در امتداد تاریکی-تاریخ مصرف عشق خیابانی!
روزی که با «لقمان» وارد رابطه عاطفی شدم، هیچ گاه به این موضوع نمی اندیشیدم که این دلباختگی های هوس آلود پایانی ندارد و سرانجام به خیانت خواهد رسید چرا که ...
این ها بخشی از اظهارات زن 28ساله ای است که با چشمانی اشکبار مدعی بود برخلاف میل باطنی ام به نقطه پایان زندگی مشترک رسیده ام و دیگر چاره ای جز طلاق ندارم. این زن جوان در حالی که بیان می کرد این عشق و عاشقی های خیابانی نامی جز «هوسرانی» ندارد، درباره سرگذشت خودش به کارشناس اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: تحصیلاتم در مقطع متوسطه به پایان رسیده بود که به قول معروف با یک نگاه خیابانی عاشق شدم. آن روزها که «لقمان» سر راهم قرار می گرفت و به من ابراز علاقه می کرد، خودم را خوشبخت ترین دختر دنیا می دانستم. جملات عاشقانه او چنان بر روح و روانم می نشست که گویی درعالمی دیگر زندگی می کنم. بارها درباره فرجام تلخ عشق های خیابانی شنیده و خوانده بودم اما من هم مانند همه دخترانی که در این گرداب هولناک می افتند، خودم را توجیه می کردم که عشق من با دیگران تفاوت دارد ولی هیچ گاه تصور نمی کردم پایان این دلباختگی های خیابانی به خیانت خواهد رسید. خلاصه مدت ها بعد در حالی با لقمان ازدواج کردم که از نظر مالی هیچ مشکلی نداشتیم و پدرم برای آن که فرزند اول خانواده بودم، نه تنها مراسم باشکوهی گرفت بلکه از نظر مالی نیز به همسرم کمک می کرد چرا که همسرم مدرک سیکل داشت و در یک کارگاه کوچک تولید لوازم ساختمانی کار می کرد. اگرچه در آغاز زندگی مشترک خودم را دختری شاد و سعادتمند می دانستم که با پسر دلخواهم ازدواج کرده ام اما خیلی زود ورق برگشت و تازه فهمیدم که این عشق های هوس آلود فرجامی ندارد و من هم در همان گرداب «فریب آگاهانه» افتاده ام. ماجرا از آن جا آغاز شد که مدیر کارگاه به دلیل اوضاع اقتصادی و شیوع کرونا چند نفر از نیروهایش را اخراج کرد که همسر من نیز در میان آن ها بود. با وجود این مشکلی از نظر مالی نداشتیم تا این که مدتی بعد همسرم از طریق یکی از آشنایانمان در انبار یک شرکت خصوصی کاری پیدا کرد. به همین دلیل خیلی خوشحال بودم اما این شادمانی چند روز بیشتر طول نکشید چرا که از تصاویر محل کار همسرم و تغییر رفتارهای او متوجه شدم همسرم با یکی از کارکنان همان شرکت ارتباط نامتعارف دارد. این موضوع بسیار نگرانم کرده بود و هر روز سوءظن من بیشتر می شد. بالاخره کار به جایی رسید که دیگر برخی از شب ها را نیز به بهانه اضافه کاری به منزل نمی آمد و روابط ما به سردی گرایید. دیگر ازآن عشق و عاشقی ها خبری نبود و آن جملات عاشقانه رنگ باخت. تلاش می کردم تا روزهای آغاز آشنایی مان را به لقمان یادآوری کنم ولی انگار موجودی بودم که تاریخ مصرفش تمام شده است. با آن که همواره سکوت می کردم که شاید درباره تغییر رفتارهای ناگهانی همسرم اشتباه کرده باشم اما این شرایط روز به روز بدتر می شد تا جایی که روزی لپ تاپ یکی از همکارانش را به خانه آورد تا آن را به تعمیرگاه ببرد. در همین حال من که دچار بدبینی شدیدی شده بودم، به بررسی پیامک های ارسالی از گوشی همسرم پرداختم و جملاتی را دیدم که دنیا روی سرم خراب شد. لقمان با یکی از همکارانش ارتباط غیراخلاقی داشت و درست همان جملات عاشقانه ای را برای او نوشته بود که روزی من با همین جملات در آسمان ها پرواز می کردم. با آن که موضوع را به روی همسرم نیاوردم اما دیگر همه زندگی او در گوشی تلفنش خلاصه شده و تغییر رفتارهایش شدت گرفته بود. مدتی بعد یک روز که به خانه پدرم رفته بودم، هرچه انتظار کشیدم تا همسرم به دنبالم بیاید خبری نشد، به ناچار با تاکسی تلفنی به خانه ام بازگشتم ولی زمانی که در اتاق را باز کردم زنی را کنار همسرم مشاهده کردم که بارها تصویرش را در محل کار همسرم و با پوششی نامناسب دیده بودم. در حالی که سقف خانه ام روی سرم می چرخید، در نهایت لقمان بین من و آن زن جوان، او را برای ادامه زندگی مشترک انتخاب کرد و تاریخ مصرف عشق من برخلاف میل باطنی ام به پایان رسید اما ای کاش ... شایان ذکر است، به دستور سرگرد محمدرضا لطفی (رئیس کلانتری رسالت مشهد) این پرونده برای رسیدگی و بررسی های کارشناسی در اختیار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت تا شاید از متلاشی شدن یک خانواده دیگر جلوگیری شود.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20706 - ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۰ تير
مرگ مهر مادری!
وقتی برای تامین هزینه های اعتیادم به خرده فروشی مواد مخدر روی آوردم، منزلم نیز به پاتوق معتادان و خلافکاران تبدیل شد. آن قدر مواد مخدر مهر و عاطفه مادری را در وجودم کشته بود که حتی برای دیدن فرزندانم به بهزیستی نرفتم و شوهر سابقم نیز از ترس همسرش آن ها را نادیده گرفت تا این که ...
این ها بخشی از اظهارات زن 35 ساله ای است که به اتهام فروش مواد مخدر و در اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی توسط نیروهای کارآزموده دایره مبارزه با مواد مخدر کلانتری قاسم آباد مشهد دستگیر شده است. این زن جوان که دفتر خاطراتش را در کوچه باغ های بدبختی و تیره روزی ورق می زد، با بیان این که دلم برای فرزندانم تنگ شده است! درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: چهار ساله بودم که قربانی اختلافات بین پدر و مادرم شدم. آن ها که با یک عشق هیجانی دوران جوانی با هم ازدواج کرده بودند هیچ گونه تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتند به طوری که بعد از شش سال زندگی مشترک از هم جدا شدند و مرا دستاویزی برای انتقام از یکدیگر قرار دادند. من که در آن سن شیفته مادرم بودم و در آغوش او آرام می گرفتم، هنوز نمی دانستم معنای طلاق چیست. فقط دوست داشتم در کنار مادرم باشم اما پدرم برای آن که مادرم را آزار بدهد، سرپرستی مرا به او نداد و این گونه مرا مجبور کرد تا نزد خودش زندگی کنم. به همین دلیل من مدام برای دیدار با مادرم اشک می ریختم و گریه می کردم.
خلاصه خیلی زود پدرم مرا به عمه ام سپرد و در حالی که مادرم با مرد دیگری ازدواج کرده بود، او نیز زن جوانی را به عقد خودش درآورد و زندگی جدیدش را آغاز کرد. من هم تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم و بعد از آن در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم. این در حالی بود که پدر و مادرم مرا فراموش کرده بودند و من عاشق مهر و محبت صاحبکارم شده بودم. کمبود محبت در دوران زندگی ام موجب شد در 17 سالگی دلباخته صاحبکار 42 ساله ام شوم چرا که او مردی مهربان و بسیار خوش تیپ بود ولی به خاطر آن که «احمد» متأهل و دارای فرزند بود، نمی توانستم آشکارا علاقه ام را به او ابراز کنم. به همین دلیل روزی با یک تصمیم احمقانه دست به خودکشی زدم. وقتی صاحبکارم در جست و جوی انگیزه این اقدام وحشتناک برآمد، دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و ماجرای علاقه ام را برایش بازگو کردم و خواستم با من ازدواج کند. اگرچه ابتدا مخالفت کرد اما بعد با این شرط پذیرفت که هر وقت همسرش متوجه موضوع شد بدون هیچ گونه اعتراضی از او جدا شوم. من هم شرط او را پذیرفتم و بدین ترتیب احمد با خرید یک منزل در قاسم آباد زندگی مشترکش با من را آغاز کرد. این ازدواج مخفیانه در حالی 10 سال طول کشید که من صاحب دو فرزند شده بودم و زندگی آرامی را سپری می کردم، اما بعد از گذشت این سال ها روزی «شیده» به ازدواج مجدد احمد مشکوک شد و من هم بی سر و صدا از او طلاق گرفتم و به دنبال سرنوشت سیاه خودم رفتم. از سوی دیگر توان تامین مخارج زندگی خود و فرزندانم را نداشتم و به همین دلیل مجبور شدم دوباره با مردی ازدواج کنم که به تازگی با او آشنا شده بودم و او را نمی شناختم. تازه بعد از ازدواج فهمیدم که «همایون» نه تنها شغل درست و حسابی ندارد بلکه معتاد است و مواد مخدر می فروشد. در همین مدت کوتاه زندگی مشترک، همایون مرا نیز معتاد کرد و من زمانی که دریافتم ادامه این زندگی جز فلاکت و بدبختی حاصل دیگری ندارد، از او جدا شدم ولی به ناچار برای تامین هزینه های اعتیادم دست به خرده فروشی مواد مخدر زدم به طوری که آرام آرام منزلم پاتوق معتادان و خلافکاران شد. شوهر اولم که دورادور از زندگی فلاکت بار من مطلع شده بود، روزی به در خانه ام آمد و فرزندانش را به منزلی برد که برای آن ها اجاره کرده بود. احمد اگرچه مواد غذایی و لوازم ضروری زندگی را در اختیار دو فرزندم می گذاشت ولی آن ها همواره در خانه زندانی بودند تا این که روزی پسرم دچار دل درد شدیدی می شود و با جیغ وناله هایش همسایگان را متوجه ماجرا می کند. اهالی مجتمع مسکونی نیز با اورژانس اجتماعی تماس می گیرند و بدین ترتیب دو فرزندم در حالی روانه بهزیستی می شوند که من به خاطر اعتیاد و مرگ مهر مادری به سراغشان نرفتم. احمد هم به دلیل ترس از همسرش آن ها را فراموش کرد. مدتی بعد نیز ماموران کلانتری قاسم آباد با حکم قضایی وارد منزلم شدند و مرا به اتهام فروش مواد مخدر دستگیر کردند.
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) پرونده این زن جوان در اختیار نیروهای مبارزه با مواد مخدر قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20668 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۴ خرداد
اعترافات گودزیلای چاقوکش!
سجادپور- زورگیر خطرناکی که برای ربودن کیف حاوی دلار و طلاهای یک راننده زن، او را در خیابان با ضربه چاقو مجروح کرده بود، برای گریز از چنگ قانون، دیوانه وار به سوی شهروندان حمله ور شد و جوان دیگری را هم با ضربه چاقو روانه بیمارستان کرد.
به گزارش اختصاصی خراسان، این حادثه هولناک در چهارراه بزرگمهر مشهد هنگامی رخ داد که زن جوانی خودرواش را در حاشیه خیابان بزرگمهر پارک کرد و وارد یک صرافی شد. در این لحظه زورگیری که چشمان پلیدش را برای به دام انداختن یک طعمه به این سو و آن سو می چرخاند با دیدن زن جوان به کمین نشست و چشم از صرافی برنداشت. زن جوان بی خبر از ماجرای وحشتناکی که در حال وقوع بود، کیف حاوی دلار و طلا را به دست گرفت و به طرف خودرواش حرکت کرد، هنوز به درستی پشت فرمان خودرو قرار نگرفته بود که ناگهان زورگیر خطرناک در سمت شاگرد را گشود و در حالی داخل خودرو نشست که چاقوی تیزی را زیرگلوی زن جوان گذاشت و از او خواست کیف دستی اش را به او بدهد! زن جوان که از شدت ترس و وحشت بر خود می لرزید، تلاش کرد برای حفظ اموالش در برابر زورگیر مخوف مقاومت کند به همین دلیل شروع به داد و فریاد کرد. سارق خطرناک که اوضاع را این گونه دید برای ایجاد رعب و وحشت تیغه چاقو را بالا برد و بر دست زن جوان فرود آورد. او سپس کیف را از درون خودرو برداشت و پا به فرار گذاشت.
مال باخته که خون از دستش بیرون می زد و از شدت درد به خود می پیچید، فریاد زنان از شهروندان کمک خواست. به گزارش خراسان، در این هنگام چند تن از کسبه محل و رهگذران با مشاهده زورگیر جوان، بی محابا به سوی او هجوم بردند و اطراف او را گرفتند ولی زورگیر خطرناک که به گفته شهروندان چون گودزیلای خطرناک خود را به هر سو می زد تا راه گریزی پیدا کند با چاقوی خون آلودی که در دست داشت به طرف شهروندان نیز حمله ور میشد و ضربات چاقو را به طرف مردم پرت می کرد تا با ایجاد ترس و وحشت، راه گریزی بیابد اما در حالی که مردم همچنان راه فرار او را سد کرده بودند، یکی از شهروندان وظیفه شناس برای دستگیری سارق به فنون دفاع شخصی متوسل شد و با یک ضربه لگد تعادل او را به هم زد اما گودزیلای خشمگین، ضربه چاقو را به سوی آن جوان پرت کرد و او را نیز به شدت مجروح ساخت. گزارش خراسان حاکی است، در حالی که شهروندان همچنان راه گریز سارق خطرناک را بسته بودند، نیروهای گشت انتظامی کلانتری سجاد مشهد از راه رسیدند و حلقه های قانون را بر دستان این زورگیر مخوف گره زدند. همزمان با انتقال مصدومان به مرکز درمانی، زورگیر 40 ساله نیز با صدور دستوری از سوی سرهنگ احمد مجدی (رئیس کلانتری سجاد) تحت بازجویی های تخصصی قرار گرفت. این مرد 40 ساله که خود را کارمند یکی از ادارات دولتی معرفی می کرد و مدعی بود چند سال قبل به خاطر مسائل مالی در محل کارش به تحمل شش ماه زندان و پرداخت جزای نقدی محکوم شده است، در بخشی از اعترافاتش گفت: برای جبران خسارت های وارد شده به اداره دولتی، مجبور شدم منزلم را بفروشم و پس اندازهایم را بدهم که بعد از آن همسرم نیز از زندگی من بیرون رفت ولی دوباره به خاطر فرزندانش به زندگی مشترک با من بازگشت. وی درباره ماجرای زورگیری وحشتناک خودش از راننده زن نیز گفت: وقتی آن زن از صرافی خارج شد و درون خودرو نشست من هم بلافاصله در صندلی جلو قرار گرفتم و به او گفتم بدون مقاومت کیف را به من بدهد! ولی او مقاومت کرد و دستش را جلو آورد که مانع سرقت کیف شود! من هم با چاقویی که در دست داشتم او را زخمی کردم و کیف را قاپیدم! تا به سوی خودروی پرایدم بروم که چند کوچه بالاتر پارک کرده بودم! ولی با فریادهای آن زن، کسبه و رهگذران اطرافم را گرفتند که من هم مجبور شدم به سوی آن ها حمله کنم! در اثنای همین درگیری جوان دیگری هم مصدوم شد اما من نتوانستم از چنگ آن ها بگریزم و لحظاتی بعد نیروهای کلانتری سجاد مرا دستگیر کردند.
گزارش خراسان حاکی است، در حالی که بازجویی ها از متهم دستگیر شده در دایره تجسس کلانتری با نظارت سرهنگ مجدی ادامه داشت، همسر زن جوان خود را به کلانتری رساند و اظهار کرد، همسرش در اتاق عمل بیمارستان، تحت عمل جراحی قرار گرفته است. وی افزود: در کیف همسرم طلا و جواهر و دلار به ارزش 700 میلیون تومان وجود داشت که آن را از زورگیر پس گرفته اند!
شایان ذکر است، تحقیقات بیشتر درباره زوایای دیگر این پرونده زورگیری با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی دکتر اسماعیل رحمانی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) آغاز شده است. خراسان : شماره : 20668 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۴ خرداد
ماجرای تماس های پنهانی یک دختر!
وقتی پیامک های گوشی دخترم را بررسی کردم، ناگهان آسمان دور سرم چرخید. باورم نمی شد که دخترم با پسر غریبه ای رابطه غیراخلاقی داشته باشد به همین دلیل با آن شماره تماس گرفتم اما ...این ها بخشی از اظهارات زن 40 ساله ای است که با کوله باری از اضطراب و نگرانی وارد کلانتری آبکوه مشهد شده بود. این زن درحالی که اشک می ریخت، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: حدود 10 سال قبل همسرم بر اثر یک سانحه رانندگی جان سپرد و این گونه مرا با دو فرزند کوچک تنها گذاشت. آن زمان دخترم هفت سال بیشتر نداشت و برادرش نیز پنج ساله بود، اگرچه با دریافت حقوق همسرم مشکل مالی نداشتم اما فرزندانم از نظر روحی آسیب دیدند تا جایی که ماجرای مرگ همسرم تاثیر بسیار بدی در روحیه دخترم گذاشت و او به کودکی پرخاشگر و عصبی تبدیل شد. بارها او را نزد روان پزشک بردم و آن ها داروهای اعصاب مختلفی را برایش تجویز کردند. با این حال «لاله» به بیماری اختلال شخصیتی دچار شد، طوری که جرئت نمی کردم برخلاف میلش حرفی بزنم یا خواسته هایش را نادیده بگیرم. برادرش نیز هیچ گاه نمی توانست از او سوالی کند یا حرفی برخلاف میلش بزند چرا که وقتی عصبانی می شود دیگر به چیزی رحم نمی کند، شیشه های منزل را می شکند و به سوی من حمله ور می شود. خلاصه همه تلاشم را می کردم تا با او که اکنون به 17 سالگی رسیده، مدارا کنم و کاری انجام ندهم که منجر به عصبانیت او شود اما از حدود پنج ماه قبل متوجه شدم که لاله رفتارهای عجیبی پیدا کرده است و شب ها به طور پنهانی با تلفن صحبت می کند یا مخفیانه از خانه بیرون می رود. خیلی به حرکات و رفتار او مشکوک شده بودم تا این که یک روز گوشی تلفنش را بررسی کردم و با دیدن پیام های زشت و زننده آسمان دور سرم چرخید. او با یک پسر غریبه ارتباط غیراخلاقی داشت و حتی به خانه او نیز رفته بود. شماره تلفن آن پسر را برداشتم و با او تماس گرفتم ولی او آن قدر بی ادب و بی تربیت بود که با بی حیایی به من گفت: حالا دیگر دخترت نیازی به شوهر ندارد و ...التماس کنان به آن پسر گفتم :دخترم مشکل روحی دارد و تحت نظر روان پزشک است و تو این گونه از بیماری او سوءاستفاده می کنی! دست از سر دخترم بردار و او را به حال خودش رها کن اما آن پسر با توهین های زننده و بی شرمانه گوشی را قطع کرد. نمی توانستم این ماجرا را باور کنم. از نظر روحی به هم ریخته بودم وبا این حال می ترسیدم ماجرا را برای لاله بازگو کنم چرا که آن پسر شیطان صفت به گونه ای مغز دخترم را شست و شو داده است که جرئت ندارم بر خلاف میلش سخنی بگویم. از سوی دیگر پیام های او نشان می دهد لاله همه پول های توجیبی اش را به حساب بانکی آن پسر واریز و او این گونه از دخترم سوءاستفاده و اخاذی می کند، به همین دلیل چاره ای پیدا نکردم جز این که به قانون پناه بیاورم تا دخترم را از این شرایط اسف بار نجات بدهند. این در حالی است که هیچ گونه نشانی و مشخصاتی جز همین شماره تلفن از آن پسر شیاد ندارم و ...شایان ذکر است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمدعلی محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) این پرونده توسط کارشناسان مجرب دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20663 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت
اعدام «کرکس موتور سوار»
سجادپور- جوان 31 ساله معروف به «کرکس موتورسوار» که با تشکیل باندی شش نفره، به کودکان و نوجوانان تعرض می کرد،سپیده دم امروز برای اجرای حکم اعدام پای چوبه دار رفت تا فرجام تبهکاری هایش، درس عبرتی برای دیگر مجرمان باشد.
به گزارش اختصاصی خراسان، «کرکس موتورسوار» اواخر بهمن سال 98 و در ماجرای آدم ربایی کودک 9 ساله تبعه خارجی در حالی شناسایی و دستگیر شد که کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی برای نجات کودک 9 ساله ای وارد عمل شدند که توسط یک جوان موتورسوار و با تهدید چاقو از مقابل چشمان مادرش ربوده شده بود اما هنگامی که «قاسم – ب» (معروف به کرکس موتورسوار) به مقر انتظامی انتقال یافت ،بررسی های تخصصی نشان داد که او با تشکیل یک باند شش نفره به کودکان و نوجوانان و به ویژه کودکان کار تعرض می کند. در همین حال قاضی «اسماعیل عندلیب» (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) دستورات ویژه ای را برای ریشه یابی جرایم و دستگیری دیگر عوامل مرتبط با سرکرده باند صادر کرد و بدین ترتیب گروه ویژه ای از کارآگاهان در چند شاخه عملیاتی و اطلاعاتی، موفق شدند همه اعضای این باند مخوف را دستگیر کنند و به پنجه عدالت بسپارند. از سوی دیگر با درج تصویر بدون پوشش سرکرده این باند در روزنامه خراسان، شاکیان زیادی به پلیس آگاهی مراجعه کردند و بیش از 13 تن از قربانیان و طعمه های این باند، «کرکس موتورسوار» را شناسایی و از او شکایت کردند اما در این میان تجاوز به عنف «کرکس سیاه»، به دختری 15 ساله، درحالی لو رفت که «قاسم – ب»سعی می کرد این ماجرا را انکار کند.
گزارش خراسان حاکی است: با این حال، لحظه رویارویی دختر 15 ساله و کرکس موتورسوار، صحنه دردناکی بود که دل های شهروندان را به درد آورد و به همین دلیل قاضی غلامعلی صادقی (رئیس کل دادگستری خراسان رضوی) وارد عمل شد و دستوراتی ویژه را برای بررسی دقیق تبهکاری های باند «کرکس موتورسوار» صادر کرد. با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع و همچنین پیگیری های سکاندار دستگاه قضا در خراسان رضوی، این پرونده به شعبه ششم دادگاه کیفری یک ارسال شد و توسط قضات زبده این شعبه مورد رسیدگی قرار گرفت.
دختر 15 ساله در جلسات دادگاه که به ریاست قاضی جواد شاکری و مستشاری قاضی هادی دنیادیده و با حضور وکلای مدافع برگزار شد، با چهره ای وحشت زده گفت: او (کرکس موتورسوار) به همراه دو نفر دیگر از دوستانش، گوشی تلفنم را ربودند و سپس به بهانه بازگرداندن گوشی تلفن مرا با تهدید چاقو سوار موتورسیکلت کردند و به مزرعه صیفی جات بردند. زمانی که فهمیدم آن ها چه نقشه پلیدی در سر دارند به گریه افتادم، التماس کردم و جیغ کشیدم که به من رحم کنند اما هیچ تاثیری در دل سنگ آن ها نداشت. او با اشاره به «کرکس موتورسوار» ادامه داد: او مرا کتک زد و از عصر تا بامداد روز بعد به من تعرض کردند به گونه ای که دیگر ...
بنابر گزارش خراسان، با پایان جلسات محاکمه، در نهایت قضات دادگاه وارد شور شدند و در حکمی قاطع همراه مستندات قانونی و انکارناپذیر، رای به اعدام «قاسم-ب» دادند. ولی وکیل مدافع و متهم به رای دادگاه درباره تجاوز به عنف به دختر 15 ساله اعتراض کردند و بدین ترتیب این پرونده در شعبه 39 دیوان عالی کشور مورد رسیدگی دقیق تر قرار گرفت. با این حال، قضات باتجربه دیوان نیز با استدلال های دقیق به بررسی همه جوانب این پرونده پرداختند و در حالی مهر تایید بر رای دادگاه بدوی زدند که با استناد به ادله قانونی و عقلی و محتویات پرونده اثبات کردند: وقتی دختری نوجوان در دام سه جوان مست بیفتد و با چاقو هم تهدید شود، هیچ چاره ای جز تسلیم در برابر خواسته های متجاوزان نخواهد داشت. به گزارش خراسان، این گونه بود که با تایید قطعی رای، این پرونده به اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد اما در حالی که مقدمات اجرای حکم فراهم بود، باز هم متجاوز به عنف تقاضای عفو و بخشش کرد و بدین ترتیب این پرونده دوباره در یک جلسه تخصصی مورد بررسی نهایی قرار گرفت. با این حال، تقاضای عفو او نیز با رای قاطع اکثریت رد شد.
بنابراین گزارش، در نهایت سپیده دم امروز و با صدور دستوری از سوی قاضی محمدرضا دشتبان (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی در امور اجرای احکام) و پس از طی مراحل قانونی و تشریفاتی، «کرکس موتورسوار» در زندان مرکزی مشهد پای چوبه دار رفت تا ماجرای تبهکاری های او درس عبرتی برای دیگر مجرمانی باشد که فکر چنین جرایمی را در سر می پرورانند. خراسان : شماره : 20663 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی