درامتداد تاریکی-دستگیری عامل حراج مجموعههای آموزشی در فضای مجازی
رئیس پلیس فتای تهران بزرگ از شناسایی و کشف پرونده با موضوع فروش مجموعههای آموزشی یک مؤسسه در فضای مجازی با قیمتهای بسیار ناچیز خبر داد.
به گزارش مهر، سرهنگ داوود معظمی گودرزی، رئیس پلیس فتای تهران بزرگ گفت: نماینده حقوقی یک مؤسسه آموزشی معتبر در کشور با مراجعه به پلیس فتا مدعی شد، اشخاصی ناشناس در فضای مجازی اقدام به انتشار و فروش غیرمجاز مجموعههای آموزشی ویژه متعلق به مؤسسه ایشان کرده و موجب وارد شدن خسارت های مادی و معنوی فراوانی به این مؤسسه شده اند.
رئیس پلیس فتای پایتخت ادامه داد: شاکی در ادامه گفت با اطلاع تعداد زیادی از دانش آموزانی که از مجموعههای آموزشی مؤسسه استفاده میکنند متوجه شدیم مجموعههای ما در چندین صفحه اینستاگرامی در حال خرید و فروش است و اشخاصی ناشناس با سوءاستفاده از نام این مؤسسه اقدام به فروش غیرمجاز این مجموعهها در شبکههای اجتماعی میکنند.
این مقام انتظامی تصریح کرد: کارشناسان پلیس فتای پایتخت اقدامات خود را آغاز کردند و در تحقیقات اولیه مشخص شد بیش از ۲ صفحه اینستاگرامی با بیش از ۶۵ هزار نفر دنبال کننده در این خصوص فعالیت دارند و روزانه تعداد زیادی از مجموعههای آموزشی مربوط به مؤسسه شاکی را با مبالغ ناچیزی در این صفحات به فروش میرسانند.
وی افزود: با اقدامات تخصصی افسران سایبری پلیس فتا ۲ نفر از گردانندگان اصلی این صفحات در فضای مجازی شناسایی شدند و با اقدامات فنی، اطلاعات هویتی و سکونتی متهمان به دست آمد و پس از تشریفات قضایی هر ۲ نفر در یکی از مناطق تهران دستگیر و به همراه تجهیزات الکترونیکی به پلیس فتا منتقل شدند.
این مقام مسئول خاطرنشان کرد: متهمان با انتقال به پلیس فتا، پس از مواجهه با شاکی ضمن پذیرفتن بزه انتسابی گفتند با توجه به معروف بودن این مؤسسه آموزشی در این زمینه صرفاً با انگیزه کسب مال دست به این اقدام زدیم. خراسان : شماره : 21122 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۳ دي
هوویی که سنگ صبورم بود!
وقتی پیامک های ارسالی شوهرم را در یک ماجرای اتفاقی دیدم تازه فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده است. سقف اتاق دور سرم می چرخید و نمی دانستم که در تمام این روزها با هوویم درددل می کردم و او تنها سنگ صبورم بود ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 38 ساله که از شدت گریه چشمانش به سرخی گراییده بود با بیان این که نمی دانم در کجای زندگی مشترک اشتباه کرده ام به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: خانواده ام اهل سرخس هستند ،اما من در مشهد به دنیا آمدم و تا مقطع دیپلم تحصیل کردم .پدرم مردی کشاورز بود و مادرم را خیلی دوست داشت با وجود این همواره در تصمیم های زندگی پدرم حرف آخر را می زد و نمی گذاشت ما در زندگی کمبودی داشته باشیم. در این سال ها دختر خاله ام که در سرخس زندگی می کرد بهترین و صمیمی ترین دوستم بود و من مدام با او به صورت تلفنی در تماس بودم. هر بار هم که به سرخس می رفتیم من فقط در منزل خاله ام می خوابیدم تا بیشتر در کنار «سیمین» باشم. خلاصه تازه دیپلم گرفته بودم که دختر خاله ام با جوانی اهل سرخس ازدواج کرد و ما هم برای شرکت در مراسم عروسی راهی سرخس شدیم. آن روز دوست داماد که به قول معروف ساقدوش او بود توجه مرا به خودش جلب کرد و در یک نگاه به او دل باختم! دختر خاله ام که متوجه این موضوع شده بود با «یاسر» صحبت کرد و فهمید که او نیز به من علاقه مند شده است به همین دلیل تلاش می کرد تا من و «یاسر» را به یکدیگر نزدیک کند! خلاصه پس از گفت وگوی کوتاهی که با هم داشتیم قرار خواستگاری را گذاشتیم ولی پدرم به شدت با این ازدواج مخالفت کرد و خانواده یاسر هم راضی به این ازدواج نبودند ،چرا که «یاسر» شغلی نداشت و خدمت سربازی هم نرفته بود ولی مهم تر از آن، این بود که تفاوت هایی را نیز از نظر اعتقادات مذهبی داشتیم و هر دو خانواده نگران این وضعیت بودند. با همه این اختلافات، آن قدر دختر خاله ام و شوهرش از رفتار و اخلاق «یاسر» به نیکی سخن گفتند که درنهایت پدرم رضایت داد ولی حتی به جشن عقدکنان مان هم نیامد!
به هر حال هیچ کدام از این مسائل در تصمیم من خللی ایجاد نکرد و بدین ترتیب من و او زندگی مشترکمان را در مشهد آغاز کردیم.
بالاخره با کمک برخی از اطرافیان «یاسر» او در پالایشگاه گاز سرخس مشغول کار شد به طوری که نیمی از ماه را در سرخس بود و 15 روز هم به مشهد می آمد. بعد از تولد دخترم، ناچار شدیم برای سکونت به سرخس مهاجرت کنیم چرا که تحمل این وضعیت سخت بود. اگرچه در یک آپارتمان کوچک به زندگی مشترکمان ادامه دادیم ولی هنوز هم خانواده «یاسر» با من ارتباطی نداشتند و در واقع روزها را به سختی می گذراندم. در این میان فقط با «نازیلا» رابطه صمیمانه ای داشتم که در واحد آپارتمانی طبقه بالاتر از ما زندگی می کرد. شوهر «نازیلا» راننده کامیون بود ولی متاسفانه سال گذشته به دلیل تصادف در جاده جان خود را از دست داد. در این شرایط پسرم «آراد» هم به دنیا آمد ولی او از همان دوران نوزادی مدام بیمار می شد و یکسره گریه می کرد. هرچه او را نزد پزشکان مختلف می بردم فایده ای نداشت و دلیل گریه هایش را نمی فهمیدم. در همین حال رفتارهای یاسر با من و فرزندانم نیز به کلی تغییر کرده بود و به بهانه های گوناگون مرا کتک می زد و با توهین های زشت آزارم می داد. حالا دیگر بسیاری از شب ها را به خانه نمی آمد و مدعی بود که از گریه های «آراد» خسته می شود! و تحمل ندارد!
من هم دخترم را نزد دختر «نازیلا» می فرستادم تا با او بازی کند اما متاسفانه «نازیلا» هم به دلیل آن که شغلی در بیرون از منزل پیدا کرده بود، خیلی از شب ها را در خانه حضور نداشت. با همه این مشکلات، فقط زمانی که «نازیلا» به خانه می آمد نزد او می رفتم و از زندگی مشترکم با «یاسر» گلایه می کردم .«نازیلا» نیز با حوصله به حرف هایم گوش می کرد ودلداری ام می داد که بالاخره در همه خانواده ها این مشکلات وجود دارد و دعوا و مشاجره بخشی از زندگی مشترک است! خلاصه در همین روزها بود که مادرم به طور ناگهانی دچار ایست قلبی شد و از دنیا رفت. من هم به مشهد آمدم و تا برگزاری مراسم چهلم فوت مادرم در مشهد ماندم اما «یاسر» بعد از برگزاری مراسم سوم مادرم، به سرخس بازگشت تا از کار اخراج نشود! بالاخره هنگامی به سرخس بازگشتم که «یاسر» همچنان کمتر به خانه می آمد و من از این موضوع عصبانی بودم. یک روز نزد «نازیلا» رفتم و به او گفتم شماره تلفنی را در گوشی «یاسر» دیدم که گویی با یک زن دیگر ارتباط دارد! به پیشنهاد «نازیلا» با همان شماره تلفن تماس گرفتم اما متاسفانه گوشی او خاموش بود.
این ماجرا به شدت افکارم را به هم ریخته بود تا این که روزی به طور اتفاقی دختر «نازیلا» گوشی مادرش را به من داد تا عکس او را نگاه کنم ولی ناگهان چشمم به پیامک هایی افتاد که «نازیلا» برای «یاسر» ارسال کرده بود. سقف اتاق دور سرم چرخید و تازه فهمیدم که در این مدت که من به چشم خواهری مهربان به «نازیلا» می نگریستم او همان «هوویم» بود که به درددل هایم گوش می داد و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، رسیدگی روان شناختی و مشاوره ای به این پرونده با صدور دستوری از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21122 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۳ دي
کلاهبرداری با چک کارتن خواب ها!
اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور- اعضای یک باند حرفه ای و سابقه دار که با دسته چک معتادان کارتن خواب به کلاهبرداری گسترده در مشهد ادامه می دادند در حالی با دستورات ویژه قضایی و تلاش نیروهای کلانتری نجفی دستگیر شدند که بررسی ها نشان داد سرکردگان باند از «زندانیان بندباز» هستند و طعمه های خود را از طریق آگهی های فضای مجازی به دام می انداختند!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای کلاهبرداری های این باند هنگامی در مشهد لو رفت که جوانی به نام «ق» آگهی فروش لوازم و اموال فروشگاه عرضه محصولات فرهنگی خود را در «سایت دیوار» به ثبت رساند تا تغییر شغل بدهد! در این هنگام مردی با شماره تلفن متصدی فروشگاه تماس گرفت و ادعا کرد همه دستگاه ها، فیلم ها و اموال مربوط به محصولات فرهنگی را یک جا خریدار است و سپس از فروشنده خواست تا آگهی فروش را در سایت دیوار پاک کند. ساعتی بعد 4 نفر از دو خودروی پراید و یک دستگاه وانت پیکان در خیابان پایداری پیاده شدند و برای خرید اموال نزد متصدی فروشگاه محصولات فرهنگی رفتند. آن ها پس از بررسی اجناس به توافق رسیدند و فردی که خود را خریدار معرفی می کرد چکی به مبلغ 50 میلیون تومان را نوشت و به فروشنده داد، اما «ق» هرچه اصرار کرد تا چک را در سیستم بانکی به تایید برساند، فایده ای نداشت. در همین حال 3 مردی که همراه خریدار بودند به فروشنده اطمینان دادند که خریدار مرد مورد اعتمادی است و چک به خاطر اختلال اینترنتی تایید نمی شود. آن ها سپس پیشنهاد کردند که «خریدار» دست نوشته ای به متصدی فروشگاه بدهد تا در صورتی که به هر نحوی چک مذکور قابل وصول نبود کلیه اموال به فروشنده بازگردانده شود!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است ، این گونه بود که فروشنده رضایت داد و 4 مرد مذکور اموال را به خودروها منتقل کردند و به راه افتادند، اما دلشوره عجیبی وجود فروشنده را فرا گرفت و او که همچنان به خریداران مشکوک بود به طور مخفیانه سوار خودرواش شد و راننده پیکان وانت را تعقیب کرد که بخشی از لوازم در قسمت بار پیکان وانت حمل می شد ولی در طول مسیر ناگهان راننده وانت متوجه تعقیب خودرو شد و با عبور از کوچه پس کوچه های «رضاشهر» بر سرعت خودرو افزود تا فروشنده کالاها را از تعقیب بازدارد. حالا دیگر «ق» بیشتر از قبل به این ماجرا مشکوک شده بود و دلهره اش هر لحظه بیشتر می شد. دقایقی بعد و در حالی که او چشم از وانت برنمی داشت فردی با تلفن همراهش تماس گرفت و با بیان این که خریدار لوازم محصولات فرهنگی است، مدعی شد گوشی تلفن همراهش را در فروشگاه وی جا گذاشته است و سپس از «ق» خواست به فروشگاه بازگردد و گوشی او را تحویل بدهد! ولی «ق» که یقین داشت همه این ها نقشه ای زیرکانه برای فریب اوست تا از تعقیب وانت دست بردارد، کلید قطع تماس را فشار داد و در یک لحظه با سرعت مقابل پیکان وانت پیچید و در حالی که با پلیس 110 تماس می گرفت از خودرو بیرون آمد و با راننده مذکور درگیر شد. چند دقیقه بعد افسران گشت کلانتری نجفی از راه رسیدند و با شنیدن ماجرا، راننده را به همراه اموال فروشگاه به کلانتری هدایت کردند. راننده وانت که ابتدا اصرار داشت فقط راننده ای است که بارهای خریداری شده را قرار بود به مقصد برساند پس از دقایقی بازجویی های فنی گفت: زندانی «بندباز» بودم ولی وانتی خریدم تا با آن کار کنم. امروز هم یکی از زندانیان که او نیز هم اکنون در «بندباز» تحمل کیفر می کند از من خواست تا باری را برایش از خیابان پایداری به خیابان آیت ا... عبادی ببرم! البته این دومین بار بود که «مهدی- ق» چنین تقاضایی داشت چرا که قبلا نیز بار روغن موتور و ضدیخ ها را از یک نمایندگی فروش برایش انتقال داده بودم! براساس گزارش روزنامه خراسان، با اطلاعاتی که «کاظم» (راننده وانت) در اختیار افسران دایره تجسس گذاشت، عملیات شناسایی، «مهدی- ق» و همچنین فروشنده روغن موتورها با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی مشهد) آغاز شد.
همزمان با انتقال «مهدی- ق» به کلانتری، متصدی و نمایندگی فروش روغن موتورها نیز در مرکز انتظامی حضور یافت و با شناسایی «کاظم» (راننده) گفت: این متهم «کاظم» به همراه فرد دیگری و با شیوه ای متقلبانه مقدار زیادی روغن موتور و ضدیخ از من خریداری کردند و مبلغ 128 میلیون تومان آن را چک دادند، اما از آن جایی که فرد همراه وی قبلا نیز از نمایندگی خرید نقدی داشت به او اعتماد کردم و کالاها را تحویل دادم ولی در سررسید چک تازه فهمیدم که چک مذکور مربوط به افراد مجهول المکان است و موجودی ندارد!
بنابراین گزارش، شاکی مذکور همچنین تصویر همدست متهم را در گوشی تلفن وی شناسایی کرد. در همین حال، مقام قضایی دستورات محرمانه ای برای ریشه یابی این ماجرا و بازداشت «کاظم» (راننده وانت) را در حالی صادر کرد که «مهدی- ق» (متهم زندانی) نیز تحت بازجویی های تخصصی قرار گرفت و مدعی شد: یکی از دوستان قدیمی ام به نام «مهدی- و» از من خواست برای انتقال کالا، فردی مطمئن را به او معرفی کنم که من هم «کاظم» را به او معرفی کردم ولی او از من خواست تا برای انتقال لوازم و محصولات فرهنگی به او کمک کنم! به این دلیل من هم با آن ها همراه شدم و بعد از بارگیری لوازم به «زندان» بازگشتم!
«مهدی- و» نیز که با دستور مقام قضایی به کلانتری احضار شده بود در بازجویی ها گفت: من راننده تاکسی اینترنتی (اسنپ) هستم و قبلا در زمینه فروش محصولات فرهنگی فعالیت می کردم و دستگاهی را به یکی از دوستانم به نام «محمد- س» (خریدار لوازم و اموال در خیابان پایداری) فروخته بودم. امروز هم او از من خواست تا به خیابان پایداری بروم و دستگاه های خریداری شده را تایید کنم که سالم هستند! او سپس مقداری از لوازم را که داخل خودروی من گذاشته بود در بولوار هاشمیه به یک خودروی دیگر انتقال داد و من هم به خانه ام بازگشتم! گزارش روزنامه خراسان حاکی است، در حالی که ردیابی های اطلاعاتی برای دستگیری «محمد – س» ادامه داشت او متوجه بازداشت همدستانش شد و خود را مخفی کرد، اما استعلام های بانکی و بررسی های تخصصی درباره چک ها بیانگر آن بود که صاحبان چک های بلامحل از افراد کارتن خواب در استان های دیگر کشور هستند که دسته چک 50 برگی با آدرس و نشانی های اشتباهی دریافت کرده اند. در همین حال، مالخر روغن های موتور و ضدیخ ها نیز شناسایی شد و با بیان این که مالخری نمی کند به افسران دایره تجسس گفت: فردی خود را نماینده شرکت «ک» معرفی کرد و با شگردی ماهرانه کالاهای مذکور را به مبلغ 9 میلیون تومان به من فروخت که هنوز مقداری از آن ها در فروشگاه باقی مانده است!
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، با انتقال بقیه کالاهای مذکور به کلانتری، تلاش نیروهای انتظامی با دستورات ویژه قضایی برای دستگیری متهمان فراری این پرونده در حالی آغاز شده است که متصدی نمایندگی فروش روغن موتور مدعی شد یکی از چک های مذکور توسط «مهدی- ق» (مرد زندانی) صادر شده است ولی این متهم در ادامه بازجویی ها فرد دیگری به نام «الف» را لو داد که او نیز از کلاهبرداران حرفه ای و سابقه دار است. با گسترده تر شدن دامنه تحقیقات در این پرونده، بررسی های تخصصی نیروهای انتظامی با بهره گیری از تجربیات سرهنگ احمد نگهبان (فرمانده انتظامی مشهد) وارد مرحله جدیدی شده است و تلاش برای دستگیری دیگر عوامل مرتبط با این باند و همچنین کشف کلاهبرداری های احتمالی دیگر ادامه دارد. خراسان : شماره : 21122 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۳ دي
ماجرای زردچوبه های ماسه ای!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- افرادی که با راه اندازی یک کارگاه بزرگ در مشهد زردچوبه های تقلبی را روانه بازار و سفره های مردم می کردند در حالی با هوشیاری پلیس تحت تعقیب قرار گرفتند که ماسه، نان خشک، ذرت و رنگ های صنعتی را برای تولید این ماده غذایی در هم می آمیختند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل نیروهای پاسگاه انتظامی ده غیبی مشهد از طریق منابع و مخبران محلی به اطلاعاتی دست یافتند که افرادی به طور مخفیانه نان خشک روستاهای اطراف را با قیمت بالایی خریداری می کنند که برای استفاده دام ها به صرفه نیست. اگرچه بخشی از این موضوع به شرایط اقتصادی و نوسانات قیمت دلار مربوط می شد، اما فرضیه های گوناگونی در ذهن نیروهای انتظامی شکل گرفت به طوری که آنان ماجرای خرید گسترده و گران نان خشک را به صورت محرمانه به فرمانده انتظامی مشهد گزارش دادند. سرهنگ احمد نگهبان نیز که به موضوع مشکوک شده بود و براساس تجربیات پلیسی احتمال می داد تخلف گسترده اقتصادی و بهره جویی های تقلبی در پس این ماجرا نهفته باشد، دستور بررسی اطلاعاتی و نامحسوس ماجرا را صادر کرد. گزارش روزنامه خراسان حاکی است این گونه بود که گروهی ویژه از نیروهای تخصصی با هدایت و نظارت مستقیم سروان حسنی (رئیس پاسگاه انتظامی ده غیبی) در پوشش خرید و فروش نان خشک وارد عمل شدند و به طور نامحسوس با برخی از فروشندگان و رانندگان وانت بارهایی که نان خشک را به انبارها منتقل می کردند ،به گفت وگو پرداختند، اما در این میان تعدادی از خرده فروشان نان خشک، قیمت پیشنهادی ماموران را به تمسخر می گرفتند و مدعی بودند که از مدت ها قبل دو جوان با پرداخت وجه نقد نان های ضایعاتی را به بهایی چند برابر خریداری می کنند. با به دست آمدن این اطلاعات ماجرای فروش نان خشک پیچیده تر شد و عوامل پوششی پلیس با ردزنی یکی از رانندگان وانت های حمل و نقل نان خشک، به سوله صنعتی بزرگی در حد فاصل دو روستای بساروج و ده غیبی رسیدند که نان خشک خریداری شده توسط دو جوان ناشناس به آن مکان انتقال می یافت. بنا بر این گزارش، در حالی که همه توان اطلاعاتی و عملیاتی پلیس های نامحسوس در این مکان متمرکز شده بود، بررسی ها نشان داد که صدایی از این مرکز صنعتی به گوش نمی رسد، ولی وجود چند قلاده سگ نگهبان، ظن نیروهای انتظامی را تقویت کرد. به همین دلیل گروه تخصصی پلیس مراتب را به قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند و سپس با کسب مجوزهای قضایی، این مکان صنعتی را به محاصره درآوردند، اما تا پاسی از شب کسی به این سوله بزرگ وارد نشد. صبح روز بعد در حالی دامنه تحقیقات محلی ماموران به سوی مالک سوله صنعتی کشیده شد که بررسی های بیشتر نشان داد دو جوان که مشخصات آن ها با خریداران نان خشک شباهت زیادی دارد، سوله صنعتی را از پنج ماه قبل و برای راه اندازی کارگاه تولید زردچوبه اجاره کرده اند. با این اظهارات دیگر تردیدی وجود نداشت که در این محل تخلفات بهداشتی و غذایی انجام می شود. به این ترتیب نیروهای انتظامی با دستور قضایی قفل ها را شکستند و زمانی وارد این کارگاه بزرگ شدند که صحنه عجیبی مقابل دیدگانشان قرار گرفت. کف سوله کاملا به رنگ زردچوبه بود و کیسه های پودر نان خشک و ماسه روی هم تلنبار شده بودند. دستگاه های کارگاه کار نمی کرد و هیچ اثری از کارگران نبود. در همین حال ماموران مرکز بهداشت نیز با تقاضای پلیس عازم محل شدند و در بررسی های بیشتر کیسه های ذرت و رنگ های صنعتی در حالی کشف شد که نیروهای انتظامی در برابر یک تبهکاری وحشتناک قرار گرفته بودند. تحقیقات کارشناسان مرکز بهداشت و افسران تخصصی پلیس بیانگر آن بود که افرادی با راه اندازی این مرکز صنعتی به طور شبانه و در ساعات خاصی مخفیانه وارد کارگاه مذکور می شوند و با در هم آمیختن پودر ماسه، ذرت، نان خشک و رنگ های صنعتی، زردچوبه های تقلبی تولید می کنند و به همین منظور نان خشک را با قیمت بالایی از رانندگان وانت بارها می خرند. ادامه بررسی ها نشان داد که تبهکاران مذکور در کیسه های بدون مشخصات، زردچوبه های تقلبی را روانه بازار و سفره های مردم می کنند. بنابراین کارگاه مذکور با دستور قاضی عندلیب پلمب شد و تحقیقات برای دستگیری تبهکاران مواد غذایی آلوده و تقلبی در حالی ادامه یافت که شب شنبه گذشته، خلافکاران فراری در نیمه های شب تلاش کرده بودند تا با شکستن پلمب کارگاه به سوله مذکور وارد شوند و آثار جرم را از بین ببرند که با سروصدای یکی از نگهبانان اطراف، دوباره با استفاده از تاریکی شب به مکان نامعلومی گریخته بودند!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با کشف تعداد زیادی از کیسه های ماسه، نان خشک، ذرت و زردچوبه های تقلبی که در قالب کیسه های 10 و 20 کیلویی از این مکان خارج می شد، همه اموال و لوازم این مرکز صنعتی مهر و موم شد و نیروهای پاسگاه انتظامی ده غیبی، رصدهای اطلاعاتی گسترده ای را با استفاده از راهنمایی های رئیس پلیس مشهد برای ریشه یابی این ماجرای تکان دهنده آغاز کردند. خراسان : شماره : 21121 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۲ دي
مرگ تلخ دختر 16ساله در گرداب فضای مجازی
فرمانده انتظامی شهرستان خمین گفت: با قتل دختری ۱۶ ساله به دست پدر و داییاش در این شهرستان، عاملان این قتل خانوادگی، اندکی پس از ارتکاب جنایت، دستگیر و به دستگاه قضایی معرفی شدند.
به گزارش رکنا، به گفته سرهنگ هادی افراسیابی با اعلام مرکز فوریتهای پلیس۱۱۰ مبنی بر وقوع درگیری منجر به قتل در یکی از مناطق شهرستان خمین،کارآگاهان پلیس آگاهی بلافاصله در محل وقوع قتل حاضر شدند.افراسیابی افزود: در تحقیق از مادر مقتول مشخص شد والدین مقتول از مدتی پیش متوجه ارتباط دخترشان با یک غریبه در فضای مجازی شدند و هنگامی که مقتول متوجه این موضوع شد، تصمیم به ترک خانه گرفت و موضوع را با پدر و دایی اش در میان گذاشت.مادر مقتول ادامه داد: پس از پی بردن از این موضوع و مشاجره پدر و دایی اش با دخترم، آن ها به ضرب و شتم او اقدام کردند و در ادامه نیز دخترم به بیمارستان منتقل شد.
با توجه به مرگ این دختر ۱۶ ساله به دلیل ایست قلبی در بیمارستان، با دستور مقام قضایی، متهمان بازداشت و با تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی به دستگاه قضایی معرفی شدند.
این مقام انتظامی با تاکید بر اهمیت فرهنگ سازی در استفاده از فضای مجازی برای کاهش آسیبها و پیامدهای آن در خانوادهها گفت: در صورت بروز هر گونه مشکلات فردی یا خانوادگی، شهروندان میتوانند با مراجعه به مراکز مشاوره و مددکاری پلیس، به صورت رایگان از خدمات روان شناسی در جهت حل مشکل خود بهرهمند شوند. خراسان : شماره : 21121 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۲ دي
دختری در چنگ تبهکاران هوسران!
مصرف مشروبات الکلی روزگارم را سیاه کرد و در واقع حال خودم را نمی فهمیدم و رفتارهایم دست خودم نبود؛ چرا که اگر عاقلانه می اندیشیدم به خواست هوس آلود دوستم توجهی نمی کردم و این رفتارهای تبهکارانه را با ربودن آن دختر انجام نمی دادم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان 25 ساله ای که یکی از همدستانش با تیراندازی پلیس در بیمارستان بستری شده و خود نیز به همراه یکی دیگر از دوستانش پشت میله های بازداشتگاه کلانتری معراج مشهد قرار گرفته است،درباره سرگذشت سیاه خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: پدرم کارگر روزمزد ساختمانی است و با زحمت و تلاش شبانه روزی مخارج زندگی ما را تامین می کرد. من هم که تک پسر خانواده بودم اطرافیانم بیشتر از خواهرانم به من توجه می کردند،ولی به دلیل مشکلات مالی تا کلاس سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم و ترک تحصیل کردم؛ چرا که دوست داشتم زودتر وارد بازار کار شوم و برای خودم درآمدی داشته باشم. آن زمان یکی از دوستانم که زودتر از من درس و مدرسه را رها کرده بود به شغل کاشی کاری مشغول بود به همین دلیل من هم در کنار او شاگرد کاشی کاری شدم. در این شرایط بود که به مصرف مشروبات الکلی روی آوردم و قدم در مسیر بیراهه زندگی گذاشتم. در آن روزها با دوستانم به بهانه هایی مانند خستگی دور هم می نشستیم و بساط مشروبات الکلی را پهن می کردیم. حالا دیگر خلافکاری هایم شروع شده بود، اما خودم نمی فهمیدم که در مسیر اشتباه قدم برمی دارم. خلاصه یک روز که از سرکار به منزل بازمی گشتم دو جوان را در مسیر مدرسه دخترانه دیدم که مزاحم یک دختر نوجوان شده بودند من هم برای خودنمایی و احساس غرور، به کمک آن دختر رفتم و او را تا نزدیکی منزلشان همراهی کردم. سپس شماره تلفنم را به او دادم که اگر فرد دیگری برایش مزاحمت ایجاد کرد با من تماس بگیرد. این ماجرا موجب آشنایی و ارتباط خیابانی من و «سپیده» شد. بعد از مدتی به خدمت سربازی رفتم، اما در همان اولین روزهای دوره آموزشی از پادگان فرار کردم و دیگر به خدمت سربازی نرفتم در این هنگام مصرف سیگار را هم به خلافکاری هایم افزودم و به مشهد بازگشتم. ارتباط من و «سپیده» در حالی حدود چهار سال طول کشید که من قصد داشتم با او ازدواج کنم، ولی مادرم به شدت مخالف این ازدواج بود به طوری که مرا تهدید کرد بین او و سپیده یکی را انتخاب کنم! من هم به ناچار دور آن دختر را خط کشیدم تا این که در 20 سالگی با دختری ازدواج کردم که شناختی از او نداشتم و با تایید یکی از آشنایان پای سفره عقد نشستم! اما هنوز یک سال بیشتر از آغاز زندگی مشترکمان نگذشته بود که احساس کردم همسرم فقط در فضاهای مجازی زندگی می کند و دوستانی در گروه های مختلف شبکه های اجتماعی دارد. این سوء ظن ها به جایی رسید که یک روز او را به شدت کتک زدم و «شبنم» هم با قهر منزل را ترک کرد و به خانه پدرش رفت. در نهایت نیز تقاضای طلاق داد. در کشاکش این اختلافات خانوادگی و به دلیل تالمات روحی و روانی که داشتم نزد یکی از دوستانم رفتم که تعمیرگاه خودرو دارد. سپس به اتفاق هم به منزل مجردی یکی دیگر از دوستان مشترکمان رفتیم و بساط مشروب خوری را پهن کردیم. بعد از آن در حالی که من به توصیه آن ها یک قرص هم خورده بودم و حال طبیعی نداشتم هر سه نفر سوار خودروی دوستم شدیم تا دوری بزنیم. در این هنگام ناگهان یکی از دوستانم دختری را به طور اتفاقی در خیابان دید که در گذشته با او ارتباط داشت. او در حالی که دختر مذکور را نشانم می داد به من گفت: می توانی او را سوار کنی؟! من هم بدون تامل از خودرو پیاده شدم و به زور و تهدید آن دختر جوان را درون خودرو انداختم و در تاریکی شب به طرف یکی از روستاهای حاشیه بزرگراه آسیایی حرکت کردیم. سپس دوستم خودرو را در گوشه ای خلوت پارک کرد. در این شرایط که «هوس» چشمانمان را کور کرده بود و حال طبیعی هم نداشتیم تصمیم گرفتیم به آن دختر تعرض کنیم، ولی از آزار و اذیت های او چیزی به خاطر ندارم فقط می دانم که وقتی او را در تاریکی شب به محل سکونتش رساندیم من او را تهدید کردم که اگر چیزی از این ماجرا به کسی بگوید روزگارش را سیاه می کنم! بعد از آن هم نمی دانستم که آن دختر ماجرا را به پلیس گزارش داده است و ... اما ای کاش ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است بازجویی های تخصصی از «تبهکاران هوسران» با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد«امیررضا فعال» (رئیس کلانتری معراج) در حالی توسط افسران زبده دایره اطلاعات کلانتری ادامه دارد که یکی از همدستان آن ها هنگام فرار از چنگ قانون مجروح شده است و در مرکز درمانی تحت مداوا قرار دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21121 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۲ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی