درامتداد تاریکی-نجات از مرداب وحشتناک
با آن که همواره از انواع دخانیات و مواد مخدر فراری بودم اما با اولین مصرف در یک مجلس عروسی همه زندگی ام نابود شد به طوری که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم . در این زمان بود که به خودم آمدم و ...
به گزارش خراسان ، مرد 45 ساله با بیان این که قصد دارم به دیگر معتادان برای رهایی از چنگال مواد افیونی کمک کنم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از همان دوران نوجوانی چنان اراده ای را در خودم حس می کردم که بسیاری از کارهای سخت و باورنکردنی را انجام می دادم به طوری که مدام از سوی خانواده و اطرافیانم تشویق می شدم. پدرم می گفت: حسن با این اراده اش کوه را هم جا به جا می کند. تعریف و تمجیدهای دیگران حس غرورانگیزی به من می داد و سعی می کردم در هر کاری به دیگران کمک کنم. خلاصه بعد از آن که دیپلم گرفتم عازم خدمت سربازی شدم. چون در تعطیلات تابستانی در یک تراشکاری کار می کردم تقریبا این حرفه را به خوبی آموخته بودم به همین دلیل هم در دوران سربازی در بخش پشتیبانی و مهندسی مشغول خدمت شدم. بعد از پایان خدمتم همین شغل را با راه اندازی یک کارگاه بزرگ ادامه دادم طولی نکشید که اوضاع اقتصادی ام رونق گرفت و با درآمد خوبی که داشتم خودرو و خانه و کارگاه خریدم و سپس با دختری زیبا و مهربان ازدواج کردم. آرزو زن بسیار خوبی بود و در تمام سختی ها و مشکلات مرا همراهی می کرد. روزگار خوش من در حالی سپری می شد که من از انواع دخانیات مانند سیگار و قلیان دوری می کردم به گونه ای که حتی اگر یکی از کارگران کارگاه سیگار می کشید او را نصیحت می کردم تا استعمال سیگار را ترک کند اگر هم به مصرف ادامه می داد به ناچار از کارگاه اخراجش می کردم تا دیگران را آلوده نکند. بالاخره خوشی های زندگی من با به دنیا آمدن دوقلوهایم تکمیل شد حالا دیگر چیزی در زندگی کم نداشتم و مدام خدا را به خاطر این همه نعمت شکر می کردم تا این که آن روز لعنتی فرا رسید. یکی از بستگان نزدیک مان دخترش را عروس کرده بود و من و همسرم نیز به این مجلس عروسی دعوت بودیم. آن روز سوار بر خودروی شاسی بلند خارجی به شهرستان رفتیم تا در شادی آن ها شریک باشیم. در اوج رقص و پایکوبی و شادمانی مهمانان برخی دوستان و نزدیکان را می دیدم که یکی یکی وارد اتاق کوچکی می شوند که در پشت ساختمان قرار داشت من هم از سر کنجکاوی قدم به آن جا گذاشتم و با صحنه تریاک کشی رو به رو شدم چند پیک نیک و اجاق گاز تک شعله در وسط اتاق روشن بود و تعداد زیادی از مهمانان هرکدام به شیوه ای مشغول مصرف مواد مخدر بودند. در این هنگام یکی از آشنایان با حالتی تمسخرآمیز خطاب به دیگران گفت: حسن اهل این برنامه ها نیست او فقط برای حال گیری آمده است. این سخن خیلی برایم سنگین بود چرا که احساس کردم آن ها مرا از خودشان نمی دانند و مسخره ام می کنند این بود که در جمع آن ها نشستم و شروع به مصرف مواد مخدر کردم تا به دیگران ثابت کنم که من آن ها را دوست دارم و خودم را تافته جدابافته نمی دانم. خلاصه نه تنها آن روز برای اولین بار طعم مواد مخدر را چشیدم بلکه در مدت یک هفته ای که در شهرستان بودیم هر روز در کنار آن ها می نشستم و مواد مصرف می کردم با خودم می گفتم این حرف ها که می گویند اگر به مواد مخدر آلوده شوی دیگر نمی توانی آن را ترک کنی فقط یک مشت حرف مفت است! بالاخره یک هفته بعد به مشهد بازگشتم و دوباره زندگی ام را با ورود به کارگاه تراشکاری ادامه دادم اما وسوسه مصرف مواد مخدر رهایم نمی کرد تا این که پنهانی به منزل رفتم و مقداری از مواد مخدری را مصرف کردم که دوستانم در شهرستان به من هدیه داده بودند. این گونه بود که آرام آرام به یک معتاد حرفه ای تبدیل شدم و سپس به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم طولی نکشید ورشکست شدم و نه تنها همه مال و اموالم را از دست دادم بلکه مبالغ زیادی بدهی بالا آوردم و فراری شدم. بعد از این ماجرا به چنان فلاکتی افتادم که آرزو هم به صورت غیابی از من طلاق گرفت و به همراه دوقلوهایم به دنبال سرنوشت خودش رفت در حالی که همچنان در منجلاب اعتیاد دست و پا می زدم یک روز به خودم آمدم و به یاد حرف پدرم افتادم که «اراده حسن کوه را جا به جا می کند» در یک لحظه تصمیم قاطعی گرفتم دستم را روی زانوهایم گذاشتم و با یک یا علی بلند شدم. آن روز به یکی از مراکز ترک اعتیاد رفتم و بعد هم رفاقتم را با دوستانی ادامه دادم که سال ها بود مواد مخدر را ترک کرده بودند و برای کمک به دیگر معتادان تلاش می کردند. امروز بیشتر از پنج سال از ترک اعتیادم می گذرد و به کلانتری آمده ام تا در صورت نیاز به دیگر معتادان برای رهایی از این مرداب وحشتناک کمک کنم.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21012 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۹ مرداد
ماجرای روباه اینستاگرام!
او پس از کلاهبرداری از زنان متاهل، آنان را در «فهرست سیاه» قرار می داد
سیدخلیل سجادپور- روباه حقه باز اینستاگرام که با راه اندازی صفحه جعلی با نام «عدنان»، طلاهای زنان متاهل را به شیوه ای خاص از چنگ آن ها خارج می کرد و سپس شماره تلفن های آنان را در «فهرست سیاه» قرار می داد، با تلاش نیروهای تجسس کلانتری شهرک ناجای مشهد دستگیر شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای «روباه حقه باز اینستاگرام» هنگامی در مشهد لو رفت که زن 38 ساله ای سراسیمه خود را به کلانتری شهرک ناجا رساند و از سرقت طلاهایش توسط یک جوان پژوسوار خبر داد. این زن با اظهار نگرانی از این که اگر شوهرش در جریان ماجرا قرار گیرد، حادثه تلخی رخ می دهد هراسان و وحشت زده ادامه داد: مدتی قبل در شبکه اجتماعی اینستاگرام با جوانی خوش تیپ آشنا شدم که خودش را «عدنان» معرفی می کرد و مدعی بود که اصالت عرب دارد و به شغل طلافروشی مشغول است. این جوان چرب زبان که مانند یک روباه حقه باز بود ابتدا اعتماد مرا به خود جلب کرد به گونه ای که دیگر یقین داشتم او در بولوار امامت مشهد طلافروشی دارد.
ارتباط ما در فضای مجازی ادامه داشت تا این که«عدنان» مدعی شد طلاهای بدون فاکتور را هم خریداری می کند. من هم بدون اطلاع شوهرم با او در کنار مرکز خریدی قرار گذاشتم که ادعا می کرد یکی از طلافروشی های بزرگ آن مجتمع (پاساژ) متعلق به اوست. وقتی سرقرار رسیدم او داخل یک دستگاه پژو 405 به رنگ تیره (احتمالا نوک مدادی) نشسته بود و چنین وانمود می کرد که طلافروشی را تعطیل کرده و قصد داشت به منزلش برود! او با همان چرب زبانی فریبکارانه اش چندین سکه و حدود 15 گرم طلا را از من گرفت و سپس به بهانه وزن کردن طلاها وارد بازار طلافروشان شد ولی من هرچه منتظر ایستادم او بازنگشت. هراسان و نگران به چند طلافروشی سر زدم و مشخصات او را با پیج اینستاگرامی اش نشان دادم اما هیچ کس او را نمی شناخت. تازه فهمیدم که در دام یک کلاهبردار حرفه ای افتاده ام و در این مدت هم او فقط قصد داشته است اعتماد و اطمینان مرا جلب کند. حالا هم اگر همسرم متوجه این ارتباط مجازی با یک جوان غریبه شود، نمی دانم چه پاسخی باید به او بدهم!
این درحالی است که «عدنان» شماره تلفن مرا نیز در «فهرست سیاه» قرار داده و تماس هایم بی پاسخ می ماند!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع و احتمال کلاهبرداری های گسترده در فضای مجازی، گروه کارآزموده ای از نیروهای تجسس با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند.
بررسی های آنان نشان داد که متهم مذکور با راه اندازی یک صفحه جعلی اینستاگرامی، زنان متاهل را برای فروش ، تعویض یا آبکاری طلاهایشان ، فریب می دهد تا به خاطر حفظ آبرو از شکایت و پیگیری ماجرا صرف نظر کنند. به همین دلیل نیروهای تجسس پس از انجام یک سری فعالیت های اطلاعاتی و از طریق تلفن یکی از بانوان پلیس وارد صفحه اینستاگرامی «عدنان» شدند و با او ارتباط برقرار کردند. طولی نکشید که وی برای دیدار با یک زن متاهل (پلیس) حاضر شد و برای خرید طلا با او قرار گذاشت. این بار نیروهای عملیاتی تجسس به سرپرستی سروان سیفی (رئیس تجسس کلانتری شهرک ناجا) محل قرار صوری را به محاصره درآوردند و با پوشش های مبدل در اطراف خیابان مستقر شدند. دقایقی بعد «عدنان» با همان خودروی پژو 405 وارد حلقه محاصره پلیس شد و قبل از آن که از خودرو پیاده شود، دستبندهای قانون بر دستانش خودنمایی کرد. بنابر گزارش روزنامه خراسان، با انتقال متهم به دایره تجسس کلانتری، بازجویی های تخصصی با راهنمایی های سرهنگ فیاضی آغاز و مشخص شد که نام واقعی «روباه اینستاگرام» «م- ر» است که خود را با نام جعلی «عدنان» معرفی می کند و زنان متاهل دیگری را در «فهرست سیاه» قرار داده است. ادامه تحقیقات درباره شگرد کلاهبرداری های این جوان سابقه دار، بیانگر آن بود که وی از افراد دیگری نیز با همین شیوه کلاهبرداری کرده است که مشخصات سه نفر از مال باختگان در گوشی تلفن وی لو رفت.
او یک زن جوان متاهل در نیشابور را نیز فریب داده و حدود 18 گرم طلا از وی واز یک زن مشهدی هم یک حلقه طلا به سرقت برده بود از سوی دیگر جست وجوی افسران تجسس در شماره تلفن های فهرست سیاه (بلاک لیست) متهم ماجرای عجیبی را فاش کرد. آن ها با یکی از طعمه های متهم معروف به «روباه اینستاگرام» تماس گرفتند و او را در جریان دستگیری «عدنان» قرار دادند اما آن زن با اطمینان خاطر گفت: من فقط یک گردنبند طلا برای آبکاری به او دادم که آن را هم به من بازگردانده است! و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: صبح روز بعد همین زن جوان هراسان با نیروهای تجسس تماس گرفت و گفت: بعد از تلفن شما به موضوع مشکوک شدم و گردنبندم را به یک طلافروشی نشان دادم و تازه فهمیدم که «عدنان» یک گردنبند تقلبی به من داده است. با بررسی های پلیس در این باره مشخص شد که روباه حقه باز اینستاگرام بعد از تحویل گرفتن گردنبند طلا، مشابه بدلی همان گردنبند را تهیه کرده و به مال باخته داده است. تحقیقات بیشتر درباره کلاهبرداری های احتمالی دیگر این متهم خوش تیپ در حالی توسط افسران دایره تجسس کلانتری شهرک ناجای مشهد ادامه دارد که وی طلاهای مذکور را به فروش رسانده است و اکنون تلاش می کند تا با پرداخت وجه طلاها از شاکیان خود رضایت بگیرد. با آن که متهم مذکور با دستور قاطع قاضی ابراهیمی (قاضی شعبه 609 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) روانه زندان شده است اما هنوز بررسی های پلیس برای شناسایی دیگر مال باختگانی ادامه دارد که طعمه فریبکاری های وی در فضاهای مجازی شده اند یا به خاطر ترس از سرزنش های اطرافیان یا حفظ آبرو به پلیس مراجعه نکرده اند که احتمال می رود برخی از آنان هم در شهرهای دیگر کشور سکونت داشته باشند. در همین حال یک مقام آگاه از زنانی که با این شیوه طلاهای خود را از دست داده اند، خواست به کلانتری شهرک ناجا مراجعه کنند و یقین بدانند که هویت آنان در پرونده محرمانه باقی می ماند و حتی نزدیک ترین افراد خانواده هم در جریان ماجرا قرار نمی گیرند. خراسان : شماره : 21011 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۷ مرداد
سرقت بدون آثار جرم!
اختصاصی خراسان
سجادپور- اعضای یک باند اتباع خارجی که به منازل، مغازه ها و خودروها دستبرد می زدند در حالی با تلاش نیروهای انتظامی مشهد دستگیر شدند که هنوز برخی از متهمان فراری هستند و تحت تعقیب قرار دارند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، به دنبال گزارش های مردمی مبنی بر این که دو دستگاه خودروی پژو 206 و پژو پارس به منزلی در منطقه گلشهر مشهد تردد دارند که گاهی پلاک های متفاوتی روی آن ها نصب شده است،حساسیت این خبر بلافاصله نیروهای انتظامی را به تکاپو واداشت و بدین ترتیب با دستور فرمانده انتظامی مشهد، بررسی دقیق این ماجرا به کارآگاهان پلیس آگاهی سپرده شد. ساعتی بعد گروهی از کارآگاهان رصدهای اطلاعاتی را آغاز کردند و به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد تصاویری از دو خودروی مذکور در برخی از صحنه های سرقت ثبت شده است. به همین دلیل ماجرا از اهمیت ویژه ای برخوردار شد و کارآگاهان با کسب دستورات قضایی، مخفیگاه یاد شده در منطقه گلشهر را به محاصره درآوردند و مورد بازرسی قرار دادند.
در این عملیات دو خودروی پژو در حالی با پلاک های جعلی کشف شد که تعداد زیادی پلاک سرقتی یا دست نویس نیز در محل وجود داشت.
کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد که در این عملیات ضربتی و هماهنگ دو تبعه خارجی سابقه دار را دستگیر کرده بودند به بازرسی دقیق در مخفیگاه دزدان پرداختند و علاوه بر 300 گرم طلا و 12 دستگاه گوشی تلفن همراه، سوئیچ یک خودرو را نیز کشف کردند که بررسی ها نشان داد دو متهم تبعه افغانستان به یک منزل در کوی گلشهر دستبرد زده اند و طلاها را از داخل گاو صندوق به سرقت برده اند. آن ها سپس سوئیچ یدکی مال باخته را هم برداشته و با آن خودروی او را نیز از پارکینگ منزل سرقت کرده اند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با انتقال متهمان به پلیس آگاهی، تحقیقات گسترده ای در این باره آغاز و مشخص شد که آن ها سرکردگان یک باند حرفه ای و سابقه دار هستند که هنگام ارتکاب جرم تلاش می کنند هیچ گونه آثاری از خود بر جا نگذارند!
در حالی که خودروی مال باخته در یکی از خیابان های اطراف مخفیگاه دزدان کشف شد، بررسی های پلیسی نیز به شیوه دیگری ادامه یافت چرا که تعداد زیاد پلاک های سرقتی حکایت از آن داشت که اعضای این باند سرقت های متعددی را انجام داده اند. با آن که دو جوان 36 و 39 ساله تلاش می کردند تا پرونده را به بیراهه بکشانند و اطلاعاتی را در اختیار پلیس قرار ندهند اما تجربه کارآگاهان آنان را به مخمصه تناقض گویی انداخت و بدین ترتیب محل اختفای اموال سرقتی در شهد جدید گلبهار لو رفت. طولی نکشید که با هماهنگی های قضایی، انبار لوازم سرقتی مورد بازرسی قرار گرفت و 15 گوشی تلفن، 49 دستگاه ضبط و پخش، 73 عینک دودی، مقادیری لباس نو، جعبه های لوازم مکانیکی ، سنگ فرز و ... کشف شد.
همچنین با دستگیری یک زن 40 ساله در این عملیات، برخی دیگر از اعضای باند اتباع خارجی لو رفتند و تحقیقات برای ردزنی آن ها ادامه یافت.دامنه گسترده این عملیات ضربتی حاکی از آن بود که اعضای این باند نه تنها به مغازه ها و منازل با تخریب قفل، دستبرد می زدند و اموال را برای نگهداری به زن 40 ساله عضو باند می سپردند بلکه آن ها از داخل تعداد زیادی خودرو نیز در مشهد سرقت کرده اند که بررسی های دقیق در این باره همچنان ادامه دارد.
شایان ذکر است: ارزش اموال مکشوفه از دزدان تبعه خارجی تاکنون حدود 40 میلیارد ریال تخمین زده شده است و تعداد زیادی از مال باختگان نیز مورد شناسایی قرار گرفته اند اما هنوز هم شناسایی دیگر افراد در دستور پلیس قرار دارد. خراسان : شماره : 21011 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۷ مرداد
عروس چشم به راه!
هنوز یک ماه بیشتر از مراسم عقدکنان مان نگذشته بود که نامزدم با دختر عمویش ازدواج کرد و با او به یک کشور خارجی دیگری رفت.حالا هم در حالی که 5 سال از آن ماجرا می گذرد ،من همچنان بلاتکلیف ماندم به گونه ای که ...
به گزارش روزنامه خراسان، دختر 18 ساله با بیان این که به خاطر مادرم نمی توانم تقاضای طلاق بدهم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد توضیح داد: اگرچه من در ایران به دنیا آمدم اما همه مرا یک فرد افغانستانی می شناسند چرا که پدر و مادرم سال ها پیش از افغانستان به ایران مهاجرت کردند.
پدرم مردی بی مسئولیت بود به طوری که مادرم را در حاشیه شهر رها کرد و خودش به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفت و به عنوان نگهبان در یک باغ ویلا مشغول کار شد.
آن زمان من دختری خردسال بودم و تلخی این ماجرا را درک نمی کردم اما می دیدم که مادرم برای تامین مخارج زندگی در خانه های مردم کار می کرد. خلاصه در همین روزها خواهر بزرگم نیز به خاطر اعتیاد شوهرش طلاق گرفت و نزد ما بازگشت این موضوع موجب نگرانی مادرم شد به گونه ای که مدام گریه می کرد و اشک می ریخت در این شرایط خواهرم نیز در یک کارگاه تولیدی و بسته بندی مواد غذایی مشغول به کار شد و مرا نیز که دختری 11 ساله بودم با خودش به سر کار برد.
دو سال بعد از این ماجرا روزی «موسی» به خواستگاری ام آمد. عموی او در همسایگی ما اقامت داشت و پدر و مادرش در افغانستان بودند موسی هم برای یافتن کار به ایران آمده و در منزل عمویش زندگی می کرد.
مادرم با آن که هیچ شناختی از موسی نداشت با ازدواج من در سن 13 سالگی موافقت کرد و این گونه من پای سفره عقد نشستم ولی همسرم نیز مانند پدرم فردی بی مسئولیت بود و نمی توانست برای خودش کاری دست و پا کند به همین دلیل من در همان کارگاه تولیدی به شغلم ادامه دادم تا مخارج زندگی مان تامین شود اما هنوز یک ماه بیشتر از مراسم عقدکنان نگذشته بود که فهمیدم موسی با دختر عمویش که زنی مطلقه بود ازدواج کرده است تا سرپرستی فرزند او را به عهده بگیرد وقتی به نامزدم اعتراض کردم او مرا کتک زد و مادرم نیز با التماس از من خواست تا درخواست طلاق ندهم چرا که مدعی بود سرنوشتم مانند خواهرم خواهد شد و او نمی تواند مخارج ما را تامین کند در همین حال نامزدم به کشور دیگری مهاجرت کرد و دختر عمویش را نیز با خودش برد. او دیگر حتی پاسخ تلفن های مرا نداد و مرا در مشهد رها کرد. اکنون 5 سال از آن ماجرا می گذرد و من در حالی همچنان بلاتکلیف هستم که مادرم به سختی در خانه های مردم کار می کند تا هزینه های زندگی ما را بپردازد این بود که دست به دامان قانون شدم تا شاید سرنوشتم تغییر کند و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بررسی های قانونی در این ماجرا توسط مشاوران کارآزموده کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21008 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۴ مرداد
ماجرای عاشق گم شده!
اختصاصی خراسان
حدود سه سال قبل بود که روزی همسرم بدون هیچ بهانه ای از خانه بیرون رفت و دیگر هیچ خبری از او نداشتم. روزهای سختی را می گذراندم و به زحمت مخارج فرزندانم را تامین می کردم تا این که یک روز وقتی در حیاط را گشودم ناگهان شوهرم را مقابلم دیدم و از شدت خوشحالی جیغ بلندی کشیدم اما ...
به گزارش روزنامه خراسان زن 37 ساله با بیان این که فقط می خواهم از شر همسرم رها شوم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که عاشق مسعود شدم. او شاگرد خواربار فروشی محله بود و من هم که گاهی برای خرید به آن فروشگاه می رفتم با مسعود ارتباط برقرار کردم به طوری که دیگر به هر بهانه ای با او تماس می گرفتم یا به دیدارش می رفتم مسعود به تازگی از خدمت سربازی بازگشته بود و در آن خواربار فروشی به صورت روزمزدی کار می کرد. خانواده او در شهرستان سکونت داشتند و مسعود هم برای آن که اجاره منزل ندهد نزد عمویش زندگی می کرد خلاصه مدتی بعد از این آشنایی و ارتباط پنهانی مسعود تصمیم گرفت با من ازدواج کند اما وقتی پدر و مادرم در جریان رابطه پنهانی ما قرار گرفتند به شدت با این ازدواج مخالفت کردند ولی من که عاشق شده بودم نه تنها به این ازدواج پافشاری می کردم بلکه پدر و مادرم را با تهدید به خودکشی و فرار از منزل در تنگنای رسوایی و بی آبرویی قرار دادم این گونه بود که به ناچار پدر و مادرم مراسم عقدکنان را برگزار کردند و ما زندگی مشترکمان را در یکی از اتاق های منزل پدرم شروع کردیم این درحالی بود که خانواده مسعود هم او را طرد کردند و هیچ گونه حمایت مالی از ما نداشتند. آن ها معتقد بودند حالا که پسرشان سر خود ازدواج کرده است باید خودش نیز مخارج زندگی را تامین کند در حالی که روزهای سختی را می گذراندیم مسعود به عنوان نگهبان در یک شرکت استخدام شد. در همین روزها دخترم زهره نیز به دنیا آمد. اگرچه درآمد همسرم کافی نبود ولی من با قناعت بیشتر سعی می کردم این زندگی عاشقانه را حفظ کنم از سوی دیگر هنوز زهره به دو سالگی نرسیده بود که دوباره باردار شدم زمانی به خود آمدم که یک خانواده چهار نفره بودیم و همسرم نیز مدیر دفتر مالک شرکت شد. حالا دیگر اوضاع اقتصادی ما بهتر شده بود به گونه ای که خیلی زود صاحب خانه و خودرو شدیم. زندگی شیرین ما ادامه داشت و فرزندانم روز به روز قد می کشیدند و من هم از این اوضاع رضایت خاطر داشتم حدود سه سال قبل و در حالی که روزگارمان به خوبی سپری می شد یک روز مسعود هنگام خروج از منزل به من گفت شماره کارت بانکی ات را بده تا مبلغی پول به حسابت واریز کنم! ولی من خیلی خونسرد به او گفتم فعلا پولی لازم ندارم! بعد از این گفت وگوی کوتاه همسرم از خانه خارج شد و دیگر هیچ گاه به منزل بازنگشت. آن روزها خیلی نگران بودم و سراسیمه به هر مکانی سر می زدم تا خبری از شوهرم به دست بیاورم ولی تلاش های من بی نتیجه بود و هیچ کس از او خبری نداشت دوباره به روزهای سخت آغاز زندگی مشترک بازگشته بودم و نمی توانستم مخارج زندگی را تامین کنم از سوی دیگر نیز سرزنش های اطرافیانم قابل تحمل نبود چرا که آن ها مسعود را مردی هوسران می خواندند که در پی لبخندی خیابانی عاشقم شده و حالا با دو فرزند رهایم کرده است! با وجود این چاره ای جز تحمل نداشتم و برای تامین هزینه های زندگی تلاش می کردم که دست نیاز نزد دیگران دراز نکنم چند سال به همین ترتیب گذشت تا این که چند روز قبل زنگ خانه به صدا درآمد وقتی در حیاط را گشودم ناگهان مسعود را در برابر خودم دیدم و از شدت خوشحالی جیغ کشیدم به طوری که دختر و پسرم نیز وحشت زده خودشان را به من رساندند ولی باور نمی کردند که پدرشان به خانه بازگشته است بالاخره دقایقی بعد و در میان اشک های خوشحالی مسعود روی مبل دراز کشید و من برایش چند نوع شربت درست کردم. آن قدر حرف های نگفته و سوالات پیچیده داشتم که نمی دانستم صحبت هایم را از کجا آغاز کنم فقط از او پرسیدم این همه سال کجا بودی و چرا رفتی؟!
اما پاسخ همسرم نه تنها روح و روانم را به هم ریخت بلکه زندگی مرا دگرگون کرد او گفت: به گذشته کاری نداشته باش من آن زمان عاشق زن دیگری شدم و او را به عقد موقت خودم درآوردم ولی بعد از مدتی و در حالی که پسرم به دنیا آمده بود اختلافات من و هدی نیز شروع شد چرا که او توقعات زیادی داشت و من نمی توانستم خواسته هایش را برآورده کنم اکنون تصمیم گرفته ام او را طلاق بدهم اما نزد تو بازگشته ام تا سرپرستی فرزندم را قبول کنی! و ...
مسعود این جملات را در حالی بر زبان می راند که من با هر کلمه ای از او نفرت پیدا می کردم که چگونه بعد از سه سال رنج و سختی و در کمال بی شرمی چنین خواسته ای از من دارد. فرزندانم نیز هنگامی که در جریان ماجرای ازدواج پدرشان قرار گرفتند به شدت ناراحت شدند به طوری که پسرم تهدید کرد از این خانه می رود! من هم به کلانتری آمدم تا از شر این مرد بی مسئولیت و حقه باز رها شوم چرا که دیگر تحمل این وضعیت را ندارم و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) رسیدگی کارشناسی و بررسی های روان شناختی این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21005 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۰ مرداد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی