درامتداد تاریکی-غافلگیری وحشتناک!

سعادت و خوشبختی من بعد از ازدواج با جوانی که مدعی بود عاشقانه مرا دوست دارد و نمی گذارد غمی در چهره ام نمایان شود فقط 7 ماه طول کشید چرا که بعد از آن چنان مرا به طرز وحشتناکی غافلگیر کرد که ...

زن 29 ساله با بیان این که من معتاد نیستم، اما اعتیاد دیگران زندگی مرا هم تباه کرد، درباره سرگذشت خود به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: پدرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت اما سرکار می رفت و ما کمبودی در زندگی احساس نمی کردیم در این میان گاهی برخی از دوستان نزدیک پدرم به اتاقی می آمدند که در پشت بام منزل مسکونی ساخته بودیم و پدرم برای رعایت حال ما در آن جا مواد مخدر مصرف می کرد ولی از حدود یک سال قبل با جوان 30 ساله ای به نام «حداد» آشنا شده بود که به اصطلاح برایش مواد مخدر مرغوب تهیه می کرد، اما خودش لب به مواد افیونی نمی زد! «حداد» خیلی زود با برادرم نیز صمیمی شد و در حالی که ادعا می کرد از یک سال قبل همسرش را طلاق داده است روزی مرا از پدرم خواستگاری کرد. این ماجرا در شرایطی رخ داد که من هم به خاطر رویاها و آرزوهایی که در سر داشتم خواستگارانم را یکی پس از دیگری رد کرده بودم و حالا افرادی قصد ازدواج با مرا داشتند که یا باید همسر دوم می شدم یا با افراد میان سالی ازدواج می کردم که به هر طریقی همسرشان را از دست داده بودند! همه اطرافیانم خواستگاران خوب گذشته را به رخم می کشیدند و مرا به دلیل تجرد تا این سن و سال سرزنش می کردند.

از سوی دیگر نیز «حداد» مردی بسیار چرب زبان و خوش برخورد بود که با تعریف و تمجیدهای چاپلوسانه، خودش را در قلب همه جا می کرد. او در عین حال مردی ولخرج بود و از نظر مالی اوضاع خوبی داشت. به همین دلیل هم اعضای خانواده ام اصرار داشتند که او مرا خوشبخت می کند. وقتی با «حداد» به گفت وگو نشستم او چنان از وقار و اخلاق من تعریف می کرد و راه سعادت و خوشبختی را نشانم می داد که در پوست خودم نمی گنجیدم. «حداد» مدعی بود هیچ گاه نمی گذارد رنگ غم در چهره ام نمایان شود و برای سعادت من هرکاری انجام می دهد! خلاصه من هم به توصیه خانواده ام و بدون این که درباره علت و انگیزه طلاق همسر «حداد» یا درباره وضعیت اجتماعی او تحقیقی انجام بدهیم پای سفره عقد نشستم و بنا به خواست «حداد» یک ماه بعد هم زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

«حداد» چیزی از نظر مالی برایم کم نمی گذاشت و من روزهای شیرینی را سپری می کردم اما حدود 6 ماه بعد حادثه ای رخ داد که زندگی ام را نابود کرد. آن روز «حداد» مقابلم ایستاد و گفت: امروز سرکار نمی رود و قصد دارد مرا غافلگیر کند. هرچه اصرار کردم چیزی نگفت و فقط تکرار می کرد که بهترین و لذیذترین غذا را برای شام درست کن! تا عزیزترین فرد زندگی ام را نیز در همین جشن شبانه به تو معرفی کنم! با این جمله «حداد» بیشتر به فکر فرو رفتم چرا که او فقط مادرش را عزیزترین موجود زندگی اش می دانست. خلاصه او بیرون رفت و من هم مشغول تمیزکاری و شست وشو شدم و حتی شیرینی و میوه هم خریدم و قورمه سبزی را هم بار گذاشتم. وقتی به تعمیرگاه موتورسیکلت «حداد» زنگ زدم کسی پاسخ تلفن را نداد و این گونه فهمیدم که او سرکار نرفته است. خلاصه همه چیز را به زیباترین شکل آراستم و تدارک دیدم چون فکر می کردم شاید قرار است برای من و به مناسبتی که فراموش کرده ام جشن بگیرد! بی صبرانه منتظر حضور همسرم بودم که ناگهان صدای زنگ مرا از افکارم بیرون کشید. با خوشحالی به طرف در دویدم و آن را باز کردم، اما در یک لحظه از آن چه می دیدم شوکه شدم. اشک در چشمانم حلقه زد و از این غافلگیری وحشتناک خشکم زده بود. «حداد» همسر سابقش را همراه خودش به خانه آورده بود که من تصویر او را بارها در آلبوم خانه دیده بودم.«حداد» با بی شرمی مقابلم قرار گرفت و با معرفی محترمانه «سوسن»، او را عزیزترین موجود زندگی اش خواند و گفت: من و «سوسن» با آن که در کش وقوس طلاق بودیم ،اما هیچ گاه به طور رسمی از یکدیگر جدا نشدیم. بعد از آن که من با تو ازدواج کردم تا از او زهر چشم بگیرم، «سوسن» هم متوجه اشتباهات خودش در زندگی شد و تصمیم گرفت به زندگی اش بازگردد و گذشته ها را جبران کند! اکنون نیز ملکه زندگی ام را به خانه اش بازگردانده ام تا دوباره شیرینی های زندگی را تجربه کنیم و ...

دیگر چیزی نمی فهمیدم ،سقف پذیرایی دور سرم می چرخید که کیف دستی ام را برداشتم و به خانه پدرم رفتم. آن جا بود که فهمیدم برادرم نیز از مدتی قبل دچار اعتیاد شده و در این مدت «حداد» مواد مخدر او را هم تامین می کرد و به همین دلیل اصرار به ازدواج من با او را داشت. از سوی دیگر تازه متوجه شدم که «حداد» خودش عامل توزیع مواد مخدر است و من به راحتی فریب چرب زبانی هایش را خورده ام و ...

ماجرای واقعی براساس سرگذشت یکی از مخاطبان خراسان . خراسان : شماره : شماره : 21143 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۱ بهمن

معمای تنفس مصنوعی به مرد کریستالی!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- مردی که به اتهام قتل مرد کریستالی پای میز محاکمه نشسته بود در آخرین دفاعیات خود مدعی شد که برای نجات مرد معتاد از مرگ، نه تنها به وی تنفس مصنوعی داده ،بلکه دوستش نیز رگ های او را با تیغ زده است تا نفس بکشد!

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، صبح دهم اسفند سال 97 بود که زنی برای ریختن مقداری پسماندهای بنایی از منزل بیرون آمد و به زحمت کیسه حاوی خاک، گچ و سیمان را تا کنار محفظه نخاله های سیمانی حاشیه خیابان کشاند، اما وقتی قصد داشت نخاله ها را درون محفظه فلزی (باکس) بریزد ناگهان با کیسه سفید رنگ بزرگی روبه رو شد که بخش زیادی از فضای محفظه فلزی نخاله ها را اشغال کرده بود. او ابتدا تصور کرد برخی از همسایگان زباله های شهری را درون محفظه فلزی ریخته اند، اما در یک لحظه نمایی از پیکر انسانی را درون کیسه دید و هراسان و وحشت زده ماجرا را به اهالی محل اطلاع داد. طولی نکشید که با حضور پلیس و قاضی ویژه قتل عمد در بولوار یاران، بررسی ها در این باره آغاز و مشخص شد که درون کیسه جسد مردی حدود 50 ساله قرار دارد که دست و پاهایش با طناب بسته شده بود. اگر چه هیچ گونه مدارک شناسایی کنار جسد پیدا نشد، اما اهالی محل او را شناختند و اظهار کردند که مرد مذکور (مقتول) به خرید و فروش ضایعات اشتغال داشت و او را چند بار در همین محل (بولوار یاران) دیده اند. ادامه بررسی های قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه پرونده های جنایی در زمان وقوع حادثه) بیانگر آن بود که مرد 50 ساله دارای سابقه کیفری است و احتمالا فرد یا افرادی پیکر او را سپیده دم به داخل محفظه فلزی نخاله های ساختمانی انداخته و متواری شده اند! گزارش روزنامه خراسان حاکی است، مدتی بعد و با رصدهای میدانی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی، پاتوق مرد معتادی به نام «علی- ت» در همان نزدیکی شناسایی شد که مرد 50 ساله نیز به منزل وی رفت و آمد داشت. از سوی دیگر بازبینی دوربین های ترافیکی عامل انتقال و رها کردن جسد در محفظه نخاله های ساختمانی را لو داد و مشخص شد که «علی – ت» جسد «عبدا...- س» را که درون کیسه سفید رنگ قرار داشت با یک دستگاه گاری حمل ضایعات به بولوار یاران انتقال داده و درآن جا رها کرده است. با به دست آمدن این اسناد مهم، بی درنگ متهم مذکور دستگیر شد و به مقر انتظامی انتقال یافت ،اما او با تایید این که عبدا... (مقتول) را می شناسد ارتکاب جنایت را انکار کرد و مدعی شد که عبدا... بر اثر مصرف زیاد مواد مخدر (کریستال) جان باخته است. او در اعترافات خود گفت: من او را نکشتم. آن روز چند نفر دیگر هم در منزل من حضور داشتند. عبدا... قبلا هم چند بار به خانه من آمده بود ولی هیچ وقت آن جا نمی خوابید. آن روز هم هنگام غروب بود که دوباره برای مصرف مواد مخدر به خانه ام آمد و من هم مدتی بعد از مصرف کریستال به دنبال جمع آوری ضایعات رفتم ولی بعد بچه ها گفتند که حال عبدا... خراب شده و به او تنفس مصنوعی دادیم که بعد از آن هم یکی دو تا از بچه ها او را بیرون بردند.در همین حال خواهر مقتول نیز به عنوان یکی از اولیای دم به قاضی پرونده گفت: برادرم مجرد بود و گاهی به منزل من یا منزل خواهر دیگرم می آمد چون پدر و مادرم از دنیا رفته اند و او کسی را نداشت، او یک روز قبل از زندان آزاد شده بود و من چون در منزل نبودم به جای دیگری رفته بود. ابتدا فکر می کردم نزد دوستانش رفته است، اما روز بعد از طریق کلانتری متوجه شدیم جسدش پیدا شده است.

به همین دلیل هم از «علی – ت» که منزلش پاتوق معتادان است شکایت داریم و تقاضای قصاص نفس می کنیم!

بنا بر گزارش روزنامه خراسان، پس از تکمیل تحقیقات در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، کیفرخواست این پرونده جنایی صادر شد و متهم که فرد دیگری را به عنوان مباشر در جرم معرفی نکرده بود، در شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پای میز محاکمه نشست. این بار او در برابر قضات باتجربه ای قرار گرفت که راهگشای پرونده های پیچیده تر از این جنایت نیز بوده اند.

«علی- ت» که تلاش می کرد پای یک کارتن خواب دیگر را به این پرونده جنایی بکشاند به قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی گفت: عبدا... از زندان آزاد شده بود که به منزل ما آمد تا مواد مصرف کند به او گفتم چون دراین مدت بدنت از سم مواد مخدر پاک شده است زیاد مصرف نکن! اما قبول نکرد. وقتی من برای خرید سیگار از خانه خارج شدم ناگهان خواهرم مرا صدا زد و گفت: حالش خراب شد! من هم به او تنفس مصنوعی دادم ولی به اورژانس زنگ نزدم چون می ترسیدم.

قاضی : عبدا... در چه ساعتی وارد منزل شما شد؟ حدود غروب بود ولی بعد از یک ساعت حال او خراب شد و هرچه تنفس مصنوعی دادم باز هم نفس نکشید!

تصاویر دوربین های ترافیکی نشان از آن دارد که شما ساعت 4 بامداد جسد را به بیرون انتقال داده اید! درست است؟ بله! قبل از آن جسد را در خانه گذاشته بودم تا در فرصت مناسب بیرون ببریم.

با چه کسی جسد را بیرون بردید؟ خودم و احمد (یکی از معتادان کارتن خواب) جسد را درون کیسه و پلاستیک گذاشتیم و با گاری حمل ضایعات به بیرون بردیم!

درباره آثار ضرب و جرح روی پیکر مقتول چه توضیحی دارید؟ او با چه فرد یا افرادی درگیر بود؟ دوستم با تیغ بدن او را می زد تا خون بیاید که بتواند نفس بکشد!

در زمان فوت چه کسانی در محل بودند؟ خانواده خودم، پدر و مادر و خواهرم که در طبقه بالا مستاجر هستند. برادرم و دوستم احمد بود.

چگونه به او تنفس مصنوعی دادید؟ روی سینه اش و دهان به دهان هم نفس دادم، اما دیدم باز هم نفس نمی کشد!

چه کسی دست و پاهای او را با طناب بست؟ من خودم به تنهایی دست و پاهایش را با طناب و کمرش را هم به پاهایش بستم و داخل کیسه کردم و دوستم فقط زمانی که پیکر او را داخل گاری ضایعات گذاشتم به من کمک کرد و گاری را هل داد تا دو کوچه بالاتر درون باکس نخاله رها کردم.

چقدر تنفس مصنوعی دادید؟ نیم ساعت .

اختلافی با هم داشتید؟ نه! هیچی!

پس چرا این گونه دست و پاهایش را بستید و درون نخاله ها رها کردید؟ هول شده بودم!

مگر چکار کرده بودی؟ هیچی فقط ترسیدم!

احمد (دوست متهم) هم نفس مصنوعی داد؟ نه!

این فردی که «احمد» نام دارد الان کجاست؟ نمی دانم او کارتن خواب است و خبری ندارم!

شما برای خرید سیگار بیرون رفته بودی وقتی بازگشتی چه دیدی؟ وقتی از مغازه بازگشتم خواهرم مرا صدا زد و گفت: دوستت در حیاط منزل افتاده است من دیدم چهره او کبود شده به همین دلیل رگش را زدم و عملیات احیا را انجام دادم.گزارش روزنامه خراسان حاکی است ،با توجه به اظهارات و اعترافات متهم در جلسات محاکمه، قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی با استدلال های منطقی و قانونی بسیاری از دفاعیات وی و وکیل مدافع او را منطبق با واقعیت ندانستند چرا که طبق نظر پزشکی قانونی مرد 50 ساله بر اثر خفگی جان باخته است و کبودی صورت که متهم ابراز می دارد نیز از مرگ بر اثر خفگی حکایت دارد و حتی اگر عملیات احیا هم انجام شده، از جمله اقداماتی است که می تواند به دلیل پشیمانی صورت گرفته باشد.از سوی دیگر متهم مدعی است که به افرادی مواد هم می فروخته است و در این خصوص نیز عبدا... (مقتول) پول مواد را نداده بود و بین آن ها درگیری رخ داده و متهم با فشردن گلوی وی قصد داشته او را بترساند و از طرف دیگر هم اقدامات متهم ، رفتاری نوعا کشنده بوده است. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، پس از پایان جلسات محاکمه، قضات دادگاه وارد شور شدند و به زودی رای خود را درباره معمای این پرونده جنایی صادر خواهند کرد . خراسان : شماره : شماره : 21143 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۱ بهمن

راز دستبرد عجیب به خودروها!

اعضای این باند طوری شیشه عقب خودروها را می شکستند که حتی دزدگیرها نیز به صدا درنمی آمدند

سیدخلیل سجادپور- عاملان دستبرد شبانه به خودروهای داخل پارکینگ مجتمع های مسکونی در حالی با شلیک بامدادی پلیس مشهد دستگیر شدند که ماجرای سرقت های اعضای این باند 5نفره ابعاد گسترده تری یافته است.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، همزمان با آغاز طرح تشدید مقابله با سرقت های شبانه در مشهد که از مدتی قبل با تدابیر رئیس پلیس مشهد در دستور کار نیروهای انتظامی قرار گرفته است، گروهی از افسران تجسس کلانتری فراجا نیز به منظور پیشگیری و مبارزه با سرقت های خیابانی وارد عمل شدند. آن ها با تقویت گشت های نامحسوس، اماکن و خیابان هایی را زیر چتر اطلاعاتی گرفتند که احتمال تردد سارقان در آن ها وجود داشت. بنابر گزارش روزنامه خراسان، در حالی که نیروهای گشت عملیات انتظامی را در بولوار پیروزی مشهد ادامه می دادند ناگهان در هوای گرگ و میش بامدادی به خودروی پرایدی مشکوک شدند که در اطراف مجتمع های مسکونی دور می زد. ماموران با مشاهده زن جوانی که در صندلی جلو نشسته بود و اطراف را می پایید، به فرضیه نخ نمایی رسیدند که سارقان برای فریب شهروندان از حضور یک زن جوان در خودروها استفاده می کنند. به همین علت آن ها بلافاصله پلاک خودرو را از مرکز فرماندهی استعلام کردند و در همین هنگام نیز به تعقیب نامحسوس پراید پرداختند. طولی نکشید که سرقتی بودن خودروی پراید در بی سیم ها پیچید و بدین ترتیب عملیات «توقف خودروی سرقتی» در دستور کار قرار گرفت اما راننده جوان خودرو با شنیدن فرمان «ایست» بی درنگ پدال گاز را فشرد و در خلاف جهت حرکت خودروها فرار کرد. تیراندازی هوایی عوامل گشت انتظامی هم فایده ای نداشت و لاستیک های پراید با سرعت وحشتناکی بر آسفالت خیابان می چرخید. ماموران که حالا دیگر تلاش می کردند تا حلقه محاصره را تنگ تر کنند با صدور فرمانی از سوی سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری فراجا) شلیک به سوی خودرو را در حالی آغاز کردند که چند گروه عملیاتی دیگر نیز عازم بولوار پیروزی شدند.چند گلوله لاستیک های پراید را شکافته بود به طوری که دیگر خودروی مذکور روی رینگ ها قرار گرفته و صدای دلخراشی را در شهر به راه انداخته بود. طولی نکشید که نیروهای کمکی از راه رسیدند و مسیر فرار راننده پراید را سد کردند. مرد جوان که قصد داشت با رها کردن خودرو به داخل کوچه های نیمه تاریک بگریزد، با چند فن دفاع شخصی زمین گیر شد و به همراه زن 26 ساله به مقر انتظامی انتقال یافت.

این متهم 34 ساله که از سارقان حرفه ای و سابقه دار است در همان بازجویی های اولیه به سرقت خودرو اعتراف کرد و همدست دیگر خود را نیز لو داد که در مخفیگاه باند، منتظر آن ها بود. بنابراین گروهی از افسران تجسس به سرپرستی سروان سیفی (رئیس تجسس کلانتری فراجا) تحقیقات گسترده ای را با کسب مجوز قضایی از قاضی خدابنده(معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) آغاز کردند. گروه عملیاتی افسران تجسس در سپیده دم ششم دی وارد مخفیگاه مذکور در بولوار هنرستان شدند و ضمن دستگیری «حمید» (عضو دیگر باند) یک دستگاه پراید سرقتی را به همراه یک عدد باتری خودرو کشف کردند و به کلانتری انتقال دادند.

این متهم 31 ساله نیز که از سارقان حرفه ای بود تلاش می کرد تا خود را بی گناه جلوه دهد اما شماره پلاک خودروی پرایدی که در مخفیگاه کشف شده بود، دست او را رو کرد چرا که شماره پلاک خودرو در ذهن یکی از افسران تجسس حک شده بود او بی درنگ به سراغ فیلمی از دوربین های مدار بسته رفت که چند روز پیش یکی از مال باختگان به پلیس داده بود.

بررسی ها نشان داد که سارقان چند روز قبل با همین خودرو به پارکینگ یک مجتمع مسکونی در بولوار شهید صیاد شیرازی دستبرد زده و اموال داخل خودروها را با شکستن شیشه عقب ربوده اند. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: حالا دیگر ماجرای سرقت ها ابعاد گسترده تری یافته بود به همین دلیل پرونده مذکور به شعبه 611 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارجاع شد و زیر نظر قاضی بیابانگرد مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت. با اعترافات متهمان و شگرد اصلی آن ها در شکستن شیشه عقب خودروها، بازجویی ها به شیوه ای فنی ادامه یافت تا این که مشخص شد برخی دیگر از سارقان در این سرقت ها نقش دارند. ساعاتی بعد و با صدور دستورات قضایی، گروه عملیاتی پلیس به واکاوی ماجرای سرقت از پارکینگ مجتمع های مسکونی پرداختند و به نتایجی رسیدند که نشان می داد فردی به نام علیرضا نیز از اعضای این باند حرفه ای است که در ساعات بامدادی و با خودروهای سرقتی وارد پارکینگ ها می شوند و فقط شیشه عقب خودروها را طوری می شکنند که هیچ سروصدایی از آن بلند نمی شود! و حتی دزدگیرها هم بی صدا می مانند!...

براساس گزارش روزنامه خراسان، افسران تجسس در ادامه این عملیات موفق شدند علیرضا را نیز به همراه یک جوان 34 ساله به نام فرهاد در پاتوقی واقع در خیابان شقایق دستگیر کنند. این درحالی است که در بازرسی از این لانه مجردی تعدادی لوازم سرقتی از داخل خودروها به همراه تعداد زیادی مدارک سرقتی کشف شد و ماجرای دستبرد به خودروها همچنان ابعاد گسترده تری یافت. تحقیقات پلیس بیانگر آن است که 5 عضو این باند سرقت های زیادی را در مناطق الهیه و رحمانیه نیز انجام داده اند که برخی از مال باختگان شناسایی شده اند. بررسی فیلم دوربین های مدار بسته هم حکایت از آن دارد که خودروهای زیادی در مناطق مختلف شهری مورد دستبرد اعضای این باند سرقت قرار گرفته اند. بنابراین گزارش، تاکنون 17 فقره از سرقت های مذکور لو رفته است اما تلاش نیروهای انتظامی با دستورات ویژه قضایی برای کشف سرقت های احتمالی دیگر درحالی ادامه دارد که اعضای باند به سرقت دو دستگاه پراید نیز معترف شده اند.

اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : شماره : 21141 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۹ بهمن

تبهکار پاتوق نشین!

روزی که همسرم مرا به دلیل اعتیاد رها کرد و به منزل مادرش رفت تا از من طلاق بگیرد، من هم راهی پاتوق های خلافکاران شدم و در آن جا شیوه های تبهکاری و سرقت را از دیگر پاتوق نشینان آموختم تا این که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات مرد 43 ساله ای است که در عملیات افسران دایره تجسس کلانتری معراج مشهد دستگیر شده است. این تبهکار حرفه ای که شبانه قطعات و محتویات خودروهای پارک شده در حاشیه خیابان های شهر را می ربود، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: در کلاس چهارم ابتدایی درس می خواندم که روزی وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم همه اطرافیان و بستگانم را سیاه پوش دیدم که گریه می کردند. تازه فهمیدم پدرم بر اثر تصادف با یک دستگاه پراید جان خود را از دست داده است. آن شب پدرم که در یکی از باغ ویلاهای اطراف مشهد کار می کرد، در تاریکی شب قصد عبور از عرض خیابان را داشته که خودروی پراید با او برخورد می کند و راننده آن نیز از صحنه تصادف متواری می شود. بعد از مرگ پدرم زندگی ما هم دگرگون شد. من که مدتی به دلیل عزاداری به مدرسه نرفته بودم، دیگر ترک تحصیل کردم و در کوچه و خیابان همبازی نوجوانانی شدم که بزرگ تر از خودم بودند، مادرم نیز برای آن که بتواند مخارج من و 4 خواهر و برادر دیگرم را تامین کند، در منزل یک پزشک عمومی به کارگری می پرداخت و مراقبت از کودکان او را هم به عهده گرفت اما درآمد کافی نداشت به همین دلیل شب ها را در منزل یک پیرمرد تنها می خوابید تا از او مراقبت کند و با پولی که فرزندان پیرمرد به او می دادند، هزینه های ما را می پرداخت. حالا دیگر من و خواهر و برادرانم نه تنها سرپرستی پدر را نداشتیم بلکه از مهر و محبت مادری هم بی بهره شدیم چرا که مادرم به نوعی در عقد موقت پیرمرد بود و ما او را گاهی آن هم برای دقایق کوتاهی می دیدیم. در این شرایط من هم شاگرد گچ کاری شدم و با برادر یکی از دوستانم که استادکار بود، مشغول آموختن حرفه گچ کاری شدم تا حداقل مخارج خودم را تامین کنم. خلاصه چند سال بعد و در حالی که دیگر خودم استاد گچ کاری شده بودم به خدمت سربازی رفتم. آن جا بود که در ساعات مرخصی شهری و با تشویق و ترغیب برخی از دوستانم کشیدن سیگار را شروع کردم و خیلی زود هم به مصرف مواد مخدر روی آوردم. وقتی دوران خدمت سربازی را به پایان رساندم که دیگر به مواد مخدر اعتیاد داشتم اما چون در سن و سال جوانی بودم هنوز در چهره ام آثار اعتیاد نمایان نبود به همین دلیل هم همواره ماجرای اعتیادم را پنهان می کردم تا این که به خواست مادرم به خواستگاری دختری از بستگانش رفتم و با «ترلان» ازدواج کردم.

اما به دلیل این که دیگر نمی توانستم به راحتی مواد مخدر سنتی مصرف کنم، به استعمال شیشه و کریستال روی آوردم تا کسی متوجه اعتیادم نشود اما نمی دانستم که با این کار به قعر دره بدبختی و فلاکت سقوط می کنم. همسرم زمانی که ماجرای اعتیادم را فهمید، خیلی تلاش کرد تا مرا از مسیر تباهی باز دارد اما فایده ای نداشت. من در منجلاب مواد افیونی غرق شده بودم و به چیزی جز مواد مخدر نمی اندیشیدم. با آن که دو کودک خردسال هم داشتم اما بیکار بودم و نمی توانستم سرکار بروم! «ترلان» مدتی اجاره منزل مان را از مادرش گرفت ولی دیگر از این وضعیت خسته شد و نمی توانست نیش و کنایه های اطرافیانش را تحمل کند. این بود که بالاخره دو فرزندم را برداشت و از حدود 2 سال قبل به منزل مادرش رفت ولی من باز هم به خودم نیامدم. در این اوضاع صاحبخانه هم لوازم مرا بیرون ریخت و من بعد از آن که همه آن لوازم را فروختم و دود کردم به ناچار از پاتوق های استعمال مواد مخدر در حاشیه شهر سردرآوردم و پاتوق نشین شدم. چند روز بعد برای تامین هزینه های سنگین اعتیادم با یکی از همان پاتوق نشین ها همراه شدم تا شیوه سرقت از خودروها را به من بیاموزد. آن شب به چند خودرو دستبرد زدیم واو مبلغی از پول های نقدی را که داخل یک خودرو بود،به من داد. از آن روز به بعد شب ها بیرون می آمدیم و به خودروهای پارک شده در حاشیه خیابان ها دستبرد می زدیم ولی باز هم نمی توانستم برای خودم مواد غذایی تهیه کنم. به همین دلیل به مردی لاغر و ژولیده تبدیل شدم تا این که فهمیدم همسرم دادخواست طلاق داده است و اکنون در حال طی مراحل قانونی طلاق است.

اگرچه می دانم بعد از «طلاق» فرزندانم نیز در رنج و سختی رشد می کنند اما فقط امیدوارم مانند من به دنبال رفیق بازی و استعمال مواد مخدر نروند!

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: تحقیقات افسران دایره تجسس با دستورات ویژه سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) برای کشف سرقت های دیگر این تبهکار حرفه ای و دستگیری همدستان وی ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری

خراسان رضوی . خراسان : شماره : شماره : 21139 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۶ بهمن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ | 19:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |