در امتداد تاریکی-15 خانواده درگیر طلاق

وقتی دیدم شوهر خواهرم زندگی را به کام خانواده اش تلخ کرده است و همواره خواهرم را کتک می زند و حتی به خاطر اعتیادش تاکنون سه نوزاد شیرخواره را فروخته است دیگر طاقت نیاوردم و...

زن 33ساله مهاجر با بیان این که قصد طلاق از همسر معتادم را دارم اما همزمان 15 خانواده در آستانه جدایی از یکدیگر قرار گرفته اند درباره داستان زندگی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: من و همسرم از مهاجران افغانستانی هستیم که به همراه تعداد زیادی از بستگانمان در ایران زندگی می کنیم اما ماجرای ازدواج های فامیلی ما از 20 سال قبل زمانی آغاز شد که خواهر بزرگم با جوانی به نام "جواد" ازدواج کرد. شوهر خواهرم که معتاد به شیشه بود اخلاق و رفتار تندی داشت و مدام خواهرم را کتک می زد . هیچ کس نمی‌توانست در برابر پرخاشگری های او مقاومت کند به گونه ای که برای تامین هزینه های اعتیادش نوزادان شیرخواره را می فروخت ولی کسی جرئت مخالفت با او را نداشت . من که اوضاع را این گونه دیدم در زندگی آن ها دخالت کردم و بالاخره طلاق خواهرم را گرفتم اما جواد ، فرزندان خواهرم را از او گرفت و اجازه نداد آن ها را ببیند به همین دلیل خواهرم مجبور شد دوباره با همسرش ازدواج کند. بعد از این ماجرا جواد ، خواهرم را به افغانستان برد و اجازه نداد به ایران بازگردد . خلاصه 2 سال بعد از این موضوع پدر جواد به خواستگاری من آمد و با این شرط که یک دختر می دهم و یک دختر می گیرم ، مرا برای"محمود" خواستگاری کرد و من و خواهرم در حالی جاری شدیم که برادرم نیز با خواهر شوهرم ازدواج کرد . بعد از آن هم این ازدواج های فامیلی به 15 خانواده رسید چرا که بزرگ ترها معتقد بودند اختلافات خانوادگی در این گونه ازدواج ها وجود نخواهد داشت. اوایل زندگی خوب و آرامی داشتم اما آرام آرام شوهرخواهرم زیر پای همسرم نشست و محمود را به مصرف مواد مخدر آلوده کرد. حالا دیگر زندگی من هم به جهنمی وحشتناک تبدیل شده بود . محمود ، من و فرزندانم را کتک می زد به طوری که کاری از دستم برنمی آمد . من زندگی وحشتناک خواهرم را دیده بودم و امیدی به ادامه این زندگی مشترک نداشتم و به همین دلیل به دادگاه رفتم و تقاضای طلاق دادم ولی بعد از این ماجرا 15 خانواده ای که به طور فامیلی ازدواج کرده ایم با دستاویز قرار دادن طلاق من و محمود در آستانه فروپاشی قرار گرفته اند و می خواهند از هم جدا شوند و...

گزارش خراسان حاکی است با راهنمایی و دستورات سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) محمود به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی دعوت شد و تصمیم به ترک اعتیاد گرفت. بعد از آن هم او و همسرش آشتی کردند و به زندگی مشترک بازگشتند اما در این میان دو خانواده دیگر هنوز بر تصمیم طلاق اصرار دارند که تلاش مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی برای گفت و گوهای روان شناختی با آن ها همچنان ادامه دارد. 

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20795 - ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۷ آبان

 

سفر به دنیای رسوایی

پدرم خیلی خوب می دانست که من دختری عاطفی با رفتارهای هیجانی هستم و لیاقت داشتن گوشی تلفن همراه را ندارم چرا که به راحتی تحت تاثیر تعریف و تمجید دیگران قرار می گیرم و... به گزارش اختصاصی خراسان، دختر 22 ساله که در پی یک آشنایی تلگرامی با پسری جوان آینده اش را به تباهی کشیده است در حالی که از شدت شرم نگاهش را به سنگفرش های اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) مشهد دوخته بود درباره چگونگی این رسوایی بزرگ گفت: پدرم کارمند است و اوضاع مالی خوبی دارد اما از نظر عاطفی روابط خوبی با مادرم ندارد . من تنها با خواهر بزرگم درددل می کنم که هفته ای یک بار به منزل ما می آید، با وجود این  مدت هاست از همین ارتباط صمیمانه با خواهرم نیز لذت نمی برم چرا که فرزندانش بیش فعال هستند و آن قدر سروصدا به راه می اندازند که به راحتی نمی توانم در کنار خواهرم بنشینم و با او گفت و گو کنم از سوی دیگر نیز برادری نداشتم تا از من حمایت کند و من هم در کنار او احساس غرور و آرامش داشته باشم چرا که همواره با مادرم درگیر بودم و از نظر اخلاقی هیچ گاه به تفاهم نمی رسیدیم. اوهمیشه نمرات ضعیف درسی ام را به سرم می کوبید و مرا با دخترعموی درس خوانم مقایسه می کرد. مادرم مدام از نوع پوشش و سلیقه ام در انتخاب لباس  یا هرچیز دیگری ایراد می گرفت و مسخره ام می کرد حتی گاهی مقابلم می ایستاد و با حالت عصبانیت نه تنها سرزنشم می کرد بلکه فریاد می زد «تو را دوست ندارم» به همین دلیل همیشه احساس تنهایی می کردم و پدرم را تحت فشار گذاشته بودم تا برایم گوشی هوشمند بخرد ولی پدرم که به خصوصیات اخلاقی من واقف بود به هیچ وجه حاضر نمی شد این نوع گوشی را برایم بخرد چرا که معتقد بود من دختری احساسی و عاطفی هستم و بلافاصله فریب شیادان فضای مجازی را می خورم  یا با ورود به برخی شبکه‌های هنجارشکن مسیر انحراف را بر می گزینم. با وجود این هیچ وقت به نصیحت های پدرم توجه نکردم و او را آن قدر با شیوه و شگردهای مختلف تحت فشار قرار دادم تا این که بالاخره برای رهایی از این شرایط اسفبار خانوادگی و قهر وآشتی‌های من حاضر شد یک دستگاه گوشی دو سیم کارته برایم بخرد. از آن روز به بعد مانند کسی که به بزرگ ترین آرزوی زندگی اش رسیده باشد گوشی را از خودم جدا نمی کردم. حالا دیگر خیلی آزادانه وارد کانال ها و شبکه های اجتماعی می شدم و با افراد زیادی ارتباط برقرار می کردم تا این که حدود یک سال قبل در یکی از گروه های تلگرامی با «پرویز» آشنا شدم. او وقتی از ظاهر زیبا و رنگ موهایم تعریف و تمجید می کرد من در پوست خودم نمی گنجیدم. وقتی با جملاتی عاشقانه از ابراز علاقه اش به من سخن می گفت انگار در آسمان ها پرواز می کردم به همین دلیل خیلی زود قرار ملاقات گذاشتیم و درحالی یکدیگر را در پارک و خیابان ها می دیدیم که او حتی از رنگ لباس، سلیقه و نوع پوششم تعریف می کرد و من هم از جملات زیبای او لذت می بردم. این ملاقات های پنهانی ادامه داشت تا این که یک روز پرویز پیشنهاد کرد برای دیدن آثار تاریخی و مکان‌های گردشگری به شمال کشور برویم و برای آینده خودمان برنامه‌ریزی کنیم. من هم که تحت تاثیر ابراز محبت ها و مهربانی‌های پرویز قرار گرفته بودم با این سفر دو روزه در حالی موافقت کردم که حتی برای لحظه ای هم به فرجام این سفر پنهانی و ارتباط با جوانی غریبه نیندیشیدم. خلاصه بدون اطلاع پدر و مادرم و به طور مخفیانه با پرویز همراه شدم و به یکی از شهرهای شمال کشور رفتیم اما آن جا او با وعده ازدواج مرا اغفال کرد و هستی و آینده ام را به نابودی کشاند. وقتی با چشمانی اشک آلود به مشهد بازگشتیم خانواده ام گم شدن مرا به پلیس گزارش داده بودند . به همین دلیل ماموران پرویز را دستگیر کردند و به زندان انتقال دادند. من هم که دیگر در مخمصه یک آبروریزی و رسوایی قرار گرفته ام نمی دانم چگونه به چشمان نگران پدرم نگاه کنم ؟ چرا که او قبل از خرید گوشی تلفن و با توجه به خصوصیات اخلاقی من این روزهای تلخ را پیش بینی می کرد . این درحالی است که حتی خانواده پرویز بعد از افشای این ماجرا ، مرا دختری هرزه و هوسران می دانند که ... گزارش خراسان حاکی است، رسیدگی قضایی به این پرونده با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ شریفی (رئیس کلانتری امام رضا(ع) ) در حالی آغاز شد که دختر جوان به آینده سیاهش می اندیشید.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20796 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۸ آبان

 

طعمه عقرب های زهرآگین!

در مدتی که از خانه فرار کردم و به خانه مجردی "احسان" رفتم، تصور می کردم دیگر به آرزوهایم رسیده ام و روزهای روشنی انتظارم را می کشد اما بعد از آن که با نقشه ای ناجوانمردانه از من سوء‌استفاده   شد   تازه   فهمیدم که ...

این ها بخشی از اظهارات دختر 15ساله ای است که به اتهام فرار از منزل به همراه یک جوان غریبه ، ظن ماموران انتظامی را بر انگیخته و به کلانتری هدایت شده بود . این دختر نوجوان با بیان این که فریب نیرنگ بازی ها و حیله گری های فضای مجازی را خورده است درباره ماجرای فرار از خانه به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: پدر و مادرم شاغل هستند و برای آن که من در خانه تنها نباشم مرا نزد مادربزرگم می گذاشتند و گاهی در روزهای تعطیل به دیدنم می آمدند به طوری که دیگر من در کنار مادربزرگم زندگی می کردم و ماهی یک بار به خانه خودمان می رفتم. از روزی هم که درس و مدرسه به صورت مجازی برگزار شد من هم فرصت بیشتری داشتم تا ساعات تنهایی ام را در فضای مجازی سپری کنم. آن جا کسی مزاحمم نمی شد  ومن به راحتی وارد گروه ها و شبکه های اجتماعی می شدم و تنها گاهی اوقات برای درس و تکالیف مدرسه به موسسه غیرانتفاعی می رفتم که در آن مدرسه ثبت نام کرده بودم. یک روز که برای رفع اشکال به مدرسه رفته بودم توسط یکی از دوستانم به گروهی در فضای مجازی دعوت شدم که تعداد زیادی از دختران و پسران جوان در آن عضو بودند. چند روز بعد در همان گروه با جوانی به نام احسان آشنا شدم و به چت کردن با او پرداختم. حالا دیگر همه اوقاتم را به گفت و گو یا ارسال پیامک با احسان مشغول بودم. او هم به خاطر طلاق پدر و مادرش نزد مادربزرگش زندگی می کرد . این وجه تشابه موجب شد تا دلبستگی من به احسان بیشتر شود به همین دلیل بارها به بهانه رفتن به موسسه و کلاس درس به پارک ملت می رفتم تا او را در پاتوق همیشگی اش ببینم. احسان مدعی بود تتوکار است و از پارک ملت برای خودش مشتری پیدا می کند . من هم که همواره تنها بودم و کسی را نداشتم تا با او درددل کنم، فرصت مناسبی داشتم تا از آمال و آرزوهایم سخن بگویم. احسان هم سراپا گوش بود و به درددل هایم توجه می کرد. ارتباط من و احسان هر روز بیشتر می شد تا جایی که ساعت های زیادی را با او می گذراندم. این ماجرا ادامه داشت تا این که یک روز هنگامی که مقابل موسسه غیرانتفاعی با احسان مشغول گفت و گو بودم ناگهان پدرم از راه رسید و مرا زیر مشت و لگد گرفت. او گوشی تلفن همراهم را نیز شکست و مرا به خانه مادربزرگم برد. دیگر نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم و تصور می کردم باید به آرزوهایم برسم. این بود که شبانه پول های داخل گاوصندوق در خانه مادربزرگم را برداشتم و در تاریکی شب از خانه فرار کردم .بعد از دو روز آوارگی بالاخره احسان را در پارک ملت دیدم و خیلی خوشحال شدم چراکه فکر می کردم او با من ازدواج می کند و من خوشبخت می شوم . به همین دلیل شب ها به همراه احسان به پارتی های شبانه اش می رفتم و بقیه روز را در منزل مجردی یکی از دوستانش پنهان می شدم . در این مدت همه دار و ندارم را به پای احسان ریختم و روزگار خوشی را برای خودم تصور می کردم تا این که یک روز دوست احسان مرا از خانه اش بیرون انداخت و ادعا کرد ؛ احسان به تهران رفته است و من هم باید خانه او را ترک کنم تا دردسری برایش درست نشود. به همین دلیل من از آن خانه مجردی در حالی خارج شدم که دیگر پولی برایم باقی نمانده بود.بعد از دو روز بیدارخوابی و آوارگی بالاخره احسان را در پارک ملت پیدا کردم و به او گفتم چرا با نامردی مرا طعمه هوسرانی های خودش کرده است . زمانی که با صدای بلند مشغول مشاجره با احسان بودم ناگهان ماموران انتظامات پارک رسیدند و با پلیس تماس گرفتند. حالا بعد از 12 روز فرار از منزل نمی دانم چگونه با پدر و مادرم رو به رو شوم در حالی که فریب نیرنگ بازی ها در فضای مجازی را خورده ام و...

گزارش خراسان حاکی است در بازرسی بدنی از احسان مقدار زیادی مواد مخدر کشف و مشخص شد او یکی از خرده فروشان مواد مخدر است بنابراین پرونده وی با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ بیژن خنجری (رئیس کلانتری سجاد مشهد) به مراجع قضایی ارسال شد و دختر نوجوان نیز با چشمانی گریان منتظر ملاقات با خانواده اش بود تا سرگذشت او درس عبرتی برای دیگر نوجوانانی باشد که دل به عشق های پوشالی در فضای مجازی می بندند و طعمه عقرب های زهرآگین می شوند .

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20797 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۹ آبان

 

فرجام 7 سال ارتباط شیطانی!

شوهرم را با ترفند خرید نان و سیب زمینی به بیرون از منزل کشاندم تا ...

سجادپور- با تایید حکم قاطع صادرشده از سوی دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، فرجام هفت سال ارتباط شیطانی در پای چوبه دار رقم می خورد!

به گزارش اختصاصی خراسان، حکایت تلخ پرونده «جنایت تگزاسی مرد نقابدار» شب دوازدهم آذر سال 98 هنگامی آغاز شد که جوان 23 ساله ای به نام «مصطفی-خ» خودروی پژو پارس برادرش را به بهانه شرکت در مجلس عروسی یکی از دوستانش به امانت گرفت تا به شهرستان سبزوار برود! اما او مدتی بود که نقشه وحشتناکی را در سر می پروراند و اکنون به دنبال فراهم کردن مقدمات این دسیسه شوم بود!

مصطفی اسلحه وینچستری را هم که از گالیکش خریده بود درون خودرو گذاشت و از یکی از روستاهای گرمه به طرف مشهد حرکت کرد. حدود ساعت یک بعدازظهر بود که به مشهد رسید و به خیابان فکوری رفت تا راه های فرار و چگونگی اجرای نقشه قتل مردی بی گناه را مرور کند. او پس از آن که نقشه هولناک جنایت را یک بار دیگر از  نظر گذراند، اوایل شب دوباره به محل بازگشت و درون خودرو به کمین «مرتضی-ش» نشست. در این هنگام مرتضی بدون توجه به اطرافش با کلید در حیاط منزلش را باز کرد و به درون خانه رفت. مصطفی که تازه متوجه ماجرا شده بود به ناچار گوشی تلفن را برداشت و از ناموفق ماندن نقشه اش به فردی در آن سوی خط خبر داد اما چند دقیقه بعد دوباره «مرتضی» از خانه بیرون آمد و با خرید شیر، نان و سیب زمینی از آن سوی خیابان، به طرف منزلش حرکت کرد ولی این بار مصطفی فرصت را از دست نداد، او که صورت خود را پوشانده بود از خودرو بیرون پرید و در حالی که سلاح وینچستری را در دست می فشرد به طرف منزل مرتضی دوید او پای خود را لای در گذاشت که بسته نشود و بلافاصله فریاد زد، «وایستا» ،«وایستا» به محض این که مرتضی به سمت صدا برگشت ناگهان گلوله های سربی بر سر و سینه اش نشست و «مصطفی» که به هدف خود رسیده بود، پا به فرار گذاشت و سوار بر خودرو به طرف روستای محل زندگی اش گریخت. گزارش خراسان حاکی است، با فرار جوان نقابدار که جنایتی را به شیوه تگزاسی مرتکب شده بود، ولوله ای در خیابان شهید فکوری به راه افتاد و رهگذران و اهالی محل به سمت محل وقوع این حادثه وحشتناک هجوم آوردند اما دیگر دیر شده و جوان 25 ساله جان خود را از دست داده بود. دقایقی بعد خبر این جنایت هولناک در بی سیم های پلیس پیچید و قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد در زمان حادثه) عازم محل جنایت شد. بررسی های میدانی قاضی وقت شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد حاکی از آن بود که مهاجم نقابدار با تغییر پلاک خودرو، مقدمات این قتل تگزاسی را فراهم کرده است اما بررسی زوایای دیگر این جنایت با بازجویی های تخصصی از همسر مقتول که هنگام وقوع حادثه به همراه مهمانانش (بستگان مقتول) در خارج از منزل به سر می‌برد، این پرونده جنایی را وارد مرحله جدیدی کرد. به همین دلیل تحقیقات غیرمحسوس با صدور دستورات قضایی به رفتارهای اجتماعی و اخلاقی سکینه (همسر مقتول) گره خورد. این گونه بود که سرنخ هایی از یک ارتباط شیطانی به دست آمد اما این ماجرا به صورت پنهانی و مخفیانه مورد کنکاش های پلیسی قرار گرفت تا این که کارآگاهان با استفاده از شگردهای فنی و تخصصی و همچنین بازبینی دوربین های ترافیک شهری، موفق به شناسایی پلاک مخدوش خودرو شدند و ادامه تحقیقات را به یکی از روستاهای شهرستان گرمه در خراسان شمالی کشاندند جایی که همسر مقتول نیز بعد از ماجرای قتل، لوازم منزلش را جمع کرده و از آن روستا به خانه پدرش رفته بود. این گزارش حاکی است، بررسی های موشکافانه نشان داد که برادر مالک پژو پارس، چند سال قبل خواستگار سکینه (همسر مقتول) بود اما در نهایت سکینه با پسر عمه اش ازدواج کرد. با افشای این ماجرا و تحقیقات غیرمحسوس گذشته، بی درنگ کارآگاهان به کارگاه بلوکه‌زنی رفتند و حلقه‌های قانون را بر دستان مصطفی (متهم 23 ساله) گره زدند. از سوی دیگر گروه دیگری از کارآگاهان عازم منزل پدر سکینه شدند و او را نیز در میان بهت و حیرت خانواده اش دستگیر کردند.

با انتقال متهمان به مشهد، راز این جنایت تگزاسی فاش شد و آن ها اعتراف کردند که برای ازدواج با یکدیگر تصمیم به قتل مرتضی گرفته اند تا بتوانند به راحتی با هم ازدواج کنند!

به گزارش اختصاصی خراسان، پس از تکمیل پرونده و بازسازی صحنه جرم، این پرونده حساس به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و در حالی که دو تن از قضات با تجربه جلسات محاکمه را به عهده داشتند، دو متهم پای میز عدالت نشستند و به سوالات تخصصی قضات زبده شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پاسخ دادند. مصطفی که دیگر همه راه های گریز را بسته می دید و می دانست چاره ای جز بیان حقیقت ماجرا ندارد، در ادامه اعترافاتش گفت: از حدود هفت سال قبل زمانی که سکینه دختری نوجوان بود به او علاقه مند شدم و با هم ارتباط داشتیم اما پدر و مادرش به خواستگاری پسرعمه او پاسخ مثبت دادند و آن ها با هم ازدواج کردند این درحالی بود که سکینه به من علاقه مند بود و پسرعمه اش را دوست نداشت. متهم این پرونده جنایی افزود: ارتباط های مخفیانه من و سکینه ادامه داشت تا این که او و همسرش دو سال قبل به مشهد مهاجرت  کردند و سکینه باردار شد.با وجود این من نتوانستم او را فراموش کنم و به این ارتباط درحالی ادامه دادم که حتی به فرزند خردسال او نیز وابسته شدم در این میان سکینه به بهانه های مختلف به روستا می آمد و ما یکدیگر را ملاقات می کردیم یا من به مشهد می آمدم و این گونه دیدارهای پنهانی ما در مکان های مختلف ادامه داشت تا این که از او خواستم از شوهرش طلاق بگیرد چرا که  مرتضی (مقتول) به ارتباط پنهانی ما با یکدیگر پی برده بود. او به پیام های ما در فضای مجازی و به ویژه تلگرام مشکوک شده بود و به همین دلیل اختلافات خانوادگی داشتند. سکینه هم برای آن که از او طلاق بگیرد با رفتارهایش مرتضی را تحریک می کرد تا این که بالاخره پیشنهاد داد تا شوهرش را به قتل برسانم چرا که او مدعی بود دیگر نمی تواند با مرتضی زندگی کند. برای قتل او نقشه های متفاوتی را طرح کردیم اما موفق نشدیم تا این که سکینه پیشنهاد قتل مسلحانه او را مطرح کرد و من هم با خرید اسلحه از فضای مجازی به مشهد آمدم تا او را به قتل برسانم. آن روز سکینه بستگان شوهرش را به بیرون از منزل برد و من که منتظر مرتضی بودم، در یک لحظه غفلت نتوانستم او را بکشم به همین دلیل با سکینه تماس گرفتم و او دوباره شوهرش را به بهانه خرید برای تهیه شام به بیرون از منزل فرستاد که این بار من موفق به شلیک شدم!

گزارش خراسان حاکی است، زن 20 ساله نیز که مقابل قضات هادی دنیا دیده و محمد شجاع پور فدکی ماجرای هفت سال ارتباط شیطانی را شرح می داد درباره چگونگی این جنایت هولناک گفت: از همان دوران نوجوانی عاشق مصطفی شدم اما به خانواده ام چیزی نگفتم به همین دلیل آن ها به خواستگاری پسرعمه ام پاسخ مثبت دادند ولی من ارتباط های مخفیانه‌ام با مصطفی را قطع نکردم. حتی زمانی که شوهرم در جریان رابطه غیراخلاقی من قرار گرفت به خاطر آبروی خانوادگی سکوت کرد و چیزی به خانواده ام نگفت. این درحالی بود که من اصرار به طلاق و حضانت پسرم داشتم ولی شوهرم می گفت: «تو را طلاق می دهم اما پسرم را به تو نمی دهم!» من هم که عاشق پسرم بودم و نمی توانستم بدون او از شوهرم جدا شوم، نقشه قتل مرتضی را با مصطفی در میان گذاشتم. بعد از قتل هم مصطفی به من پیام داد که «او را زدم تکان نخورد!» و من فهمیدم که همسرم را کشته است!

بنا بر گزارش خراسان، در حالی که متهمان در میان رگبار سوالات فنی و ریزبینانه قضات دادگاه، همه جزئیات این جنایت هولناک را بیان کردند جلسات محاکمه به پایان رسید و دو قاضی با تجربه دادگاه، پس از شنیدن اظهارات و اعترافات متهمان و وکلای مدافع، در نهایت به مشورت پرداختند و رای خود را براساس موازین شرعی و قانونی صادر کردند. براساس رای صادرشده از شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی که به امضای قضات (محمد شجاع پورفدکی و هادی دنیادیده) رسیده است، مصطفی (متهم ردیف اول) به اتهام قتل عمدی مرد مسلمان به قصاص از طریق طناب دار و به  دلیل نگهداری سلاح غیرمجاز به تحمل یک سال زندان و ضبط سلاح به نفع وزارت دفاع و همچنین برقراری رابطه نامشروع به تحمل 99 ضربه شلاق محکوم شد. همچنین بنابر رای دادگاه سکینه (متهم ردیف دوم) نیز به دلیل معاونت در قتل به تحمل 15 سال زندان و به اتهام رابطه نامشروع به تحمل 99 ضربه شلاق محکوم شد اما متهمان به رای صادرشده از سوی قضات زبده دادگاه کیفری یک اعتراض کردند و این پرونده برای رسیدگی دقیق تر زیر ذره بین قضات دیوان عالی کشور قرار گرفت. گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، در همین حال قضات شعبه بیستم دیوان عالی نیز پس از بررسی موشکافانه پرونده «جنایت تگزاسی مرد نقابدار» و توجه کامل به همه ابعاد این قتل هولناک، در نهایت رای صادرشده از سوی دادگاه کیفری یک را مطابق با موازین شرعی و قانونی تشخیص دادند و مهر تایید بر آن زدند. بدین ترتیب درحالی پرونده مذکور به اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، ارسال شد که به زودی فرجام هفت سال ارتباط شیطانی در پای چوبه دار رقم می خورد! تا شاید این حکم قاطع، درس عبرتی برای کسانی باشد که هنوز در افکار خود به دنبال طرح نقشه های شوم شیطانی هستند. خراسان : شماره : 20708 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۲ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ | 20:17 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |