بود! او می گفت خیلی از طلبکاران حکم جلب تو را گرفته اند، اگر فرار نکنی، باید تا آخر عمرت در زندان بمانی، حتی اگر پول طلبکاران را هم بپردازی، قانون رهایت نمی کند. او می گفت که هیچ کس نباید از مخفیگاهت مطلع شود وگرنه با کنترل خانواده ات تو را پیدا می کنند! و ... خلاصه آن قدر در گوشم خواند که مجبور شدم پیشنهادش را بپذیرم و در حالی که نمی توانستم شما را فراموش کنم، به جنوب کشور رفتم و زندگی مخفیانهای را شروع کردم اما در این 20 سال هیچ وقت نتوانستم شما را فراموش کنم! حتی یک شب هم بدون یادآوری چهره زیبای فرزندانم نخوابیدم، روزهای سختی را سپری کردم تا این که شش ماه قبل پزشکان تشخیص دادند که به بیماری سرطان مبتلا شده ام و مدت زیادی در این دنیا زندگی نخواهم کرد. این بود که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و تصمیم گرفتم برای آخرین بار تو و فرزندانم را ببینم و بعد با خیالی آسوده بمیرم . زمانی که نشانی محل سکونت شما را پیدا کردم، دخترم را دیدم که از خانه بیرون آمد، قلبم از تپش ایستاد! چه دختر زیبایی! پاهایم سست شده بود و قدرت راه رفتن نداشتم، بغض گلویم را می فشرد! با افتخار از دور نگاهش می کردم و این کار هر روز من شده بود اما نمی توانستم خودم را به او معرفی کنم! به خاطر همه این رنج هایی که بدون پدر کشیده، چه می توانستم بگویم؟ فقط شماره تلفن اش را با ترفندی از محل کارش گرفتم و درد دل هایم را برایش بازگو کردم تا این که احضاریه کلانتری رسید و ... مادر منصوره که تا این لحظه فقط اشک هایش را پاک می کرد، وقتی فهمید همسرش در این مدت ازدواج نکرده است، سرش را میان دو دستش گرفت و اشک ریزان گفت: وای بر من، تو هم مرا ببخش! چه اشتباهی کردم که فریب دروغ های «حامد» را خوردم. «حامد» تنها تو را فریب نداد بلکه زندگی مرا به خاطر رقابت عشقی با تو نابود کرد. زن میان سال ادامه داد: 27 سال قبل که من دل باخته تو شدم ،«حامد» به خواستگاری ام آمد ولی من که دیگر قلبم را به تو باخته بودم ،به او پاسخ منفی دادم و با تو ازدواج کردم! تا این که 20 سال قبل و در همان گیر و دار ورشکستگی مالی که تو دیگر ما را رها کردی و به مکانی نامعلوم رفتی، او به سراغم آمد و گفت: همسرت عاشق زن دیگری شده و به تو خیانت کرده است، او با زن جوانش به شهر دیگری رفت و هرگز بازنمی گردد! و ... این در حالی بود که من با کمک خانواده ام و فروش طلاها و لوازم زندگی، همه بدهکاری هایت را پرداختم و رضایت شاکیان پرونده ات را گرفتم ولی زمانی که ماجرای خیانت تو را شنیدم، دیگر تلاش کردم تو را فراموش کنم و به تربیت فرزندانم بپردازم. حالا اگرچه من پیر و خسته شده ام اما دو دخترت خانم مهندس هستند و پسرت نیز تاجری موفق است که فروشگاه بزرگی در شهر دارد. بعد از رفتن تو بارها «حامد» از من خواستگاری کرد و می خواست به این دلیل که تو به من خیانت کرده ای، با او ازدواج کنم! ولی من همچنان عاشق و دل باخته ات بودم و نمی توانستم به جز تو به زندگی با مرد دیگری بیندیشم! آن قدر در خانه های مردم کار کردم که هیچ کدام از فرزندانم طعم تلخ «نداری» را احساس نکنند و ...
گزارش خراسان حاکی است، منصوره که با شنیدن این جملات عاشقانه در گوشه اتاق مددکاری اشک می ریخت، ناگهان خود را به آغوش پدر انداخت و فریاد زد: دوستت دارم! دوستت دارم پدر! پدر عزیزم! و... این گونه بود که دوباره دو دل باخته قدیمی بعد از گذشت 20 سال در حالی زندگی جدیدی را آغاز کردند که مشخص شد یک رقیب عشقی با دسیسه ای کثیف، چنین انتقام هولناکی را رقم زده است و بدین ترتیب مرد میان سال و همسرش که با دروغی ناجوانمردانه سال های جوانی خود را به تندباد حوادث سپرده بودند، از کلانتری بیرون رفتند تا مرد به مداوای بیماری سرطان خود بپردازد. خراسان : شماره : 20607 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۶ اسفند
ماجرای زوج سارق!
از همسر صیغه ای ام به عنوان طعمه استفاده می کردم تا شهروندان هنگام سرقت به من مشکوک نشوند اگرچه تا به حال شش بار در زندان تحمل کیفر کرده ام و اکنون برای هفتمین بار توسط ماموران کلانتری قاسم آباد دستگیر شده ام اما ...
این ها بخشی از اظهارات دزد 38 ساله ای است که با تلاش نیروهای تجسس در چنگ قانون گرفتار شد. این سارق معتاد و حرفه ای که با ردیابی های اطلاعاتی و تصاویر مجرمانه سابقه دار به همراه همسر صیغه ای اش در بولوار ادیب مشهد شناسایی شد درباره ماجرای سرقت هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: از روزی که به مواد مخدر صنعتی آلوده شدم دیگر نمیتوانستم مخارج اعتیادم را تامین کنم به همین دلیل دستبرد به قطعات و اموال خودروها را آغاز کردم بعد از مدتی ابتدا یک خودرو سرقت می کردم و با استفاده از آن به اموال دیگر خودروها دستبرد می زدم چند بار دستگیر و روانه زندان شدم اما بعد از آزادی از زندان دوباره سراغ دوستانم می رفتم و باز هم به مصرف مواد مخدر ادامه می دادم تا این که با زن جوانی به نام «افسانه» آشنا شدم و با هم ارتباط برقرار کردیم. او 25 سال بیشتر نداشت و سابقه دار بود و شیشه و کریستال مصرف می کرد این بود که فهمیدم این زن جوان می تواند در سرقت ها با من همکاری کند تا کسی به ما مشکوک نشود به همین دلیل به طور غیررسمی با افسانه ازدواج کردم و از همان روز اول سرقت هایمان را شروع کردیم به طوری که در یک ماه گذشته به 21 خودرو دستبرد زدیم و اموال سرقتی را که شامل ضبط و پخش، زاپاس و آچارآلات، باتری، تبلت و ... بود در جمعه بازار منطقه سیس آباد به مردم می فروختیم تا هزینه های اعتیادمان تامین شود. در برخی سرقت ها همسرم داخل خودرو می نشست و من به خودروهای پارک شده دستبرد می زدم ولی مدتی بعد سرقت قطعات خودرو در داخل پارکینگ ها را شروع کردیم همسرم زنگ یکی از مجتمع های مسکونی را به صدا درمی آورد و مدعی می شد مهمان ساکنان یکی از طبقات آن مجتمع است اهالی آن مجتمع نیز بدون هیچ حرف و حدیث دیگری در مجتمع را باز می کردند همسرم در محل نگهبانی می داد و من هم در پارکینگ مجتمع مشغول بازکردن قطعات داخل خودروها می شدم سپس اموال سرقتی را با کمک همسرم داخل خودروی سرقتی می ریختیم و از محل متواری می شدیم تا این که بالاخره ماموران تجسس من و همسرم را شناسایی و داخل پیکان سرقتی دستگیر کردند و ... شایان ذکر است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) این زوج سارق برای انجام تحقیقات بیشتر و کشف سرقت های دیگر در اختیار نیروهای تجسس قرار گرفتند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20606 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۵ اسفند
قاچاقچیان مواد پشت پرده باندهای سرقت!
سجادپور- در عملیات ضربتی و گسترده پلیس مشهد، قاچاقچیانی دستگیر شدند که مواد مخدر صنعتی را با لوازم سرقتی مبادله می کردند و به این ترتیب به هدایت باندهای سرقت می پرداختند.
به گزارش اختصاصی خراسان، به دنبال اجرای مرحله دیگری از طرح ارتقای امنیت اجتماعی، ماموران کلانتری شهرک ناجای مشهد نیز عملیات گسترده و ضربتی را برای مبارزه با سارقان و قاچاقچیان آغاز کردند. آنان در اولین مرحله از این عملیات به سرپرستی مستقیم سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) به رصدهای اطلاعاتی پرداختند و با همکاری بسیج منطقه و همچنین به کارگیری منابع و مخبران محلی، قاچاقچیان و سارقان را به طور نامحسوس زیرنظر گرفتند. پس از شناسایی پاتوق های سارقان و فروشندگان مواد مخدر در قلعه وکیل آباد و شهرک صابر، مراتب به قاضی دکتر اسماعیل رحمانی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) گزارش شد و به این ترتیب با کسب مجوزهای قضایی، مقدمات اجرای گسترده عملیات فراهم آمد. بنابراین گروه ویژه ای از افسران ورزیده تجسس کلانتری ماموریت یافتند تا به فعالیت های سارقان و قاچاقچیان پایان بدهند که موجب نارضایتی شهروندان شده اند و مردم خواستار برخورد جدی پلیس و دستگاه قضایی با عاملان ایجاد ناامنی در جامعه هستند. گزارش خراسان حاکی است، بیست و نهم بهمن این عملیات با دستور سردار محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) و با آمادگی کامل نیروهای عملیاتی آغاز شد. آنان ابتدا به سراغ ساختمان سه طبقه ای در بولوار وکیل آباد رفتند که با استفاده از لوله پلیکا و نخی که داخل آن قرار داشت مواد مخدر را به دست معتادان می رساند و پول ها را از درون لوله بالا می کشید! وقتی قاچاقچیان متوجه حضور ماموران شدند تلاش کردند از پشت بام بگریزند اما عملیات طوری هماهنگ شده بود که همه راه های گریز بسته بود به همین دلیل یکی از سوداگران مرگ خود را از طبقه دوم ساختمان پایین انداخت تا از چنگ پلیس بگریزد اما دست و پایش صدمه دید و راهی بیمارستان شد.
در همین حال ماموران به بازرسی ساختمان پرداختند و نه تنها حدود 60 گرم مواد مخدر صنعتی کشف کردند بلکه مشخص شد که یک خودروی پراید در حیاط این منزل اوراق شده و درهای کاپوت و بخش هایی از اسکلت پراید باقی مانده است. بررسی های مقدماتی فرضیه پلیس را تایید کرد که قاچاقچیان، لوازم سرقتی را با مواد مخدر صنعتی مبادله می کنند!
بنا بر این گزارش، با دستگیری سه متهم در این ساختمان سه طبقه، ادامه عملیات به شهرک صابر مشهد کشید و ماموران کارآزموده تجسس با نظارت رئیس کلانتری، مردی را دستگیر کردند که اعضای باندهای سرقت را شناسایی می کرد و آنان را برای فروش لوازم سرقتی به مخفیگاه یکی از قاچاقچیان مواد می کشاند. بنابراین پاتوق مذکور نیز مورد بازرسی قرار گرفت و مقادیر زیادی لوازم سرقتی و گوشی های تلفن همراه درحالی کشف شد که برخی گوشی ها درون خروجی دودکش بخاری جاسازی شده بود.
از سوی دیگر با کشف مقادیری مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه، مشخص شد که این متهم نیز علاوه بر فروش مواد مخدر در زمینه خرید لوازم سرقتی از سارقان نیز نقش دارد و در قبال فروش مواد مخدر انواع کالاهای سرقتی را از دزدان خریداری می کند تا آن ها به سرقت بیشتر لوازم از مردم ترغیب شوند. در این عملیات نیز دو برادر به همراه یکی دیگر از همدستانشان دستگیر و به مقر انتظامی هدایت شدند و به این ترتیب عملیات ارتقای امنیت اجتماعی به بخش دیگری از شهرک صابر کشید. گزارش خراسان حاکی است ماموران انتظامی در ادامه این عملیات گسترده، وارد مخفیگاه یکی از اتباع خارجی شدند که انباری از لوازم سرقتی ایجاد کرده بود. در بازرسی از مخفیگاه این مالخر نیز تعداد زیادی گوشی های تلفن همراه کشف شد که استعلام از سامانه همتا نشان داد بسیاری از گوشی ها سابقه ثبت دارند!
با دستگیری این فرد که مدعی است گوشی ها را از اعضای باندهای سرقت خریده است، تلاش شبانه روزی نیروهای انتظامی با دستورات ویژه قاضی دکتر رحمانی برای ریشه یابی این پرونده ها آغاز شده است. بررسی های پلیس که زیرنظر سرهنگ صارمی ساداتی (رئیس پلیس مشهد) ادامه دارد، نشان می دهد که بسیاری از قاچاقچیان با خرید لوازم سرقتی در قبال فروش مواد مخدر، باندهای سرقت را هدایت می کنند که باید برخوردی قاطع با عاملان این گونه جرایم صورت گیرد. . خراسان : شماره : 20606 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۵ اسفند
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی