در امتداد تاریکی-سرگذشت شرور 16 ساله!

از همان دوران کودکی دوست داشتم با قلدری و ایجاد سروصدا به خواسته هایم برسم ،به همین دلیل هم دو بار به جرم شرارت و اخلال در نظم عمومی راهی زندان شدم ولی بیشتر از هر چیز رفیق بازی و اعتیاد زندگی ام را  نابود کرد چرا که ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات جوان 24 ساله ای است که به همراه چند نفر از دوستانش در عملیات رعدآسای نیروهای کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است. این جوان شرور که مدعی بود از 12 سالگی به خلاف روی آورده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدرم سیمکش ساختمان بود اما 17 سال قبل به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت. آن زمان من 7 سال بیشتر نداشتم و نمی دانستم با مرگ پدرم سرنوشت ما نیز تغییر خواهد کرد فقط وقتی خواهر 9 ساله و مادرم را با چشمانی اشکبار می دیدم من هم بغض می کردم و ناراحت می شدم اما ناراحتی من به دلیل مرگ پدرم نبود چرا که او مرد سخت گیری بود و با مادرم دعوا می کرد. بعد از این ماجرا مادرم من و خواهرم را تنها می گذاشت و خودش در خانه های مردم کارگری می کرد بالاخره دو سال بعد از مرگ پدرم فهمیدم که مادرم با یک کارمند دولت ازدواج کرده است و من باید آن مرد را پدر صدا بزنم ولی او هم بیماری اعصاب و روان داشت و مدام مادرم را کتک می زد.  دیدن این صحنه ها موجب شد تا از پدرخوانده ام خاطره خوشی نداشته باشم. او زمانی که با مادرم ازدواج کرد از همسرش طلاق گرفته بود و 37 سال بیشتر نداشت اگر چه من و خواهرم به مدرسه می رفتیم ولی باز هم مادرم مجبور بود در خانه های مردم کار کند تا هزینه های تحصیل ما را بدهد چرا که پدر خوانده ام به خاطر فرزندش دوباره با همسر اولش ازدواج کرده بود. در همان دوران کودکی زمانی که 12 سال بیشتر نداشتم از کیف  یا جیب همکلاسی هایم سرقت می کردم تا چیزهایی را که دوست دارم تهیه کنم ،وقتی نمی توانستم به خواسته هایم برسم با ایجاد درگیری و قلدرنمایی سعی می کردم پدر و مادر  یا دوستانم را وادار کنم به خواسته های من توجه کنند به همین دلیل در محله و مدرسه به «غلام شر» معروف شده بودم. حالا دیگر خیلی از بچه محل ها  یا همکلاسی هایم از من حساب می بردند و برخی نیز با من دوست می شدند تا کسی جرئت تعرض به آن ها را نداشته باشد. خلاصه از 16 سالگی و به دنبال همین رفیق بازی ها درس و مدرسه را رها کردم و با دوستانم پای بساط مواد مخدر نشستم. دوست داشتم بیشتر اوقاتم را با دوستانم بگذرانم چرا که از درگیری های بین پدر خوانده و مادرم متنفر بودم و سعی می کردم از محیط خانه دور باشم. قلدری و شرارت های من به حدی رسید که پدر خوانده ام را نیز کتک می زدم و او هم از مادرم انتقام می گرفت. تازه به سن جوانی رسیده بودم که عاشق دختر همسایه مان شدم ولی پدر آن دختر فقط به خاطر شرارت های من حتی اجازه نداد مادرم آن دختر را خواستگاری کند. در همین روزها بود که خواهرم نیز به همراه یک جوان تبعه خارجی از خانه فرار کرد و با یکدیگر ازدواج کردند من هم با وجود آن که به رشته فوتبال خیلی علاقه داشتم و آرزو می کردم روزی فوتبالیست بزرگی بشوم ولی پدر خوانده ام به دلیل لجبازی با من شهریه مدرسه فوتبال را پرداخت نکرد و این گونه من به سرقت اموال مردم روی آوردم تا هم مخارج اعتیادم را تامین کنم و هم به خوشگذرانی با دوستان نابابم بپردازم حالا دیگر به جوان شروری تبدیل شده بودم که هیچ کس از آزار و اذیت های من در امان نبود.

دو  بار به جرم شرارت و اخلال در نظم عمومی دستگیر و روانه زندان شدم اما چند ماه بعد وقتی از زندان آزاد می شدم دوباره به خلافکاری هایم ادامه می دادم در این میان فقط مادرم زجر می کشید که با خواهش و التماس و پرداخت خسارت از شاکیانم رضایت می گرفت ولی من جوانی معتاد و بیکار بودم و هیچ هنر و حرفه ای هم نداشتم. حالا هم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده ام و این بار نیز هنگام شرارت با شمشیر و قمه توسط ماموران انتظامی دستگیر شدم و ...

گزارش خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) با معرفی این جوان شرور به مراجع قضایی تلاش پلیس برای دستگیری دیگر عوامل این باند شرارت ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20946 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۵ خرداد

 

«دار مجازات» عاقبت جنایت با چـراغ خـــــاموش!

اختصاصی خراسان

سید خلیل سجادپور- جوان 29 ساله ای که سه سال قبل جنایت وحشتناکی را در نقاب تصادف رقم زده بود، سپیده دم یک شنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد به دار مجازات آویخته شد.

به گزارش اختصاصی خراسان، حدود ساعت 22 شب هجدهم مهر سال 1397 بود که جوان 25 ساله ای از آرایشگاه بیرون آمد و به سمت خودرواش رفت که در حاشیه خیابان دکتر حسابی منطقه قاسم آباد مشهد پارک کرده بود. «مهدی- پ» که قصد عزیمت به منزلش را داشت ناگهان متوجه شد که چرخ عقب خودرو پنچر شده و لاستیک به کف آسفالت چسبیده است. او که از پنچری خودرواش تعجب کرده بود، صندوق عقب را بالا زد و جک و زاپاس را بیرون کشید. در آن ساعت شب به ناچار جک را زیر خودرو قرار داد تا لاستیک را تعویض کند اما در یک لحظه حادثه وحشتناکی رقم خورد و همه چیز به هم ریخت. راننده یک دستگاه پراید که با سرعت سرسام آوری وارد آن خیابان شده بود به شدت با «مهدی- پ» برخورد کرد و او را خون آلود روی آسفالت انداخت و با همان ویراژ ترسناک از محل گریخت.

آرایشگر و رهگذران بلافاصله به یاری جوان 25 ساله ای آمدند که هنوز نتوانسته بود لاستیک خودرواش را تعویض کند. دقایقی بعد نیروهای امدادی با تماس شهروندان از راه رسیدند و پیکر نیمه جان «مهدی – پ» را به یکی از مراکز درمانی منطقه قاسم آباد رساندند اما جوان مصدوم بر اثر شدت عوارض ناشی از این تصادف هولناک جان سپرد. گزارش خراسان حاکی است، با اعلام این حادثه مرگبار به نیروهای انتظامی، بلافاصله تحقیقات برای شناسایی راننده فراری آغاز شد. یکی از شاهدان عینی این حادثه به پلیس گفت: من در مغازه بودم که مرحوم «مهدی – پ» خداحافظی کرد و رفت اما هنوز چند دقیقه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که صدای وحشتناکی را شنیدم و از مغازه بیرون دویدم. در آن هنگام دیدم که «مهدی» حدود5- 6متر آن طرف تر از خودرواش افتاده بود و «جک» نیز زیر خودرو قرار داشت! و حتی 2 مهره از چرخ خودرو را هم باز کرده بود. بلافاصله بالای سر او رفتم تا زمانی که آمبولانس رسید و او را به مرکز درمانی برد و ...با اظهارات شهود، پرونده ای در شعبه دادیاری ناحیه 6 مشهد تشکیل شد و بررسی های قضایی ادامه یافت اما ادامه تحقیقات بیانگر آن بود که احتمالا جنایتی در نقاب تصادف رخ داده است!

بنا بر گزارش خراسان، در حالی که تحقیقات پلیس در  این باره ادامه داشت، مرد 26 ساله ای خود را به نیروهای انتظامی معرفی کرد و مدعی شد که شب هنگام با خودرو در حال تردد بودم که همسرم با من تماس گرفت و از بیماری فرزندم خبر داد من هم که دچار استرس و نگرانی شده بودم و با سرعت زیاد رانندگی می کردم با شیء یا جانداری در خیابان دکتر حسابی تصادف کردم! همزمان با ادعاهای این جوان که «الیاس- ق» نام داشت، این پرونده رنگ و بوی جنایی گرفت و بدین ترتیب با دستور مقامات قضایی، رسیدگی به آن در شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب توسط قاضی علی اکبر احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) ادامه یافت. متهم 26 ساله که این بار در حضور قاضی ویژه پرونده های جنایی سخن می گفت دیگر نتوانست به داستان سرایی هایش ادامه دهد چرا که مقام قضایی قبل از آغاز بازجویی ها ، از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خواسته بود تا وضعیت اجتماعی و معاشرت های او با دیگران را به طور نامحسوس بررسی کنند.

«الیاس» وقتی در برابر دلایلی قرار گرفت که در سطر به سطر پرونده اش خودنمایی می کرد به ناچار لب به اعتراف گشود و قتل «مهدی- پ» را پذیرفت. گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، با اقاریر متهم به قتل، وی در اختیار کارآگاهان دایره قتل عمد آگاهی قرار گرفت و بازجویی ها به شیوه تخصصی وارد مرحله جدیدی شد. در این میان  متهم مدعی شد که با مقتول و همسرش در یک قنادی کار می کرد که به مقتول سوء ظن هایی پیدا کرده است! وقتی ماجرای روابط شیطانی بر سرزبان ها افتاد  سوء ظن من هم بیشتر شد و تصمیم گرفتم تا «مهدی- پ» را به قتل برسانم. چند بار نقشه کشیدم ولی موفق نشدم تا این که شب حادثه متوجه شدم  او به آرایشگاه رفته است. به همین دلیل در تاریکی شب خودروی او را که پارک شده بود، پنچر کردم و خودم در سر خیابان به صورت چراغ خاموش به انتظار خروج او از آرایشگاه نشستم، وقتی او از آرایشگاه بیرون آمد من از زیر نور چراغ های مغازه او را دیدم که مشغول تعویض لاستیک شد در همین هنگام پدال گاز را فشردم و با سرعت زیاد به پیکرش کوبیدم و سپس از محل فرار کردم تا این صحنه «تصادف» جلوه کند! به همین دلیل هم داستان ساختگی نگرانی و استرس و بیماری فرزندم را مطرح کردم!به گزارش خراسان، در پی اعترافات صریح متهم، او صحنه جنایت را در حضور قاضی احمدی نژاد و سروان جمالی (افسر پرونده) بازسازی کرد و پس از آن، این پرونده جنایی با صدور کیفرخواست به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد. قضات با تجربه دادگاه نیز پس از برگزاری چندین جلسه محاکمه و با توجه به محتویات پرونده و اعترافات صریح متهم در مراحل دادرسی، حکم به قصاص نفس وی دادند که این رای در شعبه 28 دیوان عالی کشور نیز تایید شد.

با قطعی شدن حکم قصاص نفس و طی مراحل قانونی در اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، در حالی مقدمات اجرای حکم قصاص، فراهم شد که اولیای دم حاضر به گذشت نشدند و بر اجرای قانون و رای صادر شده تاکید کردند. به همین دلیل ، سپیده دم یک شنبه گذشته، الیاس که دیگر 29 سال داشت، با حضور قاضی با تجربه اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد و دیگر مسئولان ذی ربط، پای چوبه دار رفت و در زندان مرکزی به دار مجازات آویخته شد! خراسان : شماره : 20946 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۵ خرداد

 

ماجرای قاچاق سوخت به خارج از کشور!

اختصاصی خراسان

سجادپور- اعضای یک باند حرفه ای و سابقه دار که در زمینه قاچاق سوخت از مشهد به سیستان و بلوچستان و پاکستان فعالیت می کردند با تلاش شبانه روزی نیروهای انتظامی در حالی دستگیر شدند که از تونل های زیرزمینی درون یک گاراژ متروکه برای ذخیره و نگهداری سوخت های قاچاق استفاده می کردند.فرمانده انتظامی مشهد روز گذشته با بیان این خبر و در گفت وگویی اختصاصی به «خراسان» اظهار کرد: به دنبال رصدهای اطلاعاتی و بهره گیری از منابع و مخبران محلی، سرنخ هایی از فعالیت یک باند حرفه ای قاچاق سوخت در مشهد به  دست آمد و بلافاصله ردزنی عوامل این باند در دستور کار پلیس قرار گرفت. سرهنگ حسین دهقان پور افزود: بررسی نیروهای انتظامی نشان می داد که اعضای باند از یک دستگاه کامیونت برای جمع آوری و انتقال سوخت های قاچاق از سطح شهر استفاده می کنند بنابراین فعالیت های غیرمحسوس در این باره ادامه یافت تا این که چند روز قبل، این کامیونت توسط نیروهای پاسگاه انتظامی ده غیبی مشهد شناسایی شد و زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت.مقام ارشد انتظامی مشهد خاطرنشان کرد: تعقیب و ردزنی این خودرو، پلیس را به یکی از جایگاه های سوخت در مشهد کشاند و بدین ترتیب چندین گروه عملیاتی برای تعقیب کامیونت وارد عمل شدند تا این که خودروی مذکور در حالی که سوخت قاچاق حمل می کرد درون یک گاراژ متروکه در شهرک رباط طرق مشهد متوقف شد.کلیددار «امنیت شهر» تصریح کرد: با مشخص شدن مکان نگهداری سوخت های قاچاق، بی درنگ هماهنگی های قضایی صورت گرفت و نیروهای انتظامی قبل از بسته شدن در بزرگ آهنی این گاراژ راننده 25 ساله خودرو را دستگیر کردند و محل را به محاصره درآوردند. سرهنگ دهقان پور گفت: 1500 لیتر سوخت قاچاق که در مخزن تعبیه شده درون کامیونت قرار داشت، در حالی کشف شد که سرنخ هایی از مخزن های بزرگ زیرزمینی نیز به دست آمد. رئیس پلیس مشهد در ادامه افزود: مخزن های پلاستیکی که به طرز ماهرانه ای در زیرزمین جاسازی شده بودند از طریق لوله کشی به یکدیگر متصل بودند و سوخت ها به یک سالن بزرگ منتقل می شدند تا تخلیه سوخت ها به راحتی انجام شود.وی با اشاره به کشف بیش از 45 هزار لیتر سوخت قاچاق گفت: در ادامه بازرسی ها 917 ظرف 20 لیتری روغن خوراکی سویا و کنجد به میزان 1834 لیتر نیز در سوله این گاراژ متروکه کشف شد که نشان از فعالیت های گسترده زیرزمینی اعضای این باند قاچاق داشت.

فرمانده انتظامی مشهد همچنین به دستگیری دیگر اعضای این باند قاچاق اشاره کرد و افزود: با توجه به این که احتمال می رفت اعضای دیگر باند به مکان مذکور مراجعه کنند، چند گروه عملیاتی دیگر به طور شبانه در کمین اعضای این باند نشستند تا این که در نیمه های شب افرادی سوار بر خودرو برای امحای آثار جرم به محل آمدند اما آنان که 3 مرد بودند و قصد تخلیه گازوئیل ها را داشتند بلافاصله در محاصره قرار گرفتند و دستگیر شدند.

سرهنگ حسین دهقان پور تصریح کرد: بررسی های پلیسی بیانگر آن است که اعضای حرفه ای و سابقه دار این باند، سوخت های قاچاق را از مشهد به سیستان و بلوچستان و سپس به پاکستان منتقل می کردند که تحقیقات بیشتر برای ریشه یابی این ماجرا همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20946 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۵ خرداد

 

فرار از چنگ مرد چاقوکش!

از سایه خودم هم وحشت دارم. با ترس و لرز در کوچه و خیابان قدم برمی دارم چرا که می ترسم آن نامرد با چاقو به سراغم بیاید و آبروریزی به بار بیاورد. کاش هیچ گاه وارد رابطه ای نمی شدم که...

به گزارش خراسان، زن 33 ساله با بیان این که به سختی از چنگ مرد زورگو فرار کردم و به قانون پناه آوردم، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: شش سال پیش مسیر دادگاه و پاسگاه را در پیش گرفتم تا به هر طریق ممکن از شوهرم طلاق بگیرم. من و «سلیمان» سه سال بود که ازدواج کرده بودیم اما بعد از آن که وارد زندگی مشترک شدیم تازه فهمیدم که او به موادمخدر اعتیاد دارد به همین دلیل اختلافات ما شروع شد و دیگر نتوانستم به زندگی با یک مرد معتاد ادامه بدهم چرا که می دانستم فقط جوانی ام از بین خواهد رفت و این زندگی مشترک فرجامی نخواهد داشت. خلاصه در 27 سالگی زمانی که برای پیگیری پرونده طلاق به دادگاه می رفتم، روزی سوار یک خودروی سمند شدم که مقابلم ترمز زده بود. راننده جوان خودرو که خود را سلیم معرفی می کرد، مدعی شد بنگاه خرید و فروش املاک دارد و مسافرکشی نمی کند. او آن روز چنان با چرب زبانی و خوش اخلاقی اعتماد مرا جلب کرد که من هم سفره دلم را گشودم و سیر تا پیاز زندگی ام را برایش بازگو کردم. از آن روز به بعد برای رفتن به دادگاه همواره با سلیم تماس می گرفتم و او هم بدون آن که پولی از من بگیرد، مرا به مقصدم می رساند.زمانی که موفق شدم از سلیمان طلاق بگیرم، خیلی خوشحال بودم چرا که احساس می کردم سلیم به درد دل هایم گوش می کند و کمبود محبت نخواهم داشت. او جوانی مجرد بود و در میان همین معاشرت ها به من ابراز علاقه کرد. من هم که فکر می کردم او فرشته نجات من است، ماجرا را با خانواده ام در میان گذاشتم اما پدرم گفت: اگر قصد ازدواج با تو را دارد ما حرفی نداریم اما باز هم خوب تحقیق کن تا دوباره فریب نخوری ولی در حالی سلیم اصرار به ازواج موقت داشت که من نمی توانستم پیشنهاد او را بپذیرم در نهایت آخرین حرفم را با او زدم و گفتم یا باید ازدواج دایم بکنیم یا به همین شکل روابط دوستانه داشته باشیم. او هم که قصد ازدواج با مرا نداشت حتی حاضر نبود مرا به خانواده اش معرفی کند، به همین دلیل ماجرای ازدواج من و او به فراموشی سپرده شد ولی ارتباط ما با یکدیگر همچنان ادامه داشت تا این که روزی سلیم از من خواست پول هایی را که پس انداز کرده ام برای خرید و فروش منزل در اختیارش بگذارم و او هم سود خوبی به من پرداخت کند. من هم همه سرمایه و مهریه ای را که از همسر سابقم گرفته بودم، به سلیم دادم ولی بعد از گذشت مدتی متوجه شدم سلیم جوانی مشروب خوار و به قول معروف دایم الخمر است. خیلی ترسیدم چرا که یک بار وقتی داخل خودروی سلیم بطری مشروبات الکلی را دیدم و موضوع را به خواهرم گفتم او به من تاکید کرد که این گونه افراد تعادل روحی و روانی ندارند و من باید خیلی مراقب باشم! حالا به  درستی به نصیحت های خواهرم رسیده بودم و سعی می کردم با هر ترفندی پول هایم را از سلیم پس بگیرم. خلاصه به او گفتم قصد خرید سکه دارم و پولم را می خواهم! اما سلیم برافروخته شد و با تهمت های زشت و ناروا فریاد می زد حتما جوان دیگری را زیر سر داری ولی مطمئن باش من نمی گذارم آب خوش از گلویت پایین برود! با آن که خیلی از رفتارهای زننده و توهین آمیز سلیم ترسیده بودم اما سعی می کردم خودم را کنترل کنم تا متوجه ترس من نشود، در همین هنگام فریاد زد فردا همه هدایایی را که برایت خریده ام بیاور تا پول هایت را پس بدهم . روز بعد با ترس و نگرانی همه هدایا را برداشتم و به محل قرار رفتم ولی او که به خاطر مصرف مشروبات الکلی حال طبیعی نداشت و چاقوی کوچکی را در دست می فشرد از خودرو بیرون آمد و یک برگ چک را به سمت من پرت کرد. وقتی همه هدایا و کادوها را در صندوق عقب خودرواش ریخت ناگهان تیغه چاقو را زیر گلویم گذاشت و فریاد زد اگر روزی تو را با کسی ببینم شکم هر دوی شما را سفره می کنم! هیچ وقت به این جمله من شک نکن. در حالی که وحشت سراسر وجودم را فرا گرفته بود و پاهایم می لرزید از چنگش گریختم ولی اکنون از سایه خودم هم می ترسم و جرئت ندارم حتی با پدرم بیرون بروم چرا که می ترسم سلیم با تعقیب من حادثه وحشتناکی را رقم بزند. به خاطر برخی اشتباهات در زندگی، امنیت و آسایش خودم را از دست دادم و درحالی که فکر می کردم از دست شوهر معتادم راحت شده ام، گیر موجودی دیوانه افتادم و... .

گزارش خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) رسیدگی قضایی و روان شناختی به این پرونده توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20945 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۴ خرداد

 

چشم در چشم خونبار!

اختصاصی خراسان

سجادپور- نزاع دو جوان که هنگام ورود به یک خواربارفروشی در مشهد «چشم در چشم» شده بودند، به جنایتی وحشتناک انجامید.

به گزارش اختصاصی خراسان، این حادثه هولناک یکم خرداد در منطقه قاسم آباد مشهد هنگامی رخ داد که دو جوان 18 و 21 ساله با یکدیگر وارد خواربارفروشی خیابان اندیشه 7 شدند اما تلاقی نگاه دو مشتری به کری خوانی و مشاجره کشید.

توهین و فحاشی شدت گرفته بود که ناگهان برق تیغه چاقو در فضای فروشگاه درخشید و جوان 18 ساله نقش بر زمین شد.خون زیادی سنگفرش های خواربار فروشی را رنگین کرده بود که با تماس شهروندان، اورژانس از راه رسید و پیکر نیمه جان «محمدرضا- ظ» را در حالی به بیمارستان رضوی انتقال داد که جوان ضارب نیز از محل گریخته بود. با گزارش این حادثه به نیروهای انتظامی، بررسی های مقدماتی برای شناسایی ضارب فراری آغاز شد اما از سوی دیگر تلاش کادردرمانی برای نجات جوان 18 ساله به نتیجه نرسید و او بر اثر عوارض ناشی از اصابت ضربات چاقو جان سپرد.

به دنبال گزارش این ماجرا به قاضی ویژه قتل عمد مشهد، بلافاصله قاضی دکتر صادق صفری عازم مرکز درمانی شد و بدین ترتیب تحقیقات قضایی برای افشای راز این جنایت وحشتناک ادامه یافت. با راهنمایی و دستورات قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، گروهی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی نیز وارد عمل شدند و دامنه تحقیقات را به بازبینی دوربین های مدار بسته کشاندند، اما در بررسی های اولیه فقط سرنخ هایی از مشخصات ظاهری و رنگ لباس های ضارب فراری به دست آمد.

در همین حال کارآگاهان با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ کارآگاه مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) گزارش محرمانه این جنایت وحشتناک را به مراکز درمانی مشهد اعلام کردند و از آنان خواستند در صورتی که جوانی با مشخصات یاد شده برای دریافت خدمات درمانی مراجعه کرد، بی درنگ موضوع را به پلیس آگاهی گزارش دهند چرا که تحقیقات میدانی کارآگاهان نشان می داد، ضارب فراری نیز از ناحیه شکم مجروح شده است! از سوی دیگر هم ردیابی های اطلاعاتی کارآگاهان بیانگر آن بود که جوان 21 ساله پس از فرار از محل جنایت و طی مسافتی با پای پیاده، سوار یک دستگاه تاکسی سمند شده و به مکان نامعلومی گریخته است.

گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، هنوز تحقیقات کارآگاهان با استفاده از تجربیات سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) برای رصدهای اطلاعاتی و شناسایی مخفیگاه متهم به قتل فراری ادامه داشت که کارکنان بیمارستان طالقانی با جوانی زخمی روبه رو شدند که مدعی بود توسط زورگیران و سارقان هدف ضربات چاقو قرار گرفته است! طولی نکشید که با گزارش این حادثه به نیروهای انتظامی، بی درنگ گروه عملیاتی کارآگاهان با هماهنگی قاضی دکتر صفری، عازم بیمارستان شدند و با تطبیق مشخصات ظاهری جوان مصدوم با تصاویر دوربین های مداربسته، دریافتند که او همان ضارب فراری خیابان اندیشه است. بنابراین حلقه های قانون بر دستان این جوان 21 ساله گره خورد و در مرکز درمانی تحت نظر قرار گرفت.بازجویی های اولیه حکایت از آن دارد که دو جوان فقط هنگام ورود به خواربار فروشی با یکدیگر «چشم در چشم» شده اند و همین موضوع به فحاشی و درگیری گره خورده است.بنابر گزارش خراسان، تحقیقات درباره ابعاد دیگر این جنایت وحشتناک با دستورات ویژه قضایی ادامه دارد. خراسان : شماره : 20945 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۴ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ | 6:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |