در امتداد تاریکی-خفه شدن کودک با شیشه بالابر ماشین پدر!

پسر چهار ساله در جریان بالابردن شیشه خودرو توسط پدر خود، جان سپرد.

به گزارش  رکنا مأموران کلانتری حکیمیه  روز دو شنبه در جریان مرگ مشکوک پسربچه چهار ساله‌ای قرار گرفتند و مراتب به بازپرس ویژه قتل تهران اعلام شد.بررسی‌ها نشان می‌داد پدر این پسر خردسال، ساعت ۱۴:۳۰ مشغول خرید در شهرک والفجر حکیمیه بود و دقایقی پسر خود را در خودرو تنها گذاشت.

همان موقع سر پسر از پنجره بیرون بود که پدر ریموت قفل در خودرو را زد و همزمان شیشه پنجره بالا رفت.به دنبال آن سر پسر خردسال لای شیشه گیر کرد و تا رسیدن پدر، پسرک خفه شد و جان سپرد.بنا براین گزارش، بازپرس ویژه قتل دستور داد تا جسد پسر چهار ساله برای بررسی‌های بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شود. خراسان : شماره : 20951 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ خرداد

 

آتش افروزی 20 میلیونی!

اختصاصی خراسان

سجادپور - هنوز آسمان سحرگاهی مشهد گرگ و میش بود که شعله های آتش از یک منزل مسکونی در شهرک نوید زبانه کشید. دود غلیظی فضا را فرا گرفت و اهالی محل با نگرانی و هراسان از منازل بیرون آمدند.

هیچ کس را یارای نزدیک شدن به شعله های سوزان نبود. دلهره عجیبی در محل به راه افتاد. تلفن 125 آتش نشانی مشغول شد. هر کس با دیدن این اوضاع وحشتناک، گوشی تلفن را برمی داشت و خواب آلود با امدادگران آتش نشانی تماس می گرفت. طولی نکشید که خودروهای آتش نشانی آژیرکشان سکوت سحرگاهی را شکستند. امدادگران دل به آتش زدند و عملیات اطفا را آغاز کردند. وقتی زبانه های آتش فروکش کرد و دود سفید از اتاق‌ها برخاست، تازه مشخص شد که این آتش سوزی یک حادثه اتفاقی نبوده است. هیچ کس درون خانه حضور نداشت و همین موضوع عملیات امدادگران را با مشکل مواجه کرده بود. در عین حال آتش نشانان در همان مراحل اولیه اطفای آتش زمانی که به کانون آتش سوزی رسیدند، آثار عجیبی از این حادثه وحشتناک را دیدند که ماجرا را پیچیده تر کرد. بنابراین گروه کارشناسی و تخصصی وارد عمل شدند و به بررسی موضوع پرداختند. در همین حال برخی از اهالی و اطرافیان صاحبخانه با وی تماس گرفتند و حکایت آتش سوزی را بازگو کردند.

چند ساعت بعد با حضور ساکنان و اهالی منزل سوخته، تحقیقات پلیس در حالی ادامه یافت که کارشناسان از عمدی بودن این آتش سوزی خبر دادند. گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) گروهی از افسران دایره اطلاعات بررسی های غیرمحسوس را با کسب مجوزهای قضایی شروع کردند که در نهایت پای دو مرد جوان در این آتش سوزی عمدی به میان آمد چرا که بازبینی دقیق دوربین های مدار بسته نشان می داد، در آن ساعت بامداد (حدود 5:30) دو جوان با در دست داشتن بطری حاوی بنزین وارد کوچه شدند. آن ها شیشه منزل مسکونی را شکستند و بدین ترتیب خانه را به آتش کشیدند. مدتی بعد این دو جوان که سجاد و سعید نام دارند با رصدهای اطلاعاتی نیروهای کلانتری سپاد در چنگ قانون گرفتار شدند اما سجاد متهم 28 ساله این حادثه که به شغل ماست فروشی اشتغال داشت در بازجویی ها مدعی شد متهم 25 ساله پرونده را که از مجرمان سابقه دار است با توصیه زن جوانی به نام «ف-ج» اجیر کرده تا منزل را به آتش بکشند.

بنا بر گزارش خراسان، در پی اعترافات دو متهم مذکور، بی درنگ نیروهای عملیاتی با نظارت مستقیم رئیس کلانتری سپاد، به سراغ «ف» رفتند و این زن جوان را نیز با دستور قضایی بازداشت کردند. پس از آن که بررسی های روان شناختی از این متهم در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی به پایان رسید او به سوالات خبرنگار خراسان درباره این ماجرای هولناک و سرگذشت خود پاسخ داد. آن چه می خوانید نتیجه این گفت و گوی ویژه با زنی است که برای انتقام جویی وحشتناک، آدم اجیر کرد.

* چند سال داری؟ 31 سال

* متاهلی؟ بله

* فرزند هم داری؟ 2 پسر خردسال دارم.

* خانوده ات در کجا زندگی می کنند؟ من در خانواده ای پر جمعیت بزرگ شدم و پدرم با کشاورزی در یکی از روستاهای فریمان زندگی ما را تامین می کرد اما خودم بعد از ازدواج در مشهد ساکن شدم.

* پدر و مادرت در قید حیات هستند؟ بله. اما آن ها کهولت سن دارند و خانه نشین هستند.

* با همسرت چگونه آشنا شدی؟ شوهرم فامیل دور پدری ام است که در یکی از شهرهای مرزی خراسان رضوی سکونت دارند.

* چرا به مشهد مهاجرت کردید؟ چون همسرم بیکار بود و برای یافتن شغل به مشهد آمدیم که این جا با خودرو مسافرکشی می کرد.

* مدت چند سال زندگی مشترک دارید؟ 23 ساله بودم که پای سفره عقد نشستم اما از 6 سال قبل زندگی مشترک خودمان را آغاز کردیم.

* ارتباط با همسرت چگونه بود؟ همسرم اعتیاد به مواد مخدر داشت و بعد ترک کرد. بعد از ازدواج متوجه شدم مشکل اعصاب دارد و باید قرص مصرف کند تا آرامش بگیرد. برای همین همیشه عصبی بود و پرخاشگری می کرد و کم پیش می آمد  که با من با آرامش رفتار کند. به همین دلیل رابطه عاطفی ما بسیار ضعیف بود و این باعث جدایی من از او شد تا جایی که در واقع کم کم طلاق عاطفی بین ما به وجود آمد.

* خودت کار می کنی؟ بله. دوره کارآموزی آرایشگری را گذراندم و به طور مستقل برای خودم سالن آرایشگری راه اندازی کردم.

* از چه زمان با آن پسر (سجاد) آشنا شدی؟ مدت دو سال بود که با سجاد آشنا شده بودم. او در محله ما ماست فروشی داشت و از من کوچک تر بود اما احساسات و عواطفم را به خوبی درک می کرد.

* ارتباط شما با خانواده همسرت چگونه است؟ ارتباطم با پدرشوهرم خیلی خوب است. با مادرش هم خیلی فرق نمی کرد اما او بیشتر به حرف های دیگران توجه داشت و هر چه می گفتند به راحتی می پذیرفت.

* خصومت با برادر شوهرت درباره چه بود؟ برادر شوهرم از شوهرم کوچک تر است و من با همسر او ارتباط خوبی داشتم و با یکدیگر دوست بودیم ولی در زمان شیوع کرونا من بیمار شدم وبه خاطر این که حالم خوب نبود به خانه پدری ام رفتم. همسرم چون تنها بود او هم به خانه برادرش رفت که آن ها با نارضایتی از این که ناقل کرونا نباشد بهانه جویی می کردند تا این که برادر شوهرم با من تماس گرفت و مدعی شد که همسرت بیمار است و به خانه برگرد! من نیز با همان حالم به مشهد آمدم ولی زمانی که متوجه شدم آن ها دروغ می گویند به پدرشوهرم گلایه کردم. به همین دلیل پدر شوهر و مادر شوهرم به مشهد آمدند تا مشکل ما را حل کنند...

آن روز خانه برادر شوهرم ناهار دعوت بودیم و شوهرم سر کار بود. بحث و جدل بین ما بالا گرفت. من ناراحت شدم که در همین هنگام برادر شوهرم بلند شد و سیلی محکمی به صورتم زد. اشک ریزان با شوهرم تماس گرفتم و ماجرا را بازگو کردم. وقتی آن جا رسید و حرف دیگران را شنید به جای این که از من حمایت کند مرا زیر مشت و لگد گرفت و به شدت کتک زد. او گفت تو به پدر و مادرم بی احترامی کرده ای و...

از آن زمان برادر شوهرم اجازه نداد که پدر و مادرشوهرم با من ارتباط داشته باشند و من خیلی از این موضوع ناراحت شدم چون بدون هیچ دلیلی مرا مقصر دانستند... برای همین کینه او را به دل گرفتم و می خواستم او را اذیت کنم...

* چه شد که تصمیم به آتش زدن منزل گرفتی؟ وقتی ناراحت بودم با «سجاد» صحبت کردم که می خواهم برادر شوهرم را اذیت کنم. پیشنهاد دادم که در نبود برادر شوهرم به خانه آن ها دستبرد بزند یا این که منزل را به آتش بکشد...

* افرادی را که متهم پرونده هستند، می شناختی؟ خیر. من می دانستم که سجاد دوستانی دارد که اراذل و اوباش هستند. قرار شد سجاد از آن ها قیمت کارشان را بپرسد که یک روز سجاد زنگ زد و گفت 20 میلیون می گیرند که خانه را آتش بزنند...

* 20 میلیون پول دادی؟ بله. 10 میلیون وام خانگی داشتم که در قرعه کشی گرفته بودم و بقیه را قبل از عید از درآمد آرایشگری به حساب شان ریختم... .

* روز آتش سوزی شما کجا بودید؟ در ایام عید نوروز بود. من و خانواده ام و برادر شوهر و خانواده به شهرستان محل سکونت پدر شوهرم رفته بودیم. از آن جا من به سجاد زنگ زدم و گفتم که الان فرصت خوبی است. فقط قصد داشتم وسایل منزل بسوزد و هیچ اتفاق دیگری نیفتد. تا این که ساعت حدود 5:40 صبح با گوشی برادر شوهرم تماس گرفتند که خانه آتش گرفته است و بلافاصله به مشهد آمدند. البته قبل از آن سجاد به من پیام داد که کار را انجام داده ایم و از آن ها پرسیدم دوربینی چیزی نبود؟ گفت نه. در حالی که سجاد و همدست او به خاطر مصرف مشروبات الکلی حال طبیعی نداشتند و دوربین ها را ندیده بودند! خراسان : شماره : 20951 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ خرداد

 

مرگ تلخ در خانه دوست!

از پشت پرده حادثه ای که رخ داده است هیچ اطلاعی ندارم اما برای از دست دادن جگرگوشه ام که فقط 18 سال داشت، قلبم آتش گرفته است و نمی توانم این حرف ها را باور کنم چرا که...

به گزارش خراسان، زن 41 ساله سیاهپوش در حالی که چون ابر بهار اشک می ریخت و در سوگ پسرش به سر و صورت می کوبید با بیان این که نمی دانم چگونه از فرزندم غافل شدم، درباره این حادثه دردناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 20 سال قبل با جوانی که کارمند یکی از ادارات دولتی بود ازدواج کردم و به امور خانه داری پرداختم. زندگی مشترک خوبی داشتیم و خیلی زود صاحب یک دختر و پسر شدیم که به زندگی ما صفای دیگری بخشیدند. در این میان من دلبستگی عجیبی به «شاهین» داشتم چرا که او فرزند بزرگم بود و من و پدرش سعی می کردیم برای شادی او همه خواسته هایش را فراهم کنیم و بهترین امکانات رفاهی را در اختیارش بگذاریم. آن زمان شاهین در یکی از بهترین مدارس غیرانتفاعی تهران تحصیل می کرد و من حتی گران قیمت ترین لوازم تحریر را برایش می خریدم تا نزد همکلاسی هایش احساس حقارت نکند. پدرش نیز ماهانه پول تو جیبی زیادی در اختیارش می گذاشت تا وقتی با دوستانش بیرون می رود، برای مخارج تفریح و خوش گذرانی دوستانه خجالت نکشد و آن چه را که می خواهد تهیه کند. خلاصه شاهین در این شرایط بزرگ شد و ما هم سالی چند بار به صورت خانوادگی به مسافرت می رفتیم و زندگی خوبی را تجربه می کردیم تا این که پسرم در سال آخر دبیرستان دوستانی را از طریق فضای مجازی پیدا کرده بود که چند نفر از آن ها ساکن مشهد بودند. به همین دلیل پسرم همواره با آن ها در ارتباط بود و با یکدیگر چت می کردند یا گروه هایی در شبکه های اجتماعی تشکیل می دادند. خلاصه مدتی قبل برای تعطیلات چند روزه تصمیم گرفتیم به مشهد سفر کنیم. پسرم خیلی از این موضوع خوشحال بود و طوری وانمود می کرد که من اجازه بدهم او شب را نزد دوستانش سپری کند اما من کاملا مخالف بودم چرا که هیچ گونه آشنایی با دوستان او و خانواده های شان نداشتم. در همین حال یک شب او به بهانه گشت و گذار در خیابان، از هتل بیرون رفت و تا سپیده دم به هتل بازنگشت. من هم که خیلی نگران شده بودم احتمال دادم که او برای دیدار با دوستانش رفته باشد ولی باز هم افکار و خیالات گوناگون مانند تصادف یا درگیری رهایم نمی کرد تا این که صبح از کلانتری قاسم آباد با من تماس گرفتند و مرگ مشکوک پسرم را اطلاع دادند. هراسان خودم را به کلانتری رساندم و ماجرا را جویا شدم. دوست مشهدی شاهین و مادرش نیز که به کلانتری احضار شده بودند درباره چگونگی مرگ پسرم گفتند، حدود ساعت 23 بود که شاهین با حالت غیرطبیعی مانند نشئگی زیاد به منزل ما آمد و مدعی شد دو قرص مخدردار با دوز بالا را مصرف کرده است و این حالت غیرطبیعی را دوست دارد. هر چه به او اصرار کردیم به درمانگاه برود یا از داروهای خانگی استفاده کند، قبول نکرد و در همان وضعیت به خواب رفت. ما هم که دوست نداشتیم مهمان را از خانه بیرون کنیم، دیگر ساکت شدیم تا او صبح منزل ما را ترک کند سپیده دم که مشغول تهیه صبحانه بودم از پسرم خواستم تا دوستش را بیدار کند ولی هر چه او را صدا زد پاسخی نداد. وحشت زده با اورژانس تماس گرفتم ولی آن ها مرگ شاهین را تایید کردند و من و فرزندم نیز درگیر این پرونده جنایی شدیم.

گزارش خراسان حاکی است، بررسی های سم شناسی با دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد برای کشف حقیقت این ماجرا آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20951 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ خرداد

 

رقص شعله های مرگ در کابوس آتش!

اختصاصی خراسان

سید خلیل سجادپور- جوانی که در یک جنایت تکان دهنده، واحد آپارتمانی را به همراه سه عضو یک خانواده به آتش کشیده بود، در حالی سپیده دم روز گذشته در زندان مرکزی مشهد به دار مجازات آویخته شد که رقص شعله های مرگ در کابوس آتش نیز به پایان رسید.

به گزارش اختصاصی خراسان، حدود ساعت 3:30 بامداد بیست و سوم اسفند سال 95 بود که  اهالی بولوار سازمان آب با مشاهده دود غلیظ و شعله های آتش که از یک ساختمان آپارتمانی در خیابان شهید اسفندیانی 12 زبانه می کشید، هراسان از خانه هایشان بیرون دویدند. مردی از پشت پنجره ساختمان شعله ور، وحشت زده دستانش را تکان می داد و از رهگذران و اهالی محل کمک می خواست اما کسی صدایش را نمی شنید. ماجرا هر لحظه وحشتناک تر می شد که ناگهان انفجاری مهیب رخ داد و مرد 44 ساله در برابر دیدگان شاهدان عینی به  درون کوچه پرت شد. جیغ و فریادها، سکوت صبحگاهی را شکسته بود و شعله های آتش از پنجره بیرون می زد. دقایقی بعد در حالی امدادگران آتش نشانی به محل رسیدند که دیگر همه چیز خاکستر شده بود. مرد 44 ساله که بر اثر سوختگی و سقوط از ارتفاع، توان حرکت نداشت بلافاصله با کمک امدادگران به بیمارستان امام رضا(ع) انتقال یافت و تلاش کادر درمان برای نجات وی از مرگ آغاز شد.

از سوی دیگر زمانی که نیروهای آتش نشانی وارد واحد آپارتمانی شدند ناگهان اجساد مادر و دختری مقابل چشمان شان قرار گرفت که بر اثر سوختگی و استنشاق دودهای سمی ناشی از آتش سوزی خفه شده بودند. بنابرگزارش خراسان، با انتقال اجساد مادر 40 ساله و دختر 7 ساله اش به پزشکی قانونی، تحقیقات قضایی توسط قاضی علی اکبر احمدی نژاد (بازپرس ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) ادامه یافت. در بررسی های میدانی مقام قضایی، ظرف پلاستیکی آغشته به بنزین و یک عدد فندک کشف شد که کنار در واحد آپارتمانی افتاده بود. با لو رفتن آتش سوزی عمدی که به جنایتی هولناک انجامید، بی درنگ قاضی وقت شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد عازم بیمارستان شد و به تحقیق از مرد 44 ساله پرداخت چرا که طبق نظر پزشکان اوضاع جسمی او وخیم بود و احتمال داشت با مرگ این مرد، برخی از اسرار این جنایت پشت پرده باقی بماند. مرد مصدوم در میان اظهاراتش به ماجراهایی اشاره کرد که سرنخ مهم این پرونده جنایی شد. او گفت: از مدتی قبل توسط فردی ناشناس تهدید می شدم به گونه ای که یک بار روی خودروام اسید پاشیدند و یک بار هم خودرو را از مقابل منزلم ربودند که در چند خیابان بالاتر رها کردند و ...

گزارش خراسان حاکی است: در حالی که تحقیقات میدانی به روز بعد کشید، گروه ویژه ای از کارآگاهان پلیس آگاهی به سرپرستی کارآگاه سلطانیان (افسر پرونده) و با راهنمایی های سرهنگ غلامی ثانی(رئیس وقت اداره جنایی آگاهی)، دامنه بررسی های تخصصی را به موضوعات اجتماعی و اخلاقی گسترش دادند.کنکاش های غیرمحسوس کارآگاهان ریشه این آتش بازی مرگبار را به برخی مسائل عاطفی و مالی گره زد. به همین دلیل در میان سه مظنونی که با اعضای خانواده مقتولان ارتباط داشتند، نقش جوان 27 ساله ای به نام «شهاب» پررنگ تر شد چرا که او همکار «س» (زن 40 ساله) در یک شرکت دولتی بود و با آن زن روابط مالی نیز داشت.

از سوی دیگر هم مرد 44 ساله (مصدوم) مدعی شد که فرد ناشناس از تلفن عمومی با وی تماس گرفته و ادعا کرده است که همسرت سبب همه این حوادث است! به همین دلیل من با همسرم اختلاف پیدا کردم. این درحالی بود که همسرم نیز به من سوء ظن داشت و این مسائل به بروز اختلافات بین ما دامن می زد.

براساس این گزارش، با مشخص شدن ردپای «شهاب» در زندگی شاهرخ و همسرش، بلافاصله گروه عملیاتی کارآگاهان با نظارت مستقیم سرهنگ حمیدرضا رزمخواه (رئیس پلیس وقت آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و با کسب مجوزهای قضایی، این جوان 27 ساله را در منطقه نخریسی مشهد به دام انداختند. با انتقال وی به مقر انتظامی، تحقیقات با شیوه فنی در حضور مقام قضایی ادامه یافت تا این که «شهاب» وقتی انکارهایش را بی فایده دید و در برابر اسناد و شواهد محکم قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و راز این جنایت وحشتناک را فاش کرد. او گفت: ما با یکدیگر همکار بودیم. «س» خیلی از زندگی مشترک خود ناراحت بود و مدام با من درد دل می کرد.من هم که یک جوان مجرد بودم و نمی توانستم برخی از مشکلات خانوادگی را درک کنم، کینه عجیبی از شوهر «س» به دل گرفتم و از او متنفر شدم! «شاهرخ» (مصدوم) یک منزل مجردی داشت که بیشتر اوقات به آن جا می رفت. من هم یک روز خودرواش را از مقابل همان منزل مجردی به سرقت بردم و چند کوچه بالاتر رها کردم تا شاید به خودش بیاید. از سوی دیگر هم تحت تاثیر عواطف احساسی قرار گرفته بودم تا این که روز قبل از حادثه آتش سوزی «س» (همسر شاهرخ) به من گفت: چون به همسرم مشکوک هستم که با یک زن دیگر ارتباط دارد،همواره نگرانم که امشب شوهر آن زن غریبه به منزل ما بیاید و همسرم را کتک بزند! متهم این پرونده ادامه داد: به همین دلیل «س» از من خواست تا اطراف منزل آن ها کشیک بدهم و من فقط به این دلیل در آن ساعت بامداد به خیابان اسفندیانی 12 رفتم اما با دیدن دودهای غلیظ از آن جا فرار کردم و به خانه خودم در اسفندیانی 4 رفتم.

براساس گزارش خراسان، در ادامه بازجویی ها، کارآگاهان به بازرسی منزل «شهاب» پرداختند و با کشف مقداری طلا و سکه دریافتند که فاکتور سکه و طلاها به نام «س» (مقتوله) است. از طرف دیگر بررسی های بیشتر نشان داد که او طلاها را به سرقت برده و اختلافات مالی نیز با همکارش (مقتوله) دارد که به اختلاف آن ها برای ضمانت تسهیلات بانکی برمی گشت بدین گونه که متهم از پرداخت اقساط وام بانکی خودداری می کرد که زن 40 ساله آن را ضمانت کرده بود. بالاخره پس از 24 ساعت بازجویی های تخصصی در نهایت«شهاب» به آتش زدن منزل شاهرخ اقرار کرد و گفت:  ظرف بنزینی را که از قبل به آن واحد ساختمانی برده بودم ،در آن ساعت بامداد برداشتم و از زیر در داخل منزل آن ها ریختم، فقط می خواستم در واحد آپارتمانی را آتش بزنم ولی ناگهان شعله ها زبانه کشید و همه منزل آتش گرفت. من هم که ترسیده بودم از آن جا فرار کردم.

گزارش اختصاصی خراسان از مراحل دادرسی این پرونده جنایی حاکی است، هنوز تحقیقات تکمیلی در این حادثه هولناک ادامه داشت که تلاش های کادر درمان برای نجات شاهرخ (مصدوم حادثه) به نتیجه نرسید و او هم بر اثر عوارض ناشی از صدمات وارده جان سپرد. با مرگ وی، تنها بازمانده این خانواده پسری نوجوان بود که شب قبل از وقوع جنایت به سفر کاروان راهیان نور رفته بود.

به همین دلیل پرونده مذکور از اهمیت ویژه ای برخوردار شد و پس از انجام بازسازی صحنه جنایت و تکمیل تحقیقات به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد. «شهاب» (جوان 27 ساله) در جلسات دادگاه که به ریاست قاضی مجتبی علیزاده (رئیس وقت شعبه پنجم دادگاه) برگزار شد، تلاش کرد باز هم با داستان سرایی های دیگر اظهارات قبلی خود را انکار کند اما وقتی در برابر سوالات تخصصی مقام قضایی قرار گرفت به تناقض گویی پرداخت و در نهایت هم ارتکاب قتل سه عضو یک خانواده را پذیرفت. بنابراین گزارش، قضات باتجربه دادگاه نیز پس از بررسی دقیق محتویات پرونده و اعترافات متهم در مراحل دادرسی رای به 3 بار قصاص نفس دادند که این رای در دیوان عالی کشور نیز مهر تایید خورد و پرونده برای اجرای حکم به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد بازگشت.

گزارش خراسان حاکی است: پس از طی مراحل قانونی و فراهم شدن تشریفات و مقدمات اجرای حکم که با صدور دستوری از سوی معاون دادستان مرکز خراسان رضوی صورت گرفت، «شهاب» که اکنون جوانی 32 ساله بود سپیده دم روز گذشته در زندان مرکزی مشهد پای چوبه دار رفت و با نظارت و حضور قاضی با تجربه اجرای احکام و دیگر مسئولان ذی ربط، در حالی به مجازات رسید که رقص شعله های مرگ در کابوس آتش نیز پایان یافت تا قصه تلخ دیگری برای «عبرت آموزی» از این ماجرای وحشتناک در اذهان باقی بماند. خراسان رضوی : شماره : 20949 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۹ خرداد

 

راز بعد از کما!

روزی که دخترم را در آن وضعیت وحشتناک دیدم بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم و او را به مرکز درمانی بردیم ولی دخترم به کما رفت و ...

به گزارش خراسان زن میان سال که به همراه دختر 17 ساله اش  برای شکایت از یک مدیر شرکت مسافرتی هوایی به کلانتری امام رضا (ع) مشهد مراجعه کرده بود در حالی که ادعا می کرد دخترش با حیله و ترفند مدیر یک شرکت مسافرتی هوایی مورد تعرض قرار گرفته است، با استناد به ادعاهای دخترش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: دخترم در هنرستان گردشگری تحصیل می کند به همین دلیل قرار بود برای گذراندن یکی از واحدهای درسی اش مدتی را به عنوان کارآموز در یک شرکت مسافرتی آموزش ببیند ولی پدرش نمی توانست به هر شرکت خصوصی اعتماد کند به همین دلیل تلاش کرد با کمک اطرافیان فردی مورد اعتماد را برای کارورزی دخترم بیابد. بالاخره یکی از آشنایان شرکتی را در هسته مرکزی شهر معرفی کرد و همسرم به همراه دخترم به آن شرکت رفتند و با مدیر شرکت که چهره ای موجه داشت گفت و گو کردند.

طولی نکشید که با موافقت مدیر شرکت دخترم برای کارورزی مشغول کار شد اما چند ماه بعد حرکات و رفتارهای معنادار مدیر دخترم را نگران کرده بود و او می ترسید چنین موضوعی را با من یا پدرش در میان بگذارد تا این که در نزدیکی تعطیلات نوروز مدیر آن شرکت مسافرتی هوایی کارکنان را به بهانه شلوغی و افزایش مسافرت ها به دو شیفت کاری صبح و بعد از ظهر تقسیم کرد که دخترم در شیفت بعد از ظهر قرار گرفت. هنوز مدت زیادی از تغییر ساعت کاری دخترم نگذشته بود که یک روز مدیر شرکت در پایان ساعت کاری برای دخترم چای می آورد تا خستگی اش برطرف شود اما دخترم بعد از نوشیدن چای دچار سرگیجه می شود و توسط مدیر شرکت مورد تعرض قرار می گیرد. دخترم زمانی که متوجه موضوع می شود به صاحبکارش اعتراض می کند اما او با این ادعا که  از دخترم فیلم وعکس تهیه کرده ، تهدیدش می کند که نباید در این باره حرفی بزند. از سوی دیگر دخترم که نمی توانست این بی آبرویی را تحمل کند با خوردن مقداری قرص و در یک تصمیم احمقانه دست به خودکشی زد تا به قول خودش این لکه ننگ را از دامن خانواده اش پاک کند. من هم که از هیچ چیزی خبر نداشتم آن روز صبح وقتی دیدم دخترم از خواب بیدار نمی شود و هرچه صدایش می کنم پاسخی نمی دهد به طرف اتاقش رفتم اما ناگهان او را در وضعیت وحشتناکی مشاهده کردم که روی رختخواب افتاده و کف از دهانش بیرون زده بود. هراسان با اورژانس تماس گرفتم و دخترم را به بیمارستان امدادی بردیم ولی پزشکان اعلام کردند او به کما رفته است و احتمال این که به هوش بیاید خیلی اندک است. آن روز من فقط اشک می ریختم و نمی دانستم چرا دخترم دست به خودکشی زده است ولی مدتی بعد و به طرز معجزه آسایی دخترم به هوش آمد و از مرگ نجات یافت ولی یک ماه در بیمارستان بستری بود تا به بهبودی کامل رسید. بعد از این ماجرا بود که با اصرار من بالاخره حادثه وحشتناکی را که برایش رخ داده بود بازگو کرد و من هم بلافاصله دستش را گرفتم و به قانون پناه آوردم تا این فرد شیطان صفت به سزای اعمالش برسد.

گزارش خراسان حاکی است به دستور سرهنگ سیدعباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) با توجه به ادعاهای مادر این دختر نوجوان پرونده قضایی تشکیل شد و موضوع تحت بررسی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان رضوی : شماره : 20949 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۹ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ | 7:21 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |