درامتداد تاریکی-مرکز تولید داروهای تقلبی در مشهد متلاشی شد
سجادپور- با رصدهای اطلاعاتی پلیس مشهد یک مرکز بزرگ تولید و توزیع داروهای تقلبی با جعل مهر استاندارد و سلامت در مشهد متلاشی شد.به گزارش روزنامه خراسان، اواخر هفته گذشته، ماموران پاسگاه انتظامی ده غیبی مشهد همزمان با رصدهای اطلاعاتی در جریان تولید و عرضه داروهای گیاهی غیرمجاز قرار گرفتند و با دستور قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) تحقیقات سری گسترده ای را در این باره آغاز کردند. آن ها پس از جمع آوری اسناد معتبر و محکمه پسند، عملیات دستگیری عاملان تولید این داروها را با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) در دستور کار قرار دادند و 3 سوله بزرگ هزار متری را به محاصره درآوردند. در این عملیات 195 هزار و 520 قرص غیربهداشتی با عناوین دفع کننده سنگ های کلیه و مجاری ادراری، چاق کننده و اشتهاآور، ضد انگل، ضد یبوست، ضد نفخ و بادشکن ، قرص های چربی سوز و لاغری و ... در حالی کشف و ضبط شد که نیم تن نیز مواد اولیه تهیه و تولید قرص های تقلبی روی هم انباشته شده بود. در ادامه ،دستگاه های بسته بندی، تاریخ زن، آسیاب کن و لوازم دیگر نیز که برای تولید و توزیع این قرص ها مورد استفاده قرار می گرفت، با دستور قضایی مهر و موم شد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: این درحالی بود که کارگران تبعه خارجی این کارگاه، از برچسب های جعلی سیب سلامت و استاندارد برای فریب مشتریان استفاده می کردند.تحقیقات بیشتر زیر نظر سروان حسنی (رئیس پاسگاه ده غیبی) همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21188 - ۱۴۰۲ شنبه ۲۶ فروردين
راز پیامک های جنایی!
زن جوان قبل از مرگ: شوهرم مرا با بنزین آتش زد! عاشق خیابانی: جرم قتل را به گردن می گیرم!
سیدخلیل سجادپور- با افشای راز پیامک های جنایی در بازسازی صحنه همسرسوزی مشخص شد که عاشق خیابانی با طرح و نقشه ای زیرکانه و پس از مشورت با یک کارشناس رشته حقوق، جرم مردی را پذیرفت که همسرش را با بنزین به آتش کشیده بود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ظهر پانزدهم شهریور بود که دختری نوجوان وارد شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد شد و راز یک جنایت هولناک را فاش کرد. مرضیه که به سمیرا معروف است به «مجلسی» (مدیر دفتر شعبه ویژه پرونده های جنایی) گفت: «من زن جوانی را با بنزین آتش زده ام!»
با توجه به این که اظهارات دختر نوجوان با حادثه وحشتناکی مطابقت داشت که در منطقه شاندیز رخ داده بود، بی درنگ مدیر دفتر با قاضی ویژه قتل عمد تماس گرفت که مشغول تحقیق میدانی در یک صحنه جنایی دیگر بود! در این هنگام قاضی دکتر صادق صفری نیز با شنیدن اظهارات این دختر 17 ساله در یک گفت وگوی تلفنی، دستور انتقال وی به بازداشتگاه بانوان را صادر کرد و بدین ترتیب روز بعد بررسی های قضایی در این باره آغاز شد.
«مرضیه» که مقابل قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفته بود، اظهارات خود را تکرار کرد و گفت: با جوان 21 ساله ای به نام «هادی – ط» در خیابان آشنا و به او علاقه مند شدم. به همین دلیل به منزل او می رفتم و می دانستم که متاهل است و نامزد دارد! در اثنای همین رفت و آمدها حدود اواخر خرداد بود که با نامزد هادی در طبقه دوم ساختمان به مشاجره پرداختم و در حالی که به شدت عصبانی بودم روی او بنزین ریختم و با فندک آن زن را آتش زدم. سپس با انتقال وی به بیمارستان امام رضا (ع) مشهد، من هم فرار کردم و بعد فهمیدم که عروس 27 ساله جان خود را از دست داده است. اگرچه مدتی مخفی شدم اما عذاب وجدان رهایم نمی کرد چرا که «هادی» به اتهام قتل همسرش دستگیر شده بود! به همین دلیل خودم را به دادسرا معرفی کردم تا او را نجات بدهم!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با آن که مقام قضایی به اعترافات این دختر مشکوک بود و احتمال می داد این ماجرا رنگ عاشقی و عاطفی دارد اما در عین حال دستور انتقال وی به کانون اصلاح و تربیت را صادر کرد تا بررسی های ویژه ای در این باره صورت گیرد. طولی نکشید که با هماهنگی های قضایی، پرونده ای جنایی از شاندیز به مشهد ارسال شد و سطر به سطر آن مورد واکاوی دقیق قرار گرفت. هنوز مدت زیادی از این جنایت نگذشته بود که «هادی» و «مرضیه» رو درروی یکدیگر قرار گرفتند و قاضی دکتر صادق صفری با طرح چند سوال انحرافی، تشخیص داد که «مرضیه» در این جنایت نقشی ندارد و «هادی» همسرش را به آتش کشیده است. در همین حال ناگهان دختر نوجوان فریاد زد: من قاتل نیستم! او را دوست داشتم و فریب خوردم! «هادی» به من قول ازدواج داده بود و من هم حاضر بودم برای رسیدن به او جرمش را به گردن بگیرم!...
بنابر گزارش روزنامه خراسان، با لو رفتن این ماجرای عشقی و عاطفی، مرضیه به دستور قاضی ویژه قتل عمد آزاد شد و هادی نیز اتهام قتل همسرش را پذیرفت چرا که در تحقیقات نامحسوس کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی که با دستورهای محرمانه مقام قضایی همراه بود، فیلمی ضمیمه پرونده شد که خدیجه (همسر هادی) قبل از مرگ خود در مرکز درمانی، به سوالات ماموران انتظامی پاسخ داده و همسرش را «قاتل» معرفی کرده است. در همین حال بازسازی صحنه جنایت در حالی آغاز شد که اسنادی از اختلافات شدید بین هادی و همسرش به دست آمده بود اما با هوشیاری قاضی شعبه 208 ویژه جنایی، سیم کارتی کشف شد که در آن پیامک های ارسالی بین مرضیه و یکی از نزدیکان هادی، راز این جنایت را فاش می کرد.
این پیامک ها نشان می داد که «مرضیه» به دلیل علاقه عاطفی خود به هادی تصمیم گرفته بود تا قتل را به گردن بگیرد. او در یکی از این پیام ها نوشته بود: «من با یک وکیل مشورت کردم، او گفت: اگر تو قتل را به گردن بگیری چون زیر سن قانونی هستی حکم نمی گیری و تنها باید دیه بپردازی!» و ادامه داده است: «هادی هم به من گفت: اگر از زندان بیرون بروم پول دیه را جور می کنم! من هم واقعا او را دوست دارم و حاضرم هرکاری برایش انجام بدهم!...»
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، متهم به قتل 21 ساله نیز که برای بازسازی صحنه جنایت مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاده بود، درباره جزئیات ماجرای همسر سوزی گفت: به دلیل اختلافاتی که با همسرم داشتم با او به مشاجره پرداختم و در حالت عصبانیت به سمت موتورسیکلتم رفتم که در حیاط منزل پارک بود. مقداری بنزین از باک کشیدم و سپس با بطری پلاستیکی حاوی بنزین به سوی او در طبقه دوم رفتم، فکر نمی کردم آتش آن چنان شعله ور شود که همه پیکر او را بسوزاند به همین دلیل بلافاصله با کمک «مرضیه» که در طبقه اول بود، همسرم را به بیمارستان رساندیم.
براساس گزارش روزنامه خراسان، اگرچه متهم در مراحل دادرسی و تحقیقات، اظهارات متناقض دیگری را نیز مطرح کرد اما ادعاهای وی با دلایل و مستندات قضایی و قانونی رد شد و بدین ترتیب با صدور کیفرخواست در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، این پرونده جنایی در دادگاه کیفری یک خراسان رضوی موردرسیدگی قرار گرفت.
اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21189 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۷ فروردين
پایان قدرت نمایی با چاقو
توکلی -با سرعت عمل پلیس، یک نفر از اراذل و اوباش که با ایجاد درگیری و چاقوکشی باعث مجروح شدن شهروند کهنوجی شده بود، شناسایی و دستگیر شد. به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی کهنوج بیان کرد: به دنبال اعلام یک فقره نزاع و درگیری در شهر کهنوج که منجر به مجروح شدن یک شهروند با سلاح سرد شده بود با حضور نیروهای کلانتری ۱۱، فرد مجروح به پلیس مراجعه و اظهار کرد که یکی از اراذل به هویت معلوم بدون دلیل خاصی با چاقو به او حمله ور شده و او را از ناحیه دست راست و کمر مجروح کرده و بلافاصله از محل گریخته است. سرهنگ علی رضا امیری با اشاره به انجام اقدامات ضربتی پلیس برای دستگیری عامل این نزاع و جراحت بدنی به این شهروند بی گناه، تصریح کرد: در این زمینه با تلاش نیروهای کلانتری ۱۱، عامل چاقو کشی شناسایی شد و در کمتر از یک ساعت در یکی از خیابان های شهر، قبل از آن که فرصت ارتکاب این جرم را برای دیگر شهروندان به دست آورد، به چنگ قانون افتاد و تحویل مرجع قضایی شد.
این مسئول انتظامی با اشاره به این که این متهم از اراذل و اوباش سابقه دار است، تصریح کرد: هرگونه اقدام مخل نظم و امنیت عمومی با برخورد قاطع پلیس روبه رو خواهد شد. خراسان : شماره : 21189 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۷ فروردين
دلهره یک تبهکار!
درآمد 5 میلیون تومانی از حرفه جوشکاری نمی توانست حسرت چیزهایی را که نداشتم، در دلم از بین ببرد به همین دلیل مسیر تبهکاری و سرقت را در پیش گرفتم اما هیچ گاه آرامش نداشتم و دلهره دستگیری رهایم نمی کرد تا این که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات جوان 31 ساله ای است که سوار بر موتورسیکلت سرقتی از شهروندان گوشی قاپی می کرد و سپس با تغییر سریال گوشی ها،آن ها را به مالخران می فروخت. این تبهکار حرفه ای که توسط پلیس مشهد دستگیر شده است، پس از پاسخ به سوالات تخصصی افسر تجسس درباره جرایم خود، تقویم تبهکاری هایش را به سال های گذشته ورق زد و در بیان سرگذشتش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی گفت: پدرم کارگری بازنشسته بود و اوضاع مالی خوبی نداشتیم و زندگی خانواده 6 نفره ما به سختی سپری می شد. با وجود این من ارتباط صمیمانه ای با پدرم نداشتم و مدام با هم مشاجره می کردیم. به همین خاطر هم درس و مدرسه را درمقطع راهنمایی رها کردم تا از غرولندهای پدرم رهایی یابم که همواره در برابر تقاضای من برای پول تو جیبی، فریاد می زد: «از کجا بیاورم؟! ندارم!»
خلاصه برای آن که روی پاهای خودم بایستم و مستقل باشم به دنبال حرفه جوشکاری رفتم اما هیچ وقت نتوانستم به آرزوهایم دست یابم و حسرت چیزهایی را که از دوران کودکی نداشتم، از یاد ببرم به گونه ای که خرید یک دستگاه موتورسیکلت، برایم رویای بزرگی بود و با درآمد 5 میلیون تومانی ماهانه هم نمی توانستم به آرزوهایم برسم!
به همین دلیل زمانی که موتورسیکلت های پارک شده در ابتدای خیابان آزادشهر را دیدم وسوسه های شیطانی به سراغم آمدم. آن جا بود که موتورسیکلت کهنه ای را که قفل و زنجیر درستی نداشت، برای اولین بار سرقت کردم و مدتی با آن به محل کارم می رفتم تا این که نیروهای انتظامی مرا به اتهام سرقت دستگیر کردند. بعد از آزادی دوباره به تبهکاری هایم ادامه دادم چرا که تصور می کردم این بار با تجربه ای که به دست آورده ام، اشتباه نمی کنم و در چنگ پلیس گرفتار نمی شوم. این بود که شبانه وارد یک منزل شدم و موتورسیکلت دیگری را ربودم. از آن روز به بعد به گوشی قاپی رو آوردم چون احتمال می دادم نیروهای انتظامی نتوانند مرا سوار بر موتورسیکلت سرقتی شناسایی کنند اما هیچ گاه آرامش روحی و روانی نداشتم و دلهره دستگیری رهایم نمی کرد. حالا دیگر گویی سرقت برایم عادی شده بود و کاری جز دستبرد به اموال مردم نداشتم! در حالی سرقت های زیادی با موتورسیکلت انجام دادم که همه پل های پشت سرم را خراب کرده بودم و نزد هیچ کس اعتبار و ارزشی نداشتم و حتی نزدیکانم به من اعتماد نمی کردند تا این که روزی دو دستگاه گوشی تلفن را به یکی از تعمیرگاه های گوشی تلفن همراه بردم و ازاو خواستم تا شماره سریال های آن ها را تغییر دهد اما نفهمیدم چگونه عوامل تجسس کلانتری نجفی مرا تحت نظر گرفته بودند که وقتی برای دریافت گوشی ها وارد تعمیرگاه شدم ناگهان دست بندهای قانون را بر دستانم حلقه زدند و مرا دستگیر کردند. آن ها پس از انتقال من به کلانتری، مستنداتی از سرقت هایم را روی میز گذاشتند که با دیدن آن ها چاره ای جز اعتراف ندیدم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات بیشتر درباره جرایم احتمالی دیگر این تبهکار حرفه ای با دستورهای ویژه سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی مشهد) در دایره تجسس ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21189 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۷ فروردين
ماجرای کودک ربایی 600 میلیون تومانی!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- پسر بچه 3 ساله ای که در پی اختلافات مالی بزرگ ترها ربوده شده بود، پس از گذشت 11 روز با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به آغوش خانواده اش بازگشت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ساعت 4 بعد از ظهر شانزدهم فروردین «سجاد» پسر بچه 3 ساله با چند تن از کودکان هم سن و سال خودش در یکی از محلات شهرک شهید رجایی مشهد مشغول بازی بود که یک دستگاه خودروی سواری پژو 405 وارد کوچه شد و در کنار کودکان توقف کرد. در این هنگام سرنشین خودرو، به سمت کودکان رفت و در حالی که «سجاد» را در آغوش گرفته بود به درون خودرو پرید و راننده نیز پدال گاز را فشرد.
دقایقی بعد با لو رفتن ماجرای کودک ربایی، ولوله ای در محله بولوار حر به پا شد و خانواده «سجاد» هراسان و نگران به این سو و آن سو می رفتند و با هرکسی که به ذهن شان خطور می کرد که احتمال آشنایی با آن ها را داشته باشد، تماس می گرفتند اما هیچ کس از «سجاد» اطلاعی نداشت. پدر کودک که دیگر یقین داشت، فرزندش توسط پژوسواران ناشناس ربوده شده است، موضوع را به مرکز فوریت های پلیسی 110 اطلاع داد و بدین ترتیب پرونده کودک ربایی شکل گرفت. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: از سوی دیگر با توجه به حساسیت موضوع، سردار سرتیپ محمد کاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) دستورات محرمانه ای را برای پیگیری سریع و قاطع ماجرای کودک ربایی صادر و تاکید کرد که پرونده مذکور به طور ویژه در پلیس آگاهی خراسان رضوی مورد کنکاش های تخصصی قرار گیرد.
با این فرمان انتظامی، بی درنگ جلسه ای کارشناسی به ریاست سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) در اتاق فرماندهی آگاهی برگزار شد و پس از تجزیه و تحلیل های مقدماتی ماجرای آدم ربایی، گروه ورزیده ای از کارآگاهان دایره مبارزه با آدم ربایی و سرقت های مسلحانه زیر نظر مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) ماموریت یافتند تا تحقیقات میدانی را به گونه ای آغاز کنند که حفظ جان کودک مورد توجه قرار بگیرد.
بر اساس گزارش روزنامه خراسان، این گونه بود که کارآگاهان به چند شاخه اطلاعاتی، عملیاتی و ردزنی تقسیم شدند و در همان ساعات اولیه بامداد، بررسی های گسترده را با تحقیقات نامحسوس محلی و بازبینی دوربین های ترافیکی ادامه دادند.
در همین حال آدم ربایان با خانواده «سجاد» (کودک ربوده شده) تماس گرفتند و تقاضای پرداخت 600 میلیون تومان در قبال آزادی پسر بچه 3 ساله را دادند. حالا دیگر فرضیه کودک ربایی اثبات شده و کارآگاهان شیوه تحقیقات را تغییر دادند چرا که ربودن «سجاد» از میان چند کودک همبازی وی بیانگر آن بود که آدم ربایان کودک مذکور را می شناختند. به همین دلیل فرضیه کودک ربایی با انگیزه مالی قوت گرفت و افرادی که با اطرافیان کودک مذکور اختلاف حساب داشتند زیر ذره بین تحقیقات قرار گرفتند تا این که مشخص شد یکی از بستگان نزدیک پدر کودک با فردی اختلاف حساب مالی دارد. بدین ترتیب بررسی های کارآگاهان روی فردی به نام «مسعود» متمرکز شد. از سوی دیگر نیز شناسایی خودروی پژو 405 از طریق دوربین های ترافیکی، نشان داد که راننده خودرو هنگام حرکت در کوچه و خیابان ها، طوری رفتار می کند که کاملا به محیط و محله مذکور اشراف دارد. همین موضوع مورد تاکید فرماندهان انتظامی قرار گرفت چرا که احتمال می رفت عاملان آدم ربایی، کودک 3 ساله را در همان منطقه پنهان کرده باشند. به گزارش روزنامه خراسان، همزمان با برگزاری جلسات تحلیلی جرم در پلیس آگاهی، مشخص شد که تماس گیرندگان برای واریز وجه 600 میلیونی در استان سیستان و بلوچستان حضور دارند اما این موضوع موجب فریب پلیس نشد چرا که همه ردزنی ها و شیوه های اطلاعاتی کارآگاهان بیانگر آن بود که کودک مذکور در محله حر نگهداری می شود. بنابراین گروهی از کارآگاهان با هدایت سرهنگ وحید حمیدفر (رئیس دایره مبارزه با آدم ربایی و سرقت های مسلحانه) پس از جمع آوری یک سری اطلاعات تخصصی به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد آدم ربایان کودک مذکور را در خیابان حر 44 مخفی کرده اند و جان او فعلا در خطر نیست. طولی نکشید که گروه عملیاتی کارآگاهان با کسب مجوزهای قضایی از قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) و در پوشش های مبدل وارد خیابان حر شدند و به تحقیقات نامحسوس خود ادامه دادند تا این که بالاخره محل اختفای کودک شناسایی شد. در این هنگام کارآگاهان پدر «سجاد» را به محلی فراخواندند و از او خواستند به صدای کودکی گوش کند که از پنجره کوچک رو به خیابان شنیده می شد. پدر کودک بی درنگ صدای فرزندش را تشخیص داد و اشک در چشمانش حلقه زد. در این لحظه کارآگاهان با دستور سرهنگ شفیع زاده وارد عملیات شدند و پسر بچه 3 ساله را که درون اتاقی تاریک در یک منزل مسکونی ویلایی نگهداری می شد ، در حالی به آغوش کشیدند که زن 20 ساله مطلقه ای در کنارش بود. لحظاتی بعد پدر کودک نیز وارد منزل شد و اشک ریزان چهره فرزندش را غرق در بوسه کرد.
بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، پس از آن که کودک مذکور سالم تحویل پدرش شد، عملیات کارآگاهان با فرمان قاطع سردار سرتیپ تقوی برای دستگیری عاملان آدم ربایی وارد مرحله جدیدی شد. در این هنگام زن 20 ساله که به مقر انتظامی انتقال یافته بود در بازجویی ها به سرگرد محمدباقر پهلوان (افسر پرونده) گفت: من از ماجرای کودک ربایی اطلاعی ندارم. این کودک را خانمی به نام «پریسا» به من واگذار کرد تا از او نگهداری کنم. دقایقی بعد و با مشخصاتی که زن 20 ساله در اختیار کارآگاهان گذاشت، عملیات دستگیری وی آغاز و مشخص شد که او در یک قنادی کار می کند بنابراین گروهی از کارآگاهان دوباره عازم شهرک شهید رجایی شدند و این زن مطلقه را نیز دستگیر کردند اما «پریسا» ادعا کرد «سجاد» را فردی تحویل او داده است که با یکدیگر آشنایی قبلی دارند. او همچنین مدعی شد قرار بود در قبال نگهداری از کودک مذکور ده ها میلیون تومان پول دریافت کند!
به گزارش روزنامه خراسان، عملیات کارآگاهان همچنان ادامه داشت تا این که روز گذشته «مسعود» (جوان 30 ساله) نیز در محدوده بولوار حر شناسایی شد و در یک عملیات ضربتی به دام قانون افتاد. با انتقال متهم به کودک ربایی به اتاق بازجویی های تخصصی در پلیس آگاهی خراسان رضوی، تحقیقات کارآگاهان زیر نظر سرهنگ سلطانیان برای دستگیری دیگر عوامل مرتبط با ماجرای کودک ربایی 600 میلیون تومانی و کشف زوایای پنهان این حادثه تاسف بار وارد مرحله جدیدی شد. خراسان : شماره : 21190 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۸ فروردين
فرصتی برای جدایی!
تازه در مقطع دکترا دانش آموخته شده بودم که روزی فهمیدم همسرم به من خیانت می کند با وجود این او را بخشیدم و به زندگی مشترکمان ادامه دادم ولی خودم متوجه نشدم که چگونه در فضای مجازی به ارتباط شیطانی روی آوردم و این گونه فرصتی برای جدایی به دست همسرم دادم چرا که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 28 ساله ای که با شکایت همسرش مبنی بر ارتباط با جوانی غریبه وارد کلانتری آبکوه مشهد شده بود، با بیان این که نمی توانم با این رسوایی و آبروریزی کنار بیایم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: پدرم شغل آزاد داشت و از نظر مالی در حد مرفه بودیم، آن زمان در منطقه احمد آباد مشهد زندگی می کردیم و من هم تا مقطع راهنمایی در آن محل درس خواندم ولی زمانی که به سن نوجوانی رسیدم، شور و شر عجیبی وجودم را فرا گرفت و به دختری تبدیل شدم که شیطنت زیادی داشتم و هر کاری را که دلم می خواست انجام می دادم. پدر و مادرم که اوضاع را این گونه دیدند به شدت ترسیدند که من با این شیطنت ها شاید به دنبال یافتن «دوست پسر» باشم و با آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم.
«باقر» 13 سال از من بزرگ تر بود ولی قلب مهربانی داشت و به من ابراز محبت می کرد آن زمان به دلیل علاقه ای که به تحصیل داشتم با همسرم شرط گذاشتم که فقط در صورتی حاضرم با او ازدواج کنم که اجازه ادامه تحصیل و کار در بیرون از منزل را به من بدهد! خلاصه با موافقت «باقر» زندگی ما آغاز شد و من در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم اما خانواده همسرم شرط گذاشتند که اگر قصد ورود به دانشگاه را دارم باید ابتدا آن ها را نوه دار کنم چرا که همسرم تک فرزند خانواده اش بود و آن ها دوست داشتند از تنهایی بیرون بیایند! بالاخره باردار شدم و دختری زیبا به نام «باران» را به دنیا آوردم و بدین ترتیب مجوز ورود به دانشگاه را گرفتم. آن قدر از این موضوع خوشحال بودم که فقط به درس و دانشگاه می اندیشیدم و آرام آرام از اوضاع زندگی مشترک دور شدم نمراتم در حد عالی بود و توسط استادان دانشگاه همواره تشویق و ترغیب می شدم تا در یکی از رشته های اقتصادی ادامه تحصیل بدهم. این گونه بود که دوره های کارشناسی ارشد و دکترا را نیز پشت سر گذاشتم و تحصیلاتم را به پایان رساندم اما در این مدت از همسرم غافل بودم و دخترم نیز به خانواده همسرم وابسته شده بود.
در این روزها هنگامی به خودم آمدم که احساس کردم همسرم به من خیانت می کند. این موضوع بسیار مرا نگران کرد چرا که من از نظر زیبایی چهره، سن و سال و خیلی موارد دیگر چیزی کم نداشتم و نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم با وجود این هیچ گاه در این باره چیزی به همسرم نگفتم تا این که روزی به طور سرزده وارد خانه شدم و زن جوانی را کنار همسرم دیدم. باورم نمی شد کسی که تا این حد در زندگی مشترک به او اعتماد و اطمینان داشتم این گونه بامن رفتار کند!
خلاصه آن روز «باقر» متوجه اشتباهش شد و از من عذرخواهی کرد و قول داد که دیگر چنین خطایی را مرتکب نخواهد شد. من هم آن چه را دیده بودم در همان جا دفن کردم و در این باره با هیچ کس حتی خانواده خودم سخنی نگفتم تا آبروی همسرم و زندگی خودم حفظ شود با آن که این همه سال برای یافتن شغلی مناسب تحصیل کرده بودم ولی به امور خانه داری مشغول شدم تا فرزندم را تربیت کنم اما نمی دانم چگونه در دام حیله گری های فضای مجازی افتادم و مسیر زندگی ام را به بیراهه کشاندم. روزی همان طور که در حال پرسه زنی در گروه های اجتماعی بودم با پسر جوانی آشنا شدم که او نیز مشکلاتی مشابه زندگی من داشت. خیلی زود سفره دلم را گشودم و من هم با او درد دل کردم. همین رفتارهای ابتدایی و نادرست به جایی رسید که دیگر از طریق پیامک و تلفن با هم گفت وگو می کردیم به گونه ای که دیگر احساس می کردم به «فردین» وابسته شده ام. او نیز هر روز با من تماس می گرفت و مدعی بود که فقط کلام من برایش آرامش بخش است و پس از گفت وگو با من به آرامش روحی می رسد!
من هم بدون توجه به اطرافیانم مدام با او صحبت می کردم تا این که «باقر» متوجه ماجرا شد و با مدارکی که داشت از من شکایت کرد. با آن که من او را در آن شرایط بخشیدم ولی همسرم حاضر به گذشت نیست و این موضوع را تنها فرصتی برای جدایی از من می داند ...
گزارش اختصاصی روزنامه حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) بررسی های روان شناختی و قانونی درباره این ماجرا به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21190 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۸ فروردين
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی