درامتداد تاریکی-وقتی بیمار روانی گریست!

زمانی که از آینه به همسرم نگاه کردم که در صندلی عقب خودرو او را به زنجیر کشیده بودم، از شدت تعجب چشمانم گرد شد. او آرام و بی صدا اشک می ریخت. باورم نمی شد، بی درنگ پدال ترمز را فشردم و...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان ارشد نیروی انتظامی است که از زبان یکی از افسران پلیس روایت می شود.

چند سال بود که در یکی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان خدمت می کردم و از شغلم بسیار راضی بودم اما روزی حادثه وحشتناکی رخ داد که زندگی ام را دگرگون کرد. آن روز سلاح سازمانی (کلت جنگی) را به خانه آورده بودم. پسر 5 ساله ام در یک لحظه به طرف سلاح رفت و من تا به خود آمدم ناگهان ماشه آن را که از ضامن خارج بود، فشرد.

همزمان با صدای مهیب شلیک، فرزند 2 ساله ام که در کنار مادرش قرار داشت خون آلود روی زمین افتاد. گلوله در حالی سر فرزندم را شکافت که مادرش به او خیره شده بود. با دیدن این صحنه دلخراش، وحشت زده او را به آغوش کشیدم اما دیگر دیر شده بود و فرزند خردسالم جانی در بدن نداشت. سراسیمه و هراسان با اورژانس تماس گرفتم. حال خودم را نمی فهمیدم، گریه امانم نمی داد، پیکر خونین کودکم را در آغوش می فشردم و به چهره معصومش می نگریستم ولی او فقط با چشمانی باز نگاهم می کرد. امدادگران اورژانس خیلی زود و در حالی مرگ او را تایید کردند که همسرم حتی قطره ای اشک نمی ریخت و همچنان خیره به من می نگریست! نمی دانم چه شد؟ همه این ها در یک لحظه رخ داد و زندگی ام تباه شد! پسر 2 ساله ام را به خاک سپردیم اما همسرم دیگر کلمه ای سخن نگفت! تالمات روحی و روانی او به حدی رسید که دیگر مراکز روان پزشکی هم از بهبود او ناامید شده بودند. رفتارهای خطرناک و پیش بینی نشده همسرم موجب شد تا به دستور پزشکان متخصص او را به شدت کنترل کنم و حتی گاهی دست و پاهایش را با طناب می بستم تا خدای ناکرده حادثه تلخی را رقم نزند! حالا دیگر روزهای سخت و دلهره آوری را می گذراندم.

به سراغ هر پزشک متخصصی می رفتم که دیگران در شهرهای مختلف کشور معرفی می کردند، چندین ماه از این ماجرا می گذشت و من علاوه بر غم سنگین پسر شیرین زبانم، باید به شدت از همسرم نیز مراقبت می کردم. با وجود این درمان های پزشکی و روان پزشکی هم بی نتیجه بود تا این که روزی یکی از همسایگانم که از شیعیان اهل بیت (ع) بود، از من خواست تا همسرم را برای مداوا به مشهد ببرم. وقتی نشانی پزشک را پرسیدم، به آرامی گفت: پزشکی را که من می گویم، مطب ندارد!

او برای همه کسانی که به درگاهش بروند، دعا می کند! به خاطر آبرو و عزتی که نزد خدای یگانه دارد، به همه عشق می ورزد و برای گرفتاران دنیا شفا طلب می کند! و ...

بلافاصله فهمیدم که از امام رضا (ع) سخن می گوید. من شیعه نبودم به همین دلیل هم مطالب و معجزاتی را که درباره ائمه (ع) می شنیدم باور نمی کردم ولی همسایه ام گفت: تو که سراغ همه پزشکان متخصص در نقاط مختلف کشور رفته ای، حالا چه ضرری دارد که یک بار هم به زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) بروی! از سوی دیگر شاید در مشهد هم پزشک حاذقی باشد که بتواند همسرت را درمان کند!

با این جملات کمی احساس آرامش کردم و در نهایت تصمیم خودم را گرفتم! همسرم را با طناب به صندلی عقب بستم و پسر 5 ساله ام را نیز در کنارش گذاشتم و شبانه به طرف مشهد حرکت کردم. هنوز نهبندان را پشت سر نگذاشته بودم که از آینه قطرات اشکی را دیدم که از گوشه چشم همسرم می غلتیدند! باورم نمی شد، حدود یک سال بود که هیچ اشکی از چشمان همسرم بیرون نیامده بود! او بر خلاف همیشه آرام و ساکت بود و خیره به فرزندم می نگریست! ناباورانه پدال ترمز را فشردم و خودرو را به حاشیه جاده کشاندم. با ترس و دلهره، طناب دستانش را گشودم ولی او در میان بهت و حیرت من، پسرم را در آغوش گرفت و اشک ریخت! از خوشحالی فقط در سپیدی صبح گریه می کردم. هنوز هم باورم نمی شد! همسرم نام مرا بر زبان می راند و بر صورت پسرم بوسه می زد! چندین ماه بود که همسرم هیچ احساس و عاطفه ای نداشت و تنها رفتارهای وحشتناکی از خود بروز می داد! رو به مشهد ایستادم و در آن سکوت صبحگاهی ساعتی را اشک ریزان به راز و نیاز پرداختم. بعد هم پشت فرمان نشستم و به مشهد آمدم و در حرم امام مهربانی ها سجده شکر خداوند را به جا آوردم! ولی چگونه می توانستم این ماجرای حقیقی را برای نزدیکانم بازگو کنم. آیا آن ها باور می کردند که شفای همسرم را امام هشتم شیعیان از خداوند منان خواسته است؟! خلاصه مقداری داروهای اعصاب و روان خریدم و چند روز بعد به طرف سیستان و بلوچستان به راه افتادم تا روزی این حقیقت زندگی را برای همه فاش کنم...

ماجرای واقعی براساس خاطرات فرمانده ارشد انتظامی در خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21147 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۷ بهمن

مخمصه ترسناک!

اگر قبل از آن که تصمیم اشتباهی بگیرم، ماجرا را با خانواده‌ام درمیان می گذاشتم هیچ گاه به این مخمصه ترسناک نمی افتادم اما به دلیل ارتباطی که در فضای مجازی با آن پسر جوان برقرار کرده بودم از آبروریزی ترسیدم و ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 24 ساله ای است که به دنبال دوستی تلفنی با پسر مشهدی در مخمصه ترسناکی افتاده بود.

این دختر شیرازی که 8 سال بعد از آن ماجرای تلخ دوباره به همراه خانواده اش به مشهد سفر کرده بود، درباره آن حادثه عبرت آموز به خبرنگار خراسان گفت: آن زمان 16 سال بیشتر نداشتم که روزی زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد. آن سوی خط پسر جوانی بود که با چرب زبانی از لهجه زیبا و دلنشین من تعریف می کرد و با بیان این که شماره تلفن را اتفاقی گرفته اما حالا خوشحال است که با دختری خوش اخلاق و شیرین زبان آشنا شده ، ادامه داد: هیچ گاه فکر نمی کردم این شماره تلفن اتفاقی زندگی ام را دگرگون کند! خلاصه آن روز من با یک اشتباه عجیب، فقط به حرف های آن پسر مشهدی گوش می کردم و از تعریف و تمجیدهایش لذت می بردم! آن زمان در شرایط سنی خاصی قرار داشتم و به دلیل هیجانات دوران نوجوانی، به عواقب این رفتارهای خارج از عرف، نمی اندیشیدم. از آن روز به بعد «پدرام» باز هم با من تماس گرفت و هر بار از این موضوع سخن می گفت که چقدر انسان خوشبختی است که با من ارتباط دارد! من هم آرام آرام به او دل بستم و خودم نیز پنهانی گاهی به او زنگ می زدم ولی مدتی بعد «پدرام» مرا تهدید کرد که همه حرف های عاشقانه‌ای را که به او گفته ام با نرم افزاری که روی گوشی دارد، ضبط کرده و همه آن ها را نه تنها منتشر می کند بلکه برای خانواده ام نیز می فرستد!

کم کم ترس از آبروریزی همه وجودم را فرا گرفت. در آن سن و سال نمی دانستم چگونه با این موضوع برخورد کنم. از سوی دیگر هم خیلی می ترسیدم که خانواده ام در جریان دوستی تلفنی من با یک جوان غریبه قرار بگیرند و آن حرف های احمقانه را بشنوند! حتی می ترسیدم پدرم به شدت مرا کتک بزند.

از طرف دیگر «پدرام» اصرار داشت که به مشهد بیایم تا از نزدیک با یکدیگر صحبت کنیم، در غیر این صورت با آشناها و دوستانی که دارد به راحتی تلفن مرا ردیابی می کند و پس از آن که نشانی منزل مان را پیدا کرد، پدرم را به قتل می رساند!...

از حرف ها و تهدیدهای «پدرام» وحشت کرده بودم اما باز هم جرئت نداشتم که موضوع را با خانواده ام در میان بگذارم و از آن ها کمک بخواهم چرا که هیچ کس به اندازه پدر ومادر دلسوز و همراه انسان نیست.

اشتباهاتم را یکی پس از دیگری مرتکب می شدم تا این که تصمیم گرفتم به طور پنهانی به مشهد بیایم و او را راضی کنم که دست از سر من بردارد.

با این تصور غلط، یک شب طلاهایم را برداشتم و با اتوبوس به مشهد آمدم. با خودم می اندیشیدم با التماس و گریه ، از «پدرام» می خواهم که بیشتر از این مرا اذیت نکند. ولی وقتی به مشهد رسیدم او به سراغم آمد و مرا به منزل یک زن جوان برد. او گوشی تلفن و طلاهای مرا گرفت و چنین وانمود می کرد که قصد ازدواج با مرا دارد ولی من دیگر از او وحشت داشتم و می دانستم حرف هایش دروغ است. گریه ها و التماس های من هم فایده ای نداشت و تازه فهمیدم که او جوانی خلافکار و متاهل است اما کاری از دستم ساخته نبود و احساس می کردم که در مخمصه ترسناکی افتاده ام. پدرام که تصور می کرد پدرم مردی بسیار پولدار است با همدستی آن زن جوان، با پدرم تماس گرفته و او را تهدید کرده بودند که باید مبلغی را برای آزادی من بپردازد! همین تماس تلفنی و شماره حسابی که به پدرم داده بودند، خیلی زود آن ها را رسوا کرد و با هماهنگی های قضایی و پلیسی، فقط طی چند ساعت، کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به سراغم آمدند و مرا از آن لانه ترسناک، نجات دادند. «پدرام» هم با دستور قاضی روانه زندان شد و من در حالی به شیراز بازگشتم که تا چند سال از شنیدن صدای مرد غریبه در آن سوی خط می ترسیدم!

اکنون که بعد از گذشت 8 سال از آن حادثه، دوباره با خانواده ام به مشهد آمده ایم، هنوز هم آرامش روحی ندارم ولی امیدوارم سرگذشت من درس عبرتی برای دیگر دختران جوان شود تا هیچ گاه به دنبال ارتباط های نامتعارف نباشند و...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : شماره : 21146 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۶ بهمن

کباب خوری با طعم جنایت!

جوان شلوارک پوش متهم به قتل شد

سیدخلیل سجادپور- نزاع دسته جمعی مشتریان کبابی با چند برادر از اهالی یکی از محلات مشهد که در پی شوخی عجیب رخ داد در حالی با یک کشته و 5 مجروح به پایان رسید که دامنه این نزاع مرگبار به اتاق احیای بیمارستان شهید هاشمی نژاد کشید.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این حادثه هولناک شب شنبه گذشته در اطراف میدان عسگریه (طباطبایی 16) مشهد هنگامی اتفاق افتاد که شش جوان وارد کباب فروشی شدند و 15 سیخ کباب سفارش دادند. آن ها در حالی با شوخی و خنده لقمه های کباب را می بلعیدند که چند تن از دوستان موتورسوارشان بعد از صرف شام، از کبابی بیرون آمدند و با یک شوخی عجیب، خودروی پراید 111 دیگر دوستان شان را هل دادند که پشت سر یک دستگاه پژو پارک شده بود!

همزمان با برخورد جزئی سپر به سپر دو خودرو، ناگهان مالک پژو پارس که در همان محل سکونت داشت، از خانه بیرون آمد و با دیدن این ماجرا به جوانان کباب خور اعتراض کرد. گزارش روزنامه خراسان حاکی است: طولی نکشید که مشاجره لفظی آن ها در حالی به درگیری فیزیکی انجامید که سه برادر دیگر مالک خودرو به همراه یکی از برادرزاده ها وارد نزاع شدند و بدین ترتیب تیغه های قمه و چاقو در تاریکی شب درخشید. جولان دشنه های خطرناک به جایی رسید که هر دم یکی از عاملان نزاع خونین، بر کف آسفالت خیابان می غلتید و خون از پیکرش بیرون می زد. در این میان ناگهان یکی از جوانان کباب خور، سوزش تیغه چاقوی یک دم را بر قفسه سینه اش احساس کرد و در حالی نقش بر زمین شد که هنوز درگیری خونین ادامه داشت و از طرف مقابل نیز هر چهار برادر مجروح شده بودند و فرزند یکی از آنان هم زخمی سطحی بر پیکرش خودنمایی می کرد. دقایقی بعد دشنه ها غلاف شد و کباب خورها هم با رها کردن پیکر مجروح دوست شان از محل گریختند. بنابر گزارش روزنامه خراسان، به دلیل نزدیکی مراکز درمانی به محل وقوع نزاع خونبار، چند دقیقه بعد، خودروهای امدادی اورژانس آژیرکشان وارد خیابان طباطبایی 16 شدند و مجروحان این حادثه وحشتناک را به بیمارستان امدادی شهید هاشمی نژاد انتقال دادند.

برخی از مجروحان که وضعیت وخیمی داشتند بلافاصله تحت عمل جراحی قرار گرفتند اما تلاش ها برای نجات جوان 21 ساله به نتیجه نرسید و او بر اثر عوارض ناشی از اصابت ضربه چاقو به قفسه سینه اش جان سپرد. در همین حال دامنه این نزاع هولناک به بخش اورژانس بیمارستان کشید و حدود 20 نفر دوباره در مرکز درمانی با یکدیگر درگیر شدند که با دخالت عوامل انتظامات این نزاع ترسناک به طور موقت خاتمه یافت و مجروحان حادثه تحت مداوا قرار گرفتند.

بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود یک ساعت بعد، عوامل انتظامی ماجرای جنایت در پی شوخی عجیب کباب خورها را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند و بدین ترتیب با حضور میدانی قاضی دکتر صادق صفری در محل وقوع جنایت، بررسی های تخصصی در حالی آغاز شد که نیروهای انتظامی خیابان طباطبایی 16 را با دستور مقام قضایی مسدود کردند تا آثار جرم بر اثر تردد خودروها و رهگذران از بین نرود.

در حالی که گروهی از نیروهای انتظامی مشغول فراهم کردن مقدمات تحقیقات قضایی و حفظ صحنه جرم بودند، بررسی های عینی و میدانی در مرکز درمانی نیز به پایان رسید و مشخص شد مقتول جوانی به نام «سینا- س» است که تیغه چاقوی یک دم قفسه سینه اش را نشانه رفته بود و خالکوبی تصویر یک حیوان بر بازویش خودنمایی می کرد.

«حسن- ش» (یکی از مصدومان) درباره چگونگی این ماجرای تلخ به قاضی صفری گفت: ما در خانه بودیم که چند نفر مست با خودروی شان به خودروی ما کوبیدند. وقتی تذکر دادیم توهین کردند و درگیری رخ داد. هر چهار برادر به همراه پسر من مصدوم شدیم که آن ها هم در بیمارستان هستند.چند نفر قمه داشتند ولی آن ها را نمی شناختیم.

«مجتبی – ش» (یکی دیگر از مجروحان) نیز مدعی شد: آن ها حدود 8 نفر به همراه یک دختر بودند که دو موتوری، پراید 111 را به ماشین ما می زدند. زمانی که من و برادرم تذکر دادیم، به ما گفتند پولش را می دهیم و اول راننده از خودرو پایین آمد و با مشت به صورت من زد و بعد بقیه وارد درگیری شدند به طوری که پای من هم شکست. گزارش روزنامه خراسان حاکی است: در حالی که تحقیقات از دیگر مجروحان این حادثه خونبار ادامه داشت، قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد از نیروهای یگان امداد نیز خواست برای تامین امنیت در مرکز درمانی و محل وقوع نزاع حضور یابند. بدین ترتیب از هر تنش احتمالی و درگیری جلوگیری شد. در همین حال علاوه بر تحقیق از شاهدان و بررسی های تخصصی براساس تجربیات قضایی، دوربین های مدار بسته اطراف محل نزاع نیز مورد واکاوی و بازبینی دقیق قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفت و اتهام ارتکاب قتل عمد به سوی جوانی به نام «مصطفی- ش» کشیده شد که تی شرت قرمز و شلوارک بر تن داشت. با ضبط فیلم دوربین های مدار بسته، دامنه تحقیقات میدانی مقام قضایی در حالی به ابعاد و زوایای دیگر این ماجرا کشید که بررسی ها نشان داد آثاری از تصادف یا وارد آمدن خسارت به خودروی پژو پارس وجود ندارد و احتمالا انگیزه نزاع خونبار مشاجره لفظی بعد از برخورد جزئی خودروها بوده است.

فرزند جوان یکی از عوامل این نزاع مرگبار هم به قاضی دکتر صفری گفت: عموهایم مجرد هستند و در طبقه پایین زندگی می کنند و ما در طبقه بالا سکونت داریم.

وقتی صدای درگیری را شنیدم پایین رفتم و دیدم که پدرم را با چاقو می زنند، من هم به طرفداری از پدرم وارد درگیری شدم که مرا هم چند نفر زدند و ...

براساس گزارش روزنامه خراسان، تحقیقات بیشتر درباره ابعاد دیگر این حادثه وحشتناک در حالی ادامه دارد که قاضی ویژه قتل عمد، دستورات محرمانه ای را برای ردیابی و دستگیری متهمان فراری پرونده «کباب خوری با سماق جنایت» صادر کرده است.

اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : شماره : 21146 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۶ بهمن

جنایت به سبک سینمایی!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- پس از یک سال رصدهای اطلاعاتی، راز جسد سوخته مرد غریبه ای در مشهد فاش شد که پشت فرمان خودرویی به درون دره حاشیه جاده نیشابور – مشهد سقوط کرده بود.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، صبح بیست و یکم بهمن سال گذشته، رانندگان و مسافرانی که در حاشیه جاده نیشابور – مشهد ، توقف کرده بودند تا در هوای سرد زمستانی از زیبایی های طبیعت لذت ببرند ناگهان دود سیاه رنگی را مشاهده کردند که به فاصله اندکی از جاده در منطقه ملک آباد و از درون دره ای حدود 75 متری به هوا برخاسته بود. برخی از مسافران بر اثر کنجکاوی به طرف تپه های بلند اطراف رفتند و خودروی پژویی را دیدند که به ته دره سقوط کرده بود. لحظاتی بعد ماجرا از طریق پلیس 110به نیروهای پاسگاه انتظامی محل گزارش شد و گروهی از ماموران به همراه عوامل آتش نشانی عازم منطقه مذکور شدند. بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که راننده 35 ساله لاغراندام در پشت فرمان پژو 206 سفید رنگ جان باخته و انفجاری نیز داخل خودرو بر اثر سقوط رخ داده است. دقایقی بعد ماجرای این حادثه هولناک در حالی مشکوک شد که جسد راننده به طور کامل نسوخته بود اما او در فصل زمستان کفشی در پا نداشت.

باد شدیدی می وزید و امدادگران آتش نشانی به سختی می توانستند درهای خودرو را برای بیرون آوردن پیکر راننده باز کنند در همین حال نیروهای انتظامی، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند چرا که این حادثه وحشتناک در حدود 30 کیلومتری و در حوزه استحفاظی مشهد رخ داده بود.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است دقایقی بعد قاضی «محمود عارفی راد» به همراه گروه زبده ای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی عازم منطقه مذکور شد و تحقیقات قضایی خود را آغاز کرد.

در حالی که کارشناسان آتش نشانی معتقد بودند اگر یکی از شیشه های خودرو اندکی باز بود و اکسیژن کافی به داخل خودرو می رسید شعله های آتش خودرو چنان زبانه می کشیدند که چیزی از جسد یا خودرو باقی نمی ماند! این جمله امدادگران آتش نشانی، افکار مقام قضایی را درگیر ماجرای جنایی کرد چرا که بطری حاوی بنزین و انفجار ضعیفی که داخل خودرو اتفاق افتاده بود بسیار مشکوک به نظر می رسید و از سوی دیگر هم وجود پیک نیک در داخل خودرو این فرضیه جنایی را تقویت می کرد اما دقایقی بعد این ماجرای پیچیده، وحشتناک تر شد و دیگر مهر جنایت بر آن نقش بست.

قسمتی از بند کفش روی مچ یکی از دستان راننده خودنمایی می کرد به گونه ای که گویی سوی دیگر این بند کفش از دست او باز شده است. به همین دلیل ، قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی وانقلاب مشهد، دستورهای ویژه ای را برای شناسایی هویت راننده و مالک خودرو صادر کرد و بدین ترتیب جسد سوخته نیز برای تعیین علت دقیق مرگ به پزشکی قانونی انتقال یافت.

بنابر گزارش خراسان، ساعتی بعد گروه تخصصی از کارآگاهان با نظارت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند تا با راهنمایی های قضایی به واکاوی فرضیه های جنایی این پرونده حساس بپردازند. مالک خودرو بلافاصله با گزارش شماره پلاک انتظامی به مرکز فرماندهی پلیس، شناسایی و به محل سقوط خودرو احضار شد.

او مدعی بود خودروی پژو 206 را به یکی از دوستانش به نام «مجید – خ» امانت داده است این درحالی بود که در بررسی محتویات داخل خودرو نیز مدارک شناسایی و هویتی «مجید- خ» هم روی کف پوش های زیرپای راننده پیدا شد. در شرایطی که خانواده «مجید- خ» از ماجرای سقوط خودرو به ته دره مطلع شده بودند و شیون کنان به سروروی خود می کوبیدند ناگهان «مجتبی» مالک خودرو ادعای عجیبی را مطرح کرد او گفت: جسد راننده ای که پشت فرمان قرار دارد متعلق به دوست او «مجید» نیست! و مرد غریبه را اصلا نمی شناسد که پیکر سوخته اش پشت فرمان خودرو کشف شده است! این ادعا، پرونده جنایی را در حالی پیچیده تر کرد که پزشک قانونی نیز در گزارش خود به قاضی ویژه قتل عمد، علت مرگ راننده را خفگی بر اثر انسداد راه تنفسی اعلام کرد.

حالا دیگر تردیدی وجود نداشت که مقام قضایی و پلیس با یک معمای جنایی پیچیده روبه رو شده اند که روزنه هایی تو در تو و تاریک دارد.

بنابر گزارش روزنامه خراسان، با انگشت نگاری از جسد راننده و تحقیقات گسترده اطلاعاتی هویت مقتول به نام «محمد – س» شناسایی شد که 35 سال داشت و اهل مینودشت بود. این موضوع هم بر نخ های این کلاف سردرگم افزود چرا که بررسی های بیشتر نشان داد این جوان اهل شهرهای شمالی کشور، فردی معتاد و کارتن خواب است که توسط اطرافیانش طرد شده و کسی نیز پیگیر وضعیت او نیست! به همین دلیل تحقیقات کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) بر جوان 40 ساله ای متمرکز شد که خودروی پژو را از مجتبی به امانت گرفته بود و اکنون اثری از او نبود!

طولی نکشید که کارآگاهان با استفاده از مدارک هویتی وی که در صحنه جنایت باقی مانده بود، متوجه شدند که او زنده است و در مکان نامعلومی به سر می برد. از سوی دیگر نیز بررسی های محرمانه و نامحسوس کارآگاهان بیانگر آن بود که «مجید» مدتی قبل به اتهام سرقت لوازم و تجهیزات دکل های مخابراتی در خواف دستگیر و سپس با سپردن وثیقه یک میلیاردی به دادسرا تا زمان پایان تحقیقات قضایی آزاد شده است. بررسی های دقیق تر توسط سرهنگ مرادی (افسر پرونده) نشان داد که وی قبلا پیمانکار مخابراتی بوده و به دلیل آشنایی که با تجهیزات و لوازم مخابراتی داشته است بعد از وقوع سرقت های متعدد، مورد ظن پلیس خواف قرار گرفته و دستگیر شده است.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، درحالی که همه شواهد و سرنخ های این پرونده جنایی به «مجید – خ» می رسید اما هیچ اثری از وی وجود نداشت تا این که پس از چند ماه فعالیت های اطلاعاتی و قضایی، بالاخره شواهدی به دست آمد که ریشه یابی آن ها از یک مرد 40 ساله زندانی در تهران حکایت داشت که شبیه متهم تحت تعقیب بود به این دلیل نامه نگاری های محرمانه با زندان تهران آغاز شد اما مستندات اولیه مشخص کرد که زندانی مذکور فردی به نام «محمد – ت» است. در حالی که این ماجرا برای کارآگاهان و قاضی «عارفی راد» باورپذیر نبود، هماهنگی های قضایی برای بررسی های بیشتر صورت گرفت اما در همین زمان ناگهان جوان ناشناسی به خانواده «مجید – خ» مراجعه کرد تا مبلغی پول به همسر وی بدهد!

این موضوع از چشمان کارآگاهان دور نماند و آن ها که منزل مذکور را به طور نامحسوس زیر نظر داشتند این جوان را بی درنگ دستگیر و به مقر انتظامی هدایت کردند. او گفت: من از طرف یک زندانی به نام «محمد – ت» از تهران آمده ام تا به خانواده اش سربزنم و بنا به درخواست او مبلغی پول را به همسرش بدهم و تقاضا کنم که برای آزادی آن زندانی وثیقه ببرند! با این اظهارات دیگر کارآگاهان به یقین رسیدند که فرد زندانی همان «مجید- خ» است که با هویت جعلی و با مدارک شناسایی فرد دیگری در تهران دستگیر شده است.

طولی نکشید که با دستورهای قاضی محمد حسین درودی (دادستان مرکز خراسان رضوی) هماهنگی های قضایی انجام شد و زندانی مذکور به مشهد انتقال یافت.

او که در برابر میز عدالت و مقابل قاضی محمود عارفی راد ایستاده بود، ابتدا قصه ها و داستان های مختلفی را بازگو کرد تا چنین وانمود کند که اصلا هویت او «مجید – خ» نیست و از ماجرای سقوط خودرو به دره نیز اطلاعی ندارد! اما وقتی دید که قاضی همچنان با لبخندی تلخ به او می نگرد دیگر چاره ای جز بیان حقیقت ندید و راز این قتل هولناک را فاش کرد. در این جلسه بازپرسی که کارآگاهان اداره جنایی آگاهی نیز حضور داشتند، متهم 40 ساله گفت: وقتی به خاطر سرقت ،وثیقه یک میلیاردی به دادسرای خواف سپردم با خودم اندیشیدم که راهی برای فرار از این ماجرا پیدا کنم. به همین دلیل نقشه زیرکانه ای را به سبک فیلم های سینمایی کشیدم و آن را به اجرا گذاشتم آن روز 1400.11.17 سراغ یکی از دوستانم رفتم خودروی پژو 206 او را برای مدتی به امانت گرفتم و از سوی دیگر هم مدارک شناسایی یکی از دوستان دیگرم به نام «محمد – ت» را هم به دست آوردم. سپس خودروی دوستم را بیمه بدنه کردم تا او بعد از وقوع حادثه بتواند خسارت خودرو را از بیمه بگیرد و اگر قرار شد دیه فرد فوت شده را که خودم باشم نیز به خانواده ام بپردازد مشکلی نداشته باشد! بعد از این ماجرا هنگامی که از کرمانشاه به سمت مشهد بازمی گشتم ساعات اولیه بامداد 1400.11.21 بود که در کنار جاده شاهرود جوان معتاد و کارتن خوابی را دیدم و او را به بهانه این که برایم مواد مخدر تهیه کند سوار خودرو کردم و به راه افتادم در مسیر جاده تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم و نقشه ام را اجرا کنم اما جاده کاملا صاف بود و از هر طرف ممکن بود توجه یکی از رانندگان را جلب کنم اما در فاصله 30 کیلومتری بعد از نیشابور وقتی چشمم به تپه های بلند منطقه ملک آباد افتاد آن جوان کارتن خواب را خفه کردم و به بالای تپه بردم آن جا پیکرش را پشت فرمان گذاشتم و کمربند ایمنی را هم بستم. سپس مقداری از بنزین بطری را که با خودم داشتم درون خودرو ریختم و با فندک آتش زدم. در حالی که شیشه پنجره ها بالا بود، خودرو را به ته دره هل دادم و خودم از محل گریختم. تصورم این بود که جوان کارتن خواب دچار سوختگی شدید می شود و دیگران نیز جسد او را با من اشتباه می گیرند این گونه من از مشکلات مالی و همچنین اتهام سرقت می گریزم و با هویت و مدارک دوستم زندگی جدیدی را آغاز می کنم اما یک روز در تهران به خاطر شرکت در اغتشاشات اخیر دستگیر و روانه زندان شدم چرا که نتوانسته بودم برای آزادی وثیقه بسپارم. به همین دلیل از جوانی که درحال آزادی از زندان بود درخواست کردم به مشهد برود و از خانواده ام بخواهد که برای آزادی من وثیقه ای به دادسرای تهران بپردازند. اما زمانی که مرا به مشهد انتقال دادند تازه فهمیدم که ماجرای جنایت سینمایی من لو رفته است و ...

بنابر گزارش روزنامه خراسان بررسی های بیشتر درباره ادعاهای متهم و همچنین ابعاد دیگر این جنایت تکان دهنده از سوی قاضی ویژه قتل عمد مشهد ادامه دارد. خراسان : شماره : شماره : 21145 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۳ بهمن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱ | 21:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |