درامتداد تاریکی-دزد دوچرخه ها با رصد فضای مجازی به دام افتاد

100 تصویر از آگهی های فروش دوچرخه های سرقتی در گوشی تلفن یک دزد!

اختصاصی خراسان

سجادپور- سارق معتادی که با دستبرد به پارکینگ و پیلوت واحدهای آپارتمانی در مشهد، دوچرخه های گران قیمت را به سرقت می برد و در سایت های واسطه گر به فروش می رساند با تلاش نیروهای کلانتری معراج مشهد در حالی دستگیر شد که تحقیقات برای دستگیری عوامل مرتبط با این سرقت ها ادامه دارد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، افسران دایره تجسس کلانتری معراج که با استفاده از هدایت های پلیسی فرمانده انتظامی مشهد رصد سایت های واسطه گری را برای شناسایی سارقان و تبهکاران آغاز کرده بودند به سرنخ هایی دست یافتند که نشان از فروش دوچرخه های سرقتی در سایت دیوار داشت. هنوز افسران کارآزموده تجسس با نظارت مستقیم سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج) در حال بررسی سرنخ های موجود در فضای مجازی بودند که شکایت یک مال باخته، عملیات اطلاعاتی پلیس را در این باره متمرکز کرد. این مرد که مدعی بود دوچرخه اش از پیلوت آپارتمانی در بولوار فرامرز عباسی سرقت شده است، به ستوان ابراهیمی (افسر پرونده) گفت: امروز در حالی که برای یافتن دوچرخه ام کالاهای فروش در سایت دیوار را جست وجو می کردم، ناگهان تصویر دوچرخه ام را دیدم که به مبلغ اندکی برای فروش آگهی شده است اما تغییراتی نیز در شکل ظاهری آن ایجاد کرده اند!

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با این شکایت مشخص شد که رصدهای اطلاعاتی پلیس در مسیر درستی قرار گرفته بود به همین دلیل گروهی از افسران دایره تجسس به سرپرستی سرگرد قنبری (رئیس دایره تجسس کلانتری معراج) وارد عمل شدند و با هماهنگی های قضایی، به تحقیق در این باره پرداختند. آن ها با فروشنده دوچرخه ها قرار صوری گذاشتند و به محض این که جوان 27 ساله (فروشنده) وارد کمین نیروهای پلیس شد، عملیات با دستور رئیس کلانتری تغییر کرد چراکه درون پیکان وانتی که دوچرخه فروش مذکور سوار آن بود، چند دستگاه دوچرخه دیگر هم بود که به ظن پلیس سرقتی بودند. در این شرایط نیروهای عملیاتی به دو دسته تقسیم شدند و گروهی به تعقیب وانت پرداختند و راننده آن را داخل یک منزل مسکونی درحالی دستگیر کردند که دوچرخه ها را در آن مکان پیاده کرد. از سوی دیگر همزمان حلقه های قانون بر دستان جوان 27 ساله معتادی گره خورد که سرقرار حاضر شده بود.بنابر گزارش روزنامه خراسان، با انتقال متهمان و 5 دستگاه دوچرخه سرقتی به کلانتری، مشخص شد که راننده وانت برادر جوان سارق بوده و از ماجرای سرقت ها اطلاعی ندارد! اما دزد دوچرخه ها اعتراف کرد در مناطق فرامرز عباسی – آزادشهر و بولوار سجاد، از منازل آپارتمانی که زمین های خالی در اطراف آن ها وجود دارد وارد پیلوت آپارتمان می‌شد و با استفاده از قیچی، قفل دوچرخه ها را می برید و آن را سرقت می کرد.این متهم همچنین در حالی به فروش دوچرخه های سرقتی در سایت دیوار معترف شد که بررسی های پلیس از طریق گوشی تلفن وی به نتایجی رسید که نشان می داد او حدود 100 تصویر (اسکرین شایت) از آگهی های فروش دوچرخه های سرقتی که در سایت های واسطه گر فروخته، تهیه کرده است. به همین دلیل دامنه عملیات پلیس با دستورات قضایی برای کشف سرقت های دیگر گسترده تر شد و تلاش نیروهای انتظامی برای شناسایی مال باختگان ادامه یافت. خراسان : شماره : 21130 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۶ دي

ساخت پلاک های جعلی برای موتورسیکلت های سرقتی

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- با دستگیری یکی از سارقان حرفه ای در مشهد راز ساخت پلاک های جعلی در یک کارگاه تابلوسازی در حالی لو رفت که تحقیقات پلیس از همدستی جاعل و سارق در باند تبهکاران فروش موتورسیکلت‌های سرقتی حکایت داشت.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل منابع و مخبران محلی در تماس با پلیس از ترددهای مشکوک جوانی در بولوار بهمن منطقه خواجه ربیع مشهد خبر دادند که سوار بر مدل های مختلف موتورسیکلت در کوچه و خیابان خودنمایی می کرد.

بررسی های پلیس با واکاوی این اطلاعات بیانگر آن بود که احتمالا موتورسیکلت های مذکور سرقتی هستند چرا که تحقیقات نامحسوس نشان می داد جوان یاد شده اوضاع مالی مناسبی ندارد و بیکار است. بنابراین کنکاش های ماموران دایره تجسس کلانتری خواجه ربیع با صدور دستورات ویژه ای از سوی سرهنگ احمد نگهبان (فرمانده انتظامی مشهد) وارد مرحله جدیدی شد و آن ها پس از جمع آوری اسناد و مدارک به سرنخ هایی از موتورسیکلت های سرقتی در این ماجرا رسیدند.

طولی نکشید که نیروهای انتظامی با کسب مجوزهای قضایی، جوان موتورسیکلت سوار را در مخفیگاهش به دام انداختند و در بازرسی از این مکان، مقادیری مشروبات الکلی به همراه 7 دستگاه موتورسیکلت طرح هوندا کشف کردند که تعدادی از آن ها پلاک جعلی داشت. با انتقال متهم 33 ساله و موتورسیکلت ها به مقر انتظامی مشخص شد که همه موتورسیکلت ها دارای سابقه سرقت هستند. متهم این پرونده در بازجویی ها گفت، موتورسیکلت های بدون تجهیزات ایمنی را از مقابل مراکز تجاری و معابر عمومی سرقت کرده است. وی همچنین در تنگنای سوالات تخصصی به ناچار همدست جاعل خود را لو داد و افزود: یکی از همدستانم که کارگاه خطاطی و تابلوسازی دارد برای موتورسیکلت های سرقتی، پلاک جعلی تولید می کند و سپس موتورسیکلت ها را از طریق فضای مجازی و سایت های واسطه گر با قیمت کمتری به فروش می رسانیم!

سارق حرفه ای ادامه داد: خیلی از افراد طماع نیز فریب می خوردند و با مشاهده قیمت پایین در سایت های خرید و فروش کالا، بلافاصله تماس می گرفتند و موتورسیکلت های سرقتی را می خریدند!

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، به دنبال اعترافات این دزد 33 ساله، بی‌درنگ ماموران انتظامی با هماهنگی های قضایی و راهنمایی های سرهنگ نگهبان عملیات گسترده ای را برای دستگیری تبهکاران دیگر عضو این باند آغاز کردند و موفق شدند تابلوساز 37 ساله را نیز در کارگاه تابلوسازی دستگیر کنند. در همین حال وقتی ماموران وارد محل مذکور شدند، تعداد زیادی پلاک جعلی و وسایل نقلیه موتورسیکلت و خودرو مقابل دیدگانشان قرار گرفت که برخی از آن ها هنوز در حال ساخت بودند و برخی دیگر هم برای نصب روی موتورسیکلت های سرقتی در کنار کارگاه قرار داشتند. در این بازرسی پلاک های جعلی برچسبی نیز کشف و ضبط شد که با انتقال آن ها به مقر انتظامی، بررسی ها گسترده تر و مشخص شد افراد دیگری هم در این سرقت ها نقش دارند که تلاش برای شناسایی افراد دیگر مرتبط با این باند تبهکاری ادامه دارد. در همین حال رئیس پلیس مشهد به شهروندان توصیه کرد ازخرید موتورسیکلت ها به صورت قولنامه ای یا بدون اسناد قانونی خودداری کنند چرا که وسایل نقلیه بدون سند برای پلیس حکم مال سرقتی را دارد. سرهنگ احمد نگهبان خاطرنشان کرد: شهروندان وسایط نقلیه را از فروشگاه های معتبر و رسمی خریداری کنند و به فضای مجازی اعتماد نکنند. خراسان : شماره : 21130 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۶ دي

دختر 12 ساله پدر قاتلش را لو داد

مرد جوان که همسرش را به آتش کشیده بود، به اتهام قتل عمد بازداشت شد. دختر ۱۲ ساله مقتول که شاهد جنایت بود، پدرش را به کارآگاهان جنایی لو داد.به گزارش تسنیم، شنبه بیست و چهارم دی امسال، کارکنان انتظامات بیمارستان مهر در محله انقلاب، مرگ مشکوک زن جوانی را در بخش سوانح سوختگی به پلیس گزارش کردند.با اعلام این خبر به اپراتور مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰، ماموران کلانتری ۱۴۸ انقلاب و تیمی زبده از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی با دستور محمد وهابی، بازپرس ویژه قتل شعبه دوم دادسرای امور جنایی، راهی این مرکز درمانی شدند و تحقیقات ابتدایی را آغاز کردند.تیم جنایی در بیمارستان با جسد زن حدود ۴۰ ساله‌ای مواجه شدند که براثر سوختگی فوت کرده بود. همچنین در بررسی‌های اولیه مشخص شد، همسر متوفی که خودش نیز به دلیل سوختگی در بیمارستان بستری بوده پس از خبردار شدن از مرگ همسرش مخفیانه از این مرکز درمانی گریخته است!تحقیقات میدانی نیز حکایت از آن داشت که ۱۰ روز قبل متوفی و همسرش به دلیل سوختگی به بیمارستان مهر مراجعه کردند اما پرستاران هنگامی که علت سوختگی زن و مرد جوان را پرسیدند با اظهارات ضد و نقیضی از سوی همسر متوفی که دستش دچار سوختگی شده بود، مواجه شدند!بررسی‌های کارآگاهان اداره دهم ادامه داشت تا این که دختر ۱۲ ساله مرد جوان و متوفی، راز جنایت هولناکی را فاش کرد. دختر خردسال هنگامی که متوجه شده بود مادرش به کام مرگ فرو رفته است، ابتدا به دایی خود و سپس به تیم جنایی گفت: ۱۰ روز قبل پدر و مادرم در خانه با یکدیگر دعوا کردند که در جریان این درگیری، پدرم با بنزین مادرم را به آتش کشید!تیم جنایی پس از دریافت این اطلاعات مهم و با در دست داشتن هویت متهم، مرد جنایتکار را خیلی زود قبل از این که از محله انقلاب خارج شود، دستگیر کردند. متهم پس از بازداشت در تحقیقات اولیه مدعی شد، همسرش در جریان درگیری خودش را آتش زده و او بی‌گناه است. خراسان : شماره : 21130 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۶ دي

رازی در نیم قرن سکوت!

با آن که مهم‌ترین راز زندگی ام را بیش از نیم قرن در سینه ام حفظ کردم و شوهرم نیز این راز را هیچ گاه به خاطر من فاش نکرد اما اکنون شوهرم دار فانی را وداع گفته است و خواهرانش فقط به خاطر ارثیه حتی وصیت نامه برادرشان را هم جعلی می خوانند و مرا جادوگری خطاب می کنند که هرکاری را انجام می دهم و...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 67 ساله ای است که برای جلوگیری از افشای یک راز 50 ساله به مشاور کلانتری آبکوه پناه آورده بود. این زن که مدعی بود افشای این راز، زندگی چند انسان را نابود خواهد کرد، به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: هنوز به 17 سالگی نرسیده بودم که «آرمان» مرا از خانواده ام خواستگاری کرد. او به تازگی از خدمت سربازی بازگشته بود و در کنار پدرش تجارت می کرد. پدر آرمان، اوضاع مالی خوبی داشت و به همین دلیل خیلی زود امور تجاری شرکت را به پسرش سپرد و خودش وارد فعالیت های ساخت و ساز مسکن شد. خلاصه چند روز بعد از خواستگاری مراسم عقدکنان به راه افتاد و من علاقه عجیبی به «آرمان» پیدا کردم. البته من هم مانند دیگران او را در زندگی مشترک «حجی» صدا می زدم چرا که مادرش هنگام عزیمت به «حج» او را باردار بود ولی «آرمان» همیشه مرا با لفظ خانم یا عزیزم خطاب می کرد به طوری که علاقه و احترام ما به یکدیگر زبانزد فامیل بود. بالاخره چند سال بعد از ازدواج تصمیم گرفتیم تا فرزندی به دنیا بیاورم اما متاسفانه بعد از گذشت 10 سال، من باردار نشدم. این موضوع به حدی نگرانم کرد که روح و روانم به هم ریخت. به هر پزشکی سر می‌زدیم و به بسیاری از مراکز درمان ناباروری مراجعه می‌کردیم. حتی به استان یزد هم رفتیم ولی مداوا نشدم. پزشکان تشخیص دادند که من مشکل دارم و نمی توانم باردار شوم. در این شرایط به «حجی» پیشنهاد کردم که از هم جدا شویم اما او با ناراحتی گفت: اگر این مشکل از من بود تو حاضر می شدی طلاق بگیری؟ او با سکوت من ادامه داد: به زندگی شیرین خودمان بچسب! خدا بزرگ است! بالاخره مدتی بعد به «حجی» گفتم با یک زن دیگر ازدواج کن، وقتی او فرزندی به دنیا آورد، او را بزرگ می کنیم و با آن زن هم شرط کن که بعد از تحویل فرزند، طلاق بگیرد! اگرچه «حجی» با این پیشنهاد مخالفت می کرد اما بالاخره در برابر اصرارهای من تسلیم شد و من هم خودم زن مطلقه ای را پیدا کردم و همه شرط و شروط را با او درمیان گذاشتم. خلاصه «حجی» او را به عقد موقت خودش درآورد و من زمانی که فهمیدم «سوزان» باردار شده است، دیگر از خانه بیرون نرفتم و ارتباطم را با همه نزدیکان و بستگانم قطع کردم. به آن ها می گفتم از طریق شیوه ای علمی و تخصصی در یکی از مراکز مهم درمان ناباروری کشور باردار شده ام و پزشکان تاکید کرده اند که باید استراحت مطلق داشته باشم! بالاخره «سوزان» پسری زیبا به دنیا آورد که من نام او را «سامیار» گذاشتم و او را به عنوان پسر خودم به اطرافیان معرفی کردم. «سوزان» هم بعد از این که پول زیادی از «حجی» گرفت، به دنبال سرنوشت خودش رفت و دیگر هیچ گاه او را ندیدم. حالا زندگی ما صفای دیگری یافته بود و عشق و علاقه ما به این کودک هر روز بیشتر می شد.

«سامیار» بزرگ شد و در رشته مهندسی نقشه کشی ساختمان، تحصیل کرد. بزرگ شدن پسرم را لحظه به لحظه با همه وجودم حس می کردم تا این که او بعد از دانش آموختگی از یکی از دانشگاه های معتبر تهران، دختر زیبایی را پسندید و با هم ازدواج کردند. من و «حجی» هم برایش سنگ تمام گذاشتیم تا هیچ کمبودی نداشته باشد. اگرچه بعد از ازدواج او خودش با سرمایه ای که «پدرش» در اختیارش گذاشت یک شرکت بزرگ نقشه کشی تاسیس کرد و هم اکنون اوضاع مالی خوبی دارد ولی آن زمان ما دوست داشتیم تا پسرمان عروسی باشکوهی برگزار کند! بالاخره این روزهای شیرین هم سپری شد و من و «حجی» با نوه هایمان دلخوش بودیم که سال گذشته ناگهان دست تقدیر آن روی روزگار را هم نشانم داد و عزیزترین موجود زندگی ام را از من گرفت. «حجی» که دچار یک بیماری نادر شده بود، یک روز با «ایست قلبی» جان خود را از دست داد و مرا تنها گذاشت. با وجود این، مدتی قبل خواهران «حجی» در حالی تقاضای «ارثیه» کردند که مقابل «سامیار» خطاب به من گفتند «برادر ما فرزندی نداشت و معلوم نیست تو چگونه با جادوگری این بچه (سامیار) را به دامن او انداختی! وقتی وصیت نامه «حجی» را نشان‌شان دادم، با خنده ای مزبوحانه گفتند: از جادوگر هرکاری برمی آید، این هم جعلی است! در این هنگام پسرم که با «تردید» به من خیره شده بود با بغضی آشکار گفت: یعنی شما مادر من نیستید؟ اشک ریزان فریاد زدم ، این ها دروغ می گویند پسرم! تو از خون ما هستی! و... حالا هم که قرار است آزمایش دی ان ای همه چیز را فاش کند، خیلی می ترسم که زندگی چند نفر در مسیر نابودی قرار گیرد چرا که این ارثیه لعنتی...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، رسیدگی کارشناسی و روان شناختی این ماجرا با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21130 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۶ دي

سرگذشت عجیب دانشجوی پزشکی

پدرم وقتی که فهمید من در چه منجلابی گرفتار شده ام بیشتر از چند ماه دوام نیاورد و از شدت غصه ناگهان دچار ایست قلبی شد و از دنیا رفت. مادرم نیز در بیمارستان تحت درمان های پزشکی قرار گرفت اما هیچ گاه به روی خودش نیاورد که من این بلاها را سر خانواده ام آورده ام و ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 30 ساله ای است که در دانشگاه علوم پزشکی یکی از شهرهای خراسان رضوی تحصیل می کند. او که با کمک مادرش از منجلابی وحشتناک رهایی یافته درباره سرگذشت عجیب خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یکی از شهرهای مرزی خراسان رضوی به دنیا آمدم ودر کنار هفت خواهر و برادر دیگرم بزرگ شدم البته من آخرین فرزند و به قول معروف «ته تغاری» بودم و به همین دلیل خانواده ام توجه زیادی به من داشتند. پدرم بازاری بود و درآمد خوبی داشت در عین حال مادرم نیز در خانه کارگاه خیاطی راه اندازی کرده بود و من هم این هنر را از مادرم به خوبی آموختم چرا که او زنی هنرمند و خوش سلیقه بود.

وقتی به سن نوجوانی رسیدم بیشتر از گذشته مورد لطف و توجه اطرافیانم بودم چرا که دختری شیرین زبان و شاداب بودم. اگرچه از نظر ظاهری چهره زیبایی نداشتم اما به دلیل همین شیطنت ها و بذله گویی ها در قلب دیگران جای می گرفتم و بستگانم خیلی به من ابراز محبت می کردند. در این میان پدرم همواره مرا «دکتر فوزیه» صدا می زد و معتقد بود که من روزی پزشک می شوم!

او به همین دلیل هر بار که بیمار می شد به اطرافیان می گفت: روزی فرا می رسد که من دیگر به پزشک نیازی نخواهم داشت چرا که «دکتر فوزیه» سرآمد پزشکان شهر می شود! خلاصه در همین روزها بود که زمان آزمون سراسری فرا رسید و پدرم با آن که کهولت سن داشت اما مرا تا محل آزمون همراهی کرد. از این که او مرا «دکتر» صدا می کرد لذت می بردم و تلاش می کردم تا روزی این آرزوی خودم و خانواده را محقق کنم! بالاخره بعد از دو سال شرکت در آزمون سراسری در رشته پزشکی یکی از دانشگاه های معتبر پذیرفته شدم و در خوابگاه دانشجویی اقامت کردم. در همان روز اول ورود به دانشگاه بود که «آزیتا» توجهم را به خود جلب کرد. او در ترم سوم مشغول تحصیل بود و من خیلی زود با او صمیمی شدم. زندگی در محیط شهری که در آن تحصیل می کردم به شدت مرا تحت تاثیر خود قرار داده بود تا این که یک سال بعد «احد» وارد زندگی ام شد. او هم دانشجوی پزشکی بود و چند بار در کتابخانه دانشگاه همدیگر را دیده بودیم. مدتی با «احد» ارتباط داشتم با آن که ظاهرم زیبا نبود ولی احساس می کردم او مرا دوست دارد به همین دلیل عاشقانه به او دل بستم ولی یک روز «احد» مرا رها کرد و برای ادامه تحصیل به آلمان رفت. ضربه روحی بدی خوردم و به دختری منزوی تبدیل شدم. دیگر از آن دختر بذله گو و شاداب هیچ اثری نبود و من بقیه اوقاتم را با دخترانی می گذراندم که به قول معروف شکست عشقی خورده بودند و قصد انتقام از پسرها را داشتند . حالا دیگر باخرید چند سیم کارت مختلف، با پسرها رابطه برقرار می کردم و آن ها را سرکار می گذاشتم. من دانشجوی پزشکی بودم و خیلی از آن ها عاشقم می شدند. من هم بعد از این که کاملا آن ها را به قول معروف تیغ می زدم و سرکیسه می کردم ، سیم کارتم را عوض می کردم و به تلفن هایشان پاسخ نمی دادم. حدود 20 پسر را با همین طریق حیران و سرگردان کردم. دیگر کمتر به خوابگاه دانشجویی می رفتم و اوقاتم را با دوستانم در پارتی های شبانه می گذراندم. برای آن که از دیگران کم نیاورم شروع به مصرف سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی کردم این درحالی بود که هیچ کدام از اطرافیانم حتی سیگار هم نمی کشیدند! درس و دانشگاه هم برایم بی معنی شد و دو ترم تحصیلی را مشروط شدم. همه افکارم در مهمانی های شبانه و دورهمی های مختلط خلاصه شده بود. در یکی از شب هایی که امتحان داشتم یکی از دوستانم قرصی را به من داد که بتوانم بیدار بمانم و درس بخوانم چرا که اگر یک ترم دیگر مشروط می شدم باید با دانشگاه خداحافظی می کردم اتفاقا نمره ام در آن امتحان عالی شد اما خودم در منجلابی وحشتناک گرفتار بودم. پدر و مادرم وقتی به دیدارم می آمدند از رفتار و گفتارم بسیار نگران می شدند اما چیزی به روی من نمی آوردند و فقط نصیحتم می کردند! من هم کمتر به شهرستان می رفتم و از معاشرت با فامیل دوری می کردم. معتاد به آن قرص ها شده بودم و رفتارهایم به شدت تغییر کرده بود. تا این که روزی در منزل به دلیل مصرف زیاد قرص، دچار تشنج شدم و پدر و مادرم مرا به بیمارستان رساندند. آن جا بود که همه چیز لو رفت و خانواده ام در جریان خلافکاری های من قرار گرفتند اما هنوز خودم باور نداشتم که علاوه بر همه گناه هایم به یک معتاد حرفه ای تبدیل شده ام.

چند ماه بعد پدرم سکته کرد و مادرم نیز در بیمارستان تحت درمان قرار گرفت. بالاخره با کمک مادرم و اطرافیانم در یکی از مراکز درمانی مشهد بستری شدم و خودم را پیدا کردم.اکنون دو سال از آن ماجرا گذشته است و من که چند ترم مرخصی گرفته بودم دوباره در دانشگاه مشغول تحصیل شدم تا گذشته را جبران کنم و ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است اقدامات مشاوره ای برای این دختر جوان با دستور سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21131 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۷ دي

کلاهبرداری با رسیدساز جعلی

توکلی- عامل کلاهبرداری اینترنتی به دام پلیس فتا افتاد. به گزارش خراسان فرمانده انتظامی شهرستان بم در این باره اظهار کرد:به دنبال شکایت چندین نفر از شهروندان بمی مبنی بر کلاهبرداری با ارائه رسید جعلی، موضوع در دستور کار پلیس فتا قرار گرفت.سرهنگ یوسف سلیمانی ادامه داد: در این زمینه ماموران پس از انجام تحقیقات و بررسی های گسترده، متهم را که جوانی ۲۰ ساله بود ، شناسایی و این فرد را با ردزنی و دنبال کردن یک شیوه و شگرد خاص دستگیر کردند.وی گفت: این متهم در بازجویی های انجام شده خود بیان کرد با استفاده از نرم افزار رسید ساز جعلی، به فروشندگان وانمود می کرده که بهای کالا و خدمات ارائه شده را پرداخت کرده و به این طریق ضمن فریب این افراد از آنان کلاهبرداری می کرده است.این مسئول انتظامی با اشاره به این که تاکنون یک میلیارد و ۱۰۰میلیون ریال از 10 نفر توسط این متهم کلاهبرداری شده است ، تصریح کرد: احتمال می رود اقدامات این فرد گسترده تر نیز باشد که توصیه می شود برای جلوگیری از بروز این گونه کلاهبرداری ها، از صحت پیامک واریز مطمئن شوند و موجودی حساب خود را بررسی کنند.وی بی توجهی و رعایت نکردن نکات امنیتی در فضای مجازی را زمینه ساز کلاهبرداری از شهروندان ذکر کرد. خراسان : شماره : 21131 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۷ دي


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱ | 21:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |