روضه وروداهلبیت امام حسین علیه السلام بشام

باز اسم کوفه آمد درمیان و نام شام - آه آه از صبح کوفه! وای وای از شام شام!

روزِ اندر پیش چشمم، تیره تر آید ز شب - بشنود گوشم اگر از خلق دوران، نامِ شام

ابتلای کربلا و ماجرای کوفه را - محو کرد از لوح هستی، محنت و آلام شام

بی حیایی بین که با یک دیگر از قتل حسین - می نمایندی مبارک باد، خاص و عام شام

آن یکی نان از تصدّق داد، آن خرما؛ ببین - اهل بیت مصطفی را این بُوَد اکرامِ شام

آه از آن ساعت! که زینب بر سر بازار دید - می زنندش سنگ بر سر، از در و از بام شام

چون نسوزم ز آتش این غم؟ که از کین ریختند - آـش اندر فرق عابد، خلق خون آشام شام

«جودیا» ! شام است ز ان رو تیره تا صبح ابد - کامد اندر دهر از صبح آن چنان تا شام شام

مرحوم جودى

مرحوم جودى ورود اهل بیت علیهم السلام را به شام تار اینگونه توصیف مى‏فرماید:

روایت است كه چون اهل بیت شاه شهید - شدند داخل شام از جفا و جور یزید

از آن طرف همه را دست از حناء رنگین - از این طرف همه پاها ز خار ره رنگین

از آن طرف به فلك بانگ طبل و بربط و ناى - از این طرف همه در ناله حسینم واى

از آن طرف همه طفلان سنگ در دامن - از این طرف همه فرق شكسته در شیون

از آن طرف به كف جمله جام‏هاى شراب - از این طرف دل طفلان ز قحط آب كباب

از آن طرف به هیاهو ز پیر تا برنا - از این طرف سر اكبر مقابل لیلا

از آن طرف همه در عشرت و مباركباد - از این طرف به سنان رأس قاسم داماد

از آن طرف همه را در بدن لباس حریر - از این طرف همگى بسته غل و زنجیر

از آن طرف همه طفلان به روى دوش پدر - از این طرف به سر نى سر على اصغر

از آن طرف همه در غرفه‏ها لب خندان - از این طرف به فغان روى ناقه عریان

از آن طرف به پس پرده اهل بیت یزید - از این طرف سر زینب برهنه چون خورشید

از آن طرف همه بنشسته روى كرسى زر - از این طرف همه استاده فرق بى معجر

از آن طرف سر شوم یزید را افسر - از این طرف سر شه پر ز خاك و خاكستر

از آن طرف ز جفا چوب كین به دست یزید - از این طرف لب و دندان خشك شاه شهید

جهان به دیده جودى سیاه چون شب شد - چو در خرابه بى سقف جاى زینب شد

هنگامى كه آل الله سلام الله علیهم اجمعین را از انظار و مقابل اهل شام عبور دادند آن نادانان بنا كردند به دشنام دادن و ناسزا گفتن اهل بیت علیهم السلام سر بزیر انداخته جواب آنها را ندادند، بعضى موهاى پریشان خود را حجاب صورت ساخته و برخى با معجر و تعدادى دیگر از آن محترمات كه معجر نداشتند با آستین و ساعد صورت خود را ستر مى‏كردند. در برخى از مقاتل نوشته ‏اند كه علیا مخدره زینب خاتون سلام الله علیها فرمودند: بین كوفه تا شام كه سر برادرم بر نیزه بود چشم‏هاى آن حضرت پیوسته باز و گشاده بود و به اطفال و اهل و عیال خویش مى‏نگریست اما در شهر تار شام من نگاه به سر برادرم كردم دیدم چشم‏هاى مباركش بسته‏ شده یعنى خداوندا دیگر طاقت ندارم كه این همه رقاص و سازنده و شارب الخمر را دور اهل بیت خود ببینم. حضرت امام باقر (علیه السلام) از پدر بزرگوارش زین العابدین (سلام الله علیه) روایت نموده كه آن حضرت فرمودند:

مرا بر یك شتر لنگ و لاغرى نشانده و سر پدرم را بر علمى نصب كرده، و بانوان را بر قاطرها نشانده و اراذل و اوباش اطراف ما را گرفته بودند اگر كسى از ما مى‏خواست گریه كند نیزه بر فرقش مى‏زدند پیوسته بدین منوال بودیم تا به دمشق رسیدیم در آنجا جارچى جار مى‏زد یا اهل الشام هولاء سبایا اهل البیت الملعون. مرحوم سید در لهوف مى‏نویسد: همینكه اهل بیت رسالت سلام الله علیهم آن همه جمعیت و ازدحام از اهل شام دیدند علیا مكرمه ‏ام كلثوم علیها السلام شمر پلید را طلبید و به او فرمود: اى شمر من امروز یك حاجت به تو دارم. شمر گفت: چه حاجت دارى؟ فرمود: ما را از دروازه‏اى ببر كه جمعیت كمتر باشد و نیز دستور بده این سرها را از میان ما زن‏ها دورتر برده مردم به تماشاى آنها مشغول شوند و از ما منصرف گردند. آن حرامزاده خبیث مخصوصا گفت سرها را از میان محمل‏هاى زنان عبور بدهند كه مردم بیشتر به تماشا آیند.

وَ یكَبِّرُونَ بِاءَنْ قُتِلْتَ وَ اءِنَّما

وَ رُوِىَ اءَنَّ بَعْضَ التّابِعینَ لَمّا شاهدَ رَاءْسَ الْحُسَینِ ع بِالشّامِ اءَخْفى نَفْسَهُ شَهْرا مِنْ جَمیعِ اءَصْحابِهِ، فَلَمّا وَجَدُوهُ بَعْدَ اذْ فَقَدُوهُ سَاءَلُوهُ عَنْ سَبَبِ ذلِكَ، فَقالَ: اءَلا تَرَوْنَ ما نَزَلَ بِنا، ثُمَّ اءَنْشَاءَ یقُولُ:

جاؤُا بِرَاءْسِكَ یابْنَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ - مُتَرَمِّلا بِدِمائِهِ تَرْمیلا

وَ كَاءَنَّما بِكَ یابْنَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ - قَتَلُوا جِهارا عامِدینَ رَسولا

قَتَلُوكَ عَطْشانا وَ لَمّا یتَرَقَّبُوا - فى قَتْلِكَ التَّنْزیلَ وَ التَّاءْویلا

وَ یكَبِّرُونَ بِاءَنْ قُتِلْتَ وَ اءِنَّما - قَتَلُوا بِكَ التَّكْبیرَ وَالتَّهْلیلا

سربریده ات ای میوه دل زهرا - بخون خویش خضاب است وآورندبشام

بكشتن تونمودندآشكاروبه عمد - بقتل ختم رسل این گروه دین قیام

لبان تشنه شهیدت نمودوخصم نگفت - كزآیه آیه قرآن توئی مرادومرام

توراكه معنی تكبیربودی وتهلیل - كشندوبانگ به تكبیراین گروه لئام

روایت شده است كه یكى از فضلاى تابعین اصحاب رسول صلى الله علیه و آله چون سر مطهر حضرت سید الشهداء علیه السّلام را در میان آن جمع مشاهده كرد، مدت یك ماه از اهل و اولاد و اصحاب خود متوارى گشته و پنهان شد؛ چون او را یافتند و علت اختفایش را پرسیدند، گفت : آیا نمى بینید كه چه خاك بر سر ما ریخته شد و چه مصیبت بزرگى بر ما نازل گردید! بعد از آن اشعارى را آشناء نمود كه معنى اش چنین است : اى دختر زاده رسول خدا! مردم سر نازنین به خون آغشته ات را آوردند و این عمل چنان است كه آشكارا و از روى عمد، رسول خدا را كشته باشند؛ تو را با لب تشنه شهید نمودند كه نه ظاهر قرآن را در حق تو رعایت كردند و نه باطن آن را. اینك مردم براى اظهار شادى در كشتن تو، الله اكبر مى گویند در حالى كه با كشتن تو، قول الله اكبر والا اله الا الله را كشته اند و اثرى از آن باقى نگذاشته اند.

ابومخنف میگوید : یزیدامركرد صدوبیست پرچم به پیشواز سرمبارك حسین علیه السّلام بروند پس پرچمها كه باهرپرچمی صنفی بودند به پیشوازرفتند واززیرپرچمهاصدای تكبیروتهلیل بلندبود كه ناگهان صدائی ازغیب بلندشدواین شعرراخواند : جائوابراسك یابن بنت محمد - مترمّلًا یدمائه ترمیلًا - لایوم اعظم حسرةً من یومه - واراه رهنًا للمنون قتیلًا - فگانّما بك یابن بنت محمد - قتلوا جهارًا عامدین رسولًا - ویكبّرون اذا قتلت وانّما - قتلوا بك التّكبیر والتّهلیلًا .

وامام سجّادعلیه السّلام هنگام حركت به طرف شام این شعررامیخواند : اقادذلیلًا فی دمشق كانّنی - من الزّنج عبد غاب عنه نصیر - وجدّی رسول الله فی كلّ مشهد - وشیخی امیر المؤمنین امیر - فیالیت لم انظردمشق ولم اكن - یرانی یزدفی البلاد اسیر . یعنى در شهر شام با خوارى كشیده مى شوم ، چندانكه گویى من برده اى از زنگبار هستم كه مولایش از او غایب شده است . و حال آنكه ، جدّ من رسول خدا صلى الله علیه و آله بر خلق جهان ، و بزرگ فامیل من امیرمؤ منان على وزیر رسول خدا صلى الله علیه و آله است .

اهلبیت سه شبانه روزبردردروازه

شیخ عباس قمى (ره ) به نقل از شیخ بهایى (ره) درباره ورود اسیران به دمشق گفت : بر در شهر سه روز ایشان را بازگرفتند تا شهر را بیارایند و هر حُلّى و زیورى و زینتى كه در آن بود به آیینه ها بستند به صفتى كه كسى چنان ندیده بود. قریب پانصدهزار مرد و زن با دف ها، و امیران ایشان با طبل ها، بوق ها و دُهل ها بیرون آمدند و چند هزار مردان و جوانان و زنان ، رقص كنان با دف و چنگ و رباب زنان استقبال كردند.

از كامل بهایى نقل شده است كه : خاندان پیغمبر را سه روز در خارج شهر شام نگه داشتند تا شهر را چراغان و زینت كنند. در این سه روز شام را به نحوى بى سابقه تزیین كردند. آن گاه گروه بسیارى حدود پانصد هزار نفر زن و مرد براى تماشا به استقبال كاروان اسیران از شهر خارج شدند و سركردگان و امیران نیز دف زنان و رقص كنان و پایكوبان حركت كردند...

این راوى پس از تشریح وضع مردم و جشن و سرور آنها مى نویسد: در آن روز جمعیت در بیرون شهر به قدرى زیاد بود كه روز محضر را در یادها زنده مى كرد. براى یزید بن معاویه سراپرده وسیع و تختى نصب و حاشیه آن را به انواع جوهر مرصع كرده و در اطراف آن كرسیهاى زرین و سیمین نهاده بودند...

به هر صورت از مجموع این نقل ها معلوم مى شود چه تدارك عظیمى براى این جشن شوم دیده و چه مراسمى بر پا كرده بودند معلوم است كه در چنین شرایطى بر خاندان مظلوم و داغدیده اهل بیت پیغمبر، با دیدن آن مناظره و احوال چه گذشته است !...

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پورجلددوم]

متنبه شدن پیر مرد شامى و توبه او از كردار زشتش

پیر مردى از اهل شام كه از شیوخ بود بنزد شتر امام بیمار (علیه السلام) آمده بلند گفت: الحمدلله الذى قتلكم و اهلككم و قطع قرن الفتنه. شكر خداى را كه شما را كشت و هلاك كرد و شاخ فتنه را برید جهان را آسایش داد آنچه خواست از دشنام و ناسزا گفت و چیزى فرو گذار نكرد همینكه آرام گرفت بیمار كربلا فرمود: اى شیخ آنچه تو گفتى من شنیدم دل خود را خالى كردى و آسوده شدى اكنون تو ساكت باش و دو كلمه حرف مرا بشنو. شیخ گفت بگو: امام فرمود: قرآن مى‏خوانى؟ عرض كرد: بلى. امام فرمود: این آیه را خوانده‏ اى؟ قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فى القربى. خداوند مى‏فرماید به پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) كه اى حبیب من بگو به امت كه من اجر و مزد رسالت از شما نمى‏خواهم مگر مهر و محبت در حق ذى القربى و خویشان من‏. پیر گفت: بلى آن را خوانده‏ ام. امام (علیه السلام) فرمود: این آیه را خوانده ‏اى كه خدا مى‏فرماید: و آت ذاالقربى حقه. پیر گفت: آرى آن را خوانده‏ ام. فرمود: این آیه را خوانده ‏اى كه خدا مى‏فرماید: و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى. پیر مرد شامى گفت: بلى خوانده‏ ام. حضرت فرمودند: این را خوانده‏ اى كه مى‏فرماید: انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا. پیر مرد گفت: خوانده ‏ام اما این آیات به شما چه ارتباطى دارد، زیرا همه این آیات در حق اولاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و ذریه فاطمه بتول سلام الله علیها مى‏باشد. امام (علیه السلام) گریست و فرمود: «ارتباطش اینست که»والله عترت و اولاد رسول و ذریه فاطمه بتول ما هستیم. پیر مرد وقتى فهمید ایشان خارجى نیستند بلكه جملگى ذریه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بوده و شخصى كه با او سخن مى‏گوید امام و پیشوایش مى‏باشد سر در پیش افكند سخت گریه كرد، سپس بعد از ساعتى عرضه داشت: بالله انتم، هم؟ تو را بخدا شما از آن خانواده و از اهل بیت پیغمبرید؟ حضرت فرمودند: بالله نحن هم؟ مائیم اهل بیت طهارت و عصمت. پیر مرد عرضه داشت: فدایت شوم، مرا معذور دارید، بخدا قسم شما را نشناختم، از شما پوزش طلبیده و طلب عفو و آمرزش مى‏كنم سپس پیر مرد سه مرتبه گفت: اللهم انى اتوب الیك، خدایا توبه كردم و از دشمنان آل محمد بیزارم. پس از آن عمامه از سر برداشت و بر زمین زد و به روایت روضة الشهداء خود را زیر دست و پاى شتر امام سجاد (علیه السلام) انداخت و در خاك مى‏غلطید و صیغه توبه را اداء مى‏نمود. امام (علیه السلام) فرمودند: اى شیخ توبه تو قبول است برخیز. عرض كرد: اگر توبه من قبول شده باشد باید زیر دست و پاى شتر شما جان بدهم در همین اثناء شهق شهقة و فارق روحه من البدن، فریادى زد و روح از كالبد بدنش خارج گشت و به روایت لهوف مامورین خبر براى یزید پلید بردند و او جلادان را امر به قتل او نمود و بدین ترتیب آن پیر مرد را شهید نمودند.

وروداهلبیت به خرابه

صاحب روضة الشهداء مى‏نویسد: هر چه خواستند اهل بیت علیهم السلام را از دروازه ساعات داخل كنند انبوه جمعیت مانع شد و این امر ممكن نگردید لذا بالاجبار ایشان را از دروازه نودِر وارد كردند، بارى وقت ظهر بود كه اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را به مسجد جامع شهر رساندند و از آنجا به طرف دارالاماره یزید پلید انتقال دادند. مرحوم طریحى مى‏نویسد: مقدار سه ساعت اهل بیت علیهم السلام را درب دارالاماره نگاهداشتند و بخاطر همین جهت آنجا را به باب الساعات نامیدند و همان طوریكه برخى از اهل تحقیق فرموده‏اند همان روز اهل بیت را به مجلس یزید پلید وارد نكرده‏ اند بلكه ایشان را در خرابه ‏اى اسكان دادند و روز بعد آن وجودات محترمه را به بارگاه نحوست بار آن پلید داخل كردند.

مرحوم علامه مجلسى مى‏نویسد: حلبى از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت مى‏كند چون حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) را با اهل بیت علیهم السلام به شام بردند جعلوهم فى بیت، اسراء به یكدیگر مى‏گفتند ما را بدین منزل ویرانه جاى داده‏ اند كه خانه بر سر ما فرود آید، پاسبانان كه رفت و آمد به آن خانه مى‏كردند به یكدیگر مى‏گفتند: اینها از سقف شكسته مى‏ترسند مبادا بر سرشان خراب شود و خبر ندارند كه فردا چون به حضور امیر رسند حكم بقتل ایشان مى‏نماید. بارى آن شب را اهل بیت علیهم السلام در آن خرابه بسر بردند ولى فقط ذات اقدس احدیت از حال آن یادگاران پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) باخبر بود و دانست چه به ایشان گذشت.

ز جوش ناله سقفش كنده از فرش - بسان دود بى جان رفته تا عرش

مكینش را مكان بود آن چنان تنگ - كه در زندان دل زندانیان تنگ

نه مهمان نوازى و نه میزبانى - نه فرشى نه ظرفى نه آبى نه نانى

خرابه شام ، زندان اهل بیت سیدالشهدا علیه السلام

در روایت مرحوم صدوق (ره) از آن خرابه ، تعبیر به محبس (زندان و بازداشتگاه ) شده است ، زیرا آنها در آنجا محصور بودند و اجازه نداشتند به جاى دیگر بروند. عن فاطمة بنت علیّ علیه السلام: إنَّ یَزیدَ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَینِ علیه السلام فَحُبِسنَ مَعَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهماالسلام فی مَحبِسٍ، لا یُکِنُّهُم مِن حَرٍّ ولا قَرٍّ حَتّى تَقَشَّرَت وُجوهُهُم…(أمالی شیخ صدوق: ص ٢٣١ ح ٢۴٣ ، روضة الواعظین ابن فتال نیشابوری: ص ٢١٢، بحار الأنوار علامه مجلسی، ج ۴۵ ص ١۴٠) همانا یزید دستور داد كه اهل بیت امام حسین علیه السلام را همراه امام سجاد علیه السلام در محلى حبس كردند. آنها در آنجا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما، تا آنكه بر اثر آن صورتهایشان پوست انداخت . (زینب علیه السلام فروغ تابان كوثر، نوشته فاضل دانشمند حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد محمدى اشتهاردى ، ص 265 به نقل از امالى صدوق ، مجلس 21)

هلاك پنج زن به نفرین امام سجادعلیه السلام

سهل گوید آن زمان كه اسیران را درب دارالأماره نگاهداشته بودند پنج زن در غرفه خانه یزید نشسته بودند تماشا مى‏كردند میان آن زنان عجوزه و فرتوته ‏اى بود مجدوبة الظهر آن عجوزه قدى خمیده داشت هشتاد سال از سن نحسش گذشته بود دید سر پر نور امام (علیه السلام) بر نیزه پاى غرفه اوست. فوثبت و اخذت حجرا فضربت به راس الحسین. آن سلیطه جست و سنگى برداشت و آن را بطرف سر مطهر امام (علیه السلام) پرتاب كرد، سنگ آمد و به سر بریده امام (علیه السلام) خورد.

در نسخه دیگر آمده: آن پیره زال سنگى برداشت و به دندانهاى امام (علیه السلام) زد. سهل گوید امام زین العابدین (علیه السلام) طاقت این مصیبت نیاورد سر بلند كرد عرض كرد: اللهم عجل بهلاكها و هلاك من معها. خدایا این عجوزه را با همراهان او هلاك كن سهل گوید بخدا قسم هنوز كلام امام (علیه السلام) تمام نشده بود كه تمام غرفه بزیر آمد آن پنج زن و مافیها به درك رفتند.

از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند

از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند - بر زخم كهنه پرمان سنگ می زنند

وقت نزولِ سوره ی توحید بر لبت - ابلیس ها به باورمان سنگ می زنند

وقتی كه سنگشان به سر نی نمی رسد - سمت سكینه خواهرمان سنگ می زنند

از پای نیزه فاطمه را دور كن پدر! - این كورها به مادرمان سنگ می زنند

بغض علی بهانه خوبی برایشان - حتی به سوی اصغرمان سنگ می زنند

آن دختری كه با پدرش رفت و دور شد...در كربلا جهیزیه اش جفت و جور شد

گفتم: كه كاخ مستی تان پایدار نیست - مردم لباس خاكی ما خنده دار نیست

مردان ما به نیزه و در كوچه های شهر - گرداندن زنان حرم افتخار نیست

ای بزدلان! ز بام به ما سنگ می زنید - در دست های بسته ی ما ذوالفقار نیست

در سختی و بلا به خدا تكیه می كنیم - سر می دهیم در ره او، این شعار نیست

خونش به جوش آمده عباس؛ بس كنید - پای سر بریده كه جای قمار نیست

وحید قاسمی

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پورجلددوم]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm

شام یا شامات منطقه وسيع‏ى كه شامل سوریه، لبنان، اردن و بخشى از فلسطین مى‏‌شده است. پايتخت پادشاهان اموی، دمشق بود. به دمشق شام نیز گفته می‌شود. اسراى اهل‌‏بيت را پس از حادثه کربلا، به کوفه و شام بردند. شام، سرزمينى باستانى است و اماكن زيارتى و سياحتى فراوان دارد.

زائران قبر حضرت زینب و حضرت رقیه به شام مى‏‌روند. قبرستان باب‏‌الصغير كه محلّ دفن عده‏‌اى از شهدا، از جمله سرهاى مطهّر شهدای کربلا است و نیز قبر عبدالله بن جعفر و بلال حبشی و مسجد جامع اموى و مساجد و مدارس و بناهاى قديمى بسيارى در این سرزمین قرار دارد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

تاريخ : یکشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۱ | 16:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |