درامتداد تاریکی-پلیس مالباخته را از چنگ زورگیرها بیرون کشید!
سجادپور- نیروهای کلانتری شفای مشهد موفق شدند دو جوان موتورسوار را از زیر مشت و لگدهای وحشتناک زورگیران نجات دهند و دوتن از عاملان سرقت های خشن را دستگیر کنند.به گزارش روزنامه خراسان، ماموران گشت کلانتری شفا که مشغول گشت زنی و انجام وظیفه در حوزه استحفاظی بودند، ناگهان با 3 جوان خشن برخورد کردند که راکب و ترک نشین یک دستگاه موتورسیکلت را زیر مشت و لگد گرفته بودند و به شدت کتک می زدند. در همین حال نیروهای انتظامی بی درنگ به طرف بولوار شفا حرکت کردند و آژیرکشان درحالی به محل نزاع رسیدند که 3 جوان خشن با مشاهده خودروی پلیس پا به فرار گذاشتند اما افسران ورزیده و کارآزموده کلانتری با چند فن دفاع شخصی موفق شدند دو تن از متهمان فراری را دستگیر کنند و به کلانتری انتقال دهند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است در بررسی های پلیسی که زیر نظر سروان سبکبار (رئیس کلانتری شفا) صورت گرفت، 3 دستگاه گوشی تلفن به همراه یک قبضه چاقو از دو متهم جوان کشف و مشخص شد که آن ها از زورگیران حرفه ای هستند و قصد زورگیری از موتورسواران را داشتند که در عملیات برق آسای پلیس ناکام ماندند و دستگیر شدند. هنوز تحقیقات از دو زورگیر جوان در دایره تجسس کلانتری ادامه داشت که نوجوان 15 ساله ای وارد اتاق رئیس کلانتری شد و در حالی که از مشاهده زورگیران حیرت زده به اطراف می نگریست، گفت: این ها چند ساعت قبل مرا به شدت کتک زدند و گوشی تلفن همراهم را زورگیری کردند. ادامه بررسی ها نشان داد یکی از گوشی های کشف شده از متهمان متعلق به نوجوان 15 ساله است که با هماهنگی های قضایی گوشی مذکور تحویل مال باخته شد. در این شرایط دو موتورسوار نیز که با حضور به موقع نیروهای انتظامی از چنگ زورگیران نجات یافته بودند لب به قدردانی گشودند و در حالی کلانتری را ترک کردند که دو متهم مذکور به 3 فقره زورگیری گوشی تلفن اعتراف کردند. تحقیقات بیشتر برای دستگیری متهم فراری و کشف سرقت های دیگر اعضای این باند همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21175 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۳ اسفند
نقشه زورگیران!
وقتی ماموران انتظامی به سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند اصلا نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است، نزد خودم فکر می کردم احتمالا در میان ضایعاتی که جمع آوری کرده ام، اموال سرقتی بوده است! اما زمانی که به کلانتری رسیدم تازه فهمیدم مرا به دلیل زورگیری از راننده تاکسی اینترنتی دستگیر کرده اند و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، نوجوان 14 ساله ای که با ردیابی های اطلاعاتی ماموران انتظامی در یک ماجرای وحشتناک زورگیری از راننده تاکسی اینترنتی شناسایی و دستگیر شده بود با بیان این که من فریب نقشه زورگیران را خورده ام درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: 14 سال قبل و در حالی که نوزادی چند روزه بودم مادرم از دنیا رفت و من و خواهر یک ساله ام تنها شدیم. پدرم کارگر ساختمانی بود و در زمینه نصب ایزوگام فعالیت داشت ولی او فقط یک سال بعد از مرگ مادرم با زن جوانی ازدواج کرد و به دنبال زندگی خودش رفت.چرا که آن زن از پدرم تعهد گرفته بود که فرزندانش را باید رها کند و به زندگی مشترکشان راه ندهد! به همین دلیل هم پدرم من و خواهرم را به مادربزرگم سپرد و او در کنار عموی مجردم از ما نیز مراقبت کرد و مرا به مدرسه فرستاد. پدرم که اکنون خودش 3 فرزند دیگر دارد سراغی از ما نمی گیرد اما نمی دانم آیا هزینه ها و مخارج ما را به مادربزرگم پرداخت می کند یا نه! خلاصه من تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواندم ولی 3 سال در یک کلاس مردود شدم چون اصلا به درس و مدرسه علاقه ای نداشتم و مدام افکارم درگیر موضوعات دیگر بود. هیچ وقت نمی توانستم به آن چه معلمم می گوید توجه کنم. اگرچه از سال های قبل نیز با پایه ای ضعیف در کلاس قبولم می کردند چون دلشان به حالم می سوخت و مدیران می دانستند که خانواده ای متلاشی دارم! بالاخره سال گذشته به ناچار درس و مدرسه را رها کردم و به جمع آوری ضایعات پرداختم تا حداقل مخارج خودم و خواهرم را تامین کنم.به همین دلیل با چند تن از دوستان همسن و سال خودم همراه شدم و در منطقه معروف به «کال زرکش» ضایعات جمع آوری می کردیم تا این که چند روز قبل زمانی که سرگرم جمع آوری ضایعات بودیم هوا تاریک شد، من و دیگر دوستانم زیر پل رفتیم و آتشی را روشن کردیم تا سرما نخوریم ،دور هم نشسته بودیم و با هم گفت وگو می کردیم که ناگهان دو جوان که با یکی از دوستانم ارتباط داشتند نزد ما آمدند، یکی از آن ها گوشی تلفن را از جیبش بیرون آورد و در حالی که متعجب به صفحه آن نگاه می کرد به دوست دیگرش گفت: شارژ تلفن من تمام شده است! حالا چکار کنیم؟! دوست دیگر او نیز که به گوشی من چشم دوخته بود، از من خواست تا گوشی ام را برای یک تماس ضروری در اختیار آن ها بگذارم! من هم بدون تامل گوشی را دادم و او با تاکسی اینترنتی تماس گرفت تا آن ها را به منازل شان برساند! چند دقیقه بعد هم تاکسی از راه رسید و آن دو نفر از نزد ما رفتند. چند روز از این ماجرا گذشت تا این که عصر هنگام وقتی مشغول جمع آوری ضایعات در همان منطقه بودم، در یک لحظه نیروهای انتظامی را دیدم که از گوشه وکنار کال وارد شدند و به طرف من آمدند.
آن ها ابتدا نام مرا پرسیدند و سپس از من خواستند تا با آن ها به کلانتری بیایم. خودم هم نمی دانستم چه جرمی مرتکب شده ام، اما احتمال می دادم در میان ضایعاتی که جمع آوری کرده ام لوازم سرقتی باشد چرا که برخی از دوستانم به دلیل سرقت در پوشش جمع آوری ضایعات دستگیر شده بودند! بالاخره هنگامی که به کلانتری رسیدم تازه فهمیدم که نیروهای کلانتری معراج با ردزنی شماره تلفن، مرا دستگیر کرده اند و با اتهام زورگیری روبه رو شده ام در حالی که من هیچ وقت زورگیری نکرده بودم. در این هنگام وقتی افسر تجسس کلانتری ماجرای زورگیری از راننده تاکسی اینترنتی را بازگو کرد متوجه شدم که آن روز فریب نقشه زورگیران را خورده ام و آن دو نفر که گوشی مرا برای یک تماس ضروری گرفتند و چاقو به همراه داشتند، از راننده تاکسی اینترنتی زورگیری کرده اند! حالا هم من درگیر یک ماجرای وحشتناک زورگیری شده ام درحالی که هیچ نقشی در این زمینه نداشتم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرگرد «امیررضا فعال» (رئیس کلانتری معراج مشهد) تلاش نیروهای انتظامی برای دستگیری زورگیران وریشه یابی این حادثه تلخ با صدور دستورهای ویژه قضایی آغاز شده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21171 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۸ اسفند
دسیسه هولناک برای دستبرد به طلاهای پیرزن!
زنی در بازداشتگاه پلیس منتظر اجرای نقشه شوم بود که ...
سید خلیل سجادپور- 3 عضو یک خانواده در حالی برای پرداخت بدهی 70 میلیون تومانی، دسیسه وحشتناک سرقت طلاهای پیرزن صاحبخانه را به اجرا گذاشتند که زن جوان در بازداشتگاه پلیس بود، اما ندامت پسر 17 ساله به آخرین نفس های پیرزن گره خورد و زنگ تلفن اورژانس به صدا درآمد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، صبح چهاردهم اسفند، امدادگران اورژانس پیکر نیمه جان پیرزن 80 ساله ای را از خیابان وحید به بیمارستان شهید هاشمی نژاد رساندند که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد و آخرین نفس هایش را می کشید. دقایقی بعد با انجام اقدامات درمانی حال پیرزن رو به بهبودی گذاشت و از مرگ نجات یافت. فرزندان پیرزن که چندین ساعت بعد موفق به دیدار مادر پیرشان شده بودند، ناگهان صحنه عجیبی را دیدند و متعجب به یکدیگر نگریستند. النگوهای پیرزن در دستانش نبود! به همین دلیل فرزندان پیرزن حیرت زده، در جست وجوی النگوها برآمدند چرا که پیرزن هیچ گاه النگوها را از دستش خارج نمی کرد.
فرزندان پیرزن پس از پرس و جو از کادر درمان متوجه شدند که آن ها برای اقدامات درمانی النگوهای طلا را از دست وی خارج نکرده اند، بنابراین موضوع پیچیده تر شد و پسر پیرزن با پلیس تماس گرفت. طولی نکشید که به دستور سرهنگ علی برزنونی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) گروهی از افسران تجسس مامور رسیدگی به این ماجرا شدند و تحقیقات خود را در حالی آغاز کردند که هنوز پیرزن قادر به سخن گفتن نبود. ماموران انتظامی در اولین مرحله از اقدامات پلیسی به بازبینی دوربین های مدار بسته بیمارستان پرداختند و دریافتند که هنگام انتقال پیرزن به مرکز درمانی، هیچ النگویی در دست وی نبوده است. به همین دلیل فرضیه مسمومیت عمومی برای سرقت طلا مورد واکاوی و بررسی عوامل تجسس کلانتری قرار گرفت.
ماموران انتظامی با توجه به گزارش امدادگران اورژانس و اظهارات پسر پیرزن، به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد پیرزن 80 ساله در یک ساختمان ویلایی دو طبقه زندگی می کرد و طبقه بالای ساختمان را به خانواده ای واگذار کرده بود که در قبال سکونت رایگان، از وی مراقبت کنند. این گونه بود که سرنخ بررسی های نامحسوس به پسر نوجوان 17 ساله رسید که با امدادگران اورژانس تماس گرفته بود. دقایقی بعد «اسماعیل» با طرح سوالات انحرافی در حالی مورد بازجویی قرار گرفت که پدر و مادر او در منزل مسکونی حضور نداشتند ولی این نوجوان در پاسخ به سوالات فنی پلیس دچار تناقض گویی شد و جملاتی را درباره چگونگی اطلاع از وضعیت وخیم پیرزن مطرح کرد که ظن عوامل تجسس به وی برای ربودن طلاها قوت گرفت. بر این اساس، پسر نوجوان به صورت تلفنی به کلانتری احضار شد تا حقیقت ماجرا را به طور کتبی ثبت کند.
اسماعیل ابتدا به افسر پرونده گفت: حدود ساعت یک بامداد بود که پیرزن مرا برای خرید آب میوه به فروشگاه (سوپرمارکت) فرستاد و من هم برایش آب میوه پاکتی خریدم و سپس در ساعت 3 بامداد از من خواست مقداری نوشابه از یخچال منزلش به او بدهم ولی صبح هنگام متوجه شدم که حال پیرزن خوب نیست وبه همین دلیل با اورژانس تماس گرفتم...
وی که در پرسش های بعدی و در پاسخ به ساعات خرید آب میوه و دادن نوشابه به تناقض گویی افتاده بود درباره این که چرا او تا صبح بیدار مانده و خواسته های پیرزن را اجابت کرده است؟ گفت: حال مادرم خوب نبود و در خانه استراحت می کرد به همین دلیل من کارهای پیرزن را انجام می دادم!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، «اسماعیل» در ادامه و در پاسخ به این سوال که اکنون مادرت کجاست؟ نیز گفت: مادرم به منزل خاله ام رفته است! اما از دادن شماره تلفن مادرش به پلیس دچار ترسی پنهان شد که این رفتار وی از چشم نیروهای تجسس کلانتری دور نماند و آن ها هنگامی با زن 36 ساله تماس گرفتند که او مدعی شد از سرقت طلاهای پیرزن اطلاعی ندارد! این درحالی بود که هنوز افسر پرونده ماجرای سرقت النگوها را مطرح نکرده بود! با این شگرد پلیسی نقش زن جوان (پرستار پیرزن) در این حادثه لو رفت و او با کسب دستور قضایی از قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) به مقر انتظامی احضار شد. با آن که قرار بود تا نیم ساعت دیگر زن 36 ساله خود را به کلانتری معرفی کند ،اما او در نهایت 4 ساعت بعد به کلانتری رسید و تلاش کرد تا با داستان سرایی های گوناگون خود را بی خبر از ماجرای سرقت النگوها نشان دهد. او در پاسخ به سوال افسر تجسس که پرسید شب وقوع حادثه مسمومیت پیرزن کجا بود؟ گفت: شب را در بازداشتگاه کلانتری بودم چرا که شاکی حکم جلب سیار داشت و من مبلغ 70 میلیون تومان به او بدهکار بودم!با این اظهارات ماموران انتظامی بلافاصله نام وی را در میان بازداشتی ها جست وجو کردند و متوجه شدند که او حقیقت را بیان می کند و شبی که حادثه مذکور رخ داده او در بازداشتگاه بوده است.گزارش روزنامه خراسان حاکی است اگرچه این اظهارات، پرونده سرقت النگوها را پیچیده تر کرد،اما تحقیق افسران تجسس درباره چگونگی آزادی وی از بازداشتگاه، قطعه گم شده این پازل را نمایان کرد چرا که زن 36 ساله (متهم) بعد از ظهر همان روز با پرداخت بدهی 70 میلیونی به شاکی آزاد شده بود.
وی درخصوص چگونگی تهیه این مبلغ طی چند ساعت به پلیس گفت: من نمی دانم شوهرم این مبلغ را تهیه و به شاکی پرداخت کرد و چک مرا پس گرفت. من هم با دستور قضایی آزاد شدم.
حالا دیگر سرنخ ها به مرد 40 ساله ای به نام روح ا... رسید که زن مذکور را به عقد خودش درآورده بود. ادامه بررسی های پلیس مشخص کرد: زن جوان بعد از جدایی از همسر سابق خود و در حالی که با پسر نوجوانش (اسماعیل) زندگی می کرد به عقد روح ا... درآمد و آن ها از حدود 2 سال قبل به منزل پیرزن 80 ساله نقل مکان کردند تا بدون پرداخت اجاره و در قبال مراقبت و پرستاری از صاحبخانه، در آن جا زندگی کنند اما اکنون هیچ خبری از مرد 40 ساله نبود و او از منزل محل سکونتش در طبقه دوم ساختمان محل زندگی پیرزن متواری شده بود. در همین حال پسر 17 ساله که دیگر نمی توانست حقایق پشت پرده این ماجرا را پنهان کند به ستوان توزنده جانی (افسر پرونده) گفت: پدر خوانده ام و مادرم نقشه سرقت النگوهای پیرزن صاحبخانه را کشیده بودند ولی من خبر نداشتم به همین دلیل هم مادرم با پای خودش و به همراه شاکی (طلبکار) به کلانتری رفت تا هنگام سرقت در بازداشتگاه باشد!
از سوی دیگر حدود ساعت یک بامداد پدر خوانده ام مرا به فروشگاه فرستاد تا آب میوه بخرم من هم پاکت آب میوه را آوردم و به پدر خوانده ام دادم او هم چند قرص خواب آور را که از قبل آماده کرده بود به شکل پودر درآورد و درون آب میوه ریخت. بعد از 2 ساعت آب میوه آلوده را به پیرزن (صاحبخانه) دادیم و او بیهوش شد. سپس ساعت 5 بامداد پدر خوانده ام النگوهای پیرزن را قیچی کرد و به من هم قول داد تا برایم یک دستگاه موتورسیکلت بخرد! بعد از این ماجرا او از خانه بیرون رفت تا طلاها را بفروشد و من هم تنها ماندم ولی حدود ساعت 7 صبح بود که برای اطلاع از حال پیرزن به طبقه پایین آمدم و متوجه حال وخیم او شدم. احساس می کردم آخرین نفس هایش را می کشد و در حال جان دادن است.این گونه بود که در یک لحظه پشیمان شدم و خودم با اورژانس تماس گرفتم تا او را نجات بدهم. دقایقی بعد هم امدادگران اورژانس از راه رسیدند و پیرزن را به بیمارستان بردند...
بعد از ظهر همان روز هم مادرم در حالی از بازداشتگاه پلیس آزاد شد که پدرم با فروش طلاها مبلغ بدهکاری او را پرداخته بود، اما مادرم به خانه خاله ام رفت تا خودش را بی خبر از این ماجرا نشان دهد ولی از پدرخوانده ام اطلاعی ندارم.بنا بر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با صدور دستورهای ویژه قضایی، گروه تخصصی افسران دایره تجسس با هدایت و نظارت رئیس کلانتری میرزا کوچک خان، تحقیقات گسترده ای را برای دستگیری مرد 40 ساله فراری آغاز کرده اند. خراسان : شماره : 21171 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۸ اسفند
وسوسه سرقت النگوها رهایم نمیکرد!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور-جوان 29 سالهای که با انگیزه سرقت چند تکه طلا، نامادری اش را در مشهد خفه کرده بود، پس از یک هفته فرار، با تلاش نیروهای انتظامی در تربت حیدریه دستگیر شد و راز قتل هووی مادرش را فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ساعت 5 بامداد هشتم اسفند، دختر جوانی که با مادرش در شهرک مهرگان مشهد زندگی می کرد از خانه بیرون آمد و سوار بر سرویس کارخانه به محل کارش در تصفیه خانه رفت اما هنوز چند ساعت بیشتر از حضورش در محل کار نگذشته بود که دلشوره عجیبی وجودش را فرا گرفت.
او به برادر ناتنی اش که از شب گذشته مهمان آن ها بود، اعتمادی نداشت و احتمال می داد که باز هم ممکن است حادثه ای رخ دهد، چرا که «جواد- ی» (برادر ناتنی) حدود 10 سال قبل که مهمان آن ها بود، طلاهای مادرش را سرقت کرد ولی آن زمان مادر دختر جوان از گناه پسر خوانده اش گذشت و با اعلام رضایت در دادگاه، اجازه نداد او راهی زندان شود. اکنون که دوباره بعد از سال ها جواد به خانه نامادری اش آمده بود، شک و تردید دختر جوان را رها نمی کرد، به همین دلیل او حدود ساعت 8 گوشی تلفن را برداشت و از محل کار با مادرش تماس گرفت اما کسی پاسخگوی تلفن نبود! این موضوع بر نگرانی و اضطراب دختر جوان افزود و او چند بار دیگر کلید تماس گوشی تلفن را فشرد ولی از آن سوی خط فقط صدای بوق می شنید. دیگر دلهره هایش رنگ وحشت به خود گرفت و او هراسان و با دستانی لرزان با چند تن از اطرافیانش تماس گرفت و از یکی از آن ها خواست سری به منزل مادرش بزند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، ساعتی بعد این دلشوره ها به حقیقتی تلخ تبدیل و دختر جوان از مرگ مادرش مطلع شد. طولی نکشید که آژیر خودروهای پلیس به صدا درآمد و نوار زردرنگ «ورود به محدوده جرم ممنوع» اطراف منزل رقیه – ض (زن 50 ساله) را احاطه کرد.
با دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد، گروه تخصصی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نیز به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) در محل حضور یافتند و بدین ترتیب تحقیقات قضایی برای بررسی مرگ زن 50 ساله آغاز شد.
بررسی های مقدماتی نشان داد که رقیه با انسداد راه تنفسی در حالی به قتل رسیده است که چسب نواری پهن سبز رنگی نیز دور دهانش بسته شده بود و قیچی نیز در کنار جسد دیده می شد. دختر جوان که اشک ریزان خود را به منزل رسانده بود، در حالی ماجرای حضور برادر ناتنی اش را برای قاضی دکتر صادق صفری بازگو کرد که مشخص شد 3 عدد النگو و دو گوشواره مادرش نیز سرقت شده است.
بنابر گزارش روزنامه خراسان، با این اظهارات «جواد- ی» تنها مظنون این پرونده جنایی شناخته شد که صبح هنگام از منزل هووی مادرش گریخته بود. دقایقی بعد با دستور قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، بی سیم های پلیس در مراکز انتظامی به صدا درآمد و مشخصات متهم به قتل فراری به همه نیروهای گشتی اعلام شد. همزمان مشخصات متهم در اختیار عوامل انتظامی و امنیتی دیگر شهرستان ها به ویژه نیروهای منطقه انتظامی تربت حیدریه قرار گرفت تا در صورت مشاهده، وی را دستگیر کنند چرا که جواد (متهم) اهل تربت حیدریه بود و در آن شهرستان زندگی می کرد. از سوی دیگر و با راهنمایی های قاضی صفری، گروه ویژه ای از کارآگاهان پلیس آگاهی دامنه ردزنی های اطلاعاتی را به تربت حیدریه کشاندند و شگردهای تخصصی را برای به دام انداختن متهم فراری به کار گرفتند اما او از حضور در منزلش خودداری می کرد!
براساس گزارش روزنامه خراسان، بالاخره پس از گذشت یک هفته از ماجرای این جنایت تکان دهنده، شگردهای پلیسی به نتیجه رسید و متهم به قتل 29 ساله در یک عملیات ضربتی و هماهنگ در تربت حیدریه دستگیر و روز بعد (17 اسفند) به مشهد منتقل شد.
با توجه به اهمیت بازجویی سریع از عامل جنایت، وی در حالی که پابندهای آهنین بر ساق پاهایش خودنمایی می کرد، به شهرک مهرگان انتقال یافت و در حضور قاضی ویژه قتل عمد جزئیات قتل نامادری اش را بازگو کرد. او که مدعی بود طلاها را در مسیر حرکت به سوی تربت حیدریه گم کرده است، درباره این ماجرای تلخ گفت: من در کار خرید و فروش ارز و دلار هستم. آن روز هم به خاطر نوسانات قیمت دلار به مشهد آمدم تا دلارهایم را بفروشم ولی از نظر اقتصادی در شرایط بدی قرار داشتم، به همین دلیل تصمیم گرفتم شب را به منزل نامادری ام بروم چرا که او بعد از مرگ پدرم به همراه دخترش در شهرک مهرگان زندگی می کرد. وقتی به منزل آن ها رسیدم، او و دخترش از من پذیرایی کردند و بعد از صرف چای و شام خوابیدیم ولی نامادریام لوازم خانه اش را جمع کرده بود چرا که آن ها خانه دیگری خریده بودند و باید منزل را تخلیه می کردند. وسوسه سرقت طلاهای نامادریام مرا رها نمی کرد و مطمئن بودم که درصورت سرقت، او باز هم رضایت می دهد و نمی گذارد که من به زندان بیفتم!
وسوسه سرقت طلاها همچنان افکارم را مشغول کرده بود چرا که من به قصد دزدیدن النگوها به خانه آن ها آمده بودم! می دانستم خواهر ناتنی ام سپیده دم به سرکار می رود و این بود که حدود ساعت 8 صبح وقتی از خواب بیدار شدم نامادری ام را دیدم که کف پذیرایی نشسته و لوازم را جمع می کند. از پشت سر به او نزدیک شدم و در یک لحظه دهانش را با دست گرفتم و او را روی زمین انداختم. یک بار چسب پهن را که برای بسته بندی لوازم منزل در خانه بود، دور دهانش پیچیدم ولی او با دستش آن را جدا کرد. برای آن که سروصدا نکند گلو و دهانش را محکم گرفته بودم که دیدم بی حرکت شد. خیلی ترسیدم ولی باز هم با همان چسب پهن اطراف دهانش را بستم و بعد هم با قیچی النگوها و گوشواره را بریدم اما قصد قتل نامادری ام را نداشتم به همین دلیل وقتی فهمیدم او همچنان بی حرکت افتاده است با اورژانس تماس گرفتم و خودم از محل فرار کردم و به تربت حیدریه رفتم ولی خبر قتل را در فضای مجازی دیدم و دیگر به خانه نرفتم و... .
به گزارش روزنامه خراسان، با توجه به این که مقام قضایی درباره گم شدن طلاها، اظهارات متهم را منطبق با واقعیت نمی دانست، دستورات ویژه ای را برای بررسی موضوع صادر کرد تا این که مشخص شد «جواد – ی» طلاهای سرقتی را به طور پنهانی در تربت حیدریه به همسرش داده است که تحقیقات در این باره توسط کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی همچنان ادامه دارد و متهم 29 ساله این پرونده جنایی نیز روانه زندان شد. خراسان : شماره : 21172 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۰ اسفند
قدم در گرداب خون
سجادپور- در جنایت هولناکی که به خاطر اختلافات کینه جویانه در مشهد رخ داد، جوان 30 سالهای با ظرف 4 لیتری بنزین در خیابان های کوی سیدی به دنبال انتقامجویی وحشتناک بود که طرف مقابل خود قدم در گرداب خون گذاشت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چهارشنبه شب گذشته، برخی از اهالی خیابان خلج 35 در کوی سیدی مشهد، جوان 30 ساله ای به نام «سلمان» را در حالی دیدند که ظرف 4 لیتری بنزین را در دست داشت و در اوایل شب به جست وجوی جوان 25 ساله ای به نام «آرش» برآمده بود اما جست وجوهای «سلمان» نتیجه نداد و او به خانه بازگشت. هنوز حس کینه و انتقامجویی در وجودش فروکش نکرده بود که گویی آرش متوجه ماجرا شد و خود پا به گرداب خون گذاشت. او به طرف منزل محل سکونت سلمان در خیابان خلج 35 حرکت کرد که ناگهان مقابل منزل درگیری خونباری رخ داد.
سلمان و برادرش ابوذر با چماق و چاقو از خانه بیرون آمدند و بدین ترتیب فریادهایی دلخراش و ترسناک فضای سکوت را شکست و ضربات مرگبار بر پیکر آرش (جوان 25 ساله) فرود آمد. دقایقی بعد آرش که تیغه چاقو قفسه سینه اش را شکافته بود، نقش بر زمین شد و جان سپرد. در همین حال هر دو برادر از صحنه این جنایت وحشتناک گریختند و این گونه پرونده ای جنایی روی میز قاضی ویژه قتل عمد مشهد قرار گرفت. دقایقی بعد قاضی «محمود عارفی راد» با حضور در محل درگیری، تحقیقات قضایی گسترده ای را آغاز کرد. بررسی های میدانی مقام قضایی بیانگر آن بود که این نزاع مرگبار به دلیل اختلافات و درگیری قبلی بین عوامل نزاع رخ داده است. طولی نکشید که «ابوذر» (متهم 33 ساله) که متاهل است با راهنمایی و دستورات ویژه قاضی «عارفی راد» در پنجه عدالت گرفتار شد و به پلیس آگاهی انتقال یافت اما «سلمان» همچنان فراری است و تحقیقات برای دستگیری وی ادامه دارد. خراسان : شماره : 21172 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۰ اسفند
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی