در امتداد تاریکی-طعمه هایی در لیست سیاه!

به پیشنهاد همسر سابقم یک سایت کلاهبرداری با عنوان ازدواج موقت راه اندازی کردیم و با شگرد خاصی پول های طعمه هایمان را بالا می کشیدیم و سپس با نصف کردن مبالغ کلاهبرداری شده طعمه ها را در لیست سیاه قرار می دادیم و ...

به گزارش خراسان ،این ها بخشی از اظهارات زن 19 ساله ای است که با تلاش شبانه روزی و ردیابی های تخصصی نیروهای اطلاعات کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است. این زن جوان که سنگینی دستبندهای فولادین قانون را بر دستانش احساس می کرد درباره سرگذشت خود و چگونگی کلاهبرداری از طعمه هایش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: فرزند آخر یک خانواده 7 نفره بودم که همه اعضای آن خلافکار بودند. مادرم در خانه های مردم کار می کرد و پدرم نیز با خرده فروشی مواد مخدر روزگار می گذراند در همین حال 2 برادرم نیز آلوده مواد مخدر شده بودند و به دنبال تامین هزینه های اعتیادشان بودند و برادران دیگرم نیز روزگارشان را با مصرف مشروبات الکلی سپری می کردند. در این میان هر روز که از خواب بیدار می شدم با سروصدا و درگیری بین اعضای خانواده ام روبه رو می شدم تا این که روزی در مدرسه یکی از معلمانم متوجه مشکلات من شد و تلاش کرد مرا از این منجلاب نجات دهد اما آن ها قصد داشتند مرا از طریق بهزیستی به یک مکان دیگر منتقل کنند به همین خاطر و از ترس جدایی از خانواده، نه تنها پیشنهاد او را نپذیرفتم بلکه این ماجرا باعث شد تا دیگر درس و مدرسه را هم رها کنم. خلاصه 14 سالم بود که عاشق پسر دختر عمویم شدم و قصد داشتم با «عظیم» ازدواج کنم. اما پدرم که با برادرزاده اش اختلاف شدید وکینه عمیق داشت با شنیدن این موضوع بسیار آشفته شد و با این ازدواج مخالفت کرد. عظیم که پدری افغانستانی داشت و فرزند طلاق بود در 3 سالگی به همراه پدر و برادر دیگرش به افغانستان رفته بود و در یک خانواده آشفته زندگی می کرد. او در سن 17 سالگی زمانی دوباره به مشهد بازگشت که دیگر مواد مخدر و مشروبات الکلی مصرف می کرد با آن که من به خلافکاری های او واقف بودم باز هم به خاطر همان هیجانات دوران نوجوانی و هوسرانی های عاشقانه قصد داشتم به هر طریق ممکن با او ازدواج کنم در این شرایط و با پیشنهاد عظیم به شمال کشور فرار کردیم و یک ماه با یکدیگر در استان مازندران بودیم ولی بعد از گذشت این مدت برادرم ما را در حالی پیدا کرد که خطبه عقد بین ما جاری شده بود.

وقتی به مشهد بازگشتیم و من به خانه پدرم رفتم او تا سر حد مرگ مرا کتک زد. همه فامیل واسطه شدند تا اجازه دهد من و عظیم به طور رسمی با هم ازدواج کنیم ولی پدرم که از این رفتار احمقانه من به شدت عصبانی بود و از سوی دیگر هم کینه شتری از مادر عظیم داشت به هیچ وجه توصیه اطرافیان را نپذیرفت.

این گونه بود که من و عظیم برای بار دوم فرار کردیم و در یکی از شهرهای خراسان رضوی ساکن شدیم حالا دیگر من کار می کردم تا مخارج زندگی را تامین کنم ولی عظیم اهل کار نبود و دوست داشت اوقاتش را پای بساط مواد مخدر سپری کند بالاخره 5 سال با سختی ومشقت زیاد به زندگی مشترکمان ادامه دادم تا این که یک روز با اصرار و پیشنهاد من به مشهد بازگشتیم و با پدرم آشتی کردیم اما هنوز مدت زیادی از اقامت ما در مشهد نمی گذشت که دخالت های مادر شوهرم نیز در زندگی ما شروع شد. او مدام زیر گوش عظیم زمزمه می کرد که مرا طلاق بدهد چرا که معتقد بود وقتی دختری با یک جوان نامحرم از خانه فرار کند باز هم دل به مرد غریبه دیگری می بندد و مسیر هوسرانی را در پیش می گیرد. این حرف ها بر افکار عظیم تاثیر گذاشت و او یک روز که بسیار مست بود به خانه آمد و مرا طلاق داد به ناچار در حالی به خانه پدرم بازگشتم که پدر و مادرم پیر و ناتوان شده بودند و برادران معتادم آن ها را کتک می زدند تا هزینه های تامین مواد مخدر را بپردازند. در این شرایط از آن ها شکایت کردم ولی فایده ای نداشت از سوی دیگر نیز مشکلات مالی شدیدی داشتم و نمی توانستم مخارج زندگی را تامین کنم. در همین روزها بود که عظیم به سراغم آمد و زمانی که مشکلات مالی و بدبختی هایم را دید پیشنهاد داد با راه اندازی یک سایت در فضای مجازی درآمد کسب کنیم. او برایم یک سایت (عقد موقت) طراحی کرد و خودش طعمه ها را از شبکه های اجتماعی مانند تلگرام و اینستاگرام به دام می انداخت و با نرم افزار تغییر صدا اعتماد طعمه ها را برای واریز بیعانه جلب می کرد سپس من با آن افراد تماس می گرفتم و از طرف مقابل درخواست می کردم باید قبل از ورود به منزل باقی مانده هزینه های جاری شدن صیغه عقد موقت را واریز کند این درحالی بود که طعمه را با یک نشانی قلابی دنبال نخود سیاه می فرستادیم و او زمانی که به آن نشانی می رفت با آدرس اشتباه روبه رو می شد در همین حال نیز من بلافاصله شماره تلفن او را در فهرست سیاه قرار می دادم و به قول معروف بلاک می کردم سپس همه پول ها را با عظیم تقسیم می کردیم و من می توانستم اجاره منزل پدر و مادرم را نیز پرداخت کنم ولی با آن که آثاری از خود در فضای مجازی به جا نمی گذاشتیم نمی دانم ماموران اطلاعات کلانتری چطور مرا دستگیر کردند.

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرا و صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بازجویی های تخصصی از این زن جوان آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20954 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۷ خرداد

 

گوش بری هولناک تا سرقت و اخاذی های میلیاردی

اختصاصی خراسان

سید خلیل سجادپور- نیروهای انتظامی مشهد در عملیاتی ضربتی، دو عضو یک باند مخوف اخاذی های میلیاردی را در حالی به دام انداختند که بررسی های پلیسی، ماجرای آدم ربایی یک میلیون دلاری با بریدن گوش گروگان در افغانستان و سرقت و اخاذی های میلیاردی در مشهد را فاش کرد.

فرمانده حافظان امنیت مشهد روز گذشته در تشریح ماجرای دستگیری عاملان اخاذی میلیاردی با جعل عنوان پلیس به خراسان گفت: دقایق اولیه بامداد سیزدهم خرداد، ماموران کلانتری میرزا کوچک خان مشهد در جریان اخاذی میلیاردی با اسناد جعلی قرار گرفتند و بلافاصله برای ریشه یابی موضوع وارد عمل شدند. سرهنگ حسین دهقان پور افزود: با توجه به اهمیت ماجرا، شبانه گروهی از افسران زبده دایره قضایی کلانتری با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) به طور نامحسوس محل حضور متهمان در خیابان شهید مفتح را به محاصره درآوردند و جوانی به  نام «محمد جواد» را هنگامی دستگیر کردند که با در دست داشتن اسنادی امضا شده، مدعی بود از پسر 16 ساله تاجر افغانستانی مبلغ 2 میلیارد تومان طلب مالی دارد! اما زمانی که مشخص شد این جوان فقط یک دستفروش ساده دوره گرد است که روسری می فروشد، ماجرا به اخاذی میلیاردی گره خورد و نیروهای انتظامی، او را به کلانتری هدایت کردند. این جوان که با راهنمایی و نظارت مستقیم «سرهنگ عبدی» مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفته بود، اظهار کرد که اثر انگشت و امضاها مربوط به پسر 16 ساله تاجر افغانستانی است اما وقتی ستوان خورشیدی (رئیس دایره قضایی کلانتری) که سرپرستی این عملیات را به عهده داشت با نوجوان مذکور به صورت اینترنتی و تصویری در دبی تماس گرفت، مشخص شد که متهم مذکور در اخاذی یک میلیارد و 200 میلیون تومانی از این نوجوان نیز نقش داشته است. بنابراین گروه عملیاتی با کسب دستورات قضایی و در یک عملیات تعقیب و گریز درحالی همدست دیگر این متهم را دستگیر کردند که در یک قرار صوری مخفیگاه وی را نیز به محاصره درآورده بودند.

فرمانده انتظامی مشهد ادامه داد: با دستگیری دو متهم مذکور و افشای ماجرای اخاذی میلیاردی مشخص شد که چندی قبل یکی از دوستان افغانستانی نوجوان 16 ساله، او را به یک دورهمی شبانه دعوت کرده است و آن ها پس از مصرف مشروبات الکلی، نقشه اخاذی را با همدستی دو تن دیگر از دوستانشان طرح کرده اند.

وی با اشاره به ادعاهای نوجوان 16 ساله و اعضای خانواده اش افزود: این نوجوان هنگامی که از دورهمی شبانه به خانه پدری اش باز می گشت، توسط دو جوان دیگر که خود را مامور انتظامی معرفی می کردند غافلگیر شد و آن ها از وی خواستند تا اسناد، سفته و دیگر مدارک را به  منظور تعهد برای آزادی امضا کند وگرنه او را به زندان می برند و موتورسیکلت را هم توقیف می کنند!

نوجوان یاد شده نیز که ترسیده بود، آن اسناد را طبق ادعاهایش امضا کرده است ولی چند روز بعد با شکایت دو جوان ناشناس که پسر 16 ساله  مبلغ یک میلیارد و 200 میلیون تومان بدهکاری دارد، پدر تاجر وی را تحت فشار گذاشته اند و او نیز برای آن که فرزندش دچار مشکل نشود، این مبلغ را به شاکیان قلابی پرداخته بود.

سرهنگ دهقان پور تصریح کرد: ولی دوباره ماموران قلابی به طمع افتاده بودند و با اسناد جعلی دیگر قصد اخاذی دو میلیارد تومانی را داشتند که با هوشیاری نیروهای انتظامی در چنگ قانون گرفتار شدند. وی خاطرنشان کرد: این درحالی بود که بررسی های پلیس و شواهد و مدارک موجود نشان می داد: تاریخ امضا و اثر انگشت مدارک طلب دو میلیاردی زمانی است که نوجوان 16 ساله اصلا در ایران نبود! و در دبی به سر می برد!

ماجرای سرقت بیش از 6 میلیارد تومانی از منزل تاجر

رئیس پلیس مشهد همچنین به افشای ماجرای سرقت کیف حاوی ارز و طلا از منزل تاجر افغانستانی اشاره کرد و افزود: در اثنای تحقیق از متهمان مشخص شد که ریشه آشنایی متهمان به یکی از مظنونان پرونده سرقت میلیاردی باز می گردد که مدتی قبل رخ داده است. وی در تشریح این حادثه نیز گفت: شبی که اعضای خانواده تاجر افغانستانی در منزل نبودند یکی از دوستان نوجوان 16 ساله مهمان اوبود اما شب بعد از این ماجرا، اعضای یک باند سرقت با دریل در ضد سرقت منزل تاجر افغانستانی را تخریب کرده و کیف حاوی بیش از 6 میلیارد تومان ارز و طلا را به سرقت برده اند.

«کلیددار امنیت شهر» اضافه کرد: با پیچیده شدن ماجراهای این پرونده، نیروهای کلانتری با هماهنگی و دستورات ویژه قاضی جعفری (بازپرس شعبه 410 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) به بازرسی مخفیگاه متهمان پرداختند و تعدادی درجات انتظامی، شوکر برقی و مشروبات الکلی را کشف کردند که بر موضوع اخاذی با جعل عنوان نیروهای انتظامی مهر تایید می زد.

سرهنگ حسین دهقان پور با اشاره به آغاز تحقیقات درباره ارتباط برخی از متهمان فراری این پرونده درباره حادثه هولناک گوش بری یک میلیون دلاری در افغانستان نیز گفت: در اثنای تحقیقات گسترده درباره افراد مرتبط با ماجرای سرقت و اخاذی های میلیاردی، شاکی پرونده که یکی از فرزندان تاجر افغانستانی است، به حادثه گروگان گیری در سال 92 در کابل نیز اشاره کرد که  هم اکنون به موضوع این پرونده مربوط نیست اما بررسی های تخصصی در خصوص ادعاهای شاکی و احتمال ارتباط برخی از مظنونان پرونده با ماجرای گوش بری یک میلیون دلاری در افغانستان، هم در دستور کار قرار دارد.

به گزارش اختصاصی خراسان، شاکی 32 ساله این پرونده درباره ماجرای وحشتناک گروگان گیری و گوش بری در کابل به خبرنگار خراسان گفت: تابستان سال 92، زمانی که 24 سال بیشتر نداشتم از مغازه صرافی پدرم بازمی گشتم که حدود ساعت 6 بعد از ظهر وقتی خودرو را در نزدیکی منزل پارک کردم ناگهان سرنشینان یک دستگاه خودرو با سلاح و پوشش نظامی مرا ربودند و به مکانی نامعلوم بردند. آن ها چشم های مرا بسته بودند و کتک می زدند و آمپول بیهوشی تزریق می کردند. وقتی به هوش آمدم با زنجیر دست و پاهایم بسته بود و در یک زیرزمین قرار داشتم. گروگان گیران بعد از 15 روز با پدرم تماس گرفتند و تقاضای 5 میلیون دلار کردند ولی پدرم از آن ها می خواست تا کمتر بگیرند چرا که توان تهیه این مبلغ را نداشت. بالاخره بعد از حدود 45 روز به یک میلیون دلار راضی شدند ولی وقتی پدرم نتوانست این مبلغ را هم بپردازد آن ها با تزریق داروی بی حسی، گوش مرا بریدند و از این صحنه دلخراش فیلم گرفتند. سپس بریده گوش مرا با همان فیلم برای پدرم فرستادند که او به ناچار یک میلیون دلار را پرداخت کرد و آن ها مرا با خودرو و چشم های بسته در چهل و نهمین روزگروگان گیری به خیابانی خلوت آوردند و از من خواستند تا 100 بشمارم و بعد چشم هایم را باز کنم! من هم وقتی چشم بند را برداشتم با گوشی تلفنم که در اختیارم گذاشته بودند با خانواده ام تماس گرفتم و آن ها مرا پیدا کردند. بعد از این ماجراها در سال 93 به همراه خانواده و برخی از بستگانمان به مشهد آمدیم که حوادث سرقت کیف طلا و ارز و همچنین اخاذی با اسناد جعلی از برادرم رخ داد. حالا هم احتمال می دهیم شاید این ماجراها با یکدیگر ارتباط داشته باشند!

گزارش خراسان حاکی است: با صدور دستوری قاطع از سوی قاضی شعبه 410 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، متهمان این پرونده روانه زندان شدند و تحقیقات گسترده توسط نیروهای کلانتری میرزا کوچک خان برای کشف زوایای پنهان این حوادث تکان دهنده ادامه یافت. خراسان : شماره : 20954 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۷ خرداد

 

ماجرای کلاهبرداری پیچیده ‌ای که درپی اطمینان بی‌جا آغاز شد

محمد جواد ابوعطا - منشی جوان هر روز پیگیر موضوع بود و نگرانی اش اگر بیشتر از دکتر نبود، کمتر هم نبود. از روز اولی که پزشک متخصص موضوع کلاهبرداری از بیمارانش را به منشی جوان گفته بود، او مثل اسپند روی آتش، آرام و قرار نداشت و مدام از نتیجه پرونده می پرسید، سؤالات گاه و بیگاه منشی آن قدر ادامه یافت تا خودش در معرض اتهام کارشناسان پلیس فتای خراسان رضوی قرار گرفت و در نهایت همین کنجکاوی های ظاهری مثل کلافی به دست و پایش پیچید و در کمال ناباوری اعلام کرد که او متهم اصلی پرونده را برای کلاهبرداری از بیماران این پزشک متخصص کمک کرده است.

اولین بار از زبان یکی از بیمارانش شنید که مبلغی را برای مشخص شدن زمان عمل جراحی پرداخته است، دکتر مطمئن بود که بیمارش اشتباه می کند اما وقتی مستندات بیمار را دید به خصوص صفحه اینستاگرامی اش که دربردارنده چت او و بیمار بود، برق از سرش پرید.

این ماجرا در طول یک هفته چندین بار دیگر هم تکرار شد و پزشک متوجه شد که فردی به صفحه شخصی او در شبکه اجتماعی اینستاگرام نفوذ کرده و از مخاطبان او کلاهبرداری کرده است.

ماجرای یک شیادی

منشی پزشک اولین فردی بود که در جریان این موضوع قرار گرفت. دکتر مشهدی نیز برای شکایت به پلیس فتای خراسان رضوی مراجعه کرد و از شیاد یا شیادان فضای مجازی که به صفحه شخصی او نفوذ کرده بودند، شکایت کرد.

با طرح این شکایت و از آنجا که احتمال کلاهبرداری های بیشتر از شهروندان وجود داشت، سرهنگ جواد جهانشیری، رئیس پلیس فتا خراسان رضوی دستور ویژه ای برای شناسایی و دستگیری عاملان این اقدام شیادانه را صادر کرد.

کارشناسان پلیس فتا با دریافت اظهارات شاکی، تحقیقات خود را درباره پرونده آغاز کردند. بررسی های فنی کارشناسان را به این فرضیه رساند که پروژه نفوذ به این حساب اینستاگرامی، از سوی هکرها نبوده و رد پایی از این شیادان در پرونده وجود ندارد. ادامه تحقیقات با توجه به اظهارات پزشک که اعلام کرد تنها منشی اش از این ماجرا خبر دارد، ظن مأموران را برانگیخت و برای پاره ای توضیحات از این فرد خواستند تا به پلیس فتا مراجعه کند.

من نمی دانم چه شده است

با حضور منشی جوان در پلیس فتا، رفتار و حرکات او بیشتر از صحبت هایش مشکوک بود. این فرد در پاسخ به اینکه چند نفر به حساب دکتر دسترسی داشته اند در حالی مدعی شد که چیزی نمی داند و از این موضوعات سردرنمی آورد، که پیش تر پزشک اعلام کرده بود منشی اش تنها فردی بوده که به اینستاگرامش دسترسی داشته و پاسخ برخی کاربران را او می داده است.

وقتی پلیس این واقعیت را به منشی گفت، او از شنیدن آن شوکه شد و نتوانست دلیلی برای این دروغش دست و پا کند. هر چه سؤالات بیشتر می شد، پاسخ های منشی کمتر و کوتاه تر می شد تا جایی که در نهایت به دست داشتن در این شیادی اعتراف کرد.

به دنبال متهم اصلی

با اعترافات منشی، مشخص شد که او زمینه نفوذ به اینستاگرام پزشک را مهیا کرده و در واقع یکی از متهمان اصلی پرونده است. هم زمان با شناسایی این متهم، کارشناسان تحقیقات خود برای شناسایی و دستگیری دیگر متهم پرونده را آغاز کردند و این فرد نیز دستگیر شد.

رئیس پلیس فتای خراسان رضوی درباره دیگر جزئیات این پرونده بیان کرد: بررسی های اولیه نشان می دهد که کلاهبرداران تاکنون بیش از 80میلیون تومان از دنبال کنندگان صفحه مجازی این پزشک کلاهبرداری کرده اند.

سرهنگ جواد جهانشیری، انگیزه این متهم را کسب منفعت مالی در فضای مجازی بیان کرد و گفت: در تحقیقات تخصصی، متهم در ابتدا موضوع پرونده را کاملا انکار کرد ولی با رویارویی با ادله دیجیتالی جمع آوری شده چاره ای جز اعتراف نداشته و به اجاره تعدادی کارت بانکی برای پول شویی و تغییر مسیر پیگرد قانونی اعتراف کرد.رئیس پلیس فتای خراسان رضوی در ادامه به روش های جلوگیری از هک اکانت اینستاگرام اشاره و به کاربران توصیه کرد : از رمزهای پیچیده شامل حروف کوچک، حروف بزرگ، اعداد و نشانه استفاده کنند. همچنین با فعال سازی ورود دومرحله ای امنیت حساب کاربری خود را تا حد ممکن بالا برده و ایمیل پشتیبان حساب کاربری خود را نیز فعال کنند. شهر آرا تاریخ: ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۴۵

 

ازدواج نافرجام

13 سال بیشتر نداشتم که جشن ازدواج من و دو خواهر و برادرم در یک روز برگزار شد اما در طول دو سال دوران نامزدی، من فقط چند بار نامزدم را در مراسم عروسی یا عزای فامیل دیدم چرا که پدرم مردی بسیار سخت گیر بود و ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 25 ساله ای است که برای رهایی از بدبینی و تهمت های ناروای پدرش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد مراجعه کرده بود. این دختر جوان با بیان این که سخت گیری های بیش از حد پدرم زندگی را به ما تلخ کرده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدرم شغل آزاد دارد و مادرم خانه دار است اما از همان دوران کودکی در سایه شک و تردیدهای پدرم زندگی تلخی داشتم. سخت گیری های او به حدی بود که حتی اجازه نمی داد من وخواهرم با برادرمان که چهار سال از من بزرگ تر بود، بازی کنیم یا حتی در یک اتاق تنها باشیم. آن روزها حتی از نگاه های پدرم می ترسیدیم و نمی توانستیم با برادرم شوخی کنیم چرا که اگر پدرم متوجه ماجرا می شد ما را کتک می زد. خلاصه در میان همین شک و تردیدها بود که پسر خاله ام به خواستگاری خواهرم آمد اما پدرم بلافاصله تصمیم گرفت من و برادرم را نیز همزمان عروس و داماد کند. او می گفت حالا که قرار است خواهرم ازدواج کند و نامزدش به خانه ما بیاید، باید من و برادرم نیز متاهل باشیم. این بود که با پیشنهاد پدرم عباس با دختر عمویم ازدواج کرد و من هم که 13 سال بیشتر نداشتم با یکی از پسردایی هایم پای سفره عقد نشستم. بدین ترتیب جشن عقدکنان ما سه خواهر و برادر در یک شب برگزار شد و همه بستگانمان در جشن فامیلی شش نفره ما شرکت کردند اما پدرم با همه ما شرط کرده بود که به هیچ وجه حق نداریم شب را در منزل یا کنار نامزدمان باشیم حتی اگر آن ها نیز به خانه ما آمدند باید همه اعضای خانواده حضور داشته باشند. خلاصه یک سال به همین ترتیب سپری شد و خواهرم با پسر خاله ام زندگی مشترک خودشان را آغاز کردند و به خانه بخت رفتند اما من فقط چند بار نامزدم را در جشن های عروسی یا مراسم عزا دیده بودم. با وجود این، روزی فهمیدم نامزدم با بزرگ ترها صحبت کرده است و قصد دارد مرا طلاق بدهد. هنوز هم نمی دانم چرا پسر دایی ام با من ازدواج کرد و چرا مرا طلاق داد، فقط از دیگران شنیده ام که او نمی توانست سخت گیری های بیش از حد پدرم را برای دیدارهای ما تحمل کند. در این شرایط من در همان دوران نامزدی به  دختری مطلقه تبدیل شدم ولی چیزی از سخت گیری های پدرم کاسته نشد. او هر روز مرا با خودش به مدرسه می برد و به خانه باز می گرداند و حتی اجازه نمی داد با مادرم برای خرید بیرون بروم. در همین وضعیت دیپلم گرفتم و در رشته حسابداری وارد دانشگاه شدم. پدرم به ناچار یک دستگاه گوشی تلفن هوشمند برایم خرید تا بتواند در دانشگاه مرا کنترل کند. او بعد از کلاس با من تماس می گرفت تا بداند کجا و با چه کسی هستم و اگر موقعیت آن را هم داشت به صورت اینترنتی و تصویری با من تماس می گرفت تا مطمئن شود که در دانشگاه هستم.

هنوز تحصیلات دانشگاهی ام به پایان نرسیده بود که جوانی به خواستگاری ام آمد اما این بار من که نمی خواستم ماجرای نامزدی با پسر دایی ام تکرار شود به طور پنهانی با او ارتباط برقرار کردم ولی «حشمت» از اعتماد من سوء استفاده کرد و چند ماه بعد از این ارتباط های خیابانی رهایم کرد. پدرم وقتی از موضوع باخبر شد، به شدت کتکم زد و از آن روز به بعد دیگر هیچ گاه به من اعتماد نکرد. حالا سخت گیری های او به اندازه ای رسیده که حتی نمی توانم با اعضای خانواده ام بیرون بروم. مادرم نیز در برابر رفتارهای پدرم سکوت می کند ولی اشک های او هم تاثیری در رفتار و عقاید پدرم ندارد. روز گذشته نیز به دلیل این که با یکی از دوستانم تماس گرفته بودم، مرا کتک زد که برادرم به دادم رسید و مرا از زیر مشت و لگدهای او رها کرد. این درحالی است که پدرم چند سال قبل با دختری هم سن و سال من ازدواج کرده است اما ...

گزارش خراسان حاکی است تلاش های روان شناختی و بررسی های کارشناسی در این پرونده به  دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20944 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۳ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ | 11:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |