شعر-سلام بر مُحرَّم ، سلامِ ما بر حسین
حكایات محرم وعاشورا
دردچشم آیة الله بروجردی باگل سرعزادار خوب شد
حضرت آیة الله بروجردی (رضوان الله علیه) می فرمود در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نمی شد حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند تا اینکه روزی در ایام عا شورا که معمولاً د ستجا ت عزا برای عرض تسلیت بمنزل ما می آمدند نشسته بودم اشک می ریختم درد چشم نیز مرا نا راحت کرده بود در هما ن حال گویا به من الهام شد ازآن گلها ئی که سرو صورت اهل عزا مالیده شده بود بچشم خود بکشم مقداری گل از شانه و سریکنفرازعزادارن بطوری که کسی متوجه نشد گرفتم و بچشم خو د ما لید م د ر چشم خود احساس تخفیف درد کردم و با ین نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا اینکه بکلی کسا لت آن رفع شد و بعداً نیز درچشم خود نوروجلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم در چشم معظم له تا سن هشتا دونه سالگی ضعف دیده نمی شد واطباء حا ذ ق چشم ا ظها ر تعجب نمو د ه و می گفتند به حسا ب عا دی ممکن نیست شخصی که ما د ا م العمرا زچشم خود ا ین همه استفا ده خواندن و نوشتن برده با شد با زدرسن هشتاد و نه سالگی محتاج بعینک نبا شد . «شرایط مبلغین اسلامی ص 236 و قیام مقدس ص 28»
كوری چشم محمدرحیم اسماعیل بیگ بادادن شربت خوب شد
تقی صا لح مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ که د ر توسّل به اهل بیت علیهم السلام و علا قه قلبی بحضرت سید ا لشهدا ع کم نظیرو ا ز ا ین با ب رحمت وبرکا ت صوری و معنوی نصیبش شد ه و دررمضان 87 برحمت حق واصل شده نقل نمود که در شش سا لگی مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده وعا قبت ا ز هردوچشم کورگردید د رما ه محرم ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقی اسماعیل بیگ روضه خوانی بود وچون هوا گرم بود شربت خنک بمردم می دادندگفت ازدائی خود خواهش کردم که من بمردم شربت دهم فرمود تو چشم نداری و نمی توانی گفتم یکنفرچشم دار همرا ه من کنید تا مرا یا ری دهد قبول فرموده و من با کمک خودش مقداری بمردم شربت دادم د ر این ا ثنا مرحوم معین ا لشریعه ا صطهبا نا تی منبر رفته بودوروضه حضرت زینب علیها السلام را می خواند ومن سخت متا ثروگریان شدم تا ا ینکه ازخود بیخود شدم د رآنحا ل مجلله که دانستم حضرت زینب علیها ا لسلام ا ست د ست مبا رک بردوچشم من کشید وفرمود خوب شدی و دیگرچشم درد نمی گیری پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم شاد وفرحناک خدمت دائی خود دویدم تما م اهل مجلس منقلب شد ند واطراف مرا گرفتند با مردائی ا م مرا دراطا ق برده ومردم را متفرق نمودند . ونیز نقل نمودکه در چند سا ل قبل مشغول آزما یش بودم وغا فل بودم ازاینکه نزدیکم ظرف پراز ا لکل ا ست کبریت را روشن نموده نا گا ه ا لکل مشتعل شد و تما م بد ن ا زسرتا پا را آتش زد مگرچشما نم را چند ما ه درمریضخا نه مشغول معا لجه بودم ا زمن می پرسیدند چه شده که چشمت سا لم ما ند ه گفتم عطا ی حسین علیه ا لسلا م ا ست وعده فرمودند که تا آخر عمر چشم درد نگیرم «داستانهای شگفت ص 36»
دست و سینه هند و بخاطرسینه زدن به آتش نسوخت
سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب ( دندانساز ) عجائبی از ایام مجاورت درهندوستان که مشاهده کرده بود نقل می کرد ا ز آ نجمله می گفت عد ه ای ا ز با زرگا نا ن هندو ( بت پرست ) به حضرت سید الشهداء معتقد وعلا قمند ند وبرای برکت ما لشا ن با آ ن حضرت شرکت می کنند یعنی د ر سا ل مقد ا ری ا زسو د خو د را د رراه آ ن حضرت صرف می کنند بعضی ا ز آ نها روزعا شورا بوسیله شیعیا ن شربت و پا لوده و بستنی درست کرد ه وخود بحا ل عزا ا یستا د ه و به عزاداران می دهند و بعضی آنها مبلغی که راجع به آنحضرت است به شیعیان می دهند تا درمراکز عزاداری صرف نمایند یکی از آنانراعادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت می کرد و با آنها بسینه می زد چون مرد بنا به مرسوم مذ هبی خودشا ن بدنش را به آ تش سوزانیدند تا تما م بد نش خا کستر شد جزد ست راست وقطعه ای ازسینه اش که آ تش آ ن دوعضو را نسوزانیده بود بستگا نش آ ن دوقطعه را آوردندنزدقبرستان شیعیان وگفتند این دوعضوراجع به حسین شمااست.«داستانهای شگفت ص98»
دست سیدمحمودعطاران وجوان عزادار
آقای سید محمود عطا ران نقل کرد سا لی درایام عا شوراجزء دسته سینه زنا ن محله سردزدک بودم جوانی زیبا در اثناء زنجیر زدن بزنها نگاه می کرد من طاقت نیاورده غیرت کردم و او راسیلی زدم وازصف خارج کردم چند دقیقه بعد دستم درد گرفت و متدرجاً شدت کرد تا اینکه بناچار بدکترمراجعه کردم گفت اثردردوجهت آ ن ر ا نمی فهمم ولی روغنی ا ست که دردش را سا کن می کند روغن را بکار بردم نفـعی نبخشید بلکه هر لحظه درد شدیدتروورم وآما س درد بیشترمی شد بخا نه آمدم وفریاد می کردم شب خواب نرفتم آخر شب لحظه خو ا بم برد حضرت شا ه چراغ علیه السلام رادیدم فرمود باید آن جوان راراضی کنی چون بخود آمدم دانستم سبب دردچیست رفتم جوان را پیدا کردم و معذرت خواستم و با لأخره را ضیش کردم درهما ن لحظه درد سا کن و ورمها تما م شد و معلوم شد که خطا کرده ام وسوء ظن بوده ا ست و به عزا د ا ر حضرت سید ا لشهد اء علیه السلام توهـین کرده بودم «داستانهای شگفت ص 160»
برطرف شدن جذام مقبل بخاطرعزاداری
در وقایع الایام حاج ملا علی آقا تبریزی ا ز کتا ب حزن ا لمؤمنین نقل کرده اند که مقبل ا صفها نی
(محمد شیخا) در اول امر جوانی ظریف بوده و بغایت در ظرافت لطیف بوده اتفا قاً درایام محرم به جمعی رسید که سینه می زدند درعزای حسین ع بطریق استهزاء شعری خواند و عزاداران را متا لم کرد پس ازچندی به مرض جذام مبتلا گردید مردم از او متنفر شدند و در گلخن حمام جای داشت سال دیگردرخرابه ای نشسته بود ایام عاشورا که صدای دسته و سینه زن بلند شد چه کربلاست امروزچه پربلا است امروز- سر حسین مظلوم ازتن جداست امروزمقبل مضطرب شدوبه نظرحسرت نگرسیت وگفت روزعزاست امروز- جا ن د ر بلاست امروز- فغا ن شورومحشردرکربلاست امروز.هما نشب حضرت پیغمبرراخواب دید و اورا نوازش نمود و ازتقصیرش گذ شت و ا سم ا و محمد شیخا بود که پیغمبر ا و ر ا ملقب به مقبل نمود سا لی مقبل با د سته ای اززوّار رفتند برای کربلا دزد بقا فله زد و اموال زوّارراغا رت کردند مقبل ناچاردرشهرگلپایگان ما ند دهه عاشورا شد د ر تکیه ای که روضه بود خد مت می کرد می گوید شب عا شورا شد بسیا رگریه کردم خوابم برد خواب دیدم کربلا هستم ودرصحن امام حسین ع هستم خواستم وارد حرم شوم نگذاشتند وگفتند فاطمه زهرادرحرم است داشتم اطراف صحن راه می رفتم دیدم گوشه ای از صحن جمعیت زیادی هستند وجماعتی نشسته اند پرسیدم اینها کیا نند گفتند ابراهیم ونوح پیغمبروموسی وعیسی علیهم السلام هستند ومصدربرهمه پیغمبر خاتم صلی الله علیه وآله است پیغبمرسربلند کرد فرمود محتشم کا شا نی را بیا ورید محتشم مردی کوتا ه و خوش چهره بود پیغمبر فرمود محتشم شب عاشورا است برای ما مرثیه بخوان محتشم بالای منبررفت پیغمبرمتصل می فرمود بروبالا تا به پله نهم رفت ا یستا د واین مرثیه را خواند کشتی شکست خورده طوفان کربلا ... تا رسید به آنجا که گفت :بودند دیوودد همه سیراب می مکید- خاتم زقحط آب سلیمان کربلا. پیغمبرگریه زیا د ی کرد و همچنین ا نبیا ء عظا م . محتشم گفـت روزی که شد به نیزه سرآ ن بزرگوار- خورشیدسربرهنه برآ مد زکوهسا ر.پیغمبر خواستند بی هـوش شوند محتشم خوا ست پا ئین بیا ید پیغمبرفـرمود محتشم غـم د ل ما خا لی نشده مرثیه بخوان محتشم عما مه زمین زد و ا شا ره به قبرمطهرکرد وگفت : این کشته فتا ده به هامون حسین تست پیغمبرازگریه بیهوش شد وقتی بهوش آمد رد ای خود را به محتشم خلعت داد من خجا لت کشید م که من هم مرثیه بسیا ر گفته ا م ولی حضرت بمن امرنفرمود كه مرثیه بخوانم لذا با حا ل اسف ا زحرم بیرون شدم وخواستم فرا رکنم د ید م حوریه سیا ه پوشی ا زحرم خا رج شد آ مد نزد پیغمبر گفت د خترت فا طمه می گوید چرادل مقبل راشکستی بفرما ئید ا ومرثیه بخواند پیغمبر فرمود مقبل بیا مرثیه بخو ا ن رفتم به پله سوم منبرقرا رگرفتم وگفتم روایت است که چون تنگ شد بر او میدان- فتا د ازحركت ذوالجناح ا ز جولان-هوا زجورمخالف چه قیرگون گردید- عزیزفا طمه ا زا سب سرنگون گردید- بلند مرتبه شا هی زصدرزین ا فتا د- ا گرغلط نکنم عرش برزمین ا فتا د .صد ا ی شیون ونا له ا ی بلند شد كه حد ند ا شت وحوریه بیرون آ مد ا ز حرم گفت فا طمه روی قبر فرزند ش غش کرد. من هرچه ایستا دم جایزه ای بمن ندادند لذا درغصّه فرورفتم یكد فعه دیدم حضرت ا ما م حسین(ع)با بد ن مجروح آ مد ند فرمودند ا نعا م توبا من ا ست محزون نبا ش«کتا ب عشریه ص 115واشعاربرگزیده ج1ص210»
روضه امام حسین(علیه السلام) شیعه ام کرد
طلبه اهل سنت : روضه امام حسین(علیه السلام) شیعه ام کرد
حجت الاسلام والمسلمین شریف زاهدی طلبه نوشیعه زاهدانی جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود: «...کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه میگوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه میگویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغهایی میگوید. نزدیک حسینیه شدم. میخواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولویها بر تن من بود...»
حجت الاسلام والمسلمین "شریف زاهدی" طلبه نوشیعه زاهدانی که بیش از ده سال است به تشیع گرویده در دانشکده علوم قرآنی قم جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود: بنده محمد شریف زاهدی اهل نیکشهر استان سیستان و بلوچستان هستم. بعد از 11 سال تحصیل در مدارس و حوزههای علمیه اهل سنت، با شنیدن روضه امام حسین (علیه السلام) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصل در سال 1382 به مکتب نورانی اهلبیت علیهم السلام مشرف شدم.
یکی از اساتیدم «مولوی عیسی ملازهی» امام جماعت مسجد محمد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود. گاهی که برایشان مشکلی ایجاد میشد و نمیتوانست به مسجد برود، بنده را به جای خود میفرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشاء را خواندم. همه مردم از مسجد بیرون رفتند. من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. میخواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیه شیعیان مهاجر چابهار که در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجهم را جلب کرد. کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه میگوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه میگویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغهایی میگوید. نزدیک حسینیه شدم. میخواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولویها بر تن من بود. آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبتهای روحانی شیعه گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیت امام حسین علیه السلام بود. میگفت: "در کتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذی و چند کتاب دیگر، این روایت آمده است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودهاند: "إن الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» امام حسن و امام حسین سرور جوانان بهشت هستند و همین طور از کتابهای اهل سنت مطالبی به همراه آدرسهایشان بیان میکرد". این سؤال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه، چگونه کتابهای اهل سنت را مطالعه کرده است؟؛ زیرا به ما گفته بودند کتابهای شیعه را نخوانید؛ گمراهکننده است! چرا آنها ـ شیعیان ـ نمیگویند کتابهای اهل سنت را نخوانید که گمراه میشوید؟، فقط علمای ما چنین میگویند؟ سخنرانیاش تمام شد و روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسین(علیه السلام) را خواند که روضه جانسوزی بود؛ به طوری که اشکهای من ملای سنی که تا آن لحظه، حتی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه کردم. قبل از آنکه روضه تمام شود، بلند شدم و به مدرسه برگشتم. به اتاقم رفتم و خواستم بخوابم؛ ولی سخنان روحانی شیعه فکرم را به خود مشغول کرده بود. طاقت نیاوردم. به کتابخانه حوزه رفتم تا آن روایت را پیدا کنم. البته قبلا روایت "سیدا شباب" را در کتاب "مسند احمد" دیده بودم؛ ولی برای آنکه دلم آرام شود، به سراغ روایت و سند آن رفتم. آن را پیدا کردم و پس از آن، کتاب "حیات الصحابه" را برداشتم و با کمال تعجب دیدم که آنچه روحانی شیعه نقل کرده، صحیح است. به خودم گفتم: اینها، مطالبی است که از کتابهای ما نقل میکنند، پس معلوم است که خیلی از کتابهای ما را مطالعه کردهاند و مطالب زیادی از ما میدانند. آن شب، شب عجیبی بود. سؤالاتی وجود مرا فرا گرفته بود و هر چه فکر میکردم نمیتوانستم خودم را قانع کنم! از خود سؤال میکردم: "آیا شیعیان آنچنان که وهابیان تبلیغ میکنند، واقعا مشرکند؟!" لحظهای با خودم فکر کردم، عجیب است! آنطور که در آیات قرآن و روایات آمده است، مشرکان مخالف خدا و پیامبرند و مخالف با دین مبین اسلام هستند! پس اینها ـ شیعیان ـ چه نوع مشرکانی هستند که خداوند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را قبول دارند و حتی به اهلبیت پیامبر محبت میورزند و بر منبرهایشان نیز از پیامبر اسلام مدح و تعریف و بر مصائبشان گریه میکنند؟! به دلم افتاد که امکان ندارد اینها مشرک باشند. بعد از این بود که تحقیق درباره تشیع را آغاز کردم و اولین بار با مطالعه کتاب شبهای پیشاور نوشته «مرحوم سلطان الواعظین شیرازی» بسیاری از حقایق برایم روشن شد و میدیدم بسیاری از مطالبی که از منابع اهل سنت در این کتاب ذکر شده، مورد تایید همه فرق اهل سنت است و این برایم خیلی جالب بود. سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و کتابهای بیشتری مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که تشیع حق است و از سال 79 به صورت تقیه و پنهانی شیعه شدم و در سال 82 تصمیم گرفتم که این مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم.» (مرزبان ولایت - سایت سه نقطه)
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری