درامتداد تاریکی-قصه تلخ پاتوق نشینان!

وقتی سوار بر پراید از پاتوق مرد معروف به «خردو» خارج شدیم تا برای خرید مواد مخدر به پاتوق زنی به نام خاله سکینه برویم ناگهان در محاصره نیروهای گشت انتظامی قرار گرفتیم چرا که یکی از افسران کلانتری شوهرم را به دلیل سابقه اش در سرقت قطعات خودرو شناخته بود و ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 32 ساله که در عملیات طولانی تعقیب و گریز به همراه شوهرش توسط نیروهای گشت کلانتری طبرسی شمالی مشهد دستگیر شده بود، در حالی که بیان می کرد من دزد نیستم و فقط به عنوان «پوشش» سوار پراید شدم تا ماموران به ما مشکوک نشوند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 15 سال قبل زمانی که در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم روزی پدرم از داربست ساختمان سقوط کرد و در دم جان سپرد. پدرم کارگر بود، اما چون کارفرما بیمه تامین اجتماعی او را پرداخت می کرد بعد از فوت او، مستمری به مادرم تعلق گرفت و این گونه با حقوق اندک پدرم، روزگارمان می گذشت ،ولی مرگ پدر تاثیر وحشتناکی بر روحیه مادرم گذاشت چرا که آن ها یکدیگر را خیلی دوست داشتند و حتی یک روز هم نمی توانستند از هم دور باشند.

مادرم که از نظر روحی آسیب شدیدی دیده بود مدام به گوشه اتاق خیره می شد و به فکر فرو می رفت. در این شرایط متاسفانه به جای آن که به روان پزشک مراجعه کنیم یا از افراد متخصص و مشاور کمک بگیریم، دایی ام مقداری مواد مخدر به منزلمان آورد و به مادرم داد تا به قول خودش از این حال و هوا خارج شود. از آن روز به بعد مدام مواد مخدر بر سر سنجاق بود و من هم وسایل و لوازم استعمال آن را برای مادرم فراهم می کردم و تا پایان کنار مادرم می نشستم از سوی دیگر به دلیل کنجکاوی دوران نوجوانی من هم وسوسه شدم تا مواد مخدر را امتحان کنم این گونه بود که به بهانه های مختلفی مانند سرماخوردگی و سردرد و ... در کنار بساط مواد مخدر مادرم من هم چند دود مصرف می کردم تا این که وقتی به خودم آمدم دیگر دختری معتاد بودم، کار به جایی رسید که همه مستمری پدرم صرف خرید مواد مخدر می شد. چند بار به همراه مادرم سعی کردم اعتیادم را ترک کنم ولی فایده ای نداشت و تنها چند روز بدون مواد دوام می آوردم و دوباره با وسوسه های شدید و دردهای ناشی از آن، باز هم به مصرف بیشتر روی می آوردم به طوری که دیگر مواد مخدر سنتی را کنار گذاشتم و استعمال شیشه و کریستال را آغاز کردم.

خلاصه 24 ساله بودم که با کمک یکی از دوستانم موفق شدم برای 2 سال اعتیادم را ترک کنم و به زندگی آرام بازگردم . در همین روزها «احمد» به خواستگاری ام آمد.او یکی از بستگان دور مادرم بود و در یک خواربار فروشی کار می کرد. من هم که به دنبال چنین فرصتی بودم در 26 سالگی پای سفره عقد نشستم و با «احمد» ازدواج کردم، اما چند روز بعد فهمیدم که احمد نیز به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و نه تنها اوقاتش را با خلافکاران می گذراند بلکه از مجرمان سابقه دار است و به همین دلیل هم تاکنون نتوانسته بود ازدواج کند. از طرف دیگر من هم که سابقه مصرف مواد را داشتم به راحتی با این موضوع کنار آمدم و دوباره با نامزدم پای بساط مواد مخدر نشستم. حالا دیگر من و همسرم مدام در پاتوق های استعمال مواد سرگردان بودیم که یک بار هم ماموران انتظامی مرا به جرم حمل مواد مخدر صنعتی دستگیر کردند و مدتی را در زندان بودم، اما همسرم برای تهیه هزینه های اعتیادمان به همراه دیگر همدستانش سرقت می کرد و بارها توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده بود.این شرایط دیگر برای من عادی بود ولی از این که مجبور بودم دختر 4 ساله ام را با خودم به پاتوق های مواد مخدر ببرم در رنج و عذاب بودم با وجود این هیچ راه دیگری نداشتم. «احمد» با مردی که معروف به «خردو» بود رفاقت داشت و ما بیشتر اوقات را در پاتوق او می گذراندیم چرا که او در همان پاتوق، مواد مخدر هم توزیع می کرد. بالاخره چند روز قبل من و همسرم برای خرید و استعمال مواد مخدر به پاتوق «خردو» رفتیم اما او گفت: همه پاتوق نشینان خمار هستند و مواد مخدر ندارد! سپس از من و همسرم خواست برای خرید مواد به پاتوق خاله سکینه برویم و برای دیگران هم مواد بخریم! «خردو» پراید خودش را در اختیار «احمد» گذاشت و شوهرم نیز برای آن که پلیس به ما مشکوک نشود مرا سوار پراید کرد چرا که مدعی بود زوج جوان اگر با هم باشند ماموران به آن ها کمتر شک می کنند. خلاصه هنوز چند خیابان از پاتوق «خردو» دور نشده بودیم که ناگهان در محاصره نیروهای گشت کلانتری طبرسی شمالی قرار گرفتیم چرا که یکی از افسران نیروهای انتظامی قبلا احمد را به جرم سرقت دستگیر کرده بود و حالا در نیمه شب باز هم او را شناخته و با استعلام شماره پلاک پراید متوجه شده بودند که خودروی پراید سرقتی است. در این لحظه «احمد» با دیدن ماموران انتظامی پدال گاز را فشرد تا از چنگ پلیس بگریزیم اما آن ها بعد از تعقیب و گریز طولانی بالاخره ما را در حالی دستگیر کردند که از صندوق عقب پراید تعداد زیادی قطعات و لوازم سرقتی خودروهای دیگر هم کشف شد و من مجبور شدم دختر 4 ساله ام را به مادرم بسپارم،اما هنوز تحقیقات ماموران درباره جرایم و سرقت های همسرم ادامه داشت که فهمیدم مادرم نیز در یکی از پاتوق های استعمال مواد مخدر دستگیر شده است و حالا نمی دانم سرنوشت دختر 4 ساله ام چه خواهد شد...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستورهای ویژه ای از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی های افسران دایره تجسس برای دستگیری اعضای دیگر این باند سرقت همچنان ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21157 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱ اسفند

دوستی قهوه خانه‌ای سرآغاز 300 فقره گوشی قاپی!

مالخر حرفه‌ای، موتورسواران تک چرخ زن را برای سرقت وسوسه می کرد!

سیدخلیل سجادپور- با اجرای طرح گسترده مبارزه با سرقت، زورگیرانی در مشهد دستگیر شدند که پس از آشنایی خیابانی در یک قهوه‌خانه، 300 فقره گوشی قاپی را در غرب شهر رقم زدند.

فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته با بیان بخشی از نتایج طرح مبارزه گسترده با سرقت در مشهد به دستگیری یک باند گوشی قاپی اشاره کرد و در مصاحبه ای اختصاصی با خبرنگار روزنامه خراسان گفت: در راستای مقابله بی امان با یغماگران اموال مردم، چندین گروه عملیاتی کارآزموده در پلیس آگاهی مشهد و با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ احمد نگهبان (فرمانده انتظامی مشهد) وارد عمل شدند و به طور تخصصی، شناسایی زورگیران و گوشی قاپ ها را در دستور کار قرار دادند.

سردار سرتیپ محمد کاظم تقوی افزود: تجزیه و تحلیل محیط جغرافیایی جرم و بررسی محتویات پرونده های تشکیل شده در غرب مشهد (حوزه استحفاظی کلانتری الهیه و قاسم‌آباد) بیانگر آن بود که دو جوان موتورسوار نقاب‌دار از مدتی قبل جرایم گوشی قاپی در این مناطق را آغاز کرده اند، بنابراین گروهی از نیروهای دایره مبارزه با جرایم خشن پلیس آگاهی مشهد، تحقیقات نامحسوس را تا جایی ادامه دادند که مشخص شد دو جوان نقاب‌دار از موتورسیکلتی با پلاک مخدوش در سرقت ها استفاده می کنند و بیشتر زنان و نوجوانان را در ایستگاه های اتوبوس و مراکز شلوغ هدف سرقت های خود قرار می دهند.

رئیس پلیس استان خراسان رضوی که خود سال ها ردای فرماندهی مشهد را به عهده داشته است و با انواع جرایم در مناطق مختلف شهری آشنایی کامل دارد، در ادامه این ماجرا افزود: کارآگاهان که از چند روز قبل همه امکانات تخصصی را برای مقابله با سرقت به کار گرفته‌اند، با بازبینی چندین ساعته دوربین‌های ترافیکی و مداربسته، بالاخره موتورسواری را با یک خالکوبی خاص شناسایی کردند که در مناطق مذکور تردد می کرد. همین سرنخ کافی بود تا چهره نگاری ها صورت گیرد و عملیات ردزنی آغاز شود.

سرتیپ تقوی با اشاره به شناسایی هویت سارق سابقه‌دار تصریح کرد: بررسی‌های پلیس با فناوری های نوین شناسایی چهره، موجب شد تا هویت سارق سابقه دار برای پلیس محرز شود اما او مدام محل اختفایش را تغییر می‌داد، بنابراین رصدهای اطلاعاتی با راهنمایی های تجربی سرهنگ نگهبان به شیوه ای دیگر ادامه یافت و کارآگاهان دایره مبارزه با جرایم خشن موفق شدند او را در یکی از پاتوق های استعمال موادمخدر در شهرک رضویه مشهد دستگیر کنند که در بازرسی از وی یک قبضه کارد به همراه 2 دستگاه گوشی تلفن سرقتی کشف شد.

سکاندار امنیت سرزمین خورشید افزود: متهم سابقه دار در بازجویی ها به 36 فقره سرقت گوشی اعتراف کرد و ضمن معرفی همدست خود به پلیس گفت گوشی های سرقتی را از طریق مرز دوغارون به خارج از کشور انتقال می دادند.

وی ادامه داد: به دنبال اعترافات متهم مذکور، کارآگاهان بلافاصله همدست وی را نیز در محل اختفایش به دام انداختند و 3 دستگاه گوشی سرقتی دیگر کشف کردند اما وقتی با دستور قضایی مقابل مال‌باختگان قرار گرفتند، راز صدها فقره گوشی قاپی را فاش کردند.

سردار سرتیپ محمد کاظم تقوی خاطرنشان کرد: دو جوان موتورسوار مدعی شدند تاکنون 300 فقره گوشی قاپی و زورگیری انجام داده‌اند و اموال سرقتی را نیز به یک مالخر تبعه خارجی در محدوده شهرک شهید رجایی بین 500 تا 800 هزار تومان فروخته اند تا آن ها را به افغانستان قاچاق کند. مقام ارشد انتظامی خراسان رضوی تاکید کرد: با این اطلاعات، کارآگاهان بی‌درنگ عازم شهرک شهید رجایی شدند و مالخر حرفه ای را در حالی دستگیر کردند که در پوشش کارگاه خیاطی، گوشی های سرقتی را خریداری می‌کرد و با همدستی یک مالخر دیگر به مرزهای شرقی انتقال می دادند. وی اضافه کرد: در این عملیات 8 دستگاه گوشی سرقتی دیگر هم کشف شد و اعضای این باند به مراجع قضایی معرفی شدند.

سردار تقوی همچنین درباره واکاوی های پلیس برای ریشه یابی وقوع این گونه جرایم تصریح کرد: کنکاش های تخصصی کارآگاهان نشان داد که مالخر مذکور دو جوان موتورسوار را در حالی در یکی از قهوه خانه های زیرزمینی حاشیه شهر شناسایی و آنان را با وعده و وعیدهای پولدارشدن به گوشی قاپی وسوسه کرده است که در آن زمان به تک چرخ زدن و انجام حرکات نمایشی با موتورسیکلت اقدام می کردند. پس از آن ، سارقان موتورسیکلت دوستشان را برای انجام سرقت ها به امانت می گرفتند.

بنابراین گزارش، فرمانده انتظامی سرزمین خورشید در پایان این مصاحبه، به دستگیری هزار سارق و مالخر طی 6 روز گذشته نیز اشاره کرد و گفت: در میان دستگیرشدگان 119 مالخر وجود دارد و تاکنون راز 1120 فقره سرقت برملا شده است. وی همچنین دستگیری 12 متهم در ارتباط با پرونده های جنایی را از دیگر دستاوردهای اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی ذکر کرد و افزود: عملیات های پلیسی برای مقابله با سرقت ها همچنان ادامه دارد.

اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21158 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲ اسفند

سرگذشت یک آدمکش!

اگر در لانه‌های مجردی با دوستان ناباب معاشرت نمی کردم و مسیر خلاف و اعتیاد را در پیش نمی‌گرفتم، شاید امروز سرنوشتم به گونه دیگری رقم می خورد. اگر زمان به روز حادثه بازگردد و ناسزا و فحش بشنوم باز هم...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات «مهدی – گ» جوان 29 ساله ای است که بعد از 3 سال فرار، به اتهام قتل جوانی هم سن و سال خودش دستگیر شد. او که زیر نظر سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی خراسان رضوی) تحت بازجویی‌های تخصصی قرار گرفته بود، پس از آن که به سوالات افسر پرونده درباره چگونگی ارتکاب جنایت در یکی از روستاهای بجنورد (مرکز خراسان شمالی) پاسخ داد، در تشریح سرگذشت تاسف بار خود نیز گفت: در یکی از روستاهای اطراف شهر بجنورد به دنیا آمدم و 7 برادر و یک خواهر دارم اما به تحصیل علاقه ای نداشتم، به همین دلیل هم تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم اما در اولین روزهای تحصیل در کلاس اول راهنمایی درس و مشق را رها کردم و در کنار پدرم به امور کشاورزی مشغول شدم.

بعد از آن که به سن جوانی رسیدم، به خدمت سربازی رفتم و در همان دوران یعنی در سال 91 با یکی از بستگان دور پدرم ازدواج کردم. آن ها هم در یکی از روستاهای بجنورد ساکن بودند و پدر و مادرم بعد از گفت وگو و کسب رضایت خانواده دختر، او را به من معرفی کردند.

خلاصه حدود 2 سال بعد از ازدواج بود که یک دستگاه پراید اقساطی خریدم و معاشرتم با دوستان ناباب آغاز شد. ابتدا درون خودرو به مصرف موادمخدر می پرداختیم اما پس از آن که برای مسافرکشی به تهران رفتم شب ها را داخل پراید می خوابیدم تا این که از خانه مجردی یکی از بستگان مادرم سردرآوردم و دیگر به طور علنی موادمخدر استعمال می کردم. بعد از مدتی پرایدم را فروختم چون از نظر مالی کم آورده بودم ولی به اعتیادم ادامه می دادم تا این که پدرم با اجاره زمین های کشاورزی در روستا از من هم خواست کشاورزی کنم، چون پدرم می گفت ما تراکتور داریم و زمین ها نیز به یکی از بستگانمان تعلق داشت. البته مدتی قبل از وقوع نزاع منجر به قتل، اعتیادم را کنار گذاشته بودم و با پسر خردسالم سرگرم بودم. روز حادثه طبق معمول به همراه پدرم به گندمزار رفته بودیم که به دلیل عبور تراکتور از حاشیه گندمزار، من برای راننده تراکتور سوت زدم که گندم‌ها را نابود نکند ولی این رفتار به مذاق پدر و پسر صاحب زمین خوش نیامد و بدین ترتیب درگیری بین من و پسر طرف مقابل درحالی آغاز شد که پدر او با پدر من مشغول صحبت درباره رفتار من بودند. در همین هنگام او با چارشاخ به سمت من حمله ور شد ومن هم با چاقو به پایش زدم، سپس با راننده یک خودرو صحبت کردم تا او را به مرکز درمانی برساند و یک رشته نخ بسته بندی گندم را هم مقابل پدرش انداختم تا پای فرزندش را برای جلوگیری از خون‌ریزی ببندد. خودم نیز که ترسیده بودم از آن محل گریختم و گوشی تلفنم را هم در زمین های کشاورزی انداختم. حدود 3 سال مخفیانه زندگی کردم و دوباره به مصرف موادمخدر روی آوردم.در این مدت یک بار از چنگ ماموران گریختم اما آن ها برای دستگیری اتباع خارجی آمده بودند چون یک نفر فریاد زد که «فرار کن!» من هم از آن مخفیگاه گریختم. از زمانی که به کوی نجف در مشهد آمدم و در این جا مخفی شدم، قصد داشتم اعتیادم را ترک کنم و سپس خودم را به دست قانون بسپارم اما امروز و فردا می کردم تا این که به یک باره نیروهای انتظامی را بالای سرم دیدم و مرا به پلیس آگاهی آوردند...

حالا هم به اندازه ای پشیمانم که اگر زمان به گذشته بازگردد، برای غرور جوانی درگیر نمی شوم و حتی اگر به من ناسزا بگویند، با یک صلوات خشم خودم را فرومی‌خوردم و از آن جا می‌روم، اما ای کاش آن روز هم...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، با صدور دستوری از سوی مقام قضایی در شعبه دهم اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، بررسی ابعاد دیگر این جنایت و ادعاهای متهم درباره این ماجرا، توسط سروان منفرد (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21158 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲ اسفند

اعترافات عامل جنایت در جشن تولد مستانه!

دسته دشنه ای که در قفسه سینه جوان 30 ساله شکسته بود، در بازسازی صحنه قتل پیدا شد

سیدخلیل سجادپور- پسر جوانی که در جشن تولد مستانه، صحنه وحشتناک آدمکشی را رقم زد، در حالی به بازسازی صحنه قتل پرداخت که چگونگی سقوط از درخت و رها کردن دسته دشنه خون آلود در پشت بام را نیز شرح داد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، پنجم بهمن گذشته هنگامی که حدود 20 دختر و پسر جوان در یک جشن تولد مختلط شرکت کرده بودند، ناگهان میزبان 26 ساله بساط مشروب خوری را پهن کرد و بدین ترتیب برخی از مهمانان با مستی شیطانی همراه شدند. طولی نکشید که در میان رقص و پایکوبی مستانه، به یک باره صدای موسیقی و عربده در هم آمیخت و یکی از مهمانان دست دختری را گرفت تا او را به درون اتاق بکشاند.

اما وقتی با مقاومت و مخالفت دیگر مهمانان روبه رو شد در یک لحظه دشنه ای را بیرون کشید و در حالی که وانمود می کرد در عالم مستی سیر می کند، فریاد می زد هیچ کس حق دخالت ندارد! در همین هنگام برادر «محسن» (جوان دشنه به دست) در برابرش قرار گرفت تا دختر را از چنگ او برهاند ولی «محسن» ناگهان تیغه دشنه را بر پیکر برادرش فرود آورد و این گونه جشن تولدی خونبار رقم خورد. میزبان جشن تولد دومین نفری بود که با دشنه او مجروح شد و سپس جوان 30 ساله که مقاومت بیشتری به خرج می داد تا دختر جوان را نجات دهد هدف تیغه دشنه مرگبار «محسن» قرار گرفت و در یک چشم بر هم زدن نیمی از تیغه دشنه در قفسه سینه اش فرو رفت و درون استخوان ها شکست «محسن» که هنوز نیمه دیگر دشنه در دستش باقی مانده بود، پا به فرار گذاشت و بدین ترتیب میزبان و دیگر مهمانان، پیکرهای مجروح دوستانشان را در حالی به بیمارستان بردند که پیکر «محسن» را نیز از کنار پیاده رو درون پراید گذاشتند و از بولوار شهید فلاحی 7 به طرف بیمارستان طالقانی به راه افتادند.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است دقایقی بعد کادر درمانی بیمارستان مرگ جوان 30 ساله را به پلیس گزارش دادند اما دیگر از پرایدسواران خبری نبود. طولی نکشید که نیروهای انتظامی ماجرای جنایت با ضربه دشنه را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند و این گونه پرونده جنایی دیگری مقابل قاضی دکتر صادق صفری قرار گرفت. با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرای تکان دهنده، ابتدا قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد دستورات محرمانه ای را برای حفظ صحنه جنایت و ردیابی عوامل شرکت در نزاع صادر کرد و خود نیز شبانه عازم بیمارستان شد. بررسی های مقدماتی مقام قضایی بیانگر آن بود که هنوز نیمه تیغه دشنه در قفسه سینه جوان 30 ساله وجود دارد و پرایدسواران نیز درحالی از مرکز درمانی گریخته اند که «محسن» (جوان مجروح بستری در بیمارستان) مدعی بود اصلا در میان مهمانان جشن تولد حضور نداشته است! در همین حال قاضی صفری عازم منزل محل وقوع درگیری در منطقه قاسم آباد شد و در این شرایط دستوراتی را برای توقیف خودروی پراید صادر کرد. از سوی دیگر نیز «محسن» (متهم) کاظم (برادر محسن) و حسن (میزبان جشن تولد) بازداشت شدند و به مقر انتظامی انتقال یافتند.به گزارش روزنامه خراسان، قاضی ویژه قتل عمد که وارد منزل محل وقوع جنایت شده بود، نقطه به نقطه اتاق ها را در حالی زیر ذره بین نگاه قضایی گرفت که خون زیادی در کنار مبل و روی در و دیوار خودنمایی می کرد. کیک جشن تولد که هنوز بریده نشده بود هم به همراه بطری های مشروب درون یخچال قرار داشت به طوری که همه چیز حکایت از یک جنایت مستانه می کرد.

در حالی که دوتن از مهمانان دیگر با معرفی خود به پلیس، اسرار این جنایت هولناک را فاش کرده بودند، «محسن» نیز دست از داستان سرایی برداشت و به قتل جوان 30 ساله اعتراف کرد.

بنابر گزارش روزنامه خراسان، او پس از انجام بازجویی های مقدماتی و با صدور دستوری توسط قاضی ویژه پرونده های جنایی به محل وقوع نزاع مرگبار هدایت شد تا در مقابل دوربین قوه قضاییه جزئیات این قتل تکان دهنده را بازگو کند.

در بازسازی صحنه جنایت که سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) نیز حضور داشت ابتدا سروان اسماعیل عظیمی مقدم (افسر پرونده) خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی و اعترافات متهم در مراحل بازجویی را شرح داد و سپس «محسن» با اشاره قاضی دکتر صادق صفری، دشنه چوبی را به دست گرفت و با حرکات نمایشی صحنه جنایت را بازسازی کرد. او با معرفی کامل خود و پس از ارشاد و نصایح مقام قضایی که حقیقت ماجرا را بیان کند، لب به اعتراف گشود و گفت: من قصد تعرض به آن دختر را نداشتم فقط می خواستم او را به داخل اتاق بکشانم تا بیشتر مشروب نخورد!

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: متهم این پرونده جنایی مدام سعی می کرد چنین وانمود کند که به خاطر مستی و مشروب خوری چیزی از صحنه جنایت را به خاطر نمی آورد اما او به سوالات تخصصی و انحرافی قاضی صفری با جزئیات کامل پاسخ می داد. در همین حال مقام قضایی پرسید دسته چاقو را که در دست داشتی چه کردی؟ متهم گفت: آن را هنگام فرار از پشت بام لابه لای کولرهای ساختمان دو طبقه انداختم که در این هنگام کارآگاه عظیمی مقدم به پشت بام رفت و تیغه شکسته دشنه را پیدا کرد.

متهم سپس نحوه فرار خود از پشت بام را نیز بعد از ماجرای جنایت شرح داد و گفت: از پشت بام روی درختی پریدم که در کنار دیوار قرار داشت و با شکستن چند شاخه نازک روی زمین افتادم که بعد هم مرا به بیمارستان بردند.

وی درباره صحنه درگیری با مهمانان هم گفت:ابتدا برادرم را با دشنه زدم و بعد هم افرادی که قصد داشتند کارد را از من بگیرند!

براساس این گزارش، با اعترافات صریح متهم و دیگر افرادی که در صحنه جنایت حضور داشتند، قاضی دکتر صفری اتهام فراهم کردن موجبات فساد و فحشاء از طریق برقراری مجلس مختلط و نگهداری مشروبات الکلی را به «حسن» (میزبان جشن تولد) تفهیم کرد و از برخی دیگر از متهمان مانند کاظم (برادر محسن) خواست تا از خود در برابر اتهام شرب خمر دفاع کنند. با پایان یافتن بازسازی صحنه این جنایت تکان دهنده و تاسف بار، متهمان روانه زندان شدند تا این پرونده جنایی نیز دیگر مراحل دادرسی را طی کند. خراسان : شماره : 21159 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۳ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : چهارشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۱ | 20:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |