خادمان جاودان ملت-رئیسعلی دلواری
گروه تاریخ - آن هایی که مدعیاند بسیجی بودن یعنی فقط لباس خاکی پوشیدن و سلاح به دست گرفتن و در میدان نبرد جنگیدن یا نمیدانند یا خودشان را به نادانی میزنند؛ بسیج یک تفکر است، یک رویکرد، یک سبک زندگی، یک روش برای حرکت به سوی آن که انسان و انسانیت چشم به راه اوست و یک فرهنگ است. بسیج ایده و تفکر امروز و دیروز نیست، اندیشهای سیال در تاریخی است که با بعثت انبیای الهی برای نجات و رهایی بشر آغاز شد و تا قیام قیامت، برپا خواهد ماند. در چنین چشماندازی، باید بسیج و بسیجی را فراتر از رزمندگانی دید که قهرمانانه در میدانهای رزم، از جان مایه گذاشتند و برای ملت ما، عزت و شرف و آزادگی خریدند. در چنین چشماندازی، هزاران شخصیت برجسته علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار میگیرند که بودن آن ها، بر ظرفیتهای گوناگون یک ملت افزوده و زمینه تعالی و رشد آن را مسیر الهیاش رقم زدهاست. رهبر معظم انقلاب، پنجم آذر امسال و در دیدار جمع زیادی از بسیجیان، این حقیقت مغفول مانده را برای چندمین بار یادآوری کردند و گفتند: «فرهنگ بسیج یعنی خستگی نشناختن در کمکهای مؤمنانه ... در میدان مقابله با دشمن هم، یعنی در میدان جنگ نظامی هم، بیمحابا وارد میدان شدن، از دشمن نترسیدن، به دشمن فرصت ندادن؛ این [فرهنگ بسیجی] است. در هر کارزار سیاسی و نظامی و علمی وارد شدن و همه توان خود را به کار گرفتن؛ این فرهنگ بسیجی است ... بسیجی بودن فرهنگ مجاهدان گمنام است ــ همین طور که در فرمایش امام هم به همین معنا اشاره شده ــ فرهنگ مجاهدان بیتوقع است؛ خطرپذیری است، نترسیدن است؛ خدمت گزاری است برای همه و برای کشور؛ از خود برای دیگران مایه گذاشتن است؛ حتی مظلوم شدن برای اینکه مظلوم را رهایی ببخشد. روحیه بسیجپروری با همین خصوصیاتی که گفتیم، [مثل] ورود در میدان، نترسیدن، با دشمن سینهبهسینه شدن، در دوران حکومتهای طاغوتی و در دوران گذشته هم بود، منتها یا بیگانهها مسلط بر کشور بودند و آن ها نمیگذاشتند و سرکوب میکردند یا خود حکومتها فاسد بودند. حالا نمونههایش را من اینجا یادداشت کردهام. مثلاً در دوران دخالتهای خارجیها ــ این مال همین دوره تاریخ معاصر ماست، مال خیلی قبلها نیست ــ در تبریز، شیخ محمد خیابانی؛ او به یک معنا بسیجی است؛ قیام میکند، حرکت میکند، بعد هم شهید میشود؛ در مشهد، محمدتقی خان پسیان؛ او هم همین جور؛ اغلب شرح حال اینها را متأسفانه شماها نمیدانید؛ باید کتاب زیاد بخوانید، باید شرح حال اینها را بفهمید، بدانید. در رشت، میرزا کوچکخان جنگلی؛ در اصفهان، آقانجفی و حاجآقا نورا... ؛ در شیراز، آسیّدعبدالحسین لاری و بعضی دیگر از بزرگان علما، [مثل] شیخ جعفر محلاتی؛ در بوشهر، رئیسعلی دلواری ... .» آنچه در صفحه مربوط به کلنل محمد تقی پسیان مشاهده کرد ید و آن چه در صفحه امروز و صفحات مشابه در آینده مطالعه میکنید، بازشناسی روحیه بسیجی است در گستره تاریخ معاصر ایران و در روایت بزرگمردانی که برای آزادی و عظمت کشور، بسیجیوار و مردانه جنگیدند و جان بر سر این کار گذاشتند. در این قسمت، زندگی و خدمات شهید رئیسعلی دلواری را بررسی خواهیم کرد.
نوآوریهای رئیسعلی در جبهه مبارزه با استعمار
تشکیل شبکه قدرتمند اطلاعات مردمی، تأسیس جوخه بانوان و ... از ابداعات «دلاور دلوار» برای بیرون راندن اشغالگران انگلیسی بود
جواد نوائیان رودسری – صحبت درباره منش و خصوصیات فردی و اجتماعی رئیسعلی دلواری، کار سادهای نیست. توالی وقایع در زندگی او چنان نزدیک به هم و پیوستهاست که ارائه تحلیلی دقیق در این باره را سخت میکند. رئیسعلی نخستین بار، بعد از به توپ بستن مجلس شورای ملی – در تیرماه سال 1287 – با انگلیسیها در بوشهر روبهرو شد. اگر او را متولد سال 1263.ش بدانیم، در آن زمان فقط 24 سال داشتهاست؛ با این حال، سیدمرتضی مجتهد اَهرَمی، از علما و رهبران نهضت مشروطه در بوشهر، چنان به توانمندیهای نظامی رئیسعلی ایمان داشت که از او برای مقابله با انگلیسیها دعوت کرد و رئیسعلی نیز در این نبرد پیروز میدان شد. اینکه یک جوان 24 ساله بتواند به نیروهای تا بن دندان مسلح یکی از ابرقدرتهای آن دوره، شکست را تحمیل کند، موضوعی است که نباید از کنار آن به راحتی گذشت و در برابر نقش آن در شناختِ ناشناختههای شخصیت رئیسعلی، بیتفاوت بود. در واقع، انگلیسیها هیچگاه نتوانستند به دلاور دلوار دست پیدا کنند و در نهایت، با استفاده از ابزار خیانت، او را به شهادت رساندند.
اطلاعاتی که گسترده نیست
اطلاعات ما درباره زندگی رئیسعلی دلواری، پیش از ورود وی به معرکه مبارزه، زیاد نیست. زائر محمد، پدر رئیسعلی، کدخدای دلوار بود؛ منطقهای که در آن زمان، هنوز شهر به حساب نمیآمد. نسب وی به لُرهای نورآباد ممسنی میرسید و به تربیت فرزندانش بر مبنای اصول و آموزههای اسلامی مقید بود. برخی از مورخان، رئیسعلی را جانشین پدر در کدخدایی دلوار میدانند، اما به احتمال زیاد، این ادعا نمیتواند صحت داشتهباشد. زائر محمد در جریان قیام پسرش علیه انگلیسیها زندهبود و حتی در تأمین تدارکات جنگ مشارکت میکرد. او بعد از شهادت فرزند و به پاس فداکاریهایش در راه اسلام، لقب «معین الاسلام» گرفت. بنابراین، رئیسعلی، چه در زمان شروع قیام و چه در زمان شهادت، نه کدخدا بود و نه مسئولیتی در اداره دلوار، به صورت مستقیم برعهده داشت، اما مجدّانه برای تمشیت امور تلاش میکرد و باید اطلاق عنوان «رئیس» به او را ناشی از توفیقات متعدد در عملیات نظامی علیه استعمارگران بدانیم. گزارشهای محدود و معدود تاریخی، میگویند که رئیسعلی در کودکی و نوجوانی، به فراگیری قرآن و درسهای متداول مکتب خانه، مانند گلستان سعدی، دیوان حافظ و شاهنامه فردوسی پرداخت و مدتی را هم به شغل تجارت مشغول بود. این آموزشها، به یقین بر نگرش رئیسعلی درباره فضای سیاسی و اجتماعی آن دوران، تأثیرگذار بود، اما هرگز در حد و اندازه تأثیری نبودکه خانواده بر شخصیت وی گذاشت.
بانوانی که هم سنگر رئیسعلی بودند
شاید به دلیل شاخص بودن شخصیت رئیسعلی، کمتر مورخی به دنبال کنکاش درباره اعضای خانواده و بستگان وی بوده، اما اطلاعات محدودی که در اختیار داریم، میتواند در بررسی چگونگی شکل گرفتن شخصیت او، مؤثر باشد. تقریباً تمام اعضای خانواده زائر محمد، به نوعی درگیر مبارزات سیاسی و ضداستعماری بودهاند؛ حتی دختران این خانواده نیز در مواقع لزوم دست به اسلحه میشدند و در زمان خطرات، مدیریت عقبه نیروهای مدافع دلوار را برعهده داشتند. «گلاندام خانم»، نوه رئیسعلی، به نقل از پدرش روایت کردهاست که «پریخانم» (پریخان)، خواهر رئیسعلی، چطور مسئولیت تدارکات و عقبه نیروهای او را برعهده داشت و در شرایط بسیار حساس که نبرد با استعمارگران، تنها شبهنگام و در قالب شبیخون ممکن بود، به برادر و نیروهایش آب، غذا و مهمّات میرساند و هر وقت لازم بود، دست به اسلحه میشد. گزارش یک شاهد عینی، ابعاد شگفتانگیز و ناشنیدهای را درباره همکاری بانوان خاندان رئیسعلی با وی، در بحبوحه نبرد با اشغالگران، واگویه میکند. سیدقاسم یاحسینی، در کتاب «از جنگ لرده تا حماسه سیمین» که شرح مقاومت جانانه مردم جنوب در برابر اشغالگران است، به نقل از آن شاهد عینی – که یکی از بانوان دلوار است - مینویسد: «در آن موقع من نوجوانی 12، 13 ساله بودم. روزی خبر رسید که انگلیسیها میخواهند دلوار را با خاک یکسان کنند. همه جا شیون و زاری بود. رئیسعلی ما را دلداری داد و آرام کرد، سپس دستور داد که زنان و کودکان برای در امان ماندن، دلوار را تخلیه کنند و به کلات بوجیر که منطقه امنی بود، پناه ببرند. زنان هراسان و وحشتزده دلوار را ترک کردند ... در کلات بوجیر وضع ما بسیار ناگوار بود. آب و غذا به مقدار کافی نداشتیم و از حمله حیوانات وحشی در امان نبودیم، ولی خواهر و همسر رئیسعلی مثل شیر، از ما دفاع و حمایت میکردند.» شکل گزارش نشان میدهد که به همراه زنان و کودکان، مردی به «کلات بوجیر» نرفته و دفاع از آن ها را بانوان خانواده رئیسعلی، به ویژه خواهرش (احتمالاً همان پریخانم) عهدهدار بوده اند. رئیسعلی، آنقدر به او ایمان و اعتماد داشت که مسئولیت چنین کار خطیری را به وی بسپارد. بنابراین، تردید نباید کرد که در روند تربیتی رئیسعلی و شکل گرفتن اعتقادات وی، خانواده نقش کلیدی و محوری داشتهاست.
آبدیده در کوره حوادث
نکته دیگری که باید آن را در شکل گرفتن شخصیت و سویههای رفتاری رئیسعلی دلواری مؤثر بدانیم، شرایط خاص سیاسی حاکم بر ایران و سیل وقایعی است که مسلسلوار از زمان ولادت وی به این سو، اتفاق افتاده است. رئیسعلی طی عمر کوتاه خود، دوران سلطنت چهار پادشاه قاجار را تجربه کرد؛ ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه و احمدشاه. این تغییرات مداوم در رأس حاکمیت، باعث پدیدار شدن تنشهای گستردهای در سطح ملی میشد که سازمان آشفته معیشت مردم ایران را هر روز آشفتهتر میکرد و باعث میشد که زعمای قوم، در پی یافتن راهی برای برون رفت از این شرایط باشند مانند آنچه که با همت آیتا... شیخ عبدالحسین لاری در جنوب فارس و برخی نواحی بوشهر، در قالب حکومت اسلامی لارستان شکل گرفت. رئیسعلی با دو ویژگی فردی خود، یعنی هوش سیاسی و اعتقاد راسخ به احکام اسلامی، به این وقایع و رویدادها مینگریست. وی با توجه به همین وقایع و تسلسل رویدادها، برای خود خطوط قرمزی را تعریف کردهبود که با عبور دشمن از آن ها، بلافاصله وارد عمل میشد و درنگ را جایز نمیدانست. نکته مهم اینجاست که او، با وجود اهتمام به مقوله وطندوستی، از مسائل جهان اسلام و آنچه در پیرامون ایران میگذشت، غافل نبود. در نامه مشهور رئیسعلی به مجتهد برازجانی که یکی از معروفترین اسناد مربوط به وقایع جنوب ایران در خلال جنگ جهانی اول است و متن آن را «کاوه بیات» در کتاب «اسناد جنگ جهانی اول در جنوب ایران» آورده، دلاور دلوار پس از پرداختن به ماجرای حملات همهجانبه اشغالگران انگلیسی به مراکز مذهبی عراق و فتوای علمای نجف در وجوب جهاد علیه آن ها، مینویسد: «قربانت شوم، هر آینه [اگر] خودمان دست به کار شدهبودیم، الان بصره [از وجود نیروهای انگلیسی] خالی شدهبود ... اگر خودمان به همین حالت باقی بمانیم، مسلّم است که هیچ کاری نمیکنیم و هیچ حمایتی به علمای عراق هم نکردهایم و در آینده، نام خودمان را به بیحسی و بیدیانتی ثبت تاریخِ دنیا خواهیم دید. کسی که حکم جنگ از علما دیده باشد و حکم امام باشد و جنگ نکند، بهانه آن چیست؟ الان در کربلا و نجف جنگ است، تمام علما و پیشوایان دینِ ما، در جهاد آب چشمانِ خود میخورند و امیدهای کلی از ماها داشتند که خیال میکردند به ورود حکم، تمام اهل دشتستان و تنگستان دست به کار میشوند. متأسفانه از این طرف هم مأیوس شدند.» مرور معدود اسنادی که از رئیسعلی، در قالب نامه یا سوگندنامه به دست ما رسیدهاست، از تسلط کمنظیر وی بر اوضاع سیاسی منطقه و حتی جهان حکایت دارد، رویکردی که از یک جوان حدود 30 ساله، یک تحلیلگر سیاسی تمامعیار میساخت که در مسیر فعالیتهای خود، فقط به بررسیهای فکری و ارائه طریق بسنده نمیکرد بلکه رأساً به ماجرا وارد میشد و آنچه را یافته و در ذهن پرداخته بود، در راستای مقابله با دشمن به کار میگرفت.
علاقه دوجانبه مردم و رئیسعلی
بررسی چگونگی نبردها و پیروزیهای چشمگیر رئیسعلی بر دشمن، نشان میدهد که وی، افزون بر شناخت کلی از وقایع و رویدادهای معاصرش، شبکه اطلاعاتی بسیار قدرتمندی داشته؛ این شبکه اطلاعاتی، بر اساس وابستگی مردم به فرمانده دلوار و عِرق ملی آن ها شکل گرفته بود. این شبکه اطلاعاتی، رئیسعلی و نیروهایش را قادر به مانورهای وسیع میکرد و به ویژه توانمندی آن ها را در انجام شبیخونهای هولناک علیه دشمن، افزایش میداد. از سوی دیگر، این شبکه اطلاعاتِ مردمی، رئیسعلی را در اجرای شعار مبارزاتیاش نیز یاری میداد: «اینجا، هیچوقت، هیچ مکان امنی برای متجاوزان وجود ندارد.» علاقه مردم به دلاور دلوار، ریشه در سلوک مردمدارانه او داشت. وی افزون بر آنکه مسلمانی معتقد و علاقهمند به اسلام و دل باخته اهلبیت(ع) بود – و این رویکرد در جلب علاقه قلبی مردم نقش ویژه ایفا میکرد – در رفتارهای اجتماعی خود نیز، همیشه پناه و همراه مردم بود. ابراهیم پورجمال، یکی از کسانی که از نزدیک سلوک مردمی رئیسعلی را دیدهاست، درباره او میگوید: «با فقیر و غنی مینشست. از مردم جدا نبود. خودش را فرمانده یا کدخدا نمیدانست که بخواهد به خاطر آن، زور بگوید یا دستوری بدهد. با خانوادههای دلواری مینشست و شام و ناهار میخورد. پیش از جنگ و درگیری به این فکر بود که سلامت مردم عادی، به خصوص زنان و کودکان تأمین شود. اگر میدید کسی از مردم، ناراحتی و مشکلی دارد، برای حل آن پیشقدم میشد. اصلاً آدم یک بچه داشتهباشد، ولی علی پسر زائرمحمد باشد.»
اشغالگر، اشغالگر است
نکته تقریباً ناگفته دیگری که درباره اعتقادات رئیسعلی وجود دارد، مربوط به رویکرد او علیه دخالت اجنبیهاست. برخی مورخان، با بیانصافی، معتقدند که وی در بحبوحه جنگ جهانی اول، از طریق «واسموس»، با آلمانیها خط و ربطی پیدا کرده و به عبارت بهتر، با آن ها علیه انگلیسیها متحد بود و آب به آسیاب دول محور میریخت، اما حقیقت این است که رئیسعلی با هر نوع حضور اجنبی در کشور مخالفت داشت و برایش، روس، انگلیس، فرانسه یا حتی آلمان فرقی نمیکرد و ارتباطش با واسموس نیز، صرفاً بر اساس همکاری موقت برای عقبراندن دشمن مشترک و در قالب یک راهبرد زماندار تعریف شدهبود. او در بخشی از نامه خود به مجتهد برازجانی مینویسد: « انگلیسیها انتشار میدهند که فلانی حمایت به قونسول جرمن (کنسول آلمان) دارد. به حول و قوه خداوندی، از هیچ کس اندیشه و باک ندارم. میخواهند به تشر بنده را بترسانند.» وی در ادامه میافزاید: «روس و انگلیس حق دارند اگر خودمان هیچکاری نکنیم و آسوده بنشینیم، چرا که همه نوع احترام به بقعه مقدس امام ثامن(ع) در شمال و[هتک] احترام به منبر سیدالشهداء(ع) در جنوب کردند.»
مرام نامه رئیسعلی دلواری در دفاع از دین و میهن
گروه تاریخ - آیتا... شیخ محمدحسین برازجانی (درگذشته 1319.ش)، مشهور به «مجاهد»، از علمای نامدار منطقه برازجان و بوشهر در دهه 1290.ش بود. او تحصیلات علوم دینی را در نجف اشرف گذراند و به زادگاهش، برازجان بازگشت و پاسخگوی مسائل و نیازهای دینی مردم بود. شیخ محمدحسین، با آغاز جنگ جهانی اول و اشغال بوشهر توسط انگلیسیها، فتوای جهاد صادر کرد و همکاری نزدیکی با رئیسعلی دلواری داشت. در فروردین سال 1294، رئیسعلی، چندماه قبل از شهادتش، طی نامهای مفصل به شیخ محمدحسین، مواضع و دیدگاههای راهبردی خود را مطرح کرد. این نامه، به عنوان سندی مهم در بررسی وقایع جنوب ایران، در جنگ جهانی اول، مورد توجه مورخان و محققان قرار گرفتهاست. با توجه به اهمیت محتوا، متن اصلی این سند تاریخی را که در 11 جمادیالاول سال 1333 / ششم فروردین 1294 به رشته تحریر درآمده ، به شما عزیزان اهل پژوهش و علاقهمند به تاریخ، تقدیم میکنیم. در این نامه، افزون بر دیدگاههای رئیسعلی دلواری، اشاراتی نیز به حوادث غمانگیز آن دوران شدهاست.
متن نامه
«بسما... الرحمن الرحیم
قربانِ حضورِ باهرُالنورَت گردم. ای به فدای همّت و غیرت و شجاعتت گردم. میدانم که مردم در این کار (مقصود مدافعه از خاک وطن است) چندان مساعدت و همراهی نمیکنند. هر آیینه [اگر] امید از آن وجود مبارک که در حقیقت مجسمه شرف و وطن و اسلامخواهی است، نداشتم، هر آیینه تا حال پروانهوار خود را فدای ملت و وطن و اسلامیت کردهبودم. همین قدر اطمینان از حضرت مستطاب عالی دارم که روز مضائق (روزگار سختی) از خط بیرون نمیروید و جان را ناقابل میدانید؛ نه مانند اشخاص راحتطلب تنبل، راحتی این دنیای فانی را به هیچ نمیشمارید. قربانت گردم، [برای] درجه بهشت پیدا کردن و شربت شهادت را داوطلبانه خواستن، باید همتی عالی و عزمی راسخ داشت و بهای درجه عالی و نعیم اُخروی و نام نیکِ ابدی، به غیر از جان شیرین نیست... امروز روزی است که هر کس ادعای شرف و اسلامیت و وطنپرستی دارد، باید امتحان داده، از بوته امتحان بی غل و غش به در آید؛ چنانچه عُقلا فرمودهاند: خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیهروی شود هر که در او غش باشد. انگلیسها انتشار میدهند که فلانی حمایت به قونسول جرمن (کنسول آلمان) دارد. به حول و قوه خداوندی، از هیچ کس اندیشه و باک ندارم. میخواهند به تشر بنده را بترسانند، کما این که تلگراف تهدیدآمیز به حضرت مستطابعالی کردهبودند. در حقیقت از جوابی که از طرف ذیشرف [حضرتعالی] در جواب تلگراف ایشان صادر شدهبود، به قدری مشعوف شدم که خداوند عالم حَدّ آن را میداند... خدایت در همه حال از بلا نگه دارد. استدعا دارم یک ذره فروگذاری نفرمایید؛ اگر از مردم مأیوس شدهاید [و دغدغه پیدا کردهاید] که همراهی ندارید، اجازه بفرمایید تا خودم هنگامه بلند کنم و دست به کار شوم. قربانت شوم، هر آیینه [اگر] خودمان دست به کار شدهبودیم، الان بصره [از وجود نیروهای انگلیسی] خالی شدهبود و در شمار مجاهدین محسوب بودیم. به بوشهر هم نمیتوانند اردو پیاده کنند، در صورتی که خودمان نزدیک و مواظب آنها باشیم؛ چرا که بنده به خوبی اینها(انگلیسیها) را میشناسم. هر آیینه [اگر] فیالجمله، حملهای به عساکر ایشان در قلعه بهمنی شدهبود، الان بصره خالی بود [از] قوه. اگر خودمان به همین حالت باقی بمانیم، مسلّم است که هیچ کاری نمیکنیم و هیچ حمایتی به علمای عراق هم نکردهایم و در آینده، نام خودمان را به بیحسی و بیدیانتی ثبت تاریخِ دنیا خواهیم دید. کسی که حکم جنگ از علماء دیده باشد و حکم امام باشد و جنگ نکند، بهانه آن چیست؟ الان در کربلا و نجف جنگ است، تمام علماء و پیشوایان دینِ ما، در جهاد آب چشمانِ خود میخورند و امیدهای کلی از ماها داشتند که خیال میکردند به ورود حکم، تمام اهل دشتستان و تنگستان دست به کار میشوند. متأسفانه از این طرف هم مأیوس شدند. چنانچه تا به حال خدمت آقای حاج سید غلامحسین (از علمای دشتی مقیم بوشهر) ده (10) عریضه عرض کردهام، جانب خدا به کلی جواب نکردهاند. همین قدر با خود خیال کردم که بنیهاشم در مدینه بسیار باقیماند، جز حضرت سیدالشهداء[(ع)] که به تنهایی در صحرای کربلا، با لب تشنه شهیدش کردند. در کوفه حبیب بن مظاهر به تنهایی، به یاری آن امام مظلوم حرکت کرد. قربانت، آخر کار؛ همینطور میبینم. هفتصد تفنگچی، سوای دستگاه زائر خضرخان [اهرمی،] حاضر و آماده است که اینها از بنده دور نیستند. هر وقت بخواهیم تمام حاضر و مستعد میباشند. خوب ملاحظه فرمایید، روزی بهتر از امروز برای اهالی ایران فراهم نمییابند. یک طرف دولت آلمان، یک طرف دولت اتریش، عثمانی چه کارها بر سر انگلیس و روس و فرانسه آوردهاند. .. در خانه نشستنِ خودمان و راحت طلبیدن، تمام وسوسه شیطان میباشد. مستحقِّ آن نیستیم که خدا و رسول را از خود خشنود سازیم. روس و انگلیس حق دارند اگر خودمان هیچکاری نکنیم و آسوده بنشینیم، چرا که همه نوع احترام به بقعه مقدس امام ثامن(ع) در شمال و[هتک] احترام به منبر سیدالشهداء(ع) در جنوب کردند. در بمباران دلبار (دلوار) کارهای خوب کردند! تُف به ما، تُف به ما. قربانت بروم، هوش (حضور ذهن) ندارم که شرح حالات به درستی عرض نمایم و مصدع زیاده از این نمیشوم. خیلی میل به دستبوسی و زیارتت دارم؛ نمیدانم به چه قِسم به این آرزو نایل شوم. از خداوند جلی توفیق می خواهد علی (منظور رئیسعلی است).»
منبع: اسناد جنگ جهانی اول در جنوب ایران، کاوه بیات
مرکز بوشهر شناسی با همکاری انتشارات همسایه، 1377،ص127
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: خامان جاودانه ملت