درامتدادتاریکی-سرقت دارایی عروس و دامادها در شب عروسی!

اختصاصی خراسان

سجادپور- یک زوج تبعه خارجی که به عنوان مهمان وارد تالارهای مجلل می شدند و در پایان شب همه هدایا و پول های عروس و داماد را به سرقت می بردند با تلاش کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی به دام افتادند.

به گزارش اختصاصی خراسان، چند روز قبل کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی با استفاده از منابع و مخبران محلی به اطلاعاتی دست یافتند که بیانگر نقش یک زوج تبعه خارجی در سرقت های طلا بود. به همین دلیل بررسی غیرمحسوس این ماجرا با صدور دستورات محرمانه ای از سوی سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) به گروهی از کارآگاهان زبده سپرده شد و آنان پس از مدتی رصدهای اطلاعاتی به سرنخ هایی از سرقت طلا در مجالس عروسی رسیدند و متوجه شدند که زوج تبعه افغانستان، اموال سرقتی را در منزلی واقع در بولوار امامت مشهد مخفی کرده اند. گزارش خراسان حاکی است: کارآگاهان پس از بررسی همه اطلاعات و جوانب این ماجرا، مراتب را به قاضی محمدحسین درودی (دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند و بدین ترتیب با کسب مجوزهای قضایی عملیات دستگیری متهمان را آغاز کردند. کارآگاهان در یک عملیات ضربتی و هماهنگ به سرپرستی سرهنگ افتخاری وارد مخفیگاه این زوج تبعه خارجی شدند و تعداد زیادی سکه طلا، پول نقد، سرویس طلا و جعبه و کارت هدیه را کشف کردند. با دستگیری زوج جوان، تحقیقات از آنان در اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی ادامه یافت که در نهایت متهمان لب به اعتراف گشودند و راز سرقت در جشن های عروسی را فاش کردند.

 زن جوان به کارآگاهان گفت: دختر کوچکم را نیز با خودم همراه می کردم تا مورد توجه دیگران قرار نگیرم. ابتدا تالارهای مجلل را بیشتر در مناطق طرقبه و شاندیز بررسی می کردم و زمانی که از جشن عروسی مطلع می شدم خودم را به عنوان همسر یکی از دوستان داماد معرفی می کردم و وارد جشن عروسی می شدم. از ابتدا همه حواسم روی هدایایی بود که مهمانان به عروس و داماد می دادند. آخر شب نزد امانت نگهداری می رفتم که کیسه یا کارتن حاوی هدایا را در دست داشت و در یک فرصت مناسب آن را می ربودم و با همدستی همسرم از تالار فرار می کردم. به گزارش خراسان، اگرچه متهمان این پرونده تا کنون به چند فقره سرقت با این شگرد از مجالس عروسی اعتراف کرده اند اما تحقیقات کارآگاهان با دستورات ویژه رئیس پلیس آگاهی برای کشف سرقت های احتمالی دیگر آنان همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20903 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۶ اسفند

 

ماجرای آدم ربایی زورگیران مسلح!

کلید گاوصندوق را ندهی، دست دخترت را قطع می کنیم!

سیدخلیل سجادپور-  دو سارق قوی هیکل که با وحشت آفرینی در پارکینگ یک منزل مسکونی، دختر جوانی را به قصد زورگیری از خانواده اش ربودند، با دستورات ویژه قضایی و تلاش ماموران عملیات ویژه پلیس مشهد به دام افتادند.به گزارش اختصاصی خراسان، ساعت 23 شب نوزدهم بهمن دختر 20 ساله ای سوار بر یک دستگاه خودروی خارجی، مقابل منزل پدرش در خیابان کلاهدوز مشهد توقف کرد و کلید ریموت در پارکینگ را فشرد. به محض این که در برقی پارکینگ بالا رفت، دختر جوان هم خودرو را درون پارکینگ برد اما ناگهان دو جوان قوی هیکل خود را از زیر کرکره برقی به داخل پارکینگ انداختند و در حالی که چاقوی وحشتناکی را در دست داشتند به سمت راننده جوان حمله ور شدند. دختر 20 ساله که با  دیدن چهره ترسناک و خشم آلود مهاجمان ناشناس لرزه بر اندامش افتاده بود، ناخودآگاه قفل مرکزی را زد و خود را درون خودرو حبس کرد. او با چشمانی وحشت زده به مهاجمان مسلح می نگریست و فریاد می کشید اما صدایش فقط در فضای اتاق خودرو می پیچید در این لحظه یکی از مهاجمان با چاقو به شیشه خودرو کوبید و آن را فرو ریخت. دزدان خطرناک با تهدید دختر جوان ، او را از پشت فرمان پایین کشیدند و به سمت طبقه سوم آپارتمان بردند. وقتی زنگ منزل واحد آپارتمانی به صدا درآمد، پدر دختر جوان با تصور این که دخترش پشت در است، قفل در منزل را گشود ولی ناگهان مهاجمان مسلح دختر جوان را به داخل منزل پرت کردند و به تهدید اعضای خانواده پرداختند. پدر و مادر دختر مذکور که از شدت ترس، هیچ حرکتی نمی توانستند انجام دهند، حیرت زده به چهره خشمگین و چشمان وحشتناک آنان می‌نگریستند که در یک لحظه یکی از مهاجمان فریاد کشید «اگر کلید گاوصندوق را ندهی، دست دخترت را قطع می کنیم! پدر با شنیدن این جمله به تکاپو افتاد و با کلماتی بریده بریده گفت: گاو صندوق در منزل نیست! ولی مهاجمان مسلح مرد لوستر فروش را همچنان تهدید می کردند تا این که یکی از آنان بالاخره از داخل اتاق خواب زنجیر طلا و ساعت را پیدا کرد و از ترس این که همسایگان متوجه ماجرا شوند، پا به فرار گذاشتند. گزارش خراسان حاکی است: در پی گزارش این حادثه تکان دهنده به پلیس 110، بلافاصله سرهنگ حسین دهقان پور (فرمانده انتظامی مشهد) دستورات ویژه ای را برای پیگیری این ماجرا صادر کرد و بدین ترتیب گروه ورزیده ای از نیروهای عملیات ویژه مشهد با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ جواد بیگی (رئیس عملیات ویژه) تحقیقات گسترده ای را در این باره آغاز کردند. آنان در اولین مرحله از بررسی های پلیسی به بازبینی دوربین های مداربسته پرداختند و سپس تحقیقات میدانی را به سوی همسایگان مرد لوسترفروش کشاندند چرا که احتمال می رفت فردی درباره ثروت یا گاوصندوق موجود در منزل شاکی، اطلاعاتی را به مهاجمان مسلح داده باشد.از سوی دیگر اهمیت و حساسیت این حادثه وحشت بار، موجب شد تا قاضی «جواد آسیان یزد» (قاضی شعبه 216 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) رسیدگی قضایی به این پرونده را به عهده بگیرد. به همین دلیل بررسی های پلیس با راهنمایی های ارزنده مقام قضایی به سوی جوانی به نام «هانی» کشید که شاگرد یک لوسترفروشی در خیابان سناباد بود. گزارش خراسان حاکی است: با انجام یک سری فعالیت های غیرمحسوس اطلاعاتی، مشخص شد که دو جوان زورگیر با شاگرد لوسترفروشی ارتباط دارند. طولی نکشید که تصاویری از دو جوان قوی هیکل زورگیر به دست آمد و مخفیگاه آنان لو رفت.

نیروهای عملیات ویژه پس از هماهنگی های قضایی وارد یک قهوه فروشی در خیابان گاز مشهد شدند و جوان 25 ساله ای به نام «امیرحسین» را دستگیر کردند. با انتقال این متهم به مقر انتظامی، بازجویی های تخصصی از وی توسط ستوان خانی (افسر پرونده) ادامه یافت و او در نهایت با اعتراف به زورگیری خشن، همدست 35 ساله خود را نیز به پلیس معرفی کرد. ماموران انتظامی در ادامه این عملیات، عازم بولوار مصلا شدند و «قادر» زورگیر دیگر این پرونده هولناک را به دام انداختند.بنابر گزارش خراسان، در بازرسی از مخفیگاه زورگیران آدم ربا در حالی چندین قبضه سلاح سرد و یک قبضه سلاح جنگی معروف به «شاه کش» کشف شد که با دستورات قاضی «آسیان یزد» نیروهای عملیاتی موفق شدند «هانی» (شاگرد لوسترفروشی) را نیز در یک عملیات ضربتی دستگیر کنند. ادامه تحقیقات پلیس بیانگر آن بود که طبق فرضیه نیروهای انتظامی شاگرد لوسترفروشی، ماجرای پول و طلاهای مرد لوسترفروش را برای دو جوان زورگیر بازگو کرده و ساعات رفت و آمد وی را هم در اختیار دزدان مسلح گذاشته بود.در این عملیات که با تقدیر فرمانده انتظامی مشهد همراه بود، همه عوامل مرتبط با این ماجرای وحشتناک دستگیر و به پنجه عدالت سپرده شدند. شایان ذکر است: زورگیران مسلح امروز در حضور قاضی شعبه 216 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد زوایای پنهان و دیگر ابعاد وحشت آفرینی در پارکینگ و همچنین چگونگی ربودن دختر جوان برای اخاذی و زورگیری از خانواده وی را تشریح می کنند. خراسان : شماره : 20903 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۶ اسفند

 

در باتلاق خیانت!

اختلافات ما به جایی رسید که دیگر تحمل ارتباط شوهرم با زنان غریبه را نداشتم به همین دلیل وقتی برای آخرین بار تصمیم به طلاق گرفتم و به همراه دو فرزند خردسالم به خانه مادرم رفتم تازه فهمیدم که  دوباره باردار شده ام اما در حالی که همسرم مدعی بود هویت جنینم باید از طریق آزمایش های ژنتیکی مشخص شود با صحنه تکان دهنده دیگری روبه رو شدم که ...

به گزارش خراسان زن جوان با بیان این که حالا من باید ثابت کنم زن هرزه ای نیستم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: پدر و مادرم که فرهنگی هستند خیلی علاقه داشتند من تا مدارج علمی بالا تحصیل کنم اما زمانی که 15 سال بیشتر نداشتم عمویم مرا برای پسرش خواستگاری کرد وقتی پدرم به او پاسخ منفی داد 5 عموی دیگرم یک صدا پدرم را به باد انتقاد گرفتند که «رحیم» را به خوبی می شناسیم و نیازی هم به تحقیق نداریم از سوی دیگر فامیل هستیم و آبروی یکدیگر را حفظ می کنیم. خلاصه پدرم در حالی با این ازدواج موافقت کرد که من نه تنها چیزی از ازدواج نمی دانستم بلکه از رحیم نیز خجالت می کشیدم و نمی توانستم با او به راحتی حرف بزنم ولی او که 23 سال داشت جوانی سر و زبان دار بود و بدون شرم و حیا همه حرف هایش را بازگو می کرد هنوز بیشتر از دو ماه از مراسم عقدمان نگذشته بود که رفتارهای رحیم به طور کلی تغییر کرد و بسیار بداخلاق و پرخاشگر شد. وقتی به خانواده یا عموهایم اعتراض می‌کردم آن ها جبروت و هیبت مردانگی را دلیل پرخاشگری‌های نامزدم می دانستند. رفتارهای او بعد از آغاز زندگی مشترک نیز تغییری نکرد و همواره به بهانه خستگی و کار زیاد مرا نادیده می گرفت به گونه ای که شاید روزی 10 دقیقه فرصت صحبت کردن با او درباره موضوعات روزمره را پیدا می کردم. در همین روزها دوران بارداری را پشت سر می گذاشتم که روزی مدعی شد برای عقد قراردادکاری و برای یک ماه به تهران می رود من هم که تنها بودم به خانه مادرم رفتم ولی یک هفته بعد زمانی که برای خرید سیسمونی به بازار رفته بودیم ناگهان رحیم را در کنار یک زن غریبه دیدم. باورم نمی شد بلافاصله با تلفن همراهش تماس گرفتم اما او رد تماس داد. این ماجرا به معمای عجیبی برایم تبدیل شد و با آن که از نظر روحی به هم ریخته بودم ولی چیزی به مادرم نگفتم. باز هم طاقت نیاوردم و به همسرم پیام دادم که به من گفته اند تو در مشهد هستی! بلافاصله پاسخ داد تازه رسیده ام و فردا به دنبالت می آیم حالا حس عجیبی داشتم و سوءظن به جانم افتاده بود. روز بعد وقتی برای استحمام رفت پیام هایش را بررسی کردم و متوجه شدم با زنی ارتباط دارد گریه کنان خانه را ترک کردم و به منزل پدرم رفتم. سه هفته بعد در حالی که ماجرای ارتباطش با یک زن غریبه را نمی توانست انکار کند به خانه پدرم آمد و ادعا کرد اشتباه کرده است و دیگر هیچ گاه این رفتارها را تکرار نمی کند به همین دلیل من به خانه بازگشتم و همه چیز را فراموش کردم تا این که وقتی برای گرفتن داروهای دختر 8 ماهه ام به داروخانه ای در مرکز شهر رفته بودیم ناگهان زنگ تلفن همراه رحیم که درون خودرو جا گذاشته بود به صدا درآمد. وقتی نام مخاطب «عشقم» را دیدم بی درنگ کلید پاسخ را فشار دادم زن جوانی با لحنی بسیار زننده از آن سوی خط گفت: رحیم جان کی می رسی؟! ناگهان بغضم ترکید و زمانی که همسرم با داروها وارد خودرو شد و گفت: هزار تا کار دارم، مرا علاف کرده ای! دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و فریاد زدم حالا به خاطر دختر بیمارت 10 دقیقه دیرتر به عشقت می رسی؟ همسرم با شنیدن این جمله محکم با پشت دست به دهانم کوبید و خون صورتم را پوشاند. از همان جا به خانه مادرم رفتم و ماجرا را بازگو کردم اما چند روز بعد از بخت و اقبال بدم متوجه شدم باردار هستم بالاخره یک ماه بعد با وساطت عموهایم به خانه بازگشتم اما تا روزی که فرزندم به دنیا آمد با هم قهر بودیم و فقط بنا بر ضرورت با یکدیگر سخن می گفتیم. حواسم را جمع کرده بودم تا بهانه ای دستش ندهم باوجود این او به بهانه اخراج دو تن از کارمندانش شب ها را در شرکت می خوابید و ادعا می کرد باید خودش بیشتر کار کند. می دانستم به من دروغ می گوید اما هربار که تماس می گرفتم در دفتر کارش بود با خودم اندیشیدم نباید به این سوء ظن ها ادامه بدهم به همین دلیل شرایط زندگی ما بهتر شد به گونه ای که بنا به درخواست رحیم 3 دانگ از منزلی که مهریه ام بود به او بخشیدم تا مشکلات مالی اش را برطرف کند در این روزها مدام مرا به خاطر نداشتن فرزند پسر تحقیر می کرد و می گفت آرزو دارد پسری هم به دنیا بیاورم چرا که  دو فرزند دیگرم دختر بودند در این شرایط روزی پیامکی از یک فرد ناشناس برایم ارسال شد با این مضمون که همسرت با منشی دفترش ازدواج کرده است و تصاویری هم از ارتباط آن ها برایم فرستاد وقتی به حقیقت موضوع پی بردم و دلیل شب خوابی در دفتر کارش را فهمیدم دوباره به خانه مادرم رفتم و تصمیم جدی به طلاق گرفتم عموهایم نیز با دیدن فیلم ها دیگر حرفی برای گفتن نداشتند اما باز هم فهمیدم که دوباره باردار شده ام و جنینم پسر است رحیم با شنیدن این موضوع مدعی شد باید آزمایش ژنتیکی بدهم چرا که به من تهمت ناروا می زند. در این وضعیت با شکایت قانونی به خانه ام رفتم تا مامور همراهم رحیم را دستگیر کند اما او از پنجره گریخته بود و دختری 17 ساله که با پوششی نامناسب در خانه حضور داشت ملتمسانه به گریه افتاد که نمی دانست رحیم متاهل است و ...

شایان ذکر است به دستور سرگرد بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد)  بررسی های قضایی و روان شناختی درباره این ماجرای تاسف بار آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20903 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۶ اسفند

 

اعتراف به 160 گوشی قاپی در 6 ماه

سجادپور- دو موتورسوار جوان که در اطراف جایگاه های سوخت، گوشی قاپی می کردند در حالی با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شدند که مدعی هستند طی شش ماه گذشته گوشی تلفن 160 شهروند را قاپیده اند.

به گزارش اختصاصی خراسان، بررسی پرونده های زورگیری و گوشی قاپی که از مدتی قبل با دستورات سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) در مشهد وارد مرحله جدیدی شده است، کارآگاهان دایره مبارزه با جرایم خشن را به کنکاش های تخصصی در برخی نقاط شهری کشاند. این بررسی ها که با افزایش گوشی قاپی در معابر همراه بود، به نتایجی رسید که نشان می داد دو جوان موتورسوار در اطراف جایگاه های سوخت پرسه می زنند که برخی از گوشی قاپی ها نیز در این مکان ها رخ داده است. به همین دلیل بازبینی دوربین های مدار بسته در دستور کار قرار گرفت و مشخص شد که پلاک موتورسیکلت دو جوان یاد شده مخدوش است و آن ها پس از سوخت گیری موتورسیکلت نیز گوشی یک شهروند را قاپیده اند. بنابراین تحقیقات غیرمحسوس کارآگاهان در این باره متمرکز شد و شماره حساب بانکی از گوشی قاپ ها به دست آمد که بررسی آن نشان می داد در طول شش ماه گذشته پنج میلیارد ریال به این حساب واریز شده است ولی این شماره حساب به یک زن تعلق داشت. به همین دلیل کارآگاهان این زن میان سال را با هماهنگی قضایی به پلیس آگاهی احضار کردند اما وی مدعی شد کارت بانکی مذکور در اختیار پسر 21 ساله اش به نام «ایمان» قرار دارد که جوانی بیکار است و هیچ گونه کسب و کاری ندارد.

با به دست آمدن این اطلاعات، بی درنگ گروه ورزیده ای از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ جعفرزاده (رئیس دایره مبارزه با جرایم خشن) وارد عمل شدند و این جوان 21 ساله را با دستورات مقام قضایی دستگیر کردند. در بازرسی از مخفیگاه متهم مذکور در خیابان بهمن (خواجه ربیع) هشت دستگاه گوشی تلفن سرقتی کشف و مشخص شد که او یکی از دو موتورسواری است که تصاویرش در گوشی قاپی اطراف جایگاه سوخت ضبط شده بود. این جوان 21 ساله ضمن اعتراف به 160 گوشی قاپی طی شش ماه گذشته در مناطق آبکوه، جانباز، ابوطالب و عبدالمطلب، همدست 17 ساله خود را نیز به  کارآگاهان لو داد. به دنبال اعترافات این موتورسوار خشن، بلافاصله کارآگاهان در یک عملیات ضربتی دیگر «مجید» (همدست 17 ساله) را هم به دام انداختند و به پلیس آگاهی منتقل کردند. گزارش خراسان حاکی است بررسی های بیشتر پلیس برای شناسایی مالخران و مال باختگان در حالی ادامه دارد که متهمان مدعی هستند در مناطق مختلف شهر گوشی قاپی کرده اند. خراسان : شماره : 20902 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۵ اسفند

 

باند سرقت قطعات خودرو در چنگ پلیس

سجادپور- اعضای یک باند چهار نفره سرقت خودرو در حالی به همراه مقادیر زیادی مواد مخدر دستگیر شدند که تاکنون راز 70 فقره دستبرد به خودروهای پارک شده را فاش کرده اند.

به گزارش اختصاصی خراسان، ماموران تجسس کلانتری شفای مشهد که از مدتی قبل رصدهای اطلاعاتی را برای شناسایی دزدان قطعات خودرو آغاز کرده بودند با تجزیه و تحلیل های محیط جغرافیایی جرم به سرنخ هایی از یک باند حرفه ای رسیدند که در زمینه سرقت کامپیوتر خودروها فعالیت داشتند. بنابراین گروه ویژه ای از نیروهای تجسس با  نظارت مستقیم سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفا) تحقیقات نامحسوس میدانی را به بولوار هدایت غربی کشاندند، جایی که برخی از سرقت های مذکور در آن مکان رخ داده بود. در همین حال افسران تجسس به دو جوان در اطراف پارک حجاب مشکوک شدند که در حال بررسی پنهانی داخل خودروها بودند. حدود 30 دقیقه بعد ناگهان یکی از افراد مظنون که اطراف را می پایید با مشاهده نیروهای انتظامی، با فریاد همدستش را از حضور پلیس آگاه کرد و هر دو نفر پا به فرار گذاشتند. ماموران انتظامی نیز پس از مسافت کوتاهی تعقیب و گریز و با شلیک چند تیر هوایی، دو جوان مذکور را دستگیر کردند. در بازرسی از دو متهم که «علی – الف» و «حسن- م» نام دارند یک دستگاه کامپیوتر سرقتی خودرو به همراه ابزارآلات کشف و ضبط شد. گزارش خراسان حاکی است با انتقال دو متهم به کلانتری بازجویی های تخصصی از آنان به سرپرستی سروان آریایی آغاز شد و آنان با اعتراف به سرقت کامپیوتر یک  دستگاه سمند از خیابان ابوطالب 78 مالخر لوازم سرقتی را نیز به پلیس لو دادند. دقایقی بعد نیروهای انتظامی با هماهنگی قاضی شعبه 201 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، مخفیگاه مالخر اموال مسروقه را شناسایی کردند و او را نیز در حالی به دام انداختند که علاوه بر 30 عدد قاب کامپیوتر، شش دستگاه پخش و دیگر قطعات سرقتی خودرو، بیش از 400 گرم مواد مخدر هم کشف و ضبط شد.

در ادامه این عملیات و با اعترافات متهمان، مالخر دیگری در بولوار توس 31 دستگیر شد که مقادیر زیادی لوازم و قطعات سرقتی خودروها را داخل منزل انبار کرده بود.زاپاس، باندهای خربزه ای، جک، آچار، کپسول آتش نشانی و ...از جمله لوازمی بود که از مخفیگاه این مالخر پیدا شد و او نیز به کلانتری انتقال یافت. اگرچه تاکنون هشت تن از شاکیان و مال باختگان به کلانتری مراجعه کرده اند اما «حسن- م» (یکی از سارقان) به سرقت 70 دستگاه کامپیوتر خودرو در نقاط مختلف شهر مشهد اعتراف کرده است که هرکدام را به مبلغ 400 هزار تومان فروخته اند. بررسی های بیشتر در این باره با دستورات ویژه بازپرس شعبه 201 دادسرای مشهد همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20902 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۵ اسفند

 

زمینه سازی برای کلیه فروشی!

چند سالی است که همسر معتادم مرا مجبور می کند به مراکز خصوصی ناباروری بروم و با کمک به باردارشدن دیگران درآمدزایی کنم اما اکنون در حالی سخن از فروش اعضای بدن بر زبان می راند که می ترسم من و فرزندم را نیز اجبار کند تا ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 29 ساله ای است که از ترس فروش کلیه به کلانتری پناه آورده بود. این زن جوان با بیان این که پول رهن منزل مسکونی 50 متری در حاشیه رودخانه را اطرافیانمان پرداخته اند، درباره قصه تلخ زندگی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: 17 سال بیشتر نداشتم که با حیدر ازدواج کردم. او از بستگان مادرم بود اما شغل مناسبی نداشت من هم آخرین فرزند یک خانواده هفت نفره بودم و خانواده ام دوست داشتند هرچه زودتر ازدواج کنم. با آن که حیدر کارگری می کرد و درآمد اندکی داشت اما پدرم معتقد بود همین اندازه که شناختی درباره خانواده او داریم، برای ازدواج و خوشبختی من کافی است ولی هنوز چند ماه از زندگی مشترکمان نگذشته بود که فهمیدم همسرم به مواد مخدر اعتیاد دارد و به همین دلیل یک ماه بیشتر در هر شغلی دوام نمی آورد. با آن که باردار بودم ولی با حالت قهر به منزل پدرم رفتم تا شاید همسرم استعمال مواد مخدر را ترک کند چرا که او نمی توانست مخارج زندگی را تامین کند و من هم آن قدر از اطرافیانم پول قرض کرده بودم که دیگر خجالت می کشیدم از خانه بیرون بیایم. با آن که حیدر چندین بار به من قول داد اعتیادش را کنار می گذارد ولی هیچ فایده ای نداشت و او نه تنها به وعده هایش عمل نمی کرد بلکه من و فرزندم را زیر مشت و لگد می گرفت به طوری که همواره بخشی از پیکرم کبود بود. خلاصه روزگار ما به همین سختی می گذشت تا این که سه سال قبل، او از طریق فضای مجازی از درآمدزایی از طریق مراکز ناباروری مطلع شد و چندین بار مرا مجبور کرد به یکی از این مراکز خصوصی مراجعه کنم. هر بار مبالغی می گرفتم و آن را برای اجاره خانه هزینه می کردم تا صاحبخانه ما را از همین منزل نقلی کنار رودخانه در طبرسی شمالی بیرون نکند چرا که مبلغ 10 میلیون تومان رهن آن را اطرافیانمان پرداخته اند. با این همه باز هم من برای آینده پسر 9 ساله ام سکوت می کردم اما اکنون مدتی است همسرم ادعا می کند قصد فروش کلیه اش را دارد اما خوب می دانم که او جرئت چنین کاری را ندارد و با طرح این مسائل برای فروش کلیه من و فرزندم زمینه سازی می کند. حالا هم از ترس این ماجرا به کلانتری آمده ام تا مرا یاری کنید. شایان ذکر است تحقیقات مددکاران اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری) درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20902 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۵ اسفند

 

سرگذشت زن فراری!

وقتی فهمیدم همسر معتادم و مادرشوهرم قصددارند فرزندم را معتاد کنند، شبانه از شهرستان فرار کردم و به مشهد آمدم و حدود سه هفته را به سختی در بهزیستی گذراندم چرا که فرزندم را به شیرخوارگاه برده بودند و... .به گزارش خراسان، زن 28 ساله با بیان این که چگونگی آشنایی برای ازدواج ریشه اصلی بدبختی هایم بود و آینده فرزندم نیز در آستانه نابودی قرار داشت، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: پنج سال قبل در حالی که آخرین ترم تحصیلی را در دانشگاه می گذراندم با «بابک» آشنا شدم و ارتباط عاطفی بین ما نقش بست و به او دل باختم. اگرچه می دانستم این گونه آشنایی ها فرجامی ندارد اما باز هم خودم را توجیه می کردم که من می توانم در کنار او زندگی عاشقانه ای داشته باشم. «بابک» اهل یکی از شهرستان های خراسان رضوی بود و شغلی هم نداشت. با آن که پدر و مادرم به شدت با این ازدواج مخالفت می کردند اما من که به قول معروف عاشق شده بودم به چیزی جز رسیدن به بابک نمی اندیشیدم. بالاخره با اصرارهای من سفره عقد برپا شد و من و بابک ازدواج کردیم اما وقتی برای آغاز زندگی مشترک به جغتای رفتیم تازه فهمیدم که همسرم نیز در کنار مادرش موادمخدر مصرف می کند ولی نمی توانستم چیزی به خانواده ام بگویم. در همین شرایط پدرم برای آن که به دامادش کمکی بکند او را وارد معاملات زمین و مسکن کرد ولی طولی نکشید که آن ها با یکدیگر به اختلاف مالی خوردند و با شکایت بابک، پدرم به یک سال زندان محکوم شد. از آن روز به بعد همسرم ارتباط من با خانواده ام را قطع کرد و اجازه نداد به دیدار آن ها بروم. حتی زمانی که فرزندم در بیمارستان متولد شد، «بابک» اجازه حضور مادرم در بیمارستان را هم نداد. خلاصه روزهای سختی را می گذراندم ولی باز هم برای حفظ زندگی ام این گونه ناملایمات را تحمل می کردم اما وقتی دیدم مادر شوهرم با هر بار گریه فرزندم به او موادمخدر می دهد تا گریه نکند و آرام بگیرد دیگر نتوانستم این موضوع را تحمل کنم چرا که همسرم نیز با مادرش همراهی می کرد. آن ها حتی گوشی تلفن مرا گرفته بودند تا با کسی تماس نگیرم. در این شرایط سعی کردم از همسرم شکایت کنم اما یکی از افرادی که در مسیر ثبت شکایت نقش داشت و با خانواده همسرم آشنا بود، بلافاصله ماجرای شکایت مرا به آن ها اطلاع داد به همین دلیل همسرم و مادرش مرا به خانه بردند و بسیار محدودم کردند تا دیگر نتوانم از خانه بیرون بروم ولی من در یک فرصت مناسب  فرزندم را برداشتم و به خانه برادرم در مشهد آمدم سپس از طریق اورژانس اجتماعی به بهزیستی منتقل شدم اما آن جا نیز روزهای سختی را می گذراندم چرا که فرزندم را به شیرخوارگاه فرستاده بودند. بالاخره بعد از گذشت سه هفته از این ماجرا پدرم به مشهد آمد و با دستور دادگاه مرا تحویل گرفت. حالا هم به دایره مشاوره آمده ام تا شاید...گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی و اقدامات حمایتی درباره ادعاهای این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20900 - ۱۴۰۰ دوشنبه ۲۳ اسفند

 

همای حقه باز!

آن قدر به جملات عاشقانه و تعریف و تمجیدهایش دل بسته بودم که احساس می کردم او تنها همای سعادتی است که می تواند من و مادرم را خوشبخت کند اما وقتی به کلانتری آمدم تازه فهمیدم که ...

به گزارش خراسان دختر 18 ساله که توسط ماموران انتظامی به کلانتری هدایت شده بود با بیان این که قصد رفتن به خانه مجردی یک جوان 25 ساله را داشته است، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: چهارمین فرزند یک خانواده شش نفره هستم و سه برادر بزرگ تر از خودم دارم که ازدواج کرده اند و به دنبال سرنوشت خودشان رفته اند. سه سال بیشتر نداشتم که سرنوشتم در مسیر تباهی رقم خورد چرا که پدر ومادرم از یکدیگر طلاق گرفتند و من از مهر و عاطفه پدری محروم شدم. پدرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و نمی توانست هزینه های زندگی را تامین کند .در این شرایط مادرم سرپرستی مرا به عهده گرفت و مجبور شد در خانه های مردم کار کند تا زندگی مرا سروسامان بدهد این درحالی بود که برادرانم نیز کارگر ساده بودند و نمی توانستند به مادرم کمک کنند به همین دلیل من از همان دوران کودکی طعم فقر را چشیدم و هیچ وقت به خواسته ها و آرزوهایم نرسیدم. وقتی به سن نوجوانی رسیدم قصد داشتم بیرون از منزل کار کنم اما مادرم هیچ گاه این اجازه را به من نداد تا این که حدود شش ماه قبل در یکی از شبکه های اجتماعی فضای مجازی با پسر جوانی آشنا شدم که مدعی بود عاشقم شده است. «جلال» با جملات عاشقانه و پیامک هایی که برایم ارسال می کرد از عشق و علاقه بی حد و حصرش سخن می گفت و آن قدر از زیبایی ها و اخلاق و رفتار مودبانه من تعریف و تمجید می کرد که من هم به او دل بستم.«جلال» که خود را جوانی بازاری و پولدار معرفی می کرد به من قول داد نه تنها خوشبختم می کند بلکه مادرم را نیز مورد حمایت مالی قرار می دهد. این گونه بود که احساس کردم همای سعادت بر شانه ام نشسته است و پس از ازدواج با آن جوان 25 ساله رنگ خوشبختی را خواهم دید. در این شرایط جلال خیلی اصرار می کرد برای دیدار حضوری و گفت وگو درباره آینده به منزل مجردی او بروم. من هم بدون تامل سوار بر اتوبوس شدم و از یکی از شهرک های حاشیه شهر به سمت میدان بسیج آمدم و در محل قرار منتظر جلال بودم که مورد ظن نیروهای گشت کلانتری قرار گرفتم. گزارش خراسان حاکی است در پی ادعاهای این دختر جوان بلافاصله مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری با راهنمایی سرهنگ شریفی ( رئیس کلانتری امام رضا (ع)) با جوان 25 ساله تماس گرفت اما او وقتی متوجه شد که دختر 18 ساله در حمایت نیروهای انتظامی قرار دارد هرگونه ارتباط با «فرانک» را انکار کرد و مدعی شد به هیچ وجه قصد ازدواج با دختری را ندارد که معلوم نیست با چند نفر دیگر در فضاهای مجازی ارتباط دارد و ...  شایان ذکر است دختر جوان که تازه فهمیده بود با حضور به موقع پلیس از چنگ یک جوان هوسران نجات یافته است با چشمانی اشکبار به قدردانی از نیروهای گشت پرداخت و دقایقی بعد در حالی که مادرش با نگرانی وارد کلانتری شده بود او را در آغوش گرفت و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20898 - ۱۴۰۰ شنبه ۲۱ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ | 18:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |