درامتداد تاریکی-اولین سرقت یک زن!

همواره از این که طعمه سارقان شوم، خیلی می ترسیدم و از دزدان متنفر بودم اما با دیدن گوشی تلفن آن زن که درون کیفش قرار داشت به اندازه ای وسوسه شدم که دیگر به چیزی جز کیف زنی فکر نمی کردم چرا که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن جوانی است که به دلیل سرقت تلفن همراه در یکی از درمانگاه های بولوار رسالت مشهد تحت تعقیب نیروهای انتظامی قرار گرفته بود. این زن که با ردزنی های اطلاعاتی و بررسی سوابق درمانی و انجام یک سری فعالیت های پلیسی دستگیر شد، با بیان این که هیچ گاه تا این اندازه احساس ندامت و شرمساری نداشتم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: پسر خردسالم بیمار بود و مجبور شدم او را برای مداوا به درمانگاه بیاورم، اگرچه هزینه های درمان را پرداختم اما همواره برای تامین مخارج زندگی دچار مشکل بودم چرا که همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و هیچ مسئولیتی را در خانواده احساس نمی کند. در طول چند سال زندگی مشترک سختی های زیادی کشیدم و مشکلات حادی را پشت سر گذاشتم تا جایی که شوهرم حتی به این فکر می کرد که پسرم را سر راه بگذارد تا از هزینه های زندگی کاسته شود. او فقط به فکر تامین مواد مخدر صنعتی (شیشه) است و من باید به تنهایی مسئولیت خانواده را به دوش بکشم. امروز هم وقتی دیدم پسرم حال مناسبی ندارد تصمیم گرفتم او را به درمانگاه ببرم ولی بعد از آن که پزشک او را معاینه کرد و دارو نوشت، ناگهان چشمم به گوشی زنی افتاد که درون کیفش قرار داشت. در یک لحظه همه سختی های زندگی و اعتیاد شوهرم مانند فیلمی کوتاه از مقابل چشمانم گذشت و به من انگیزه سرقت داد. با آن که همیشه از دزدان متنفر بودم ولی برای درمان پسرم در شرایطی قرار گرفتم که فکرم متوقف شد. آن لحظه وسوسه سرقت گوشی رهایم نمی کرد و دیگر به چیزی جز سرقت گوشی نمی اندیشیدم به همین دلیل در یک لحظه از فرصت سوء استفاده کردم و به آرامی گوشی را از درون کیف آن زن برداشتم و هراسان و نگران از مرکز درمانی بیرون رفتم اما هیچ گاه تصور نمی کردم که ماموران انتظامی به همین راحتی بتوانند مرا پیدا کنند. اکنون نیز چنان شرمسار و پشیمانم که هیچ وقت خودم را تا این اندازه حقیر و بدبخت ندیده بودم.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به این که زن جوان برخلاف شوهرش اعتیاد و سابقه کیفری نداشت و از سوی دیگر هم از این رفتار خود به شدت ابراز پشیمانی می کرد، شاکی پرونده به خاطر فرزند خردسال وی بعد از پس گرفتن گوشی تلفن رضایت داد و از شکایت خود گذشت کرد. به همین دلیل پرونده وی با دستور سرگرد لطفی (رئیس کلانتری رسالت مشهد) در حالی برای تصمیم گیری نهایی به دادسرای عمومی و انقلاب ارسال شد که بررسی های روان شناختی و اقدامات مشاوره ای نیز در این باره ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21258 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۱ تير

«غلام شاه مالخر» دستگیر شد

سجادپور- جوان معروف به «غلام شاه مالخر» که گوشی های سرقتی را از زورگیران و گوشی قاپ ها خریداری می کرد و در قالب محموله های سنگین به کشور افغانستان انتقال می داد با تلاش عوامل انتظامی مشهد دستگیر شد.

به گزارش روزنامه خراسان، ماموران کلانتری هفت تیر مشهد در اجرای طرح ارتقای امنیت محله محور در حالی شناسایی مالخر معروف گوشی های سرقتی را در دستور کار قرار دادند که بررسی ها نشان داد این فرد تبعه خارجی که به «غلام شاه مالخر» شهرت دارد، تعداد زیادی از سارقان و گوشی قاپ ها را می شناسد و آن ها را با خرید گوشی های سرقتی به ارتکاب جرم و ایجاد جو ناامنی ترغیب می کند، بنابراین گروهی از نیروهای تجسس به سرپرستی سرگرد سبحانی فر وارد عمل شدند و مخفیگاه این مالخر حرفه ای را در خیابان حر 41 شناسایی کردند.

در ادامه عملیات، ماموران انتظامی با هماهنگی های قضایی، منزل وی را با به کارگیری تجهیزات و تمهیدات پلیسی به محاصره درآوردند و او را در حالی دستگیر کردند که تعداد 67 گوشی سرقتی نیز در بازرسی از منزل و خودروی وی کشف شد. با انتقال این متهم به کلانتری، تحقیقات بیشتر بیانگر آن بود که وی پس از خرید گوشی های سرقتی ، آن ها را در قالب محموله های سنگین و با جاسازی در تریلرهای ترانزیتی به افغانستان حمل می کند.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: بررسی های بیشتر برای شناسایی و دستگیری دیگر عوامل مرتبط با این مالخر حرفه ای در حالی آغاز شده است که مردم خواستار برخورد قاطعانه و جدی دستگاه قضایی و پلیس با مالخران اموال سرقتی هستند چرا که خرید گوشی های سرقتی، سارقان را به ارتکاب جرم بیشتر ترغیب می کند. خراسان : شماره : 21260 - ۱۴۰۲ شنبه ۲۴ تير

رویاهای دلارآلود، در مرداب خون!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- تا چند روز قبل همه از او می ترسیدند. حتی نامش هم در میان اعضای شرکت هرمی اعتباری داشت. بسیاری از هموطنانش را به بهانه استخدام در یک شرکت بازاریابی فریب داده و به مشهد کشانده بود تا رویاهای دلارآلودشان تعبیر شود! با آن که سن و سالی نداشت و خیلی جوان بود اما چشمان ترسناکی داشت چرا که برای گرفتن زهر چشم از اعضای شرکت هرمی یکی از هموطنانش را به قتل رسانده بود و اکنون با چهره ای نگران در پشت میله های بازداشتگاه سرنوشت را انتظار می کشید. اشک هایش نشان از ندامت داشت اما او یک تبهکار مخوف بود که افراد زیادی را به مرداب خونین شرکت های هرمی انداخته بود .

آن چه می خوانید گفت وگوی خبرنگار روزنامه خراسان با این تبهکار خطرناک پشت میله های بازداشتگاه است.

نامت چیست؟ گل احمد – ن

ایرانی هستی؟ نه! اهل یکی از روستاهای شهر هرات در افغانستان هستم.

چند سال داری؟ 21 سال و چند ماه!

درس هم خوانده ای؟ نه! در روستای ما اوضاع اقتصادی اهالی به گونه ای نبود که فرزندان شان راهی شهر بشوند یا ادامه تحصیل بدهند. من هم به مدرسه نرفتم و بیسواد هستم.

متاهل هستی؟ بله! یک پسر یک ساله هم دارم.

در ایران ازدواج کردی؟ نه! 17 ساله بودم که با دختر عمویم در افغانستان ازدواج کردم اما به تنهایی وارد ایران شدم.

به صورت قانونی وارد ایران شدی؟ نه! قاچاقی آمدم.

چگونه؟ به همراه تعداد دیگری از همشهریانم بعد از تسلط و حکومت طالبان در افغانستان تصمیم گرفتیم به ایران بیاییم. به همین علت با قاچاقچیان تا مرز ایران آمدیم و سپس با خودروهایی که اتباع را به طور قاچاق به شهرهای مختلف انتقال می دهند به تهران رفتم.

چه زمانی به طور غیرقانونی وارد ایران شدی؟ حدود 2سال قبل.

در تهران چگونه کسب درآمد می کردی؟ در ساخت و سازهای مسکن بنایی می کردم.

البته چند نفر با هم بودیم که آن ها هم از اهالی روستاهای مجاور ما در هرات بودند.

معتادی؟ فقط قرص ها مخدردار استفاده می کنم ولی سیگار زیاد می کشم.

اولین بار در ایران سیگار کشیدی؟ نه! هنوز نوجوان بودم که سیگار کشیدن را با دوستانم در روستا شروع کردم اما وقتی به ایران آمدم میزان مصرفم خیلی بیشتر شد.

چه شد که به مشهد آمدی؟ حدود 9 ماه قبل بود که با تماس یکی از همشهریانم به مشهد آمدم او از شرکت های بازاریابی اینترنتی اطلاع داشت و از من خواست برای درآمد بیشتر به مشهد بیایم.

چگونه شرکت هرمی را راه اندازی کردی؟ من 63 میلیون تومان پول داشتم وقتی در جریان فروش کالاهای نفیس و گران قیمت اینترنتی قرار گرفتم پول هایم را برای بازاریابی سرمایه گذاری کردم و سپس دیگر هموطنانم را که می شناختم به مشهد کشاندم و بدین ترتیب تعدادمان زیاد شد.

این سرمایه را در ایران پس انداز کرده بودی؟ نه! زمانی که قصد داشتم به ایران بیایم مقداری از زمین هایمان را فروختم و مبلغی هم پس انداز داشتم.

چگونه به صورت زیرزمینی و مخفیانه فعالیت می کردید؟ ابتدا در بولوار توس خانه ای را اجاره کردیم اما وقتی تعداد اعضای شرکت هرمی بیشتر شد یک زیرزمین بزرگ تر را تدارک دیدم وقتی افراد بیشتری را با تماس های تلفنی و به امید استخدام در یک شغل پرسود به مشهد کشاندم از هرکدام مبلغ 35 میلیون تومان برای عضویت و خرید محصول اینترنتی می گرفتم.

یعنی آن کالا یا محصول به دست شما نمی رسید؟ نه! اصل این شرکت ها در خارج از کشور هستند و ما فقط کالاهایی مانند ساعت های مارک دار را به صورت تصویری خرید و فروش می کردیم البته اگر می خواستیم اصل آن کالا را دریافت کنیم باید به یک کشور دیگر می رفتیم.

در واقع زندگی مخفیانه داشتید؟ بله! هیچ کس حق خروج از زیرزمین را نداشت هفته ای 150 هزارتومان از هر عضو برای غذا می گرفتیم که یک نفر مورد اعتماد از زیرزمین خارج می شد و مواد غذایی لازم را تهیه می کرد.

نمی دانستی این کار هم غیرقانونی است؟ نه! چون در تهران هم شبکه های زیادی وجود داشتند و بسیاری از دوستان و هموطنانم عضو شرکت های بازاریابی اینترنتی شده بودند ولی هیچ وقت پولدار نشدند! من هم تصور می کردم آن ها نمی توانند عضو زیادی پیدا کنند به همین علت همه تلاشم را به کار گرفتم تا افراد بیشتری را به عضویت شرکت دربیاورم! آن ها هم به امید یافتن کار و استخدام به من اعتماد می کردند و تصورشان این بود که با درآمد هنگفتی روبه رو می شوند.

«حبیب» (مقتول) را هم تو به عضویت شرکت هرمی درآوردی؟ بله! ولی او نمی توانست کار کند! پول هم تحویل داده بود به همین علت از نزد ما رفت تا در تهران کار کند!

پس خروج او از شرکت علت اصلی نزاع بود؟ بله! «حبیب» اهل ولایت هلمند در افغانستان بود وقتی از ما جدا شد در میان اعضای دیگر شرکت همهمه به راه افتاد چرا که وقتی افرادی را عضو کردی باید برای آن ها کار کنی تا حداقل به پول خودشان برسند ولی خروج او باعث ضرر و زیان شده بود. به همین دلیل از آن جا فرار کردیم ولی خیلی زود کارآگاهان پلیس آگاهی در حالی به سراغ ما آمدند که در مخفیگاه دیگری بودیم و قصد داشتم به افغانستان بگریزم!

فکر نمی کردی با این سرعت شناسایی شوی؟ به هیچ وجه! حتی به فکرم خطور هم نمی کرد چون ما به طور غیرقانونی و قاچاقی از افغانستان به مشهد آمده بودیم و هیچ گونه هویتی در سامانه های پلیس یا دیگر ادارات و سازمان های ایران نداشتیم ولی نمی دانم چگونه افسران پلیس آگاهی خراسان رضوی فقط طی دو روز ما را دستگیر کردند.

پشیمانی؟ خیلی! روزی صدبار به خودم لعنت می فرستم که چرا دست به چنین کاری زدم و آینده ام را تباه کردم.

خنجر را برای قتل «حبیب» با خودت حمل می کردی؟ آن را قبلا یکی دیگر از دوستانم به من داده بود که اگر هنگام رویارویی با «حبیب» یا کس دیگری درگیر شدم من هم از خنجر استفاده کنم.

چرا ضربات متعدد زدی؟ می خواستم زهر چشم بگیرم که دیگران هم بترسند! ولی آن قدر خشمگین و عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم. کاش می توانستم از خیر خروج او از شرکت بگذرم در نهایت 400 یا 500 دلار ضرر می کردم.

وقتی پول های هموطنانت را می گرفتی سرنوشت آن ها چه می شد؟ دیگر خودشان می دانستند اگر دوست داشتند به یک کشور دیگر بروند و در آن جا کار کنند و اقامت بگیرند! اگر هم نمی خواستند باید افراد دیگری را به عضویت شرکت درمی آوردند تا به پول خودشان برسند!

اگر زمان به لحظه قبل از قتل برسد چه تصمیمی می گیری؟ خودم را کنترل می کنم دست از قدرت نمایی و منم منم برمی دارم!

دلت برای خانواده ات تنگ نشده؟ چرا! مگر می شود من هم آرزو دارم پسر خردسالم را یک بار ببینم ولی حالا باید در گوشه زندان انتظار بکشم! آن هم اگر مجازاتم اجرا نشود. خیلی دوست دارم به افغانستان بازگردم.

سابقه خبر

به گزارش روزنامه خراسان عصر هشتم اردیبهشت با مرگ جوانی در بیمارستان طالقانی مشهد که با ضربات مهلک خنجر مجروح شده بود، پرونده جنایی دیگری روی میز قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) گشوده شد. ساعتی بعد گروهی از افسران ورزیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سروان آرمین منفرد (افسر پرونده) تحقیقات پلیسی را برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت هولناک آغاز کردند و به سرنخ هایی از یک شرکت هرمی رسیدند. طولی نکشید که کارآگاهان با بازبینی دوربین های مدار بسته و استفاده از شگردهای اطلاعاتی، مخفیگاه ضارب و همدست وی را در حالی به محاصره درآوردند که همه اعضای شرکت هرمی از زیرزمین اجاره ای گریخته بودند. با دستگیری گل احمد (ضارب) و همدست وی، بررسی های تخصصی با بهره گیری از تجربیات قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ادامه یافت تا این که جوان 21 ساله به قتل هموطنش با انگیزه خروج از شرکت هرمی اعتراف کرد. این تبهکار مخوف مدعی شد که برای گرفتن زهر چشم «حبیب» (مقتول) را هدف ضربات هولناک خنجر قرار داده است. خراسان : شماره : 21260 - ۱۴۰۲ شنبه ۲۴ تير

شکایت برای آشتی!

با آن که اکنون بیشتر از 3 ماه از ماجرای طلاقم می گذرد اما باید همسرم در دادگاه توضیح بدهد که چرا به من توهین کرده است و بعد از جدایی هم برایم ایجاد مزاحمت می کند...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دختر 18 ساله با بیان این که بعد از طلاق تلاش کرده تا از رویارویی با نامزد سابقش بپرهیزد در اظهاراتی عجیب به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: 15 ساله بودم که در یک مهمانی با «رضا» آشنا شدم و به او دل باختم.

اگرچه آن زمان دچار یک عشق هیجانی بودم و از فرجام این گونه عشق ها چیزی نمی دانستم ولی در عین حال به تحصیلاتم ادامه دادم تا این که دیپلم گرفتم و سپس «رضا» ماجرای علاقه اش به من را برای خانواده اش بازگو کرد.

اما افشای آشنایی قبل از ازدواج ما با یکدیگر، موجب مخالفت مادر «رضا» با این ازدواج شد چرا که او معتقد بود فقط دختران هوسران و خیابانی هردم به سراغ یک عشق می روند و حتی بعد از ازدواج هم دچار تردید و سوءظن می شوند تا جایی که بالاخره زندگی آن ها در مسیر سوء ظن و خیانت قرار می گیرد و در نهایت هم به طلاق می انجامد. در این شرایط من هرچه تلاش می کردم تا به خانواده «رضا» ثابت کنم که من هیچ ارتباط خیابانی با او نداشتم و تنها اشتباهم پنهان کردن علاقه ام بود، فایده ای نداشت. البته من حالا که طلاق گرفته ام به این حقیقت رسیدم که بزرگ ترها درباره عشق و عاشقی های هیجانی در دوران نوجوانی و فرجام تلخ این گونه روابط پنهانی درست می گویند اما آن زمان نمی فهمیدم که باید پدر و مادرم را دلسوزترین انسان های زندگی ام بدانم و ماجرای علاقه ام به «رضا» را ابتدا با آن ها در میان می گذاشتم و از نصیحت های آن ها بهره می بردم ولی بالاخره این اشتباه را مرتکب شدم که نتیجه آن تصمیم های خودسرانه هم به تباهی آینده ام کشید. خلاصه بعد از گذشت مدتی و با وجود مخالفت مادر «رضا» من و او سر سفره عقد نشستیم و با همان هیجان های خاص دوران جوانی و نوجوانی تصمیم گرفتیم با مشکلات مبارزه کنیم و از یکدیگر جدا نشویم اما طولی نکشید که سرزنش ها و تحقیرهای خانوادگی شروع شد و همه به من به چشم یک دختر خیابانی می نگریستند که پسری خوش قد و قامت را فریب داده ام. این نیش و کنایه ها و نگاه های حقارت آمیز به جایی رسید که دیگر نتوانستم این شرایط را تحمل کنم و به همین دلیل سرناسازگاری با «رضا» را گذاشتم که در نهایت خودمان تصمیم گرفتیم تا به صورت توافقی از یکدیگر جدا شویم. این گونه بود که 3 ماه قبل باز هم اشتباه دیگری را مرتکب شدیم و بدون مشورت با بزرگ ترها از هم جدا شدیم اما در این مدت احساس کردم که با این رفتارهای هیجانی و کودکانه، زندگی و آینده ام را تباه کرده ام.

به همین دلیل این بار تصمیم عاقلانه ای گرفتم و بعد از مشورت با بزرگ ترها و استفاده از تجربیات آن ها تصمیم گرفتم تا همه اشتباهاتم را جبران کنم و به زندگی مشترک با «رضا» بازگردم ولی راهی برای دیدار با او به ذهنم نمی رسید. این بود که شکایت توهین و مزاحمت را مطرح کردم تا به این طریق بتوانم با رضا و خانواده اش دیدار کنم در واقع خیلی دلتنگ آن ها بودم و مدام برای این اشتباه احمقانه افسوس می خوردم.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: روز بعد خانواده «رضا» به اتاق مشاور کلانتری دعوت شدند و ساعتی بعد با راهنمایی ها و نصایح سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) در حالی یکدیگر را به آغوش کشیدند که اشتباهات آن ها در مسیر زندگی و چگونگی جبران و گریز از تکرار آن، زیر ذره بین کنکاش های روان شناختی قرار گرفت و زوج جوان دوباره به زندگی مشترک خود بازگشتند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21260 - ۱۴۰۲ شنبه ۲۴ تير

هشدار پلیس فتا به بازنشستگان و سالمندان

رئیس پلیس فتای ویژه شرق استان تهران راجع به کلاهبرداری‌ از بازنشستگان با ترفند ثبت‌نام کارت هوشمند سلامت خبر داد.به گزارش ایسنا سرهنگ حمیدرضا سلطان آبادی در این‌باره گفت: مجرمان سایبری از اقشار و مناسبت‌های مختلف برای تحقق اهداف مجرمانه خود سوءاستفاده می‌کنند. یکی از این موارد فریب شهروندان و به ویژه بازنشستگان در پوشش خرید بیمه‌های تکمیلی با کلید واژه‌هایی نظیر «کارت هوشمند سلامت» یا «کارت بیمه سلامت» و ... است.

وی ادامه داد:‌ در این روش افراد سودجو با ترفند دریافت کارت هوشمند بیمه با قربانیان تماس می گیرند و به قصد کلاهبرداری با ارائه شماره حساب، به دریافت اطلاعات شخصی کاربران اقدام می کنند. در ادامه افراد سودجو با سوءاستفاده از این اطلاعات محرمانه به کلاهبرداری اقدام می‌کنند.رئیس پلیس فتای شرق تهران با بیان این که چیزی به نام «کارت هوشمند سلامت» یا «کارت بیمه سلامت» وجود ندارد، گفت: سالمندان و بازنشستگان و همچنین فرزندان آنان باید آگاه باشند که پاسخی به چنین تماس‌ها و پیام‌هایی ندهند. گاهی افراد سودجو از طریق چنین تماس‌هایی به سرقت اطلاعات بانکی شهروندان اقدام و حساب شان را نیز خالی می‌کنند.سلطان آبادی افزود:‌ لازم است مردم به تماس‌هایی که تحت عناوین مذکور با آن ها گرفته می‌شود اهمیتی ندهند و به‌هیچ‌وجه اطلاعات شخصی خود را در اختیار این‌گونه کلاهبرداران قرار ندهند. سالمندان و بازنشستگان عزیز باید توجه داشته باشند که چنین مواردی را می‌توان از ادارات مربوط و ... پیگیری کرد. خراسان : شماره : 21260 - ۱۴۰۲ شنبه ۲۴ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۲ | 21:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |