شده نزدیک چون ماه محرم
شده نزدیک چون ماه محرّم - مِیاد از دشت و صحرا بویِ ماتم
شده وقتِ عزای شاهِ خوبان - همه از انس و جن سر در گریبان
علمداران، علم گیرند بردوش - مساجد، تکیه ها، گردد سِیَه پوش
به استقبال از ماهِ محرّم - همه نوحه کنان بگرفته ماتم
عزا داران به هر کوی و خیابان - بنالد باقری بهرِ شهیدان
سروده حجت الاسلام باقری پور آخر ذیحجه تابستان 1401
***
باز میاد از دشت و صحرا بویِ غم بویِ محرّم
باز میاد از دشت و صحرا بویِ غم، بویِ محرّم
باز داره میشه عزیزان، موسمِ عزا و ماتم
باز داره میشه سیاه پوش، تکیه ها و مسجدا مون
باز داره با غم میریزه، از چِشا اشکِ عزا مون
باز داره میشه علمها، سرِ پا تویِ محلها
باز داره میاد تو دلها، حزن و غُصّه، اشک و غمها
پرچما، پیرَن سِیاها، دَر مِیاد از تویِ صندوق
میشه اعلانِ محرّم، با نوا و کَرنا و بوق
خیمه ها بر سر پا تو هر محل وَکوی و برزن
موکبا تویِ هر خیابون، خادماشون توئی و من
هیاتا، سینه زنا، پیرو جوون، مرثیه خونها
مسجدا و تکیه ها، با مدّاحا و روضه خونها
همه مون از زن و از مرد، با عزا و اشک و ماتم
باقری آماده میشیم، واسه پیشوازِ محرّم
سروده شده آخر ذی الحجه تابستان 1401
***
آمده فصلِ عزایت در فضایِ خانه ها
سردرِ این خانه ها با ما و پرچم با خودت
راه میافتد میانِ کوچه هامان سینه زن
دسته یِ سینه زنی با ما ولی دم با خودت
روضه خوان میخواند و چشمانِ ماها پُر زِ اشک
روزیِ اشکِ تمام نوکران هم با خودت
بهر برپائیِ مجلس ما تمامی نوکران
واقعا دلوا پسیم، آقا، کُمَک هم با خودت
باقری خواهد شَوَد خدمتگذارِ مجلست
یاریِ خدمت گذار این مُحَرّم با خودت
سروده شده آخر ذی الحجه تابستان 1401
***
کاروانی از مدینه میرود سوی عراق
کاروانی از مدینه میرود سویِ عراق - شد جدا از شهرِ یثرب با نوایِ اَلفَراق
از وطن گشته جدا و رو به غربت میرود - با دلی پر غصّه و با آه و حسرت میرود
دعوتِ آن کوفیانِ بی وفا و بی صفا - کرده است این کاروان را راهیِ این دشتها
بر حسین بن علی بس نامه ها بنوشته اند - جوهر آن نامه ها با اشک و خون آغشته اند
دشت و صحرا طی کند این کاروان با خونِ دل - تا نماید کوفیان را از چنین دعوت خجل
اهلبیتِ مصطفی را از وطن کرده جدا - جان فدایانند اینان، در رهِ دینِ خدا
بگذرد این کاروان از دشت و صحرا و کویر - در مَهِ ذیحجّه و هم عیدِ قربان و غدیر
کاروان چون گشت وارد در اَراضیِ عراق - لشکر حُر بر سر رَه، رَه گرفته با یَراق
راه را بستند بر این کاروانِ میهمان - کس ندیده میزبانی اینچنین اندر جهان
جای کوفه شد مکانِ کاروان در کربلا - اهلبیتِ مصطفی شد در غم و رنج و بلا
در زمینِ طَف پیاده گشت چون این کاروان - رنج و محنت گشت نازل، از زمین و آسمان
میزبان از بهرِ آنان جایِ مردم خاک شد - بی وفائی پیشه یِ آن مردمِ سفّاک شد
با صدوپنجاه نامه گشت دعوت از حسین - لیک اینک گشته دشتِ کربلا پُر شور و شین
باقری شد بی وفائی آشکار از کوفیان - بعد قاصدها و ده ها نامه یِ آن مردمان
سروده شده پایان ذیحجه تابستان سال 1401
***
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه خوانی باقری