درامتداد تاریکی-فاجعه ای به رنگ خون!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- خودروی پدرم را بدون اجازه، از پارکینگ بیرون آوردم تا با دوستانم دور بزنیم به همین دلیل هم «امیرمحمد» سوئیچ را از من گرفت تا او رانندگی کند اما زمانی که با سرعت در بولوار امامیه حرکت می کردیم ناگهان ...

به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات نوجوان 15 ساله ای به نام «احسان» است که بعد از حادثه دلخراش رانندگی در مشهد دستگیر شد و درحالی به کلانتری قاسم آباد انتقال یافت که دوست مورد ادعای وی و دیگر سرنشینان خودرو پس از تصادف هولناک از صحنه حادثه گریخته بودند.

این نوجوان که با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد) و برای ریشه یابی این حادثه تکان دهنده مورد پرسش های تخصصی افسران کارآزموده قرار گرفته بود، درباره چگونگی وقوع این ماجرای دلخراش گفت: وقتی خودروی سمند سفیدرنگ پدرم را از منزل مسکونی خودمان در بولوار فلاحی بیرون آوردم، من در صندلی شاگرد نشستم و «امیرمحمد» هم در حالی پشت فرمان قرار گرفت که 3 تن دیگر از دوستانمان در صندلی عقب نشسته بودند. هنگامی که از سمت میدان امامیه به طرف بولوار میثاق حرکت می کردیم، «امیرمحمد» پدال گاز را فشرد و خودرو خیلی سرعت گرفت. در همین حال ناگهان یک دستگاه پراید جلوی ما پیچید و هنگامی که «امیرمحمد» پدال ترمز را فشار داد ناگهان کنترل فرمان از دستش خارج شد. به همین دلیل خودرو به شدت با جدول فضای سبز برخورد کرد و به آن سوی بولوار رفت و در لاین مخالف چرخید و پس از تصادف با یک سمند نقره ای که در حاشیه خیابان پارک بود، وارد پیاده رو شد و با دو دانش آموزی برخورد کرد که کنار یکدیگر قرار داشتند و ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است در پی وقوع این سانحه دلخراش رانندگی، بررسی های میدانی نیروهای کلانتری قاسم آباد نیز وارد مرحله جدیدی شد. تحقیقات پلیس بیانگر آن بود که حادثه در ابتدای خیابان امامیه 57 رخ داده است و دو دانش آموز 8 و 12 ساله که با یکدیگر برادر بودند، مقابل خودرویی قرار گرفته بودند که هیچ کس کنترل آن را به عهده نداشت. دو برادر خردسال در پی برخورد با خودروی آهنین، هرکدام به سویی پرت شدند و نفس های کودکانه آن ها در گلو ماند. شهروندان و رهگذران در اطراف دو کودک معصوم حلقه زدند اما کاری از دست کسی ساخته نبود. لحظاتی بعد زنگ تلفن امدادگران اورژانس به صدا درآمد و آن ها نیز پیکرهای خون آلود را به 2 مرکز بیمارستانی در منطقه قاسم آباد انتقال دادند ولی خیلی زود خبر مرگ کودک 8 ساله (سهیل) در بیسیم های پلیس پیچید و این گونه پدر و مادری که منتظر رسیدن فرزندانشان بودند، در حالی به سوگ نشستند که هنوز سپهر (فرزند 12 ساله) آنان نفس می کشید و به اتاق مراقبت های ویژه منتقل شده بود. پزشکان لخته خونی را در سر این کودک تشخیص دادند که نیاز به عمل جراحی داشت بنابراین اقدامات درمانی برای نجات برادر بزرگ تر از مرگ ادامه یافت. بنابر گزارش روزنامه خراسان، از سوی دیگر نیز با اعترافات نوجوان 15 ساله ای که مدعی بود خودروی پدرش را در اختیار دوستش قرار داده است، عملیات ردزنی نوجوان فراری از صحنه حادثه، با هدایت سرهنگ زمانی در دستور کار نیروهای کلانتری قرار گرفت و تلاش ها برای دستگیری وی آغاز شد.

شایان ذکر است روز گذشته بر اثر سهل انگاری دستگاه های مسئول ، خبر مرگ دو کودک دانش آموز مذکور در خروجی کانال ها و خبرگزاری ها قرار گرفت که موجب بروز نگرانی و تالمات روحی و روانی در شهروندان شد در حالی که طبق بررسی های خبرنگار خراسان از منابع موثق انتظامی، یکی از کودکان تا لحظه تنظیم خبر (ساعت 21 شب گذشته) در مرکز درمانی بستری بود. خراسان : شماره : 21126 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۸ دي

قتل مرد جوان به دلیل ندادن پول غذا

بامداد روز شنبه هفدهم دی ماه، درگیری مرگباری در یک مغازه جگرکی در محله نعمت‌آباد از سوی رهگذران به مرکز فوریت‌های پلیسی 110 گزارش داده شد که با اعلام این خبر، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل حادثه شدند و تحقیقات ابتدایی را آغاز کردند.به گزارش رکنا، تیم جنایی در محل حادثه با جسد مرد جوانی مواجه شدند که از ناحیه سینه هدف یک ضربه چاقو قرارگرفته و به قتل رسیده بود؛ بررسی‌های بیشتر نشان می‌داد، مرد جوان در یک درگیری 3 نفره با اعضای خانواده صاحب مغازه جگرکی به قتل رسیده است.

کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پس از دریافت این سرنخ مهم، با آغاز تحقیقات از شاهدان عینی این جنایت متوجه شدند، برادر صاحب جگرکی قاتل مرد جوان است پس در گام نخست او به اتهام قتل عمد با ضربه چاقو دستگیر شد.

متهم در بازجویی‌های ابتدایی به تیم تحقیق گفت: مقتول به مغازه ما آمد و چند سیخ جگر سفارش داد اما هنگامی که غذایش تمام شد ادعا کرد پولش را بعداً خواهد داد که سر همین موضوع درگیری خونینی میان ما آغاز شد.

قاتل ادامه داد: در این نزاع خونین، من، پدرم و برادرم با قاتل و برادرش با قمه، چوب و چاقو درگیر شدیم که مقتول در این حادثه با ضربه چاقویی که به سینه‌اش وارد کردم به قتل رسید!

تیم جنایی پس از اعترافات اولیه متهم، او را به همراه برادر و پدرش و برادر مقتول به اتهام مصرف مشروبات الکلی بازداشت و به اداره دهم پلیس آگاهی منتقل کردند.

جسد مقتول برای معاینات دقیق‌تر به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی درباره این پرونده ادامه دارد. خراسان : شماره : 21126 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۸ دي

بعد از 10 بار خواستگاری!

اگرچه بیش از 10 بار به خواستگاری یکی از همشهریانم رفتم که در کنار کارگاه نجاری من سکونت داشتند و بالاخره به آرزویم رسیدم اما اکنون به تحصیلات عالیه همسرم حسادت می کنم و با تحقیر و تمسخر او قصد دارم عقده های روانی ام را تخلیه کنم چرا که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان 35 ساله ای که بعد از 15 سال زندگی مشترک با افکار «طلاق» دست به گریبان بود، با بیان این که فکر می کردم «عشق» به تنهایی می تواند انسان را به خوشبختی برساند درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدرم کارمند یکی از بیمارستان های مشهد بود و به تحصیل فرزندانش اهمیت زیادی می داد. در این میان هر 4 برادرم به تحصیلات عالیه رسیدند و در ادارات دولتی مشغول کار شدند اما من هیچ علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم. پدرم به سختی تلاش می کرد تا من نمرات خوبی کسب کنم و برای این منظور هرکاری انجام می داد ولی تشویق ها و تنبیه های او تاثیری در من نداشت. تا این که بالاخره در کلاس پنجم ابتدایی ترک تحصیل کردم و به بازیگوشی در کوچه و خیابان پرداختم.

وقتی پدرم از تحصیل من ناامید شد، یک روز دستم را گرفت و مرا نزد یکی از دوستانش برد که کارگاه نجاری داشت. او مرا به «استاد اکبر» سپرد تا این حرفه را به من بیاموزد! چرا که پدرم معتقد بود بعد از تحصیل، هر انسانی باید هنری داشته باشد که در زندگی از آن بهره ببرد! خلاصه من هم به این کار علاقه نشان دادم و خیلی زود فوت و فن نجاری را آموختم و مشغول کار شدم.

چند سال بعد با سرمایه ای که پدرم در اختیارم گذاشت، کارگاه کوچکی را راه اندازی کردم و به طور مستقل این حرفه را ادامه دادم. در همین روزها بود که عاشق «فهیمه» شدم. او و خانواده اش از همشهریان نیشابوری ما بودند و در کنار کارگاه من سکونت داشتند اما او دانشجو بود و من مدام با حسرت و افسوس به او می نگریستم که راهی دانشگاه می شد. بالاخره راهی خدمت سربازی شدم اما نمی توانستم عشقم به «فهیمه» را فراموش کنم! این بود که از پدر و مادرم خواستم به خواستگاری او بروند! ولی آن ها با پاسخ منفی روبه رو شدند.

خلاصه حدود 10 بار بعد از پایان خدمت سربازی به خواستگاری «فهیمه» رفتم تا این که او موافقت کرد با من ازدواج کند. حالا همسرم لیسانس داشت و با رفتارهای جذاب و برخوردهای مناسب با دیگران، نظر همه اطرافیانم را به خود جلب کرده بود. «فهیمه» به هیچ وجه ناز نمی کرد شاید باور نکنید اما در طول 15 سال زندگی مشترک، من اشک های او را هم ندیدم. رفتارش کاملا غرورانگیز و مردانه بود و حتی از آرایش های زنانه هم دوری می کرد و در منزل لباس مردانه می پوشید! از سوی دیگر گفتار و رفتارش برای اطرافیانم «حجت» بود. همه او را زنی با شخصیت و مدیر و مدبر می دانستند و سلیقه اش را تحسین می کردند به طوری که دیدن این صحنه ها به شدت مرا آزار می داد. آرام آرام حس حسادت همه وجودم را فرا گرفت چرا که همسرم با افرادی متشخص و تحصیل کرده معاشرت داشت اما دوستان من همه از طبقه ضعیف بودند و این مسائل غرور مرا لکه دار می کرد به گونه ای که حس می کردم دیگران مرا آدم حساب نمی کنند! و هیچ کس نظر مرا درباره موضوعی نمی پرسد و همه به همسرم توجه دارند چون او زنی با فرهنگ و تحصیل کرده است!

تصورم بر این بود که «فهیمه» از بالا به من نگاه می کند و تحصیلاتش را به رخم می کشد! و از ازدواج با من پشیمان است! به همین دلیل همواره سعی می کردم او را نزد دیگران تحقیر کنم و به تمسخر بگیرم! همسرم را نادیده می گرفتم و در جمع بستگان، کوچک ترین نقطه ضعف او را بزرگ نمایی می کردم و به رخش می کشیدم!

«فهیمه» بارها به من توصیه می کرد که فرزندانمان بزرگ شده اند و این رفتارها نزد آن ها درست نیست اما من که به شدت احساس حقارت و کمبود داشتم او را زیر مشت و لگد می گرفتم و کتک می زدم. با وجود این خیلی زود پشیمان می شدم چرا که او را عاشقانه دوست داشتم اما اکنون در دو راهی تردید قرار گرفته ام و ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) بررسی های کارشناسی و روان شناختی این ماجرا، به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد تا این موضوع مورد کنکاش های دقیق علمی و تجربی قرار گیرد!

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21126 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۸ دي

جست وجوی گنج به قیمت جان مرد تهرانی تمام شد!

مرد جوانی که در خانه‌ای در جست‌و‌جوی گنج بود، دچار حادثه شد و به کام مرگ فرو رفت.

به گزارش حادثه 24روز جمعه شانزدهم دی، نیروهای انتظامات بیمارستان شهدای یافت‌آباد مرگ مشکوک مرد جوانی را روی تخت این مرکز درمانی به پلیس گزارش کردند.

با اعلام این خبر، ماموران کلانتری 153 شهرک ولیعصر و گروهی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پا به بیمارستان مدنظر گذاشتند و با جسد مرد حدودا 30 ساله‌ای مواجه شدند که براثر خفگی فوت کرده بود. همچنین در ادامه مشخص شد، متوفی توسط پدر و دوستش به این مرکز درمانی منتقل شده بود.بدین ترتیب کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی، در نخستین گام دوست متوفی را هدف تحقیق قرار دادند؛ وی گفت: در خانه‌ام مشغول کندن چاه برای فاضلاب سرویس بهداشتی بودیم اما ناگهان آب از زیر زمین بالا آمد و متوفی دچار حادثه شد.تیم جنایی هنگامی که متوجه ضد و نقیض گویی‌های دوست متوفی شدند، به خانه مدنظر در محله 45 متری زرند رفتند و با تحقیقات میدانی پی بردند، متوفی و دوستش در حال یافتن گنج در یکی از اتاق‌های خانه بودند که به دلیل شکستگی لوله یا حفر قنات این حادثه مرگبار به وقوع پیوسته است.کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در گام بعدی دوست متوفی را برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده بازداشت کردند.جسد متوفی برای معاینات دقیق‌تر به پزشکی قانونی منتقل شد . بررسی‌های بیشتر درخصوص این پرونده توسط تیم تحقیق ادامه دارد. خراسان : شماره : 21126 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۸ دي

شکنجه مدیر مرکز آموزشی در خلوتگاه مخوف!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- مستخدم یک مرکز آموزشی استثنایی که با همدستی شوهر معتادش، مدیر 64 ساله این مرکز را با توسل به حیله و نیرنگ به خلوتگاه مخوف کشانده و با تهیه «فیلم سیاه» دست به اخاذی میلیاردی زده بودند، در حالی رسوا شدند که دستورات قاطع قضایی و هوشیاری نیروهای انتظامی راز این ماجرای هولناک را فاش کرد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، شنبه گذشته مرد 64 ساله ای سراسیمه و هراسان خود را به کلانتری قاسم آباد مشهد رساند و راز تکان دهنده ای را افشا کرد. او که مدعی بود در مخمصه عجیبی افتاده و هر لحظه احتمال دارد «فیلم سیاهی» از خلوتگاه مخوف در خروجی شبکه های اجتماعی فضای مجازی قرار گیرد، درباره ماجرای شکنجه وحشتناک و اخاذی شیطانی گفت: من مدیر یک مرکز آموزشی کودکان استثنایی هستم که به صورت خیریه ای اداره می شود، از حدود یک سال قبل زنی را برای امور نظافتی و خدماتی مرکز استخدام کردیم که خیلی از نابسامانی اقتصادی در زندگی اش گلایه می کرد. به همین دلیل من گاهی سعی می کردم نیازهای مالی او را برطرف کنم و مبالغی را به او کمک می کردم تا این که مدتی قبل یک روز همین مستخدم با من تماس گرفت و مدعی شد که مشکل حادی دارد و سپس از من خواست به منزلش واقع در منطقه منزل آباد بروم. به او گفتم اگر موضوع مالی است فردا که به مرکز آموزشی آمدی مبلغی را به تو کمک می کنم! ولی او اصرار داشت که باید از نزدیک او را ببینم! این بود که سوار خودروام شدم و به طرف منزل ویلایی آن ها به راه افتادم. بدون آن که به ماجرا مشکوک شوم، خودرو را پارک کردم و وارد خانه آن زن شدم اما هنوز لحظاتی از ورودم نگذشته بود که ناگهان شوهر او پشت سر من به خانه آمد و شروع به زدن تهمت های ناروا و ناسزاگویی کرد. او مدعی بود من برای رابطه شیطانی وارد منزل او شده ام و سروسری با همسرش دارم! تازه فهمیدم که با یک نقشه کثیف به دام افتاده ام اما کاری از دستم ساخته نبود! آن مرد جوان در حالی که با گوشی تلفن فیلم برداری می کرد لباس هایم را با همدستی زنش، از تنم بیرون آورد و سپس با شوکر و رفتارهای شیطانی زننده به شکنجه هولناک من پرداخت. او با تهمت های ناروایی که به من می زد، جیب هایم را خالی کرد و به دنبال دسته چک می گشت ولی من دسته چکی همراهم نداشتم!

شوهر آن زن مستخدم که بیش از 40 سال داشت با تهدید به انتشار آن فیلم کثیف و سیاه در فضاهای مجازی همچنان از لحظات آزار و شکنجه من فیلم برداری می کرد و مدعی بود که باید برای جلوگیری از این رسوایی بزرگ، مبلغ یک میلیارد تومان بپردازم. او حتی به سراغ یک مرد بنگاه دار در همان منطقه رفت و از او خواست تا خودروی مرا به نام او قولنامه کند! با وجود این، مرد بنگاه دار زمانی که وارد خانه شد و اوضاع را بسیار مشکوک دید به بهانه تراشی پرداخت و از نوشتن قولنامه فروش خودداری کرد و رفت!

شاکی 64 ساله ادامه داد: در این شرایط آن زوج جوان که مرا به خلوتگاه مخوف کشانده بودند، با وارد آوردن ضربات شوکر و تهدید به آبروریزی، تقاضای واریز مبالغ نقدی به حساب بانکی خودشان کردند. من هم که در مخمصه وحشتناکی افتاده بودم به ناچار با پسرم تماس گرفتم و از او خواستم مبلغ 20 میلیون تومان به حساب بانکی «م- ر» واریز کند. سپس مبلغ 165 میلیون تومان نیز از حساب بانکی خودم به آن ها پرداختم و بدین ترتیب این زوج اخاذ از شکنجه های جسمی و روحی من دست برداشتند و مرا در حالی رها کردند که مدعی بودند به محض این که سراغ پلیس بروم نه تنها آن فیلم سیاه را بلافاصله منتشر می کنند بلکه ادعای رابطه شیطانی را نیز فاش خواهند کرد.

مدیر مرکز آموزشی در ادامه اضافه کرد: آن ها تا همین روز شنبه به من فرصت دادند که مبلغ 350 میلیون تومان به آن ها بپردازم وگرنه تهدید خود را عملی می کنند! من هم مقداری طلا و مبلغ 500 هزار تومان دیگر برایشان آماده کردم ولی دیگر چاره ای نداشتم که برای رهایی از این شرایط هولناک، به پلیس پناه بیاورم! و ...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است به دنبال اظهارات این مرد میان سال و با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، بی درنگ ماموران انتظامی مراتب را به قاضی خدابنده (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند. مقام ارشد قضایی در مشهد که براساس تجربیات قضایی همه ابعاد این ماجرای تکان دهنده را سنجیده بود، با صدور دستورات قاطعی از نیروهای انتظامی خواست با رعایت موازین شرعی و قانونی و تدابیر پلیسی به کنکاش های دقیق بپردازند و برای دستگیری متهمان وارد عمل شوند! بنابراین طولی نکشید که گروهی از افسران کارآزموده دایره قضایی کلانتری با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) تحقیقات نامحسوس گسترده ای را همزمان با تجزیه و تحلیل های جرم ارتکابی آغاز کردند. بررسی های مقدماتی آنان نشان داد که «م- ر» فردی معتاد و دارای سابقه کیفری است که اسنادی از واریز مبالغی به حساب بانکی وی و همسرش وجود دارد.براساس گزارش روزنامه خراسان، پس از تکمیل تحقیقات نامحسوس، عملیات دستگیری زوج متهم به شکنجه و اخاذی در حالی وارد مرحله جدیدی شد که گروه تخصصی پلیس از راهنمایی ها و تجارب سرهنگ احمد نگهبان( فرمانده انتظامی مشهد) بهره می بردند و بدین ترتیب با یک قرار صوری، زوج مذکور را در خلوتگاه شیطانی و با وجود مقاومت در برابر ماموران، به دام انداختند. در بازرسی از آنان مقادیری طلا، وجه نقد، قمه و شوکری کشف شد که با آن مرد 62 ساله را شکنجه کرده بودند. با انتقال این زوج به مقر انتظامی، بازجویی های فنی از آنان به سرپرستی ستوان خورشیدی (افسر پرونده) در حالی آغاز شد که بررسی گوشی تلفن همراه متهم 42 ساله، راز فیلم سیاه مورد ادعای شاکی را نیز برملا کرد و مشخص شد که زوج مذکور با نقشه کثیف از قبل طراحی شده، از هنگام ورود مدیر مرکز آموزشی به محل اقامت مستخدم تا پایان اخاذی و شکنجه های جسمی فیلم برداری کرده اند.

از سوی دیگر با توجه به حساسیت ماجرا، این پرونده با دستور معاون دادستان مرکز خراسان رضوی در شعبه 612 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد توسط بازپرس سعید مویدی زیر ذره بین قضاوت قرار گرفت و با دستورات ویژه قضایی تحقیق از این زوج جوان در حالی ادامه یافت که متهمان اعتراف کردند قصد اخاذی 350 میلیون تومان از شاکی را داشته اند!

در همین حال متهمان هنگام دستگیری مبلغ 39 میلیون تومان از وجوه اخاذی شده را به شاکی بازگرداندند.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، واکاوی ماجرای «خلوتگاه شیطانی» برای بررسی دقیق زوایای پنهان آن همچنان با دستورات خاص قضایی و زیر نظر رئیس کلانتری قاسم آباد ادامه دارد. خراسان : شماره : 21128 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۰ دي

تاوان ارتباط شیطانی!

تقریبا رابطه من و یکی از دختران کارگاه لو رفته بود که روزی آن دختر ماجرای بارداری اش را پیش کشید، من هم که انتظار چنین موضوعی را نداشتم از شدت ترس و استرس کنترل خودم را از دست دادم. در این هنگام بود که همه کارگران کارگاه را بیرون کردم و در حالی که با یک چهره شیطانی روبه رو بودم ناگهان ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، مرد 45 ساله ای که با شکایت یکی از کارگرانش به کلانتری آبکوه مشهد احضار شده بود، درباره این حادثه وحشتناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یک خانواده 8 نفره زندگی کردم و تا مقطع کاردانی درس خواندم اما بعد از آن ادامه تحصیل ندادم و به پیشنهاد پدرم با دختر عمه ام ازدواج کردم چرا که پدرم اعتقاد داشت او تنها دختری است که عصای روزگار پیری من می شود و از من مراقبت می کند. «ژینوس» یک سال از من بزرگ تر بود و من هیچ گونه احساس عاطفی به او نداشتم و همواره ژینوس را مانند خواهرم می پنداشتم. از سوی دیگر نیز من از همان دوران کودکی به دوستی و رفاقت با افراد کم سن و سال تر از خودم علاقه زیادی داشتم و این حس درباره دختران خیلی بیشتر بود. در واقع نوعی احساس ترحم می کردم ولی هیچ کس احساسات و عواطف مرا درک نمی کرد. با آن که پدرم اوضاع مالی خوبی داشت و مشکلی در این باره نداشتیم اما هیچ کدام از اعضای خانواده ام درباره خواسته ها و تصمیمات مهم زندگی با من سخنی نمی گفتند به همین دلیل همواره در برابر خواسته های پدر و مادرم سکوت می کردم و چیزی نمی گفتم. من با ژینوس ازدواج کردم چون پدرم خواسته بود اما او نیز رفتارهای سنتی داشت و از همان روزهای آغازین زندگی مشترک خودش را درگیر خانه داری وتربیت فرزندانش کرد. در حالی که تقریبا شوهرداری را به فراموشی سپرده بود. من چند نفر کارگر خانم برای کارگاه تولیدی ام استخدام کردم. در میان آن ها دختر 18 ساله ای بود که اوضاع مالی به هم ریخته ای داشت. دوباره حس ترحم و دلسوزی به سراغم آمد و طبق عادت به ماندانا توجه بیشتری داشتم چرا که از همه کارگران کارگاه جوان تر بود و چهره ای مظلوم داشت. طولی نکشید که این حس دلسوزی جای خود را به ارتباطی شیطانی داد و روابط سیاه من و ماندانا هر روز بیشتر شد تا جایی که او افسار مرا در دست گرفت و هر کاری که دوست داشت با من می کرد. حالا دیگر فهمیده بود می تواند به دلیل این ارتباط پنهانی از من اخاذی کند. هر بار که به کارگاه می رفتم تقاضای جدیدی از من داشت به طوری که دیگر همه کارگران کارگاه متوجه این ارتباط شیطانی شده بودند. بالاخره کار به جایی رسید که دیگر اخاذی پول و طلا را کنار گذاشت و از من خواست تا یک خودروی خارجی برایش بخرم! دیگر از رفتارها و خواسته های او کلافه شده بودم و از سوی دیگر هم نگرانی و استرس سراسر وجودم را فرا گرفته بود چرا که می ترسیدم ژینوس از این ارتباط پنهانی مطلع و زندگی ام متلاشی شود. در همین شرایط بود که حدود یک هفته قبل ماندانا وارد اتاقم شد و ادعا کرد باردار شده است و من باید برای این موضوع چاره ای بیندیشم!

سقف اتاق دور سرم می چرخید و نمی توانستم این موضوع را باور کنم. خلاصه آن روز اجازه دادم کارگران زودتر از همیشه کار را تعطیل کنند و به منازلشان بروند. وقتی کارگاه خلوت شد به ماندانا گفتم نتیجه آزمایش را نشانم بدهد اما او نگاهی خشمگین به چهره ام انداخت و گفت: «بعدا می بینی!» و سپس ادامه داد، 2 راه بیشتر نداری یا باید به خواستگاری ام بیایی یا منزل ویلایی ات را به نام من سند بزنی! آن وقت من از زندگی تو می روم! و ...

به او گفتم پس تکلیف این بچه که می گویی چه می شود؟ زیر چشمی نگاهم کرد و گفت شناسنامه اش را به نام خودت بگیر تا او هم از تو ارث ببرد. ماندانا در حالی این سخنان را بر زبان می راند که چهره ای شیطانی داشت. در همین حال ناگهان کنترل خودم را از دست دادم و او را به شدت کتک زدم. بعد هم از کارگاه بیرون رفتم تا این که او از من شکایت کرد اما ای کاش ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است بررسی های قانونی و قضایی درباره این ماجرای تاسف بار با صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21128 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۰ دي

کلاهبرداری با فروش قطعات خودرو در فضای مجازی

توکلی - فردی که در پوشش فروش قطعات خودرو در سایت دیوار از مردم کلاهبرداری می‌کرد،دستگیرشد. به گزارش خراسان،رئیس پلیس فتای استان کرمان بیان کرد:شخصی با حضور در این پلیس در اظهاراتی مدعی شد که با هدف پیدا کردن یک سری قطعات خودرو به سایت «دیوار» مراجعه و با مشاهده آگهی با قیمت بسیار مناسب، با درج‌کننده این آگهی تماس گرفته و مبلغ ۴۵ میلیون ریال واریز کرده است اما طرف مقابل در ادامه دیگر پاسخگوی تماسش نبوده و متوجه شده که قربانی کلاهبرداری شده است. سرهنگ محمدرضا رضایی گفت: کارشناسان پلیس فتا با انجام اقدامات پلیسی و بررسی مستندات جمع‌آوری شده متهم مرتبط با این کلاهبرداری را شناسایی و با دستبند قانون به مقر پلیس منتقل کردند. وی خاطرنشان کرد:متهم با مشاهده مستندات پلیس به جرم خود اعتراف کرد و پس از تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی تحویل مقام قضایی شد. این مسئول انتظامی تاکید کرد: به هیچ عنوان فریب آگهی های وسوسه انگیز فضای مجازی را نخورید و با توجه به فعالیت کلاهبرداران در سایت های واسط آگهی مثل دیوار قبل از مشاهده کالای سفارشی به هیچ عنوان به واریز بیعانه اقدام نکنید. خراسان : شماره : 21127 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۹ دي


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱ | 19:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |