درامتداد تاریکی-خودرو دزدی با طنازی شیطانی!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- پلیس مشهد روز گذشته و پس از یک ماه ردزنی های اطلاعاتی، زن جوانی را دستگیر کرد که مدعی است با شگرد طنازی های شیطانی، خودروی برخی رانندگان را می ربود و به مبلغ ناچیزی می فروخت!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود یک ماه قبل راننده 55 ساله ای به کلانتری نجفی مشهد رفت و از زنی شکایت کرد که در پوشش مسافر، خودروی پژو 405 او را ربوده است. این راننده میان سال درباره چگونگی وقوع ماجرا به افسر تجسس کلانتری گفت: از جمعه بازار منطقه الهیه مشهد زن جوانی را به عنوان مسافر سوار کردم تا به بولوار سرافرازان ببرم اما قبل از آن که به مقصد برسیم در خیابان سرافرازان از خودرو پیاده شدم تا آب میوه بخرم. هنوز سرگرم خرید بودم که ناگهان مسافر جوان پشت فرمان نشست و پدال گاز را فشرد. من هم متعجب و حیرت زده به کلانتری آمدم تا از سارق خودرو شکایت کنم!
در پی گزارش این ماجرای سرقت، بلافاصله گروه ویژه ای از نیروهای دایره تجسس با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) وارد عمل شدند و به ردزنی های اطلاعاتی پرداختند. بررسی دوربین های ترافیکی و انجام یک سری تحقیقات میدانی در نزدیکی جمعه بازار خودرو، چهره و هویت زن جوان را برای پلیس نمایان کرد و بدین ترتیب ادامه بررسی ها بر شناسایی مخفیگاه زن جوان متمرکز شد. پس از حدود یک ماه رصدهای اطلاعاتی بالاخره سرنخ هایی از «ز» به دست آمد که تجزیه و تحلیل آن ها نشان می داد او در نیمه های شب قصد دارد با مرد جوانی در یکی از کافه های مشهد ملاقات کند. به همین دلیل نیروهای کارآزموده تجسس بی درنگ، در اطراف کافه مذکور حضور یافتند و در پوشش های مبدل به انتظار وی نشستند. طولی نکشید که زن جوان وارد کمین پلیس شد و قبل از آن که فرصتی برای فرار پیدا کند، دست بندهای قانون بر دستانش خودنمایی کرد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به حساسیت موضوع، این زن جوان به مقر انتظامی انتقال یافت و مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت. او که سعی می کرد خود را بی خبر از ماجرای سرقت های خودرو نشان دهد، مدام گلایه می کرد که مرا اشتباه دستگیر کرده اید! اما وقتی با اسناد و مدارک موجود در دایره تجسس رو به رو شد، دیگر لب به اعتراف گشود و راز خودرو دزدی با طنازی های شیطانی را فاش کرد.
«ز» گفت: زندگی فلاکت بار من از زمانی که معتاد شدم در مسیر بیراهه قرار گرفت و برای تامین مخارج اعتیادم مجبور بودم سرقت کنم! یک بار پرایدی را از منزل یک جوان هوسران به سرقت بردم و آن را به زنی تحویل دادم که مدتی در منزل او زندگی می کردم. آن زن هم مبلغ اندکی به من داد و بعد هم فهمیدم که او پس از مدتی استفاده از پراید، آن را در بیابان رها کرده است که خودرو توسط پلیس کشف شد و در اختیار مال باخته قرار گرفت. از آن روز به بعد تلاش می کردم طوری رفت و آمد کنم که شناسایی نشوم.
متهم به سرقت خودرو در ادامه اعترافاتش افزود: بعد از این ماجرا بود که به منطقه الهیه نقل مکان کردم و با مرد دیگری آشنا شدم که مالخران خودرو را می شناخت و می توانست خودروهای سرقتی را برایم آب کند!
این بود که دوباره تصمیم به سرقت خودرو با شیوه طنازی های شیطانی گرفتم و سوار خودروی مردی حدود 60 ساله شدم. بعد از آن که با هم درددل کردیم، او مرا به سوی بولوار سرافرازان برد که یکی از دوستانش در آن منطقه سکونت داشت. وی ادامه داد: اگرچه قصه ای که شاکی درباره چگونگی سرقت خودرواش می گوید حقیقت ندارد اما من در یک فرصت مناسب سوئیچ خودروی او را برداشتم و آن را به سرقت بردم.
سپس به پاتوقی رفتم که با صاحبخانه ام قرار گذاشته بودم تا مرا نزد مالخر خودرو ببرد. ساعتی بعد به همراه آن جوان، عازم بولوار توس شدیم. جایی که مالخر مذکور در آن جا گاراژ داشت. او خودروی پژو 405 را به مبلغ دو میلیون تومان از من خرید و من هم همه مدارک شناسایی مالباخته را از درون خودرو برداشتم و به سطل زباله ای انداختم که در گوشه گاراژ بود. ولی در دقایق اولیه بامداد امروز (دیروز) دوباره با صاحبخانه ام که فردی سابقه دار است، در همان کافه قرار گذاشتم که ناگهان خودم را در محاصره نیروهای انتظامی دیدم و دستگیر شدم.
بنابر گزارش روزنامه خراسان، به دنبال اعترافات زن 28 ساله و با توجه به احتمال از بین رفتن آثار جرم در مخفیگاه مالخر خودروهای سرقتی، بلافاصله گروه عملیاتی افسران دایره تجسس با فرماندهی مستقیم سرهنگ کسروی به طرف بولوار توس حرکت کردند. نیروهای انتظامی که از دستورات خاص و راهنمایی های سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) بهره می بردند، پس از دریافت مجوزهای قضایی و با رعایت موازین شرعی و قانونی وارد گاراژ مذکور شدند اما تنها به بقایایی از قطعات خودروی پژو 405 دست یافتند که به طور کامل اوراق شده بود. مالخر یاد شده، حتی اتاق خودرو را نیز قطعه قطعه کرده و چیزی از خودروی سرقتی باقی نگذاشته بود. در همین حال مدارک شناسایی و مالکیتی خودرو نیز از درون سطل زباله ای کشف شد که زن جوان در بازجویی ها به آن اشاره کرده بود.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با توجه به این که احتمال می رود سرقت های دیگری با این شیوه رخ داده باشد و شاکیان برای حفظ آبروی خود ماجرای سرقت را به گونه دیگری گزارش کرده باشند، تحقیقات افسران دایره تجسس با دستورات ویژه قضایی برای ریشه یابی جرایم احتمالی دیگر همچنان ادامه دارد.
شایان ذکر است سرگذشت این زن جوان در ستون «در امتداد تاریکی» امروز صفحه حوادث درج شده است. خراسان : شماره : 21070 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ آبان
سرگذشت عجیب مخاطب «در امتداد تاریکی»
سال ها خودم هر روز مخاطب ستون در امتداد تاریکی روزنامه خراسان بودم و سرگذشت افراد زیادی مانند خودم را مطالعه می کردم اما همیشه در این ماجراها دیگران را مقصر می دانستم و تصورم این بود که من با دیگران تفاوت دارم چرا که عشق من واقعی است یا همه کسانی که درگیر عشق خیابانی می شوند با من فرق دارند اما امیدوارم دیگر مخاطبان این گونه نیندیشند و از سرنوشت دردناک من عبرت بگیرند چرا که همه بدبختی ها و تلخ کامی ها ریشه در همین عشق های خیابانی دارد و ...
به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 28 ساله ای است که با شگرد طنازی های شیطانی، خودروهای رانندگان را می ربود. این زن جوان با بیان این که یک دختر چهار ساله دارد و تحصیل در دانشگاه را به پایان برده است، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: اگرچه در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمدم و تک دختر خانواده بودم اما پدرم تاجر لوازم خودرو بود و تمکن مالی داشت به همین دلیل من تا پایان تحصیلات دانشگاه هیچ کمبودی در زندگی مجردی ام نداشتم اما تلخ کامی های من از روزی شروع شد که نگاهم به نگاه جوانی گره خورد که در یک شرکت تاکسی تلفنی کار می کرد. «شهرام» به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت اما من دیگر به قول معروف عاشق شده بودم و هیچ عیب و ایرادی را در او نمی دیدم . با آن که پدرم متوجه رابطه عاشقانه من و او شده بود و مدام مرا سرزنش می کرد اما مخالفت های او تاثیری در رفتار من نداشت تا این که پنج سال قبل شهرام به طور رسمی از من خواستگاری کرد ولی پاسخ پدرم مشخص بود چرا که در این مدت اختلافات زیادی نیز با خانواده شهرام پیدا کرده بود. در این شرایط من برای رسیدن به شهرام به زندگی آرام و پر از رفاه و آسایش پشت پا زدم و با فرار از خانه به عقد موقت شهرام درآمدم. دو سال بعد از این ماجرا و در حالی که دخترم میترا به دنیا آمده بود، پدرم برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر به ناچار رضایت داد تا ازدواج ما به طور رسمی ثبت شود اما با همه این عشق و علاقه های هیجانی، اختلافات من و شهرام به خاطر بدبینی هایش شدت گرفت. او مدام مرا زیر نظر می گرفت و معتقد بود همان گونه که به راحتی با او رابطه برقرار کرده ام به همین راحتی هم خیانت می کنم. شهرام با آن که بیکار و معتاد بود و مرا نیز از همان دوران آشنایی به دام مواد افیونی انداخته بود، هیچ مسئولیتی در قبال من و فرزندم احساس نمی کرد تا جایی که بعد از تولد فرزندم و با کمک پدرم در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شدم و بعد از ترک مواد مخدر قصد داشتم از شهرام طلاق بگیرم اما شهرام یکی از بزرگان فامیل را واسطه کرد و مرا به زندگی مشترک بازگرداند و دوباره من آلوده مواد مخدر شدم. دیگر نمی توانستم پولی از پدرم بگیرم، به همین دلیل روزی طلاهای صاحبخانه ام را سرقت کردم و دیگر به منزلم بازنگشتم. آن روز در یکی از پارک های منطقه قاسم آباد مشهد سرگردان بودم که با زنی مطلقه و سابقه دار آشنا شدم. سوسن پس از آن که درددل هایم را شنید، مرا به خانه اش دعوت کرد و زمانی که متوجه شد خمار هستم تلفنی با جوانی تماس گرفت و او مقداری مواد مخدر برایم آورد.
سوسن از دزدان سابقه دار بود و به راحتی طلاهای سرقتی را برایم فروخت. وقتی همه پول طلاها را دود کردم، سوسن شیوه های طنازی شیطانی را به من آموخت تا به منزل مردان هوسران بروم و با سوء استفاده از غفلت آن ها لوازم و اشیای با ارزش را سرقت کنم. یک بار با همین شگرد پراید مردی را دزدیدم و تحویل سوسن دادم. مدتی بعد تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم، به همین منظور از سوسن جدا شدم و منزلی را از مردی معتاد و سابقه دار در غرب مشهد اجاره کردم که او مواد مصرفی مرا نیز تامین می کرد. طولی نکشید که صاحبخانه ام به من پیشنهاد داد از این پس با او کار کنم و اگر اموال سرقتی داشتم به بهای خوبی برایم می فروشد. این گونه بود که آخرین خودروی سرقتی را با پیشنهاد او به مبلغ دو میلیون تومان فروختم که بعد از آن هم دستگیر شدم و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت موضوع، تحقیقات گسترده ای توسط افسران دایره تجسس با هدایت مستقیم سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) برای ریشه یابی سرقت های مذکور آغاز شده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21070 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ آبان
قاچاق سوخت زیر بطری های آب معدنی
۴۷ هزار لیتر سوخت قاچاق با توقیف کامیون عبوری کشف شد
توکلی-فرمانده انتظامی فهرج در شرق کرمان از توقیف دو دستگاه کامیون، حامل ۲۵ هزار لیتر سوخت قاچاق در محور بم ، ایرانشهر که به صورت ماهرانه ای زیر بطری های آب معدنی جاساز شده بود، خبر داد.به گزارش خراسان، سرهنگ رفیع آبادی گفت : کامیونهای حامل سوخت قاچاق در پوشش آب معدنی به پارکینگ منتقل شد و در این خصوص چهار متهم دستگیر شدند. وی اظهارکرد : نیروهای دایره مبارزه با قاچاق کالا و ارز پلیس آگاهی در اجرای طرح مبارزه با قاچاق فراورده های نفتی هنگام کنترل خودروهای عبوری محور«سیرجان- کرمان» و «سیرجان-بندرعباس» پنج دستگاه کامیون عبوری را برای بررسی متوقف کردند. سرهنگ مرتضی امیرسبتکی خاطرنشان کرد : ماموران در بازرسی از این کامیون ها بیش از ۲۲هزار لیتر گازوئیل قاچاق و فاقد مجوز را که به طرز ماهرانه ای در این کامیون ها جاساز شده بود ،کشف و در این زمینه پنج راننده را به عنوان متهم دستگیر کردند و سوخت های قاچاق به شرکت نفت شهرستان تحویل شد و متهمان با تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی به مرجع قضایی معرفی شدند. خراسان : شماره : 21066 - ۱۴۰۱ شنبه ۷ آبان
ماجرای پرواز تبهکار مخوف!
فکر می کردم اگر اعتراف کنم که من موجب مرگ دوستم در حادثه تصادف شده ام مرا محکوم به اعدام خواهند کرد اما اکنون که با راهنمایی و توصیه های رئیس پاسگاه انتظامی ده غیبی متوجه حقیقت ماجرا شده ام دیگر نمی خواهم پنهان کاری کنم و باز هم با عذاب وجدان روزگارم را بگذرانم چرا که من فقط دو روز قبل از زندان آزاد شده ام و ...
به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات تبهکار مخوفی است که از دوشنبه گذشته و در پی یک سانحه رانندگی مجروح شده بود. این جوان 32 ساله که تاکنون ادعا می کرد راکب موتورسیکلت مرد فوت شده بوده است پس از ارشاد و نصایح سروان حسنی (رئیس پاسگاه ده غیبی مشهد) با افشای راز این سانحه مرگبار، درباره سرگذشت خود گفت: 2 سال بیشتر نداشتم که مادرم از دنیا رفت و پدرم با زن جوان دیگری ازدواج کرد اما آن زن حاضر به مراقبت و سرپرستی از من نشد به همین دلیل آن ها به خاطر من همواره با هم درگیری داشتند تا حدی که فردی به نام «اوستا عبدا...» که در همان روستای تربت جام زندگی می کرد مرا به فرزند خواندگی اش پذیرفت و من نزد او بزرگ شدم اما به دلیل این که عقده های روانی دوران کودکی در ذهنم باقی مانده بود و «اوستا عبدا...» هم سعی می کرد بیشتر از حد به من محبت کند، به فردی سرکش و پرشر وشور تبدیل شدم تا جایی که مسیر بیراهه زندگی را در پیش گرفتم و به خلاف و خلافکاری روی آوردم. از همان دوران نوجوانی مصرف مواد مخدر را آغاز کردم و خیلی زود راهی زندان شدم. بعد از آزادی از زندان هم دیگر ارتکاب جرم برایم عادی بود و به دلیل سرقت هایی که برای تامین مواد مخدر انجام می دادم روانه زندان می شدم.
چند سال قبل زمانی که در زندان بودم با یک محکوم به اعدام دوست شدم. او به دلیل سرقت طلا، یکی از بستگانش را به قتل رسانده بود اما اولیای دم رضایت ندادند و آن مرد در زندان قصاص شد اما قبل از آن که پای چوبه دار برود با من درباره خواهرش سخن گفته بود که همسرش را 20 سال قبل در یک سانحه رانندگی از دست داده و در یکی از شهرهای خراسان رضوی زندگی می کرد. در این شرایط بود که همسرم نیز تقاضای طلاق داد و از من جدا شد. او حضانت دو فرزندم را نیز برعهده گرفت و به مکان نامعلومی رفت. زمانی که من به جرم سرقت راهی زندان شدم دخترم نوزادی 6 ماهه و پسرم کودکی 6 ساله بود و من آن ها را از همان زمان دیگر ندیده بودم. بالاخره با برخورداری از رأفت اسلامی در سال 98 از زندان آزاد شدم اما دیگر زندگی ام متلاشی شده بود و جا و مکانی نداشتم در این شرایط به یاد خواهر پولدار دوست اعدامی ام افتادم و راهی شهرستان شدم و با ترفند خاصی یکی از طبقات ساختمان «طوبی» را اجاره کردم و سپس آرام آرام با بیان این که هم بندی برادر اعدامی اش بودم خودم را به آن زن 50 ساله نزدیک کردم به طوری که با جلب اعتماد او و ابراز محبت های بیش از اندازه، طوبی را به عقد موقت خودم درآوردم تا حداقل زندگی راحتی داشته باشم، اما متاسفانه فرزندان و دامادهای طوبی از ازدواج او مطلع شدند و بی درنگ مرا از آن شهر بیرون انداختند. در همان سال 98 دوباره به مشهد آمدم ولی این بار به دلیل سرقت به عنف به چنگ کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی افتادم و دوباره راهی زندان شدم. از آن سال تا روز شنبه گذشته در زندان بودم ولی دو روز قبل از زندان آزاد شدم و به سراغ یکی از صاحبکاران قدیمی خودم رفتم. در پاتوق صاحبکارم که در منطقه سیدی مشهد قرار داشت چند نفر از دوستان و کارگرانش در آن جا حضور داشتند و بساط عرق خوری هم پهن بود، من هم در حالی که با «م» (یکی از آشنایان قدیمی) مشغول صرف مشروبات الکلی بودیم درباره موضوعات مختلف و خاطرات گذشته سخن می گفتیم حدود ساعت 21 شب بود که من موتورسیکلت یکی از کارگران صاحبکار قدیمی ام را به امانت گرفتم تا به یاد گذشته ها به همراه «م» دوری بزنیم و پس از عرق خوری حال و هوایی تازه کنیم این بود که «م» ترک نشین موتورسیکلت شد و من هم گاز آن را به طرف جاده قدیم نیشابور فشردم اما به دلیل آن که حال طبیعی نداشتم با سرعت زیادی ویراژ می دادم، دیگر متوجه نشدم چند کیلومتر در مسیر جاده قدیم نیشابور پیش رفته بودم که ناگهان موتورسیکلت پرواز کرد و من هم دیگر چیزی نفهمیدم، زمانی که چشمانم را گشودم روی تخت بیمارستان بودم و از زبان یکی از ماموران انتظامی شنیدم که «م» در صحنه حادثه جان باخته است و کارشناس پلیس راه صحنه تصادف را مشکوک می داند من هم از این فرصت استفاده کردم و به دلیل ترس از اعدام گفتم که «م» راکب موتورسیکلت بود و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است ،متهم این پرونده حادثه مرگبار برای رسیدگی های قضایی راهی دادسرای عمومی و انقلاب مشهد شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21066 - ۱۴۰۱ شنبه ۷ آبان
بعد از تصادف مرگبار ...!
نمی دانم این مواد مخدر صنعتی چگونه روح و روان انسان ها را به هم می ریزد که به موجودی بی رحم و بدون عاطفه تبدیل می شوند. اکنون داماد معتادم به دلیل استفاده از مواد مخدر صنعتی چنان روزگارمان را سیاه کرده است که ...
به گزارش روزنامه خراسان، پیرمرد 70 ساله که برای پیگیری پرونده شکایت از دامادش وارد کلانتری قاسم آباد مشهد شده بود تا شهودی را برای اثبات ادعایش به پلیس معرفی کند، درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: با آن که من و همسرم تحصیلات ابتدایی داریم اما تنها دخترم بسیار به علم و دانش علاقه مند بود و به همین دلیل در رشته مهندسی مواد غذایی تحصیل کرد و به مدارج بالاتر رسید. در این شرایط بود که با برادر یکی از دوستانش ازدواج کرد و صاحب یک دختر زیبا شد. از سوی دیگر دخترم به دلیل علاقه به رشته تحصیلی اش بلافاصله وارد بازار کار شد و کارخانه ای نیز راه اندازی کرد، به گونه ای که همسرش نیز در همان کارخانه فعالیت می کرد. اوضاع مالی دخترم روز به روز بهتر می شد تا این که فهمید همسرش دچار اعتیاد شده است، اما او به خاطر تنها دخترش نمی توانست از احسان طلاق بگیرد و به ناچار هزینه های اعتیاد همسرش را نیز می پرداخت تا آبروی خودش را حفظ کند. خلاصه روزگار آن ها به همین ترتیب سپری می شد تا این که حدود 20 ماه قبل دخترم به همراه چند نفر از دوستانش به قصد بازدید از کارخانه، سوار خودرو شدند و به طرف خارج از شهر حرکت کردند، اما هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بودند که ناگهان خودروی آن ها با یک دستگاه تریلر تصادف کرد. در این حادثه وحشتناک همه سرنشینان خودرو فوت کردند و تنها فرزانه زنده ماند. او نیز بعد از مدتی که در بیمارستان بستری بود، مشخص شد حافظه اش را از دست داده است. دخترم چیزی از گذشته به یاد نمی آورد و با وقوع هر حادثه طبیعی یا حتی صدای غرش آسمان دچار ترس و وحشت می شد،چرا که آن حادثه تلخ بر روح و روانش تاثیر گذاشته است. او بعد از این ماجرا نتوانست کارخانه را به درستی مدیریت کند تا این که به قول معروف ورشکسته شد و طلبکارها برای وصول طلب هایشان هجوم آوردند. در این شرایط مجبور شدیم کارخانه را به بهای اندکی واگذار کنیم و بدهی ها را بپردازیم، به طوری که از ثروت دختر تحصیل کرده ام فقط یک منزل و یک خودرو باقی ماند که آن خودروی خارجی هم در اختیار همسرش بود، چرا که فرزانه بعد از تصادف و به خاطر استرس زیادی که داشت دیگر نمی توانست رانندگی کند، با وجود این، دامادم به جای آن که مرهم زخم های همسرش باشد او را بیشتر عصبی می کرد و کتکش می زد. احسان که دیگر مانند گذشته نمی توانست به راحتی هزینه های اعتیادش را بپردازد همسر و دخترش را تحت فشار قرار می داد تا همان منزل را هم بفروشد. او هر زمان که خمار می شد اعضای خانواده اش را زیر مشت و لگد می گرفت. چند روز قبل کار به جایی رسید که احسان، همسر و فرزندش را به شدت کتک زد و آن ها را از خانه خودشان بیرون انداخت، چرا که بعد از فروش کارخانه بیکار شده است و دیگر نمی تواند مانند گذشته هزینه های مواد مخدرش را تامین کند. من هم وقتی متوجه عمق این فاجعه شدم از احسان شکایت کردم تا به صورت قانونی این ماجرا را پیگیری کنم. گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ امیرعباس نادی (رئیس کلانتری قاسم آباد) رسیدگی کارشناسی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21065 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۵ آبان
جنایت سابقه داران در کوچه سماورسازان!
اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور- با دستگیری سه متهم پرونده «جنایت در کوچه سماورسازان» مشخص شد که جوان معروف به «سعید قارداش» این جنایت هولناک را رقم زده است.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود ساعت 2 بامداد بیستم مرداد گذشته، ماموران انتظامات بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد از مرگ جوان مجهول الهویه ای خبر دادند که با ضربات قمه (نیمچه) مجروح و به مرکز درمانی منتقل شده بود.
به دنبال دریافت این خبر، بلافاصله قاضی ویژه قتل عمد مشهد برای بررسی میدانی ماجرا، عازم بیمارستان شد و به این ترتیب با حضور عوامل بررسی صحنه جرم در محل، تحقیقات در این باره ادامه یافت.
با توجه به این که آثار ضربات قمه در سر و سینه جوان مجهول الهویه وجود داشت، ابتدا تحقیق از امدادگران اورژانس آغاز شد تا محل وقوع جنایت مشخص شود. نیروهای اورژانس 115 مشهد در پاسخ به سوالات قاضی «محمود عارفی راد» بیان کردند که ساعتی قبل پیکر مجروح و نیمه جان جوان 33 ساله ای را از انتهای بولوار رسالت و در محله معروف به کوچه سماورسازان به مرکز درمانی منتقل کرده اند. آن ها در تشریح جزئیات موضوع به مقام قضایی گفتند: فرد ناشناسی با اورژانس تماس گرفت و مدعی شد پیکر خون آلود مردی در محله «سماورسازان» افتاده است! به همین دلیل هم ما در همان ساعت بامداد، آژیرکشان به بولوار رسالت رفتیم و پیکر آن جوان را در حالی به بیمارستان منتقل کردیم که آخرین نفس هایش را می کشید!
به دنبال گزارش امدادگران اورژانس، قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به همراه گروهی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی، به طرف محله یاد شده حرکت کردند و به تحقیقات میدانی ادامه دادند. بررسی های تخصصی با پرسش از اهالی محل و رهگذران در حالی وارد مرحله جدیدی شد که یکی از ساکنان کوچه مذکور گفت: در نیمه های شب صدای درگیری و فریادهای چند نفر را شنیده است که یکی از آن ها با شیئی که در دست داشت ضرباتی بر پیکر فرد دیگری فرود آورد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با ثبت این اظهارات، ادامه تحقیق برای شناسایی و دستگیری عامل یا عاملان نزاع مذکور به کارآگاهان دایره قتل عمد آگاهی سپرده شد که به این ترتیب گروهی تخصصی از کارآگاهان با هدایت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) شبانه به بررسی دوربین های ترافیکی در منطقه پرداختند که در نهایت چهره چند جوان شناسایی شد و تصویر آنان زیر ذره بین رصدهای اطلاعاتی قرار گرفت. تحقیقات بیشتر بیانگر آن بود که همه کسانی که در درگیری حضور داشتند از افراد معتاد و سابقه داری هستند که جا و مکان مشخصی ندارند. به همین دلیل بررسی های پلیس با راهنمایی قاضی «عارفی راد» در پاتوق های استعمال مواد مخدر و خلافکاران سابقه دار متمرکز شد. اگرچه هویت مقتول و متهمان پرونده در پیگیری های پلیس و بررسی بانک اطلاعاتی مجرمان لو رفته بود، اما شناسایی مخفیگاه آنان با مشکلاتی روبه رو شد تا این که بالاخره کارآگاهان پس از مدتی تعقیب و مراقبت های شبانه و ردزنی های اطلاعاتی، به سرنخی از مکان های تردد متهمان دست یافتند و روز سه شنبه گذشته، سه متهم اصلی پرونده را در یک عملیات ضربتی و هماهنگ به دام انداختند، اما همه آن ها خود را بی خبر از ماجرای این جنایت هولناک نشان می دادند و مدعی بودند که از مرگ جوان 33 ساله اطلاعی ندارند، به همین دلیل کارآگاهان از آن ها بازجویی های تخصصی کردند تا این که جوان 34 ساله معروف به «سعید قارداش» لب به اعتراف گشود و راز این قتل فجیع را فاش کرد. به گزارش خراسان، پس از انتقال متهمان به شعبه ویژه پرونده های جنایی، آن ها در حالی مقابل قاضی محمود عارفی راد ایستادند که بوی عفونت دست متهم معروف به «سعید قارداش» فضای اتاق را غیرقابل تحمل کرده بود. او ابتدا درباره ماجرای عفونت شدید دستش به قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب گفت: مدتی قبل از دستگیری با افراد دیگری وارد نزاع شدم که آن ها با شمشیر دستم را زخمی کردند.
این معتاد سابقه دار سپس درباره چگونگی قتل جوان 33 ساله گفت: من یک دستگاه موتورسیکلت را به صورت امانت در اختیار یکی از دوستانم به نام وحید گذاشتم، اما آن جوان (مقتول) موتورسیکلت را از دوستم زورگیری کرده بود! هنگامی که من این ماجرا را شنیدم خیلی عصبانی شدم و به همراه وحید و یکی دیگر از دوستانم به دنبال او بودیم. حتی به در خانه اش هم رفتیم، ولی او را پیدا نکردیم تا این که وقتی به سمت خانه بازمی گشتیم به طور اتفاقی او را سوار بر موتورسیکلت در کوچه «سماورسازان» دیدیم.
او که به شدت ترسیده بود موتورسیکلت را روی زمین انداخت و پا به فرار گذاشت. در این هنگام من هم «نیمچه» را کشیدم و به دنبالش دویدم تا این که بعد از طی مسافتی به او رسیدم و ضرباتی به سروسینه اش زدم که در تاریکی شب خون آلود داخل کوچه افتاد که بعد هم ما از محل گریختیم. بنا بر گزارش اختصاصی خراسان، متهم به قتل پس از اعتراف در حضور مقام قضایی روانه مرکز درمانی شد تا بررسی های بیشتر درباره زوایای پنهان این جنایت هولناک در پلیس آگاهی خراسان رضوی ادامه یابد. خراسان : شماره : 21065 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۵ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی