درامتداد تاریکی-مرد «شیشه‌ای» مادر خود را به قتل رساند!

مردی که موادمخدر «شیشه» مصرف می‌کرد، در اقدامی هولناک، ضرباتی را با چرخ خیاطی به سر مادر خود وارد کرد و او را به قتل رساند. به گزارش تسنیم، پنج شنبه چهارم اسفند، ماموران کلانتری 108 نواب در تماس تلفنی با محمدمهدی براعه؛ بازپرس ویژه قتل شعبه سوم دادسرای امور جنایی اعلام کردند همسایه‌های یک ساختمان در حاشیه بزرگراه نواب در خانه‌ای صدای درگیری شنیدند و لحظه‌ای بعد مرد جوانی که در حال فرار بوده از پنجره طبقه دوم همان ساختمان به زمین سقوط کرده است. بدین ترتیب تیم تحقیق راهی محل حادثه شدند و مرد مجروحی را مشاهده کردند که براثر سقوط به شدت زخمی شده بود؛ همچنین امدادگران اورژانس که همزمان با پلیس در محل حادثه حاضر شده بودند، مرد جوان را به بیمارستان لقمان حکیم منتقل کردند. تیم جنایی در نخستین گام به خانه طبقه دوم ساختمان مدنظر وارد و به محض ورود به یکی از اتاق‌ها با جسد خون‌آلود زن حدودا 71 ساله‌ای مواجه شدند که براثر ضربات واردشده با چرخ خیاطی بر سرش به طرز هولناکی به قتل رسیده بود! کارآگاهان در جریان تحقیقات متوجه شدند پسر جوانی در یکی دیگر از اتاق‌های این خانه حضور دارد و از شدت ترس در را قفل کرده است که پس از باز شدن در، پسر جوان هدف تحقیق قرار گرفت و به اعضای تیم جنایی گفت: دقایقی قبل، برادر بزرگ ترم که موادمخدر «شیشه» مصرف می‌کرد، به سمت اتاق مادرم رفت و چرخ خیاطی را بلند کرد و 2 بار به سر مادرم کوبید. پسر جوان ادامه داد: در لحظه جنایت به دلیل این که به شیشه اعتیاد دارم و قرص خواب نیز مصرف کرده بودم و توهم داشتم، نتوانستم از اتاق بیرون بیایم و از شدت ترس فقط در را قفل کردم. تحقیقات تکمیلی نیز نشان می‌داد، مرد جنایتکار که سابقه کیفری نیز دارد با مادرش به دلیل مشکلات مالی اختلاف داشته و این اختلافات اواخر هر سال تشدید می‌شده و مشخص نیست، متهم قصد داشته پس از به قتل رساندن مادرش، خودکشی کند یا از پنجره فرار کند. به گزارش تسنیم، با دستور محمدمهدی براعه، بازپرس ویژه قتل شعبه سوم دادسرای امور جنایی، جسد مقتول برای معاینات دقیق‌تر به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده توسط کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی آغاز شده است؛ همچنین صبح دیروز مرد جنایتکار به کما رفت و حال جسمی او وخیم گزارش شده است. خراسان : شماره : 21161 - ۱۴۰۱ شنبه ۶ اسفند

ماجرای زنی که قاچاق فروش شد!

چند سال قبل پسرم در خیابان جوانی را دیده بود که برای خواهر 17 ساله اش مزاحمت ایجاد می کند. به همین دلیل آن جوان را تا سر حد مرگ کتک زده بود که بعد هم به پرداخت 200 میلیون تومان دیه محکوم شد من هم که پولی برای پرداخت دیه نداشتم او را در خانه مخفی کردم و به فروش مواد مخدر صنعتی به جوانان محله روی آوردم چرا که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 38 ساله که در عملیات ضربتی نیروهای انتظامی مشهد و به اتهام توزیع گسترده مواد مخدر صنعتی دستگیر شده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی گفت: پدرم در شهرستان تربت حیدریه کشاورزی می کرد و مادرم نیز خانه دار بود. من آخرین فرزند از خانواده 8 نفره بودم که تا مقطع دیپلم درس خواندم و سپس با «حسین» ازدواج کردم. همسرم کارمند یکی از ادارات دولتی بود و همه او را به خاطر خوش اخلاقی ستایش می کردند اما شوهرم مردی دهن بین بود به طوری که هر آن چه دیگران می گفتند به راحتی می پذیرفت و به آن حرف ها استناد می کرد.

این رفتار او به حدی رسید که گاهی به دلیل سخنان نسنجیده اطرافیان مرا سرزنش می کرد و حتی کتک می زد اما بلافاصله پشیمان می شد و عذرخواهی می کرد. همین موضوع موجب شد تا بعد از 13 سال زندگی مشترک و در حالی که دختری 9 ساله و پسری 11 ساله داشتم از او طلاق بگیرم. از آن روز به بعد به خانه پدرم رفتم و سعی کردم فرزندانم را تربیت کنم ولی چند سال بعد پدر و مادرم از دنیا رفتند و با تقسیم ارث و میراث بین خواهران و برادرانم، دیگر به همراه فرزندانم آواره شدم. در این شرایط پسرم «حمید» ترک تحصیل کرد و برای کمک به مخارج خانواده سرکار رفت. من هم مغازه ای را برای فروش لباس های زنانه اجاره کردم تا دخترم به تحصیلاتش ادامه دهد اما با افزایش اجاره بهای مغازه، فروش لباس را در منزل مسکونی ام آغاز کردم و به اهالی محل لباس می فروختم. اگرچه زندگی ما به سختی می گذشت ولی تاکید می کردم تا دخترم درس و مدرسه را رها نکند. زمانی که پسرم به سن 20 سالگی رسیده بود روزی در خیابان پسر جوانی را دید که مزاحم خواهر 17 ساله اش شده بود. پسرم که به دلیل غرور جوانی نتوانست خودش را کنترل کند آن پسر جوان را تا سر حد مرگ کتک زده بود. بعد از این ماجرا، نیروهای انتظامی «حمید» را دستگیر کردند و او در دادگاه به پرداخت 200 میلیون تومان دیه در حق شاکی محکوم شد اما چون پولی نداشتیم تا این مبلغ هنگفت را پرداخت کنیم من پسرم را در خانه مخفی کردم و او تحت تعقیب قانون قرار گرفت. هرچه برای تهیه پول تلاش می کردیم کمتر به نتیجه می رسیدیم تا این که به پیشنهاد یکی از دوستان معتادم که خرده فروش مواد مخدر بود، من هم در پوشش فروش لباس های زنانه، به توزیع مواد مخدر صنعتی بین دختران و پسران جوان محله پرداختم. قصد داشتم از این طریق پول دیه پسرم را تامین کنم. این درحالی بود که دخترم در رشته مهندسی مواد غذایی در تهران تحصیل می کرد و من هزینه های او را نیز می پرداختم. در همین روزها بود که به طور اتفاقی همسر سابقم را در خیابان به همراه همسرش دیدم که بسیار شاد و خندان مشغول خرید برای فرزندان خردسالش بود و آرامش را در زندگی تجربه می کرد. آن جا بود که به یاد گذشته افتادم و از این که فقط به خاطر خودخواهی های خودم از او طلاق گرفته بودم خیلی افسوس خوردم چرا که او به من التماس می کرد که رفتارش را مطابق میل من تغییر می دهد تا من طلاق نگیرم. خلاصه روزگارم به همین صورت سپری می شد تا این که چند روز قبل نیروهای انتظامی به طور غافلگیرانه وارد منزلم شدند و نه تنها پسرم را دستگیر کردند بلکه از جاساز زیر مبل نیز 70 گرم شیشه و 30 گرم کریستال در بسته بندی های آماده فروش بیرون آوردند و مرا هم به جرم توزیع مواد مخدر صنعتی به کلانتری انتقال دادند. اکنون که به زندگی گذشته ام می اندیشم فقط می دانم که اگر در جدایی از «حسین» عجله نمی کردم و حداقل با یک مشاور یا آسیب شناس مشورت می کردم شاید امروز سرنوشتم این گونه رقم نمی خورد. نمی دانم اگر دخترم که اکنون در خوابگاه دانشجویی به سر می برد متوجه ماجرا شود چه حالی خواهد داشت...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، با معرفی این زن جوان و پسر فراری اش به مراجع قضایی، بررسی های تخصصی نیروهای انتظامی با نظارت مستقیم سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) برای شناسایی دیگر افراد مرتبط و عاملان توزیع مواد مخدر آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21159 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۳ اسفند

شکار باند مخوف خون آشام گوشواره‌دار!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- اعضای باند مخوف معروف به «خون آشام گوشواره دار» که خودروهای رانندگان مسافرکش را در مشهد با تهدید سلاح و قمه به سرقت می بردند در حالی با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شدند که تاکنون به چندین فقره گوشی قاپی با خودروهای سرقتی نیز اعتراف کرده اند.

رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی، روز گذشته در تشریح ماجرای وحشت آفرینی های باند مخوف معروف به «خون آشام گوشواره دار» به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: بهمن گذشته سرقت های خودرو از رانندگان مسافرکش شهری در حالی شکل سریالی به خود گرفت که رانندگان وحشت زده از دزدان خطرناکی سخن می گفتند که سلاح کلت کمری در دست داشتند و با ماسکی عجیب که تصویر دندان‌های موجودی به نام «خون آشام» روی آن نقش بسته بود، چهره خود را پوشانده بودند. سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده افزود: مال باختگان که همه آن ها به یک شیوه خودروی خود را از دست داده بودند، به دو گوشواره ای هم اشاره می کردند که در گوش سرکرده باند بود و تصاویر خالکوبی های زیادی نیز روی دست و حتی لاله گوشش داشت.

وی با اشاره به آغاز بررسی های کارشناسی این پرونده با توجه به وحشت آفرینی های آنان در بین رانندگان مسافرکش شهری اضافه کرد: با تجمیع پرونده های مذکور در اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی، تحلیل های مقدماتی با تمرکز بر سرقت های مسلحانه خطرناک زیر نظر سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) شروع شد و دامنه این بررسی ها به منطقه قاسم آباد و خواجه ربیع کشید چرا که طبق اظهارات رانندگان مال باخته، آنان 3 جوان را که یکی از آنان مسن تر بود از ابتدای بولوار شاهد در بزرگراه پیامبر اعظم (ص) به مقصد انتهای خواجه ربیع و به صورت دربستی سوار کرده بودند اما در مناطق بولوار مهر مادر یا بهمن منطقه خواجه ربیع زمانی که به نقطه ای خلوت رسیده اند، ناگهان لوله سلاح کلت را روی شقیقه خود احساس کرده اند و مسافران در حالی که خود را بی رحم و خطرناک جلوه می دادند، آن ها را از داخل خودرو بیرون انداخته و خودرو را به همراه گوشی تلفن و دیگر اموال به سرقت برده اند!

مقام ارشد پلیس آگاهی خراسان رضوی ادامه داد: اگرچه خودروهای مذکور چند روز بعد در منطقه قاسم آباد کشف می شدند در حالی که قطعات و لوازم قابل فروش آن ها به سرقت رفته بود اما وحشت آفرینی های اعضای این باند که دیگر «خون آشام گوشواره دار» لقب گرفته بودند، پلیس را با یک پرونده مهم روبه رو کرد. به همین دلیل هم گروه ویژه‌ای از کارآگاهان دایره مبارزه با سرقت های مسلحانه به سرپرستی سرهنگ «وحید حمیدفر» وارد عمل شدند و در اولین مرحله از اقدامات پلیسی، مشخصات اعضای این باند را به همراه شماره پلاک خودروهای سرقتی در حالی به همه مراکز انتظامی اعلام کردند که خودروی پراید 111 دیگری اواخر بهمن گذشته و با همین شگرد مورد دستبرد اعضای باند «خون آشام گوشواره دار» قرار گرفته بود.

سرهنگ کارآگاه شفیع زاده تصریح کرد: از سوی دیگر رصدهای اطلاعاتی درباره نوع پوشش، لهجه و مشخصات ظاهری تبهکاران مسافرنما زیر ذره بین تحقیقات رفت و کارآگاهان بازبینی دوربین های ترافیکی را نیز در دستور کار قرار دادند.

وی گفت: در همین حال بود که یکی از گشت های انتظامی کلانتری قاسم آباد، با خودروی پراید 111 روبه رو شد که مشخصات آن در سیستم اطلاعاتی فرماندهی به ثبت رسیده بود. بنابراین نیروهای انتظامی خودروی مذکور را متوقف و راننده 35 ساله آن را در حالی دستگیر کردند که مشخص شد وی «مصطفی – ث» نام دارد و از متهمان تحت تعقیب است.

رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی با اشاره به انتقال بی درنگ متهم مذکور به پلیس آگاهی خاطرنشان کرد: با کشف لوازم و ابزار سرقت از داخل کوله پشتی متهم، مشخص شد که وی از اعضای باند مخوف معروف به «خون آشام گوشواره دار» است به همین دلیل بلافاصله هماهنگی های قضایی با قاضی خدابنده (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) صورت گرفت و بازجویی های تخصصی از وی آغاز شد.

این مقام با تجربه انتظامی تاکید کرد: با اعترافات وی مخفیگاه سرکرده و عضو دیگر باند در منطقه قاسم آباد و بولوار توس لو رفت و بدین ترتیب افسران عملیاتی دایره مبارزه با سرقت مسلحانه آگاهی، با رعایت موارد امنیتی وارد عمل شدند چرا که همه مال باختگان وجود سلاح کلت کمری و قمه را در دست تبهکاران مسافرنما گزارش داده بودند.

سرهنگ جواد شفیع زاده گفت: سوم اسفند، کارآگاهان پلیس آگاهی در حالی مخفیگاه سرکرده باند در بولوار شاهد را به محاصره درآوردند که او در منزل مسکونی حضور نداشت اما ردزنی های اطلاعاتی نشان داد که وی در حال بازگشت به مخفیگاه است بنابراین نیروهای عملیاتی در پوشش نامحسوس قرار گرفتند و هنگامی که وی وارد کمین شد، بلافاصله به محاصره او پرداختند اما سرکرده باند مذکور که در یک لحظه متوجه حضور پلیس شده بود، تلاش کرد به کوچه های اطراف بگریزد که در نهایت با چند فن دفاع شخصی درحالی زمین گیر شد که اسلحه کلت وی نیز به کمرش بسته شده بود.

کارآگاه ارشد پلیس افزود: اگرچه در همان بررسی های مقدماتی مشخص شد که سلاح کلت قلابی است اما وی بی درنگ به مقر انتظامی انتقال یافت و دامنه عملیات به اطراف میدان معراج مشهد در بولوار توس کشید و بدین ترتیب سومین عضو باند هم در یک عملیات ضربتی و هماهنگ به دام افتاد.

کارآگاه شفیع زاده همچنین به سوابق کیفری اعضای این باند خطرناک اشاره کرد و گفت: همه متهمان دارای سابقه سرقت هستند و تاکنون به تعدادی از سرقت های مسلحانه اعتراف کرده اند که بررسی های پلیسی درباره ادعاهای آنان ادامه دارد اما تحقیقات و بازجویی های تخصصی از آنان نشان داد که آن ها با استفاده از یکی از خودروهای پراید سرقتی مرتکب جرایمی مانند گوشی قاپی نیز شده اند که تاکنون به گوشی قاپی از یک مرد و یک خانم اعتراف کرده اند. رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی با تاکید بر این که پرونده مذکور در شعبه 616 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد زیر نظر قاضی محمودی رسیدگی می شود، خاطرنشان کرد: اعضای باند، قطعات و لوازم خودروها را در جمعه بازار انتهای بولوار رسالت به بهای ناچیزی می فروختند و مدعی هستند که اسلحه کلت قلابی را هم از همان مکان خریداری کرده اند. این درحالی است که یکی از خودروهای سرقتی نیز بر اثر تصادف دچار خسارت های سنگینی شده و متهمان ادعا می کنند خودرو با تیر برق برخورد کرده است. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، تحقیقات بیشتر درباره کشف جرایم احتمالی دیگر اعضای این باند مخوف توسط شیدایی (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21161 - ۱۴۰۱ شنبه ۶ اسفند

دلهره وحشت آفرین!

هنگامی که من و دوستم به قصد خودکشی از پل عابر پیاده آویزان شدیم، در یک لحظه به خودم آمدم و از این تصمیم احمقانه پشیمان شدم اما دیگر کاری از دستم برنمی آمد. برخی رانندگان و رهگذران با دیدن این صحنه، فریاد می زدند و من هم در حالی که دیگر دستانم توانی نداشتند، از شدت ترس و وحشت جیغ می کشیدم تا این که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 16 ساله ای است که با تصمیمی هیجانی و اشتباه به همراه یکی دیگر از دوستانش، قصد داشت با خودکشی، به زندگی خود پایان دهد اما در آخرین لحظه و با حضور به موقع عوامل انتظامی کلانتری نجفی مشهد در بالای پل عابر پیاده بولوار وکیل آباد، از مرگ حتمی نجات یافتند.

این دختر نوجوان که بعد از خودکشی نافرجام به کلانتری منتقل شده بود، در حالی که واکنش های رفتاری غیرعادی داشت و احتمالا تحت تاثیر توهمات ناشی از مصرف مواد مخدر قرار گرفته بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی گفت: در یکی از شهرک های حاشیه شهر مشهد به دنیا آمدم و تا کلاس دوم راهنمایی درس خواندم اما پدرم مردی معتاد بود که هیچ اهمیتی به خانواده اش نمی داد. در حالی که من دوست داشتم در سن نوجوانی آزاد باشم و با دوستانم به تفریح و خوش گذرانی بپردازم. شب ها را در کنار آن ها باشم و هر طوری که به من خوش می گذرد زندگی کنم ولی مادرم همواره مانع خواسته های من می شد و اجازه هیچ کاری را نمی داد حتی نمی گذاشت اندکی آرایش کنم تا زیباتر شوم! وقتی برخی از دوستانم را می دیدم که در فضاهای مجازی با پسران ارتباط دارند من هم مخفیانه اینترنت می خریدم و در شبکه های مختلف اجتماعی به دیگران پیام می دادم. به همین دلیل هم در کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کردم تا وقت بیشتری برای خوش گذرانی با دوستانم داشته باشم!

رفتارهای خانواده ام برای جلوگیری از خواسته ها و علایق من موجب شد تا به دختری عصبی و خشمگین تبدیل شوم تا جایی که دیگر قرص های اعصاب و روان مصرف می کردم. در این میان «مهستی» (دختری که با هم دست به خودکشی زدیم) نیز وضعیت مشابه من را داشت و ما با یکدیگر دوستانی صمیمی بودیم. حتی چند بار در کنار هم با تیغ خودزنی کردیم تا به دیگران بفهمانیم که ما از «مرگ» ترسی نداریم! خلاصه در همین حال خواهر بزرگ ترم ازدواج کرد ولی در دوران نامزدی به طور ناخواسته باردار شد که همین ماجرا هم بالاخره به طلاق انجامید و او به خانه ما بازگشت اما مادرم دیگر به او کاری نداشت. خواهرم آزادانه می توانست آرایش کند و به هر جایی که دوست دارد، برود! در این شرایط من حسرت آزادی های خواهرم را می خوردم و دوست داشتم مانند او آزاد باشم. برای رسیدن به این خواسته ها، بیشتر در فضاهای مجازی پرسه می زدم و با چند پسر جوان ارتباط داشتم تا شاید با یکی از آن ها ازدواج کنم ولی آن ها فقط مرا بازیچه هوسرانی های خودشان قرار داده بودند و هرکدام به بهانه این که با پسر دیگری ارتباط دارم بعد از مدتی مرا ترک می کردند! این مسائل در روحیه من تاثیر می گذاشت به گونه ای که دیگر به دختری رنجور و افسرده تبدیل شده بودم. از سوی دیگر هم مدام با مادرم درگیری داشتم و به طور پنهانی کارهایی را انجام می دادم که به آن علاقه مند بودم. گاهی هم به همراه «مهستی» مواد مخدر را تجربه می کردیم و من به دلیل همین ناراحتی های عصبی لرزش دست گرفتم! و حتی به طور غیرعادی پاهایم نیز می لرزیدند! بالاخره دیگر نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و در آخرین تماس تلفنی با «مهستی» به او پیشنهاد خودکشی دادم.

«مهستی» هم که اوضاعی بهتر از من نداشت، قبول کرد و با هم به سمت بولوار وکیل آباد به راه افتادیم. قبل از آن مقداری مواد مخدر مصرف کرده بودیم ولی زمانی که از بالای پل عابر پیاده آویزان شدیم، ترافیک سنگینی در بولوار به وجود آمد. برخی از رانندگان و رهگذران فریاد می کشیدند تا دستانمان را رها نکنیم. دلهره وحشتناکی به راه افتاده بود که در یک لحظه من از مرگ ترسیدم. با جیغ و فریاد گریه می کردم. دستانم سست شده بود و توان نگهداری پیکرم را نداشتند. تصمیم احمقانه ام را خیلی بر اثر هیجان گرفته بودم و حالا می دانستم که چه اشتباه بزرگی را مرتکب شده ام. حدود 40 دقیقه آویزان بودیم که نیروهای انتظامی و امدادی از راه رسیدند و ما را نجات دادند حالا هم خیلی خوشحالم که زنده ماندیم و ... گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است دختران نوجوان در حالی با تلاش های مشاور کلانتری تحویل خانواده هایشان شدند که با دستور سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) بررسی های کارشناسی و روان شناختی و جلسات مشاوره خانوادگی برای دختران مذکور و خانواده های آنان در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی برگزار شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21161 - ۱۴۰۱ شنبه ۶ اسفند

نامزد بنزینی!

هنوز 6 ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنانم نگذشته بود که متوجه شدم پرخاشگری و عصبانیت های نامزدم به ماجرایی ارتباط دارد که اهالی محل او را با لقب «نامزد بنزینی» صدا می زدند. بعد از کنکاش در این موضوع تازه دریافتم که نامزدم به استشمام بنزین اعتیاد دارد و باک خودروها را برای رفع خماری باز می کند تا مقداری از بوی بنزین را استشمام کند وگرنه ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دختر 18 ساله که برای چاره جویی درباره تهمت های ناروا و پیامک های زشت و زننده نامزدش وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شده بود، با بیان این که نامزدش اعتیاد عجیبی دارد به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: یک سال زمانی که در سال سوم دبیرستان تحصیل می کردم، «ساسان» به خواستگاری ام آمد. او مرا در عروسی دایی ام دیده بود اما من شناختی از «ساسان» و خانواده اش نداشتم در این شرایط «ساسان» از طریق آشنایان و بستگان نشانی منزل ما را پیدا کرده و با معرفی یکی از نزدیکانمان به خواستگاری ام آمد. این درحالی بود که همزمان من خواستگار دیگری هم داشتم و خانواده ام به طور غیرمستقیم و از طریق واسطه خواستگار درحال گفت وگو با آن خانواده بودند ولی از آن جایی که پدرم کارگری ساده بود و «ساسان» هم ادعا می کرد در یک شرکت بزرگ تجاری استخدام شده است، او را برای ازدواج با من مناسب دانستند و به خانواده «ساسان» اجازه دادند به خواستگاری ام بیایند.

روز خواستگاری خانواده ام به خانواده «ساسان» گفته بودند که دخترمان خواستگار دیگری هم دارد که همین موضوع به مهم ترین مشکل زندگی ام تبدیل شد چرا که بعد از گذشت چند روز من و «ساسان» پای سفره عقد نشستیم اما او مدام با دستاویز قرار دادن همین جمله مرا به شدت سرزنش می کرد و مدعی بود که من به خواستگار قبلی ام علاقه داشتم و او را بیشتر دوست دارم. هرچه سوگند می خوردم که من با تو ازدواج کرده ام و دیگر به هیچ فردی حتی فکر هم نمی کنم، حرف هایم را باور نمی کرد و این گونه همواره تحقیر می شدم، خلاصه کار به جایی رسید که«ساسان» گاه و بی گاه گوشی تلفن مرا می گرفت و با دقت پیامک ها و تماس هایم را بررسی می کرد تا به اصطلاح شک و تردید خودش را برطرف کند. من هم که چیزی برای پنهان کردن نداشتم گوشی بدون رمزم را در اختیارش می گذاشتم تا این تهمت های ناروا را از خودم دور کنم ولی گویی این ماجرا فقط یک بهانه بود و پایانی نداشت. او با همین تهمت ها مرا زیر مشت و لگد می گرفت و کتکم می زد تا این که بالاخره حدود 6 ماه قبل گوشی تلفنم را گرفت و دیگر پس نداد وقتی با حساسیت به دنبال گوشی تلفنم بودم به رازهای وحشتناکی رسیدم که زندگی ام را تحت تاثیر قرار داده بود. تازه فهمیدم برخی از اهالی محل سکونت «ساسان» در کاشمر او را «نامزد بنزینی!» صدا می زنند و این لقب حتی به محل سکونت ما هم رسیده است و دیگران او را با همین نام می شناسند. آن جا بود که دریافتم نامزدم به استشمام بنزین برای رفع خماری اعتیاد دارد و حتی باک بنزین خودروهای مردم را باز می کند تا مقداری بنزین استشمام کند! به گونه ای که خیلی ها تصور می کردند او سارق بنزین باک خودروهاست!

در همین شرایط بود که «ساسان» دوباره ادعای ارتباط من با خواستگار قبلی و یکی دیگر از دوستانش را مطرح کرد و بی شرمی و بی حیایی را به جایی رساند که پیامک هایی نیز برای خانواده و حتی دوستانم فرستاد و مرا به بی عفتی و عمل خلاف عفت متهم کرد. او پا را فراتر هم گذاشت و همین تهمت های ناروا را به خواهر کوچک ترم نیز نسبت داد و سپس مدعی شد اگر قصد داریم آبرویمان حفظ شود باید با طلاق توافقی موافقت کنیم! وقتی کارد به استخوانم رسید به ناچار از او شکایت کردم تا این تهمت های زشت و زننده را در دادگاه اثبات کند ولی «ساسان» بعد از ارسال احضاریه قانونی، ادعا می کند برای آن که نتوانسته بود بنزین استشمام کند دچار پرخاشگری و عصبانیت شده و آن جملات ناشایست را برای خانواده ام از طریق پیامک ارسال کرده است. او می گفت: آن روز در روستا بوده و به خاطر حضور پدرش در باغ، نمی توانسته برای استشمام بنزین از باغ خارج شود برای همین دچار خماری شدید و عصبانیت ناشی از این نوع اعتیاد شده است! اکنون نیز چندین نفر را واسطه آشتی برای ادامه نامزدی و زندگی مشترک کرده است تا با یکدیگر آشتی کنیم ولی من از فرجام چنین ماجراها و اعتیادهای وحشتناک و عجیب ترس دارم. ای کاش...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: ماجرای این پرونده با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت تا راهکارهای قانونی و روان شناختی در این باره بررسی شود.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21162 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۷ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱ | 20:12 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |