در امتداد تاریکی-خیانت از راه دور!

از روزی که متوجه ارتباط نامتعارف همسرم با دخترخاله اش شدم که در خارج از کشور زندگی می کند دیگر هیچ روز خوشی نداشتم چراکه ...

به گزارش خراسان، زن 45 ساله با بیان این مطلب و در حالی که مدعی بود دیگر نمی تواند به زندگی مشترک با همسرش ادامه بدهد، درباره داستان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) مشهد، توضیح داد: تحصیلات دانشگاهی ام را به پایان رسانده بودم که "سروش" به خواستگاری ام آمد . او تجارت می کرد و از نظر مالی کمبودی نداشت خلاصه با نظر بزرگ ترها و به صورت سنتی با یکدیگر ازدواج کردیم اما در همان دوران نامزدی زمزمه هایی را از گوشه و کنار می شنیدم که نامزدم قبلا به دخترخاله اش علاقه مند بوده وقصد ازدواج با او را داشته اما عشق و عاشقی آن ها به دلیل نامعلومی نافرجام مانده است. ابتدا اهمیتی به این حرف ها نمی دادم اما وقتی این موضوع در خانواده خودم نیز بر سر زبان ها افتاد، روزی ماجرا را با سروش درمیان گذاشتم اما نامزدم با بی تفاوتی خاصی گفت: آن موضوع فقط یک عشق هیجانی دوران نوجوانی بود که با مخالفت خاله ام به نتیجه نرسید ، من "نعیمه" را به عنوان دخترخاله ام دوست دارم ولی این ماجرا هیچ ارتباطی به زندگی مشترک ما ندارد. با وجود این من خیلی راجع به نعیمه حساس شده بودم و تلاش می کردم او هیچ ارتباطی با شوهرم نداشته باشد با وجود این طولی نکشید که نعیمه هم با یک تاجر مشهدی ازدواج کرد و برای ادامه زندگی به آلمان رفت. حالا دیگر نفس راحتی می کشیدم و به فرزندانم می رسیدم . سال های زیبای زندگی را در کنار سروش پشت سر می گذاشتم و از این که روزگار خوبی را تجربه می کردم همواره خدا را شکرگزار بودم اما چندین سال بعد سرنوشتم به گونه دیگری رقم خورد . بعد از گذشت چندسال نعیمه به ایران سفر کرد و به همین دلیل جشن خانوادگی در منزل خاله شوهرم برگزار شد . آن شب من نیز در کنار سروش به دیدار نعیمه رفتم اما نعیمه ازدواج کرده بود و من هیچ بدبینی راجع به او نداشتم . آن شب همه خوشحال و خندان بودند و به میمنت حضور نعیمه در جمع خانواده اش نقل و نبات می پاشیدند. دراین میان شماره تلفنی بین همسرم و دخترخاله اش رد و بدل شد به طوری که من با دیدن این صحنه احساس خوبی نداشتم ولی هیچ واکنشی نشان ندادم چرا که او در خارج از کشور زندگی می کرد و ارتباطی با زندگی مشترک من نداشت . با وجود این حس بدبینی آزارم می داد تا این که حدود یک ماه بعد نعیمه به آلمان رفت و من هم مشغول خانه داری شدم اما از آن روز به بعد رفتارهای همسرم با من به کلی تغییر کرد. دیگر هیچ محبت عاطفی به من نداشت و به همه خواسته هایم بی توجهی می کرد. در این میان فقط با گوشی تلفن خودش سرگرم بود و حتی به نیازهای روحی و عاطفی فرزندانم نیز توجهی نداشت . وقتی رفتارهای او از حد معمول خارج شد تازه فهمیدم که سروش با دخترخاله اش در ارتباط است و رابطه عاطفی شدیدی با  او دارد. این بود که یک روز به طور پنهانی رمز گوشی همراهش را باز کردم و تصاویر بسیار زننده ای از نعیمه دیدم که برای همسرم فرستاده بود و... با دیدن این تصاویر و پیام هایی که بین آن ها رد و بدل شده بود ،دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و تصمیم گرفتم به خاطر خیانت های سروش از او طلاق بگیرم و... گزارش خراسان حاکی است به دستور سرهنگ شریفی (رئیس کلانتری امام رضا(ع)) این زن جوان بعد از برگزاری چندین جلسه مشاوره در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری برای انجام مشاوره های تخصصی تر و بررسی های روان شناختی به مراکز تخصصی نیروی انتظامی معرفی شد. 

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20821 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۷ آذر

 

جزئیات هولناک خانه وحشت

مرد شیطان صفت که با کمک خواهرش دختران فراری را به خانه وحشت می کشاند یکی از آن ها را ۳ سال و دیگری را ۸ ماه در کمد حبس کرده بود

گروه حوادث/ یکی از ترسناک ترین جنایت های سال با طرح رعد پلیس فاش شد و قاتل دختر فراری پرده از اقدامات شیطانی اش برداشت. ماجرای هولناک سرنوشت دختران جوان در خانه وحشت که بیشتر شبیه فیلم های هالیوودی است! به گزارش خراسان، دو روز پیش بود که رسانه ها از کشف جسدی نایلون پیچ شده و 2 دختر حبس شده در خانه ای در یکی از مناطق مرکزی تهران خبر دادند. حالا اما جزئیات بیشتری از این ماجرا مشخص شده است. رئیس پلیس تهران دیروز در حاشیه مرحله ۵۱ طرح رعد، درباره بازداشت یک قاتل که دو   زن  را در یک منزل محبوس کرده و یک دختر را به قتل رسانده بود، گفت: برادر و خواهری را در این پرونده بازداشت کردیم، در مرحله نخست با ظن این که این افراد دختران را اغفال می‌کنند، به موضوع وارد شدیم و مأموران پس از ورود به منزل متوجه صحت موضوع شدند و دیدند خواهر پس از اغفال دختران، آن ها را به منزل خودشان می‌برد و سپس اموال آن ها را سرقت می‌کردند. به گزارش مهر، سردار حسین رحیمی با بیان این که برادر، دختران را مورد تعرض قرار می‌داد، افزود: این متهمان در یک مورد یکی از دختران را به قتل رسانده بودند و جسد وی مدت ها در این منزل بود. همچنین یک دختر خانم را به صورت عریان در یک کمد محبوس کرده بودند و به نظر می‌رسد موارد دیگری در این پرونده درباره اغفال دختران وجود داشته باشد.

کشف خانه وحشت توسط پلیس

همچنین به گزارش رکنا و همشهری، ساعت 6 عصر دوشنبه 15 آذر ماه ماموران کلانتری 112 ابوسعید در راستای اجرای طرح رعد پلیس با توجه به این که اطلاعاتی از پاتوقی مرموز درخیابان خرمشهر محله کمیل به دست آورده بودند، عملیات بررسی از این پاتوق را با هماهنگی مقام قضایی به اجرا گذاشتند. ماموران کلانتری وقتی پای در این پاتوق مرموز گذاشتند با مرد میان سالی که در خانه حضور داشت ،روبه رو شدند و سپس به بازرسی خانه پرداختند که با جسد یک دختر جوان که داخل 21 کیسه زباله بسته بندی شده بود، مواجه  شدند و در ادامه با یک دختر 20 ساله که داخل کمد دیواری و یک دختر 21 ساله که در اتاق زندانی شده بودند، روبه رو شدند. همین کافی بود تا بازپرس وهابی از شعبه 2 دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی تهران برای تحقیق پای در صحنه جرم بگذارند. 2 دختر جوان که یکی از آن ها 3 سال و دیگری 8 ماه قبل، پس از فرار از خانه شان، در چنگال مرد شیطان صفت که سعید نام دارد گرفتار شدند. 2 دختر جوان که از مرد شیطان صفت می‌ترسیدند، ادعا کردند که سعید وقتی متوجه فرار یکی از دختران محبوس از خانه می شود، او را در جلوی خانه گرفته و پس از انتقال به داخل خانه به قتل رسانده و ما را هم تهدید می کرد  که اگر به فکر فرار باشیم ما را هم خواهد کشت. دختران ادعا کردند که در این مدت تنها نان خشک و آب غذای آن ها بوده و از ترس جرئت اعتراض یا فرار نداشته اند.

اعتراف به قتل از سوی مرد نگهبان

مرد میان سال که نگهبان جسد و 2 دختر فراری بود در همان تحقیقات ابتدایی گفت: برادرم با همدستی خواهرمان دختر جوان را به قتل رسانده است. کارآگاهان که احتمال می دادند سعید برای سرکشی به خانه باز می گردد در کمین وی نشستند و خودروهای پلیس از صحنه جرم دور شد تا این که ساعت 8 شب عامل این جنایت به محل جرم بازگشت و تیم جنایی پلیس آگاهی تهران در عملیاتی غافلگیرانه سعید را قبل از این که از ماجرای حضور پلیس و فاش شدن قتل هولناک با خبر شود، دستگیر کردند. تجسس های پلیسی ادامه داشت و کارآگاهان ساعت 20:30 در عملیاتی دیگر خواهر قاتل را در مخفیگاهش در همان منطقه دستگیر کردند. کارآگاهان در تحقیقات میدانی و بازجویی از متهم پی بردند که سعید سال 93 در یک پرونده جنایی به اتهام قتل غیرعمد یک زن بازداشت و به پرداخت دیه محکوم شده است و پس از آزادی به صورت اقساط دیه زن جوان را پرداخت می کند. سعید در پایانه مسافربری جنوب برای مسافرخانه ها و هتل ها، مسافر پیدا می کرده و زمانی که با دختران فراری روبه رو می شد با این بهانه که به دختران مجرد اتاق نمی دهند، با چرب زبانی آن ها را برای نیت شوم خود به مخفیگاهش در خیابان خرمشهر کشانده است. دختر جوان که به قتل رسیده روز جنایت که 4 ماه قبل بوده تصمیم به فرار گرفته که عامل جنایت با اطلاع از نیت دختر جوان و زمانی که خواهرش نیز در این پاتوق شیطانی حضور داشته با پیچ گوشتی، دختر جوان را به قتل می رساند و برای این که راز این جنایت پنهان بماند جسد را در خانه و داخل کیسه های زباله نگهداری می‌کند.

 احتمال سریالی بودن قتل دختران فراری

با توجه به این که چندی قبل و در ماه های گذشته جسد 2 دختر در خیابان کاشانی و یکی از خیابان‌های نزدیک محل زندگی سعید پیدا شده است، احتمال می رود که این دختران نیز به دست این جوان شیطان صفت به قتل رسیده اند و او یک قاتل سریالی باشد. بنا بر این گزارش، بازپرس وهابی از شعبه 2 دادسرای امور جنایی تهران دستور داد تا متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی تهران قرار گیرد و تجسس های پلیسی در این پرونده جنایی ادامه دارد.هر چند سعید در اولین اعترافاتش قتل این دختر را تکذیب کرده و مدعی است او به دست دیگر دختران حاضر در خانه به قتل رسیده است.

ناگفته های همسایه ها از خانه وحشت 

آن طور که همسایه‌ها می‌گویند رفت‌وآمدهای زیادی به خانه سعید می‌شد. یکی دیگر از آن ها می‌گوید: «گاهی صداهایی که از خانه سعید بیرون می‌آمد زیاد بود و به‌نظر می‌رسید ‌جز خودش و خواهرش چند نفر دیگر هم در آن جا هستند. یک ‌مرتبه حتی من صدای زنی همراه با دختر خردسالش را شنیدم. سعید با مادر بچه دعوایش شده بود و کتک‌ کاری می‌کردند. زن فریاد می‌زد و کمک می‌خواست. من با پلیس تماس گرفتم و خبر دادم اما هیچ‌کس نیامد.»آن طور که او می‌گوید حتی یک مرتبه اتفاق عجیب و غریبی در آن جا افتاده است.  او می‌گوید: «یک ‌بار صدای افتادن چیزی در حیاط را شنیدیم و همه همسایه‌ها جمع شدیم. دختری با سر و وضع نامناسب از پنجره خانه سعید آویزان شده و خودش را به حیاط انداخته بود. او شرایط جسمی و روحی خوبی نداشت و می‌گفت سعید او را چندین روز در خانه‌اش زندانی کرده اما دیگر طاقت نیاورده و تصمیم گرفته برای نجات خودش از پنجره بیرون بپرد.» این حادثه اما مدتی قبل هم اتفاق افتاده بود. یکی از همسایه‌های قدیمی که سال‌ها‌ست در آن کوچه زندگی می‌کند هم حادثه مشابهی را به یاد دارد. او می‌گوید: «چند سال قبل هم دختری جوان از پنجره اتاق خانه سعید از یک چادر آویزان شد و وقتی به حیاط خانه رسید، با عجله از آن جا فرار کرد.»

4 ‌ماه بی‌خبر از یک جسد

آن طور که برآوردهای اولیه متخصصان پزشکی قانونی نشان می‌دهد، دست‌ کم 4‌ماه از قتل دختری که جسدش در خانه وحشت کشف شده، می‌گذرد اما چطور در این مدت هیچ‌ کدام از همسایه‌ها متوجه وجود این جنازه و بوی تعفن آن نشدند؟ یکی از آن ها می‌گوید: «نمی‌دانم رفت‌وآمدها به خانه او چه زمانی انجام می‌شد که ما هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. ما فقط صداهایی را که از خانه بیرون می‌آمد، می‌شنیدیم. وقتی فهمیدیم که پلیس در خانه سعید جنازه کشف کرده، خودمان هم شوکه شدیم. چون تا آن زمان هیچ بویی در ساختمان نمی‌آمد. آن طور که شنیدیم، او جسد را در چندین لایه پلاستیک پیچیده بود تا هیچ بویی خارج نشود. درباره 2 دختری که در آن جا زندانی شده بودند هم ما هیچ صدایی از آن ها نشنیدیم. فقط وقتی مأموران آن ها را پیدا کردند دیدم که خیلی بی‌حال بودند. به ‌قدری که حتی نمی‌توانستند راه بروند و همسایه‌ها مقداری غذا به 2دختر بینوا دادند تا بتوانند خودشان را تا ماشین پلیس برسانند.» تحقیقات اولیه از 2دختری که در خانه سعید زندانی شده بودند، نشان می‌دهد که او برای فریب آن ها خودش را مأمور پلیس معرفی می‌‌کرده است.

ناگفته های 2 دختر فراری از خانه وحشت

یکی از آن ها می‌گفت که ساکن شهری در اطراف تهران بوده و دیگری در یکی از مناطق پایتخت زندگی می کرده است. یکی از آن‌ها به دلیل اختلافاتی که با خانواده اش داشته حدود 8 ماه قبل از خانه پدرش فرار کرده و از همان زمان در خانه سعید زندانی شده و در کمد نگهداری می شده است. دیگری نیز حدود 3 سال قبل از خانه فرار کرده بود و او هم در این مدت در خانه سعید زندانی بود و اجازه خروج نداشت. این دختران می‌گفتند که سعید آن ها را شکنجه می داده و به آن ها تجاوز می کرده است. دختری که در کمد زندانی بود به ماموران گفت: به دلیل اختلافاتی که با پدرم داشتم، او مرا از خانه بیرون انداخت. من هم شب‌ها در پارک می‌خوابیدم تا این که یک روز در حوالی میدان راه آهن و در نزدیکی یک مسافرخانه با سعید آشنا شدم. او مدعی شد، سرهنگ نیروی انتظامی است و وقتی دید از خانه فراری شدم و جایی برای زندگی ندارم مرا به خانه‌اش دعوت کرد. وی ادامه داد: پیشنهاد او را پذیرفتم غافل از سرنوشتی که در کمینم بود. مرد جوان مرا به خانه‌اش آورد و در این 8 ماه در کمد زندانی بودم و هر از گاهی سعید اجازه می داد از کمد خارج شوم. حتی مجبور بودم در کمد غذا بخورم و فقط برای رفتن به سرویس بهداشتی از کمد خارج می‌شدم. وی گفت: سعید با خواهرش زندگی می‌کرد و روزی که مرا به خانه‌اش آورد به جز من دختران فراری دیگری هم این جا حضور داشتند. من فکر می کردم قرار است سعید به من پناه بدهد غافل از این که او بیمار روانی بود و آزارم می داد. در این مدت هر وقت عصبانی می شد مرا مورد ضرب و جرح قرار می داد و با تهدید به من تجاوز می کرد. دختر جوان درباره جزئیات قتل دختری که جسدش داخل اتاق خواب پیدا شده بود، نیز گفت: این دختر حدود 4 ماه قبل توسط سعید و خواهرش به قتل رسید. حدود 25 روز بود که سعید او را به خانه آورده بود و آن طور که متوجه شدم با او هم مثل من در حوالی میدان راه آهن آشنا شده و چون آن دختر جایی نداشته، سعید وی را به خانه‌اش دعوت کرده بود. او 25روز در این جا زندانی بود تا این که 4ماه پیش تصمیم گرفت فرار کند. من همه این وقایع را زمانی که داخل کمد زندانی بودم شنیدم و صحنه قتل را ندیدم. آن روز دختر زندانی می گفت قصد رفتن دارد اما سعید مانع شده و اجازه رفتن به او نداده است . بر سر این مسئله با یکدیگر درگیر شدند، دختر جوان فریاد می کشید و می‌گفت در را باز کن اما سعید او را هل می‌داد و به این طرف و آن طرف پرت می‌کرد. بعد از ترس این که همسایه‌ها متوجه ماجرا شوند، از خواهرش خواست تا پیچ گوشتی به او بدهد. فکر می‌کنم بعد از آن خواهرش به او پیچ گوشتی داد و سعید هم با آن  ضربه‌ای به دختر جوان زد و او را به قتل رساند. چون پس از آن دیگر صدایی از آن دختر نشنیدم. پس از جنایت هم دور جسد او نایلون پیچیدند و کنار اتاق گذاشتند. آن طور که متوجه شدم سعید و خواهرش می ترسیدند جسد را به بیرون از خانه منتقل کنند مبادا همسایه ها متوجه شوند. به همین دلیل هر ازگاهی سعید با خودش نایلونی می آورد و دور جسد می پیچید و پنجره ها را باز می گذاشت تا متعفن نشود.

زندگی کنار جنازه

بعد از تحقیق از دختری که در کمد زندانی شده بود، نوبت به دختر دیگر رسید که به گفته خودش 3 سال در خانه سعید زندانی بود. او گفت: من در نزدیکی مسافرخانه با سعید آشنا شدم و فکر می‌کردم که آن مرد  قرار است به من پناه بدهد اما او در خانه‌اش زندانی‌ام کرده بود و اجازه خروج نمی داد. هم خودش از من بیگاری می‌کشید و هم خواهرش. من هم جرئت نمی‌کردم از ترس چیزی بگویم. البته بیرون از این جا هم کسی را نداشتم و خانواده‌ام مرا طرد کرده بودند. وی ادامه داد: در مدت 3 سالی که در خانه سعید زندانی شده بودم، دو سه دختر دیگر را هم دیدم که یکی از آن ها بعد از مدتی از پنجره فرار کرد و دو نفر دیگر هم ظاهرا خانواده‌هایشان ردشان را زده بودند و برای همین رفتند. درباره مقتول هم چیز زیادی نمی‌دانم. هنوز یک ماه نشده بود که به خانه سعید آمده بود که در درگیری به دست او به قتل رسید. این دختر می‌خواست برود اما سعید به او اجازه نداد و با همدستی خواهرش او را به قتل رساندند. من حدود 4 ماه با جسد آن دختر زندگی می‌کردم تا این که ماموران وارد خانه شدند. خراسان : شماره : 20822 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۸ آذر

 

بازیچه هوس

زمانی فهمیدم فریب یک زن طماع را خورده ام که دیگر خیلی دیر شده بود تا جایی که آرزوی ازدواج و زندگی مشترک با آن زن جوان در دلم ماند و از سوی دیگر نیز همسرم مرا از خود راند و محبتش را از من دریغ کرد چرا که ... به گزارش خراسان ، این ها بخشی از اظهارات مرد 45 ساله ای است که برای اعلام شکایت از یک زن جوان وارد کلانتری سجاد مشهد شده بود. این مرد که ادعا می کرد زن غریبه ای او را فریب داده و اموالش را به سرقت برده است، درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت : تابستان سال گذشته بود که با "شیما" در محل کارم آشنا شدم . او برای انجام کاری وارد اداره شد اما ماسک بهداشتی به همراه نداشت آن روز من چند عدد ماسک در اختیار او گذاشتم و کمک کردم تا کارهای اداری‌اش زودتر انجام شود و بعد از این ماجرا بود که روابط نادرستی بین ما شکل گرفت . تعاملات هر روزه ما درحالی ادامه یافت که مسائل اخلاقی و شرعی را نادیده گرفته بودم . شیما مدعی بود به خاطر اختلافات شدید و نداشتن تفاهم اخلاقی از شوهرش طلاق گرفته است به همین دلیل ارتباطات تلفنی و دیدارهای حضوری ما هر روز بیشتر می شد تا جایی که برای آغاز زندگی مشترک با شیما لحظه شماری می کردم، همسرم و فرزندانم را از یاد برده بودم و به چیزی جز ازدواج با شیما نمی اندیشیدم . در این میان همسرم متوجه ماجرا شد و مشاجره ای طولانی بین ما شکل گرفت . اما همسرم خوب می دانست که من دل باخته شیما شدم و فریاد و گریه هایش هیچ تاثیری نخواهد داشت. او به ناچار و در حالی که اشک می ریخت این ارتباط هوس آلود را پذیرفت و سکوت کرد تا سرپناه خود و فرزندانش را از دست ندهد ولی دیگر از عاطفه و محبت های سال های گذشته خبری نبود و او به یک زندگی خالی از مهر و عطوفت ادامه می داد از سوی دیگر من سرخوش از لذت های زودگذر دنیوی بودم و اوقات خوشم را با شیما می گذراندم چرا که آغاز زندگی مشترک با شیما به رویایی دلنشین برایم تبدیل شده بود . بیشتر اوقات را در خارج از منزل مشغول خرید لوازم گران قیمت بودیم تا زودتر ازدواج کنیم . یخچال، مبل، ماشین لباس شویی و... از جمله خریدهایی بود که انجام می دادم . اما یک روز شیما با ترفندی خاص مرا به بازار طلافروشان کشاند و درخواست کرد تا برایش سرویس کامل طلا بخرم . وقتی دیدم هزینه سرویسی که او درخواست می کند مبلغ  هنگفتی است به او گفتم بهتر است اول عقد کنیم و بعد طلا بخریم ولی ناگهان شیما از کوره در رفت و در همان مرکز خرید شروع به سر و صدا و توهین کرد . گیج شده بودم و منظورش را از این رفتار نادرست نمی فهمیدم . شیما با همان حالت عصبانیت سوار خودرو شد تا او را به منزلشان برسانم. وقتی آن جا رسیدیم من هم عصبانی شدم و به مشاجره با او پرداختم در همین هنگام برادر شیما از راه رسید و ماجرا را جویا شد. شیما هم با پررویی تمام مرا مردی مزاحم خواند که مدتی است برایش ایجاد مزاحمت می کنم و دست از سرش بر نمی دارم . برادر شیما هم با شنیدن این حرف ها یقه مرا گرفت و به دیوار کوبید او تا جایی که می خوردم کتکم زد و سپس گفت اگر یک بار دیگر مزاحم خواهرم بشوی شوهرش را سراغت می فرستم. با شنیدن این جمله دردهایم را فراموش  کردم و در جا خشکم زد. شیما با همسرش اختلاف داشت اما هنوز طلاق نگرفته بود. او با این ترفند مرا بازیچه خودش قرار داده و همه دارایی ام را بالا کشیده بود. خلاصه به کلانتری آمدم تا از او و برادرش شکایت کنم.حالا هم در حالی که نتوانستم به آرزوی ازدواج با شیما برسم او برایم تمام شد اما از سوی دیگر همسر مهربانم را از دست داده ام و او هم فقط مرا مردی هوسران می شناسد که عاطفه و انسانیت را از یاد برده ام و...

 گزارش خراسان حاکی است، به دستور سرهنگ بیژن خنجری (رئیس کلانتری سجاد) پرونده این مرد جوان توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد بررسی قضایی و کنکاش های روان شناختی قرار گرفت.   

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20822 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۸ آذر

 

فرجام تلخ دختر خیره سر

وقتی بعد از مرگ مادرم دچار آشفتگی های روحی شده بودم ، پدرم برای سومین بار با دختر 22 ساله ای ازدواج کرد که هیچ سازگاری اخلاقی با هم نداشتیم به همین دلیل من هم به بهانه کار در مشهد از آن زندگی نابسامان فرار کردم اما دچار مخمصه وحشتناکی شدم که ...

زن 18ساله ای که مدعی بود پس از دو سال زندگی با مردی که 30 سال از او بزرگ تر بود تنها یک صیغه نامه روی دستش مانده است درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: سال ها قبل پدرم بعد از آن که همسرش را طلاق داد با مادر من ازدواج کرد در حالی که خواهر ناتنی ام نیز (دختر همسر اول پدرم) نزد ما زندگی می کرد و بعد من به دنیا آمدم. پدرم که اکنون بازنشسته است آن زمان در یک شرکت تولیدی در یکی از شهرهای خراسان رضوی مشغول کار بود و اوضاع مالی خوبی داشت اما بسیار عیاش و خوش گذران بود و توجه زیادی به من و دو خواهر کوچک ترم نداشت. بدبختی ها و مشکلات من از روزی آغاز شد که در 13 سالگی و به طور ناگهانی مادرم را از دست دادم . این حادثه چنان شوک بزرگی را در زندگی ام به وجود آورد که تا مدت ها حال خودم را نمی فهمیدم . او فقط مادرم نبود بلکه جای پدر و دوست را هم برایم پر می کرد. حالا دیگر حامی و پشتیبانم را از دست داده بودم. خواهر ناتنی ام ازدواج کرده بود و من درحالی باید از دو خواهر کوچک ترم مراقبت می کردم و به امور خانه داری می پرداختم که حتی طرز تهیه یک غذای ساده را هم نمی دانستم . خیلی ناباورانه درگیر ماجراهایی شده بودم که هیچ اطلاعاتی در باره آن نداشتم. با آن که دانش آموز درس خوانی بودم اما به اجبار پدرم ترک تحصیل کردم تا امور مربوط به خانه داری را انجام بدهم . با این حال مدام پدرم کتکم می زد و سرزنشم می کرد چرا که خانه داری بلد نبودم و هر روز خرابکاری می کردم. در همین روزها به خانه همسایگان مان رفت و آمد داشتم و دوستانی برای خودم پیدا کرده بودم. هرچه پدرم مرا از ارتباط با برخی پسران محله منع می کرد گوشم بدهکار نبود و دیگر مقابل پدرم می ایستادم و بدون حیا و عفت کلامی پاسخش را می دادم. چند بار از خانه فرار کردم و به نصیحت های هیچ کس گوش نمی دادم حتی با خواهران خود بدرفتاری می کردم، به دختری خیره سر تبدیل شده بودم و از کسی حرف شنوی نداشتم. در همین روزها بود که پدرم برای بار سوم ازدواج کرد اما من نمی توانستم نامادری جوانم را تحمل کنم به همین دلیل همواره با یکدیگر درگیر می شدیم و کتک کاری می کردیم. مشاجره و دعواهای ما نیاز به بهانه نداشت و با هر کلامی یا رفتاری سروصدا می کردیم . در این شرایط پدرم مرا تحویل بهزیستی داد تا بیشتر از این آبروریزی نکنم. روزهای سختی را در آن جا می گذراندم . روحیه ام را از دست داده بودم و آزادی هایم محدود شده بود به همین دلیل مدتی بعد و در تماس های تلفنی متعدد به پدرم التماس می کردم که مرا از بهزیستی تحویل بگیرد. به او قول دادم که دختر سربه راهی می شوم و دست از آزار و اذیت خانواده برمی دارم . بالاخره پدرم رضایت داد و من از آن مرکز بیرون آمدم اما دیگر «گلنار» سابق نبودم و بیشتر از گذشته لجبازی می کردم . کینه عجیبی از پدرم به دل گرفته بودم و نمی توانستم در کنار نامادری ام زندگی کنم . از سوی دیگر نیز پدرم دوست داشت به هر طریق ممکن مرا از خانه دور کند تا مزاحم خوش گذرانی هایش نباشم. این بود که به من اجازه داد از شهرستان به مشهد مهاجرت کنم و در آن جا مشغول کار شوم اما وقتی به مشهد آمدم جا و مکانی نداشتم و هر روز به خانه افرادی می رفتم که در طول روز با آن ها آشنا می شدم. هنوز بیشتر از یک ماه از حضورم در مشهد نگذشته بود که با «نازنین» آشنا شدم و با یکدیگر معاشرت کردیم. روزی نازنین از من خواست برای جمع آوری لوازم زندگی برادرش با یکدیگر به شهرستان برویم و لوازم او را به مشهد بیاوریم . چرا که برادر نازنین و همسرش در حال متارکه بودند اما وقتی به شهرستان رسیدیم و من در جریان طلاق برادر نازنین قرار گرفتم خام حرف هایش شدم و با او که 30 سال از من بزرگ تر بود ارتباط برقرار کردم . خلاصه زمانی به خود آمدم که دیگر عاشق شده بودم . حدود یک سال به طور پنهانی با «آرمین» ارتباط داشتم تا این که پدرم متوجه ماجرا شد و ما با تهیه یک صیغه نامه ازدواج مان را علنی کردیم . اگرچه پدرم به خاطر این آبروریزی از من شکایت کرد ولی در نهایت چاره ای جز پذیرش این ازدواج نداشت . اکنون که دو سال از این ماجرا می گذرد همسر سابق آرمین که فرزند نوجوانی نیز دارد به زندگی او بازگشته است و آرمین مرا کتک می زند و از خانه بیرون انداخته است و ...

به گزارش خراسان پرونده این زن جوان با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ غلامعلی مالداری (رئیس کلانتری پنجتن) توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد بررسی های کارشناسی و قضایی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20823 - ۱۴۰۰ شنبه ۲۰ آذر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۰ | 18:49 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |