درامتداد تاریکی-طلاق به خاطر فرزند معلول
به دلیل ازدواج فامیلی که براساس نظر بزرگ ترها صورت گرفت فرزندم با معلولیت ذهنی به دنیا آمد به طوری که همین ماجرا زندگی ام را از هم پاشید و آینده ام را نابود کرد چرا که ...
به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که برای حفظ پایه های لرزان دومین ازدواجش به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد مراجعه کرده بود. این زن جوان در حالی که بیان می کرد هیچ گاه در سال های زندگی ام از کنار «خوشبختی» عبور نکرده ام و معنای سعادت را نمی دانم درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی گفت: 14 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که با پسر عمه ام ازدواج کردم. آن زمان بزرگ ترها درباره همه چیز توافق کرده بودند و من باید سر سفره عقد می نشستم چرا که ازدواج فامیلی در بین بستگان ما رواج داشت و خانواده ها به دلیل شناختی که از یکدیگر داشتند ازدواج های فامیلی را بهترین گزینه برای سعادت و خوشبختی فرزندانشان می دانستند. خلاصه در اوایل نوجوانی درس و مدرسه را رها کردم و پا به خانه بخت گذاشتم. «قاسم» مرا دوست داشت و سعی می کرد با همان درآمد کارگری روزمزد زندگی خوبی برایم فراهم کند ولی یک سال بعد زمانی که باردار بودم اوضاع زندگی ما نیز تغییر کرد چرا که یک روز وقتی برای تعیین جنسیت فرزندم به پزشک مراجعه کرده بودم زمزمه هایی از معلولیت پسرم را شنیدم که هنوز سه ماه دیگر به تولدش باقی مانده بود. این ماجرا نگرانی عجیبی را در زندگی ام به راه انداخت اما هر بار نظرات متفاوتی را می شنیدم تا این که بالاخره پسرم با معلولیت جسمی و ذهنی به دنیا آمد. حالا دیگر از هر سو سرزنش می شدم و اطرافیانم مرا مقصر این ماجرا معرفی می کردند. قاسم نیز توجهی به من نداشت و به من بی مهری می کرد تا حدی که به ناچار «فرشید» را تحویل بهزیستی دادیم چرا که دیگر توان نگهداری از او را نداشتیم از سوی دیگر پزشکان متخصص معتقد بودند اگر دوباره باردار شوم باز هم احتمال زیادی وجود دارد که فرزندم معلول به دنیا بیاید! در این شرایط بود که قاسم مرا طلاق داد تا برای باقی ماندن نسل خودش با دختر دیگری ازدواج کند. حالا من در 16 سالگی به زنی مطلقه تبدیل شده بودم و آینده ام را بسیار تاریک و مبهم می دیدم. یک سال بعد از این که از قاسم طلاق گرفتم با پسر مجردی آشنا شدم که مدام به من ابراز علاقه می کرد. فرهاد مدعی بود اگر با هم ازدواج کنیم مرا خوشبخت می کند باز هم به امید خوشبختی به عقد موقت فرهاد درآمدم چرا که خانواده او به شدت مخالف این ازدواج بودند و فرهاد تاکید می کرد در مدت پنج سال (مدت عقد موقت) خانواده اش را راضی می کند. خلاصه من به امید روزی که به عقد رسمی فرهاد دربیایم همه رفتارهای تلخ و نامتعارف او را نیز تحمل می کردم و دم بر نمی آوردم در این مدت او با وعده و وعیدهای رویایی مرا برای رسیدن به سعادت و خوشبختی امیدوار می کرد حتی لوازم منزلم را نیز تعویض می کرد یا آن ها را به فروش می رساند به امید روزی که برایم بهترین لوازم منزل و آشپزخانه را خریداری کند. پس از پایان پنج سال فرهاد نتوانست پدر و مادرش را برای ازدواج با من راضی کند به همین دلیل مدت عقد موقت ما دوبار دیگر و هر بار به مدت یک سال تمدید شد اما باز هم من حیران و سرگردان بودم و از فرجام این ماجرا وحشت داشتم تا این که بالاخره از آن چه می ترسیدم به سرم آمد و زندگی ام را به تباهی کشاند چرا که من برای چند روز به منزل پدرم رفته بودم و هرچه با فرهاد تماس می گرفتم پاسخم را نمی داد به همین دلیل سراسیمه به خانه خودم رفتم اما وقتی کلید را در قفل در چرخاندم ناگهان با صحنه تلخی روبه رو شدم. زن دیگری در کنار فرهاد نشسته بود که خیلی زود فهمیدم اکنون او را به عقد موقت خودش درآورده است، وقتی به فرهاد اعتراض کردم و وعده و وعیدها را به یادش آوردم مرا از خانه بیرون انداخت و تاکید کرد که دیگر حق مراجعه به خانه اش را ندارم ولی او روز بعد مرا به بهانه توافق به منزل کشاند و تصاویر زننده ای از من تهیه کرد تا نتوانم از او شکایت کنم و ...
گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی و قضایی در این پرونده با صدور دستوری از سوی سرهنگ سید رضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری
خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21038 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۹ شهريور
سیگنال جنایت از آن سوی دیوار!
دادگاه بر اجرای مجازات قصاص در ملأعام تاکید کرد
سید خلیل سجادپور- براساس رای شعبه ششم دادگاه کیفری یک استان خراسان رضوی، عامل اصلی قتل مادر و دختر تایبادی به دو بار قصاص نفس در ملأعام و دو متهم دیگر که برادر هستند به تحمل سال ها زندان محکوم شدند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، بعداز ظهر یک روز جمعه در اواسط شهریور سال 98 بود که هیاهوی عجیبی در ساحل شنی عباس آباد به راه افتاد. موج بی رحم دریای خزر چند زن و مرد را بلعید و به اعماق آب های توفان زده برد.
غواصان ساحل بی محابا دل به دریا زدند و به یاری زن و مردانی شتافتند که درون دریا دست و پا می زدند و فریادهای دلخراش آنان حتی به ساحل هم نمی رسید. طولی نکشید که پیکر نیمه جان «مهرانا» (عروس 17 ساله تایبادی) از اعماق آب بیرون کشیده شد و همزمان غواصان دریا، دخترخاله و شوهر دختر خاله مهرانا را نیز نجات دادند و بی درنگ عملیات احیا را آغاز کردند اما از «علیرضا» (شوهر مهرانا) خبری نبود.
دقایقی بعد «مهرانا» که بیهوش بود با تلاش امدادگران دریا از مرگ نجات یافت و بستگانش نیز چشمان خود را دوباره به روی زندگی گشودند اما جست وجوها برای یافتن پیکر علیرضای 28 ساله نتیجه نداد تا این که بالاخره پیکر بی جان او روی آب دریا نمایان شد و بدین ترتیب صدای جیغ و گریه های دلخراش مادر مهرانا و دیگر بستگان آن ها که از روز چهارشنبه برای تفریحی چند روزه عازم شمال کشور شده بودند، فضای ساحل عباس آباد را در هم شکست. مادر مهرانا که داماد جوانش را از دست داده بود با دستانی لرزان و اشک ریزان با شوهرش در مشهد تماس گرفت و در میان های های گریه این حادثه تلخ را بازگو کرد و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با انتقال جسد علیرضا (تازه داماد) به تایباد، مراسم عزاداری و سوگواری برگزار شد اما هنوز چند ماه بیشتر از این حادثه هولناک نگذشته بود که زمزمه هایی از شک و تردید در بین فامیل پیچید چرا که تازه داماد وارث ثروت زیادی بود. در این میان «سارا» (مادر مهرانا) که دخترش را در اوایل سنین نوجوانی بیوه می دید با مادر «علیرضا» (مرحوم) تماس گرفت و از او خواست تا سهم الارث دخترش را نیز بدهند! اگر چه آن ها چک چند صد میلیونی به عروسشان پرداخت کردند که از بستگان خودشان بود اما این ماجرا و حرف و حدیث های دیگر به اختلافات فامیلی دامن زد تا جایی که کینه عمیقی در دل غلام رسول (برادر علیرضا) به وجود آمد و او با یک تصمیم عجیب، نقشه قتل سارا و مهرانا (زن دایی و دختر دایی اش) را طراحی کرد. «مهرانا» بعد از مرگ همسرش نیز هنوز در همان خانه ای زندگی می کرد که دیوار به دیوار منزل ابراهیم (برادر دیگر علیرضا) بود.
به گزارش روزنامه خراسان، با آن که چند ماه بیشتر از ماجرای تلخ دریای خزر سپری نشده بود یک روز غلام رسول نزد برادرش ابراهیم رفت و نقشه قتل سارا و مهرانا را با او در میان گذاشت ولی ابراهیم به او گفت: با این کار خودت را به دردسر می اندازی!
غلام رسول که تصور می کرد نقشه زیرکانه اش بی نقص است به برادرش گفت: یکی از دوستانم را که اهل سرخس است به کار می گیرم!
این گونه بود که ابراهیم کلید در حیاط را به برادرش داد و بدین ترتیب سیگنال های جنایت در آن سوی دیوار روشن شد و عاملان انتقام جویی منتظر اشاره ای برای انجام جنایت بودند تا این که اوایل شب نوزدهم بهمن سال 1398، «محمدصدیق» (همسر سارا) در حالی از خانه دخترش بیرون آمد که مقابل در حیاط با ابراهیم روبه رو شد و به احوالپرسی پرداخت. از روزی که «علیرضا» در آب های شمال غرق شده بود، محمدصدیق و همسرش نیز در کنار دخترشان (مهرانا) زندگی می کردند تا او تنها نباشد. او بعد از گفت و گوی کوتاه با ابراهیم، سوار بر خودرو به طرف فروشگاهی حرکت کرد که معمولا خریدهایش را در آن جا انجام می داد.دقایقی بعد «محمدصدیق» از درون فروشگاه با گوشی همسرش تماس گرفت تا از او سوال کند چه نوع بستنی دوست دارد؟ ولی سارا گوشی را پاسخ نمی داد. تکرار تماس ها نیز بی فایده بود تا این که به شماره تلفن دخترش زنگ زد که هنگام خروج از خانه در کنار مادرش روی مبل نشسته بود ولی باز هم پاسخی نشنید. نگرانی و دلشوره عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفته بود که دوباره به ناچار به سوی منزل دخترش به راه افتاد اما باز هم فقط صدای زنگ منزل را می شنید و کسی در حیاط را باز نمی کرد. در حالی که هر لحظه بر اضطراب «محمد صدیق» افزوده می شد او با کمک رهگذری جوان به روی دیوار منزل رفت و به درون حیاط پرید. او سراسیمه خود را به پذیرایی رساند اما با صحنه وحشتناکی روبه رو شد که زبانش بند آمد و قلبش از حرکت ایستاد. همسر و دختر 17 ساله اش به طرز دلخراشی در خون غوطه ور بودند و گردنشان زیر تیغ سلاخی قرار داشت.
دسته کارد بزرگی که تیغه آن در جمجمه همسرش فرو رفته بود از جنایت هولناکی حکایت می کرد که دقایقی قبل رقم خورده بود.
براساس گزارش روزنامه خراسان، طولی نکشید که با فریادهای حزن انگیز مرد جوان، همسایگان متوجه ماجرا شدند و این گونه معمای دو جنایت وحشتناک در برابر پلیس قرار گرفت. تحقیقات مقدماتی کارآگاهان نشان داد که عاملان قتل، با تاکسی تلفنی به محل وقوع جنایت آمده اند و از سوی دیگر نیز بررسی های غیرمحسوس حاکی از انتقام جویی فامیلی بود. پس از مدت کوتاهی با دستورات ویژه قضایی و تلاش پلیس تایباد بالاخره دو مظنون اصلی این پرونده جنایی درحالی شناسایی شدند که رصدهای اطلاعاتی از حضور جوانی به نام «مجتبی» به همراه غلام رسول (خواهرزاده محمدصدیق) در محل قتل حکایت داشت. با دستگیری دو جوان مذکور بازجویی ها آغاز و مشخص شد که ابراهیم (برادر غلام رسول) نیز در قتل سارا و مهرانا نقش دارد. چند روز بعد دو برادر و مجتبی (دوست غلام رسول) درحالی مورد بازجویی های فنی قرار گرفتند که دیگر با اسناد و مدارک موجود چاره ای جز اعتراف به قتل نداشتند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، پس از پایان تحقیقات و بازسازی صحنه جنایت، این پرونده با توجه به مطالبه عمومی و حساسیت ویژه آن که موجب احساس ناامنی در یکی از شهرهای مرزی شرق کشور شده بود به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و بدین ترتیب محاکمه عاملان این جنایت هولناک به ریاست قاضی «هادی دنیادیده» و مستشاری قاضی «غلامرضا مصطفوی» در حالی ادامه یافت که بررسی های قضایی نشان داد سیگنال های جنایت از آن سوی دیوار و از منزل ابراهیم (یکی از متهمان) آغاز شده است و او نه تنها کلید خانه، بلکه اطلاعات ورود و خروج اهالی منزل «مهرانا» را در اختیار برادرش گذاشته بود.
اگرچه متهمان تلاش می کردند تا با داستان سرایی های ناقص، مسیر جلسات دادگاه را تغییر دهند اما در تنگنای سوالات تخصصی و گاهی انحرافی قضات با تجربه دادگاه، به ناچار سناریوی این جنایت هولناک را فاش کردند و به تشریح ابعاد مختلف آن پرداختند.
نورافکنی قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی در دهلیزهای تاریک این پرونده جنایی بیانگر آن بود که مطالبه ارث و حق و حقوق «مهرانا» توسط مادرش، انگیزه قتل را شدت بخشیده است تا جایی که غلام رسول از برادرش ابراهیم می خواهد او را برای قتل سارا و مهرانا یاری دهد.
تا این که روز حادثه ابراهیم خبر بیرون رفتن محمدصدیق از منزل را به برادرش اطلاع داد و او نیز بلافاصله به همراه مجتبی (یکی از دوستانش) و با تاکسی تلفنی عازم محل سکونت برادرش شد و خیلی زود با کلیدی که ابراهیم در اختیارش گذاشته بود در حیاط را باز کرد و سپس به همراه مجتبی از روی دیوار به داخل حیاط محل سکونت «مهرانا» پریدند. «سارا» (مادر مهرانا) روی مبل نشسته و مشغول گفت وگوی تلفنی با یکی از دوستانش بود که ناگهان با دیدن غلام رسول و مرد چاقو به دست، وحشتزده جیغی کشید و از شدت ترس چشمانش گرد شد. در همین حال غلام رسول ضربه ای با کارد به شانه سارا زد و بی درنگ تیغه کارد را از کتف او بیرون کشید و به طرز هولناکی بر جمجمه زن دایی اش فرود آورد به طوری که تیغه کارد در سر سارا باقی ماند و بیرون نیامد. در این هنگام «مهرانا» با شنیدن جیغ مادرش هراسان خود را از اتاق خواب به پذیرایی رساند و با مشاهده این صحنه ترسناک در جا میخکوب شد. غلام رسول با خشم به طرف «مهرانا» رفت و به «مجتبی» اشاره کرد که «بزن!» او نیز تیغه کارد را به گلوی مهرانای 17 ساله کشید و پیکر غرق در خون او را روی زمین انداخت سپس غلام رسول قدرت خشمش را در پاهایش جمع کرد و چند ضربه لگد به صورت «مهرانا» زد. در حالی که غلام رسول و دوستش قصد خروج از منزل را داشتند ناگهان متوجه شدند که هنوز «سارا» جان دارد و تکان می خورد. در این هنگام بود که مجتبی به سوی «سارا» بازگشت و تیغه چاقو را بر گلوی او کشید چرا که تصور می کرد او هنوز زنده است! و ...بنا بر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با پایان یافتن جلسات محاکمه که با حضور وکلای مدافع متهمان در مشهد برگزار شد، قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به شور نشستند و در نهایت مجتبی را به عنوان عامل اصلی قتل «سارا و مهرانا» تشخیص دادند و بدین ترتیب رای خود را درباره این پرونده جنایی حساس صادر کردند. در رای صادرشده که به امضای قاضی دنیادیده (رئیس دادگاه) رسیده به دلایل قاطع و محکمه پسندی اشاره شده است که نشان می دهد بریدن گلوی سارا در لحظات خروج از محل جنایت، علت اصلی مرگ وی بوده و اقدام هولناک غلام رسول برای قتل وی نافرجام مانده است. به همین دلیل دادگاه «مجتبی» را به دو بار قصاص نفس محکوم و تاکید کرد با توجه به جو رعب و وحشتی که در پی وقوع این جنایت در شهر تایباد به وجود آمده است و همچنین برای درس عبرت دیگران و پیشگیری از جرایم مشابه، این حکم در ملأعام اجرا شود.گزارش روزنامه خراسان حاکی است، قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی همچنین غلام رسول (متهم دوم) را به پرداخت دیه سنگین و تحمل 25 سال زندان به دلیل معاونت در قتل و تحمل 20 سال زندان به جرم شروع به قتل «سارا» محکوم کردند. از سوی دیگر ابراهیم (متهم سوم پرونده) نیز به دلیل معاونت در قتل سارا و مهرانا به تحمل 15 سال زندان محکوم شده است.
بنابراین گزارش ، رای صادرشده از سوی دادگاه قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است.
اختصاصی خراسان. خراسان : شماره : 21038 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۹ شهريور
رمزگشایی از سرقت های باند «کلاف کش ها»
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- اعضای یک باند پنج نفره «کلاف کش ها» که با کج کردن در خودروهای پارک شده، قطعات و اموال داخلی آن ها را می ربودند در حالی با تلاش نیروهای کلانتری شهرک ناجای مشهد دستگیر شدند که راز دستبرد به شرکت های خصوصی را نیز فاش کردند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل رهگذرانی در خیابان شریف مشهد، دزد پررویی را دیدند که در روز روشن با کج کردن کلاف در خودروی رانا مشغول سرقت مانیتور تصویری است و هیچ توجهی هم به نگاه های حیرت انگیز شهروندان ندارد. در همین حال یکی از رهگذران با پلیس 110 تماس گرفت و بدین ترتیب نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شهرک ناجا که در اطراف بولوار وکیل آباد درحال انجام وظیفه بودند بی درنگ عازم خیابان شریف شدند و دزد 37 ساله را به همراه مانیتور کشف شده به دایره تجسس انتقال دادند. این سارق جوان مدعی بود که برای اولین بار قصد سرقت مانیتور را داشته که در چنگ ماموران انتظامی گرفتار شده است اما تجربه افسران تجسس با توجه به شگرد کلاف کشی (کج کردن در خودروها) نشان می داد که او از دزدان حرفه ای است و به صورت باندی فعالیت می کنند. به همین دلیل گروهی از نیروهای تجسس با راهنمایی و نظارت مستقیم سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) تحقیقات گسترده ای را با بازیابی تماس ها و فضاهای مجازی گوشی متهم آغاز کردند. کنکاش های پلیس بیانگر آن بود که «محمد- ر» (سارق دستگیر شده) چند ساعت قبل از سرقت یک دستگاه کف کش و دو دستگاه باند خودروی پژو 206 را از طریق فضای مجازی به یک مالخر فروخته است. با به دست آمدن این سرنخ مهم دیگر نیروهای انتظامی تردیدی نداشتند که با یک باند حرفه ای دستبرد به خودروها، روبه رو شده اند.
چرا که چند ساعت قبل از این ماجرا، راننده یک دستگاه پژو 206 نیز با مراجعه به دایره تجسس کلانتری از سرقت باندهای خودرو و یک دستگاه کف کش خبر داد که در صندوق عقب گذاشته بود. در همین حال ماموران انتظامی با مال باخته تماس گرفتند و از او خواستند برای شناسایی اموال سرقتی به کلانتری برود! طولی نکشید که راننده پژو 206 تصویر لوازم سرقتی خود را در گوشی تلفن سارق جوان شناسایی کرد و این گونه تحقیقات پلیس وارد مرحله جدیدی شد. متهم به سرقت که دیگر با دستورات ویژه قاضی خدابنده (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفته بود با لو رفتن تصاویر اموال سرقتی اعضای دیگر باند «کلاف کش ها» را لو داد و ادعا کرد که کف کش و باندهای مذکور را به یکی از مالخران حرفه ای در منطقه قاسم آباد فروخته است اما خودش در بولوار نجف سکونت دارد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: دقایقی بعد افسران ورزیده دایره تجسس با کسب دستورات ورود به مخفیگاه از مقام قضایی، به طرف بولوار نجف حرکت کردند و مرد غریبه ای را در مخفیگاه دزد مذکور دستگیر کردند که به همراه همسر صیغه ای وی در حال استعمال مواد مخدر صنعتی بودند.
با انتقال دو متهم به کلانتری، شگرد عملیات برای دستگیری مالخر تغییر کرد بنابراین گروهی از نیروهای انتظامی به سرپرستی سروان سیفی (رئیس دایره تجسس) در حالی عازم بولوار امامیه شدند که سرکرده باند «کلاف کش ها» برای تحویل تعداد دیگری اموال سرقتی با مالخر قرار صوری گذاشته بود. هنگامی که مالخر صدای سارق را از آیفون شنید بی درنگ کلید بازگشایی در مجتمع مسکونی را فشرد و بدین ترتیب نیروهای تجسس در چند ثانیه خود را به مقابل واحد آپارتمانی مالخر رساندند اما او که متوجه پلیس شده بود تلاش کرد با بستن در منزل، راه گریزی بیابد که در این اقدام ناکام ماند و نیروهای عملیاتی کلانتری با دستورات قاطع قاضی خدابنده وارد منزل وی شدند و او را نیز در حال مصرف مواد مخدر با یک زن دیگر دستگیر کردند. در بازرسی از خودروی تیبای فردی که به عنوان مالخر معرفی شده بود علاوه بر کف کش و باندهای پژو 206، مقادیر زیادی لوازم سرقتی وقطعات خودرو به همراه دو کیف حاوی مدارک و اسناد شناسایی کشف شد و به کلانتری انتقال یافت. به گزارش روزنامه خراسان، ادامه تحقیقات بیانگر آن بود که اعضای باند «کلاف کش ها» به تعداد زیادی از خودروهای پارک شده با همین شگرد دستبرد زده اند اما این ماجرا زمانی ریشه دارتر شد که اسناد چند شرکت و دسته چک های بازرگانی، درون کیف ها، کنجکاوی نیروهای انتظامی را برانگیخت و بدین ترتیب مدارک شناسایی و اسناد مذکور زیر ذره بین تحقیقات ویژه قرار گرفت. تحقیقات بیشتر نشان داد که اسناد مذکور مربوط به چند شرکت بازرگانی خصوصی در مشهد است.
با شناسایی مالکان دو شرکت تجاری و حضور آن ها در کلانتری شهرک ناجا مشخص شد که شرکت های مذکور حدود یک ماه قبل و در فاصله کوتاهی از یکدیگر مورد دستبرد قرار گرفته اند و سارقان چند میلیون تومان اموال شرکت مانند رایانه، لپ تاپ، ارزهای خارجی، پنکه، ابزار، وجوه نقدی، دسته چک ها و ... را به سرقت برده اند. با رمزگشایی از این سرقت ها پرونده اعضای این باند، درحالی پیچیده تر شد که یکی از متهمان ادعا کرد در سرقت از شرکت های خصوصی افراد دیگری نیز نقش داشتند بنابراین بررسی های پلیس با هماهنگی های قضایی برای دستگیری دیگر افراد مرتبط با این باند همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : شماره : 21034 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۳ شهريور
در مخمصه پول شویی!
من فقط تحت تاثیر رفتارهای اجتماعی آن زن جوان قرار گرفته بودم و خیلی دوست داشتم با او معاشرت کنم اما نمی دانستم او عضو یک باند تبهکاری است که در زمینه پول شویی فعالیت دارند و.....
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر ۲۰ ساله ای است که به اتهام عضویت در باند کلاهبرداران شناسایی وبه دایره تجسس کلانتری احمد آباد مشهد احضار شده بود. این دختر جوان که حتی معنای کلمه پول شویی را هم نمی دانست با راهنمایی افسر تجسس به دایره مددکاری فرستاده شد وبا چشمانی اشکبار به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت:حدود دو ماه قبل که با مادرم به سفر شمال رفته بودیم با او آشنا شدم . آن زن جوان حدود ۳۰ سال داشت و آن قدر خوش مشرب بودکه من و مادرم به شدت جذبش شدیم . بسیار مهربان،اجتماعی،کار راه انداز و خوش برخورد بود به گونهای که از همان ابتدای آشنایی عاشقش شدم چون خیلی در سفر هوای مارا داشت. بعد از برگشت از شمال هم خیلی سعی می کرد خواسته های مارا برآورده کند به همین دلیل رفت و آمد و معاشرت ما زیادتر شد . گاهی رفتارهای مشکوک و کارهای خلاف از او می دیدم و با افرادی که معقول و موجه نبودند معاشرت داشت اما چون خیلی مهربان بود، جذبش شده بودم.
با این که حدود ۱۰ سال از من بزرگ تر بود ولی حس می کردم خیلی همدیگر را می فهمیم . او در منطقه دیگری از مشهد سکونت داشت ولی بازهم مدام به منزل ما می آمد تا با یکدیگر به گشت و گذار برویم و بدین ترتیب اعتماد مرا به طور کامل جلب کرد. مدتی بعد یک روز که با هم بیرون رفته بودیم ،به من گفت برایم مشکلی پیش آمده و چون کارت بانکی ام سوخته است دچار مخمصه شده ام .سپس از من خواست چند روزی کارت بانکی ام را در اختیار ش بگذارم.من هم کارت بانکی ام را که موجودی چندانی نداشت در اختیارش قرار دادم اما آخرشب متوجه پیامک واریز وجه به حسابم شدم که مبلغ قابل توجهی بود .
بعد از چند دقیقه ۳ میلیون تومان از آن پول، به کارت دیگری انتقال یافت. خیلی تعجب کردم و با خودم گفتم شاید راضیه دوباره به کارهای خلاف رو آورده است.چند باربااو تماس گرفتم ولی جواب نداد. فردای آن روز از من خواست یا کارت بانک ملی ام را در اختیارش بگذارم یا تا بانک برای برداشت کامل پول همراهی اش کنم ولی من به خاطر امتحاناتم نتوانستم به بانک بروم.با این حال درهمان چند روزی که کارت دستش بود هر روز ۳ میلیون برداشت می کرد.
هنوز مقداری پول داخل کارت بود که موضوع را با مادرم در میان گذاشتم،مادرم به من گفت خیلی سریع کارت را مسدود کنم وموضوع را با پلیس درمیان بگذارم . من هم کارت را سوزاندم ولی چون خیلی راضیه را دوست داشتم، موضوع را با پلیس مطرح نکردم .
وقتی راضیه متوجه مسدودی حساب از سوی من شد، باعصبانیت وحشتناک و لحن بدی که تابه حال ازاو ندیده بودم با من برخورد کرد . او به من گفت که چرا مانع انتقال پول ها شدی ؟ پول ها را پدرم برایم واریز کرده بود ولی من حرف هایش را باور نمی کردم.چند روزی هم ازاوهیچ خبری نداشتم و نمی دانستم کجاست تا این که امروز صبح یکی از افسران دایره تجسس با تلفن همراهم تماس گرفت و گفت که از کلانتری احمد آباد هستند و باید برای پاره ای توضیحات به کلانتری مراجعه کنم . خیلی زود متوجه شدم هرچه هست به کارت بانکی و ماجرای راضیه مربوط می شود و تازه فهمیدم که در چه مخمصه ای گیر افتاده ام. به ناچار به کلانتری آمدم و در دایره تجسس خانمی را دیدم که ظاهرا شاکی پرونده بود. او اظهار کرد همان مبلغی که آن شب به حساب من واریز شده ، از ایشان کلاهبرداری شده است که پس از پیگیری از طریق شماره حساب به نام صاحب حساب یعنی من رسیده بودند .....الان هم چند روزی است که از راضیه هیچ خبری ندارم . گوشی اش خاموش است و من به عنوان مظنون اصلی پرونده بازداشت شده ام .ظاهرا شماره کارت دیگری هم که پول ها از حساب من به آن واریز می شده،یک کارت سرقتی بوده که صاحب آن هم از موضوع بی خبر است.ای کاش بتوانم روی مهارت «نه» گفتن کار کنم . کاری که مادرم همیشه از من می خواهد و من هیچ وقت نتوانستم آن را انجام بدهم و به همین دلیل بارها ضربه خورده ام .اگر روزی که از من درخواست کارتم را کرده بود جواب رد می دادم، الان درگیر این مخمصه نبودم.گزارش روزنامه خراسان حاکی است به دستور ویژه سرگرد علی عسگری (رئیس کلانتری احمد آباد مشهد ) تحقیقات نیروهای زبده دایره تجسس برای شناسایی و دستگیری اعضای این باند تبهکاری آغاز شده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : شماره : 21034 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۳ شهريور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی