درامتداد تاریکی-طلاق صوری برای دریافت مستمری!

سید خلیل سجادپور- مرد 40 ساله ای که روز گذشته همسرش را با ضربات قفل و زنجیر موتورسیکلت در اتاق خواب به قتل رسانده بود پس از صرف ناهار در کنار 5 فرزند قد و نیم قد خود، ماجرا را به پلیس و امدادگران اورژانس اطلاع داد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این جنایت وحشتناک در منطقه پنجتن مشهد هنگامی رخ داد که اختلافات خانوادگی بین زوج جوان شدت گرفت.

آن ها که در یک منزل ویلایی نقلی و در کنار 5 فرزند دختر و پسر خود زندگی می کردند، از چند سال قبل در مسیری قدم گذاشتند که فرجامی جز مشاجره و کتک کاری های دلخراش نداشت. علیرضا (مرد 40 ساله) که مدعی بود رفتار همسرش پس از طلاق صوری برای دریافت مستمری از سازمان تامین اجتماعی به کلی تغییر کرده است، به کنکاش در پیامک ها و معاشرت های همسرش پرداخت تا جایی که دیگر نمی توانست نوع پوشش و رفت و آمدهای او را تحمل کند. آتش خشم و عصبانیت مرد 40 ساله هر روز شعله ورتر می شد تا این که حدود ظهر روز گذشته دوباره مشاجره ای توهین آمیز بین آن ها رنگ «وحشت» به خود گرفت. 5 دختر و پسر «حنیفه» در پذیرایی منزل اجاره ای یک طبقه، نشسته بودند که ناگهان «علیرضا» با چهره خشم آلود از پذیرایی بیرون زد و به داخل حیاط رفت. او با عصبانیت، قفل زنجیر موتورسیکلت را گشود که در کنار دیوار روی جک گذاشته بود. مرد 40 ساله بخشی از زنجیر قطور را به دور دستش حلقه زد و فریادکشان به سوی همسر 35 ساله اش هجوم برد. او با نفرتی عجیب، دست «حنیفه» را گرفت و در حالی که خشم سراسر وجودش را احاطه کرده بود، او را به داخل تنها اتاق منزل نقلی کشید که از آن به عنوان اتاق خواب استفاده می کردند. لحظاتی بعد مرد جوان کلید را چرخاند و در اتاق را از داخل قفل کرد. فریادهای دلخراش زن مذکور در فضای منزل می پیچید ولی هیچ کدام از فرزندانش اهمیتی به این حادثه تلخ نمی دادند. صدای وحشتناک زنجیر همچنان به گوش می رسید که بی رحمانه بر پیکر زن 35 ساله فرود می آمد. دقایقی بعد «علیرضا» از اتاق بیرون آمد و در کنار فرزندانش قرار گرفت. اگرچه هیچ کس از وضعیت هولناک او سخنی بر زبان نمی راند اما «پدر» مدعی بود که «حنیفه» بیهوش شده است!

بنابر گزارش روزنامه خراسان، طولی نکشید که مرد 40 ساله بساط ناهار را آماده کرد و از فرزندانش خواست سر سفره بنشینند. بعد از صرف ناهار هنوز هم خبری از زن 35 ساله نبود و پیکر او همچنان بی حرکت در کف اتاق قرار داشت. هرکدام از آن ها گاهی نیم نگاهی به «اتاق خواب» می انداختند ولی چیزی جز «سایه مرگ» نمی دیدند.

چند ساعت بعد، «علیرضا» با خواهرش تماس گرفت و ماجرا را بازگو کرد.

طولی نکشید که «عمه فرزندان» سراسیمه خود را به محل رساند و ترس و وحشتی عجیب در منزل اجاره ای حکمفرما شد. احتمال مرگ «حنیفه» قوت گرفته بود که صدای زنگ تلفن امدادگران اورژانس و پلیس به صدا درآمد. وقتی نیروهای اورژانس 115 به محل حادثه رسیدند و نگاهی بر پیکر زن جوان انداختند تازه مشخص شد که او هیچ گونه علایم حیاتی ندارد و چند ساعت قبل جان خود را از دست داده است. این گونه بود که حلقه های قانون بر دستان مرد 40 ساله گره خورد و در حالی که عنوان اتهامی «قاتل» را یدک می کشید، بازداشت شد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: عقربه های ساعت از 16 عصر گذشته بودند که ماجرای این جنایت وحشتناک به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گزارش شد و بلافاصله قاضی دکتر صادق صفری به همراه گروهی از کارآگاهان ورزیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به طرف خیابان پنجتن 31 حرکت کرد. با آن که فرزندان مقتول از لحظه وقوع جنایت در منزل حضور داشتند و غمی در چهره آنان دیده نمی شد، به دستور مقام قضایی به داخل حیاط هدایت شدند و بدین ترتیب واکاوی این حادثه هولناک زیر ذره بین تحقیقات قضایی قرار گرفت.

متهم به قتل که در صحنه جنایت به دیوار تکیه زده بود، مقابل قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد (شعبه ویژه جنایی) ایستاد و در تشریح این جنایت تکان دهنده گفت: از حدود 3 سال قبل اختلافات من و «حنیفه» زمانی شروع شد که او اصرار داشت برای آن که بتواند حقوق مستمری پدر فوت شده اش را از سازمان تامین اجتماعی دریافت کند، از یکدیگر به طور صوری طلاق بگیریم. اگرچه مراحل طلاق را طی کردیم و مهر طلاق هم در شناسنامه همسرم ثبت شد اما طولی نکشید که رفتارها و نوع پوشش او به طرز عجیبی تغییر کرد. با آن که در کنار یکدیگر و با صیغه محرمیت زندگی می کردیم ولی از وضعیت ظاهری همسرم به شدت رنج می کشیدم. سوء ظن مانند خوره همه وجودم را فرا گرفته بود به طوری که اختلافات ما به همین دلیل روز به روز افزایش می یافت از سوی دیگر هم با کنکاش در معاشرت ها و گوشی تلفن «حنیفه» متوجه شدم که او مبلغی از پس اندازهایمان را به مرد دیگری داده است تا خودرو ثبت نام کند! دیگر تحمل این شرایط برایم امکان نداشت و هر روز مشاجره های ما به کتک کاری و درگیری می رسید تا این که بالاخره امروز (دیروز) هنگامی که به شدت عصبانی بودم قفل و زنجیر موتورسیکلت را باز کردم و آن قدر همسرم را زدم تا این که بیهوش کف اتاق خواب افتاد و بعد هم وقتی احتمال مرگ او را دادم با پلیس و اورژانس تماس گرفتم اما قصد کشتن او را نداشتم!...

براساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، متهم این پرونده جنایی، پس از رازگشایی از قتل وحشتناک همسر 35 ساله اش، درحالی درون خودروی پلیس نشست که نگاهش به چشمان فرزندانش خیره مانده بود و حالا 5 فرزند او نه تنها مادری نداشتند بلکه پدر خود را نیز پشت میله های زندان می دیدند. شایان ذکر است: بررسی های تخصصی درباره ابعاد و زوایای دیگر ادعاهای متهم به قتل با دستورات محرمانه قاضی ویژه قتل عمد مشهد و توسط گروهی از کارآگاهان پلیس جنایی به سرپرستی سروان آرمین منفرد (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21092 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۷ آذر

پسری در تله زن جوان!

خودم هم نفهمیدم چگونه در دام زنی افتادم که با توسل به حیله و نیرنگ خودش را به من نزدیک کرد و حالا نه تنها پول هایم را بالا کشیده است بلکه از رابطه گذشته من با دختری سوء استفاده می کند که پدر و مادر آن دختر با ازدواج ما موافقت نکردند و ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات پسر 24 ساله ای است که برای رهایی از اخاذی های یک زن جوان دست به دامان قانون شده بود تا شاید چاره ای برای جلوگیری از یک رسوایی بزرگ بیندیشد. او با بیان این که در یک شرکت هرمی بازاریابی عضو شده است درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: بعد از آن که در رشته علوم تجربی دیپلم گرفتم در آزمون سراسری (کنکور) هم شرکت کردم اما رتبه ام آن قدر بالا بود که در هیچ رشته دانشگاهی پذیرفته نشدم و به همین دلیل بار و بندیلم را بستم و عازم خدمت سربازی شدم تا مسیر زندگی ام را انتخاب کنم. پدرم مردی زحمتکش است که با پاکبانی لقمه ای نان حلال بر سر سفره ما می گذاشت اما متاسفانه من دچار اشتباه جوانی شدم و پس از پایان خدمت سربازی به بیراهه رفتم. با آن که مشکلات مالی زیادی داشتیم و روزگار را به سختی سپری می کردیم اما من عاشق دختری شدم که فکر می کردم با او مسیر خوشبختی را طی می کنم.

روزی که در خیابان «فرشته» را دیدم و با یک لبخند خیابانی دل باختم، فقط به ازدواج با او می اندیشیدم. هنوز مدت زیادی از این رابطه پنهانی و دیدارهای مخفیانه نگذشته بود که ماجرا را برای مادرم بازگو کردم و از او خواستم به خواستگاری «فرشته» برود. پدر و مادرم ابتدا مخالفت کردند اما وقتی با اصرارهای سماجت گونه من روبه رو شدند، به ناچار پذیرفتند و به خواستگاری او رفتند اما پدر «فرشته» زمانی که فهمید پدرم کارگری ساده است و اوضاع مالی خوبی نداریم، با نیش و کنایه هایش به شدت مرا تحقیر کرد و از درآمدم پرسید. من هم که بیکار بودم فقط سرم را پایین انداختم و چنین وانمود می کردم که «فرشته» را خوشبخت می کنم! اما پدر او در حالی که تمسخرگونه از من تعریف و تمجید می کرد، ادامه داد: ما هم مشتاقیم تا با چنین شاهزاده خوش قد و قامتی فامیل شویم ولی خرید منزل و خودرو تنها خواسته ماست که حداقل دخترمان در آغاز زندگی مستاجر نباشد و هر سال از این خانه به آن خانه اثاث کشی نکند!

با این شرط تازه فهمیدم که همه حرف های پدر «فرشته» چیزی جز سرزنش و کنایه های تحقیرآمیز نیست برای همین ناامیدانه، منزل آن ها را ترک کردیم. این درحالی بود که رابطه پنهانی ما ادامه یافت و من از «فرشته» خواستم تا پدرش را راضی کند ولی او به چشمانم نگاه کرد و گفت: پدرم می خواهد من بعد از ازدواج در رفاه و آسایش زندگی کنم! و برای نان شب محتاج کسی نشوم!...

خلاصه با این پاسخ «فرشته» دیگر تصمیم گرفتم تا پولدار شوم و پله های ترقی و پیشرفت را خیلی زود طی کنم! این بود که وارد یک شرکت بازاریابی شدم که درآمد بالایی داشت و هیچ گاه تصور نمی کردم که ناخواسته وارد شبکه های هرمی شده ام. زن جوانی که مرا به عنوان بازاریاب معرفی کرده بود، خودش سرشاخه این شرکت هرمی بود و مدام پای درد دل هایم می نشست. «سعیده» که 30 ساله است با حیله و نیرنگ به من نزدیک شد و سپس به بهانه این که قصد دارد مرا از این فلاکت و بدبختی نجات دهد با جعل عناوین شغلی و به نام من تسهیلات ده ها میلیونی از بانک گرفت و سپس از من خواست تا دیگر بازاریاب ها را آموزش بدهم! و به پول های هنگفت برسم!در این میان وقتی بانک مبلغ کلان تسهیلات را به حساب بانکی من واریز کرد، «سعیده» از من خواست که پول ها را یک ماه به حساب او واریز کنم که زمینه دریافت مبلغ دیگری از تسهیلات بانکی فراهم شود، من هم بدون هیچ گونه سندی پول ها را به حساب او واریز کردم اما بعد از پایان موعد مذکور، او نه تنها از پرداخت پول ها به من خودداری کرد بلکه یک فلش از فیلم ها و تصاویر ارتباط پنهانی من و «فرشته» را برایم فرستاد و تهدید کرد که اگر از «پول» سخنی بر زبان جاری کنم، همه آن تصاویر را برای پدر «فرشته» ارسال می کند. او حتی برای عملی کردن تهدیدش، چند عکس را از طریق شبکه های مجازی برای مادر «فرشته» فرستاده است که نشان دهد من هنوز با او ارتباط دارم. اکنون از یک رسوایی بزرگ می ترسم که پدر «فرشته» متوجه ماجرا شود و ...گزارش روزنامه خراسان حاکی است: بررسی زوایای پنهان این ماجرا و تحقیق درباره سرشاخه های شرکت هرمی و همچنین تصاویر مورد ادعای جوان 24 ساله با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) به گروهی از افسران کارآزموده سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21092 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۷ آذر

پولشویی میلیاردی با حساب بانکی پاتوق‌ نشینان!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- ماموران انتظامی مشهد، عامل پول شویی‌های میلیاردی را در حالی به دام‌انداختند که او با تطمیع معتادان پاتوق نشین و با یک نقشه کثیف از تاجران و بازرگانان مشهدی کلاهبرداری می‌کرد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، روند صعودی پرونده‌های کلاهبرداری از کسبه، تاجران و بازرگانان مشهدی، در حالی به صدور دستور ویژه‌ای از سوی فرمانده انتظامی مشهد برای پیگیری تخصصی این ماجرا انجامید که چک‌های بی محل زیادی روی دست مال باختگان مانده بود و آن‌ها ناامیدانه دست به دامان پلیس شدند. واکاوی این پرونده‌ها بیانگر آن بود که تاجران مذکور به چهره موجه و ظاهر شیک و تمیز مردی میان سال اعتماد و در قبال فروش کالا یا املاک میلیاردی، چک‌های مربوط به یک شرکت خدماتی را دریافت کرده‌اند اما هنگام سررسید چک‌ها تازه فهمیده‌اند که در دام یک شیاد حرفه‌ای گرفتار شده‌اند و نه تنها همه چک‌ها بی محل است بلکه چنین شرکتی نیز وجود خارجی ندارد.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: معمای این پرونده‌ها زمانی پیچیده‌تر شد که ردیابی نشانی صاحبان حساب بانکی، نشان داد آن‌ها مجهول المکان هستند و نشانی‌های آنان نیز وجود خارجی ندارد!

بنابراین گروهی از نیروهای دایره تجسس کلانتری پنجتن با راهنمایی‌های سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) کنکاش‌های اطلاعاتی را برای یافتن سرنخی از عامل یا عاملان کلاهبرداری‌های میلیاردی در حالی آغاز کردند که بسیاری از آثار قابل پیگیری این پرونده‌ها به شمال و شرق مشهد می‌رسید. از سوی دیگر تجزیه و تحلیل‌های کارشناسی و فنی با توجه به مشخصات ظاهری از ارائه دهنده چک‌های بی محل، نیروهای انتظامی را به پاتوق‌های مصرف مواد مخدر در حاشیه شهر کشاند چرا که تحقیقات نامحسوس و میدانی پلیسی، حکایت از آن داشت که صاحبان چک‌ها یا کارت‌های بانکی از کارتن خواب‌ها و معتادان مجهول المکان هستند که در پاتوق‌های اطراف مشهد روزگار می‌گذرانند!

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، بدین ترتیب گروه عملیاتی افسران تجسس، در کنار پاتوق نشینان حاشیه شهر قرار گرفتند و برای دریافت اطلاعات بیشتر با آن‌ها به گفت وگو پرداختند تا این که سرانجام سرنخ‌هایی از پول شویی‌های میلیاردی با «کارت‌های اجاره ای» به دست آمد. تحقیقات پلیس مشخص کرد: فردی میان سال با ظاهری آراسته و سوار بر یک دستگاه خودروی آردی، وارد پاتوق‌های استعمال مواد مخدر می‌شود و با تعریف و تمجید از معتادان پاتوق نشین، آن‌ها را شایسته یک زندگی اعیانی می‌خواند و می‌گوید: هوا رو به سردی می‌رود و شما جا و مکانی برای خواب ندارید! تا کی می‌خواهید به این زندگی فلاکت بار ادامه دهید؟ چرا باید فرزندان و خانواده شما چنین سرافکنده و خجالت زده باشند و. ..

ادامه بررسی‌های نامحسوس نیروهای انتظامی در میان معتادان پاتوق نشین و کارتن خواب ها، در حالی زوایای جدیدی از این ماجرا را فاش کرد که مرد میان سال با دادن وعده و وعیدهای فریبنده به معتادان، آن‌ها را به افتتاح حساب‌های بانکی ترغیب کرده و نقشه کثیف خود را به مرحله اجرا درآورده بود. ورود به تاریکخانه پرونده‌های مذکور همچنین نشان داد: مرد شیاد با وعده پرداخت مبالغی بین 25 تا 800 میلیون ریال به معتادان مجهول المکان برای اجاره «کارت بانکی» قول داده بود برای رهایی از چنگال مواد افیونی، آن‌ها را در مراکز قانونی ترک اعتیاد بستری کند و سپس کار و کاسبی آبرومندانه‌ای برایشان راه بیندازد تا زندگی رویایی را تجربه کنند.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: همچنین تحقیقات پلیس به نتایجی از اجاره پاتوق‌هایی برای استعمال مواد مخدر رسید که مشخص شد عامل کلاهبرداری‌های میلیاردی برخی منازل مخروبه در حاشیه شهر را برای معتادان مذکور اجاره کرده است تا این گونه اعتماد آن‌ها را برای افتتاح حساب‌های بانکی و رسیدن به زندگی رویایی جلب کند! چرا که او یقین داشت بسیاری از این افراد سودای ترک اعتیاد را در سر ندارند و به دنبال پاتوقی برای مصرف مواد مخدر هستند.

براساس این گزارش، با جمع آوری اطلاعات مذکور توسط نیروهای مخفی پلیس، سرنخ‌هایی از معتادان صاحب دسته چک‌ها و حساب‌های اجاره‌ای به دست آمد و این گونه افسران دایره تجسس در چند عملیات ضربتی که با هماهنگی‌های قضایی صورت گرفت، 5 تن از صاحبان حساب را در پاتوق‌های استعمال مواد مخدر دستگیر و به مراجع قضایی معرفی کردند. در همین حال با ردیابی‌های اطلاعاتی و مشخصاتی که متهمان معتاد در اختیار پلیس گذاشتند، عامل کلاهبرداری و پول شویی‌های میلیاردی در یک عملیات ضربتی دستگیر و در بازرسی از مخفیگاه وی 22 عدد سیم کارت، 6 دستگاه تلفن همراه، 26 قطعه انواع کارت بانکی، 6 قطعه کارت ملی، چندین جلد شناسنامه و گواهی نامه به همراه تعداد زیادی قولنامه، پروانه کسب، رسیدهای بانکی و... کشف شد که تحقیقات در این باره همچنان ادامه دارد.

در همین حال، فرمانده انتظامی مشهد به صاحبان کسب و کار و تاجران هشدار داد: به ظاهر آراسته افراد اعتماد نکنند و حتما حساب‌های بانکی طرف مقابل را از طریق راهکارهای قانونی یا ثبت در سیستم بانکی به دقت بررسی کنند. سرهنگ احمد نگهبان افزود: شیادان و کلاهبرداران معمولا با دادن وعده‌های فریبنده به افراد نیازمند یا معتاد، به نام آن‌ها حساب بانکی افتتاح و سپس با در اختیار گرفتن رمز دوم، اینترنت بانک و... اقدام به پول شویی می‌کنند تا اثری از خود به جا نگذارند.

وی تصریح کرد: کلاهبرداران برای جلب اعتماد طعمه‌های خود و به مدت کوتاهی، مبلغ اجاره کارت و حساب بانکی را نیز می‌پردازند و سپس با پول شویی‌های میلیاردی متواری می‌شوند در حالی که صاحب حساب از نوع معاملات و نقل و انتقالات بانکی در حساب خود اطلاعی ندارد ولی باید پاسخگوی شاکیان و مال باختگان باشد چرا که مسئولیت تخلف یا جرم را از نظر حقوقی و قانونی برعهده دارد. خراسان : شماره : 21090 - ۱۴۰۱ شنبه ۵ آذر

سروصدای گوسفندان گرسنه، قاتل نامرئی را لو داد

پدر و پسر در حادثه گازگرفتگی جان باختند

سجادپور- با سروصدای گوسفندان گرسنه در یک منزل مسکونی ویلایی، مشخص شد که «قاتل نامرئی» جان پدر و پسری را گرفته است.

به گزارش روزنامه خراسان، این حادثه تکان دهنده شب جمعه گذشته در بولوار توس مشهد هنگامی فاش شد که اهالی محل از سروصداهای عجیب چند گوسفند در منزل همسایه به تنگ آمدند و برای اعتراض به صاحبخانه زنگ منزل او را به صدا درآوردند اما فقط بع بع گوسفندان به گوش می رسید و هیچ کس در حیاط را باز نمی کرد.

این گونه بود که همسایگان نگران اوضاع شدند و با آتش نشانی تماس گرفتند. طولی نکشید که به دستور معاون عملیات سازمان آتش نشانی مشهد، گروهی از امدادگران عازم بولوار توس شدند و با گشودن در منزل ویلایی با صحنه دردناک مرگ پدر و پسری روبه رو شدند که در رختخواب جان خود را از دست داده بودند و شعله های اجاق گاز نیز روشن بود.

دقایقی بعد این ماجرای مشکوک به قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) اعلام شد و تحقیقات درباره چگونگی مرگ دو عضو خانواده ادامه یافت.

بررسی های کارشناسان آتش نشانی بیانگر آن بود که مادر خانواده در منزل حضور نداشته و مرد میان سال همه منافذ در و پنجره ها را بسته تا خانه را از طریق روشن گذاشتن شعله های اجاق گاز (پنج شعله) گرم کند! اما آن ها به دلیل مسدود بودن همه راه های خروج گاز منواکسید کربن حاصل از سوختن شعله های اجاق گاز، دچار گازگرفتگی شده و جان خود را از دست داده بودند و گوسفندان نیز از شدت گرسنگی سروصدا می کردند. به طوری که حداقل دو روز از این حادثه گذشته و اجساد قربانیان «قاتل نامرئی» دچار فساد نعشی شده بود.

با انتقال اجساد پسر نوجوان و پدرش به پزشکی قانونی تحقیقات قضایی توسط قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد در حالی ادامه یافت که آتشپاد دوم مهدی رضایی در آستانه فصل سرما به شهروندان توصیه کرد: به هیچ وجه از تک شعله ، اجاق گاز یا بخاری بدون دودکش برای گرم کردن فضای خانه استفاده نکنند و هیچ گاه منافذ و راه های ورود اکسیژن به اتاق ها مانند درز پنجره یا فضای باز زیر درهای ورودی را مسدود نکنند تا هوا در منزل جریان یابد.

معاون عملیات سازمان آتش نشانی مشهد افزود: چنان چه از غیبت ناگهانی همسایگان مطلع شدید یا به مشورت های کارشناسی درباره چگونگی نصب بخاری، بررسی مسیر خروجی دودکش ها یا پیشگیری از گازگرفتگی نیاز داشتید، حتما با تلفن 125 آتش نشانی تماس بگیرید. خراسان : شماره : 21090 - ۱۴۰۱ شنبه ۵ آذر

تباهی دختری در خلوت شیطانی!

با یک اشتباه بزرگ هیجانی در دوران نوجوانی و هوس‌هایی که نام «عشق» را یدک می‌کشید، همه زندگی و آینده‌ام را در حالی تباه کردم که برای ادامه تحصیل از خانواده‌ام جدا شدم و تصمیم‌های نابه جا و اشتباه را تا جایی ادامه دادم که اکنون حتی بیان سرگذشتم برای عبرت دیگران نیز وحشتناک است...

به گزارش روزنامه خراسان، دختر 22 ساله که مدعی بود دیگران حق و حقوق او را تضییع کرده‌اند، درباره سرگذشت تاسف بار خود گفت: در خانواده‌ای با فرهنگ «آزاد» به دنیا آمدم و در مشهد به تحصیل ادامه دادم اما سرنوشتم از 15 سالگی در حالی تغییر کرد که به همراه یکی از دوستانم در گروهی تلگرامی عضو شدم. در آن گروه چند پسر جوان نیز عضویت داشتند که با یکی از آن‌ها بیشتر گفت وگو می‌کردم. «امید» حتی صفحه مجازی مرا در اینستاگرام دنبال می‌کرد. من هم تصاویری از چهره خودم را در گروه به اشتراک می‌گذاشتم به طوری که دوستان دیگری هم پیدا کردم که یکی از آن‌ها در خرمشهر بود و مرا نصیحت می‌کرد که در رشته «ریاضیات» ادامه تحصیل بدهم. اما در این میان «امید» سعی داشت با من ارتباط نزدیکی برقرار کند تا جایی که مدام مرا در پارک ملت مشهد تعقیب می‌کرد. او که از درد دل‌های من متوجه کمبود شدید محبت خانوادگی‌ام شده بود، پیام‌های بیشتری برایم ارسال می‌کرد و این گونه روابط ما با یکدیگر ادامه یافت و بعد از این که «امید» وارد دانشگاه شد به دنبالم می‌آمد و سوار بر خودرو با هم به گشت و گذار می‌پرداختیم. او نه تنها خواسته‌های زننده و غیرمتعارفی از من داشت بلکه «بنگ» و «گل» (مواد مخدر) را نیز به من تعارف می‌کرد که با سیگار استفاده کنم! خلاصه این ارتباط احمقانه و هوس آلود که نام «عشق» را یدک می‌کشید تا حدی ادامه یافت که یک روز مرا به باغ ویلای یکی از بستگانش برد و در آن جا اتفاقی افتاد که آینده‌ام را به نابودی کشاند...

پس از آن خلوت شیطانی، دیگر «امید» مرا رها کرد و بعد از گذشت دوماه از این ماجرا نزد پزشک زنان رفتم و تازه فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده است. زمانی که دوباره با «امید» تماس گرفتم و ماجرا را توضیح دادم با خودروی مادرش به در منزل مان آمد و با لبخندی تمسخرآمیز گفت: اگر می‌خواهی با من ازدواج کنی، باید تا 30 سالگی صبر کنی، بعد هم من از آن روز شیطانی، فیلم و عکس دارم! حالا هم گم شو برو پایین! با این جمله اگرچه از او نفرت پیدا کردم ولی باز هم با تهدید مرا مجبور کرد که به این رابطه ادامه دهم. از آن روز به بعد من برای حس آرامش، سیگار می‌کشیدم و از درون احساس پوچی می‌کردم! تا جایی که تصمیم به خودکشی گرفتم اما یکی از همان پسرهایی که در فضای مجازی با او آشنا شده بودم، مرا از این کار منصرف کرد. «هوشنگ» اهل قوچان بود و بعد از مصرف مواد مخدر سیگار را با سیگار روشن می‌کرد اما من تنها او را می‌شناختم. بعد از این ماجرا، با پسری تبعه خارجی آشنا شدم که بیش از حد به من محبت می‌کرد و من هم به او علاقه مند شدم. حتی برای یکدیگر حلقه ازدواج هم گرفتیم و رابطه مان را علنی کردیم به طوری که او مسئولیت صفحه اینستاگرامی مرا به عهده گرفت چون من درگیر آزمون کنکور بودم اما وقتی پدرم از این رابطه مطلع شد، به شدت با ازدواج مان مخالفت کرد چرا که معتقد بود ازدواج با اتباع خارجی تبعات وحشتناکی دارد. در این هنگام «امید» هم مرا دختری هرزه و فاسد خواند و من هم پاسخ دادم که «عاشق فرد دیگری هستم!» پدرم وقتی فهمید که من توسط «امید» فریب خورده ام، شبانه به خانه آن‌ها رفتیم و مادرم موضوع را با خانواده‌اش در میان گذاشت و آن‌ها هم به ناچار با ازدواج من و «امید» موافقت کردند و این گونه پای سفره عقد نشستم ولی «امید» با دختران دیگری نیز در فضای مجازی ارتباط داشت و مرا کتک می‌زد. هنوز مدت کوتاهی از برگزاری مراسم عقد نگذشته بود که من در یکی از دانشگاه‌های «آبادان» پذیرفته شدم و در آن شهر علاوه بر تحصیل به تدریس خصوصی پرداختم. تا این که روزی «امید» به آبادان آمد و با هم به مسافرخانه رفتیم، در آن جا بود که به او گفتم من فرد دیگری را دوست دارم و طلاق می‌خواهم! ولی او با عصبانیت کتکم زد که مسئول مسافرخانه مرا از دستش نجات داد.من هم به خوابگاه دانشگاه بازگشتم ولی نیمه‌های شب پیام داد که قصد خودکشی دارد! من هم که ترسیده بودم به توصیه هم اتاقی‌ام دوباره به مسافرخانه رفتم اما او روی تخت نشسته بود و «بنگ» می‌کشید. زمانی که قصد داشت به من نزدیک شود، فریاد زدم جیغ می‌کشم! و بدین ترتیب او را در همان مسافرخانه رها کردم و به خوابگاه رفتم. پدرم وقتی ماجرا را شنید، از من خواست تا از او شکایت کنم. من هم با «فرید»، یکی از دوستانم که در شمال کشور زندگی می‌کرد تماس گرفتم تا برای راهکارهای قانونی کمکم کند. او هم بلافاصله به آبادان آمد و برایم لباس و خوراکی خرید و هشدار داد که «امید» پسر خوبی نیست!! بعد از درگیری تقاضای طلاق دادم و دانشگاه را رها کردم سپس به تهران رفتم و در آن جا مشغول کار شدم تا این که یک روز «هوشنگ» به دیدارم آمد و با هم یک واحد آپارتمانی را به صورت مشترک اجاره کردیم و چندین میلیون تومان هم پرداختم اما قولنامه منزل را به نام هوشنگ نوشتیم که در نهایت او با همکاری بنگاه دار پولم را بالا کشیدند و من که در رویای مهمانداری هواپیما بودم، هیچ گاه نتوانستم به خواسته‌ام برسم و برای حفظ آبروی خودم سکوت می‌کردم. در این شرایط به مشهد بازگشتم و به دلیل بیماری صرع که داشتم، نزد پزشک مشاور رفتم. حالا در شرایطی که هرکسی به خودش اجازه می‌داد به خواستگاری‌ام بیاید، یکی از دوستانم شماره تلفن مرا در فضای مجازی به عنوان زنی که قصد عقد موقت دارد، منتشر کرده و مردی مدام مزاحمم می‌شود. به همین دلیل به همراه مادرم نزد خانواده آن دختر کثیف رفتیم تا از آن مرد مزاحم نیز شکایت کنیم و. ..

ماجرای واقعی براساس

سرگذشت ارسالی یکی از مخاطبان خراسان . خراسان : شماره : 21090 - ۱۴۰۱ شنبه ۵ آذر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱ | 18:21 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |