درامتدادتاریکی-فرار از زندگی جهنمی!

درحالی دوباره به تهران بازگشتم که همسرم همچنان به خلافکاری هایش ادامه می داد تا این که به جرم سرقت موتورسیکلت روانه زندان شد و مادرشوهرم نیز مرا از خانه بیرون انداخت چرا که ...

به گزارش خراسان، زن 19 ساله در حالی که بیان می کرد دیگر نمی توانم به آن زندگی جهنمی بازگردم درباره داستان غمبار زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: 5 سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و به همین خاطر همواره با مادرم درگیر بودند بعد از این جدایی، مادرم مرا زیر بال و پر خودش گرفت و با مسافرکشی مخارج زندگی را تامین می کرد در حالی که از مهر و محبت پدر محروم شده بودم و همه مسئولیت های زندگی بر دوش مادرم بود ناگهان بیماری شدید کلیوی او را خانه نشین کرد در این شرایط با کمک های خداپسندانه و بی منت کمیته امداد امام خمینی (ره) مادرم از یک بیمار مرگ مغزی پیوند کلید شد اما دیگر مانند گذشته نمی توانست مسافرکشی کند اگرچه خواهر بزرگ ترم ازدواج کرده بود و زندگی خوبی داشت اما من در تنگنای اقتصادی به تحصیل ادامه می دادم و دوست داشتم به مدارج علمی بالاتری برسم در همین روزها بود که دخترعمه مادرم به همراه پسرش از تهران به مشهد آمدند و چند روزی را مهمان ما بودند زمانی که میترا خانم متوجه شد مادرم قصد دارد نرده های فلزی پله های منزلمان را رنگ کند بلافاصله کلام او را قطع کرد و پسرش را صدا زد .میترا خانم به مادرم گفت: خسرو رنگ کار ماهری است که در تهران مجتمع های مسکونی را رنگ می زند. مادرم با خوشحالی پذیرفت و خسرو نیز از روز بعد رنگ کاری نرده ها و دیوارهای منزلمان را شروع کرد. من تا آن روز خسرو را ندیده بودم البته می دانستم پدر و مادر او نیز از یکدیگر جدا شده اند و سرنوشتی شبیه مرا دارد. در همین روزها بود که مادر خسرو مرا برای پسرش خواستگاری کرد آن زمان من 16 ساله بودم و آگاهی چندانی از زندگی مشترک نداشتم ولی خسرو از هر فرصتی برای گفت وگو با من استفاده می کرد و مدعی بود همه زندگی اش را به پایم می ریزد تا مرا خوشبخت کند با وجود این نه تنها من راضی به این ازدواج نبودم و دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم بلکه مادرم نیز خسرو را پسری سر به راه نمی دانست و به همین دلیل مخالف ازدواجم بود ولی در همین چند روز تحت تاثیر جملات عاشقانه و عواطف و احساسات دوران نوجوانی قرار گرفتم و به قول معروف عاشق خسرو شدم. از سوی دیگر خسرو که می دانست مادرم به این ازدواج رضایت نمی دهد با راهنمایی های مادرش نقشه ای شیطانی کشید و مرا برای تفریح و گفت وگو درباره آینده به یکی از مناطق ییلاقی مشهد برد. من هم که دیگر دل باخته او بودم بدون اطلاع مادرم با او همراه شدم. او اتاقی را اجاره کرده بود ولی هیچ گاه درباره ماجرای ازدواجمان صحبت نکرد من که متوجه خواسته شوم او شده بودم نتوانستم او را با حرف های منطقی قانع کنم و در نهایت ... روز بعد از این ماجرا مادرم که متوجه موضوع شده بود گریه کنان با من تماس گرفت و با قلبی شکسته خواست تا به خانه بازگردم و با خسرو ازدواج کنم. بالاخره مراسم عقدکنان من و خسرو بدون حضور بستگانمان انجام شد و روز بعد هم با اتوبوس عازم تهران شدیم اما زمانی که قدم در خانه بخت گذاشتم تازه فهمیدم آینده فلاکت باری خواهم داشت چرا که خسرو به مواد مخدر صنعتی معتاد بود و در همان اتاق کوچک محل زندگی مان در کنار مادرش مواد مخدر مصرف می کردند. طولی نکشید که بداخلاقی ها و کتک کاری های خسرو آغاز شد و او و مادرش درحالی مرا به شدت آزار و اذیت می کردند که دخترم را باردار بودم آن ها قصد داشتند مرا وادار کنند تا در بیرون از منزل کار کنم اما بعد از به  دنیا آمدن فرزندم به طور پنهانی سوار اتوبوس شدم و به  مشهد بازگشتم. مادرم که این روزهای مرا گویی در خشت خام می دید پناهگاهم شد و از من حمایت کرد تا درخواست طلاق بدهم. در این شرایط خسرو به مشهد آمد و در حالی که به پایم افتاده بود التماس می کرد از او طلاق نگیرم و از طرف دیگر هم مدعی بود اعتیادش را ترک می کند .به همین دلیل خانه ای در حاشیه شهر اجاره کرد و هر روز سرکار می رفت با آن که مخفیانه در دستشویی منزل مواد مصرف می کرد اما اخلاق و رفتارش بهتر شده بود به همین خاطر دوباره خام وعده و وعیدهای پوچ او شدم و با یکدیگر به تهران بازگشتیم. یک سال بعد درحالی که دختر دیگرم به دنیا آمده بود بالاخره خلافکاری های خسرو کار دستش داد و پلیس او را به جرم سرقت موتورسیکلت دستگیر کرد. وقتی همسرم روانه زندان شد مادرشوهرم نیز آزار و اذیت هایش را بیشتر کرد و مرا از خانه بیرون انداخت تا مخارج زندگی را تامین کنم. من هم مبلغی پول از همسایگان قرض کردم و به مشهد آمدم تا خودم را از آن زندگی جهنمی نجات بدهم.

گزارش خراسان حاکی است بررسی های تخصصی این پرونده با دستور سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20923 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۶ ارديبهشت

 

پیام تلخ!

در حالی شوهرم قصد دارد مرا طلاق بدهد که حتی نمی توانم به خانه پدرم بازگردم چرا که پدرم قصد دارد با  دختری ازدواج کند که او شرط ازدواجش را تنها بودن پدرم گذاشته است و ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای است که برای شکایت از همسرش دست به دامان قانون شده بود. این زن جوان که فرزند شیرخواره اش را در آغوش می فشرد با چشمانی اشکبار درباره قصه تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 11 سال بیشتر نداشتم که فرزند طلاق نام گرفتم به گونه ای که جدایی پدر و مادرم از یکدیگر روح و روانم را در همان دوران کودکی به هم ریخت و من به دانش آموزی سرخورده و گوشه گیر تبدیل شدم. مادرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی پیدا کرده بود و این موضوع اختلافات بین او و پدرم را شدت می بخشید تا جایی که دیگر پدرم نتوانست رفتارهای توهم انگیز مادرم را تحمل کند، بعد از جدایی آن ها من و دو خواهرم نزد پدرم به زندگی ادامه دادیم ولی مادرم به زنی کارتن خواب تبدیل شد به طوری که تاکنون هیچ خبری از او نداریم البته هیچ گاه در پی یافتن او نیز نبودیم به دلیل این که او در مرداب مواد افیونی غرق شده است و در دنیای خودش به سر می برد. خلاصه با هر سختی بود به تحصیل ادامه دادم و در یکی از رشته های پرمتقاضی دانشگاه دولتی پذیرفته شدم به همین دلیل بار و بندیلم را بستم و راهی یکی از شهرهای استان خراسان رضوی شدم تا بعد از پایان تحصیلات شغل خوبی برای خودم دست و پا کنم. در همین روزها بود که خواهرم نیز بر اثر گازگرفتگی در منزل خودشان فوت کرد و این حادثه تاثیر عجیبی بر روح و روانم گذاشت به طوری که  تا مدت ها حال خودم را نمی فهمیدم و مدام به این سهل انگاری فکر می کردم که چرا برخی از افراد نقص در سیستم دودکش بخاری یا آبگرمکن را جدی نمی گیرند و گاهی حتی لوازم گازسوز را بدون دودکش روشن می کنند. دلم به حال دختر کوچک خواهرم می سوخت که معصومانه در عزای مادرش اشک می ریخت. بالاخره در همین شرایط به شهرستان بازگشتم و به تحصیلات دانشگاهی ادامه دادم ولی هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که شبی پدرم با من تماس گرفت تا برای یک مشورت خانوادگی به مشهد بازگردم. روز بعد وقتی به خانه پدرم رسیدم فهمیدم جوانی به  نام «حمید» از من خواستگاری کرده است. او راننده کامیون بود و درآمد خوبی داشت اما آن چه مرا به شدت متعجب کرد این بود که قبل از بازگشت من به مشهد پدر و شوهر خواهرم همه قرار و مدارهای ازدواج را با حمید گذاشته بودند و من باید فقط بر سر سفره عقد می نشستم. پدرم که خواهرم را نیز با همین شیوه شوهر داده بود اکنون ادعا می کرد حمید از همه مشکلات زندگی ما خبر دارد و تو را خوشبخت می کند. وقتی دیدم هیچ چاره ای جز ازدواج ندارم به ناچار پاسخ مثبت دادم و زندگی مشترکم را در حالی با حمید آغاز کردم که او همواره مرا با رفتار و گفتارش به شدت تحقیر می کرد و مدعی بود پدرم با اصرار زیاد او را وادار به ازدواج با من کرده است این در حالی بود که همسرم مواد مخدر سنتی مصرف می کرد و من هم نمی توانستم به او اعتراض کنم ،زمانی که فرزندم به دنیا آمد سرزنش های او نیز شدت گرفت و اختلافات ما بیشتر شد. یک روز وقتی برای خرید به بیرون از منزل رفتم دخترم را نزد همسرم گذاشتم تا مراقبش باشد ولی زمانی که به خانه بازگشتم متوجه شدم که همسرم آن قدر مواد مصرف کرده که فرزندم به دلیل استنشاق دودهای ناشی از استعمال مواد مخدر دچار مسمومیت شده و هنگامی که به او اعتراض کردم مرا به شدت کتک زد و دیگر هزینه های زندگی را هم نمی پرداخت. در این شرایط به حالت قهر به خانه پدرم رفتم اما چند روز بعد همسرم پیام داد که قصد دارد با دختر دیگری ازدواج کند. او از من خواست در قبال حضانت فرزندم مهریه ام را ببخشم و به صورت توافقی از یکدیگر جدا شویم ولی من حتی در خانه پدرم نیز جایی نداشتم چرا که پدرم از چند ماه قبل قصد داشت با دختری ازدواج کند و آن دختر شرط کرده است که پدرم ابتدا باید فرزندانش را از خانه بیرون کند و تنها باشد تا او با پدرم ازدواج کند. حالا هم ...

گزارش خراسان حاکی است ،بررسی های کارشناسی و قضایی این پرونده با دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) به مشاوران و مددکاران اجتماعی کلانتری سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20922 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۵ ارديبهشت

 

اعترافات تکان دهنده مردی که 2 کودکش را کشت

سجادپور- مرد 32 ساله ای که دو فرزند خردسالش را به طرز دلخراشی در مشهد به قتل رسانده و اجساد آنان را دفن کرده بود، پس از گذشت دو سال از این جنایت تکان دهنده، لب به اعتراف گشود و راز قتل فجیع فرزندانش را فاش کرد.

به گزارش اختصاصی خراسان، عصر روز گذشته، اجساد دفن شده دو کودک خردسال در بیابان های بولوار طبرسی 76 مشهد در حالی کشف شد که عامل این جنایت هولناک ،

 پدر مقتولان بود. این مرد 32 ساله که جابر نام دارد به دنبال اختلافات خانوادگی با همسرش دستگیر شد و محل دفن اجساد را در حضور قاضی ویژه قتل عمد به کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی و نیروهای اعزامی از پلیس رشت نشان داد. طولی نکشید که با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع و صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی دکتر صادق صفری، نیروهای شهرداری و آتش نشانی وارد عمل شدند و به گودبرداری در منطقه گسترده ای از محل مذکور پرداختند چرا که بعد از گذشت حدود 2 سال از این جنایت تکان دهنده، متهم به قتل محل دقیق دفن اجساد را به خاطر تغییر و تحولات منطقه به یاد نداشت. گزارش خراسان حاکی است، پس از ساعتی جست وجو و کندوکاو بالاخره بقایای اجساد قربانیان این جنایت که دختری 7 ساله به نام فاطمه و پسر 4 ساله ای به نام امیرحسین بود از لابه لای خاک های سرد بیابان بیرون کشیده شد.

دقایقی بعد با انتقال دو متهم این پرونده جنایی به پلیس آگاهی، تحقیقات گسترده با راهنمایی و نظارت قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب زیر نظر سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) آغاز شد.

گزارش خراسان حاکی است، در حالی که ماجرای این جنایت به اختلافات خانوادگی یک زوج جوان در شمال کشور گره خورده بود، سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد) واکاوی و کنکاش های این پرونده را در کنار گروه اعزامی کارآگاهان استان گیلان به 5 سال قبل کشاند چرا که اختلافات زوج جوان از آن سال ها شدت گرفته بود به همین دلیل متهم 32 ساله که در حضور قاضی صفری قتل دو کودک بی گناه را شرح می داد درباره این جنایت وحشتناک گفت: من و همسرم زندگی مشترکمان را در شهرستان لنگرود آغاز کردیم اما مدتی بعد اختلافات خانوادگی ما آغاز شد به طوری که هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتیم تا این که بالاخره من نتوانستم این شرایط را تحمل کنم و در سال 95 با رها کردن همسر و دو فرزندم به مشهد آمدم ولی همسرم که راه دادگاه و کلانتری را در پیش گرفته بود، در نهایت موفق شد به طور غیابی حکم طلاق بگیرد. سال 97 بود که با من تماس گرفت و گفت قصد ازدواج با مرد دیگری را دارد و سپس از من خواست فرزندانم را از او تحویل بگیرم. من هم به لنگرود رفتم و فرزندانم را با خودم به مشهد آوردم اما در این جا هیچ جا و مکانی برای زندگی نداشتم مدتی را در مسافرخانه ها و اماکن تفریحی و زیارتی سرگردان بودم و نمی توانستم از دو کودک خردسالم نگهداری کنم چرا که آن زمان پسرم 5 یا 6 ماه بیشتر نداشت و دخترم نیز کودکی خردسال بود که  خودش را کثیف می کرد و با لحن زشتی با من حرف می زد. با هر بدبختی بود مدتی آن ها را تحمل کردم اما وقتی علت رفتارها و گفتار ناشایست را از دخترم پرسیدم به من گفت که مادرم از من خواسته است تا تو را اذیت کنم! این بود که مدام فرزندانم گریه می کردند و مرا در تنگناهای رفتاری قرار می دادند.

برای آن که آن ها را ادب کنم یک بار آب جوش روی دخترم ریختم و دو بار هم طنابی را دور گردنش حلقه زدم تا او را بترسانم اما رفتارهای او اصلاح نشد تا این که بالاخره در شهریور سال 98 دوباره طناب را به گردن او انداختم ولی این بار محکم کشیدم که دیگر حرکتی نکرد. در این هنگام با یکی از دوستانم که اهل لنگرود بود ولی در مشهد زندگی می کرد تماس گرفتم و او را به بهانه نقص فنی موتورسیکلت به خانه کشاندم او قصد داشت مرا متقاعد کند که خودم را معرفی کنم ولی من از او خواستم در دفن جسد دخترم مرا یاری دهد او هم در بیابان دخترم را در حالی دفن کرد که پسر کوچکم در آغوش من بود و همه این صحنه ها را می دید چند ماه بعد در اسفند همان سال زمانی که پسرم مدام می گفت تو خواهرم را زیر خاک کردی! من خیلی عصبانی شدم. او آن زمان 4 سال بیشتر نداشت ولی خیلی مرا تهدید می کرد که موضوع را به مادرش می گوید. به همین دلیل در همان حالت عصبانیت لگدی به شکمش کوبیدم که سرش به سنگ حاشیه منزل خورد و دیگر حالت طبیعی نداشت . از آن روز به بعد دیگر به تلفن هایم پاسخ نمی دادم اما همسرم که قصد گفت وگوی تلفنی با فرزندانش را داشت، این ماجرا را از طریق دادگستری گیلان پیگیری کرد و کارآگاهان متوجه شدند که من در مشهد ساکن هستم چرا که همسرم تا آن زمان تصور می کرد من در یکی از شهرهای شمال کشور به زندگی با فرزندانم ادامه می دهم. به گزارش اختصاصی خراسان، متهم این پرونده جنایی در ادامه اعترافات تکان دهنده اش افزود: بعد از حدود 2 یا 3 هفته که هر روز پسرم دچار تشنج می شد  یا می گفت سرم درد می کند، بالاخره فوت کرد و من باز هم با همان شیوه قبلی و با کمک دوستم، جسد او را نیز در کنار خواهرش دفن کردم تا این که با پیگیری های پلیس دستگیر شدم.بنا بر گزارش خراسان، تحقیقات بیشتر درباره زوایای پنهان این پرونده جنایی هولناک در حالی با صدور دستورات محرمانه قاضی دکتر صفری ادامه دارد که گروهی از افسران ورزیده آگاهی به سرپرستی سروان منفرد، به ریشه یابی این ماجرا پرداختند. خراسان : شماره : 20922 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۵ ارديبهشت

 

کتک کاری مرگبار پدر معتاد با پسر 9 ساله

توکلی/ کتک کاری  وحشتناک پدر معتاد در ناتوانی کنترل خشم، پسر بچه ۹ ساله اش را به کام مرگ کشاند.

به گزارش خراسان، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان بردسیر در تشریح این جنایت هولناک  گفت: بامداد جمعه  دوم اردیبهشت پس از گزارش مرگ مشکوک یک کودک ۹ ساله در این شهرستان، بی درنگ مراجع ذی صلاح، بازپرس ویژه قتل، کارآگاهان پلیس آگاهی و نماینده پزشکی قانونی در محل حاضر شدند و از آن جا که بررسی های  اولیه بازپرس و ادله موجود بیانگر وقوع  قتل بود، بلافاصله  تحقیقات جنایی آغاز شد.

قاضی  افشین صالحی نژاد افزود : در بازجویی ها و تحقیقات اولیه مشخص شد این  پسر بچه بی گناه  توسط پدرش به قتل رسیده که بلافاصله  دستور دستگیری و  بازداشت متهم صادر شد.

این مقام قضایی ادامه داد: با توجه به جدایی پدر و مادر این کودک  و مشکلات ایجاد شده برای فرزندان و نیز ناتوانی در کنترل خشم و اعتیاد متهم ،  او  فرزندش  را به شدت کتک زده و شکنجه  کرده  که ضربات شدید به بدن و سر پسر ۹ساله در نهایت  منجر به مرگ  قربانی شده است.

وی با اشاره به این که تحقیقات تکمیلی در این زمینه  ادامه دارد، خاطرنشان کرد : تا این مرحله از تحقیقات که توسط بازپرس ویژه قتل انجام شده، مشخص است که شخصی به جز پدر در این جنایت نقشی نداشته و قاتل نیز در اظهارات خود انگیزه اش را تنبیه اعلام و‌ بیان کرده قصد کشتن فرزندش  را نداشته است.

دادستان عمومی و انقلاب شهرستان بردسیر با تاکید بر این  که پرونده مربوط به این قتل به صورت ویژه و خارج از نوبت رسیدگی خواهد شد،گفت: بار دیگر شاهدیم  آسیب های اجتماعی ، اعتیاد و ناتوانی در  کنترل خشم پدر،  پسربچه بی گناهی را به کام مرگ کشاند. خراسان : شماره : 20922 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۵ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 11:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |