درامتداد تاریکی-گوشی قاپی برای خوشگذرانی!
فکر نمی کردم پلیس مرا شناسایی کند چرا که برای گوشی قاپی از مردم، هر نوع حیله ای را به کار بردم تا نیروهای انتظامی به من مشکوک نشوند اما نمی دانم در یک لحظه چه اتفاقی افتاد که خودم را در محاصره پلیس دیدم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان 22 ساله ای که دختری را با وعده ازدواج فریب داده و او را همدست تبهکاری هایش کرده بود، پس از آن که در عملیات ضربتی نیروهای کلانتری رسالت مشهد به چنگ پلیس افتاد و راز بیش از 50 فقره گوشی قاپی را فاش کرد، درباره سرگذشت خود نیز گفت: من تعمیرگاه خودرو دارم و از نظر مالی بی نیاز هستم. درآمدم به حدی است که می توانم به راحتی امورم را بگذرانم و خوشگذرانی کنم!
من بیشتر درآمدم را برای این گونه تفریحات، هزینه می کردم تا این که تصمیم گرفتم به خاطر هیجان و خوشگذرانی بیشتر گوشی قاپی کنم! ولی برای آن که دستگیر نشوم، انواع حیله ها را به کار بردم و بارها نقشه سرقت هایم را مرور کردم تا سرنخی از خودم به جا نگذارم.
در این میان با دختر جوانی که یک سال از خودم بزرگ تر بود، ارتباط خیابانی برقرار کردم و با یکدیگر به تفریح و گشت وگذار در شهر می رفتیم. من برای این منظور از یک دستگاه موتورسیکلت طرح هوندا استفاده می کردم و از هیچ نوع خوشگذرانی دریغ نداشتم. این بود که آن دختر را هم با وعده ازدواج با خودم همراه کردم تا پلیس یا شهروندان هنگام ارتکاب جرم به من مشکوک نشوند و چنین تصور کنند که زوج جوانی سوار بر موتورسیکلت بودند! از سوی دیگر هم شماره های پلاک موتورسیکلت را مخدوش کردم تا مال باختگان نتوانند شماره پلاک موتورسیکلتم را در اختیار پلیس قرار دهند. خلاصه بعد از آن که نقشه سرقت ها را از همه نظر بررسی کردم به گوشی قاپی در خیابان گاز رسالت روی آوردم. آن دختر در ترک موتورسیکلت می نشست و من افراد سالخورده ای را برای سرقت گوشی انتخاب می کردم که سرگرم گفت وگوی تلفنی بودند و به اطراف خودشان توجهی نداشتند.
اولین بار پیرمردی را که مغازه خواربار فروشی داشت زیر نظر گرفتم و در یک لحظه گوشی او را قاپیدم و به همراه «ترانه» از محل متواری شدیم. این جوان گوشی قاپ که سوابق متعدد کیفری نیز در پرونده سیاهش خودنمایی می کند با بیان این که فقط برای هیجان و خوشگذرانی سرقت می کردم، ادامه داد: بعد از آن سرقت، دامنه گوشی قاپی ها را به مناطق طبرسی، بولوار شهید مفتح، خیابان آیت ا... عبادی، شیخ صدوق و ...کشاندم و روزی چند گوشی از افراد ناتوان و سالخورده، می ربودم! آن دختر هم بر ترک موتورسیکلت می نشست و بعد از هر گوشی قاپی فقط جیغ می کشید اما سرقت ها را من به تنهایی انجام می دادم و از او فقط به عنوان طعمه استفاده می کردم که شناسایی نشوم! بخشی از نقشه ام گوشی قاپی در تاریکی خیابان ها بود به همین دلیل هم معمولا از اوایل شب با آن دختر سوار بر موتورسیکلت به بولوار طبرسی می آمدیم و طعمه ها را شناسایی می کردیم. تا این که شب قبل وارد خیابان گاز شدیم و من فردی را که در حال گفت وگوی تلفنی بود زیر نظر گرفتم و در یک لحظه گوشی را از دست او قاپیدم اما نفهمیدم که چگونه نیروهای گشت کلانتری رسالت در یک چشم بر هم زدن خود را به خیابان گاز رساندند و من لحظه ای به خود آمدم که در محاصره نیروهای انتظامی قرار داشتم! سعی کردم گوشی های سرقتی را در تاریکی شب به داخل خیابان پرت کنم ولی افسران نیروی انتظامی چنان غافلگیرانه دستانم را به یکدیگر حلقه زدند که هنوز هم در شوک این دستگیری هستم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در حالی که 6 دستگاه گوشی تلفن همراه سرقتی از این جوان سابقه دار کشف شده بود، وی به همراه دختر جوان به کلانتری انتقال یافت و با صدور فرمانی ویژه از سوی سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت چرا که از مدت ها قبل جرایمی مانند گوشی قاپی از جمله جرایم مهمه به شمار می رود و نیروهای انتظامی برای دستگیری همه عوامل مرتبط با سرقت های مذکور به ریشه یابی دقیق جرم می پردازند! در این میان نیز متهم 22 ساله در حالی که به 14 فقره گوشی قاپی در مراحل اولیه بازجویی اعتراف کرده بود، مالخر گوشی های سرقتی را هم به پلیس لو داد اما ماموران انتظامی که با راهنمایی های رئیس پلیس مشهد به سرنخ هایی از پرونده های مشابه در مراکز انتظامی رسیده بودند، دامنه تحقیقات را گسترش دادند تا این که مشخص شد او و دختر جوان تاکنون بیش از 50 فقره سرقت انجام داده اند. در همین حال تعدادی از مال باختگان که به کلانتری رسالت آمده بودند، وی را شناسایی کردند اما بررسی ها درباره کشف دیگر جرایم احتمالی این تبهکار خوشگذران ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس مشهد . خراسان : شماره : 21110 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۸ آذر
راز دستبرد 500 هزار دلاری!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- راننده مسافربر شخصی که مدعی بود از زیر رگبار گلوله های طالبان، جان سالم به در برده است، راز دستبرد 500 هزار دلاری به اموال یک بازرگان افغانستانی را در حالی فاش کرد که حکایت عجیب آن به یک صرافی در مشهد رسید.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود یک ماه قبل بود که یکی از بازرگانان کشور افغانستان با چهره ای غمگین وارد پلیس آگاهی خراسان رضوی شد و ناامیدانه حکایتی تلخ را بازگو کرد که چگونه همه سرمایه اش را به دلیل یک سهل انگاری ساده از دست داده بود! این مرد بازرگان که «قانون» را تنها پناهگاه خود می دانست درباره چگونگی وقوع ماجرا گفت: راننده مسافربری را از چند سال قبل می شناختم که در مسیر هرات – مشهد مسافرکشی می کرد. او مردی موجه و کاملا مورد اعتمادم بود چرا که بارها کالاهای امانتی زیادی را به او سپرده بودم و هیچ گاه خیانتی ندیدم. به همین دلیل همیشه سعی می کردم طوری برنامه ریزی کنم که «اصغر» (راننده خودروی سواری) اشیا و اموال باارزشی مانند دلار یا ریال ها را برایم بین دو کشور جابه جا کند!
خلاصه آن روز هم قرار بود 500 هزار دلار حاصل از فروش کالا را که بسته بندی کرده بودم از افغانستان به ایران انتقال دهد که بتوانم به فعالیت های اقتصادی و معاملات خودم ادامه بدهم! ولی روز بعد زمانی که با راننده 55 ساله تماس گرفتم. از آن چه می شنیدم خشکم زد! گوشی تلفن در دستم یخ کرده بود و نمی دانستم چه بگویم چرا که یقین داشتم او مردی خیانتکار نیست و حقیقت ماجرا را بازگو می کند!
طبق اظهارات «اصغر» همه ارزهای خارجی (دلارها) در ایست و بازرسی پلیس افغانستان، توسط طالبان توقیف شده و او نیز با وجود شلیک های پلیس طالبان از آن منطقه گریخته و خود را به ایران رسانده بود چرا که حمل نقدی «دلار» نوعی جرم محسوب می شود! و اکنون من درحالی همه سرمایه ام را از دست داده ام که حتی کمترین ظن را به اظهارات «اصغر» ندارم! و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در پی گزارش این ماجرا و با توجه به اهمیت موضوع، بلافاصله گروه تخصصی از افسران کارآزموده اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی با صدور دستورات خاصی از سوی سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) ماموریت یافتند تا به واکاوی دقیق این حادثه بپردازند.
چرا که احتمال می رفت در پشت پرده این ماجرا، حکایت دیگری نهفته باشد. به همین دلیل کارآگاهان در اولین مرحله از اقدامات پلیسی، «اصغر» را که در مشهد سکونت داشت به پلیس آگاهی دعوت کردند و از او درباره حادثه مذکور پرسیدند. او که شرمندگی و ناراحتی در چهره اش موج می زد در تشریح این حادثه گفت: روزی که بسته های «دلار» را درون خودرو گذاشته بودم به طور اتفاقی وارد کمین ایست و بازرسی طالبان شدم. آن ها بعد از بازرسی خودرو «دلارها» را مشاهده و توقیف کردند. من هم که قبلا شنیده بودم این گونه ماجراها در افغانستان وجود دارد و باید مجازات شوم از ترس پشت فرمان خودرو نشستم و با وجود شلیک های پلیس طالبان، از آن منطقه گریختم و خودم را به ایران رساندم! و سپس ماجرا را تلفنی برای مرد بازرگان توضیح دادم ...
بنابر گزارش روزنامه خراسان، اگرچه این مرد میان سال خیلی خونسرد و شرمگین حادثه توقیف 500 هزار دلار را شرح می داد اما کارآگاهان پلیس آگاهی بر جمله ای که «قبلا نیز چنین حوادثی در افغانستان رخ داده است!» متمرکز شدند و راننده را تا تکمیل تحقیقات پلیسی در حالی آزاد کردند که به صورت نامحسوس زیر چتر اطلاعاتی قرار داشت. از سوی دیگر گروه تخصصی کارآگاهان با هدایت مستقیم سرهنگ محمدرضا افتخاری (رئیس اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی) در بررسی های اطلاعاتی و بانکی متهم که با هماهنگی قضایی صورت گرفت به ماجرایی عجیب رسیدند. هیچ پول هنگفتی در حساب های بانکی «اصغر» وجود نداشت اما یکی از تراکنش های بانکی مشکوک به یک خط مخفی تلفن همراه ارسال شده بود که با مشخصات راننده 55 ساله نیز تطبیق نمی کرد. در عین حال تیزبینی کارآگاهان، آنان را به تاریکخانه ماجراهای معماگونه کشاند که در نهایت مشخص شد این حساب های بانکی به نام برخی از روستاییان یکی از شهرهای مرزی بین ایران و افغانستان در بانک های کشور گشوده شده است. به طوری که سرنخ هایی از حدود 20 میلیارد تومان در این حساب های مجهول وجود دارد.
با این سرنخ مهم ،کارآگاهان با راهنمایی های رئیس پلیس آگاهی دامنه بررسی های خود را به سوی افرادی سوق دادند که از بستگان راننده مذکور بودند چرا که اکنون دیگر کارآگاهان یقین داشتند که ماجرای توقیف دلارها و شلیک های پلیس طالبان فقط یک قصه ساختگی برای دستبرد به وجوه 500 هزار دلاری است!
ادامه تحقیقات بیانگر آن بود که خواهرزاده مادری راننده که در زمینه خرید و فروش مسکن فعالیت دارد، در یک اقدام سریع چندین ملک و خودرو خریده است و هم اکنون نیز در حال بازسازی یک منزل مسکونی در منطقه قاسم آباد هستند که به تازگی خریده اند!...
واکاوی این ماجرا نشان داد که «جواد» یکی دیگر از بستگان «اصغر» هم در حالی در خرید این املاک نقش دارد که پول های خرید از طریق یکی از صرافی های مشهد و به طور مستقیم به حساب فروشندگان واریز شده است!
براساس گزارش روزنامه خراسان، طولی نکشید که کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی دو فرد مذکور را دستگیر کردند و به مقر انتظامی انتقال دادند. بررسی های بیشتر نشان داد که املاک مذکور به نام افراد غیر ثبت شده است تا سرنخی برای پیگیری قانونی باقی نماند. در این شرایط بود که کارآگاهان متوجه شدند «اصغر» نیز به استان گلستان گریخته است و به طور مخفیانه در باغ ویلایی زندگی می کند که قرار است آن باغ ویلا را خریداری کند! اما کارآگاهان با پنهان کردن ماجرای دستگیری دو فرد مرتبط با اصغر، شبانه راهی گلستان شدند و او را نیز قبل از آن که از دستگیری بستگانش مطلع شود، در یک عملیات ضربتی به دام انداختند.
با انتقال راننده 55 ساله به مشهد، وی در برابر کارآگاهان نشست اما این بار دیگر نتوانست با اسناد موجود، قصه ساختگی خود را تکرار کند! او گفت: با افزایش بهای دلار، وسوسه شدم به دلارها دستبرد بزنم چون تصور می کردم این ماجرا در ایران قابل پیگیری نیست و به همین راحتی پولدار می شوم!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات بیشتر در این باره توسط سرهنگ خداوردی نژاد (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21110 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۸ آذر
نقشه هولناک خواهر و برادر برای قتل خواهر کوچکتر
پسر جوان اعتراف کرد خواهرش را بعد از سالها قهر به قتل رسانده و سپس او را با اسید سوزانده است.خواهر و برادری که با کشیدن نقشه خشن، خواهر کوچکشان را به قصد انتقامگیری به قتل رسانده بودند، پای میز محاکمه رفتند.به گزارش اعتماد آنلاین ،متهمان که با درخواست قصاص از سوی پدر و مادرشان مواجه شدهاند ماهها سعی کردند واقعیت را مخفی کنند اما اسیدی که با آن مقتول را سوزانده بودند، کار دستشان داد.قتل الناز دختر ۳۶ساله از سوی پسر مورد علاقهاش به پلیس گزارش شد. او گفت: من مدتهاست با دختر ۳۶سالهای به نام الناز در ارتباط هستم. امروز صبح مادر الناز با من تماس گرفت و گفت هرچه با خانه الناز تماس میگیرد او پاسخ نمیدهد. مادرش نگران او شده بود و از من خواست به خانه الناز بروم و احوالش را بپرسم. من چند بار با موبایل الناز تماس گرفتم اما وقتی پاسخ نداد به خانه مجردی او رفتم و در را باز کردم و ناباورانه با جسد خونین اش روبهرو شدم.
با این تماس، ماموران پلیس به خانه مجردی دختر جوان رفتند و جسد او را که با ضربههای چاقو از پا درآمده و آثار سوختگی با اسید روی آن نمایان بود با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل کردند. در این میان ماموران از خواهر الناز به نام الهام پرسوجو کردند.
او گفت: شب قبل الناز در خانهاش مهمانی به پا کرده بود. او مرا هم به مهمانی دعوت کرد اما من به آن جا نرفتم. از خانه خواهرم دو گوشی موبایل، لپتاپ و دوربینش سرقت شده است. پلیس در ادامه تحقیقات دریافت الناز و برادر بزرگش آرش ۱۲ سال است که با هم اختلاف دارند و با یکدیگر قطع رابطه کرده بودند؛ اما موبایل برادر الناز همان شب در محدوده خانه مقتول آنتندهی داشت. در ادامه تحقیقات معلوم شد آرش همان شب برای درمان سوختگیهای دستش با اسید به بیمارستانی در شرق تهران رفته و سپس سفر کرده است. به این ترتیب آرش بازداشت شد.مرد جوان به قتل الناز با همدستی خواهر دیگرش الهام اعتراف کرد و گفت: من و الناز ۱۲ سال بود که با هم قهر بودیم و هیچ رفتوآمدی نداشتیم. مدتی بود الهام میگفت الناز پشت سر من حرفهای نامربوط زده است. الهام میگفت خواهرم گفته من همسرم را مجبور به خودفروشی میکنم تا پول مواد مخدرم را تهیه کنم و تن دخترم لباسهای پسرانه میپوشانم تا بتوانم مواد مخدر جابهجا کنم. از شنیدن حرفهای خواهرم عصبانی شدم. به همین خاطر از الهام خواستم تا همراه هم به خانه الناز برویم. به همین دلیل برای تسویهحساب همراه الهام به خانه الناز رفتم و من و الهام با همدستی یکدیگر او را کشتیم.او ادامه داد: به تازگی مواد مخدر را ترک کرده بودم و کسی نمیدانست دوباره مخفیانه مواد مصرف میکنم. آن روز مقداری شیشه مصرف کردم .متهم اضافه کرد: الهام ظرف اسید را با خودش به آن جا آورده بود و قصد داشت ماشین الناز را بسوزاند تا او ادب شود.در همان درگیری مقداری از اسید را روی الناز پاشیدم که ناخواسته مقداری از آن روی دستهایم ریخت و دچار سوختگی شدم و مجبور شدم همان شب به درمانگاه بروم.
به دنبال اظهارات این مرد، الهام نیز به اتهام معاونت در قتل خواهرش بازداشت شد و این خواهر و برادر در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.سپس الهام به دفاع پرداخت و گفت: من هیچ کدام از حرفهای برادرم را قبول ندارم. او دروغ میگوید. من خودم ۱۴ سال با خواهرم قهر بودم و هیچ رفتوآمدی با او نداشتم. ما آن روز به خانه الناز رفته بودیم تا با او صحبت کنیم و قصدمان کشتن اش نبود. من از نقشه برادرم برای قتل اطلاعی نداشتم.او در پاسخ به سوال قاضی مبنی بر این که چرا حقیقت را پنهان کرد و همان ابتدا نگفت برادرش قاتل است ،توضیح داد: قاتل برادرم بود و میخواستم به او کمک کنم. به همین دلیل از ترسم سکوت کردم.در ابتدای جلسه وکیل اولیای دم در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: حال پدر و مادر الناز آنقدر بد است که نتوانستند حتی در دادگاه حاضر شوند. به همین دلیل برای عامل این جنایت، قصاص و برای معاون، اشد مجازات میخواهند.با پایان دفاعیات متهمان و وکلای آن ها، قضات وارد شور شدند تا حکم صادر کنند. خراسان : شماره : 21110 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۸ آذر
فرار از چنگ شیطان!
وقتی من جلوی راننده را گرفتم تو بلافاصله از خودرو پیاده شو و فرار کن تا بتوانی با پلیس تماس بگیری!
این جملات را به دختر 16 ساله ام گفتم و خودم در برابر راننده مستی قرار گرفتم که چاقوی ترسناکی را در دست داشت و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 32 ساله ای است که موفق شده بود دخترش را از چنگ مرد شیطان صفتی نجات دهد که نقشه وحشتناکی را در سر داشت. این زن جوان که به همراه دخترش در پناه پلیس قرار گرفته بود، درباره این ماجرای هولناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: در دوران نوجوانی با «محبوبه» دوست صمیمی بودم، او هم محله ای ما بود و در یک مدرسه تحصیل میکردیم اما من در 14 سالگی ازدواج کردم و به دنبال زندگی خودم رفتم. چند سال بعد محبوبه هم در حالی ازدواج کرد که من دختر خردسالی به نام «لیلا» را در آغوش میفشردم. در این سال ها چند بار به طور اتفاقی یکدیگر را در محله قدیمی دیدیم و با یادآوری خاطرات گذشته با یکدیگر همکلام شدیم. متاسفانه سال ها بعد اختلافات شدید اخلاقی بین من وهمسرم به جایی رسید که دیگر نتوانستم به زندگی مشترک با او ادامه بدهم، به همین دلیل از شوهرم طلاق گرفتم. یک روز که برای دیدن مادرم به محله قدیمی خودمان رفته بودم با «محبوبه» روبه رو شدم و تازه فهمیدم که او نیز مانند من مطلقه است و اکنون مجردی زندگی می کند! از آن روز به بعد معاشرت ها و رفت و آمد بین ما آغاز شد. «محبوبه» دورهمی و شب نشینی های زیادی برگزار می کرد و این شیوه زندگی را دوست داشت. من هم چند بار به همراه دخترم (لیلا) در دورهمی های او شرکت کردم. در همین هنگام بود که فهمیدم او به عقد موقت جوانی به نام «مسعود» درآمده است که فردی متشخص به نظر می رسید. «مسعود» بعد از پایان شب نشینی اصرار داشت که من و دخترم را با خودرواش به خانه برساند ولی من نپذیرفتم تا این که یک روز «محبوبه» با من تماس گرفت و ادعا کرد: «مسعود» من و شما را به صرف شام در منطقه تفریحی طرقبه دعوت کرده است! قصد داشتم دعوت او نپذیرم چرا که دخترم گفته بود چاقویی را در جیب عقب «مسعود» دیده است! ولی با اصرار و خواهش «محبوبه» در نهایت قبول کردم. هنگام صرف شام ماجرای چاقو را برای دوستم بازگو کردم اما او لبخندزنان گفت: «مسعود» دشمن زیاد دارد به این دلیل همیشه مجهز است! خلاصه نیمه شب بود که سوار بر خودرو به مشهد بازگشتیم اما در بین راه «مسعود» آینه خودرو را روی چهره دخترم تنظیم کرده بود و مدام با «لیلا» خوش و بش می کرد. او هم که از خجالت سرش را پایین انداخته بود به زور پاسخش را می داد. من متوجه موضوع شدم و به او گفتم ما را پیاده کند تا بقیه مسیر را با تاکسی اینترنتی برویم! ولی او در حالی که مقابل منزلش توقف کرده بود با چهره ای درهم کشیده گفت: یعنی چه! من کار کوچکی در منزل دارم و الان برمی گردم. وقتی دوباره پشت فرمان نشست بوی مشروب فضای اتاق خودرو را پر کرد ولی من به روی خودم نیاوردم! لیلا که خسته شده بود، سرش را روی شانه من گذاشت و به خواب رفت!
مسعود وقتی از آینه به او نگاه کرد: با پررویی گفت: «عشقم خوابید!» با شنیدن این جمله، اخم هایم را درهم کشیدم و خطاب به «محبوبه» گفتم: «مثل این که حال شوهرت خوب نیست!» او هم با خنده گفت: «مسعود» لیلا را خیلی دوست دارد به همین دلیل هم امشب شما را به شام دعوت کرد! هنوز در حیرت و شوک بودم که ناگهان «مسعود» گفت: «لیلا» امشب را باید با من سپری کند! با فریادهای من «لیلا» از خواب بیدار شد واز ترس می لرزید. در یک لحظه تصمیم گرفتم در خودرو را باز کنم ولی او چاقویش را بیرون کشید و تهدید کرد. «محبوبه» هم گفت: مدتی است که «مسعود» مرا تهدید می کند تا شبی را با «لیلا» بگذراند! حالا هم مطمئن باش طوری نمی شود! در حالی که دخترم اشک میریخت او خودرو را مقابل منزلی متوقف کرد، به «لیلا» گفتم وقتی من در برابر «مسعود» ایستادم تو فرار کن و با پلیس تماس بگیر! لحظاتی بعد «مسعود» با چاقو مقابل در خودرو ایستاد تا دخترم را پیاده کند. به او گفتم چاقو را کنار بکش و خودت هم در آن سو بایست تا هر دو نفر با هم پیاده شویم! در این هنگام خودم را مقابل «مسعود» قرار دادم و دخترم با استفاده از این فرصت فرار کرد. «مسعود» هم به دنبالش دوید اما چون مشروب خورده بود، کنترلش را از دست داد و روی زمین افتاد. من هم در پی دخترم فرار کردم و خودمان را به خانه رساندیم اما چند دقیقه بیشتر طول نکشید که «مسعود» دستش را روی زنگ منزل ما گذاشته بود و پی در پی آن را می فشرد! و با سنگ به شیشه می کوبید! و نام «لیلا» را فریاد می زد! من و دخترم از شدت ترس دست و پایمان را گم کرده بودیم که در نهایت برای لحظه ای به خود آمدم و با پلیس تماس گرفتم! طولی نکشید که نیروهای انتظامی به محل آمدند و مسعود را به همراه محبوبه به کلانتری انتقال دادند. حالا هم با آن که «محبوبه» ادعا می کند در این ماجرا بیتقصیر است ولی او را نمیبخشم چرا که از این نقشه کثیف خبر داشت و...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) بررسی های پلیسی درباره این ماجرای تکان دهنده و ادعاهای زن جوان آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21109 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۷ آذر
نمایش فیلم «جنایت در زمین خون آلود»!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- در حالی که متهمان یک پرونده جنایی تلاش می کردند تا ماجرای قتل هولناک مرد پژوسوار را به سرنیزه یک سلاح کلاشینکف گره بزنند که مدعی بودند سلاح مذکور درون خودروی پژو قرار داشته است. متهم به قتل در شعبه ویژه پرونده های جنایی مشهد به تماشای فیلم صحنه «جنایت در زمین خون آلود» نشست اما سلاحی در فیلم دیده نشد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای وحشتناک این پرونده جنایی، صبح پانزدهم مرداد سال گذشته، درحالی رخ داد که چند نفر از اعضای یک فامیل، کارگر بنایی را برای ساخت و ساز در زمین مورد اختلاف به بولوار شهید کشمیری در شهرک مهرگان مشهد بردند. نگهبان زمین با دیدن این وضعیت بلافاصله ماجرا را به «علیرضا – الف» (طرف مقابل اختلاف ملکی) اطلاع داد. دقایقی بعد علیرضا پشت فرمان پژو 405 نشست و با سرعت خود را به محل زمین ملکی رساند اما به خاطر سراسیمگی و سرعت، نتوانست خودرو را کنترل کند به طوری که خودرو در میان مصالح ساختمانی فرو رفت و در حالی متوقف شد که در سمت راننده در میان شن و ماسه ها گیر کرد و باز نشد!
در این هنگام بود که راننده 40 ساله تلاش کرد تا از سمت شاگرد از خودرو بیرون برود که ناگهان «محمد – خ» (جوان 25 ساله) به همراه چند نفر دیگر از بستگانش به سمت خودرو هجوم بردند و به دلیل اختلافی که با مرد پژوسوار داشتند با بیل، چوب و چاقو به تخریب خودرو پرداختند. هنوز یک پای راننده (علیرضا) در صندلی سمت راننده و پای دیگر او در کف صندلی طرف شاگرد قرار داشت که ضربات چاقوی خشم بر ران او فرود آمد و خون فواره زد. در حالی که به دلیل شدت خونریزی رمقی برای مجروح 40 ساله باقی نمانده بود، «حمید» (یکی از بستگان مهاجمان) پیکر نیمه جان راننده را از سمت شاگرد بیرون کشید و سعی کرد با گذاشتن پارچه ای روی زخم عمیق، از خونریزی شدید جلوگیری کند، اما با وخیم شدن وضعیت جسمانی «علیرضا» اوضاع به هم ریخت و مهاجمان به ناچار پیکر او را از زمین خون آلود بلند کردند و به بیمارستان انتقال دادند ولی طولی نکشید که مرد 40 ساله بر اثر عوارض اصابت چاقو جان سپرد و بدین ترتیب پرونده «جنایت در زمین خون آلود» روی میز قاضی ویژه قتل عمد مشهد قرار گرفت.
ساعاتی بعد و با صدور دستورات محرمانه قضایی، گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی با نظارت مستقیم سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس با تجربه آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و 3 تن از متهمان را به اسامی «جواد، مصطفی و حمید» بازداشت کردند اما از «محمد» (متهم اصلی) خبری نبود. تلاش کارآگاهان با راهنمایی های قاضی دکتر صادق صفری 6 ماه بعد به ثمر نشست و آن ها با ردزنی های اطلاعاتی موفق شدند متهم فراری را با شگردی پیچیده در یکی از روستاهای بابل شناسایی و دستگیر کنند. با انتقال متهم به مقر انتظامی، تحقیقات درباره این جنایت وحشتناک آغاز و مشخص شد که نزاع مرگبار به دلیل اختلاف ملکی رخ داده است.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، در حالی که همه متهمان به شرکت در نزاع مذکور و تخریب خودرو اعتراف می کردند و مدعی بودند که ضربات مرگبار چاقو به ران مرد 40 ساله را «محمد – خ» وارد کرده است اما بعد از دستگیری متهم، ورق برگشت و تناقض گویی ها روند دیگری به خود گرفت. در همین حال ادعاهای حیرت آوری نیز در این پرونده جنایی مطرح شد به گونه ای که سخن از یک سلاح کلاشینکف به میان آمد که سرنیزه هم داشت و در کف اتاق خودرو افتاده بود. این ادعاها طوری در جملات متهم خودنمایی می کرد که قتل با سرنیزه به وقوع پیوسته است! این ادعاها در حالی بود که نه تنها پزشکی قانونی آن را رد کرده بود بلکه قاضی دکتر صادق صفری با بررسی ابعاد مختلف این پرونده جنایی، ماجرای سلاح کلاشینکف سرنیزه دار را نیز زیر ذرهبین مستندات علمی و تحقیقی برد و با دلایل قاطع آن را رد کرد. با وجود این، همزمان با آخرین دفاعیات متهمان، قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، صحنه کامل فیلم «جنایت در زمین خون آلود» را در شعبه بازپرسی و در حضور متهم به قتل به نمایش گذاشت که از ابتدا تا انتهای نزاع مرگبار توسط دوربین مدار بسته به تصویر کشیده بود و هیچ نوع سلاحی در این تصاویر دیده نمی شد!
بنابر گزارش روزنامه خراسان، به دنبال تکمیل تحقیقات قضایی و بررسی دقیق همه جوانب این ماجرای تکان دهنده، کیفرخواست این پرونده جنایی در دادسرای مشهد صادر شد و به زودی محاکمه متهمان در دادگاه کیفری یک خراسان رضوی آغاز می شود. خراسان : شماره : 21109 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۷ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی