درامتداد تاریکی-برق طلا در لانه مرغ!

سیدخلیل سجادپور- دزد سابقه داری که طلاهای سرقتی را در لانه مرغ پنهان کرده بود، در حالی با تلاش نیروهای کلانتری سیدی مشهد دستگیر شد که تصویر او در یک فیلم دوربین مداربسته، راز سرقت از خودروها را نیز فاش کرد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل زن جوانی در تماس با پلیس 110، از دستبرد سارقان به منزل مسکونی اش خبر داد و گفت: برای مدت کوتاهی منزل را ترک کردم اما وقتی ساعتی بعد به خانه بازگشتم باصحنه عجیبی روبه رو شدم. سارق یا سارقان با شکستن قفل وارد منزلم شده همه طلاها (حدود 90 گرم) به همراه 43 میلیون تومان دلار و یورو و یک دستگاه تبلت را به سرقت برده‌اند. در پی اعلام این گزارش، تحقیقات پلیسی با صدور دستوری از سوی سرهنگ زنگنه (رئیس کلانتری سیدی) برای ریشه یابی سرقت مذکور آغاز شد. به همین دلیل گروهی از افسران کارآزموده دایره تجسس وارد عمل شدند و با بازدید میدانی از محل، رصدهای اطلاعاتی را در حالی ادامه دادند که مال باخته به شوهر خواهرش مشکوک بود.

طولی نکشید که «م- س» (شوهر خواهر مال باخته) زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت و بررسی های نامحسوس وارد مرحله جدیدی شد. در همین حال بود که ردزنی های اطلاعاتی به یکی از سارقان سابقه دار و حرفه ای رسید چرا که مال باخته در تماس تلفنی با افسران دایره تجسس مدعی شد: «برادرم در روز جمعه گذشته، جوانی را هنگام خروج از منزل شوهر خواهرم مشاهده کرده است که سماور زغالی طلایی رنگ سرقتی را در دست داشت.» بنابراین گزارش، مشخصات ارائه شده از طرف شاکی، نیروهای تجسس را به سوی جوان 18 ساله معتادی به نام «حمید- ب» سوق داد. او همان سارق حرفه ای بود که بارها هنگام سرقت در حوزه کلانتری سیدی دستگیر شده بود اما از مدتی قبل خبری از او نبود! با به دست آمدن این سرنخ، ماموران انتظامی با مادر این جوان کریستالی، تماس گرفتند و از او درباره «حمید» پرسیدند اما مادر وی اشک ریزان گفت: باز هم حریفش نشدم! این بار دست و پاهایش را با طناب بسته بودم تا ترک کند و دنبال خلافکاری نرود! ولی او طناب ها را برید و از چند روز قبل دوباره از خانه فرار کرد!

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: افسران دایره تجسس که پاتوق های محل حضور این سارق حرفه ای را می شناختند بلافاصله عملیات دستگیری وی را با هماهنگی قضایی در دستورکار قرار دادند. به همین دلیل، گروهی ویژه از نیروهای انتظامی به سرپرستی سروان اکبری (رئیس دایره تجسس کلانتری سیدی) موفق شدند این سارق حرفه ای را در منطقه ای از شهرک شهید رجایی دستگیر و به کلانتری هدایت کنند. این متهم 18 ساله که مدعی بود دیگر دور خلافکاری را خط کشیده است، وقتی در برابر شواهد و اسناد انکارناپذیر قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: اموال سرقتی را در یکی از پاتوق های استعمال مواد مخدر و از شخصی به نام «م- س» گرفتم و آن ها را در خانه مادربزرگم پنهان کرده ام. دقایقی بعد افسران تجسس عازم منزل مادربزرگ این سارق جوان شدند و با هماهنگی مقام قضایی به بازرسی پرداختند. بالاخره برق طلاها در لانه مرغ نمایان شد و کیف حاوی مقادیری طلا و زیورآلات در حالی از درون لانه مرغ کشف شد که بخشی از طلاها از کیف بیرون ریخته بود.

در ادامه بازرسی ها نیز اموال سرقتی دیگر شاکی شامل سماور زغالی طلایی، لپ تاپ، مودم، قوری و ... از پشت تابلوی بزرگ تبلیغاتی مغازه ای بیرون کشیده شد که بخشی از آن روی دیوار منزل مادربزرگ وی قرار گرفته بود.

گزارش خراسان حاکی است: با دستگیری دو متهم دیگر که در این پرونده نقش داشتند ماجرای سرقت از منزل زیر ذره بین تحقیقات قرار داشت که ناگهان مال باخته دیگری با ورود به کلانتری فیلمی از دوربین مدار بسته را به نمایش گذاشت که سارقی به اموال داخل خودروی وی دستبرد زده بود. افسران تجسس در همان نگاه اول به فیلم مذکور، بلافاصله سارق جوان را شناسایی کردند چرا که او کسی جز «حمید- ب» (سارق دستگیر شده) نبود! بررسی این فیلم نشان دادکه جوان کریستالی 18 ساله حدود 2 ماه قبل نیز به خودروی یکی دیگر از مال باختگان دستبرد زده است. به گزارش روزنامه خراسان، با گره خوردن ماجرای دزدی از منزل به سرقت از خودروها، تحقیقات افسران دایره تجسس کلانتری سیدی مشهد برای کشف سرقت های احتمالی دیگر اعضای این باند 3 نفره آغاز شد. خراسان : شماره : 21089 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۳ آذر

طناب مرگ!

اگر از همان ابتدا که به رفتارهای برادرم مشکوک شدم بلافاصله او را نزد روان پزشک می بردم یا حداقل به مراکز مشاوره مراجعه می کردم شاید امروز لباس سیاه به تن نداشتم و با چنین فاجعه ای روبه رو نمی شدم...

به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 24 ساله ای است که در سوگ برادرش به شدت اشک می ریخت. او که به همراه پدر و مادرش و برای انجام امور اداری مرگ برادرش به کلانتری معراج مشهد آمده بود، درحالی که گویی عذاب وجدان آزارش می داد درباره ماجرای مرگ تلخ برادرش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: برادرم 2 سال از من کوچک تر بود و با هیچ کس از افراد خانواده مانند من رابطه نزدیکی نداشت. او نه تنها برادرم بود بلکه همانند یک دوست واقعی با من درددل می کرد و من هم سنگ صبورش بودم. با آن که اصرار داشتم برادرم مانند من وارد دانشگاه شود و به تحصیلات عالیه فکر کند ولی او علاقه‌ای به درس و مدرسه نداشت به طوری که حتی نتوانست دیپلم بگیرد و در آخرین سال دبیرستان ترک تحصیل کرد تا زودتر وارد بازار کار شود. برادرم خیلی زود عازم سربازی شد و من هم به تحصیل در رشته مهندسی ادامه دادم.

او از هوش سرشاری برخوردار بود به همین دلیل هم در همان دوران سربازی، آرایشگری را آموخت و بعد از پایان خدمت سربازی، به طور قانونی جواز کسب گرفت و در منطقه قاسم آباد مشهد مشغول آرایشگری شد. او درآمد خوبی داشت و سرگرم کارش بود.

به همین دلیل هم ما کمتر به او توجه داشتیم. برادرم اعتماد به نفس پایینی داشت و از مدتی قبل من علایم افسردگی را در چهره اش مشاهده کردم.او دیگر جوان سرحال و پرشور و شر قبلی نبود. در خودش فرو می رفت و گاهی بیخودی گریه می کرد. مدام از «مرگ» سخن می گفت و این که دیگر دوست ندارد در این دنیا زندگی کند اما من حرف های او را جدی نمی گرفتم. با آن که رابطه بسیار نزدیکی با هم داشتیم و رفتارهای برادرم بسیار عجیب شده بود ولی من هیچ گاه احتمال نمی دادم که او با مشکل حادی در زندگی دست و پنجه نرم می کند.

بالاخره روزی از حرف های تکان دهنده اش ترسیدم و پس از مشورت با برخی از کارشناسان تازه فهمیدم که برادرم دچار افسردگی حاد شده است خیلی تلاش کردم تا او را نزد مشاور یا روان پزشک ببرم اما برادرم موافقت نمی کرد و از من دلخور می شد که به او تهمت «روانی» زده ام. این بود که وقتی از یک ماه گذشته متوجه شدم افسردگی او شدت گرفته است به ناچار برایش وقت مشاوره گرفتم بار اول به بهانه ای از حضور در مطب روان پزشک سر باز زد و من با دیدن حالت ها و رفتارهای غیرطبیعی برادرم خیلی ترسیدم و دوباره برایش «نوبت» گرفتم اما قبل از آن که نزد روان پزشک برویم هفته گذشته او صبح به بهانه کار در آرایشگری از خانه خارج شد و ظهر هم به خانه بازنگشت. بسیار نگران شده بودیم که من با او تماس گرفتم و خیالم راحت شد اما او این بار نیمه شب به خانه آمد و به داخل اتاق خودش رفت. او اهل هیچ خلافی نبود و تا به حال حتی سیگار هم استعمال نکرده بود ولی صبح وقتی از خواب بیدار شدیم، برادرم برای صرف صبحانه نیامد. هنگامی که پدرم در اتاق او را باز کرد ناگهان با صحنه دلخراشی روبه رو شد. برادرم با یک رشته طناب خود را از سقف منزل آویزان کرده و جان خود را از دست داده بود. بلافاصله پیکر او را پایین آوردیم ولی دیگر نفس نمی کشید. زمانی که امدادگران اورژانس مرگ او را تایید کردند دیگر همه ما سیاه پوش شدیم. این درحالی است که من به شدت دچار عذاب وجدان شده ام که ای کاش قبل از آن که به حرف های برادرم توجه کنم او را نزد روان پزشک می بردم و ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: به دستور سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) اقدامات قانونی در این باره آغاز شد و با حضور قاضی محمود عارفی راد( قاضی ویژه قتل عمد در محل وقوع حادثه) تحقیقات قضایی برای ریشه یابی ماجرای خودکشی این جوان 22 ساله ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21089 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۳ آذر

عاملان سرقت های احشام دستگیر شدند

گروه حوادث - پنج عضو باند سرقت احشام در مشهد دستگیر شدند.

به گزارش روزنامه خراسان، ماموران تجسس کلانتری بینالود مشهد در پی وقوع سرقت های سریالی احشام که از خرداد گذشته آغاز شده بود، عملیات شناسایی سارقان را در دستور کار قرار دادند و موفق شدند 5 عضو باند را در حالی دستگیر کنند که مشخص شد اعضای باند با استفاده از 2 دستگاه خودرو، سرقت های مذکور را انجام داده اند. در بازرسی از پاتوق سارقان 2 دستگاه موتور برق سرقتی کشف و خودروها نیز توقیف شد. این گزارش حاکی است، سارقان مذکور که به 5 فقره سرقت اعتراف کرده بودند با دستور قضایی روانه زندان شدند و تحقیقات در این باره ادامه یافت.

جراحی بینی جان زن جوان تهرانی را گرفت

زن جوان که برای عمل جراحی بینی به یک کلینیک زیبایی رفته بود، به علت نامعلومی دچار مرگ مغزی شد و 5 روز بعد در بیمارستان جان خود را از دست داد.

به گزارش رکنا، مأموران کلانتری 108 نواب در تماس با بازپرس محمد وهابی از مرگ زن جوانی در یکی از بیمارستان‌های تهران خبر دادند.

به دنبال اعلام این خبر، بازپرس جنایی دستور تحقیقات را صادر کرد و در بررسی‌های صورت گرفته مشخص شد زن جوان 5 روز قبل به بیمارستان منتقل شده و تلاش کادر درمان برای نجات او بی‌نتیجه مانده و در نهایت وی تسلیم مرگ شده است.

خانواده زن جوان در تحقیقات بیان کردند: دخترمان مینو 34 سال داشت. مدتی قبل تصمیم گرفت بینی‌اش را عمل کند.5 روز قبل برای جراحی به کلینیک زیبایی رفت اما ظاهراً حین عمل حالش بد شده است و مسئولان کلینیک او را به بیمارستان منتقل کرد‌ه‌اند.

از سوی دیگر در تحقیقات، مسئولان کلینیک مدعی شدند که مینو هنگام عمل دچار سکته قلبی شده است و او را احیا و بلافاصله به بیمارستان منتقل کرده‌اند اما کادر بیمارستان اظهار کردند زمانی که زن جوان به بیمارستان منتقل شد، دچار مرگ مغزی شده بود.

با توجه به این که خانواده مینو از کادر درمان بیمارستان و کلینیک شکایت داشتند، پرونده به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی به دادسرای جرایم پزشکی ارجاع شد.

مرگ هولناک زن و شوهر جوان در چادر مسافرتی

فرمانده انتظامی لاهیجان از مرگ یک زن و شوهر جوان در یک چادر مسافرتی در بام سبز این شهرستان خبر داد.

به گزارش حادثه 24، سرهنگ حمید محمدی‌نسب با اشاره به این که صبح امروز با اعلام مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر مرگ دو نفر، بلافاصله ماموران کلانتری ۱۱ به محل اعزام شدند، گفت: این زن و شوهر ۲۹ و ۳۶ ساله گیلانی به دلیل استفاده از گاز پیک‌نیک در چادر مسافرتی و مسمومیت ناشی از گاز منواکسیدکربن دچار خفگی شدند و جان خود را از دست دادند.

وی با اشاره به این که جان باختگان این حادثه به پزشکی قانونی منتقل شدند، از شهروندان خواست با رعایت هشدار‌های ایمنی در زمستان از بروز حوادث مشابه پیشگیری کنند. خراسان : شماره : 21088 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲ آذر

جنایت مقابل دوربین مداربسته!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- جوان 23 ساله ای که با ضربات وحشتناک قمه، نوجوان 17 ساله ای را مقابل دوربین مداربسته یکی از خواربارفروشی های مشهد به قتل رسانده بود، در حالی صحنه جنایت را بازسازی کرد که مدعی بود قبل از وقوع قتل نیز با وی (مقتول) درگیر شده بود.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این حادثه وحشتناک اول خرداد گذشته در خیابان اندیشه 7 منطقه قاسم آباد مشهد هنگامی رخ داد که نوجوان 17 ساله ای برای خرید وارد مغازه خواربارفروشی (سوپرمارکت) شد اما هنوز لحظاتی بیشتر از حضور وی نگذشته بود که ناگهان جوانی 23 ساله با موهای تراشیده وارد فروشگاه شد و در حالی که نگاهش را به نگاه مشتری نوجوان دوخته بود، قمه وحشتناکی را بیرون کشید و درگیری همراه با فحاشی و توهین آغاز شد.

طولی نکشید که ضربه هولناکی شکم نوجوان مذکور را شکافت و خون زیادی بر سنگفرش های فروشگاه ریخت. لحظاتی بعد با فرار ضارب از محل، مراتب به نیروهای انتظامی اعلام شد و مصدوم حادثه نیز به مرکز درمانی انتقال یافت اما تلاش ها برای نجات وی به نتیجه نرسید و این نوجوان 17 ساله بر اثر عوارض ناشی از اصابت قمه جان سپرد.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، به دنبال گزارش این ماجرا به قاضی ویژه قتل عمد، بلافاصله قاضی دکتر صادق صفری عازم بیمارستان شد و به تحقیق در این باره پرداخت. با مشخص شدن هویت مقتول که «محمدرضا-ظ» نام داشت، دامنه تحقیقات به خواربار فروشی رسید و بدین ترتیب گروهی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نیز در کنار مقام قضایی قرار گرفتند و به ردیابی اطلاعاتی پرداختند. از سوی دیگر بررسی دوربین های مداربسته خواربارفروشی نشان داد که جوان 17 ساله نیز بعد از هجوم جوان 23 ساله، چاقویی را بیرون آورده و مهاجم را زخمی کرده است. این گونه بود که بی درنگ قاضی صفری دستور داد تا مشخصات قاتل به همه مراکز درمانی گزارش شود چرا که او یقین داشت شدت جراحات متهم به قتل به حدی است که احتمال حضور او در مراکز درمانی وجود دارد. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که مشخص شد جوانی با مشخصات اعلامی از سوی کارآگاهان، در بیمارستان طالقانی بستری شده است و تحت مداوا قرار دارد. به همین دلیل گروهی از کارآگاهان عازم بیمارستان شدند و با تایید هویت متهم به قتل، او را زیر نظر گرفتند.

پس از چند روز وقتی ضارب فراری، بهبودی نسبی پیدا کرد، به دادسرا منتقل شد و در بازجویی ها ارتکاب قتل را به عهده گرفت. براساس گزارش روزنامه خراسان، در پی اعتراف صریح متهم، به قتل نوجوان 17 ساله، بررسی های بیشتر برای ریشه یابی این ماجرا توسط قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ادامه یافت تا این که ضارب مذکور پس از بهبودی کامل و طی مراحل درمانی به بازسازی صحنه جنایت پرداخت. «ابراهیم» که مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفته بود، پس از معرفی کامل خود گفت: قبل از درگیری در خواربارفروشی، با آن نوجوان در خیابان درگیر شده بودم و به همین دلیل عصبانی بودم. وقتی او را دوباره در مسیر دیدم که وارد خواربارفروشی شد، بلافاصله من هم پشت سر او وارد شدم که درگیری بین ما رخ داد و او هم مرا با چاقو زخمی کرد. بعد از آن که ضرباتی را به او زدم با پای پیاده از داخل خواربار فروشی فرار کردم و بعد سوار یک دستگاه تاکسی سمند شدم اما وضعیت وخیمی داشتم، به همین دلیل برای مداوا به بیمارستان طالقانی رفتم. به گزارش خراسان، پس از پایان بازسازی صحنه جنایت، متهم این پرونده جنایی، روانه زندان شد و در حالی که پزشکی قانونی سلامت روانی وی را هنگام وقوع قتل تایید کرده بود، کیفرخواست پرونده صادر شد تا پس از تایید نماینده دادستان مرکز خراسان رضوی، به دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شود. خراسان : شماره : 21088 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲ آذر

دستگیری دزد گوشی بیماران بستری در بیمارستان

توکلی - یک زن که با ورود به محدوده یک بیمارستان، گوشی همراه بیماران را سرقت می کرد، هنگام دزدی به دام افتاد.

به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی شهرستان کرمان بیان کرد: به دنبال شکایت تعدادی از بیماران و کادر پزشکی یک واحد بیمارستانی در شهر کرمان مبنی بر مفقود شدن تلفن همراه آنان، نیروهای کلانتری دانشجو بررسی موضوع را در دستور کار قرار دادند. سرهنگ مهدی پورامینایی ادامه داد: با حضور ماموران در محل وقوع سرقت و انجام اقدامات اطلاعاتی مشخص شد، یک زن هر روز با پوشیدن ماسک ضمن ورود به بیمارستان به سرقت گوشی همراه بیماران و همراهان آنان اقدام می کند که در این زمینه ماموران پس از شناسایی چهره این متهم و استقرار نیروی نامحسوس در اطراف بیمارستان، به این سارق در بیمارستان هنگام سرقت دستبند زدند.

وی با اشاره به این که این متهم در بازجویی ها به پنج فقره سرقت گوشی تلفن همراه از بیماران اعتراف کرد، گفت: متهم پس از تشکیل پرونده به مرجع قضایی تحویل شد. خراسان : شماره : 21088 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲ آذر

سرنوشت دختری که فروخته شد!

من از گذشته آن نوزاد هیچ اطلاعی ندارم، فقط از سر استیصال و حفظ زندگی مشترکم تصمیم گرفته بودم تا نوزادی را به فرزندخواندگی قبول کنم به همین دلیل...

این ها بخشی از اظهارات مرد 51 ساله ای است که در دی سال 92 به اتهام نگهداری غیرقانونی یک دختر خردسال با دستور ویژه قاضی علی اکبر صفائیان (قاضی وقت شعبه 808 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) دستگیر شده بود. این مرد که ابتدا به دلیل ترس از مجازات هربار قصه ای را درباره دختر 3 ساله سرهم می کرد، بالاخره با راهنمایی‌ها و ارشادهای مقام قضایی، داستان دختری به نام «مهلا» را این گونه بازگو کرد: 21 ساله بودم که با همسرم به طور سنتی ازدواج کردم و او را خیلی دوست داشتم اما در طول 30 سال زندگی مشترک، صاحب فرزندی نشدیم. او زنی بسیار مهربان بود و درباره این مشکل هیچ گاه گلایه ای نکرد ولی می دانستم که در قلب او غوغایی برپاست و خیلی دوست دارد مانند دیگران فرزندی را در آغوش بگیرد. این بود که بعد از 30 سال به فکر افتادم تا به هر طریقی نوزادی را به فرزندخواندگی بپذیرم اما موفق نشدم. روزها می گذشت و من عطش بیشتری پیدا می کردم تا همسرم را خوشحال کنم. یک روز با مردی آشنا شدم و با او در این باره سخن گفتم. آن مرد که هم اکنون یکی از متهمان پرونده است، ادعا کرد به راحتی می تواند برای من یک نوزاد دختر بیاورد که پدر و مادر ندارد و هم اکنون نزد پدربزرگش زندگی می کند.آن مرد ادامه داد: البته این کار شرطی دارد و من باید مبلغ زیادی هزینه کنم چرا که او مدعی بود پدربزرگ آن دختر به موادمخدر اعتیاد دارد و باید پول بیشتری بدهیم!...

با شنیدن این ماجرا از خوشحالی در پوستم نمی‌‎گنجیدم. بلافاصله قبول کردم و از آن مرد جدا شدم. چند روز بعد طبق قراری که باهم گذاشته بودیم، او کودک را که آن زمان 8 تا 12 ماه بیشتر نداشت به خانه ام آورد و در حضور یکی دیگر از دوستانش که او نیز دستگیر شده است، به من تحویل داد. آن ها کودک را «ستایش» صدا می زدند. من هم برای آن که «سندی» داشته باشم، یک قولنامه دستی نوشتم و او را به مبلغ 800 هزار تومان خریدم که آن ها هم زیر قولنامه را امضا کردند. مرد میان‌سال در حالی که دست نوشته مذکور را روی میز قاضی «صفائیان» می گذاشت، ادامه داد: من با نظر همسرم نام آن دختر را «مهلا» گذاشتم و از آن روز به بعد فرزند خوانده ام را به نام «مهلا» صدا می زدیم. از این که همسر بیمارم خوشحال بود، بسیار لذت می بردم و هیچ گاه به این موضوع فکر نکردم که با سرنوشت یک انسان بازی می کنم! فقط چیزی که شفاهی در این باره شنیدم این بود که نزدیکان آن دختر اهل قوچان بودند اما از راست یا دروغ بودن آن مطمئن نیستم! خلاصه این دختر در آغوش همسرم بزرگ می شد تا این که دو روز قبل حال همسرم در محل سکونتمان (منطقه همت آباد) به شدت وخیم شد و او در مرکز درمانی از دنیا رفت. من هم که در عزای او لباس سیاه به تن داشتم و مشغول مراسم عزاداری بودم، ناگهان نیروهای انتظامی را دیدم که برای بررسی ماجرای «مهلا» آمده بودند. گویا بعد از مرگ همسرم، فردی با پلیس تماس گرفته و از نگهداری او در منزلم خبر داده بود. آن ها بعد از طرح چند سوال، موضوع را به کارشناسان بهزیستی اطلاع دادند و سپس مرا به دادسرا آوردند...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، «مهلا» (ستایش) نیز با دستور مقام قضایی به شیرخوارگاه حضرت علی اصغر(ع) مشهد انتقال یافت و حدود 2 سال بعد از این ماجرا (مهر 94) هنوز این دختر که حدود 5 ساله بود، در شیرخوارگاه مذکور زندگی می کرد تا شاید روزی پدر و مادرش را در آغوش بگیرد. این درحالی بود که یکی از متهمان پرونده ادعا کرد: پدر «ستایش» فوت شده و مادرش او را رها کرده بود...

ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 21088 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲ آذر

آدم رباها مامور قلابی بودند!

آن زن و مردی که به همراه همسرم وارد خانه شده بودند، دست و پاهای مرا بستند و به زور مرا به بیمارستان روان پزشکی مشهد بردند تا چنین وانمود کنند که من دیوانه هستم و... .

به گزارش اختصاصی خراسان، زن 25 ساله در حالی که بیان می کرد دیگر از این همه شکنجه روحی و تحقیر و توهین خسته شده ام و از همسرم به دلیل آدم ربایی و حبس غیرقانونی شاکی هستم، درباره ماجرای عشق خیابانی خود به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: 15 سال بیشتر نداشتم که روزی در مسیر مدرسه به نگاه عاشقانه «آرتین» دل باختم و این گونه روابط پنهانی ما آغاز شد. از آن روز به بعد مدام در کوچه و خیابان منتظر او بودم تا با هم گفت و گو کنیم. اگر چه من در خانواده ای متوسط رشد کردم و پدرم تعمیرگاه خودرو داشت اما هیچ سنخیتی با خانواده «آرتین» نداشتیم چرا که آن ها در حاشیه شهر زندگی می کردند و از نظر فرهنگی و اقتصادی در سطح پایینی قرار داشتند. با این حال،من همچنان به این عشق خیابانی ادامه می دادم و به قول معروف «عاشق» شده بودم. هنوز دو ماه از این آشنایی نگذشته بود که روزی یکی از بستگانم من و آرتین را در کنار یکدیگر دید و بدین ترتیب ماجرای عشق خیابانی ما لو رفت و آبروریزی شد. در این شرایط خانواده «آرتین» به خواستگاری ام آمدند اما پدرم به شدت با این ازدواج مخالفت کرد. از سوی دیگر اصرارهای من هم بی فایده بود تا این که بالاخره تصمیم گرفتیم از خانه فرار کنیم. من و «آرتین» با یک قرار ملاقات چند روز به شمال کشور رفتیم به طوری که این رسوایی موجب شد پدرم با چشمانی اشک آلود به این ازدواج پوشالی رضایت بدهد. در کمترین زمان ممکن مراسم عقدکنان برگزار شد و من و آرتین زندگی مشترک را در حالی آغاز کردیم که خانواده ام دیگر به من کاری نداشتند و در واقع از سوی آن ها طرد شده بودم.

یک سال بعد وقتی دخترم به دنیا آمد، مادرم به طور پنهانی نوه اش را دید و این گونه با میانجی گری مادرم بالاخره پدرم نیز به منزلم رفت و آمد کرد. آن زمان آرتین در یک شرکت بسته بندی چای مشغول به کار بود و بنا به خواست من، برادرم «حسن» را هم به شرکت معرفی کرد تا به عنوان «بازاریاب» کار کند اما متاسفانه «حسن» یک روز که به خاطر نوشیدن مشروبات الکلی حال طبیعی نداشت با همکارانش درگیر شده بود و مدیران شرکت هم او را اخراج کردند. همین موضوع دستاویزی برای تحقیر من شد به طوری که همسرم با این بهانه که آبروی او در شرکت رفته است، مدام به من توهین می کرد. حتی شب ها بیدار می شد و به من ناسزا می گفت که چرا برادرت چنین رفتاری انجام داده است. هر شب شکنجه روحی می شدم و ناسزاهای شوهرم را تحمل می کردم تا جایی که بالاخره دچار افسردگی شدم و در حالی که افکار خودکشی به سراغم آمده بود، به یکی از مراکز بهداشتی رفتم تا از روان شناس کمک بگیرم اما آن ها با اورژانس اجتماعی بهزیستی تماس گرفتند و مرا به جای معرفی به یک مرکز روان شناختی به بیمارستان روان پزشکی ابن سینا بردند! خواهرانم که این موضوع را فهمیدند آرتین را آن قدر سرزنش کردند که او مجبور شد با رضایت کتبی مرا از بیمارستان ترخیص کند. پزشک بیمارستان روش زوج درمانی را برای آرامش من پیشنهاد کرده بود ولی همسرم همکاری نمی کرد تا این که چند روز قبل مشغول رسیدگی به درس های مدرسه دخترم بودم که ناگهان آرتین به همراه یک زن و مرد دیگر وارد خانه ام شدند و با بستن دست و پاهایم، مرا سوار خودرو کردند. آن زن و مرد خود را مامور دولت معرفی می کردند ولی در بین راه مدام سیگار می کشیدند و آثار خودزنی با تیغ و چاقو روی دست هایشان بود. خیلی می ترسیدم ولی دم بر نمی آوردم. آن ها که همسرم را با نام کوچک خطاب می کردند مرا تا بیمارستان روان پزشکی بردند و سپس با «چشمک» همسرم مرا تنها گذاشتند. آن شب آرتین مرا به بیمارستان برد و پزشک شیفت با طرح چند سوال و مشاهده پاسخ هایم به پرسش نامه گفت: او مشکل خاصی ندارد، فقط باید برای زوج درمانی بروید! وقتی به خانه بازگشتم، همسرم گفت آن دو نفر از دوستانش بودند که مدتی را هم در بیمارستان ابن سینا بستری شده اند و سپس ادعا کرد اگر مرا بستری می کردند او می توانست بدون پرداخت حق و حقوقم مرا به راحتی طلاق بدهد و... . حالا هم از آن دو نفر و همسرم به اتهام آدم ربایی و حبس غیرقانونی شکایت دارم. گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با صدور دستورات ویژه از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) تحقیقات گسترده پلیسی درباره ادعای این زن جوان توسط نیروهای تجسس آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان . خراسان : شماره : 21083 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۶ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : پنجشنبه ۳ آذر ۱۴۰۱ | 17:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |