درامتداد تاریکی-چرا دزدها زودتر از قاضی به خانه می روند؟!
«گوشی قاپ خشن» بادی به غبغبانداخت و با غرور خاصی به افسر پروندهاش گفت: «من آزاد شدم، وسایلم را بدهید!» افسر آگاهی حیرت زده و متعجب نگاهی به پی نوشت مقام قضایی در پرونده کرد و پرسید «پس گوشیهای سرقتی دیگر چه شد» دزد به چشمان افسر ارشد خیره شد و ادامه داد: آنها شاکی ندارند! و...
باورم نمیشد، اشکهای پنهان و بغض فروخورده «حافظ امنیت» را با همه وجودم حس میکردم او بیش از یک هفته خواب و خوراک نداشت تا گوشی قاپی را دستگیر کند که بانویی را اشک ریزان به کلانتری کشانده بود و حالا به گوشی قاپیهای دیگر نیز مهر تایید میزد! افسر پلیس یقین داشت که او دوباره جرایم خشن خود را ادامه میدهد اما باید به «قانون» احترام میگذاشت و دزد گوشیها را آزاد میکرد چرا که شاکیان دیگر شناسایی نشده بودند و سارق هم سابقه کیفری نداشت. افزایش آمار سرقتها درحالی موجب نگرانی شهروندان شده است که همه انگشتها دستگاه قضایی را نشانه میگیرد و جمله «دزد زودتر از قاضی به خانه میرود!» در بین مردم به ضرب المثلی جدید تبدیل شده است اما کنکاشهای رسانهای در این ماجرا، حقیقت تلخی را نمایان کرد که بیانگر نقصهای فاحش در قانون کاهش مجازات حبس تعزیری است و باید مورد توجه نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی قرار گیرد. اگرچه حرکت به سوی حبس زدایی در قوه قضاییه ستودنی است و قانون کاهش مجازاتهای حبس تعزیری نیز نقاط قوتی دارد که مزایای آن انسانهای بی گناهی را از آسیب پذیری حفظ میکند ولی معایب این قانون باید زیر ذره بین کارشناسی برود چرا که خود موجب جری شدن سارقان و به نوعی ترغیب نوجوانان به ارتکاب جرم شده است. با اجرای این قانون در حدود دو سال گذشته، بیشتر سرقتهای گوشی قاپی، دستبرد به منازل، محتویات خودروها و.. . از جمله جرایم قابل گذشت تلقی میشوند و با گذشت شاکی در صورتی که ارزش اموال سرقتی زیر 20 میلیون تومان باشد و سارق نیز سابقه دار نباشد باید به حکم قانون مهر «آزادی» بر پرونده خودنمایی کند!
اما چه کسی تضمین میکند که سارق یا سارقان، مال باخته را با تهدید پنهان وادار به گذشت نکنند؟ چرا باید مال باختگان بعد از دستگیری مجرم همچنان به دادسرا ، دادگاه و کلانتری بروند یا روزهای زیادی را وقت و هزینه صرف کنند؟ سارقی که 50 فقره سرقت زیر 20 میلیون تومان انجام داده است و به همه سرقتها نیز اعتراف دارد، چرا باید با گذشت یک یا چند شاکی به راحتی آزاد شود و دوباره به ارتکاب جرم روی آورد؟ آیا در این صورت حق مال باختگانی تضییع نمیشود که سارق به طور مثال به قاپیدن گوشی اعتراف دارد اما گوشیها را به مالخر فروخته است و اکنون شاکیان توسط پلیس شناسایی نمیشوند؟
به عقیده نگارنده این سطور که قریب به سه دهه در صفحه حوادث روزنامه جرم و جنایت را به رشته تحریر درآورده است، قضات دستگاه قضایی در حالی در معرض اتهام آزادی بدون قید و شرط مجرم قرار دارند که آنها فقط همانند پلیس به قانون، احترام میگذارند چرا که «مجری» و حامی قانون هستند. وقتی طبق تبصره ماده 11 قانون کاهش مجازات، قاضی باید مجازات جرایم قابل گذشت را به نصف کاهش دهد و از طرف دیگر طبق قانون آیین دادرسی کیفری قرار تامین (بازداشت) متهم نباید از حداقل میزان مجازات قانونی بیشتر باشد، چگونه قاضی میتواند از قانون عدول کند. به طور مثال مجازات سرقت عادی از منزل شش ماه تا سه سال حبس بود که اکنون با تصویب قانون کاهش مجازات به 3 ماه تا 1.5 سال حبس رسیده است حال اگر همدست اصلی یک سارق حرفهای فراری باشد و تحقیقات پرونده در سه ماه به نتیجه نرسد قاضی نمیتواند طبق قانون متهم دستگیر شده را بیشتر از سه ماه در بازداشت نگه دارد و باید به هر طریق ممکن حتی با صدور «قرار التزام» موجبات آزادی او را فراهم کند و.. .
بدیهی است کاهش مجازات و حبسزدایی از سیاستهای خوب دستگاه قضاست و درباره بسیاری از جرایم راهکاری مناسب است اما باتوجه به افزایش سرقتها و زورگیریها قطعا این سیاست در این زمینه نیازمند بازنگری اساسی است. چراکه عملا بازدارندگی مجازاتها را از بین میبرد.مواردی که برشمرده شد تنها بخشی از معایب و نواقص قانون کاهش مجازات است که نارضایتی مردم و مجریان قانون را در پی دارد که باید قلم اصلاح بر آن کشید. به امید آن روز. خراسان : شماره : 20988 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۸ تير
ماجرای قطع انگشتان یک زن با قمه جوان افیونی!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- حکم قصاص جوان 19 ساله معتادی که در جریان یک حادثه وحشتناک، انگشتان دست زنی را با قمه قطع کرده بود، در حالی به تایید قضات دیوان عالی کشور رسید که مجرم مخوف به تحمل دو سال زندان (اشد مجازات طبق قانون کاهش مجازات حبس تعزیری) و پرداخت دیه محکوم شده است.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ظهر هجدهم آبان سال 99، «فردین» جوان معتادی که گاهی یکی از بستگانش را مجبور به پرداخت پول میکرد، بار دیگر به سراغ زنی از اقوامش رفت که آن روز در منزل روستایی تنها بود. این جوان 19 ساله اگرچه سابقه کیفری نداشت اما با چهرهای آلوده به مواد افیونی قدم به درون خانهای گذاشت که فکر نمیکرد بدون دریافت پول از آن جا خارج شود. وقتی «فردین» خواستهاش را بیان کرد با پاسخ منفی «سحر» روبه رو شد. او که همسرش در منزل حضور نداشت به او گفت: «فعلا پولی در بساط ندارد!» ولی «فردین» که انتظار این پاسخ را نداشت، با چهرهای برافروخته و عصبانی بر دریافت پول اصرار کرد چرا که قبلا نیز با همین شگرد از او پول گرفته بود! ولی این بار ماجرا به گونهای دیگر رقم خورد. «فردین» که شاید تحت تاثیر «خماری» ناشی از استعمال مواد مخدر قرار داشت ناگهان قمه ترسناکی را به دست گرفت و به سوی زن جوان حمله ور شد.
او که به قول معروف «خون جلوی چشمانش را گرفته بود!» بی رحمانه ضربات وحشتناک قمه را روانه پیکر زن جوان کرد و همانند تبری که بر تنه درخت فرود میآمد، تیغ برنده قمه را از هر سو بر نقاط مختلف پیکر زن بی دفاع میکوبید. او در میان وحشت و خون دستش را بالا برد تا از ضربات بیشتر قمه جلوگیری کند ولی مهاجم افیونی انگشتان دست او را قطع کرد به طوری که حتی انگشت کوچک او در مقابل چشمان وحشت زدهاش روی زمین افتاد. با وجود این مهاجم خطرناک دست بردار نبود و همچنان ضربات هولناک قمه را بر سر و بدن وی فرود میآورد. جیغ و فریادهای دلخراش زن جوان فضای سرد روز پاییزی را میشکافت اما کسی از اهالی روستا صدایش را نمیشنید. انگشتان هر دو دست زن جوان آویزان و قسمتی از استخوان کف دست نیز قطع شده بود که بر اثر خون ریزی شدید روی زمین افتاد و.. .
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: طولی نکشید که همسایگان و اهالی روستا در جریان این حادثه تلخ قرار گرفتند و بدین ترتیب زن جوان به مرکز درمانی انتقال یافت و تحت مداوا قرار گرفت. پزشکان اگرچه تعدادی از انگشتان قطع شده این زن را پیوند زدند اما برخی ازاندام وی دچار معلولیتهای حرکتی شد و مشکلات حادی را برای این زن به وجود آورد.
از سوی دیگر همسر مصدوم که غم سنگینی را تحمل میکرد به دستگاه قضایی پناه برد تا قانون در این باره قضاوت کند.
پس از بررسیهای مقدماتی در پاسگاه انتظامی آبروان و دستگیری جوان افیونی، وی به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد معرفی شد و تحقیقات قضایی با اقاریر متهم ادامه یافت. بنابر گزارش روزنامه خراسان، با صدور کیفرخواست و تکمیل تحقیقات در شعبه بازپرسی، پرونده این حادثه وحشتناک با توجه به اهمیت و حساسیت آن به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و زیر نظر قضات با تجربه دادگاه ویژه پروندههای جنایی مورد بررسیهای دقیق قضایی قرار گرفت در جلسات دادگاه که با حضور وکلای مدافع برگزار شد متهم تلاش کرد تا خود را به خاطر مصرف مواد مخدر فردی مسلوب الاراده معرفی کند این درحالی بود که ادعای «جنون» نیز بخشی از دفاعیات متهم را به خود اختصاص میداد.
در همین حال و با صدور دستوری از سوی قاضی «محمد شجاع پور فدکی» متهم مذکور برای انجام معاینات دقیق به پزشکی قانونی معرفی شد اما کارشناسان و پزشکان متخصص پس از بررسیهای علمی، او را مسئول اعمال خود دانستند.
به گزارش روزنامه خراسان، در نهایت قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی با استنادات ریزبینانه قضایی عمل مجرمانه متهم را به اثبات رساندند چرا که طبق دلایل مستند قضات دادگاه، آن چه موجب سلب مسئولیت کیفری افراد میشود نداشتن اراده کامل یا به عبارت دیگر (جنون در هر درجه ای) است نه اختلالاتی که بر اثر استعمال مواد مخدر بر فرد عارض شود. این درحالی است که متهم نیز در مراحل دادرسی اعتراف کرده که هنگام ارتکاب جرم تحت تاثیر هیچ مواد افیونی یا الکلی نبوده است به همین دلیل و با توجه به شواهد و دلایل محکم قانونی قضات دادگاه پس از مشورت با یکدیگر، جرم این جوان 19 ساله را محرز دانستند و او را درحالی به قصاص انگشت کوچک دست تا بند انتهایی محکوم کردند که طبق قانون و به دلیل این که قصاص قسمتی از استخوان کف دست به صورت تساوی دچار مشکل بود شاکی به دریافت دیه در این بخش رضایت داد. در همین حال براساس رای صادر شده از سوی قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی «فردین» به جرم شکستن بخشی از جمجمه زن جوان، جراحات عمیق سروصورت، شکستگی استخوان «زنداعلی» راست که به طور معیوب التیام یافته است و همچنین قطع حدود یک پنجم استخوان کف دست راست، محدودیت حرکتی انگشتان اول تا پنجم دست راست و محدودیت حرکتی چهار انگشت دست چپ و.. . به پرداخت دیه محکوم شد. از سوی دیگر نیز قضات (موحدی راد و شجاع پورفدکی) متهم مذکور را به دلیل به کارگیری قمه و با رعایت بند الف ماده یک و بند ب ماده 18 قانون کاهش مجازاتهای حبس به تحمل دو سال زندان و با استناد به مواد قانونی به خاطر ورود به عنف به منزل به تحمل یک سال و نیم حبس محکوم کردند که با توجه به ماده 134 قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد (حبس دو سال) قابلیت اجرا خواهد داشت.
گزارش روزنامه خراسان همچنین حاکی است: با اعتراض متهم و وکیل مدافع وی به رای صادر شده از سوی دادگاه، این پرونده در شعبه 34 دیوان عالی کشور نیز مورد بررسی قرار گرفت که در نهایت قضات با تجربه دیوان عالی بر رای دادگاه کیفری مهر تایید زدند و بدین ترتیب با ابلاغ رای از سوی تقی پور (رئیس دفتر شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی) به طرفین پرونده، به زودی مقدمات اجرای حکم در معاونت اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد فراهم میشود. خراسان : شماره : 20988 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۸ تير
قتل خونین ۲ کارگر با اسلحه شکاری کارفرما
توکلی / مشاجره و نزاع 2 کارگر با کارفرما به قتل انجامید. به گزارش خراسان،فردی که در یک نزاع مرگبار دو کارگر خود را به قتل رسانده بود و از صحنه جنایت گریخت در کمتر از ۱۲ ساعت به چنگ پلیس افتاد.فرمانده انتظامی شهرستان سیرجان درباره این حادثه هولناک توضیح داد: به دنبال اعلام مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر وقوع نزاع و درگیری خونین منجر به قتل در یکی از روستاها، بلافاصله نیروهای انتظامی به محل حادثه اعزام شدند. سرهنگ مرتضی امیرسبتکی ادامه داد: با حضور نیروهای پلیس در این روستا مشخص شد دو کارگر به سبب نزاع و درگیری با کارفرمای خود با اسلحه شکاری او از ناحیه سر و شکم دچار صدمات شدید شده و جان خود را از دست دادهاند و عامل جنایت از صحنه جرم گریخته است.
وی افزود:بی درنگ تعقیب متهم به قتل در دستور کار پلیس قرار گرفت، که در این زمینه با تلاش تیمهایی از پلیس آگاهی و امنیت عمومی و با اقدامات گسترده اطلاعاتی، عامل قتل کمتر از ۱۲ ساعت در سیرجان دستگیر و به مقر پلیس منتقل و در ادامه به پنجه عدالت سپرده شد. این مسئول انتظامی گفت:از مخفیگاه متهم یک قبضه سلاح شکاری و دو فشنگ ساچمه ای کشف شد. وی خاطر نشان کرد:براساس تحقیقات اولیه، علت و انگیزه این نزاع منجر به قتل، اختلاف و درگیری لحظهای، بین این دو کارگر و کارفرما بوده است. بنابراین گزارش این جنایت در روستای "بلورد"در ۳۰ کیلومتری سیرجان اتفاق افتاده است. گفته میشود این دو کارگر تبعه خارجی بوده که روی زمینهای کشاورزی متهم کار میکردند. خراسان : شماره : 20988 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۸ تير
سکوت تلخ در خواستگاری!
از همان روز اول، شوهر بدریخت و بدقوارهام را دوست نداشتم و نمیخواستم با او ازدواج کنم اما در حالی با اصرار خانوادهام پای سفره عقد نشستم که بعد فهمیدم.. .
به گزارش خراسان زن 35 ساله با بیان این که پس از طلاق از همسرم اگرچه داروهای اعصاب و روان مصرف نمیکنم اما با مشکلات دیگری روبه رو شدم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخواندم چرا که برادرم جوانی متعصب و غیرتی بود و اعتقادی به تحصیل دختران نداشت من هم که در یکی از روستاهای تربت حیدریه و در خانوادهای 9 نفره زندگی میکردم تحصیلاتم را ادامه ندادم و در کنار مادرم به خانه داری مشغول شدم تا این که «ساعد» به خواستگاریام آمد. پدر او در یک سفر زیارتی با پدرم آشنا شده بود و به همین دلیل در حالی مرا برای پسرش خواستگاری کرد که من حتی از اسم او هم ناراحت بودم. آن زمان 15 بهار از عمرم گذشته بود و دوست داشتم با جوانی خوش تیپ و خوش چهره ازدواج کنم ولی ساعد نه تنها بدریخت و بدقواره بود بلکه دارایی و ثروتی هم نداشت. او به خدمت سربازی هم نرفته بود و تنها به پدرش در کشاورزی کمک میکرد. با آن که هیچ شناختی از خانواده ساعد نداشتیم اما در جلسه خواستگاری حتی یک کلمه هم با او صحبت نکردم از سوی دیگر خانوادهام اصرار داشتند که او جوانی سر به راه و با وقار است. خلاصه مخالفتهای من فایدهای نداشت و مجبور به ازدواج با او شدم در شب عقدکنان فقط اشک میریختم چرا که از همان دوران کودکی هیچ وقت محبتی از پدرم ندیده بودم و او دست نوازش بر سرم نکشیده بود. مادرم نیز به شدت از پدرم میترسید و تنها به حرف او گوش میکرد در میان همین دل شکستگی صیغه عقد جاری شد و من و ساعد نامزد شدیم اما چند روز بعد تازه فهمیدم او نه تنها پول و قیافه ندارد بلکه جوانی پرخاشگر است و زبانش فقط به توهین و فحاشی باز میشود وقتی یک هفته بعد از برگزاری مراسم عقدکنان نزد خانوادهاش به من توهین کرد و کتکم زد تازه فهمیدم با چه غول بی شاخ و دمی ازدواج کردهام به طوری که حتی شیوه برخورد با همسرش را نمیداند دیگر با کابوسهای وحشتناک درگیر بودم و افکار خطرناکی به سرم میزد برای همین شرایطم در زندگی را با مادرم در میان گذاشتم اما او از یک رمال دعای مهر و محبت گرفت و مرا به ادامه زندگی ترغیب کرد. من هم که چارهای نداشتم پذیرفتم تا این که یک روز از ساعد خواستم مرا به خانه پدرم ببرد ولی او توجهی به خواستهام نکرد من هم همه قرصها را جمع کردم تا او را تهدید به خودکشی کنم ولی ساعد بدون تامل گفت: «بخور زودتر بمیری تا من زن دیگری بگیرم!»
من هم به دلیل لجبازی و عصبانیت قرصها را خوردم که حالم بد شد و او از ترس مرا به خانه پدرم برد و رها کرد آنها هم مرا به بیمارستان رساندند و از مرگ نجات یافتم با وجود این خانوادهام وضعیت مرا درک نمیکردند و حرف هایم را باور نداشتند. آنها مرا مقصر میدانستند به گونهای که پدرم مرا کتک زد و نفرینهای مادرم نیز شروع شد. به ناچار در حالی به زندگی در کنار ساعد ادامه دادم که در طول یک سال دوران نامزدی چند بار با تصمیمهای احمقانه دست به خودکشی زدم بالاخره در میان گریه و ناله زندگی مشترکمان در یک انباری آغاز شد که نامش را خانه گذاشته بودند با آن که هیچ علاقه قلبی به ساعد نداشتم سرنوشت شومم را پذیرفتم و از خانوادهام قطع امید کردم چرا که هر بار از مشکلات و کتک کاریهای ساعد با مادرم سخن میگفتم او بلافاصله نزد رمال میرفت تا طلسم زندگی مرا بشکند در همین روزها به طور ناخواسته باردار شدم و دخترم در حالی به دنیا آمد که همسرم فقط به دست پدرش نگاه میکرد تا پولی برای مخارج زندگی کف دستش بگذارد.
حالا دیگر دخترم تنها بهانه من برای ادامه این زندگی نکبت بار بود تا این که پنج سال بعد پسرم نیز به دنیا آمد ولی رفتارهای همسرم تغییری نکرد و در قلب من هم جایی نداشت حالا دیگر شب و روز به طلاق میاندیشیدم و انواع قرصهای اعصاب و روان را مصرف میکردم چرا که مجبور بودم در مزارع اهالی روستا کارگری کنم تا هزینههای زندگی تامین شود ولی مدتی بعد وقتی نتوانستم به کارگری ادامه بدهم یک فروشگاه کوچک خرازی راهانداختم ولی روزگار خیلی بر من سخت میگذشت به طوری که دیگر کارد به استخوانم رسید و خانوادهام را تهدید کردم که اگر طلاقم را نگیرند به جایی میروم که دیگر مرا نبینند بالاخره با پافشاریهای زیاد از ساعد طلاق گرفتم و به یک زندگی آرام بازگشتم. حالا اگرچه قرصهای اعصاب مصرف نمیکنم اما با مشکلات زیادی روبه رو شدم. از سویی به تنهایی نمیتوانم خواستههای فرزندانم را برآورده کنم و از طرف دیگر با تهمتهای ناروا و نگاههای سرزنش آمیز دیگران رو به رو میشوم به همین دلیل تصمیم گرفتم به مشهد مهاجرت کنم اما در این جا نیز با هزینههای سنگین زندگی روبه رو شدهام و.. .
گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) رسیدگی روان شناختی و اقدامات مشاورهای برای این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری
پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20988 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۸ تير
سگهای ولگرد گوش نوجوان اهوازی را تکه کردند!
روز گذشته حمله سگهای ولگرد در منطقه شهرک پیام اهواز سبب شد قسمتی از گوشتِ گوشِ یک کودک پنج ساله از بدنش جدا شود.
روز گذشته پسر بچهای پنج ساله به نام سید حامد غرابی که برای گذاشتن زباله جلوی خانهشان از منزل خارج شده بود مورد حمله سگهای ولگرد قرار گرفت و تکهای از گوش سمت راست خود را از دست داد.
غرابی پدر سید حامد در تشریح ماجرای حمله سگهای ولگرد به فرزندش گفته است: روز گذشته حدود ساعت 9:30 یا 9:45 صبح بود که حامد برای گذاشتن کیسه زباله کنار در خانه از منزل خارج شد سگهای ولگرد با دیدن حامد به وی حمله کردند و ما که در ساختمان بودیم ناگهان با صدای داد و بیداد و فریادهای حامد از خانه بیرون ریختیم.
در خانه را که باز کردم با سر و صورت خونی حامد مواجه شدم در ابتدا فکر کردم خودروی عبوری پسرم را زیر گرفته و فرار کرده است اما حامد در حال جیغ و داد و درد کشیدن گفت: بابا سگ من را گاز گرفت. همان لحظه متوجه شدم گوشتِ گوش حامد نیست و بریده شده است. من یک سگ را دیدم اما پسرم میگفت سه تا سگ بودند، حامد فقط پنج سال دارد و شاید در آن شرایط که ترس و وحشت بر وی غلبه کرده بود نمیتوانست آن چه را برایش رخ داده تعریف کند فکرش را بکنید وقتی از حامد سوال کردم سگی که گازت گرفت چه رنگی بود؟ با اشاره به شلوارش که رنگ مشکی داشت به من فهماند که سگ مشکی رنگی به سمت او حمله کرده است.
سمت راست گردن حامد نیز تا همین الان جای دوتا از دندانهای سگ باقی مانده است که پزشکها با پانسمان کردن آن مخالف بودند و گفتند: تا میتوانید آن را شست وشو دهید تا عفونت نکند گوش سمت راست حامد 35 بخیه خورد و با توجه به تماسی که با سگ داشت ناقل است گوش پسرم آن قدر خون ریزی داشت که تمام پیراهن من خونی شد.
بعد از حادثه سریع سوار ماشین شدیم و به همراه دایی و مادر حامد راهی بیمارستان گلستان شدیم و تکه گوشتی را که از گوش حامد جدا شده بود با وجود خونی و خاکی بودن به امید پیوند دادن آن داخل یخ گذاشتیم و با خودمان به بیمارستان بردیم.
اکنون سمت راست صورت حامد کاملاً ورم کرده است طوری که چشمش باز نمیشود، پزشک میگوید: ورم صورت حامد طبیعی است و مربوط به شدت آسیب است، فردا با پزشک متخصص در بیمارستان امام خمینی (ره) وقت دارد، امروز نیز کادر درمان بیمارستان امام خمینی(ره) برای اطلاع از وضعیت حامد با بنده تماس گرفتند. خراسان : شماره : 20987 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۶ تير
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی