درامتدادتاریکی-سرگذشت قاچاقچی بزرگ!
قرار بود محموله هروئین را در مشهد به جوانی با مشخصات معلوم تحویل بدهم اما هنوز از مهمان پذیر بیرون نیامده بودم که ناگهان ماموران انتظامی از راه رسیدند و ...
به گزارش خراسان زن 27 ساله سابقه داری که در یک عملیات ضربتی توسط افسران دایره اطلاعات کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است،پس از آن که به سوالات تخصصی افسر پرونده درباره انتقال 617 گرم مواد مخدر صنعتی (هروئین فشرده) پاسخ داد درباره سرگذشت خود نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یک خانواده 10 نفره رشد کردم اما پدرم فردی قمارباز بود و هیچ توجهی به خانواده اش نداشت. او مسئولیتی را بر دوش خود احساس نمی کرد و همواره بیکار بود به همین دلیل من و هفت برادر و خواهر دیگرم به سختی زندگی می کردیم به گونه ای که معنای واقعی فقر را با همه وجود می فهمیدیم. دوبرادرم وقتی به سن نوجوانی رسیدند خودشان به دنبال کار و زندگی رفتند اما من و خواهرانم در حالی با فقر و نداری می ساختیم که داشتن یک زندگی مرفه برای من از همان دوران نوجوانی به یک رویا تبدیل شده بود. در همین شرایط هر خواستگاری که زنگ خانه ما را به صدا درمی آورد هیچ گاه با پاسخ منفی روبه رو نمی شد چون پدرم فقط قصد داشت ما را شوهر بدهد و بدون جهیزیه روانه خانه بخت کند. من هم در همان سن نوجوانی با جوان معتادی ازدواج کردم اما زندگی مشترک ما دوامی نداشت و من درحالی از او طلاق گرفتم که خودم نیز معتاد شده بودم. در این شرایط و برای آن که هزینه های اعتیادم را تامین کنم برای قاچاقچیان محله خرده فروشی می کردم تا این که یک بار دستگیر و در زابل روانه زندان شدم اما به دلیل این که سابقه کیفری نداشتم بعد از مدتی مورد عفو قرار گرفتم و از زندان آزاد شدم اما باز هم وسوسه های یک زندگی مرفه به سراغم آمد و تصمیم گرفتم برای یک بار محموله سنگین مواد مخدر صنعتی جابه جا کنم و با سود هنگفت آن زندگی خوبی برای خودم بسازم به همین دلیل این محموله هروئین را از سیستان و بلوچستان به مشهد منتقل کردم و قرار بود به جوانی با مشخصات معلوم در کنار آرامگاه نادر تحویل بدهم. وقتی وارد مشهد شدم در یک مهمان پذیر اقامت کردم تا جلب توجه نکنم اما هنوز ساعت قرار با آن جوان نرسیده بود که ناگهان ماموران انتظامی وارد مهمان پذیر شدند و مرا در حالی دستگیر کردند که هنوز محموله مواد مخدر را مخفی نکرده بودم و ...
گزارش خراسان حاکی است نیروهای زبده کلانتری که با راهنمایی و نظارت مستقیم سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) وارد عملیات شده بودند،درقرار صوری همدست 33 ساله این زن جوان را در حالی به دام انداختند که از قاچاقچیان حرفه ای و سابقه دار بود.
بررسی های بیشتر برای ریشه یابی این پرونده با صدور دستورات ویژه قضایی همچنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20961 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ خرداد
جزئیات جدید از دستگیری سارقان هالیوودی صندوق امانات بانک
هدیه 50 میلیونی یک سارق به عمه اش، گلایه رئیس پلیس از رسانه ملی و... از خبرهای پربازدید دستگیری سارقان هالیوودی صندوق امانات بانک ملی بود
ادامه تحقیقات درباره سرقت از صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه تهران نشان میدهد ۳ برادری که از سرکردگان باند هستند، با اموال سرقتی دست به ولخرجیهای بسیار زدند و در تازهترین اعترافات خود از جزئیات بیشتری درباره این سرقت پرده برداشتند.روزنامه «شهروند» روز دوشنبه در گزارشی نوشت: سارقان اصلی و طراح نقشه این سرقت، سه برادر بودند که همراه با یکی از بستگان نزدیکشان نقشه دزدی را طراحی کردند این افراد بیشتر از ۱۲ ساعت در بانک بودند تا اینکه توانستند به صندوقها دسترسی پیدا کنند. صورتهای خود را پوشانده و با موتور و خودروی پلاک مخدوش به محل سرقت رفته بودند. دو برادر به همراه همسر یکی از آنها درست پس از این دزدی به خارج از کشور رفتند. روز ۱۶ خرداد بود که وقتی کارمندان بانک ملی شعبه دانشگاه وارد بانک شدند، صحنه عجیبی را پیش روی خود دیدند. سارقان وارد بانک شده بودند. درها را تخریب کرده و سر فرصت، محتویات ۱۶۸ صندوق را به سرقت برده بودند. دزدان پس از انجام سرقت، از همان درِ پارکینگ بانک که وارد شده بودند، خارج شدند. بلافاصله تحقیقات در این باره آغاز شد. تیمی از کارآگاهان حرفهای متخصص پلیس آگاهی مامور رسیدگی به این ماجرا شدند تااین که صبح روز جمعه ۲۰ خردادماه خبر رسید، ۱۳ متهم این پرونده همگی دستگیر شدند و در اختیار پلیس قرار دارند. این در حالی است که محتویات صندوقها نیز از مخفیگاه متهمان کشف شد.
سارقان اصلی بانک ملی با پولهای دزدی چه کردند؟
نخستین اظهارات سارقان بانک ملی نشان میدهد که آنها با سکههای سرقتی، خودروهای خارجی خریدهاند.
سارقان اصلی و طراح نقشه این سرقت، سه برادر بودند. این سه برادر به همراه یکی از بستگان نزدیکشان نقشه دزدی را طراحی کردند. آنها بیشتر از ۱۲ ساعت در بانک بودند تااین که توانستند به صندوقها دسترسی پیدا کنند. نقشهای کاملا حرفهای کشیده بودند. صورتهای خود را پوشانده و با موتور و خودروی پلاک مخدوش به محل سرقت رفته بودند. دو برادر به همراه همسر یکی از آنها درست پس از این دزدی به خارج از کشور رفتند. یعنی پیش از آن که کسی از حرفهایترین سرقت سال باخبر شود، آنها از مرز کشور خارج شده بودند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، سارقان در نخستین تحقیقات و بازجوییشان پرده از راز این سرقت حرفهای، جنجالی و پرحاشیه برداشتند. یکی از آنها به پلیس گفت: «ما از وقتی که نقشه سرقت از بانک را کشیدیم، خانهای بهعنوان پاتوق در نزدیکی پیچ شمیران اجاره کردیم. اول میخواستیم بانک تجارت را خالی کنیم. نقشه سرقت را خیلی حرفهای و موشکافانه طراحی کردیم. ولی یک اشتباه باعث شد که در آن سرقت موفق نباشیم. آن هم این بود که دستگاه هوابرش با خودمان نبردیم. برای همین نتوانستیم در را تخریب کنیم. سرقتمان ناکام ماند و دوباره به پاتوقمان برگشتیم. این بار بانک ملی را انتخاب کردیم. آن بانک هم به پاتوقمان خیلی نزدیک بود. برای همین، همان نقشه را اینبار دقیقتر برنامهریزی کردیم و وارد بانک شدیم. اینبار دستگاه هوابرش داشتیم. بهراحتی توانستیم درهای مقابلمان را تخریب کنیم و وارد آن جا شویم. همهچیز را از قبل بلد بودیم و برنامهریزی کرده بودیم. بعد از سرقت هم بلافاصله به پاتوقمان برگشتیم.»
هدیه 50 میلیونی برای تولد عمه جانم خریدم!
این سارق در ادامه اعترافاتش گفت: «در ابتدا با ۱۰۰ سکه طلا یک خودرو و با ۸۳ سکه یک خودروی دیگر خریدیم. خودروی اوپتیما و یک خودروی خارجی خریدیم. ۳۰۰ میلیون تومان هم پول برداشتیم و بدهیهایمان را پرداخت کردیم. البته از آن مبلغ، ۵۰ میلیونتومان نیز برداشتیم و برای عمهمان هدیه تولد خریدیم. چون تولدش بود و ما عمهمان را خیلی دوست داشتیم، برایش یک هدیه باارزش خریدیم. قرار شد بقیه طلاها را نیز آب کنیم و به خارج از کشور ببریم. البته برادرهایم که به خارج رفته بودند، با خودشان دلار و یورو برده بودند. قرار بود که بعد از سه چهارماه زمانیکه آبها از آسیاب افتاد، برگردند و اینبار یک نقشه سرقت بزرگ دیگر طراحی و اجرا کنیم. مقداری از طلاها را نیز به چندنفر از بستگانمان دادیم تا به خودشان آویزان کنند و بهعنوان طلای شخصی آن را از مرز خارج کنند ولی غافلگیر شدیم. اصلا فکرش را هم نمیکردیم که دستگیر شویم. ما قرار بود که چندماه بعد دوباره نقشه یک سرقت دیگر از بانک را بکشیم، اما لو رفتیم.»
براساس این گزارش، تحقیقات از متهمان در حالی ادامه دارد که هنوز نکات مهمی از این پرونده برای پلیس فاش نشده است ازجمله این که دزدان پس از سرقت از صندوقهای امانات، اموال سرقتی را به خانه اجارهای برده، روی تخت چیده و از آن ها عکس و فیلم گرفته بودند؛ هر چند خودشان مدعی هستند که از فرط خوشحالی این کار را انجام دادهاند، اما این امکان وجود دارد که از این کار هدف دیگری داشتند و از فردی برای سرقت دستور گرفته و پس از سرقت نیز فیلم و عکسها را برای او تهیه کردهاند. هماکنون بررسیها به شکل ویژه در این پرونده تا برطرف شدن ابهامات ادامه دارد.
انتقاد سردار اشتری از نادیده گرفتن دستاورد پلیس
در همین حال روز گذشته فرمانده فراجا با بیان این که رقم پرونده سرقت بانک ملی خیلی بالا بود و این اتفاق خیلی به ما فشار وارد کرد، افزود: کشف این پرونده مربوط به آگاهی فراجا نبود و مربوط به کل نظام جمهوری اسلامی ایران بود؛ این گلایه را به دوستان در رسانه ملی اعلام میکنم. سردار حسین اشتری اظهارکرد: ضمن گلایه جدی از رسانه ملی در نپرداختن به این دستاورد بزرگ گفت: کشف این پرونده مربوط به آگاهی فراجا و تهران نبود و مربوط به کل نظام جمهوری اسلامی ایران بود؛ این گلایه را به دوستان در رسانه ملی اعلام میکنم، در برنامه جمعه شب نیز دوستان به جای پرداخت به اصل موضوع به حاشیه پرداختند و میخواستند ضعفی پیدا کنند! به هر صورت امیدواریم این مباحث اصلاح شود؛ یک اتفاق مثبت افتاده و دشمن نمیخواهد آن بزرگ شود و خود ما نیز حواسمان نیست که به این دستاورد بپردازیم. خراسان : شماره : 20960 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۴ خرداد
دختر سیاه بخت!
روزی که برای وقت گذرانی در فضای مجازی پرسه می زدم با جوانی آشنا شدم که گویی سنگ صبور درددل هایم بود. چند ماه بعد در حالی با مرد رویاهایم ازدواج کردم که آن روی سکه نمایان شد و ... به گزارش اختصاصی خراسان زن 19 ساله که با ظاهری آشفته و اشک ریزان وارد کلانتری شده بود درباره سرگذشت غمبار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: از روزی که خودم را شناختم جز جدل و فریادهای توهین آمیز پدر و مادرم چیزی ندیدم. پدرم مردی معتاد و بیکار بود و توانایی اداره زندگی را نداشت. او حتی نمی توانست مخارج روزانه را تامین کند از سوی دیگر مادرم همه تلاش خود را به کار گرفته بود تا پدرم را از مواد مخدر دور کند و به زندگی عادی بازگرداند اما تلاش هایش فایده ای نداشت و پدرم در همان مسیر بی راهه حرکت می کرد تا این که بالاخره مهر طلاق بر شناسنامه مادرم جا خوش کرد و آن ها از یکدیگر جدا شدند.
آن زمان من 4 سال بیشتر نداشتم و مادرم که سرپرستی مرا به عهده داشت دست مرا گرفت و به خانه مادربزرگم برد 2 سال بعد از این ماجرا مادرم نیز با مرد جوانی ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت به همین خاطر من در 6 سالگی در واقع مادرم را هم از دست دادم چرا که ناپدری ام مخالف حضور من در خانه اش بود و این موضوع را آشکارا با مادرم شرط کرده بود در این شرایط من به ناچار زندگی سرد و بی روحی را در کنار مادربزرگ پیرم می گذراندم و از هر نوع محبت و عاطفه ای دور بودم. با وجود این هر روز کیف مدرسه ام را برمی داشتم و راهی کلاس درس می شدم با آن که دختری افسرده و گوشه گیر بودم و توجهی به درس و مشق نداشتم اما باز هم از هوش بالایی برخوردار بودم و با مطالعه کتاب در شب امتحان نمرات بالایی می گرفتم به طوری که همه معلمانم تعجب می کردند و گاهی نیز مظنون به تقلب می شدم. خلاصه روزگارم به همین ترتیب سپری می شد تا این که حدود یک سال و نیم قبل و زمانی که تحصیل به صورت مجازی بود به خاطر وقت گذرانی و از روی بی حوصلگی در فضاهای مجازی پرسه می زدم در همین جست وجوهای اینستاگرامی بود که به طور اتفاقی با «فرشید» آشنا شدم او جوانی 30 ساله و اهل اصفهان بود ولی با همه این تفاوت سنی خیلی با حوصله و طمأنینه به حرف هایم گوش می داد. گویی سنگ صبور درددل هایم بود و من عشق و محبت را در کلام او جست وجو می کردم طولی نکشید که به فرشید دل باختم و عاشقانه به او ابراز علاقه کردم. 6 ماه بعد تصمیم به ازدواج گرفتیم و من ماجرا را برای مادرم بازگو کردم. او با شنیدن این خبر لبخندی زد و خیلی خوشحال شد چرا که دیگر مزاحمی در زندگی نداشت و می توانست به راحتی با شوهرش زندگی کند اما خانواده فرشید از این موضوع بسیار برآشفته شدند و با ازدواج ما مخالفت کردند چرا که ما تفاوت های فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی زیادی با هم داشتیم. با آن که اوضاع مالی پدر فرشید بسیار خوب بود و موقعیت اجتماعی بالایی داشت ولی بیشتر مخالفت آن ها این بود که من فرزند طلاقم و تربیت خانوادگی ندارم! خلاصه با همه این مخالفت ها فرشید به ازدواج با من تاکید داشت تا این که با اصرار او، خانواده اش رضایت دادند و تنها یک شب برای مراسم عقدکنان ما از اصفهان به مشهد آمدند. روز بعد خانه کوچکی برای ما اجاره کردند و به اصفهان بازگشتند. همسرم نیز در یک شرکت خصوصی مشغول کار شد و من حالا به همه آرزوهایم رسیده بودم و مرد رویاهایم را در کنارم می دیدم اما این خوشی ها و لبخندها خیلی دوام نداشت چرا که فرشید در همان هفته اول زندگی مشترک شخصیت واقعی خود را نشان داد و به قول معروف آن روی سکه نمایان شد. فرشید مردی بسیار عصبی بود و با هر بهانه ای کتکم می زد و تحقیرم می کرد. او اوضاع مالی پدرش و زندگی آشفته پدر و مادر مرا مدام به رخم می کشید و مرا دختری سیاه بخت و درمانده می خواند. حتی وقتی برای اولین بار به اصفهان رفتم پدر و مادر فرشید مرا به خاطر گم شدن یک فلش متهم به دزدی کردند و تهمت های ناروایی زدند. آن ها با یک حالت دلسوزی و ترحم گونه می گفتند تو در یک خانواده فقیر به دنیا آمده ای و پدر و مادری هم نداشتی که تو را به طور صحیح تربیت کنند حالا هم اگر برای اولین بار دزدی کرده ای، عیبی ندارد و تو را می بخشیم! با این تحقیرها و سرزنش ها آن قدر سرشکسته می شدم که فقط اشک هایم با من همراهی می کردند. اکنون نیز مدتی است همسرم مرا به باد کتک می گیرد و از من می خواهد تا تعدادی از دختران دوران دبیرستانم را به خانه بیاورم و با او آشنا کنم. اما من نمی توانم وجدانم را زیر پا بگذارم و دختری را به روز سیاه بنشانم به همین خاطر همسرم فقط با این بهانه که شلوارش را اتو نزده ام باز هم به شدت کتکم زد و تهدید کرد که اگر ظهر به خانه بازگردم و تو را ببینم دیگر زنده نخواهی ماند! من هم که خیلی ترسیده بودم پس از خروج همسرم از منزل فرار کردم و با راهنمایی یکی از دوستانم به کلانتری آمده ام تا کمکم کنید.گزارش خراسان حاکی است با دستورات محرمانه سرهنگ سید عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع) ) رسیدگی ویژه به پرونده این زن جوان در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20960 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۴ خرداد
در امتداد تاریکی
ماجرایی عجیب در سومین ازدواج!
وقتی از دومین همسرم طلاق گرفتم اوضاع مالی خوبی داشتم که در یک ماجرای عجیب برای سومین بار ازدواج کردم اما او نیز مرد خسیسی است که ...
به گزارش خراسان، زن 34 ساله که به اتهام کتک کاری و ترک انفاق از همسرش شکایت کرده است درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: تازه به 14 سالگی رسیده بودم که یک روز در خیابان عاشق یک جوان تهرانی شدم که برای مسافرت به مشهد آمده بود. این آشنایی خیابانی خیلی زود به ازدواج انجامید و من و لطفعلی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم اما از همان ابتدا بر سر محل اقامت دچار اختلاف شدیم. لطفعلی دوست داشت در تهران بماند و در آن جا کار کند اما من حاضر نبودم از خانواده ام جدا شوم به همین دلیل وقتی پسرم به دنیا آمد لطفعلی او را برداشت و با خودش به تهران برد به طوری که من حتی نتوانستم چهره فرزندم را ببینم. از آن روز به بعد خیلی به دنبال پسرم گشتم ولی نتوانستم او را پیدا کنم. در همین حال همسرم مرا طلاق داد و من به ناچار به خانه پدرم بازگشتم.
در حالی که بسیار افسرده و گوشه گیرشده بودم روزی یکی از همسایگان مادرم مرا برای مردی خواستگاری کرد که همسرش به شدت بیمار بود. اما مادرم به او پاسخ منفی داد و تاکید کرد تا زمانی که «اسکندر» همسرش را طلاق نداده است دخترم نمی تواند با او زندگی کند. آن زمان من 19 سال بیشتر نداشتم و اسکندر هم به ازدواج با من اصرار می کرد بالاخره او با چرب زبانی مرا به عقد دایم خودش درآورد بدون آن که این ازدواج در شناسنامه اش ثبت شود. حدود دو سال با اسکندر زندگی کردم و در این مدت او نه تنها امکانات رفاهی را برایم فراهم کرد و مرا به مسافرت های خارج از کشور برد بلکه یک خودروی صفر کیلومتر برایم خرید اما در همین زمان همسرش متوجه ماجرا شد و دست به خودکشی زد به همین دلیل اسکندر مدعی شد نمی تواند همسر بیمارش را طلاق بدهد! من که شرایط را این گونه دیدم با گرفتن مهریه و حق و حقوقم از او طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. مدتی بعد از این ماجرا یک روز با خودرو تصادف کردم و آن را برای تعمیر به یک تعمیرگاه در حاشیه شهر بردم. روزی که قرار بود خودرو را تحویل بگیرم به همراه یکی از دوستانم به تعمیرگاه احمد رفتیم که قرار بود با همان دوستم ازدواج کند به همین دلیل هم «بتول» مرا برای تعمیر خودرو به تعمیرگاه او معرفی کرده بود اما وقتی خودروام را از تعمیرگاه بیرون آوردم احساس کردم احمد مرا تعقیب می کند طولی نکشید که خانواده اش را به خواستگاری من فرستاد و مدعی شد از ازدواج با بتول منصرف شده است خلاصه آن روز من ماجرای دو ازدواج قبلی ام را برایش بازگو کردم و او هم همه شرایط مرا پذیرفت. اما بعد از آن که زندگی مشترکمان را آغاز کردیم تازه فهمیدم که احمد مردی بسیار خسیس است و برای هر موضوع بی اهمیتی مرا کتک می زند با آن که صاحب سه فرزند شده ام و همه مال و اموالم را در اختیار او گذاشته ام اما رفتارش هیچ تغییری نکرد. او حتی ماشین و طلاهای مرا فروخت و ارثیه پدری ام را هم گرفت تا شغل خودش را توسعه بدهد ولی تاثیری در خسیس بازی های او حاصل نشد. رفتارهای زشت او به جایی رسید که وقتی به دلیل مشغله کاری شب ها به منزل نمی آمد من از مادرم می خواستم که برخی شب ها را نزد من و فرزندانم بماند. در یکی از همین روزها وقتی احمد به خانه آمد و به سراغ یخچال رفت متوجه شد که پنیر تمام شده است او بلافاصله سروصدا به راه انداخت که هر وقت مادر و برادرت به خانه ما می آیند مواد غذایی هم خیلی زود تمام می شود. هر چه فریاد زدم که بچه ها پنیر را خورده اند فایده ای نداشت و احمد با همین بهانه مرا کتک زد و به همراه کودک شیرخواره ام از خانه بیرون انداخت حالا هم که به خانه مادرم رفته ام نه تنها نفقه ای پرداخت نمی کند بلکه پیام فرستاده است که مرا طلاق می دهد و ...
گزارش خراسان حاکی است بررسی های بیشتر در این باره از سوی مشاوران زبده دایره مددکاری ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20958 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۲ خرداد
ماجرای خودروهای سرقتی که دود می شدند!
سجادپور- نیروهای کلانتری آبکوه مشهد، سارقانی را با رصدهای اطلاعاتی دستگیر کردند که خودروهای مسروقه را در پاتوق خلافکاران دود می کردند.
به گزارش اختصاصی خراسان، ماموران کلانتری آبکوه مشهد که گروهی از منابع و مخبران را برای رصدهای اطلاعاتی فعال کرده بودند، به سرنخ هایی از یک باند سرقت دست یافتند که بررسی های غیرمحسوس نشان می داد آنان خودروهای مدل پایین را تنها با یک «سیم مفتولی» از منطقه قاسم آباد سرقت می کنند و به پاتوق های خلافکاران در حاشیه شهر می آورند. همزمان با کسب این اطلاعات و با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ حسین دهقان پور (فرمانده انتظامی مشهد) تحقیقات میدانی گسترده ای برای ریشه یابی ماجرا آغاز شد. گزارش خراسان حاکی است، به همین دلیل گروهی از افسران زبده دایره تجسس با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) به تجزیه و تحلیل کارشناسی جرم پرداختند و عملیات شناسایی پاتوق ها را در مناطق «کشف» و «اسماعیل آباد» ادامه دادند.
ماموران تجسس در اثنای بررسی های نامحسوس و از طریق منابع اطلاعاتی به سرنخی از سرقت یک دستگاه پراید مدل پایین رسیدند که راننده جوان آن در حال پرسه زنی در یکی از خیابان های «کشف» بود. بلافاصله بیسیم های پلیس به کار افتاد و راننده مذکور زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت. هنگامی که خودرو مقابل یک خواربار فروشی در خیابان شقایق متوقف شد و راننده جوان برای خرید سیگار به درون فروشگاه رفت، استعلام نیروهای تجسس از مرکز فرماندهی پلیس نیز نشان داد که خودروی پراید از بولوار فلاحی در منطقه قاسم آباد سرقت شده است. این گونه بود که نیروهای کلانتری آبکوه وارد عملیات پوششی شدند و به طور نامحسوس در اطراف پراید به حرکت درآمدند.
راننده جوان خودرو به سمت پاتوقی در خیابان فردوسی حرکت کرد و بدون توجه به اطراف، خودرو را مقابل یک منزل مسکونی گذاشت و به داخل پاتوق رفت. در این هنگام نیروهای انتظامی با دستورات تلفنی قاضی «فرهمند نیا» (جانشین معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) منزل مذکور را به محاصره درآوردند و راننده جوان را در حالی کنار چند خلافکار دیگر به دام انداختند که مشغول مصرف مواد مخدر بودند. بنا بر گزارش اختصاصی خراسان، در بازرسی از متهمان، نه تنها مقادیری مواد مخدر صنعتی و سنتی کشف شد بلکه پیدا شدن دو سوئیچ خودرو در جیب یکی از آنان ، روند تحقیقات را دگرگون کرد. چرا که بررسی های افسران دایره تجسس نشان داد یکی از سوئیچ های کشف شده مربوط به خودروی پارک شده در کوچه های اطراف است که آن هم سابقه سرقت از بولوار خادم الشریعه را دارد.
با انتقال دو متهم مذکور و خودروهای سرقتی به کلانتری، بازجویی های تخصصی در این باره با تاکید ویژه رئیس پلیس مشهد، آغاز شد. بررسی ها بیانگر آن بود که دو سارق جوان با استفاده از «سیم مفتولی» خودروهای پراید را به سرقت می برند و سپس لوازم و قطعات قابل فروش را در «پاتوق خلافکاران» به مالخران حرفه ای می فروشند و پول آن را نیز در همان مکان با خرید مواد مخدر صنعتی دود می کنند. سپس لاشه خودرو را در مناطق مختلف شهر به صورت بدون صاحب رها می کنند و متواری می شوند. به گزارش خراسان، در پی اعترافات متهمان، بلافاصله افسران دایره تجسس در ادامه عملیات ضربتی، چندین مالخر اموال و قطعات خودروهای سرقتی را دستگیر کردند که لوازم زیادی شامل جک، زاپاس، باند و غیره را از سارقان حرفه ای خریده بودند.
ماموران انتظامی همچنین با دستگیری یکی از مالخران در شهرک نجفی نیز یک دستگاه پمپ کف کش متعلق به یکی از شاکیان پرونده را کشف کردند. در حالی که تحقیقات بیشتر نشان می دهد که اعضای این باند شبانه به خودروها دستبرد می زدند، عملیات مذکور با دستورات ویژه سرهنگ «دهقان پور» برای شناسایی دیگر عوامل مرتبط با این باند سرقت ادامه دارد. خراسان : شماره : 20958 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۲ خرداد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی