درامتداد تاریکی-غافلگیری قاتل در مرز پاکستان

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- جوانی که پس از ارتکاب جنایت در پارک امت مشهد با هویت جعلی به نقاط مرزی کشور گریخته بود، همزمان با انتشار تصویر وی در روزنامه خراسان و انجام یک سری رصدهای اطلاعاتی ویژه، قبل از خروج از مرز، غافلگیر شد و توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به دام افتاد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، شبانگاه سیزدهم فروردین جوانی به نام سجاد مهاجر به همراه یکی از دوستانش وارد پارک امت مشهد شد و در حالی که دود غلیظ سیگار را از حلقومش بیرون می فرستاد، نگاهش با نگاه جوان رهگذری تلاقی کرد. همین نگاه به کل‌کل و مشاجره کشید و جملات توهین آمیز آنان لحظاتی بعد به درگیری فیزیکی انجامید اما سجاد که خود را در برابر جوان 27 ساله رهگذر عاجز می دید، به خارج از پارک رفت و چند دقیقه بعد در حالی قدم به پارک مذکور گذاشت که کارد بزرگی را در دست می فشرد. او این بار با غرور خاصی به طرف «محمدرضا - م» هجوم برد و او را با ضربات کارد نقش بر زمین کرد. هنوز جوان 27 ساله در خون خود می غلتید که نیروهای اورژانس از راه رسیدند و پیکر نیمه جان وی را به بیمارستان شهید هاشمی نژاد رساندند اما «سجاد» که فرزند طلاق بود از محل گریخت و به مکان نامعلومی رفت. بنابر گزارش روزنامه خراسان، در حالی که تحقیقات میدانی و شبانه قاضی ویژه قتل عمد مشهد برای ریشه یابی این جنایت هولناک آغاز شده بود، سرنخ هایی به دست آمد که نشان می داد افرادی به فرار متهم کمک می کنند، به همین دلیل قاضی دکتر صادق صفری دستور انتشار بدون پوشش تصویر وی را در روزنامه خراسان صادر کرد و بدین ترتیب رصدهای اطلاعاتی با استفاده از فناوری های نوین پلیسی وارد مرحله جدیدی شد. از سوی دیگر نیز گروهی تخصصی از کارآگاهان با هدایت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) به واکاوی دقیق پرونده پرداختند و سرنخ هایی به دست آوردند که بیانگر حضور متهم فراری در مرز پاکستان بود.

بر همین اساس، گروه کارآزموده ای از کارآگاهان به سرپرستی سروان عظیمی مقدم (افسر پرونده) در حالی عازم روستاهای مرزی شهرستان «سرباز» شدند که قاضی صادقی (دادستان عمومی وانقلاب شهرستان سرباز) نیز در پی هماهنگی های قضایی، دستورهای ویژه ای را برای انجام عملیات های پلیسی و ورود به مخفیگاه‌های احتمالی متهم به قتل فراری صادر کرد. بررسی های اطلاعاتی کارآگاهان که زیر نظر قاضی صفری صورت گرفت، بیانگر آن بود که متهم قصد دارد با کمک یکی از دوستانش و از طریق قاچاقچیان سوخت به طور غیرقانونی به آن سوی مرز بگریزد، به همین دلیل کارآگاهان با پوشش مبدل وارد کپرهای مرزی شدند و متهم جوان را هنگامی غافلگیر کردند که با هویت جعلی و با پوشیدن لباس های محلی قرار بود شبانه از مرز خارج شود.

بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، قاضی ویژه قتل عمد مشهد با قدردانی از دستورهای ویژه دادستان سرباز و تلاش های شبانه روزی کارآگاهان اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی گفت: با انتقال متهم به مشهد، تحقیقات از وی ادامه خواهد یافت. خراسان : شماره : 21228 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۶ خرداد

اسرار شکنجه‌گاه مخوف!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- خواستگاری که دختر مورد علاقه اش را با انگیزه سوء ظن ارتباط خیابانی و اخاذی 2 میلیارد تومانی به شکنجه گاه مخوف کشانده بود، در حالی با عملیات 5 ساعته کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به دام افتاد که دختر جوان نیز از چنگ گروگان گیر با سرووضعی خون آلود رها شد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای این گروگان گیری هولناک ظهر روز سه شنبه گذشته هنگامی لو رفت که زنگ تلفن همراه یک راننده مسافرکش شهری به صدا درآمد.او که شماره دخترش را روی صفحه نمایشگر گوشی می دید، بی درنگ کلید سبز رنگ پاسخ را فشرد اما ناگهان حیران و هراسان در شوک فرو رفت. پسر جوانی به نام «امیر» که قبلا خواستگار دخترش بود با فریادهای خشم آلود از ربودن «ر- م» خبر داد و مدعی شد اگر مبلغ 2 میلیارد تومان نپردازد، بلایی جبران ناپذیر به سر او خواهد آورد!

این تهدیدهای وحشتناک در حالی از آن سوی خط بیان می شد که صدای جیغ و فریادهای «ر- م» (دختر 22 ساله) نیز در گوشی تلفن می پیچید و بر اضطراب و نگرانی های پدر دختر جوان می افزود.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: دقایقی بعد مرد میان سال وحشت زده خود را به کلانتری الهیه رساند و ماجرای گروگان گیری را در حالی برای افسر نگهبان بازگو کرد که دخترش از شب قبل به خانه نیامده بود! ساعتی بعد با تشکیل پرونده مقدماتی آدم ربایی، بررسی های تخصصی از سوی مقامات ارشد انتظامی به پلیس آگاهی خراسان رضوی سپرده شد و بدین ترتیب گروه ورزیده ای از کارآگاهان اداره جنایی با دستورات ویژه سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) برای پیگیری این ماجرای هولناک وارد عمل شدند. در همین حال کارآگاهان در اولین مرحله از اقدامات پلیسی، آموزش های لازم را برای حفظ جان دختر جوان به پدر وی ارائه دادند تا نحوه برخورد و گفت وگو با آدم ربای 26 ساله را رعایت کند. از سوی دیگر نیز رصدهای اطلاعاتی کارآگاهان زیر نظر مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) و با همکاری کارشناسان اداره اطلاعات جنایی وارد مرحله عملیاتی شد. ردزنی های پلیس در حالی به سوی بزرگراه آسیایی مشهد – قوچان کشید که گروگان گیر در تماس کوتاه دیگری از پدر دختر خواست تا خودرواش را برای آزادی دختر به وی واگذار کند. همین سرنخ کافی بود تا عملیات در منطقه الهیه مشهد کلید بخورد چرا که «امیر» (گروگان گیر) نشانی منزلی را در بولوار سجادیه به «ع – م» داد و او را تهدید کرد که نباید پلیس در جریان آدم ربایی قرار گیرد!

به گزارش روزنامه خراسان، عقربه های ساعت حدود 21 را نشان می داد که کارآگاهان به چند شاخه اطلاعاتی و عملیاتی تقسیم شدند و تحقیقات میدانی را با هدایت سرهنگ وحید حمیدفر (رئیس دایره آدم ربایی و سرقت های مسلحانه) به یک مجتمع مسکونی در منطقه مذکور کشاندند. بررسی های تخصصی بیانگر آن بود که آدم ربا در طبقه اول مجتمع مسکونی مخفی شده است و تنها راه ورود به این مجتمع از طریق پارکینگ است. بنابراین چند تن از کارآگاهان با شگردی خاص و از طریق قرار گرفتن در خودروی پدر گروگان ، وارد پارکینگ شدند و در حالی عملیات ضربتی را آغاز کردند که خواستگار گروگان گیر همه راه های ورودی را مسدود کرده بود اما کارآگاهان با کسب دستورات ویژه ای از قاضی صادقی (جانشین کشیک معاون دادستان مشهد) عملیات غافلگیرانه را طوری برنامه ریزی کردند که جوان 26 ساله در میان بهت و حیرت در محاصره پلیس قرار گرفت و قبل از آن که بتواند عکس العملی نشان دهد با حلقه های آهنین قانون روبه رو شد. در همین حال، گروهی از کارآگاهان نیز به سرپرستی سرگرد پهلوان (افسر پرونده) وارد اتاقی شدند که دختر جوان با سرووضعی خون آلود، در میان لوازم شکسته و به هم ریخته منزل وحشت زده اشک می ریخت. همزمان با رهایی گروگان که در آغوش پدرش آرام گرفت، متهم به آدم ربایی نیز به مقر انتظامی انتقال یافت و مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت. این جوان 26 ساله که مدعی بود پس از آشنایی خیابانی با دختر مذکور از وی خواستگاری کرده است، انگیزه خود از ماجرای وحشتناک گروگان گیری را به سوءظن خیانت ربط داد و ادعا کرد تصورش بر این بود که «ر- م» با دو جوان دیگر هم ارتباط دارد! ...

از سوی دیگر دختر 22 ساله نیز در تشریح این حادثه هولناک به کارآگاهان گفت: ازدواج اولم نافرجام بود و به طلاق انجامید اما از حدود 6 ماه قبل با «امیر» در بولوار هاشمیه آشنا شدم که او مرا خواستگاری کرد ولی خانواده ام مخالف این ازدواج بودند. با این حال رابطه من و «امیر» ادامه یافت تا این که از حدود 2 هفته قبل رابطه ام را با او قطع کردم. به همین دلیل او یک روز قبل از این ماجرا با من تماس گرفت و مرا به بهانه پس دادن شارژر گوشی تلفن به داخل خودرو کشاند. بعد هم مدعی شد برای گفت وگو با یکدیگر دوری بزنیم! ولی او مرا به داخل باغی در اطراف جاده قوچان برد و به شدت کتکم زد. «امیر» به مصرف «گُل» اعتیاد داشت و ادعا می کرد من باید نام افرادی را که با آن ها رابطه دارم،برای او بازگو کنم! هرچه التماس می کردم که من با کسی رابطه ندارم باور نمی کرد و باز کتک می زد تا اعتراف کنم! او در همین شرایط با تلفن همراه من با پدرم تماس گرفت و از او خواست برای آزادی من مبلغ 2 میلیارد تومان بپردازد وگرنه مرا می کشد! در این میان، شارژ گوشی من تمام شد و او دوباره مرا سوار پژو 206 کرد و کتک زنان به مشهد بازگرداند به طوری که داخل خودرو هم پر از خون شد. او سپس مرا به خانه اش برد و در حالی که لوازم شیشه ای را کف آشپزخانه و اتاق ها می شکست مرا وادار می کرد تا روی خرده شیشه ها راه بروم، اگر از خواسته هایش سر باز می زدم با شیلنگ و دسته چوبی جارو به جانم می افتاد. او حتی گلدان ها را می شکست و خاک آن ها را بر سر و رویم می ریخت وبا پاشیدن آب روی خاک ها، مجبورم می کرد که گل ها را به سروصورتم بمالم! طوری وحشتناک شکنجه ام می کرد که هراسان فقط جیغ می کشیدم و کاری از دستم برنمی آمد. او همه لوازم را وسط اتاق می ریخت و دیوانه وار کتکم می زد تا این که بالاخره کارآگاهان پلیس به طور ناگهانی وارد خانه شدند و من امید دیگری به زندگی پیدا کردم ...

بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، تحقیقات پلیس در حالی با دستورات ویژه قضایی برای کشف زوایای پنهان این ماجرای هولناک ادامه دارد که رسیدگی قضایی به پرونده مذکور در شعبه 215 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد آغاز شده است. خراسان : شماره : 21230 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۸ خرداد

زمزمه های رسوایی!

پنج سال تمام جوانی ام را به پای مردی ریختم که مدعی بود عاشقانه مرا دوست دارد اما نمی دانم چرا بدون تفکر و مشورت با خانواده ام و به طور پنهانی به عقد موقت او درآمدم و حالا در کمال ناباوری مرا زنی هوسران و مزاحم می خواند به طوری که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای است که همسر سابقش از وی به اتهام ایجاد مزاحمت شکایت کرده بود. این زن جوان با بیان این که سرگذشت تلخی دارد و اکنون زنی آواره است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در خانواده ای 8 نفره و در شهر نیشابور به دنیا آمدم اما از روزی که به خاطر دارم پدرم مردی بیکار بود و مادرم با کارگری در مسافرخانه ها و هتل ها مخارج زندگی را تامین می کرد.خانواده ام بعد از تولد من که آخرین فرزند خانواده بودم به مشهد مهاجرت کردند چرا که مادرم در یکی از مسافرخانه های مشهد کارگری می کرد و اکنون نیز بازنشسته شده است و با حقوق بازنشستگی هزینه های زندگی را می پردازد.خلاصه من تا کلاس اول راهنمایی تحصیل کردم و بعد از آن پدرم مرا به یک کارگاه خیاطی فرستاد تا هم حرفه ای برای آینده ام بیاموزم و هم کمک خرج خانواده باشم! من هم که دیگر به دلیل شرایط سخت اقتصادی علاقه ای به ادامه تحصیل نداشتم به کارگاه تولیدی آقا «حلیم» رفتم ولی در همان روزهای اول کاری، متوجه نگاه های عاشقانه صاحبکارم شدم. هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «حلیم » به خواستگاری ام آمد و پدرم بدون تامل و با این بهانه که دیگر بزرگ شده ام و اگر مدتی بگذرد، دختری ترشیده خواهم شد، مرا در حالی به عقد «حلیم» درآورد که من نمی خواستم با یک تبعه خارجی ازدواج کنم! با وجود این خواسته من برای پدرم مهم نبود. او فقط به ثروت «حلیم» چشم دوخته بود و اعتقاد داشت که اگر پول در زندگی باشد، بقیه مشکلات حل می شود!

از سوی دیگر هم هیچ کس از اعتیاد «حلیم» خبر نداشت و این موضوع زمانی فاش شد که دیگر نامزدم همه ثروت خود را دود کرد و حتی کارگاه تولیدی را هم فروخت و در شرایط اسفباری قرار گرفت. طولی نکشید که همسرم بعد از گذشت 2 سال از ازدواج مان، به افغانستان رفت و پدرم نیز بادریافت مبالغی از فروش چرخ های خیاطی و دیگر لوازم کارگاه، طلاق مرا از او گرفت. هنوز چند ماه از این ازدواج نافرجام سپری نشده بود که بنگاه دار محل زندگی مان جلوی مرا در خیابان گرفت و از من خواستگاری کرد. «ایوب» را به طور کامل می شناختم و می دانستم با همسرش دچار اختلافات شدید خانوادگی شده است. من حتی همسر و دو فرزند او را هم می شناختم چرا که در یک محله زندگی می کردیم و من با سیمین دوست بودم به طوری که گاهی برای ورزش صبحگاهی با یکدیگر به پارک محله می رفتیم. اگرچه آن روز به «ایوب» پاسخ منفی دادم و گفتم اکنون شرایط روحی مناسبی برای ازدواج ندارم ولی او آن قدر در کوچه و خیابان و حتی تلفنی به من ابراز علاقه کرد که آرام آرام در دلم جای گرفت. او مدام با سیمین مشاجره داشت و دعواها و درگیری های آنان زبانزد اهالی محل بود و «ایوب» از این شرایط همواره ابراز ناراحتی می کرد و مدعی بود که عاشقانه مرادوست دارد و می خواهد در کنار من به آرامش روحی و روانی برسد. بالاخره با اصرارهای «ایوب» تسلیم شدم و به عقد موقت او درآمدم اما به هیچ کس چیزی نگفتم، حتی خانواده ام نیز در جریان این ازدواج پنهانی نبودند به همین دلیل من روزها را به خانه ای می رفتم که «ایوب» برایم اجاره کرده بود و شب ها به منزل پدرم بازمی گشتم! ولی کم کم همه دوستان «ایوب» و حتی برخی از اهالی محل نیز در جریان روابط من و «ایوب» قرار گرفتند تا این که بالاخره خبر این رابطه پنهانی به گوش پدرم رسید و او با عصبانیت نام مرا از شناسنامه اش خط زد و مرا از خانه طرد کرد. با آن که کتک مفصلی از پدرم خوردم و آواره شدم اما فقط به حرف ها و عشق ایوب دلخوش بودم چرا که احساس می کردم او مرا دوست دارد و می توانم در کنار او به خوشبختی برسم! ولی همه این رویاها و آرزوها ناگهان در هم فروریخت و برخورد و رفتارهای همسرم با من به کلی تغییر کرد تا حدی که دیگر مرا زنی خیابانی می خواند! این ماجرازمانی شکل حادتری به خود گرفت که چند روز قبل مدت صیغه محرمیت ما به پایان رسید و او مدعی شد که دیگر حاضر به تمدید زمان عقد موقت نیست! وقتی برای گفت وگو به بنگاه او رفتم با خونسردی و پررویی گفت: تو نه مهریه ای داری و نه من دینی به تو دارم! و سپس ادامه داد: من از روز اول هم تو را برای زندگی مشترک نمی خواستم! بعد هم با پلیس 110 تماس گرفت و مرا زنی مزاحم و نامحرم خواند که برایش ایجاد مزاحمت می کنم...

اکنون در حالی که 5 سال از عمر و جوانی ام را به پای او ریختم و همه اهالی محل از این رابطه پنهانی خبر دارند، نمی دانم با این زمزمه های رسوایی و آوارگی چه کنم...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: کنکاش های روان شناختی و مشاوره ای این پرونده با صدور دستوری خاص از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21230 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۸ خرداد

عشق دختر مسافر!

روزی که با یک نگاه عجیب دل به دختر مسافر باختم حتی به اندازه ذره اتم نیز تصور نمی کردم روزی این عاشقی و دلدادگی کم نظیر، فرجامی چنین تلخ داشته باشد؛ چرا که ...به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات جوان 30 ساله ای است که به صورت مجازی از طریق اینترنت در جلسه دادگاهی شرکت کرد که در یکی از استان های غرب کشور برگزار شده بود. این جوان عاشق پیشه که اکنون با جملاتی تنفرآمیز از نامزدش یاد می کرد درباره سرگذشت خود به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: پدرم شاطر نانوایی بود و دسترنجی حلال را سر سفره خانواده هفت نفره ما می گذاشت، سه خواهر بزرگ ترم ازدواج کرده بودند و برادرم نیز عازم خدمت سربازی شده بود. در این میان من تحصیلاتم را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه دادم، ولی رابطه خوبی با ناظم مدرسه نداشتم؛ چرا که او تصور می کرد من با رفتارهایم قصد تمسخر یا تحقیر او را دارم. متاسفانه در همین روزها بود که برای شکستن یک خودکار با یکی از همکلاسی هایم درگیر شدم و کار به کتک کاری کشید. این ماجرا دستاویزی شد تا ناظم مدرسه همه رفتارهای زشت و ناهنجار مرا یک جا جمع کند تا جایی که مرا از کلاس بیرون انداخت و گفت حتما پدرت را به مدرسه بیاور، ولی پدرم که مردی بی سواد بود به این درخواست اهمیتی نمی داد، از سوی دیگر نیز تصور ناظم مدرسه این بود که من با او لجبازی می کنم. خلاصه اگرچه تحصیلاتم در آن سال به پایان رسید، اما وقتی کارنامه ام را گرفتم نمره انضباط 13 اولین نمره تلخی بود که در کارنامه تحصیلی ام خودنمایی می کرد، به همین دلیل در هیچ مدرسه ای مرا ثبت نام نمی کردند.حتی حاضر شدم در مدارس فنی و حرفه ای ادامه تحصیل بدهم، اما مدیر مدرسه هنگامی که چشمش به نمره انضباطم افتاد از فردی که مرا به او معرفی کرده بود، به شدت عذرخواهی کرد و گفت، زمان ثبت نام سپری شده است و نمی تواند مرا در دبیرستان ثبت نام کند. این گونه بود که با رها کردن درس و مدرسه راهی بازار کار شدم و به شاگردی و پادویی در مغازه ها پرداختم، از طرف دیگر پدرم به دلیل بیماری فوت کرد و من هم به این ترتیب از خدمت سربازی معاف شدم، در حالی که آرام آرام فروشگاه پوشاک راه اندازی کرده بودم روزی مادرم زوج میان سالی را به همراه یک دختر جوان به خانه آورد تا برای اقامت پنج روزه مهمان ما باشند.آن ها از کرمانشاه و برای زیارت به مشهد آمده بودند، اما محلی ارزان قیمت برای اقامت چند روزه پیدا نمی کردند که مادرم آن ها را به منزل مان آورده بود تا در طبقه پایین و برای چند روز ساکن شوند، اما من در یک لحظه نگاهم با نگاه دختر جوان آن ها گره خورد و دیگر نفهمیدم چگونه عاشق شدم. از آن لحظه به بعد و به بهانه های مختلف چندین ساعت پشت شیشه پنجره می ایستادم تا «ندا» به داخل حیاط منزل ویلایی مان بیاید و قلبم با دیدن او آرامش یابد. مادرم که حال و روزم را فهمیده بود به بهانه بردن غذا و مایحتاج دیگر مرا به طبقه پایین می فرستاد تا این که بالاخره در پنجمین روز اقامت آن ها مادرم، ندا را در حالی برای من خواستگاری کرد که هیچ شناختی از آن ها نداشتم. ندا در یکی از مدارس غیرانتفاعی تدریس می کرد و تا مقطع کارشناسی ادبیات فارسی تحصیل کرده بود، ولی طوری وانمود می کرد که خانواده ای متمول و فرهنگی دارد، من هم که تحصیلات پایینی داشتم خیلی به این موضوع افتخار می کردم و برای آن که آبروی خانوادگی مان را حفظ کنم همه پس اندازهایم را طلا خریدم و یک هفته بعد برای برگزاری مراسم عقدکنان به یکی از شهرهای کرمانشاه رفتیم. اگرچه احساس کردم اوضاع خانوادگی آن ها با آن چه بازگو می کردند، تفاوت دارد و بسیاری از نزدیکانشان از اعتیاد رنج می برند، اما چنان عاشق ندا بودم که جز او چیزی نمی دیدم. خلاصه دوران نامزدی ما آغاز شد و من هر بار همه درآمدم را برای نامزدم می فرستادم تا اقساط وام هایش را بدهد یا برای خودش هزینه کند، زمانی هم که او به مشهد می آمد، برایش سنگ تمام می گذاشتم تا این که دو سال بعد من دچار نوعی بیماری روده شدم و از سوی دیگر نیز با شیوع کرونا کار و کاسبی ام را از دست دادم و به قول معروف ورشکست شدم. حالا دیگر نمی توانستم مانند گذشته پول های آن چنانی برای ندا بفرستم. به همین دلیل طولی نکشید که او با وسوسه دایی های معتادش از من شکایت کرد که به او نفقه نپرداخته ام! وقتی با نامزدم تماس گرفتم، گوشی را قطع کرد و دایی اش در ادامه تماس های من مدعی شد که ندا طلاق می خواهد؛ چرا که تو عرضه داشتن چنین همسری را نداری و از سوی دیگر نیز یک انسان بیمار به درد خواهرزاده ام نمی خورد و تو باید همه حق و حقوق او را تا ریال آخر بپردازی و ...حالا با گذشت پنج سال از روزی که عاشق دختر مسافر شدم در حالی به شدت احساس تنهایی و تنفر می کنم که فکر می کردم او در روزهای سخت زندگی کنارم می ماند و ...

ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 21226 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۱ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ | 17:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |