درامتداد تاریکی-پیکرتراشی وحشتناک!
برای آن که مانند جاری هایم چهره ای زیبا داشته باشم، تصمیم به عمل جراحی بینی گرفتم، اما در حالی کارم به پیکرتراشی رسید که برخی پزشکان مدعی بودند فقط چند روز در بیمارستان بستری می شوم ولی اکنون بعد از 21 بار عمل جراحی پیکرتراشی وحشتناک و یک سال بستری در مراکز درمانی به روزی افتاده ام که چندین بار به کما رفته ام و با مرگ دست به گریبانم...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 37 ساله درحالی که بیان می کرد «من زندگی ام را پای عمل زیبایی گذاشتم» درباره این ماجرای هولناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدرم سرایدار یک شرکت دولتی بود و با سختی و مشقت مخارج زندگی ما را تامین می کرد، با وجود این خواهرانم آبرومندانه ازدواج کردند و زندگی شیرینی دارند. من هم در رشته آمار تحصیل کردم و سپس به عنوان حسابدار در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم. این درحالی بود که مادرم به دلیل ابتلا به یک بیماری مزمن، همواره در مراکز درمانی بستری می شد و هیچ گاه روی خوش زندگی را ندید. از سوی دیگر هم تنها برادرم به سرطان مبتلا شد و خانواده را در اندوهی سیاه فرو برد. در این شرایط بود که «بهادر» به خواستگاری ام آمد. او را یکی از دوستانم معرفی کرده بود که در یکی از بخش های شرکت کار می کرد. آن زمان بیست و هفتمین بهار زندگی ام را جشن گرفته بودم که پای سفره عقد نشستم و با «بهادر» نامزد شدم.6 ماه بعد هم زندگی مشترکمان را در حالی آغاز کردیم که همواره آرزو داشتم کاش مانند 4 جاری دیگرم چهره ای جذاب و زیبا داشتم. آن ها با اندکی آرایش مانند «عروسک» زیبا می شدند و من به آن ها غبطه می خوردم! مدام احساس می کردم به دلیل «اضافه وزنی» که دارم تحقیر می شوم و دیگران به گونه ای سرزنش آمیز نگاهم می کنند. این احساس حقارت به جایی رسید که بعد از تولد دخترم (ژیلا) آرام آرام تصمیم گرفتم تا بینی ام را عمل کنم! تصورم این بود که اگر بینی ام را کمی لاغرتر کنم، چهره ام جذاب خواهد شد! بالاخره با هر ترس و وحشتی بود زیر تیغ جراحی رفتم و بینی ام را عمل کردم اما با آن که حس می کردم کمی چهره ام زیباتر شده است ولی این موضوع باز هم مرا راضی نمی کرد. با پوشیدن لباس های گشاد، خجالت می کشیدم برای همین به ورزش و رژیم غذایی روی آوردم تا شاید اندکی لاغر شوم و من هم مانند جاری هایم از لباس های شیک و دخترانه استفاده کنم! از آن روز به بعد انواع رژیم های غذایی را تجربه کردم، هرکس راهی را برای لاغری نشانم می داد همان مسیر را طی می کردم! به انواع و اقسام داروهای گیاهی و شیمیایی متوسل شدم. نزد متخصصان تغذیه رفتم اما هیچ کدام تاثیری در کاهش وزنم نداشت. خیلی از این موضوع در رنج و عذاب بودم تا این که روزی یکی از دوستان دوران دانشگاهم مرا در خیابان دید و بعد از ساعتی درد دل، پیشنهاد کرد برای لاغری ، عمل زیبایی «پیکرتراشی» را انجام بدهم! او مدعی بود خودش مدتی قبل این عمل را انجام داده و اکنون مشکلی ندارد! نشانی پزشک جراح را از او گرفتم و نزد او رفتم. آن پزشک هم تصاویر زیادی از قبل و بعد اعمال جراحی «پیکرتراشی» را نشانم داد که چگونه به زنانی لاغر و زیبا تبدیل شده بودند! با این تصاویر دیگر وسوسه «پیکرتراشی» رهایم نمی کرد. خیلی زود موضوع را با «بهادر» در میان گذاشتم و از او خواستم برای انجام این عمل زیبایی کمکم کند! همسرم با شنیدن این حرف ها به شدت برآشفت و نصیحتم کرد که هرگز این کار را نکنم! او می گفت همه این عمل ها با عوارض وحشتناکی همراه است و بیشتر مواقع نیز نه تنها افراد به زیبایی نمی رسند بلکه داشتن پیکر گذشته برایشان به آرزویی دست نیافتنی مبدل می شود! ولی من چنان تحت تاثیر تصاویر و سخنان پزشک مذکور قرار گرفته بودم که حرف های «بهادر» را جدی نمی گرفتم در واقع اصلا نمی فهمیدم او چه می گوید! بالاخره همسرم را راضی کردم تا پولی را که برای خرید خانه پس انداز کرده بود برای انجام عمل پیکرتراشی من هزینه کند! پزشک معالج مدعی بود فقط یک هفته در بیمارستان خصوصی بستری می شوم و بعد از آن به زندگی عادی بازمی گردم، اما بعد از انجام عمل جراحی تازه سیاهی روزگار به سراغم آمد. تب و لرز شدید، حالت تهوع و انواع و اقسام عوارض دیگر درحالی به طرز دلخراشی آزارم می داد که همه پیکرم با نخ های بخیه دوخته شده بود. شب ها نیز حالم بدتر می شد. پزشک جراح مرا دلداری می داد که این ها از عوارض طبیعی هستند، اما وضعیت جسمانی من به اندازه ای وخیم شد که چند بار بیهوش شدم و به کما رفتم! مدتی بعد جراح مذکور گفت: باید عمل جراحی دیگری روی پیکرم انجام بدهد خلاصه بعد از آن ماجرا تاکنون 21 بار به اتاق عمل رفته ام و 6 ماه در بیمارستان بستری بوده ام تا شاید «پیکرتراشی» به درستی انجام شود ولی فایده ای نداشت. درحالی که 10 بار به کما رفتم و با مرگ دست و پنجه نرم کردم تصمیم گرفتم پزشک معالجم را تغییر بدهم ولی باز هم بی فایده بود! فقط «پوره» می خوردم و در معده ام چیز دیگری دوام نمی آورد. حالت تهوع، سرگیجه و تب امانم را بریده بود! آرام آرام پزشک جراح از اشتباهات پزشکی سخن می گفت! که گاهی در هنگام اعمال جراحی رخ می دهد! آخرین بار که برای درمان به تهران رفتم با یک عمل جراحی دیگر روده ام را برداشتند در واقع «راست روده» شدم ولی باز هم معالجه نشدم! دوباره 6 ماه دیگر در بیمارستان مرا بستری کردند. دخترم آواره منزل اطرافیانم بود و از تحصیل بازماند. همه پس اندازهای مالی همسرم هزینه شد و او اکنون با قرض و اقساط بانکی مخارج درمانی مرا می پردازد! دیگر حساب و کتاب روزهای بستری در بیمارستان را فراموش کرده ام حالا نه تنها سلامتی ام را از دست دادم بلکه در آرزوی روزهای گذشته فقط گریه می کنم! و نمی توانم هیچ غذایی را مصرف کنم! چرا که ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، بررسی های قانونی و اقدامات مشاوره ای برای این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی در حالی آغاز شد که زن جوان با اوضاع جسمی وخیم امید به زندگی را از دست داده بود!
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21108 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۶ آذر
جدال گلوله و کامپیوترهای سرقتی!
مالخر حرفه ای با فروش قطعات سرقتی خودرو به تعمیرکاران، قماربازی می کرد!
سید خلیل سجادپور- اعضای یک باند حرفه ای دستبرد به خودروهای سمند، درحالی با تیراندازی پلیس مشهد دستگیر شدند که با پرتاب کامپیوترهای سرقتی در عملیات تعقیب و گریز به جدال با گلوله پرداختند!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، سپیده دم بیست و یکم آذر، درحالی که ماموران گشت نامحسوس کلانتری سناباد مشهد، مشغول حفاظت از اموال مردم در خیابان ها بودند ناگهان به سرنشینان یک دستگاه پراید سفیدرنگ در پنجراه سناباد مشکوک شدند که گویی شماره پلاک آن تغییر کرده بود! دقت نظر در پلاک پراید فرضیه افسران گشت انتظامی را قوت بخشید و آن ها شماره پلاک را از مرکز فرماندهی استعلام کردند. لحظاتی بعد بررسی ها نشان داد که پلاک نصب شده روی پراید متعلق به یک دستگاه خودروی زانتیاست. این گونه بود که عملیات نیروهای گشت با صدور فرمان صبحگاهی از سوی سرگرد «محمدباقر بهرازفر» (رئیس کلانتری سناباد) آغاز شد و نیروهای انتظامی با آشکارسازی خودروی گشت به راننده پراید فرمان «توقف» دادند، اما وی با دیدن چراغ گردان پلیس پدال گاز را فشرد و به سوی بولوار ملک آباد متواری شد. در همین حال، ماموران انتظامی مشهد که از مدت ها قبل برای حفاظت شبانه از اموال شهروندان، طرح های «اقتدار پلیس» را به نمایش گذاشته اند، بی درنگ وارد عمل شدند و ضمن دادن اخطارهای قانونی، به تیراندازی هوایی پرداختند.
اما 3 سرنشین پراید به طرز دلهره آوری از لابه لای خودروهای عبوری، حرکات مارپیچ خطرناکی را برای فرار از چنگ پلیس انجام می دادند که ماموران گشت برای جلوگیری از خسارت های جانی و مالی به شهروندان، ناچار می شدند، عملیات تعقیب و گریز را آهسته کنند اما با طولانی شدن عملیات، خودروی دزدان وارد میدان آزادی شد و باز هم در خلاف جهت حرکت خودروها به بولوار ملک آباد بازگشت. در همین حال، نیروهای انتظامی به ناچار پراید را هدف تیراندازی قرار دادند و لاستیک ها را در حالی زیر رگبار گلوله گرفتند که دو سرنشین پراید برای مقابله با تیراندازی ماموران، کامپیوترهای سرقتی را از پنجره خودرو به سوی ماموران پرتاب می کردند و بدین ترتیب جدال گلوله و کامپیوتر در بولوار ملک آباد مشهد شکل گرفت تا این که بالاخره پس از شلیک 19 گلوله و پنچر شدن لاستیک ها، کنترل فرمان از دست راننده خارج شد و خودرو با جدول بلوکه ای حاشیه خیابان برخورد کرد.
در این وضعیت، سرنشینان پراید، درحالی پیاده پا به فرار گذاشتند که افسران ورزیده گشت، بلافاصله آن ها را به محاصره درآوردند ولی همزمان با مقاومت و درگیری دزدان معتاد با نیروهای انتظامی، هدف افشانه فلفل قرار گرفتند و لحظاتی بعد دستبندهای آهنین قانون را به نظاره نشستند که بر دستانشان حلقه زده شده بود.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، طولی نکشید که در بازرسی از راننده و دو برادر (محمد و سعید) تعدادی سلاح سرد، ابزار سرقت و مقادیری مواد مخدر صنعتی به همراه تکه های فلزی اعداد پلاک جعلی کشف و ضبط شد.
دقایقی بعد هر 3 متهم به سرقت درحالی به مقر انتظامی انتقال یافتند که علاوه بر کشف چند عدد از کامپیوترهای پرتاب شده در خیابان، تعداد دیگری کامپیوتر سرقتی خودروهای سمند از داخل خودروی پراید کشف شد.ماموران دایره تجسس که بازجویی از متهمان را زیر نظر سروان فولادی (رئیس دایره تجسس کلانتری سناباد) آغاز کرده بودند به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد پلیس با یک باند گسترده سرقت کامپیوتر روبه رو شده است.
بنابراین آن ها ماجرا را به قاضی بهشتی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند و بدین ترتیب با صدور دستورات ویژه قضایی برای ریشه یابی سرقت های مذکور، عملیات افسران دایره تجسس وارد مرحله جدیدی شد. «امیر» (راننده پراید) در بازجویی ها ادعا کرد: خودرو متعلق به برادرم است و برای آن که شناسایی نشویم از شماره پلاک های جعلی و سرقتی استفاده کردیم. در همین حال «محمد» که سرقت حرفه ای دستبرد به کامپیوتر خودروهای سمند را به گردن گرفته بود در بازجویی ها مدعی شد برادرش «سعید» وظیفه نگهبانی هنگام سرقت را به عهده داشته است و همه کامپیوترهای سرقتی را نیز به مالخر معروفی به نام «جواد» فروخته اند! و برای هر قطعه مبلغی بین 600 تا 700 هزار تومان دریافت کرده اند!
به دنبال اعترافات متهمان، بلافاصله ماموران انتظامی با هدایت رئیس کلانتری، عازم خیابان گازشرقی شدند و مالخر معروف را به دام انداختند. در بازرسی از مخفیگاه وی 18 قطعه کامپیوتر خودروهای سمند و پژو 405 در حالی کشف شد که او کامپیوترها را به طرز ماهرانه ای درون یخچال فریزر داخل پارکینگ منزل مسکونی جاسازی کرده بود.
براساس گزارش روزنامه خراسان، با گسترده تر شدن دامنه تحقیقات مشخص شد که جواد (مالخر حرفه ای) از حدود 6 ماه قبل حدود 200 قطعه از کامپیوترهای سرقتی را به تعمیرکاران خودرو، مالخران دیگر یا در سایت دیوار به فروش رسانده است.
در پی اظهارات این مالخر جوان، عوامل انتظامی کلانتری سناباد، دو مالخر دیگر را نیز دستگیر کردند و از مخفیگاه آنان هم 40 قطعه کامپیوتر سرقتی کشف و ضبط شد. مالخر حرفه ای باند مدعی است کامپیوترهای سرقتی را به مبالغی حدود 1.5 میلیون تومان به خریداران فروخته و با پول ها قماربازی کرده است!
به گزارش روزنامه خراسان، پس از کنکاش های پلیسی در پرونده اعضای این باند سرقت، مشخص شد که سارقان و مالخران دیگری نیز در این ماجرا نقش دارند که با تاکیدات سرهنگ احمد نگهبان (فرمانده انتظامی مشهد) برای برخورد قاطع با عاملان دستبرد به اموال مردم، تلاش نیروهای تجسس برای دستگیری دیگر اعضای باند با هماهنگی های قضایی همچنان ادامه دارد.
اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21108 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۶ آذر
سرگذشت مرده ای که از قبر بیرون آمد!
سجادپور- من فقط با مرده ای که در شیراز دفن شده است شباهت اسمی دارم و آن مرد فوت شده را هم نمی شناسم! پلیس مشهد مرا به اشتباه دستگیر کرده است و من از همه افرادی که مرا از درون حمام بیرون کشیدند و به کلانتری انتقال دادند، شکایت می کنم چرا که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات مرد 40 ساله ای است که با ارسال نیابت قضایی از اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب شیراز، در حالی توسط نیروهای کلانتری طبرسی شمالی مشهد دستگیر شد که درون حمام منزل مسکونی مخفی شده بود. این مرد که یک جاعل حرفهای است با تاکید بر این که پلیس او را به اشتباه دستگیر کرده است، درباره گذشته خود گفت: من در یک خانواده هفت نفره به دنیا آمدم و پدرم یک کارگر ساده بود. بعد از آن که تا مقطع دیپلم درس خواندم دیگر به تحصیل ادامه ندادم و وارد بازار کار شدم.شغلم آزاد بود و به طور سنتی با همسرم ازدواج کردم. در حالی که یک فرزند خردسال دارم، اما هیچ گاه به دنبال مصرف مواد مخدر نرفتم و اعتیاد ندارم ولی مدتی در زندان مرودشت شیراز به جرم جعل و کلاهبرداری تحمل حبس کردم. بعد از آزادی از زندان هم به همراه خانواده ام به مشهد آمدم و در بولوار طبرسی شمالی مشهد به زندگی ادامه می دادم تا این که امروز (دیروز) ماموران انتظامی به سراغم آمدند و مرا در حالی دستگیر کردند که داخل حمام بودم!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با آن که مرد 40 ساله مدعی بود نیروهای انتظامی او را به اشتباه دستگیر کرده اند ،اما وی نه تنها توسط حدود 20شاکی شناسایی شد بلکه بررسی و کنکاش های افسران دایره تجسس که با صدور دستورات ویژه ای از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) انجام شد، بیانگر آن بود که متهم مذکور از مدت ها قبل فعالیت های مجرمانه خود را در استان فارس آغاز کرده است. او به بهانه های واهی و با وعده هایی مانند یافتن شغل و گرفتن تسهیلات بانکی از مردم کلاهبرداری می کرد و به جرم جعل و کلاهبرداری به تحمل زندان محکوم شده است، اما او نه تنها مهر موسسه خیریه ای را برای اهداف مجرمانه خود جعل کرده بود بلکه برخی اسناد قضایی را هم جعل کرده و پس از مرخصی از زندان فراری شده بود.
این متهم فراری برای آن که دیگر قانون او را فراموش کند، گواهی فوت خود را نیز جعل کرده و با گذاشتن سنگ قبری بر مزار خود،مراسم عزاداری هم برای خودش گرفته بود. این مرد فراری که از سوی دادگاه کیفری 2 شیراز به تحمل 4 سال زندان و رد مال به شاکیان خود محکوم شده بود، با این ترفند و پخش آگهی ترحیم با نام شناسنامه ای خود، به صورت مخفیانه زندگی می کرد تا این که یکی از شاکیان او را به طور اتفاقی در یکی از کوچه های حاشیه شهر شیراز مشاهده کرد و با تعجب به مردی می نگریست که از قبر بیرون آمده بود! او 20 میلیون تومان از مرد فوت شده طلب داشت چرا که این مبلغ را برای دریافت تسهیلات بانکی به او پرداخته بود! و طبق رای دادگاه قرار بود که این مبلغ را به وی بازگرداند ولی به طور اتفاقی آگهی ترحیم وی را دیده و از دریافت پول منصرف شده بود!
در همین حال، مرد مذکور نیز با مشاهده یکی از شاکیان و در حالی که دست و پای خود را گم کرده بود، سراسیمه از آن کوچه فرار کرد و بدین ترتیب این شاکی ماجرای «مرده ای که از قبر بیرون آمده است!» را به پلیس گزارش داد.
طولی نکشید که ردزنی های اطلاعاتی نشان داد «مرده فراری» به مشهد گریخته است و به صورت زیرزمینی به زندگی خود ادامه می دهد ،بنابراین قاضی اجرای احکام شیراز، دستور نیابتی را برای دستگیری «متهم فراری» صادر کرد و گروهی از افسران آگاهی شیراز به مشهد مراجعه کردند. در همین حال افسران کارآزموده کلانتری طبرسی شمالی نیز برای شناسایی مخفیگاه «مرده فراری» وارد عمل شدند و در یک عملیات هماهنگ و اطلاعاتی محل اختفای متهم را در بولوار طبرسی شمالی در حالی به محاصره درآوردند که کسی در منزل را باز نمی کرد. به همین دلیل ماموران انتظامی با کسب مجوز قضایی،وارد مخفیگاه وی شدند و او را درون حمام هنگامی به دام انداختند که در تاریکی و پشت در حمام پنهان شده بود. با انتقال وی به مقر انتظامی، بازجویی ها ادامه یافت ولی او با تایید برخی جرایم و اقدامات مجرمانه خود، مدعی بود که من از قبر بیرون نیامده ام و ماموران مرا به اشتباه دستگیر کرده اند! با انتقال متهم به شیراز، بررسی های بیشتر در حالی ادامه دارد که حدود 20 شاکی او را شناسایی کردند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس مشهد . خراسان : شماره : 21101 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۷ آذر
خود یافته!
با آن که در رشته روان شناسی تحصیل کرده بودم اما سال ها بود که در مسیر بیراهه قدم برمی داشتم و داشته هایم را نادیده می انگاشتم تا این که روزی با جمله یک دختر جوان به خود آمدم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 32 ساله که برای انجام امور اداری به یکی از مراکز انتظامی مراجعه کرده بود، در حالی که دستان کوچک دختری زیبا را می فشرد درباره سرگذشت خود گفت: از روزی که در راهروی دادسرای مشهد با شما (خبرنگار خراسان) گفت وگو کردم حدود 5 سال می گذرد و من امروز مسیر درست زندگی را یافته ام و در کنار همسر و دخترم روزهای خوشی را سپری می کنم. آن روز به دلیل یک غفلت و تصوری اشتباه روانه دادسرا شدم اما خیلی زود خودم را پیدا کردم ، شاید سرگذشت من درس عبرتی برای دیگران باشد که داشته های خود را کوچک نشمارند. من در یک خانواده کم بضاعت به دنیا آمدم و پدرم با زحمتکشی و کارگری مخارج زندگی ما را تامین می کرد. با وجود این هیچ گاه نمی گذاشت من و 2 برادر کوچک ترم کمبودی از نظر مالی احساس کنیم پدر و مادرم همه شرایط و امکانات را به سختی فراهم می کردند تا فرزندانشان به موقعیت خوبی در اجتماع برسند. از سوی دیگر نیز من از همان دوران کودکی دختری باهوش بودم و همواره شاگرد اول کلاس می شدم غرورم اجازه نمی داد نمره ای کمتر از همکلاسی هایم بگیرم. استعداد ورزشی خوبی هم داشتم و در تیم والیبال عضو بودم اما از وقتی وارد دبیرستان شدم انگار خودم را فراموش کردم رنگ چهره ام سبزه بود و با بروز جوش های صورت، دیگر همه عزت نفسم را از دست دادم. به طوری که احساس می کردم خیلی زشت هستم و در آینده کسی با من ازدواج نمی کند! حتی از دوستانم دوری می کردم و به گوشه انزوا رو آورده بودم! وقتی دختر زیبارویی را می دیدم حس عجیبی داشتم مدام با خودم می اندیشیدم که چرا باید چهره من این گونه شود مادرم را مجبور می کردم مرا نزد پزشکان متخصص ببرد اما هیچ کدام از درمان های پوستی فایده ای نداشت و تنها پدرم را مجبور می کردم تا به هر طریقی مخارج انواع درمان ها را بپردازد! دیگر خودم را نمی فهمیدم و تلاش می کردم تا با آرایش های پنهانی خودم را زیبا جلوه بدهم. با آن که مانند قبل به تحصیل اهمیت نمی دادم ولی باز هم در رشته روان شناسی یکی از دانشگاه های معتبر دولتی پذیرفته شدم. پدر و مادرم خیلی خوشحال بودند اما من همچنان زجر می کشیدم. با هیچ دختر زیبایی دوست نمی شدم تا نکند در کنار او «زشت» جلوه کنم! خلاصه داشته هایم را نمی دیدم و تنها اگر کسی اندکی از چشم ها یا موهایم تعریف و تمجید می کرد، او را در آغوش می گرفتم و احساس لذت می کردم. خلاصه بعد از پایان دانشگاه دیگر ادامه تحصیل ندادم و در گوشه خانه نشستم! مادرم از این رفتارها رنج می کشید و نصیحتم می کرد اما من حرف هایش را نمی شنیدم تا این که روزی وقتی برای کوتاه کردن موهایم به یکی از آرایشگاه های شهر رفته بودم، آرایشگر از موهای من تعریف کرد و گفت: شما برای «مدلینگ» حرف نداری! اگر در آرایشگاه «مدل» شوی، از تو دختری زیبا می سازم که همه انگشت به دهان بمانند! و پول خوبی هم به تو می دهم! آن روز با حرف های آرایشگر جوان خام شدم و با خودم گفتم یک بار که اشکالی ندارد! ببینم چه شکلی می شوم!...
بالاخره پذیرفتم و «مدل آرایشگاه» شدم! هر نو عروسی که وارد آرایشگاه می شد، خانم آرایشگر تصاویر قبل و بعد آرایش مرا به او نشان می داد و این گونه به درآمد هنگفت می رسید! من هم از این که دیگران با دیدن تصاویر آرایش کرده ام لب به تعریف و تمجید می گشودند خیلی خوشحال بودم و هیچ گاه تصور نمی کردم که همه این ها نوعی «حقارت» است و من نباید فریب بخورم! آن زمان از سفرهای خارجی سخن می گفتند و مرا ترغیب می کردند که اگر تصاویرم در خارج کشور به نمایش گذاشته شود من هم می توانم اعتبار و موقعیت اجتماعی خوبی کسب کنم! متاسفانه با این افکار به مسیر اشتباه خودم ادامه می دادم و همه زیبایی های درونی و داشته هایی مانند هوش سرشارم را به فراموشی سپرده بودم تا این که یک روز دختری وارد آرایشگاه شد و من روی صندلی نشسته بودم! خانم آرایشگر تصاویر را به نوعروس نشان داد و او با دیدن آن ها و با تعجب عجیبی گفت: شما این دختر زشت را چگونه به این زیبایی آرایش کرده اید؟ پس من که زیبا هستم! فرشته می شوم؟ با شنیدن این جمله گویی قلبم لرزید! نگاهی از خشم به آن دختر انداختم و ناخودآگاه با او درگیر شدم!
آن روز بالاخره با عذرخواهی از او در دادسرا رضایت گرفتم ولی همان جمله مرا به خود آورد و درست آخرین روز ثبت نام کارشناسی ارشد بود که با عجله خودم را به کافی نت رساندم و امروز که دکترا دارم در یکی از دانشگاه های کشور تدریس می کنم! در دوره کارشناسی ارشد ازدواج کردم و این دختر زیبا را هم خداوند به من عنایت کرد اما ای کاش زودتر به داشته های خودم می اندیشیدم تا ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21106 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۳ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی