در امتداد تاریکی-آتش سوءظن و لجبازی
با رفتارهای تند و نسنجیده، زندگی شیرینم را در حالی از هم پاشیدم که همسرم نیز نه تنها اشتباهش را جبران نکرد بلکه با لجبازی به اختلافاتمان دامن زد تا جایی که ...
مرد 47 ساله با بیان این که نمی دانم چگونه به این زندگی آشفته سروسامانی بدهم درباره ماجرای طلاق همسرش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: همه چیز از تابستان سه سال پیش شروع شد. آن روز پسر 14 ساله ام بدون اجازه من بیرون رفته بود اما وقتی بازگشت او به منزل طولانی شد، نگرانی و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت به همین دلیل گوشی همسرم را از روی میز عسلی برداشتم تا با پسرم تماس بگیرم و علت تاخیرش را جویا شوم ولی در همان لحظه پیامی در اینستاگرام به گوشی همسرم ارسال شد و من فقط تصویری مبهم از مردی را دیدم که آن پیام را برایش فرستاده بود. زمانی که قصد داشتم محتویات آن پیام را بررسی کنم ناگهان همسرم از راه رسید و گوشی را از دستم گرفت. آن روز چیزی به همسرم نگفتم اما سوءظن عجیبی مانند خوره به جانم افتاد. حالا دیگر همه افکارم به هم ریخته بود و در ذهن خودم به موضوعات عجیب و غریبی می اندیشیدم. این بدبینی ها روزگارم را سیاه کرده بود و هر روز اوضاع خراب تر می شد تا این که مدتی بعد بالاخره این وسوسه و کنجکاوی وادارم کرد تا گوشی همسرم را بررسی کنم. در این میان متوجه شدم «ترانه» با پسرخاله اش چت می کند و جوک و لطیفه های نامربوطی بین آن ها رد و بدل شده است. با دیدن این جملات هجوآمیز و زشت کنترل خودم را از دست دادم و به ناسازگاری با همسرم پرداختم. از آن روز به بعد منزل ما به صحنه های جنگ و جدل تبدیل شده بود و مدام با یکدیگر درگیر بودیم به همین دلیل همسرم مرا با دو فرزندم تنها گذاشت و به خانه پدرش رفت. با توجه به این که دختر پنج ساله ام همواره گریه می کرد و بهانه مادرش را می گرفت، روزهای سختی را می گذراندم. اوضاع زندگی ام پر از اضطراب و نگرانی بود، دیگر نتوانستم دوام بیاورم، به منزل پدرزنم رفتم و با همسرم صحبت کردم. او که تازه متوجه سوءظن های من شده بود با دخالت بزرگ ترها تصمیم گرفت به سر خانه و زندگی اش بازگردد. در حالی که من تصور می کردم همسرم از ارتباط با دیگران در فضای مجازی پشیمان شده است و به این زندگی آشفته سروسامان می دهد اما او باشنیدن حرف های من لج کرد و به این تنش های خانوادگی ادامه داد حتی پای پسرم را نیز به این درگیری های اخلاقی باز کرد.به طوری که دیگر اسماعیل هم برای من هیچ احترامی قائل نبود. او نه تنها به خواسته های من بی توجهی می کرد بلکه رفتاری بسیار بی ادبانه داشت. در این شرایط من هم از همیشه کم طاقت تر شده بودم و بر سر هر موضوع کم اهمیتی با آن ها به مشاجره می پرداختم تا این که چند ماه قبل به دلیل تاخیر پسرم در بازگشت به منزل دوباره مشاجره ای بین ما در گرفت اما اسماعیل که حالا 17 ساله شده بود، روی من دست بلند کرد و مرا کتک زد. بعد هم همسرم دست پسر و دخترم را گرفت و با حالت قهر به منزل پدرش رفت. همان شب احساس کردم دیگر همه چیزم را از دست داده ام. این بود که تصمیم به جدایی گرفتم و طولی نکشید که حکم طلاق بین ما جاری شد. بعد از این ماجرا از نظر روحی خیلی به هم ریخته بودم و تا مدتی آرامش نداشتم. حالا که همه سرمایه زندگی یعنی همسر و فرزندانم را از دست داده ام بسیار پشیمانم که چرا یک سوء ظن نابجا این گونه زندگی ام را نابود کرد؟ و من حتی یک بار هم نزد مشاوران و کارشناسان اجتماعی نرفتم. اکنون نیز فرزندانم شماره تلفن مرا بلاک کرده اند و حاضر نیستند به تماس های من پاسخ بدهند با آن که همسرم نیز با لجبازی هایش در این ماجرا سهیم بود اما نمی دانم چرا این اشتباه بزرگ را مرتکب شدم و...
گزارش خراسان حاکی است؛ تلاش مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سجاد مشهد با صدور دستوری از سوی سرهنگ بیژن خنجری (رئیس کلانتری سجاد) برای بررسی کارشناسی این پرونده آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20830 - ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۸ آذر
ملاقات با هوو در بازداشتگاه
باورم نمی شد، حیرت زده و با چشمانی نگران به نوجوان 15ساله ای می نگریستم که همسرم را بابا صدا می کرد و زن دیگری نیز قربان صدقه شوهرم می رفت که ...
زن 40 ساله در حالی که به میلیون ها تومان وجه نقد درون کیفش خیره شده بود و اشک هایش بر سنگ فرش های اتاق دایره مددکاری اجتماعی کلانتری می چکید، درباره سرگذشت خود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) گفت: 22 سال قبل خاله ام واسطه خواستگاری جوانی از من شد که پادوی یک مغازه فرش فروشی بود. وقتی او را در شب خواستگاری دیدم مهرش در قلبم لانه کردواین گونه بود که با تعریف و تمجیدهای خاله ام با « محمود» ازدواج کردم. زندگی مشترک ما درحالی با شور وشوقی عاشقانه آغاز شد که هیچ گاه کاستی ها و کمبودهای زندگی را احساس نکردم . او مردی ایده آل بود و من هم برای سعادت و خوشبختی خانواده ام تلاش می کردم . یک پسر و یک دختر حاصل ازدواج مان بود و من در رویاهای شیرین زندگی غرق بودم اما پنج سال بعد از شروع این زندگی مشترک آرام آرام احساس می کردم همسرم بی حوصله و بی تفاوت شده است . گویا مانند گذشته در ساعاتی که کنار من می گذراند خیلی خوشحال به نظر نمی رسید . گاهی از قصه های ازدواج مجدد برخی از افراد سخن می گفت که زندگی خوبی دارند اما هربار با برخوردهای تند من روبه رو می شد که زندگی دیگران ربطی به ما ندارد. خلاصه در همین روزها محمود با کلی قرض و وام یک باب مغازه در مرکز شهر خرید و خودش به تجارت فرش پرداخت . حالا دیگر زندگی ما هر روز بهتر می شد اما از غیبت های زیاد همسرم آزرده خاطر می شدم . او به بهانه کار و کاسبی حتی بیشتر شب ها را در محل کارش می گذراند یا به خاطر خرید و فروش و تجارت به شهرهای مختلف کشور می رفت و من و فرزندانم را تنها می گذاشت. با این حال هیچ گاه به او اعتراض نمی کردم چرا که معتقد بودم همسرم برای رفاه و آسایش ما تلاش می کند. از سوی دیگر نیز شرایط کاری او موجب می شد امور مربوط به کارش را در شهرهای دیگر انجام دهد . حالا دیگر اوضاع مالی خوبی داشتیم و من هم با همه وجودم تلاش می کردم تا همسرم کمبودی نداشته باشد . روزها به همین ترتیب می گذشت تا این که با شیوع کرونا بسیاری از فروشگاه ها تعطیل شدند و خریدهای مردم به دلیل اوضاع اقتصادی کشور کمتر شد. این در حالی بود که همسرم خریدهای زیادی را انجام می داد و در قبال آن چک پرداخت می کرد ولی اوضاع آن گونه پیش نرفت که همسرم پیش بینی کرده بود، به همین دلیل چک هایش یکی پس از دیگری برگشت می خورد و او در یک مخمصه خودساخته گرفتار شده بود.
دراین شرایط باید به کمک همسرم می رفتم .
همه طلاهایم را فروختم و به همراه پس اندازهایم به طلبکارانش دادم اما بدهکاری های همسرم خیلی بیشتر بود تا این که روزی متوجه شدم یکی از طلبکاران حکم جلب همسرم را گرفته و او توسط ماموران کلانتری امام رضا(ع) مشهد بازداشت شده است تا رضایت شاکی را بگیرد. وحشت زده و نگران خودم را به کلانتری رساندم و وقتی زنجیرهای گره خورده بر پاهای محمود را دیدم دنیا دورسرم چرخید. نمی توانستم این صحنه را تحمل کنم و به او قول دادم تا صبح همه مبلغ بدهکاری اش را تهیه کنم و بلافاصله از کلانتری بیرون آمدم . شبانه به سراغ پدرم رفتم. گوشواره های دخترم را فروختم و از هر دوست و آشنایی پول قرض کردم و بالاخره تا صبح ده ها میلیون تومان بدهکاری همسرم را درون کیفم ریختم و شادمان به طرف کلانتری رفتم اما دژبان کلانتری اجازه ورود نمی داد و می گفت هربازداشتی فقط یک ملاقات کننده دارد . به او می گفتم من همسر یکی از بازداشتی ها هستم و در این ساعت بامداد کسی به ملاقات او نرفته است، خلاصه با توصیه افسر نگهبان اجازه ورود گرفتم اما آن چه را می دیدم باورم نمی شد . محمود دست بند به دست به دیوار تکیه زده بود و زن جوانی به همراه پسری 15ساله در کنارش بودند. آن پسر همسرم را بابا صدا می کرد و زن جوان هم قربان صدقه اش می رفت. وقتی در یک لحظه چشم محمود به من افتاد دست و پایش را گم کرد . او در حالی که از خجالت سرش را پایین انداخته بود ملتمسانه گفت تورا به خدا مرا ببخش . این اشتباه را هفت سال قبل مرتکب شدم و حالا ...
کیف پول از دستان یخ زده ام آویزان بود و نمی دانستم چه تصمیمی بگیرم چرا که محمود را از صمیم قلب دوست داشتم و...
گزارش خراسان حاکی است؛ با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ شریفی (رئیس کلانتری امام رضا(ع) ) بررسی های روان شناختی و مشاوره ای درباره این ماجرا آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20829 - ۱۴۰۰ شنبه ۲۷ آذر
خودربایی پسر نوجوان برای رسیدن به اموال پدر!
پسر نوجوانی که به طرح خودربایی برای دستیابی به ثروت پدرش اقدام کرده بود، از سوی ماموران پلیس پایتخت دستگیر شد. به گزارش ایسنا، حدود دو هفته پیش مردی که دارای وضع مالی خوبی بود با مرجوعه قضایی به پلیس مراجعه و اعلام کرد که پسر ۱۷ سالهاش صبح از خانه خارج شده و دیگر به خانه برنگشته است. این مرد به ماموران گفت: چند ساعت پس از بیخبری از فرزندم، شمارهای ناشناس با من تماس گرفته و اعلام کرد که شاهین را گروگان گرفتهاند و اگر جان شاهین برایم اهمیت دارد باید بدون آن که موضوع را به پلیس اطلاع دهم، یک میلیارد ریال به آنان بدهم. اما من تصمیم گرفتم حتما پلیس را در جریان این ماجرا قرار دهم. با توجه به اعلام گزارش آدم ربایی، تیمی ویژه از ماموران پلیس آگاهی، رسیدگی به موضوع را در دستور کار خود قرار داده و ابعاد مختلف این پرونده را مورد بررسی قرار دادند. در همین زمینه نیز از شاکی خواسته شد که با آدمربایان قراری بگذارد و مبلغ مذکور را در اختیارشان قرار دهد. این اقدام نیز انجام شده اما به محض انتقال وجه، ماموران یکی از آدمربایان را در محل قرار که در شرق تهران واقع شده بود، دستگیر کردند. با دستگیری فرد آدمربا، وی لب به اعتراف باز کرد و گفت که نقشه آدمربایی را فرزند شاکی کشیده و در واقع موضوع خودربایی بوده و آدمربایی در کار نبوده است. فرزند شاکی با توجه به وضع مالی خوب پدرش به آن ها وعده داده بود که با انجام این کار درصدی از مبلغ اخذ شده را به آنان خواهد داد و مابقی را برای خودش نگهمیدارد. با کسب این اطلاعات ماموران به محل اختفای این افراد رفتند و علاوه بر دستگیری همدست این آدم ربا، فرزند شاکی را نیز بازداشت کردند که همه این افراد به ساختگی بودن جرم خود اعتراف کردند. معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ با تایید این خبر به ایسنا اعلام کرد که هر سه متهم پرونده که شامل دو آدمربانما و فرد ربوده شده بود، بازداشت شدند و برای آنان پروندهای تشکیل شد و در حال رسیدگی است. خراسان : شماره : 20828 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۵ آذر
ماجرای گوشی قاپی دزدان نقابدار با موتورسیکلت سرقتی!
سجادپور- دو سارق نوجوان که سوار بر یک دستگاه موتورسیکلت سرقتی در خیابان های مشهد گوشی قاپی می کردند با تلاش ماموران کلانتری آبکوه مشهد به دام افتادند.
به گزارش اختصاصی خراسان، به دنبال افزایش گوشی قاپی در برخی خیابان های مشهد که موجب احساس ناامنی در شهروندان می شد، فرمانده انتظامی مشهد از نیروهای کلانتریها خواست با اجرای طرح های ویژه در حوزه استحفاظی، مبارزه با گوشی قاپی را در اولویت عملیات های پلیسی قرار دهند. با صدور این دستور، بررسی محیط های جغرافیایی جرم و رصدهای اطلاعاتی دزدان موتورسوار، با تشکیل جلسه ای کارشناسی در کلانتری آبکوه به فرماندهی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری) آغاز شد نیروهای انتظامی با کالبدشکافی پرونده های سرقت گوشی و کیف قاپی دریافتند که بیشتر سرقت ها در اوایل شب رخ داده است. بنابراین گشت های محسوس و نامحسوس در محل های احتمالی تردد سارقان مستقر شدند و به بررسی اوضاع پرداختند. آنان با هوشیاری موتورسواران عبوری را در عملیات پوششی زیر نظر گرفتند تا این که سرنشینان یک دستگاه موتورسیکلت با پلاک مخدوش وارد کمین نیروهای انتظامی شدند. ماموران گشت نامحسوس که با مشاهده موتورسواران نقابدار، یقین داشتند با یکی از باندهای گوشی قاپی روبه رو شده اند بی درنگ موتورسواران را به محاصره درآوردند اما راکب موتورسیکلت با مشاهده نیروهای انتظامی تلاش کرد به هر طریق ممکن از چنگ پلیس بگریزد . او گاز موتورسیکلت را فشرد اما ناگهان خود را در محاصره گروه دیگری از نیروهای انتظامی دید و درحالی که توان کنترل موتورسیکلت را نداشت با یک دستگاه خودروی ام وی ام عبوری برخورد کرد و واژگون شد . ماموران انتظامی نیز در یک اقدام هماهنگ و ضربتی دو نوجوان نقابدار را دستگیر کردند اما یکی از آن ها گوشی تلفن را زیر خودروهای عبوری پرت کرد که توسط پلیس کشف و ضمیمه پرونده شد. گزارش خراسان حاکی است؛ با انتقال متهمان به کلانتری مشخص شد آن ها موتورسیکلت را از منطقه خین عرب سرقت کرده اند و به گوشی قاپی با موتورسیکلت مسروقه روی آورده اند. همچنین بررسی های پلیس بیانگر آن بود که دزدان نقابدار ساعتی قبل از دستگیری گوشی تلفن کشف شده را نیز از خیابان آیت ا... عبادی مشهد زورگیری کرده اند. تحقیقات نیروهای کلانتری آبکوه برای شناسایی مال باختگان و کشف دیگر سرقت های احتمالی آنان از روز گذشته آغاز شده است. خراسان : شماره : 20828 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۵ آذر
زورگیری با تصادف ساختگی!
سجادپور- پیگیری پرونده سرقت طلا از منزل مسکونی به دستگیری عاملان زورگیری با تصادف ساختگی انجامید.
به گزارش اختصاصی خراسان، ماموران کلانتری طرق مشهد از طریق منابع و مخبران محلی به اطلاعاتی دست یافتند که نشان می داد مقداری طلای مسروقه به یکی از طلافروشیها فروخته شده است بنابراین بررسی های اطلاعاتی زیر نظر سرگرد موسوی (رئیس کلانتری طرق) ادامه یافت و طلافروش مذکور مورد بازجویی قرار گرفت. خریدار طلا مدعی شد با ضمانت زنی که از قبل با او آشنایی داشته، ده ها میلیون تومان طلا را خریده و قرار بود که فرد فروشنده همراه آن زن، فاکتور طلاها را تا دو روز بعد ارائه کند.
طلافروش مذکور گفت: به همین دلیل مبلغ 30 میلیون تومان به حساب بانکی فروشنده واریز کردم تا پس از ارائه فاکتور ، ده ها میلیون تومان وجه باقی مانده را به آن ها پرداخت کنم! اما مدتی بعد وقتی سایت اتحادیه طلافروشان را بررسی کردم تازه متوجه شدم که طلاهای مذکور سرقتی است.
گزارش خراسان حاکی است: به دنبال اظهارات مرد طلافروش، بلافاصله عملیات شناسایی مال باخته و دستگیری سارقان طلاها در دستور کار قرار گرفت. ساعتی بعد ماموران انتظامی با استفاده از فناوری های نوین پلیسی موفق شدند مال باخته طلاها را شناسایی کنند.
این زن جوان به افسر پرونده گفت: همه طلاهایم را نزد مادرم به امانت گذاشته بودم که اوایل آذر متوجه شدم طلاها سرقت شده است. بلافاصله به برادرم مسعود مشکوک شدم چرا که او دارای چندین سابقه کیفری است اما مادرم مرا از تهمت زدن منع کرد! به همین دلیل به کلانتری شفای مشهد رفتم و سرقت طلاهایم را گزارش دادم!
ولی بعد از گذشت یک هفته از این ماجرا، مادرم بالاخره حقیقت موضوع را بیان کرد. او گفت: برادرت طلاها را به زور و تهدید سرقت کرد و من نتوانستم مقابل او بایستم!
زن جوان ادامه داد: به همین دلیل بلافاصله با برادرم تماس گرفتم اما او سرقت طلاها را انکار کرد بنابر گزارش خراسان، نیروهای کلانتری طرق مشهد در پیگیری این پرونده، مراتب را به قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند و با کسب مجوزهای قضایی، تصاویری از مسعود (متهم) را به دست آوردند که با تطبیق تصویر وی با تصاویر دوربین مدار بسته طلافروشی مشخص شد که «مسعود» همان فروشنده طلاهای سرقتی است بنابراین نیروهای انتظامی با استفاده از شگردهای تخصصی، او را تطمیع کردند و به طلافروشی مذکور کشاندند تا باقی مانده پول ها را دریافت کند. در همین حال ماموران در پوشش مشتری وارد طلافروشی شدند و گروه دیگری نیز به فرماندهی رئیس کلانتری ، در اطراف طلافروشی مستقر شدند.
حدود ساعت 20 بود که ناگهان خودروی سواری لیفان مقابل طلافروشی توقف کرد و "مسعود" در حالی که اطراف خود را می پایید قدم به درون طلافروشی گذاشت اما ناگهان درحالی حلقه های قانون بر دستانش گره خورد که گروه دیگر عملیاتی نیز جوان لیفان سوار را به دام انداختند. گزارش خراسان حاکی است؛ با انتقال متهمان به کلانتری تحقیقات پلیس در حالی ادامه یافت که "مسعود" با تهدید ماموران خود را وکیل دادگستری معرفی می کرد و قصد داشت پرونده را به انحراف بکشاند اما هنوز بازجویی ها از وی آغاز نشده بود که جوانی به کلانتری مراجعه کرد و با شناسایی دو متهم لیفان سوار گفت: در بولوار محمد آباد مشهد در تردد بودم که ناگهان راننده لیفان خودرو را به عمد به خودروی پرایدم زد وقتی پیاده شدم آن ها یقه مرا گرفتند و درحالی که فریاد می زدند چه چیزی درون خودرو داری؟
به بازرسی پرایدم پرداختند و مبلغ یک میلیون و 200 هزار تومان را که داخل داشبورد بود سرقت کردند. بنابرگزارش خراسان بررسیهای پلیس نشان داد که رنگ خودروی لیفان روی خودروی پراید وجود دارد . بدین ترتیب دو متهم مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفتند که به زورگیری وجوه نقدی با تصادف ساختگی و همچنین سرقت طلاها اقرار کردند. تحقیقات بیشتر درباره جرایم احتمالی دیگر لیفان سواران با صدور دستورات ویژه ای از سوی سرهنگ "حسین دهقان پور" (فرمانده انتظامی مشهد) همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20828 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۵ آذر
دختری در آستانه مرگ
آشنایی های فضای مجازی نه تنها دخترم را در گرداب وحشتناک فسادهای اخلاقی گرفتار کرد بلکه چندین بار دست به خودکشی زد و ...
به گزارش خراسان زن 40 ساله با بیان این که دخترم روی تخت بیمارستان در جدال با مرگ است و من به زنی درمانده تبدیل شده ام درباره این ماجرای تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: 20ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و زمانی زندگی مشترکم را آغاز کردم که معتقد بودم فقط باید یک فرزند داشته باشم تا بتوانم او را خوب تربیت کنم دوسال بعد ناهید به دنیا آمد و به زندگی ما صفای دیگری بخشید. من و همسرم از هیچ محبت و عاطفه ای دریغ نمی کردیم . کافی بود دخترم اراده کند چیزی را دوست دارد هر آن چه می خواست برایش فراهم می کردیم . ناهید نور چشمم بود و من همه سعادت و خوشبختی ام را در وجود تک دخترم خلاصه کرده بودم ولی او دختری پرتوقع بارآمد و باید من و پدرش دست به سینه می ایستادیم تا امکانات رفاهی را برایش فراهم کنیم . وقتی به سن نوجوانی رسید برای او گوشی هوشمند و اینترنت آزاد خریدیم. از همین جا بود که مسیر زندگی دخترم تغییر کرد و کابوسی وحشتناک در برابر دیدگان من قرار گرفت. او مدام در فضاهای مجازی سیر می کرد و به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل شده بود و دیگر از آن روابط عاطفی گذشته خبری نبود تا این که دو سال قبل و درحالی که بیشتر از 16 بهار از عمرش نمی گذشت ناگهان با خوردن چند قرص دست به خودکشی زد . وحشت زده و هراسان او را به بیمارستان رساندم و با کمک پزشکان از مرگ نجات یافت. این عمل احمقانه دخترم نگرانی عجیبی را در خانواده ما به وجود آورد . وقتی او در بیمارستان بستری بود محتوای گوشی همراهش را بررسی کردم و تازه فهمیدم که او از مدتی قبل با پسری در فضای مجازی ارتباط دارد. از متن پیامک هایش متوجه شدم آن پسر غریبه پس از سوء استفاده از سادگی دختر نوجوانم او را رها و با دختر دیگری ازدواج کرده است به همین دلیل ناهید در یک فضای عاشقانه پوشالی تصمیم به خودکشی گرفته بود. بعد از این ماجرا ناهید دیگر هیچ گاه آرامش نیافت چندین جلسه او را نزد روان پزشک بردیم اما او بسیار مقاومت می کرد تا این که دو هفته بعد دوباره دست به خودکشی زد و این بار هم من به طور کاملا اتفاقی متوجه شدم و او را به بیمارستان رساندم حالا از شدت نگرانی شبها کابوس می دیدم و از ترس مرگ دخترم آرام و قرار نداشتم.
تصمیم گرفتم او را به مسافرت ببریم تا شاید از این افسردگی رها شود اما حادثه تلخ دیگری روزگار سیاهمان را زیر و رو کرد. در مسیر سفر تصادف کردیم شوهرم قطع نخاع شد و ناهید از ناحیه پا آسیب جدی دید به طوری که هم اکنون نیز یک پایش می لنگد . این حادثه هولناک اوضاع روحی دخترم را بدتر کرد تا حدی که 20 روز قبل از خانه گریخت و به من پیامک زد که دیگر تحمل این اوضاع را ندارم و...
ناهید پاسخ تلفن هایم را نمی داد و من دیوانهوار به هر کوی و برزن سر می زدم تا شاید اثری از دخترم پیدا کنم. بالاخره با خواهش و التماسهای پیامکی من سه روز بعد به خانه بازگشت اما پرخاشگری می کرد و سوال هایم را بی پاسخ می گذاشت . صبح ها از خانه بیرون می رفت و شب هنگام در حالی باز می گشت که دهانش بوی سیگار می داد. با کمک خواهرم و با بررسی محتویات گوشی تلفنش فهمیدم که او با زن مطلقه معتادی ارتباط دارد . مادر آن زن جوان در کنار تخت بیمارستانی دخترم بستری بود و در آن مدت با یکدیگر آشنا شده بودند. ناهید نه تنها در دام اعتیاد آن زن مطلقه افتاده بود بلکه با مرد غریبه ای ارتباط داشت که 20 سال از او بزرگ تر بود. او با تصاویر و پیامک های عاشقانه به دخترم ابراز علاقه می کرد و مدعی بود قصد ازدواج با او را دارد. من که می دانستم همه این جملات عاشقانه چیزی جز هوسرانی و فریب یک دختر نوجوان نیست به شماره تلفن آن مرد دسترسی پیدا کردم و به او گفتم دست از سر دخترم بردارد وگرنه ممکن است دست به کار خطرناکی بزنم اما آن مرد بی شرمانه قصد اخاذی از مرا داشت و ادعا می کرد باید مبالغ هنگفتی بپردازم تا دخترم را به حال خودش بگذارد . در این میان وقتی ناهید متوجه تماس من با آن مرد غریبه شد دوباره خودزنی کرد و اکنون در بیمارستان در جدال با مرگ است و...
تازه فهمیدم توجه بیش از حد به دخترم در دوران کودکی عامل اصلی این حوادث تلخ است و...
گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) بررسی های کارشناسی و روان شناختی توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی درباره این ماجرای تلخ آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20828 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۵ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی